تو را باشد مُبارَک روز، مادَر
تو را باشد مُبارَک روز، مادَر - شَوِی فَرخُنده و فیروز، مادر
چنين فرموده است، پيغمبرِ ما - بهشت است، زيرِ پايِ مادرِ ما
بلی، این گفتِ آن جانِ جهانَست - که جَنَّت زیرِ پایِ مادرانست
مُحَبَّت كن به مادر بيش، از پيش - بِزَن بوسه بِپايِ مادرِ خويش
اگر خواهي رضايِ حَيِّ دادار - رضايِ مادرِ خود را بِدست آر
اگر خواهي رضايِ داوَرَت را - مَكُن آزرده خاطِر مادَرَت را
نداري عِزَّتي و سَرفَرازي - اگر مادر نباشد از تو راضي
عزيزان قدرِ مادر را بدانيد - نمائيد خدمتِ او تا توانيد
پس از خالق تورا او پروريده - زِ بَهرَت او بسي زحمت كشيده
نگهدارت شده نُه ماه و نُه روز - که تا کامِل شدی تو ای دل افروز
تورا چون جان بدامانش نهاده - زِ شيره ي جانِ خود شيرت بداده
بِدَستانَش تکانده گاهواره - به چشمانش نگاهی بر ستاره
پَيِ خوابيدنت بيدار مانده - برايَت تا سَحَر لالايي خوانده
چو كردي سُرفه اي او غُصَّه خورده - تو را نزد طبيب و دايه برده
غذا داده تو را و خود گرسنه - تو را رَفعِ عطش، خود مانده تشنه
تو را بگرفته گرم و خود به سَرما - تَحَمُّل كرده اَخمِ كار فرما
تورا آموخت شیوَه ی راه رفتن - وَ یا آموخت رسمِ حرف گفتن
تورا آرام آرام راه برده - پَیِ دانش تورا مَکتَب سپرده
زِ بهرِ تو زِ هرجا گشته رانده - زِ مهماني و گردش بازمانده
ندیده رَنج و زَحمَت کَس به دنیا - چنانکه رَنج و زَحمَت مادَرِ ما
خلاصه هست مادر عاشقِ زار - ز عِشقش نيست مجنوني خبردار
بِدان پس قَدرِ مادر را تو، فرزند – نما، تو اِحترامش همچو دلبند
به پیشِ پایِ او اَز جای برخیز - نَما او را زِ باده ی عِشق لَبریز
زِ هر کس اِحترامش بیش میدار - تو او را همچو جانِ خویش میدار
چو سایه بر سَرَت پاینده میدار - اگر مُرده است نامش زنده میدار
بلی ای باقری تو مادرِ خویش - بدان همواره یار و یاورِ خویش
سروده شده به مناسبت روز مادر سال1401
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری