اشعارباقری پور مدایح حضرت محمّدصلّی اللّه علیه وآله

ازکتاب مجموعه اشعارباقری

بلغ العلی بکماله،کشف الدّجی بجماله - حَسُنت جمیع خصاله، صلّو علیه و آله

به جهان اگر که کمال هست اثرِکمالِ محمّداست - به جهان اگر که جمال هست اثرِ جمالِ محمّداست

بود او همان خُلُقٌ عظیم که سرآمدِ همه انبیاست - حسن است اگرخُلُق وخصال همه ازخصالِ محمّد است

مهر سپهر سَروری اندر جهان احمد بود

جلوه ی نور داوری اندرجهان احمد بود

او اوّلین اندر جهان قبل از جهانِ خلقت است

هم آخرین پیغمبری اندرجهان احمد بود

محمّد نورِ عالمتابِ هستی است - محمّد پیشوایِ حق پرستی است

وجودش روشنی بخشِ زمان است - ز او روشن همه بالا وپستی است

محمّد بهترین نامِ جهان است - از او روشن زمین و آسمان است

نزائیده مادری همچون محمّد - که نورش همچنان رنگین کمان است

چون باز میشود بنامِ محمّد زبانِ گل - گل می‌کند نگاهِ من اندر میان گل

چون بوکنم گلی صلواتی کنم نثار - چون هم گل است محمّد و هم باغبان گل

خود دل است این، دلبر است این، رهنما و رهبر است این

این رسول حق محمّد، حضرتِ پیغمبر است این

او زسویِ حق شده مبعوث ازبهرِ نبوّت

میکند تبلیغ قرآن ، دینِ حق را یاوراست این

بهرِ همگان سایه یِ رحمت رسول اللّه - از لطفُ کرم باب کرامت رسول اللّه

در روزِ قیامت همه دنبالِ شفیعیم - آن روز بود شافع امّت رسول اللّه

زبهرِ دین حق شوکت تو یا احمد رسول اللّه - در این ره کرده ای همّت تو یا احمد رسول اللّه

تو با اصلاح انسانها رهانیدی ز شرک و شک - شدی چون بانی وحدت تو یا احمد رسول اللّه

محمّد رسول خدای قدیر

محمد رسول خدای قدیر - حبیب خدا و بشیر و نذیر

ز سوی خدا او شده مفتخر - به لولاك تاج رسالت بسر

بغار حرا اندر آن كوه نور - بشد جبرئیلش ورا در حضور

پیام الهی بدو وانمود - كه اقرء بنام خدای و دود

به تخت رسالت بر آمد بپا - نمود از رسالت چو برتن قبا

ز نور رسالت درخشان جبین - درخشان نموده سما و زمین

به یكدست قرآن بدستی دگر - گرفته زمام جمیع بشر

زغار حرا او چو آمد برون - بعالم بشد یك تنه رهنمون

بگفت از ثر یا همی تاثری - سلام علیك ای نبی الوری

نبی ای كه ماندی یتیم از پدر - پدر گشته اینك بكل بشر

«یتیمی كه ناخوانده ابجد درست» - «كتبخانه هفت ملت بشست»

یتیمی كه نادیده استاد راه - به استادیش چشم دوزد پگاه

یتیمی كه نادیده مكتب به هیچ - نموده جهان سوی دانش بسیج

یتیمی كه ننوشته خط هیچگاه - معلّم شده بهر خورشید و ماه

یتیمی كه خواندن نداند یقین - شده امر اقرء ز روح الامین

بگوید كه خواندن ندانم كه چیست - مرا تا به این لحظه خواندن نزیست

بخوان باسم ربّك تو را آفرید - زمین و سما جمله زو شد پدید

كه انسان همو آفرید از علق - سپیده دم و حبه را فانفلق

بخوان باسم ربّك كه اكرم بود - كه خلّاق انسان و عالم بود

بود باقری خالقی با كرم - كه تعلیم داده ترابا قلم


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری

تاريخ : چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 9:29 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |