معلـّـم ميكنـد كارخـدائي
معلم هست مرشد،پير،استاد***مقامي بس بزرگ است وخداداد
بو د تعلـيـم يك كار الهـي***دهدقرآن بدين مطلب گواهي
بخـوان تو علّم القرآن زقرآن***بود اوّل معـلّـم ذات رحمـان
معلّم ذات پاك حيّ سرمـد***دهـدفـرمان اقرء برمحمّد ص
بگويدوالقلم چون حيّ سبحان***قلم گير و قلم زن تادهي جان
معلـّـم ميكنـد كارخـدائي***دهـد برجـان مردم روشنائي
الفبا و رياضي ميـدهـد ياد***زخواندن وزنوشتن ميشودشاد
كلاس اوّلش با آب و بابا***يك و دو و سه و جمع و الفبـا
پي وبنيان كاخ علم ودانش***بريـزد درجهـان آفـرينش
نهال علم و دانش را بكارد***به اميدي كه روزي ميوه آرد
كلاس دوم و سوم ، چهارم***كندرشداين نهالش باتعلّـم
معلّم همچنان يك باغبان است***به باغ علم اوچون پاسبان است
مرتّّب سرزند زين باغ واشجار***دهـد آب و گشايد راه انهار
«بسان باغبـان كه گل بكارد***بسي زحمت كشدتاگل برآرد»
شودارديبهشت اين باغ پرگل***برآرد سوسن و ريحان وسنبل
شودخرداد و تيرو هم اَمرداد***بگردداين نهالش شاخ شمشاد
شودبعدازگذشت چندسالش***درختي بارور اين نو نهالش
شودچون بوعلي،شيخ بهائي***شودرازي وسعدي و سنائي
نهالت اي معلّم بارورشد***درختي بس بزرگ و باثمرشد
بگويم من سپاست اي معلم***شوم من حق شناست اي معلم
بجو يم علـم را من تا لب گور***به همـراه معـلّـم ، باقري پور
بوی مهر و مهربانیِ مدرسه
**************
باز میآید زراه مدرسه - بوی مهرو بوی ماهِ مدرسه
بازمیتابد به روی ما همه - نور علم از مهر و ماهِ مدرسه
میوزد با باد پائیزی کنون - باد علم از صبحگاهِ مدرسه
بوی مهرو مهربانی میدهد - ماه مهر از سال و ماهِ مدرسه
مینوازد باد پائیزی مرا - با نظرها و نگاهِ مدرسه
جست و خیز کودکانِ شاد را - بنگر اینک تو به راهِ مدرسه
اول مهر است و اندر راه علم - جمله با شال و کلاهِ مدرسه
اول مهر است و با کیف و کتاب - کودکان شادان به راهِ مدسه
میشود آغاز درسِ سال نو - وَه چه خوش باشد پگاهِ مدرسه
میشود آغاز با نامِ خدا – درسها از صبحگاهِ مدرسه
کودک ما با نوازشهای ما - یادگیرد رسم و راهِ مدرسه
کودک فعال و با هوش و زرنگ - میشود چون مهر و ماهِ مدرسه
کودک خود درس خوان و پرتلاش - میشود پشت و پناهِ مدرسه
دانش آموزی که با جهدو جهاد - میدرخشد در سپاهِ مدرسه
دانش آموزی که میافزاید او - رتبه اش برجایگاهِ مدرسه
میفزاید دانش آموز زرنگ - دائمًا بر عزّ و جاهِ مدرسه
دکتر و استاد و شاعر عاقبت - میشود اندر پناهِ مدرسه
دانش آموزی که خود تن پروراست - افکند خودرا به چاهِ مدرسه
مایه ننگ است و بی حاصل بود - سالها باشد به راهِ مدرسه
عاقبت اخراج او باشد دوا - اوفتد او ازنگاهِ مدرسه
لیک ده ها کودک بی سرپناه - مانده اند از این سپاهِ مدرسه
بی قلم بی دفتر است و بی کتاب - کودکی چشمش به راهِ مدسه
آه و افسوس است کار کودکی - که نداند راه و چاهِ مدرسه
با مصیبت زندگی سر میکند - پشت دیواری پناهِ مدرسه
خیّری کو تا قلم دفتر دهد؟ - یا دهد کفش و کلاهِ مدرسه
تا که این کودک چنان آن کودکان - طی کند هرروز راهِ مدرسه
بس مدیرانی که لایق پرورند - در پی رشدو فلاحِ مدرسه
فکر و ذکر و همّت آنان بود - دائمًا خیر و صلاحِ مدرسه
خود معلّم همچنان شمعی بود – روشنائی بخش راهِ مدرسه
راه ما روشن زنور علم شد – از سحر تاشامگاهِ مدرسه
خیّران با شند دائم درتلاش - ازبرای افتتاحِ مدرسه
باقری هم شد دعا گوی شما - تافزاید عزّ و جاهِ مدرسه
سروده باقری پور آخر شهریور1394
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری