در امتداد تاریکی -زنی درخط پـایان !

بعد از آن که از همسرم طلاق گرفتم به روابط گناه آلود روی آوردم و در حالی که اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشتم بیشتر اوقاتم را با دوستانم می گذراندم و برای آن که از شر مزاحمان خیابانی راحت شوم، لباس های مردانه می پوشیدم تا این که با یک تصمیم احمقانه در خط پایان زندگی قرار گرفتم و...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن20 ساله ای است که با پوشش مردانه قصد داشت خود را از روی پلی در خیابان طرحچی پایین بیندازد و به زندگی خود پایان دهد، اما دقایقی بعد نیروهای امدادی و پلیس به یاری وی شتافتند و او را از این تصمیم وحشتناک منصرف کردند. این زن جوان که به مقر انتظامی هدایت شده بود درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: فرزند دوم یک خانواده 6 نفره هستم که به دنبال عشقی خیابانی زندگی و آینده ام را تباه کردم. آن زمان15 سال بیشتر نداشتم که روزی هنگام گشت وگذار در یکی از خیابان های مشهد با جوانی به نام «امیر» آشنا شدم و خیلی زود فریب چرب زبانی های او را خوردم که 11 سال از من بزرگ تر بود. با وجود این که پدرم بسیار رفت و آمدهای مرا زیر نظر داشت و مردی سخت گیر بود، اما من پنهانی به این رابطه غیراخلاقی ادامه دادم و با ترفندهای مختلفی از خانه بیرون می رفتم. خلاصه این ارتباط های نامتعارف به جایی رسید که «امیر» ناچار شد به خواستگاری ام بیاید، اما پدر او مخالف ازدواج ما بود . از سوی دیگر مادر «امیر» که از شوهرش طلاق گرفته بود برای لجبازی با شوهر سابقش او را به این ازدواج تشویق می کرد. بالاخره من در حالی پای سفره عقد نشستم که «امیر» جوانی رفیق باز و معتاد بود، ولی من در آن سن هیجانی به این گونه موضوعات توجهی نداشتم تا این که «امیر» مرا نیز آلوده مواد مخدر کرد و از همان دوران نوجوانی پای بساط مواد مخدر نشستم و خیلی زود باردار شدم.پدرم که از آبروی خودش می ترسید خانه ای برایم اجاره کرد و من در حالی که هنوز4ماه از دوران نامزدی ام نگذشته بود، زندگی مشترک با امیر را شروع کردم، ولی از چشم همه اطرافیانم افتادم و پدرم با جهیزیه ای اندک مرا روانه خانه بخت کرد و یک ماه بعد «امیر» به جرم کلاهبرداری و حمل مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شد.

با آن که فقط یک ماه زیر یک سقف با «امیر» زندگی کرده بودم، اما از زندانی شدن شوهرم خوشحال شدم؛ چراکه در همین مدت کوتاه او به خاطر بدبینی هایش مرا به شدت آزار می داد و تهمت های ناروا به من می زد.او مدعی بود همان طور که در دوران دوستی خیابانی به خلوتگاه او می رفتم،احتمال دارد با افراد غریبه دیگری نیز ارتباط برقرار کنم .با وجود این به ملاقات شوهرم می رفتم تا این که روزی در مسیر زندان درد زایمان مرا گرفت و از همان جا به بیمارستان رفتم. زمانی که پسرم به دنیا آمد اشک هایم سرازیر شد؛ چراکه به بدبختی و روزهای فلاکت بار فرزندم می اندیشیدم. به خاطر مشکلات زیادی که این عشق خیابانی برایم به وجود آورد چند بار دست به خودکشی زدم، اما هربار به گونه ای نجات یافتم . این شرایط با آزادی شوهرم از زندان بدتر شد تا جایی که بالاخره همه حق و حقوقم را بخشیدم و در حالی از «امیر» جدا شدم که فقط سرپرستی پسرم را گرفتم، ولی مدتی بعد با مخالفت ها و سروصداهای خانواده ام ناچار شدم تا پسرم را به پدرش بازگردانم. این گونه بود که برای انتقام از دیگران به رفیق بازی و ارتباط های خیابانی روی آوردم و به مصرف مواد مخدر نیز ادامه دادم تا شاید روزهای تلخ زندگی ام را فراموش کنم، ولی مسیر را اشتباه می رفتم. خلاصه در همین شرایط روزی از «امیر» خواستم تا عکسی جدید از پسرم را برایم بفرستد، ولی او پای تلفن مرا مسخره کرد و تماسش قطع شد. من هم که به شدت ناراحت بودم طبق معمول لباس های مردانه را پوشیدم و از خانه بیرون آمدم. با آن که سوار بر تاکسی اینترنتی بودم، اما مقصد خاصی نداشتم و نمی دانستم به کجا می روم این بود که مقابل یک پل هوایی در خیابان طرحچی پیاده شدم و با یک تصمیم احمقانه قصد داشتم خودم را از بالای پل پایین بیندازم که نیروهای کلانتری سپاد و آتش نشانان از راه رسیدند و مرا از این اقدام تلخ منصرف کردند اما ای کاش ...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به اهمیت ماجرا و تالمات روحی و روانی این زن جوان ، وی با دستور ویژه سرهنگ جواد یعقوبی (رئیس کلانتری سپاد مشهد) به دایره مددکاری اجتماعی هدایت شد تا اقدامات مشاوره ای و بررسی های روان شناختی در این باره صورت گیرد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21377 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۶ آذر

ماجرای آدمکشی«فرمان» در کوچه خاکستری!

سید خلیل سجادپور- متهم به قتل معروف به «فرمان» که پس از ۵۰ روز فرار و زندگی مخفیانه در چنگ قانون گرفتار شد، در اولین جلسه بازپرسی به تشریح چگونگی وقوع جنایت در کوچه خاکستری پرداخت و به قتل جوان موتورسوار اعتراف کرد. به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، شعله‌های این نزاع مرگبار بیستم مهرماه گذشته در کوی سیدی مشهد هنگامی زبانه کشید که جوان موتورسواری برای دیدار پسر عمویش از منطقه طرق به کوچه خاکستری در کوی سیدی آمد اما هنوز احوالپرسی او با «میکائیل» (پسر عمو) به پایان نرسیده بود که ناگهان در محاصره چند جوان دیگر قرار گرفت که حال طبیعی نیز نداشتند. در همین هنگام کل‌ کل های غرورآمیز به توهین و مشاجره لفظی کشید و چند جوان مذکور که موتورسوار غریبه را در قلمرو سکونت خود می‌دیدند، به رفتارهای هنجارشکنانه پرداختند. در این گیر و دار بود که «امین» (جوان معروف به فرمان) سوئیچ موتورسیکلت جوان غریبه را برداشت و از فرار او جلوگیری کرد. در این شرایط حساس که هر لحظه احتمال وقوع نزاعی خونبار وجود داشت، «میکائیل» از هم محله ای های خود خواست تا به پسر عمویش کاری نداشته باشند! ولی در یک لحظه و با ادامه مشاجره لفظی، جرقه نزاع زده شد و شعله‌های آن با خودنمایی تیغه چاقو زبانه کشید. در چند لحظه تنش ها بالا گرفت و «فرمان» که گویی خشمی عجیب سراسر وجودش را فرا گرفته بود تیغه چاقو را بر گردن جوان موتورسوار فرود آورد. وقتی «میکائیل» وارد نزاع شد تا از پسر عمویش (مصطفی.ق) دفاع کند او نیز هدف مشت و لگد قرار گرفت و کنار کشید. در این هنگام «فرمان» با دیدن خون‌هایی که از گردن جوان ۲۴ ساله بیرون می‌زد نگران شده بود، بلافاصله شالی را روی گردن وی گذاشت تا از خونریزی بیشتر جلوگیری کند اما خون همچنان فواره می‌زد و دیگر کاری از دست هیچ‎کس ساخته نبود. «فرمان» که این بار دست به چاقو برده بود، سراسیمه از محل گریخت و به مکان نامعلومی رفت. از سوی دیگر با فرار عوامل نزاع از صحنه جنایت طولی نکشید که نیروهای امدادی از راه رسیدند و موتورسوار مجروح را به بیمارستان امدادی شهید کامیاب انتقال دادند اما او به دلیل شدت خونریزی به اغما رفت و چند روز بعد نیز به دلیل عوارض ناشی از اصابت چاقو جان سپرد. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است در پی مرگ این جوان موتورسوار تحقیقات جنایی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی با دستورات محرمانه قاضی محمود عارفی راد (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) در حالی آغاز شد که هیچ اثری از ضارب فراری نبود. به همین خاطر گروهی تخصصی از کارآگاهان با نظارت و هدایت‌های مستقیم سرهنگ کارآگاه جواد شفیع‌زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) وارد عمل شدند و بررسی‌های میدانی را برای دستگیری متهم به قتل فراری ادامه دادند. از طرف دیگر گروهی از کارشناسان اداره اطلاعات جنایی آگاهی نیز به رصدهای اطلاعاتی پرداختند و به سرنخ‌هایی رسیدند که بیانگر خروج متهم از مشهد بود.

بنابر گزارش روزنامه خراسان، در حالی که بیشتر از یک ماه از این ماجرای تکان دهنده می‌گذشت، کارآگاهان پس از تجزیه و تحلیل‌های کارشناسی و بهره‌گیری از فناوری‌های نوین الکترونیکی به اسنادی دست یافتند که نشان می‌داد «فرمان» (متهم فراری) در جاده خاوران تهران مخفی شده است. به همین دلیل هماهنگی‌های قضایی توسط قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد (شعبه ویژه پرونده‎های جنایی) صورت گرفت و گروهی از کارآگاهان به سرپرستی سروان عظیمی مقدم عازم تهران شدند و به ردیابی‌های اطلاعاتی ادامه دادند. بعد از چند روز تحقیقات نامحسوس بالاخره مشخص شد که «فرمان» در یک کارگاه چوب‎بری در شهرک صنعتی و با هویت جعلی مشغول کار شده است. بنابراین کارآگاهان خیلی زود به هویت جعلی متهم فراری دست یافتند و صبح دوازدهم آذر وی را در یک عملیات هماهنگ و ضربتی داخل کارگاه دستگیر کردند. با انتقال متهم به مشهد وی پنج‎شنبه گذشته مقابل قاضی «عارفی راد»، قرار گرفت و به پرسش‌های تخصصی قاضی ویژه قتل عمد مشهد پاسخ داد. این جوان که همه راه‌های انکار جنایت را بسته می‌دید، به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: آن روز به خاطر مصرف مشروبات الکلی حال طبیعی نداشتیم و این درگیری هم به خاطر غرور جوانی و یک کل کل ساده با موتورسوار غریبه‌ای رخ داد که به کوچه خاکستری آمده بود!

بر اساس گزارش روزنامه خراسان، ادامه تحقیقات درباره این جنایت هولناک با دستورات مقام قضایی به کارآگاهان زبده دایره قتل عمد آگاهی سپرده شد و بدین ترتیب «فرمان» با صدور قرار قانونی (بازداشت موقت) در اختیار کارآگاهان قرار گرفت تا زوایای پنهان «آدمکشی فرمان در کوچه خاکستری!» آشکار شود. خراسان : شماره : 21378 - ۱۴۰۲ شنبه ۱۸ آذر

ازدواج عجیـب!

مردی که همسرش را طلاق داده بود با خواهر مطلقه من ارتباط داشت و قرار بود با یکدیگر ازدواج کنند؛ اما یک شب وقتی من و آن مرد در خانه تنها بودیم، ناگهان به سمت من آمد و با رفتارهای محبت آمیز طوری به من ابراز علاقه کرد که ....

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن ۲۲ ساله ای است که فقط بعد از 4 ماه زندگی مشترک، تصمیم به طلاق گرفته بود. این زن که مدعی بود از چنگ کتک های وحشتناک شوهرش گریخته است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: مادرم در ۱۱ سالگی با پدرم ازدواج کرد که آن زمان ۳۵ ساله بود ولی با آن که در باغ ها کارگری می کرد، درآمد زیادی نداشت. از سوی دیگر نیز پدرم کرولال بود و به همین دلیل مورد بی مهری قرار می گرفت. خلاصه پدرم در 84 سالگی در حالی از دنیا رفت که2 خواهرم مطلقه بودند و ۴ برادرم نیز اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشتند. در این زندگی آشفته و نابسامان روزی با یکی از برادرانم به خاطر پول موادمخدر درگیر شدم که او دستم را شکست و مادرم مرا به خانه خواهرم «نازیلا» فرستاد که از من مراقبت کند. حدود یک هفته بعد درحالی که دستم درگچ بود، خواهرم مرا به منزل «اردشیر» برد که قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند. آن شب «نازیلا» و «اردشیر» در کنار یکدیگر قلیان کشیدند و مشروبات الکلی مصرف کردند. اما وقتی خواهرم برای دقایقی به بیرون از خانه رفت، «اردشیر» به سمت من آمد و با رفتارهای محبت آمیز ابراز علاقه کرد. او گفت: «نازیلا» را دوست ندارد و زیبایی چهره من بر دلش نشسته است! به همین دلیل هم قصد ازدواج با مرا دارد!

من که از حرف های «اردشیر» شوکه شده بودم، وقتی به خانه بازگشتیم همه ماجرا را برای خواهرم بازگو کردم و گفتم که«اردشیر» قصد اذیت و آزار مرا داشت. «نازیلا» هم خیلی ناراحت شد و روز بعد به تعمیرگاه «اردشیر» رفت و همه شیشه های مغازه او را شکست! چند روز بعد از این ماجرا، «اردشیر» مرا درخیابان دید و دوباره از من خواستگاری کرد. من هم که تحت تأثیر حرف های عاشقانه و محبت های او قرار گرفته بودم، به طور ناگهانی تصمیم به ازدواج با او گرفتم که ۳ فرزند پسر و دختر داشت. اگرچه مادر و خواهرم «نازیلا» به شدت مخالف این ازدواج بودند اما من توجهی نکردم و با «اردشیر» ازدواج کردم. وقتی از محضر به خانه بازگشتیم ناگهان به پرخاشگری پرداخت و با کتک مرا به خلوتگاه خودش برد! به طوری که دیگر از رفتارهای وحشتناک او می ترسیدم اما چاره ای جز تحمل نداشتم. از سوی دیگر هم او به بهانه های مختلف مانند این که چرا لباس های فرزندانش را نشسته ام یا چرا فرزندانش شب ادراری دارند، مرا زیر مشت و لگد می گرفت و بدنم را کبود می کرد تا جایی که بعد از مصرف مشروبات الکلی دیگر حال خودش را نمی فهمید. یک روز وقتی «نازیلا» به خانه ما آمده بود قصد داشت با او نیز ارتباط پنهانی داشته باشد که من متوجه شدم و او باز هم مرا تا سرحد مرگ کتک زد. هنگامی که چشمانم را گشودم روی تخت بیمارستان طالقانی بودم .کارکنان بیمارستان هم با دیدن وضعیت وخیم من با کارشناسان اورژانس اجتماعی تماس گرفته بودند اما من حاضر نشدم به بهزیستی بروم! البته وقتی به خانه بازگشتم چند روز رفتار شوهرم خوب بود اما باز هم رفتارهای وحشتناک خود را شروع کرد و این بار سرم را شکست. در همین حال کارشناسان اورژانس اجتماعی که برای پیگیری وضعیت من به در منزل آمده بودند با دیدن این شرایط، مرا برای ۷۵ روز به بهزیستی بردند اما شوهرم تلفنی از من خواست که به خانه بازگردم و قول داد دیگر اذیتم نمی کند. من هم قبول کردم و به خانه بازگشتم ولی او شب هنگام باز هم به یک بهانه واهی، به قدری کتکم زد که از هوش رفتم و این بار تصمیم گرفتم که دیگر به آن خانه ترسناک بازنگردم اما ای کاش...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با صدور دستوری از سوی سرگرد امیر رضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) بررسی های کارشناسی و قانونی این ماجرا در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21378 - ۱۴۰۲ شنبه ۱۸ آذر

ماجرای جانفشانی افسر فراجا در عملیات ضربتی

محاکمه عاملان این جنایت به زودی در مشهد برگزار می شود

سید خلیل سجاد پور- با صدور کیفر خواست برای متهمان پرونده شهادت افسر فداکار نیروی انتظامی از سوی دادستان عمومی وانقلاب تربت جام،محاکمه عاملان این جنایت مذبوحانه در شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به زودی آغاز می شود.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، سیزدهم اسفند سال ۱۳۹۹ بود که گزارش حضور عاملان شرارت و سرقت‌های مخوف در بخش نصرآباد از توابع شهرستان تربت جام ،

نیروهای انتظامی را به تکاپو انداخت چرا که برخی از متهمان مذکور تحت تعقیب دستگاه قضایی بودند و حکم جلب آنان نیز صادر شده بود. با این گزارش حساس که جلوه ای دیگر از اقتدار پلیس را برای مبارزه با اخلالگران نظم و یغماگران اموال مردم در دل‌های باورمندان به امنیت به نمایش می‌گذاشت، بلافاصله سروان( سرگرد )بابک حقانی‌فر سرپرستی عملیات ضربتی را به عهده گرفت و به همراه یکی از سربازان مقر انتظامی، عازم نشانی محل استقرار متهمان تحت تعقیب شد. صدای بی سیم‌ها لحظه ای قطع نمی‌شد .عملیات از حساسیت خاصی برخوردار بود و اخبار از ورود سمند نقره‌ای حامل متهمان به نصرآباد حکایت می‌کرد. در یک لحظه چشم‌های تیزبین سروان بر خودروی سمند خیره ماند «محمد _ خ »و« امیرحسین _ ع» در صندلی عقب نشسته بودند و «ناصر_ ن» جوان ۱۹ ساله نیز در پشت فرمان قرار داشت و شخص دیگری به نام« رضا_ م» مشغول تعمیر ضبط خودرو بود.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است: در این شرایط افسر حافظ امنیت از سمت راننده در حالی به خودروی سمند نزدیک شد که سرباز تحت امر وی نیز از در عقب سمت شاگرد قصد محاصره متهمان به سرقت‌های مخوف را داشت اما در یک لحظه «محمد_خ» فریاد زد پلیس پلیس !

با این فریادهای ترس آلود، جوان ۱۹ ساله پدال گاز را در حالی به کف خودرو چسباند که در عقب خودرو قفل بود و سرباز وظیفه نتوانست آن را باز کند. در همین حال افسر فداکار نیروی انتظامی برای جلوگیری از فرار مخلان نظم و امنیت مردم، خود را روی خودرو انداخت با آن که راننده با ویراژ‌های خطرناک و حرکات مارپیچ تلاش می‌کرد تا افسر پلیس را پایین بیندازد اما او با جسارت وصف نشدنی خود را به بالای سقف خودرو کشاند و در حالی که روی سقف دراز کشیده بود به راننده هشدار می‌داد تا توقف کند. او برای حفظ جان مردم و آسیب‌های احتمالی به رهگذران بر اثر حرکات وحشتناک راننده خودرو حتی از شلیک گلوله نیز خودداری می‌کرد و با کوبیدن مشت به سقف سمند ،همه تلاش خود را به کار گرفت تا متهمان خطرناک را وادار به توقف کند اما دزدان به فریادهای او اهمیتی نمی‌دادند و راننده همچنان بر سرعت دلهره آور خودرو می افزود تا این که در انتهای یکی از خیابان‌های نصرآباد ناگهان با خودرو پلیس راهنمایی و رانندگی روبه رو شدند که در انتهای خیابان متوقف بود. در همین هنگام راننده جوان که با ترغیب همدستانش دست به هر عمل ناجوانمردانه ای می‌زد تا افسر نیروی انتظامی را به کف خیابان بیندازد در یک لحظه ترمز دستی را کشید و به طرز شوک آوری فرمان خودرو را طوری برای دور زدن در جهت مخالف خیابان پیچید که افسر فداکار از سقف خودرو سقوط کرد و به شدت بر کف آسفالت خیابان افتاد. بنا بر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، در حالی که پیکر خون آلود افسر نیروی انتظامی روی زمین قرار داشت متهمان بی‌رحم مذبوحانه از صحنه جنایت گریختند و با پیاده کردن تعمیرکار ضبط خودرو، به مکان نامعلومی رفتند. دقایقی بعد با انتقال پیکر نیمه جان سروان بابک حقانی فر به مرکز درمانی تلاش‌ها برای نجات وی آغاز شد اما چند روز بعد آزمایش‌ها و معاینات پزشکی نشان داد که این افسر فداکار دچار مرگ مغزی شده است. این گونه بود که بار دیگر ضربان قلب او برای هم‌وطنان بیمارش به صدا درآمد و خانواده این افسر عزتمند، اعضای بدن وی را به بیماران نیازمند اهدا کردند تا قلب او باز هم در سینه باورمندان به امنیت، این جانفشانی رافریادکندواعضای دیگر پیکر مطهرش نیز یادآور ازخودگذشتگی‌های فرزندان ایران زمین برای احساس امنیت و آرامش مردم باشد.

ادامه گزارش روزنامه خراسان حاکی است: طولی نکشید که تلاش‌های همرزمان این شهید فداکار به نتیجه رسید و عاملان این جنایت در پنجه عدالت گرفتار شدند وبررسی‌های تخصصی پلیس بیانگر آن بود که «محمد_ خ» و «ناصر _ ن» روابط صمیمانه‌ای با یکدیگر دارند و سرقت‌ها و زورگیری‌های خطرناک را با هم انجام داده‌اند در همین حال نیز تعمیرکار ضبط خودرو که به طور اتفاقی در این ماجرا گرفتار شده بود نیز مشاهدات خود از صحنه جنایت را در حضور مقام قضایی نصرآباد تشریح کرد و بدین ترتیب پس از تکمیل تحقیقات کیفرخواست این پرونده از سوی قاضی حسن وزیری دادستان عمومی و انقلاب تربت جام صادر شد و به گزارش روزنامه خراسان با توجه به اهمیت و حساسیت این ماجرا که بار دیگر جانفشانی یکی ازفرزندان ایران زمین برای امنیت مردم را به نمایش گذاشت پرونده مذکور به شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و به زودی محاکمه عاملان شهادت این افسر فداکار به ریاست قاضی هادی دنیا دیده و متشاری قاضی غلامرضا مصطفوی آغاز می‌شود. خراسان : شماره : 21379 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۱۹ آذر


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : یکشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۲ | 19:58 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |