درامتداد تاریکی-دوربین مداربسته راز کشف جسد دختر جوان را فاش کرد

وقتی جسد دختری جوان کنار خیابان پیدا شد، به‌ نظر می‌رسید که به قتل رسیده اما دوربین مداربسته اسرار مرگ عجیب او را فاش کرد.

به‌ گزارش مشرق، چندی قبل به بازپرس جنایی تهران خبر رسید که جسد دختری جوان در کنار خیابان افتاده و مرگ او به‌دلیل شدت جراحت و خونریزی است.

تیم جنایی راهی محل حادثه شد و تحقیقات کلید خورد. جسد دختر جوان کنار خیابان افتاده و آثار خراش و بریدگی روی گردنش دیده می‌شد. شواهد نشان می‌داد که دختر جوان به‌دلیل اصابت جسم نوک تیز به گردنش جانش را از دست داده است.

در ابتدا تیم جنایی تصور کرد که او به قتل رسیده است چرا که همه شواهد حکایت از جنایت می‌داد اما در آنجا دوربین مداربسته‌ای وجود داشت که بازبینی تصاویر آن، اسرار مرگ مرموز دختر جوان را فاش می‌کرد.

در این شرایط مأموران به سراغ دوربین رفتند و پس از بازبینی تصاویر، مشخص شد که جنایتی صورت نگرفته و مرگ دختر جوان یک حادثه بوده است. آنطور که تصاویر نشان می‌داد، دختر جوان صبح زود به کنار خیابان رفته تا سوار خودرو شود اما در همان لحظه یک موتور سیکلت که با سرعت بالا در حال حرکت بود با دختر جوان برخورد کرد. طلق موتور به گردن دختر جوان اصابت کرده و او روی زمین افتاد.

مرد موتور سوار که به‌شدت ترسیده و دستپاچه بود، از ترس پا به فرار گذاشت. از سوی دیگر دختر جوان به‌دلیل جراحت و بریدگی روی گردنش جانش را از دست داد و دقایقی بعد رهگذران با دیدن پیکر غرق در خون وی، پلیس و اورژانس را خبر کردند اما تلاش برای نجات او بی‌فایده بود.

با مشخص شدن اسرار مرگ تلخ دختر جوان، مأموران به تحقیقات خود ادامه دادند و در بازرسی از کیف دختر جان باخته، مدارکی به‌دست آوردند که هویت او را فاش می‌کرد.

در ادامه به دستور بازپرس، جسد دختر جان باخته به پزشکی قانونی منتقل شد و تیمی از مأموران تحقیقات خود را برای بازداشت موتور سوار فراری آغاز کرده‌اند. منبع:همشهری آنلاین . مشرق : یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۲

جنایت هولناک در شرکت هرمی!

عاملان قتل در کمتر از 12 ساعت دستگیر شدند

سید خلیل سجادپور- سرکردگان یک شرکت هرمی در مشهد که هموطن خود را به دلیل خروج از شرکت هرمی به طرز فجیعی با ضربات چوب، قمه و چماق به قتل رسانده بودند، در کمتر از 12 ساعت دستگیر شدند و هرکدام نقش خود را در ارتکاب این جنایت پذیرفتند.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای این قتل هولناک عصر هشتم اردیبهشت هنگامی فاش شد که نیروهای انتظامی مستقر در بیمارستان طالقانی مشهد از مرگ جوانی خبر دادند که با ضربات شیئی نوک تیز و برنده مجروح شده بود.

با توجه به اهمیت موضوع و مشخص نبودن هویت مقتول، بلافاصله قاضی ویژه قتل عمد مشهد با صدور دستورهای محرمانه ای به عوامل انتظامی، در حالی عازم بیمارستان مذکور شد که گروهی تخصصی از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی نیز وی را همراهی می کردند.بررسی های مقدماتی قاضی دکتر صادق صفری بیانگر آن بود که جراحات وحشتناک با یک کارد بزرگ شبیه خنجر یا قمه در نقاط مختلف پیکر وی در یک نزاع خونباری ایجاد شده که شب قبل در بولوار توس رخ داده است، اما هیچ کس اطلاعی از عاملان نزاع نداشت. بنابراین قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد پس از بررسی های مقدماتی در مرکز درمانی، به طرف محل درگیری حرکت کرد که نیروهای اورژانس در گزارش خود نوشته بودند.

ادامه تحقیقات میدانی در محل نشان داد که عاملان نزاع از اتباع خارجی بودند که هویت آنان مشخص نبود، اما در بازبینی دوربین های مدار بسته اطراف محل نزاع تصویری از جوان قمه به دست نمایان شد که تیشرت دو رنگ سیاه و سفید به تن داشت. برخی از شاهدان عینی این نزاع خونبار به مقام قضایی گفتند: جوانانی از اتباع افغانستانی را دیده اند که با چوب و چماق و قمه در پی یکی از هموطنان شان می دویدند که از چنگ آن ها می گریخت. شاهدان اظهار داشتند: جوان گریزپا که به شدت مجروح شده بود با سر و وضعی خون آلود خود را به داخل یک آپاراتی انداخت و پشت لاستیک های تلنبار شده، مخفی شد تا از چشم مهاجمان پنهان بماند، ولی یکی از مهاجمان قمه به دست، او را پیدا کرد و در همان جا ضربات هولناک و کشنده را بر پیکر وی فرود آورد. او در حالی که پیکر مجروح و نیمه جان هموطن خود را بیرون می کشید با لگد هم در حالی ضرباتی را بر اندام او می زد که برخی از همدستانش فریاد می کشیدند: «شاهرگش را بزن!»

گزارش روزنامه خراسان حاکی است، دقایقی بعد رهگذران و اهالی توس 85 تا 91 که متوجه ماجرا شده بودند، به یاری تبعه خارجی شتافتند و او را از زیر دست و پای مهاجمان خارج کردند. در همین لحظه مهاجمان مذکور با تهدید شهروندان، از محل درگیری گریختند و بدین ترتیب نیروهای اورژانس از راه رسیدند و پیکر نیمه جان جوان افغانستانی را به بیمارستان طالقانی انتقال دادند، اما تلاش چندین ساعته کادر درمان برای نجات وی از مرگ، به نتیجه نرسید و او بر اثر عوارض ناشی از اصابت ضربات قمه جان سپرد.

در همین حال، دامنه تحقیقات پیچیده اطلاعاتی کارآگاهان، با راهنمایی های قاضی ویژه قتل عمد برای شناسایی مهاجمان به مناطقی از بولوار توس کشید که بررسی های تخصصی نشان می داد تعدادی از اتباع خارجی غیرمجاز، زیرزمینی را در آن منطقه اجاره کردند و رفت و آمدهای بسیار مشکوکی داشتند. این درحالی بود که حتی هویت این افراد نیز برای اهالی محل مشخص نبود و کسی نام آن ها را نمی دانست و تنها تصویری از دو متهم اصلی پرونده وجود داشت که در دوربین های مدار بسته نمایان بود. به همین دلیل رصدهای اطلاعاتی کارآگاهان با نظارت سرهنگ ولی نجفی ( رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی خراسان رضوی) تغییر کرد و گروه تخصصی به سرپرستی سروان منفرد (افسر پرونده) پس از انجام یک سری فعالیت های غیرمحسوس پلیسی به سرنخ هایی از یک شرکت هرمی رسیدند که مخفیگاه آنان در همین زیرزمین اجاره ای بود. از سوی دیگر احتمال فرار ضاربان به آن سوی مرزها وجود داشت، بنابراین با صدور دستوری از سوی قاضی صفری، تصویر مهاجمان به نیروهای مرزی و مراکز انتظامی ارسال شد، اما ردزنی های اطلاعاتی نشان می داد که هنوز مهاجمان نتوانسته اند از مشهد خارج شوند.

در حالی که حدود 12 ساعت از وقوع این جنایت وحشتناک می گذشت، کارآگاهان اداره جنایی موفق شدند دو تن از عاملان اصلی را در یک عملیات پیچیده و جامع اطلاعاتی شناسایی و دستگیر کنند. در این میان «احمد گل» یکی از مهاجمان که هنوز تیشرت سیاه و سفیدش را به تن داشت در بازجویی های فنی به وارد آوردن ضربات کشنده بر پشت هموطن خود اقرار کرد و گفت: به همراه تعداد دیگری از اتباع افغانستانی و به طور غیرقانونی وارد خاک ایران شدیم و به مشهد آمدیم و با راه اندازی یک شرکت هرمی تلاش کردیم تا افراد دیگری را برای درآمدزایی و سود جویی به این شرکت بکشانیم. به طوری که تعداد افرادی را که عضو کردیم به 12 نفر رسید و همه آنان از اتباع غیرمجاز و هموطن خودمان بودند!

از طرف دیگر هم زیرزمینی را در منطقه حاشیه شهر و در انتهای بولوار توس اجاره کردیم چرا که مشاوران املاک یا مالکان منازل برای اجاره دادن ملک به اتباع خارجی سخت گیری نمی کردند! ما هم افرادی را که با ترفندهای مختلف از جمله کاریابی یا مهاجرت به کشور دیگر به مشهد می کشاندیم در همین زیرزمین اجاره ای نگه می داشتیم تا آن ها برای رسیدن به پول، افراد دیگری را عضو شرکت هرمی کنند و در این میان جلسات توجیهی هم برای آن ها می گذاشتیم که «حبیب» از زیرمجموعه ما خارج شد و فرار کرد ما هم که دچار ضررهای مالی شده بودیم در تعقیب «حبیب» بودیم که او را پیدا کردیم و با هم درگیر شدیم، ولی آن روز فقط کتک کاری کردیم اما ما نمی توانستیم از کنار این موضوع به راحتی بگذریم به همین دلیل هم مدام به دنبال او بودیم تا به هر طریق ممکن «حبیب» را دوباره به شرکت هرمی بازگردانیم تا این که بالاخره روز هفتم اردیبهشت من و «جاوید» به همراه چند نفر دیگر از اعضای شرکت هرمی او را در خیابان پیدا کردیم و با هم درگیر شدیم، اما او از چنگ مان درحالی گریخت که «جاوید» با چوب ضربه ای به او زده بود و من هم ضرباتی را با قمه از پشت سر بر پیکرش وارد کردم ،اما او همچنان به فرار خود ادامه داد تا این که به درون آپاراتی در همان محل رفت که او را پیدا کردم و باز هم با کارد (قمه) ضرباتی را بر دست و پایش زدم،ولی هیچ وقت تصور نمی کردم که پلیس بتواند طی چند ساعت ما را شناسایی و دستگیر کند چرا که هویت ما جعلی بود و هیچ گونه مدارک و مشخصات ایرانی هم نداشتیم.

بنا بر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، در پی اعترافات «احمد گل» به ارتکاب جنایت، همدست دیگر او نیز پس از آن که فیلم صحنه درگیری خود را در نمایشگر رایانه ای اتاق قاضی ویژه قتل عمد مشهد دید، به ناچار نقش خود را در وارد آوردن ضربه چماق بر پیکر «حبیب» پذیرفت و اظهارات «احمد گل» را نیز تایید کرد. این گونه بود که عملیات کارآگاهان در حالی برای دستگیری دیگر متهمان مرتبط با پرونده جنایت در شرکت هرمی ادامه یافت که چند روز قبل روزنامه خراسان در خبری با عنوان «3 شرکت هرمی اتباع خارجی در مشهد متلاشی شد» درباره گسترش و افزایش این شرکت های غیرقانونی هشدار داده بود. در همین حال یک مقام انتظامی از شهروندان خواست چنان چه از رفت و آمدهای مشکوک به منازل یا مجتمع های مسکونی اطلاعاتی داشتند بلافاصله موضوع را با پلیس 110 در میان بگذارند. خراسان : شماره : 21227 - ۱۴۰۲ شنبه ۱۳ خرداد

قصه من و هوو!

من هر روز سرگذشت و زندگی افراد مختلف را در ستون «در امتداد تاریکی» می خوانم به همین دلیل هم به کلانتری آمدم تا قصه من و هوویم را نیز در این ستون منتشر کنید تا شاید برخی از افراد، اشتباه مرا در زندگی تکرار نکنند و ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 52 ساله با بیان این مطلب به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در خانواده ای 9 نفره به دنیا آمدم و تنها یک برادر داشتم، اما جمع خانوادگی ما بسیار صمیمانه بود. پدرم نیز که 10 سال قبل از دنیا رفت در دادگستری کار می کرد و به تحصیل فرزندانش اهمیت می داد. با وجود این ،من در کلاس سوم راهنمایی درس می خواندم که روزی متوجه نگاه های پسر دایی ام شدم. آن زمان هنوز جنگ ایران و عراق مهم ترین موضوع روز کشور بود و همه جوانان برای دفاع از خاک و ناموس وطن عازم جبهه می شدند. «محمدعلی» هم چند بار از جبهه به مرخصی آمده بود و هر بار که او برای خداحافظی به منزل ما می آمد قلبم از تپش می افتاد و به آرامی اشک می ریختم، ولی آن زمان این صحنه ها بسیار عادی بود و خیلی از افراد فامیل در جبهه بودند. خلاصه جنگ به پایان رسید و «محمدعلی» هم که در کمیته انقلاب اسلامی استخدام شده بود از من خواستگاری کرد و بدین ترتیب زندگی عاشقانه ما شروع شد. بعد از تشکیل نیروی انتظامی، همسرم نیز به شهرهای مختلف منتقل می شد و من هم که نمی توانستم دوری اش را تحمل کنم به همراه او به شهرهای دیگر می رفتم به همین دلیل نمی خواستم باردار شوم چرا که می ترسیدم در این شهرهای غریب نتوانم به خوبی از عهده مراقبت یا تربیت فرزندانم بربیایم ،همواره از داروهای ضد بارداری استفاده می کردم تا به مشهد بازگردیم و بعد صاحب فرزند شویم، اما زمانی که بعد از چند سال به مشهد بازگشتیم من دیگر باردار نشدم و پزشکان دلیل آن را استفاده زیاد از قرص های ضدبارداری دانستند. نزد پزشکان زیادی رفتیم،اما درمان ها نتیجه نداد و آرزو و حسرت بچه دار شدن در دلم ماند. هرکسی نظری می داد و راهی پیشنهاد می کرد، ولی هیچ فایده ای نداشت. در همین روزها بود که خواهر کوچک ترم با برادر «محمدعلی» ازدواج کرد و همه فامیل از این موضوع بسیار خوشحال بودند. من و «محمدعلی» هم به شهر دیگری رفتیم. آن جا قبلا همسایه ای داشتیم که 5 فرزند داشت و همسرش از دنیا رفته بود. قرار گذاشتیم «محمدعلی» آن زن را به عقد موقت خودش درآورد و تا زمانی که او فرزندش را به دنیا بیاورد در همان شهر بمانیم و بعد با فرزند به مشهد برگردیم و او را به عنوان فرزند خودمان به اطرافیان معرفی کنیم، اما هنوز نقشه ما به مرحله اجرا نرسیده بود که ناگهان اختلافات شدید خانوادگی بین خواهرم و برادر «محمدعلی» آغاز شد و آن ها از هم طلاق گرفتند. این جدایی تاثیر وحشتناکی بر زندگی ما گذاشت چرا که خانواده ها اصرار داشتند من و «محمدعلی» هم باید از یکدیگر جدا شویم ،ولی من عاشق همسرم بودم و نمی توانستم حتی لحظه ای جدایی او را تحمل کنم. با وجود این، حرف ها و دخالت ها تاثیر خودش را در زندگی ما گذاشت و «محمدعلی» به بهانه ماموریت از خانه رفت، از سوی دیگر من خوب می دانستم که شوهرم تحت تاثیر حرف های خانواده اش قصد ازدواج مجدد دارد، ولی به روی خودم نمی آوردم. چند ماه گذشت و «محمدعلی» به بهانه های مختلف نزد هوویم می رفت که پنهانی با او ازدواج کرده بود. بالاخره همسرم ماجرای ازدواجش را آشکار کرد و به من گفت: مانند همان نقشه قبلی بعد از به دنیا آمدن فرزند، او را طلاق می دهد. یک سال بعد پسر هوویم به دنیا آمد و من خیلی از این موضوع خوشحال بودم. حالا دیگر همه فامیل ماجرای تجدید فراش همسرم را می دانستند و «محمدعلی» هم ساختمانی دو طبقه ساخت تا هرکدام از ما به طور جداگانه زندگی کنیم چرا که دعواها و درگیری های من و هوویم شروع شده بود. او دومین فرزندش را باردار بود و «محمدعلی» نمی توانست دیگر «فرزانه» را طلاق بدهد! از سوی دیگر هم «احمد» (پسر هوویم) همواره نزد من بود چرا که «فرزانه» نمی توانست از هر دو فرزندش مراقبت کند! من هم که همچنان به شوهرم علاقه مند بودم «احمد» را مانند پسر خودم دوست داشتم او هم مرا «خاله» صدا می زد و از کنارم دور نمی شد. در عین حال، همه نقشه های من نقش بر آب شد و «فرزانه» 4 فرزند به دنیا آورد و دیگر همسرم نتوانست او را طلاق بدهد! «احمد» هم در 19 سالگی با دختر خاله اش ازدواج کرد، ولی حدود یک ماه بعد و در دوران نامزدی او را طلاق داد و به خدمت سربازی رفت. اکنون نیز همان کشمکش ها و درگیری های خانوادگی بین من و هوویم همچنان ادامه دارد به طوری که هیچ روز شادی را در زندگی نداریم و مدام با عصبانیت و پرخاشگری روزگارمان می گذرد، اما وقتی به گذشته می نگرم تاسف می خورم که چرا از همان روز اول آغاز زندگی مشترکم با «محمدعلی» از قرص های ضد بارداری استفاده کردم و این گونه زندگی ام را به تلخی و بدبختی گره زدم...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است، به دستور سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی های مشاوره ای و روان شناختی درباره این ماجرا، توسط مشاوران زبده در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21227 - ۱۴۰۲ شنبه ۱۳ خرداد

فرار جسورانه زن گروگان از صندوق عقب خودرو

مرد تبهکار به بهانه تعمیرخودرو، خانم راننده جوان را طعمه اعمال شیطانی خود قرار داد.

به گزارش مشرق، خطر از بیخ گوش افسانه رد شده بود، اما حال روحی و جسمی او به حدی بد بود که روی تخت بیمارستان تحت مداوا قرار گرفت. کابوس ربوده شدن یک لحظه از جلوی چشمش کنار نمی‌رفت و جای زخم‌هایی که در درگیری با آدم‌ربا روی بدنش مانده بود نیاز به مداوا و درمان داشت.

زن و مرد آدم‌ربا

افسانه ۳۰ ساله در همان حال اقدام به شکایت از مرد و زن جوانی کرد که قصد ربودن او را داشتند.

بدین ترتیب تیمی از اداره یازدهم پلیس آگاهی با حضور در بیمارستان، بالای سر زن وحشت‌زده حاضر شدند و ضمن ثبت شکایت او در همان وضعیت، تحقیقات خود را برای یافتن ردی از عاملان آدم‌ربایی آغاز کردند.

زن جوان به مأموران پلیس توضیح داده بود که از مدتی قبل در جریان صافکاری خودروی خود با این مرد تبهکار آشنا شد. روز حادثه برای انجام کاری برای ماشینش با او قرار گذاشت و در گرمای یک ظهر بهاری، مرد جوان به او آبمیوه‌ای تعارف کرد که خانم راننده فکرش را هم نمی‌کرد با نوشیدن این آبمیوه، اجرای سناریوی شیطانی این مرد جوان کلید بخورد. زن جوان گفت بعد از خوردن آبمیوه برای چند ساعتی گیج و منگ شد و بعد به طرز معجزه‌آسایی توانست خود را از چنگال این مرد نجات دهد.

با اطلاعاتی که خانم راننده جوان در اختیار مأموران قرار داد، ردیابی مرد آدم‌ربا در دستور کار قرار گرفت و طولی نکشید که مرد تبهکار که افسانه را ربوده بود، شناسایی و دستگیر شد.

افسانه اعتقاد دارد این مرد، او را برای رسیدن به مقاصد شیطانی ربوده بود، اما مرد آدم‌ربا این ادعا را قبول ندارد و انگیزه خود را از آدم‌ربایی اخاذی و سرقت اموال افسانه عنوان می‌کند.

اعترافات رباینده زن ثروتمند

متهم بعد از دستگیری در اعتراف به ربودن زن جوان گفت: «در جریان تعمیر خودروی این زن جوان با او آشنا شده و متوجه شدم که خانم پولداری است و وسوسه شدم از او اخاذی کنم، برای همین نقشه ربودن او را به همراه همدستم که زن جوانی بود کشیدم. روز حادثه به بهانه رسیدگی به کارهای مربوط به خودرو با زن جوان در غرب تهران قرار گذاشتم و به او آبمیوه مسموم دادم که بیهوش شد. همدستم هم را به عنوان نامزدم جا زدم تا خانم راننده به ما شک نکند. قصد داشتم او را وادار کنم سند خودرو و خانه‌اش را در اختیارم قرار دهد که فرار کرد.»

گفت‌وگو با زن جوان بخوانید.

سابقه آشنایی شما با متهم چه بود؟

مدتی قبل برای صافکاری خودرو با او آشنا شدم. مغازه نداشت اما کار صافکاری خودروی‌ من را با دقت و قیمت مناسب انجام داد.

چه شد که برای بار دوم به او مراجعه کردید؟

با من تماس گرفت و گفت تخفیف خیلی خوبی برای پولیش ماشین دارد اما در مقابل از من خواست که دو روز ماشینم را به او قرض بدهم تا برای کارهای تبلیغاتی خود از آن استفاده کند.

سر موعد ماشین را به شما تحویل نداد؟

نه! امروز و فردا می‌کرد و هر بار با او تماس می‌گرفتم و می‌گفتم خودروی من را بیاور، بهانه‌ای می‌تراشید. بالاخره بیش از دو هفته گذشت که من دیگر طاقتم تمام شده بود و از او خواستم همان روز خودروی من را پس بدهد که با من جایی در غرب تهران قرار گذاشت.

یعنی همان روز حادثه؟

بله دقیقاً! آن روز من سر قرار با این آقا رفتم که ماشینم را پس بگیرم. او به من گفت که عجله دارد و باید زودتر به خانواده‌اش برسد و از من خواهش کرد که او را با ماشینم به خانه‌اش برسانم. من هم قبول کردم چون باور کرده بودم نیاز به کمک دارد تا سریع‌تر به خانه‌اش برسد. قبل از سوار شدن به خودروی من، آبمیوه‌ای هم برایم خرید و من که خیلی گرمم شده بود حتی یک لحظه هم به اینکه ممکن است آبمیوه مسموم باشد، فکر نکردم و آن را خوردم.

بعد چه شد؟

گیج شده بودم و هوشیاری کاملی نداشتم. من را به پارکینگ خانه‌ای منتقل کرد و قصد تعرض به من را داشت. دست و دهانم را چسب زده بود و من را در صندوق‌عقب خودرو انداخت. تقلا و مقاومت من برای فرار از دست این مرد باعث شد در بدنم جراحت‌هایی به وجود بیاید. بالاخره خودم را از صندوق ماشین بیرون انداختم و هر طور بود از دستش فرار کردم.

بنا بر این گزارش متهم پرونده برای تحقیقات بیشتر تحت اختیار کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران قرار دارد.

منبع: روزنامه ایران . مشرق : یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۲


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۲ | 20:24 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |