درامتداد تاریکی-پولداران هوسران، طعمه عشوه های شیطانی!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- زن جوانی که در پوشش مسافر، سوار خودروهای گران قیمت مردان هوسران پولدار می شد و سپس با طرح یک نقشه شیطانی زیرکانه، کارت بانکی طعمه خود را می ربود، در حالی با تلاش پلیس آگاهی مشهد دستگیر شد که از آخرین طعمه خود، تعدادی سکه طلا هم به سرقت برده بود.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، به دنبال چندین گزارش سرقت کارت های بانکی و دستبرد ده ها میلیونی به حساب شاکیان، پرونده های جداگانه ای در مراکز انتظامی مشهد تشکیل شد و مورد بررسی های پلیسی قرار گرفت اما با افزایش پرونده های مذکور، این ماجرا شکل مرموزی به خود گرفت چرا که همه مال باختگان از تمکن مالی برخوردار بودند و بسیاری از آنان برای حفظ آبرو، بخش هایی از قصه سرقت کارت بانکی را سانسور می کردند و فقط مدعی بودند که فردی کارت عابربانک آن ها را ربوده و ده ها میلیون تومان از حساب بانکی برداشت کرده است. با توجه به اهمیت سرقت های رمز آلود مذکور، سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) با صدور دستورهای ویژه ای برای واکاوی این ماجرا از کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد خواست تا با استفاده از فناوری های نوین پلیسی به ردیابی عامل یا عاملان دستبرد به حساب های بانکی بپردازند. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است طولی نکشید که چند پرونده روی میز کارآگاهان پایگاه شرق پلیس آگاهی مشهد قرار گرفت و گروهی کارآزموده از کارآگاهان با هدایت سرگرد حسن رحیم پور (رئیس پایگاه شرق آگاهی مشهد) به تجزیه و تحلیل این ماجرا پرداختند. بررسی های کارشناسی آن ها نشان داد: همه مال باختگان دارای خودروهای سواری گران قیمت هستند اما برخی از آن ها از یک زن مسافر سخن گفته اند که به دلیل دلسوزی از حاشیه خیابان سوار کرده اند تا او را به مقصد برسانند.

از سوی دیگر ردیابی خریدهای بانکی نام زنی را روی گزارش های پلیس حک کرد که با کارت های سرقتی از طلافروشی ها و دلالان دلار در خیابان امام خمینی (ره) خرید کرده است. آرام آرام ماجرای رمزآلود کارت های بانکی روی این زن متمرکز شد و کارآگاهان با استفاده از بانک اطلاعاتی مجرمان دریافتند که او زنی سابقه دار و اهل یکی از استان های غربی کشور است اما او سال گذشته از زندان آزاد شده و نشانی ثابتی در اسناد و مدارک پلیس نداشت. این گونه بود که کارآگاهان فرضیه اسامی مستعار را نیز در دستورکار قرار دادند و سپس در پیگیری سرنخ های دیگر به یک طلافروشی در بولوار شهید مفتح (سی متری طلاب مشهد) رسیدند که شقایق (متهم تحت تعقیب) از آن طلافروشی خرید کرده بود. همزمان بازبینی دوربین های مدار بسته در مراکز خرید نیز تردیدی برای کارآگاهان باقی نگذاشت که او از تبهکاران حرفه ای و سابقه دار است که قبلا نیز در دام قانون گرفتار شده بود.

بنابراین کارآگاهان با هماهنگی و دستورهای محرمانه قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) به سراغ طلافروش رفتند که مشخص شد زن مذکور 3 هزار و 900 دلار هم برای تبدیل به ریال در اختیار طلافروشی گذاشته است. با همکاری طلافروش بلافاصله کارآگاهان با این زن 37 ساله قرار صوری گذاشتند تا باقی مانده پول هایش را تحویل بگیرد. ساعتی بعد وقتی شقایق وارد طلافروشی شد ناگهان دستبندهای قانون به دستانش حلقه خورد و به مقر انتظامی انتقال یافت.

براساس گزارش روزنامه خراسان، این زن جوان که ابتدا سعی داشت خود را بی خبر از ماجرای سرقت از عابربانک ها نشان دهد، هنگامی که در برابر اسناد و مدارک مستند قرار گرفت و تصاویر خود را در دوربین های مدار بسته دید به ناچار لب به اعتراف گشود و راز سرقت های ده ها میلیونی را فاش کرد. از سوی دیگر بررسی های تخصصی و کنکاش های پلیس در ماجرای این سرقت ها نشان داد زن دستگیر شده، با آرایش های غلیظ در پوشش مسافر کنار خیابان ها منتظر طعمه های پولدار می ایستاد و هنگامی که راننده ای از سر دلسوزی یا برخی پولداران هوسران او را برای رساندن به مقصد سوار می کردند به عشوه های شیطانی متوسل می شد تا نقشه زیرکانه خود را اجرا کند. متهم پرونده سرقت های عابر بانک، پس از جلب اعتماد طعمه خود، چنین وانمود می کرد که تشنه یا گرسنه است! سپس از راننده ای که فریب عشوه های شیطانی را خورده بود، تقاضا می کرد تا برای او آبمیوه ، پیتزا یا ساندویچ بخرد. او در ادامه نقشه اش بلافاصله پشت سر راننده از خودرو پیاده می شد.

و در فروشگاه کنار وی می ایستاد هنگامی که راننده رمز کارت بانکی را با صدای بلند به فروشنده می داد تا بهای خرید آبمیوه یا اغذیه را بپردازد، او بی درنگ شماره رمز را حفظ و بعد یادداشت می کرد.

بنابر گزارش روزنامه خراسان، این خلافکار حرفه ای که حالا نیمی از نقشه اش را اجرا کرده بود با استفاده از طنازی های شیطانی و فریبنده، راننده خودرو را به خلوتگاه می کشاند ودر یک فرصت مناسب، کارت بانکی او را می ربود و از طعمه خود جدا می شد. راننده پولدار نیز زمانی به سرقت کارت عابربانک خود پی می برد که پیامک برداشت های ده ها میلیونی روی گوشی تلفن اش نقش می بست! اگرچه برخی از رانندگان به خاطر حفظ آبرو یا ترس از رسوایی احتمالا شکایتی را مطرح نکرده اند اما بررسی های پلیس در پرونده آخرین طعمه وی، که یک مرد جوان است، بیانگر آن بود که زن مذکور چندین سکه طلای بهار آزادی را نیز از کیف دستی وی به همراه کارت عابربانک به سرقت برده است.

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است اگرچه متهم این پرونده فقط به 3 فقره سرقت با شیوه و شگرد یاد شده اعتراف کرده است اما تاکنون 6 نفر از مال باختگان وی را شناسایی کرده اند. در همین حال یک مقام انتظامی از افرادی که طعمه عشوه های شیطانی این زن جوان شده اند، خواست برای اعلام شکایت به پایگاه شرق پلیس آگاهی مشهد مراجعه کنند و یقین بدانند که هویت و اسرار آن ها به طور کامل در پرونده محرمانه باقی می ماند و هیچ کس از اسامی و علت مراجعه آنان به پلیس مطلع نخواهد شد. خراسان : شماره : 21152 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۴ بهمن

جنجال خونین دختر 13 ساله!

به دلیل جدایی پدر و مادرم، من هم هیچ گاه مدرسه نرفتم تا سواد بیاموزم به همین علت هم وقتی با آن جوان افغانستانی ارتباط برقرار کردم برای یکدیگر پیام های صوتی عاشقانه می فرستادیم ولی بعد از آن که با جوان دیگری ازدواج کردم یک روز ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، دختر 13 ساله بی سوادی که با پیام های صوتی در فضای مجازی جنجال خونینی را در مشهد رقم زده بود درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: هنوز نوزادی 10روزه بودم که مادرم مرا به آغوش پدر معتادم انداخت و از او طلاق گرفت. مادرم که نمی توانست سرشکستگی و سرزنش های اطرافیانش را درباره رفتارهای پدرم تحمل کند، سر ناسازگاری گذاشته بود تا این که چند ماه بعد از جدایی از پدرم با مرد دیگری ازدواج کرد و اکنون نیز صاحب دو فرزند دیگر شده است و سالی یک بار برای دیدار من به سرکوچه محل زندگی مادربزرگم می آید چرا که بعد از ماجرای طلاق، مادربزرگم سرپرستی مرا به عهده گرفت و با شیرخشک بزرگم کرد. پدرم نیز به خاطر اعتیادش جا و مکانی نداشت و او هم در منزل مادربزرگم زندگی می کرد اما وقتی من به سن 7 سالگی رسیدم هیچ کس مرا در مدرسه ثبت نام نکرد چون مادربزرگم در خانه های مردم کارگری می کرد و پولی برای تحصیل من نداشت. به همین دلیل من هیچ گاه به مدرسه نرفتم و بی سواد باقی ماندم! روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که حدود یک سال و نیم قبل با پسری اهل کشور افغانستان آشنا شدم. او به خانه خواهرش آمده بود و در همسایگی ما زندگی می کرد. چند ماه با «اسد» رابطه داشتم و برای یکدیگر از طریق فضای مجازی پیام های صوتی می فرستادیم چرا که من بی سواد بودم و نمی توانستم هیچ کلمه ای را تایپ کنم! در همین زمان او از من خواستگاری کرد ولی مادربزرگم اجازه ازدواج نداد چون معتقد بود «اسد» بدون مجوز و به صورت غیرمجاز به ایران آمده است و ازدواج ما عاقبتی نخواهد داشت. حدود 6 ماه از این ماجرا گذشت تا این که «نعمت» به خواستگاری ام آمد. او جوانی 24 ساله بود و در یکی از شهرهای اطراف مشهد کار می کرد. من هم با نظر بزرگ ترها با «نعمت» ازدواج کردم اما بعد از گذشت چند ماه از مراسم عقدکنان تازه فهمیدم که من و نامزدم هیچ گونه تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداریم. احساس می کردم او اصلا مرا درک نمی کند و به خواسته هایم اهمیت نمی دهد. این بود که روزی به یاد «اسد» افتادم و یک پیام صوتی برایش فرستادم که متوجه شود دلتنگ او شده ام! سپس در همان پیام صوتی از «اسد» خواستم اگر من از نامزدم طلاق گرفتم با من ازدواج کند! او برای مدتی به پیامم پاسخ نداد ولی بعد از اصرارهای من بالاخره چند پیام صوتی عاشقانه برایم فرستاد ولی نامزدم که به رفتارهای من مشکوک شده بود، گوشی را از دستم گرفت و آن پیام ها را گوش داد. او سپس ماجرا را برای پدر و عمویم بازگو کرد و به اتفاق یکدیگر به منزل خواهر «اسد» رفتند که او هم در آن جا زندگی می کرد. ولی مشاجره لفظی به خاطر ارسال پیام های صوتی به درگیری کشید. آن ها «اسد» را با چند ضربه چاقو به شدت مجروح کردند و سر برادرش را نیز شکافتند من هم که از این جنجال خونین ترسیده بودم چنین وانمود کردم که فقط «اسد» برایم پیام صوتی فرستاده است و من نقشی در این ماجرا ندارم! اکنون نیز «اسد» در بیمارستان بستری است و من هم دچار عذاب وجدان شدیدی شده ام که چرا این کار را کردم البته خودم می دانم که نباید در این سن ازدواج می کردم ولی چاره ای نداشتم چون طلاق پدر و مادرم چنین سرنوشتی را برای من رقم زده بود. اما ای کاش ...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است بررسی های کارشناسی و تخصصی این ماجرای تاسف بار با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد «امیررضا فعال» (رئیس کلانتری معراج) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21152 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۴ بهمن

سفر با پراید سرقتی!

توکلی - نیروهای پلیس راه کرمان ،سفر دو سرنشین پراید سرقتی را ناتمام گذاشتند.

به گزارش خراسان ،رئیس پلیس راه شمال استان کرمان بیان کرد:نیروهای گشت پلیس راه ماهان هنگام گشت زنی شبانه و برقراری امنیت ترافیکی در محور بم-ماهان به یک دستگاه خودروی پراید فاقد پلاک عقب که کنار جاده پارک بود، مشکوک شده و پس از نزدیک شدن به محل با فرار راننده و سرنشین آن به صورت پیاده مواجه شدند.سرهنگ علی رضایی افزود: ماموران پس از بازدید خودرو متوجه شدند شماره پلاک نصب شده در جلوی این خودرو مربوط به یک دستگاه خودروی دوو بوده که پانزدهم دی ماه امسال از شهر کرمان به سرقت رفته است.وی با اشاره به انتقال این خودرو به پارکینگ برای انجام اقدامات انتظامی و شناسایی مالک آن تصریح کرد: نیروهای پلیس راه علاوه بر گشت زنی شبانه روزی و برقراری امنیت ترافیکی در محورها با انجام این گونه اقدامات و کمک به دیگر نیروهای انتظامی نیز اهتمام کامل دارند. خراسان : شماره : 21152 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۴ بهمن

صحنه سازی خودکشی برای دفن جنایت!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- جوان 28 ساله ای که برادر معتادش را با ضربات کارد به قتل رسانده بود، درحالی هنگام بازسازی صحنه جنایت راز این پرونده جنایی را فاش کرد که صحنه سازی او برای دفن جنایت، دیگر اعضای خانواده را نیز در مخمصه انداخته و قاضی ویژه قتل عمد مشهد دستور بازداشت همه آن ها را به اتهام اختفای ادله جرم و کمک به رهایی قاتل از محاکمه صادر کرده بود.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، متهم این پرونده جنایی که دیگر با مشاهده اسناد و دلایل انکارناپذیر، دست از داستان سرایی درباره ماجرای خودکشی برادر معتادش برداشته بود، برای آخرین بار به صحنه وقوع جنایت در کوچه شهید خاکستری کوی سیدی مشهد هدایت شد تا جزئیات قتل در طبقه دوم ساختمان 3 طبقه را بازسازی کند.

«کاظم – ش» درحالی مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد که ابتدا سروان منفرد (افسر پرونده) خلاصه ای از محتویات پرونده و اعترافات متهم در مراحل بازجویی را شرح داد.

سپس قاضی محمود عارفی راد( قاضی ویژه قتل عمد مشهد) با تفهیم اتهام قتل عمدی مرد مسلمان و همچنین موادی از قانون مجازات اسلامی، از وی خواست مواظب اظهارات خود باشد و حقیقت ماجرا را بیان کند چرا که این اظهارات و اعترافات در دیگر مراحل دادرسی مورد استناد قضایی قرار می گیرد.

در این هنگام متهم جوان، با معرفی کامل خود و در حالی که از وقوع این حادثه هولناک ابراز ندامت می کرد، کارد چوبی را برای بازسازی صحنه قتل در دست گرفت و درباره ماجرای نهم دی گذشته به قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد گفت: پدرم چند سال قبل از دنیا رفت و من که مجرد بودم در کنار مادرم به همراه حسن (مقتول) زندگی می کردم چرا که «حسن» هم به دلیل گرفتاری در منجلاب اعتیاد از همسرش جدا شده بود. مادرم طبقه پایین ساختمان 3 طبقه محل سکونت مان را نیز اجاره داده بود تا بخشی از هزینه های زندگی را تامین کند و در طبقه سوم منزل هم برادرم «قاسم» به همراه همسرش زندگی می کرد اما شرایط اسفبار اعتیاد «حسن» به مواد مخدر صنعتی (شیشه) زندگی را به کام ما تلخ کرده بود. برادرم برای تامین مخارج اعتیاد، مدام مادرم را اذیت می کرد و لوازم خانه را می فروخت. او هر روز ماجراهای دردناکی را رقم می زد که موجب آبروریزی می شد و با هر بهانه ای جنجالی به پا می کرد تا بتواند از این طریق هزینه های تهیه شیشه را بپردازد. روزی ادعای ارث می کرد و مدعی بود که بخشی از این منزل (محل سکونت مان) سهم الارث من است و می خواهم آن را بفروشم! روز دیگر لوازم منزل مادرم را می فروخت تا مقداری شیشه بخرد! کار به جایی رسیده بود که هر بار از خانه بیرون می رفتم همواره نگران مادرم بودم که «حسن» هنگام خماری یا درخواست پول برای خرید مواد مخدر به او آسیبی نرساند! و ...

متهم پرونده برادرکشی ادامه داد: این وضعیت به حدی رسید که دیگر قابل تحمل نبود. با این حال مادرم مدارا می کرد تا این که عصر روز جمعه نهم دی گذشته وقتی از بیرون به خانه بازگشتم، «حسن» را دیدم که درصدد فروش تلویزیون بود. با توجه به عصبانیتی که از شب قبل برایم به وجود آمده بود دیگر حال خودم را نفهمیدم. خشم و عصبانیت وجودم را فرا گرفت و در یک لحظه کاردی را از روی اُپن آشپزخانه برداشتم و با چهره ای خشمگین به سوی برادرم رفتم و ...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است: متهم به قتل در حالی که دسته کارد چوبی (مخصوص بازسازی صحنه قتل) را در دست می فشرد، در کنار سرباز نیروی انتظامی قرار گرفت تا چگونگی وقوع جنایت را به صورت عملی و عینی شرح دهد.«کاظم – ش» که با یک دست دهان سرباز را گرفته و او را کناردیوار منزل روی زمین انداخته بود، در ادامه ماجرا افزود: درحالی که دهان برادرم را با دست گرفته بودم تا صدایش بیرون نیاید، ضربات کارد را بر قفسه سینه اش وارد کردم و او را به قتل رساندم ولی لحظاتی بعد افکار پنهان کردن این جنایت برای فرار از مجازات به ذهنم خطور کرد و بی درنگ نقشه خودکشی را طرح کردم. در این هنگام بود که پیکر خون آلود «حسن» را درون حمام بردم و متکایی را نیز زیرش قرار دادم. سپس دسته کارد را شستم تا اثر انگشت خودم پاک شود و بعد هم دسته کارد را در کف دست چپ برادرم گذاشتم تا چنین وانمود کنم که او خودکشی کرده است.

بعد از این صحنه سازی با برادرم «قاسم» تماس گرفتم که در طبقه بالا بود و از او خواستم به منزل مادر (طبقه دوم) بیاید. وقتی او به داخل حمام آمد به برادرم گفتم که «حسن» را کشته ام اما حواست باشد که مادر چیزی از این ماجرا متوجه نشود! ولی قاسم هراسان به طبقه بالا رفت و موضوع را لو داد. من هم که ترسیده بودم از خانه فرار کردم و دیگر در جریان اظهارات اعضای خانواده ام نبودم تا این که فهمیدم کارآگاهان پلیس آگاهی در تعقیب من هستند و به ناچار خودم را تسلیم قانون کردم.

بنابر گزارش روزنامه خراسان، به دنبال اعترافات متهم و افشای راز صحنه سازی برای دفن جنایت، قاضی «محمود عارفی راد» دستور پایان بازسازی صحنه قتل را صادر کرد و بدین ترتیب متهم در حالی روانه زندان شد که دیگر اعضای خانواده او نیز با صدور قرارهای مناسب قانونی و به طور موقت آزاد شدند تا به اتهام اختفای ادله جرم و کمک به صحنه سازی متهم برای فرار از مجازات در مراحل بعدی دادرسی رسیدگی شود.

سابقه خبر

بنابر گزارش روزنامه خراسان، حدود ساعت 2:30 نهم دی گذشته، مرگ مشکوک جوان 40 ساله ای در حمام منزل مسکونی در کوی سیدی مشهد، قاضی ویژه قتل عمد را به محل کشف جسد کشاند. همه اعضای این خانواده و حتی شوهر خواهر مقتول که به منزل مادرزنش آمده بود، طوری وانمود می کردند که «حسن» (جوان 40 ساله) خودکشی کرده است. آن ها مدعی بودند که «حسن» قبلا نیز سابقه خودکشی داشته اما در میان اظهارات آن ها سخن از اعتیاد شدید «حسن» به مواد مخدر صنعتی مطرح شد. در این هنگام قاضی عارفی راد که فرضیه خودکشی را با توجه به اوضاع و احوال کشف جسد و چگونگی وارد آمدن ضربات کارد منتفی می دانست، ضمن درخواست از پزشکان قانونی برای تعیین علت دقیق مرگ مرد 40 ساله، بی درنگ دستور بازداشت قاسم (یکی از برادران مقتول) و دیگر اهالی منزل را صادر کرد. طولی نکشید که با تناقض گویی های اعضای این خانواده، مشخص شد که «کاظم» (یکی دیگر از برادران مقتول) متواری شده است. مدتی بعد و در حالی که مخفیگاه وی توسط کارآگاهان شناسایی شده بود، او خود را تسلیم قانون کرد و مانند دیگر اعضای خانواده اش ابتدا موضوع خودکشی برادر معتادش را به میان کشید اما با مشاهده اسناد و مدارک انکارناپذیر، مجبور به اعتراف شد و قتل برادرش را پذیرفت. خراسان : شماره : شماره : 21153 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۵ بهمن

ماجرای تباهی یک دختر

روزی که مُهر تباهی بر پیشانی ام نقش بست، دختر 17 ساله ای بودم که به دلیل احساسات عاطفی و هیجانات دوران نوجوانی، درگیر رابطه ای خیابانی شدم و هستی و عفتم را از دست دادم و از آن روز به بعد هیچ گاه رنگ سعادت و خوشبختی را ندیدم به طوری که امروز ...به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 28 ساله با بیان این که یک اشتباه عاطفی در دوران نوجوانی زندگی ام را نابود کرد و اکنون با وجود اعتیاد و خیانت همسرم، هیچ گاه نمی توانم به طلاق فکر کنم درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: پدرم که شغل آزاد داشت، مردی متعصب و بسیار سخت گیر بود تا جایی که حتی اجازه نمی داد برای خرید دفتر و قلم هم به تنهایی بیرون بروم. در این شرایط تا مقطع راهنمایی تحصیل کردم اما از مراقبت های شدید و بازخواست های مداوم پدرم زجر می کشیدم به همین دلیل درس و مدرسه را قبل از ورود به دبیرستان رها کردم و در یک سالن آرایشگری زنانه به هنرآموزی پرداختم. طولی نکشید که این حرفه را به خوبی آموختم و مشغول گذراندن دوره های تخصصی برای کسب مجوز کار شدم. در همین روزها بود که سخت گیری های پدرم نیز بیشتر شد و همواره مرا سرزنش می کرد که چرا دیر به خانه آمده ام یا تا الان کجا بوده ام؟ وقتی برای یکی از دوستانم درد دل می کردم و از رفتارهای پدرم برایش سخن می گفتم، او مرا تشویق به ازدواج می کرد. «سولماز» که خودش با پسری جوان رابطه دوستی داشت، آن قدر احساسات و عواطف مرا برانگیخت که فکر می کردم فقط با ازدواج می توانم از این شرایط رهایی یابم. خلاصه با نقشه «سولماز» من هم با پسر 24 ساله ای که از دوستان دوست پسر او بود، تلفنی آشنا شدم و بدین ترتیب روابط خیابانی من و «عظیم» به دیدارهای پنهانی کشید و زمانی به خود آمدم که دیگر هستی و عفتم را از دست داده بودم و چاره ای جز ادامه این ارتباط شیطانی نداشتم تا شاید «عظیم» با من ازدواج کند.

در همین روزها پدرم متوجه ماجرا شد و مرا در خانه زندانی کرد ولی حدود یک هفته بعد با وساطت مادرم آرایشگاه زنانه راه اندازی کردم و در حالی مشغول کار شدم که هنوز پنهانی با «عظیم» در ارتباط بودم. در این وضعیت به همه خواستگارانم نیز پاسخ رد می دادم چرا که می ترسیدم پس از ازدواج با یک فرد دیگر، کار به رسوایی بکشد و آبرو و حیثیت خانواده ام نیز برود اما یک سال بعد به طور ناگهانی و در حالی که فقط بازیچه ای برای هوسرانی های «عظیم» شده بودم، او مرا رها کرد و دیگر به تماس هایم پاسخ نداد. «سولماز» هم مانند من فریب خورده بود و دوست پسر او نیز با یکی از بستگانش ازدواج کرد. این ماجرا مرا دچار بیماری های روحی و تالمات روانی کرد تا جایی که آرایشگاه را تعطیل کردم و خانه نشین شدم. از شدت شرمندگی و خجالت هم نمی توانستم با کسی رازم را درمیان بگذارم. سرانجام موضوع را برای یکی از دوستانم بازگو کردم و «ثریا» که گویی منتظر چنین سخنانی بود بلافاصله مرا برای برادرش خواستگاری کرد که همسرش را به تازگی طلاق داده بود. من در شب خواستگاری ماجرای تباهی بر اثر اشتباه عاطفی ام را برایش تعریف کردم و او هم پذیرفت ولی هنوز یک هفته از ازدواج مان نگذشته بود که فهمیدم «رامین» به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و همسرش نیز به همین دلیل از او طلاق گرفته است. مادر شوهرم مدعی بود که من می توانم او را از این مسیر باز دارم و به این دلیل از نظر مالی به من کمک می کرد تا زندگی ام را حفظ کنم ولی «رامین» که بیکار بود تا بعد از ظهر می خوابید و بعد از آن هم مشغول مصرف شیشه و کریستال می شد. با توصیه مادر شوهرم، قهر و مشاجره های من با «رامین» شروع شد و چند بار او را بستری کردیم اما هیچ فایده ای نداشت. حالا دیگر گاهی شب ها نیز به خانه نمی آمد تا این که با بررسی محتویات تلفن همراهش فهمیدم دختر معتاد 18 ساله ای را به عقد موقت خودش درآورده و در پاتوق های حاشیه شهر با آن دختر زندگی می کند. در این وضعیت دوباره به آرایشگری روی آوردم تا هزینه های زندگی ام را تامین کنم. مادر شوهرم نیز اجاره واحد آپارتمانی را می پردازد و از من می خواهد که همسرم را ترک نکنم!

با این حال، «رامین» که با مادرش درارتباط است مرا بین طلاق و ماندن مخیر کرده است اما خودش به جدایی میل دارد و ادعا می کند که دیگر به خانه باز نمی گردد. حالا هم اگرچه نمی خواهم طلاق بگیرم اما مستاصل مانده ام که ...گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: بررسی های تخصصی و اقدامات مشاوره ای این پرونده با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ «مهدی کسروی» (رئیس کلانتری نجفی مشهد) به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد تا روزنه های «امید» برای ادامه این زندگی مشترک مورد واکاوی های روان شناختی قرار گیرد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : شماره : 21153 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۵ بهمن

تابلوها و علایم راهنمایی و رانندگی در گونی دزدان !

کرمانی -سارقان تابلوها و علایم راهنمایی و رانندگی در کرمان به دام افتادند.به گزارش خراسان ،فرمانده انتظامی شهرستان کرمان از دستگیری دو سارق تابلوها و علایم راهنمایی و رانندگی توسط نیروهای گشت کلانتری ۲۰ خبر داد. سرهنگ مهدی پورامینایی گفت : در پی افزایش وقوع سرقت تابلوها و علایم راهنمایی و رانندگی در شهرستان کرمان، رسیدگی به موضوع در دستور کار قرار گرفت.وی افزود: تحقیقات در این باره ادامه داشت تا این که نیروهای گشت کلانتری هنگام گشت زنی هدفمند به دو نفر مشکوک شدند که در بزرگراه و در کنار علایم و تابلوهای راهنمایی و رانندگی در حال پرسه زدن بودند و برای بررسی بیشتر آن ها را دستگیر کردند.این مسئول انتظامی ادامه داد: در بازرسی از گونی همراه متهمان تعدادی تابلوی راهنمایی و رانندگی به همراه چند قطعه ابزارآلات کشف و با دستگیری این دو متهم از سرقت دیگر تابلوها و علایم راهنمایی و رانندگی پیشگیری شد. خراسان : شماره : شماره : 21153 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۵ بهمن


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۱ | 19:46 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |