چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را 4

موصل : صبحگاه از راهی دیگر، قصد «کحیل» (کحیل: شهری بزرگی بوده در کنار دجله و بالاتر از تکریت و در سمت غربی آن واقع شده است، ولی اکنون اثری از این شهر نیست. (معجم البلدان 4/439)) کرده جانب «جهینه» (جهینه، به ضم جیم: منطقه ‏ای است از نواحی موصل که در کنار دجله قرار گرفته و تا موصل یک منزل راه است. (مراصد الاطلاع 1/363)) را در پیش گرفتند و والی «موصل» (موصل: شهر مشهور و قدیمی است که در کنار دجله قرار گرفته و در وسط آن شهر، قبر جرجیس پیامبر است. (مراصد الاطلاع 3/1333) را از ورود خود باخبر ساختند، وی دستور داد شهر را زینت کرده و گروهی را به بیرون از شهر فرستاد! مردم گفتند: بدون تردید، این سر حسین بن علی علیه‏‌السلام است که او را خارجی گویند! چهار هزار کس، آماده جنگ شدند تا سر مطهر را از آنان بستانند و زیارتگاهی برپا کنند و والی خود را از دم شمشیر بگذرانند؛ به روایتی گفتند: «تبا" لقوم کفروا بعد ایمانهم اضلالة بعد هدی؟ ام شک بعد یقین ؟» (وای بر گروهی که بعد از ایمان کافر شدند، آیا گمراهی بعد از هدایت و شک پس از یقین ؟!») ، مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسیر خود را تغییر داده و به قصد «تل اعفر» (یتل اعفر، بعضی آن را تل یعفر می‏‌گویند، و آن قلعه ‏‌ای است بین سنجار و موصل، و در آن رودخانه ‏‌ای جاری است. (مراصد الاطلاع 1/268)) و «جبل سنجار» (سنجار: شهر مشهوری است از نواحی جزیره، که در کنار کوهی واقع است و از آنجا تا موصل سه روز راه است و تا نصیبین نیز همین اندازه. (قمقام زخار 551)) حرکت کردند تا در «نصیبین» منزل گزیدند (قمقام زخار 548) . [موصل / مشهد رأس‌الحسین (ع) : شهرآشوب و هروی از این زیارتگاه یاد کرده ‌اند (مناقب آل ابی‌طالب ج۴، ص۹۰؛ الاشارات الی معرفة الزیارات ص۷۰) و هروی آن را به عنوان «محل گذاشتن سر امام حسین (ع) در زمان عبور اسرا» معرفی کرده است] . بَلَد / مقام عمر بن امام حسین (ع) : بلد شهر کوچکی در شمال موصل بوده که امروزه به نام اسکی موصل شناخته می‌شود. هروی به وجود زیارتگاهی به نام «عمر بن الحسین» (ع) در این شهر اشاره کرده که با استناد به کتیبه موجود در آن، این زیارتگاه، مقام عمر بن امام حسین (ع) در زمان اسارت وی در سال ۶۱ قمری بوده و ساختمان زیارتگاه را شخصی به نام ابراهیم بن قاسم مدائنی در سال ۱۰۳ (؟) ساخته و خان القطن (سرای پنبه) در بازار کهنه شهر بلد را وقف آن کرده است (مناقب آل ابی‌طالب ج۴، ص۹۰؛ الاشارات الی معرفة الزیارات ص68)

مشهد النقطه واقعه منزل موصل : چون لشگر ابن زياد در اثناى راه خود به نزديك موصل رسيدند كس به امير موصل فرستادند و پيغام دادند كه شهر را بياراى و به استقبال ما بيرون آى و طبقهاى زر و سيم مهيا ساز تا بر ما نثار كنى به آمدن ما در منزل تو و نيز افتخار بر تمام حكام ديار كن زيرا كه سر حسين بن على (عليه السلام) و برادران و ياران او همراه است و اهل بيت او را نيز از خانم و كنيز با ديده‏هاى اشگ ريز مى‏آوريم والسلام عمادالدوله كه حاكم موصل بود اهل شهر را جمع كرد و صورت حال را با ايشان در ميان آورد گفت اى قوم زنهار باين سخن تن ندهيد و بدين نصيحت همداستان نباشيد اصلا نه استقبال كنيد و نه اين جماعت را به شهر خود راه بدهيد زيرا اين كار براى شما عار و شكست است. رعايا گفتند: اى امير خدا تو را خير دهد، تو هميشه به رعايا مهربان بوده و هستى آنچه فرمائى اطاعت مى‏كنيم، پس موصليان آب و آذوقه فرستادند و پيغام دادند آمدن شما به شهر ما مصلحت نيست اين آذوقه را بگيريد و هر كجا كه مى‏خواهيد برويد، آن جماعت از اين جواب در خشم شدند از پشت شهر انداختند جائى كه در يك فرسخى شهر واقع بود فرود آمدند سر مطهر منور امام (عليه السلام) را از نيزه فرود آوردند و در آنجا سنگ بزرگى بود روى آن سنگ نهادند قطره خونى از سر مبارك بر آن سنگ چكيد و آن خون در ميان سنگ نهان شد هر سال روز عاشوراء از آن سنگ خون تازه مى‏جوشيد، مردمان از اطراف و اكناف و نواحى مى‏آمدند و دور آن سنگ حلقه ماتم مى‏زدند و به مراسم عزادارى مشغول مى‏شدند و به همين منوال بود تا زمان عبدالملك مروان عليه اللعنة و العذاب كه آن سنگ را از آن مقام برداشتند و ديگر كسى از آن سنگ نشانى پيدا نكرد وليكن اهل موصل در آن موضع قبه و بارگاهى ساختند و او را مشهد النقطه نام نهادند هر سال كه ماه محرم مى‏شود مردم در آنجا آمده و مراسم عزاء بجاى مى‏آورند. صاحب روضة الشهداء مى‏نويسد: چون اهل موصل لشگر ابن زياد را به شهر خود راه ندادند شمر لعين با تابعان خود در بيرون شهر شب را منزل كردند صبح رو به شهر نصيبين نهادند.

عین الورده : (عین الورده: شهر مشهوری است از شهرهای جزیره، که بین حران و نصیبین واقع شده است و تا نصیبین 15 فرسخ فاصله دارد، و واقعه عین الورد که بین توابین و شامیان رخ داد، در این منطقه اتفاق افتاده است. (نفس المهموم 566 ؛ معجم البلدان 4/180)) . [امروزه منطقه عین الورد به نام رأس العین شناخته می شود. نام دیگر عین الورد، «جزیره» است»] . کاروان، بامدادان به «عین الورده» رسید و والی آنجا را خبر کردند، او و اهل آن شهر پذیرفتند که آن سرها در شهر بگردانند، و مقرر شد که از باب اربعین داخل گردند، سر منور را در میدان شهر بر نیزه کردند، و از نیمروز تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، گروهی شادمانی می‏‌کردند که سر خارجی است، و جمعی گریان بودند.

حرّان : حرّان از توابع ترکیه کنونی است. نوشته اند که حضرت ابراهیم (ع) پس از رهایی از آتش نمرود به این شهر، حران هجرت کرد و این شهر نخستین شهری است که بعد از طوفان نوح بنا شده است میان شهر رقه و حران ده روز راه بوده است و در این شهر صابئین و يهود منزل داشته اند. وقتی سرها نزدیک شهر حران رسید، مردی یهودی که او را يحیای حرانی می گفتند و در دیری مرتفع نزدیک شهر به عبادت مشغول بود، خبر یافت که کاروان اسیران (زن و مرد) همراه سرها به سمت حران در حرکت است. وی بر فراز تپه به تماشا آمد و سرهای بریده را بر سنان و نیزه ها دید و در پی سرها قافله ‌ی اسیران را که حرکت می کردند. چشم یحیی به سر امام افتاد، ناگهان دریافت که لب‌ها در حال حرکت است. نزدیک تر آمد و گوش سپرد و شنید که سر زمزمه می کند: و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون، با شنیدن این آیه، شگفت زده و هراسان، خود را به حاملان سر نزدیک کرد و از یکی پرسید: این سر کیست؟ پاسخ گفتند: سر حسین پسر علی بن ابی طالب. پرسید: نام مادرش چیست؟ گفتند: فاطمه (س) دختر محمد مصطفی ص پرسید: این اسیران کیستند؟ گفتند: فرزندان و خویشاوندان حسین اند؛ یحیی به شدت گریست و گفت: سپاس خدای را که دریافتم راه حقیقت جز دین محمد مصطفی (ص) نیست و ضلالت جز جدایی از این راه و سرانجام گمراهان آتش جاودان. سپس عمامه ی خود را بین زنان تقسیم کرد و جامه ‌ی خز خود را با هزار درهم به امام سجاد ع بخشید. گروهی او را از این کار منع کردند، شمشیر کشید و جنگید و پنج تن را کشت و کشته شد. او را نزدیک دروازه‌ی حران دفن کردند و مزار او به “قبر يحیی شهید” مشهور است. در کتاب” الامام الحسین و اصحابه” آمده است که شهادتین گفت و لباس و غذا برای زنان و کودکان اهل بیت آماده کرد و با سپاه حاملان سر جنگید و تعداد زیادی کشته شدند و در باب جیران پس از شهادت دفن شد که احتمالا جیران همان حران باشد. یحیی را شهید حرانی نیز گفته اند.

منزل نصيبين : چون اهل بيت رسالت را آن قوم ضلالت آئين به نزديكى شهر نصيبين آوردند سرها را از صندوقها بدر آوردند و بر نيزه‏هاى بلندى زدند و در نظر اهل بيت جلوه دادند فلما رات زينب راس اخيها بكت و انشات تقول همينكه چشم عليا مكرمه زينب خاتون بسر برادر افتاد با چشم گريان اين ابيات را انشاء نمود زبانحال آن مخدره‏ : اتشهرونا فى البرية عنوةكفرتم برب العرش ثم نبيهلحاكم اله العرش يا شر امة و والدنا اوحى اليه جليل كان لم يجئكم فى الزمان رسول لكم فى لظى يوم المعاد عويل . معين صاحب روضه مى‏نويسد كه لشگر كس بنزد حاكم نصيبين فرستادند كه نام او مقصود بن الياس بود كه شهر را بيارائيد و به استقبال بدر آئيد. يامرونه بتزئين البلد و القرى و تحسين الضيافة و القرى دخلوها فى كبكبة عظيمة. بعد از آراستن شهر و آوردن اسيران به در دروازه و ديدن تماشائيان . فمالبثوا الا ان برقت سحابة عليهم ببرق من القهر الالهى. ناگاه به قدرت الهى از ابر قهر و غضب پادشاهى برقى پديد آمد كه يك نيمه شهر را سوخت غوغا در شهر پديدار شد مردمان بهم بر آمده لشگريان خجالت زده از آن شهر به در آمدند قصد مرحله ديگر كردند به شهرى رسيدند كه رئيس آنجا سليمان بن يوسف بود.

دروازه سلیمان (بعد از شهر نصيبين) : سليمان را دو برادر بود يكى از آنها در جنگ صفين بدست اميرالمومنين (عليه السلام) كشته شده بود و يكى با اين برادر در حكومت شهر شريك بود و شهر ايشان دو دروازه داشت يكى به سليمان تعلق داشت ديگرى به برادرش چون خبر آمدن لشگر را به شهر شنيدند تهيه و تدارك ديدند و تشريفات چيدند اما در باب ورود به شهر با هم مخاصمه كردند او مى‏گفت بايد از دروازه من وارد شوند ديگرى‏ مى‏گفت از دروازه من ميان دو ناصبى ملعون جنگ در افتاد. فقامت الفتنة و هاجت الفساد فاخذ السيوف من الجانبين فاخذها و نفذت السهام من الطرفين منافذها و انقطع الأمن و الأمان فقتل سليمان. در ميان آن گير و دار. سليمان وارد نيران شد كه لشگر شمر عليه اللعنة از آنجا نيز سراسيمه شده روى به حلب نهادند. فانقلبوا من شر المنقلب فانحدروا الى حلب. در كامل السقيفه مى‏نويسد: عبور لشگر كفرآئين پسر زياد پليد به ميا فارقين‏(به فتح ميم و تشديد ياء اسم شهرى است كه زنى آنرا ساخت و نامش ميار فارقين بود) افتاد در اين منزل كه لشگر عبور كرده ‏اند از جاده سلطانى و اصلى نرفتند بلكه از ترس محبان اهل بيت عليهم السلام از بيراهه حركت كردند لهذا ترتيبى از حركت ايشان در كتب مقاتل نيست فقط نامى از منازلى كه به آن گذشته‏ اند برده شده و آنها عبارتند از: اندرين چنانچه در كامل السقيفه آمده و ديگر شهر ايمد چنانچه صاحب روضه نام آن را برده. در مقتل ابو مخنف است كه از نصيبين به عين الورده و از آنجا به ناصر جمان و از آنجا به دوغان عبور كردند. در نسخه ديگر ابو مخنف آمده كه از عين الورده به دعوات رفتند و از والى آنجا درخواست استقبال نمودند والى با طبل و نقاره به استقبال آن كفر كيشان آمد و سپاه را از دروازه اربعين به شهر وارد نمود سپس از آنجا به حلب رفتند.

رقه : (رقه اسم شهری است مشهور در کنار شط فرات، و از بلاد جزیره محسوب می‏‌شود و تا حران سه روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/626)) . آنگاه مأموران ابن زیاد، سر امام حسین علیه‏‌السلام و سایر شهدا را از «عین الورده» حرکت دادند و طی طریق کردند تا به «رقه» رسیدند. [در جنوب رقّه کوه و منطقه صفین واقع شده که محل درگیری معروف صفین در سال 37 قمری بود] . [بالِس / مشهد الحَجَر : بالِس شهر تاریخی کهنی در شمال شام بر ساحل رود فرات است که در قرون اولیه اسلامی، بندرگاه کشتی‌هایی که در این رود حرکت می‌کردند، شناخته می‌شده است. بخشی از ویرانه‌های این شهر امروزه در ساحل دریاچه عظیم اسد که پس از تأسیس سد بزرگ فرات در غرب رقّه به وجود آمده، هنوز قابل رؤیت است و در چند کیلومتری آن، شهر نسبتاً جدیدی به نام «مسکنه» قرار دارد. هروی از زیارتگاهی به نام «مشهد الحَجَر» در بالس یاد کرده که به گفته وی، محل گذاشتن سر امام حسین (ع) در زمان عبور اسرا بوده است (الاشارات الی معرفة الزیارات ص۶۱). امروزه درون قبرستانی قدیمی مشرف به ویرانه‌های شهر بالس، محلی وجود دارد که اهالی منطقه، آن را مقام رأس الحسین (ع) می‌دانند (تحقیق میدانی نگارنده) و ممکن است بقایای زیارتگاه مورد اشاره هروی باشد]

جوسق : (جوسق، به مکان‌های بسیاری اطلاق می‏‌شود، قریه بزرگی از توابع بغداد و قریه ‏‌ای از قریه‏ ‌های نهروان و به قریه ‏‌ای از نواحی مصر و به قریه ‏‌ای از قریه‏‌های ری و به قلعه‏ ‌ای در ری نیز اطلاق می‏‌شود. (مراصد الاطلاع 1/358)) . هنگامی که کاروان از «رقه» عبور کردند، بر مکانی به نام «جوسق» وارد شدند و از آنجا نیز حرکت کرده و بسوی فرات ره سپردند تا به نزدیکی‌های «بسر» (بسر - بضم باء و سکون سین - قریه است در شام از اراضی دمشق محسوب می‏‌شود و در آنجا مزاری است که گفته شده قبر یسع است. (مراصد الاطلاع 1/196)) رسیدند و از این مکان به والی «حلب» نامه ‏‌ای نوشتند و آنان را از جریان کار خود آگاه ساختند و شب را در «دعوات» و یا در «حلب» بسر بردند!

دعوات : (در معاجم، موضعی را به این عنوان یعنی «دعوات» نیافتم، ولی در کتب، مقتل از آن نام برده شده است) . مأموران چون به نزدیک «دعوات» رسیدند، نامه‏‌ ای به والی آنجا نوشته که: ما سر حسین را با خود آورده‏‌ ایم. او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوق‌ها و کرناها بدمند و خود نیز برای استقبال از شهر بیرون آمد، سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از دروازه‏‌ای که آن را اربعین می‏‌نامیدند وارد نموده و در یکی از میدان‌های شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی می‏‌کردند و می‏‌گفتند: این سر خارجی است که بر یزید خروج کرده است! پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند. علی بن الحسین علیه‏‌السلام در آن هنگام گریست و این شعر را خواند: لیت شعری هل عاقل فی الدیاجی - بات من فجعة الزمان یناجی - انا نجل الامام ما بال حقی - ضائع بین عصبة الاعلاج (ای کاش می‏‌دانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمت‌ها بیتوته کند و از سختی‌های زمان زمزمه نماید؛ من فرزند امام هستم، چه شده است که حق من ضایع شود بین این گروه کفار») (الدمعة الساکبة 5/65)

http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm

چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را 5

حلب : ابو مخنف مى‏نويسد: شهر حلب را براى ورود اسيران و سرهاى آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) زينت كردند. و زينت المدينة و ضربت الطبول و اشهروا حريم آل محمد. مردم با ساز و نقاره اهل بيت رسالت را وارد شهر كردند حريم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را با كمال خوارى و زارى به آن حالتيكه شرح داديم از كوچه و بازار حلب عبور دادند تا به منزلگاه رسيدند سرها را از نيزه‏ها بزير آوردند. ثم نصبوا الرأس فى رحبة هناك من وقت الزوال وقت العصر. يعنى سر مطهر امام (عليه السلام) را از وقت زوال ظهر تا وقت غروب بر رحبه نصب كرده بودند و مردم دسته دسته به تماشا مى‏آمدند و مى‏رفتند شيعيان و محبانى كه تك تك در ميان ايشان بودند بعد از شناختن سر امام (عليه السلام) زار زار مى‏گريستند و صلوات بر حضرت و جد و پدرش مى‏فرستادند اما جهله و اراذل در پاى سر مطهر فرياد مى‏كردند مردم تماشائى بيائيد. هذا رأس خارجى خرج بارض العراق على يزيد بن معاوية. اين صدا بگوش زينب و حرم امام (عليه السلام) رسيد زنها خود را مى‏زدند و سينه مى‏كوبيدند گريه و ناله آغاز مى‏كردند ابو مخنف مى‏گويد آن رحبه كه سر مطهر امام را بر او نصب كرده بودند اكنون در شهر حلب موجود است. لا يجوز فيها احد الا تقضى له حاجة. هر دردمند مستمندى كه پناه به آن مى‏برد دردش دوا و حاجتش روا مى‏شود. اما لشگر آن شب در حلب به عيش و عشرت بسر بردند. يتمالون من الخمر. از كثرت آشاميدن شراب حالت خود را خراب كردند طعامهاى رنگارنگ حرام مى‏خوردند اما اهل بيت رسالت با چشم پر آب در منزلى خراب از سوز دل و خستگى و بيمار دارى تا صبح به خواب نرفتند. فعند ذلك يبكى على بن الحسين (عليه السلام) و يقول. پيوسته از حال نقاهت گريان بود و مى‏فرمود: ليت شعرى هل عاقل فى الدجى انا نجل النبى ما بال حقى نكروا حقنا فاؤا علينا بات من فجعة الزمان يناجى ضايع فى عصابة الاعلاج يقتلون بخدعة و لجاج.

مشهد النقطة یا مشهد الحسین : از زیارتگاه‌های شیعیان در شهر حلب در سوریه است. این زیارتگاه در مکانی ساخته شده که گفته می‌شود سر امام حسین ع به هنگام انتقال از کربلا به دمشق در آنجا، بر سنگی قرار داشته و چند قطره از خون سر حضرت بر آن سنگ جاری شده است. گفته شده است هنگامی که کاروان اسرا و سرهای شهدای کربلا از عراق به حلب رسیدند، در غرب این شهر در کنار کوه جوشن و معبد «مارت مروثا» منزل کردند. آنان سر امام حسین ع را بر صخره‌ای گذاشتند. هنگامی که آن را برداشتند، چند قطرۀ از خون آن بر صخره جاری شده بود.[۱] پس از آن اهل حلب بر روی آن سنگ زیارتگاهی ساختند.[۲] . این زیارتگاه در دامنۀ کوه جوشن در غرب حلب قرار دارد[۱۳] در نزدیکی آن، مشهدالسقط و قبور برخی علمای شیعه مانند ابن زهره ۵۸۵ق، ابن شهرآشوب و احمد بن منیر طرابلسی ۵۴۸ق قرار دارد.[۱۴] برخی مورخان، علت نام‌گذاری کوه جوشن را منزل کردن شمر بن ذی الجوشن همراه اسیران و سرهای شهدای کربلا در آنجا ذکر کرده‌اند.[۱۵]

قنسرین : (قنسرین شهری است در شام بین حلب و حمص واقع شده است، و کوهی در آنجا وجود دارد که می‏‌گویند قبر حضرت صالح پیامبر در آنجاست و در آن آثار پای شتر دیده می‏‌شود. (معجم البلدان 4/403)) . [شهری در چهل کیلومتری مرکز حلب] . چون به قنسرين رسيدند، مردم قنسرين درهاي شهر بر ايشان فرو بستند و از كنار ربض [ديوار شهر، خانه‏هاي حاشيه‏ي شهر] و اطراف حصار بديشان سنگ همي پراكندند و نفرين همي كردند. و ايشان را بگردانيدند. نطنزی در خصائص نقل کرده است که: مأموران ابن زیاد، بهمراه سر امام حسین علیه‏‌السلام در منزلی به نام «قنسرین» فرود آمدند، مرد راهبی از صومعه خود بیرون آمد ...

معرة النعمان : ازقنسرین طريق معرة النعمان [شهري است مختصر ميان حلب و حماة ر.ک: ترجمه آثار البلاد، ج 357/1] گرفتند. و ام كلثوم بگريست و بفرمود: كم تنصبون لنا الاقتاب عارية - كاننا من بنات الروم في البلد - اليس جدي رسول الله ويلكم - هو الذي دلكم قصدا الي الرشد - يا امة السوء لا سقيا لربعكم - الا العذاب الذي احني علي الكبد . گويي ما دختران رومي هستيم که بر پشت اسبان و شتران بي زين و بي محمل، از اين سوي به آن سوي مي‏بريد. واي بر شما! آيا جد من رسول خدا نيست؟ آنکه شما را از گمراهي به سعادت رهنمون شد. اي امت زشت کردار! هرگز سرزمين شما سيراب نشود جز عذابي که بر جگرهاتان فرود آييد. مردم معرة ايشان را پيش باز آمدند و از مطعوم و مشروب همگنان را نزلها نهادند. چون حاملان سر به «معرة النعمان» رسیدند، اهالی آنجا به آنان خدمت کرده و خوراک و نوشیدنی در اختیار آنان قرار دادند و پاسی از روز را در آنجا ماندند و از آنجا رهسپار «شیزر» شدند.

شیزر : (شیزر: منطقه ‏‌ای است در شام، که در نزدیکی مغزه قرار دارد و از آنجا تا حماة یک روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/826)) . چون به «شیزر» رسیدند، پیرمردی گفت: این سر که به آنان همراه است، سر حسین بن علی است. اهالی آنجا با هم سوگند خوردند که به هیچ روی، آنان را به منطقه خود راه ندهند، لذا آنان بدون آنکه در آنجا توقف کنند، به حرکت خود ادامه دادند تا به «کفر طالب» رسیدند.

کفر طالب : (کفر طالب: شهری است بین مغزه و شهر حلب، در منطقه ‏‌ای قرار گرفته که آب آشامیدنی آن بوسیله آب باران که در جای مخصوصی جمع‌آوری می‏‌گردد تأمین می‏‌شود. (معجم البلدان 4/470)) . [کَفَرطاب در صد کیلومتری حلب و هفتاد کیلومتری ادلب واقع است. نام امروزی آن «خان شیخون» می باشد] . اهالی آنجا نیز درها را به روی آنان بستند و حاملان آن سر مقدس، هر چه از آنان آب طلب کردند، گفتند: به شما آب نمی‌دهیم، چرا که حسین و اصحاب او را تشنه شهید کرده‏‌ اید. [کفرطاب / مشهد رأس‌الحسین (ع) : کفرطاب از شهرهای باستانی مناطق مرکزی شام بوده که ویرانه‌های آن امروزه در غرب روستای «خان شیخون»، در میان راه حماه و معرة النعمان باقی مانده است. در برخی منابع متأخر، به وجود یک زیارتگاه رأس‌الحسین (ع) نزدیک خان شیخون اشاره شده (بوارق الحقائق ص۸۸) که کامل شحاده، باستان‌شناس سوری، محل آن را در حوالی روستای «تل‌عاس» (در جنوب ویرانه‌های کفرطاب) تعیین کرده و با استناد به شکل معماری بنا، آن را مربوط به دوره ایوبی دانسته است (الحولیات الاثریة العربیةالسوریة، مجلد ۲۰ ص۹۸)]

سیبور : (سیبور را با این نام در معاجم بلدان نیافتم ولی مقتل نویسان آن را از جمله منازل بین راه شام ذکر کرده ‏‌اند. (ریاض الاحزان 83)) . آنان بناچار از «کفر طالب» کوچ کرده و به «سیبور» رسیدند. از حضرت امام سجاد علیه‏‌السلام در این منزل نیز شعری چند نقل کرده‏‌ اند. پیرمردی از هواداران عثمان، مردان «سیبور» را گرد آورده و گفت: زینهار! فتنه مکنید، راه دهید تا مانند دیگر شهرها از اینجا بگذرند! جوانان امتناع کردند، پل ارتباطی آن منطقه را خراب کردند و سلاح بر گرفته آماه جنگ شدند. از طرفین تنی چند کشته شدند. ام کلثوم علیها السلام دعا نمود که خداوند ارزاق آن‌ها را ارزان و آبشان را گوارا سازد و شر ستمگران را از آنان باز دارد. از امام سجاد علیه‏‌السلام نقل شده که اشعاری را در «سیبور» خوانده است که از آن جمله این بیت است: آل الرسول علی الاقتاب عاریة - و آل مروان یسری تحتهم نجب (آل پیامبر بر شتران بی جهاز سوار شوند، و آل مروان سوار بر مرکب‌های نجیب شوند ؟ (الدمعة الساکبة 5/67))

http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه سوم محرم

تاريخ : سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴ | 11:33 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |