سجادپور – عامل توزیع مواد مخدر در بولوار رسالت مشهد در حالی با تیزهوشی نیروهای انتظامی دستگیر شد که با موتورسیکلت سرقتی معتادان را از دایره خماری بیرون می کشید.به گزارش روزنامه خراسان،ماموران کلانتری رسالت مشهد هنگام گشت زنی هدفمند برای شناسایی سارقان،به جوان موتورسواری مشکوک شدند که با مشاهده پلیس ،فرارکرد اما نیروهای گشت او را در یک اقدام غافلگیرانه به دام انداختند ومقادیری مواد مخدر صنعتی در بسته های آماده فروش کشف کردند. در همین حال مشخص شد موتورسیکلت وی نیز سرقتی است. این جوان پس از انتقال به مقر انتظامی،با دستور سرگرد روح ا...لطفی (رئیس کلانتری رسالت)مورد بازجویی های تخصصی قرارگرفت و اعتراف کرد موتور سیکلت را برای رساندن مواد مخدر صنعتی به معتادان خمار اطراف صد متری سرقت کرده است. تحقیقات بیشتر در این باره ادامه دارد.
عده کشی مرگبار برای طلب 30 هزار تومانی!
سید خلیل سجادپور- عامل جنایت در کباب فروشی زوایای پنهان این قتل وحشتناک را در حضور قاضی ویژه قتل عمد مشهد تشریح کرد و مدعی شد عده کشی مرگبار به خاطر طلب 30هزارتومانی رقم خورده است!به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، شب بیست وهشتم فروردین جوانی برای صرف شام وارد یک کباب فروشی در بولوار رسالت مشهد شد اما زمانی که قصد داشت هزینه کباب ها را پرداخت کند خطاب به پسر کباب فروش گفت:مبلغ 30 هزار تومانی را هم که از شما طلب دارم حساب کنید! این جمله با واکنش تند پسرکباب فروشی که هیچ طلبی از ما نداری به مشاجره و درگیری انجامید. از سوی دیگر هم با ورود عموی مشتری جوان به این ماجرا،درگیری شدت گرفت تا جایی که هردو طرف گوشی های تلفن را بیرون کشیدند و با اطرافیانشان تماس گرفتند تا برای دعوا به سرکوچه کباب فروشی بیایند! طولی نکشید که تعدادی از طرف های مقابل با چوب و چماق و سلاح های سرد مقابل یکدیگر صف آرایی کردند و لحظاتی بعد صحنه وحشتناکی را رقم زدند. آن ها که با این عده کشی شبانه برای یکدیگر خط و نشان می کشیدند وارد یک درگیری خونبار شدند به طوری که چماق و قمه در هوا چرخید و نزاع دسته جمعی ترسناکی رخ داد. در این میان جوان24 ساله ای هدف ضربه چماق قرارگرفت و به داخل جوی کنار خیابان افتاد ولی دوباره پسرکباب فروش چماق را بالای سر برد وبا چهره ای غضبناک آن را بر شقیقه جوان24 ساله فرود آورد که دیگر نتوانست از جا برخیزد. با فرار عاملان این نزاع هولناک از صحنه درگیری ،جوان 24 ساله به بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد انتقال یافت اما تلاش کادر درمانی برای نجات وی بی نتیجه ماند و او بر اثر عوارض ناشی از اصابت جسم سخت به ناحیه سر جان خود را از دست داد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است دقایقی بعد از مرگ وی ،نیروهای انتظامی مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع دادند و بدین ترتیب با حضور شبانه قاضی «محمود عارفی راد»در مرکز درمانی ،بررسی های تخصصی و قضایی آغاز شد. قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد که بر اساس تجربیات قضایی احتمال می داد عاملان این نزاع مرگبار متواری شوند،بلافاصله با دستورات تلفنی از افسران دایره تجسس کلانتری خواجه ربیع خواست برای دستگیری افراد مظنون و عاملان شرکت در نزاع دسته جمعی اقدام کنند. هنوز تحقیقات قضایی در سردخانه بیمارستان ادامه داشت که نیروهای کلانتری خواجه ربیع در چند شاخه عملیاتی و اطلاعاتی وارد عمل شدند و3 تن از متهمان اصلی پرونده را
دستبند زده به مقر انتظامی انتقال دادند. این اقدام سریع عوامل انتظامی که در قاب تقدیر مقام قضایی قرار گرفته بود ،به صدور دستورات ویژه دیگری برای دستگیری عوامل مرتبط با جنایت انجامید و این گونه همه عاملان این نزاع مرگبار در چنگ قانون گرفتار شدند.بنابر گزارش روزنامه خراسان ،با اعترافات متهمان در جلسات بازپرسی که زیر رگبار سوالات فنی و انحرافی قاضی ویژه قتل عمد قرارگرفته بودند،مقدمات بازسازی صحنه قتل فراهم شد و همه عاملان نزاع به محل کباب فروشی هدایت شدند. حالا فقط سرهنگ «محمد مرادی»(افسر پلیس آگاهی)در حالی به بیان خلاصه ای از محتویات پرونده پرداخت که متهم اصلی با هوشیاری نیروهای تجسس کلانتری خواجه ربیع ،دستگیر شده و حلقه های آهنین قانون را بر دستانش به نظاره نشسته بود.دقایقی بعد او در برابر دوربین های قوه قضاییه ایستاد و پس از تفهیم اتهام از سوی قاضی عارفی راد و تاکید بر این که حقیقت ماجرا را بیان کند ،با معرفی کامل خود گفت:جوانی که به عنوان مشتری وارد کبابی شد در همسایگی ما اقامت دارد ولی وقتی موضوع طلب 30هزارتومانی را بازگو کرد من ناراحت شدم و گفتم تو طلبی نداری! اما با آغاز توهین ها و مشاجره ها کار به دعوا کشید و او با اطرافیانش تماس گرفت ولی در میان درگیری جوان24 ساله به وسط آمد که من ابتدا با چوب ضربه ای به پشت او زدم که روی زمین افتاد وبعد هم ضربه ای به گیجگاهش وارد کردم.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ، در پی اعترافات متهم به قتل،دیگر عاملان نزاع مرگبار که دو تن ازآنان مجروح نیز شده بودند هر کدام به بیان نقش خود در نزاع مذکور پرداختند وصحنه وحشتناک آن شب تاریک را در حضور قاضی ویژه قتل عمد تشریح کردند.سپس مقام قضایی دستور پایان بازسازی صحنه قتل را صادر کرد و متهمان روانه زندان شدند تا روند دادرسی در این پرونده جنایی ادامه یابد.
سرگذشت «کماندو»
11سال بیشتر نداشتم که مادرم مرا نیز مجبور کرد تا در اتوبوس های شهری به همراه او کیف زنی کنم. این درحالی بود که دو برادرم نیز بعد از مرگ پدرم به سرقت روی آورده بودند و این گونه نه تنها یک سارق حرفه ای شدم، بلکه بعد از ازدواج به فروش مواد مخدر نیز روی آوردم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 35 ساله معروف به کماندو است که با هوشیاری ماموران کلانتری شفای مشهد به همراه دو تن دیگر از همدستانش در حالی دستگیر شد که قصد داشت یک کامیون لوازم سرقتی را به مکان دیگری انتقال دهد. این زن جوان درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفا گفت: پدرم خیلی دوست داشت فرزندانش درس بخوانند و دکتر و مهندس شوند اما مادرم شیوه خلافکاری را در زندگی درپیش گرفت و سرناسازگاری با پدرم را گذاشت.این مشاجره ها ادامه داشت تا این که پدرم در یک سانحه رانندگی جان باخت و دیگرخلافکاری های مادرم آشکار شد. هنوز 11 سال بیشتر نداشتم که روزی مادرم را هنگام کیف زنی در اتوبوس شهری دیدم و به او اعتراض کردم ولی مادرم با عصبانیت فریاد زد«به تو ربطی ندارد!» وقتی به کارهای ناشایست مادرم حساس شدم تازه فهمیدم که برادرانم نیز همین کار را می کنند و از راه سرقت روزگار می گذرانند. خلاصه خیلی زود آن ها مرا مجبور به همکاری کردند و من درکنار مادر و برادرانم کیف زنی و گوشی قاپی می کردم. هنگامی که به 16 سالگی رسیدم به عقد جوان معتادی درآمدم که خیلی تلاش کرد تا مرا نیز معتاد کند ولی زیر بار نرفتم و همچنان به سرقت هایم ادامه دادم . «حبیب»مدام مرا کتک می زد و بسیار پرخاشگر بود به همین دلیل هم در حالی که صاحب 2فرزند بودم از او طلاق گرفتم و به خانه مادرم رفتم ولی به دلیل این که نمی توانستم مخارج سنگین 2فرزندم را تامین کنم آرام آرام با پیشنهاد یک قاچاقچی محلی،به فروش مواد مخدر هم روی آوردم و با موادی که در اختیارم می گذاشت درآمد خوبی داشتم. در این شرایط بود که «بنیامین» از من خواستگاری کرد من هم بلافاصله پاسخ مثبت دادم چراکه او نیز از سارقان حرفه ای بود و در باند برادرانم همکاری می کرد. آن ها موتورسیکلت و دوچرخه سرقت می کردند یا به منازل مردم دستبرد می زدند و اموال سرقتی را به منزل مادرم می آوردند.طولی نکشید که من هم وارد باند آن ها شدم و هنگام دستبرد به منازل از فرزندانم به عنوان پوشش استفاده می کردم تا شهروندان به من مشکوک نشوند. خلاصه چندبار دستگیر و روانه زندان شدم اما بعد از آزادی دوباره به خلافکاری هایم ادامه می دادم وپشیمانی برایم معنی نداشت. مدتی بعد با فروش لوازم سرقتی ،منزلی در حاشیه شهر خریدیم ولی بازهم قانع نبودم تا این که همسرم نیز در آخرین دستگیری به زندان طولانی مدت محکوم شد. حالا من به همراه فرزندانم در مناطق هاشمیه ،وکیل آباد،سجادو ... سرقت می کردم و اموال سرقتی را به خانه مادرم انتقال می دادم. باآن که فرزند چهارم را باردار بودم اما دست از خرید و فروش مواد مخدر هم برنمی داشتم تا این که به اتهام حمل یک کیلوگرم شیشه به25سال زندان محکوم شدم ولی به من مرخصی بارداری دادند تا فرزندم را در بیرون از زندان به دنیا بیاورم اما یک روز به تولد فرزندم باقی مانده بود که هنگام انتقال لوازم سرقتی از منزل مادرم به سرقرار صوری با ماموران کلانتری شفا رفتم که در پوشش کارگران حمل ونقل اسباب واثاثیه مرا زیر نظر گرفته بودند واین گونه دوباره به جرم سرقت دستگیر شدم اما در کلانتری درد زایمان مرا گرفت و بلافاصله با کمک نیروهای انتظامی و امدادگران اورژانس به بیمارستان منتقل شدم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است زن معروف به «کماندو» با طرح یک دسیسه هولناک قصد داشت از بیمارستان فرارکندکه با هوشیاری نیروهای پوششی پلیس در اجرای نقشه خود ناکام ماند چراکه وی با دستورات ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفا)به اتاق خصوصی منتقل شد و لایه های امنیتی نیز افزایش یافت. طبق اطلاعات پلیس این زن با یکی از همدستانش تماس گرفته بود تا شیرینی های آلوده به قرص های خواب آور را به مامور مراقب تعارف کند و با بیهوش کردن مامور از بیمارستان بگریزد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
ماجراهای وحشتناک در پرونده «عقرب زهر آگین»
دامنه جرایم این تبهکار خطرناک به تهران رسید و تاکنون راز15 فقره از سرقت های هولناک وی افشا شده است
سید خلیل سجادپور- با واکاوی های قضایی و پلیسی درباره زوایای پنهان پرونده «عقرب زهر آگین»دامنه جرایم هولناک وی به تهران رسید و ماجراهای وحشتناک دیگری نیز فاش شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، مرد جوانی که به اتهام سرقت و تعرض به زنان با شگرد تعارف کیک و شیرینی «زهرآگین» در مشهد دستگیر شده است، در حالی به جرایم هولناک خود اعتراف کرد که بررسی های قضایی نشان داد او علاوه بر معرفی خود به عنوان «وکیل» با شگردهای دیگری مانند تعمیرکار و جست وجو برای یافتن شغل نیز طعمه های خود را هدف تبهکاری هایش قرارداده است.
یکی از شاکیان وی که برای امرار معاش در تاکسی های اینترنتی فعالیت دارد، درباره چگونگی ماجرا گفت: بعد از آن که از همسرم جدا شدم برای تامین هزینه های زندگی در یکی از تاکسی های اینترنتی کار می کردم که روزی این مرد(عقرب زهرآگین) را برای یک سفر درون شهری سوار کردم. او خودش را وکیل دادگستری معرفی کرد و مدعی شد برای وکالت یک پرونده از تهران به مشهد آمده است و هم اکنون در یکی از هتل های گران قیمت شهر در خیابان امام رضا(ع)اقامت دارد. او در مسیر از منظره های حاشیه خیابان فیلم می گرفت که من احساس کردم از من هم فیلم می گیرد. وقتی اعتراض کردم، گفت:حقیقت ماجرا این است که من مجردم و قصد دارم با نشان دادن این فیلم به مادرم از شما خواستگاری کنم که زنی سخت کوش و با کمالات هستید! و سپس شماره تلفنم را گرفت و گفت: من قصد دارم برای رفتن به مراکز دیدنی و تفریحی مشهد از شما کمک بگیرم. روز بعد با من تماس گرفت تا او را به مکان های دیدنی راهنمایی کنم، من هم او را برای صرف ناهاربه یکی از رستوران های شاندیز بردم چرا که مدیر رستوران برای بردن مسافران به من درصدی به عنوان کمیسیون پرداخت می کرد. او هم غذا خورد و حتی پول ناهار مرا هم پرداخت کرد. روز بعد دوباره با من مقابل همان هتل بزرگ شهر قرار گذاشت تا او را به نیشابور ببرم که مقبره عطار و خیام را زیارت کند. در مسیر راه کیکی را به من تعارف کرد که مدعی بود برای جشن تولدش خریده است. من هم مقداری از آن کیک خوردم و 3 روز بعد زمانی به هوش آمدم که درون خودروام افتاده بودم و اوضاع وخیمی داشتم! تازه متوجه شدم که آن مرد مسافر گوشواره، النگو و گردنبندم را به همراه کیف و گوشی تلفنم به سرقت برده است.یکی دیگر از شاکیان وی که برای تامین مخارج زندگی در یک طباخی(کله پزی)کار می کرد،درباره این تبهکار بی رحم گفت: او یک روز صبح به کله پزی آمد و بیشتر از هزینه صبحانه اش، به من انعام داد. روز بعد هم با زن جوانی آمد که مدعی بود آن زن موکلش است و سپس از من تقاضای ازدواج کرد. شماره تلفنم را گرفت و بعد هم زنی با من تماس گرفت که پسرم قصد ازدواج با شما را دارد و سپس مرا برای آشنایی بیشتر به شاندیز دعوت کرد اما وقتی آن جا رفتم او کیک تولدش را تعارف کرد که بعد از 3 روز دربیمارستان طالقانی به هوش آمدم و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است در همین حال پیگیری های پلیسی که با دستورات محرمانه و خاص قاضی سید عماد سجادی شهری(قاضی شعبه204 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد)همراه بود، به سرنخ هایی از جرایم متهم مذکور در تهران رسید. در همین حال یکی از شاکیان وی که متوجه دستگیری او در مشهد شده بود، به ستوان جاویدی(افسرپرونده)گفت:من برای تعمیرآبگرمکن در سایت دیوار آگهی داده بودم که او به عنوان تعمیرکار تماس گرفت و با کیف حاوی آچار و ابزار به منزلم آمد و سپس کیکی را به بهانه خیرات در شب جمعه به من تعارف کرد که بعد از 3 روز در بیمارستان به هوش آمدم و متوجه سرقت طلاها و گوشی تلفنم شدم.
یکی دیگر از شاکیانی که گوشی تلفن وی در مخفیگاه این تبهکار مخوف کشف شد و ماجرایی دیگر را لو داد، گفت:او برای استخدام در رستوران من آمد و خیلی برای شغل اصرار کرد من هم به ناچار او را برای نظافت رستوران استخدام کردم ولی یک ساعت بعد دیگر او غیبش زد و تازه فهمیدم که او گوشی تلفن من و کیف مدارک و لوازم منشی رستوران را سرقت کرده است که در پلیس شاندیز پرونده تشکیل دادیم اما او از مدارک منشی برای اجاره سوئیت ها سوءاستفاده کرده بود.
درهمین حال زن دیگری که طعمه این سارق خطرناک شده بود، درباره ماجرای سفر به رامسر گفت: او خودش را وکیل معرفی کرد و به همراه من برای یک سفر چند روزه به رامسر آمد و حتی پول بلیت هواپیما را هم خودش پرداخت اما آن جا مرا در ویلا بیهوش کرد و کارت بانکی و دیگر اموالم را به سرقت برد ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است این مرد همچنین متهم است که متصدی یک شرکت بیمه را نیز به بهانه این که قصد دارد بیمه عمر خریداری کند فریب داده وسپس با مراجعه به منزل وی، او را با تعارف کیکی که به داروهای خواب آور آلوده شده بود، بیهوش کرده و اموالش را به سرقت برده است.
بنابراین گزارش با لو رفتن برخی زوایای پنهان درباره تبهکاری های این متهم خطرناک که به «عقرب زهرآگین»معروف شده است، قاضی «سجادی شهری»دستورات ویژه ای را برای واکاوی جرایم وی و دستگیری دیگر افراد مرتبط با این پرونده صادر کرد وبدین ترتیب یکی از طلا فروشان خیابان آیت ا...عبادی که به اتهام مالخری دستگیر شده است، درباره خرید طلاهای بدون فاکتور سرقتی به مقام قضایی گفت: او ابتدا برای فروش چند قطعه سکه پارسیان به طلا فروشی آمد که نیاز به بررسی فاکتور نداشت اما در همین هنگام مداح هیئت مذهبی با من تماس گرفت و برای این که نمی تواند در مراسم منزل ما شرکت کند، از من عذرخواهی کرد. من هم با او به زبان ترکی صحبت کردم اما وقتی تلفن را قطع کردم آن مشتری خودش را «مداح» معرفی کرد وگفت:برای این کار ناراحت نباش خودم شب به منزلتان می آیم. او صدای خوبی داشت و همه شرکت کنندگان در مراسم را تحت تاثیر قرارداد و این گونه من به وی اعتماد کردم چرا که مدعی بود ،فاکتور طلاها را هنگام جابه جایی لوازم منزل گم کرده است، من هم فریب ظاهر او را خوردم و طلاهایش را خریدم. از سوی دیگر هم حساب بانکی به نام خودش بود و با کارت شناسایی او مطابقت داشت ...
براساس گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، با پلمب طلا فروشی مذکور، تحقیقات پلیس برای شناسایی دیگر شاکیان و مال باختگان در حالی ادامه دارد که تاکنون راز 15فقره از جرایم این تبهکار خطرناک در تهران و مشهد فاش شده است و حدود 10 تن از شاکیان نیز وی را شناسایی کرده اند.
از سوی دیگر بررسی های تخصصی پلیس نشان داد که وی سریال گوشی های سرقتی را در بولوار هاشمیه مشهد تغییر می داد و آن ها را با سریال های جعلی به فروش می رساند، به همین دلیل کنکاش های علمی و پلیسی با نظارت مستقیم قاضی شعبه 204 دادسرای عمومی وانقلاب مشهد در این باره وارد مرحله جدیدی شده است.
پسر شرور!
با آن که پسرم فقط 15 سال دارد اما از رفتارهای شرارت آمیز او خسته شده ام ونمی دانم چگونه این شکاف تربیتی را ترمیم کنم چرا که او تنها فرزند زندگی مشترک من و همسرم است که بعد از سال ها درمان نازایی به دنیا آمد و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن48 ساله با بیان این که بارها آرزو کرده ام کاش همین فرزند را هم نداشتم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا(ع)مشهد گفت:طبق عرف و برخی رسومی که هنوز در نقاطی از کشور وجود دارد، قرار بود به خواست بزرگ ترها با نوه عمویم ازدواج کنم به همین دلیل در 14 سالگی مراسم خانوادگی برگزار کردند و به قول معروف «شیرینی خوران»به راه انداختند تا دیگر کسی به خواستگاری من نیاید و همه بدانند که قرار است من به عقد «عباس» دربیایم اما مدتی بعد «عباس»عاشق دختر دیگری شد و از ازدواج بامن سرباز زد. در این شرایط من با آن که حتی طعم نامزدی را نچشیده بودم، به دختری مطلقه تبدیل شدم.
خلاصه یک سال بعد از این ماجرا و در حالی که 15 سال بیشتر نداشتم، «محمد»به خواستگاری ام آمد و خانواده ام نیز برای فرار از سرزنش و نگاه های کنایه آمیز مردم مجبور شدند با این ازدواج موافقت کنند. باآن که من هم می دانستم که مادر«محمد» در زندگی عروس هایش دخالت می کند و هیچ کس بدون اجازه او نمی تواندکاری انجام بدهد یا خواسته ای داشته باشد،به ناچار ازدواج با او را پذیرفتم ولی از همان روزهای آغازین زندگی مشترک، مشکلاتم شروع شد چرا که «محمد» هم تحت تاثیر رفتار و گفتار مادرش بود و با سوءظن مرا کنترل می کرد. وقتی در سال اول زندگی باردار نشدم، این رفتارها شدت گرفت و نیش و کنایه ها دلم را به درد آورد. حتی وقتی پزشکان نظر دادند که من مشکلی برای بارداری ندارم و همسرم باید درمان شود، بازهم مادر شوهرم به من سرکوفت می زد که نمی توانم باردار شوم! از سوی دیگر مادر خودم نیز اصرار داشت که هنوز که جوانم باید طلاق بگیرم تا زندگی آرامی داشته باشم! دراین شرایط نمی دانستم چه کنم چرا که «محمد» با وجود همه بدبینی هایش مرا دوست داشت و من هم نمی توانستم از او طلاق بگیرم. به همین دلیل از تصمیم طلاق منصرف شدم و به زندگی با «محمد» ادامه دادم ولی خودم را به آب و آتش می زدم تا راهی برای درمان شوهرم پیدا کنم. «محمد» نگهبان یک مجتمع مسکونی بود و درآمد زیادی نداشت با وجود این، هزینه های زیادی برای درمان می پرداختیم تا این که بالاخره تلاش هایمان به نتیجه رسید و من در 32 سالگی باردار شدم. از روزی که «عنایت» به دنیا آمد، زندگی ما هم رونقی دیگر گرفت. حالا همه خوشی ها و شادمانی های ما با فرزندمان تقسیم می شد. به قول معروف نمی گذاشتیم «قند در دلش آب شود». هرچه می خواست برایش فراهم می کردیم. اجازه نمی دادم کسی اشتباهات پسرم را به رخش بکشد یا او را سرزنش کند! اما نمی دانستم در تربیت او دچار اشتباه می شوم! به حرف بزرگ ترها هم گوش نمی دادم به گونه ای که پسرم بسیار مغرور و پرتوقع بار آمد. حالا دیگر رفتارهای شرارت آمیزی دارد و حتی با پدرش درگیر می شود و او را کتک می زند! مدام اهالی محل از شرارت های او گلایه دارند و هیچ کاری هم از دست ما ساخته نیست. به همین دلیل به کلانتری آمدم تا شاید برای این مشکل راه چاره ای بیابم اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به اهمیت این موضوع تلاش مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی با دستور سرهنگ غلامعلی تیموری(رئیس کلانتری امام رضا(ع)مشهد) برای بررسی راهکارهای روان شناختی و معرفی این نوجوان به مراکز مشاوره ای پلیس آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
ماجرای باند مخوف «بیکله»
اعضای این باند خطرناک با بستن دست و پای 2 نگهبان چندین میلیارد لوازم ساختمانی را سرقت کردند
سید خلیل سجادپور- با دستگیری3 عضو باند مخوف «بیکله»، تلاش پلیس مشهد برای به دام انداختن 2 متهم فراری دیگر این باند سرقت همچنان ادامه دارد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل 4 جوان که نقشه دستبرد به یک شرکت ساخت و ساز مسکن ملی را در سر می پروراندند به سراغ یکی از دوستانشان رفتند که قبلا کارگر این شرکت ساختمانی بود. آن ها با وسوسه های مالی «محمد-ز» را نیز با خود همراه کردند چراکه او به مکان های انبار لوازم ساختمانی و محیط جغرافیایی مجتمع مسکونی طرح مسکن ملی در شهرک مهرگان مشهد آشنایی کامل داشت. طولی نکشید که باند مخوف سرقت به سرکردگی جوان معروف به «بیکله»تشکیل شد و آن ها با سرقت یک دستگاه وانت نیسان آماده دستبرد شدند.گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: شب از نیمه سی و یکم خرداد گذشته بود که 5 عضو باند سوار بر 2 دستگاه پراید و نیسان به طرف مجتمع مسکونی به راه افتادند. آن ها خودروها را در حاشیه خیابان پارک کردند و در حالی که 2 تن از اعضای باند خارج از مجتمع ایستاده بودند تا از اوضاع مراقبت کنند،3 عضو خشن باند با شمشمیر و قمه وارد اتاقک نگهبانی مجتمع شدند و 2 نگهبان27 و43 ساله را تهدید به مرگ کردند. آن ها با دستبند های پلاستیکی که به همراه داشتند، دست و پای یکی از نگهبان ها را بستند و پتویی نیز روی او انداختند تا چیزی نبیند اما نگهبان دیگر به التماس افتاد که به خاطر شکستگی کتفش او را آزار ندهند ولی 3 عضو باند مخوف «بیکله» فقط پاهای او را بستند و سپس تقاضای کلید انبار را کردند اما دو نگهبان سوگند می خوردند که کلید انبار را ندارند و مدیر شرکت کلیدها را نزد خودش نگه می دارد. این بود که دزدان خشن با پتک به جان دیوار انبار افتادند و روزنه بزرگی را برای انتقال اموال ایجاد کردند.
ساعتی بعد، تعداد زیادی از بسته های لوله های پلاستیکی و دیگر لوازم ساختمانی را به قسمت بار وانت انداختند و از محل متواری شدند. با فرار اعضای باند سرقت، نگهبان جوان که پاهایش در میان دستبندهای پلاستیکی قرار نگرفته بود، به طرف مجتمع مسکونی دیگری در نزدیکی محل سرقت به راه افتاد و از نگهبانان دیگر کمک خواست.آن ها نیز بلافاصله دستان نگهبان را گشودند و سپس به یاری نگهبان دیگر رفتند. بنا بر این گزارش، با لو رفتن ماجرای دستبرد سارقان به انبار شرکت ساختمانی، بلافاصله نگهبانان مجتمع سوار موتورسیکلت شدند و به سوی کلانتری شهرک مهرگان رفتند.اما هنوز آن ها به کلانتری نرسیده بودند که یکی از منابع و مخبران محلی کلانتری خواجه ربیع مشهد، متوجه انتقال مشکوک بسته لوله های ساختمانی به یک منزل مسکونی در خیابان رسالت 97 شد و بی درنگ موضوع را به پلیس اطلاع داد. لحظاتی بعد، خبر مذکور در بیسیم های پلیس پیچید و بدین ترتیب گروه زبدهای از افسران دایره تجسس و نیروهای گشت انتظامی با دستور سرهنگ روح ا... شجاعی(رئیس کلانتری خواجه ربیع) عازم بولوار رسالت شدند و منطقه یاد شده را به محاصره درآوردند. طولی نکشید که نیروهای عملیاتی با هماهنگی قاضی کوکبی(جانشین معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) وارد عمل شدند و دو جوان را که یکی از آن ها از اتباع غیر مجاز افغانستان بود دستگیر کردند. با کشف تعداد زیادی لوله های پلاستیکی بسته بندی شده، 2 متهم نیز به مقر انتظامی انتقال یافتند و زیر نظر ستوان یکم سید قطبی (رئیس دایره تجسس) مورد بازجویی های فنی قرار گرفتند.
«محمد-ز» که مدعی بود قبلا در این شرکت ساختمانی کارگری می کرد با لو دادن باند «بی کله» گفت: من فریب خوردم چراکه آن ها با وسوسه های مالی مرا عضو باند سرقت کردند و سپس در حالی که اعضای دیگر باند «مخوف» سرقت را به پلیس معرفی می کرد به بستن دست و پاهای نگهبانان مجتمع مسکن ملی اشاره کرد و افزود: مقدار دیگری از لوازم سرقتی را همدستانم به مکان دیگری انتقال داده اند. در پی اعترافات وی و با هماهنگی های پلیسی، مشخص شد که دو نگهبان به کلانتری مهرگان رفته و ماجرای دستبرد را بازگو کرده اند.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با توجه به اهمیت موضوع،گروه ویژهای از نیروهای کلانتری خواجه ربیع با تاکید و راهنمایی های سرتیپ دوم احمد نگهبان(جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی) عملیات دستگیری اعضای فراری این باند مخوف را در دستور کار قرار دادند و به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد سرکرده باند قصد دارد با فردی در خیابان رسالت دیدار کند. به همین دلیل، گروه عملیاتی شب چهارم خرداد، محل قرار وی را به محاصره درآوردند و به کمین جوان معروف به «بی کله» نشستند. ساعتی بعد این جوان35 ساله سوار بر یک دستگاه پراید وارد کمین نیروهای انتظامی شد اما در یک لحظه پدال گاز را فشرد و به طرف بولوار طبرسی فرار کرد. نیروهای انتظامی نیز به تعقیب وی پرداختند و فرمان «ایست» صادر کردند اما او در تاریکی شب به طرز وحشتناکی ویراژ می داد تا از چنگ پلیس فرار کند. بالاخره گروه عملیاتی پس از اخطارهای قانونی، دست به سلاح بردند و تیراندازی کردند ولی جوان پراید سوار از لابه لای خودروها به سوی خیابان مسلم می گریخت تا این که در نهایت با پنچر شدن لاستیک ها، خودرو را رها کرد و از پشت فرمان بیرون پرید. او برای فرار از چنگ قانون، قمه اش را در هوا چرخاند و به سمت نیروهای انتظامی حمله ور شد تا راهی برای گریز بیابد. با وجود این، افسران کارآزموده پلیس با چند فن دفاع شخصی، وی را زمین گیر کردند و در حالی به کلانتری انتقال دادند که برای دستگیری او بیش از 20 گلوله شلیک شده بود.
به گزارش روزنامه خراسان، تحقیقات بیشتر درباره باند مخوف «بی کله» با کشف مقادیر دیگری لوازم سرقتی از درون پراید، آغاز شد و عملیات پلیس برای دستگیری دیگر اعضای فراری این باند همچنان ادامه دارد.
نقشه ازدواج با مدارک جعلی!
با آن که متاهل بودم اما وسوسه های شیطانی در فضاهای مجازی زندگی ام را نابود کرد به گونه ای که برای فرار از تنهایی که آن هم فقط بهانه ای برای هوسرانی هایم بود، ناچار شدم با مدارک جعلی و به طور پنهانی ازدواج کنم اما ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 35 ساله که با درخواست طلاق همسرش به مرکز انتظامی احضار شده بود، در حالی راز ازدواج با مدارک جعلی را فاش کرد که از شدت شرم حتی نمی توانست به چهره همسرش نگاه کند. این زن جوان با بیان این که فکر می کردم با این رابطه هوس آلود به آرامش می رسم اما در منجلاب فضاهای مجازی، آینده ام را نیز از دست دادم، به مشاور و مددکار اجتماعی میرزا کوچک خان مشهد گفت: سومین فرزند یک خانواده پنج نفره هستم که پدر و مادرم بیسواد بودند و من آنها را برای رسیدن به خواسته های غیراخلاقی ام به راحتی فریب می دادم اما خودم نیز تا مقطع راهنمایی بیشتر درس نخواندم و به خاطر دوستی با چند دختر هم محلی ام که از من بزرگتر بودند، ترک تحصیل کردم و با آن ها به تفریح و خوشگذرانی های زودگذر پرداختم چرا که پدر و مادرم توجهی به نیازهای عاطفی من نداشتند و من هیچ گاه طعم رفتار و گفتار محبتآمیز از سوی خانواده ام را نچشیدم. به همین دلیل بیشتر اوقاتم را با دوستانم میگذراندم و به آرزوهای بلند پروازانه ام می اندیشیدم که خودم می دانستم هیچ گاه این آرزوها رنگ واقعیت نمی گیرد. خلاصه در حالی که به شدت از خانواده ام فاصله گرفته بودم که با پسر یکی از همکاران پدرم ازدواج کردم. او نیز کارگر ساختمانی بود و به همراه پدرش کارگری می کرد اما این ازدواج 2 سال بیشتر طول نکشید و از او جدا شدم چرا که «قاسم» نمیتوانست خواسته های مادی و حتی عاطفی مرا برآورده کند. درآمد او برای من که رویاهای زیادی در سر داشتم به هیچ وجه کافی نبود.حدود 8ماه بعد از طلاق بود که با «قادر»آشنا شدم. همسر او یک سال قبل فوت کرده بود و من هم برای رهایی از وضعیتی که دچار آن بودم و نمی توانستم حتی مخارج روزانه خودم را تامین کنم بی درنگ با او ازدواج کردم که تقریبا وضعیت مالی مناسبی داشت ولی «قادر» هم فقط نیازهای مالی مرا برآورده می کرد حتی گوشی تلفن گرانقیمت برایم خرید و من هم به برخی از خواسته هایم رسیدم. با وجود این «قادر» مدام در بیرون از منزل کار می کرد و زیاد به نیازهای جدی عاطفی من توجهی نداشت چراکه او 20 سال از من بزرگتر بود و زمانی که از سرکار به خانه باز می گشت از شدت خستگی هنوز سفره شام را جمع نکرده بودم او به خواب می رفت. در این شرایط بود که بیشتر از گذشته احساس تنهایی کردم و متاسفانه در پی هوسرانی های جوانی که نام آن را «فرار از تنهایی» گذاشته بودم در شبکه اینستاگرام با جوان دیگری به نام «فرمان» آشنا شدم که مدام جملات زیبای عاشقانه برایم ارسال می کرد. این بود که حدود 9 ماه قبل از خانه فرار کردم و به یکی از شهرهای دیگر خراسان رضوی رفتم تا بتوانم به طور غیابی از «قادر» طلاق بگیرم و با مدارک جعلی ازدواج کنم. چرا که نمیخواستم پول های شوهرم را از دست بدهم و نیازهای مالی ام نیز دچار مشکل شود اما متاسفانه «قادر» متوجه نقشه من شد و خودش تقاضای طلاق داد. حالا نه تنها به آرامش نرسیدم بلکه آینده ام را نیز در منجلاب فضای مجازی تباه کردم اما ای کاش...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، با توجه به اهمیت و حساسیت این ماجرای تاسف بار، بررسی راهکار های قانونی و اقدامات مشاوره ای برای رهایی زن جوان از این شرایط تاسفبار با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ علی برزنونی(رئیس کلانتری میرزا کوچک خان مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی