محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب مشهور به امام محمدِ باقر(ع) (۵۷-۱۱۴ق) پنجمین امام شیعیان بعد از پدرش امام سجاد(ع) است. مشهورترین لقب او «باقر» به معنای شکافنده است که برپایه حدیث لوح، این لقب را پیامبر اسلام(ص) پیش از ولادتش به او داد. امام باقر(ع) حدود ۱۹ سال امامت شیعیان (از سال ۹۵ق تا ۱۱۴ق) را برعهده داشت که با پنج تن از خلفای بنی‌امیه همزمان بود: ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک. امام در ۵۷ سالگی در ۷ ذی‌الحجه سال ۱۱۴ق به شهادت رسید. برخی هشام بن عبدالملک و بعضی ابراهیم بن ولید را عامل شهادت او دانسته‌اند. طبق منابع تاریخی، امام باقر(ع) هنگام واقعه کربلا خردسال بود و در این واقعه حضور داشت. مادرش، فاطمه بنت حسن دختر حسن مجتبی است؛ و بنابراین او اولین امام شیعه، از نسل هر دو نوهٔ پیامبر، حسن و حسین است. ازین‌رو در حقّ او گفته‌اند: علویی بود که از دو سوی علوی بود و فاطمیی بود که از دو سوی فاطمی بود.[۴] . مادرش فاطمه بنت الحسن ، که به امّ‌عبداللّه (یا امّ‌عبد ، یا امّ‌حسن ) شهرت داشت، بانویی جلیل القدر بود و از حضرت صادق علیه‌السلام درباره او نقل شده است که «او صدّیقه بود و در آل حسن زنی چون او نبوده است».[۵] . بدین سبب برخی آن حضرت را به ابن الخیرتین و علوی بین علویین لقب داده‌اند.[۲] در واقع ایشان از سوی پدر، نوه امام حسین علیه‌السلام و از سوی مادر، نوه امام حسن علیه‌السلام است. زندگی محمد باقر مصادف با حکومت ده تن از خلفای اموی به نام‌های معاویه، یزید بن معاویه، معاویه بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک بود. محمد باقر در سال‌های آخر حیاتِ معاویه، مصادف با زمانی که معاویه می‌کوشید برای فرزندش، یزید بیعت بگیرد، در مدینه به‌دنیا آمد. به‌نوشتهٔ یعقوبی محمد در سن کودکی در نبرد کربلا حضور داشته‌است. همسر حضرت باقر علیه السلام «اُمّ‌ فَروه» است که او مادر امام صادق علیه السلام نیز می باشد. امام محمد باقر علیه السلام در زمان واقعه عاشورا چهار سال داشتند، چنانچه خود در جایی فرموده اند: من چهار ساله بودم که جدم حسین بن على کشته شد و شهادت وى و آنچه را در آن وقت بما رسید بیاد دارم.[۳] . پس از شهادت امام حسین علیه السلام آن حضرت ۳۷ سال امامت پدر خود علی بن حسین علیه السّلام را درک کرد و پس از شهادت آن حضرت، عهده دار مقام امامت شد. دوران زندگی آن حضرت با حکومت ده تن از خلفای اموی (از معاویة بن ابی سفیان تا هشام بن عبدالملک) و ایام امامتش با حکومت پنج تن از ایشان (ولید بن عبدالملک (متوفی ۹۶) و سلیمان بن عبدالملک (متوفی ۹۹) و عمر بن عبدالعزیز (متوفی ۱۰۱) و یزید بن عبدالملک (متوفی ۱۰۵) و هشام بن عبدالملک (متوفی ۱۲۵) مقارن بود. بنابر آنچه از منابع معتبر به دست می آید، دوران زندگی امام پنجم بیشتر در شهر مدینه به نشر معارف دینی و ارشاد شیعیان و تربیت شاگردان گذشت. زمان امام باقر علیه السّلام، زمان ظهور فقهای بزرگ مخصوصاً در مدینه بود. در این دوران، مسلمانان که از فتوحات خارجی و جنگهای داخلی تا حدودی فراغت یافته بودند، از اطراف و اکناف سرزمینهای اسلامی برای فراگرفتن احکام الهی و فقه اسلامی به مدینه، که شهر حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و اصحاب و تابعان ایشان بود، روی می نهادند. فقها و محدّثان بزرگی از جمله سعید بن مسیّب (متوفّی ۹۴)، ربیعة الرأی (متوفّی ۱۳۶)، سفیان بن عُیَیْنه و محمّد بن شهاب زُهْری (متوفّی ۱۲۴) در این شهر جمع بودند. بخصوص که منع کتابت حدیث در زمان عمر بن عبدالعزیز لغو شده بود.[۴] . در این دورانِ شکوفایی فقه و حدیث بود که دانش و معرفت امام باقر علیه السّلام و نیز فرزند او امام صادق علیه السّلام، بر همگان آشکار شد و اصول و مبانی کلام و فقه و سایر معارف دینی شیعه، که این دو امام بیش از همه مبیّن آن بودند، تدوین و توسّط راویان و شاگردان ایشان به عالم پراکنده شد. بسیاری از مجتهدان و مؤسّسان مذاهب فقهیِ دیگر از این دو امام فیض برده اند و به همین جهت، رایج شدن لقب «باقر» برای امام پنجم، که لقبی کاملاً علمی بود، بسیار پر معنی است.[۵] . در زمان امام باقر علیه‌السلام‌ فرقه های انحرافی بسیاری پدیدار شده بود که امام در‌ مقام پاسداری از اسلام در قالب مناظره با سران فرقه‌ها یا در بین اصحاب خود، پوچی عقاید منحرفان را آشکار می‌کرد و به این وسیله از پایگاه‌های فکری و عقیدتی شیعه دفاع می‌نمود.[۶] . «باقر العلوم» لقب مشهور آن حضرت است. در حدیث معروفی پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: «إنّک ستُدرِک رجُلاً مِنّی، اسمُه اسْمِی و شَمائلُهُ شَمائلی یبْقَرُ العِلْمَ بَقْراَ». تو مردى از [ خاندان] مرا درک خواهى کرد که نامش نام من و رفتار و کردارش رفتار و کردار من است و دانش را تا ژرفایش مى شکافد.[۷] . شیخ صدوق (ره) روایت کرده از عمرو بن شمر، که گفت: سؤال کردم از جابر بن یزید جعفى که براى چه امام محمّدباقر علیه السّلام را «باقر» نامیدند؟ گفت: به علّت آن که «یَبْقُرُ عِلْمَ الدِّینِ بَقْرا؛ أى شقّه شقّا و أظهره اظهارا»، شکافت علم را شکافتنى و آشکار و ظاهر ساخت آن را ظاهرکردنى، بتحقیق حدیث کرد مرا جابر بن عبد اللّه انصارى که شنید از رسول خدا(ص) که فرمود: اى جابر! تو زنده مى‌مانى تا ملاقات مى‌نمایى پسرم محمّد بن علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابى طالب (ع) را که معروف است در تورات به باقر، پس هرگاه ملاقات کردى او را از جانب من او را سلام برسان.[۸] . همچنین بر پایه روایت دیگری مشهور به «حدیث لوح» که جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده، پیامبر اسلام پیش از به دنیا آمدن امام باقر(ع) نام او را محمد و لقبش را «باقر» قرار داده بود. «عبدالله بن عطاء مکى» مى گوید: هرگز دانشمندان را نزد کسى چنان حقیر و کوچک نیافتم که نزد امام باقر علیه السلام؛ «حکم بن عتیبه» که در چشم مردمان جایگاه علمى والایى داشت، در پیشگاه امام باقر چونان کودکى در برابر آموزگار بود.[۹] . شخصیت آسمانى و شکوه علمى امام باقر (ع) چنان خیره کننده بود که «جابر بن یزید جعفى» به هنگام روایت از آن گرامى مى گفت: «وصى اوصیاء و وارث علوم انبیاء محمد بن على بن الحسین مرا چنین روایت کرد...».[۱۰] . شیخ مفید در الارشاد در باره جایگاه علمی آن حضرت می‌نویسد: که بازماندگان صحابه و بزرگان تابعان و رؤسای فقهای مسلمانان از آن حضرت در مسایل دینی روایت کرده‌اند. به نوشته او، امام اخبار پیشینیان و پیامبران را روایت می‌کرد. مردم از او در باب مغازی و سیره و سنّت رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌ حدیث می‌آموختند و در مناسک حجّ که از پیامبر نقل می‌کرد، بر او اعتماد داشتند و از ایشان تفسیر قرآن می‌نوشتند. در مکتب امام باقر (علیه السلام) شاگردانى نمونه و ممتاز پرورش یافتند که برخی از آنان در زمره اصحاب اجماع هستند، از جمله: ۱- «ابان بن تغلب»: ابان از شخصیتهاى علمى عصر خود بود و در تفسیر، حدیث، فقه و... تسلط بسیارى داشت. والایى دانش ابان چنان بود که امام باقر علیه السلام به او فرمود در مسجد مدینه بنشین و براى مردم فتوى بده، زیرا دوست دارم مردم چون تویى را در میان شیعیان ما ببینند.[۱۹] . ۲- «زرارة بن اعین»: زراره از قرائت و فقه و کلام و شعر و ادب عرب بهره اى گسترده داشت و نشانه هاى فضیلت و دیندارى در او آشکار بود. [۲۰] . ۳- «محمد بن مسلم»: او فقیه اهل بیت و از یاران راستین امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود، او اهل کوفه بود و براى بهره گرفتن از دانش بیکران امام باقر (ع) به مدینه آمد و چهار سال در مدینه ماند. ۴- معروف بن خَرَّبوذ: مرحوم کشّی در رجال خود او را از اصحاب اجماع و از فقهای برجسته شیعه دانسته و می گوید سجده های طولانی او ضرب المثل بوده است. ۵- بُرَید بن معاویه: از وجوه فقهاى اصحاب و ثقه و جلیل القدر و از براى او مکانت عظیم است نزد ائمه اطهار علیهم‌السلام و از اصحاب اجماع بود. ۶- فُضَیل بن یسار: فضیل ملقب به لقب فقیه شیعه است و تمامی رجال شناسان شیعه بر وثوق، علم و دانش او تاکید دارند. ۷- ابوبصیر اسدی: شخصی مورد وثوق و از مشاهیر اصحاب و یاران امام باقر و امام صادق علیهما السلام و راوی روایات آن دو بزرگوار است. هشام بن عبدالملک در موسم حجّ در مسجدالحرام امام باقر علیه السّلام را دید که در حال طواف است و مردم بر گردش حلقه زده از او سؤال می کنند. این توجّه و علاقه مردم نظر او را جلب کرد، از اطرافیان نام وی را پرسید و چون گفتند که او محمّد بن علی است، شگفت زده گفت: «همان که مردم عراق فریفته اویند» یا «امام مردم عراق!».[۲۱] . گویا بعد از همین موسم حجّ بود که هشام امام باقر علیه السّلام را همراه با فرزندش حضرت صادق علیه السّلام به شام فراخواند. امام هنگام ورود به مجلس او بر همه اهل مجلس یکجا سلام کرد، بر خلاف رسم متعارف، خلیفه اموی را «امیرالمؤمنین» نخواند و بدون کسب اجازه نشست. هشام خشمگینانه زبان به ملامت گشود که چرا شما مردم را به امامت خود فرامی‌خوانید. حاضران در مجلس نیز بنا بر قرار قبلی همین شیوه را به کار گرفتند. امام در پاسخ هشام بدون در نظر گرفتن موقعیت او، صریحاً از جایگاه اهل بیت پیامبر در دین و اینکه آنان عهده دار هدایت مردم اند، سخن گفت. همچنین به گذرا بودن حکومت امویان اشاره کرد. هشام ابتدا امام را به زندان افکند، ولی بعد، ناگزیر به آزاد کردن و برگرداندن ایشان به مدینه شد.[۲۲][۲۳] . امام محمد باقر (علیه السلام)، به قول اکثر مورخان، در هفتم ذی الحجه سال ۱۱۴ هجرى قمری در پنجاه و هفت سالگى در زمان خلیفه اموى «هشام بن عبد الملک» مسموم و به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

امام باقر علیه السلام با طرح مرموز و مخفیانه هشام بن عبدالملک، مسموم شده و به شهادت رسید، ولی عامل و چگونگی آن به روشنی مشخص نیست. بعضی می‌نویسند: ابراهیم بن ولید بن یزید بن عبدالملک ( پسر برادرزادة هشام ) آن حضرت را مسموم نمود.
و بعضی می‌نویسند: زید بن حسن به دستور هشام، زهر را به زین است مالید و اسب را به حضور امام باقر علیه السلام آورد، و اصرار کرد که آن حضرت بر آن سوار گردد، آن حضرت ناگزیر بر آن سوار شد و آن زهر در بدن او اثر کرد، به گونه‌ای که رانهایش متورّم شد، و سه روز در بستر سخت بیماری افتاد و سرانجام به شهادت رسید. آن حضرت ساعات آخر عمر، کفنهای خود را که پارچه سفیدی که با آن احرام به جا آورده بود مشخص نمود. یا امام باقر (ع)! شما اگر روی اسب مسموم شدید، دیگر مثل عمویتان حضرت عباس (ع) از روی اسب با بدنی بی دست و پر از تیر، با صورت به زمین نخوردید، دیگر سرتان را از بدن جدا... امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم هنگام وفات آنچه در اطرافش ( از کتب و سلاح و نشانه‌های امامت ) بود به من سپرد و فرمود: گواهانی نزد من بیاور، من چهار نفر از قریش را که نافع عبدالله بن عمر در میان آنها بود، حاضر کردم، پس فرمود: بنویس : « این است آنچه حضرت ( ابراهیم و ) یعقوب علیه السلام به پسرانش وصیت کرد: یا بَنِیَّ اِنَّ اللهَ اصطفی لَکُمُ الدِّنَ فلا تموتُنَّ الا و انتم مُسلمون. « فرزندان من، خداوند این آئین پاک را برای شما برگزیده و شما جز به آئین اسلام (تسلیم در برابر فرمان خدا) نمیرید. و محمد بن علی علیه السلام به جعفر بن محمد علیه السلام وصیت کرد او را در بُردی ( لباسی ) که نماز جمعه را با آن می‌خواند کفن کند و با عمامه خودش او را عمامه پوشد و قبرش را چهار گوش سازد، و به مقدار چهار انگشت از زمین بالا آورد، و هنگام دفن بندهای کفن را بگشاید». سپس فرمود: گواهان بروند، آنها رفتند، به پدرم عرض کردم: این وصیت چه احتیاجی به گواه داشت؟ فرمود: « پسر جانم! نخواستم که تو (در امر امامت) مغلوب باشی و مردم بگویند به او وصیت نکرده است، خواستم حجت داشته باشی »... امام باقر (ع) در این وصیت فرمودند: هنگام دفن بندهای کفن مرا بگشا و باز نما... امام صادق (ع) طبق وصیت عمل نمودند. اما در مورد حضرت زهرا (ع) یک وقت دیدند بندهای کفن خود به خود باز شد. حسن و حسین (ع) را در آغوش گرفت ... امام صادق (ع) بر جنازه ی پدرش نماز خواند و غسل و کفن کرد و با احترام به خاک سپرد و بعد در حجره ای که آن حضرت، در آن حجره وفات یافته بود، هر شب چراغی می افروخت، و بنا به وصیت حضرت تا ده سال بعد از وفات، مراسم سالگرد می گرفتند و بر مظلومیت امام باقر (ع) می گریستند اما « لا یوم کیومک یا ابا عبدالله» بدن ابا عبدالله (ع) سه روز بدون غسل و کفن زیر آفتاب سوزان عراق باقی ماند...

من ذاکر انا الیه راجعونم - من خاطرات جانگداز دشت خونم - در کربلا بودم صغیری پنج ساله - همراه بابایم مرا بردند اسیری - دیدم پرستوهای دین را پر بریدند - در قتلگه جدم حسین را سر بریدند .
آقا امام باقر همه صحنه های دلخراش کربلا را شاهد بود، عاشورا را دیده، قتلگاه را دیده امام باقر، کوفه را دیده امام باقر، اما امروز مدینه یک پارچه غوغا بود، مردم با سر و پای برهنه عقب جنازه امام باقر راه می رفتند آقا امام صادق شال عزا به گردن انداخته، بدن امام باقر را آوردند کنار قبر عزیزانش دفن کردند، مردم تجلیل و احترام کردند پسر فاطمه را، اما دلهای آماده: ولی از شما می پرسم بدن پسر اینطور برداشته می شود احترام می شود اما بدن مادرش چند نفر بیشتر نبودند غریبانه بدن زهرا را تشییع کردند غریبانه دفن کردند با همین حال صدا بزنید یا زهرا

دل دیوانه من گشته گریزان امشب - شده در وادی غم بی سر و سامان امشب - به امیدی که برد ره به بیابان بقیع - سر نهاده است به هر کوی و بیابان امشب - می رود تا که ببیند به کجا در دل خاک - پیکر حضرت باقر شده پنهان امشب - بشتابید در آن مدفن بی شمع و چراغ - کند از آتش دل شمع فروزان امشب - سبط سبطین نبی با تن مجروح ز کین - شده بر جده ی خود فاطمه مهمان امشب - اثر زهر به زین تعبیه بر پیکر او - داده بر زندگیش یکسره پایان امشب .


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: چــــهــــارده مـــعـــصــــوم

تاريخ : پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۱ | 22:22 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |