بیادپدرشعرانقلاب استاد حمیدسبزواری

خمینی ای امام خمینی ای امام

ای مجاهد ، ای مظهر شرف

ای گذشته ز جان در ره هدف

چون نجات انسان شعار توست

مرگ در راه حق افتخار توست ...

مردم هم آرام ، آرام این شعر را زمزمه می‌ کردند . سرود به گوش ‌شان آشنا بود . قبلاً روی نوار‌های سخنرانی امام شنیده بودند . اما این تنها کار گروه نبود . حسین که احتمال می ‌داد امام ، زمان ورود ، به بهشت زهرا برود ، شعر « برخیزید برخیزید » را هم برای شهدای انقلاب گفته بود . سرودی که توی بهشت زهرا ، اشک خیلی ‌ها را درآورد .

برخیزید ، برخیزید ، برخیزید ، برخیزید

برخیزید ای شهیدان راه خدا

ای کرده بهر احیای حق جان فدا

کز قطره قطره خون پاک شما

می ‌روید تا ابد در وطن لاله ‌ها

برخیزید ، برخیزید ، برخیزید ، برخیزید

برخیزید ، رهبر آمد کنون در کنارتان

تا سازد غرق در بوسه خاک مزارتان

تا گیرد انتقام شما را ز اهرمن

باز آمد رهبر ما پی یاری وطن

برخیزید ... برخیزید ...

مردی که امام به شعرهایش توجه ویژه‌ای داشت

مرداد ماه ۵۸ بود . امام آخرین جمعه ماه‌ رمضان را ، روز قدس اعلام کرد . حسین هم به مناسبت پیام امام ، شعر « هم ‌پای جلودار » را سرود . حاج احمد آقا ، حسین و آقای زورق را برای شام دعوت کرده بود . حسین هم که فرصت را مناسب دید ، شروع کرد به گله و شکایت از اوضاع فرهنگی و عدم هماهنگی مسئولین و ... . حاج احمد آقا اما او را آرام کرد و گفت : به جایش امام به کارهای شما توجه ویژه دارند ‌. حسین یک لحظه خشکش زد . حاج احمد آقا ادامه داد که « روزی امام در حیاط قدم می ‌زد . دقت که کردم ، متوجه شدم به مطلب مهمی گوش می ‌کنند . رادیوی کوچکی دست ‌شان بود که چسبانده بودند به گوش ‌شان . جلو‌تر که رفتم تعجبم بیشتر بود . دست امام می ‌لرزید . امام هم متوجه نگرانی من شده بود . رادیو را داد دستم و گفت : گوش بده . سرود « هم‌ پای جلودار » بود . بعد خودشان توضیح دادند که سرود در مورد او و وظایف امت اسلامی است . گویا تعهد به جامعه اسلامی که در سرود آمده بود ، امام را بی ‌قرار کرده بود . » اما حسین که موتور شعر‌های انقلابی ‌اش تازه گرم شده بود ، دفاع مقدس را هم عرصه دیگری برای بیان ارادتش به امام و انقلاب می ‌دانست . او که همیشه اشعارش را از دل حوادث الهام می ‌گرفت ، نمی‌ توانست آرام بگیرد و راهی جبهه ‌ها شد . خودش داستان اولین حضورش در جبهه را این ‌طور تعریف می ‌کند « خرمشهر در تصرف دشمن بود . می ‌خواستم از نزدیک دلاوری‌ های بچه ‌ها را شاهد باشم . گفتند رفتن به آن جا امکان ندارد . اما پذیرفتند تا مرا نزدیک خرمشهر ببرند و به آبادان رفتم . با بسیجیان بودم و با خلق و خوی دلاورانه آن ‌ها آشنا شدم. ... تحت تأثیر حالات شاعرانه ‌ام که از بچه ‌های جبهه ناشی می ‌شد ، همان ‌جا در جبهه سرود « خجسته باد این پیروزی را سرودم » سرودی که با آزاد سازی خرمشهر در تلویزیون پخش شد و خیلی زود بر زبان مردم افتاد .

از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما

جاودانه شد از فروغ سحر ، پگاه ما

صبح آروز دمیده از کرانه ‌ها

شاخه‌ های زندگی زده جوانه ‌ها

این پیروزی ، خجسته باد این پیروزی ...

نامش حسین بود اما همه به نام « حمید سبزواری » می‌ شناختندش

یکی از روز‌های سال ۶۲ بود که حسین رفت دیدن آیت الله خامنه‌ ای . دورانی که دیگر او را به تخلصش ، « حمید سبزواری » می ‌شناختند . بحث کشیده شد به اشعارش .

ـ آقا حمید ، چرا کار‌هایتان را چاپ نمی کنید ؟

ـ حاج آقا ، منتظر مقدمه‌‌ شما بر کتابم هستم !

این را حمید به شوخی گفت . اما خیلی جدی شنید که « من برای هیچ کس این کار را نکرده‌ام ، ولی برای شما این کار را انجام خواهم داد . » حمید هم اشعارش را توی دو تا کتاب جمع کرد و رساند دست مقام معظم رهبری . کتاب ‌هایی که بعدها اسم‌ « سرود درد » و « سرود سپیده » را برای‌ شان انتخاب کرد . آقا اشعار را خوانده و مقدمه ‌ای دو صفحه ‌ای برای حمید نوشت . « ... شاعر گرامی ما آقای حمید سبزواری از پیشکسوتان و پیشروان این راه است . زبان فاخر در شعر حمید ، با مضمون انقلابی و مکتبی ، آمیزه ‌ای مطلوب و ارزنده پدید آورده و مجموعه شعر او در دیوان معاصر فارسی ، فصل رغبت‌ انگیز و شایسته‌ ای گشوده است . »

«آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو / خون جوانان ما، می چکد از چنگ تو ... جور و جفا در تو هست، مهر و وفا در تو نیست/ زهر بلا در تو هست، شهد صفا در تو نیست / در همه دور زمان، چون تو ستمکاره نیست / عامل هر فتنه ای، صلح و صفا در تو نیست»

روایتی از چگونگی سرودن اشعار انقلابی توسط استاد حمید سبزواری+ تصاویر کمتر دیده شده


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: بـیـوگرافی مـشــاهــیــر

تاريخ : یکشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۵ | 12:31 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |