
آگاهی از روحیات دکتر شهید مصطفی چمران
آگاهی از روحیات دکتر شهید مصطفی چمران ما را واداشت تا با بیژن نوباوه خبرنگار جنگ که چند ماهی را با وی سپری کرده به گفتگو بنشینیم که مشروح آن را در ادامه می خوانید:
• نحوه آشنایی شما با شهید چمران به چه صورت بود؟
اولین روزی که به عنوان خبرنگار همراه ستاد جنگ های نامنظم به جبهه رفته بودم خدمت شهید چمران رسیدم؛ آن وقت زمانی بود که شهید چمران زخمی و مجروح شده بود و برای دیدار با وی به استانداری منطقه سوسنگرد که تازه آزاد شده بود رفتیم. افرادی از جنبش های اسلامی فلسطین و لبنان و همچنین افرادی ایرانی که مهمترین آنان شهید مهندس محسن الهی بود وی را همراهی می کردند؛ شهید محسن الهی خود فارغ التحصیل دانشگاه برکلی آمریکا بود که با دایی خود که شهید شد و همچنین برادرش همراه شهید چمران به ایران آمده بودند.
• در آن زمان چند سال داشتید؟
من در آن زمان خیلی جوان بوده و حدود 20 سال داشتم، شهید چمران خیلی خوشحال شده بود و به من می گفت جنگ برایت سخت نیست؟ و من درجواب می گفتم: خیر دوست دارم در این فضا باشم. بعد ما را به همراه یک گروه چریکی به منطقه دب حردان در جاده اهواز به سوسنگرد که بیشتر عرب نشین هستند فرستادند. اطراف این روستا را برای جلوگیری از نفوذ عرقی ها آب انداخته بودیم، برای رفت و آمد هم از قایقی که مرحوم علی اکبر ابوترابی درست کرده بود استفاده می کردیم. مرحوم ابوترابی را برای اولین بار آنجا دیدم. وی در آنجا لباس روحانیت به تن نداشت، محاسن بلند و چهره ای نورانی داشت و یک آرپی جی و چند تا موشک همراه وی بود، فردی هم همراه آنها بود. آنها شب ها در مواضع عراقی ها نفوذ کرده و گاهی تانک و نفربرهایی از دشمن را می زدند، دشمن تصور می کرد کماندوها به آنها حمله کرده و شروع به تیراندازی می کردند. از آن زمان هم با مرحوم ابوترابی به جهت سجایای اخلاقی بالایی داشت ارتباط گرفتم.
اولین گزارش خود را هم قبل از رسیدن به روستا دب حران گرفتم، یک هلی کوپتر از هلال احمر که مورد هدف دشمن قرار گرفته بود روی زمین سوخته و مشخصات آن روی زمین چسبیده بود. شرایط به صورتی بود که حتی نمی توانستیم بنشینیم یا ایستاده گزارش بدهیم؛ من به صورت خوابیده گزارش خود را تهیه کردم و فیلمبردار ما نیز جواد قندی نژاد از بهترین فیملبرداران صدا و سیما و از دوستان بسیار نزدیک شهید چمران بود تا جایی که شهید وی را به اسم کوچک یعنی جواد صدا می کرد، آن گزارش بعدها در برنامه ای بنام همگام با جنگ پخش شد.
• پس اولین گزارش شما در همراهی با شهید چمران بود؟
بله در مهر سال 59. در زمان بازگشت از عملیات قایق (کلک) توسط عراقی ها زده شد و تمام وسایل در آب افتاد و آسیب دید.
بعد از بازگشت به مقر استانداری شهید چمران رئیس ستاد جنگ های نامنظم بود. در آن مقطع بسیج و سپاه و نیروهای مردمی به این شکل نبود، بیشتر فداییان اسلام که در بیشتر شهرهای ایران مستقر بودند سازماندهی شده تر اقدام می کردند.
من در این مدت و حتی زمان درگیری با عراقی ها در دب حران همراه شهید چمران بودم در این مدت، کم کم نحوه رفت و آمد را یاد گرفته بودیم. من تا زمان شهادت وی با شهید چمران بودم. وی هم مرا بسیار دوست داشته و مورد لطف و محبت قرار می داد.
• اولین برخورد شما با شهید چمران چگونه بود؟
اولین برخورد من با ایشان بسیار عجیب بود که هیچوقت بزرگی این مرد را فراموش نمی کنم. ارتباط من با وی از سال 59 تا زمان شهادت ایشان حدود 8 ماه بود. اولین دیدار در استانداری بود. مرتضی شایسته که در حال حاضر تهیه کننده بسیار شناخته شده و معروف و از رزمنده ها ها و نیروهای نزدیک به چمران بود پشت درب استانداری نگهبانی می داد. آن زمان اتاقی برای استراحت به ما دادند، نیمه شب این اتاق در اختیار ما قرار گرفت و مشخص نبود در اتاق چه کسی است. من و جواد به این اتاق رفته و در همان جا خوابیدم؛ اذان صبح با صدای اذان و اقامه فردی که نمی دانستم کیست از خواب بیدار شدیم، دیدم مردی اذان می گوید و به نماز ایستاده است در آن لحظه ما هم بیدار شده و آماده نماز خواندن شدیم و پشت سر این فرد نماز خواندیم و بعد از اتمام نماز متوجه شدم که این فرد شهید چمران است و در واقع دیشب ما را به اتاق چمران برده بودند و آن موقع اولین دیدار من با وی بود. در آن اتاق چمران هم پتویی روی خود کشیده بود و روی زمین خوابیده بود، ورود ما به اتاق وی به این معنا بود که چمران برای خود حریم خصوصی قائل نبوده و خود را جدا از دیگران نمی دانست و آن زمان متوجه بزرگی این مرد شدم.
از آنجا با وی آشنا شده و مرتبط شدم و بعد از ان یک مصاحبه بسیار مهم با شهید چمران در منطقه دهلاویه انجام دادم که آخرین مصاحبه شهید چمران بود خبرنگار مصاحبه انجام شده در قایق نیز من بودم.
• آیا مصاحبه دیگری از ایشان داشتید؟
مهمترین و آخرین مصاحبه وی عید سال 60 و زمان سال تحویل بود که چند شقایق وحشی هم درآمده بود؛ به دکتر گفتم که می خواهم در این مکان با شما مصاحبه کنم، وی نیز پذیرفت، در مصاحبه از شهید چمران پرسیدم که در حال حاضر چه حسی دارید با توجه به اینکه اکثریت مردم در این زمان پیش خانواده های خود هستند؛ شما در سنگر چه می کنید و چرا به اینجا آمده اید با توجه به اینکه نزدیک سال تحویل هستیم؟ و وی در پاسخ همان شگردی را انجام داد که من با شما خبرنگاران انجام می دهم، همان سوال را از من پرسید و گفت: عمری را در لبنان و فلسطین و علیه رژیم صهیونیستی جنگیده و به این مبارزه عادت دارم ولی سوال من از تو است اینکه تو که هنوز 20 سالت هم نشده اینجا چه می کنی؟ و چرا پیش پدر و مادرت نیستی؟ و الان چه حسی داری؟ در آن لحظه واقعا من مانده بودم که مصاحبه می کنم یا مصاحبه می شوم. به وی گفتم من نمی توانستم در شهر بمانم باید به جنگ می آمدم در جواب شهید چمران گفت: پسرم همین حس تو را من دارم نمی توانم در شهر بمانم و ظلم را ببینم و اقدامی نکنم.
• شخصیت شهید چمران را چگونه دیدید؟
چمران آدمی بسیار قوی بود در صحبت با وی حس می کردی با دریایی از اطلاعات و معرفت و اخلاق روبرو هستی. از آن مصاحبه به بعد ارتباط بسیار دوستانه ای با هم برقرار کردیم، چند جا هم که رفتیم چندین اطلاعات عجیب نظامی به ما نشان داد و در آن محل ها عراقی ها را از دور می دیدیم. به دکتر گفتم چرا آنها ما را هدف قرار نمی دهند؟ پاسخ داد: این یک قرار داد نانوشته است؛ در جنگ نه آنها با ما کاری دارند و نه ما با آنها. آنها در حال انجام کاری هستند و ایران نیز در حال برنامه ریزی و انجام کاری است که البته کار و برنامه ما نتیجه داد و نهری که به سمت سوسنگرد در حال حرکت بود به سمت عراقی ها هدایت شد که همین امر باعث زمین گیر شدن نیروهای آنان و حمله ما به عراقی ها شد.
• چه خاطره ای از چمران برای شما تبدیل به یک درس اخلاقی شده است؟
زمانی در سنگر برای ما آش آوردند؛ تعداد ما 8نفر بود و تنها 3 قاشق داشتیم شهید چمران اصرار داشت که ما آش را بخوریم و ما اصرار داشتیم وی آش را بخورد. در نهایت مجبور به خوردن شدیم وقتی قاشق را زمین گذاشتم ایشان قاشق را برداشت و شروع به آش خوردن کرد، یعنی می خواست نشان بدهد که تألم خاطر و روحی که ما خود را درگیر آن می کنیم برایش معنا ندارد؛ در آن لحظه به حدی من خجالت کشیدم که به وی گفتم آقای دکتر اجازه دهید قاشق را برایتان بشورم گفت خیر اصلا چنین کاری انجام ندهید.
دکتر چمران آدم بسیار عجیبی بود و بسیار عمیق در جنگ. عکسهایی که من از او دارم حاکی از این است. پای دکتر موشک مالیوتکا می خورد و او روی هوا شیرجه می زند و کنار بوته ای آسیب دیده می افتد همانجا کنار بوته نشسته و اسلحه در دست دارد خود او تعریف می کند که با آن عراقی عربی صحبت کردم و به او گفتم بیا و به محض آنکه جلو آمد او را زدم و او نمی دانست که من ایرانی هستم و به این راحتی عربی فصیح و روان صحبت می کنم و او تعریف می کرد که سوسنگرد چطور آزاد شد.
• در زمان آشنایی با دکتر چمران از سوابق علمی وی اطلاعی داشتید؟
خیر، فقط وی را فردی مبارز در لبنان و تحصیل کرده آمریکا می دانستم، نمی دانستم چمران کیست و چه قدرتی دارد؛ در بین همراهان وی فردی بنام علی عباس بود که واقعا یک رزمنده و فرد عجیبی بود که در عین حال عاشق چمران بود، اگر چمران در حال نماز بود تحت هر شرایطی پشت سر چمران نماز می خواند و کسانی که از لبنان همراه ایشان آمده بودن واقعا او را به لحاظ اخلاقی و رفتاری می پرستیدند.
یک روز در سنگر نشته بودیم که یک گلوله نزدیک سنگر خورد اما عمل نکرد؛ بعد شهید چمران گفت این گلوله توپ 130 و کنار آب هم هست؛ از فلان نقطه هم شلیک شده است. من فکر می کردم دکتر همینطوری از خودش چیزی گفته ولی وقتی از سنگر بیرون آمدیم دیدیم که گلوله دقیقا در رودخانه خورده و گیر کرده و عمل هم نکرده و زاویه شلیکی هم که دکتر چمران گفت کاملا درست بود. وی تا این حد به مسائل نظامی آشنا بود. کل نیروهای چمران که با آنها ستاد جنگهای نامنظم را شکل داد به 50 نفر نیز نمی رسید اما وی توانست عراقیها را در سوسنگرد ببندد و آنجا را آزاد کند. آنها در تپه های الله اکبر با عراقی ها درگیری های شدید داشتند و همه اینها کارآزموده و بسیار ورزیده بودن چمران را نشان می داد. این روحیات و سایر مسائلی که از چمران دیدم مرا خیلی جذب و شیفته چمران کرد.
روحیه چمران قابل انتقال به هرکس بود تا حدی که من به عنوان یک خبرنگار وقتی به جبهه می رفتم دنبال این بودم که همیشه اسلحه ای همراه داشته باشم که بتوانم مانند چمران در جنگ چریکی شرکت کنم.
• تصمیم گیری های چمران در مواقع حساس به چه شکل بود، آیا همانطور که در فیلم چ از دکتر پرسیده شد که تو چمران خمینی هستی یا بازرگان در تصمیم گیری های وی ابهامی وجود داشت؟
نهضت آزادی آن روز با نهضت آزادی امروز کاملا متفاوت است. برای مثال قبل از انقلاب بعضی انقلابیون امروز با انجمن حجتیه فعالیت می کردند در آن مقطع حجتیه ضد بهاییت بود و ماهیت انجمن حجتیه نزدیک به انقلاب تغییر کرد، نهضت آزادی نیز قبل از انقلاب نهضت آزادی مبارز بود، کتاب راه طی شده بازرگان مانیفست دانشگاهیان بود. امام به دکتر بازرگان علاقه داشت اما بعدها تفکرات لیبرالی نزدیک به آمریکا روی آنها اثر گذاشت.
نباید چمران را با نهضت آزادی امروز بررسی کرد، دکتر چمران یک فرد واقعا انقلابی بود که وقتی نام حضرت امام می آمد منقلب می شد، اینکه چمران می گوید من چمران خمینی هستم واقعا چمران خمینی بود، بعید است کار چمران را در دنیا کسی بتواند انجام بدهد، فردی با آن شرایط و توانایی ها به داخل شهر پاوه صد در صد در محاصره رفت و ایستاد و با تعداد کمی از افراد شهر را نجات داد اصلا یک همچنین فردی وجود ندارد، کاری که از چمران در فیلم چ نشان داده شد یک تصمیم گیری قاطع بود.
• ولی در فیلم به گونه ای نشان داده شد که چمران هنوز تردید دارد، انگار نمی داند چه کاری انجام بدهد؟
اتفاقا کسی که تردید دارد هیچ وقت داخل محاصره نمی رود و دست به چنین تصمیمی نمی زند. مهم ترین خصلت چمران این بود که نترس و شجاع بود. وی از شهادت نمی ترسید در بعضی جاها که همراه وی بودیم واقعا کم می آوردیم. اما او هرگز کم نمی آورد و همچنان در حال حرکت بود و مدیریت می کرد و نشان می داد که فردی مسلط و شجاع است. این امر یکی از خصوصیات بارز اخلاقی وی بود که باعث موفقیت او می شد.
هنگام ورود چمران به شهر پاوه، این شهر صد درصد از دست رفته بود و وی با قدرت و شجاعت و استقامت توانست به موفقیت برسد. به نظر من ایمان وی به انقلاب و امام از نخبگی چمران در جنگهای نامنظم که در لبنان به خوبی آن را فراگرفته بود مهم تر بود؛ من واقعا این را در چمران می دیدم که وقتی نام امام می آمد او منقلب می شد و اگر ما 3 صلوات می فرستادیم او 4 صلوات می فرستاد و می گفت من فدای امام شوم. او نماینده امام در شورای عالی دفاع بود وی امام را به عنوان انسانی پیش رو، موفق در کار و انقلابی واقعی قبول داشت، وی هزار برابر ما امام را قبول داشت چون می فهمید امام چه کسی است.
• درک و شناخت چمران از امام چه بود چرا چمران ذوب در امام بود؟
ما نوجوان بودیم و امام را نمی شناختیم، امام را فقط دوست داشتیم و نمی دانستیم امام از چه زمانی حرکت انقلاب را شروع کرده و چمران در چه مقطعی و زمانی با امام بوده و مبارزه کرده، او با امام موسی صدر و بسیاری از شهدای فلسطین همسنگر بوده و همه اینها با حضرت امام همفکر بوده اند، چمران با اینها هم پیمان بوده است. شناخت چمران نسبت به امام خیلی عمیق بود؛ مثل شناختی که رهبر انقلاب نسبت به امام دارند چون از ابتدا با امام بودند.
به نظر من چمران یک مرید واقعی برای امام بود. شهید چمران از انگشت شمار آدمهایی بود که بی شائبه بدون توقع و برنامه که حتما پست و مقامی بخواهد خود را در تفکر و آرمان امام غرق کرد و در عرصه فکری امام به سمت انقلاب و جنگ حرکت کرد. شهید چمران سخت ترین کار ممکن را انجام داد. در جنگهای نامنظم وقتی عملیات چریکی انجام می شود قطعا تعدادی را از دست خواهی داد و چمران می گفت من این مساله را می دانم و بر این اساس ستاد جنگ های نامنظم را ایجاد کرد و قطعا چمران این کار را با ایمان به انقلاب و امام شروع کرد.
• با توجه به اینکه در زمان جنگ امکانات نبود و بنی صدر هم حمایت نمی کرد او شکایت و گله نمی کرد؟ عکس العمل او چگونه بود؟
چرا او هم گله داشت، ولی چمران با شرایط موجود ساخته بود. او در عرصه سیاست با امام و و مقام معظم رهبری نزدیک بود ولی نمی گفت چون سلاح نیست کاری نکنیم و بخوابیم و چون نیرو نداریم کاری نکنیم. با ده نفر نیرو حمله می کرد تمام نیروهای چمران در منطقه به 50 نفر نمی رسید که اکثریت انها هم به شهادت رسیدند. شهید حاج فرج الله، شهید مقدم، شهید الهی، اکثر یاران اصلی چمران شهید شده اند و انگشت شمارند که زنده اند و شرایط بسیار سخت را در آن شرایط اینها رقم زدند. به نظر من جایگاه او در حفظ کشور بسیار مشعشع و واضح و در نزد مردم ایران بسیار درخشنده است و اگر ما نسبت به چمران کم گذاشتیم نسبت به شهدایمان کم گذاشتیم.
• چه عواملی باعث شد که چمران آن جایگاه علمی بالا را رها کرده و در صف مبارزان و انقلابیون قرار بگیرد؟
این مبحث نیاز به یک مطالعه عمیق دارد. چمران کسی است که بورسیه زمان شاه گرفته مرحوم دکتر حبیبی و خود بنی صدر و کسان دیگری هم بوده اند که این بورسیه را گرفتند و برای درس خواندن از ایران رفتند. در خاطرات دکتر حبیبی می بینیم که گفته چمران وقتی به غرب می رود چمرانی نیست که پهلوی بخواهد که او برگردد و در خدمتش باشد چمران می رود و ارتباطش در کشورهای مختلف را به بهترین حد می رساند، او یک آگاه سیاسی بوده یعنی از آن وسیله هم بخوبی استفاده کرده و ارتباط خود را با جهان مبارز آن وقت زیاد می کند و انسانی بوده که خودش به عنوان یک رهبر و در قواره یک رهبر برای هر کشور می توانست مطرح باشد. در واقع آدمهای بزرگ همه جایگاه های بزرگ را برای رسیدن به اهداف خود می خواهند. چمران می تواست یک دانشمند هسته ای یا یک نقاش متبحر باشد، مگر ما از این آدمها کم داریم؟ ولی کدام یک از اینها می توانند چمران باشند؟
• چه روحیه ای در چمران بود که به جای دیدن چمران علمی ، چمران معنوی را دیدید؟
یک وارستگی در او ایجاد شده بود که این فرد با دیدن آن شرایط تبدیل می شود به آن چمران بسیار معنوی و مبارز و همه آن جایگاهها را فدای هدفی والاتر و برتر می کند. خود حضرت امام می توانست در گوشه ای از حوزه علمیه تبدیل به مرجع ویژه شود ولی در عرصه اجتماع و سیاست ورود می کند، چمران کسی بود که اگرهم فعالیت بسیار مشعشع علمی داشت همه آن علم را در جهت خدمت به انسانیت گرفته بود و به نظر من چمران در این زمینه بسیار موفق بود.
• ما چگونه می توانیم در جامعه شهید چمران را به مردم معرفی کنیم؟
چمران را بدون انقلاب و ارزشهای انقلاب و جنگ نمی توان به مردم معرفی کرد. بسیاری هستند که چمران نبودند اما مانند چمران شدند. شما نمی توانید مانند یک فرشته زیبارو شوید ولی کارها و اعمال فرشته که عاری از گناه و خطا است را یاد نگیری. ما نمی توانیم مانند حضرت علی(ع) بشویم ولی می توانیم کارهای حضرت را یاد بگیریم. کسی نمی تواند مانند چمران شود ولی کاری که چمران کرد را می توان انجام داد.
به نظر من بعد از چمران، چمران های زیادی آمدند یعنی او یک نطفه بسیار صالحه ای را در جنگ بنا گذاشت. مرحوم ابوترابی که ده سال در اسارت بود سابقه بسیار درخشانی از خود بجا گذاشت و هزاران نفر از اسرا را هدایت کرد آیا این تأثیر رفتار چمران بر ابوترابی نبود؟ آیا تأثیر امام بر ما نبود؟ امام توانست بر ما تأثیر گذار باشد که بتوانیم بجنگیم. آیا امام تأثیرش بر مقام معظم رهبری و شهید بهشتی نبود؟ پس مشخص است که بزرگان تأثیر می گذارند. چمران در آن وقتی که هیچ کسی جنگیدن را نمی دانست در آن شرایط سخت وارد میدان شد، این یعنی اینکه ایجاد یک زمینه می کند و برای دیگران الگو می شود و روش مبارزه را یاد می دهد مبارزه ای که در کنار آن معنویت و تعهد و ایمان به انقلاب و ارزشهای انقلاب وجود دارد. بنده در زمان چمران کسی را با این مشخصات نمی شناختم یعنی هم مرد جنگ و هم عالی ترین مقام علمی جهان و فردی مومن و خاکی.
• چرا در معرفی چمران واقعی به مردم تا حدی کوتاهی می کنیم؟
این نخوت و سستی ما نه تنها در مورد چمران بلکه همه چیز است، امروزه می بینیم که 70 هزار جانباز شیمیایی در کشور داریم که تعدادی هم به شهادت رسیده اند، در حالیکه یک پرونده علیه آمریکایی ها و آلمانی ها در محاکم قضایی که از آنها شکایت شده باشد وجود ندارد. ما چقدر توانسته ایم به آنها بپردازیم؟ در کل ما در پرداختن به ارزشهایمان غفلت داریم و این فقط مربوط به چمران نمی شود. در کنار وی کسانی به شهادت رسیده اند مانند شهید الهی که هنوز همسرش در بنیاد شهید ثبت نکرده که همسر شهید است، و هیچکس ندانسته که همسر این شهید کیست. خود محسن الهی به لحاظ علمی کمتر از چمران نبود و فرد بسیار بزرگی بوده، اینها همرزمان چمران بودند و از او یاد گرفتند و جانشان را دادند. در آن روزها مملکت نگه داشتن کار بسیار سختی بود عراق در 7 کیلومتری اهواز بود، اینها را چه کسی نگه داشت؟ امثال شهید چمران و راه او ادامه داشت، نقش خود را هم آفرید و حق او هم شهادت بود. ما که هستیم هر روز گرفتار یک مصیبت و خطا و گناه هستیم در حالیکه چمران واقعا در جایی که باید کار می کرد کار خود را به بهترین شکل ممکن کرد و بهترین اثر را هم گذاشت و پاداش خود را هم از خدا گرفت.
من برای چمران هیچ چیزی در انقلاب کم نمی بینم امروز اگر ما بتوانیم خوب جنگ را معرفی کرده و آن را ترسیم کنیم جایگاه افراد در آن مشخص خواهد شد. جایگاه او رفیع ترین جایگاه در جنگ است. وی روزی جنگید که ما تردید در جنگ داشتیم روزی جنگید که بنی صدر خائن می گفت ما باید مانند اشکانیان و ساسانیان بگذاریم که دشمن بیاید و کشور را بگیرد و معلوم بود که با آمریکایی هاست و با ما نیست. چمران گفت این حرفها مزخرف است اگر یک وجب از خاک ما را بگیرند برای گرفتن آن باید صدها شهید بدهیم و چمران ایستاد و یک تنه سوسنگرد را گرفت.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: خــاطــرات شـهــدا و ایـثـارگـران