برنامه شاه مخلوع ـ که انگلیسیها برای او تنظیم کرده بودند ـ این بود که از طریق کرمان به بندرعباس برود و از آنجا با یک کشتی، عازم هندوستان شود. به رضاشاه گفته بودند که پس از مدتی اقامت در هندوستان به هر کجا که خودش مایل باشد، میتواند سفر کند. [۳۲]
رضاشاه از تهران به اصفهان و سپس به کرمان و بندرعباس رفت. او از بندرعباس با یک کشتی تجاری عازم بمبئی شد؛ اما بر خلاف انتظار مسافران، کشتی به بمبئی نرفت و مسیر جزیره موریس را در پیش گرفت. [۳۳]
چرچیل، فردای حمله هیلتر به خاک شوروی، دست دوستی به سوی استالین دراز کرد و رضاخان، اولین قربانی این دوستی بین دو دشمن بود. [۷] [۸]
با اینکه دولتهای انگلیس و فرانسه از خرد شدن شوروی با حمله آلمان خوشحال بودند؛ اما به علت پیشرفتهای آلمان و به خطر افتادن منافع غرب در خاورمیانه تصمیم گرفتند به حمایت از شوروی بشتابند و ایران، بهترین راه کمک بود. [۹]
نگرانی از بیطرفی در جنگ جهانی دوم
در کوران جنگ جهانی دوم، پیش از آنکه انگلیس و فرانسه در یازدهم شهریور ۱۳۲۰ش. به آلمان اعلان جنگ کنند، ایران، بیطرفی خود را به آگاهی دولت انگلستان رسانده بود؛ اما بدیهی است که بیطرفی ایران به سبب اهمیت جغرافیای نظامی نمیتوانست به دیده احترام نگریسته شود؛ مضافاً اینکه بهانه بزرگی چون: تمایل ایران به آلمان نازی، توسعه روابط صنعتی و تجاری با آن کشور و وجود جاسوسان آلمانی در ایران کافی بود تا هر لحظه، هراس هجوم متفقین، فضای ایران را آشفتهتر سازد.
سرانجام با پیشروی فزاینده ماشین پرقدرت جنگی آلمان و اشغال هولانگیز و ناباورانه اروپا، راهی جز ایران برای رساندن مهمات و ساز و برگ جنگی به روسیه باقی نماند.
چرچیل مینویسد: «ایجاد یک راه ارتباطی از طریق ایران برای تماس با روسیه، فوقالعاده اهمیت داشت... ما برای اینکه با روسها تماس پیدا کنیم پیشنهاد کردیم عملیات مشترکی را در ایران شروع کنیم.» [۱۰] [۱۱]
سرانجام در نیمهشب دوشنبه، سوم شهریور ۱۳۲۰ قوای شوروی با پشتیبانی تانک و هواپیما از شمال و قوای انگلیس از مرزهای غربی، وارد ایران شدند. [۱۲]
جبهه دوم ارتش انگلیس از مرز خسروی عبور کردند و تاسیسات نفت شاه را تصرف و به سوی کرمانشاه پیشروی کردند. نیروهای ایرانی در برابر آنان، مقاومت زیادی کردند؛ اما در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ فرمان ترک مقاومت به تمام واحدهای نظامی ابلاغ شد و نیروهای انگلیس و شوروی به هم پیوستند و ارتش، تار و مار شد. [۱۳]
ملت ایران که دوران استبداد را میگذارند، طبعاً ارتش را یاری نمیکرد. ارتش ایران هم درحدی نبود که بتواند نیروهای انگلیس و شوروی را عقب بزند؛ ولی اگر مردم به مقاومت بر میخاستند، اشغال کشور به سادگی عملی نبود. با شکست ارتش ایران در برابر متفقین، علی منصور، نخستوزیر، سقوط کرد و ذکاءالملک فروغی زمامدار شد. [۱۴] [۱۵]
یکی از پیامدهای اشغال ایران به دست متفقین، سقوط رژیم استبدادی رضاخان و به قدرت رسیدن فرزندش محمدرضا بود. روز پنجم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای انگلیس و شوروی به سوی تهران حرکت کردند. در همین زمان رضاشاه استعفا داد. [۱۶]
محمدرضا پهلوی در کتاب «پاسخ به تاریخ» میکوشد تا وحشت رضاشاه را از روسها کتمان کند. وی مینویسد: «متفقین به دولت ایران اطلاع دادند که قوای مسلح آنها در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ تهران را اشغال خواهند کرد. به محض دریافت این خبر، پدرم گفت: "آیا تو فکر میکنی که من حاضرم از یک سرگرد انگلیسی دستور بگیرم؟" سپس در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ پدرم استعفا داد.» [۱۷]
اما اشرف پهلوی مینویسد: «پدرم به خاطر سن زیاد و ترس از روسها که با طرفدارانش به خشونت، رفتار کرده بودند و اینکه وقتی دید ارتشی که آن همه برای ایجادش خون دل خورده و تمام اتکایش به آن بود به این زودی و سادگی مضمحل شده و روسها به طرف تهران حرکت کردهاند، روحیه خود را به شدت باخت.» [۱۸]
رضاشاه، نامه استعفایی را ـ که فروغی تهیه کرده بود ـ امضا کرد و صبح روز ۲۵ شهریور به سوی اصفهان رفت. متن استعفا به شرح ذیل است: «نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله، مصروفِ امور کشور کرده و ناتوان شدهام، حس میکنم که وقت آن رسیده که یک قوه و بنیه جوانتری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد...؛ بنابراین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کنارهگیری نمودم و از امروز که ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ است، عموم ملت از کشوری و لشکری، ولیعهد و جانشین قانونی را باید به سلطنت بشناسد...» [۱۹] [۲۰] [۲۱]
استعفانامه رضاخان که منتظر تعیین تکلیف ولیعهد بود (پس از سوگند محمدرضا در مجلس) تقریر شد و مقدمات رفتن پدر و انتصاب پسر به سلطنت تدارک دیده شد. روز ۲۵ شهریور، استعفای رضاشاه و انتصاب محمدرضا به سلطنت به مجلس اعلام شد و روز ۲۶ شهریور، محمدرضا در مجلس سوگند خورد و رسماً شاه شد. [۲۲]
برنامه سفر رضاشاه که انگلیسیها برای او تنظیم کرده بودند، این بود که از طریق کرمان به بندرعباس برود و از آنجا با یک کشتی، عازم هندوستان شود. به رضاشاه گفته بودند که پس از مدتی اقامت در هندوستان، به هر جا که خودش مایل باشد، میتواند سفر کند. [۲۳]
سرانجام رضاخان به سرعت، سوار اتومبیلش شد تا به سوی اصفهان و سپس کرمان حرکت کند. خانوادهاش قبلاً به اصفهان رفته بودند. رضاخان هم عجله داشت که سریع، تهران را ترک کند تا به دست قشون روس نیفتد؛ زیرا هر لحظه ممکن بود آنان از کرج به تهران برسند. [۲۴]
سرانجام او به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی فرستاده شد. چند سال بعد در ۴ مرداد ۱۳۲۳ در آنجا بر اثر سکته مرد. جنازهاش را به مصر بردند و حدود ۶ سال به صورت امانت در آنجا گذاشتند و سرانجام سال ۱۳۲۸ جسدش را به ایران آوردند و دفن کردند. [۳۴]
رضاخان از اصفهان به کرمان و سپس به بندرعباس رفت. او از بندرعباس با یک کشتی تجاری، عازم بمبئی شد. برخلاف انتظار مسافران، کشتی به بمبئی نرفت و مسیر جزیره موریس را در پیش گرفت. [۲۵]
سرانجام رضاشاه به «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی فرستاده شد. چند سال بعد در چهارم مرداد ۱۳۲۳ در آنجا بر اثر سکته مرد.
قول آبراهمیان در مورد مرگ رضاشاه
آبراهامیان مینویسد: «سرنگونی و سرانجام مرگ رضاشاه در تبعید که در آخرین سالهای پادشاهی به مستبدی حریص و بیرحم و مرموز تبدیل شده بود، کسی را متاسف و متاثر نکرد.» [۲۶]
جنازه او را به مصر بردند و حدود شش ماه به صورت امانت گذاشتند. سرانجام در سال ۱۳۲۸ جسد او را به ایران آوردند و دفن کردند. [۲۷]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی