• دولت خیانت‌کار
  • سپهبد قرنی به این وضع خیلی اعتراض کرد و آن عزیزانی که از دست رفتند و آن افسران مؤمنی که از اول جنگ بودند و بعد شهید شدند، همه با این کارها مخالف بودند.
  • نیت‌های پلید آمریکا
  • هیچ کشوری جز آمریکا خبر از این نداشت که ما چند لشگر داریم و چند تیپ داریم و توان نظامی ما چیست و امکانات ما چیست و وضعیت لجستیکی ما چیست و نیروی دریایی و زمینی و هوایی چقدر قدرت دارند. به همین خاطر این آمریکا بود که عراق را به بازی گرفت تا به خاک ایران حم
  • اعجاز خداوند
  • خداوند بر مظلومیت شیعه که در طول تاریخ اسلام محرومیت کشیده دلش سوخت. خداوند دلش بر آن خون‌های پاکی که ریخته شده سوخت و جلوی دشمن را سد کرد و حال آینده سازان باید بنشینند در تاریخ بنویسند.
  • روایت شهید همت از فتح‌المبین و بیت‌المقدس
  • آماری که در این زمینه داده شد که کمترین آمار است، آماری عجیب و تاریخی است. شاید در دنیا سابقه نداشته که کمتر از صد روز آن هم در دو عملیات، فتح‌المبین و بیت‌المقدس، بتوان دشمن را کیلومترها از کشور به بیرون راند. آن هم تنها با هشت لشکر.
  • باید می‌ماندم!
  • با آغاز عملیات آبی خاکی خیبر، شهید همت فرمانده لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) طی چند مرحله نبرد سخت همراه گردان‌های خط شکن خود، محور طلائیه را مورد هجوم قرار داد اما هر بار با مشکلاتی روبرو می‌شد با این حال سختی‌ها و مشکلات او را از پای ننشاند.
  • در پیچ شهدا
  • یدالله یوسفی در سال 44 و در بخش رامند مربوط به دانسفهان قزوین متولد شد. تا سال 63 به عنوان بسیجی و با مسئولیت کمک آرپی‌جی زن و یک سال هم به عنوان پرسنل رسمی سپاه در جبهه ماند. وی در اواخر سال 63 به عنوان فرمانده پایگاه شهید عابدی سردشت انتخاب شد.
  • حفاظت از جان پیرزن خرمشهری
  • خاطرات اسارت در کنار همه سختی‌ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه‌ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزاده یعقوب مرادی است:
  • عنایت حضرت زهرا (س)
  • در دو قسمت گذشته با احمد قاسمی فرمانده چندین عملیات 8 سال دفاع مقدس آشنا شدیم او امروز توسل به خانم فاطمه زهرا (س) در آن روزها می‌گوید:
  • بغض های كربلای پنج
  • اشعار زیر یکی از همان حرارت ها و بغض هایی ست که ریشه در کربلای پنج دارد و این بار جانباز آزاده مفید اسماعیلی از رزمندگان لشکر وِیژه و خط شکن 25 کربلا بغض هایش را در قالب اشعاری سروده که به نقل از وبلاگ لشگر 25 کربلا تقدیم مخاطبان می کنیم.
  • انا تپ تپ وانتم کپ کپ
  • کامران فهیم روایت می‌کند: عملیات بدر بود. پهلوی دجله پیاده‌مان کرده بودند. توی خط اگر کله‌مان را می‌بردیم بالا، یا یک قوطی را می‌گرفتیم بالای خاک‌ریز، در یک لحظه ده تا فشنگ بهش می‌خورد. اوضاع بی‌ریختی بود؛ آتش تهیه خیلی سنگین و بزن بزن و بگیر و ببند.
  • سرباز انقلابم
  • در نوشتار گذشته با احمد قاسمی که در سنین نوجوانی پس از حضور در جبهه و فعالیت‌های متعدد نهایتاً به سمت فرماندهی گروهان الحدید، فرماندهی گردان حضرت زینب نیز منصوب شد و عملیات‌های متعددی از جمله عاشورای 3، ام الرصاص، والفجر 8، 9 و 10، کربلای 2، 4 و 5 و چندین
  • اولین شهیدی که دیدم
  • خاطرات اسارت در کنار همه سختی‌ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه‌ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزاده «طاهر ایزدی» است:
  • معلمم مرا با جبهه آشنا کرد
  • احمد قاسمی، فرمانده گروهان الحدید در کربلای 5سال 1345 در منطقه دولت آباد تهران به دنیا آمد. در خانواده‌ای که از لحاظ قدرت اقتصادی، متوسط و نظر اعتقادی مذهبی بودند.
  • ابوتراب و شهید رجایی
  • در طول دوران جنگ، مسئولین بسیاری از جبهه‌ها دیدار کردند. اما از آغاز جنگ تا ۲۶ آذر ۱۳۵۹ سه دیدار در ذهن و خاطرهٔ رزمندگان از سید علی اکبر ابوترابی به یادگار مانده بود
  • مهمترین دارایی دخترک!
  • جنگ هشت‌ ساله یا به تعبیری بهتر هشت‌ سال دفاع مقدس دو وجه دارد؛ به‌ قول رزمندگان، ما یک جنگ داشتیم و یک جبهه. چهره جنگی آن شامل عملیات، تیر، ترکش و خون بود و چهره جبهه محل تجلی جنبه‌های انسانی، اخلاقی و فرهنگی دفاع مقدس.
  • دست از سر ما بردارید!
  • خاطرات اسارت در کنار همه سختی‌ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه‌ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می‌خوانید گفتگو با برادر آزاده جعفر فراتی است:
  • با شهید رجایی همکارم
  • گفتند، پیرمردی‌ست، انقلابی، بسیجی، رزمنده و جانباز. گفتند، کوله‌بار خاطرات دارد و حرف‌هایش گنجینه‌ای است؛ حتی لنز دوربین «سید مرتضی آوینی» هم در «با من سخن بگو دوکوهه» ثبت‌اش کرده؛ گفتند مویی سپید کرده و محاسنش را؛ او هنوز هیئت‌دار است و خوش صحبت.
  • مهمترین اقدام شهید بقایی
  • دوست و همرزم شهید سردار بقایی با بیان ویژگیهای بارز سردار شهید مجید بقایی گفت: ایجاد هماهنگی میان نیروهای ارتش وسپاه در جبهه های دفاع مقدس برای انجام عملیلت های گسترده مهمترین اقدام این فرمانده دفاع مقدس بود.
  • عشق سینما نبودیم
  • در (قمسمت اول) شاهد خاطره ای از ابراهیم حاتمی کیا بودیم در این قسمت ادامه سخنرانی وی در بین فرزندان شاهد را می خوانیم.
  • رضادیده‌بان
  • دیده‌بان با تجربه‌ای مسئول هدایت آتش «خط» بود که به او «رضا دیده‌بان» می‌گفتند.او شب‌ها در سنگر ما می‌خوابید.وقتی آمد به او گفتم:«رضا جان یک قدری هم هوای ما را داشته باش.این نامردهای بعثی ...
  • عمو ابراهیم تکرار خاطره کرد
  • ابراهیم حاتمی‌کیا کارگردان برجسته سینمای دفاع مقدس در مراسمی که برای تجلیل از او در بین فرزندان شهدا برگزار می‌شد به ایراد سخنرانی پرداخت که فرزندان شاهد او را عمو ابراهیم خطاب کردند.
  • تولد در 50 متری دشمن
  • شب عملیات «کربلای5»، جلال را که یکی از «لات‌«های گردان بود، صدا کردم تا با شیرین‌کاری‌هایش رزمندگان را سرگرم کند، چرا که ساعت اجرای عملیات نسبت به آنچه طرح‌ریزی شده بود به تأخیر افتاده بود. برای همین ممکن بود
  • نخستین ها و اروند
  • این روزها با توجه به اینکه بیش از بیست و پنج سال از تاریخ پرافتخار حماسه فرزندان امام راحل می گذرد، وقتی دفتر خاطرات آن روزگار را ورق می‌زنیم به روایت‌هایی می‌رسیم که خواندن و شنیدن آن، اوج شجاعت و دلدادگی طلایه‌داران را نشان می‌دهد.
  • هدایای اسارت
  • آزاده محمدرضا حسنی سعدی می‌گوید: هدایا در اسارت در دو دسته عمده بودند: یک دسته ویژه اسارت و محدود به آسایشگاه و اردوگاه و دسته دوم هدایای ارسالی توسط پست بین‌المللی از خارج برای اسرا بود.
  • خدای جبهه‌ها حرف گوش کن بود
  • در سرمای بیست درجه زیر صفر جنگیدن خدایی کار شاقی بود خصوصاً اینکه منطقه کوهستانی هم باشد و دشمن هم روی ارتفاعات بر ما تسلط داشته باشد. اما جوان‌های این سرزمین نشان دادن که مرد میدان سختی‌ها هستند.
  • به شهادت، عقلانی نگاه کنیم
  • حجت‌الاسلام پناهیان با طرح این موضوع که پدران شهید، فرزندان خود را بیشتر از بقیه دوست داشتند، گفت: دلیل اول آن‌ها را برای رفتن به جبهه، ناشی از سطح درک بالای آنان بود.
  • کربلای 4 تا 5
  • احمدعلی ابکایی، پیک گردان امام محمدباقر (ع) لشکر ویژه ۲۵ کربلا خاطرات زیبایی را از فاصله زمانی بین عملیات کربلای ۴ و عملیات کربلای ۵ بیان می‌دارد که در زیر به آن می‌پردازیم.
  • در اروند باقی ماند
  • رزمنده لشگر ویژه 25 کربلا در خاطره‌ای از هم‌رزمانش، گفت: یکی از غواصان به خاطر خال‌کوبی‌هایش دور از همه لباس عوض می‌کرد و دوست نداشت کسی بدنش را ببیند تا اینکه خمپاره عراقی باعث شد پیکر مطهرش برای همیشه در اروند باقی بماند
  • با هم هستیم
  • جانباز آزاده، رسول کریم آبادی در بخشی از خاطرات خود آورده است: حدود نیم ساعتی با گریزهای بیست متری، خودمان را عقب می‌کشیدیم. نیروهای پشت سرمان که هم راه فرمانده گروهان بودند، کم کم از تیررس خارج می‌شدند. این که بچه‌ها را سالم به عقب کشاندیم، خودش یک جور م
  • حاشیه‌ای بر یک عکس
  • یک آزاده در وبلاگ خود نوشت: دیشب حمیدرضایی، بزرگمرد محلاتی عکس خاطره انگیزی را از اردوگاه عنبر برایم فرستاد و بنده نیز هر آنچه از آن سالن به یاد می‌آوردم در این نوشتار نوشتم. خاطراتی که ممکن است از خاطر ما پاک شود اما هرگز از خاطر تاریخ پاک نخواهد شد.
  • اوستا عبدالحسین در سرمای زمستان
  • به آنچه که عقیده داشتند، عمل می‌کردند؛ کسب روزی حلال در سخت‌ترین شرایط از اولویت‌های زندگی‌شان بود؛ چه صاحب‌کار بالای سرشان باشد چه نباشد طوری متعهدانه کار می‌کردند که انگار صاحب‌کار تمام ثانیه‌ها زیرنظرشان دارد. آن‌ها با خدا معامله می‌کردند و همیشه خدا ر
  • شب یلدا در رمادیه
  • شب یلدا، طولانی‌ترین شب سال است و همین مناسبت بهانه‌ای شد تا به سراغ خاطرات رزمندگان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس برویم؛ عزیزانی که با ایثار و جان‌فشانی خود سبب آسایش و امنیت ما شدند.
  • دنیای اشرافیش را کنار زد
  • شهید مجید صنعتی از جمله شهدایی است که با وجود تمکن بسیار بالای مالی پدرش دست از دنیا کشید و در وصیت‌نامه خود نوشت، «خدایا تو شاهد باش که من دست از تمامی مظاهر دنیا کشیدم»
  • انقلاب متعلق به ما بود
  • لیلی جمارانی، امدادگر دفاع مقدس درباره فعالیتش طی هشت سال دفاع مقدس اظهار کرد: در آن زمان به تازگی عضو سپاه پاسداران شده بودم که بعد از مدتی برای اولین بار با قطارهای هلال احمر به منظور آوردن مجروحان به شهرها اعزام شدم.
  • به تعاون جبهه رفته می‌رویم
  • «اکرم اسماعیلی» از زنان فعال دوران دفاع مقدس بود که در زمان عملیات به مناطق جنوب می‌رفت و در معراج شهدا فعالیت می‌کرد؛ زمانی هم که در تهران حضور داشت، در دبیرستان «تهذیب» منطقه 12 تهران هدایت ستاد پشتیبانی جنگ را به همراه سایر فرهنگیان و دانش‌آموزان بر عه
  • پیشانی بند سرنوشت ساز
  • شگفتی‌های فراوانی در جریان رزم، جانبازی و شهادت شهدا وجود داشته و دارد. شگفتی‌های منظمی که برای جنگ با همه خشونت و ناملایماتش یک وجه ساختار شکن به نام زیبایی‌های جنگ را می‌سازد که فقط در نبردهایی همچون جنگ هشت ساله ما رؤیت شده است.
  • شاهد عینی یک جنایت
  • سال 1365 ارتش بعث عراق که توان مقابله با حملات بی‌وقفه رزمندگان اسلام را نداشت و به انتقام شکست خویش در «عملیات والفجر 8» که به تصرف مناطقی از عراق از جمله بندر مهم فاو انجامید، به جنگ شهری شدت بیشتری داد.
  • دیدار ما دشت کربلا
  • در قسمت اول با نحوه مجروح شدن حجت محسن پور در عملیات والفجر 8 آشنا شدیم، در این قسمت باقی مجروحیت تا شهادت او را می‌خوانیم.
  • اروند وحشی
  • غلامعلی نسایی می‌نویسد: شب عملیات «والفجر هشت» ، سوار قایق شدیم و به سوی دشمن حرکت کردیم. از نهر خجسته که گذشتیم، قایق‌ها خاموش شدند تا دشمن متوجه حضور نیروها در اروند نشود، خیلی آرام و پارو زنان، پشت سر هم، رفتیم تا به نقطه تلاقی رسیدیم.
  • مأموریت من
  • سید کاظم فرتاش از فرماندهان بازنشسته ارتش جمهوری اسلامی است که در طول دفاع مقدس لحظه‌های زیادی را در جبهه گذرانده. وی یکی از فرماندهانی است که در آزاد سازی سوسنگرد نقش داشت. فرتاش همچنین از همرزمان شهید مصطفی چمران نیز بوده است. وی از روز آزاد سازی سوسنگر
  • قربانی حج در دوپازا
  • «عباس‌علی بیات » از لحظه‌ی شهادت عارفانه‌ی «سیدمهدی قادری»، دوست و همرزم خود روایت می کند:
  • «روحی» که همه را خنداند
  • داخل محوطه بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک برای عزاداری ماه محرم خیمه‌ای برپا کرده بودند. ما پرستاران و امدادگران هم در آن حاضر می‌شدم.
  • سینه‌ها در فراق شهدا تنگ شده
  • یک هفته به محرم مونده بود و ما آماده می‌شدیم برای محرم سال 65 قول داده بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت‌های عزاداری می‌رسیم.
  • تقریظ رهبر انقلاب
  • نویسنده کتاب شانه‌های زخمی خاکریز، آن را تقدیم می‌کند به رهبر جانباز حضرت آیت الله خامنه‌ای همچنین، امدادگران شهید: محمد حسین ممقانی، مصطفی مرتجی، مهدی غیاثی و جانباز مجتبی عسگری
  • سبک و سیاق محرم در جبهه
  • با لباس خاکی همراه دسته عزاداری که متشکل از رزمندگان و تعدادی از مردم اهواز بود وارد مسجدی در مرکز شهر شدیم. مداح ما یک نوجوان رزمنده بود که داشت برای امام حسین (ع) نوحه می‌خواند.
  • سنگی بود در گلوی فرزندان خمینی(ره)
  • شنبه آخرین روزهای تابستان بود که با هم خواندن کتاب شانه‌های زخمی خاکریز خاطرات یک امدادگر جانباز (صباح پیری) آغاز کردیم و امروز در اولین روزهای محرم آخرین برگ از این کتاب را همراه هم ورق می‌زنیم. (سه شب بعد ، حاجی ، من و یکی دیگر از بچه‌ها ر
  • نسخه‌های جبهه‌ای حاجی فیروز!
  • فاصله زمانی آماده‌سازی نیروها تا شروع مرحله اجرایی یک عملیات، معمولاً با اتفاقاتی تلخ و شیرین همراه بود؛ بخشی از خاطرات خواندنی «باقر سیلواری» که در بهار 82 آمده است، در ادامه می‌خوانیم:

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فــرهـــنـــگ جـــبــهــه

تاريخ : دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴ | 19:40 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |