زندگی بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران، پر از فراز و نشیب های آموزنده و عبرت آموزیست که هر پرده از آن نشانگر خلوص، پاکی، ایثار و مقاومت آن شخصیت بزرگ و تاریخی است.

14 خرداد 1368، مردی از سرزمین ایران به سوی آسمان پر کشید که تاریخ کشور همچون او هرگز ندیده بود. امام خمینی(ره) مرد تکرار نشدنی تاریخ، بنیانی را در ایران بنا نهاد که بسیاری از معادلات منطقه ای و جهانی را تغییر داد و انقلاب اسلامی ایران حرف های بسیاری برای گفتن به جهان داشت و دارد.
زندگی و تحولات مرتبط به امام (ره) از شروع زندگی تا پایانش، بسیار گسترده و بی کران است که می توان آن را در صدها کتاب تحلیل و تفصیل کرد. پرداختن به تمامی ابعاد و زوایای زندگی آن بزرگوار، راه سلوک و ارتقاء یک انسان را در پله های رسیدن به الوهیت و رضای معبود نشان می دهد. در این یادداشت با توجه به سالگرد ارتحال بناینگذار انقلاب اسلامی، سعی می شود، حوادث مهم آخرین سال زندگی نورانی امام خمینی (ره) مرور شود تا تحولات مربوط به آن سال در ایران و منطقه نیز یادآوری شود. مرور این حوادث از خرداد سال 1367 خواهد بود که بدین صورت بتوان رویدادهای مهم یکسال پیش از رحلت را پوشش داد.
1- ناو یواساس وینسنس و شلیک به هواپیمای مسافربری ایران
2- صدور پیام امام(ره) به مناسبت سالگرد حج خونین
3- پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل در تیرماه سال 1367
4- اعدام منافقین کوردل در زندان ها
5- فرمان ۸ ماده ای امام خمینی
6- نامه امام خمینی (ره) به گورباچف در دیماه 1367
7- حکم ارتداد و اعدام سلمان رشدی
8- عزل منتظری از كسوت قائم مقامی رهبری و نامه فروردین ماه 1368
9- دستور تشکیل هیأت بازنگری در قانون اساسی
... آخرین روز
شرح کامل درادامه مطلب
4- اعدام منافقین کوردل در زندان ها
آنچه مربوط به منافقین و اعضای سازمان مجاهدین خلق می باشد، این است که این افراد پس از مدت کوتاهی از پیروزی انقلاب اسلامی، بر علیه منافع جمهوری اسلامی دست به نبرد مسلحانه زدند و ترور های زنجیره ای بسیاری را سازماندهی کردند. با فرار اعضای کادر و رهبری آنها به خارج، در زمان جنگ عراق علیه ایران با صدام هم دست شدند و در کی از عمده ترین خیانت های آنها به کشور عملیات مرصاد را رقم زدند. عملیات مرصاد یا عملیات فروغ جاویدان نام نبردی است که توسط سازمان مجاهدین خلق طرحریزی شد و میان ارتش جمهوری اسلامی ایران و سازمان مجاهدین خلق در اواخر جنگ ایران و عراق، در سال 1367 درگرفت. پس از چند روز درگیری درنهایت نیروهای سپاه و ارتش ایران بر سازمان مجاهدین خلق پیروز شد. تعداد زیادی از نیروهای مهاجم در این نبرد کشته شدند.
در تیرماه 67 صدام حسین طی یک نطق تلویزیونی اعلام کرد: «بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همینطور پیوستن مردم ایران به صفوف آنها را خواهید دید.» به این ترتیب شش روز پس از قبول قطعنامه 598 شورای امنیت توسط ایران، نیروهای عراقی توافقات این قطعنامه را زیر پا گذاشته، مجدداً در جنوب و حوالی خرمشهر حمله کردند تا راه نفوذ برای ارتش مجاهدین خلق باز شود و حتی توانستند تا آستانه تصرف آن پیش روند. اما منافقین با سد سپاه پاسداران و بسیج مواجه شدند و در مردادماه همان سال نسخه آنها در هم پیچیده شد.

پس از تهاجم نیروهای سازمان منافقین در سال ۶۷ با پشتیبانی ارتش عراق به داخل ایران، حضرت امام (ره) حکمی را درباره بررسی مجدد پرونده منافقین زندانی که همچنان بر سر موضع خود بودند و صدور محکومیت اعدام برای کسانی که برنامه شورش در زندان، همزمان با برنامههای بیرون سازمان داشتند، صادر کردند. در زمینه دلایل صدور این حکم که از مبانی فقهی و حقوقی مستحکمی برخوردار است به اختصار میتوان به وضعیت کلی نیروهای نظامی ایران در جبههها، روحیه مردم در داخل کشور به واسطه انعکاس تحولات جبههها، تبلیغات وسیع درباره پیشرویهای عراق از سوی رادیوهای بیگانه، ورود مستقیم آمریکا به صحنه جنگ با ایران از طریق هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری، پیشروی نیروهای منافقین به داخل خاک ایران و تصرف چند روستا و شهر اسلامآباد غرب، بروز تحرکات و تنشهایی در زندان با سردمداری عناصر بر سر موضع منافقین، آغاز فعالیت برخی هواداران منافقین در سطح جامعه و ایجاد حرکتهایی برای برپایی آشوب و شورش در سطح شهرها، انتشار پیامهای مستمر سازمان منافقین از طریق رادیوهای متعلق به آنها و ترغیب و تحریک مردم به شورش اشاره داشت.
در چنین اوضاع و احوالی حضرت امام (ره) بر مبنای دیدگاه فقهی خود از مسئولان مربوطه خواستند تا ضمن بررسی مجدد وضعیت منافقین در زندان، آن دسته از این افراد را که همچنان بر سر موضع خود تشخیص میدهند، به عنوان نیروهای داخلی یک سازمان محارب که با استفاده از فرصت، در صدد آشوبگری و تحریک دیگران به شورش هستند، اعدام کنند. در حکم حضرت امام (ره) در اینباره چنین آمده است: «از آنجا که منافقین خائن به هیچوجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند.»
همانگونه که ملاحظه میشود، حضرت امام (ره) ضمن بیان مبانی فقهی صدور این حکم، صرفا آن دسته از منافقین زندانی که «بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند» را « محارب و محکوم به اعدام» برشمرده که لازم است حد محارب در خصوص آنها اجرا شود و تشخیص این موضوع را نیز به رأی قاضی شرع، دادستان و نماینده وزارت اطلاعات واگذار میکند، با تأکید بر اینکه «احتیاط در اجماع است.» و منافقین زندانیای که از عملکرد «سازمان منافقین» برائت جسته و توبه میکردند، اعدام نمیشوند. در سال ۶۷ این گروه در قالب یک «ارتش متجاوز» ظاهر شد که از پشتیبانی کامل نیروهای نظامی بیگانه برخوردار بود و با اتکاء به همین پشتیبانیها توانسته بود راه خود را به داخل خاک ایران باز کند و بخشی از آن را به اشغال خود درآورد و در کنار آن مسائلی نظیر بروز تحرکات و تنشهایی در زندان با سردمداری عناصر بر سر موضع منافقین، آغاز فعالیت برخی هواداران منافقین در سطح جامعه و ایجاد حرکتهایی برای برپایی آشوب و شورش در سطح شهرها، انتشار پیامهای مستمر سازمان منافقین از طریق رادیوهای متعلق به آنها و ترغیب و تحریک مردم به شورش، همه بیانگر موج تازه توطئههای این گروهک میباشد.
5- فرمان ۸ ماده ای امام خمینی
در روز بیست و چهارم آذرماه سال ۱۳۶۱شمسی، امام خمینی فرمان 8 مادهای خطاب به قوه قضاییه و ارگانهای اجرایی کشور صادر کردند. این فرمان که در زمینه حقوق خصوصی، حقوق بشر و حقوق شهروندی در مقابل حکومت و قدرت، یکی از ارزنده ترین آثار امام خمینی است به عنوان «منشور کرامت انسان» نام گذاری شده است که در تمامی موارد به محترم شمردن حقوق افراد و رعایت ضوابط قانونی در برخورد با حقوق شرعی-مدنی تأکید دارد.

متن کامل این فرمان به قرار زیر است:
«موضوع: «فرمان هشت مادهای» درباره حقوق مردم، قانون، قوه قضاییه و لزوم اسلامی شدن روابط و قوانین
مخاطب: قوه قضاییه و ارگانهای اجرایی
در تعقیب تذکر به لزوم اسلامی نمودن تمام ارگانهای دولتی بویژه دستگاههای قضایی و لزوم جانشین نمودن احکام الله در نظام جمهوری اسلامی به جای احکام طاغوتی رژیم جبار سابق، لازم است تذکراتی به جمیع متصدیان امور داده شود. امید است ان شاء الله تعالی با تسریع در عمل، این تذکرات را مورد توجه قرار دهند:
۱- تهیه قوانین شرعیه و تصویب و ابلاغ آنها با دقت لازم و سرعت انجام گیرد و قوانین مربوط به مسائل قضایی که مورد ابتلای عموم است و از اهمیت بیشتر برخوردار است در رأس سایر مصوبات قرار گیرد، که کار قوه قضاییه به تأخیر یا تعطیل نکشد و حقوق مردم ضایع نشود، و ابلاغ و اجرای آن نیز در رأس مسائل دیگر قرار گیرد.
۲- رسیدگی به صلاحیت قضات و دادستانها و دادگاهها با سرعت و دقت عمل شود تا جریان امور، شرعی و الهی شده و حقوق مردم ضایع نگردد. و به همین نحو رسیدگی به صلاحیت سایر کارمندان و متصدیان امور، با بیطرفی کامل بدون مسامحه و بدون اشکال تراشیهای جاهلانه که گاهی از تندروها نقل میشود، صورت گیرد تا در حالی که اشخاص فاسد و مفسد تصفیه میشوند اشخاص مفید و مؤثر با اشکالات واهی کنار گذاشته نشوند. و میزان، حال فعلی اشخاص است با غمض عین از بعض لغزشهایی که در رژیم سابق داشتهاند، مگر آنکه با قرائن صحیح معلوم شود که فعلاً نیز کارشکن و مفسدند.
- آقایان قضات واجد شرایط اسلامی، چه در دادگستری و چه در دادگاههای انقلاب باید با استقلال و قدرت بدون ملاحظه از مقامی احکام اسلام را صادر کنند، و در سراسر کشور بدون مسامحه و تعویق به کار پر اهمیت خود ادامه دهند. و مأمورین ابلاغ و اجرا و دیگر مربوطین به این امر باید از احکام آنان تبعیت نمایند تا ملت از صحت قضا و ابلاغ و اجرا و احضار، احساس آرامش قضایی نمایند، و احساس کنند که در سایه احکام عدل اسلامی جان و مال و حیثیت آنان در امان است. و عمل به عدل اسلامی مخصوص به قوه قضاییه و متعلقات آن نیست، که در سایر ارگانهای نظام جمهوری اسلامی از مجلس و دولت و متعلقات آن و قوای نظامی و انتظامی و سپاه پاسداران و کمیتهها و بسیج و دیگر متصدیان امور نیز بهطور جدی مطرح است و احدی حق ندارد با مردم رفتار غیر اسلامی داشته باشد.
۴- هیچ کس حق ندارد کسی را بدون حکم قاضی که از روی موازین شرعیه باید باشد توقیف کند یا احضار نماید، هر چند مدت توقیف کم باشد. توقیف یا احضار به عنف، جرم است و موجب تعزیر شرعی است.
۵- هیچ کس حق ندارد در مالِ کسی چه منقول و چه غیرمنقول، و در مورد حق کسی دخل و تصرف کند یا توقیف و مصادره نماید مگر به حکم حاکم شرع، آن هم پس از بررسی دقیق و ثبوت حکم از نظر شرعی.
۶- هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه و یا محل کار شخصی کسی بدون اذن صاحب آنها وارد شود یا کسی را جلب کند، یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید، و یا نسبت به فردی اهانت نموده و اعمال غیر انسانی - اسلامی مرتکب شود، یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگری به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند، و یا برای کشف گناه و جرم هر چند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و یا دنبال اسرار مردم باشد، و تجسس از گناهان غیر نماید یا اسراری که از غیر به او رسیده و لو برای یک نفر فاش کند. تمام اینها جرم [و] گناه است و بعضی از آنها چون اشاعه فحشا و گناهان از کبایر بسیار بزرگ است، و مرتکبین هر یک از امور فوق مجرم و مستحق تعزیر شرعی هستند و بعضی از آنها موجب حد شرعی میباشد.
۷- آنچه ذکر شد و ممنوع اعلام شد، در غیر مواردی است که در رابطه با توطئهها و گروهکهای مخالف اسلام و نظام جمهوری اسلامی است که در خانههای امن و تیمی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی و ترور شخصیتهای مجاهد و مردم بیگناه کوچه و بازار و برای نقشههای خرابکاری و افساد فی الأرض اجتماع میکنند و محارب خدا و رسول میباشند، که با آنان در هر نقطه که باشند، و همچنین در جمیع ارگانهای دولتی و دستگاههای قضایی و دانشگاهها و دانشکدهها و دیگر مراکز با قاطعیت و شدت عمل، ولی با احتیاط کامل باید عمل شود، لکن تحت ضوابط شرعیه و موافق دستور دادستانها و دادگاهها، چرا که تعدی از حدود شرعیه حتی نسبت به آنان نیز جایز نیست، چنانچه مسامحه و سهل انگاری نیز نباید شود. و در عین حال مأمورین باید خارج از حدود مأموریت که آن هم منحصر است به محدوده سرکوبی آنان حسب ضوابط مقرره و جهات شرعیه، عملی انجام ندهند.
و مؤکداً تذکر داده میشود که اگر برای کشف خانههای تیمی و مراکز جاسوسی و افساد علیه نظام جمهوری اسلامی از روی خطا و اشتباه به منزل شخصی یا محل کار کسی وارد شدند و در آنجا با آلت لهو یا آلات قمار و فحشا و سایر جهات انحرافی مثل مواد مخدره برخورد کردند، حق ندارند آن را پیش دیگران افشا کنند، چرا که اشاعه فحشا از بزرگترین گناهان کبیره است و هیچ کس حق ندارد هتک حرمت مسلمان و تعدی از ضوابط شرعیه نماید. فقط باید به وظیفه نهی از منکر به نحوی که در اسلام مقرر است عمل نمایند و حق جلب یا بازداشت یا ضرب و شتم صاحبان خانه و ساکنان آن را ندارند، و تعدی از حدود الهی ظلم است و موجب تعزیر و گاهی تقاص میباشد. و اما کسانی که معلوم شود شغل آنان جمع مواد مخدره و پخش بین مردم است، در حکم مفسد فی الأرض و مصداق ساعی در ارض برای فساد و هلاک حرث و نسل است و باید علاوه بر ضبط آنچه از این قبیل موجود است آنان را به مقامات قضایی معرفی کنند. و همچنین هیچ یک از قضات حق ندارند ابتدائاً حکمی صادر نمایند که به وسیله آن مأموران اجرا اجازه داشته باشند به منازل یا محلهای کار افراد وارد شوند که نه خانه امن و تیمی است و نه محل توطئههای دیگر علیه نظام جمهوری اسلامی، که صادر کننده و اجرا کننده چنین حکمی مورد تعقیب قانونی و شرعی است.
۸- جناب حجت الاسلام آقای موسوی اردبیلی رئیس دیوانعالی کشور، و جناب آقای نخست وزیر موظفند شرعاً از امور مذکوره با سرعت و قاطعیت جلوگیری نمایند. و لازم است در سراسر کشور، در مراکز استانداریها و فرمانداریها و بخشداریها هیأتهایی را که مورد اعتماد و وثوق میباشند انتخاب نمایند و به ملت ابلاغ شود که شکایات خود را در مورد تجاوز و تعدی مأمورین اجرا، که به حقوق و اموال آنان سر میزند بدین هیأتها ارجاع نمایند و هیأتهای مذکور نتیجه را به آقایان تسلیم، و آنان با ارجاع شکایات به مقامات مسئول و پیگیری آن متجاوزین را موافق با حدود و تعزیرات شرعی مجازات کنند.
باید همه بدانیم که پس از استقرار حاکمیت اسلام و ثبات و قدرت نظام جمهوری اسلامی با تأیید و عنایات خداوند قادر کریم و توجه حضرت خاتم الاوصیا و بقیة الله - ارواحنا لمقدمه الفداء - و پشتیبانی بینظیر ملت متعهد ارجمند از نظام و حکومت، قابل قبول و تحمل نیست که به اسم انقلاب و انقلابی بودن خدای نخواسته به کسی ظلم شود، و کارهای خلاف مقررات الهی و اخلاق کریم اسلامی از اشخاص بیتوجه به معنویات صادر شود.
باید ملت از این پس که حال استقرار و سازندگی است احساس آرامش و امنیت نمایند و آسوده خاطر و مطمئن از همه جهات به کارهای خویش ادامه دهند، و اسلام بزرگ و دولت اسلامی را پشتیبان خود بدانند، و قوه قضاییه را در دادخواهیها و اجرای عدل و حدود اسلامی در خدمت خود ببینند، و قوای نظامی و انتظامی و سپاه پاسداران و کمیتهها را موجب آسایش و امنیت خود و کشور خود بدانند. و این امور بر عهده همگان است، و کار بستن آن موجب رضای خداوند و سعادت دنیا و آخرت میباشد، و تخلف از آن موجب غضب خداوند قهار و عذاب آخرت و تعقیب و جزای دنیوی است. از خداوند کریم خواهانم که همه ما را از لغزشها و خطاها حفظ فرماید، و جمهوری اسلامی را تأیید فرموده و آن را به حکومت عالَمی قائم آل محمد - صلی الله علیه و آله - متصل فرماید «انّه قریب مجیب». والسلام علی عبادالله الصالحین.
روح الله الموسوی الخمینی»
6- نامه امام خمینی (ره) به گورباچف در دیماه 1367
گورباچف آخرین صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی دست به اصلاحات و تغییراتی در قطب کمونیستی جهان زده بود؛ هنوز تحلیلگران سیاسی و رهبران جهان غرب به این تحولات به دیده تردید و بدبینی می نگریستند و هیچ یک باور نداشتند که این تحولات، موجب فرو پاشی نظام کمونیسم در شوروی خواهد شد. حداکثر چیزی که در آن شرایط پیش بینی می شد آن بود که رهبران کرملین در نهایت، برخی از پیوندهای مستقیم بین کشورهای عضو بلوک شرق با اتحاد شوروی را برای کاهش مشکلات اقتصادی داخلی نادیده بگیرند و نظام تازه ای از اردوگاه کمونیسم با رهبریت محدودتر شوروی و مسئولیت پذیری بیشتر اقمار این کشور پدید آورند. ولی امام خمینی با بصیرتی غیرقابل درک برای محاسبه گران مادی، در همان ایام در تاریخ 11 / 10 / 1367 نامه ای به گورباچف نوشتند. در پیام امام خمینی به گورباچف سقوط رژیم کمونیستی پیش بینی شده است. امام خمینی در همین نامه ژرفترین تحلیل ها را از تحولات جاری شوروی ارائه کرد و از آن به «صدای شکستن استخوانهای کمونیسم» تعبیر کرد. و شگفت آنکه در همین پیام پیش بینی دیگری توأم با هشدارهای مستند وجود دارد که نشانگر تسلط امام خمینی بر ارزیابی شرایط سیاسی آن روز جهان است. حضرت امام به وضوح نسبت به در غلتیدن روس ها به سمت باغ ـ به ظاهر ـ سبز سرمایه داری غرب و فریب خوردن از امریکا هشدار داده است. امام خمینی با پیش کشیدن مسائل عمیق فلسفی و عرفانی و با اشاره به ناکامی کمونیست ها در سیاست های مذهب ستیز آنان، از گورباچف خواست که به جای امید بستن به ماده پرستی غرب، به خدا و مذهب روی آورد.

جالب آنکه وقتی شوارد نادزه وزیر خارجه وقت شوروی برای ارائه پاسخ گورباچف به دیدار امام خمینی آمد؛ با شگفتی دید کسی که با آن صلابت و صراحت به دومین قدرت هسته ای جهان هشدار و پیام داده است، در خانه ای کوچک و گلین در جماران و در اتاقی دوازده متری با وسایلی در نهایت سادگی و بدون آنکه حتی اندک اثری از تشریفات معمول دیده شود، با طمأنینه و به استواری کوه نشسته است و در کنارش قرآن، جانماز و تسبیح، و تعدادی روزنامه و یک رادیوی معمولی قرار دارد. شگفتی شوارد نادزه زمانی بیشتر شد که متوجه گردید برای نشستن همراه بلندپایه روسی اش صندلی چوبی دومی نیست و باید برای یک بار هم که شده بر زمین بنشیند! شاید وقتی که پیرمرد مؤمنی که در خدمت امام بود، تنها وسیله پذیرایی این دیدار مهم، یعنی استکان چای را با دو حبه قند به دست وزیر خارجه قطب شرق جهان داد او تصور کرده باشد که آنچه می بیند عمدی و استثنایی است؛ اما واقعیت خلاف این بود.
در ۱۱ دی ۱۳۶۷ آیت الله عبدالله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و مرضیه حدیدچی دباغ به نمایندگی از سوی خمینی نامهای را خطاب به میخائیل گورباچف آخرین دبیرکل حزب کمونیست شوروی تسلیم وی کردند. متن نامه به این قرار است:
«جناب آقاي گورباچف صدر هيأت رئيسه اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي!
با اميد خوشبختي و سعادت براي شما و ملت شوروي
از آنجا كه پس از روي كار آمدن شما چنين احساس مي شود كه جنابعالي در تحليل حوادث سياسي جهان خصوصاً در رابطه با مسائل شوروي در دور جديدي از بازنگري و تحول و برخورد قرار گرفته ايد و جسارت و گستاخي شما در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلي حاكم بر جهان گردد، لازم ديدم نكاتي را يادآور شوم هر چند ممكن است حيطه تفكر و تصميمات جديد شما تنها روشي براي حل معضلات حزبي و در كنار آن حل پاره اي از مشكلات مردمتان باشد ولي به همين اندازه هم شهامت تجديد نظر در مورد مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود، قابل ستايش است و اگر به فراتر از اين مقدار فكر مي كنيد اولين مساله اي كه مطمئناًً باعث موفقيت شما خواهد شد اين است سياست اسلاف خود داير بر خدا زدايي و دين زدايي از جامعه كه تحقيقا بزرگترين و بالا ترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروي وارد كرده است، تجديد نظر نماييد و بدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان جز از اين طريق ميسر نيست. البته ممكن است از شيوه هاي ناصحيح و عملكردهاي غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياي غرب رخ بنمايد؛ ولي حقيقت جاي ديگري است. شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره هاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه داري غرب حل كنيد نه تنها دردي از جامعه خويش را دوا نكرده ايد كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند. چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روش هاي اقتصادي و اجتماعي به بن بست رسيده است دنياي غرب هم در همين مسائل – البته به شكل ديگر- و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است.
جناب آقاي گورباچف! بايد به حقيقت رو آورد؛ مشكل اصلي كشور شما مسأله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست، همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است.
جناب آقاي گورباچف!
براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزه هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد، چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست چرا كه مكتبي است مادي و با ماديت نمي توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت كه اساسي ترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به در آورد.
حضرت آقاي گورباچف! ممكن است شما اثباتا در بعضي جهات به ماركسيسم پشت نكرده باشيد و از اين پس هم در مصاحبه ها اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنيد، ولي خود مي دانيد كه ثبوتاً اين گونه نيست. رهبر چين اولين ضربه را به كمونيسم زد و شما دومين و علي الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد. امروز ديگر چيزي با نام كمونيسم در جهان نداريم ولي از شما جداً مي خواهم كه در شكستن ديوارهاي خيالات ماركسيسم، گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعي اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايه هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيسم را از چهره تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگردولت هاي همسو با شما كه دلشان براي وطنشان و مردمشان مي طپد، هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منافع زيرزميني و رو زميني كشورشان را براي اثبات موفقيت كمونيسم كه صداي شكستن استخوان هايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است، مصرف كنند. آقاي گورباچف! وقتي از گلدسته هاي مساجد بعضي از جمهوري هاي شما پس از هفتاد سال بانك الله اكبر و شهادت به رسالت حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله و سلم به گوش رسيد تمامي طرفداران اسلام ناب محمدي (ص) را از شوق به گريه انداخت؛ لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان بيني مادي و الهي بينديشيد. ماديون معيار شناخت در جهان بيني خود را حس دانسته و چيزي كه محسوس نباشد، از قلمرو علم بيرون مي دانند و هستي را همتاي ماده دانسته و چيزي را كه ماده ندارد، موجود نمي دانند. ظاهراً جهان غيب مانند وجود خداوند تعالي و وحي و نبوت و قيامت را يكسره افسانه مي دانند. در حالي كه معيار شناخت در جهان بيني الهي اعم از حس و عقل مي باشد و چيزي كه معقول باشد، داخل در قلمرو علم مي باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است و چيزي كه ماده ندارد مي تواند موجود باشد و همانطور كه موجود مادي به مجرد استناد دارد، شناخت حسي نيز به شناخت عقلي متكي است. قرآن مجيد اساس تفكر مادي را نقد مي كند و به آنان كه بر اين پندارند كه خدا نيست وگرنه ديده مي شد (لن نومن لك حتي نري الله جهره) مي فرمايد: (لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير). از قرآن عزيز و كريم و استدلالات آن در موارد وحي و نبوت و قيامت بگذريم كه از نظر شما اول بحث است. اصولاً ميل نداشتيم شما را در پيچ و تاب مسائل فلاسفه اسلامي بيندازيم. فقط به يكي دو مثال ساده و فطري و وجداني كه سياسيون هم مي توانند از آن بهره ببرند بسنده مي كنيم: اين از بديهيات است كه ماده و جسم هرچه باشد از خود بي خبر است. يك مجسمه سنگي يا مجسمه مادي انسان هر طرف آن از طرف ديگرش محجوب است، در صورتي كه به عيان مي بينيم كه انسان و حيوان از همه اطراف خود آگاه است؛ مي داند كجاست، در محيطش چه مي گذرد، در جهان چه غوغايي است.
پس در حيوان و انسان چيز ديگري است كه فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمي ميرند و باقي است. انسان در فطرت خود هر كمالي را بطور مطلق مي خواهد و شما خوب مي دانيد كه انسان مي خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتي كه ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگري هم هست فطرتاً مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد.
انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمي دل به آن ببندد؛ آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم گرچه خود ندانيم. انسان مي خواهد به حق مطلق برسد تا فاني در خدا شود. اصولاً اشتياق به زندگي ابدي در نهاد هر انساني نشانه وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است. اگر جناب عالي ميل داشته باشيد در اين زمينه ها تحقيق كنيد مي توانيد دستور دهيد كه صاحبان اين گونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب، در اين زمينه ها به نوشته هاي فارابي و بوعلي سينا (رحمت الله عليهما) در حكمت مشاء مراجعه كنند تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هر گونه شناختي بر آن استوار است، معقول است نه محسوس، و ادراك معاني كلي و نيز قوانين كلي كه هرگونه استدلال بر آن تكيه دارد معقول است نه محسوس و نيز به كتاب هاي سهروردي (رحمت الله عليه) در حكمت اشراق مراجعه نموده و براي جنابعالي مشخص كنند كه جسم هر موجود مادي ديگر، به نور صرف كه منزه از حس مي باشد نيازمند است و ادراك شهودي ذات انسان از حقيقت خويش مبرا از پديده حسي است و از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدر المتألهين (رضوان الله تعالي عليه و حشرت الله مع النبيين و الصالحين) مراجعه نمايند تا معلوم گردد كه حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد. ديگر شما را خسته نمي كنم و از كتب عرفا و بخصوص محي الدين بن عربي نام نمي برم كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگ مرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين گونه مسائل قوياً دست دارند، راهي قم گردانيد تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر از موي منازل معرفت آگاه گردند كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد.
جناب آقاي گورباچف!
اكنون بعد از ذكر اين مسائل و مقدمات از شما مي خواهم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزش هاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي تواند وسيله راحتي و نجات همه ملت ها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز نمايد. نگرش جدي به اسلام ممكن است شما را براي هميشه از مساله افغانستان و مسائلي از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك مي دانيم. با آزادي نسبي مراسم مذهبي در بعضي از جمهوري هاي شوروي، نشان داديد كه ديگر اين گونه فكر نمي كنيد كه مذهب مخدر جامعه است. راستي مذهبي كه ايران را در مقابل ابر قدرت ها چون كوه استوار كرده است مخدر جامعه است؟! آيا مذهبي كه طالب اجراي عدالت در جهان و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و معنوي است مخدر جامعه است؟! آري مذهبي كه وسيله شود تا سرمايه هاي مادي و معنوي كشورهاي اسلامي و غير اسلامي در اختيار ابر قدرت ها و قدرت ها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جداست، مخدر جامعه است. ولي اين ديگر مذهب واقعي نيست بلكه مذهبي است كه مردم ما آن را مذهب آمريكايي مي نامند. در خاتمه صريحاً اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي ايران به عنوان بزرگ ترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتي مي تواند خلا اعتقادي نظام شما را پر نمايد و در هر صورت كشور ما همچون گذشته به حسن همجواري و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مي شمارد.
و السلام علي من اتبع الهدي
روح الله الموسوي الخميني »
7- حکم ارتداد و اعدام سلمان رشدی
سلمان رشدی، نویسنده هندی الاصل ساکن لندن، کتابی را تحت عنوان آیات شیطانی به نگارش در می آورد که محتوای آن در ضدیت کامل با قرآن و پیامبر عظیم الشان (ص) قرار داشت. کتاب این نویسنده که هندی تبار بود، ابتدا در هندوستان جلب توجه کرد و انتشار و توزیع آن به علت اعتراضات مسلمانان در هند ممنوع شد. طی هفته های بعد، نویسندگان آفریقای جنوبی به احترام عواطف مسلمانان، دعوت قبلی از وی را لغو کردند و سفرای چند کشور اسلامی و عربی در لندن به دولت انگلیس اعتراض نمودند. در ماههای دی و بهمن جمع زیادی از مسلمانان مقیم انگلیس ابتدا در شهر برادفورد و سپس لندن در تظاهرات خشمگینانه ای به اقدام دولت انگلیس در حمایت از انتشار این کتاب موهن شدیداً اعتراض کردند. دامنه اعتراضات مردمی به هند و پاکستان گسترش یافت تا آنکه روز ۲۳ بهمن در جریان تظاهرات هزاران پاکستانی در مقابل مرکز فرهنگی آمریکا در اسلام آباد، شش تن از تظاهر کنندگان کشته شدند و دهها تن نیز مجروح گشتند. فردای آن روز در تظاهرات مسلمانان هند نیز یک نفر کشته شد.

بهرغم گذشت چهار ماه از انتشار این کتاب و افزایش اعتراضات مسلمانان، دولت های انگلیس و آمریکا از تداوم توزیع و انتشار این فحشنامه علیه اسلام و پیامبر گرامی آن (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حمایت میکردند و این پیام را با رفتار خود به جهان اسلام می فرستادند که برنامه های جدید دیگری برای گسترش ابعاد حملات تبلیغی و فرهنگی علیه اسلام و مسلمانان آغاز خواهند نمود. حمایت گسترده رسانهای از این کتاب و انتشارآن با تیراژ وسیع در کشورهای مختلف از همان ابتدا حمایت محافل پشت پرده را از انتشار این کتاب را نشان داد.
در نهایت حضرت امام (ره) حکم تاریخی خود را مبنی بر ارتداد سلمان رشدی را صادر کرد، که زندگی رشدی را تبدیل به یک جهنم تمام عیار کرد. رشدی در خاطرات خود با اشاره به روزهای پس از صدور حکم امام می گوید « که بارها مجبور به تغییر محل زندگی خود می شود. »
امام خمینی رحمه الله در ضمن پیامی قاطع، حکم اعدام مؤلف و ناشران را اعلام کرد و فرمود: «به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم، مؤلف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده است، هم چنین ناشرانِ مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می باشند. از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعا آن ها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است ان شاءاللّه . ضمنا اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد، ولی خود قدرت اعدام آن را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد».
این حکم که در تاریخ 25 بهمن 1367 صادر شد، نشان داد که اسلام هم چنان مقتدر است و با تمام توان، در راستای اهداف خود می کوشد و مردم مسلمان، توهین به مقدساتشان را به هیچ گونه تحمل نمی کنند و هیچ عذری را نمی پذیرند.
8- عزل منتظری از كسوت قائم مقامی رهبری و نامه فروردین ماه 1368
ششمین روز فروردین ماه هر سال یادآور سالگرد صدور نامه ای است تاریخی كه در آن امام خمینی(ره) حاصل عمر خود را برای صلاح اسلام و جامعه اسلامی كنار گذاشته و نكاتی را متذكر شدند كه امروز و با گذشت نزدیك به سه دهه همچنان نیاز به بازخوانی آن احساس می شود. پس از پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی آیت الله منتظری رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی شد و نقشی كلیدی در تدوین قانون اساسی نظام نوپا و به خصوص در اصل مربوط به رهبری و ولایت فقیه ایفا كرد.
وی نظریه ولایت فقیه را در قانون اساسی گنجاند و سپس با تدریس این نظریه در درس خارج خود و انتشار چهار جلد در باره ولایت فقیه ، مهم ترین نظریه پرداز حكومت اسلامی پس از امام خمینی شناخته شد. در این سال ها مطبوعات همواره تصاویر ، پیام ها و سخنرانی های آیت الله منتظری را در صفحات نخست خود منتشر می ساختند و این خود نشان از اهمیت وی در گردونه سیاسی ایران پس از امام خمینی داشت.
در سال ۱۳۶۴، مجلس خبرگان رهبری ، با آن كه امام خمینی(ره) همچنان در قید حیات بودند ، آیت الله منتظری را به عنوان قائم مقام رهبری برگزید بی آن كه كسی از این سخن بگوید كه سمتی با عنوان « قائم مقام رهبری» چه جایگاهی در قانون اساسی دارد و از كدامین منظر چنین سمتی خلق و ابداع شده است ؛ در هر صورت محبوبیت آیت الله منتظری در آن برهه كه ناشی از رفتارهای انقلابی و نزدیك وی به حضرت امام بود چنین اجازه ای را به جامعه انقلابی درگیر جنگ با دشمن خارجی نمی داد و از این روی همگان به استقبال این انتخاب رفتند ولی در پشت پرده خبری دیگر بود و آن چنان كه از خاطرات شخصیت های مطرح مشخص می شود حضرت روح الله با این انتخاب موافق نبودند چنان كه بعدها نیز ایشان در نامه تاریخی به آیت الله منتظری با قید قسم جلاله این مخالفت را علنی ساختند.

از سوی دیگر طبیعی است با انتخاب آیت الله منتظری به عنوان قائم مقام رهبری توسط مجلس خبرگان حساسیت امام خمینی(ره) بر روی نحوه رفتار ، عملكرد و همچنین اطرافیان و بیت آیت الله منتظری دو چندان شود و به ویژه آن كه امام فردی مانند سید مهدی هاشمی را در كنار وی می دیدند و با توجه به فعالیت ها و عملكردهای سید مهدی هاشمی در گذشته و حال به شدت راجع به آینده احساس نگرانی داشتندبا وجود همه این اتهامات كه سید مهدی هاشمی به آن ها معترف بود آیت الله منتظری تا آخرین لحظه از وی دفاع كرد و زمانی كه وی در دادگاه عدل اسلامی به اعدام محكوم شد به صورتی عیان در مقابل نظام اسلامی ایستادگی كرد. در نهایت نیز رفتارها و اقدامات آیت الله منتظری، او را به پایان خط می رساند و در نهایت نامه عدم صلاحیت وی از سوی امام خمینی (ره) صادر می شود:
موضوع: «عدم صلاحیت برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی»
مخاطب: منتظری، حسینعلی
«بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای منتظری
با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که میگفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم. مثلاً در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید. در مسئله مهدی هاشمیِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام میدادید که او را نکشید. از قضایای مثلِ قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمیباشید و به طلابی که پول برای شما میآورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمدالله از این پس شما مسئله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود میدانید – که مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند – با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم دیگر خود دانید:
۱- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.
۲- از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
۳- دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
۴- نامهها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان – روحی له الفداء – و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.
والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده لوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. والله قسم، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. والله قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
سخنی از سرِ درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی دارم.
من کار به تاریخ و آنچه اتفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم.
من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند. از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هرچه هست اوست. والسلام.
یکشنبه ۶ / ۱ / ۶۸
روح الله الموسوی الخمینی»
9- دستور تشکیل هیأت بازنگری در قانون اساسی
امام خمینی در اردیبهشت 1368 (یعنی 40 روز پیش از ارتحال) در نامهای به حضرت آیتالله خامنهای که در آن زمان رئیسجمهور بودند، دستور تشکیل هیأت بازنگری در قانون اساسی را صادر کردند. این هیأت شامل رجال مذهبی و سیاسی و همچنین نمایندگانی به انتخاب مجلس شورای ملی بود که مأمور بازنگری و اصلاح قانون شدند.
در قانون اساسی مصوب سال 1358، امکان بازنگری در قانون اساسی در نظر گرفته نشده بود اما با توجه به تغییر شرایط کشور، لزوم بازنگری در قانون اساسی احساس شد. قانون اساسی مصوب سال 1358 رویکردی مشارکتی و شورامحور داشت اما تجربه سالهای آغازین انقلاب، سیاستمداران کشور را به این نتیجه رساند که مدیریت گروهی و جمعی نمیتواند به نیازهای اجتماعی و سیاسی وقت پاسخ بدهد؛ بنابراین امام (ره) دستور بازنگری در قانون اساسی را صادر کرد.

در نامه امام (ره) به رئیسجمهور وقت، اعضای هیأت 20 نفره بازنگری قانون اساسی به این شرح تعیین شدند: آیتالله سیدعلی خامنهای، حسن طاهری، محمد مؤمن قمی، اکبر هاشمی رفسنجانی، ابراهیم امینی، علی مشکینی، میرحسین موسوی خامنه، حسن حبیبی، سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی، سیدمحمد موسوی خوئینیها، محمد محمدی گیلانی، ابوالقاسم خزعلی، محمد یزدی، محمد امامی کاشانی، احمد جنتی، محمدرضا مهدوی کنی، احمد آذری قمی، محمدرضا توسلی، مهدی کروبی و عبدالله نوری.
محدوده مسائل مورد بحث برای اعضای هیأت 20 نفره بازنگری قانون اساسی، رهبری، تمرکز در مدیریت قوه مجریه، تمرکز در مدیریت قوه قضائیه، تمرکز در مدیریت صداوسیما به صورتی که قوای سهگانه بر آن نظارت داشته باشند، تعداد نمایندگان مجلس شورای اسلامی، تشکیل مجمع تشخیص مصلحت برای حل معضلات نظام و مشورت رهبری به صورتی که قدرتی در عرض قوای دیگر نباشد، راه بازنگری به قانون اساسی و تغییر نام مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی بود.
همچنین در این نامه، زمان در نظر گرفتهشده برای این هیأت، دو ماه تعیین شد اما با رحلت امام (ره)، در کار بازنگری قانون اساسی تأخیر ایجاد شد و سه ماه بعد یعنی در تاریخ 6 مرداد 1368 همزمان با برگزاری پنجمین دوره انتخابات ریاستجمهوری، تغییرات این قانون به همهپرسی گذاشته شد و مورد تأیید مردم قرار گرفت.
متن نامه امام خمینی (ره) که در چهارم اردیبهشت در خطاب به آیت الله خامنه ای صادر می شود به قرار زیر است:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقاى خامنهاى ریاست محترم جمهورى اسلامى ایران- دامت افاضاته
از آنجا که پس از کسب ده سال تجربه عینى و عملى از اداره کشور، اکثر مسئولین و دستاندرکاران و کارشناسان نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران بر این عقیدهاند که قانون اساسى با اینکه داراى نقاط قوّت بسیار خوب و جاودانه است، داراى نقایص و اشکالاتى است که در تدوین و تصویب آن به علت جوّ ملتهب ابتداى پیروزى انقلاب و عدم شناخت دقیق معضلات اجرایى جامعه، کمتر به آن توجه شده است، ولى خوشبختانه مسئله تتمیم قانون اساسى پس از یکى- دو سال نیز مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقایص آن یک ضرورت اجتناب ناپذیر جامعه اسلامى و انقلابى ماست و چه بسا تأخیر در آن موجب بروز آفات و عواقب تلخى براى کشور و انقلاب گردد. و من نیز بنا بر احساس تکلیف شرعى و ملى خود از مدت ها قبل در فکر حل آن بودهام که جنگ و مسائل دیگر مانع از انجام آن می گردید.
اکنون که به یارى خداوند بزرگ و دعاى خیر حضرت بقیة اللَّه- روحى له الفداء- نظام اسلامى ایران راه سازندگى و رشد و تعالى همه جانبه خود را در پیش گرفته است، هیأتى را براى رسیدگى به این امر مهم تعیین نمودم که پس از بررسى و تدوین و تصویب موارد و اصولى که ذکر مىشود، تأیید آن را به آراى عمومى مردم شریف و عزیز ایران بگذارند.
الف- حضرات حجج اسلام و المسلمین و آقایانى که براى این مهم در نظر گرفتهام:
1-آقاى مشکینى 2- آقاى طاهرى خرمآبادى 3- آقاى مؤمن 4- آقاى هاشمى رفسنجانى 5- آقاى امینى 6- آقاى خامنهاى 7- آقاى موسوى (نخست وزیر) 8- آقاى حسن حبیبى 9- آقاى موسوى اردبیلى 10- آقاى موسوى خوئینى 11- آقاى محمدى گیلانى 12- آقاى خزعلى 13- آقاى یزدى 14- آقاى امامى کاشانى 15- آقاى جنتى 16- آقاى مهدوى کنى 17- آقاى آذرى قمى 18- آقاى توسلى 19- آقاى کروبى «1» 20- آقاى عبد اللَّه نورى که آقایان محترم از مجلس خبرگان و قواى مقننه و اجراییه و قضاییه و مجمع تشخیص مصلحت و افراد دیگر و نیز پنج نفر از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى به انتخاب مجلس انتخاب شدهاند.
ب- محدوده مسائل مورد بحث:
1- رهبرى2- تمرکز در مدیریت قوه مجریه 3- تمرکز در مدیریت قوه قضاییه 4- تمرکز در مدیریت صدا و سیما به صورتى که قواى سهگانه در آن نظارت داشته باشند 5- تعداد نمایندگان مجلس شوراى اسلامى 6- مجمع تشخیص مصلحت براى حل معضلات نظام و مشورت رهبرى به صورتى که قدرتى در عرض قواى دیگر نباشد 7- راه بازنگرى به قانون اساسى 8- تغییر نام مجلس شوراى ملى به مجلس شوراى اسلامى
ج- مدت براى این کار حد اکثر دو ماه است.
توفیق حضرات آقایان را از خداوند متعال خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
4/2/68 روح اللَّه الموسوی الخمینى»
... آخرین روز
آخرین روز زندگی امام خمینی (ره)، را از زبان "محمد حسین رحیمیان" نویسنده کتاب "یادها و یادداشتهایی از زندگی امام خمینی قدس سره" می خوانیم:
روز شنبه سیزدهم خرداد مراجعهها به دفتر زیاد بود و در عین حال، قبضها و کارها را برای انجام در روز یکشنبه، طبق معمول گذشته آماده کردیم؛ قبضها و کارهایی که برای همیشه ماند و دیگر انجام نشد. بعد از ظهر یکی از برادران دفترتلفن زد. که بیا، سران سه قوه از بین جلسه شورای بازنگری، جلسه را رهاکرده و به اینجا آمدهاند. ممکن است خبری شده باشد. بچههای دفترنگران شده بودند و از من خواستند که زودتر خود را به درمانگاه برسانم تا از این طریق مطلع شوند.

ساعت حدود چهار بعد ازظهر بود که با عجله خود را به درمانگاه رساندم. با صحنهای غمآلود و فضایی اندوهبار مواجه شدم. همه درمحوطه نشسته بودند. چشمها گریان و رنگها پریده بود و در عین حال، محوطه بی سر وصدا و آرام بود. میفهمیدم چه شده، زبانم بند آمده بودوزانوانم میلرزید. قلبم به شدت میزد. قایقی روی زمین نشستم. کم کم خودم را جمع کردم و برخاستم و به طرف اتاق رفتم. خود را درسختترین لحظههای زندگیام یافتم. حضرت امام(ره) درحال اغما بودند. دستگاههای متعددی در ارتباط با قلب، تنفس و... امام را احاطه کرده بودند. فضای اتاق یاس آلود و غمبار بود. بیشتر از چند لحظه طاقت نیاوردم و برای اولین بار درزندگی معنی این شعر سعدی را لمس کردم که:
در رفتن جــان از بــــــدن گویند هر نوعی ســــخن
من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود
حدود مغرب، پزشکان گزارشی را به جمع حاضر ارائه کردند. از پیش بینی وضع امام(ره) درروزهای آینده سوال شد و پزشک پاسخ داد که صحبت از هفته وروز نیست. مسئله درمحدوده چند ساعت دورمیزد. شنیدن این جمله، تاب وتوان را از همه گرفت. درعین حال، به خاطر بعضی از مسائل، همه مأمور به حفظ سکوت وآرامش بودند. سکوت تلخ و خفهکننده، سیاهی شب و سیاهی غم به هم در آمیخته بود. همه به خود میپیچیدندو در دریای متلاطم وتاریک غم و اندوه دست و پا میزدند. بالا آمدن یک درجه فشارخون، یک حرکت ابرو یایک تکان پلک امام(ره)، بزرگترین آرزوی همه بود و ...
لحظهها سنگینتر از همیشه به کندی و سختی پیش میرفت و ناگهان تلخترین و دردناکترین لحظه رخ داد. ساعت هنوز به ده و نیم نرسیده بود که با سقوط فشار امام(ره) به صفر، قلب تپنده جهان اسلام ازحرکت باز ایستاد. قلم وزبان را یارای توصیف آن لحظه نیست.
دقایقی صدا ضجه و شیون فضا را پر کرد، ولی با توصیه مؤکد و قاطعانه یکی از بزرگان به خاطر بررسی چگونگی اعلام خبر، همه محکوم به خویشتنداری و حفظ آرامش شدند و ...
منبع: فرهنگ نیوز
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: امام خمینی ره شرح حال وپیامها
تاريخ : یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۵ | 11:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |