 |
لقمان حكيم (رضى الله عنه) پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنويس. شبانگاه همۀ آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان ؛ آن گاه روزه ات را بگشا و طعام خور .
جمعه 23 مهر 1389 - 9:05:56 PM
|
|
 |
در خبر است كه پادشاهى از بهر خفتن در فراش شد بر بام كوشك(قصر)، و از خداى تعالى بهشت خواست.
جمعه 23 مهر 1389 - 9:03:14 PM
|
|
 |
روزى حضرت عيسى عليه السلام را در بيابان، باران شديد گرفت، به هر طرف مىدويد پناهى نمىديد.
جمعه 23 مهر 1389 - 9:01:50 PM
|
|
 |
روزي ابوريحان درس به شاگردان مي گفت که خونريز و قاتلي پاي به محل درس و بحث نهاد.
چهارشنبه 21 مهر 1389 - 4:34:59 PM
|
|
 |
سالها بود که شوهرش مرده بود و پيرزن تمام زندگي خودش را گذاشته بود تا پسرش را به خوبي بزرگ کند
يکشنبه 18 مهر 1389 - 9:02:30 AM
|
|
 |
مرغ ماهيخواري در کنار برکه اي نشسته بود و به ماهيهاي ريز و درشتي که در آب شنا مي کردند ، نگاه مي کرد
يکشنبه 18 مهر 1389 - 8:54:33 AM
|
|
 |
از حکيمي پرسيدند: تا بهشت چقدر راه است؟
جمعه 16 مهر 1389 - 3:46:51 PM
|
|
 |
الکساندر، پس از تسخير کردن حکومت هاي پادشاهي بسيار، در حال بازگشت به وطن خود بود. در بين راه، بيمار شد
جمعه 16 مهر 1389 - 3:42:56 PM
|
|
 |
عيسي براي شاگردان مثلي آورد تا نشان دهد که بايد هميشه دعا کنند و هرگز دلسرد نشوند
جمعه 16 مهر 1389 - 3:39:49 PM
|
|
 |
نقل کرده اند دو نفر با هم بسيار صميمي بودند . يکي از آنها ناچار شد براي درس خواندن به سفر دور و درازي برود .
پنجشنبه 15 مهر 1389 - 10:46:23 AM
|
|
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف:
حــــــکــــــــایـــــــــتـــــهـــا
