شعر-روزِ تاسوعا یوم العبّاس است

شیران کارزار و امیران روزگار

السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوانُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ.

قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع):‏ رَحِمَ اللَّهُ عَمِىَّ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وأَبْلی وفَدی أَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ يَداهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُما جِناحَيْن يَطیرُ بِهِما مَعَ الْمَلائِكَةِ فی‌ الْجَنَّةِ كَما جُعِلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبی‌ طالِبْ علیه السلام؛ وَإنَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَكَ وَتَعالی مَنْزِلَةٌ يَغبِطَهُ بِها جَمیعَ الشُّهدَاءِ يَوْمَ القِیامَةِ (الخصال، جلد1‏، صفحه 68)

امام صادق (علیه السّلام) : کانَ عَمُّنَا الْعَبَّاسَ نافِذَ البَصیرَةِ، صَلْبَ الْأیمانِ، جاهَدَ مَعَ أَبی‌ عَبْدِاللَّهِ (علیه‌السلام) وَأَبْلی بَلاءً حَسَناً وَمَضی شَهیدا (عمدة الطالب، ج۱، ص ۳۵۶. ترجمه الخصال، جلد1‏، صفحه 79)

شیران کارزار و امیران روزگار - عبّاس و عون و جعفر و عثمان نامدار

در باغ بوتراب خزان چون رسید، شد - بر سرو هر سه چار سموم اجل دچار

عبّاس خواند هر سه برادر، به نزد خویش - در بر کشید سرو یکی بود شد چهار

گفتا کنون که کار بود تنگ بر حسین - ننگ است ننگ زندگی ما به روزگار

خوابیده جمله سبز خطان لاله گون کفن - چون سرو ایستاده حسین بی معین ویار

باید روید هر سه به پیش دو چشم من - گردید کشته تا که شود قلب من فکار

داغ شما چو بر جگرم کارگر شود - از قهر برکشم مگر از قوم دون دمار

یک یک روانه کرد سوی جنگ هرسه را - از داغ مرگشان به دل خویش زد شرار

حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) به برادران خود عثمان و عبداللَّه و جعفر فرمود: جانم فدایتان پیش تازید و از سرورتان حمایت کنید، تا این‌که در برابرش به کام مرگ فرو روید. آنان همگی به میدان نبرد رفتند و کشته شدند.

پس خود روانه گشت سوی شاه بی سپاه - زد بوسه بر زمین و عَلَم کرد استوار

یعنی عَلَم برای سپاه است و این سپه - یکسر به خون فتاده عَلَم را کنم چکار

رخصت گرفت زان شه بی یار و مستمند - شد بر سمند و تافت به میدان کارزار

لما رأى وحدته ع أتى أخاه و قال يا أخي هل من رخصة؟ فبكى الحسين ع بكاء شديدا ثم قال يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي ‏فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ. فَقَالَ الْحُسَيْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ فذهب العباس و وعظهم و حذرهم فلم ينفعهم فرجع إلى أخيه فأخبره...

ناگه شنید ناله و آوای العطش - آن العطش کشید عنانش ز گیر و دار

فسمع الأطفال ينادون العطش العطش

برگشت سوی خیمه و مشکی گرفت و رفت - سوی فرات با جگری تشنه و فکار

فركب فرسه و أخذ رمحه و القربة و قصد نحو الفرات

سوار بر اسب، نيزه‌ ای و به گزارشی شمشیری به دست و مشك آب روي شانه‌ به سوي فرات حركت كردند، در حالي كه اين گونه رجز مي‌خواندند : لَا اَرْهَـبُ الـمَـوْتَ اِذَا لَمَـوتُ زَقـاً - حَتَّـي اُوارَي فِي الْمَصَالَيتِ لَـقَا - نَفْـسِي لِنَفْسِ المُصْطَـفَى الطُّهْرِ وِقَـا - اِنِّي اَنَـا العَبّاسُ اَغْـدُو بِالسِّـقـا

فأحاط به أربعة آلاف ممن كانوا موكلين بالفرات و رموه بالنبال فكشفهم و قتل منهم على ما روي ثمانين رجلا حتى دخل الماء.

پُر کرد مشک و پس کفی از آب برگرفت - می خواست تا که نوشد از آن آب خوشگوار

آمد به یادش از جگر تشنه ی حسین - چون اشک خویش ریخت زکف آب و شد سوار

برخود خطاب کرد که ای نفس اندکی - آهسته تر، که مانده حسین تشنه در قفار

عبّاس بی وفا تو نبودی کنون چه شد - نوشی تو آب و مانده حسینت در انتظار

رسم وفا به جا تو نیاری بسی بجاست - خوانند بی وفات اگر اهل روزگار

رفتت مگر ز یاد حقوق برادری - عبّاس رسم مهر و وفا را نگاهدار

فلما أراد أن يشرب غرفة من الماء ذكر عطش الحسين و أهل بيته فرمى الماء لأ القربة و حملها على كتفه الأيمن و توجه نحو الخيمة

شد با لبان تشنه زآب روان، روان - دل پُر زجوش و مشک به دوش آن بزرگوار

چون شیر شرزه برون آمد از فرات - پس عزم شه نمود که او بود شاهوار

دیدند خیل دوزخیانش که می رود - مانند آب رحمت و آبش بود، به بار

پس همچو سیل خیل روان شد زهر طرف - طوفان تیر و سنگ عیان شد زهرکنار

کردند جمله حمله بر آن شبل مرتضی - یک شیر در میانه ی گرگان بی شمار

یک تن کسی ندیده و چندین هزار تیر - یک گل کسی ندیده و چندین هزار خار

فقطعوا عليه‏ الطريق و أحاطوا به من كل جانب

سرگرم جنگ بود زخود، بود بی خبر - کابن طفیل زد، به یمین وی از یسار

فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على يده اليمنى فقطعها «فقال: وَاللهِ إن قَطَعتُمُ يَميني - إنّي اُحامي أبَداً عَن ديني‏

وعَن إمامٍ صادِقِ اليَقينِ - نَجلِ النَّبِيِّ الطّاهِرِ الأَمين»

پس مشک را، ز راست سوی دست چپ کشید - وز سوز سینه زد، به دل قدسیان شرار

فحمل القربة على كتفه الأيسر فضربه نوفل فقطع يده اليسرى من الزند «فقال: يا نَفْسُ لَا تَخْشَي مِنَ الكُفَّار وَ ابْشـِرِي بِـرَحْمةِ الجـَبَّـار - مَـعَ النَّـبي السِّیِـدِ المُخْتَـار - قَـدْ قـُطِـعوا بِبَغْیِهِم یَسَاری- فاصلهم یا رب حر النار»

می داشت پاس آب و همی تاخت از کمین - دست چپش فکند لعینی ستم شعار

پس مشک را گرفت به دندان که این گره - نگشود دست تا که به دندان رسید کار

فحمل القربة بأسنانه

هی بر سمند برزد و گفت ای خجسته پی - کارم ز دست رفته و از دستم اختیار

این آب را اگر برسانی به تشنگان - بر رفرف و بُراق ترا زیبد افتخار

از بهر تشنگان اگر این آب را بری - سبقت بری ز دلدل در عرصه ی شمار

می تاخت سوی خیمه که ناگاه از قضا - تیر قدر، رها شد و بر مشک شد دچار

زان تیرکین چو آب فرو ریخت بر زمین - شد روزگار در بر چشمش چو شام تار

مانند مشک اشک ملک هم به خاک ریخت - وز خاک شد به چهره ی افلاکیان غبار

چون آب ریخت خاک به سر بیخت بوتراب - در باغ خُلد فاطمه زد لطمه بر عذار

فجاءه سهم فأصاب القربة و أريق ماؤها

پس خود برای کشته شدن ایستاد و گفت - مردن هزار مرتبه بهتر که شرمسار

آنگه عمود و نیزه و شمشیر و تیر و سنگ - شامی بر او زدی زیمین کوفی از یسار

پس سرنگون ز خانه ی زین گشت بر زمین - فریاد یا اخا ز جگر بر کشید زار

ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره فانقلب عن فرسه و صاح إلى أخيه الحسين أدركني

فریاد یا اخا چو به گوش حسین رسید - گفتی مگر هژبر روان شد پی شکار

آمد چه دید، دید که بی دست پیکری - افتاده پاره پاره در آن دشت فتنه بار

آهی زدل کشید و بگفت ای برادرم - عبّاس ای که از پدرم مانده یادگار

امروز روز یاری و روز برادریست - از جای خیز و دست به همدستی ام برآر

وَ جَلَسَ الحُسَين عِندَ رَأسِهِ يَبكِي حَتَّي فَاضَت نَفسِه؛

فلما أتاه رآه صريعا فبكى و قال الحسين ع الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي...

ابـاعبدالله علیه‌السلام کنـار بدن مطهّر و به خون تپیده عبّاس اين اشعار را خواندند: تُعَـدَّيْتُمُ يَـا شـَرَّ قَـوْمِ بِفِـعْلِكـُم - وَ خَالَـفْتُـمُوا دِيـن النَّـبِي مُحَمَّد - أَمَا كَانَ خَيـْرِالرُّسُلِ وَصَاكُم بِنَ - أَمَا نَحْنُ مِنْ نَسْلِ النَّبِي المُسَدَّد - أَمَا كَـانَت الـزَّهرَاءُ اُمِّيَ دُونَكُم - أَمَـا كَـانَ مِنْ خَيـْرِ البَريَّة اَحْمَد - لُعِنْتُـم وَ أخْـزَيتُم بِما قـَدْ جَنَيْتُم - فَسـَوْفَ تُلاقُوا حَـرَّ نارٍ تَـوَقَّدِ.

و امام علیه‌السلام با حالي وصف ناشدنی به خيمه برگشتند: مُنْكَسَراً حَزِيناً بَاكِياً؛ با دلي شكسته، اندوهگين و چشماني اشكبار به خيمه بازگشتند. حضرت سكينه جلو آمدند و عرض‌کردند: يَا اَبَتَا! اَینَ عَمَّي العَبَّاس؛ بابا جان! عمویم عبّاس کجاست؟ امام علیه‌السلام فرمودند: إِنَّ عَمِّکَ الْعَبَّاس ‏قُتِلَ وَ بَلَغَتِ رُوحُه الْجِنَان؛ عمویت عبّاس کشته شد و روحش به بهشت رفت.

برکش عنان خامه «وفایی» که اهلبیت - در خیمه ها نشسته پریشان و بی قرار

شعر از دیوان اشعار وفایی شوشتری-بند چهارم

متون عربی : (اخبارالطوال ج1 ص257 ؛ جلاءالعیون ۵۷۱؛ منتهی الآمال ۴۵۳؛ بحارالأنوار۴۵/۴۱؛ نفس المهموم ۲۹۳؛ مقتل امام حسین ۱۶۴؛ مقتل مقرّم ۲۳۹؛ ناسخ التّواریخ ۴۷۷؛ وقایع الأیام ۴۲۶؛ مهیج الأحزان ۳۹۹؛ دمعة الساکبه ۴۱۱ ، کبریت احمر ۱۶۲؛ مقتل مقرّم ۲۴۵؛ مُثیرُالأحْزان ۲۶۰،بحار الأنوار، ج‏45، ص 41)

عشاق چون به درگهِ معشوق رو کنند - از آب دیدگان تنِ خود شستشو کنند

اوّل قدم ز جــان و سرِ خویش بگذرند - در خون دل تهیه‌ی غسل و وضو کنند

از تیغ دوست بر تنشان زخمی ار رسد - آن زخم را ز سوزن مژگان رفو کنند

قربانِ عاشقی که شهیدان کوی عشق - در روز حشر رته ‌ی او آرزو کنند

عباس نامدار که شاهان روزگار - از خاک کوی او طلب آبرو کنند

میرابِ آب بود و لب تشنه جان سپرد می خواست آب کوثرش اندر گلو کنند

بی دست ماند و داد خدا دست خود به او - آنان کـه منکرند بگو رو به رو کنند

گر دست او نه دست خداییست پس چرا - از شاه تا گدا همه روسوی او کنند

درگاه او چون قبله ‌ی ارباب حاجت است - باب الحوائجش همه جا گفتگو کنند

ذاکر برای آن که مـسمی به اسم اوست - امید آن که عاقـبتش را نکو کنند

شعر از مرحوم حاج سیدعباس جوهری

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

روضه های دهه اول محرم

http://hedayat.blogfa.com/post/14429

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

تاريخ : چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ | 18:8 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |