پلیس،شبح باغ ویلاها را از «دیوار»بیرون کشید

دزد تحت تعقیب پلیس که به باغ ویلاهای اطراف مشهد دستبرد می زدو اموال سرقتی را در سایت«دیوار»به فروش می رساند در حالی با عملیات اطلاعاتی و ضربتی پلیس مشهد دستگیر شد که تاکنون به سرقت از۳۰ باغ ویلا اعتراف کرده است.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،سارق جوانی که از مدت ها قبل ،شبانه به باغ ویلاهای مشهد دستبرد می زد و چون شبحی نامرئی می گریخت ،بالاخره توسط عوامل انتظامی در روستای رضویه مشهد شناسایی شد اما هربار که پلیس به مخفیگاه وی وارد می شد خبری از او نبود! در حالی که شاکیان وی همچنان افزایش می یافتند ،پرونده ای در شعبه ۸۵۹ دادسرای عمومی وانقلاب مشهد گزارش شد و بدین ترتیب مقام قضایی با صدور دستوری قاطع از عوامل انتظامی خواست تا متهم فراری را جلب کند.
با این حکم قضایی،بلافاصله گروهی تخصصی از افسران کارآزموده پاسگاه انتظامی فردوسی با هدایت و نظارت مستقیم سروان مصطفی حسنی(فرمانده پاسگاه)ردزنی های اطلاعاتی ویژه ای را با به کارگیری منابع خبری پنهان آغاز کردند و در نهایت به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد متهم مذکور درون اتاقکی که از آن برای مصرف موادمخدر استفاده می کند،پنهان شده است. با جمع آوری این اطلاعات ،گروه عملیاتی در حالی وارد عمل شدند که پرونده شکایت از «شبح باغ ویلاها» همچنان قطورتر می شد.گزارش اختصاصی خبرنگار ارشد روزنامه خراسان حاکی است در همین حال نیروهای انتظامی که تردید نداشتند برخی از افراد در فرار وی نقش دارند،عملیات اطلاعاتی را به طور نامحسوس برنامه ریزی کردند و به طور غافلگیرانه و هماهنگ مخفیگاه وی را در یکی از روستاهای اطراف بزرگراه آسیایی مشهد به محاصره درآوردند. وقتی یکی از بستگان متهم فراری در منزل را گشود،ماموران با نشان دادن حکم قضایی،وارد منزل شدند وکفش های مردانه ای را دیدند که مقابل اتاقک گوشه حیاط قرارداشت. بنابراین آن ها به آرامی به طرف اتاقک رفتند و زمانی که پرده پارچه ای را کنار زدند ،متهم را مشاهده کردند که بعد از مصرف مواد به خواب عمیقی فرو رفته بود!سارق باغ ویلاها وقتی چشمانش را گشود که دستانش با حلقه های آهنین قانون به یکدیگر گره خورده بود. در بازرسی از داخل اتاق تعداد زیادی لوازم سرقتی کشف شد و متهم مذکور به مرکز انتظامی انتقال یافت.نیروهای انتظامی که از قبل رد این شبح زیرک را در سایت دیوار زده بودند و اطلاع داشتند که او اموال سرقتی را از طریق این سایت واسطه گری به فروش می رساند،ابتدا محتویات گوشی تلفن همراه او را مورد واکاوی و بررسی های فنی قراردادند. خیلی زود اموال زیادی برصفحه نمایش تلفن وی نقش بست که برای فروش در سایت واسطه گر آگهی شده بود.این سارق جوان اعتراف کرد تاکنون به ۳۰ باغ ویلا در روستاهای چهارفصل و رضویه دستبرد زده است و بسیاری از اموال را نیز به شهروندان فروخته است .به گزارش روزنامه خراسان،پلیس ،شبح باغ ویلاها را درحالی از«دیوار»بیرون کشید که تحقیقات برای شناسایی مال باختگان همچنان با دستورهای قاطع قضایی ادامه دارد.
ماجرای عشق کور و دود سیاه
وقتی در۲۵سالگی پدرم را ازدست دادم هنوز ازدواج نکرده بودم به دلیل این که قد کوتاهی داشتم و صورتم زیبا نبود، خواستگاری نداشتم مادرم هم بیمار و از کار افتاده شده بود. همه برادرانم نیز بعد از ازدواج به شهر و دیاری کوچ کردند.
خلاصه یک روز که برای خرید به فروشگاه رفته بودم ،جوانی خوش صورت به سمت من برگشت و گفت اجازه بدهید کمک تان کنم. وسایل را به خانه برد و بعد از رسیدن، شماره مغازه اش را به من داد .شغلش فروشندگی ابزارآلات بود و این آغاز فصل جدیدی از زندگی من شد.شب و روز به همدیگر زنگ می زدیم. اسمش نوید و۳۴ساله بود. بعد از۲ ماه موضوع را به مادرم گفتم. اول مقاومت کرد که ما آن ها را نمی شناسیم و غریبه هستند،درنهایت توانستم مادرم را راضی کنم .بالاخره یک شب نوید با هماهنگی با برادرم همراه پدرش به خواستگاری من آمدند و گفتند که مادرش فوت کرده و تنها یک خواهر دارد که درشهر دیگری زندگی میکند.... پس از تحقیقات برادرم متوجه شدیم او سال ها قبل اعتیاد داشته و مدتی درکمپ بوده و از همسرش طلاق گرفته است.با شنیدن این حرف ها خیلی ناراحت شدم و وقتی پدرش برای جواب تماس گرفت جواب رد دادیم .اما تماس ها و پیگیری های نوید بالاخره کار خودش را کرد و با تمام مخالفت های خانواده ام ما ازدواج کردیم.
نوید یک خانه کوچک پایین شهر داشت و یک مغازه اجاره ای، سال اول زندگی خیلی خوب بود مشکلی نداشتیم. من خانه داری می کردم و او مشغول کار در مغازه اش تا این که یک شب نوید به خانه نیامد، نگران شدم. فردا شب به خانه برگشت، پرسیدم کجا بودی؟ با بی خیالی گفت: پیش دوستم .روزی یک پاکت سیگار میکشید.کم کم تبدیل به گل و کریستال شد .دوباره برگشته بود به سابق که فردی معتاد بود. دیگر سرکار نمی رفت. صاحب مغازه وسایل کارش را بیرون ریخته بود . بیکار و معتاد و بی پول شده بود، من هم آن زمان پسرم را باردار بودم تا این که به منزل مادرم رفتم. طاقت ماندن درآن خانه را نداشتم. پس از به دنیا آمدن پسرم پیش نوید برگشتم. پای منقل و بساط کشیدن مواد نشسته بود،چاره ای نداشتم و برای هزینههای زندگی خدمتکار منزل شدم.فرزندم پیش مادرم بود،شبها با خستگی به خانه میرسیدم. یک شب نوید گفت: بیا چندتا دود بگیر خستگی از تن و جانت می رود. آن شب پای منقل کنار نوید شروع کردم به کشیدن مواد اول حالم بد شد اما بعد از چند روز دیدم توانایی بدنی من زیاد شده است، خوشم آمد و هر شب من و نوید با هم مواد می زدیم .پسرم را مادرم نگه می داشت و خبر نداشت دخترش هم معتاد شده است. حالا من هم مانند نوید بودم و دیگر زنانگی ام را هم نمی فهمیدم.
اما روزی رسید که دیگر نتوانستم. بدنم میلرزید، جانم درآستانه فروپاشی بودو پسرم که حالا بزرگ شده بود با چشمان معصومش نگاهم میکرد؛ همان نگاه، همان ترس، همان شرم، مرا از عمق سیاهی بیرون کشید. آن روز تصمیم گرفتم برگردم نه به گذشته، که به خودم. سه سال پیش از نوید به دلیل بیکاری و بی پولی و کتک های روزانه اش جدا شدم، اما تاریکی هنوز درگوشه وجودم بود. ۶ ماه به کمپ رفتم وبه کمک مادرو برادرم ترک کردم و مخارجش را برادرم داد و دیگر لب به آن سم نزدهام، هنوز گاهی شبها نفس کم میآورم؛ نه از خماری، بلکه از خاطره خویشتنِ گمشدهام. در حال حاضر با مادرم زندگی می کنم ....
حالا آمدهام تا کمک بگیرم، تا یاد بگیرم چطور دوباره زندگی کنم ! من از عشق کور و سیاهیِ دود بیرون آمده ام اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور ویژه سرهنگ حسین مومنی(رئیس کلانتری نواب صفوی مشهد ) بررسی های روان شناختی برای بازگشت این زن جوان به دنیای بدون دود و رهایی از دام افیون در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
براساس ماجراهای واقعی در زیر پوست شهر
حکم قصاص مشروط برای زن شیشه ای !
زن جوان شیشه ای که شوهرمعتادش را با انگیزه «خیانت»و با ضربات چاقو درمشهد به قتل رسانده است با صدورحکمی از سوی قضات برجسته شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به قصاص مشروط محکوم شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،ماجرای جنایت تکان دهنده این زن شیشه ای ازدهم دی سال۴۰۲ هنگامی رقم خورد که او برای رفتن به شهرستان کلات از منزل خودش درمشهد خارج شد اما هنوزمسیر زیادی را طی نکرده بود که ازتصمیم خود منصرف شد و به سوی خانه اش بازگشت. وقتی کلید را درقفل منزل چرخاند،ناگهان صحنه تلخ و دردناکی را دید که خشم وعصبانیت همه وجودش را فراگرفت. «زهرا»با مشاهده زنان معتاد که درکنار شوهرش بودند ،شعله های احساس«خیانت» از درونش زبانه کشید. او در را بست و حیران و سرگردان راهی خیابان شد. در حالی که بی هدف و با چهره ای خشم آلود قدم برمی داشت،دریک لحظه تصمیم وحشتناکی ،افکارش را به هم ریخت. او دوباره به خانه اش رفت و شوهرش را با دوضربه چاقو به قتل رساند و سپس «یلدا» دختر۲ساله اش را به آغوش فشرد و راهی جاده کلات شد اما خیلی زود خماری به سراغش آمد. او در سرمای سوزان زمستان،دخترش را با پای لخت کنار دیوار یکی از جایگاه های سوخت گذاشت و خود بساط استعمال شیشه را کنار دیوار پهن کرد. مرد ضایعات فروش با دیدن این صحنه دردناک،او را به فروشگاهش دعوت کرد تا حداقل دختر خردسال را از سرمای سوزان نجات دهد. این زن وقتی درکنار بخاری ،خماری از سرش پرید،ماجرای قتل شوهرش را برای مرد ضایعات فروش بازگو کرد و خود نیز به همراه دخترش به مکان نامعلومی رفت. این گونه بود که راز جنایت هولناک با گزارش به پلیس ۱۱۰ فاش شد وخیلی زود کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد در حالی با دستورهای تخصصی قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمدمشهد)تحقیقات گسترده ای را برای دستگیری زن فراری آغاز کردند که بررسی ها نشان داد ،همسر وی با ضربات چاقو در پذیرایی منزلش به قتل رسیده است و جسد نیز زیر پتو قراردارد.
چند ساعت بعد نیروهای پلیس ،با رد زنی های اطلاعاتی ،موفق شدند این زن جوان را در بولوار طبرسی شمالی دستگیر کنند. او که هنوز «یلدا»را درآغوش داشت در اعترافاتی وحشتناک به قاضی شعبه ۲۵۵(۲۰۸سابق) دادسرای عمومی وانقلاب مشهد گفت:شوهرم نه تنها مانند من به مصرف شیشه اعتیاد داشت بلکه خرده فروش موادمخدر هم بود و به همین دلیل خیانت می کرد. او با زنان غریبه روابط غیراخلاقی داشت به همین خاطر نتوانستم این صحنه های دردناک را تحمل کنم. هنگامی که چندزن معتاد را درمنزلم دیدم دیگرکارد به استخوانم رسید و شوهرم را با ضربات چاقو کشتم!
بنابرگزارش اختصاصی خبرنگار ارشد روزنامه خراسان،باتکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست در دادسرای مشهد،این پرونده جنایی به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی (ویژه پرونده های جنایی)ارسال شد و توسط قضات با تجربه دادگاه مورد واکاوی دقیق قرارگرفت. در جلسات دادگاه که به ریاست حجت الاسلام والمسلمین قاضی محمدشجاع پورفدکی(رئیس) ومستشاری قاضی جوادآسیان یزد برگزار شد،متهم با ابراز پشیمانی از وقوع این جنایت،ادعا کرد ما در شرایط بسیار نامناسب و تاسف باری زندگی می کردیم چرا که هردو معتاد به شیشه بودیم اما اکنون خیلی پشیمانم و امیدوارم دادگاه مرا به خاطر فرزندم(یلدا)ببخشد چرا که او کسی را جز من ندارد واکنون در بهزیستی نگهداری می شود.
در پی اعترافات صریح این زن جوان به قتل شوهرش،رسیدگی به این پرونده با برگزاری آخرین جلسه دادگاه خاتمه یافت که اخبار آن در صفحه حوادث روزنامه خراسان منتشر شد.
براساس این گزارش ،طولی نکشید که قضات باتجربه دادگاه در مهلت قانونی به شور نشستند و حکم خود را صادر کردند. براساس رای دادگاه که به امضای قاضی شجاع پور فدکی و قاضی آسیان یزد رسیده
«زهرا-ر»(متهم این پرونده جنایی)به طور مشروط به قصاص نفس محکوم شده است.
طبق رای قضات دادگاه،با توجه به این که صاحب خون فقط دختر خردسال مقتول است وطبق ماده ۳۵۶قانون مجازات اسلامی باید سهم دیه را دریافت کند در واقع نوعی رضایت مشروط به دادگاه اعلام شده است واگر تا هنگام اجرای حکم،متهم به قتل موفق به پرداخت سهم دیه طفل خردسال شود ،قصاص منتفی می شود ودادگاه در رسیدگی های بعدی درباره جنبه عمومی جرم تصمیم خواهد گرفت. در غیر این صورت حکم قصاص نفس اجرا می شود.همچنین قضات دادگاه تاکید کرده اند که رای مذکور درمهلت قانونی ،قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است. (درخور یادآوری است که قاضی جوادآسیان یزد هم اکنون ریاست شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی را به عهده دارد.)
شعلههای خیانت در قفس بی مهری !
هفده سال پیش با بهنازازدواج کردم.او دخترآرامی بود و از همان ابتدا مشخص بود که هیچ حمایتی از سمت خانواده اش صورت نمی گیرد همین دلیل هم باعث شد من بیشتر مراقبش باشم و شاید همین مراقبت ها تبدیل شده به چیزی که امروز آن را «کنترل»می نامند.
من روی ناموسم حساس بودم ،هستم و خواهم بود. از ابتدا به بهناز هم گفته بودم که باید مراقب رفت وآمدهایش باشدو زن باید حرمت شوهرش را نگه دارد. شاید سخت گیربودم ،اما به چشم خودم دیده بودم که بی قید بودن چگونه زندگی ها را به نابودی می کشد.
سال ها گذشت .من کارکردم و عرق ریختم و بچه ها نیز یکی پس از دیگری آمدند. انتظار داشتم که او قدردانم باشد.اما دوسال پیش به یکباره رفتارش تغییرکرد؛سرد و بی حوصله و مدام بهانه گیری می کرد.طرز لباس پوشیدنش تغییرکرد. بیشتر وقتش را با تلفن می گذراند و مهم تراز همه این ها ،دیگر با من حرف نمی زد. ابتدا تصورم این بود که از خستگی یا افسردگی بعد از تولد فرزند چهارم باشد اما بعد نشانه هایی را دیدم که نمی شد آن ها را نادیده گرفت.شب ها پنهانی پیام می داد. وقتی گوشی اش زنگ می خورد نگاهش لرزان بود و هربار که می پرسیدم ،دعوا به راه می افتاد. من که راجع به خیانت فقط درقصه ها شنیده بودم اکنون همانند خوره به جانم افتاده بود. آن شب که فهمیدم با مردی در ارتباط است ،دنیا روی سرم خراب شد . نه داد زدم،نه کتکش زدم فقط نگاهش کردم و پرسیدم :چرا؟ گفت:« از بس زندانی ام کردی و محبتی از تو ندیدم. من اشتباه کردم ولی تو مرا به اینجا رساندی.» هیچ چیز مانند شنیدن این جمله از زبان زنی که سال ها برایش زحمت کشیده ای دلت را نمی آزارد.پس از آن شب ،او رفت. چادرش را برداشت و از خانه بیرون رفت و حتی به بچه ها هم نگاه نکرد و دیگر برنگشت.
بچه ها را به خانه مادرم بردم و گفتم تا زمانی که تکلیفم روشن شود نزد او بمانند. مادرم زن با تجربه ای است و می داند چگون دل بچه ها را گرم نگه دارد. یک سال تمام بهناز نه سراغی از من گرفت و نه تماسی گرفت . کدام مادر است که طاقت دوری یک ساله از فرزندانش را دارد اگر مادربود!
حالا به کلانتری آمده ومی گوید:بچه ها را نمی خواهد ،فقط آرامش می خواهد، نمی دانم به حال بچه هایی که در میان زندگی ما قربانی شدند بخندم یا گریه کنم! می گوید طلاق می خواهد.می گوید مادرسنگ دل بودن را انتخاب کرده تا نجات پیدا کند. نجات از چه؟ از خانه ای که برایش ساختم؟!نجات از بچه هایی از که از جانم عزیزتر بودند؟!
من کامل نیستم و این را قبول دارم که سخت گیر بودم. اما خیانت ...خیانت چیزی نیست که بتوانم آن را ببخشم.نمی توانم چشمانم را ببندم و بگویم «اشتباه کرد» و تمام شد. چطور به زنی که از خانه اش ،از فرزندانش برید و رفت دوباره اعتماد کنم؟ این خانه دیگر خانه نمی شود ،نه برای او ،نه برای من، و نه برای بچه ها.
گاهی یک خطا مثل ترک روی شیشه است که با هیچ چسبی درست نمی شود. حتی اگر هزارتکه اش را کنارهم دیگر بگذاری،تصویر همیشه خط خطی باقی می ماند.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد ) بررسی های روانشناختی و اقدامات مشاوره ای با دعوت از زن جوان برای ریشه یابی این ماجرای تاسفبار در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد .
براساس ماجراهای واقعی در زیر پوست شهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
