
مقتل لهوف معتبرترین و دقیق تری مقتل در دسترس است. این مقتل از دو مسلک تشیکل شده که مسلک اول درباره وقایع روزهای پیش از عاشورا و مسلک دوم درباره روز عاشورا است. متن مسلک دوم به این شرح است:
قالَ الرّاوي : وَنَدَبَ عُبَيْدُ اللّهِ بْنِ زِيادٍ اءَصْحابَهُ إِلي قِتالِ الْحُسَيْنِ عليه السّلام ، فَاءَتَّبَعُوهُ، وَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَاءَطاعُوهُ، وَاشْتَري مِنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ آخِرَتَهُ بِدُنْياهُ وَدَعاهُ إِلي وَلا يَةِ الْحَرْبِ فَلَبّاهُ. وَخَرَجَ لِقِتالِ الْحُسَيْنِ عليه السّلام في اءَرْبَعَةِ آلافِ فارِسٍ، وَاءَتْبَعَهُ ابْنُ زِيادٍ بِالْعَساكِرِ لَعَنَهُمُ اللّهُ، حَتّي تَكامَلَتْ عِنْدَهُ إِلي سِتِّ لَيالٍ خَلَوْنَ مِنَ الْمُحَرَّمِ عِشْرُونَ اءَلْفَ فارِسٍ. فَضَيَّقُوا عَلَي الْحُسَيْنِ عليه السّلام حَتّي نالَ مِنْهُ الْعَطَشُ وَمِنْ اءَصْحابِهِ. راوي گويد: عبيداللّه زبان به دعوت اصحاب خويش برگشود كه با نور چشم رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله ، ستيزند وخون آن مظلوم را بريزند. آن بدنهادان نيز متابعت كردند و حلقه فرمانش در گوش نهادند و آن شيطان مردود از قوم خود طلب نمود كه در طاعتش در آيند و زنگ غبار از خاطر بزدايند. آن بي دينان نيز انگشت اطاعت بر ديده نهادند و سر به فرمانش دادند و آن زيانكار از عمر تبهكار، آخرت را به دنياي خود خريدار شد. آن غَدّار نابكار هم دين به دنيا فروخت و فرمان ايالت ري را بياندوخت خواستش كه امير لشكر كند و عهد خدا و رسول صلّي اللّه عليه و آله را بشكند، عمر سعد نيز لبيّكي بگفت و كفر باطني را نتوانست نهفت . با چهار هزار لشكر خونخوار از كوفه بيرون آمد و جنگ فرزند سيّد ابرار و نور ديده حيدر كرّار را مصمّم گرديد. پس از آن ، عبيداللّه بن زياد لشكر پس از لشكر به دنبال آن بدبنياد روانه نمود تا آنكه در روز ششم محرّم الحرام بيست هزار سواره لشكر بي دين بد آئين در كربلا جمع آمدند و كار را بر حسين مظلوم عليه السّلام تنگ گرفتندتا به حدّي كه تشنگي بر خود و اصحابش استيلا يافت .
متن عربي : فَقامَ عليه السّلام وَاءَتَّكي عَلي قائِمِ سَيْفِهِ وَنادي بِاءَعْلي صَوْتِهِ، فَقالَ: (اءُنْشُدُكُمُ اللّهَ هَلْ تَعْرِفُونَني ؟(. قالُوا: اءَللّهُمَّ نَعَمْ، اءَنْتَ ابْنُ رَسُولِ اللّهِ وَسِبْطِهِ. قالَ: (اءُنْشُدُكُمُ اللّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اءَنَّ جَدّي رَسُولُ اللّهِ صلّي اللّه عليه و آله ؟(. قالُوا: اءَللّهُمَّ نَعَمْ. قالَ: (اءُنْشُدُكُمُ اللّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اءَنَّ اءُمّي فاطِمَةَ بِنْتُ مُحَمَّدٍ؟(. قالُوا: اءَللّهُمَّ نَعَمْ. قالَ: (اءُنْشُدُكُمُ اللّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اءَنَّ اءَبي عَلِيَ بْنَ اءَبي طالِبٍ؟(. قالُوا: اءَللّهُمَّ نَعَمْ. قالَ: (اءُنْشُدُكُمُ اللّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اءَنَّ جَدَّتي خَديجَةَ بِنْتَ خُوَيْلِدٍ اءَوَّلُ نِساءِ هذِهِ الاُْمَّةِ إِسْلاما؟(. قالُوا: اءَللّهُمَّ نَعَمْ.
شرح کامل واقعه عاشورا از مقتل لهوف قسمت اول
ترجمه : نخستين سخنراني امام عليه السلام در كربلا پس از آن ، امام مظلوم برپاخاست و تكيه بر قائمه شمشير خود نمود و به آواز بلند اين كلمات را ادا فرمود: اي مردم ! شما را به خدا سوگند مي دهم ، آيا مرا مي شناسيد و عارف به حق من هستيد؟ در جواب آن جناب همگي گفتند: بلي تو را مي شناسيم ، تويي فرزند رسول صلّي اللّه عليه و آله و قرة عين البتول كه دختر پيغمبر است . پس تويي سِبْط آن جناب . امام حسين عليه السّلام فرمود: شما را به خدا سوگند كه آيا مي دانيد كه جدّ بزرگوار من رسولِ پروردگار عالميان است ؟ گفتند: خدا شاهد است كه مي دانيم ! امام عليه السّلام فرمود: شما را به خدا سوگند، آيا مي دانيد كه جدّه من خديجه بنت خُوَيْلد است و او اوّل زني بود در اين اُمّت كه اسلام را اختيار و تصديق احمد مختار صلّي اللّه عليه و آله نمود؟ گفتند: خدايا تو گواهي كه مي دانيم ! امام عليه السّلام فرمود: شما را به خدا سوگند كه آيا مي دانيد كه حمزه سيدالشهداء عموي پدرم علي بن ابي طالب عليه السّلام است؟ گفتند: خدايا شاهدي كه اين را هم مي دانيم !
متن عربي : قالَ: (اءُنْشُدُكُمُ اللّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اءَنَّ حَمْزَةَ سَيِّدَ الشُّهَداءِ عَمُّ اءَبي ؟(. قالُوا: اءَللّهُمَّ نَعَمْ. قالَ: (اءُنْشُدُكُمُ اللّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اءَنَّ جَعْفَرَ الطَّيّارَ فِي الْجَنَّةِ عَمّي ؟(. قالُوا: اءَللّهُمَّ نَعَمْ. قالَ: (اءُنْشُدُكُمُ اللّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اءَنَّ هذا سَيْفُ رَسُولِ اللّهِ صلّي اللّه عليه و آله اءَنَا مُتَقَلِّدُهُ؟(. قالُوا: اءَللّهُمَّ نَعَمْ. قالَ: (اءُنْشُدُكُمُ اللّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اءَنَّ هذِهِ عِمامَةُ رَسُولِ اللّهِ صلّي اللّه عليه و آله اءَنَا لابِسُها؟(. قالُوا: اءَللّهُمَّ نَعَمْ. قالَ: (اءُنْشُدُكُمُ اللّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اءَنَّ عَلِيّا عليه السّلام كانَ اءَوَّلُ النّاسِ إِسْلاما واءَعْلَمَهُمْ عِلْما وَاءَعْظَمَهُمْ حِلْما وَاءَنَّهُ وَلِيُّ كُلُّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ؟(. قالُوا: اءَللّهُمَّ نَعَمْ. قالَ: (فَبِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمي وَاءَبي صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ الذّائِدُ عَنِ الْحَوْضِ، يَذُودُ عَنْهُ رِجالا كَما يُذادُ الْبَعيرُ الصّادِرُ عَلَي الْماءِ، وَلِواءُ الْحَمْدِ بِيَدِ اءَبي يَوْمَ الْقِيامَةِ؟!!(. ترجمه : امام حسين عليه السّلام فرمود: شما را به خدا قسم مي دهم ، آيا مي دانيد كه جعفر طيّار در بهشت عنبر سرشت ، عموي من است ؟ گفتند: خداوندا ما مي دانيم كه چنين است ! باز آن امام برگزيده خداوند بي نياز به آن گروه ستم پرداز، فرمود: شما را به خدا سوگند كه مي دانيد اين شمشيري كه در ميان بسته ام همان شمشير سيّد اَبرار است ؟ گفتند: بلي ، به خدا اين را هم مي دانيم ! امام حسين عليه السّلام فرمود: شما را به خدا قسم ، اطلاع داريد كه عمامه اي كه بر سر من است همان عمامه احمد مختار صلّي اللّه عليه و آله و رسول پروردگار است ؟ گفتند: به خدا كه اين را هم مي دانيم ! حضرت فرمود: به خدا كه مي دانيد شاه ولايت علي عليه السّلام اول كسي بود كه قبول دعوت اسلام از سيّد اَنام نمود و او است آن كس كه پايه علمش والا و درجه حلمش از همه كس اَرْفَع و اَعْلي است و اوست ولي هر مؤ من و مؤ منه ؟ گفتند: به خدا كه اين فضيلت را هم مي دانيم ! اباعبداللّه عليه السّلام فرمود: پس به چه جهت ريختن خون مرا حلال شمرديد و حال آنكه پدرم در روز رستاخيز مردماني را از حوض كوثر دور خواهد نمود چنانكه شتران را از سرِ آب برانند ولواء حمد در آن روز به دست اوست .
متن عربي : قالُوا: قَدْ عَلِمْنا ذلِكَ كُلَّهُ وَنَحْنُ غَيْرُ تارِك يكَ حَتّي تَذُوقَ الْمَوْتَ عَطْشانا!!! فَلَمّا خَطَبَ هذِهِ الْخُطْبَةَ وَسَمِعَ بَناتُهُ وَاءُخْتُهُ زَيْنَبُ كَلامَهُ بَكَيْنَ وَنَدَبْنَ وَلَطَمْنَ وَارْتَفَعَتْ اءَصْواتُهُنَّ. فَوَجَّهَ إِلَيْهِنَّ اءَخاهُ الْعَبّاسَ وَعَلِيّا إِبْنَهُ وَقالَ لَهُما: (سَكِّتاهُنَّ فَلَعَمْري لَيَكْثُرَنَّ بُكاؤُهُنَّ(. قالَ الرّاوي : وَوَرَدَ كِتابُ عُبَيْدِ اللّهِ عَلي عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ يَحِثُّهُ عَلي تَعْجيلِ الْقِتالِ، وَيَحُذِّرُهُ مِنَ التَّاءْخيرِ وَالاِْهْمالِ، فَرَكِبُوا نَحْوَ الْحُسَيْنِ عليه السّلام . وَاءَقْبَلَ شِمْرُ بْنُ ذِي الْجَوْشَنِ - لَعَنَهُ اللّهُ- فَنادي : اءَيْنَ بَنُو اءُخْتي عَبْدُ اللّهِ وَجَعْفَرُ وَالْعَبّاسُ وَعُثْمانُ؟ فَقالَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام : (اءَجيبُوهُ وَإِنْ كانَ فاسِقا، فَإِنَّهُ بَعْضُ اءَخْوالِكُمْ(. فَقالُوا لَهُ: ما شَاءْنُكَ؟ فَقالَ: يا بَني اءُخْتي اءَنْتُمْ آمِنُونَ، فَلا تَقْتُلُوا اءَنْفُسَكُمْ مَعَ اءَخيكُمُ الْحُسَيْنِ، وَاءَلْزِمُوا طاعَةَ اءَمِيرِالْمُؤْمِنينَ يَزيدَ بْنَ مُعاوِيَةَ. ترجمه : گفتند: همه اين فضايل كه شمردي بر آنها علم و اقرار داريم و با وجود اين دست از تو بر نمي داريم تا آنكه تشنه كام شربت مرگ را بچشي !؟ چون آن سيّد مظلومان و آن امام انس و جان ، خطبه خويش را اتمام نمود خواهران و دخترانش استماع كلام او را كردند، صداها به گريه و ندبه برآوردند و سيلي به صورت خود نواختند و صداها به ناله بلند نمودند. امام عليه السّلام برادر خود حضرت عباس و فرزندش علي اكبر عليهماالسّلام را به سوي اهل حرم فرستاد و فرمود: ايشان را ساكت نماييد، به جان خودم قسم كه آنها گريه هاي بسيار در پيش دارند. جواب دندانشكن عباس عليه السّلام به شمر لعين راوي گويد: فرمان عبيداللّه بن زياد پليد به عمربن سعد نحس ، به اين مضمون رسيد كه او را تحريص مي نموده به تعجيل در قتال و بيم داده بود از تاءخير و اهمال . پس لشكر شيطان به امر آن بي ايمان ، رو به جانب امام انس و جان آوردند و شمرذي الجوشن ، آن سرور اهل فِتَن ، ندا در داد كه كجايند خواهرزادگان من : عبداللّه ، جعفر، عباس ، و عثمان ؟ امام حسين عليه السّلام به برادران گرامي خويش فرمود: جواب اين شقي را بدهيد گرچه او فاسق و بي دين است ولي از زمره دائي هاي شماست . آن جوانان برومند حيدر كرّار به آن كافر غدّار، فرمودند: تو را با ما چه كار است ؟ آن ملعون نابكار عرضه داشت : اي نورديدگان خواهرم ! شما در مهد امان به راحت باشيد و خود را با برادرتان حسين ، به كشتن ندهيد و ملتزم قيد طاعت يزيد پليد اميرالمؤ منين (؟!) باشيد تا به سلامت برهيد.
متن عربي : قالَ: فَناداهُ الْعَبّاسُ بْنُ عَلِيٍّ: تَبَّتْ يَداكَ وَلُعِنَ ما جِئْتَ بِهِ مِنْ اءَمانِكَ يا عَدُوَّ اللّهِ، اءَتَأْمُرْنا اءَنْ نَتْرُكَ اءَخانا وَسَيِّدَنَا الْحُسَيْنَ بْنَ فاطِمَةَ وَنَدْخُلَ في طاعَةِ اللُّعَناءِ اءَوْلادِ اللُّعَناءِ. قالَ: فَرَجَعَ الشِّمْرُ إِلي عَسْكَرِهِ مُغْضِبا. قالَ الرّاوي : وَلَمّا رَاءَي الْحُسَيْنُ عليه السّلام حِرْصَ الْقَوْمِ عَلي تَعْجيلَ الْقِتالِ وَقِلَّةَ انْتِفاعِهِمْ بِالْمَواعِظِ الْفِعالِ وَالْمَقالِ قالَ لاَِخيهِ الْعَبّاسِ: (إِنِ اسْتَطَعْتَ اءَنْ تَصْرِفَهُمْ عَنّا في هذَا الْيَومِ فَافْعَلْ، لَعَلَّنا نُصَلّي لِرَبِّنا في هذِهِ اللَّيْلَةِ، فَإِنَّهُ يَعْلَمُ اءَنّي اءُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَتِلاوَةَ كِتابِهِ(. قالَ الرّاوي : فَسَاءَلَهُمُ الْعَبّاسُ ذلِكَ، فَتَوَقَّفَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ. فَقالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ الْحَجّاج الزُّبَيْدي : وَاللّهِ لَوْ اءَنَّهُمْ مِنَ التُّرْكِ وَالدَّيْلَمِ وَسَاءَلُوا مِثْلَ ذلِكَ لاََجَبْناهُمْ، فَكَيْفَ وَهُمْ آلُ مُحَمَّدٍ، فَاءَجابُوهُمْ إِلي ذلِكَ. ترجمه : پس حضرت عباس عليه السّلام به آن پليد، فرياد برآورد كه دستت بريده باد وخدا لعنت كناد مر اماننامه ترا! اي دشمن خدا؛ ما را امر مي كني كه برادر و سيّد خود حسين فرزند فاطمه عليهماالسّلام را وابگذاريم وبنده طاعت لعينان و اولاد لعينان باشيم ؟! راوي گويد: شمر بي باك پس از استماع اين كلام از فرزند امام ، مانند خوك خشمناك به جانب لشكريان شتافت و بازگشت به سوي نيروهاي خود نمود. راوي گويد: چون آن فرزند سيّد اَنام ، حسين عليه السّلام ، مشاهده نمود كه لشكر شقاوت اثر حريص اند كه به زودي نائره جنگ را مُشتعل سازند و به امر قتال بپردازند و كلام حق و موعظه آن صدق مطلق ، اصلا بر دلهاي سخت ايشان اثر ندارد و نه مشاهده صدور افعال حميده و اقوال جميله آن جناب براي ايشان انتفاعي حاصل است ، به برادرش ابوالفضل فرمود: اگر تو را قدرت است در اين روز، شرّ اين اَشْقيا را از ما بگردان و ايشان را باز گردان كه شايد امشب را از براي رضاي پروردگار نماز بگزارم ؛ زيرا خداي متعال مي داند كه نماز از براي او و تلاوت كتاب او را بسيار دوست مي دارم . راوي گويد: حضرت عباس عليه السّلام از آن گروه حق نشناس مهلت يك شب را درخواست كرد. عمرسعد لعين تاءمّل كرد و جواب نداد. عَمْرو بن حَجّاج زبيدي به سخن آمد و گفت : به خدا سوگند كه اگر به جاي ايشان ، تركان و ديلمان مي بودند و اين تقاضا را از ما مي كردند، البته ايشان را اجابت مي نموديم ، حال چه شده كه آل محمّد صلّي اللّه عليه و آله را مهلت نمي دهيد؟! پس آن مردم بي حيا، يك شب را مهلت دادند.
به متن عربي : قالَ الرّاوي : وَجَلَسَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام فَرَقِدَ، ثُمَّ اسْتَيْقَظَ وَقالَ: (يا اءُخْتاهُ إِنّي رَاءَيْتُ السّاعَةَ جَدّي مُحَمَّدا صلّي اللّه عليه و آله وَاءَبي عَلِيّا وَاءُمّي فاطِمَةَ وَاءَخي الْحَسَنَ وَهُمْ يَقُولُونَ: يا حُسَيْنُ إِنَّكَ رائِحٌ إِلَيْنا عَنْ قَريبٍ(. وَفي بَعْضِ الرِّواياتِ: (غَدا(. قالَ الرّاوي : فَلَطَمَتْ زَيْنَبُ وَجْهَها وَصاحَتْ وَبَكَتْ. فَقالَ لَهَا الْحُسَيْنُ عليه السّلام : (مَهْلا، لا تُشْمِتِي الْقَوْمَ بِنا(. ثُمَّ جاءَ اللَّيْلُ، فَجَمَعَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام اءَصْحابَهُ، فَحَمِدَ اللّهَ وَاءَثْني عَلَيْهِ، ثُمَّ اءَقْبَلَ عَلَيْهِمْ وَقالَ: (اءَمّا بَعْدُ، فَإِنّي لا اءَعْلَمُ اءَصْحابا اءَصْلَحَ مِنْكُمْ، وَلا اءَهْلَ بَيْتٍ اءَفْضَلَ مِنْ اءَهْلِ بَيْتي ، فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنّي جَميعا خَيْرا، وَهذَا اللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلا، وَلْيَاءْخُذْ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِيَدِ رَجُلٍ مِنْ اءَهْلِ بَيْتي ، وَتَفَرَّقُوا في سَوادِ هذَا اللَّيْلُ وَذَرُوني وَهؤُلاءِ الْقَوْمِ، فَإِنَّهُمْ لا يُريدُونَ غَيْري (. ترجمه : خامس آل عبا، مهلت دادند. راوي گويد: امام حسين عليه السّلام بر روي زمين بنشست و لحظه اي او را خواب ربود، پس بيدار شد و به خواهر خود فرمود: اي خواهر! اينك در همين ساعت جدّ بزرگوارخود حضرت محمد مصطفي صلّي اللّه عليه و آله و پدر عالي مقدار خويش علي مرتضي و مادرم فاطمه و برادرم حسن عليهم السّلام را در خواب ديدم كه فرمودند: اي حسين ! عنقريب نزد ما خواهي بود. و در بعضي روايات چنين آمده است كه فردا به نزد ما خواهي بود. راوي گويد: علياي مخدّره زينب خاتون پس از شنيدن اين سخنان از آن امام انس و جان ، سيلي به صورت خود نواخت و صيحه كشيد و گريه نمود. امام حسين عليه السّلام فرمود: اي خواهر مهربان ، آرام باش و ما را مورد شماتت دشمن مساز. آخرين شب زندگي امام حسين عليه السّلام چون شب عاشورا در رسيد، حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام ، اصحاب و ياران خود را جمع نمود و شرايط حمد وثناء الهي را به جا آورد و رو به ياران خود نمود و فرمود: (أَمّا بَعْدُ،...(؛يعني من هيچ اصحابي را صالح تر و بهتر از شما و نه اهل بيتي را فاضل تر و شايسته تر از اهل بيت خويش نمي دانم . خدا به همگي شما جزاي خير دهاد. اينك تاريكي شب شما را فرا گرفته است ؛ پس اين شب را مركب خويشتن نماييد و هر يك از شما دست يكي از مردان اهل بيت مرا بگيريد و در اين شب تار از دور من ، متفرّق شويد و مرا به اين گروه دشمن وا بگذاريد؛ زيرا ايشان را اراده اي بجز من نيست .
متن عربي : فَقالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَاءَبْناؤُهُ وَاءَبْناءُ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَعْفَرٍ: وَلِمَ نَفْعَلُ ذلِكَ لِنَبْقي بَعْدَكَ! لا اءَرانَا اللّهُ ذلِكَ اءَبَدا، وَبَدَاءَهُمْ بِهذَا الْقَوْلِ الْعَبّاسُ بْنُ عَلِيٍّ، ثُمَّ تابَعُوهُ. قالَ الرّاوي : ثُمَّ نَظَرَ إِلي بَني عَقيلٍ فَقالَ: (حَسْبُكُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِصاحِبِكُمْ مُسْلِمٍ، إِذْهَبُوا فَقَدْ اءَذِنْتُ لَكُمْ(. وَرُوِيَ مِنْ طَريقٍ آخَرَ قالَ: فَعِنْدَها تَكَلَّمَ إِخْوَتُهُ وَجَميعُ اءَهْلِ بَيْتِهِ وَقالُوا: يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ فَماذا يَقُولُ النّاسُ لَنا وَ ماذا نَقُولُ لَهُمْ، نَقُولُ إِنّا تَرَكْنا شَيْخَنا وَ كَبيرنا وَ سَيِّدَنا وِإِمامَنا وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّنا، لَمْ نَرْمِ مَعَهُ بِسَهْمٍ وَلَمْ نَطْعَنْ مَعَهُ بِرُمْحٍ وَلَمْ نَضْرِبْ مَعَهُ بِسَيْفٍ. لا وَاللّهِ يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ لا نُفارِقُكَ اءَبَدا، وَلكِنّا نَقيكَ بِاءَنْفُسِنا حَتّي نُقْتَلَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَنَرِدَ مَوْرِدَكَ، فَقَبَّحَ اللّهُ الْعيشَ بَعْدَكَ. ثُمَّ قامَ مُسلْمٌ بْنُ عَوْسَجَةَ وَقالَ: نَحْنُ نُخَلّيكَ هكَذا وَنَنْصَرِفُ عَنْكَ وَقَدْ اءَحاطَ بِكَ هذَا الْعَدُوُّ، ترجمه : حضرت چون اين سخنان را فرمود، برادران و فرزندانش و فرزندان عبداللّه بن جعفر، به سخن در آمدند و عرضه داشتند: به چه سبب اين كار را بكنيم ؛ آيا از براي آنكه بعد از تو در دنيا زنده بمانيم ؟ هرگز خدا چنين روزي را به ما نشان ندهاد. و اول كسي كه اين سخن بر زبان راند عباس عليه السّلام بود و ساير برادران نيز تابع او شدند. راوي گويد: سپس از آن ، حضرت نظري به جانب فرزندان عقيل نمود و به ايشان فرمود: مصيبت مسلم شما را بس است ؛ من شما را اذن دادم به هر جا كه خواهيد برويد. و از طريق ديگر چنين روايت گرديده كه چون آن امام انس و جان اين گونه سخنان بر زبان هدايت ترجمان ادا فرمود، يك مرتبه برادران و جميع اهل بيت آن جناب با دل كباب ، در جواب گفتند: اي فرزند رسول خدا، هرگاه تو را وابگذاريم و برويم ، مردم به ما چه خواهند گفت و ما به ايشان چه پاسخي بگوييم ؟ آيا بگوييم كه ما بزرگ و آقاي خود و فرزند دختر پيغمبر خويش را در ميان گروه دشمنان تنها گذاشتيم و نه در ياري او تيري به سوي دشمن افكنديم و نه طعن نيزه به اعداي او زديم و نه ضربت شمشيري به كار برديم ؛ به خدا سوگند كه چنين امري نخواهد شد؛ ما هرگز از تو جدا نمي شويم و لكن خويش را سپر بلا مي نماييم و به نفس خود، تو را نگاهداري مي كنيم تا آنكه در پيش روي تو كشته شويم و در هر مورد كه تو باشي ما هم بوده باشيم . خدا زندگاني را بعد از تو زشت و قبيح گرداند! در اين هنگام مُسْلِم بن عَوْسَجه از جاي برخاست با دل محزون اين گونه
متن عربي : لا وَاللّهِ لا يَراني اللّهُ اءَبَدا وَاءَنَا اءَفْعَلُ ذلِكَ حَتّي اءَكْسِرَ في صُدُورِهِمْ رُمْحي وَاءَضْرُبُهُمْ بِسَيْفي ما اءَثْبَتَ قائِمُهُ بِيَدي ، وَلَوْ لَمْ يَكُنْ لي سِلاحٌ اءُقاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجارَةِ، وَلَمْ اءُفارِقْكَ اءَوْ اءَمُوتَ مَعَكَ. قالَ: وَقامَ سَعيدٌ بْنُ عَبْدِ اللّهِ الْحَنَفيّ فَقالَ: لا وَاللّهِ يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ لا نُخَلّيكَ اءَبَدا حَتّي يَعْلَمَ اللّهُ اءَنّا قَدْ حَفِظْنا فيكَ وَصِيَّةَ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ صلّي اللّه عليه و آله ، وَلَوْ عَلِمْتَ اءَنّي اءُقْتَلُ فيكَ ثُمَّ اءُحْيي ثُمَّ اءُخْرَجُ حَيّا ثُمَّ اءُذْري - يُفْعَلُ بي ذلِكَ سَبْعينَ مَرَّةً- ما فارَقْتُكَ حَتّي اءَلْقي حِم امي دُونَكَ، فَكَيْفَ وَإِنَّما هِيَ قَتْلَةٌ واحِدَةٌ ثُمَّ اءَنالُ الْكَرامَةَ الَّتي لاانْقِض اءَ لَها اءَبَدا؟! ثُمَّ قامَ زُهَيْرٌ بْنُ الْقَيْنِ وَقالَ: وَاللّهِ يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ لَوَدَدْتُ اءَنّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ اءَلْفَ مَرَّةٍ وَإِنَّ اللّهَ تَعالي قَدْ دَفَعَ الْقَتْلَ عَنْكَ وَعَنْ هؤُلاءِ الْفِتْيَةِ مِنْ إِخْوانِكَ وَوُلْدِكَ وَاءَهْلِ بَيْتِكَ. قالَ: وَتَكَلَّمَ جَماعَةٌ مِنْ اءَصْحابِهِ بِمِثْلِ ذلِكَ وَقالُوا: اءَنْفُسُنا لَكَ الْفِداءُ نَقيكَ بِاءَيْدينا وَوُجُوهِنا، فَاذا ترجمه : دُرّ مكنون بسُفت ، گفت : آيا همين طور تو را بگذاريم و از تو بر گرديم و برويم با آنكه اين همه دشمنان اطراف تو را فرا گرفته باشند؟! هرگز! به خدا سوگند! چنين نخواهد شد؛ خدا به من چنين امري را نشان ندهاد؛ من خود به ياريت مي كوشم تا آنكه نيزه خود را در سينه اعداء بزنم ، تا شكسته گردد و تا قائمه شمشير به دست من است ايشان را ضربت مي زنم و اگر مرا سلاحي نباشد كه با آن مقاتله كنم ، سنگ به سوي آنها پرتاب خواهم كرد و از خدمت شما جدا نمي شوم تا با تو بميرم . راوي گويد: سعيدبن عبد اللّه حنفي برخاست و عرض نمود: نه واللّه ، ما تو را هرگز تنها نمي گذاريم و ملازم ركاب شما هستيم تا خدا بداند كه ما در حقّ تو وصيّت محمد پيغمبرش را محافظت كرديم و اگر بدانم كه من در راه تو كشته مي شوم ، پس مرا زنده مي كنند و بعد از آن مي سوزانند و خاكستر مرا بر باد مي دهند و تا هفتاد مرتبه چنين كنند از تو جدا نخواهم شد تا آنكه مرگ خودم را در پيش روي تو ببينم چگونه ياري تو نكنم و حال آنكه يك مرتبه كشته شدن بيش نيست و بعد از آن به كرامتي خواهم رسيد كه هرگز انتها ندارد. پس از آن زُهير بن قين برپاي خاست و گفت : يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ! دوست مي دارم كه كشته شوم و بعد از آن دوباره زده شوم تا هزار مرتبه چنين باشم و خداي متعال كشته شدن را از تو و اين جوانان و برادران و اولاد و اهل بيت تو بردارد. و گروهي از اصحاب آن امام بر حقّ بر همين نَسَق ، سخنان گفتند
متن عربي : نَحْنُ قُتِلْنا بَيْنَ يَدَيْكَ نَكُونُ قَدْ وَفَيْنا لِرَبِّنا وَقَضَيْنا ما عَلَيْنا. وَقيلَ لِمُحَمَّدٍ بْنِ بَشيرٍ الْحَضْرَمِيّ في تِلْكَ الْحالِ، قَدْ اءُسِّرَ إِبْنُكَ بِثَغْرِ الرَّي . فَقالَ: عِنْدَ اللّهِ اءَحْتَسِبُهُ وَنَفْسي ، ما كُنْتُ اءُحِبُّ اءَنْ يُوسَرَ وَاءَنَا اءَبْقي بَعْدَهُ. فَسَمِعَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام قَوْلَهُ فَقالَ: (رَحِمَكَ اللّهُ، اءَنْتَ في حَلٍّ مِنْ بَيْعَتي ، فَاعْمَلْ في فَكاكِ إِبْنِكَ(. فَقالَ: اءَكَلْتَني السِّباعُ حَيّا إِنْ فارَقْتُكَ. قالَ: فَاءَعْطِ إِبْنَكَ هذِهِ الاَْثْوابَ الْبُرُودَ يَسْتَعينُ بِها في فِداءِ اءَخيهِ. فَاءَعْطاهُ خَمْسَةَ اءَثْوابٍ قيمَتُها اءَلْفُ دينارٍ. قالَ الرّاوي : وَباتَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام وَاءَصْحابُهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ وَلَهُمْ دَوِيُّ كَدَوِيِّ النَّحْلِ، ما بَيْنَ راكِعٍ وَساجِدٍ وَقائِمٍ وَقاعِدٍ. فَعَبَرَ إِلَيْهِمْ في تِلْكَ اللَّيْلَةِ مِنْ عَسْكَرِ عُمَرَ بْنِ ترجمه : و عرضه ها داشتند كه جانهاي ما به فداي تو باد، ما تو را به دستها و روي هاي خويش حراست مي كنيم تا آنكه در حضور تو كشته شويم و به عهد پروردگار خود وفا نموده و آنچه بر ذمّت ما واجب است به جاي آورده باشيم . و در اين حال ، محمدبن بشير حضرمي را گفتند كه فرزند تو در سرحدّ ري اسير كفّار گرديده . حضرمي گفت : او را و خود را در نزد خدا احتساب مي كنم و مرا محبوب نيست كه او اسير باشد و من بعد از او زندگاني نمايم . چون امام حسين عليه السّلام اين سخن را از او بشنيد فرمود: خدا تو را رحمت كناد؛ تو را از بيعت خود، حلال نمودم برو و كوشش نما كه فرزندت را از اسيري برهاني . آن مؤ من پاك دين به خدمت امام عليه السّلام عرض كرد: جانوران صحرا مرا پاره پاره كنند بهتر است از اينكه از خدمت مفارقت جويم . امام عليه السّلام فرمود: پس اين چند جامه بُرد يماني را به فرزند ديگرت بده كه او به وسيله آنها برادر خود را از اسيري نجات دهد. پس پنج جامه قيمتي كه هزار اشرفي بهاي آنها بود به او عطا فرمود. راوي گويد: امام مظلومان با اصحاب سعادت انتساب ، آن شب را به سر بردند در حالتي كه مانند زنبور عسل زمزمه دعا و ناله و عبادت از ايشان بلند بود؛ بعضي در ركوع و برخي در سجود و پاره اي در قيام و قعود بودند. پس در آن شب سي و دو نفر از لشكر پسر سعد لعين بر آن قوم سعادت آيين عبور نمودند. ظاهر از عبارت آن است كه به ايشان ملحق شدند و حال حضرت امام عليه السّلام هميشه در كثرت
متن عربي: سَعْدٍ إِثْنانِ وَثَلاثُونَ رَجُلا. وَكَذا كانَتْ سَجِيَّةُ الْحُسَيْنِ عليه السّلام في كَثْرَةِ صَلاتِهِ وَكَمالِ صِفاتِهِ. وَذَكَرَ (ابْنُ عَبْدَ رَبِّهِ فِي الْجُزْءِ الرّابِعِ مِنْ كِتابِ (الْعِقْدِ( قالَ: قيلَ لِعَليٍّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهماالسّلام : ما اءَقَلَّ وُلْدَ اءَبيكَ؟ فَقالَ: اءَلْعَجَبُ كَيْفَ وُلِدْتُ لَهُ، كان يُصَلّي فِي الْيَوْمِ وَاللَّيْلَةِ اءَلْفَ رَكْعَةٍ، فَمَتي ك انَ يَتَفَرَّغُ لِلنِّساءِ. قالَ: فَلَمّا كانَ الْغَداةُ اءَمَرَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام بِفُسْطاطٍ فَضُرِبَ وَاءَمَرَ بِجَفْنَةٍ فيها مِسْكٌ كَثيرٌ وَجُعِلَ فيها نُورَةٌ، ثُمَّ دَخَلَ لِيَطْلِيَ. فَرُوِيَ: اءَنَّ بُرَيْرَ بْنَ خُضَيْرٍ الْهَمْداني وَعَبْدَ الرَّحْمنِ بْنَ عَبْدِ رَبِّهِ الاَْنْصاري وَقَفا عَلي بابِ الْفُسْطاطِ لِيَطْلِيا بَعْدَهُ، فَجَعَلَ بُرَيْرٌ يُضاحِكُ عَبْدَ الرَّحْمنِ. فَقالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمنِ: يا بُرَيْرُ اءَتَضْحَكُ! ما هذِهِ ساعَةُ ضِحْكٍ وَلا باطِلٍ. فَقالَ بُرَيْرٌ: لَقَدْ عَلِمَ قَوْمي اءَنَّني ما اءَحْبَبْتُ الْباطِلَ كَهْلا وَلا شابّا، وَإِنَّما اءَفْعَلُ ذلِكَ اسْتِبْشارا بِما ترجمه : صلات و در صفات كماليه آن فرزند سرور كاينات ، بر اين منوال بوده است . اِبْن عَبْدَ رَبّه از علماي عامّه در جزو چهارم از كتاب (عقدالفريد( خود ذكر نموده كه خدمت افضل المتهجّدين امام زين العابدين عليه السّلام عرض نمودند كه چقدر پدر بزرگوار تو را اولاد اندك بوده ؟ در جواب فرمود: عجب دارم كه من چگونه از او متولد گرديدم ؛ زيرا كه آن حضرت در هر شبانه روزي ، هزار ركعت نماز مي خواند! پس با چنين حال چگونه فراغت داشت كه بازنان مجالست نمايد. راوي گويد: چون صبح روز دهم گرديد حضرت سيدالشهداء عليه السّلام فرمان داد كه خيمه بر پا نمودند و امر فرمود كه كاسه بزرگي كه عرب آن را (جفنه ( مي گويند، پر از مُشك فراوان و نوره كردند. پس آن جناب داخل آن خيمه گرديد از براي آنكه نوره بكشد. شوخي و شادماني اصحاب در شب عاشورا چنين روايت است كه بُرير بن خُضَير همداني و عبدالرّحمن بن عبد ربّه انصاري بر در همان خيمه ايستاده بودند تا آنكه بعد از امام حسين عليه السّلام ، آنها نيز نظافت نمايند. در آن حال (برير( با عبدالرحمن شوخي مي نمود و او را به خنده مي آورد. عبد الرحمن به او گفت : اي برير! اين ساعت ، وقت خنديدن و بيهوده گويي نيست ، در اين حالت چگونه مي خندي ؟! برير گفت : كسان من همه مي دانند كه من نه در هنگام جواني و نه در حال پيري ، سخنان باطل و بيهوده را دوست نداشتم و اين شوخي من از جهت اظهار خرّمي و بشارت است به آنچه كه به سوي آن خواهيم رفت ؛ به خدا سوگند، نيست
متن عربي : نَصيرُ إِلَيْهِ، فَوَاللّهِ ما هُوَ إِلاّ اءَنْ نَلْقي هؤُلاءِ الْقَوْمَ بِاءَسْيافِنا فَنُعالِجَهُمْ بِها ساعَةً، ثُمَّ نُعانِقُ الْحُورَ الْعَيْنَ. قالَ الرّاوي : وَرَكِبَ اءَصْحابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ. فَبَعَثَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام بُرَيْرا بْنَ خُضَيْرٍ فَوَعَظَهُمْ فَلَمْ يَسْمَعُوا وَذَكَّرَهُمْ فَلَمْ يَنْتَفِعُوا. فَرَكِبَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام ناقَتَهُ - وَقيلَ: فَرَسَهُ- فَاسْتَنْصَتَهُمْ فَاءَنْصَتُوا. فَحَمِدَ اللّهَ وَاءَثْني عَلَيْهِ وَذَكَرَهُ بِما هُوَ اءَهْلُهُ، وَ صَلّي عَلي مُحَمَّدٍ صلّي اللّه عليه و آله وَ عَلَي الْمَلائِكَةِ وَالاَْنْبياءِ وَالرُّسُلِ، وَاءَبْلَغَ في الْمَقالِ. ثُمَّ قالَ: (تَبّا لَكُمُ اءَيَّتُهَا الْجَماعَةُ وَتَرْحا حينَ إِسْتَصْرَخْتُمُونا والِهينَ فَاءَصْرَخْناكُمْ مُوجِفينَ. سَلَلْتُمْ عَلَيْنا سَيْفا لَنا في ايمانِكُمْ. ترجمه : مگر آنكه يك ساعت به شمشيرهاي خويش با اين قوم به كار جنگ كوشش بياوريم و بعد از آن با حور العين هم آغوش خواهيم بود. سخنراني امام عليه السّلام در صبح عاشورا راوي گويد: لشكر عنيد عمر نحس پليد سوار شدند، پس حضرت امام عليه السّلام ، بُرير بن خُضَيْر را اَشْقيا را موعظه نمايد و آن مؤ من ناصح در مقابل آن گروه طالح شرط موعظه و نصيحت را به جا آورد ولي آنها گوش به نصايح او ندادند و ايشان را متذكّر ساخت ولي نفعي نبردند؛ پس خود آن حضرت به نفس نفيس مقدّس بر شتر خويش و به قولي بر اسب خود سوار گرديد و از ايشان بخواست كه ساكت شوند، پس ساكت شدند. آنگاه امام عليه السّلام حمد و ثناي الهي نمود و ذكر خدا به آنچه كه ذات مقدّس حق را سزاوار است به جا آورد و بر ملائكه و انبيا و مُرسلين ، درود فرستاد و در گفتار و طلاقت لسان شرط بلاغت بيان را به نهايت رسانيد سپس اين كلمات را فرمود: اي مردم ! زيان و سختي بر شما باد! هر آينه آن هنگام كه سرگردان و حيرانيد از ما طلب فريادرسي كرديد (شايد مراد آن حضرت طغيان معاويه لَعَنَهُ اللّهُ باشد در زمان خلافت علي عليه السّلام كه اهل كوفه مبتلا به طغيان و فساد او بودند و محتمل است كه زمان كفر و جاهليّت باشد كه در تيه ضلالت همه خلق ، حيران بودند و به شمشير علي عليه السّلام به شاهراه هدايت رسيدند). پس ما مركب هاي خود را رانديم و با شتاب به سويتان آمديم از براي آنكه به فريادتان برسيم (يعني از مذلّت كفر يا از قيد طغيان معاويه ، شما را خلاص نماييم ) ولي شما بر روي ما شمشير
متن عربي : وَحَشَشْتُمْ عَلَيْنا نارا إِقْتَدَحْناها عَلي عَدُوِّنا وَعَدُوِّكُمْ. فَاءَصْبَحْتُمْ اءُلَبّاً لاَِعْدائِكُمْ عَلي اءَوْلِيائِكُمْ بِغَيْرِ عَدْلٍ اءَفْشَوْهُ فيكُمُ وَلا اءَمَلٍ اءَصْبَحَ لَكُمْ فيهِمْ. مَهْلا - لَكُمُ الْوَيْلاتُ - تَرَكْتُمُونا وَالسَّيْفُ مِشيَمٌ وَالْجَاءْشُ طامِنُ وَالرَّاءْي لَمّا يَسْتَحْصِفُ، وَلكِنْ اءَسْرَعْتُم إِلَيْها كَطَيْرَةِ الذُّبابِ، وَتَد اعَيْتُمْ إِلَيْها كَتَهافَتِ الْفَر اشِ . فَسُحْقا لَكُمْ يا عَبيدَ الاُْمَّةِ، وَشِذاذَ الاَْحْزابِ، وَنَبَذَةَ الْكِتابِ، ومُحَرِّفي الْكَلِمَ، وَعَصَبَةَ الاَّْثامِ، وَنَفَثَةَ الشَّيْطانِ، وَمُطْفِي السُّنَنِ. اءَهؤُلاءِ تَعْضُدُونَ، وَعَنّا تَتَخاذَلُونَ؟! اءَجَلْ وَاللّهِ غَدْرٌ فيكُمُ قَديمٌ. وَشَجَتْ إِلَيْهِ اءُصُولُكُمْ. وَتَاءَزَّرَتْ عَلَيْهِ فُرُوعُكُمْ. ترجمه : مي كشيديد كه آن شمشير از خود ما در دست شما بود و شعله ور نموديد بر سوزانيدن ما آتشي را كه ما خود بر سوزانيدن دشمنان خود و دشمنان شما، افروخته بوديم . اي مردم ! شما جمع شده ايد براي ياري و نصرت آنانكه اعداي شمايند (بني اُميّه ) و همراه شديد بر ضرر و هلاكت آن كساني كه في الحقيقة دوستان و خير خواهان شما بودند (اهل بيت عليهم السّلام ) با آنكه بني اميّه هيچ عدل و دادي در ميان شما واقع نساختند و هيچ گونه آرزوي شما را بر نياوردند؛ آرام باشيد و پا از گليم خود بيرون نگذاريد. چندين واي بر شما باد! ما را فرو گذاشتيد و ياري ما را ترك نموديد در حالتي كه هنوز شمشيرها از غلاف بيرون نيامده و دلها آرام است و راءي ها بر شعله ور شدن اثر جنگ استوار نگرديده بود. همانا خود به سوي فتنه شتافتيد مانند مگسي كه پرواز كند و از هر كرانه بر فساد گرد آمديد و همديگر را خوانديد مانند پروانه كه بر آتش فرو ريزد. خدايتان از رحمت دور كناد، اي نا آزاد مردان اين امّت و بي نام و ننگان طوائف و بي اعتنايان به كتاب خدا و تحريف كنندگان كلمات حقّ و خويشاوندان گناه و ريزهاي آب دهان شيطان و خاموش كنندگان چراغهاي سنّت و هدايت ؛ آيا اين جماعت بني اميّه را مددكاريد و از نصرت چون ما اهل بيت دوري مي جوييد؟ همانا كار شما همين است . به خدا سوگند كه غَدْر و مَكْر شما قديمي است و بيخ درخت وجودتان بر غَدّاري بسته شده و بر مَكّاري شاخه برآورده است ؛ همانا آن درخت پليدي را مانيد كه چون باغبان و آن كس متن عربي : فَكُنْتُمْ اءَخْبَثَ شَجَرٍ شَجا لِلنّاظِرِ وَاءُكْلَةٌ لِلْغاصِبِ. اءَلا وَإِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الَّدعِي قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّةِ وَالذِّلَةِ. وَهَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ. يَاءْبَي اللّهُ لَنا ذلِكَ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَحُجُورٌ طابَتْ وَطَهُرَتْ وَاءُنُوفٌ حِمِيَّةٌ وَنُفُوسٌ اءَبِيَّةٌ: مِنْ اءَنْ تُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلي مَصارِعِ الْكِرامِ. اءَلا وَإِنّي زاحِفٌ بِهذِهِ الاُْسْرَةِ مَعَ قِلَّةِ الْعَدَدِ وَخَذْلَةِ النّاصِرِ(. ثُمَّ اءَوْصَلَ كَلامَهُ عليه السّلام بِاءَبْياتِ فَرْوَةَ بْنِ مُسَيْكِ الْمُرادي : (فَإِنْ نَهْزِمْ فَهَزّامُونَ قِدْما وَإِنْ نُغْلَبْ فَغَيْرُ مُغَلِّبينا وَما إِنْ طِبُّنا جُبْنٌ وَلكِنْ مَنايانا وَدَوْلَة آخَرينا ترجمه : كه آن را پرورش داده ، از آن تناول كند گلويش را سخت فرو گير و اگر ستمكار از آن غاصبانه خورد بر ايشان گوارا شود. اينك عبيد اللّه زنا زاده فرزند زنا زاده پا استوار نموده كه من يكي از دو مطلب را اختيار نمايم : يكي كشته شدن و ديگري ذليل او بودن ؛ اختيار ذلّت و خواري از سجيّه ما بسيار دور است نه آن را خدا و رسولش بر ما مي پسندد و نه مؤ منان پاك دين و نه آن دامن ها كه از لوث دنائت پاكيزه است و نه صاحبان همّت عاليه و نه آن نفوس كه دريغ دارند و ترجيح نمي دهند فرمانبرداري نانجيبان را بر آنكه چون جوانمردان بزرگ همّت در ميدان جنگ به مردانگي كشته گردند. آگاه باشيد كه من با اين عشيره خويش با وجود ياران كم ، براي جنگ با شما آماده ام ؛ پس آن سرور مردان روزگار و فرزند حيدر كرّار وصل نمود كلام خود را به ابيات فروة بن مسيك مرادي : (فَاِنْ نَهْزِمْ...(؛ يعني هرگاه ما را غلبه و نصرت نصيب گردد و دشمن را شكست دهيم ، شيوه ما از قديم ظفر يافتن بر خصم بوده و اگر مغلوب و مقتول شويم ، شكست خوردن از جانب ما نخواهد بود؛ زيرا عادت ما بر جُبْن و بد دلي نيست بلكه مرگ ما رسيده و نوبه ظفر يافتن به مقتضاي گردش روزگار، دشمنان ما را بوده است وشيوه روزگار بر آن است كه اگر شتر مرگ سينه خويش را از در خانه مردماني بلند نمود و از آنجا جابرخاست ناچار بر در خانه ديگري خواهد نشست و زانو بر زمين خواهد زد. بزرگان قوم من از دست شما دچار مرگ نشدند، چنانكه در قرنهاي ديرين نيز مردم متن عربي : إِذا مَا الْمَوْتُ رَفَّعَ عَنْ اءُناسٍ كَلاكِلَهُ اءَناخَ بِآخِرينا فَاءَفْني ذلِكُمْ سَرَواتِ قَوْمي كَما اءَفْني الْقُرُون الاَْوَّلينا فَلَوْ خِلْدَ الْمُلُوكُ إِذا خُلِدْنا وَلَوْ بَقِيَ الْكِرامُ إِذاً بَقينا فَقُلْ لِلشّامِتينَ بِنا: اءَفيقُوا سَيَلْقي الشّامِتُونَ كَما لَقينا( ثُمَّ قالَ: (اءَيْمُ وَاللّهِ لا تَلْبَثُونَ بَعْدَها إِلاّ كَرَيْثِ ما يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتّي يَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحي وَتَقْلَقَ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ، عَهْدٌ عَهْدَهُ إِلَيَّ اءَبي عَنْ جَدّي ، فَاءَجْمَعُوا اءَمْرَكُمْ وَشُرَكاءَكُمْ، ثُمَّ لا يَكُنْ اءَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةٌ، ثُمَّ اقْضُو إِلَيَّ وَلا تُنْظِرُونَ. إِنّي تَوَكَّلْتُ عَلَي اللّهِ رَبّي وَرَبِّكُمْ، ما مِنْ دابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتها، إِنَّ رَبّي عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ. اءَللّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطَرَ السَّماءِ، وَابْعَثْ عَلَيْهِمْ ترجمه : دچار مرگ گرديده اند. اگر پايندگي در دنيا مر پادشاهان را ميسّر بودي ، البتّه ما نيز پايدار بوديم و چنانكه اگر بقاء مردمان كريم را ممكن باشد، ما نيز در دنيا باقي بوديم ؛ پس به شماتت كنندگان بگو كه از مستي غرور به خود آيند و از شماتت ما خود داري نمايند؛ زيرا مرگي كه ما را در بر گرفته ، آنها را نيز در بر خواهد گرفت . امام حسين عليه السّلام پس از خواندن اين اشعار، فرمود: به خدا سوگند! پس از اين فتنه كه انگيزيد و خون مرا به ناحق بريزيد، كامران نخواهيد بود الاّ به اندازه آن مقدار كه كسي بر اسب نشيند، كه دور زمانه بر شما دگرگون شود و روزگار مانند سنگ آسيا، شما را به گردش آورد و چنان در اضطراب افكند كه در سرگرداني مانند چرخي باشيد كه گرد محور خود بگردد و اينكه خبر دادم ، عهد و پيمان پدر بزرگوارم اميرمؤ منان عليه السّلام است كه از جدّم رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله فراگرفته بود خطابات حضرت نوح عليه السّلام را كه به قوم خود مي گفته ، آن گروه را به همان كلمات مخاطب فرمود كه اكنون شما آراي خود را مصمّم باشيد و شُركاي خود را كه از براي خداي تعالي قرار داده ايد، فراهم آوريد. پس از اين ، بدي و شئامت كارتان بر خودتان مخفي نخواهد ماند. سپس حكم خويش بر من جاري نماييد و مرا چنانكه نمي خواهيد مهلت دهيد، ندهيد كه من توكّل بر خدايي نموده ام كه پروردگار من و شماست و هيچ چرنده اي نيست مگر اينكه زمام امرش در دست پروردگار است . خداوندا، باران رحمت را از ايشان بازگير و سالهاي متن عربي : سِنينَ كَسِنَيْ يُوسُفَ. وَسَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلامَ ثَقيفٍ يَسُومُهُمْ كَاءْسا مُصْبَرَةً. فَإِنَّهُمْ كَذَّبُونا وَخَذَلُونا. وَاءَنْتَ رَبُّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَإِلَيْكَ اءَنَبْنا وَإِلَيْكَ الْمَصيرُ(. ثُمَّ نَزَلَ عليه السّلام وَدَعا بِفَرَسِ رَسُولِ اللّهِصلّي اللّه عليه و آله اءَلْمُرْتَجِزِ، فَرَكِبَهُ وَعَبّي اءَصْحابَهُ لِلْقِتالِ. فَرُوِيَ عَنِ الْباقِرِ عليه السّلام : (اءَنَّهُمْ كانُوا خَمْسَةً وَاءَرْبَعينَ فارِسا وَمِاءَةِ راجِلٍ(. وَرُوِيَ غَيْرُ ذلِكَ. قالَ الرّاوي : فَتَقَدَّمَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ وَرَمي نَحْوَ عَسْكَرِ الْحُسَيْنِ عليه السّلام بِسَهْمٍ وَقالَ: اشْهَدُوا لي عِنْدَ الاَْميرِ: اءَنّي اءَوَّلُ مَنْ رَمي ، وَاءَقْبَلَتِ السِّهامُ مِنَ الْقَوْمِ كَاءَنَّهَا الْقَطْرُ. فَقالَ عليه السّلام لاَِصْحابِهِ: (قُومُوا رَحِمَكُمُ اللّهُ إِلَي الْمَوْتِ، إِلَي الْمَوْتِ الَّذي لا بُدَّ مِنْهُ، فَإِنَّ هذِهِ السِّهامُ رَسُلُ الْقَوْمِ إِلَيْكُمْ(. ترجمه : قحط و خشكسالي را مانند سالهاي خشكسالي عصر حضرت يوسف عليه السّلام بر اين مردم بگمار و جوان بني ثقيفي را بر آنها مسلّط كن (مراد (مُختار( يا (حَجّاج ( است ) كه شرب ناگوار مرگ را به آنها بچشاند؛ زيرا اين مردم به ما دورغ گفتند و ترك ياري ما نمودند و تويي پروردگار ما و بر تو توكّل كرديم و به تو رو آورده ايم و بازگشت هر بنده اي به سوي تو خواهد بود. امام حسين عليه السّلام پس اداي اين كلمات از مركب پياده شد و اسب خاص رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله را كه مسمّي به (مرتجز( بود طلب فرمود و بر آن اسب سوار شد و به قصد جدال وعزم قتال قليل ، لشكر خود را بياراست . و از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام منقول است كه اصحاب آن جناب ، چهل و پنج نفر سواره بودند و يك صد نفر پياده و بجز اين خبر، روايات ديگر هم وارد است . راوي گويد: عمر سعد لَعَنَةُ اللّهِ عَلَيْهِ در پيشاپيش لشكر بي دين آمده و تيري به جانب اصحاب فرزند خَيْرُ الْمُرسلين ، رها كرد و به اهل كوفه خطاب نمود كه شما در نزد ابن زياد، گواهي دهيد كه اوّل كسي كه تيرانداخت به سوي حسين ، من بودم . در آن هنگام تيرها از آن ناكسان ، مانند قطرات باران به سوي لشكر امام حسين عليه السّلام باريدن گرفت . حضرت امام عليه السّلام به ياران خود فرمود: خدا شما را رحمت كناد، برخيزيد به سوي مرگي كه چاره اي از آن نيست ؛ زيرا اين تيرها پيام آوران اين گروه بي دين است به سوي شما. پس نائره قتال مشتعل گرديد و ساعتي از روز با هم در آويختند متن عربي : فَاقْتَتَلُوا ساعَةً مِنَ النَّهارِ حَمْلَةً وَ حَمْلَةً، حَتّي قُتِلَ مِنْ اءَصْحابِ الْحُسَيْنِ عليه السّلام جَماعَةٌ. قالَ: فَعِنْدَها ضَرَبَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام يَدَهُ عَلي لِحْيَتِهِ وَجَعَلَ يَقُولُ: (إِشْتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَي الْيَهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَدا، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَي النَّصاري إِذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَةٍ، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَي الْمَجُوسِ إِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دُونَهُ، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلي قَوْمٍ اتَّفَقَتْ كَلِمَتُهُمْ عَلي قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهِمْ. اءَما وَاللّهِ لا اءُج يبُهُمْ إِلي شَيْءٍ مِمّا يُريدُونَ حَتّي اءَلْقَي اللّهَ تَعالي وَاءَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمي (. وَرُوِيَ عَنْ مَوْلانَا الصّادِقِ عليه السّلام اءَنَّهُ قالَ: (سَمِعْتُ اءَبي يَقُولُ: لَمَّا الْتَقَي الْحُسَيْنُ عليه السّلام وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ - لَعَنَهُ اللّهُ- وَقامَتِ الْحَرْبُ عَلي ساقٍ، اءَنْزَلَ اللّهُ النَّصْرَ حَتّي تَرَفْرَفَ عَلي رَاءْسِ الْحُسَيْنِ عليه السّلام ، ثُمَّ خُيِّرَ بَيْنَ النَّصْرِ عَلي اءَعْدائِهِ وَبَيْنَ لِقاءِ اللّهِ، فَاخْتارَ لِقاءَ اللّهِ(. رَواها اءَبُو طاهِرٍ مُحَمَّدُ بْنُ حُسَيْن التَّرْسي في كِتابِ (مَعالِمِ الدّينِ(. قالَ الرّاوي : ثُمَّ صاحَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام : ترجمه : و به قتال و جدال مشغول گرديدند و حمله پس از حمله مي نمودند تا آنكه جماعتي از اصحاب سعادت انتساب آن جناب به درجه رفيعه شهادت فائز گشتند. راوي گويد: در آن هنگام امام اَنام عليه السّلام دست برده محاسن شريف را گرفت و فرمود: غضب خدا بر جماعت يهود شديد شد آن هنگام كه فرزند از براي خدا قرار دادند كه گفتند عُزَير پسر خداست و شديد گرديد غضب خدا بر گروه نصرانيان آن زمان كه قائل شدند بر آنكه خدا (ثالث ثلاثه ( است و همچنين غضب خدا سخت شد بر طائفه مجوسان كه آفتاب و ماه را پرستش كردند بدون آنكه خدا را به وحدانيّت پرستش نمايند و غضب الهي شدّت خواهد گرفت برگروهي كه قول ايشان متّفق گرديده بر كشتن پسر دختر پيغمبر. اَّگاه باشيد كه اجابت اين مردم نخواهم نمود در آنچه اراده كرده اند كه با يزيد عنيد بيعت نمايم تا آنكه خدا را ملاقات نمايم در حالتي كه به خون خود آغشته باشم . ابوطاهر محمدبن حسين بُرْسي در كتاب (معالم الدّين ( روايت نموده كه حضرت امام به حق ناطق امام صادق عليه السّلام فرمود كه از پدر بزرگوار خود امام باقر شنيدم كه فرمود: در آن هنگام كه حضرت امام با عمر سعد لعين ملاقات نمود و نائره قتال مشتعل گرديد خداي متعال س نصرت از آسمان نازل فرمود تا آنكه مانند مرغ بر بالاي سر امام مظلوم عليه السّلام پرباز نمود و آن جناب مخيّر گرديد ميان آنكه بر لشكر دشمنان ، مظفّر و منصور باشد و يا آنكه ملاقات پروردگار نمايد و به درجه رفيعه شهادت نائل شود. متن عربي : (اءَما مِنْ مُغيثٍ يُغيثُنا لِوَجْهِ اللّهِ، اءَما مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ(. قالَ: فَإِذَا الْحُرُّ بْنُ يَزيدَ الرّياحي قَدْ اءَقْبَلَ عَلي عُمَرِ بْنِ سَعْدٍ، فَقالَ لَهُ: اءَمُقاتِلٌ اءَنْتَ هذَا الرَّجُلَ؟ فَقالَ: إِيْ وَاللّهِ قِتالاً اءَيْسَرُهُ اءَنْ تَطِيرَ الرُّؤُوسُ وَتَطِيحَ الاَْيْدي . قالَ: فَمَضَي الْحُرُّ وَوَقَفَ مَوْقِفا مِنْ اءَصْحابِهِ وَاءَخَذَهُ مِثْلُ الاِْفْكِلْ. فَقالَ لَهُ الْمُهاجِرُ بْنُ اءَوْسٍ: وَاللّهِ إِنَّ اءَمْرَكَ لَمُريبٌ، وَلَوْ قيلَ: مَنْ اءَشْجَعُ اءَهْلِ الْكُوفَةِ لَما عَدَوْتُكَ، فَما هذَا الَّذي اءَراهُ مِنْكَ؟ فَقالَ: إِنّي وَاللّهِ اءُخَيِّرُ نَفْسي بَيْنَ الْجَنَّةِ وِالنّارِ، فَوَاللّهِ لا اءَخْتارُ عَلَي الْجَنَّةِ شَيْئا وَلَوْ قُطِّعْتُ وَاءُحْرِقْتُ. ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ قاصِدا إِلَي الْحُسَيْنِ عليه السّلام وَيَدُهُ عَلي رَاءْسِهِ وَهُوَ يَقُولُ: اءَللّهُمَّ إِنّي تُبْتُ إِلَيْكَ فَتُبْ عَلَيَّ، فَقَدْ اءَرْعَبْتُ قُلُوبَ اءَوْلِيائِكَ وَاءَوْلادِ بِنْتِ نَبِيِّكَ. ترجمه : پس آن حضرت لقاي خدا را اختيار نمود و نصرت آسمان و كمك فرشتگان الهي را نپذيرفت . راوي گويد: پس از آن ، امام حسين عليه السّلام در مقابل لشكر كوفيان ، فرياد برآورد كه آيا فريادرسي هست كه از براي رضاي پروردگار به فرياد ما برسد؟ آيا كسي هست كه از حرم رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله ، شرّ دشمنان را دفع نمايد؟ راوي گويد: در اين هنگام حُرّ بن يزيد رياحي رو به سوي عمرسعد پليد آورد و فرمود: آيا با اين مظلوم جنگ خواهي كرد؟! عمرسعد گفت : به خدا قسم ، جنگي خواهم نمود كه آسانترين مرحله اش اين باشد كه سرها از بدنها به پرواز در آيد و دستها از تن ها بيفتد. راوي گفته كه حرّ بعد از شنيدن اين سخن ، به گوشه اي رفت و از ياران خود كناره گرفت و در مكاني دور از آنها بايستاد و بدنش به لرزه در آمد. يكي از مهاجرين اَوْس او را گفت : به خدا قسم كار تو مرا به شك و ترديد انداخته ، اگر از من بپرسند كه شجاع ترين مرد اهل كوفه كيست ، من از نام تو نمي گذرم ؛ پس اين چه حالي است كه در تو مي بينم ؟! حُرّ در جواب او گفت : به خدا كه خودرا ميان بهشت و جهنّم مي بينم وبه خدا سوگند كه هيچ چيز را بربهشت ، اختيار نمي كنم اگر چه بدنم را پاره پاره كنند و بسوزانند! توبه حر رضي عندالله سپس حرّ نامدار بعد از اين گفتار، مركب جهانيد با نيّتي صادق عزم كعبه حضور فرزند رسول صلّي اللّه عليه و آله نمود و دست را بر سر نهاده و مي گفت : (أَللّهُمَّ...(؛ يعني خداوندا! به سوي تو انابه نمودم و از درگاه احديّتت مسئلت مي نمايم كه توبه مرا قبول فرمايي ؛ متن عربي : وَقالَ لِلْحُسَيْنُ عليه السّلام : جُعِلْتُ فِداكَ اءَنَا صاحِبُكَ الَّذي حَبَسَكَ عَنِ الرُّجُوعِ وَجَعْجَعَ بِكَ، ما ظَنَنْتُ اءَنَّ الْقَوْمَ يَبْلُغُونَ بِكَ ما اءَري ، وَاءَنا تائِبٌ إِلَي اللّهِ، فَهَلْ تَري لي مِنْ تَوْبَةٍ؟ فَقالَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام : (نَعَمْ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْكَ فَاءَنْزِلْ(. فَقالَ: اءَنَا لَكَ فارِسا خَيْرٌ مِنّي راجِلاً، وَإِلَي النُّزُولِ يَصيرُ آخِرُ اءَمْري . ثُمَّ قالَ: فَإِذا كُنْتُ اءَوَّلَ مَنْ خَرَجَ عَلَيْكَ، فَاءْذَنْ لي اءَنْ اءَكُونَ اءَوَّلَ قَتيلٍ بَيْنَ يَدَيْكَ، لَعَلّي اءَكُونَ مِمَّنْ يُصافِحُ جَدَّكَ مُحَمَّدا غَدا فِي الْقِيامَةِ. قالَ جامِعُ الْكِتابِ: إِنَّمّا اءَرادَ اءَوَّلَ قَتيلٍ مِنَ الاَّْنِ، لاَِنَّ جَماعَةً قُتِلُوا قَبْلَهُ كَما وَرَدَ. فَاءَذِنَ لَهُ، فَجَعَلَ يُقاتِلُ اءَحْسَنَ قِتالٍ حَتّي قَتَلَ جَماعَةً مِنْ شُجْعانٍ وَاءَبْطالٍ. ثُمَّ اسْتَشْهَدَ، فَحُمِلَ إِلَي الْحُسَيْنِ عليه السّلام ، فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرابَ عَنْ وَجْهِهِ وَيَقُولُ: ترجمه : زيرا دلهاي اولياي تو و اولاد دختر پيغمبر تو را به رُعْب و خوف افكنده ام . به خدمت امام حسين عليه السّلام عرضه داشت : فدايت گردم ! منم آن كسي كه ملازم خدمتت بودم و تو را از برگشتن به سوي مكه يا مدينه مانع گرديدم و كار را بر تو سخت گرفتم و گمانم نبود كه اين گروه بي دين ظلم را به اين اندازه كه ديدم برسانند و من توبه و بازگشت به سوي خدا نمودم ، آيا توبه من پذيرفته است ؟ امام عليه السّلام فرمود: بلي ، خدا توبه تو را قبول خواهد فرمود، حال از مَرْكَب خود فرود آي . حرّ عرض نمود: چون عاقبت امر من از اسب در افتادن است ؛ پس سواره بودنم بهتر از پياده شدنم است تا اينكه به ميدان بشتابم و در راه شما كشته شوم . حُرّ پس از آن ملاطفت و محبّت كه از آن سرور مشاهده نمود، عرضه داشت : چون من اول كسي بودم كه برتو خروج كردم و در مقابل تو ايستادم ، پس اذن عطا فرما كه اول كسي باشم كه در حضور تو كشته مي شود، شايد در فرداي قيامت يكي از اشخاصي باشم كه با جدّ بزرگوارت صلّي اللّه عليه و آله مصافحه مي نمايند. مؤ لف كتاب گويد: مراد حُرّ اين بود كه اول كسي كه همان آن كشته مي شود او باشد و الاّ قبل از شهادت حرّ، جماعتي از لشكر حضرت به درجه شهادت نائل آمده بودند؛ چنانكه اين مطلب در اخبار ديگر هم وارد است . پس آن حضرت اذن جهاد به حُرّ سعادتمند داد و آن شير بيشه هيجا به چالاكي ، خود را به درياي لشكر در انداخت و بازوي مردانگي برنواخت و نبردي نمود كه بهتر از آن متصوّر نبود. متن عربي : (اءَنْتَ الْحُرُّ - كَما سَمَّتْكَ اءُمُّكَ حُرّا- فِي الدُّنْيَا وَالاَّْخِرَةِ(. قالَ الرّاوي : وَخَرَجَ بُرَيْرٌ بْنُ خُضَيْرٍ، وَكانَ زاهِدا عابِدا، فَخَرَجَ إِلَيْهِ يَزيدُ بْنُ مَعْقِل وَاتَّفَقا عَلَي الْمُباهَلَةِ إِلَي اللّهِ: في اءَنْ يَقْتُلَ الْمُحِقُّ مِنْهُمَا الْمُبْطِلَ، فَتَلاقَيا، فَقَتَلَهُ بُرَيْرٌ. وَلَمْ يَزَلْ يُقاتِلُ حَتّي قُتِلَ رَضْوانُ اللّهِ عَلَيْهِ. قالَ الرّاوي : وَخَرَجَ وَهْبٌ بْنُ حُبابِ (جَناحِ) الْكَلْبي ، فَاءَحْسَنَ فِي الْجلادِ وَبالَغَ فِي الْجِهادِ، وَكانَ مَعَهُ امْرَاءَتُهُ وَوالِدَتُهُ، فَرَجَعَ إِلَيْهِما وَقالَ: يا اءُمّاهُ، اءَرَضَيْتِ اءَمْ لا؟ فَقالَتْ: لا، ما رَضَيْتُ حَتّي تُقْتَلَ بَيْنَ يَدَيِ الْحُسَيْنُ عليه السّلام . ترجمه : در آن گيرو دار، گروهي از شجاعان و دليران اهل كوفه را به خاك هلاكت انداخت تا آنكه شربت شهادت نوشيد و روح پاكش با حورالعين هم آغوش گرديد. چون بدن مجروح حرّ را خدمت امام حسين عليه السّلام آوردند، سِبْط خواجه لَوْلاك باكمال راءفت و ملاطفت ، خاك را از صورت او پاك نمود و فرمود: (اءَنْتَ الْحُرُّ...(؛ تويي آزادمرد، چنانكه مادرت تو را (حرّ( نام نهاده و تويي جوانمرد آزاد در دنيا و آخرت ! راوي گويد: بُرير بن خُضَيْر به قصد جهاد با اهل عناد، بيرون دويد و او مردي پارسا و از جمله از زُهّاد و عُبّاد بود. پس يزيدبن مَعْقِل بدآيين ، براي مبارزه حرّ، از لشكر عمرسعد لعين ، بيرون آمد. پس از ملاقات ، هر دو اتفاق بر اين كردند كه مباهله نمايند بر اين نيّت كه هر يك از ايشان كه بر باطل است به دست آنكه بر حق است كشته شود. با همين تصميم با هم در آويختند و مشغول مقاتله گرديدند، آخر الامر آن ملعون به دست (بُرير( جان به مالك دوزخ بداد و (برير( آن يزيدبن مَعْقِل پليد را به دَرَك فرستاد. باز آن مؤ من پاك دين مشغول مقاتله با آن قوم بد آيين گرديد تا شربت شهادت نوشيد. راوي گويد: و به جناح (يا (حباب ( كلبي طالب نوشيدن جام شهادت گرديد و به طرف ميدان آمد و نيكو جلادتي نمود و مبالغه در جهاد و كوشش بسيار در جنگ با اهل عناد فرمود و زوجه و مادرش هر دو در كربلا با او بودند. پس از اداي شرايط جوانمردي و اظهار جلادت خويش ، از ميدان نبرد به نزد ايشان شتافت و به مادر متن عربي : وَقالَتْ إِمْراءَتُهُ: بِاللّهِ عَلَيْكَ لا تَفْجَعْني في نَفْسِكَ. فَقالَتْ لَهُ اءُمُّهُ: يا بُنَيَّ اءُعْزُبْ عَنْ قَوْلِها وَارْجِعْ فَقاتِلْ بَيْنَ يَدَي إِبْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ تَنَلْ شَفاعَةَ جَدِّهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ. فَرَجَعَ، وَلَمْ يَزَلْ يُقاتِلُ حَتّي قُطِعَتْ يَداهُ، فَاءَخَذَتْ إِمْرَاءَتُهُ عَمُودا، فَاءَقْبَلَتْ نَحْوَهُ وَهِيَ تَقُولُ: فِداكَ اءَبي وَاءُمّي قاتِلْ دُونَ الطَّيِّبِينَ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ صلّي اللّه عليه و آله ، فَاءَقْبَلَ لِيَرُدَّها إِلَي النِّساءِ، فَاءَخَذَتْ بِثَوْبِهِ، وَقالَتْ: لَنْ اءَعُودَ دُونَ اءَنْ اءَمُوتَ مَعَكَ. فَقالَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام : (جُزيتُمْ مِنْ اءَهْلِ بَيْتي خَيْرا، إِرْجِعي إِلَي النِّساءِ يَرْحَمُكِ اللّهُ(، فَانْصَرَفَتْ إِلَيْهُنَّ. وَلَمْ يَزَلِ الْكَلْبي يُقاتِلُ حَتّي قُتِلَ، رِضْوانُ اللّهِ عَلَيْهِ. ثُمَّ خَرَجَ مُسْلِمٌ بْنُ عَوْسَجَةَ، فَبالَغَ في قِتالِ الاَْعْداءِ، وَصَبَرَ عَلي اءَهْوالِ الْبَلاءِ، حَتّي سَقَطَ إِلَي ترجمه : خود گفت : آيا تو از من راضي شدي ؟ مادرش گفت : من از تو راضي نخواهم شد تا آنكه در حضور امام عليه السّلام كشته شوي . زوجه اش نيز گفت : تو را به خدا سوگند مي دهم مرا به عزاي خودت منشان . مادرش گفت : اي فرزندم ! به سخن او گوش مده و از راءي همسرت كناره جستن را اَوْلي بدان و به سوي ميدان برگرد تا در حضور پسر دختر پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله كشته شوي كه در روز قيامت به شفاعت جدّ بزرگوار او برسي ؛ پس (وهب ( رو به ميدان بلا آورده و جنگ جانانه نمود تا آنكه دستهايش از بدن جدا گرديد. در اين هنگام همسر او عمودي برداشت و به ياري (وهب ( شتافت در حالي كه مي گفت : پدر و مادرم فدايت باد! تو همچنان در حضور اهل بيت عصمت و طهارت رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله جنگ و جلادت نما. وهب برگشت تا او را به خيمه زنان برگرداند، همسرش گفت : برنمي گردم مگر آنكه با تو بميرم ! حضرت سيّدالشهدا عليه السّلام به آن عفيفه ، فرمود: خدا تو را رحمت كناد و در عوض احسان تو به ما اهل بيت ، جزاي خيرت دهاد، برگرد. پس آن زن اطاعت كرد و برگشت . وهب دوباره مشغول جنگ شد تا به درجه رفيع شهادت نائل آمد. پس از او، مُسْلم بن عَوْسَجه رحمه اللّه قدم به ميدان مردي نهاد و مهيّا گرديد كه تا جان خود را نثار قدم فرزند سيّد اَبرار نمايد. او با كمال جهد و مبالغه ، كوشش در جهاد با اهل عناد، فرمود و بر تحمّل سختي هاي بلا، صبر بي منتها نمود تا
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا