چه ارتباط زيادي است بين اين سخن عرب که ميگويند: يقن الماء في الحوض؛ «يعني آرام و قرار گرفت» با اين جمله که ميگويند: «فلان، ذويقين في هذا الامر او ذاک؛ يعني عقيدهي ثابتي دارد و در سلامت حال و درستي واقع ثابت رأي ادامه ...
خوب است معاني اوليهي اين کلمه را به نقل از برخي لغويان ذکر کنيم. از سيبويه نقل کردهاند که، ولايت به فتح واو، مصدر است؛ و به کسر، اسم. از ابن سکيت هم نقل شده است، ولايت به کسر واو قدرت؛ و به فتح و کسر آن، نصرت و ادامه ...
معناي وقت در قرآن، تنها به زمان محدود نميشود- هر چند که در هر آيهي که آمده مراد زمان است- بلکه گاهي به معناي مکان هم آمده است: يسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِي مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ. مواقيت جمع ميقات است، و زمان تعيين ادامه ...
در معجم مقاييس اللغة آمده است: (واو و حاء و حرف عله، ريشهاي است که بر القاي علم در حالت پنهاني يا غيرپنهاني به ديگري است؛ پس وحي اشاره است، و و رساله و هر چيزي که به ديگري القا کني تا آن را بداند، وحي است، هر ادامه ...
معناي اين کلمه تقريباً با معناي آن بيان ميشود که فرياد آرام، پنهان شدن، پچ پچ، برانگيختن، اصرار بر انجام کاري يا رفتن به مسيري که نفس دوست دارد و عقل نميخواهد، ميباشد؛ چون هر آنچه که دوست داشتني است نبايد اراده ادامه ...
منظور از هوي، يکي از معاني متعدد آن و يا جزئي از دامنهي وسيع آن مثل عشق و شيدايي و شيفتگي به محبوبي نيست، بلکه مراد، معناي وسيع و فراگير آن است؛ همان چيزي که قرآن کريم به آن توجه نموده است: فَاحْكُمْ بَينَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ادامه ...
واژهي هَمز و لَمز (طعنه زدن و عيب جويي کردن) در قرآن
اصل هَمز همان فشردن و شکستن است. در مفردات راغب آمده است: «همزتُ الشيء في کفي» يعني عصارهي آن را گرفتم؛ و «همز الانسان في اغتيابه». در قرآن آمده است: هَمّازٍ مَشَّاءٍ بِنَميمٍ، گفته ميشود: «رجل هامز و هماز و ادامه ...
خداوند اضافه کنندهي وجود، خالق هر موجود است و از کمال او دور است که مخلوقاتش را به خود واگذارد تا بدون نظام پيش بيني شده حرکت کنند و يا بدون هدف و غايت به سوي آن بکوشند. پس نظام مقدر و راهي که اين نظام ادامه ...
هيچ تعريفي از نور مثل خود نور نيست، و چگونه چيزي قابل تعريف ميگردد در حالي که اشياء به واسطهي آن تعريف ميشوند! و يا کسي که منشأ دلالت بر اشياست و ابزار کشف و اظهار آنها؟ تعريف آن اين است که به وسيلهي آن، امور ادامه ...
برگرفتن همهي معاني نفس آسان نيست، کافي است به مهمترين آنها اشاره شود. از جمله به معناي روح در آيهي: أخرِجُوا أنفُسَکُم؛ يعني ارواحکم و به معناي ذات و حقيقت شيء، به اين معنا، بسياري از آيات را ميتوان جاي داد؛ مثل: ادامه ...
وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ. چه نيکوست از نعمت خداوند سخن گفتن! همچون خود نعمت شيرين و زيباست، و همچون نعمت غني و گسترده. انديشه هر چه بخواهد در آن گسترش مييابد و زبانها به درازگويي کشيده ميشوند. نهايتي ندارد ادامه ...
شيخ صدوق، در معاني الأخبار از سعيد بن جُبير و او از ابن عباس روايت ميکند که، عربي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: «السلام عليک يا نبيء الله.» و حضرت فرمود: «من نبيء الله نيسنم بلکه نبي الله هستم.» سپس ادامه ...
شايد از بين تعريفهايي فراوان که از مرگ يافتم، دقيقترين و فراگيرترين آن، تعريف ميرداماد در القبسات باشد. او ميگويد: «حقيقت مرگ جسماني، انتقال جوهر نفس ناطقه از اقليم زمان به عالم دهر، و از حيات ظاهري به حيات حقيقي ادامه ...
واژهي ميثاق (عهد و پيمان) در قرآن
ميثاق، همان عهد و پيمان محکم و استوار است از «وثقت الشيء» يعني «أحکمته شداً و ربطاً» (آن را محکم و سخت بستم). يعني پيمان بستن بر وديعهاي مثل قول و مِلک و مانند آن. بارزترين معاني آن در قرآن و مهمترين آن، پذيرش ادامه ...
مکر در کاربرد لغوي، يعني آبياري کردن زمين، گفته ميشود: «أمکروا الارض فانها صلبة ثم أحرثوها»؛ يعني آبياري کنيد. گويي آبياري کردن همان چارهجويي در خشکي زمين به وسيلهي آب است تا خاکش نرم گردد و شخم زدن آن آسان. ادامه ...
در لغت، مصدر «مَلَک» ميباشد؛ و تاء براي مبالغه در شدت و تملک به آن اضافه شده است؛ مثل رحموت و رهبوت که مبالغهي رحمت و رهبت است. به نظر راغب، «ملکوت خاص ملک خداوندي است.» منظور آن است که تدابير امور ادامه ...
در لسان العرب آمده است، مس يعني، «گرفتن چيزي به دست.» و همچنين آمده است: «مستُ الشيء أمسهُ مساً»؛ يعني «آن گاه که با دستت لمس کردي.» در مفردات راغب، مس مثل مس ميباشد، اما نويسنده تفاوتي شگفت بين آن دو، ادامه ...
مجاهدت، با جهاد تنها در این مسأله تفاوت دارد که مجاهدت به معنای غلبه یافتن بر هوای نفس و خواستههای آن و درگیری با گرایشها و تمایلات آن از باب غلبه یافتن بر آن است. نفس وقتی قوی و غالب گشت، بر صاحبش حاکم میگردد ادامه ...
هیچ پیامبر و رسولی از ابتلا و رنج سخت نجات نیافت؛ و هرگاه بلا بر آنها نازل میشد، عزم آنها بر دعوت و تبلیغ زیادتر و دین آنها در جان پیروانشان راسختر گشته، رواج بیشتری مییافت و در ارزش و تأثیرگذاری فراگیرتر میشد. ادامه ...
منظور از مثل، آنچه که بر زبان مردم از حکمت و جملههای کوتاه و گویا جاری است، نمیباشد بلکه منظور از آن، نظیر است که به توصیف و تشریح از باب مقایسه و مقارنه در شکلها و هیأتها و صفات میپردازد تا مبهم، واضح و ادامه ...
لغویان در تعریف کلمه گفتهاند: «لفظ وضع شدن برای معنای مفرد.» و «آنچه که بر معنای تام و غیر تام دلالت کند.» نحویان و متکلمان همین را گفتهاند و افزودند: «کلمه بر هر یک از انواع سه گانه، یعنی اسم و فعل و حرف، دلالت ادامه ...
پیداست که جمع «کلمه» است و از نزدیکترین تعریفهای آن: «لفظی است که برای معنای مفرد وضع شده باشد.» و در هر لفظ وضع شده، مفرد یا مرکب، ناقص یا تام، و در کلمات نفسانی هم به کار میرود. در تعریف کلمه گفتهاند: «آن ادامه ...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قـــــرآن شـــــنـــــاســی