اعترافات تکان دهنده دختر طماع در صحنه جنایت!

دختر جوانی که پدرثروتمندش را به طرز فجیعی در مشهد به قتل رساند ،روز گذشته و در اعترافاتی تکان دهنده زوایای جدیدی از جنایت خود را هنگام بازسازی صحنه جرم فاش کرد.به گزارش روزنامه خراسان،صبح روز گذشته زیبادختر۳۱ ساله ای که به اتهام قتل پدر افغانستانی خود در بازداشت به سر می برد با دستور قاضی وحید خاکشور(قاضی ویژه قتل عمد مشهد)به صحنه جنایت هدایت شد و مقابل دوربین قوه قضاییه قرارگرفت . در بازسازی صحنه جرم ابتدا سروان آرمین منفرد(افسرپرونده)خلاصه ای از ماجرای این جنایت فجیع و چگونگی دستگیری متهم را شرح داد و سپس دختر ۳۱ ساله پس از تفهیم مواد قانونی از سوی مقام قضایی مبنی بر این که مواظب اظهارات خود باشد و حقیقت ماجرا را بیان کند به تشریح صحنه جنایت پرداخت و گفت:ظهر دوازدهم آذر بود که پدرم به همراه خانمی که امور مربوط به حسابداری او را انجام می داد به در منزلم آمدند اما پدرم به تنهایی به طبقه سوم آپارتمان محل سکونتم در خیابان ایثارگران آمد. ابتدا به یاد گذشته ها افتادم که پدرم خیلی به من و مادرم بی توجهی می کرد و به خاطر خساستی که داشت خیلی برای ما هزینه نمی کرد در حالی که او مرد ثروتمندی بود و چندین واحد آپارتمان و ساختمان های دیگر داشت.این گلایه ها به جایی رسید که ناگهان عصبانی شدم و با میله آهنی (تایلور)چندضربه به سرش زدم . پدرم در حالی که به سمت در می رفت و چند مشت هم به در کوبید با من درگیر شد به گونه ای که پیراهنم را پاره کرد. بعد از این ماجرا من از قصابی محل، کارد دسته فلزی بزرگی را به امانت گرفتم و مقداری هم وایتکس خریدم. دوباره به خانه بازگشتم و جسد را تکه تکه کردم تا بتوانم آن را حمل کنم. به شوهرم نیز گفته بودم که مشتری برای آرایش دارم تا به خانه نیاید، چون من به حرفه آرایشگری هم مشغول بودم. در همین حال به سراغ حسابدار پدرم رفتم که چند ساعت در بیرون منزل منتظر بود، به او گفتم سوئیچ خودرو را به من بدهد و خودش برود. بعد هم برای آن که ذهن پلیس و برادرانم را گمراه کنم ،نقشه آدم ربایی طرح کردم و با گوشی پدرم به یکی از برادران ناتنی ام پیام دادم که پدرشما نزد ماست وبعد برای پرداخت پول هماهنگ می کنیم!ولی جسد هنوز در خانه بود به همین دلیل خودروی تیبای یکی از دوستانم را به امانت گرفتم و به خاطر این که او به منزلم نیاید طوری هماهنگ کردم که کلید تیبا را با آسانسور به طبقه سوم بفرستد. بعد از این ماجرا تکه های جسد پدرم را درون چمدان جاسازی کردم و به صندوق عقب تیبا انتقال دادم و سپس خودرو را در پشت دیوار یک مدرسه پارک کردم که ناگهان پلیس به سراغم آمد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است با اعترافات تکان دهنده این زن جوان،قاضی خاکشور پایان بازسازی صحنه قتل را اعلام کرد و متهم مذکور برای ادامه دادرسی روانه زندان شد.

سرنوشت بازیچه خیابانی !

آن زمان دختری نوجوان بودم و هیچ گاه تصور نمی کردم که رفتارهای نسنجیده ام در دوستی های خیابانی،آینده ام را فقط به خاطر یک انتقام کور به تباهی بکشاند و به بازیچه ای برای هوس های خیابانی تبدیل شود...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن جوانی که پس از ۵سال زندگی مشترک، از همسرش طلاق گرفته بود و اکنون قصد داشت سرپرستی فرزند خردسالش را به همسر سابق خود بسپارد، درباره رفاقت های خیابانی که آینده اش را نابود کرد، به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت:مادرم در دوران کودکی پدر و مادرش را از دست داده بود و در خانه پدربزرگش زندگی می کرد. او برایم از درد و رنج هایی که در طول زندگی تحمل کرده بود،همواره سخن می گفت و مرا نصیحت می کرد که باید سنگ زیرین آسیاب باشم و در برابر مشکلات سرخم نکنم!
ولی من مدام شاهد زورگویی ها و تحکم های پدرم بودم که روزگار مادرم را سیاه کرده بود. چرا که مادرم به گفته خودش هیچ نقشی در ازدواجش نداشت. پدربزرگش در ۱۳ سالگی او را به عقد پدرم درآورده بود که۱۵سال اختلاف سنی داشتند و یکدیگر را نمی فهمیدند! به همین دلیل همواره در خانه ما سکوت مادرم به فریادها و سخت گیری های بیش از اندازه پدرم گره می خورد.در این شرایط من تصمیمی گرفتم تا اشتباه مادرم را تکرار نکنم و خودم همسر آینده ام را انتخاب کنم. اما متاسفانه در آن سن هیجانی به بیراهه رفتم و مسیر ازدواج عاقلانه را به اشتباه طی کردم. پدر و مادرم بی سواد بودند و من به راحتی آن ها را فریب می دادم تا ساعتی را در پارک ها و خیابان ها قدم بزنم. طولی نکشید که با پسرجوانی آشنا شدم و روابط تلفنی و دیدارهای خیابانی ما آغاز شد. در افکاری پوچ وبیهوده تصور می کردم این گونه خودم برای آینده ام تصمیم می گیرم و عاشقانه ازدواج خواهم کرد ولی خیلی زود فهمیدم که «کامران»با دختران دیگر هم ارتباط دارد و من فقط طعمه ای برای هوسرانی های او هستم. به همین دلیل از او جدا شدم و با پسر دیگری که مدام به من ابراز علاقه می کرد، این روابط خیابانی را ادامه دادم.
طولی نکشید که پدرم متوجه رفاقت های نامتعارف من شد و گوشی تلفنم را گرفت. او دیگر به من بدبین شده بود ولی متاسفانه من به جای آن که با یک کارشناس یا روان شناس یا حتی بزرگ ترهای باتجربه صحبت کنم، روی دنده لجبازی و انتقام افتادم و به این دوستی های خیابانی ادامه دادم به گونه ای که گذشته ام در واقع آینده ام را به تباهی کشید. در آن سن وسال که بازیچه ای در دست پسران جوان بودم، احساس می کردم با این شیوه می توانم به ازدواجی شایسته دست یابم ولی به قول معروف سرم زیر برف بود و خودم را فریب می دادم. خلاصه کار به جایی رسید که دیگر پدرم نمی توانست مرا کنترل کند و به همین دلیل تصمیم گرفت به یکی از خواستگارانم پاسخ مثبت بدهد که پسر یکی از همکارانش بود. ابتدا مقاومت کردم و نمی خواستم با «محمدولی» ازدواج کنم اما وقتی دیدم در کوچه وخیابان به دختری «انگشت نما»تبدیل شده ام و دیگران مرا فقط بازیچه ای برای هوسرانی می دانند، در حالی پای سفره عقد نشستم که نامزدم نیز در مدت کوتاهی متوجه ارتباط های خیابانی من شد و دیگر هیچ علاقه و محبتی به من نداشت. در واقع اگر باردار نبودم شاید درهمان چندماه دوران نامزدی مرا طلاق می داد ولی بنا به نصیحت بزرگ ترها مدتی با افکار به هم ریخته اش کنار آمد تا شاید بتوانیم به این زندگی خالی از عاطفه و عشق ادامه بدهیم اما در نهایت نتوانست نگاه های سرزنش آمیز اطرافیان را تحمل کند. من هم که تازه بعد از ازدواج پی به اشتباه بزرگ خودم برده بودم، دیگر نمی توانستم گذشته ام را پاک کنم و به او بگویم که دختری پاک و بی آلایش هستم! بالاخره با گذشت ۵ سال از این زندگی مشترک، مهر طلاق بین من و «محمدولی» جدایی انداخت و من هم که در پی همین دوستی های خیابانی زنی معتاد و پشیمان شده ام و آینده ام را نابود کرده ام، اکنون قصد دارم سرپرستی فرزند خردسالم را به همسر سابقم بسپارم چون نمی خواهم او نیز به سرنوشت من دچار شود اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور(رئیس کلانتری سجادمشهد)بررسی های کارشناسی و اقدامات مشاوره ای دراین باره به کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

زن صیغه ای دزد شهر را لو داد!

دزدی که اموال سرقتی را در منزل همسر صیغه ای خود پنهان می کرد در حالی با هوشیاری ماموران کلانتری مشهد دستگیر شد که با خودروی امانتی دوستش به اموال مردم دستبرد می زد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،ماموران کلانتری شفای مشهد که بهره گیری از توان اطلاعاتی مردمی را سرلوحه عملیات های پلیسی قرارداده اند ،این بار نیز با استفاده از منابع و مخبران محلی به سرنخ های مهمی از «دزدشهر»دست یافتند و بی درنگ ردزنی های اطلاعاتی را آغاز کردند. بررسی های نامحسوس عوامل کارآزموده دایره تجسس نشان داد که «دزدشهر»منزلی را در اطراف بولوار ابوطالب برای همسر صیغه ای اش اجاره کرده و اموال سرقتی را با خودرو به آن مخفیگاه منتقل می کند. طولی نکشید که گروه عملیاتی با هدایت و نظارت مستقیم سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)و با کسب مجوزهای قضایی ،عازم مخفیگاه مذکور شدند اما فقط زن جوانی در آن منزل حضور داشت. این زن که خود را همسر صیغه ای «دزدشهر»معرفی می کرد پس از آن که نیروهای انتظامی تعدادی از لوازم و قطعات خودرو را در بازرسی منزل کشف کردند،لب به اعتراف گشود و مدعی شد هیچ نقشی در سرقت های شوهرش نداردو حتی از این زندگی مشترک نیز به شدت ناراحت است.او گفت:شوهرم به موادمخدر صنعتی«شیشه»اعتیاد دارد و نه تنها من و فرزندم را مورد آزارهای روحی وجسمی قرارمی دهد، بلکه منزل را به نام من اجاره کرده و این گونه اموال را به این جا منتقل می کند!گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است از سوی دیگر با کشف تعداد زیادی سوئیچ خودرو و موتورسیکلت و همچنین حدود۴۰عدد انواع کلید قفل های منازل و مغازه ها بررسی های تخصصی پلیسی در حالی وارد مرحله جدیدی شد که عوامل انتظامی ،با دستور رئیس کلانتری به کمین «دزدشهر»نشستند و منطقه مذکور را به محاصره پوششی درآوردند. دقایقی بعد جوانی به نام «ج»وارد منزل شد و در کمین پلیس افتاد. او خود را دوست «دزدشهر»معرفی می کرد و گفت:«م-ک»چندروز است که خودروی پراید مرا به امانت گرفته است و اکنون متوجه شدم که با سوءاستفاده از اعتماد من،لوازم سرقتی را به منزل همسر صیغه ای خود انتقال می دهد. بنابراین گزارش ،هنوز بازجویی های پلیسی از این جوان ادامه داشت که ناگهان «م-ک»وارد کمین پوششی نیروهای انتظامی شد و با مشاهده اوضاع مشکوک ،بلافاصله دور زد تا از محل فرارکند اما نیروهای انتظامی فرصت فرار را از وی گرفتند و او را در یک عملیات غافلگیرانه به دام انداختند. در بازرسی از داخل خودرو نیز تعداد زیادی قطعات خودرو شامل ضبط و پخش و مانیتور و انواع پنل های مختلف به همراه مقداری موادمخدر صنعتی کشف شد و بدین ترتیب «دزدشهر»به مرکز انتظامی انتقال یافت.وی که ابتدا منکر ارتکاب جرم بود و ادعا می کرد اموال مذکور را از مقابل آرامگاه خواجه ربیع(محل خرید و فروش لوازم سرقتی)خریده است وقتی در برابر مستندات انکارناپذیر پلیس قرارگرفت و متوجه اظهارات همسر صیغه ای خود شد،به ناچار لب به اعتراف گشود و راز چندین فقره سرقت را فاش کرد. تحقیقات بیشتر در این باره همچنان ادامه دارد.

ماجرای دختر سرگردان !

نمی دانم در تقدیر سیاه من چه کسانی مقصر بودند اما خوب می دانم که من قربانی خودخواهی و خوشگذرانی های پدر و مادرم شده ام که نتوانستند با یکدیگر کنار بیایند و این گونه زندگی مرا نیز نابود کردند ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،دختر ۲۸ساله ای که مدعی بود از دست پدر و برادر ناتنی اش گریخته است و به مرکز انتظامی پناه آورده است درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی و کلانتری رسالت مشهد گفت:از روزی که چشم به این دنیا گشودم ،پدری را بالای سرم ندیدم و همواره از مهر ومحبت های پدرانه محروم بودم اما مادرم اجازه نمی داد هیچ گاه درباره پدرم سوالی از او بپرسم و یا در این باره کنجکاوی کنم.
با همه مشکلات مالی و اوضاع سختی که مادرم داشت من تا مقطع دیپلم درس خواندم اما از همان دوران نوجوانی در بیرون از منزل کار می کردم تا کمک خرج مادرم باشم با وجود این مادرم زنی ولخرج بود و مدام پول ها را برای انجام عمل های زیبایی بر چهره اش هزینه می کرد و هیچ گاه به داشته هایش قانع نبود. این رفتارهای مادرم به حدی رسید که قصد داشت به خاطر تامین مخارج عمل بینی اش مرا به عقد پیرمرد پولداری در بیاورد که با مخالفت شدید من و تهدیدهایم منصرف شد. او به خاطر همین موضوعات مالی مدام خواستگارانم را رد می کرد تا این که بالاخره با وجود همه سخت گیری های مادرم،یک روز برگه قضایی را پیدا کردم که مادرم به خاطر نپرداختن نفقه از پدرم شکایت کرده بود. آن جا بود که فهمیدم پدرم زنده است و در همین شهر زندگی می کند. نشانی روی برگه دادخواست را برداشتم و پنهانی به سراغ پدرم رفتم . بعد از حدود یک ماه جست وجو او را در یک فروشگاه لباس،پیدا کردم. لحظاتی به چشم هایش خیره شدم که ناگهان بغضم ترکید و در میان اشک و ناله،فریاد زدم، من «المیرا»هستم ، همان دختری که هیچ گاه طعم داشتن پدر را نچشید اما تو پدری هستی که مادرم و برادرم را رها کردی و من زمانی که چشم به دنیا گشودم فقط مادرم را دیدم. تو خودخواه بودی که برای خوشگذرانی خودت مادرم را به عقد موقت درآوردی و روزگار من و او را هم سیاه کردی!
خلاصه آن روز عقده هایم را خالی کردم و پدرم فقط سکوت کرد. روزها گذشت و من از این که پدرم را پیدا کرده بودم از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم. از سوی دیگر مادرم وقتی ماجرا را فهمید به شدت ناراحت شد و دوست نداشت من با پدرم ارتباط داشته باشم. به همین دلیل تصمیم گرفتم مدتی را در کنار پدرم زندگی کنم. او هم با همان رفتار مرموزانه اش مرا به خانه برد و به همسرش و برادرانم معرفی کرد ولی خیلی زود برخوردهای آنان با من تغییر کرد و به ویژه نامادری ام سعی می کرد به هر طریقی مرا تحقیر کند و یا نیش و کنایه بزند! به همین دلیل من هم بیشتر اوقات را در محل کارم سپری می کردم و کمتر به خانه می آمدم اما آن ها تصور می کردند من با افراد غریبه ارتباط دارم تا این که روزی یکی از برادرانم پیام داد که یا از خانه ما گم می شوی یا بلایی سرت می آورم که مرغان آسمان به حالت گریه کنند! از سوی دیگر من با مادرم قطع رابطه کرده بودم و نمی توانستم آن جا بروم، این بود که وقتی به خانه پدرم بازگشتم برادرانم به شدت مرا کتک زدند . در حالی که پدرم فقط به این صحنه دردناک نگاه می کرد. حتی او هم موهایم را کشید و مرا به زیر مشت ولگد برادران ناتنی ام انداخت اما زمانی که آن ها برای کشیدن سیگار از خانه بیرون رفتند ، من هم از آن جا گریختم و به کلانتری پناه آوردم!
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد)بررسی های کارشناسی واقدامات روان شناختی برای رهایی دختر جوان از این وضعیت اسفبار در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

مرد دو زنه قربانی حسادت های زنانه شد

پیرمرد دو زنه ای که شب یلدا به منزل همسر دوم خود رفته بود، درحالی قربانی حسادت های زنانه شد که همسر۷۰ ساله اش با بطری بنزین به منزل هوویش هجوم برد و در جنایتی هولناک شوهرش رابه آتش کشید.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،این جنایت وحشتناک شب یلدای گذشته هنگامی در منطقه قاسم آباد مشهد رخ داد که پیرمرد ۷۴ ساله ای تصمیم گرفت شب یلدا و روز زن را درکنار همسر دومش سپری کند. به همین خاطر با خرید شلغم ولبو به طرف منزل او به راه افتاد. این در حالی بود که رفتار غلامرضا مورد اعتراض «فخری»(همسراول)قرارگرفت و سعی کرد شوهرش را راضی کند تا طولانی ترین شب سال را با هم به صبح برسانند اما پیرمرد به حرف «فخری»گوش نکرد و بودن در خانه همسر دوم را ترجیح داد.از سوی دیگر پیرزن۷۰ ساله که با رفتن شوهرش،خشم و عصبانیت در چهره اش موج می زد و حسادت های زنانه در وجودش شعله ور شده بود، ناگهان به طرف انباری منزلش رفت و با برداشتن بطری حاوی بنزین منتظر تاکسی بیسیم ایستاد. دقایقی بعد پیرزن از بولوار هنرستان به سوی قاسم آباد حرکت کرد و در مقابل مجتمع مسکونی هوویش از تاکسی پیاده شد و زنگ واحد آپارتمانی هوویش را به صدا درآورد او در حالی که بطری بنزین را پنهانی در دست می فشرد به انتظار صدایی آشنا نشست اما وقتی «م»(همسردوم)نام هوویش را برزبان راند که بیرون واحد آپارتمانی منتظر ایستاده است،«غلامرضا»دست وپایش را گم کرد و از همسرش خواست در را باز نکند! به همین خاطر «م» دم در رفت و به هوویش تعارف کرد به داخل منزل بیاید!ولی پیرزن که هنوز خشمگین به نظر می رسید به هوویش گفت:توبرو! من با تو کاری ندارم! در این وضعیت بود که پیرمرد مقابل در منزل آمد اما «فخری»دیگر امانش نداد و بطری بنزین را روی او و در چوبی منزل هوویش پاشید و در یک چشم برهم زدن شعله کبریت را روشن کرد.پیرمرد که شعله ور شده بود در حالی وحشت زده و فریاد زنان خود را به داخل منزل انداخت که آتش در چوبی را هم فراگرفت و صحنه دلهره آوری رقم خورد. «م» و فرزند جوانش حیرت زده و هراسان در جست وجوی آب برآمدند تا شعله های آتش را خاموش کنند . در این شرایط هولناک، ناگهان پسر جوان پیرمرد کتری آب را از روی بخاری برداشت و روی پدرش پاشید اما او از شدت وحشت و نگرانی متوجه نشد که آب کتری سرد نیست!
در همین حال با کمک مادر وپسر،«غلامرضا»پیکر نیم سوخته اش را به داخل سرویس بهداشتی کشاند و لحظاتی بعد شعله های آتش با شیلنگ آب فروکش کرد.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است طولی نکشید که صدای آژیر آمبولانس اورژانس به گوش رسید وپیکر نیمه جان پیرمرد به بخش سوختگی بیمارستان امام رضا(ع)انتقال یافت. عقربه های ساعت حدود۲۲:۳۰شب یلدا را نشان می داد که کادر درمانی پیرمرد را تحت مراقبت های ویژه قراردادند و اقدامات درمانی را در حالی آغاز کردند که «دگرسوزی با بنزین» روی برگه شرح حال بیمار نقش بست.
بنابرگزارش روزنامه خراسان ،حدود۸ روز بعد در حالی که «فخری»پس از وقوع این حادثه دلخراش به استان کرمان رفته و به دلیل بیماری خودش را در بیمارستان بستری کرده بود،اقدامات درمانی به نتیجه نرسید وپیرمرد ۷۴ ساله براثر عوارض ناشی از سوختگی جان سپرد. هنوز ساعتی از مرگ «غلامرضا»نگذشته بود که ماجرای این جنایت تکان دهنده ،قاضی ویژه قتل عمد مشهد را به بیمارستان و پزشکی قانونی کشاند.تحقیقات میدانی و مقدماتی قاضی دکتر صادق صفری بیانگر آن بود که احتمالا مرد دو زنه قربانی حسادت های زنانه شده است. بنابراین دستور بازداشت «فخری»را با رعایت همه حقوق متهمان صادر کرد و سپس عازم محل وقوع جنایت شد.
در سوخته واحد آپارتمانی،آیفون تصویری و دیگر لوازم کنار دیوار،حکایت از شعله های ترسناکی داشت که اگر زودتر خاموش نمی شدند، همه منزل«م»در آتش می سوخت.
در همین حال«م»(همسردوم)به قاضی صفری گفت:من سال ۸۴ با «غلامرضا»ازدواج کردم و یک پسر جوان دارم. با وجود این با هوویم مشکلی نداشتم اما او و «غلامرضا»مدام با هم درگیری داشتند به طوری که هوویم ۲سال بعد از ازدواج ما،روی خودرو اسید پاشید که پرونده قضایی هم در دادسرای شهید کامیاب تشکیل شد ولی بعد اگر چه ماجرا با تعهد هوویم پایان یافت ولی این درگیری ها ادامه داشت و چند بار هم به در منزل من آمده و سرو صدا به راه انداخته بود. شب حادثه (یکم دی)نیز شوهرم به مناسبت شب چله و روز زن به منزل من آمد که شلغم و لبو بارگذاشتم. در همین زمان پسرم از سرکار آمد و به من گفت:«مامانی»(هوو)دم در است!ولی شوهرم مانع بازکردن در شد و گفت:خودش می رود! با وجود این من او را به داخل منزل تعارف کردم که شوهرم آمد و این حادثه رخ داد.
​​​​​​​
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،در ادامه تحقیقات قضایی،«فخری»(متهم به قتل)نیز که با دستور قاضی شعبه ۲۵۵ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد به واحد آپارتمانی هوویش هدایت شده بود، به قاضی پرونده های جنایی گفت: اگر چه نباید پشت سر مرده حرف زد اما شوهرم رفتار خوبی با من نداشت و با افراد مختلف در ارتباط بود. من هم به خاطر فرزندانم در طول این سال ها چشم پوشی می کردم. در عین حال او مدام مرا تحریک می کرد که هیچ غلطی نمی توانم بکنم! من هم که بعد از ازدواج مجدد او دچار ناراحتی های روحی شده بودم و نمی توانستم خشم خودم را کنترل کنم قبل از وقوع این حادثه از فردی یک بطری بنزین گرفتم و به او گفتم برای خودروی پیکانم می خواهم!سپس بنزین را در انباری منزل گذاشتم تا این که ماجرای روز زن و شب یلدا پیش آمد. بطری بنزین را برداشتم و روی در منزل هوویم ریختم و سپس کبریت را کشیدم و از آن جا رفتم چرا که از وقتی هوویم وارد زندگی من شده بود روزگار خوبی را سپری نمی کردم و به خاطر استرس های شدید آرام و قرارنداشتم ...
براساس گزارش روزنامه خراسان،تحقیقات قضایی از سوی قاضی ویژه قتل عمد مشهد در حالی ادامه دارد که پیرزن ۷۴ساله به اتهام ارتکاب جنایت در بازداشت به سر می برد.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : دوشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۳ | 10:45 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |