اظهار پشیمانی یزید وعزاداری اهلبیت و بازگشت به مدینه
چون يزيد ديد به جهت کشتن ريحانه پيامبر (ص) مورد انتقاد شديد است ، پيوسته مي گفت : كاش به خاطر نگه داشتن حرمت پيامبر (ص) و مراعات قرابت وي ، رنج حسين را تحمّل مي کردم و در آن چه مي خواست حاکم مي نمودم ، هرچند و در قدرتم سستي پيش مي آمد ، خدا فرزند مرجانه را لعنت کند؛ زيرا با کشتن وي ، دشمني مرا در دل مسلمانان کاشت. مرا با فرزند مرجانه چه کار؟ خدا او را لعنت کند و بر او خشم گيرد . (تاريخ طبري 5/460)
ملّا حسين كاشفي در روضة الشّهداء آورده كه امام سجّاد (ع) از يزيد خواست قاتل پدر او را به وي تحويل دهد ، تا قصاص نمايد ، هر يك قتل آن جناب را به گردن ديگري انداخت ، تا نوبت به شمر رسيد و او يزيد را متّهم نمود. (روضة الشّهداء 368)
دكتر آيتي هم در بررسي عاشورا گوید: ابن زياد كه با مسافر بن شريح يشكري در راه شام هم سفر بود، به وي گفت: من حسين را به امر يزيد كشتم ، چون وي مرا بين دو امر مجبور كرده بود: يا حسين را بكشم و يا خودم كشته شوم . چون يزيد ديد منفور خاصّ و عامّ شده است، در صدد التيام جراحات اهل بيت علیهم السلام برآمد . از جمله اسرا را از خرابه به خانه اي نزديك قصر خودش منتقل نمود . امام سجّاد (ع) را آزادي داد كه در كوچه ها و خيابان هاي دمشق رفت وآمد کند . و بسياري از روزها آن حضرت را دعوت مي كرد كه با خودش شام يا نهار بخورد . و نيز يزيد به خاندان بني اميّه بدون استثنا دستور داد كه براي تسليت نزد بانوان بني هاشم بروند و در قصر خودش نيز سه روز براي شهداي بني هاشم مجلس سوگواري برپا نمود . (منتهي الآمال 1/ 319 ، طبري 3074)
يزيد و سه خواسته امام سجاد (ع) : روزي يزيد به امام سجّاد (ع) گفت: حاجات خود را بيان كن كه سه حاجت شما برآورده مي شود . حضرت فرمود : حاجت اوّل من آن است كه سر سيّد و مولا و پدرم حسين (ع) را به من دهي تا از او توشه بردارم و آخرين خدا حافظي را با آن بنمايم . دوّم ، آنكه دستور دهي هر چه از ما به غارت برده اند به ما برگردانند . سوّم ، آن كه اگر مي خواهي مرا بكشي ، شخصي امين همراه اهل بيت رسول خدا (ص) كن تا آن ها را به حرم جدّشان برساند . يزيد لعين گفت : امّا ديدار سر پدر هرگز براي تو ميسّر نخواهد شد ؛ و امّا من از كشتن تو درگذشتم و تو را عفو نمودم ؛ ازاين رو ، زنان شما را جز خودت كسي به مدينه نخواهد برد . و امّا آن چه از شما به غارت برده شده ، من دو برابر آن را به شما خواهم داد . امام سجّاد (ع) فرمود : ما مال تو را نخواستيم ، ما اموال خويش را خواهانيم ؛ چون بافته فاطمه دختر رسول خدا (ص) و مقنعه و گلوبند و پيراهن او در ميان آن ها بوده است . يزيد امر كرد تا اموال غارت شده را به دست آورند و آن ها را با دويست دينار طلا از مال خود به امام سجاد (ع) داد . امام سجّاد علیه السلام آن دويست دينار را گرفت و بر فقرا و مساكين تقسيم نمود. (ارشاد 2/126)
سر مقدّس اباعبدالله : محدّث قمي گويد : ميان علماي شيعه مشهوراست كه امام سجّاد (ع) سر امام حسين علیه السلام را با سر ساير شهدا به كربلا آورد و در روز اربعين به بدن ها ملحق گردانيد و اين قول به حسب روايات بعيد مي نمايد و احاديث بسيار دلالت مي كند بر آن كه مردي از شيعيان آن سر مبارك را دزديد و آورد در بالاي سر حضرت اميرالمؤمنين (ع) دفن كرد و به اين سبب در آن جا زيارت آن حضرت (ع) سنّت است. (منتهي الآمال 318)
تجهيز اهل بيت (ع) براي برگشت به مدينه : «محدّث قمي» گويد : به نقل علّامه مجلسي و ديگران يزيد اهل بيت رسالت (ع) را طلبيد و ايشان را ميان ماندن در شام با حرمت و برگشتن به مدينه با سلامت مخير گردانيد ، گفتند : اوّل مي خواهيم ما را رخصت دهي كه به ماتم و تعزيه آن امام مظلوم (ع) قيام نماييم ، گفت: آن چه مي خواهيد بكنيد ، خانه اي براي ايشان مقرر كرد و ايشان جامه هاي سياه پوشيدند و هر كه در شام بود از قريش و بني هاشم در ماتم و سوگواري با ايشان موافقت كردند و تا هفت روز بر آن جناب ندبه و زاري كردند . روز هشتم يزيد ايشان را طلبيد و نوازش و عذرخواهي نمود و تكليف ماندن شام كرد ، چون قبول نكردند ، محمل هاي مزيّن براي ايشان ترتيب داد و گفت : اين ها به عوض آن چه واقع شده . جناب امّ كلثوم فرمود: اي يزيد ، چه بسيار كم حيايي، برادران و اهل بيت مرا كشته اي ، كه جميع دنيا برابر يك موي آن ها نمي شود و مي گويي اينها عوض آنچه من كرده ام ؟ (منتهي الآمال 319 ، مستدرك الوسائل 3/327)
دلداري يزيد از امام سجّاد (ع) : چون يزيد خواست اهل بيت (ع) را به مدينه بفرستد، حضرت سجّاد علیه السلام را پيش خوانده با او خلوت كرد و در خلوت به او گفت : خدا لعنت كند پسر مرجانه (عبيدالله) را . به خدا ، اگر من با پدرت برخورد كرده بودم هيچ چيز از من نمي خواست جز آن كه به او مي دادم و به هر نيرويي كه داشتم مرگ را از او جلوگيري مي كردم؛ ولي خدا چنين مقدّر كرده بود كه ديدي ؛ و تو چون به مدينه رسيدي براي من نامه بنويس تا هرچه خواستي برايت انجام دهم . آن گاه دستور داد لباس هاي او و لباس هاي خاندانش كه در كربلا به غارت برده بودند، با لباس هايي كه خود براي آن ها آماده كرده بود پيش آن ها نهند . (طبري 5/3074 ، كامل 5/202)
فرستادن اهل بيت (ع) به مدينه : پس يزيد نعمان بن بشير را كه از اصحاب رسول خدا (ص) بود طلب كرد و گفت : تجهيز سفر كن و اسباب سفر از هر چه لازم است براي اين زنها مهيّا كن ؛ و از اهل شام مردي را كه به امانت و ديانت و صلاح و سداد موسوم باشد با جمعي از لشكر به جهت حفظ و حراست اهل بيت و ملازمت خدمت ايشان برگمار و ايشان را به جانب مدينه حركت ده ، و همراه نعمان بن بشير فرستادگاني فرستاد ؛ و دستور داد شب ها ايشان را راه برند و همه جا آنان در پيش روي باشند ؛ بدان سان كه از ديدار نيفتند و خود در پشت سر آنان حركت كنند و هر جا فروشدند ، از ايشان دور شوند و خود و همراهانش اطراف آنان باشند و جاي خود را چنان قرار دهند كه اگر يكي از آنان خواست وضو بگيرد يا قضاي حاجت كند از آنان شرم نكند . پس آن فرستادگان با نعمان بن بشير به همراهي آنان بيامدند و پيوسته آنها را در راه فرود آورده و چنانچه يزيد سفارش كرده بود ، با آنان مدارا كرده و مراعاتشان نمودند تا به مدينه درآمدند . (کتاب امام حسین علیه السلام دکتر رحمت الله قاضیان(
اظهار پشيماني يزيد و لعنت ابن زياد
يزيد ناچار شد از كاري كه در قبال سيدالشهدا حسين بن علي بن ابي طالب (ع) و ياران بزرگوار و با وفايش انجام داده اظهار پشيماني كند. او كارگزار خود در كوفه يعني عبيدالله زياد را لعنت مي كرد و اين به چند سبب بود : 1. بيزاري عامه ي مردم: به طوري كه شنيد مردم با او دشمن شده، او را لعن مي كنند و دشنام مي دهند. اين بيزاري عموم مسلمانان را شامل مي شد؛ آنجا كه شخص يزيد با صراحت مي گويد: «خداوند پسر مرجانه را لعنت كند! او كاري كرد كه مسلمانان با من دشمني كنند و بذر كينه ي مرا در دلهايشان كاشت» [تذکرة الخواص، ص 265] .«خداوند پسر مرجانه را لعنت كند... ابن زياد بذر كينه مرا در دل خوب و بد و نيكوكار و تبهكار كاشت» [تذکرة الخواص، ص 261] . جلال الدين سيوطي گويد: «پس از كشته شدن حسين (ع) و يارانش، ابن زياد سرهاشان را نزد يزيد فرستاد. او نخست از قتل آنان خوشحال شد، اما پس از آنكه مسلمانان از وي بيزاري جستند و مردم با او دشمني ورزيدند، پشيمان شد؛ و مردم حق داشتند كه با او دشمني كنند» [تاريخ الخلفاء، ص 166 ] . شيخ صبان گويد: «پس از آنكه مسلمانان بر اين كار از وي بيزاري جستند و جهانيان با او دشمني ورزيدند، پشيمان شد» [اسعاف الراغبين، ص 188] . 2. بيزاري خاص : الف) بزرگان شام: سبط بن جوزي گويد: «پس از آنكه يزيد، آن رفتار را نسبت به سر حسين (ع) انجام داد، بزرگان شام چهره شان دگرگون شد و از كارش بيزاري جستند» [عبرات المصطفين، ج 2، ص 284، به نقل از مرآة الزمان، ص 100 ] . ب) لشكر يزيد: ابن جوزي از مجاهد - پس از ذكر مثل زدن يزيد به اشعار ابن زبعري - نقل مي كند: در اين اشعار نفاق ورزيده است. وانگهي به خدا سوگند هيچ كس در سپاه او نماند مگر آنكه او را ترك گفت؛ يعني بر او عيب گرفتند و نكوهشش كردند» [الرد علي المتعصب العنيد، ص 47؛ و ر. ک: البداية و النهاية، ج 8، ص 192] . ج) بيزاري خانواده يزيد: در اين باره پيشتر بحث گرديد . به اين ترتيب روشن شد كه اظهار ندامت يزيد و لعن پسر مرجانه تنها از بيم زوال حكومتش و نابودي خودش بود و چيزي جز مكر و فريب و دروغ نبود. اين روح واقعيت است؛ گرچه رواياتي داريم كه به برخي جنبه هاي ظاهري اين موضوع پرداخته است، با وجود اين برخي موارد توسط دوستداران بني اميه در آنها راه يافته است كه ناگزير بايد بدانها توجه داشت، و سره را از ناسره باز شناخت. ابن اثير گويد: «و گويند: چون سر حسين به يزيد رسيد، وضعيت ابن زياد نزد او نيكو شد و بر عطايش افزود، به او جايزه داد و از كرده اش شادمان گرديد. اما اندكي بعد، از دشمني مردم نسبت به خود و لعن و دشنام آنان باخبر شد و از كشتن حسين (ع) پشيمان گرديد. او مي گفت: چه مي شد اگر براي رعايت احترام رسول خدا (ص) و رعايت حق خويشاوندي حسين (ع)، اذيت را تحمل مي كردم و حسين را در خانه ي خودم جاي مي دادم و آنچه حكم مي كرد به او مي دادم، هر چند اين كار موجب سستي سلطنتم مي شد! و اين كار را بخاطر رسول خدا (ص) و رعايت حق خاندان وي انجام مي دادم. خداوند پسر مرجانه را لعنت كند! در حالي كه [حسين] از او خواست كه دستش را در دست من بگذارد، يا به يكي از مرزها برود تا خداوند او را بميراند، نپذيرفت و او را به قتل رساند؛ و مرا با كشتن او مورد دشمني مسلمانان قرار داد و در دلهاشان بذر دشمني كاشت. در نتيجه نيكوكار و تبهكار به خاطر عظمت قتل حسين (ع) به دست من، با من دشمن شدند. مرا با پسر مرجانه چه كار. خداوند او را لعنت كند و بر او خشم گيرد» [الکامل في التاريخ، ج 4، ص 87؛ نيز ر. ک: تذکرة الخواص، ص 265؛ سير اعلام انبلاء، ج 3، ص 37؛ تاريخ الاسلام، ص 20] .
درنگ و ملاحظه
1. یزيد اعتراف دارد به اينكه پشيماني او ناشي از كينه و دشمني مسلمانان نسبت به وي پس از كشتن امام حسين (ع) بوده است؛ و گرنه چرا بايد نخست شادماني و سرور داشته باشد و پس از آن پشيماني حاصل شود . 2. اينكه مي گويد: «آنچه او حكم مي كرد به او مي دادم، هر چند كه اين كار موجب سستي سلطنتم مي شد»، واقعيت آن است كه امام (ع) معتقد به عدم مشروعيت حكومتش بود و رسول خدا (ص) نيز تصريح فرموده است كه «خلافت بر آل ابوسفيان حرام است». [بحارالانوار، ج 45، ص 326] . بنابراين هدف امام [حسين] (ع) كندن بنياد حكومت و سلطنتش بود؛ و بس. در آن صورت حكومتش حتي ضعيف هم باقي نمي ماند . 3. اما اينكه مي گويد: «و از او خواست كه دستش را در دست من بگذارد»، «اين نيز يكي از دروغهاي فراوان خود يزيد يا از ساخته هاي ياوران اوست. و گرنه امام شهيد موضع استوار خويش را چنين اعلام كرد: «نه به خدا سوگند، من نه با شما دست مي دهم و نه در برابر شما اظهار بندگي مي كنم». [بحارالانوار، ج 45، ص 7] و نيز فرمود: «آگاه باشيد كه فرومايه ي فرومايه زاده مرا ميان كشتن و ذلت مخير كرده است و ذلت پذيري از من دور است». [الاحتجاج، ج 2، ص 99؛ به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 83] . 4. اما لعنت كردن ابن مرجانه؛ به فرض صحت چنين چيزي تنها جنبه ي صوري و نمايشي داشته است، زيرا كه پيش از اين گفتيم كه خود يزيد پس از شهادت حسين (ع) او را فراخواند و از او تشكر كرد و با او شراب نوشيد. [ر. ک: فصل «قتل حسين (ع) به وسيله يزيد و رضايت او به اين کار»] پاسخ اينكه گفته اند بر ابن زياد خشم گرفت و نيت قتل او را كرد [تذکرة الخواص، ص 265، به نقل از تاريخ ابنجرير] نيز همين است. دليلش هم اين است كه پس از آن هيچ كاري به جز سپاسگزاري از او نكرد . از همين قبيل است نقل ابن جوزي از واقدي كه گفته است: «چون سرها را نزد وي آوردند گفت: سميه ميان من و ابا عبدالله جدايي افكند و موجب قطع رحم گرديد! اگر من نزد او بودم از او در مي گذشتم! اما خداوند كار انجام شدني را بايد انجام دهد. اي حسين، خدايت رحمت كند! تو را مردي كشت كه حق ارحام را نشناخت». [تذکرة الخواص، ص 261] ولي ما با شواهد محكم و ذكر اعترافهاي گوناگون ثابت كرديم كه خود او به قتل حسين (ع) فرمان داد. [ر. ک: مبحث «کشتن امام حسين (ع)» در همين کتاب] اما آن خبيث مي خواست شانه خالي كند و از بيم اينكه مردم بر او بشورند، كشتن امام حسين (ع) را به گردن فاسقي مثل خودش افكند . اين جاي بسي شگفتي است كه مي بينيم كساني مي خواهند يزيد را از اين جنايت زشت تبرئه كنند؛ ولي با اين كار، خود را آلوده ساخته اند. از جمله ي اينان صاحب خطط الشام است، آنجا كه مي گويد: «اشتباه ابن زياد در قتل حسين (ع) و اسير كردن خاندان پاكش، بزرگترين وسيله براي بردن آبروي يزيد و خاندان يزيد فراهم آورد. آنها اين تهمت ها را به او زدند و از كرامتش كاستند با آنكه او در حكومت داراي چون گسترش كشورگشايي و جنگ با دشمنان رومي، به شيوه ي پدرش رفتار مي كرد». [خطط الشام، ج 1، ص 113] . آري او به روش پدرش عمل كرد؛ و بلكه در بي عدالتي و ظلم و ستم و سركشي و ايستادن در برابر حق و كشتن خاندان پاك پيامبر (ص) از او نيز پيش افتاد و با پاي خودش به سوي عذاب پروردگار جهانيان رفت . در اين صورت، هيچ كس نمي تواند اهداف واقعي خود را با اشتباه خواندن كار ابن زياد پنهان كند. چرا كه در كار ابن زياد چيزي جز پياده ساختن دستور يزيد نبوده است؛ و پنهان شدن پشت مسأله كشورگشايي - در راستاي ياري رساني به ستمكاري چون يزيد - مشكلي را حل نمي كند . شايد نويسنده ي «خطط الشام»، واقعه ي حره و كشتار مردم مدينه و ويران كردن كعبه را از جمله فتوحات يزيد قلمداد مي كند! سخن را با نقلي از محمد بن ابي طالب به پايان مي بريم كه گفته است: خداوند يزيد و پدرش و دو جد او و برادرش و پيروان و دوستانش را لعنت كند؛ در آن هنگام كه با چوب خيزران بر لب و دندان حسين (ع) مي زد و به شعر ابن زبعري مثل مي زد.. و آن هنگامي كه در برابر پرسش مرد شامي با زينب (س) به درشتي و زشتي سخن گفت... و به حسين بن علي (ع) گفت: پدرت و جدت قصد رسيدن به حكومت را داشتند. پس خداي را شكر كه آن دو را كشت و خونشان را ريخت... او سر حسين (ع) را بر دروازه ي شهري كه مردماني ستمگر داشت - يعني دمشق - نصب كرد؛ و فرزندان پيامبر را همانند اسيران ترك و روم بر پلكان مسجد نگه داشت. سپس آنان را در سرايي جاي داد كه نه از گرما حفظشان مي كرد و نه از سرما به طوري كه صورتهايشان پوست انداخت و رنگهايشان تغيير كرد. او به خطيب خود فرمان داد كه منبر رود و مردم را از بدي هاي اميرمؤمنان و حسين (ع) خبر دهد؛ و كارهايي از اين قبيل. سپس خودش ابن زياد را لعنت مي كند و از كارش بيزاري مي جويد و از كردار او شانه خالي مي كند. آيا كار آن ملعون جز به فرمان وي و ترساندنش از مخالفت با خودش بود؟ دليل اينكه آن لعين خونهاي اهل بيت (ع) را ريخت تنها اين بود كه يزيد او را با سخنانش ترساند و در نامه اي كه هنگام دادن حكومت كوفه برايش فرستاد، او را بر قتل حسين (ع) تشويق كرد؛ و به او فرمان داد كه در راه حسين (ع) كمين بگذارد و راهها را بر او ببندد. او در نامه اش به ابن زياد گفت: «در ميان روزگاران روزگار تو به حسين (ع) مبتلا شده است و در اين نوبت يا آزاد مي شوي و يا مانند بردگان به خدمت گرفته مي شوي، پس به تهمت زندان كن و به گمان بكش...» اظهار بيزاري آن لعين از كار ابن زياد از بيم برپايي فتنه و تظاهر نزد عامه مردم بود. زيرا كه مردم همه ي كارها و رفتار فجيع او را زشت شمردند و از كار او ناراضي بودند. به ويژه آن صحابه و تابعاني كه در زمان او زنده بودند؛ مانند سهل بن سعد ساعدي، منهال بن عمرو، نعمان بن بشير و ابو برزه ي اسلمي كه شنيده و ديده بودند كه چگونه پيامبر (ص) او و برادرش را احترام مي كند. همين طور، همه ي ارباب مذاهب از يهود و نصارا... هيچ يك از مسلمانان در سرزمينهاي اسلامي از كار او راضي نبود؛ مگر آن دسته از پيروان
خاندان ابوسفيان كه نفاق در دلهايشان ريشه دوانده بود. حتي بيشتر خاندان و زنان و عموزاده هايش از اين كار ناراضي بودند». [تسلية المجالس، ج 2، ص 400 با تلخيص] .
اظهارات یزید درباره عبید الله بن زیاد
یزید پس از مشاهده واکنشهای منفی مردم، از قتل امام حسین ابراز پشیمانی کرد و گفت که اگر او در آن زمان حاضر بود، هرگز اجازه نمیداد چنین فاجعه ای رخ دهد. او حتی بیان کرد که حاضر بود برای نجات امام حسین برخی از فرزندان خود را فدا کند. این اظهارات نشان میدهد که یزید به مرور زمان از عواقب این واقعه آگاه شد و تلاش کرد تا خود را از مسئولیت آن مبرا کند . الكامل في التاريخ جلد : 4 صفحه : 87
لعن الله ابن مرجانة، فانه اخرجه و اضطره، و قد كان ساله ان يخلى سبيله و يرجع فلم يفعل، او يضع يده في يدي، او يلحق بثغر من ثغور المسلمين حتى يتوفاه الله عز و جل فلم يفعل، فأبى ذلك و رده عليه و قتله، فبغضنى بقتله الى المسلمين، و زرع لي في قلوبهم العداوة، فبغضنى البر و الفاجر، بما استعظم الناس من قتلى حسينا، ما لي و لابن مرجانة لعنه الله و غضب عليه . تاریخ الطبري، ج 5، ص 506
یزید در گفتگوهایی که پس از واقعه کربلا داشت، عبید الله بن زیاد را مورد لعن و نفرین قرار داد و او را مسئول اصلی این فاجعه دانست. یزید اظهار کرد که اگر عبید الله به درخواست امام حسین برای بازگشت یا امان دادن پاسخ مثبت میداد، این واقعه رخ نمیداد. او همچنین بیان کرد که این اقدام عبید الله باعث شد تا مردم نسبت به او نفرت پیدا کنند و این نفرت در دل همه، چه نیکوکار و چه بدکار، ریشه بدواند . الكامل في التاريخ جلد : 4 صفحه : 87
لعن عبید الله بن زیاد توسط یزید بن معاویه نشاندهنده تغییر موضع او پس از واقعه کربلا است. اگرچه یزید در ابتدا از این واقعه اظهار خوشحالی کرده بود، اما با مشاهده نفرت عمومی و عواقب این جنایت، سعی کرد تا خود را از مسئولیت آن دور نگه دارد. این واقعه نه تنها تأثیر عمیقی بر تاریخ اسلام گذاشت، بلکه نفرت مردم را نسبت به بنیامیه افزایش داد و زمینه ساز قیامهای بعدی شد . تاریخ الطبري جلد : 5 صفحه : 506
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر