روایت فلکه حضرت و بالا خیابان وپائین خیابان در هفتاد سال پیش

آنچه در لینکهای پائین صفحه ملاحظه می‌فرمایید تا اندازه ای اینجانب «سیدمحمدباقری پوربچه محله امام رضا علیه السلام» به خاطر دارم :
در سال ۱۳۳۷ که مرحوم داییم شیخ غلام رضا در بست پایین خیابان سرای عبدالخان مغازه کفاشی داشت «هم روحانی بود وهم کفشدوز» و من ۷ ساله بودم با ایشان میرفتم مغازه اش شاگردی میکردم گاهی هم میرفتم جلو کاروانسرا خیابان سنگ فرش را که از وسط آن نهر آب میگذشت و حاشیه دو طرف جوی خیابان درختهای بلندی بود و درشکه ها وکالسکه ها و گاری‌های اسبی وخری و دوچرخه سوارها را نگاه میکردم .
مشهد کلا سه تا خیابان داشت ؛ یکی از دروازه بالا خیابان از میدان توحید فعلی تا بست بالا خیابان «که مسافرین قوچان و... واردمیشدند» و یکی هم از دروازه پایین خیابان از پنج راه فعلی «که میگفتند بهره یا پی بهره» تا بست پایین خیابان «که تجار و مسافرین از سرخس و... واردمیشدند» ویکی هم خیابان تهران{طهران} از گل ختمی ونخریسی و فلکه برق تا فلکه آب «که مسافرین نیشابور و... وارد میشدند» .
خیابانها سنگ فرش بود وسط خیابان جوی آب بود «که نهرگناباد یا چشمه گیلاس «نهرنادری» از بست بالا خیابان و از زیر ساعت وارد و از داخل صحن کهنه می‌گذشت میرفت از زیر نقاره خانه و بست پائین و دروازه پایین خیابان خارج میشد» دوطرف جوی درخت‌های بلندی بود که در سایه آنها هرکسی به کاری مشغول بود ، یکی سلمانی، یکی واکسی، یکی خیاطی، یکی جگرکی، یکی دست فروشی و... وسیله های رفت و آمد و بار بری گاری خری و اسبی بود و وسیله سواری درشکه و کالسکه «کالسکه مال اعیان و اشراف و تجار بود» و چند تا ماشین مثل قوطی کبریت هم بود که به آن پابدا میگفتند ، آنها را بزرگان و اعیان و اشراف و صاحب منصبان سوار میشدند .
بعضی ها هم دو چرخه سوار میشدند «دوچرخه های قدیمی که الآن عتیقه شده اند» .                                                               اینها فقط از دروازه پایین و بالا تا جلو بست بالا و پائین می‌آمدند و برمیگشتند از داخل صحن نمیتوانستند رد بشوند آن طرف ، باید پیاده سلامی به حضرت میدادند و رد میشدند .
از درب صحن که وارد میشدی دو تا زنجیر به چپ و راست آویزان بود که میگفتند مجرمین دستشان به آن زنجیر که می‌رسید در امان بود تا از حرم خارج شود .
خیابان طبرسی تا فلکه طبرسی بود آن طرف تا راه آهن «قطار ذغال سنگ سوز یا ماشین دودی» و شرکت نفت سمت راست خانه بود و سمت چپ بیابان بود و نوغان از شهر جدا بود .
خیابان تهران هم تا میدان بسیج فعلی «فلکه برق کارخانه برق خسروی» وکارحانه نخریسی و گاراژدارها بود بود .
محل خیابان خسروی «طرف باب الجواد» آن طرف بازار بزرگ و سرشور میدان چرخ بود که جمعه ها چرخ سوارها می‌رفتند مسابقه و تمرین و کرایه کردن دوچرخه .
ایستگاه سراب مظهر قنات سناباد «محل خروجی قنات» بود . در محل بازارچه سراب کوچه و محله سراب بود .
از داخل صحن عتیق«کهنه» یک بازار به طرف فلکه حضرت شمالی و باغ رضوان  از ضلع شمالی صحن، بازار سنگ تراشها و از زیر ساعت «بازارساعت» بود و یک بازار به طرف طبرسی از زیر نقارخانه «بازارنقارخانه» و یک بازار از غرب صحن به طرف مسجد گوهرشاد بازار زنجیر .
و ...
عجب دورانی بود .
گذشت آن زمانی که آن سان گذشت .
از آن زمان ۶۵ سال میگذرد .
آن بنده خدا می‌گفت : مییییییییییییییییییگذرد

روایت فلکه حضرت و بالا خیابان وپائین خیابان در هفتاد سال پیش


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: کتاب نوشته های باقری

تاريخ : شنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ | 11:49 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |