عاملان سرقت های شبانه از منازل و خودروها در چنگ پلیس!
۴عضو یک باند سرقت که در زندان با یکدیگر آشنا شده بودند و شبانه به منازل و خودروهای مردم دستبرد می زدند، در حالی با تلاش کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شدند که تاکنون به بیش از۴۰فقره سرقت از مسافران و منازل شهروندان با استفاده از ۲ دستگاه پژو پارس سفید سرقتی اعتراف کرده اند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،درپی وقوع سرقت های سریالی از منازل شهروندان در شمال غربی مشهد،گروهی از کارآگاهان زبده اداره عملیات ویژه آگاهی با دستورهای تخصصی سرهنگ جوادشفیع زاده(رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی)ماموریت یافتند تا سرقت های مذکور را به طور ویژه پیگیری کنند. با این دستور انتظامی،کارآگاهان تحقیقات گسترده ای را آغاز کردند و در رصدهای اطلاعاتی به سرنخ هایی از یک دستگاه پژو پارس سفید رنگ رسیدند که در بیشتر صحنه های سرقت دیده می شد.با به دست آمدن شماره پلاک خودرو از طریق دوربین های ترافیکی و شناسایی مالک آن مشخص شد که دزدان منازل مردم،خودرو را نیز به سرقت برده اند،چرا که راننده بر اثر سهل انگاری یک سوئیچ یدکی را نیز درون داشبورد گذاشته بود. در همین حال سارقان زمانی که قصد داشتند به محتویات داخل پژو پارس دستبرد بزنند با سوئیچ یدکی روبه رو شده و خودرو را به سرقت برده اند.حالا اگر چه شناسایی دزدان اندکی به تاخیر افتاد اما پلیس به سرنخ مهمی دست یافت و آن هم این بود که مشخص شد سارقان منازل، دزدان قطعات و محتویات خودرو هستند! بنابراین عملیات کارآگاهان روی دزدان سابقه دار قطعات خودرو متمرکز شد و اطلاعاتی به دست آمد که بیانگر دستبرد سارقان حرفه ای به خودروهای مسافران و زائران بود.گزارش روزنامه خراسان حاکی است تحلیل های کارشناسی جرم نیز نشان داد که پلیس با یک باند سابقه دار و حرفه ای روبه رو شده است. به همین دلیل بانک اطلاعاتی مجرمان زیر ذره بین تحقیقات قرارگرفت و با تصاویری که از آنان در صحنه های سرقت به دست آمده بود،۴عضو باند شناسایی شدند که بررسی ها مشخص کرد ۲ تن از آنان در بند باز هستند و ۲ متهم دیگر با سپردن وثیقه آزاد شده اند.از سوی دیگر دامنه تحقیقات نامحسوس به پاتوق های خلافکاران کشید و بالاخره پاتوق اعضای این باند در حالی لو رفت که همه آن ها مشغول مصرف مواد مخدر بودند. به همین دلیل لحظه عملیات فرارسید و گروه کارآگاهان با مجوز قاضی دکتر جوانبخت(قاضی شعبه ۲۰۳ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد)در حالی وارد عمل شدند که سرگرد احمدی(رئیس اداره عملیات ویژه آگاهی)هدایت مستقیم این عملیات غافلگیرانه را به عهده داشت. طولی نکشید که همه اعضای باند در چنگ قانون گرفتار شدند و در حالی به مقر انتظامی انتقال یافتند که۲دستگاه پژو پارس سفید رنگ نیز به همراه مقادیر زیادی لوازم سرقتی منازل و خودروها از مخفیگاه متهمان کشف شد. بررسی های مقدماتی کارآگاهان حکایت از آن داشت که متهمان ۲۰تا۳۵ساله از ساعت ۱۲تا۶صبح از لانه های خود بیرون می آمدند و به خودروهای مردم در اطراف بزرگراه صدمتری حدفاصل میدان شهید فهمیده تا کوی سیدی و بولوار پیروزی دستبرد می زدند. همچنین با کشف مقادیری طلا و لوازم منزل شامل انواع تلویزیون،سماورهای دکوری،مایکروویو و ...مشخص شد که بیشتر منازل شمال غربی مشهد توسط اعضای این باند هدف دستبرد قرارگرفته است.بنابر گزارش روزنامه خراسان، ۴عضو باند سرقت های شبانه تاکنون به حدود ۳۰فقره سرقت قطعات و محتویات خودروهای مسافران و زائران و ۱۰ فقره سرقت از منازل اعتراف کرده اند و مالکان ۲ پژو پارس سرقتی نیز شناسایی شدند که از مسافران قوچانی و بندرعباسی سرقت شده بود.از سوی دیگر ادامه تحقیقات نشان داد اعضای باند مذکور فقط بر اثر سهل انگاری یک راننده در قراردادن سوئیچ خودرو درون داشبورد وسوسه شده اند و با سرقت پژو پارس، دامنه سرقت های خود را به منازل هم گسترش داده اند. ازسوی دیگر آن ها به صندوق عقب خودروهایی با شماره پلاک شهرستان دستبرد می زدند که بتوانند سوغاتی و لوازم سفر را به سرقت ببرند.به همین دلیل پلیس عملیات ویژه آگاهی از مال باختگان و هموطنان خواست برای شناسایی اموال سرقتی کشف شده از اعضای این باند به پلیس آگاهی مرکز واقع در ابتدای رضا شهر مشهد مراجعه کنند.
ارثیـه خـاکستری!
روزی که عاشق مهرانه شدم، از همسرم جدا شده بودم. او را با همه وجودم دوست داشتم به همین دلیل هم زندگی مشترکمان را دریک اتاق ۶متری آغاز کردیم ولی مشکلات ما از زمانی آغاز شد که برادرم به طور ناگهانی از دنیا رفت و...به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان ۳۵ساله با بیان این که ارثیه خاکستری زندگی ام را در آستانه فروپاشی قرار داده است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:در خانواده ای ۷ نفره به دنیا آمدم و تا مقطع دیپلم درس خواندم اما ۱۰ سال قبل، وقوع یک حادثه رانندگی مسیر زندگی ام را تغییر داد.آن روز در سانحه تصادف پدرم را از دست دادم و خودم به شدت مجروح شدم. در همین حال اعضای خانواده ام اصرار داشتند که باید هر چه زودتر از دواج کنم چرا که پدرم قبل از مرگش آرزو داشت که من سر وسامان بگیرم! سماجت مادر و خواهرانم به حدی رسید که واقعا از رفتارهای آنان خسته شدم و به آن ها گفتم فقط ۱۰روز وقت دارید تا دختری را برای ازدواج با من پیدا کنید!آن ها هم بلافاصله جست وجوها را شروع کردند و «حمیده»را برایم انتخاب کردند که دختری از همشهری های خودمان بود. ما به خواستگاری رفتیم و آن ها هم بی درنگ پذیرفتند. خلاصه یک هفته بعد من و «حمیده» سرسفره عقد نشستیم ولی او همان روز اول به من گفت:پسر دیگری را دوست داشته و تنها به اصرارخانواده اش با من ازدواج کرده است. از سوی دیگر من هم همین احساس را داشتم و نمی خواستم نام«طلاق» را بر زبان جاری کنم. این بود که خیلی تلاش کردم تا عشق و علاقه در زندگی ما جاری شود. حتی نزد مشاور خانواده هم رفتیم ولی فایده ای نداشت وبالاخره بعد از ۲سال از یکدیگر جدا شدیم. آن زمان مغازه میوه فروشی راه اندازی کرده بودم تا مخارج زندگی را تامین کنم. در یکی از همین روزها «مهرانه»برای خرید میوه به مغازه ام آمد. او دختری مطلقه بود که در کنار میوه فروشی من سکونت داشتند. در همان نگاه اول عاشق او شدم بدین ترتیب ماجرا را برای خانواده ام بازگو کردم. به آن ها گفتم«حمیده»را شما انتخاب کردید اما حالا خودم عاشق شده ام و می خواهم با «مهرانه»ازدواج کنم. او در دوران نامزدی طلاق گرفته بود و فرزندی هم نداشت با وجود این خانواده ام به شدت مخالفت کردند اما من کوتاه نیامدم و در نهایت با یک مراسم خیلی ساده و خودمانی با او ازدواج کردم.«مهرانه»هم به من عشق می ورزید و حاضر شد در یک اتاق ۶متری در کنار مادرم زندگی کند. من هم برای آن که درآمد بیشتری داشته باشم صبح ها در یک شرکت خصوصی کار می کردم و بعدازظهر به میوه فروشی می رفتم! همه چیز خوب بود، .با این که اعضای خانواده ام مدام به «مهرانه»نیش وکنایه می زدند و او را با زخم زبان هایشان آزار می دادند ولی فرزندم را به شدت دوست داشتند به طوری که همین موضوع اندکی از رفتارهای ناشایست خانواده ام کاسته بود. دریکی از همین روزها متاسفانه برادرم به طور ناگهانی از دنیا رفت و خانواده ام که تا آن روز با برادرم به خاطر همسرش قطع رابطه کرده بودند، دچار عذاب وجدان شدند و سعی کردند با بخشیدن مقداری از ارثیه پدری ام به فرزندان او،وجدان خودشان را آرام کنند. این درحالی بود که حالا اطرافیان مدام همسرم را تحریک می کردند که چرا تو باید در سختی زندگی کنی و ارثیه را به فرد دیگری بدهند!«مهرانه» هم تحت تاثیر حرف های دیگران، همواره با من جر وبحث داشت که به خانواده ات بگو سهم ارث تو را هم بدهند!دیگر روزگارم سیاه شد و از آن به بعد «مهرانه»با هر بهانه ای دعوا به راه می انداخت که چرا باید آن ها در رفاه زندگی کنند و ما در سختی باشیم. حالا هم به همراه فرزندم به خانه پدرش رفته است و ادعا می کند تاروزی که ارثیه ام را نگرفته ام به دنبال او و فرزندم نروم. ای کاش این ارثیه خاکستری نبود و ما همچنان در همان اتاق ۶متری زندگی عاشقانه ای داشتیم ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرگرد احمدآبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)اقدامات مشاوره ای برای جلوگیری از فروپاشی این زندگی در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
بازگشت از صحنه مرگ آور!
باآن که تصاویر زیادی مانند عقرب، کلاغ، مهرگردون و ... را بر اعضای بدنش خالکوبی کرده بود؛ اما ادعا داشت بعد از تصادف وحشتناکی که منجر به بازگشتن از صحنه مرگ آور شده است، به زندگی نگاه دیگری دارد و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان ۲۳ ساله ای که سرگذشتش را برای دیگران عبرت آموز می دانست با بیان این که اکنون دوست دارد فقط مثبت فکر کند، به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: در خانواده ای خوشبخت به دنیا آمدم و پدرم همه تلاشش را برای رفاه و آسایش من و برادرانم به کار گرفت اما مسیر اشتباهات من از آغازین روزهای جوانی در مسیر مدرسه آغاز شد که به دختری ۱۷ ساله دل باختم. آن زمان ۱۸سال بیشتر نداشتم و برای رسیدن به او هر کاری می کردم تا جایی که ابتدا نامش را روی سینه ام خالکوبی کردم. در همین روزها بود که خانه ای مجردی اجاره کردم تا به قول معروف مستقل زندگی کنم. حالا دیگر با افرادی بزرگ تر از خودم معاشرت داشتم و پای بساط مشروب خوری مینشستم. با آن که عقرب را نماد بدی هایی می دانم که در زندگی ام رخ داده است اما باز هم این جانور را مانند کلاغی که روی پیکرم خالکوبی کرده ام دوست دارم. خلاصه ۲ سال بعد از ارتباطم با «م» از یکدیگر جدا شدیم چرا که او در رشته پزشکی دانشگاه پذیرفته شد و از سوی دیگر هم تفاوت های اخلاقی و فرهنگی زیادی با یکدیگر داشتیم. من برای رسیدن به او به همه خواسته هایش تن دادم حتی از من می خواست مرتب در سرکار حاضر شوم و مشروبات الکلی مصرف نکنم. باز هم من به حرف هایش گوش میدادم چرا که آن زمان برای تامین مخارج زندگی و اجاره منزل در کافه ها و رستوران های شهر کار می کردم. با وجود این باز هم آن دختر مرا رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت چرا که ادعا می کرد «این کارها را برای من انجام می دهی نه برای سعادت خودت!» در این شرایط روزی با ۲تن دیگراز دوستانم پای بساط مشروب نشستم و در ساعات اولیه بامداد به پیشنهاد یکی از آن ها به سمت طرقبه رفتیم. به خاطر آن که حال طبیعی مساعدی نداشتیم در مسیر بولوار وکیل آباد، راننده ای از جهت خلاف ما سبقت گرفت و سپر عقب او به جلوی خودروی دوستم برخورد کرد. در یک لحظه به خاطر سرعت زیاد گویی پرواز کردیم و بر روی ریل خط قطار شهری فرود آمدیم و من دیگر چیزی نفهمیدم. حدود ۳ ماه در بیمارستان بستری بودم و همه اعضای بدنم دچار شکستگی های وحشتناک شده بود. روزی که برای آرنجم پروتز گذاشتند از پزشک متخصص سوال کردم که چه وقتی میتوانم از دستم استفاده کنم. او هم بدون تامل پاسخ داد شاید دیگر نتوانی از دستانت استفاده کنی! با این جمله شکستم و طوری دچار شوک شدم که تا یک هفته چیزی نفهمیدم! ولی آن روز مادرم بسیار آغوش مهربانی برایم گشود و با نصیحت های دلسوزانه اش دیگر اجازه نداد به آن خانه مجردی بروم. پدرم نیز لوازم منزلم را بارکامیون کرد و به خانه آورد. یک هفته بعد به خودم آمدم و تصمیم گرفتم مسیر درست زندگی را پیش بگیرم. دوباره در باشگاه بدنسازی ثبت نام کردم. هیچ یک از اطرافیانم باور نداشتند که من دوباره ورزش می کنم و به مقام های برتر در شهر و استان می رسم! حالا ۳ سال از ماجرای تصادف مرگ آور می گذرد و مسیر زندگی من به کلی تغییرکرده است. حالا اگر به گذشته بازگردم شاید هیچ تصویری را روی اعضای بدنم خالکوبی نکنم. می خواهم نمادهای بدی و زشتی را از بین ببرم و حتی به دختری که مرا باور نداشت هم فکر نکنم! امروز درکنار پدرم به کاسبی مشغول هستم و علاو بر تحصیل در دانشگاه به مطالعه کتاب هایی میپردازم که مثبت اندیشی را ترویج می دهند اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: این جوان ۲۳ ساله که روزی دچار افسردگی های حاد شده بود اکنون عشق واقعی را در کنار پدر و مادرش یافته است و دیگر قصد ندارد به آن روزهای تاریک بازگردد.
ماجرای واقعی بر اساس سرگذشت های عبرت آموز
ماجرای آدمکشی پژوسواران در نزاع خیابانی!
پژوسوارانی که در بولوار نماز مشهد با موتورسواران درگیر شده بودند، در ادامه نزاع خیابانی جنایت وحشتناکی را رقم زدند.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جمعه گذشته، درگیری خیابانی بین سرنشینان پژوی مشکی رنگ و موتورسوارانی که در بولوار نماز مشهد تردد می کردند، در حالی رخ داد که نیروهای گشت کلانتری طرق ماجرا را صورت جلسه کردند تا به ادعای پژوسواران مبنی بر شکستن شیشه خودرو توسط موتورسواران رسیدگی کنند اما دقایقی بعد آن ها در یکی از کوچه پس کوچه های اطراف دوباره با یکدیگر روبه رو شدند و این بار نزاعی خونین بین آن ها در حالی رخ داد که تیغه چاقو در هوا درخشید و ۲ نفر به شدت مجروح شدند. با انتقال مجروحان به مرکز درمانی ،تلاش برای نجات آنان از مرگ آغاز شد اما روز بعد یکی از مجروحان به نام «رضا-ع» جان خود را از دست داد و بدین ترتیب پرونده جنایی دیگری روی میز قاضی وحید خاکشور(قاضی ویژه قتل عمد مشهد) قرارگرفت. بنابر گزارش روزنامه خراسان، پیگیری های قضایی و پلیسی نشان داد که عامل اصلی جنایت به مکان نامعلومی گریخته است اما در این میان برخی از افرادی که در نزاع مذکور شرکت داشتند، خود را تسلیم قانون کردند. از سوی دیگر با دستورهای قاضی خاکشور، گروهی از کارآگاهان با هدایت سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمد آگاهی مشهد) تحقیقات ویژه ای را برای ردزنی متهم به قتل فراری آغاز کرده اند.
فوتبالیستی که دزد شد !
از همان دوران کودکی علاقه عجیبی به فوتبال داشتم، به همین خاطر هم در یک باشگاه فوتبال به همراه برادرم بازی می کردم و تا مقطع جوانان هم پیش رفتم؛ اما به خاطر مشکلات مالی و این که پشتیبانی در زندگی نداشتم، فوتبال را در حالی رها کردم که به جوانی شرور و دعواگر تبدیل شده بودم اما از زمانی که به اعتیاد روی آوردم دیگر ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان ۳۷ ساله سابقه داری که به اتهام سرقت پراید توسط نیروهای تجسس کلانتری طبرسی شمالی مشهد دستگیر شده بود، با بیان این که پدرش ۳همسر داشت و او ۱۳خواهر و برادر دارد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت:بعد از آن که فوتبال را رها کردم به نوجوانی شرور تبدیل شدم چرا که آن زمان یکی از طلبکاران به در منزلمان آمده بود تا طلبش را از پدرم بگیرد ولی من که انگار غرور سراسر وجودم را فراگرفته بود، به سوی طلبکار حمله ور شدم و او را با چوب زدم. اما اولین بار به خاطر نزاع در تصادف راهی زندان شدم.چون نسبت به طرف مقابل که پولدار بودند و در یکی از روستاهای مشهد ملک و املاک زیادی داشتند ،کینه به دل گرفته بودم.
با وجود این بعد از مرگ پدرم ،به نوعی نان آور خانواده ام شدم و در یک آپاراتی مشغول کار شدم؛ چرا که از دوران کودکی با این شغل آشنایی داشتم. خلاصه دعواها و شرارت هایم ادامه داشت تا این که به پیشنهاد یکی از دوستانم با خواهرش ازدواج کردم اما تفاوت های فرهنگی زیادی باهم داشتیم. این درحالی بود که من آرام آرام موادمخدر هم مصرف می کردم ولی خیلی زود به خاطر اعتیادم دیگر نتوانستم کارکنم و این گونه به سرقت اموال مردم روی آوردم به طوری که تاکنون ۹بار دستگیر و روانه زندان شده ام اما هربار که از زندان آزاد می شدم، دوباره به سراغ مواد مخدر می رفتم و این دایره جرم،دستگیری و زندان تکرار می شد. خلاصه چندین سال نامزد بودم و نتوانستم مراسم عروسی برگزار کنم . در همین شرایط نامزدم نیز از من طلاق گرفت و من به جمع معتادان وسط بزرگراه صدمتری مشهد اضافه شدم. در یکی از همین روزها بود که یکی از دوستان قدیمی و هم محله ای ام را در پاتوق شمشادهای بزرگراه دیدم و با او هم کلام شدم. ساعتی بعد وقتی در کنار هم مواد مخدر صنعتی مصرف کردیم،از گذشته ها سخن گفتیم و بعد تصمیم گرفتیم تا با یکدیگر سرقت کنیم. این بود که از لابه لای شمشادهای بزرگراه بیرون آمدیم و من تنها وسیله سرقت را برداشتم که یک سیم مفتولی بود. وقتی چشمم به یک پراید مدل پایین افتاد، بی درنگ به سمت حاشیه خیابان رفتم و در چند ثانیه آن را سرقت کردم. بعد هم به همراه همدستم قصد داشتیم که ابتدا زاپاس آن را به مالخر بفروشیم تا بعد بقیه لوازم را از روی خودروی سرقتی بازکنیم اما بعد از آن که با مالخر در خیابان طبرسی شمالی قرارگذاشتیم، ناگهان خودمان را در محاصره پلیس دیدیم و تازه فهمیدم که فریب خورده ام چرا که خریدار زاپاس خودش پلیس بود و باند ما را قبلا شناسایی کرده بودند ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:پس از بازجویی های تخصصی درباره سرقت های احتمالی دیگر این دزد۳۷ساله ،وی و همدستش در حالی روانه زندان شدند که بررسی های ویژه نیروهای تجسس با هدایت مستقیم سرگرد احمدآبکه(رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)برای شناسایی اعضای دیگر این باند سرقت آغازشد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی