دستبرد به حساب های بانکی با موز ارزان!
سید خلیل سجادپور- تبهکاران اسکیمری که با شگرد فروش میوه های ارزان،به حساب بانکی شهروندان دستبرد می زدند، در حالی با تلاش افسران کارآزموده پلیس فتای خراسان رضوی دستگیر شدند که به قصد کلاهبرداری از استان های دیگر به مشهدآمده بودند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای این پرونده کلاهبرداری ازآن جا آغاز شد که مردی سراسیمه و نگران وارد مرکز انتظامی شد و به کارشناسان پلیس فتا گفت:روز جمعه به همراه خانواده ام برای تفریح و خوش گذرانی سوار خودرو شدیم و به طرف جاده ییلاقی شاندیز حرکت کردیم .در مسیر جاده ناگهان همسرم با دیدن تابلوی «موز ارزان شد!»که روی اتاق وانت میوه فروشی حاشیه جاده نصب شده بود، از من خواست تا برای خرید موز ارزان قیمت توقف کنم! چرا که قیمت موزها با توجه به کیفیت آن تعجب آور بود.خلاصه با آن که نمی توانستم این موضوع را باور کنم ولی با اصرار همسرم کنار وانت سفید رنگ توقف کردم که دو مرد حدود 30و40 ساله مشغول فروش موز و نارگیل بودند. وقتی از فروشنده خواستم تا 2کیلو موز برایم وزن کند، او با لهجه خاص شهروندان غرب کشور روبه من کرد وگفت: این قیمت ارزان و این کیفیت میوه را کجا گیر می آوری؟ حداقل 30 کیلو بخر! درحالی که هنوز نمی توانستم قیمت ارزان میوه ها را بپذیرم، حیرت زده به آن ها گفتم:«شما از استان دیگری به مشهد آمده اید،آیا این مبلغ فروش صرفه اقتصادی دارد؟» فروشنده جوان با لبخندی خاص پاسخ داد: ما بعد از فروش میوه ها از مشهد، زعفران می خریم و آن را با قیمت بهتری در غرب کشور می فروشیم و این گونه به سود بهتری می رسیم! ...در همین حال مرد جوان با خوشرویی و لبخند زنان کارت بانکی ام را به همراه رمز آن گرفت و به همکارش داد که در جلوی وانت پشت فرمان نشسته بود و کارت ها را دردستگاه «پوز»می کشید.
بعد از این خرید ارزان، با خوشحالی به تفریح رفتیم و شب هنگام زمانی که برای خواب آماده می شدم ناگهان پیامک های پی درپی برداشت از حساب بانکی به گوشی تلفنم سرازیر شد. باورم نمی شد! چه کسی این پول ها را برداشت می کرد ؟از شدت نگرانی و اضطراب داخل پذیرایی مدام به این سو و آن سو می رفتم و چشم از پیامک های میلیونی برنمی داشتم اما کاری از دستم برنمی آمد! خلاصه همه پول هایی که برای رهن منزل پس انداز کرده بودم از حسابم برداشت شد و من تا صبح نخوابیدم و خودم را به پلیس فتا رساندم که این جا متوجه دستبردهای اسکیمری شدم و ...
بنابرگزارش اختصاصی روزنامه خراسان،درپی اعلام شکایت این مال باخته میان سال، بلافاصله بررسی های تخصصی کارشناسان با راهنمایی های ارزنده رئیس پلیس فتای خراسان رضوی آغاز و مشخص شد که تبهکاران اسکیمری به دور از چشم خریداران میوه ارزان قیمت، از کارت بانکی آنان کپی برداری کرده و با دردست داشتن رمز بانک، به حساب آنان دستبرد می زنند! که با توجه به شگرد ارزان فروشی تبهکاران،تعداد دیگری از شهروندان در همان روز، طعمه کلاهبرداران شده اند که تحقیقات پلیس برای ردیابی و دستگیری آنان وارد مرحله جدیدی شد.
در همین حال رئیس پلیس فتای خراسان رضوی به شهروندان هشدار داد: بسیاری از تبهکاران با بهره گیری از شگردهای مختلف مانند دوره گردی و ارزان فروشی،طعمه های خود را به دام می اندازند و سپس با استفاده از دستگاه های اسکیمر اطلاعات کارت بانکی مشتریان را کپی می کنند و درادامه بارمز بانکی که خریدار در اختیار آنان قرارداده است، به حساب های بانکی مردم دستبرد می زنند.
سرهنگ قرایی پور افزود:شهروندان باید هنگام خرید کالا، خودشان کارت را در دستگاه «پوز» قراردهند و رمز آن را نیز به دور از چشمان فروشنده و اطرافیان طوری وارد کنند که فقط برای خودشان قابل مشاهده باشد.
مقام ارشد پلیس فتای خراسان رضوی تصریح کرد:شهروندان هنگام خرید باید مراقب باشند تا کارت بانکی آن ها در دستگاه های پنهان دیگری کپی نشود که تبهکاران دریک لحظه از آن استفاده می کنند.سرهنگ قرایی پور توصیه کرد:شهروندان هرگونه موارد مشکوک و اقدامات مجرمانه خلافکاران را با شماره 096380 به فوریت های سایبری پلیس اطلاع دهند.
سرقت پراید مهمان از منزل میزبان!
سجادپور – دزد معتادی که پراید مهمان را از مقابل منزل میزبان وی به سرقت برده بود، نیم ساعت بعد از سرقت به چنگ نیروهای انتظامی افتاد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ساعت 8 صبح پنجم اردیبهشت، زنگ تلفن پلیس110 به صدا درآمد و مردی هراسان و نگران از سرقت پرایدش خبرداد. او به نیروهای گشت انتظامی که برای بررسی ماجرای سرقت به محل حادثه اعزام شده بودند،گفت: به خاطر بیماری و نداشتن امکانات پزشکی کافی در تربت حیدریه به مشهد آمدم تا برای درمان نزد پزشک متخصص بروم اما منزل میزبانم پارکینگ نداشت و من به ناچار خودروی پرایدم را درون کوچه پارک کردم اما صبح وقتی از خانه بیرون آمدم از خودروام خبری نبود!
بنا بر گزارش روزنامه خراسان در پی اظهارات مالباخته، بلافاصله گروه دیگری از نیروهای گشت انتظامی نیز با دستور سرهنگ روح ا... شجاعی (رئیس کلانتری خواجه ربیع) عازم منطقه ایثارگران شدند و طرح مهار را در خیابان های اطراف به اجرا گذاشتند. هنوز نیم ساعت بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که ناگهان پراید سفید سرقتی وارد کمین نیروهای انتظامی شد و افسران کارآزموده پلیس در اقدامی غافلگیرانه، راننده 38 ساله آن را به دام انداختند. «احمد-د»(متهم) که به مواد مخدر اعتیاد داشت ضمن اعتراف به سرقت خودرو گفت: ضبط و پخش کشف شده را نیز شب گذشته از محدوده بولوار ایثارگران سرقت کردم ...بررسی های بیشتر درباره سرقت های احتمالی دیگر این سارق جوان ادامه دارد.
معتاد کشی ساقی محل !
سید خلیل سجاد پور- حکم قصاص نفس ساقی محل که معتاد بی پول را با ضربه چماق به قتل رسانده بود در دیوان عالی کشور مهر تایید خورد و بدین ترتیب خرده فروش مواد مخدر در یک قدمی چوبه دار قرار گرفت.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ماجرای تلخ نیمه شب پانزدهم اردیبهشت 1397 هنگامی در شهر مرزی سرخس آغاز شد که سرنشینان یک خودرو، پیکر نیمه جان و خون آلود مرد معتادی را شبانه کناردر منزلی داخل یک کوچه انداختند و از محل گریختند.
لحظاتی بعد اهالی منزل که صدای برخورد شیئی با در حیاط را شنیده بودند، سراسیمه از خانه بیرون آمدند و با پیکر فردی به نام «حسین-س» روبهرو شدند که از سر و گوش وی خون می ریخت. آن ها با دیدن وضعیت وخیم مرد معتاد بلافاصله به وی آب نوشاندند و با امدادگران اورژانس تماس گرفتند. زمان به کندی سپری می شد و بستگان و اطرافیان مرد مجروح دقایق سختی را با اضطراب و نگرانی می گذراندند تا این که خودروی اورژانس و نیروهای کلانتری از راه رسیدند و پیکر خون آلود را در حالی به بیمارستان لقمان حکیم انتقال دادند که مرد مجروح در پاسخ به این سوال اطرافیانش که چه کسی تو را به این روز انداخت؟ نام مرد معروف به «گدا و پسرش» را بر زبان راند و گفت:آن ها مرا با چوب زدند!گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: در حالی که تحقیقات گسترده نیروهای انتظامی با دستورات قضایی برای ریشه یابی این ماجرای تلخ و دستگیری مرد معروف به «گدا» که نام شناسنامه ای دیگری داشت، آغاز شده بود، اقدامات درمانی به دلیل کمبود برخی امکانات تخصصی در سرخس به نتیجه نرسید و پیکر«حسین-س» به بیمارستانی در مشهد منتقل شد اما او بعد از حدود یک ماه که در کما به سر می برد، چشمانش را گشود و برای مراقبت های ویژه به منزل یکی از بستگانش در مشهد رفت. با وجود این مرد معتاد چند روز بعد جان سپرد و بدین ترتیب پرونده مذکور رنگ جنایت گرفت.
بنا بر گزارش روزنامه خراسان، کنکاش های پلیس سرخس در این باره با دستگیری «گدا» در حالی وارد مرحله جدیدی شد که تحقیقات نشان داد او از توزیع کنندگان مواد مخدر است و مرد معتاد نیز در حالی برای خرید مواد مخدر نزد او رفته بود که فقط مشتی پول خرد(سکه) در دست داشت. یکی از مطلعان در این باره به پلیس گفت: من صدای ریخته شدن سکه ها روی زمین را شنیدم که موجب درگیری لفظی بین مرد معتاد و ساقی محل شده بود. به همین خاطر هم یک اسکناس هزار تومانی به او دادم تا مواد مخدر را به مرد معتاد بدهد!
درحالی که پزشکی قانونی نیز علت مرگ «حسین-س» را خونریزی مغزی بر اثر ضربه اصابت جسم سخت تشخیص داده بود، متهم«ع-ز»(ساقی محل) هر گونه درگیری خود با مرد معتاد را انکار کرد و مدعی شد که او فقط ظهر روز حادثه برای خرید تریاک به منزل او مراجعه کرده است! وی در ادامه اعترافات خود مدعی شد شب حادثه برای خرید میوه و دیگر مایحتاج زندگی در بیرون از منزل بوده و ساعت 23 به منزلش رفته است! به همین خاطر بررسیهای بیشتر نشان داد که ماجرای رها شدن پیکر خون آلود ساعت 23:45 به پلیس گزارش شده است.
با توجه به تحقیقات تکمیلی در دادسرای عمومی و انقلاب سرخس، این پرونده جنایی با کیفرخواست صادر شده به شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و توسط قضات با تجربه مورد رسیدگی قرار گرفت. در جلسات محاکمه که به ریاست قاضی هادی دنیا دیده و مستشاری قاضی غلامرضا مصطفوی در مشهد برگزار شد «گدا و پسرش» پای میز عدالت نشستند تا به همراه وکلای خود از اتهام قتل عمدی دفاع کنند.
بر اساس گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، با توجه به حساسیت این پرونده پیچیده جنایی که به کلافی سردرگم می ماند، واکاوی تخصصی از سطر به سطر اوراق آن آغاز شد. در نهایت قضات دادگاه سرنخ اصلی آن را درحالی به دست گرفتند که «ساقی محل» در برابر دلایل انکارناپذیر و استنادات دقیق دادگاه، حیرت زده به وکلا مینگریست تا شاید راه چاره ای بیابند! در همین حال قاضی «دنیادیده» به محتویات پرونده و اظهارات شاهدان و مطلعان اشاره کرد که یکی ازآن ها گفته بود: «وقتی ماجرای کتککاری و ضرب و جرح «حسین-س» را شنیدم بلافاصله شبانه به منزل« گدا»(ع-ر) رفتم که خودروی او مقابل منزلش پارک بود. زمانی که دستم را روی کاپوت خودرو گذاشتم هنوز داغ بود که نشان می داد او دقایقی قبل از خودرو استفاده کرده است! در همین حال یکی از شهود درباره ماجرای شب حادثه به قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی گفت: آن شب من مشغول لحاف دوزی بودم که فردی با من تماس گرفت و از رها شدن پیکر «حسین-س»(یکی از بستگانم) خبر داد. وقتی به محل رسیدم آمبولانس اورژانس و پلیس 110 هم آمده بودند. از «حسین» مجروح پرسیدم چه کسی شما را زد؟ او گفت: «گدا و فرزندش مرا جای دیگری زدند و با خودرو به این جا آوردند!» من هم بلافاصله با شنیدن نام«گدا» به در منزل او رفتم که دیدم جلوی در منزلش خیس است یعنی آب ریخته بودند. وقتی زنگ منزل را به صدا درآوردم پسرش گفت: پدرم خانه نیست! ولی ناگهان پدر او (ع-ز) از در پارکینگ بیرون آمد و با اخم به من گفت: با چه کسی کار داری؟ گفتم: من از بستگان «حسین» هستم او این جا آمده است؟ «گدا» در پاسخ گفت: یک بار ظهر آمد و تریاک گرفت و یک بار هم نیم ساعت قبل این جا آمد و بعد از خرید تریاک رفت!
بنا بر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، درحالی که «ساقی محل» فروش مواد مخدر به مرد معتاد را تایید میکرد و او را از مشتریان خود می دانست اما باز هم برطبل انکار می کوبید و همچنان به تناقض گویی های خود با جملاتی مانند «کی گفته؟» ادامه می داد تا این که همه ماجرا را در آخرین دفاعیات خود منکر شد. اما قضات شعبه ششم دادگاه که با طمانینه و آرامش به اظهارات متهمان گوش میدادند در نهایت پس از مشورت های قضایی، رای خود را در این باره صادر کردند. در این رای که به امضای قاضی هادی دنیا دیده(رئیس شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی) رسیده، آمده است به نظر دادگاه «حسین-س»(مقتول) برای خرید مواد مخدر به متهم «ع-ز» مراجعه کرده که از مشتریان همیشگی اوست ولی پولی به همراه نداشت. به همین خاطر و تحت تاثیر مواد مخدر برای متهم ایجاد مزاحمت کرده است تا جایی که متهم برای رهایی از مزاحمت های وی، به قصد تنبیه او، نه به قصد قتل، با چوب به سر وی زده است و پس از مشاهده وخامت حال مرد مجروح و برای آن که این موضوع دامنگیر وی نشود، او را با خودرو به در منزل یکی از بستگانش انتقال داده است تا آن ها او را به بیمارستان برسانند و ...
بر اساس گزارش روزنامه خراسان، در ادامه این رای قاطع که به استدلال های دقیق و موشکافانه حقوقی و قضایی گره خورده به ضربه نوعا کشنده اشاره و تاکید شده است «از آن جا که متهم قصد قتل نداشته اما ضربه با چوب به سر نوعا کشنده تلقی می شود؛ بنابراین اتهام قتل عمدی وی منطبق بر موازین قانونی است ...» به همین دلیل قضات دادگاه، «ع-ز»(متهم) را به قصاص نفس محکوم کردند و رای به تبرئه فرزندش دادند چراکه دلایل کافی مبنی بر مشارکت وی در جنایت وجود نداشت.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: با اعتراض متهم و وکلای مدافع به رای مذکور، این پرونده به شعبه چهارم دیوان عالی کشور ارسال شد و توسط قضات سپید موی زیر ذره بین قضاوت قرار گرفت اما آن ها نیز با مطالعه دقیق محتویات پرونده به استدلال های موشکافانه شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی مهر تایید زدند و بدین ترتیب متهم در یک قدمی چوبه دار قرار گرفت.
زن غریبه در پاتوق دزدان !
من دزد نیستم اما به خاطر گرفتار شدن در چنگ مواد افیونی، روزگار تلخی را سپری می کنم چرا که دیگر زندگی ام متلاشی شده است و چیزی برای از دست دادن ندارم. من در جست و جوی پسرم به مشهد آمدم و گرفتار ماجرایی شدم که در نهایت از پاتوق معتادان و سارقان سر درآوردم ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 27 ساله ای است که در عملیات ضربتی افسران دایره تجسس کلانتری شهید نواب صفوی برای مبارزه با سرقت های خرد و در پاتوق دزدان دستگیر شده است.
این زن جوان با بیان این که سرنوشت شومی دارد درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یکی از شهرهای خراسان رضوی متولد شدم و تا مقطع ابتدایی تحصیل کردم. پدرم کارگری ساده بود و به زحمت مخارج من و 3خواهر دیگرم را می پرداخت. با وجود این،خواهرانم که بزرگتر از من بودند ازدواج کردند و زندگی آرام و شیرینی دارند. من هم در 15 سالگی پای سفره عقد نشستم و با پسردایی ام ازدواج کردم.«جمال» پسر خوبی بود و من او را از همان دوران کودکی می شناختم. به همین خاطر هم اختلافات کمتری باهم داشتیم. خلاصه یک سال بعد صاحب پسری زیبا شدم که نامش را «اردشیر» گذاشتیم اما سرنوشت شوم من از آن جا رقم خورد که روزی به منزل یکی از بستگان نزدیک شوهرم رفتم و از پا درد شدید ابراز ناراحتی کردم. «صدف خانم» هم مرا تشویق کرد تا از دارویی استفاده کنم که مقدار اندکی از آن را درون آب حل کرده بود. طولی نکشید که احساس کردم خواب آلوده شدهام و از درد پایم خبری نیست. به همین خاطر روز بعد هم به سراغ«صدف خانم» رفتم تا از همان دارو مقدار دیگری به من بدهد ولی او با بیان این که قیمت این دارو گران است از من تقاضای پول کرد. به ناچار پول دارو را پرداختم ولی خیلی زود فهمیدم که به مصرف مواد مخدر آلوده شده ام. همسرم در ابتدا هزینه های اعتیادم را می پرداخت ولی دیگر در حالی خسته شدم که من برای آرامش بیشتر نه تنها مقدار مصرفم را بالا بردم بلکه به استعمال کریستال آلوده شدم. از آن روز به بعد «جمال» خیلی سعی کرد تا مرا از مسیری که به مرداب هولناک می رسید نجات دهد اما همه تلاش هایش برای ترک اعتیادم بی فایده بود.
به همین دلیل او دیگر پولی برای خرید مواد مخدر نمیپرداخت و من در شرایط سختی به سر می بردم تا جایی که مجبور بودم از پدرم و اطرافیانم پول قرض کنم در حالی که می دانستم هیچ گاه نمی توانم این پول ها را برگردانم. بالاخره 7 سال قبل پدرم نیز به خاطر ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت و من دیگر تنها پشتیبانم را از دست دادم. چند ماه بعد هم «جمال» مرا به اجبار طلاق داد و به همراه پسرم از تربت حیدریه به مشهد مهاجرت کرد. در این شرایط به خانه پدرم بازگشتم و با مادر پیرم زندگی می کردم ولی هنوز هم اطرافیانم به من پول می دادند تا این که مادرم را هم به خاطر ابتلا به کرونا از دست دادم و خواهرانم منزل ارثیه ای را فروختند. من هم با سهم اندکی که نصیبم شده بود به روستا رفتم و به زندگی در خانه خواهر بزرگترم ادامه دادم. شوهر خواهرم زمین های کشاورزی داشت و من در امور خانه یا کشاورزی به آن ها کمک می کردم تا هزینه های اعتیادم را تامین کنم. خلاصه روزگارم این گونه سپری می شد تا این که چند روز قبل به یاد پسرم افتادم و عاطفه مادری در وجودم لبریز شد. به همین دلیل شبانه راهی مشهد شدم تا به دیدار پسرم بروم اما وقتی در مشهد منتظر تاکسی ایستاده بودم ناگهان موتورسواری از راه رسید و کیفم را از روی شانه ام سرقت کرد. در تاریکی شب و در حالی که باران تندی می بارید زیر درختی نشستم و به سرنوشت شوم خودم میاندیشیدم که ناگهان مرد جوانی مرا دید و زمانی که متوجه شد پول هایم به سرقت رفته است، مرا به خانه خودش دعوت کرد. من هم که به دنبال چنین فرصتی بودم بی درنگ با او همراه شدم ولی او مرا به خانه ای مجردی آورد که چند جوان دیگر هم درآن جا مشغول استعمال مواد مخدر بودند. در همین حال من که از شدت خماری پلک هایم را نمی توانستم بالا نگه دارم، بلافاصله به جمع آن ها پیوستم و از مواد مخدر صنعتی آن ها استفاده کردم ولی روز بعد ماموران انتظامی که آن خانه مجردی را زیر نظر داشتند، ناگهان وارد منزل شدند و مرا هم به همراه خلافکاران دیگر دستگیر کردند ولی ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ علی ابراهیمیان (رئیس کلانتری شهید نواب صفوی) بررسی های تخصصی افسران تجسس برای کشف سرقت های اعضای این باند آغاز شده است.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
باند مخوف شرارت متلاشی شد
سجادپور – اعضای یک باند مخوف شرارت و نزاع های دسته جمعی که با انتشار فیلم هایی در فضای مجازی، موجب احساس ناامنی شده بودند،درحالی با عملیات ضربتی پلیس اطلاعات و امنیت مشهد دستگیر شدند که صحنه های هولناکی از حیوان آزاری را نیز به رخ می کشیدند.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،درپی تماس های مکرر توام با ترس و وحشت شهروندان با پلیس 110 مبنی بر این که گروهی از اتباع خارجی (تبعه افغانستان)با ایجاد مزاحمت های وحشتناک برای نوامیس مردم و شرکت در نزاع های دسته جمعی با انواع سلاح های سرد و همچنین به نمایش گذاشتن سگ دعواها،اقدام به شرارت و اخلال در نظم عمومی می کنند،بلافاصله دستور ویژه ای از سوی سردار سرتیپ دوم احمد نگهبان(جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی)برای شناسایی و دستگیری اعضای این باند مخوف صادر شد و بدین ترتیب گروهی تخصصی از افسران پلیس اطلاعات و امنیت مشهد وارد عمل شدند و با بررسی فیلم هایی که در فضای مجازی برای ایجاد رعب و وحشت دربین شهروندان منتشر شده بود،به سرنخ هایی از اتباع خارجی غیرمجاز رسیدند که در بولوار توس مشهد فعالیت داشتند. گزارش روزنامه خراسان حاکی است با توجه به حساسیت موضوع دامنه تحقیقات نامحسوس پلیس با هماهنگی های قضایی به مناطق شهرک حجت،کوشک مهدی و بولوار نجف رسید و جمع آوری اسناد و مدارک پلیسی نشان داد دوطایفه از اتباع افغانستانی با گستاخی و قمه کشی در نزاع های مختلف چنان جو ترسناکی به راه انداخته اند که هیچ کس جرئت شکایت از آنان را ندارد به طوری که آنان هنگام ایجاد مزاحمت برای یکی از بانوان، مرد کشاورزی را نیز با چاقو مجروح کرده اند که قصد جلوگیری از اقدامات مجرمانه آنان را داشت و حتی دامنه نزاع های هولناک را به مقابل پزشکی قانونی مشهد نیز کشاندهاند.این گونه بود که اعضای این باند خطرناک زیر چتر اطلاعاتی پلیس قرارگرفتند و 5 عضو این گروه در عملیات ضربتی در بولوار توس مشهد به دام افتادند. طبق اطلاعات خبرنگار روزنامه خراسان، این متهمان با دستور العمل های دادستان مرکز خراسان رضوی برای انجام تحقیقات به مقر پلیس اطلاعات و امنیت عمومی مشهد انتقال یافتند.
جدال عقل وعشق !
با آن که تحصیلاتم در رشته دام پزشکی به پایان رسیده است و هم اکنون دوره تخصصی را می گذرانم اما پدر و مادرم به بهانه های واهی با همه خواستگارانم برای ازدواج مخالفت می کنند به طوری که اکنون اجازه نمی دهند به آمریکا بروم و با کسی که به او علاقه مند هستم، ازدواج کنم ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،دختر 30 ساله که برای مشورت های تخصصی درباره ماجرای ازدواجش به مرکز انتظامی آمده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت:پدر ومادرم بازنشسته فرهنگی هستند و حساسیت خاصی روی فرزندانشان دارند به همین دلیل همه خواهران و برادرانم مطابق سلیقه خانواده ام ازدواج کرده اند و زندگی آرامی دارند اما من به دلیل استعداد خوبی که در تحصیل داشتم، درس و مدرسه را در اولویت زندگی قرار دادم و ادامه تحصیل دادم به طوری که به خواست پدر ومادرم رشته دام پزشکی را انتخاب کردم ولی آرام آرام در دوران تحصیل به این رشته علاقه مند شدم .با وجود این پدرم درباره خواستگارانم بسیار سخت گیری می کند و مدعی است که باید مانند دیگر خواهران و برادرانم ازدواج کنم تا به خوشبختی برسم! به گونه ای که یک بار یکی از همکلاسی هایم به خواستگاری ام آمد اما پدرم او را به دلیل اقامت در روستای زادگاهش رد کرد در حالی که من به او علاقه مند بودم.خلاصه در این میان یکی از دوستان مادرم جوانی مقیم آمریکا را به من معرفی کرد که فقط می تواند سالی دوبار به ایران بیاید. وقتی«فرید»به خواستگاری ام آمد (او را در آمریکا «فری»صدا می زنند)ابتدا پدر و مادرم مخالفتی نکردند اما زمانی که قرار ازدواج گذاشتیم ناگهان پدرم شرط کرد که باید یک واحد مسکونی را به نام من سند بزند! او هم ناراحت شد و به آمریکا بازگشت. او حتی به پدر و مادرم پیشنهاد کرد برایشان بلیت پرواز به عراق را تهیه می کند تا مراسم عقد را دریکی از مکان های مذهبی برگزار کنیم ولی باز هم پدرم مخالفت کرد و اکنون چاره ای جز مخالفت با خواسته پدرم ندارم و می خواهم به تنهایی به سوی آمریکا پرواز کنم ...
درهمین حال پدر«نوشابه» که به دعوت مشاور در اتاق مددکاری اجتماعی حضور داشت، با بیان این که هیچ پدری دوست ندارد دخترش را غمگین ببیند و سرنوشت تلخ فرزندش را نظاره کند، به کارشناس کلانتری گفت:من شرط واحد آپارتمانی را فقط برای این منظور مطرح کردم که بدانم خواستگار دخترم در چه سطحی از نظر مالی قرار دارد و آیا دخترم را به اندازه یک واحد مسکونی دوست دارد یا نه! که در ادامه هم از این شرط صرف نظر کردم اما دلیل اصلی مخالفت من این است که «فرید»اصرار به «عقد موقت» دارد و حاضر نیست با دخترم به صورت دایمی و رسمی ازدواج کند. او معتقد است باید طبق فرهنگ غربی مدتی را زیر یک سقف زندگی کنند و در صورتی که بعد از چند سال به توافق رسیدند با هم ازدواج کنند. حالا اگر او در مدت کوتاهی از دخترم سیر شد و او را در کشور غریب به حال خودش رها کرد، باید چه کنیم؟از سوی دیگر هم حتی خانواده اش را به ما معرفی نکرده است و حاضر نشد به همراه خانواده اش به خواستگاری بیاید، ما هم نمی توانیم برای انجام تحقیقات درباره وضعیت اجتماعی و اخلاقی او به آمریکا برویم! بنابراین به ازدواج او با دخترم رضایت ندادم چرا که نمی خواهم سیهروزی و بدبختی او را شاهد باشم با وجود این، دخترم خانه را رها کرده و با شکستن لوازم منزل، نزد یکی از دوستانش در غرب کشور رفته بود. حالا هم قصد دارد به تنهایی به آمریکا پرواز کند ولی ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است اقدامات کارشناسی و بررسی های روان شناختی این پرونده با دستور سرهنگ محمد بزی(رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد)به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی