خطبه امام سجاد علیه السلام در مسجد شام
خطبه امام سجاد علیه السلام در شام پس از واقعه عاشورا در شام و در حضور یزید است. این خطبه پس از آن ایراد شد، که به دستور یزید، خطیبی بر منبر رفت و در تمجید آل ابوسفیان و مذمت امام علی علیه السلام و اولادش سخن راند. امام سجادع در جواب خطیب به بیان فضائل حضرت علی علیه السلام پرداخت. این خطبه که بیشتر آن در توصیف حضرت علی(ع) است بازتاب وسیعی در شام داشت و تغییر ظاهری سیاست یزید را به دنبال آورد.
یکی از تاثیرگذارترین خطبه های ایرادشده در شام، خطبه امام سجاد (علیه السلام) بود که رسالت خاندان امام حسین (علیه السلام) را در ایام اسارت تکمیل کرد؛ عمادالدین طبری نیز ضمن ذکر بخشی از گزارش فوق، به ایراد این خطبه در روز جمعه اشاره کرده، میافزاید: «یزید با اصرار فرزندش معاویه، به امام اجازه داد که بالای منبر برود . [۶] . به هر روی سرانجام یزید به رغم میلش با سخنرانی امام موافقت کرد. امام بالای منبر رفت و خطبهای ایراد کرد که بنا بر نقل مورخان، چشمها را گریان، و قلبها را هراسان کرد.
در ایامى که اسرای اهل بیت علیهم السلام در شام به سر مىبردند، یزید بن معاویه مجلسى در مسجد ترتیب داد و خطیبى را به منبر فرستاد تا از امام حسین علیه السلام و پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علیه السلام بدگویى کند. در این مجلس امام سجاد علیه السلام، خطبه اى خواند و ضمن معرفی خود، یزید را رسوا نمود. موفق بن احمد خوارزمی در کتاب مقتل الحسین علیه السلام، در شرح ماجرای حضور اسرای اهل بیت در مجلس یزید می نویسد: روایت شده که یزید، فرمان داد منبر و سخنران حاضر کنند تا از حسین و پدرش على، به بدى یاد کند. سخنران، از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثناى خداوند، نکوهش و ناسزاى فراوانى نثار على علیه السلام و حسین علیه السلام کرد و در ستایش معاویه و یزید، زیاده روى نمود. على بن الحسین علیه السلام بر او بانگ زد و فرمود: «واى بر تو، اى سخنران! خشنودىِ آفریده را با خشم آفریدگار خریدى! جایگاهت را از آتش دوزخ] برگیر». سپس فرمود: «اى یزید! اجازه بده تا از این چوب ها (منبر)، بالا بروم و سخنانى بگویم که رضایت خدا را فراهم آورد و براى اهل مجلس، اجر و ثوابْ داشته باشد»؛ اما یزید نپذیرفت. مردم گفتند: اى امیرمؤمنان! به او اجازه بده تا بالا برود. شاید از او چیزى بشنویم [و استفاده اى ببریم]. یزید به آنان گفت: اگر این از منبر بالا برود، جز با رسواکردن من و خاندان ابوسفیان پایین نمى آید. گفتند: در این اندازه ها نیست و نمى تواند چنین کند. گفت: او از خاندانى است که علم را [از کودکى] به آنان خورانده اند. آنقدر به یزید گفتند تا اجازه بالا رفتن را به ایشان داد. امام سجاد علیه السلام از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثناى خداوند، خطبه اى خواند که چشم ها را گریانْد و دلها را بیمناک کرد، از جمله گفت: اى مردم! به ما شش چیز داده شده و با هفت چیز برتر گشته ایم. دانش و بردبارى و بزرگوارى و شیوایى گفتار و شجاعت و محبت در دلهاى مؤمنان به ما داده شده است، و با هفت چیز برترى داریم: پیامبرِ برگزیده محمد صلى الله علیه وآله از ماست . علىِ صدیق، از ماست . جعفرِ طیار، از ماست. شیرِ خدا و پیامبر حمزه از ماست. سَرور زنان جهان فاطمه بتول، از ماست. دو سِبط این امّت و دو سَرور جوانان بهشت از مایند. هر کس مرا مى شناسد که مى شناسد و هر کس مرا نمى شناسد، او را از حَسَب و نَسَبم باخبر مى کنم: من، پسر مکه و مِنا هستم. من، فرزند زمزم و صفا هستم. من، پسر کسى هستم که زکات را [پیچیده] در گوشه عبا [براى بینوایان] بُرد. من، پسر بهترین عباپوش و رَدا اندازم. من، پسر بهترین کفش پوش و پابرهنه ام. من، پسر بهترین طواف و سعى کننده ام. من، پسر بهترین حج گزار و لبّیک گویم. من، پسر کسى هستم که در شب معراج بر بُراق به آسمان برده شد. من، پسر کسى هستم که او را شبانه از مسجدالحرام تا مسجدالأقصى سیر دادند ـ و پاک است آن که سیر داد ـ. من، پسر کسى هستم که جبرئیل او را تا سِدرةُ المنتهى آخرین درخت سِدر، در آسمان هفتم برد. من پسر کسى هستم که به پروردگارش نزدیک و نزدیکتر شد تا آنجا که به اندازه فاصله دو سرِ کمان یا کمتر نزدیک او شد. من پسر کسى هستم که با فرشتگان آسمان نماز خواند. من پسر کسى هستم که خداوندِ جلیل وحى را بر او فرود آورد. من پسر محمد مصطفایم. من پسر على مرتضایم. من پسر کسى هستم که بر بینىِ مردم زد تا بگویند: خدایى جز خداوند یگانه نیست. من پسر کسى هستم که پیشِ روى پیامبر خدا با دو شمشیر و دو نیزه جنگید، دو هجرت کرد و دو بیعت نمود، به دو قبله نماز گزارد و در بدر و حُنَین جنگید و به اندازه پلک زدنى هم به خدا کافر نشد. من پسر صالحِ مؤمنان، وارث پیامبرانِ، در هم کوبنده ملحدان، آقاى مسلمانان، نور مجاهدان، زیور عابدان، تاج سرِ گریه کنندگان، شکیباترینِ شکیبایان و برترین قیام کننده آل یاسین و فرستاده پروردگار جهانیانم. من، پسر کسى هستم که با جبرئیل، تأیید و با میکائیل یارى شده است. من، پسر حمایتگر از حرم مسلمانان هستم؛ همان قاتل پیمان شکنان ناکثین و ستمکاران قاسطین و بیرون رفتگان از دین مارِقین و جهاد کننده با دشمنان ناصبى اش و باافتخارترین فرد در میان همه افراد قریش و نخستین مؤمنى که دعوت خداوند به ایمان را پاسخ داد و پذیرفت و پیشتاز سابقه داران در اسلام و در هم کوبنده متجاوزان و هلاک کننده مشرکان و تیرى از تیرهاى خدا بر منافقان و زبان حکمت عابدان و یاور دین خدا و متولى کار خدا و بوستان حکمت خدا و نهانگاه علم خدا و بزرگوار و بخشنده و مِهتر و پاک از سرزمین اَبطَح و راضى و پسندیده شده، جسور و دلیر، شکیبا و روزه دار، مهذّب و برپادارنده، شجاع و نیکوکار، شکننده پشت [دشمن] و پراکنده کننده دسته ها[ى حمله ور]، داراى دلى محکمتر از همه، تیزتک تر و زبان آورتر و از همه مصمّم تر و از همه سرکش تر [در برابر دشمن]، شیرى دلاور و بارانى انبوه و [کسى که] در جنگ ها، هنگامى که نیزه ها جلو مى آمدند و عنان اسب ها نزدیک مى شدند، آنها را مانند سنگ آسیاب خُرد مى کرد و بسان باد که ساقه خشکیده را مى پراکنَد، آنها را مى پراکنْد. شیر حجاز و صاحب اعجاز، قهرمان عراق و امام به تصریح و استحقاق، مکى مدنی، ابطحى تَهامى، خَیفى عَقَبى، بدرى اُحُدى، شجرى مهاجر، سَرور عرب، شیر نبرد، وارث هر دو مَشعَر، پدر دو سِبط پیامبر حسن و حسین، آشکارکننده شگفتى ها، پراکنده کننده گروهها[ى دشمن]، شهابْسنگ بُرّان، نور جانشین، شیر چیره خدا، مطلوب هر جوینده و پیروز بر هر پیروزمند و اوست جدّم على بن ابى طالب. من، پسر فاطمه زهرایم. من، پسر سَرور زنانم. من پسر بتول پاکم. من، پسر پاره تن پیامبرم... و پیوسته مى فرمود من چه کسى هستم و چه کسى هستم، تا صداى مردم به گریه و ناله بلند شد و یزید ترسید که فتنه به پا شود. از این رو، به مؤذّنْ دستور داد که اذان بگوید و [این گونه] سخن على بن الحسین علیه السلام را قطع کرد و ایشان، ساکت شد. هنگامى که مؤذّن گفت: «اللّه أکبر» على بن الحسین علیه السلام فرمود: «بزرگى را بزرگ شمردى که با دیگران، سنجیده نمى شود و با حواس دریافت نمى شود. هیچ چیز از خداوند، بزرگتر نیست». هنگامى که مؤذّن گفت: أشهد أن لا إله إلّا اللّه، على بن الحسین علیه السلام فرمود: «مو و پوست و گوشت و خون و استخوان و مغز استخوانم به آن گواهى مى دهد». هنگامى که مؤذّن گفت: «أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه»، على بن الحسین علیه السلام از بالاى منبر به سوى یزید، رو کرد و فرمود: «اى یزید! این محمّد، جدّ من است یا تو؟ اگر ادّعا کنى که جد توست، دروغ گفته اى و اگر بگویى جدّ من است، پس چرا خاندانش را کشتى؟!». راوى گوید: مؤذّن، اذان و اقامه را به پایان برد و یزید، جلو رفت و نماز ظهر را خواند.[۱]
خطبه امام سجاد به نقل دیگر
خطبه امام سجاد علیه السلام در مجلس یزید، با اندکی اختلاف در منابع دیگر به شکل زیر نیز روایت شده است: در زمان اقامت اسرای کربلا در شام، روزى امام سجاد علیه السلام از یزید خواست که خطبه نماز جمعه را خود ایراد کند و یزید موافقت کرد؛ ولى وقتى روز جمعه فرا رسید، یزید به شخص دیگرى دستور داد که به منبر برود و هر چه به زبانش مى آید در بدى امیرمؤمنان و امام حسین علیه السلام و خوبى ابوبکر و عمر بگوید. پس از آن که وى به منبر رفت و در این باره به ایراد سخن پرداخت، امام زین العابدین علیه السلام از یزید خواست که اجازه بدهد او نیز به منبر برود و یزید با وجود پشیمانى از وعده اى که به امام علیه السلام داده بود، پس از میانجی گرى پسرش معاویة بن یزید مجبور به پذیرش شد و امام علیه السلام به منبر رفت و فرمود: ستایش خدا را که آغازى براى او نیست، جاودانه اى که هرگز نابود نمى گردد، و اولى که نقطه آغازى براى اولیت او، و آخرى که نقطه پایانى براى او وجود ندارد، و بعد از نابودى مخلوقات پاینده است. شب ها و روزها را مقدر نمود، و سهم روزى خلق را میان آن ها تقسیم کرد. پس برتر (یا: پر خیر) باد خداوند که فرمانرواى (همه موجودات) و بسیار دانا است... خداوند متعال دانش، بردبارى، دلیرى، بخشندگى، دوستى در دل مؤمنان را به ما عطا کرده است، و رسول خدا و جانشین او، و سرور شهیدان، و جعفر طیار که در بهشت در پرواز است، و دو سبط این امت (دو نوه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام) و مهدى که "دجال" را مى کشد، از ما است. اى مردم هر کس مرا مى شناسد که مى شناسد، هر کس نمى شناسد من با ذکر حَسَب و نَسَب، خود را معرّفى مى کنم: من فرزند مکه و منا هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم، من فرزند کسى هستم که رکن حجرالاسود را با اطراف عباى خود برداشت، من فرزند کسى هستم که بهتر از همه بالاپوش و زیرپوش (لباس مخصوص حج) را به تن کرد، من فرزند بهترین طواف و سعى کنندگان، من فرزند بهترین حج و (مناسک) به جا آورندگان هستم. من فرزند کسى هستم که شبانه به سوى مسجدالاقصى به معراج برده شد، من فرزند کسى هستم که او را به سدرة المنتهى بردند، من فرزند کسى هستم که نزدیک حضرت حق گردید و نزدیک تر شد تا این که فاصله اش به طول دو کمان یا نزدیکتر شد، من فرزند کسى هستم که خداوند بزرگ آن چه را که باید به او وحى نمود. من فرزند حسین کشته شده در کربلایم، من فرزند على مرتضایم، من فرزند محمد مصطفایم، من فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند فاطمه زهرایم، من فرزند سدرة المنتها هستم، من فرزند درخت طوبى هستم، من فرزند کسى هستم که به خون خود غلطید، من فرزند کسى هستم که حتى جنیان و پریان در تاریکى بر او گریستند، من فرزند کسى هستم که پرندگان در آسمان بر او نوحه سرایى کردند. هنگامى که سخن حضرت به این جا رسید، مردم با گریستن و ناله ضجه سر دادند، و یزید - لعنت خداوند بر او - ترسید که آشوبى به پا شود، لذا به مؤذن دستور داد که براى نماز اذان بگوید. مؤذن ایستاد و گفت: "أللهُ أکْبَر، أللهُ أکْبَر" این جا بود که امام زین العابدین علیه السلام فرمود: "آرى، خداوند بزرگتر، برتر، و والاتر و گرامى تر است از آن چه از آن بیم و هراس دارم و مى پرهیزم." وقتى مؤذّن گفت: "أشْهَدُ أنْ لَا إِلهَ إِلّا الله". امام علیه السلام فرمود: "آرى، با هر گواهى دهنده گواهى مى دهم و از طرف هر انکار کننده مى گویم که معبود و پروردگارى جز او وجود ندارد." هنگامى که مؤذن گفت: "أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله". امام علیه السلام عمامه خود را از سر برداشت و به مؤذن فرمود: "به حق این محمد که اسم او را بردى از تو مى خواهم که یک لحظه سکوت اختیار کنى. سپس رو به یزید نمود و فرمود: "اى یزید! این رسول عزیز و گرامى جد من است یا جد تو؟ اگر بگویى: جد توست، همه آگاهان مى دانند که دروغ مى گویى؛ و اگر بگویى: جد من است، پس چرا پدر مرا از روى ظلم و ستم کشتى و اموال او را به تاراج بردى و زنانش را اسیر گرفتى؟" حضرت این سخن را فرمود و سپس لباس خود را شکافت و گریست و فرمود: "به خدا سوگند، کسى که در دنیا جد او رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد جز من نیست، پس چرا این مرد پدر مرا از روى ظلم و ستم کشت و ما را مانند رومیان اسیر گرفت؟ اى یزید! آیا این کار را مى کنى و آن گاه مى گویى: محمد، رسول خدا است، و رو به قبله مى کنى؟! واى بر تو از روز قیامت، آن جا که خصم و شاکى تو جد و پدرم خواهند بود." در این زمان یزید با فریاد به مؤذن گفت که نماز را به پا دارد، و میان مردم سر و صدا و غوغاى عظیمى واقع شد، لذا برخى نماز گزاردند، و برخى نماز نگزارده متفرق شدند. در نقل دیگر آمده است که امام سجاد علیه السلام فرمود: انا ابن الحسین القتیل بکربلا، انا ابن على المرتضى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن فاطمه الزهرا، انا ابن خدیجه الکبرى، انا ابن سدره المنتهى، انا ابن شجره طوبى انا ابن المرمل بالدماء، در ایامى که اسرای اهل بیت علیهم السلام در شام به سر مىبردند، یزید بن معاویه مجلسى در مسجد ترتیب داد و خطیبى را به منبر فرستاد تا از امام حسین علیه السلام و پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علیه السلام بدگویى کند. در این مجلس امام سجاد علیه السلام، خطبه اى خواند و ضمن معرفی خود، یزید را رسوا نمود، انا ابن من بکى علیه الجن فى الظلماء، انا ابن من ناح علیه الطیور فى الهواء . من فرزند حسین شهید کربلایم، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرایم و فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند سدره المنتهى و شجره طوبا هستم، من فرزند آنم که در خون آغشته شد و پسر آنم که پریان در ماتم او گریستند و من فرزند آنم که پرندگان در ماتم او شیون کردند.
متن خطبه : فَصَعِدَ المِنبَرَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وأثنى عَلَيهِ، ثُمَّ خَطَبَ خُطبَةً أبكى مِنهَا العُيونَ؛ وأوجَلَ مِنهَا القُلوبَ، فَقالَ فيها: أيُّهَا النّاسُ، اُعطينا سِتّاً، وفُضِّلنا بِسَبعٍ: اُعطينَا العِلمَ، وَالحِلمَ، وَالسَّماحَةَ، وَالفَصاحَةَ، وَالشَّجاعَةَ، وَالمَحَبَّةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ. وفُضِّلنا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ المُختارَ مُحَمَّداً صلى اللَّه عليه وآله، ومِنَّا الصِّدّيقُ، ومِنَّا الطَّيّارُ، ومِنَّا أسَدُ اللَّهِ وأسَدُ الرَّسولِ، ومِنّا سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمينَ فاطِمَةُ البَتولُ، ومِنّا سِبطا هذِهِ الاُمَّةِ، وسَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ؛ فَمَن عَرَفَني فَقَد عَرَفَني، ومَن لَم يَعرِفني أنبَأتُهُ بِحَسَبي ونَسَبي، أنَا ابنُ مَكَّةَ ومِنىً، أنَا ابنُ زَمزَمَ وَالصَّفا، أنَا ابنُ مَن حَمَلَ الزَّكاةَ بِأَطرافِ الرِّدا، أنَا ابنُ خَيرِ مَنِ ائتَزَرَ وَارتَدى، أنَا ابنُ خَيرِ مَنِ انتَعَلَ وَاحتَفى، أنَا ابنُ خَيرِ مَن طافَ وَسعى، أنَا ابنُ خَيرِ مَن حَجَّ ولَبّى، أنَا ابنُ مَن حُمِلَ عَلَى البُراقِ فِي الهَوا، أنَا ابنُ مَن اُسرِيَ بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إلَى المَسجِدِ الأَقصى، فَسُبحانَ مَن أسرى، أنَا ابنُ مَن بَلَغَ بِهِ جَبرائيلُ إلى سِدرَةِ المُنتَهى، أنَا ابنُ مَن دَنى فَتَدَلّى فَكانَ مِن رَبِّهِ قابَ قَوسَينِ أو أدنى، أنَا ابنُ مَن صَلّى بِمَلائِكَةِ السَّما، أنَا ابنُ مَن أوحى لَهُ الجَليلُ ما أوحى، أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى، أنَا ابنُ عَلِيٍّ المُرتَضى، أنَا ابنُ مَن ضَرَبَ خَراطيمَ الخَلقِ حَتّى قالوا: لا إلهَ إلَّا اللَّهُ. أنَا ابنُ مَن ضَرَبَ بَينَ يَدَي رَسولِ اللَّهِ بِسَيفَينِ، وطَعَنَ بِرُمحَينِ، وهاجَرَ الهِجرَتَينِ، وبايَعَ البَيعَتَينِ، وصَلَّى القِبلَتَينِ، وقاتَلَ بِبَدرٍ وحُنَينٍ، ولَم يَكفُر بِاللَّهِ طَرفَةَ عَينٍ، أَنا ابنُ صالِحِ المُؤمِنينَ، ووارِثِ النَّبِيّينَ، وقامِعِ المُلحِدينَ، ويَعسوبِ المُسلِمينَ، ونورِ المُجاهِدينَ، وزَينِ العابِدينَ، وتاجِ البَكّائينَ، وأصبَرِ الصّابِرينَ، وأفضَلِ القائِمينَ مِن آلِ ياسينَ، ورَسولِ رَبِّ العالَمينَ. أنَا ابنُ المُؤَيَّدِ بِجَبرائيلَ، المَنصورِ بِميكائيلَ، أنَا ابنُ المُحامي عَن حَرَمِ المُسلِمينَ، وقاتِلِ النّاكِثينَ وَالقاسِطينَ وَالمارِقينَ، وَالمُجاهِدِ أعداءَهُ النّاصِبينَ، وأفخَرِ مَن مَشى مِن قُرَيشٍ أجمَعينَ، وأَوّلِ مَن أجابَ وَاستَجابَ للَّهِِ مِنَ المُؤمِنينَ، وأقدَمِ السّابِقينَ، وقاصِمِ المُعتَدينَ، ومُبيرِ المُشرِكينَ، وسَهمٍ مِن مَرامِي اللَّهِ عَلَى المُنافِقينَ، ولِسانِ حِكمَةِ العابِدينَ، ناصِرِ دينِ اللَّهِ، ووَلِيِّ أمرِ اللَّهِ، وبُستانِ حِكمَةِ اللَّهِ، وعَيبَةِ عِلمِ اللَّهِ، سَمِحٌ سَخِيٌّ، بُهلولٌ زَكِيٌّ أبطَحِيٌّ رَضِيٌّ مَرضِيٌّ، مِقدامٌ هُمامٌ، لاصابِرٌ صَوّامٌ، مُهَذَّبٌ قَوّامٌ، شُجاعٌ قَمقامٌ، قاطِعُ الأَصلابِ، ومُفَرِّقُ الأَحزابِ، أربَطُهُم جَناناً، وأطبَقُهُم عِناناً، وأجرَأَهُم لِساناً، وأمضاهُم عَزيمَةً، وأشَدُّهُم شَكيمَةً، أسَدٌ باسِلٌ، وغَيثٌ هاطِلٌ، يَطحَنُهُم فِي الحُروبِ - إذَا ازدَلَفَتِ الأَسِنَّةُ، وقَرُبَتِ الأَعِنَّةُ - طَحنَ الرَّحى، ويَذرُوهُم ذَروَ الرّيحِ الهَشيمِ، لَيثُ الحِجازِ، وصاحِبُ الإِعجاز، وكَبشُ العِراقِ، الإِمامُ بِالنَّصِّ وَالاستِحقاقِ، مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ، أبطَحِيُّ تِهامِيٌّ، خَيفِيٌّ عَقَبِيٌّ، بَدرِيٌّ اُحُدِيٌّ، شَجَرِيٌّ مُهاجِرِيٌّ، مِنَ العَرَبِ سَيِّدُها، ومِنَ الوَغى لَيثُها، وارِثُ المَشعَرَينِ، وأبُو السِّبطَينِ الحَسَنِ وَالحُسَينِ، مَظهَرُ العَجائِبِ، ومُفَرِّقُ الكَتائِبِ وَالشِّهابُ الثّاقِبُ، وَالنّورُ العاقِبُ، أسَدُ اللَّهِ الغالِبُ، مَطلوبُ كُلِّ طالِبٍ، غالِبُ كُلِّ غالِبٍ؛ ذاكَ جَدّي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ. أنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ، أنَا ابنُ سَيِّدَةِ النِّساءِ، أنَا ابنُ الطُّهرِ البَتولِ، أنَا ابنُ بضَعَةِ الرَّسولِ. قالَ: ولَم يَزَل يَقولُ: أنَا أنَا، حَتّى ضَجَّ النّاسُ بِالبُكاءِ وَالنَّحيبِ»، وخَشِيَ يَزيدُ أن تَكونَ فِتنَةٌ، فَأَمَرَ المُؤَذِّنَ أن يُؤَذِّنَ، فَقَطعَ عَلَيهِ الكَلامَ وسَكَتَ. فَلَمّا قالَ المُؤَذِّنُ: «اللَّهُ أكبَرُ» قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام: «كَبَّرتَ كَبيراً لايُقاسُ، ولا يُدرَكُ بِالحَواسِّ، لا شَيءَ أكبَرُ مِنَ اللَّهِ.» فَلَمّا قالَ: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ» قالَ عَلِيٌّ عليه السلام: «شَهِدَ بِها شَعري وبَشَري، ولَحمي ودَمي، ومُخّي وعَظمي.» فَلَمّا قالَ: «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّهِ» التَفَتَ عَلِيٌّ عليه السلام مِن أعلَى المِنبَرِ إلى يَزيدَ، وقالَ: «يا يَزيدُ! مُحَمَّدٌ هذا جَدّي أم جَدُّكَ ؟ فَإِن زَعَمتَ أنَّهُ جَدُّكَ فَقَد كَذَبتَ، وإن قُلتَ إنَّهُ جَدّي فَلِمَ قَتَلتَ عِترَتَهُ ؟!» قالَ: وفَرَغَ المُؤَذِّنُ مِنَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ، فَتَقَدَّمَ يَزيدُ وصَلّى صَلاةَ الظُّهرِ.[۷] . این خطبه با اندکی تفاوت در کتابهای الفتوح، مناقب آل ابیطالب، بحار الانوار، کامل بهایی، [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] نیز آمده است. ابوالفرج اصفهانی[۱۳] نیز به فرازهایی از این خطبه اشاره کرده است.
امام پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم، به ما شش چیز عطا شده و با هفت چیز برتری داده شدهایم، دانش، بردباری، بزرگواری، فصاحت در گفتار، شجاعت، محبت در دل مؤمنان، به ما عطا شده است، و برتری داده شدهایم به اینکه پیامبر برگزیده، محمد از ماست؛ علی صدیق از ماست؛ جعفر طیار از ماست؛ شیر خدا و شیر رسول از ما هستند؛ سرور و زنان عالم، فاطمه بتول از ماست، و دو سبط پیامبر این امت و دو سرور جوانان اهل بهشت، از ما هستند. پس هر کس مرا میشناسد، که میشناسد و کسی که مرا نمیشناسد، او را از حسب و نسیم آگاه میکنم. من فرزند مکه و منایم. من فرزند زمزم و صفایم! من پسر کسی هستم که زکات را در گوشه های عبای خویش برای فقرا میبرد. من پسر بهترین عبا پوش و ردا پوشم. من پسر بهترین نعلین پوش و پابرهنه ام. من پسر بهترین طواف کننده و سعی کننده ام. من پسر بهترین حج گزار و لبیک گو هستم. من پسر کسی هستم که بر براق نام مرکبی است که حضرت رسول در شب معراج بر آن سوار شد.[۱۴] سوار شد و به سوی آسمان رفت. من پسر کسی هستم که از مسجدالحرام به سوی مسجدالاقصی سیر داده شد و منزه است آن که او را سیر داد. من پسر کسی هستم که جبرئیل او را تا سدرة المنتهی رساند. من پسر کسی هستم که به حریم الهی نزدیک و نزدیک تر شد تا جایی که فاصله اش به اندازه سر دو کمان یا نزدیکتر شد. (ماخوذ از آیه (ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى • فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى. [۱۵] من پسر کسی هستم که با فرشتگان آسمان نماز خواند. من پسر کسی هستم که خداوند جلیل به او آنچه خواست وحی کرد. من پسر محمد مصطفی و پسر علی مرتضایم. من پسر کسی هستم که آنقدر بر بینی مردم زد تا کلمه لا اله الا الله را بر زبان آوردند. من پسر کسی هستم که در پیش روی رسول خدا با دو شمشیر و دو نیزه میجنگید و دو بار هجرت کرد و دو بار بیعت کرد و به سوی دو قبله نماز خواند و در جنگهای بدر و حنین جنگید و حتی به اندازه پلک زدنی به خدا کفر نورزید. من پسر صالح مؤمنان و وارث پیغمبران و درهم کوبنده ملحدان و پیشوای مسلمانان، نور مجاهدان و زینت عابدان، تاج گریه کنندگان و صبورترین صابران و بهترین قیام کننده از آل یاسین، فرستاده پروردگار جهانیان هستم. من پسر کسی هستم که او را با جبرئیل تایید، و با میکائیل یاری کردند. من پسر کسی هستم که از حریم مسلمانان حمایت کرد و با ناکثین پیمانشکنان و قاسطین ستمکاران و مارقین از دین خارج شدگان جنگید و با دشمنان ناصبی اش مبارزه کرد؛ با افتخارترین کس در بین تمامی قریش، و نخستین شخصیتی که دعوت اسلام را اجابت کرد و پذیرفت و پیشگام ترین پیشگامان در اسلام و درهم شکننده متجاوزان و هلاک کننده مشرکان و تیری از تیرهای الهی بر منافقان و زبان حکمت عابدان، نصرت کننده دین خدا، متولی امر خدا، بوستان حکمت الهی و نهانگاه و مخزن علم خدا، بزرگوار و بخشنده، مخزن همه خیرات، پاکیزه ای از سرزمین مکه و راضی و مورد رضایت الهی، با شهامت و دلیر، صبور روزه دار، مهذب و اقدام کننده، شجاع و نیکوکار و قطع کننده نسل دشمن و پراکنده کننده احزاب و دسته های دشمن، دارای محکم ترین دلها و مطیع تر و زبان آورتر و مصمم تر و جدی تر از همه، شیری دلاور و بارانی انبوه؛ کسی که وقتی نیزه های مسلمانان و دشمنان به هم نزدیک میشد و سرهای اسبها در کنار هم قرار میگرفت، دشمنان را مانند آسیاب خرد میکرد و آنها را مانند باد که کاهها را میپراکند، پراکنده میکرد، او شیر حجاز و صاحب اعجاز و قهرمان عراق، امام به فرمان خدا و پیامبر و بر اساس لیاقت و اهلیت، مکی، مدنی، ابطحی، "ابطح: وادی سیل گیر مکه". تهامی، "تهامه : باریکه دامنه کوه های حجاز به سوی دریای سرخ". خیفی، "خیف: دامنه کوه منا" اهل بیعت عقبه منا، رزمنده جنگ بدر، عضو پیمان شجره، اهل هجرت، سرور عرب، شیر نبرد، وارث هر دو مشعر مشعر و منا و پدر دو سبط پیامبر، حسن و حسین، ظاهرکننـده عجایـب و شگفتیها و پراکنده کننده گروهها و شهاب سنگ درخشان و پاره کننده پرده تار شب، فروغ پس از تیرگی، شیر چیره خدا، مطلوب هر طلبکننده و پیروز بر هر غلبه یافته، جدم علی بن ابی طالب است. من پسر فاطمه زهرا سـرور زنان و پسر بتول پاک و پسر پاره تن رسول خدایم.
راوی گوید: او به سخن گفتن درباره خود ادامه داد تا اینکه صدای گریه و ناله مردم بلند شد و یزید ترسید این قضیه موجب فتنه شود؛ پس بـه مؤذن فرمان داد با اذان گفتن، کلام علی بن حسین (علیه السلام) را قطع، و او را ساکت کنـد. وقتی مؤذن گفت : الله اکبر، امام علی بن حسین (علیه السلام) فرمود: بزرگ شمردی بزرگی را که با کسی قیاس نمیشود و با حواس درک نمیگردد و هیچ چیزی از خـدا بـزرگتر نیست . وقتـی مـؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا الله»، علی بن حسین علیه السلام فرمود: مو و پوست و گوشت و خون و مغز و استخوانم به این امر شهادت میدهد، و زمانی که مؤذن گفت: «اشهد ان محمداً رسول الله»، امام از همان بالای منبر رو به یزید کرد و فرمود: ای یزید، این محمـد، جـد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست، دروغ گفته ای و اگر بگویی جد من است، پس چرا عترت او را کشتی؟
راوی گوید: در این هنگام اذان مؤذن تمام شد و یزید جلو ایستاد و نماز ظهر را خواند.
فلما فرغ من صلاته امر بعلی بن الحسین واخواته وعماته رضوان الله علیهم ففرغ لهم داراً فنزلوها[۱۶] سپس یزید دستور داد تا منزلی را برای امام سجاد (علیه السّلام) و اهل بیت آماده کرده، آنان را در آن جای دهند. در بعضی منابع آمده است که یزید امر کرد که سر مبارک امام را در شهرهای شام بگردانند [۱۷] و سپس فرمان داد آن را در بالای در مسجد دمشق نصب کنند. [۱۸]
پس از خطبه غراى زینب کبری سلام الله علیها و خطبه امام زین العابدین علیه السلام، مردم ماهیت یزید کافر ستمکار را شناختند و شروع کردند به لعن و طعن یزید. یزید که خود را بیچاره دید و فهمید منفور جامعه است، با کمال بى شرمى و ندامت تمام این جنایات را به گردن امراى لشگر به خصوص عبیدالله بن زیاد انداخت تا خود را تبرئه کند، ولى این ننگ تا قیامت پاک شدنى نبود.[۲]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر