رساله اربعین در فرهنگ شيعه |
فصل سوم : اختصاص «أربعين» به سيّد الشّهداء عليه السّلام
شعار شيعه است
بسم الله الرّحمن الرّحيم
يكي از شعائر مختصّ شيعه كه در هيچ مكتب و ملّتي نظير و مشابهي براي او نميتوان يافت مسأله اربعين حضرت أباعبدالله الحسين عليه السّلام است؛ و اين از اختصاصات فرهنگ تشيّع است. زيارت مخصوصه آن حضرت در روز اربعين شعار مخصوص شيعه است، و براي هيچ فردي از ساير معصومين عليهم السّلام حتّي براي رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم اين مسأله وجود ندارد. زيارت حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام در روز اربعين و اقامه مجلس عزا براي آن حضرت فقط و فقط اختصاص به ايشان دارد!
امام حسن عسكري عليهالسّلام زيارت اربعين را علامت ايمان و شعار شيعه ميداند
در كتاب «إقبال»، سيّد بن طاووس با إسنادش به أبيجعفر طوسي، و او با إسنادش به امام حسن عسكري عليه السّلام روايت ميكند كه آن حضرت فرمودند:
عَلاماتُ المؤمنِ خَمسٌ: صَلَواتُ إحدي و خَمسينَ، و زيارةُ الأربعينَ، و التَّخَتُّم بِاليَمينِ، و تَعفيرُ الجَبينِِ، و الجَهْرُ بِبسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ.[1]
«نشانههاي مؤمن پنج چيز است: اوّل: نماز پنجاه و يك ركعت (واجب و نافله در طول شبانه روز). دوّم: زيارة اربعين حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام. سوّم: انگشتر در دست راست نمودن. چهارم: پيشاني بر خاك گذاردن. پنجم: بلند گفتن بسم الله الرّحمن الرّحيم در نمازهاي جهريّه (صبح، مغرب و عشاء).»
زيارت حضرت سيّد الشّهداء در روز اربعين از مختصّات شيعه ميباشد، و امام حسن عسكري عليه السّلام آنرا بعنوان شعار و علامت شيعه بيان فرمودهاند. چنانچه سر بر خاك گذاردن، و بسم الله را بلند گفتن، و نوافل را طبق دستور أئمّه معصومين عليهم السّلام بجاي آوردن، و انگشتر در دست راست نمودن نيز از اختصاصات شيعه است.
امروزه در جامعه شيعه «اربعين» ويژگي شعارگونه خود را از دست داده است
متأسّفانه امروزه مسأله اربعين از دائره شعار تشيّع و ويژگيهاي او پا فراتر نهاده، و به ساير افراد از هر طبقه و هر مرتبه سرايت نموده است، و به عنوان يك سنّت و روش تخلّف ناپذير و عادت حتميّه در بين شيعه در آمده؛ چيزي كه حتّي در بين ساير افراد از ملل اسلام وجود ندارد. و خصوصيّت اين موضوع و انتسابش به حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام طبعاً از ميان رفته است. و اين موضوعي است كه قطعاً مخالف با مباني مكتب تشيّع و اصول معتقده مذهب و رِضاي اهل بيت عليهم السّلام است.
امتياز شيعه در پيروي و اطاعت و انقياد بيچون و چرا از امام معصوم است؛ نه چون ساير فِرق اسلامي كه با كنار نهادن يكي از دو ركن اساسي ثقلين يعني عترت رسول خدا، و گرايش به افراد و اشخاص ديگر، طبعاً مسير و ممشاي خود را از شاهراه سعادت و فلاح به بوادي ضلالت و غوايت و مهالك موبقه منحرف نمودند، و با دخالت دادن قياسات و استحسانات و سليقههاي شخصي بكلّي مسير دين و حيات خود را بر توهّمات و تخيّلات و خرافات بنا نهادند، و زمام امور دين و دنياي خود را به دست جهّال و معانديني چون أبوحنيفه و غيره بسپردند، و خسران دنيا و آخرت را براي خود اختيار و انتخاب نمودند.
بنابراين رمز فلاح و رستگاري شيعه در متابعت او از سنن و دستورات ائمّه خود ميباشد و بس! و او هرگز حقّ ندارد در دستورات و مباني القاء شده از طرف زعماي معصومين عليهم السّلام دخل و تصرّفي بنمايد و از حدود تعيين شده در قضايا و موضوعات عبادي و اجتماعي قدمي فراتر بگذارد؛ كه اگر بگذارد به همان خسارت و مهلكه دچار خواهد گشت كه سايرين در آن مهالك گرفتار آمدند.
شيعه نبايد خودسرانه عمل كند و از پيش خود حكمي را كم و زياد كند؛ و تمام چشم و گوش و حواسّش بايد متوجّه مرام و مباني ائمّه خود باشد و به تلقينات و القاءات عوام توجّه نكند، و براي خوشآمدن عوام از اصول موضوعه خود دست بر ندارد، و رضاي خدا و امام زمان أرواحنا فداه را بر مصالح دنيوي و هياهوهاي عالم اعتبار و توهّم و شايعات و رضايت عدّهاي نادان و بيخبر از مباني تشيّع ترجيح دهد.
امروزه مسأله اربعين حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام ديگر آن امتياز و ويژگي و حيثيّت شعارگونه خود را از دست داده است، و در ميان مردم بصورت يك امر عادي مانند ساير اربعينيّاتي كه براي ساير اموات گرفته ميشود در آمده است، و در ميان ساير ملل نيز ديگر آن توجّه و عطف نظر را ندارد.
جالب توجّه اينكه: بنا بر نقل برخي از آثار، اهل بيت رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم پس از ورود به مدينه بيش از سه روز اقامه عزاي سيّد الشّهداء را ننمودند، و به سنّت مرسومه و متداوله از زمان رسول خدا اكتفاء نمودند. اين مطلب در كتاب «أخبار الزينبيّات» يحيي عبيدلي، متوفّي در سنه 277 هجري مذكور است. ناگفته نماند كه مؤلّف اين كتاب از سادات حسيني، و با چهار واسطه نسب به امام سجّاد عليه السّلام ميرساند؛ و بزرگان همچون علاّمه حاج شيخ آغا بزرگ طهراني او را به جلالت قدر و منزلت در كتب خويش ستودهاند.
ايشان مينويسد: «اهل بيت پس از ورود به مدينه سه روز و سه شب اقامه عزاء نمودند و زنهاي بنيهاشم و ساير اصناف مردم در اين عزاء شركت نمودند.»[2]
اهل بيت سيّدالشّهداء عليه السّلام پس از ورود به مدينه طبق سنّت سه روز عزاداري نمودند
در اينجا مناسب ميبينم كه كلام مرحوم مغفور آية الله شهيد حاج سيّد محمّد علي قاضي طباطبائي تبريزي را در اين باره از كتاب ارزشمند «اربعين» ايشان نقل نمايم:
... به اين نكته بايد در اينجا اشاره كرد كه خاندان رسالت در اقامه عزاء بعد از ورود به مدينه براي سيّد الشّهداء عليه السّلام از آداب شرع پا به كنار نگذاشته و از سه روز تجاوز نكردهاند، در صورتي كه تعزيه سيّد الشّهداء عليه السّلام هميشه هست و برچيده نميشود و سال به سال تجديد خواهد شد. امّا نسبت به ساير اشخاص، شيخ طوسي (ره) در «مبسوط» فرموده: و يُكره الجُلوسُ للتَّعزيَة يَومَين و ثلاثَة أيّامٍ إجماعًا[3]. و البتّه عمل به مشهور است و سه روز كراهت ندارد، و اجماع منقول شيخ (ره) حجيّت ندارد؛ چنانچه در اصول فقه كاملاً تحقيق شده است. گرچه در زمان ما مردم در تعزيت و اقامه عزاء بر اشخاصي كه از دنيا رحلت مينمايند، خصوصاً از طبقه علماء و فقهاء باشد از آداب و دستور شرع به كنار رفته و از حدّ خارج گشتهاند؛ و روز به روز تشريفات بيجا را زيادتر و زحمات و تضييع اوقات را بيشتر ميكنند؛[4] انتهي.
راقم سطور گويد: گرچه در اجماع مرحوم شيخ بر كراهت عزاء به مدّت سه روز، همچنانچه مرحوم مغفور صاحب «اربعين» گفتهاند اشكال و ايراد است، ولي نفس ادّعاي شيخ اين مطلب را اثبات و تأييد مينمايد كه: سنّت در زمان ايشان و قبل از ايشان حدّاقلّ بر كمتر از سه روز بوده است نه بيشتر.
استدلال بعدم منع شارع از انعقاد مجالس اربعين براي اموات مخدوش است
شايد گفته شود كه: انعقاد مجالس أربعين براي اموات بجهت طلب مغفرت و رحمت، خود سنّتي است پسنديده و هيچگاه مقصود و منظور از اين مجالس خداي نكرده معارضه و مقابله با اربعين سيّد الشّهداء عليه السّلام نميباشد؛ بنابراين چه ايرادي دارد كه به عنوان طلب مغفرت و اهداء ثواب به روح متوفّي، بازماندگانش به يك چنين امري مبادرت ورزند؟ و چون از طرف شرع مقدّس منعي بر يك چنين مجالس نرسيده است، بنابراين حكم اوّلي بر جواز و عدم منع ميباشد. چنانچه در همه مواردي كه بالخصوص ردع و منعي از ناحيه شرع نرسيده باشد و با اصول كلّيه و قواعد عامّه مذهب منافاتي نداشته باشد، مقتضي قاعده عدم حذر و اباحه ظاهريّه ميباشد.
ولي پاسخ اين شبهه آنست كه: مقتضاي احتياط در خصوص اين مسأله و نيز در موضوعات و مسائل مشابه آن خلاف حكم به اباحه و جواز است، و اين مسأله با آنچه در تقرير شبهه بيان گرديد متفاوت است.
توضيح مطلب اينكه:
احكام شرعيّه بر اساس مصالح و مفاسد نفس الأمريّه و واقعيّه در جهت تربيت و فعليّت استعدادهاي بشري تدوين شده است. ملاك شارع مقدّس در تشريع قوانين، توافق و تطابق تكاليف شرعيّه بر جهات تكويني و فطري انسان قرار گرفته است. و گرچه فعل حضرت حقّ از دائره قياس بر مصالح و مفاسد ـ چنانچه در افعال و كردار ما چنين است ـ خارج است، ولي اين مسأله بمعناي تعلّق اراده و مشيّت او بر امر لغو و عبث نخواهد بود؛ زيرا بمقتضاي حكمت بالغه، فعل خداي متعال عين صلاح و صلاح عين فعل او در مرتبه متأخّر از اراده و مشيّت اوست، نه در مرتبه متقدّم به عنوان علّت غائيه.
بنابراين بمفاد آيه شريفه:) رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى كلَُّ شىَْءٍ خَلْقَهُ ثمَُّ هَدَى([5] خلقت انسان از آنجا كه منبعث از حكمت بالغه پروردگار است، بايد هدايت و تربيتش نيز بر همان اساس در يك ميزان و معيار و نسق قرار گيرد تا در حصول نتيجه و وصول به غايت تخالف و تضادّي حاصل نشود.
و چون خلقت انسان در بهترين مرتبه و منزلت و تكوّن در عالم خلق واقع شده است، چنانكه فرمود:) لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ أَحْسَنِ تَقْوِيم([6] بنابراين طبعاً احكام و تكاليف متشرّعه او نيز بايد در بهترين مرتبه از مراتب تصوّر تكليف قرار گيرد. منتهي با اين فرق كه اصل تكوّن و نشأت او در بهترين موقعيّت متصوّره بدون اختيار و انتخاب اوست، ولي احكام و قوانين منزَله از ناحيه پروردگار در ظرف اختيار و انتخاب خود بشر جامه عمل ميپوشد و او را از مرتبه استعداد به فعليّت تامّه ميرساند. و لهذا هيچ فرقي بين اين دو جنبه و دو حيثيّت از جميع جهات وجود نخواهد داشت، الاّ از حيثيّت تكوين و حيثيّت تشريع؛ بنحوي كه شارع مقدّس اگر بمقدار ذرّهاي اختيار بشر را در انتخاب فعل مرجوح جائز بشمارد، قطعاً اين مسأله با غايت تكوّن و خلقت او منافات خواهد داشت!
بر اين اساس آن حكمي از ناحيه شارع ممضي و مرضيّ خواهد بود كه صد در صد با خواست و اراده شارع (بدون سر سوزني اختلاف و دخالت مصالح و سليقههاي شخصي و دنيوي و نفساني) مطابقت داشته باشد. و از آنجا كه خواست و مشيّت شارع عيناً همان ملاكات و مصالح و مفاسد نفس الأمريّه ميباشد، بنابراين وظيفه و تكليف انسان آنست كه دقيقاً اعمال و رفتارش را با ملاكات كلّيهاي كه از ناحيه شارع تبيين و تفسير شده است منطبق نمايد. طبيعتاً از آنجا كه يك عمل واحد از نقطه نظر ابعاد مختلفِ اغراض و حيثيّتهاي متفاوتي كه ممكن است داشته باشد و در تحت ملاكات مختلفي ميتواند قرار گيرد، بايد در مقام ترجيح و تطبيق ملاكات كلّيه بر آن عمل خارجي رعايت وجوه مرجّحه و قوّت و ضعف آنان را دقيقاً مورد توجّه قرار داد؛ و چه بسا يك فعل در تحت يك شرائطي با خصوصيّتهاي ويژه خود مستحسن، و همان فعل در شرائط متفاوت قبيح باشد.
با توجّه به مطالب گذشته بايد اكنون ببينيم نظر اسلام نسبت به مسأله اربعين چگونه است، و شارع مقدّس چه سنّتي را براي اقامه مجالس ترحيم تعيين نموده است، و بخصوص نسبت به اربعين با چه ديدگاهي مينگرد؟
ترك زينت براي زنان در عزاي ميّت بيش از سه روز جايز نيست
مرحوم شهيد در كتاب «لمعه» در بحث حِداد (ترك زينت براي زنان) روايتي از رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم نقل ميكند كه فرمود:
لا يَحِلُّ لاِمرَأةٍ تؤمِنُ بِاللهِ و اليَومِ الآخِرِ أن تَحِدَّ علَي مَيّتٍ فَوقَ ثَلاثِ لَيالٍ إلاّ علَي الزَّوجِ أربَعَة أشهُرٍ و عَشْرًا.[7]
«جائز نيست بر زني كه به خدا و روز بازپسين ايمان و اعتقاد داشته باشد اينكه براي مردهاي ترك زينت كند بيش از سه شب، مگر براي شوهر خويش كه بايد چهار ماه و ده روز ادامه دهد.»
سپس شهيد ادامه ميدهد:
و لا حِدادَ علَي غَيرِ الزَّوجِ مُطلقًا، و في الحَديثِ دِلالةٌ علَيهِ؛ بَل مُقتَضاهُ أنَّه مُحَرّمٌ، و الأولَي حَمْلُه علَي المُبالغةِ في النَّفيِ و الكرَاهَةِ.[8]
«ترك زينت بر غير زوج مطلقاً وجود ندارد، و در حديث نيز بر اين مطلب اشاره شده است؛ بلكه مقتضاي حديث اينست كه حِداد حرام است، وليكن بهتر اينست كه بگوئيم حرمت از روايت استفاده نميشود بلكه كراهت شديد مقصود است.»
در اين روايت چنانچه مشهود است، رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم عزاي بر ميّت را سه روز قرار داده، و پس از سه روز ديگر عزائي وجود ندارد.
و نظير اين روايت در «المدوّنة الكبري» ج 2، صفحه 432 از عايشه زوجه رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم نقل شده است كه حضرت فرمودند:
لا يَحِلُّ لِمؤمنَةٍ تَحِدُّ علَي مَيّتٍ فَوقَ ثَلاثَةِ أيّامٍ.
«جائز نيست براي زن مؤمنه كه بيش از سه روز در عزاي مردهاي ترك زينت كند.»
همينطور در كتاب «مبسوط»[9] شيخ طوسي نيز اين روايت نقل شده است.
مرحوم صدوق نيز از امام محمّد باقر عليه السّلام روايت ميكند كه فرمود:
يُصنَعُ لِلميَّتِ مَأتَمُ ثَلثَةِ أيّامٍ مِن يَومٍ ماتَ.[10]
«براي متوفّي سه روز مجلس عزاء و مصيبت بايد برپا كنند، از روزي كه فوت نموده است.»
مستحب است تا سه روز براي صاحبان مصيبت طعام برد
و از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه: پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم (وقتي جعفر بن أبيطالب شهيد شد) امر فرمود به دخترش فاطمه زهراء سلام الله عليها اينكه: به خانه بنت عُمَيس و ساير زنان و اقارب او برود و تا سه روز براي آنان غذا طبخ نمايد؛ و از اين زمان عزاء به مدّت سه روز در بين مسلمين سنّت گرديد.
و امام صادق عليه السّلام فرموده است: هيچ فردي نميتواند براي مرده خويش ترك زينت كند بيش از سه شب، مگر زني كه شوهرش از دنيا رفته باشد تا اينكه عدّهاش تمام شود.[11]،[12]
علاّمه مجلسي رحمة الله عليه در «بحار» گفته است:
و أمّا استِحبابُ بَعثِ الطّعامِ ثَلاثةَ أيّامٍ إلَي صاحبِ المصيبةِ فَلا خِلافَ بَينَ الأصحابِ في ذلكَ؛ و فيه إيماءٌ إلَي اسْتحبابِ اتِّخاذِ المَأتِم ثَلاثةً بَل علَي اسْتِحبابِ تَعاهُدهِم و تَعزيتِهم ثلاثةً أيضًا، فإنّ الإطعامَ عنه يَدلُّ علَي اجْتماعِ النّاسِ لِلمُصيبةِ.[13]
«در استحباب فرستادن غذا به مدّت سه روز براي صاحبان عزاء همه فقهاء اتّفاق نظر دارند؛ و از اين مسأله نيز استحباب اقامه مجلس عزاء به مدّت سه روز آشكار ميشود؛ و اطعام صاحبان عزاء در اين سه روز دلالت دارد بر اينكه مردم در اين سه روز در خانه صاحب مصيبت اجتماع مينمايند.»
سپس كلام شهيد اوّل را از «ذِكري» و نيز روايت رسول أكرم و امام صادق عليهما السّلام را نقل ميكند كه فرمودند: عزاداري براي متوفّي فقط سه روز ميباشد.
و نيز شيخ أبوالصّلاح حلبي در اين باره ميگويد:
مِن السُّنَةِ تَعزيةُ أهلِه ثلاثةَ أيّامٍ و حَمْلُ الطّعامِ إليهِم.[14]
«سنّت اينست كه تا سه روز از هنگام وفات براي طلب مغفرت و تسليت مجلس ترحيم بپا دارند و براي صاحبان مصيبت غذا ببرند.»
روايات اهل سنّت نيز دلالت دارند بر اينكه مجلس ترحيم تا سه روز است
و نيز از كتب اهل سنّت در كتاب «إرشاد السّاري لشرح الصحيح البخاري» وارد است:
بابُ حَدِّ المرأةِ علَي غيرِ زَوجِها:
قالَ: حدَّثَنا مسدد، حدَّثنا بشرُ بن المفضّلِ، حدَّثَنا سلمةُ بنُ علقمةِ عن محمّدِ بن سيرينَ قالَ: تُوُفّيَ ابنٌ لِاُمِّ عَطيّةَ رضي الله عنها، فلمَّا كانَ اليومُ الثّالثُ دَعَتْ بِصُفرَةٍ فتمسَّحَتْ بِه و قالتْ: نُهينَا أن نَحُدَّ أكثَرَ مِن ثَلاثٍ إلاّ بِزَوجٍ.[15]
«اُمّ عطيّه فرزند پسري داشت كه فوت نمود، آنگاه كه روز سوّم سپري گشت مادرِ طفل مادّهاي را كه براي تزيين و رنگ دستان بكار ميبردند آورد و با آن دستهاي خود را تزيين كرد و گفت: از جانب رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم دستور داده شده است كه بيش از سه روز در عزاء نباشيم مگر براي شوهر.»
و نيز از زينب دختر أبي سلمَه نقل ميكند كه گفت:
زماني كه خبر مرگ أبوسفيان از شام به مدينه رسيد، اُمّ حبيبه (دختر أبوسفيان) تا سه روز مجلس عزا و اجتماع بپا داشت، و در روز سوّم با مادّه تزيين كنندهاي صورت و دستان خود را تزيين نمود و گفت: من نيازي به اين كار نداشتم، و آنچه مرا بر آن داشت كه انجام دهم اين بود كه خود از رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم شنيدم كه فرمود:
جائز نيست بر زني كه ايمان به خدا و روز بازپسين دارد كه بيش از سه روز براي مردهاي عزاداري نمايد و خود را به هيئت و شمايل صاحب مصيبت درآورد، مگر براي شوهر خود كه آن چهار ماه و ده روز ميباشد.
و نيز زينب راوي حديث ميگويد:
وقتي برادر زينب بنت جَحْش وفات نمود براي تسليت به منزل زينب رفتم، ديدم صدا زد: برايم عطر بياوريد! سپس خود را از آن عطر معطّر ساخت و گفت: من احتياجي به استعمال عطر و بوي خوش فعلاً ندارم، و فقط بدين جهت الآن عطر زدم زيرا از رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم شنيدم كه فرمود بر فراز منبر: جائز نيست زني كه ايمان به خدا و روز قيامت داشته باشد، براي شخص متوفّي بيش از سه روز عزاداري نمايد، مگر براي شوهر كه مدّت آن چهار ماه و ده روز است.[16]
از مجموع اين روايات، و كذلك سيره مستمرّه در زمان رسول خدا و نيز پس از آن در بين مسلمين مسلّم ميشود كه: سنّت پيامبر اسلام و شرع مقدّس در موضوع عزاداري و برپائي مجالس ترحيم براي متوفّي فقط سه روز بوده است نه بيشتر! و رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم تهديد فرموده است زني را كه بيش از سه روز براي شخصي اقامه عزاء نمايد. و در بين مسلمين اين سنّت رائج بوده است و هيچ تغيير و تحوّلي در زمان ائمّه عليهم السّلام ننموده است.
ايراد بر كلام مرحوم نراقي كه تحديد به سه روز را در مجالس عزا لازم نميداند
مرحوم نراقي در كتاب شريف «مستند الشّيعه» در بحث تعزيه چنين ميگويد:
... و عَنِ الكافي و الحَلبي و الشّهيد و أكثرِ المتأخّرينَ التَّحديدُ بِثَلاثةِ أيّامٍ، لما مِن أنّ المأتَم أو الحِدادَ أو صُنعَ الطّعامِ لأهلِ المَيّتِ ثَلاثةُ أيّامٍ، و لا دِلالةَ فيها، و إن كانَ المأتَمُ بِمَعني الإجتماعِ في المَوتِ؛ نَعَم يَدلُّ علَي جوازِ الاجتماعِ و الجُلوسِ لَهُم في الثَّلاثةِ. [17]
«از كافي و حلبي و شهيد و بيشتر متأخّرين مجلس عزاء و مصيبت به سه روز تحديد شده است؛ زيرا مأتم (مجلس عزاء) و ترك زينت و حمل غذا براي صاحبان مصيبت به مدّت سه روز در روايت آمده است. وليكن بر اين مطلب دليلي وجود ندارد، گرچه «مأتم» در واقع بمعناي اجتماع افراد است بجهت فوت و مرگ فردي. بلي از روايت استفاده جواز اجتماع و شركت در مجلس عزاء در اين مدّت سه روز ميشود.»
با توجّه به مطالب گذشته در اين كلام مرحوم نراقي اشكال و تأمّل به نظر ميرسد، زيرا:
اوّلاً: چنانچه خود ايشان اشاره كردند، حمل غذا براي صاحبان عزاء و ترك زينت و تشكيل مجلس ختم و ترحيم به مدّت سه روز بهترين و روشنترين دليل است بر اينكه شارع مقدّس بر سه روز نظر داشته است و نه بيشتر، و الاّ ميفرمود: تا هر وقت مجالس عزاء برقرار باشد مستحبّ است براي صاحبان عزاء غذا برده شود، و يا اينكه ترك زينت كنند. زيرا اين مسأله كاملاً واضح است كه هيچگاه صاحب عزاء با وجود تشكيل مجلس ترحيم و ارائه موقعيّت مصيبت، خود را تزيين نميكند و بر خلاف حال و هواي مصيبت خود را در نميآورد؛ مگر اينكه بخواهد از حيطه عرف و عادت جامعه خارج شود و راهي جز راه و سنّتي سواي سنّت عقلائيّه در پيش گيرد. پس اينكه شارع ميفرمايد: جائز نيست براي زن كه بيش از سه روز ترك زينت كند، قطعاً به دلالت التزام عرفي در مقام تحديد و تعيين مدّت عزاء و مصيبت است؛ و تعجّب است كه چطور اين مطلب بدين وضوح و روشني از ايشان مخفي مانده است.
ثانياً: مناسبت حكم و موضوع اقتضاء ميكند كه مجلس عزاء در موقعيّت تعزيه و حزن و اِلم منعقد گردد، نه در وضعيّت سرور و ابتهاج و نشاط و انبساط؛ و مقتضاي حزن و اِلم و مصيبت عدم تزيين و ترك آراستن و استعمال بوي خوش و عطر است. پس چه اينكه گفته شود: جائز نيست بيش از سه روز مجلس عزاء براي متوفّي بگيرند، و يا اينكه گفته شود: جائز نيست بيش از سه روز ترك زينت و استعمال بوي خوش شود، هر دو يك معني و مفهوم را دارد؛ زيرا مجلس مصيبت با مجلس عروسي و عيد و سرور تفاوت ماهوي دارد؛ چنانچه فردي در مجلس عروسي بخواهد لباس سياه بپوشد و خود را به زينت و عادات عرف در نياورد، چقدر قبيح است!
ثالثاً: اينكه ايشان ميفرمايند: از روايت استفاده ميشود جواز اجتماع و شركت جهت عزاء در اين مدّت سه روز، باز محلّ نظر و اشكال است. زيرا جواز اجتماع و شركت در مجلس جهت ترحيم و طلب مغفرت و تسليت به بازماندگان خود في حدّ نفسه يك امر ممدوح و پسنديده است و جوازش نيازي به دليل خاصّ شرعي ندارد؛ زيرا به حكم عقل و عموم نقل:)خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الجَْاهِلِين([18] و همچنين مطلوبيّت نفس ترحيم و تسليت و زيارة الإخوان و تحبيب، قطعاً مجالي براي شكّ در جواز انعقاد اينگونه از مجالس باقي نميگذارد و حكم شارع به جواز، لغو و عبث خواهد بود. بنا بر اين لحاظ، اخراج حكم و كلام شارع از لغويّت و عبثيّت مقتضي آنست كه بگوئيم: قطعاً شارع در جهت تحديد و تعيين مدّت عزاء و مصيبت حكم را بيان نموده است، و اگر بيش از اين مدّت نيز مطلوب شارع ميبود ديگر اين تحديد معنائي نميداشت، بلكه ميفرمود: هر كه ميخواهد تا هر مدّتي كه براي او ميسّر است اين مجالس را امتداد دهد و هر چه بيشتر بهتر؛ در اين صورت هم دست افراد براي تشكيل اين مجالس باز، و هم ثواب بيشتري نصيب آن متوفّي خواهد شد.
بنابراين تعيين شارع در يك چنين موقعيّتي، كه نفس انعقاد مجلس نه تنها هيچ محذوري نه شرعاً و نه عقلاً و عرفاً نداشته است بلكه مطلوب و ممدوح نيز ميباشد، دلالت بر عدم رضايت و مبغوضيّت تشكيل مجلس را بيش از مدّت سه روز ميفهماند؛ و بايد از سنّت و دستور شارع تخطّي ننمود و به آنچه او امر فرموده است بدون كم و زياد عمل نمود.
متأسّفانه مراسم و مجالس عزا در جامعه ما موجب عبرت نميگردد
متأسّفانه امروزه در بسياري از مسائل از جمله مسأله مرگ و احكام و امور عرفيّه مترتّب بر آن ما به بيراهه ميرويم و به دستورات شرع چنانچه بايد و شايد توجّه نمينمائيم، و مقتضيات عالم آخرت را با اعتباريّات عالم هوي و نفس امّاره به يك ديده و منظر مينگريم، و حقائق را با توهّمات در يك كفّه قرار ميدهيم.
تشييع و تدفين بايد عبرتآميز باشد و انسان را به ياد موت و حساب و كتاب و عقبات پس از مرگ بيندازد. توجّه مشيّعين در تشييع فقط بايد بر مسأله مرگ متمركز گردد، و اموري كه موجب انصراف آنان بجهات ديگر از اعتبارات، مثل آوردن دستههاي گل و صفهاي شيپور و طبل و پرچم، و خواندن اشعار و مدح و ثناي متوفّي و امثال اينها تماماً بر خلاف نظر شارع مقدّس است.
و لذا وارد است كه امام صادق عليه السّلام فرمودند:
إذا أنتَ حَمَلتَ جِنازَةً فَكُن كأنّكَ أنتَ المَحمولُ، و كأنّكَ سَألتَ رَبَّكَ الرُّجوعَ إلي الدُّنيا ففَعَلَ؛ فَانْظُرْ ماذا تَستأنِفُ![19]
«چون جنازهاي را بسوي قبرستان حمل ميكني تو خود را چنين پندار كه جنازه محمول هستي، و چنين پندار كه تو از پروردگارت مسألت نمودهاي كه ترا به دنيا برگرداند و خداوند دعاي تو را مستجاب نموده و به دنيا بازگردانيده است؛ حال ببين چگونه در اعمال خود استيناف ميكني و تدارك مافات مينمائي!»
در «أمالي»، شيخ صدوق از حضرت صادق عليه السّلام از رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم روايت كرده است كه فرمود: أكْيَسُ النّاسِ مَن كانَ أشدَّ ذِكرًا لِلمَوتِ.[20]
«زيركترين و با فطانتترين افراد بشر كسي است كه ياد نمودن او از مرگ قويتر و شديدتر باشد.»
بايد تشييع جنازه انسان را به فكر موت و آخرت بيندازد و از اعتبارات و تعلّقات بيرون آورد و حقيقت دنياي گذرا و جهان ابدي آخرت را براي انسان زنده كند. مردم بايد در تشييع به ذكر لا إله إلاّ الله بپردازند و از سرودن و سر دادن شعارها و تعابير دور كننده از مقصد و غايت مسير انسان پرهيز كنند. امّا از آنجا كه ما در عالم تعيّنات و اعتبارات چنان غوطهور شدهايم كه ذهن و حواسّ و قلب ما را تماماً از اين توهّمات و تخيّلات پر كرده است، ديگر جائي براي نفوذ روزنهاي بسوي ابديّت و عالم حقائق باقي نمانده است. و لذا تصوّر ميكنيم كه بعد از فوت هم همان زر و زيورها و برق و يراقها و همان شؤوني كه در دنيا با آن روزگار خود را سپري كرديم بايد باقي و مستمرّ بماند؛ و هيچ نفهميدهايم كه عالم اعتبارات با مرگ ما ديگر سپري شده است و بين ما و آن تعيّنات فاصلهاي به طول زمين و آسمان قرار گرفته است.
گوشهاي از انحرافات پديد آمده در امر تدفين به نقل از «معاد شناسي»
مرحوم والد علاّمه آية الله سيّد محمّد حسين حسيني طهراني رضوان الله عليه در اين باره در جلد اوّل كتاب ارزشمند «معاد شناسي» ميفرمايد:
در دنيا ميپنداشتيد كه آخرت هم به دنبال دنيا و متشكّل به شأني از شؤون دنياست؛ وصيّت كرديد جناب آقاي فلان مقبره مرا آينهكاري كند و سنگ مرمر قيمتي بر روي قبر نهد، و فرش و اثاث مقبره را آبرومندانه تهيّه كند، دو گلدان هم پيوسته روي قبر بگذارد، يك دست مبل ممتاز هم گرداگرد آن بچيند، يك دسته گل تازه هم هر شب جمعه نثار قبر من بنمايد.
اينها بدرد نميخورد؛ اينها زينتهاي عالم غرور است نه عالم ملكوت. مرده بسوي ملكوت ميرود، چيزي بايد براي او هديه كرد كه بكار او آيد.
فرزندان صالح العمل، صدقه جاريه، علمي كه از خود باقي گذارده و مردم از او بهرهمند ميشوند، انفاق به فقراء و مستمندان، دستگيري از بيچارگان، تربيت و رسيدگي به يتيمان، نشر علم و تقوي در ميان جامعه مردم، اقامه نماز و قرائت و تدبّر قرآن و طلب غفران براي او مفيد است.
و اين زينتها علاوه بر آنكه فائده ندارد براي او ضرر هم دارد. دسته گل بردن براي مرده و نثار قبر او نمودن بدعت و حرام است. زينت كردن قبور بدين اشكال مذكور حرام يا حدّاقل مكروه است به كراهت شديده؛ و اينها مرده را رنج ميدهد. اين تجمّلات مقبرهها بدين كيفيّت خلاف دستور اسلام است.
ولي ما چون در دنيا هستيم خيال ميكنيم شؤون آخرت هم همانند شؤون دنياست؛ و اين غلط است. ميگويد: مرا در مقبره دفن كنيد، من از زمين بدون سقف ميترسم! خيال ميكند آنجا هم مثل اينجاست كه اگر او را در اطاق سقف دار دفن كنند محفوظ است، امّا اگر او را روي زمين هموار به خاك بسپارند باران و برف او را آزار ميدهد و حركت مردم بر روي مزار او، او را آزرده ميكند.
زهي جهالت! روح را فرشتگان به عالم برزخ بردند و بدن در ميان قبر خوراك ماران و موران شد. تمام افراد بشر را اين جهالت از پا در آورده، و قرآن كريم فرياد كرده است:)وَ ضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمْ تَزْعُمُون([21]
آن خيالات و اوهام شما نابود شد و در تيه ضلال به خاك عدم كشيده شد؛[22] انتهي كلام مرحوم والد قدّس سرّه.
از اينجا معلوم ميشود كه اينهمه تأكيد بر رفتن به قبرستان و زيارت اهل قبور به چه منظوري است و براي چيست! قبرستان بايد ساده و بي گل و گياه و درخت و بناء باشد تا موجب توجّه و عبرت گردد. اگر در قبرستان درختكاري و گلكاري كنند ذهن از توجّه به مرگ به اين ظواهر منعطف خواهد شد و اين خلاف نظر شارع است و مردود ميباشد.
مردم تصوّر ميكنند كه اگر قبرستان بيآلايش و بدون تزيين و آئين باشد مردگان را ترس و وحشت فرا ميگيرد و از غربت و تنهائي نگران خواهند شد؛ و لذا ميخواهند آنانرا چونان زندگي دنيا به اين امور مشغول سازند تا وحشت تنهائي از آنان رخت بربندد و از وجود محيطي سبز و باصفا احساس غربت نكنند. غافل از اينكه شخصي كه به ديار ابدي رفته است تازه چشمش به حقائق عالم ملكوت و خصوصيّات آن باز شده است، و آن عيش و نوش و فرح و انبساط در دنيا ديگر در آنجا وجود ندارد. عيش و نوش آن عالم در مسائل ديگري است؛ در قرائت فاتحه است نه در درختكاري و گلكاري قبور، در انفاق و صدقات است نه در عمران و تزيين قبرستان. درست مانند مريضي كه به بيماري خطرناكي دچار گشته و اطرافيان بجاي مراجعه به طبيب و عمل به نسخه و مداوا او را به پارك و باغ و مراكز تفريح و تفنّن ببرند. رفتن به اين مراكز در شرائط فعلي دردي از او دوا نميكند، بلكه بر رنج و اِلم او ميافزايد و او را نابود ميكند.
حال ما ميخواهيم همان تصوّرات غلط و فهم نادرست خود را به مسائل و امور اموات سرايت دهيم. چون خود از قبرستان وحشت ميكنيم قبور را به گل و گياه ميآرائيم تا از ترس و وحشت ما بكاهد.
متأسّفانه امروزه قبرستان ما به همه چيز شباهت دارد غير از جايگاه مردگان و مدفن درگذشتگان، و اين بسيار مايه تأسّف و تألّم است؛ و لذا اينگونه قبرستانها ديگر موجب عبرت نخواهد شد و انسان را به فكر و ياد جهان ديگر نخواهد انداخت. صفهاي گل فروشي در كنار قبرستان انسان را بيشتر به ياد مجالس تفريح و تفنّن مياندازد تا به زيارت اهل قبور، و اين كار قطعاً خلاف نظر شارع است و بايد بطور كلّي ترك شود.
بدعتهاي راه يافته از غرب در مجالس ترحيم
از جمله اموري كه باز مع الأسف به فرهنگ ما در اين مسأله رسوخ و نفوذ پيدا نموده است، كيفيّت برگزاري مجالس ترحيم و فاتحه است.
مجالس ترحيم امروزه از يك مجلس طلب مغفرت بصورت سنّتي و مطابق با شيوه و روش اولياء دين، به يك مجلس تئاتر و هنرپيشهگي تغيير ماهيّت و جهت داده است. و گردانندگان آن عبارتند از مديران و ذاكر و منبري كه همه در راستاي اين مقصد و منظور گام برميدارند. در اين مجالس بجاي توجّه به آخرت و قرائت فاتحه، به تعيّنات و امور اعتباري متوفّي پرداخته ميشود. و اصل و نسب و عشيره او را به رخ افراد ميكشانند؛ و اينكه فلان فرزندش مثلاً پزشك معروف و يا صاحب منصبي كذا و كذا، و فلان فرزند ديگرش مدير و وزير و غيره، و مداركش در زمان حيات اين چنين، و رسم و اعتبارش در ميان اقران چنين و چنان بوده است. و اگر خداي نكرده منبري و يا ذاكر در اين مسأله كوتاهي نمايند و حقّ شؤون متوفّي و بازماندگان را آنطور كه بايد و شايد بجاي نياورند مورد عتاب و عقوبت و كم لطفي صاحبان عزا قرار خواهند گرفت! و ديگر از آنان در مجالس بعدي دعوت بعمل نميآورند؛ و بجاي او سراغ فرد شايسته ديگري ميروند كه بتواند حقّ مطلب را ادا كند و بازماندگان را در مقابل ساير اشخاص روسفيد و سربلند گرداند!
گذاردن جام و قدح، و پذيرائي از اشخاص با انواع ميوهها و شيرينيها تماماً اين مجالس را از هدف اصلي دور و به ظواهر خلاف نظر شرع متوجّه ميگرداند؛ ولذا خلاف نظر شارع است. سكوت و ايستادن براي تعظيم مقام متوفّي از سنن راه يافته غرب است و شرعاً حرام ميباشد. در اسلام براي اين منظور امر به سكوت و يا ايستادن و فاتحه خواندن نيامده است. اگر انسان نشسته باشد بايد همانطور فاتحه بخواند و اگر ايستاده باشد بايد همانطور فاتحه بخواند.
تغيير عنوان «ترحيم» و «مغفرت» به «بزرگداشت» نيز از امور مذمومه و خلاف است. آنچه به ما از اسلام و سخنان اولياء دين رسيده است طلب مغفرت و ترحيم و تعزيت بازماندگان و تسلّي خاطر و نفوس صاحبان عزا و مصيبت است، نه بزرگداشت و گراميداشت و امثال اين الفاظ و عبارات. بزرگداشت يعني چه؟ آن مسكين از دنيا رفته و الآن دارد با هزار درد و مشكل و مصيبت دست و پنجه نرم ميكند، آنوقت ما در دنيا براي او بزرگداشت ميگيريم و او را گرامي ميداريم! بزرگداشت و تعظيم و تكريم بايد در زمان حيات او انجام شود كه آنهم سراسر اعتبار و توهّم و تخيّل است؛ نه در زمان ممات او كه ديگر كار از كار گذشته است، و ديگر نه بزرگي وجود دارد و نه بزرگداشتي، نه اعتباري و نه معتبري! الآن وقت حساب است نه عمل، وقت كشف حقائق است نه امور تخيّليّه و توهّميّه! الآن از نماز و روزه و حجّ و انفاق و امر به معروف و صداقت و امانت و اخلاص در عمل سؤال ميكنند، نه از يال و كوپال و وزارت و وكالت و مديريّت و مال و منال! الآن از عمل به تكاليف در دنيا سؤال ميكنند، و اينكه تا چه حدّ در امور زندگي و اجتماعي رضاي الهي را مدّ نظر قرار داده است، نه از درجه و سردوش و لباس و غيره!
در اينجاست كه آن اصل كلّي و قانون تطبيق افعال بر ملاكات شرعيّه اقتضا ميكند كه تمام اين امور را بر خلاف رضاي شرع و از مبتدعات نفس امّاره و سليقههاي جاهلي بدانيم و آنها را كنار بگذاريم.
از شركت زنان در مراسم تشييع و تدفين نهي شده است
و نيز از جمله امور مذمومه شركت زنان در مراسم تشييع و تدفين است كه از ناحيه اولياي دين به شدّت مردود شده است، و سنّت در اسلام بر خلاف اين روش بوده است. امّا متأسّفانه امروزه مشاهده ميكنيم كه برخلاف سنّت در ميان شيعه اين مسأله رواج دارد، و خلاف آن بدعت و امري ناصواب شمرده ميشود و از اصول مسلّمه معاشرتها و روابط اجتماعي به حساب ميآيد.
روايات در اين باب از اولياي دين مورد اتّفاق شيعه و اهل تسنّن ميباشد،[23] و متأسّفانه آنها در اين مسأله به سنّت عمل نموده و ما از قافله عقب ماندهايم؛ و آنگاه خود را تابع و مطيع و شيعه مكتب و سنّت رسول خدا ميدانيم! درحاليكه بايد خود پيشاپيش همه ملل و اقوام قرار گرفته، پيشتاز عمل به دستورات و مباني رسول خدا باشيم و نگذاريم كه مخالفين و منحرفين از مكتب اهل بيت عليهم السّلام بر ما خرده گيرند و ما را به إعمال سليقههاي شخصي و اِدخال ما ليس في الدّين متّهم نمايند.
كنار گذاردن روش و ممشاي رسول خدا و عمل ننمودن به دستورات و احكام و مباني آن حضرت، و إعمال نظريّه و سليقه شخصي بر طبق مصالح دنيا و نفس امّاره و خوش آمدن عوام، آخرت را به دنيا فروختن است و خسران را به سعادت و فلاح ترجيح دادن. و به همان اندازه كه مخالفين، بر خلاف دستور صريح خدا و رسولش طبق اميال دنيوي و خواست نفس امّاره، عترت و اهل بيت را به كناري نهادند و به دنبال افراد ديگري به راه افتادند و از مسير حقّ و صراط مستقيم تخطّي نمودند و مشمول سخط خدا و غضب رسول او واقع گرديدند، خداي نكرده اينطور نباشد كه ما هم به صرف متابعت از دستور رسول خدا بر قبول ولايت و امامت ائمّه هدي صلوات الله عليهم اجمعين دل خوش نموده و از سنّت آن حضرت در ساير مسائل تخطّي بنمائيم كه در هر صورت مخالفت، مخالفت است. و اگر مخالفين بگويند: شما كه اينقدر سنگ اتّباع و اطاعت از دستور رسول خدا مبني بر إمارت و خلافت و ولايت اهل بيتش را به سينه ميزنيد و آنگاه به ساير دستورات و سنّت او عمل نميكنيد، چه جوابي بايد بدهيم؟!
در اسلام مجلس ترحيمي به نام «هفت» و «اربعين» و «سال» نداريم
و از آنجا كه روشن شد سنّت رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم در انعقاد مجالس ترحيم به چه صورت است، در اسلام ما مسألهاي به نام «هفت» و «اربعين» و «سال» نداريم؛ بنابراين مخالفت اين مجالس با روش و سنّت اسلام بخوبي روشن ميشود.
امّا مسأله «هفت» و «سال» كه قطعاً در اسلام هيچ اسم و رسمي از آن بچشم نميخورد. مع الأسف اين سنّت غلطِ مجالس سنويّه در بين فرهنگ شيعه (بخصوص ايرانيان) از اصول مسلّم و تخلّفناپذير گرديده است.
سالگرد در فرهنگ اصيل شيعه فقط اختصاص به معصومين عليهم الصّلوة و السّلام دارد؛ و ما در هيچ اثري چه تاريخي و چه روائي سراغ نداريم كه ائمّه عليهم السّلام امر به تشكيل مجالس سنوي براي اصحاب خود كرده باشند؛ و فقط نسبت به تشكيل مجالس تذكّر از جهت إحياء ذكر اهل بيت تأكيد شده است.
من باب مثال: امام باقر عليه السّلام وصيّت فرمودند: كه پس از شهادتشان به مدّت ده سال در مني از مسائلي كه خلفاء جور بر آن حضرت وارد آوردند براي مردم صحبت شود.[24] و كذلك راجع به حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام آنقدر روايت است كه به حدّ تواتر ميرسد.[25] و حتّي اگر در آثار مرويّه تأكيد بر اقامه مجالس اهل بيت نشده بود، باز به همان ملاك (إحياء ذكر اهل بيت عليهم السّلام) بايد حكم به الزام اقامه مجالس آنان (چه در مواليد و چه در شهادتشان) بنمائيم؛ و در اين مسأله جاي هيچ شكّي در فرهنگ تشيّع نميباشد.
امّا امروزه ميبينيم براي افراد مجالس سنوي ميگيرند و تا امتداد تاريخ آنرا ادامه ميدهند. حتّي اگر استخوانش سالهاي سال بپوسد و تبديل به خاك گردد باز دست از سر آن متوفّي برنميدارند. البتّه مشخّص است كه صاحبان اين مجالس هيچ دلشان به حال آن متوفّي نسوخته است، بلكه فقط منافع خود را در استمرار اين مجالس ملاحظه ميكنند، و حيات و بقاء خود را در انعقاد و ادامه اين مجالس ميبينند؛ و تصوّر ميكنند كه با تعطيل اين مجالس، ديگر ياد و ذكر آن متوفّي نسياً منسيّاً خواهد شد، و بالتَّبَع افرادي كه از قِبَل اين متوفّي به منافع دنيوي و مصالح دنيوي دست مييافتند، ديگر آنها هم از بين خواهند رفت؛ و لذا به هر وسيلهاي و با هر حيله و جان كندني سعي ميكنند كه اسم و ياد متوفّي را با بهانههاي مختلف و در موقعيّتهاي متفاوت زنده نگه دارند!
سوره شريفه تكاثر كه ميفرمايد:) أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُر*حَتىَ زُرْتمُُ الْمَقَابِر([26] ناظر به اين دسته از افراد ميباشد. شيعه بايد فرهنگ خود را بر سنّت رسول الله استوار نمايد تا اوّلاً از بركات متابعت و اتّباع سنّت الهي بهرهمند گردد، و ثانياً دستاويز به دست مخالفين و معارضين تشيّع ندهد، و قلم و بيان آنان را در طعن و اعتراض به تشيّع باز نگذارد.
اگر «اربعين» را براي عموم جايز بدانيم از عنوان شعار بودن خارج ميگردد
و امّا مسأله اربعين قطعاً از مسأله هفت و سال أشنع و أقبح است؛ زيرا علاوه بر عدم وجود خبر و اثري از ائمّه عليهم السّلام بر اقامه اربعين براي مردگان، اين قضيّه از شعارها و اختصاصات شيعه است و فقط و فقط به حضرت أباعبدالله الحسين ارواحنا فداه تعلّق دارد و بس!
اگر قرار شود كه اقامه مجالس اربعين براي مردگان به صورت يك سنّت و ادب مؤكّد درآيد، ديگر چگونه ميتوان آنرا براي سيّد الشّهداء بعنوان يك شعار و علامت و امتياز درآورد! و اگر از ناحيه شرع براي اقامه اربعين نسبت به ساير افراد رجحاني ميبود، پس چرا اين رجحان براي ساير ائمّه عليهم السّلام، بلكه رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم نبود؟ با اينكه از هر جهت اين بزرگواران أليَق و أولي بودند در اين مسأله. و حتّي إقامه مجالس ذكر اهل بيت عليهم السّلام كه اين همه راجع به آن تأكيد شده است، اقتضاء ميكرد كه اربعين أئمّه عليهم السّلام را هم بپا داريم و از فيوضات و بركاتش بهرهمند گرديم؛ با اينكه هيچ اثري از ائمّه نسبت به اين موضوع به چشم نميخورد.
و اين مسأله نشان ميدهد كه اقامه اربعين قطعاً براي غير سيّد الشّهداء عليه السّلام مورد رضايت آنان نبوده است؛ زيرا آنان امر به احياء ذكر و تشكيل مجالس نمودهاند ولي نسبت به اربعين هيچ سخن نگفتهاند.
و اگر گفته شود كه: اقامه مجالس اربعين براي اموات در صورتي كه صرفاً جهت طلب مغفرت و رحمت باشد نه به داعي و غرض ديگر، و به عبارت ديگر: جهات معنوي و عبادي موضوع براي متوفّي مدّ نظر قرار گيرد نه اعتبارات و منافع دنيوي ـ چنانچه گذشت ـ در اين صورت چه اشكالي بر اين مجالس مترتّب ميشود و چه منعي از ناحيه شارع متوجّه آن خواهد شد؟
پاسخ اين سخن آنست كه اوّلاً: چه فرقي بين اربعين يا ثلاثين و يا خمسين و غيره خواهد بود؟ و به چه جهت حتماً بايد براي متوفّي رأس چهل روز مجلس گرفت؟ و اگر قرار است مجلس يادبود و تذكّري باشد چرا در رأس 30 روز و يا پنجاه روز اين مسأله انجام نشود؟
ثانياً: عبادت از بنده در وقتي پذيرفته و مقبول است كه مطابق با دستور و امر الهي باشد، نه سر خود و از پيش خود. و شرط اساسي در صحّت عبادت، موضوع تقرّب و انقياد است؛ و اين دو مسأله متفرّع بر جهت و حيثيّت توقيفيّه و تعبديّه آن است. و تا عبادتي از ناحيه شارع به ما نرسد اتيان آن بدعت و ضلالت و حرام است؛ و گرچه هزار بار قصد قربت و رجاء داشته باشد باز آن عمل هيچ ارزشي از ناحيه شارع نخواهد داشت.
بلي، اگر چنانچه مسأله به نحوي براي مكلّف پيش آيد كه از يكطرف رجحان فعل در نزد او محرز گردد و يا حدّاقلّ محتمل باشد، و از طرف ديگر دليل قاطع شرعي بر رجحان نداشته باشد، در اينصورت انجام فعل به داعي ثواب و رجاء تقرّب مانعي ندارد. ولي اگر فعلي نه تنها واجد رجحان محتمل عقلي نبوده، بلكه بلحاظ وجود قرائن و شواهدي عقلاً و نقلاً مرجوح باشد، در اينصورت ديگر داعي تقرّب و رجاء ثواب منتفي بوده، و انجام آن منافي با نظر و رضايت شارع خواهد بوده، يا باطل و يا قطعاً داراي كراهت شديده ميباشد.
و اتّفاقاً مسأله اربعين از همين قبيل است. زيرا اگر اين عمل از ناحيه شارع ممضا و مرضيّ ميبود، قطعاً در طول بيش از دويست و پنجاه سال زمان امامت و ولايت معصومين عليهم الصّلوة و السّلام به اين موضوع توجّه ميشد، و از ناحيه آنان نسبت به اين مطلب توصيه و سفارش ميشد؛ درحاليكه ابداً اين چنين نبوده است، و حتّي يك مورد هم نه تصريحاً و نه اشارةً اسمي از اين مسأله برده نشده است! درحاليكه اين موضوع از موضوعاتي نيست كه ظرف وقوع آن پس از زمان حضرات معصومين عليهم السّلام بوده باشد؛ بلكه درست برعكس از موضوعاتي است كه هر سال و ماه و هفته براي آنها و اصحاب آنها و اقوام آنها پيش ميآمده است، و در عين حال هيچ اثري از اينكه آنان اصحاب را تشويق و ترغيب و يا حدّاقلّ مجاز در تشكيل اين مجلس دانسته باشند وجود ندارد. و بنابراين ميتوان به ضرس قاطع ادّعا كرد تشكيل مجلس اربعين براي فوت شدگان مورد رضايت حضرات معصومين عليهم السّلام نبوده است، و نظر آنان بر انحصار أربعين براي حضرت أباعبدالله الحسين عليه السّلام ميباشد.
در اينجا اين رساله را به پايان ميبريم، و گرچه موضوع اقتضاي بسط بيشتر در جهات مختلفي را مينمود امّا بلحاظ رعايت عدم تطويل به آنچه مذكور شده است اكتفاء ميگردد؛ اميد است پيروان مكتب ولايت و تشيّع با تأسّي به سنّت سنيّه رسول خدا و ائمّه هدي صلوات الله عليهم اجمعين دست از اين رسم و آئين خدا ناپسندانه و غير مرضيّ اولياء دين بردارند، و هدف و غايت كردار و افعال خود را بر پيروي و اطاعت از مرام و ممشاي قويم و صراط مستقيم ائمّه هدي عليهم السّلام قرار دهند، كه هدايت و فلاح فقط و فقط در اطاعت و اختيار محض از فرامين و دستورات آن بزرگواران ميباشد و بس.[27]
ربَّنا اجعلْنا مِن شيعةِ أميرِالمؤمنينَ و الأئمّةِ المعصومين عليهم السّلام و الذّابيّنَ عنهم، و لا تُزِغ قلوبَنا بعدَ إذ هديتَنا و هَب لنا من لدنك رحمةً إنّك أنتَ التوّاب الرّحيم، الحمدُ للّه الذّي هَدانا لهذا و ما كُنّا لِنهتديَ لولا أن هدانا الله.
و السّلامُ علينا و علي جميع عباد اللهِ الصالحين و رحمة الله و بركاته
شب جمعه، چهاردهم صفر 1426 هجري قمري
مشهد مقدّس رضوي علي ثاويه آلاف التّحيّة و السّلام
سيّد محمّد محسن حسيني طهراني
پاورقي
[1]ـ إقبال الأعمال، ج 3، ص 100؛ عوالي اللئالي، ج 4، ص 37، در پاورقي از «مصباح المتهجّد» جزء ثالث، ص 730 (في فضيلة زيارة الأربعين)؛ و نظير اين روايت از امام صادق عليه السّلام نيز نقل شده است.
[2]ـ أخبار الزينبيّات، ص 115
[3]ـ «اجماع علماء بر اين است كه اقامه مجلس عزاء براي ميّت بيش از يك روز كراهت دارد»
[4]ـ تحقيق درباره روز أربعين حضرت سيّد الشّهداء عليه آلاف التّحيّة و الثّناء، پاورقي، ص 58
[5]ـ سوره طه (20) آيه 50: «پروردگار ما آن كسي است كه خلقت هر ذاتي را مقدّر فرمود و سپس او را هدايت نمود.»
[6]ـ سوره التّين (95) آيه 4: «به تحقيق كه ما انسان را در بهترين شكل و قوام خلق نموديم.»
[7]ـ الرّوضة البهيّة في شرح اللمعة الدمشقيّة، ج 6، ص 63
[8]ـ همين مصدر، ص 64
[9]ـ المبسوط في فقه الاماميّه، ج 5، ص 265؛ و المبسوط، سرخسي، ج 6، ص 58
[10]،3ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 182، حديث 545 و 549
[11]ـ همان مصدر، حديث 550
[12]ـ «المحاسن» ص 419 (باب الاحكام في المأتم) حديث 189: عنه، عن أبيه، عن سعدان، عن أبيبصير، عن أبيعبدالله عليه السّلام قال: يَنبغي لِصاحِب الجِنازةِ أن يُلقَي رداءَهُ حتّي يُعرَف. و يَنبغي لِجيرانهِ أن يُطعَموا عنهُ ثلاثةَ أيّام. و حديث 190: عنه، عن أبيه، عن حمّاد بن عيسي، عن حريز، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: يُصنَعُ للميّتِ الطّعامُ لِلمأتَمِ ثلاثةَ أيّام بيَومٍ ماتَ فيه. و حديث 191: عنه، عن أبيه، عن محمّد بن أبيعمير، عن هشام بن سالم عن أبيعبدالله عليه السّلام قال: لَمّا قُتل جعفرُ بن أبيطالب أمرَ رسولُ اللهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم فاطمةَ عليها السّلام أن تَتّخذَ طعامًا لأسماء بنتِ عُميس ثلاثةَ أيّامٍ و تأتيها و تُسلّيها ثلاثةَ أيّام، فَجَرَتْ بِذلكَ السّنةُ أن يُصنَعَ لأهلِ المصيبةِ ثلاثةَ أيّامٍ طعامٌ. و حديث 192: عنه، عن أبيه، عن محمّد بن أبيعمير، عن حفص بن البختري عن أبيعبدالله عليه السّلام قال: لمّا قُتل جعفرُ ابن أبيطالب أمرَ رسولُ اللهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم فاطمةَ عليها السّلام أن تأتي بأسماءَ بنتِ عميس هي و نساؤُها و تُقيمَ عندها ثلاثًا و تَصنَع لها طعامًا ثلاثةَ أيّامٍٍ.
«الأمالي» للشيخ الطوسي، ص 659: قال: و بهذا الإسناد، عن هشام، عن أبيعبدالله عليه السّلام قال: لمّا ماتَ جعفرُ بن أبيطالب عليه السّلام، أمرَ رسولُ اللهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم فاطمةَ عليها السّلام أن تَتّخذَ طعامًا لأسماءَ بنتِ عميس، و ياتيها نساؤها ثلاثةَ أيّام، فجرَت بذلك السّنةُ من أن يُصنعَ لأهلِ البيت ثلاثةَ أيّام.
[13]ـ بحار الأنوار، ج 79، ص 71
[14]ـ الكافي في الفقه، ص 240
[15]ـ إرشاد السّاري لشرح صحيح البخاري، ج 2، ص 396
[16]ـ همان مصدر، ص 397
[17]ـ مستند الشيّعة، ج 3، ص 313
[18]ـ سوره الأعراف (7) آيه 199: «عفو را پيشه خود ساز و امر به معروف نما و از جاهلان دوري گزين!»
[19]ـ كافي، ج 3، ص 258؛ و كتاب الزّهد، ص 77
[20]ـ أمالي، صدوق، ص 27
[21]ـ سوره الأنعام (6) ذيل آيه 94
[22]ـ معاد شناسي، ج 1، ص 268
[23]ـ «خصال» ص 585؛ «وسائل الشّيعة» كتاب الطهارة، أبواب صلوة الجنازة، باب 39، حديث 3؛ و أبواب الدّفن، باب 69، حديث 3 و 4 و 5؛ و ج 20، كتاب النكاح، أبواب مقدّمات النكاح و آدابه، باب 123، حديث 1، ص 220؛ «مسند أحمد» ج 5، ص 85، «صحيح البخاري» ج 1، ص 80؛ «صحيح مسلم» ج 3، ص 47؛ «السّنن الكبري» ج 4، ص 63 و ص 77؛ «مجمع الزوائد» ج 3، ص 28؛ «كنز العمّال» ج 16، ص 391، حديث 45058؛ «الجامع الصغير» ج 2، ص 462، حديث 7655 و 7656
[24]ـ «كافي» ج 5، ص 117؛ «من لا يحضره الفقيه» ج 1،ص 182؛ «تهذيب» ج 6، ص 358؛ «بحار الأنوار» ج 49، ص 220
[25]ـ «كامل الزّيارات» ص 100؛ «بحار الأنوار» ج 44، ص 278؛ و نيز «اقناع اللاّئم علي اقامة المآتم»
[26]ـ سوره التّكاثر (102) آيه 1 و 2: «كثرت طلبي و افزون خواهي شما را به لهو و امور بيهوده و پوچ وادار ساخته است.»
[27]ـ وسائل الشّيعة، ج 27، ص 70، باب 27، حديث 25:
و عن عليّ بن إبراهيم، عن أبيه، عن أبن أبيعمير، عن عبدالرّحمن بن الحجّاج، عن هاشم صاحب البريد قال: قال أبو عبدالله عليه السّلام ـ في حديث ـ : أما إنّه شرٌّ عليكم أن تَقولوا بِشيءٍ ما لَم تَسمعوهُ مِنّا! ï
ï و حديث 32 ص 73: و في كتاب «فضل الشّيعة» عن أبيه، عن سعد بن عبدالله، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن عليّ، عن عاصم بن حميد، عن أبيإسحاق النحويّ قال: سمعت أبا عبدالله عليه السّلام يقول: ... فَوَاللهِ لَنُحبّكُم أن تَقولوا إذا قلنا، و تَصمتوا إذا صمتنا، و نحنُ فيما بينَكم و بينَ اللهِ، ما جعلَ اللهُ لأحدٍ خيرًا في خِلاف أمرِنا!
و حديث 34 ص 74: محمّد بن الحسن الصفّار في «بصائر الدّرجات» عن العبّاس بن عامر، عن حمّاد بن عيسي، عن ربعي، عن فضيل قال: سمعتُ أبا جعفر (عليه السّلام) يقولُ: كلُّ ما لَم يخرجْ مِن هذا البيتِ فهو باطل.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: ماه صفر المظفر