اخلاق امام باقر علیهالسلام
دائم الذکر بودن:
امام باقر (علیه السلام) همپای همهی ارزشهای علمی خویش، انسانی دائم الذکر بود. امام صادق (علیه السلام) دربارهی پدر بزرگوار خویش میفرماید: پدرم کثیر الذکر بود، به گونهای که وقتی همراه او راه میرفتم او مشغول یاد خدا بود و چون بر سفرهی غذا مشغول خوردن غذا بودیم باز هم از یاد خدا غافل نبود. با مردم سخن میگفت، ولی این روابط اجتماعی نیز او را از یاد الهی دور نمیداشت، زبانش هماره به گفتن «لا اله الا الله» مترنم بود. آن حضرت همیشه ما را فراخوانده و از ما میخواست تا طلوع خورشید مشغول یاد و ذکر خدا باشیم و به آن گروه از اعضای خانواده که قادر به قرائت قرآن بودند، خواندن قرآن را توصیه میکرد و آن گروه که قادر به تلاوت قرآن نبودند، دستور میداد که ذکر خدا را بر لب جاری کنند.[۱۶]
حلم و بردباری:
مردى از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانهى امام بسیار مىآمد و به آن گرامى مىگفت: «...در روى زمین بغض و کینه کسى را بیش از تو در دل ندارم و با هیچکس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم! و عقیده ام آنست که اطاعت خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنى با توست، اگر مى بینى به خانه تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردى سخنور و ادیب و خوش بیان هستى!» در عین حال امام علیه السلام با او مدارا مىفرمود و به نرمى سخن مى گفت. چندى بعد شامى بیمار شد و مرگ را رویاروى خویش دید و از زندگى ناامید شد، پس وصیت کرد که چون بمیرد امام باقر(ع) بر او نماز گذارد. شب به نیمه رسید و بستگانش دریافتند که او مرده است، بامداد وصى او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیبات مشغول است. عرض کرد: آن مرد شامى از دنیا رفته و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گزارید. فرمود: او نمرده است... شتاب مکنید تا من بیایم. آنگاه به خانه مرد شامى آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتى طلبید و به او داد و به بستگانش فرمود غذاهاى سرد به او بدهند و خود بازگشت. مدتی نگذشت که شامى شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد: «گواهى مى دهم که تو حجت خدا بر مردمانى».[۱۷]
صبر در مصیبت:
عده اى به محضر امام باقر علیه السلام رسیدند و دیدند که یکى از فرزندان او بیمار شده است و امام علیه السلام ناراحت و اندوهگین است. با خود گفتند: اگر این کودک از دنیا برود مى ترسیم امام علیه السلام را آن گونه ببینیم که نمى خواهیم در آن حال باشد. چیزى نگذشت که صداى شیون اهل خانه بلند شد و فرزند امام علیه السلام از دنیا رفت. آنگاه حضرت نزد آنها آمد در حالیکه چهره او شاد بود و ناراحتىهای قبل از سیماى او بر طرف شده بود. آنها به امام علیه السلام عرض کردند: فدایت شویم ما ترس آن داشتیم که با مرگ فرزند حالتى پیدا کنید که ما هم بخاطر اندوه شما غمگین شویم. حضرت به آنها فرمود: ما مى خواهیم کسى را که دوست داریم بسلامت باشد و ما راحت باشیم، اما وقتى امر الهى فرا رسد تسلیم اراده خداوند هستیم.[۱۸]
معجزات امام باقر علیه السلام
دلیل دیگر اثبات مقام امام باقر (علیهالسلام) معجزاتی است که در موارد زیادی از آن حضرت صادر شده است و از طرفی او مدعی امامت نیز بود. معجزه همان گونه که ادعای نبوت را اثبات میکند ادعای امامت را نیز اثبات میکند.
ابوبصیر صحابه خاص آن حضرت، نقل میکند: هنگامی که نابینا شدم به محضر امام باقر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عرض کردم شما وارث رسول اللّهاید و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وارث همه انبیا بود و علم همه پیامبران را یکجا داشت، آیا شما میتوانید مردگان را زنده کنید و بیماری کور و پیسی را درمان نمایید؟ حضرت فرمود: بلی با اذن خدا، سپس به من نزدیک شد و دست مبارکش را به صورت و چشمانم مالید، ناگهان من بینایی را باز یافتم و اطرافم را مشاهده نمودم. آن گاه امام (علیهالسلام) به من فرمود: آیا میخواهی این گونه بینا باشی و هر چه نصیب دیگران از خوبی و بدی شد نصیب شما نیز بشود یا اینکه به حال اول برگردی و بهشتی خالص باشی؟ گفتم میخواهم به حال قبلی برگردم و اهل بهشت باشم. حضرت بر چشمانم مسح نمود و به حالت قبل برگشت.
در حدیث دیگر، ابوبصیر نقل میکند: همراه امام باقر (علیهالسلام) در مراسم حج بودم، احساس کردم که جمعیت حاجیان زیاد است و شور و ولوله زیادی دارد، به محضر امام باقر (علیهالسلام) عرض کردم:چه قدر سر و صدا زیاد است و جمعیت حاجیان فراوان؟ حضرت در پاسخ فرمود: بلکه چه قدر ضجه و ناله زیاد است و حاجی کم اند، بعد فرمود: می خواهی آنچه را گفتم با چشم ببینی؟ پس بر چشمانم مسح نمود و فرمود: ببین؛ به سـوی حجـاج نگـاه کـردم دیـدم که بیشتر مردم به صورت بوزینهها و خوکها هستنـد و انسـانها در میان آنان اندک اند [۳۸] [۳۹] [۴۰] و موارد مشابه آنکه در کتب معتبر روائی، تفصیلاً نقل شده است. [۴۱] [۴۲]
دوران امامت امام باقر (علیهالسلام) نوزده سال و همزمان با زمامداری ولید بن عبدالملک ، سلیمان بن عبدالملک ، عمر بن عبدالعزیز ، یزید بن عبدالملک ، هشام بن عبدالملک، ولید بن یزید و ابراهیم بن ولید ، از خلفای بنی امیه بود.
دوران امامت وی همزمان با پنج تن از خلفای بنی امیه بود:
- ولید بن عبدالملک (۸۶-۹۶ق)
- سلیمان بن عبدالملک (۹۶-۹۹ق)
- عمر بن عبدالعزیز (۹۹-۱۰۱ق)
- یزید بن عبدالملک (۱۰۱-۱۰۵ق)
- هشام بن عبدالملک (۱۰۵-۱۲۵ق)[۳۳]
در اعیان الشیعه آمده است که عبدالملک بن مروان به پیشنهاد امام باقر، اقدام به ضرب سکه اسلامی کرد.[۳۴] پیش از آن معاملات با سکههای رومی انجام میشد. از آنجا که این ماجرا در زمان امام سجاد(ع) رخ داده، برخی پیشنهاد ضرب سکه را به امام سجاد(ع) نسبت داده و برخی گفتهاند امام باقر(ع) به دستور امام سجاد(ع) این پیشنهاد را مطرح کرده است.[۳۵]مازندرانی احتمال داده که ضرب سکه هم به فرمان امام سجاد(ع) و هم به فرمان امام باقر(ع) صورت گرفته باشد چنانچه بر اساس گزارشها(تفاوت گزارش شهیداول در کتاب ذکری و گزارش بیهقی) میتوان این کار را به هر دو امام نسبت داد.[۳۶]
حاکمان دوران امامت امام باقرعلیه السلام
امام باقر علیه السلام در زمان حکومت ولید بن عبدالملک به امامت رسیدند که پس از او سلیمان بن عبدالملک و سپس عمربن عبدالعزیز و سپس یزید بن عبدالملک و پس از او هشام بن عبدالملک، یکی پس از دیگری حاکم مَمالک اسلامی شدند.
امام با هر یک از آنها به نحو خاصّی برخورد میکرد، ولی متأسّفانه بعضی از بستگان وی، از جمله زید بن حسن بن علی به بدگویی او دست زدند تا سرانجام هشام ، امام را مسموم کرد و به شهادت رساند.
امام باقر علیه السلام به فرزند ارجمندش امام صادق علیه السلام وصیت فرمود و به لقاء پرورگار شتافت.
آن حضرت دارای سه همسر و هفت فرزند بود.
از امام باقر علیه السلام مواعظ بسیار ارزشمندی به یادگار مانده است که تمام نسلها تا قیامت از آن بهرهمند خواهند بود.
نهضت علمی امام باقرعلیه السلام
امام باقر(ع) جنبش علمی به وجود آورد که در دوره امامت فرزندش امام صادق(ع) به اوج خود رسید. وی در علم، زهد، عظمت و فضیلت سرآمد بنی هاشم بود و روایات و احادیث وی در زمینه علم دین، آثار و سنت نبوی، علوم قرآن، سیره و فنون اخلاق و آداب بدان حد است که تا آن روز از هیچ یک از فرزندان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به جا نمانده بود.[۳۷] در این عصر بود که شیعه تدوین فرهنگ خود -شامل فقه و تفسیر و اخلاق- را آغاز کرد.[۳۸] پیش از امام باقر(ع)، نظرات فقهی شیعه، محدود بود.[۳۹] سستی پایههای حکومت امویان، برای امام باقر(ع) و نیز امام صادق(ع) زمینهای را فراهم آورد که برای سایر ائمه(ع) فراهم نشد. این زمینه،و نیز درایت و برنامه ریزی و ذکاوت آنان سبب شد تا امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بیشترین آرای فقهی، تفسیری و اخلاقی را در کتب فقهی و حدیثی از خویش بر جای گذارند. از این رو راویانی چون محمد بن مسلم ۳۰ هزار حدیث[۴۰] و جابر جعفی ۷۰ هزار حدیث از امام باقر(ع) نقل کردهاند.[۴۱] شهرت علمی امام باقر نه تنها در حجاز، بلکه در عراق و خراسان نیز فراگیر شده بود، چنانکه راوی میگوید: مردمی از خراسان دورش حلقه زده و اشکالات علمی خود را از او میپرسند.[۴۲]
سالهای ۹۴ تا ۱۱۴ق زمان پیدایش مسلکهای فقهی و اوجگیری نقل حدیث درباره تفسیر بود.[۴۳] در این دوران گروههایی مانند خوارج، مرجئه، کیسانیه و غالیان در ترویج عقاید خود تلاش میکردند.[۴۴] امام باقر(ع) استدلالهای اصحاب قیاس را رد میکرد[۴۵] و میان عقاید اهل بیت با سایر فرق اسلامی مرزبندی کرد. او درباره خوارج فرمود: خوارج از روی جهالت عرصه را بر خود تنگ گرفتهاند، دین ملایمتر و قابل انعطافتر از آن است که آنان میشناسند.[۴۶]
تفسیر
امام باقر(ع) بخشی از وقت خود را به بیان مباحث تفسیری اختصاص داده بود که برگزاری جلسات تفسیر و پاسخ به سوالات و شبهات دانشمندان و مردم از جمله آنهاست. گفته شده امام باقر(ع) کتابی در تفسیر قرآن نوشته است که محمد بن اسحاق ندیم در کتاب الفهرست، از آن نام برده است.[۴۷]
امام باقر(ع)، شناخت قرآن را منحصر در اهل بیت میدانست. چرا که آناناند که میتوانند محکمات قرآن را از متشابهات و ناسخ و منسوخ را تشخیص دهند و چنین علمی در نزد هیچ کس غیر از اهل بیت وجود ندارد.[۴۸]
حدیث
امام باقر(ع) به احادیث رسول اکرم(ص) اهمیت میداد، تا جایی که جابر بن یزید جعفی از شاگردان امام باقر، ۷۰ هزار حدیث از پیغمبر اکرم نقل کرده است. حضرت تنها به نقل حدیث و انتشار آن اکتفا نکرده، بلکه اصحاب خود را به همت گماشتن در فهم حدیث و آشنایی پیدا کردن با معانی آن فرا میخواند. ایشان فرمود:
مراتب شیعیان ما را با میزان روایتکردنِ آنان از احادیثِ اهل بیت و معرفتشان به آن احادیث بشناسید، و معرفت، همان شناخت روایت و درایة الحدیث است، و با درایت و فهم روایت است که مؤمن به بالاترین درجات ایمان میرسد.[۴۹]
کلام
در زمان امام باقر(ع) با توجه به فرصت ایجاد شده و کمتر شدن فشار و کنترل از سوی حاکمیت، زمینه برای ظهور و بروز عقاید و افکار مختلف بوجود آمد که خود این باعث ایجاد و رواج افکار انحرافی در جامعه شد،[۵۰] در این شرایط امام ضمن بیان عقاید اصیل و صحیح شیعی و رد عقاید باطل، شبهات مربوطه را پاسخ میداد. او بحثهای کلامی خود را ناظر به این امور مطرح میکرد. از جمله این مباحث عاجز بودن عقل انسان از درک حقیقت خداوند،[۵۱] ازلی بودن واجب الوجود[۵۲] و وجوب اطاعت از امام(ع)[۵۳] بود.
میراثهای دیگری نیز از امام به یادگار مانده است که میراث فقهی[۵۴] و میراث تاریخی[۵۵] از آن جمله است.
مناظرات
از فعالیتهای علمی امام باقر(ع)، مناظره با افراد مختلف است. برخی از مناظرات وی از این قرار است:
مناظره با عبدالله بن معمر لیثی
مبارزه با اسرائیلیات
یکی از گروههایی که در دوره امام باقر(ع) در جامعه اسلامی حضور داشتند و تأثیر عمیقی در فرهنگ آن روزگار بر جا گذاشتند، یهودیان بودند. شماری از عالمان یهود که به ظاهر مسلمان شده و گروهی دیگر که هنوز به دین خود باقی مانده بودند در جامعه اسلامی پراکنده شده بودند و مرجعیت علمی گروهی را به عهده داشتند. مبارزه با یهود و القائات سوء آنها در فرهنگ اسلامی و انکار مطالبی که باعث خدشهدار شدن چهره واقعی پیامبران خدا میشد و تکذیب احادیث دروغین و ساخته و پرداخته یهودیان، از فعالیتهای فرهنگی پنجمین امام بود. امام باقر(ع) با رواج اسرائیلیات مبارزه میکرد، از جمله زراره بن اعین نقل کرده که امام باقر(ع) در حالیکه مقابل کعبه نشسته بود فرمود: نگاه کردن به خانه خدا عبادت است. در همان لحظه عاصم بن عمر ، نزد امام باقر آمد و گفت: کعب الاحبار میگوید: "انّ الکعبة تَسْجُدُ لبیت المقدس فی کلِّ غداة" یعنی کعبه هر صبحگاهان برابر بیتالمقدس، سجده میکند. امام باقر(ع) فرمود: نظر تو در مورد سخن کعب الاحبار چیست؟ آن مرد گفت: سخن کعب صحیح است. امام باقر(ع) فرمود: تو و کعب الاحبار هر دو دروغ میگویید. آنگاه در حالی که به شدّت ناراحت بود فرمود: خداوند بقعهای محبوبتر از کعبه روی زمین نیافریده است.[۵۷]
هشام بن عبدالملک
هشام بن عبدالملک در موسم حجّ در مسجدالحرام امام باقر علیه السّلام را دید که در حال طواف است و مردم بر گردش حلقه زده از او سؤال می کنند. این توجّه و علاقه مردم نظر او را جلب کرد؛ از اطرافیان نام وی را پرسید و چون گفتند که او محمّد بن علی است، شگفت زده گفت: «همان که مردم عراق فریفته اویند» یا «امام مردم عراق!».[۲۱]
گویا بعد از همین موسم حجّ بود که هشام امام باقر علیه السّلام را همراه با فرزندش حضرت صادق علیه السّلام به شام فراخواند. امام هنگام ورود به مجلس او بر همه اهل مجلس یکجا سلام کرد، و بر خلاف رسم متعارف، خلیفه اموی را «امیرالمؤمنین» نخواند و بدون کسب اجازه نشست. هشام خشمگینانه زبان به ملامت گشود که چرا شما مردم را به امامت خود فرامیخوانید. حاضران در مجلس نیز بنا بر قرار قبلی همین شیوه را به کار گرفتند. امام در پاسخ هشام بدون در نظر گرفتن موقعیت او، صریحاً از جایگاه اهل بیت پیامبر در دین و اینکه آنان عهده دار هدایت مردم اند، سخن گفت. همچنین به گذرا بودن حکومت امویان اشاره کرد. هشام ابتدا امام را به زندان افکند، ولی بعد، ناگزیر به آزاد کردن و برگرداندن ایشان به مدینه شد.[۲۲][۲۳]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم هفتم امام باقرع