رسیدن به امامت
در سال ۱۱۴ قمری امام باقر علیه السلام به شهادت رسید و امامت به امام صادق علیه السلام منتقل شد. مطابق با نقل ارشاد شیخ مفید، امام باقر علیه السلام آن حضرت را آشکارا و علنی به امامت منصوب نمود. هشام بن سالم از آن حضرت نقل کرده است که چون هنگام وفات پدرم شد، فرمود پسرم جعفر به تو سفارش می کنم که نسبت به اصحاب من خوش رفتار باشى. عرض کردم چنان در پیشرفت و تعلیم و تربیت آنها می کوشم که هر کدام از برجستهترین افراد جامعه شوند و احتیاجى به دانش دیگران نداشته باشند.[۹]
دوران امامت امام صادق علیه السلام ۳۴ سال به طول انجامید[۱۰] که ۱۸ سال در دوره اموى و ۱۶ سال در دوره عباسى بوده است.[۱۱]
آغاز امامت همزمان با شهادت پدر بـزرگوارش امام محمدباقر (علیهالسّلام) در۷ ذی حجه ۱۱۴ه. ق (به دستور هشام بن عبدالملک) این امام بزرگوار منصب هدایت شیعیان را عهدهدار شد. توجه به این حکایت تاریخی، فضای عصر امامت آن بزرگوار را میتواند روشن سازد.
کلبی نسابه (نسبشـناس) مـیگوید: پس از رحلت امام باقر (علیهالسّلام) به مدینه رفـتم. چـون در مـورد امام بعد از حضرت باقر (علیهالسّلام) بیاطلاع بودم، به مسجد رفتم. در آنجا با جماعتی از قریش روبهرو شدم و از آنان پرسیدم: اکنون عالم (امام) خـاندان رسـالت کیست؟ گـفتند: عبدالله بن حسن. به خانه عبدالله رفتم و در زدم. مـردی آمـد که گمان کردم خادم اوست. گفتم: از آقایت اجازه بگیر تا به خدمتش بروم. او رفت و اندکی بعد بازگشت و گفت: اجازه دادنـد. مـن وارد خـانه شدم و پیرمردی را دیدم که با جدیت مشغول عبادت است. سـلام کردم. پرسید: کیستی؟ گفتم: کلبی نسابهام، پرسید: چه میخواهی؟ گفتم: آمدهام تا از شما مسئله بپرسم. گفت: آیا با پسرم محمد مـلاقات کردی؟ گـفتم: نـه؛ نخست به حضور شما آمدم. گفت: بپرس، گفتم: مردی به همسرش گفته: «انـت طـالق عدد نجوم السماء»، تو به عدد ستارههایآسمان طلاق داده شدی، حکم این مسئله چیست؟
گفت: سه طلاقه اسـت و بـقیه مـجازات بر طلاقدهنده است! با خود گفتم: جواب این مسئله را ندانست.
آنگاه پرسـیدم: دربـاره مـسح بر کفش (در پا) چه نظری داری؟ گفت: مردم صالح مسح کردهاند؛ ولی ما مسح بر کفش نمیکنیم. بـا خود گفتم: جـواب ایـن را هم کامل نداد. آنگاه پرسیدم: آیا خوردن گوشت ماهی بدون پولک اشکال دارد؟ گفت: حلال اسـت ولی مـا خاندان خوردن آن را ناپسند میدانیم. باز پرسیدم: نوشیدن شراب خرما چه حکمی دارد؟ گفت: حلال است؛ ولی مـا نـمیخوریم!
مـن از نزد او خارج شدم و با خود گفتم: این جمعیت قریش به اهلبیت (علیهمالسّلام) دروغ بستهاند. بـه مـسجد برگشتم و گروهی از مردم را ملاقات کردم. باز هم از داناترین خاندان رسالت سؤال کردم. آنها نـیز دوبـاره عـبدالله را معرفی کردند. من گفتم: نزد او رفتم ولی چیزی از دانش نزد او نیافتم. در این لحظه مردی سربلند کرد و گـفت: نـزد جعفر بن محمد (امام صادق (علیهالسّلام)) برو که اعلم خاندان رسالت او است. در این هـنگام یـکی از حـاضران زبان بهسرزنش او گشود و من فهمیدم که این جماعت از روی حسادت عبدالله را بهجای امام واقعی بـه مـن مـعرفی کردهاند. بلادرنگ به سوی خانه او رفتم. تا به در خانه رسیدم، جوانی بـیرون آمـد و گفت: ای برادر کلبی بفرما! ناگهان هراسی در درونم ایجاد شد. وارد خانه شدم و دیدم مردی باوقار روی زمـین و در مـحل نمازش نشسته است. سلام کردم و جواب شنیدم. فرمود: تو کیستی؟ باز خود را معرفی کردم و در شـگفت بودم کـه غلامش مرا به نام خواند و خودش نـامم را پرسـید! گـفتم: نسابه کلبی هستم. او دستش را به پیشانیش زد و فـرمود: کـسانی که از خداوند بیهمتا برگشتند و به سوی گمراهی دوری رفتند و در زیان آشکار افتادند، دروغ گـفتند. ای بـرادر کلبی! خداوند میفرماید: «و عادا و ثمود و اصـحاب الرس و قـرونا بین ذلک کثیرا؛[۳۱]
و قوم عاد و ثمود و اصحاب رس (گروهی که درخت صـنوبر را مـیپرستیدند) و اقوام بسیار که در این میان بودند، هلاککردیم» آیا تو نسب اینهـا را میشناسی؟ گـفتم: نه... آنگاه سؤال کردم: اگر مـردی به همسرش بگوید: «تـو بـه عدد ستارههای آسمان طلاق داده شدی» چـه حـکمی دارد؟ فرمود: مگر سوره طلاق را نخواندهای! گفتم: چرا. فرمود: بخوان. من خواندم؛ (فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ)[۳۲]
«زنان خود را در زمان عـده، طـلاق دهـید و حساب عده را نـگه داریـد»
امام پرسید: آیا در ایـن آیـه، ستارههای آسمان را میبینی؟ گفتم: نه. اما سؤال دیگری دارم. اگر مردی به زنش گفت: تـو را سـه بار طلاق دادم، حکمش چیست؟ فرمود: چنین طلاقی بـه کتاب خدا و سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـرمـیگردد. (یعنی یک طلاق حـساب میشود.) همچنین هیچ طلاقی درست نیست؛ مگر اینکه زن را که در حال پاکی (از حیض) که با او در مـدت پاکـی آمیزش نشده، طلاق دهند و دو شاهد عـادل هـنگام طلاق حـاضر بـاشد.
پرسـیدم: در وضو، مسح بـر کـفش چه حکمی دارد؟ فرمود: وقتی قیامت برپا شود، خداوند هر چیزی را به اصلش برمیگرداند. از اینرو به عقیده تو کسانی کـه در وضـوء روی کـفش مسح میکنند، وضوی آنها بهکجا میرود؟ (یعنی وضـو درسـت نـیست.) بـا خـود گفتم: ایـن هم از مسئله دوم که جوابش را صحیح داد. در این لحظه امام فرمود: بپرس.
گفتم: خوردن گوشت ماهی بدون پولک چه حکمی دارد؟ فرمود: خداوند جمعی از یهود را مسخ کرد. آنها را که در راه دریا مـسخ کرد بهصورت ماهی بیپولک و مارماهی و غیر اینها مسخ کرد و آنها را که در خشکی مسخ کرد، بهشکل میمون، خوک و حیوانی مانند گربه و خزندهای مانند سوسمار و ... درآورد. (خوردن آن حرام است.) آن حضرت بـاز فـرمود: بپرس. گفتم: درباره نبیذ (شراب خرما) چه میفرمایی؟ فرمود: حلال است. گفتم: ما در میان آن تهنشین (زیتون) و غیر آن میریزیم و میخوریم. فرمود: آه، آه، اینکه شراب بد بو است. از حضرت خواستم درباره نـبیذ حـلال توضیح دهد.
امام فرمود: مردم مدینه از دگرگونی و ناراحتی مزاج خود به خاطر تغییر آب شکایت کردند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: تا نبیذ بسازید. مردی به نوکرش دستور مـیداد بـرای او نبیذ بسازد. نوکر یک مـشت خرمای خشک بـرمیداشت و در میان مشک میریخت. آنگاه آن مرد از آن میخورد و وضو هم میگرفت...
من در این لحظه بیاختیار یک دستم را روی دست دیگرم زدم و گفتم: اگر امامتی در کار بـاشد، امـام بر حق همین است.[۳۳]
در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و در اینزمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.
دوران امام جعفر صادق(علیهالسّلام) در میان دیگر دورانهای ائمه معصومین (علیهمالسلام)، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچیک از امامان وجود نداشته است و این بهدلیل ضعف بنیامیه و قدرت گرفتن بنیعباس بود. این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال ۱۲۹ هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.
این کشمکشها و مشکلات سبب شد که توجه بنیامیه و بنیعباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد. از اینرو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق (علیهالسّلام) و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان بهشمار میرفت.
مدت امامت آن حضرت ۳۴ سال بود [۱۴]
و ۱۲ سال از عمرش در عصر امامت امام سجاد (علیهالسلام) و بعد از آن ۱۹ سال با امام باقر (علیهالسلام) سپری شد و ایام امامتش مصادف با خلافت هشام بن عبدالملک ، و ولید بن یزید بن عبدالملک و یزید بن ولید بن عبدالملک و ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد ، از خلفای اموی و سفاح و منصور دوانیقی ، از خلفای عباسی بوده است.
خلفای معاصر با امام صادق
در دوران امامت امام صادق علیه السلام، حوادث سیاسی مهمی رخ داد که از جمله آنها جنبش علویان (قیام زید بن علی در سال ۱۲۲ و قیام محمد بن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهیم در سالهای ۱۴۵ و ۱۴۶ هجری) و جنبش عباسیان بود که به دنبال آن حکومت اموی سقوط کرده و عباسیان روی کار آمدند. جدایی عباسیان و علویان نیز که زمینههای آن قبل از به حکومت رسیدن آل عباس آماده شده بود، از جمله حوادثی است که در زمان آن حضرت به وقوع پیوست.
بخش امامت زندگانى امام جعفر صادق علیهالسلام را مى توان به دو بخش تقسیم نمود:
قسمت اول زندگى امام جعفرصادق علیهالسلام از سال ۱۱۴ هجرى تا ۱۴۰ هجرى مىباشد. در این دوره امام از فرصت مناسبى که به وجود آمد، استفاده نمود و مکتب جعفرى را به تکامل رساند. در این مدت، ۴۰۰۰ دانشمند تحویل جامعه داد و علوم و فنون بسیارى را که جامعه آن روز تشنه آن بود، به جامعه اسلامى ارزانى داشت.
قسمت دوم زندگی امام که شامل هشت سال آخر عمر ایشان می باشد. در این دوره، امام بسیار تحت فشار و اختناق حکومت منصور عباسى قرار داشت و دائماً تحت نظر بود و مکتب جعفرى عملاً تعطیل گردید.[۱۲]
خلفاى اموى معاصر امام جعفر صادق علیهالسلام در دوران امامت ایشان به ترتیب عبارتند از:
هشام بن عبدالملک (۱۰۶-۱۲۵) (امامت امام از سال ۱۱۴ و همزمان با این خلیفه آغاز شد.)
ولید بن یزید بن عبدالملک (۱۲۶-۱۲۵)
یزید بن ولید بن عبدالملک (۱۲۶)
ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (۲ ماه و ۱۰ روز از سال ۱۲۶)
مروان بن محمد معروف به مروان حمار (۱۳۲-۱۲۶)
همچنین خلفاى عباسى معاصر امام علیهالسلام عبارتند از:
ابوالعباس سفاح (۱۳۷-۱۳۲)
منصور دوانیقى (۱۳۷-۱۴۸).
امام صادق در دوران امویان
هشام بن عبدالملک پس از سرکوبی قیام زید بن علی بن حسین، دشمنى با آل على علیهالسلام را آشکارتر کرد و به کارگزارانش دستور داد تا بر علویان سخت بگیرند، و نام آنان را از دیوان حذف کنند و زندانها را از آنان انباشته سازند. اما همین رفتارهای خصمانه امویان با شیعیان، و پایداری شیعیان بر اعتقاداتشان از سوی دیگر، تودۀ مردم را نسبت به بنی امیّه بدبین می کرد و بر احساس و آگاهى مردم نسبت به آل محمد صلی الله علیه وآله می افزود. در پرتو آن جلسات و اجتماعات مخفى، به قصد قیام عمومى و بر انداختن امویان و انتقال خلافت به آل على، تشکیل گردید. پراکنده شدن مبلغان اندیشه انقلاب و پیدایى اختلافات درونى، دولت اموى را آشفته کرد و ناتوانى به پیکر آن دولت راه یافت و عوامل ویرانى و نابودى بر آن چیره شد.
اما با این وجود، امام صادق به علت کمبود یاران واقعی و مخلص[۱۳]، صلاح را در این می دید که به صورت مستقیم در قیامهای بر ضد حکومت شرکت نکند و در عوض در فرصت به دست آمده پایه های علمی مکتب شیعه را تقویت نماید و هویت فقهی و اعتقادی مذهب امامیه را روشن سازد.
در جلسات درس امام صادق (علیه السلام) گاه تا چهار هزار نفر شرکت مى کردند. کسانى که در جلسات درس امام حضور مىیافتند دانش طلبان و راویان حدیث بودند که معمولا از جاهاى دور به درس او حاضر می شدند.
امام صادق در دوره عباسیان
قیام عباسیان
در دوران ضعف بنی امیه، بنی عباس توانستند با وعده انتقام خون زید بن علی و فرزندش یحیی و شعار الرضا من آل محمد، بر ضد امویان دست به قیام زدند. کار اصلى دعوت بنى عباس به دست دو نفر یعنی ابو سلمه خلال که به عنوان وزیر آل محمد شهرت داشت[۱۴] و ابو مسلم خراسانى انجام شد. آنچه که مردم از این شعار در مىیافتند این بود که قرار است شخصى از خاندان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله - که طبعا جز علویان کسى نمىتوانست باشد - باید به خلافت برسد. ولى ضعف سیاسى علویان و تلاش بىوقفه بنى عباس، مسائل پشت پرده را به نفع دسته دوم تغییر داد. در عین حال تا آخرین روزها، در عراق کلید کار در دست ابو سلمه خلال بود که در کوفه، سفاح و منصور را تحت نظر داشت تا آن که به محض سقوط امویان، از مردم براى سفاح بیعت گرفت. اما چندى بعد به اتهام دعوت براى علویان و این که تلاش مىکرده علویان را جایگزین عباسیان نماید، کشته شد.
ماجرا از این قرار بود که ابو سلمه نامهاى به امام صادق علیه السّلام و دو نفر دیگر از علویان نوشت و ابراز تمایل کرد تا در صورت قبول آنها، براى ایشان بیعت بگیرد. امام صادق علیه السّلام آگاه بود که چنین دعوتى پایهاى ندارد. حتى اگر پایه اى هم مى داشت، امام وضعیت را براى رهبرى یک امام شیعه مناسب نمى دید. از نظر امام صادق علیه السّلام، دعوت ابو سلمه نمى توانست جدى تلقى شود. از این رو در پاسخ نامه ابو سلمه، حضرت به فرستاده او فرمود: «ابو سلمه، شیعۀ شخص دیگرى است.»[۱۵]
به هر حال، اولین خلیفه عباسی ابوالعباس سفاح شد. روزگار او روزگار انقلاب و شورش بود و مردم به سرکوب و تعقیب بازماندههاى اموى سرگرم بودند. همچنین سیاست دولت جوان و جدید چنین اقتضا داشت که سفاح با پسر عموهایش نرم و مهربان باشد، و به خونخواهى از قاتلان امام حسین (علیه السلام) تظاهر کند. در این دوران امام صادق علیه السلام آزادی عمل خوبی برای تعلیم و تربیت شاگردان داشت.
برخورد امام صادق با منصور دوانیقی
در سال ۱۳۶ هجرى، منصور دوانیقى دومین خلیفه عباسى، به خلافت رسید و تا سال ۱۵۸ هجرى حکومت کرد. دوران منصور یکى از پر اختناق ترین دوران هاى تاریخ اسلام است. به طورى که حکومت ارعاب و ترور، نفس هاى مردم را در سینه خفه کرده و وحشت، همه را فراگرفته بود. او براى استحکام پایه هاى حکومت خود، افراد زیادى را به قتل رساند که ابومسلم خراسانى را مى توان یکى از این افراد دانست.[۱۶]
مهمترین مسئله اى که منصور را به رنج و زحمت مى انداخت، وجود علویان که در رأس آنان شخص امام جعفرصادق علیهالسلام قرار داشت، بود. وى براى این که شخصیت و عظمت امام را بکاهد، شاگردان امام را رو در روى ایشان قرار مى داد تا با آن حضرت به مباحثه برخیزند[۱۷] و امام را مغلوب کنند، ولى موفق نگردید.
از روزى که منصور به حکومت رسید تا روز شهادت امام صادق علیهالسلام که ۱۲ سال به طول کشید، با وجودى که بین امام و منصور فاصله زیادى وجود داشت، زیرا امام در حجاز بودند و منصور در عراق مى زیست، ولى به انواع مختلف، امام را مورد آزار و اذیت خود قرار مى داد و چندین بار امام را نزد خود فراخواند تا او را به شهادت برساند ولى موفق به انجام نیت شوم خود نشد.[۱۸]
منصور درباره امام صادق علیهالسلام تعبیر عجیبى دارد. مى گوید: جعفر بن محمد مثل یک استخوان در گلوى من است؛ نه مى توانم بیرونش بیاورم و نه مى توانم آن را فرو برم. نه مى توانم مدرکى از او بدست آورم و کلکش را بکنم و نه مى توانم تحملش کنم.[۱۹]
امام صادق علیه السّلام در میان بنى هاشم به عنوان یک شخصیت معنوى منحصر به فرد مطرح بود.[۲۰] او در زمان منصور از شهرت علمى برخوردار بوده و مورد توجه بسیارى از فقیهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبیعى بود که منصور با توجه به کینه شدیدى که نسبت به علویان داشت، آن حضرت را به شدت زیر نظر گرفته و اجازه زندگى آزاد به او نمى داد. فعالیتهاى امام به طور عمده در پنهانى انجام مىگرفت و آن حضرت مکرر اصحاب خود را به کتمان و حفظ اسرار اهل بیت علیهم السّلام دستور مى داد.[۲۱]
امام معمولا از رفت و آمد به دربار منصور -جز در مواردی- سرباز مى زد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار مى گرفت.[۲۲] چنانکه روزى به آن حضرت گفت: چرا مانند دیگران به دیدار او نمى رود؟ امام در جواب فرمود: کارى نکردهایم که به جهت آن از تو بترسیم؛ و از امر آخرت پیش تو چیزى نیست که به آن امیدوار باشیم؛ و این مقام تو در واقع نعمتى نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتى براى خود نمىدانى که تو را دلدارى بدهیم، پس پیش تو چهکار داریم؟[۲۳]
آن حضرت عالمانى را که به دربار شاهان رفت و آمد داشتند، از این کار بیم داده و مى فرمود: فقیهان امناى پیامبران اند، اگر فقیهى را ببینید که پیش سلاطین رفت و آمد دارد، او را متهم کنید.[۲۴]
امام صادق و قیامهای علویان
قیام زید بن علی
زید بن على بن الحسین، برادر امام باقر علیه السّلام بود. اواخر دهه دوم قرن دوم هجری، زید پس از پشت سر گذاشتن یک سلسله اختلافات و مشاجرات لفظى با هشام بن عبدالملک، تصمیم به اعتراض علیه قدرت حاکم گرفت و در صفر (سال ۱۲۲ ق) در کوفه دست به یک حرکت انقلابى زده و پس از دو روز درگیرى نظامى به شهادت رسید.
در برخى از روایات شیعه آمده است که زید از معتقدان به امامت امامان شیعه از جمله امام باقر و امام صادق علیهما السّلام بوده است، چنانکه از او نقل شده که مى گفت: جعفر، امام ما در حلال و حرام است.[۲۵]
از روایات بر می آید که امام صادق علیه السلام با قیام زید موافق بوده است؛ از جمله این روایات، روایتی از امام رضا علیه السلام است که در پاسخ به مأمون فرمود: «پدرم موسی بن جعفر، نقل کرد که از پدرش جعفر بن محمد شنیده بود که می گفت:... زید برای قیامش با من مشورت کرد، من به او گفتم: عموجان اگر دوست داری همان شخص به دار آویخته در کناسه (کوفه) باشی، راه تو همین است. موقعی که زید از حضور امام صادق علیه السلام بیرون رفت، امام فرمود: «وای به حال کسی که ندای او را بشنود و به یاری او نشتابد.»[۲۶]
قیام نفس زکیه
ابوعبدالله محمد معروف به «نفس زکیه» در سال ۱۰۰ هـ.ق به دنیا آمد. پدرش عبدالله فرزند حسن مثنی و نوه امام حسن مجتبی علیه السلام است. محمد را از جهت کثرت زهد و عبادت و فقه و دانایی و شجاعت و کثرت فضائل "نفس زکیه" می گفتند. او نامزد جمعی از بنیهاشم برای خلافت پس از امویان بود، ولی با پیشیگرفتن بنیعباس به چنین مقامی نرسید. محمد در سال ۱۴۵ هـ.ق خروج کرد و با دویست و پنجاه نفر وارد مدینه شد و مردم به فتوای مالک بن انس با وی بیعت کردند. منصور او را ابتدا دعوت به صلح کرد، اما محمد نپذیرفت و با عدهای کمی از یارانش که هنوز بر بیعت خود پایدار بودند به نبرد سپاه خلیفه رفت و شکست خورد و کشته شد و در بقیع مدفون گردید.
اختلاف میان فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السّلام از آنجا پدید آمد که عبدالله بن حسن بن حسن فرزندش محمد را به عنوان قائم آل محمد[۲۷] معرفى کرد.
جریان بیعت علویان و عباسیان با نفس زکیه را، ابو الفرج اصفهانى به تفصیل نقل کرده است. بنا به نقل او، از عباسیان داود بن على، ابراهیم امام، صالح بن على، منصور و سفاح در این بیعت حاضر بودند. زمانى که در آن محفل از امام صادق علیه السّلام سخن به میان آمد، عبدالله بن حسن پدر نفس زکیه گفت: حضور جعفر در اینجا لزومى ندارد؛ زیرا او کار شما را خراب مى کند.
زمانى هم که امام مخالفت خود را با قیام آنها اعلام کرد، عبدالله بن حسن این عمل امام را حمل بر حسادت کرد.[۲۸] در جریان شورش نفس زکیه در مدینه، امام صادق علیه السّلام از مدینه خارج شده و به منطقه فرع در راه مدینه به مکه رفتند و پس از پایان ماجرا به مدینه بازگشتند.[۲۹] پیش از آن هم منصور از امام صادق به خاطر فتنهانگیزى عبدالله بن حسن و فرزندانش گله کرد. حضرت اختلاف میان خود و آنها را به وى یادآور شد.
پس از نفس زکیه برخی از برادرانش راه او را ادامه دادند و اینها به تدریج گروهى از شیعیان را نیز به دور خویش جمع کردند که عنوان زیدیه بر آنان اطلاق گردید. زیدیها، امام صادق علیه السّلام را آماج ایراد اتهاماتى قرار دادند. در حدیثى آمده است: زیدیان امام صادق را متهم مىکردند که ایشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد. امام این اتهام را از خود رد کرده، فرمود: ولى من نمىخواهم علم خود را در کنار جهل آنان بگذارم.[۳۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم هشتم امام صادق ع