اعترافات تکان دهنده کارتن خواب اسیدپاش!
سید خلیل سجادپور- مرد کارتن خوابی که از اسفند سال گذشته به اتهام جنایت اسیدی تحت تعقیب پلیس بود،درحالی با دستورات ویژه قضایی و تلاش شبانه روزی نیروهای کلانتری خواجه ربیع مشهد دستگیر شد که در اعترافاتی تکان دهنده پرده از جنایت هولناک خود برداشت.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، بامداد بیست و ششم اسفند 1402در تقویم زمستانی ورق خورده بود که در دل سیاهی شب جوان موتورسواری در ابتدای خیابان بهمن 4 منطقه خواجه ربیع توقف کرد. در همین هنگام ناگهان مرد میان سالی که ظرف پلاستیکی حاوی اسید را در دست داشت، به سرعت از ترک موتورسیکلت پایین پرید و در زیر نور چراغ های خیابان وارد فروشگاه خدمات رایانه ای شد. متصدی فروشگاه روی صندلی پشت میز لم داده و با گوشی تلفن خود مشغول بود که در یک لحظه، مرد میان سال، ظرف اسید را روی متصدی فروشگاه پاشید و سراسیمه از فروشگاه خارج شد. او بلافاصله بر ترک موتورسیکلت پرید و جوان موتورسوار هم گاز آن را فشرد و در تاریکی شب گم شد.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است از سوی دیگر متصدی 32ساله که از شدت سوزش و دردهای وحشتناک اسید پاشی به خود می پیچید با فریادهای دلخراش خود، کسبه و اهالی محل را متوجه ماجرایی تکان دهنده کرد. طولی نکشید که با تماس های اهالی، امدادگران اورژانس از راه رسیدند و پیکر نیمه جان جوان 32ساله را به بیمارستان امام رضا(ع) انتقال دادند. در حالی که تلاش کادر درمانی بخش سوختگی بیمارستان برای نجات «جواد-ق» از مرگ ادامه داشت، گروه تخصصی نیروهای تجسس کلانتری خواجه ربیع مشهد نیز برای تحقیق درباره این ماجرای هولناک وارد عمل شدند. بررسی های اولیه نیروهای انتظامی بیانگر آن بود که جوان موتورسوار در همان محدوده محل ارتکاب جرم، اقامت دارد.
بنابراین گروه عملیاتی افسران دایره تجسس با هدایت مستقیم سرهنگ روح ا... شجاعی(رئیس کلانتری خواجه ربیع)و با کسب مجوزهای قضایی، رصدهای اطلاعاتی را ادامه دادند و در نهایت موفق به شناسایی منزل متهم مذکور شدند. دقایقی بعد جوان موتورسوار در یک عملیات ضربتی دستگیر شد و در حالی به کلانتری انتقال یافت که تلاش کادر درمانی برای نجات جوان32ساله به نتیجه نرسید و او بر اثر عوارض وحشتناک اسید جان سپرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این گونه بود که معمای پیچیده این پرونده جنایی روی میز قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد گشوده شد و بدین ترتیب تحقیقات این ماجرای تکان دهنده، رنگ جنایی به خود گرفت. در همین حال«احمد-ع»(متهم دستگیر شده)که مقابل میز عدالت ایستاده بود، درباره چگونگی این حادثه وحشتناک گفت:از مدتی قبل به رفت و آمدهای همسرم و ارتباط او با متصدی فروشگاه خدمات رایانه ای مشکوک شده بودم و احتمال می دادم که روابطی خیانت آلود بین آن ها وجود دارد، از طرفی وقتی به پیامک هایی دست یافتم که بین همسرم ومتصدی فروشگاه رد وبدل شده بود،دیگر نتوانستم این خیانت را تحمل کنم به همین خاطر نزد پدر زنم رفتم که یک معتاد سابقه دار و کارتن خواب است. ماجرای پیامک ها و روابط خیانت آلود همسرم را برای پدر زنم بازگو کردم وسپس از او خواستم تا دریک ماجرای اسیدی از متصدی فروشگاه انتقام بگیرد.
متهم این پرونده جنایی در ادامه اعترافاتش به قاضی دکتر صادق صفری گفت:روز حادثه نیز پدر زنم در حالی که ظرف حاوی اسید را در دست داشت، سوار موتورسیکلت شد و من او را در نیمه شب به ابتدای خیابان بهمن 4 بردم، جایی که فروشگاه خدمات رایانه ای و عرضه محصولات فرهنگی در آن جا بود. وقتی پدر زنم اسید را روی سر وصورت «جواد-ق»پاشید، بلافاصله بر ترک موتورسیکلت پرید و من او را از آن محل فراری دادم و خودم به خانه بازگشتم که توسط نیروهای کلانتری خواجه ربیع دستگیر شدم.
براساس گزارش روزنامه خراسان، در پی اعترافات این جوان متهم به اسید پاشی، تحقیقات گسترده نیروهای انتظامی با راهنمایی و دستورات محرمانه قاضی صفری برای دستگیری مرد کارتن خواب آغاز شد اما بررسی های اولیه نشان داد که او جا و مکان مشخصی ندارد و شب ها را در پاتوق های مختلف یا فضاهای سبز به صبح می رساند. این گونه بود که گروهی ویژه از افسران زبده دایره تجسس به سرپرستی ستوان یکم سید قطبی(رئیس تجسس کلانتری خواجه ربیع) با بهره گیری از فناوری های نوین پلیسی و تجربیات جنایی مقام قضایی، وارد عمل شدند و در چند شاخه اطلاعاتی و عملیاتی تحقیقات خود را ادامه دادند تا این که بعد از گذشت بیش از 3ماه از این جنایت تکان دهنده، نیروهای کلانتری خواجه ربیع، دوم تیر موفق شدند «غلامرضا-م»کارتن خواب 57 ساله را در یکی از پاتوق های معروف مواد مخدر شناسایی و دستگیر کنند. این مرد میان سال که روز گذشته در شعبه 208 ویژه پرونده های جنایی،در برابر قاضی دکتر صادق صفری قرارگرفته بود، درباره این جنایت وحشتناک گفت:اسید پاشی را قبول دارم اما دامادم مرا فریب داده بود و من تصور می کردم که درون ظرف پلاستیکی «الکل صنعتی» است. این مرد کارتن خواب همچنین درباره چگونگی وقوع این جنایت دلخراش ادامه داد:آن روز در حال جمع آوری ضایعات بودم که دامادم نزد من آمد و گفت:صاحب کلوب (سی دی فروشی)مدام دخترت را تهدید می کند که بیا طلاق بگیر و زن من شو! او سپس پیامک ها را به من نشان داد . به او گفتم:الان دخترم کجاست؟گفت: با خواهرش برای خرید بیرون رفته اند! در این هنگام به دامادم گفتم من الان خمار هستم! او هم مقداری شیشه(موادمخدر صنعتی)برایم خرید و باهم به یکی ازپاتوق های منطقه گلشهر رفتیم و من آن جا مواد مصرف کردم. بعد دوتا دبه (ظرف پلاستیکی) به من داد و گفت:داخل آن الکل است! اگر روی متصدی کلوب بریزی چیزی نمی شود! به همین خاطر دونفری سوار موتورسیکلت شدیم و به فروشگاه «جواد-ق»در ابتدای خیابان بهمن 4 رفتیم. او مقابل فروشگاه توقف کرد و من هم ظرف اسید را روی او خالی کردم.
وی در پاسخ به سوال قاضی ویژه قتل عمد که پرسید آیا دخترت از این ماجرا اطلاع داشت؟ نیز گفت:نه خبر نداشت.متهم به اسید پاشی جنایی ادامه داد: مدتی که فراری بودم در اطراف میدان امام حسین(ع) و در فضاهای سبز درون بزرگراه می خوابیدم .گزارش روزنامه خراسان همچنین حاکی است در پی اعترافات این مرد کارتن خواب، وی با دستور قاضی صفری در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد قرارگرفت تا زوایای پنهان این جنایت هولناک مورد واکاوی قرارگیرد.
طناب پوسیده عاشقی!
روزی که از طریق یکی از دوستان خواهرم با «سیروس»آشنا شدم، دیگر نفهمیدم چگونه به او دل باختم. با آن که می دانستم همسر «سیروس»برای گرفتن طلاق،مهریه اش را بخشیده است ولی با طناب پوسیده عاشقی درون چاهی افتادم که...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن32ساله که مدعی بود خانواده شوهرم مرا بیمار روانی می خوانند، با ابراز تاسف از این که مشاوره قبل از ازدواج را جدی نگرفته است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: از همان دوران کودکی همواره مورد توجه پدرم بودم به گونه ای که او مرا با اسامی خودساخته اش مانند«گل سر سبد» و «آلبالو» صدا می زد و من این ارتباط پر از مهر را خیلی دوست داشتم تا این که در 19سالگی پدرم را از دست دادم و بی کس وتنها شدم . هنوز یک سال از این ماجرا نگذشته بود که روزی از طریق یکی از دوستان خواهرم با سیروس آشنا شدم و خیلی زود به او دل باختم.عشق به سیروس مرا از افکار تنهایی بیرون کشید و من همه آرزوهایم را به ازدواج با او گره زدم. در حالی که 4ماه به طور پنهانی با یکدیگر رابطه داشتیم،او از ازدواج نافرجام خود برایم سخن گفت و مدعی شد همسرش را به خاطر «خیانت»طلاق داده است اما هیچ گاه پیگیر این موضوع نشدم پس چرا همسرش همه مهریه اش را برای گرفتن طلاق بخشیده است!
خلاصه من و «سیروس» در حالی پای سفره عقد نشستیم که تازه متوجه شدم خانواده او با این ازدواج به شدت مخالف بودند. رفتارهای سرد و بی توجهی های مادر سیروس همواره مرا آزار می داد چرا که آن ها قصد داشتند دختری با موقعیت اجتماعی و اقتصادی بالا را برای پسرشان خواستگاری کنند. به همین خاطر هم مادر شوهرم در هر فرصتی تصاویر دخترانی را به «سیروس»نشان می داد که برای خرید به فروشگاهش می رفتند! او چنان از زیبایی آن دختران برای تحقیر من استفاده می کرد که گاهی خودسیروس هم خجالت می کشید. خلاصه این رفتارهای توهین آمیز به جایی رسید که دیگر روابط عاطفی سردی بین من و سیروس حکم فرما شد. حالا دیگر همسرم به خاطر هر موضوع کم اهمیتی مدت ها با من قهر می کرد و حتی به تلفن هایم پاسخ نمی داد .با آن که من این اختلافات رفتاری را از خانواده ام پنهان می کردم ولی آن ها در جریان سردی روابط ما قرارگرفته بودند و قصد داشتند با سیروس صحبت کنند اما ناگهان با رفتار تند و پرخاشگری های سیروس روبه رو شدند و کار به مشاجره کشید. دراین میان همسرم چندبار از خانواده ام نیز شکایت کرد که در نهایت با کمک مشاور کلانتری به آشتی انجامید اما آخرین باری که وارد کلانتری شدیم، همسرم ادعا کرد اگر من مهریه ام را ببخشم او هم به زندگی مشترک ادامه می دهد! این همان جمله ای بود که مانند پتک بر سرم فرود آمد و تازه فهمیدم که در انتخابم اشتباه کرده ام و باید مشاوره قبل از ازدواج را جدی می گرفتم. اکنون نیز خانواده سیروس در حالی مرا متهم به بیماری روانی می کنند و بر طبل طلاق می کوبند که تازه فهمیدم با طناب پوسیده عشق هیجانی به چاهی عمیق افتاده ام که آینده ام را به نابودی کشانده است اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری نجفی مشهد)بررسی های مشاوره ای و اقدامات روان شناختی برای گره گشایی از این ماجرای تاسف بار در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
واکاوی جنایت هولناک خیابانی
سید خلیل سجادپور- عاملان اصلی جنایت هولناک اتباع خارجی که به کاشان گریخته بودند، در عملیات ضربتی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در حالی به دام افتادند که 3 تن دیگر از متهمان فراری این نزاع مرگبار نیز با هماهنگی های اطلاعاتی در افغانستان دستگیر شدند. به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،عصربیست و هشتم خرداد،حدود15تن از اتباع خارجی یکی از طوایف افغانستانی که در مشهد ساکن شده اند، به دلیل اختلافات قبلی با برخی افراد طایفه دیگر،سوار بر چندین دستگاه خودرو و موتورسیکلت به طرف یکی از مناطق شهرک شهید رجایی حرکت کردند. آن ها که انواع سلاح سرد و چماق در دست داشتند، ناگهان در ابتدای خیابان الزهرا(س)به سمند سوارانی رسیدند که با آن ها اختلافات دیرینه داشتند. در همین حال تعداد زیادی از اتباع خارجی با شمشیر و قمه به سرنشینان سمند یورش بردند و راننده را به همراه یکی از فرزندانش به شدت مجروح کردند.
دقایقی بعد، با تماس رهگذران و اهالی محل، امدادگران اورژانس از راه رسیدند و پیکرهای مجروح را در حالی به بیمارستان انتقال دادند که مرد 42ساله به دلیل اصابت ضربات سلاح سرد جان خود را از دست داد اما پسر او که از ناحیه چشم وضعیت وخیمی داشت،تحت درمان قرارگرفت و بستری شد. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است طولی نکشید که ماجرای این جنایت هولناک به قاضی ویژه قتل عمد مشهد گزارش شد و بدین ترتیب قاضی «محمودعارفی راد» در حالی که دستورات ویژه ای را برای صحنه جنایت صادر کرده بود، به طرف مرکز درمانی به راه افتاد. بررسی های مقدماتی مقام قضایی نشان داد که مقتول «احمدعلی-خ» نام داشت که بر اثر اصابت ضربات شمشیر یا قمه جان باخته بود.ساعتی بعد، دامنه تحقیقات میدانی قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی وانقلاب مشهد به محل وقوع قتل کشید و مشخص شد که دو طایفه از اتباع افغانستانی که در مشهد زندگی می کنند، به دلیل اختلافات قبلی با یکدیگر درگیر شده اند اما روز حادثه قرار بود آن ها با وساطت بزرگان و ریش سفیدان طایفه ای در یکی از مساجد خیابان الزهرا(س) به این اختلافات پایان دهند که با هجوم حدود 15 نفر از افراد طایفه مقابل، این جنایت وحشتناک خیابانی رخ داده است.بنابرگزارش روزنامه خراسان، درحالی که بررسی های میدانی به نیمه شب رسیده بود، قاضی «عارفی راد» دستورات محرمانه ای را برای ردزنی عاملان اصلی این جنایت صادر کرد و بدین ترتیب با توجه به اهمیت ماجرا،گروه تخصصی از کارآگاهان با نظارت مستقیم و راهنمایی های تجربی سرهنگ کارآگاه جوادشفیع زاده(رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی)عملیات گسترده ای را برای شناسایی مخفیگاه و دستگیری عاملان اصلی این حادثه تکان دهنده آغاز کردند.واکاوی تحلیلی کارآگاهان اداره جنایی آگاهی بیانگر آن بود که 3تن از متهمان از مرزهای کشور به طرف افغانستان رفته اند و2تن از عاملان اصلی این جنایت نیز در حالی به سوی تهران گریخته اند که قرار است اقداماتی را نیز برای تحویل منزل اجاره ای خود انجام دهند. همین سرنخ برای کارآگاهان کافی بود تا عملیات ردزنی های تخصصی را به مخفیگاه متهمان به قتل گره بزنند چرا که آنان با هماهنگی های قضایی موفق شدند مالک منزل اجاره ای و متصدی بنگاه املاک را توجیه کنند که نباید پول رهن منزل را به متهمان فراری پرداخت کنند. کارآگاهان دست متهمان را خوانده بودند و می دانستند که آن ها فقط به دنبال وصول پول رهن منزل هستند تا بتوانند خود را به مرزهای افغانستان برسانند و از کشور فرارکنند.
به گزارش روزنامه خراسان ،در همین حال گروهی از افسران زبده آگاهی به سرپرستی ستوان مهربان(افسرپرونده)و با راهنمایی های تجربی کارآگاه شفیع زاده عازم تهران شدند و با بهره گیری از شیوه های اطلاعاتی، به ردیابی دو برادر فراری به نام های «صفدر و میراحمد-ع»پرداختند اما تحقیقات آنان نشان داد که متهمان به طرف کاشان رفته اند و در منزل یکی از هموطنان قدیمی خود مخفی شده اند. طولی نکشید که گروه کارآگاهان به کاشان رفتند وپس از چند ساعت رصدهای اطلاعاتی در حالی به مخفیگاه متهمان دست یافتند که مشخص شد دوست قدیمی آنان مقنی است و به دنبال مبالغی پول قرضی می گردد تا از مهمان های خود پذیرایی کند.
بالاخره کارآگاهان با هماهنگی های قضایی که توسط «قاضی عارفی راد» صورت گرفت، وارد منزلی در خیابان نطنز شدند و دو متهم فراری را در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر کردند.
ادامه تحقیقات در محل دستگیری متهمان نیز بیانگر آن بود که آنان پس از ورود به تهران ابتدا به یک پوشاک فروشی رفته اند و لباس های خون آلود خود را درون سطل زباله انداخته اند و با خرید لباس های نو در حالی عازم کاشان شده اند که احتمال می دادند مورد هجوم طرف های مقابل نزاع قرارگیرند.گزارش روزنامه خراسان همچنین حاکی است کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی روز گذشته دو عامل اصلی این جنایت را درحالی به مشهد انتقال دادند که با هماهنگی های مقامات انتظامی آگاهی و پلیس افغانستان 3تن از متهمان فراری نیز در کشور افغانستان دستگیر شدند که تلاش ها برای بازگرداندن متهمان به قتل به کشور همچنان ادامه دارد.
باند دزدان سابقه دار متلاشی شد
سجادپور – سه تن از اعضای سابقه دار یک باند سرقت در حالی به دام افتادند که تلاش برای ریشه یابی سرقت های آنان ادامه دارد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل جوان 20 ساله ای سوار بر یک دستگاه موتورسیکلت مورد ظن عوامل اطلاعاتی قرار گرفت و بلافاصله متوقف شد. در بازرسی بدنی از این مظنون جوان،تعدادی کلید، مقداری مواد مخدر و یک دستگاه گوشی تلفن کشف شد که فرضیه سرقت را تقویت می کرد. به محض این که مشخص شد این جوان موتورسوار دوبار سابقه کیفری نیز دارد،هماهنگی های قضایی برای انتقال وی به مقر انتظامی انجام شد و بدین ترتیب «ابوالفضل-ع»در دایره تجسس کلانتری شفای مشهد مورد بازجویی های تخصصی قرارگرفت.
او که ابتدا خود را بی خبر از همه ماجراها نشان می داد و با مظلوم نمایی مدعی بود حتی از وجود مواد مخدر در جیبش هم اطلاعی ندارد، وقتی با اسناد و مدارک انکارناپذیر پلیس روبه رو شد، به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت:موتورسیکلت سرقتی است و آن را از فردی به نام «میلاد» خریده است. طولی نکشید که با دستورات ویژه سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد)عملیات گسترده نیروهای انتظامی برای دستگیری عاملان سرقت وارد مرحله جدیدی شد و گروه تجسس در یک عملیات ضربتی نه تنها «میلاد» را در مخفیگاهش به دام انداختند بلکه با اعترافات وی، یکی دیگر از دزدان سابقه دار را که در فروش موتورسیکلت سرقتی نقش داشت، نیز دستگیر کردند. از سوی دیگر دامنه عملیات بر گوشی تلفن سرقتی همراه موتورسوار سابقه دار، متمرکز شد و خریدار گوشی های سرقتی نیز در مقابل آرامگاه خواجه ربیع به دام افتاد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است بررسی های گسترده عوامل انتظامی با بهره گیری از راهنمایی های رئیس کلانتری شفا برای ریشه یابی سرقت های اعضای این باند سابقه دار آغاز شده است.
سرگذشت استاد دانشگاهی که دزد شد!
از استادان برتر دانشگاهی دررشته مترجمی زبان فرانسه بودم اما شرکت در یک پارتی شبانه،سرنوشت مرا به گونه ای تغییر داد که امروز نه تنها از آن ثروت و خودروهای خارجی خبری نیست بلکه به دزدی کارتن خواب تبدیل شده ام که...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخش از اظهارات مرد 48ساله ای است که در عملیات ضربتی و گسترده نیروهای کلانتری شهید نواب صفوی مشهد و در راستای مقابله با سرقت های سریالی از خودروها دستگیر شده بود. اگر چه ظاهری ژولیده و تاسف بار داشت اما وقتی برای گفت وگو با دیگر سارقان و معتادانی که به همراه وی دستگیر شده بودند، زبان می گشود،بسیار عالمانه و با ادب سخن می گفت. برای دقایقی به جملات ادیبانه و تامل برانگیز او خیره شده بودم که گفت:دیگر از این زندگی فلاکت بار خسته شده ام و می خواهم به زندگی گذشته ام بازگردم . روزهایی که در دانشگاه تدریس می کردم و به آن مهمانی شیطانی نرفته بودم...
جمله آخر این دزد میان سال که خود را استاد دانشگاه معرفی می کرد، تکانم داد،او را به اتاق مددکاری دعوت کردم و این گونه «جلال»درباره سرگذشت تلخ خود ادامه داد:پدرم وضعیت مالی خوبی داشت و من و 2خواهر بزرگ ترم در رفاه و آسایش روزگار می گذراندیم. خواهرانم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتند و به همراه همسرانشان در کشورهای اروپایی ماندگار شدند. البته مدتی بعد پدر و مادرم نیز به آن ها پیوستند ولی هر از گاهی برای دیدن من به ایران می آمدند. خلاصه در این شرایط من هم ادامه تحصیل دادم و چون برای دیدار خواهرانم در زمان تعطیلی مدارس به فرانسه می رفتم،زبان فرانسه را به خوبی آموختم و به همین دلیل هم در رشته مترجمی زبان فرانسه در دانشگاه تا مقطع دکترا ادامه تحصیل دادم. از سوی دیگرهم هیچ نگرانی درباره هزینه ها ومخارج زندگی ام نداشتم چرا که پدرم یک واحد آپارتمانی بزرگ و خودروهای گران قیمت خارجی را برایم خریداری کرده بود. آن زمان در منطقه مرفه نشین شهر (بولوار سجاد)زندگی می کردم و در دانشگاه هم به تدریس مشغول بودم به طوری که از استادان برتر دانشگاه شناخته می شدم. در همین روزها با دختری از بستگانم ازدواج کردم و روزهای شیرینی را سپری می کردم تا این که به طور اتفاقی یکی از دوستان دوره دبیرستانم را دیدم.«علی» بعد ازترک تحصیل بنگاه دار بود و در زمینه خرید و فروش املاک فعالیت می کرد. آن شب در حالی که از دیدن «علی» به شدت خوشحال بودم، او مرا به یک دور هم نشینی شبانه دعوت کرد. من هم به خاطر موقعیت شغلی که داشتم حتی به همسرم چیزی نگفتم وبدون اطلاع دیگران شب هنگام به نشانی محل پارتی حرکت کردم که در یکی از ویلاهای اطراف مشهد بود.
آن جا در حالی بساط مصرف شیشه و هرویین پهن شد که برخی از مهمانان با زنان غریبه حضور داشتند. اگر چه ابتدا در برابر تعارف مصرف شیشه مقاومت کردم ولی خیلی زود با اصرارهای «علی» که با یک بار مصرف معتاد نمی شوی! و به ما ضدحال نزن!کوتاه آمدم و برای اولین بار لب به مواد مخدر صنعتی زدم و این گونه مسیر زندگی ام تغییر کرد چرا که بعد از گذشت چندماه زمانی به خود آمدم که دیگر یک معتاد حرفه ای بودم. در آن پارتی با زن جوانی هم آشنا شدم که مدعی بود جنس (شیشه)خوبی دارد و هر وقت تماس بگیرم خودش پنهانی برایم مواد می آورد و موارد دیگری که از بیان آن شرم دارم ...
خلاصه مدتی بعد در حالی همسرم متوجه اعتیادم شد که من دیگر مدام از دانشگاه به بهانه های مختلف غیبت می کردم و به همین دلیل هم خیلی زود مرا اخراج کردند. هنوز هم نمی فهمیدم که در مسیر تباهی قرارگرفته ام تا حدی که حساب بانکی ام خالی شد و من برای تهیه موادمخدربه فروش لوازم منزل رو آوردم. وقتی با اعتراض همسرم روبه رو می شدم، چاقو می کشیدم و او را کتک می زدم. دست خودم نبود، خماری شدید و تاثیر مواد مخدر روان گردان کاری با من کرد که حتی به دختر کوچکم نیز رحم نمی کردم و او را هم زیر مشت ولگد می گرفتم. «شیما»بارها تلاش کرد تا مرا از این وضعیت فلاکت بار نجات دهد اما فایده ای نداشت تا این که بالاخره او دخترم را به آغوش گرفت و به منزل پدرش پناه برد،بعد هم تقاضای طلاق داد و من هم مجبور شدم سند بی ام و گران قیمت را به جای مهریه اش به نام او بزنم! حالا فقط واحد آپارتمانی برایم مانده بود که روزی «علی»زیر پایم نشست که آن را بفروشم تا او برایم منزلی کوچک در حاشیه شهر خریداری کند. بالاخره هم او و دوستانش منزلم را به نصف قیمت از چنگم درآوردند و من دیگر نتوانستم منزلی برای خودم بخرم. این درحالی بود که مصرف مواد مخدر من از روزی 30هزار تومان به روزی یک میلیون تومان افزایش یافته بود و من همه پول ها را دود کردم. دیگر حتی توان خرید نان خالی را هم نداشتم، این بود که به زندگی در پارک ها و زیر پل ها رو آوردم و به قول معروف کارتن خواب شدم. آن جا بود که با پیشنهاد دیگر معتادان به سرقت قطعات و محتویات خودروها پرداختم تا هزینه های اعتیادم را تامین کنم. پدر ومادرم نیز وقتی ماجرای اعتیاد و طلاق مرا شنیدند، دیگر سراغی از من نگرفتند و این گونه از تدریس در دانشگاه به این زندگی وحشتناک رسیدم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به ماجرای تکان دهنده این دزد 48 ساله،تحقیقات عوامل تجسس برای کشف سرقت های احتمالی دیگر وی در حالی آغاز شد که با دستور ویژه سرهنگ علی ابراهیمیان(رئیس کلانتری شهید نواب صفوی)بررسی های قانونی برای نجات وی از چنگ اعتیاد نیز ادامه یافت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی