مامور مخفی شکار شد !

اختصاصی خراسان


سید خلیل سجادپور- مردی که با جست و جو در فضای مجازی از زنان جوان با شگرد مامور مخفی و ارتباط و آشنایی با قضات و مسئولان قضایی اخاذی های میلیاردی می کرد، در حالی توسط نیروهای کلانتری شفای مشهد شکار شد که بررسی ها نشان داد وی از محکومان فراری تحت تعقیب در شهر های شمالی کشور است.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، در آخرین روزهای شهریور، زن جوانی سراسیمه و نگران وارد کلانتری شفای مشهد شد و راز عجیبی را فاش کرد.
او به افسر نگهبان کلانتری گفت:با همسرم دچار اختلافات خانوادگی شدیم تا حدی که دیگر تصمیم به طلاق گرفتم تا از او جدا شوم. هنوز در کشاکش طلاق بودیم که حدود 2ماه قبل در فضای مجازی با جوانی آشنا شدم که خودش را «مامور مخفی» معرفی کرد و تصاویری نیز با اسلحه و پشت میز کارش برایم فرستاد. با دیدن آن عکس ها یقین پیدا کردم که او مامور مخفی است. طولی نکشید که با او به درد دل پرداختم و ماجرای طلاق را بازگو کردم.
«علیرضا» هم با بیان این که با بسیاری از مسئولان قضایی و قضات ارتباط دارد، به من وعده داد که در مدت 2ماه طلاقم را از شوهرم می گیرد و هماهنگ می کند تا همه مهریه ام یک جا به حساب بانکی ام واریز شود!
زن جوان که دیگر بغضش ترکیده بود،ادامه داد:او سپس به بهانه پرداخت رشوه و بهانه های دیگر 8میلیارد از من گرفت، حتی زمانی که پولی برای پرداخت به او نداشتم لوازم منزلم را به جای هزینه های طلاق از من گرفت.
خلاصه من هم به امید دریافت مهریه، مدارک شناسایی و ازدواجم را در اختیارش گذاشتم تا زودتر امور مربوط به طلاقم را انجام دهد اما مدتی بعد هنگامی که از من تقاضای نامتعارف و نامشروع کرد، به رفتارهای او مشکوک شدم و برای پرداخت پول هم سخت گیری کردم تا این که از من خواست مقداری از طلاهایم را به او بدهم!این بود که به کلانتری آمدم تا از ادعاهای او مطمئن شوم!...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است افسر نگهبان کلانتری با دیدن تصاویر مرد 30 ساله با لباس های نظامی که هیچ گونه علایمی نداشت، بی درنگ متوجه عمق ماجرای اخاذی و کلاهبرداری یک مجرم حرفه ای شد و مراتب را به رئیس کلانتری شفا گزارش داد. از سوی دیگر سرگرد احسان سبکبار که بر اساس تجربیات پلیسی یقین داشت زن جوان در دام مردی خلافکار گرفتار شده است،هدایت مستقیم عملیات دستگیری «مامور قلابی » را به عهده گرفت و با ارائه آموزش های مقدماتی از زن جوان خواست تا با وی تماس بگیرد و برای دادن طلاها با او در پارک حجاب قراربگذارد.دقایقی بعد تصویر متهم حرفه ای روی تجهیزات و سامانه های فنی پلیس قرارگرفت و هویت وی در حالی فاش شد که بررسی های مقدماتی نشان داد «علیرضا-د» از محکومان تحت تعقیب است که با همین شگرد در یکی از شهرهای شمالی کشور اخاذی کرده و به تحمل 10 سال زندان محکوم شده است اما خود را به اجرای احکام معرفی نکرده و در مشهد با شگرد مامور مخفی به اغفال زنان در فضای مجازی پرداخته است.
بر اساس گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،با توجه به اهمیت و حساسیت این پرونده و احتمال تکرار جرم،عملیات دستگیری وی با راهنمایی ها و دستورات ویژه سردار سرتیپ دوم احمد نگهبان(جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی) وارد مرحله جدیدی شد و بدین ترتیب گروهی از افسران زبده دایره اطلاعات و تجسس کلانتری،در اطراف پارک حجاب مشهد مستقر شدند و به انتظار «مامور مخفی قلابی» نشستند. ساعتی بعد مرد جوان در حالی که زیر چشمی حاشیه های خیابان و خودروها را می پایید، وارد کمین نیروهای انتظامی شد و ناگهان در میان بهت و حیرت خود را در محاصره پلیس دید.در بازرسی بدنی از این محکوم فراری،گوشی تلفن همراه و چند سیم کارت به همراه مدارک زن جوان (شاکی)کشف شد و به مقر انتظامی انتقال یافت. این متهم که با مشاهده تصاویر و اسناد انکار ناپذیر دیگر چاره ای جز بیان حقیقت نداشت، به افسر پرونده گفت: مدارک شاکی را گرفتم تا امور مربوط به طلاق او را انجام بدهم و برایش وکیل بگیرم، به همین دلیل هم مبالغی را به حساب بانکی ام واریز کرد. با او در فضای مجازی آشنا شدم و چون گرفتار بود برای تسریع در کارهایش به او کمک می کردم ...
به گزارش روزنامه خراسان ،با توجه به این که احتمال می رود این محکوم فراری، جرایم دیگری نیز مرتکب شده باشد، با صدور قرارقانونی از سوی مقام قضایی روانه زندان شد تا تحقیقات تکمیلی پلیس در این باره ادامه یابد.

دست رد پلیس کرمان به رشوه میلیاردی برای قاچاق سوخت

توکلی- مامور مبارزه با قاچاق کالای پلیس امنیت اقتصادی کرمان مستقر در ایستگاه بازرسی مرصاد، رشوه 2میلیارد و۸0۰ میلیون ریالی راننده قاچاق سوخت را رد کرد. به گزارش خراسان، رئیس بازرسی فرماندهی انتظامی استان کرمان در این باره بیان کرد: نیروهای اداره مبارزه با قاچاق کالای پلیس امنیت اقتصادی هنگام کنترل خودرو‌های عبوری محور کرمان-بم یک دستگاه کامیون حامل ۲۵ هزار لیتر گازوئیل قاچاق را متوقف کردند و اقدامات لازم برای انتقال این محموله به پارکینگ را انجام دادند.سرهنگ شمس الدین نژاد افزود: راننده این تانکر برای چشم‌پوشی از تخلفش به یکی از ماموران پیشنهاد رشوه دو میلیارد و ۸۰۰ میلیون ریالی داد که این مامور انتظامی سخنان وسوسه‌انگیز این فرد را نشنیده گرفته و با گزارش سریع موضوع به رده‌های نظارتی، این عمل خلاف را صورتجلسه و فرد مدنظر را به مرجع قضایی معرفی کرد. این مسئول انتظامی با تجلیل از صحت عمل و حسن انجام وظیفه این مامور وظیفه‌شناس و سایر همکاران خاطرنشان کرد: پلیس امنیت اقتصادی و دیگر رده‌های اجرایی و تخصصی مجموعه انتظامی، حیطه کاری بسیار مهم و حساسی دارند و با جدیت و حسن انجام وظیفه، ماموریت‌های خود را به انجام می‌رسانند.

تقاص یا ... !

از قدیم گفته اند «چوب خدا صدا ندارد!» با آن که همواره با تاکیدها و نصیحت های مادرم به این جمله یقین داشتم ولی امروز به آن ایمان آوردم. اگر چه از نظر وجدانی به خاطر حادثه تلخی که برای ناپدری ام رخ داد، بسیار ناراحت و نگرانم اما وقتی به گذشته می اندیشم به معنای حقیقی این جملات نغز پی می برم چرا که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 35 ساله درباره سرگذشت تلخ خود و ماجرایی که او را به مرکز انتظامی کشانده بود، به مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:پدرم راننده تریلرهای ترانزیتی بود که 30سال پیش در یک سانحه وحشتناک رانندگی از دنیا رفت. مادرم بعد از این حادثه دچار افسردگی شدید روحی و روانی شد تا حدی که چندبار تصمیم به خودکشی گرفت اما به خاطر من از این تصمیم های هولناک منصرف شده بود. من فقط تصویرهای تاریکی از پدرم در ذهن دارم اما می دانم که مادرم باهمه وجودش برای سعادت و خوشبختی من تلاش کرده است. خلاصه آن گونه که من می دانم مدتی بعد از مرگ پدرم، پدر بزرگ هایم دور هم نشستند و تصمیم گرفتند تا مادرم با مرد دیگری ازدواج کند. در این میان یکی از خواستگاران مادرم که قصاب بود مورد تایید قرارگرفت. همه او را «قادر قصاب» می شناختند و همسرش را در یک حادثه سقوط از بلندی از دست داده بود و فرزندی هم نداشت. بالاخره مادرم در حالی با «قادر» ازدواج کرد که من در کلاس دوم ابتدایی درس می خواندم. او با مادرم بسیار مهربان بود ولی من ترس عجیبی از او داشتم چرا که همواره یک کارد بزرگ درون وسایلش حمل می کرد. از سوی دیگر وقتی می دیدم او چگونه مرغ و گوسفندهای همسایگان را سر می برد،بیشتر وحشت می کردم.از طرف دیگر هم ناپدری ام مرا مزاحم زندگی اش می دانست و مدام مرا مورد آزارهای جسمی و روحی قرار می داد. من هم به دلیل ترس از چاقوی او چیزی به مادرم نمی گفتم چرا که «قادر»مرا تهدید به بریدن گوش هایم می کرد و با چهره ای غضبناک می گفت:اگر به مادرت چیزی بگویی،گوش هایت را می برم! خلاصه او و مادرم صاحب 2 دختر و یک پسر شدند و من هم در کنار آن ها به این زندگی همراه باترس و آزار ادامه می دادم تا این که در رشته مهندسی صنایع غذایی دانشگاه پذیرفته شدم و از مشهد به یکی دیگر از استان های غربی کشور رفتم. بعد از گذراندن 2 ترم تحصیلی در یک کارخانه تولیدی هم مشغول کار شدم و حتی در ماه های تعطیلی دانشگاه هم به مشهد نمی آمدم چون از ناپدری ام نفرت داشتم و نمی توانستم باز هم آزار و اذیت های گوناگون او را تحمل کنم. خلاصه با یکی از همکلاسی هایم در دانشگاه ازدواج کردم و برای خودم زندگی مستقلی تشکیل دادم و اکنون نیز صاحب 2 فرزند هستم و در کرج زندگی می کنم! اما حدود یک هفته قبل برای دیدار مادرم در حالی به مشهد آمدم که خواهران ناتنی ام نیز به همراه فرزندانشان در نزدیکی منزل مادرم زندگی می کنند ولی در یک لحظه یکی از نوه های مادرم سراسیمه و اشک ریزان وارد منزل شد و از آزار و اذیت های وحشتناکی سخن گفت که یکی از افراد خانواده «قادر»بر سرش آورده بود. این دختر خردسال که از ترس به خود می لرزید در میان اشک هایش ماجراهایی را بازگو کرد که مرا به فکر فرو برد. برای لحظاتی او را فراموش کردم و در افکارم به گذشته هایی اندیشیدم که چگونه مورد آزار و اذیت«قادر»قرارمی گرفتم. از طرف دیگر وقتی مادرم این ماجرا را به شوهرش اطلاع داد،ناپدری ام در همان لحظه دچار سکته شد و روی زمین افتاد. بلافاصله با اورژانس تماس گرفتیم و «قادر» را به بیمارستان رساندیم. در این میان یک روز که به دیدار او رفته بودم، با بغضی در گلو گفت:«چوب خدا صدا ندارد!» این ها تقاص رفتارهای خودم است و بلاهایی که بر سر تو آوردم! می گویند آه بچه یتیم انسان را رها نمی کند! ولی من نفهمیدم ...
آن روز ناپدری ام این جملات را در حالی بر زبان راند که من راضی به این گونه مجازات او نبودم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احمد آبکه(رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)اقدامات روان شناختی و مشاوره های خانوادگی برای پیشگیری از تکرار این گونه حوادث و مراقبت های خاص از کودکان در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

ماجرای دستبرد سریالی به باغ ویلا های روستایی !

سید خلیل سجادپور- چهار عضو یک باند سرقت که شبانه به باغ ویلاهای روستایی دستبرد می‌زدند با هوشیاری اهالی روستا و تلاش پلیس مشهد دستگیر شدند.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، گزارش سرقت های شبانه از باغ ویلاهای اطراف روستای ناظریه مشهد در حالی نیروهای پاسگاه انتظامی فردوسی را به تکاپو انداخت که دزدان در چند شب پیاپی به اموال مردم دستبرد زدند.

به همین دلیل گروهی از افسران دایره تجسس با هدایت مستقیم سروان مصطفی حسنی (رئیس پاسگاه انتظامی فردوسی) پس از بازدید های میدانی از محل های سرقت، ردزنی های اطلاعاتی را با تجزیه و تحلیل های کارشناسی جرم آغاز کردند.

آنان در اولین مرحله از اقدامات پلیسی به تقویت منابع و مخبران محلی پرداختند و از سوی دیگر نیز اهالی روستا را با ارائه آموزش های لازم به یاری طلبیدند. طولی نکشید که یکی از سارقان حرفه ای با هوشیاری اهالی محل شناسایی شد و هنگام دستبرد به یکی از باغ ویلاها به محاصره درآمد و به چنگ قانون افتاد. ماموران انتظامی که یقین داشتند با انتقال متهم به مقر انتظامی، دیگر همدستان آن ها متواری خواهند شد، در همان محل ارتکاب جرم، وی را مورد بازجویی های فنی قرار دادند. متهم که خود را «فرزاد» معرفی می کرد، دو همدست دیگر خود را به پلیس لو داد و گفت: آن ها قبل از حضور پلیس، بسیاری از لوازم سرقتی را به مخفیگاه بردند!

در پی اعترافات وی، بلافاصله عوامل انتظامی با هماهنگی قضایی عازم روستای ناظریه شدند و 2 سارق دیگر را در حالی دستگیر کردند که در بازرسی از مخفیگاه آنان یک تخته فرش و مقادیری لوازم آرایشی کشف شد. متهمان وقتی دریافتند که نیروهای انتظامی در جست و جوی دیگر لوازم سرقتی هستند به ناچار یکی دیگر از اعضای باند را لو دادند و مدعی شدند که بسیاری از اموال سرقتی را به مخفیگاه «محمود» در روستای بازمرگان انتقال داده‌اند.این گونه بود که گروه عملیاتی پلیس به طرف روستای مذکور حرکت کردند و حلقه‌های قانون را بر دستان وی گره زدند. در همین حال مشخص شد اموال زیاد دیگری شامل تخته فرش، دستگاه تصفیه آب، لوازم بنایی، دستگاه ماساژور و تعدادی شمشیر و قمه در مخفیگاه وی تلنبار شده است. اما در این میان لوازم سرقتی متعلق به مال‌باختگان دیگر نیز کشف شد که بررسی‌ها نشان داد آن ها در همان شب به یک باغ ویلای روستایی دیگر هم دستبرد زده اند.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است: در حالی که ماموران قصد داشتند اموال سرقتی را به مقر انتظامی منتقل کنند ناگهان جوان دیگری که در کنار مخفیگاه دزدان ایستاده بود، توجه آنان را به خود جلب کرد. در این شرایط و با دستور رئیس پاسگاه، وی نیز مورد بازرسی قرارگرفت که در نتیجه یک دستگاه گوشی تلفن همراه سرقتی هم از وی کشف شد.با انتقال متهمان به دایره تجسس پاسگاه انتظامی فردوسی، بررسی های تخصصی درباره سرقت های سریالی آنان آغاز شد و برخی از مال‌باختگان اموال خود را در حالی شناسایی کردند که اعضای این باند پس از ورود به باغ ویلاهای روستایی تا پوشش لامپ برق و بیل و کلنگ را سرقت کرده بودند. بنابراین گزارش،4 عضو این باند با دستور مقام قضایی روانه زندان شدند تا تحقیقات تکمیلی پلیس برای شناسایی مالخران و همدستان احتمالی آنان ادامه یابد.

دستگیری دزد سابقه‌داری که به محل جرم بازگشت

سید خلیل سجادپور- دزد سابقه‌داری که با موتورسیکلت سرقتی به منازل شهروندان دستبرد می زد، هنگامی به چنگ پلیس افتاد که برای سرقت دوباره از یک منزل مسکونی به محل باز گشته بود.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، نیروهای گشت کلانتری آبکوه مشهد، جوانی را در خیابان بنفشه مشاهده کردند که با دیدن پلیس از بالای دیوار پایین پرید و پا به فرار گذاشت.ماموران انتظامی که بر اساس تجربه پلیسی یقین داشتند او به قصد سرقت بالای دیوار رفته بود، بی درنگ به تعقیب جوان مذکور پرداختند و متوجه شدند که او تلاش می کند تا خود را به موتورسیکلتی برساند که در ابتدای خیابان بنفشه پارک بود. به همین دلیل افسران گشت بر سرعت خودرو افزودند و او را قبل از رسیدن به موتورسیکلت زمین‌گیر کردند.بررسی‌های مقدماتی در محل بیانگرآن بود که وی از دزدان حرفه ای و سابقه داری است که تاکنون 5 بار راهی زندان شده است. در همین حال مالک منزل خالی از سکنه که با تماس پلیس در محل حضور یافته بود به نیروهای انتظامی گفت: منزلم را مدتی قبل تخلیه کردم تا آن را با اجاره واگذار کنم ولی در چند روز گذشته مورد دستبرد قرارگرفته و موتور کولر، آیفون، شیرآلات و حتی در و پنجره های آن نیز به سرقت رفته است اما متهم دستگیر شده نه تنها دستبرد به منزل را انکار کرد بلکه مدعی شد موتورسیکلت نیز متعلق به او نیست چراکه بررسی ها نشان داد: موتورسیکلت مذکور حدود 20 روز قبل سرقت شده و در سامانه پلیس به ثبت رسیده است.گزارش روزنامه خراسان حاکی است: با انتقال متهم به کلانتری بازجویی‌های تخصصی از وی ادامه یافت و مشخص شد وی از دزدان حرفه‌ای است که به منازل دستبرد می زند. این متهم که دیگر چاره ای جز بیان حقیقت نداشت به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: در چند روز گذشته به اموال منزل خالی از سکنه دستبرد زده ام و موتور کولر یکی دیگر از اهالی محل را به سرقت برده ام. وی همچنین به سرقت موتورسیکلت نیز معترف شد و گفت: همه اموال سرقتی را به خریداران ضایعات فروخته ام!در همین حال نیروهای انتظامی با دستور سرهنگ روح ا... لطفی (رئیس کلانتری آبکوه) و با هماهنگی های قضایی، مخفیگاه وی را بازرسی کردند که در نتیجه پمپ آب، موتورکولر و آیفون سرقتی به همراه کالسکه کودک کشف شد. از سوی دیگر ادامه بررسی ها نشان داد که کالسکه کودک حدود یک ماه قبل از انبار یکی از منازل بولوار شهید ساجدی سرقت شده است. طولی نکشید که با تطبیق تصاویر و فیلم دوربین های مدار بسته، تعداد دیگری از سرقت های این دزد سابقه دار لو رفت و او در نهایت به سرقت از انباری 8 منزل مسکونی اعتراف کرد. تحقیقات بیشتر در این باره همچنان در دایره تجسس کلانتری آبکوه ادامه دارد.

دختری در دام شیطان مجازی !

روزی که در فضای مجازی با «سهراب» آشنا شدم، هیچ گاه تصور نمی کردم که با سرنوشتم بازی می کنم و آینده ام را به خاطر هوس های دوران نوجوانی به نابودی می کشانم. آن روزها بر این احساس عاطفی و هیجانی، نام «عشق پاک» گذاشته بودم تا این که ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، دختر16ساله ای که پس از فرار از لانه مجردی جوان شیاد خود را به مرکز انتظامی رسانده بود، با بیان این که نمی‌خواهم با آبروی خانواده ام بازی کنم، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: حدود 3 ماه قبل به پیشنهاد یکی از دوستانم در گروه های دوست یابی فضای مجازی عضو شدم و برای جلب توجه دیگر اعضا، مطالب عاشقانه و جملات ادبی زیبایی را به اشتراک می گذاشتم. در این میان پسر جوانی به نام «سهراب» مدام از مطالب و نوشته های من تعریف و تمجید می کرد و من هم از این که دیگران را تحت تاثیر قرار داده ام در پوست خودم نمی گنجیدم. به همین خاطر همواره سعی می کردم اشعار و جملات زیبایی را پیدا کنم و در گروه به اشتراک بگذارم. خیلی زود به سهراب علاقه مند شدم و عکس پروفایلم را تغییر دادم و تصویری از خودم گذاشتم. «سهراب» با دیدن عکس من، چنان لب به تمجید گشود که هیچ گاه چنین جملات محبت آمیزی را از خانواده ام نشنیده بودم؛ چراکه از همان دوران کودکی مادرم به خاطر خیانت های پدرم طلاق گرفته بود و من با مادرم زندگی می کردم. او هم همواره درگیر کار در رستوران بود و شب ها نیز خسته و کوفته به خانه می آمد به گونه‌ای که فرصت هم‌کلامی با مرا نداشت. خلاصه آشنایی من و سهراب به فضای خصوصی و پیامک بازی رسید و حالا دیگر همه اوقاتم را با گفت وگو با «سهراب» سپری می کردم و تا پاسی از شب سرم در گوشی تلفن همراه بود. زمانی به خود آمدم که دیگر لحظه ای بدون «سهراب» نمی توانستم زندگی کنم ولی من در سن نوجوانی از شیاطین فضای مجازی اطلاعی نداشتم و به همین دلیل هم این علاقه احساسی و هوس آلود را عشق پاک می نامیدم. مدتی بعد دیدارهای ما به پارک ها و خیابان کشید و«سهراب» که جوانی 24ساله بود خودش را عاشق و شیفته من نشان می داد. از سوی دیگر تصور می کردم در کنار او خوشبخت خواهم شد. مانند دختری که «جادو» شده باشد به همه خواسته های او تن می دادم و اطمینان داشتم که به زودی با هم ازدواج می کنیم. دراین میان روزی مادرم متوجه تماس های من شد و بسیار مرا نصیحت کرد که این گونه عشق‌ها فرجامی جز فلاکت و بدبختی ندارد. او مدام سرنوشت خودش را برایم مثال می زد ولی من نمی توانستم این حرف ها را باور کنم! «سهراب» چنان مرا جذب خودش کرده بود که به پیشنهاد او تصمیم به فرار از خانه گرفتم تا خوشبختی را در کنارش تجربه کنم. من هم شبانه مقداری از طلاها و پول های مادرم را برداشتم و از خانه فرار کردم .«سهراب» مرا به خانه مجردی اش برد و تازه فهمیدم که او جوانی بیکار است که با اغفال دختران، مخارج زندگی اش را تامین می کند. از طرف دیگر مادرم به شدت نگرانم شده بود اما به خاطر حفظ آبرویش به پلیس اطلاع نمی داد چون یقین داشت که من نزد سهراب هستم. وقتی فهمیدم دچار اشتباه شده ام و دل به فردی بسته ام که با دختران غریبه زیادی در فضای مجازی ارتباط دارد، در فرصت مناسبی از خانه مجردی او فرار کردم اما از روی مادرم خجالت می کشیدم که به خانه بروم این بود که به کلانتری آمدم تا به چنگ هوسرانان خیابانی نیفتم اما ای کاش ...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با تدابیر و راهنمایی های سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) دختر نوجوان در حالی که با مشاهده سرگذشت هولناک دختران فراری در مرکز انتظامی، به پهنای صورت اشک می‌ریخت، شماره تلفن مادرش را به مشاور کلانتری داد و بدین ترتیب بررسی های روان‌شناختی و اقدامات قانونی در این باره آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : یکشنبه ۱ مهر ۱۴۰۳ | 9:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |