سلامِ ما به مَهدِی
سَلامِ ما به مَهدِی، سلامِ ما به مَهدِی - سَلامِ ما به مَهدِی، سَلامِ ما به مَهدِی
سَلامِ ما به مَهدِی، بِه آن اِمامِ دَوران - به آنکه هَست دائِم، پَیِ نِجاتِ اِنسان
سَلامِ ما به آنکه، نیمه یِ ماهِ شَعبان - طالِع شُده سَحرگَه، همچون خوری دِرَخشان
سَلامِ ما به آنکه، حَکیمه نیمه یِ شَب - خَبَر شُد از وُجودَش خَندَه نهاد بَر لَب
سَلامِ ما به آنکه، گَشت چو فَجر طالِع - سَحَر نَمُود رَوشَن، جَهان چو بَرقِ لامع
سَلامِ ما به آنکه، زُو عَسکری شُده شاد - نَرجِس شده است، خُرَّم، سامِرّه گشت آباد
سَلامِ ما به آنکه، یازده اِمامِ شیعه - گشتند جُملَگی شاد، هَم صاحِبِ شَریعة
سَلامِ ما به آنکه، مُلک و مَلَک شُده شاد - هَم شَهرِ سامِرا شُد، خُرَّم و سَبز و آباد
سَلامِ ما به آنکه، سَرداب جایگاهش - دَر سُرِّ مَن رای شُد، سامِرّه بارگاهش
سَلامِ ما به آنکه، در اِنتِظار باشد - در اِنتِظارِ روزی، کَز او بهار باشد
سَلامِ ما به آنکه، اَوصافِ او به قُرآن - تَحریر و ضَبط گشته، با وَحیِ پاکِ یزدان
سَلامِ ما به مَهدِی، مَوعُودِ کُلِّ اَدیان - این وَعده ای است برحَق، از سویِ حَیِّ سُبحان
در بَیتِ عَسکَری شُد، جَشن و سُرور برپا - سامرّه تا مدینه، سُرور شد مُهَیّا
دویست وپنجاه وپنج، سالِ ولادتِ اوست - دویست وشصتِ هجری، سال اِمامتِ اوست
بِبِین حکیمه خاتون، عَمّه یِ عسکری را - گرفته اَندر آغوش، یگانه دلبری را
دَر لَحظه یِ ولادت، دیدند بی مَحابا - نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ، خوانَد بَرایِ بابا
نِگاه کُن به نَرجِس، چگونه شاد باشد - که طِفلِ او اِمامِ، کُلِّ عِباد باشَد
چو زاده شُد ز مادَر، بِگُفت او شَهادَت - شَهادَتَین گفت او، به لَحظه یِ ولادت
عِطرِ تلاوتی را، از آن لبانَش اَفشاند - نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ، عَلَى الَّذِينَ، را خواند
مُلک و مَلَک شُده شاد، زمین شُده است آباد - مُنتَظِران در این شب، اَز غَم و غُصّه آزاد
طاووس اَهلِ جَنّت، مَهدی اِمامِ ماهاست - او خاتَم الاَئِمّه، محفوظ از بلاهاست
مَهدِی اَمان برایِ، اَهلِ زمین به دُنیاست - همچون ستاره ها که، اَمانِ آسمانهاست
ما مُنتَفِع زِ مَهدِی، هستیم همچوخورشید - او هَمچو خُور به دِلها، شبهایِ تار تابید
ظُهُورِ مَهدِیِ ما، باشد بِروزِ نوروز - بَعد اَز ظُهُور گَردَد، مَهدی بِه کُفر پیروز
دَر روزِ ماهِ نوروز، دَر آرزویِ دیدار – باشیم، ما مُحِبّان بَر دیدنِ رُخِ یار
مُنتَظِرِ ظُهورَش، بهتر زِ هَر کسی هَست - مُخالِفِ مَهدَوی دَجّالِ نا کَسِی هست
غَرقِ سُرور اِمشَب، چون سُرِّ من رَآی شُد - دَر عرشِ ایزدی هَم، جَشنی دِگَر بِپا شُد
وَالعَصر هست سوگند، بر پیشوایِ دوران - در وَصفِ مَهدِیِ ما، با هَمرهان و یاران
نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ، مُستَضعفینِ عالَم - روزِ ظُهورِ مَهدِی، پایان پذیرَد این غَم
عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ، یارانِ پاکِ مَهدی - آنانکه با اِمامِ، خود بسته اَندعَهدی
این وَعدَه یِ خدایی است، بر مُؤمنینِ صالِح - آنان خلیفه یِ حق، باشند جُمله فاتِح
بر آن اِمامِ غائِب، میآورند ایمان - این گفته خدائی است، در آیه ای زِ قُرآن
گَردند آزِمایش، یارانِ مَهدِیِ ما - با خَوف و جُوع و تَرس و اَقسامی از بَلایا
یارانِ خوبِ مَهدی، با صَبر و اِستِقامَت - با پایمردِیِ خود، باشند با شَهامَت
سیصدوسیزده یار، به گِردِ او دَر آیند - سُرودِ آزادِیِ، مُستَضعفین سُرایند
چونکه کُنَد ظُهُور آن، آقا، اِمامِ قائِم - میگیرَد اِنتِقامِ مظلوم را زِ ظالِم
دنیا به گِرد مَهدِی، گَردَد بِسان پَرگار - پُر گَردد اَز عِدالت، دُنیایِ تیره وَ تار
با حَضرَتَش شَوَد دَفع، هَر آفت و بَلایی - هَم دَفع و رَفع گَردَد، هر گونه ابتلایی
بَهرِ ظُهُورِ مَهدِی، کُنیم دُعا فراوان - روزِ ظُهورِ مَهدِی، بَر ما بِگردَد آسان
سَلامِ ما به آنکه، یارانِ دِلرُبایَش - چون پاره هایِ آهن، اِستاده اَند بَرایَش
قُوّامِ لَیل باشند، صُوّامِ در نَهارَند - قَوِی تَرینِ یاران، دَر عَصر و روزگارند
آن یاورانِ مهدی، چون اهلِ بَدر باشند - چون یاورانِ طالوت، سینه سِتَبر باشند
همچون لُیوثِ غُرّان، در بیشه در کمین اند - آماده یِ شکارِ، سُفیانِیِ لعین اند
روزی که گَردَد، آن روز، روزِ ظُهورِ مَهدِی - روشَن شَوَد جهانی، اَز مِهر و نُورِ مَهدِی
ای باقری اُمید اَست، آنروز زنده باشیم - در سایه سارِ مَهدی، شاد و فرخنده باشیم
سروده شده ولادت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه آخر زمستان 1401
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری