ماجرای سرقت مرگبار با نوشیدنی سمی!

سید خلیل سجادپور- دزد شیشه ای که با مرخصی 7 روزه از زندان مرکزی مشهد گریخته است، درحالی به سرقت های سریالی با آبمیوه های سمی اعتراف کرد که مسافر کهن‎سال اصفهانی را به کام مرگ فرستاد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این سارق میان‎سال که مدعی بود از حدود 2 سال قبل به اتهام سرقت های سریالی با آبمیوه های مسموم در زندان مشهد تحمل کیفر می کرد،روز گذشته به اتهام قتل پیرمرد مسافر مقابل میز عدالت ایستاد و در تشریح ماجرای سرقت مرگبار با نوشیدنی سمی به قاضی ویژه قتل عمد مشهد گفت:پدر و مادرم در زلزله بم جان خود را از دست دادند و من هم در شمال کشور کار می کردم تا این که 3سال قبل به مشهد آمدم و با زنی به نام «مریم»آشنا شدم . آن زن که مانند من معتاد به شیشه بود مرا تشویق می کرد تا از طریق تعارف آبمیوه های آلوده به قرص های خواب آور،از مسافران و گردشگران در خیابان های اطراف حرم مطهر امام رضا(ع)سرقت کنم. اما حدود 2 سال قبل و به دنبال چندین فقره سرقت ،توسط پلیس دستگیر و روانه زندان شدم و دیگر از آن زن خبر نداشتم تا این که حدود40 روز قبل به مرخصی یک هفته ای آمدم ولی دیگر به زندان بازنگشتم و بازهم با ترغیب های همان زن جوان،به سرقت از طریق نوشیدنی های سمی ادامه دادم. متهم این پرونده جنایی در ادامه اعترافاتش به قاضی دکتر صادق صفری گفت:آن زن طعمه ها را شناسایی می کرد و من با ترفند این که قرص هایی برای درمان کمردرد دارم به افراد کهن‎سال نزدیک می شدم و پس از گفت و گوی دوستانه،اعتماد آن‌ها را جلب می کردم؛ سپس آبمیوه ای را که درون آن چند عدد قرص خواب آور انداخته بودم،دریک مکان خلوت به او تعارف می کردم و این گونه پول و دیگر لوازم قابل فروش او را به سرقت می بردم. البته گاهی نیز طعمه ها متوجه می شدند و مرا کتک می زدند.وی در پاسخ به سوال قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب که پرسید تاکنون چند سرقت با این شیوه انجام داده اید؟گفت:حدود4یا5 سرقت با آبمیوه های مسموم انجام داده ام که موفق به دستبرد شده‌ام اما در برخی از سرقت ها نیز به دلایل گوناگون نمی توانستم به اموال طعمه خودم دستبرد بزنم!وی همچنین درباره شگرد دیگر خود برای جلب اعتماد طعمه هایش ادامه داد: به برخی از افراد کهن‎سال پیشنهاد فروش قرص های توان افزایی و انرژی زا می دادم و این گونه سر صحبت را باز می کردم.این سارق سابقه دار درباره چگونگی به دام انداختن مسافر اصفهانی نیز گفت:او را در یکی از خیابان های هسته مرکزی شهر دیدم و پیشنهاد کردم قرص های توان افزایی را از من بخرد ولی او ناراحت شد و از من فاصله گرفت اما خیلی زود دوباره مرا صدا زد و باهم به گفت وگو پرداختیم و من هم به او از آبمیوه های آلوده و مسموم تعارف کردم که بعد از حدود یک ساعت روی زمین نشست. دراین فرصت من جیب هایش را خالی کردم و از آن جا رفتم چرا که رهگذران در رفت و آمد بودند و من می ترسیدم کسی مرا در این حال ببیند.وی در پاسخ به سوال قاضی صفری که «آیا خودت هم ازهمان قرص ها مصرف می کردی؟»نیز گفت:گاهی خودم یکی از آن قرص ها را می خوردم ولی به پیرمردها 5 قرص می دادم.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:با توجه به اهمیت و حساسیت این پرونده جنایی و احتمال ارتکاب جرایم دیگر بررسی های تخصصی بیشتر با صدور دستورات محرمانه ای از سوی قاضی ویژه قتل عمد مشهد،به کارآگاهان پلیس آگاهی سپرده شد.

پیرمرد 85 ساله قربانی سرقت های سمی شد

سجادپور – سارقی که با مسموم کردن افراد کهن سال اموال آن ها را در هسته مرکزی مشهد به سرقت می برد،پیرمردی را با نوشیدنی های سمی به قتل رساند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،ماجرای سرقت های سمی هنگامی در خیابان های اطراف حرم مطهر امام رضا(ع) لو رفت که چند نفر از افراد کهن سال طعمه جوانی شدند که به آن ها نوشیدنی سمی تعارف کرده بود. طولی نکشید که در میان سرقت های مذکور پیرمردی حدود 85 ساله نیز بر اثر نوشیدنی های سمی وضعیت وخیمی پیدا کرد و به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد انتقال یافت اما او بر اثر عوارض ناشی از این نوع نوشیدنی در حالی به کما رفت که اموالش نیز مورد دستبرد قرارگرفته بود.
بنا برگزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،از سوی دیگر اقدامات درمانی برای نجات پیرمرد به نتیجه نرسید واو جان خود را از دست داد. این اقدامات تبهکارانه در حالی رخ می داد که با دستور قاضی شعبه 301 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد،تلاش گسترده ای از سوی نیروهای انتظامی برای دستگیری عامل یا عاملان سرقت های سمی آغاز شده بود و عوامل انتظامی موفق شدند سارق مذکور را در یک عملیات ضربتی دستگیر کنند. گزارش روزنامه خراسان حاکی است با هماهنگی های قضایی،بررسی های تخصصی درباره جنایت سمی ادامه دارد.

دزد پراید «خمار» ماند !

سجادپور-سارقی که سوار بر خودروی سرقتی قصد تهیه مواد مخدر را داشت، به کمین نیروهای کلانتری شفای مشهد افتاد و «خمار» ماند.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماموران گشت های نامحسوس کلانتری شفا، که مناطق احتمالی تردد سارقان را در راستای اجرای طرح امنیت محله محور به قرق خود درآورده بودند ،ناگهان به راننده پراید سبزرنگی مشکوک شدند که به طرف کمین نیروهای انتظامی در تقاطع بولوار هدایت و ابوطالب حرکت می کرد.درهمین هنگام و با دستور سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)که هدایت مستقیم عملیات را برعهده داشت،یکی از افسران انتظامی شماره پلاک پراید را از مرکز فرماندهی استعلام کرد و مشخص شد خودروی مذکور دو روز قبل از بولوار شهید کریمی سرقت شده است. این گونه بود که نیروهای انتظامی آرایش عملیاتی به خود گرفتند و منتظر ورود پراید به کمین ماندند.خیلی زود خودرو در محاصره پلیس قرارگرفت و راننده 40 ساله آن به طرز غافلگیرانه ای دستگیر شد. در بازرسی از داخل خودرو مشخص شد که بسیاری از لوازم و قطعات قابل فروش آن مانند جک، زاپاس،منبع گاز و غیره وجود ندارد. این درحالی بود که مدارک زیادی متعلق به افراد دیگر مانند گواهی‎نامه،کارت ملی،کارت عابر بانک،برگه معاینه فنی،بیمه نامه و... از بازرسی جیب های راننده جوان کشف شد. بررسی های بیشتر پلیس نشان داد متهم 40 ساله 7 سابقه کیفری سرقت دارد و برای هشتمین بار در کمین پلیس گرفتار شده است. این دزد سابقه دار در اعترافات خود گفت خودرو را از یکی از دوستانش به امانت گرفته بود تا برای خرید مواد مخدر به آن سوی میدان خیام برود که به کمین نیروهای کلانتری شفا افتاده و «خمار»مانده است!

پلیس خواب زوج کیف زن را آشفته کرد!

سجادپور – ماموران کلانتری بانوان مشهد درحالی یک زوج جیب‎بر و کیف‎زن را در خواب سحرگاهی به دام انداختند که متهم مرد با سپردن قرار وثیقه به دادسرا تا زمان رسیدگی به اتهام مالخری آزاد شده بود.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،در پی وقوع چندین فقره جیب‎بری و کیف‎زنی در ورودی مجتمع ها و مراکز تجاری مشهد،شناسایی و دستگیری عامل یا عاملان سرقت های مذکور در دستور کار نیروهای کلانتری بانوان مشهد قرارگرفت. افسران دایره تجسس با بررسی دوربین های مداربسته و به کار گیری منابع و مخبران محلی،بالاخره سرنخ هایی از یک زوج سارق به دست آوردند اما مکان اختفای آن ها مشخص نبود. به همین خاطر بانوان پلیس موفق شدند با واکاوی در بانک اطلاعات مجرمان سابقه دار و انجام یکسری فعالیت های اطلاعاتی ، مخفیگاه دزدان را شناسایی کنند. طولی نکشید که عوامل انتظامی با کسب مجوزهای قضایی و بهره‌گیری از راهنمایی‌های سردار احمد نگهبان(رئیس پلیس مشهد)عملیات سحرگاهی را آغاز کردند و زوج سارق را درحالی به دام انداختند که در خواب ناز بودند.این زوج جیب بر که با دیدن ماموران انتظامی حیرت زده به آنان می نگریستند درحالی به مقر انتظامی انتقال یافتند که در بازرسی از مخفیگاه آنان ،4 دستگاه گوشی تلفن همراه،دو ساعت گران‎قیمت،50 گرم طلا ،اسناد و مهر جعلی و مقادیری مواد مخدر کشف شد. دو متهم 38 و45 ساله که زیر نظر مستقیم سرهنگ سمیه گلزاری(رئیس کلانتری بانوان)مورد بازجویی‌های فنی قرارگرفته بودند با مشاهده تصاویر دوربین‌های مداربسته به سرقت در اماکن تجاری وشلوغ اعتراف کردند.گزارش روزنامه خراسان حاکی است، درحالی که تاکنون 3تن از مالباختگان، آن‌ها را شناسایی کرده اند بررسی های بیشتر نشان داد:مرد45 ساله به اتهام مالخری دستگیر و با سپردن وثیقه به دادسرا تا زمان رسیدگی به پرونده آزاد شده بود.

فرجام ازدواج با دیدار واتساپی !

وقتی از طریق فضای مجازی با خواستگارم که در خارج از کشور به سر می برد، دیدار و گفت وگو کردم، او به ایران آمد و با هم ازدواج کردیم اما سرنوشت تلخ من به گونه ای رقم خورد که اکنون ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 30 ساله که برای شکایت از شوهرش به مرکز انتظامی مراجعه کرده بود، با این ادعا که شوهرم فرزند شیرخواره ام را از من جدا کرده و به خارج از کشور برده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:اگرچه پدر و مادرم تبعه کشور افغانستان هستند اما من در ایران متولد شدم و تا مقطع دیپلم درس خواندم بعد هم به امور خانه داری مشغول شدم تا این که 5 سال قبل در مجلس عروسی یکی از بستگانمان،زن جوانی مرا دید و همان جا برای برادرش خواستگاری کرد. او که همشهری پدرم بود مدعی شد برادرش در استرالیا زندگی می کند و چندین کارخانه دارد به همین خاطر هم جوانی ثروتمند و بانفوذ است. این گونه بود که ما برای آشنایی با یکدیگر تماس های واتساپی برقرار کردیم و باهم به گفت‌وگو نشستیم. دریکی از همین دیدارهای فضای مجازی ،«کریم» ماجرای دوبار ازدواج ناموفق خود را برایم بازگو کرد و گفت هر دو همسرش را به خاطر «خیانت» طلاق داده است و فرزندی هم ندارد. من با شنیدن این ماجرا،تصمیم گرفتم با او ازدواج نکنم ولی مادرم اجازه نداد تا پاسخ منفی به خواستگارم بدهم چرا که در خانه ما «مادرسالاری» حکمفرما بود و هیچ کس نمی توانست با خواسته های مادرم مخالفت کند؛ مادرم تحت تاثیر ثروت و زرق و برق زندگی «کریم» قرارگرفته بود و به ازدواج من اصرار می کرد. بالاخره حدود6 ماه بعد «کریم»به ایران آمد و قرارگذاشتیم تا بعد از برگزاری مراسم عقدکنان،من در خانه پدر شوهرم زندگی کنم که او بتواند امور مربوط به اقامت مرا در استرالیا انجام دهد. خلاصه «کریم»چندماه بعد از ازدواجمان دوباره راهی استرالیا شد و گاهی مبالغی برای مخارج زندگی من به حساب بانکی پدرش واریز می کرد ولی پدرشوهرم به سختی مبلغی به من می داد و مدعی بود که تو در خانه ما زندگی می کنی و هزینه دیگری نداری! از سوی دیگر هم هربار «کریم»با من تماس می گرفت ازاین که به پدرش رسیدگی نمی کنم مرا به شدت سرزنش می کرد. دراین شرایط او در طول یک سال شاید یک ماه به ایران آمد و معتقد بود که باید در استرالیا باشد تا بتواند کارخانجات خودش را مدیریت کند ولی بازهم نه تنها به من نفقه ای نمی داد بلکه هربار مرا به بهانه رسیدگی نکردن به وضعیت پدرش کتک هم می زد! تا این که من پسرم را باردار شدم. «کریم»وقتی ماجرای بارداری مرا شنید در پوست خودش نمی گنجید و سراز پا نمی شناخت. طولی نکشید که به ایران بازگشت و با مهربانی و محبت با من برخورد می کرد اما همه افکارش غرق در تولد فرزندم بود. با وجود این وقتی «هوشنگ» به دنیا آمد ،بازهم از پرداخت مخارج زندگی سرباز می زد و ادعا می کرد پول ها در حساب بانکی پدرش است. در این وضعیت او حتی مرا در کوچه و خیابان هم کتک می زد و از خانه بیرون می انداخت. حتی یک بار مرا به خانه پدرم برد و تهدید کرد که دیگر نباید با او تماس بگیرم! من هم برای احقاق حق خودم از او شکایت کردم. در همین حال بود که دوباره به نزد من آمد و با چرب زبانی و چاپلوسی و معذرت خواهی،مرا راضی کرد تا به منزل پدرش بازگردم چرا که مدعی بود دلش برای هوشنگ خیلی تنگ شده است! من هم که فریب ابراز ندامت هایش را خورده بودم به خواست مادرم دوباره به منزل پدرشوهرم رفتم ولی ساعتی بعد کریم به بهانه این که قصد دارد هوشنگ را به پارک ببرد او را به آغوش گرفت و از خانه خارج شد اما هرچه انتظار کشیدم به خانه بازنگشت و به تماس هایم نیز پاسخی نداد. روز بعد درحالی از طریق واتساپ با من تماس گرفت که تازه فهمیدم او فرزند شیرخواره ام را با خودش به استرالیا برده است و من فریب چرب زبانی هایش را خورده ام؛ اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:با توجه به اهمیت این ماجرا، بررسی راهکارهای قانونی و اقدامات کارشناسی در این باره با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

دستگیری زوج سرکرده باند تولید و توزیع مواد مخدر صنعتی

توکلی -یک کارگاه تولید مواد مخدر صنعتی شیشه در حومه کرمان پلمب شد ودو متهم بازداشت شدند .
به گزارش خراسان ،دادستان عمومی وانقلاب ماهان در تشریح جزئیات این خبر اظهار کرد: با انجام رصدها و اقدامات فنی و اطلاعاتی مشخص شد یک شبکه توزیع مواد مخدر صنعتی به سرکردگی یک زن و شوهر اقدام به تولید و توزیع مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه می کنند.قاضی سینا بنی اسد ادامه داد:بلافاصله دستورات قضایی ویژه و لازم جهت دستگیری اعضای این باند صادر شد . وی افزود:سرانجام در یک عملیات هماهنگ، نیروهای پلیس مبارزه با مواد مخدر استان کرمان پس از دریافت دستورات قضایی با ورود به کارگاه تولید مواد مخدر صنعتی در حاشیه شهر ماهان موفق به کشف و ضبط بیش از ۳۶ کیلو مواد مخدر شامل شیشه، هروئین و بیش از ۵۰ کیلوگرم پیش سازهای مواد مخدر صنعتی از سوداگران مرگ شدند.
این مسئول قضایی ، ارزش ریالی مواد مخدر کشف شده در این عملیات را بیش از ۷۰میلیارد ریال ذکر کرد و گفت: در این خصوص یک واحد منزل مسکونی پلمب و دو متهم بازداشت و دستورات قضایی لازم جهت دستگیری سایر اعضای این باند که شناسایی شده اند، صادر شده است.دادستان ماهان در پایان با اشاره به این که طبق ماده۸ قانون مبارزه با مواد مخدر مجازات های سنگینی در انتظار سوداگران مرگ وجود دارد، گفت: عزم دستگاه قضایی در برخورد با سوداگران مرگ مرتبط با مواد مخدر جدی است و به تولیدکنندگان و فروشندگان مواد مخدر هشدار می دهیم که هیچ گونه اغماضی در برخورد با این جرایم وجود ندارد.

جنایت هولناک در ویلای زیبا!

سید خلیل سجاد پور- راز قتل زن 23 ساله مطلقه،هنگامی روی تخت کالبد شکافی پزشکی قانونی مشهد فاش شد که حکایت عجیب و تاسف بار آن به ماجرای خواهرکشی برای جلوگیری از «بدنامی»گره خورد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،صبح روز پنج شنبه گذشته(ششم اردیبهشت)جسد زن جوانی روی تخت کالبدشکافی قرارگرفت که برای تعیین علت مرگ از بیمارستان طالقانی به پزشکی قانونی مشهد انتقال یافته بود. باآن که آثار اقدامات درمانی خاصی روی جسد دیده نمی شد و احتمال مرگ زن 23 ساله قبل از انتقال به بیمارستان وجود داشت اما خانواده وی در حالی که مدعی بودند او به مرگ طبیعی جان باخته است ،اصرار داشتند تا زودتر جسد را برای خاک سپاری تحویل بگیرند!
در همین حال دکتر رضازاده (رئیس سالن تشریح پزشکی قانونی)که به ماجرای مرگ این زن جوان مشکوک شده بود برای بررسی های دقیق تر در روند کالبد شکافی وارد سالن تشریح شد اما هنوز کادر پزشکی مشغول فراهم آوردن مقدمات کالبد شکافی بودند که ناگهان رئیس سالن تشریح براساس تجربیات پزشکی خودرگه هایی از جنایت را زیر گلوی زن جوان مشاهده کرد چراکه آثار بسیار ظریفی از انسداد راه تنفسی بر این فرضیه جنایی مهر تایید می زد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است لحظاتی بعد پزشک قانونی در تماس تلفنی با قاضی ویژه قتل عمد مشهد از وقوع جنایتی هولناک خبر داد که آثار انکار ناپذیر آن روی تخت کالبد شکافی نمایان شده بود بنابراین طولی نکشید که قاضی دکتر صادق صفری به همراه گروهی از افسران کارآزموده پلیس آگاهی عازم سالن تشریح پزشکی قانونی شد وبدین ترتیب جلسه تحلیل و کارشناسی این ماجرای تکان دهنده در گوشه ای از اتاق پزشکی قانونی برگزار شد. در همین حال قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد که با توجه به اصرارهای پدر «ساجده» برای تحویل جسد ، تردیدی نداشت جنایتی خانوادگی رخ داده است در یک دستور محرمانه از کارآگاهان خواست ،پدر ساجده را با دقت زیر نظر بگیرند و در صورت نیاز او را بازداشت کنند. این اقدامات قضایی در حالی آغاز شد که سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمد آگاهی و سرپرست گروه کارآگاهان)فرضیه وقوع جنایت در یک اصطبل روستایی را مطرح کرد و با اشاره به وجود یک پرکاه ریز و ذره ای فضله گوسفند روی لباس های مقتول ،به واکاوی فرضیه جنایی مذکور پرداخت. دقایقی بعد «پدر ساجده» در گوشه ای خلوت از ساختمان پزشکی قانونی زیر رگبار سوالات انحرافی و تخصصی قرارگرفت و ناگهان پرده از ماجرای جنایی هولناکی برداشت که توسط پسر 17 ساله اش رقم خورده بود.او گفت:دخترم مدتی قبل از همسرش طلاق گرفت اما حرف های مردم و تهمت های آنان درباره رفتارهای دخترم پایانی نداشت به گونه ای که حتی دوستان پسرم او را به خاطر رفتارهای خواهرش تحقیر می کردند . به همین دلیل پسرم که «حنظله» نام دارد عصبانی شده وخواهرش را در اصطبل ویلایی که درآن سرایدار هستیم به قتل رسانده است البته من از ماجرا اطلاعی نداشتم فقط پسرم با من تماس گرفت و مرگ خواهرش را خبر داد. من هم سراسیمه خودم را به اصطبل رساندم و چون کاری از دستم ساخته نبود پیکر بی جان او را به بیمارستان بردم ولی چون ترسیدم این ماجرا لو برود قتل دخترم را پنهان کردم و ...
بنابرگزارش اختصاصی روزنامه خراسان،به دنبال اعترافات این مرد میان سال ،بی درنگ گروهی از کارآگاهان با هدایت مستقیم رئیس دایره قتل عمد آگاهی مشهد،عازم روستای کورده در حاشیه جاده آسیایی مشهد-چناران شدند و نوجوان 17 ساله را درحالی دستگیر کردند که کنار ویلای محل جنایت نشسته و غرق در افکار خود بود.
این نوجوان 17 ساله پس از انتقال به مشهد،لب به اعتراف گشود و انگیزه خود از ارتکاب قتل در اصطبل ویلای زیبا را سرزنش ها و حقارت هایی دانست که از سوی برخی افراد به خاطر رفتارهای خارج از عرف خواهرش بیان می شد. «حنظله» در بیان چگونگی قتل به قاضی دکتر صفری گفت:وقتی خواهرم وارد اصطبل ویلا شد من هم درون اصطبل رفتم و درحالی که دستم را دور گردن او حلقه می زدم درباره رفتارهای نامتعارفش پرسیدم که جواب سربالا داد، من هم او را برای جلوگیری از «بدنامی» خفه کردم! وبعد با پدرم تماس گرفتم...
براساس گزارش روزنامه خراسان ،تحقیقات بیشتر درباره این حکایت عجیب جنایی در حالی زیر نظر سروان منفرد(افسر پرونده)ادامه دارد که مقام قضایی از تلاش های گسترده و به کارگیری تجربیات ارزنده پلیسی سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) ودقت نظر علمی دکتر «رضا زاده» قدردانی کرد.

قصه عبرت آموز یک دزد !

روزی که اولین نخ سیگار را لای انگشتانم گرفتم و با غرور خاصی نزد دوستانم به آن پک می زدم هیچ گاه باورم نمی شد که روزی برای تامین هزینه های اعتیادم به اموال مردم دستبرد بزنم اما ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،این ها بخشی از اظهارات سارق حرفه ای قطعات و محتویات خودروهای مردم در حاشیه خیابان هاست که با تلاش شبانه روزی نیروهای گشت نامحسوس کلانتری شفای مشهد به چنگ قانون افتاد. او که مدعی بود سرگذشت عبرت آموزی دارد درباره قصه تلخ زندگی خود به مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری گفت:پدرم به دلیل ابتلا به بیماری های ریوی و قلبی در سن 40 سالگی از دنیا رفت و این گونه مادرم سرپرستی خانواده را به عهده گرفت. او جوانی اش را گذاشت و همه سختی ها وتلخکامی ها را به جان خرید تا ما آینده را در خوشبختی تجربه کنیم. خلاصه او با کارگری و خیاطی هر3 خواهرم را به دانشگاه فرستاد و آن ها اکنون ازدواج کرده اند و در ادارات دولتی استخدام شده اند اما من مسیر خلافکاری را در پیش گرفتم و بدبختی هایم را به تماشا نشستم. آن روزها زمانی که 7 سال بیشتر نداشتم در شهرستان تربت جام به مدرسه رفتم. با آن که چندان علاقه ای به تحصیل نداشتم اما به هر طریقی بود تا مقطع دبیرستان درس خواندم. خلاصه 17 ساله بودم که روزی با ترغیب و تشویق دوستانم،اولین نخ سیگار را لای انگشتانم گرفتم چراکه غرورم اجازه نمی داد در برابر آن ها کم بیاورم به همین دلیل سعی می کردم پک های عمیقی به سیگار بزنم که با تشویق و جلب توجه آن ها روبه رو شوم . در همین شرایط خیلی زود پای بساط شیره و تریاک هم نشستم و دورهمی های لذت بخش دوستانه ام آغاز شد .چنان در عالم هپروت سیر می کردم که هیچ گاه به ذهنم نمی رسید این لذت های زودگذر فرجامی وحشتناک دارد. آن روزها فقط همین غرورهای جوانی و تعریف و تمجیدهای دیگران را می دیدم و مدام در پارتی ها و شب نشینی ها شرکت می کردم. نصیحت های مادرم نیز فایده ای نداشت چراکه من هم مانند همه معتادان که مصرف تفریحی را شروع می کنند، خودم را فریب می دادم که من مانند دیگران نیستم و هر روزی که اراده کنم دیگر مصرف نمی کنم. حتی گاهی برای چند روز نزد دوستانم نمی رفتم تا چنین وانمود کنم که من اراده ای قوی دارم و آلوده مواد افیونی نمی شوم. مادرم از رفتارهای من زجر می کشید و گریه می کرد اما من هیچ توجهی به اطرافم نداشتم تا این که بالاخره باورم شد دیگر معتاد شده ام . چند بار مادرم با سختی های بسیار مرا در مراکز ترک اعتیاد بستری کرد اما فایده ای نداشت تا این که به خودم آمدم و با کمک یکی از دوستانم که مرا راهنمایی می کرد چند سال از چنگ مواد مخدر گریختم و در سن 30 سالگی به توصیه مادرم ازدواج کردم تا شاید مسیر درست زندگی را بیابم اما بعد از ازدواج دوباره دوستان هم بساطی ام به سراغم آمدند و با وسوسه های لذت آنی و تعریف و تمجیدهای آنان از پک های عمیق سیگار و مصرف زیاد مواد مخدر ،باز هم به منجلاب مواد افیونی افتادم ولی این بار شیوه ای خطرناک را در پیش گرفتم و مصرف هروئین را شروع کردم . حالا همسرم زجر می کشید و با اشک هایش تلاش می کرد تا مرا از بیراهه هولناک بازدارد. چند بار دیگر در مراکز ترک اعتیاد بستری شدم ولی چون در زمینه پوشاک فعالیت داشتم و با افزایش قیمت ها در بازار به وضعیت خوبی رسیده بودم هنوز توان خرید هروئین را داشتم اما دیگر نمی توانستم به خاطر خماری های مواد مخدر صنعتی در محل کارم بمانم به گونه ای که مجبور شدم مغازه ام را تعطیل کنم. در این شرایط پس انداز هایم نیز به پایان رسید و خانواده ام برای نان شب محتاج شدند. همه دوستانم از من فرار می کردند چراکه دیگر پولی نداشتم مانند گذشته مقدار زیادی شیره و تریاک را پای بساط آن ها بگذارم وباید از هروئین های آنان مصرف می کردم. این گونه بود که با ترس و لرز برای اولین بار از یک خودرو در حاشیه خیابان سرقت کردم و با فروش باتری و ضبط و پخش آن هزینه های یک روز اعتیادم تامین شد ولی می ترسیدم آشنایان و بستگانم مرا درحال سرقت مشاهده کنند و آبروریزی شود این بود که تصمیم گرفتم به مشهد بیایم و سرقت هایم را در این شهر ادامه بدهم . بارها در مناطق مختلف شهر مشهد به خودروهای شهروندان دستبرد زدم و با فروش اموال سرقتی هزینه های اعتیادم را تامین کردم تا این که شب گذشته هنگام عبور از بولوار ابوطالب چشمم به پرایدی افتاد که به راحتی می توانستم به آن دستبرد بزنم چراکه هیچ گونه امکانات امنیتی و ضد سرقت نداشت اما هنوز مشغول بازکردن در خودرو بودم که ناگهان خودم را در محاصره افسران گشت کلانتری شفا دیدم و آن ها در حالی مرا دستگیر کردند که چندین بسته حاوی هروئین نیز به همراه داشتم . حالا بسیار پشیمانم و می دانم آینده ام را نابود کرده ام اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) تحقیقات گسترده افسران کارآزموده دایره تجسس برای ریشه یابی سرقت های دیگر این جوان وارد مرحله جدیدی شد تا شهروندانی که اموال آن ها توسط این سارق جوان به یغما رفته است شناسایی شوند .
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ | 17:41 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |