- معاون حاجی شدم
- مدتی گذشت و روزهای جدایی ما از سرزمین شلمچه فرا رسید.
- غیاثی با اولین گلوله شهید شد
- به تهران منتقل شدم و دربیمارستان نجمیه بستری شدم. پس از دو روز، داشتم از بیمارستان مرخص میشدم که یکی از بچهها را دیدم. آشفته و نگران بود
- سه راهی شهادت زیر گرا!
- سرگرم کار زخمیها بودیم که برادر عسکری یکی از رانندههای موتوری خواست عقب برود، آمبولانس جا نداشت و عسکری مجبور شد به ماشین آویزان شود.
- باژیانم کنار میام!
- شهید محمود شهبازی استاد قرآن و نهجالبلاغه بود؛ او معلمی بود که به آنچه تدریس میکرد، عمل میکرد؛ شجاعت را از امام حسین (علیهالسلام) گرفته، آنجا که در وصیتنامهاش قسمتهایی از زیارت عاشورا را ذکر کرده است؛ بینیازی، امانتداری و حفاظت از بیتالمال را از
- دو گزارش از یک بسته خبری
- یکی از خبرگزاریها بستهای پر از خبرهای متنوع آماده کرده بود که دو مطلب آن درباره فرهنگ پایداری ست.
- المنت مونس بچهها
- عراقیها و شاید عربها چایی دم نمیکنند و سماور در بساطشان نیست. در خانه کتری دارند، چای را با شکر در آب جوش میریزند و بعد از جوش خوردن همان که ما از آن پرهیز داریم بدون قند و قندان، چای را میخورند
- وقتی پی. ام. پی همراه رزمندهها منفجر شد
- مجروحان زیاد شده بودند و وضع اکثرشان بسیار وخیم بود. نمیدانستیم چیکار کنیم که یکی از بچههای لشکر 25 کربلا از راه رسید، میخواست یک پی. ام. پی را عقب ببرد.
- سه راهی شهادت
- شب حدود ساعت ده مأموریت یافتیم تا با دو نفر دیگر از امدادگران به جاده برویم و هرچه زخمی دیدیم، ببندیم و عقب بفرستیم.
- خاطرات سردار سلیمانی از آموزش کرمانیها
- فرماندهی لشکر 41 ثارالله نقش لشکر ۴۱ ثارالله در شکست حصر آبادان و آزادسازی بستان را سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس بهعهده داشته و به همین دلیل بخشی از روایت این کتاب مربوط به خاطراتی است که از زبان وی بیان شده است.
- اورژانسش. م. ر
- شب دوم یا سوم محرم سال 1365 بود که برای بار سوم به طرف «بمو» حرکت کردیم. در اورژانس منطقه اسکان یافتیم. آنجا وضع طوری بود که هر شب باید پاس میدادیم.
- شهید بهنام محمدی در «دا»
- «دا» میگوید: بهنام محمدی نوجوان ۱۳ سالهای که از فرط کوچکی جثه، اسلحه ژ-۳ اش روی زمین کشیده میشد، با گشت زدن در محلهها رزمندهها را از نقاط نفوذ دشمن مطلع میساخت، او روزهای آخر مقاومت خرمشهر با ترکشی به قلب کوچکاش به شهادت رسید.
- با یک یا حسین عملیات قطعی شد!
- (از خاکریز سرازیر شدیم . پیشقراول یک تخریبچی بود و بعد از او اطلاعات – عملیات و پشت سر آنها گردان ما حرکت میکرد.
- جهادی مقدس علیه کفر
- سرپرست دانشگاه پیام نور لرستان گفت: دفاع مقدس، دفاع از ارزشهای اسلامی و جهاد مقدس علیه کفر و الحاد بود.
- والفجر 8 با تمام حماسههایش بعلاوه تاریخ شد!
- داشتیم سرم ها را پر میکردیم که یک دفعه داغ شدم. خمپارهای در چند متری من به زمین خورده بود. راننده موتور تریلی که آنجا بود زخمی شد.
- شیر خشک جایزه فوتبالیستهای ایرانی
- طنین فریاد ایران ایران، تمام فضای اردوگاه را فرا گرفته بود. بچههایی که از لحظه آغاز اسارت تا آن وقت به سختی میتوانستند حتی نام ایران را بر زبان جاری کنند اینک آزادانه فریاد میزدند و پیروزی و سربلندی کشورشان را طلب میکردند. هیچ کدام از سربازان بعثی هم
- خسرو آباد همان فاو بود!
- ماشین به طرف فکه حرکت کرد. چند کیلومتر رفتیم به اردوگاهی رسیدیم. که دایره شکل بود.
- لشکر خوبان
- مهدیقلی رضایی راوی کتاب «لشکر خوبان» در یادداشتی برای کتابش نوشت: من خیلی دلم میخواست خاطرات زمان جنگم را مکتوب کنم؛ نه به خاطر اینکه خاطرات خودم مطرح باشد، بلکه به خاطر شهدایی که با آنها بودیم.
- لو رفتن عملیات شوخی بود!
- به جفیرکه رسیدیم شبانه به گردان مالک اشتر رفتم و تجهیزات گرفتم. شب اول و دوم گذشت، اما از عملیات خبری نشد.
- 3400 پرتره از شهیدان
- عباسعلی حشمتی افسر بازنشسته نیروی انتظامی است که در سالهای دفاع مقدس در شهرستان نیشابور تصاویر شهدایی که معمولاً روزهای دوشنبه و پنجشنبه تشییع میشدند را نقاشی میکرد. او از سال 1360 تاکنون موفق به نقاشی بیش از 3400 پرتره از شهیدان شده است.
- میرآب، بیسیمچی آقا مهدی
- عبدالرزاق میرآب، در دوران دفاع مقدس بیسیمچی شهید مهدی باکری بوده و خاطرات فراوانی از او دارد. او اهل تبریز است و 80 ماه در جبهههای جنگ تحمیلی حضور داشته است.
- جنگ تانک و آر. پی. جی!
- ما میرفتیم و باید میرفتیم، زیرا برای همین امدادگر شده بودیم. مجروحی را دیدم گوشه دژ نشسته بود، حالش را پرسیدم، جوابی نداد.
- اولین جنگ مستقیم من!
- حدود (صد متر جلوتر ) خاکریزی بود که بریدگی داشت. این بریدگی نقطه اتصال دژ دوم با آشیانه تانکها بود.
- قرار است مهمان بیاید!
- هوا تاریک شده بود که ناگهان صدای رگباری به گوش رسید، از بالای تپه ها بود . ستون به حرکتش ادامه داد . از یک پیچ که رد شدیم ، بلافاصله (کیسه خون ) را از کوله در آوردم و ریختم روی سرم .
- اسرات صدام به دست رزمندگان!
- تمامی نیرو های مستقر در جبهه در حال عقب نشینی هستند. قربان،نیروهای ایرانی با موضع شما چند کیلومتر بیشتر فاصله ندارند، توصیه میکنم که شما هم عقب نشینی کنید در غیر این صورت به اسارت در خواهید آمد. سه روایت فاش شده از زبان نزدیکان صدام از عملیات فتح المبی
- غیاثی قبل از شهادت شهید شد!
- یک شب خواب حاج مجتبی عسگری را دیدم که بیمار است. خواب را به (غیاثی ) گفتم و پرسیدم حاجی کجاست؟ گفت: حاجی رفته غرب! دو روز بعد حاجی را با برانکارد به قسمت دارویی آوردند. حاجی دستش شکسته بود و چانهاش ضرب دیده بود. طرف بمو نزدیک جاده رفته بود، وقتی م
- رفیقدوست و ۵ سردار شهید
- محسن رفیقدوست وزیر سابق سپاه با اشاره به سالروز شهادت شهیدان فکوری، جهانآرا، کلاهدوز، فلاحی و نامجو در پی موفقیت در شکست حصر آبادان به ذکر خاطراتی از آنان پرداخت.
- من و سالک در غرب!
- بعد از (یک هفته مرخصی ) دوباره به طرف دو کوهه حرکت کردم. فرمانده مان عوض شده بود، (جعفر محتشم) به جای اکبری آمده بود.
- ناخن شهید همت را کشیدیم!
- هر شب یکی را در (چادر امدادگران کم داشتیم. هدایتی اولین فرد از این چادر بود که شهید شد. بعد از مدتی شهریاری از فرط خستگی هم جایش را با یکی دیگر عوض کرد.
- دفاع مقدس تمام نشده
- مراسم هفتگی هیئت شهدای گمنام پنجشنبه شب پنجم مهرماه برگزار شد.
- شبی که از زمین و آسمان آتش بارید
- باید میدانستم (عملیات که آغاز میشود ) ، صحنه آن گونه نیست که در فکر و رویا ساخته میشود. نعره انفجارهاست و خون و پذیرایی با ترکشهای داغ.آن شب با دویست دستگاه بودیم سولههایی برای امداد رسانی بزنیم
- وقتی عراقیها محاصره شدند
- شربتی خوردیم و بعد مستقیم حرکت کردیم به طرف مهران، تپه (کله قندی ) آنجا بود. بچههای لشکر 27 در این تپه عملیات کرده بودند. تعریف میکردند؛ وقتی عملیات شد، عراقیها در محاصره قرار گرفتند.
- همنفس حاج حیدر
- همان سالی که قاسم بهدنیا آمد، من و حاج حیدر باهم آشنا شدیم و اخت گرفتیم. مادر قاسم، ثریا خانم، هم از بچه مراقبت میکرد و هم به من رسیدگی میکرد. هر وقت اکسیژنم تمام میشد، دستپاچه میشد و تا پرم نمیکرد، آرام نمیشد.
- جنگ سال 58 آغاز شد!
- در دومین روز از هفته دفاع مقدس اولین نشست پیشکسوتان نیروی دریایی ارتش با اصحاب رسانه، در ستاد این نیرو ناخدا هوشنگ صمدی، دریادار ناصر سرنوشت، دریادار اخگر، عیسی حسینیبای و ناخدا علی جعفری جبلی به بیان خاطرات خود از دفاع مقدس پرداختند.
- نوباوه در نخستین روز جنگ
- بسیاری از رجال سیاسی، نظامی، اصحاب فرهنگ و هنر، نمایندگان مجلس و مسئولین کشور ما نیز در هشت سال دفاع مقدس به عنوان رزمندهای دلاور در میادین جنگ حضور داشتند.
- باید ساخته میشدیم!
- اول خرداد 61 بود که به پادگان امام حسین (ع) در تهران رفتیم و من هم شدم امدادگر! دوباره تمرینات سخت و طاقت فرسای بدنی آغاز شد، منتهی در پادگان امام حسین (ع) در تهران.
- ذوالجناح جبههها
- در روزهای دفاع مقدس اتفاقات گوناگونی رخ میداد که متأسفانه به برخی از آنها کمتر پرداخته شده است. یکی از این موارد که در غرب کشور بیشتر اتفاق میافتاد قاطرهایی بود که نقش به سزایی در پیشبرد عملیاتها و اهداف رزمندگان داشت.
- شانههای زخمی خاکریز
- شانه های زخمی خاکریز کتابی است شامل یادداشتهای یک امدادگر،نوشته صباح پیری که توسط حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در سال 1369 منتشز شده است
- ما را از جنگ نترسانید
- پس از فتح خرمشهر در خرداد ۱۳۶۱ و در پی آن حمله اسرائیل به جنوب لبنان، کادرهای ارشد تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) همراه رزمندگان تیپ ۵۸ عملیاتی تکاور ذوالفقار جمهوری اسلامی ایران، برای یاری رساندن به مردم مظلوم لبنان به جمهوری عربی سوریه اعزام شدند.
- خوابیدن به سبک رزمندهها
- وقتی پای خاطرات یادگاران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران مینشینیم، میگویند که شرایط عملیات به گونهای پیش میآمد که استراحت کوتاه هم چندین شب و روز از رزمندهها گرفته میشد؛ رزمندههایی که گاهی 15 ـ 16 ساله بودند.
- نبرد هوایی با چهار میگ
- امیر سرتیپ سیروس باهری از جمله خلبانان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش است که در دوران دفاع مقدس در کنار سایر همرزمانش در این نیرو به همراه سایر رزمندگان اسلام رشادتهای فراوانی انجام داد.
- خاطرهای شیرین از پرواز با هواپیمای اف ۵
- محسن رضایی از فرماندهان دوران دفاع مقدس خاطرهای شیرین را درباره پرواز با هواپیمای اف ۵ پیش از عملیات فتحالمبین نقل میکند.
- بنی صدر در محاصره دژ ارتش
- نیروهای ارتش در دوران جنگ تحمیلی علی رغم خیانتهای فراوان بنی صدر در ندادن امکانات نظامی؛ فداکاریهای فراوانی از خود نشان دادند. خاطره لطیف پور یوسفی از خیانت بنی صدر به رزمندگان اسلام روایت میکند.
- عزیز جعفری به خواستگاری میرود
- سردار محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که در سالهای دفاع مقدس، به نام نظامیاش، «عزیز جعفری» شهرت پیدا کرد؛ کتاب «کالکهای خاکی» خاطرات شفاهی عزیز جعفری را از زمان تولد تا تابستان 1361 در بر میگیرد
- تعمیرکاران ارمنی که به جبهه میرفتند
- دفاع در برابر متجاوز منحصر به هیچ دسته و نژاد و گروهی نیست. در جنگ نابرابری که بر ما تحمیل شد؛ هموطنان مسیحی در قامت دلیر مردان این مرز و بوم دوشادوش هموطنان مسلمان خود، دستان پلید متجاوزین را کوتاه کردندو....
- تکههای بدن خانوادهام را جمع کردم!
- واژه جنگ ناخودآگاه ذهن ما را به سمت 8 سال دفاع مقدس میبرد، چقدر متناسبند واژهها با شرایط زمان جنگ، به راستی دفاع مقدس بهترین واژه برای این دوره از تاریخ کشور ماست.
- اسارت در وزارت دفاع عراق
- در قسمت قبل دلیل علت حمله خلبان شهید، دوران را درک کردیم و حال نحوه حمله شهید دوران و ناامن ساختن بغداد را بررسی میکنیم.
- بمباران پالایشگاه الدوره
- شهید عباس دوران از جمله خلبانان نیروی هوایی است که در دوران دفاع مقدس صحنههای شگرفی در دفاع از کشورمان آفرید. روایت زیر بیان یکی دیگر از این حماسه سازیهاست.
- هشت روز اسارت در ناو آمریکایی(2)
- در قسمت قبل از مأموریت تا اسارت در بند آمریکاییهای جنگ طلب رضا کریمی را از خاطر گذراندیم اکنون ببینیم لحظات اسارت بر او چه گذشت.
- هشت روز اسارت در ناو آمریکایی(1)
- آمریکای جهان خوار در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران؛ با حضور همه جانبه خود کمکهای زیادی به عراق میکرد که یکی از این نقاط خلیج فارس بود. روایت زیر بیان دخالت آمریکا در خلیج فارس از زبان دریادار رضا کریمی است.
- حتی ذرهای از خاک هم ندادیم
- دومین نشست صمیمی «کهنه سربازان دفاع مقدس» مزین به نام «سرلشکر شهید علی محمد رسولی» با حضور جمعی از فرماندهان از جمله محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام برگزار شد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فــرهـــنـــگ جـــبــهــه
تاريخ : دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴ | 19:43 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |