شهدای انفجار مواد محترقه در کلانتری مشهد به ۳ تن رسید
یکی دیگر از مصدومان حادثه انفجار موادمحترقه در کلانتری شهید رجایی مشهد،شربت شهادت نوشید و به دیدار حق شتافت.
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی شب گذشته با تایید خبر شهادت سرباز وظیفه مهدی گل شاهی به خبرنگار ارشد روزنامه خراسان گفت:حدود ساعت ۱۳ دهم فروردین حادثه انفجار مقداری سرنج(مواداولیه ساخت مواد محترقه)درکلانتری شهید رجایی مشهد رخ داد که طی آن دو تن از جان برکفان انتظامی(سروان یاسریاحسین و سرباز وظیفه امین نیکوسیردستجردان)به دیدار حق شتافتند و یکی دیگر از عوامل انتظامی نیز مصدوم شد که بلافاصله به مرکز درمانی انتقال یافت اما متاسفانه باگذشت ۵ روز از این حادثه تاسف بار، اقدامات درمانی به نتیجه نرسید و سرباز وطن گل شاهی نیز به سوی پروردگار عروج کرد. سرتیپ دوم احمد نگهبان با تسلیت به خانواده این سرباز وطن و همه عوامل انتظامی افزود:مراسم تشییع پیکر این عاشق سبکبال اطلاع رسانی خواهد شد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است به دنبال وقوع حادثه انفجار موادمحترقه توقیفی در کلانتری شهید رجایی،بلافاصله قاضی علیرضا موسایی(دادستان نظامی خراسان رضوی)نیز در محل حادثه حضور یافت و دستورهای ویژه ای را برای پیگیری و تحقیق جامع در این باره صادر کرد. با این دستور قضایی،بررسی های تخصصی از سوی قاضی کابلی(بازپرس دادسرای نظامی)آغاز شد و همه ابعاد و جوانب این ماجرا زیر ذره بین تحقیقات قرارگرفت.
شگرد کثیف برای سرقت های سریالی!
مردسابقه داری که بیش از یک دهه از عمرش را پشت میله های زندان گذرانده است، در حالی دوباره به جرم سرقت از خواربارفروشی ها به دام افتاد که پلیس، دختر جوان او را نیز به اتهام همدستی با پدرش در سرقت های سریالی دستگیر کرد اما ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن۲۴ ساله ای که با پرداخت خسارت های مالباختگان موفق شد رضایت شاکیان خود را جلب کند، در حالی که با تناقض گویی های آشکار تلاش می کرد فقط پدرش را عامل سرقت از خواربارفروشی ها معرفی کند، درباره سرگذشت خود گفت: کودک خردسالی بودم که پدرم به جرم حمل ونگهداری مواد مخدر به ۱۲سال زندان محکوم شد و من در منزل نزدیکانم بزرگ شدم. با وجود این، مادرم به زندگی مشترک با پدرم ادامه داد و از او تعهد گرفت که دیگر به دنبال مواد مخدر نرود ولی پدرم بعد از آزادی از زندان همچنان به خلافکاری های خود ادامه داد و برای تامین هزینه های اعتیاد به سرقت اموال مردم روی آورد؛ به همین خاطر هم مادرم حدود ۲سال قبل طلاق گرفت. من هم زمانی که دختری نوجوان بودم و در منزل دایی ام زندگی می کردم، به تنهایی به مشهد آمدم و در یک کارگاه بافتنی مشغول کار شدم .آن زمان دختری ۱۶ساله بودم که عاشق صاحبکارم شدم و می خواستم با او ازدواج کنم ولی پدرو مادرم مخالف بودند . مادرم مرا در خانه حبس کرد تا با «رجب» ارتباطی نداشته باشم اما من در یک فرصت مناسب مدارک شناسایی خودم را برداشتم و به خانه پدر رجب رفتم. آن ها ابتدا مرا نپذیرفتند؛ چرا که تصور می کردند مادرم مرا به خانه آن ها فرستاده است ولی بعد با اصرار «رجب» همان جا ماندم و با هم ازدواج کردیم. در این مدت پدرم نیز گاهی که زندان نبود، به خانه ما می آمد و از خودروی من برای مسافرکشی استفاده می کرد. من هم در آزمون رانندگی ثبت نام کرده بودم و به خودرو نیاز نداشتم! تا این که روزی پدرم دو کیسه برنج به خانه آورد و مدعی شد آن ها را از افراد معتاد خریداری کرده است! البته پدرم سابقه سرقت دارد و در همین رابطه هم قبلا دستگیر و زندانی شده است اما این بار زمانی که من به خانه ام آمدم، نیروهای کلانتری گلشهر را دیدم که پدرم را دستگیر کرده اند. آن ها خودرو را توقیف کردند و مرا هم به اتهام همدستی با پدرم به کلانتری آوردند چرا که هنگام سرقت یک زن جوان همراه پدرم بود! در بازرسی از داخل خودرو مقدار زیادی خواربار مانند برنج، چای، گردو، قند و... کشف شد که پدرم به سرقت های سریالی اعتراف کرد ولی برخی از شاکیان مرا هم شناسایی کردند که مجبور شدم خسارت های آنان را بپردازم.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است:تناقض گویی های آشکار این زن جوان که مدعی بود در سرقت های سریالی پدرش نقشی ندارد، در حالی فاش شد که بررسی های تخصصی نیروهای انتظامی نشان داد مرد میانسال به همراه دختری جوان وارد فروشگاه های بزرگ می شد و مرد با پرت کردن حواس فروشنده، زمینه و موقعیت سرقت کالاها را فراهم می کرد و آنان در یک چشم بر هم زدن کیسه های برنج و دیگر کالاها را به درون خودرو انتقال می دادند و...
بنابر این گزارش، با توجه به گذشت شاکیان از زن جوان، تحقیقات نیروهای زبده تجسس با دستورهای ویژه سرهنگ ابراهیم عربخانی (رئیس کلانتری گلشهر مشهد) برای ریشه یابی سرقت های سریالی ادامه یافت.
ماجرای واقعی زیر پوست شهر
جنایت های هولناک در قاب نوروز!
سه جنایت هولناک در قاب نوروز قرارگرفت و تحقیقات قضایی برای ریشه یابی این حوادث وحشتناک زیر نظر قاضی ویژه قتل عمد مشهد آغاز شد.
پسری مادرش را کشت و گلوی پدرش را برید!
به گزارش روزنامه خراسان،اولین جنایت تکان دهنده نوروزی در صبح دوم فروردین هنگامی فاش شد که زن جوانی از طبقه سوم یک ساختمان مسکونی واقع در بولوار دلاوران مشهد به طبقه همکف آمد تا به پدر و مادرش سربزند اما او با صحنه ترسناکی روبه رو شد و دست وپایش به لرزه افتاد.
پدر او که زیر گلویش شکاف برداشته بود خون آلود کف پذیرایی افتاده وپیکر بی جان مادرش نیز کنار اپن آشپزخانه قرارداشت. زن جوان که بادیدن این صحنه دلخراش دچار شوک شده بود،سراسیمه و هراسان با نیروهای امدادی تماس گرفت و بدین ترتیب با انتقال پیکر نیمه جان پیرمرد۷۰ساله به بیمارستان ولایت مشهد،ماجرای این حادثه هولناک به قاضی ویژه قتل عمد نیز گزارش شد. طولی نکشید که با حضور قاضی دکتر صادق صفری در خیابان دلاوران ۲۰،تحقیقات قضایی آغاز ومشخص شد زن ۶۵ ساله که زینب نام داشت بر اثر عوارض ناشی از برخورد جسم سخت به ناحیه سر به قتل رسیده و همسر ۷۰ساله او نیز هدف ضربات وحشتناک چاقو قرارگرفته است.
قاضی صفری که براساس تجربیات قضایی،تحقیقات میدانی را ادامه می داد بی درنگ دستور بازداشت پسری جوان را صادر کرد که درآن ساختمان ۳طبقه حضور داشت. این جوان که ابتدا سعی می کرد جنایت مذکور را به درگیری بین پدر ومادرش گره بزند اما وقتی در برابر سوالات تخصصی قاضی ویژه قتل عمد قرارگرفت،دیگر نتوانست حقیقت ماجرا را پنهان کند! این جوان در حالی که مدعی بود به او تهمت سرقت سند منزل را زده اند،به درگیری با پدرش اعتراف کرد و گفت:من ساکن زابل هستم.حدود یک هفته قبل به مشهد آمدم تا از پدر و مادرم خبری بگیرم ولی آن ها به من تهمت سرقت سند را زدند. به همین خاطر چاقو را از آشپزخانه برداشتم و ضرباتی به سر و گردن و شکم پدرم زدم که گلویش بریده شد. در همین حال مادرم جلو آمد که سر او را گرفتم و به لبه میز اپن کوبیدم که بی حال کف اتاق افتاد.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است این جوان که مدعی بود چندبار در بیمارستان های روان پزشکی زاهدان و مشهد بستری شده است، در حضور قاضی صفری چگونگی وارد آوردن ضربات چاقو به پدرش و قتل مادرش را بازسازی کرد وبدین ترتیب قاضی شعبه ۲۵۵ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد دستور انتقال وی به پلیس آگاهی را صادر کرد تا زوایای پنهان این جنایت تکان دهنده مورد واکاوی های بیشتر قرارگیرد. بنابراین گزارش، بررسی های جنایی زیر نظر سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمدآگاهی مشهد)ادامه دارد.
قتل با دسته چاقو
به گزارش روزنامه خراسان، دومین جنایت نوروزی در مشهد صبح هشتم فروردین زمانی برملا شد که مرد۵۳ساله ای در بیمارستان طالقانی مشهد بر اثرعوارض ناشی از اصابت دسته چاقو جان سپرد. حدود ساعت۱۰:۳۰ صبح بود که با گزارش نیروهای انتظامی،قاضی دکتر صادق صفری عازم مرکز درمانی شد و بدین ترتیب بررسی های قضایی در حالی ادامه یافت که تحقیقات نشان داد:«ابراهیم – الف»طی یک درگیری در اولین روز فروردین در یکی از روستاهای اطراف مشهد هدف ضربات دسته چاقو قرارگرفته و به بیمارستان منتقل شده است. برادرمقتول درباره این ماجرا به قاضی ویژه قتل عمد گفت:وقتی به من خبر دادند که برادرت را کتک زده اند ساعت حدود۱۹روز اول عید بود. زمانی که خودم را به محل رساندم دیدم از دهان و گوش او خون بیرون می زد. به من گفتند دو نفر باموتورسیکلت برادرم را که سوار پژو پارس بود، متوقف کرده اند و با شکستن آینه خودرو،با ته دسته چاقو ضرباتی به سرش زده اند! گزارش روزنامه خراسان حاکی است تحقیقات بیشتر دراین باره با راهنمایی های ویژه قضایی ،توسط سروان آرمین منفرد (افسرپرونده)ادامه دارد.
خودسوزی یا جنایت!
بنابرگزارش خبرنگار روزنامه خراسان،سومین حادثه وحشتناک نوروزی نیز هشتم فروردین هنگامی زیر ذره بین تحقیقات قضایی قرارگرفت که نیروهای کلانتری شهرک مهرگان مشهد از مرگ زن جوانی خبردادند که دچار سوختگی شدیدی شده بود. در حالی که بررسی های مقدماتی قاضی دکتر صادق صفری حکایت از مرگ مشکوک این زن جوان داشت،گروهی از عوامل تجسس کلانتری مهرگان،عملیات دستگیری همسر این زن را با دستور قاضی ویژه قتل عمد آغاز کردند و او را داخل منزلی در منطقه خلق آباد به دام انداختند اما این مرد جوان در حالی منکر ارتکاب قتل شد که مدعی بود همسرش سابقه خودکشی نیز دارد!براساس گزارش روزنامه خراسان،بررسی های تخصصی درباره مرگ مشکوک این زن جوان که با مواد قابل اشتعال سوخته بود،درحالی ادامه دارد که برخی تحقیقات نیز احتمال خودسوزی وی را قوت بخشیده است.
دام ربا خواران یا ... !
اگرچه همسرم به بهانه های مختلف به روابط سردعاطفی ما دامن می زد اما من بازهم به بازگشت او به زندگی مشترک امیدوار بودم تا جایی که بلندپروازی و ولخرجی های او زمینه را برای ورود رباخواران به این زندگی آشفته فراهم کرد و من در حالی برای بار دوم دستگیرشدم که همسرم نیز در زندان به سر می برد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،مرد ۵۱ ساله ای که اسفند گذشته و با حکم جلب شاکیانش توسط عوامل انتظامی کلانتری گلشهر مشهد دستگیر شده بود، با بیان این که بدهکاری ها و چک های بلامحل زندگی آشفته اش را به تباهی کشانده است، درباره سرگذشت عبرت انگیز خود گفت:تامقطع کارشناسی ارشد تحصیل کردم و در یکی از مدارس مشهد معلم بودم اما مسیر اشتباه زندگی ام از روزی آغاز شد که در همان دوران نامزدی فهمیدم اختلافات اخلاقی و اعتقادی زیادی با همسرم دارم.
آن زمان به تازگی به استخدام آموزش وپرورش درآمده بودم که با یکی از بستگان دورمان درکرج پای سفره عقد نشستم ولی به خاطر مسائل مادی مدام تحقیر می شدم و اختلافات اخلاقی و سلیقه ای ما نیز روز به روز بیشتر خودنمایی می کرد تا حدی که بالاخره نامزدم حلقه ازدواج را پس فرستاد و من هم که دیگر از این وضعیت خسته شده بودم، درحالی تصمیم به جدایی از او گرفتم که دعوت نامه های مجلس عروسی را برای بستگان وآشنایان ارسال کرده بودیم.در همین شرایط بود که با وساطت بزرگ ترها هردو نفرمان از طلاق منصرف شدیم و مجلس عروسی را برگزار کردیم. حالا با آغاز زندگی مشترک، اوضاع مالی من هم رو به راه شده بود ولی تفکر مادی همسرم که زنی نوجوان بود همچنان بر همه امور زندگی غلبه داشت و من هم تلاش می کردم تا با او مدارا کنم.
چند سال بعد و درحالی که صاحب دو فرزند شده بودیم، اختلافات ما به شکل دیگری شدت گرفت.آن زمان پسرم «سهراب» در مدرسه ابتدایی درس می خواند و همسرم با مادر یکی از همکلاسی های او دوست شد و به منزل آن ها رفت و آمد می کرد. «نوشین» پسری حدود۱۷ ساله هم داشت اما «مهناز»پوشش متعارف را در حضور او رعایت نمی کرد و با «نوشین»قلیان می کشید.
یک روز وقتی رفتارهای نامناسب و خنده های نابجای همسرم را در خانه آن ها دیدم دیگر نتوانستم این صحنه را تحمل کنم و به «مهناز» اعتراض کردم ولی او مقابلم ایستاد و گفت:تو لبخندهای مرا هم دوست نداری؟! خلاصه معاشرت های همسرم با پسر«نوشین» ادامه یافت تا این که بالاخره یک روز با آن پسر در منزل خودمان گلاویز شدم ولی همسرم در میان درگیری به جای آن که از من حمایت کند،مرا به گوشه اتاق هل داد! و از آن روز به بعد دیگر روابط عاطفی من و «مهناز»رو به سردی گذاشت و بهانه گیری ها در حالی شروع شد که چشم و هم چشمی ها و ولخرجی های او روز به روز بیشتر می شد تا جایی که مجبور شدم خانه ام را بفروشم وپول آن را به حساب بانکی همسرم واریز کنم! در واقع می خواستم به هر طریقی زندگی مشترک را حفظ کنم چرا که حالا پسرم به سن نوجوانی رسیده بود و دخترم نیز در مقطع ابتدایی تحصیل می کرد. در این شرایط رفتارهای نامتعارف همسرم نیز شدت گرفته بود و نوع پوشش و خالکوبی هایش آزارم می داد. در همین زمان پدرم از دنیا رفت و پسرم نیز در یکی از دانشگاه های غرب کشور پذیرفته شد. از سوی دیگر من برای فرار از نابسامانی های زندگی مشترک به منزل مادرم رفتم تا از او مراقبت کنم ولی آرام آرام روزهایی که در کنار مادرم بودم، بیشتر شد و من کمتر به خانه خودم می رفتم. «مهناز» هم از این وضعیت راضی به نظر می رسید چرا که روابط عاطفی سردی بین ما حکمفرما بود. در یکی از همین روزها همسرم تصمیم گرفت در بیرون از خانه مشغول کار شود. او با کمک پسرم با مردی آشنا شد که در زمینه خرید و فروش پوشاک خارجی فعالیت داشت و به طور پنهانی پول فروش منزل را که هنوز درحساب بانکی اش بود، به «میثم»داده بود تا پوشاک وارد کشور کند! ولی طولی نکشید که من به روابط نزدیک او و«میثم» مشکوک شدم. وقتی سراغ پول ها را گرفتم هربار بهانه ای می آورد و پاسخ درستی نمی داد فقط ادعا می کرد نگران نباشم! زمانی که اصرار می کردم ماجرای مهریه اش را پیش می کشید که باید به او بپردازم. من هم که هنوز او و فرزندانم را دوست داشتم،خیلی انعطاف به خرج می دادم به امید این که روزی این زندگی آشفته سرو سامان بگیرد!
مدتی بعد «مهناز» دسته چک مرا گرفت تا به عنوان پشتوانه فعالیت های تجاری اش از آن استفاده کند اما من زمانی فهمیدم که همسرم در دام رباخواران افتاده است که طلبکاری به خاطر صدور چک صد میلیون تومانی با من تماس گرفت و همسرم ادعای او را رد کرد! تازه متوجه شدم او حتی از دیگران هم پول گرفته و به ربا خواران داده است!
خلاصه چند سال قبل بالاخره کار ما به طلاق کشید و من هم با حکم دادگاه و شکایت طلبکاران راهی زندان شدم. این درحالی بود که من مقداری طلا نیز به صورت اقساطی خریده و برای سرمایه گذاری به همسرم داده بودم. باوجود این طولی نکشید که شاکیان، مخفیگاه همسرم را پیدا کردند و او هم راهی زندان شد ولی بازهم پاسخ درستی درباره سکه های طلا به من نمی داد! و ادعا می کرد با زنی برای خرید زعفران شریک شده و او هم پول طلاها را بالا کشیده است. حالا هم وقتی پیگیر درمان آسیب دیدگی دخترم در بیرون از زندان بودم،یکی از طلبکاران با حکم جلبی که داشت به سراغم امد ومن دوباره دستگیر شدم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور ویژه سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری گلشهر مشهد)بررسی های کارشناسی و اقدامات مشاوره ای و همچنین رویارویی این مرد میان سال با شاکی پرونده به منظور توافق برای پرداخت بدهکاری هایش در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجراهای واقعی زیر پوست شهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی