شرح دعای مکارم الاخلاق فراز ۱
[«۱» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ وَ بِعَمَلِی إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ]
خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست. و ایمانم را به کاملترین ایمان رسان. و یقینم را برترین یقین قرار ده. خداوندا! نیتّم را به بهترین نیتّها و عملم را به بهترین اعمال برسان.
درود بر پیامبر صلى الله علیه و آله و خاندان او
طلب درود و رحمت، از وجود مقدّس حضرت حق، براى رسول با کرامت اسلام و اهل بیت بزرگوارش از پسندیدهترین برنامههاى اسلامى است که در دعاى مکارم الاخلاق به طور مکرر دیده مىشود.
درخواست لطف و عنایت از پیشگاه پروردگار، براى محمد و آل محمد، دعائى است که در معارف الهیّه، از اعظم دعاها، شمرده شده، و استجابت آن از جانب حضرت ربّ العزّه قطعى و حتمى است.
صلوات بر محمد و آل محمد حقیقتى است که اگر مردم مؤمن به نقش ارزندهاش در زندگى واقف شوند، تا لحظه خروج از دنیا از آن منفک و جدا نمىشوند، و شب و روزى بر آنان نمىگذرد مگر آن که قلب و زبان را با آن معطّر نمایند.
صلوات دعائى است که مردودى در آن راه ندارد، و درخواستى است که حضرت حق از اجابت آن رو نمىگرداند، بنابراین ابتدا و وسط و آخر هر دعاى خود را به آن مزین کنید، تا از برکت مستجاب شدن صلوات، سایر درخواستهاى شما مستجاب شود.
صلوات بر محمد و آل محمد، واقعیت و حقیقت و دعا و ذکرى است که به پنهانى ابدیت، از طرف حضرت حق و تمام ملائکه الهى، جهت ارائه رحمت و پاکى و پاکیزگى به محمد و آل محمّد صادر مىشود.
انَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً»
همانا خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود و رحمت مىفرستند. اى اهل ایمان! بر او درود فرستید و آن گونه که شایسته است، تسلیم او باشید.
صلوات در کلام امام رضا علیه السلام
«حضرت رضا علیه السلام در مجلس مأمون فرمود:چون این آیه شریفه نازل شد، به محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله عرضه داشتند، معناى تسلیم به تو را دانستیم، و آن اطاعت محض از حضرت تو در تمام برنامههاى زندگى است، ولى کیفیت صلوات بر تو را نمىدانیم، حضرت فرمود بگوئید:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ وَ بارَکْتَ عَلى ابْراهیمَ وَ آلِ ابْراهیمَ انَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ.
خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست همانگونه که درود فرستادى و برکت بخشیدى بر ابراهیم و خاندانش؛ همانا تو ستایش شده و ارجمندى.
سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود: اى مردم! در بین شما در زمینه صلوات بر محمد و آل محمد اختلافى هست؟
مأمون گفت: این حقیقتى است که اصلًا در آن اختلافى نیست، و امت اسلام بر لزوم این صلوات اجماع دارند، اما اى فرزند رسول خدا براى صلوات بر آل، غیر این روایت دلیل واضح و روشنى از قرآن مجید دارید؟
حضرت فرمود: آرى، از قول حضرت حق که در قرآن مىفرماید:
یس* وَالقُرَآنِ الْحَکیمِ* انَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ* عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»
یس* سوگند به قرآن کریم،* که بىتردید تو از فرستادگانى،* بر راهى راست [قرار دارى.]
منظور از «یس» کیست؟ دانشمندان مجلس مأمون گفتند: به طور قطع و بدون شک منظور از یس محمّد صلى الله علیه و آله است، و احدى از امت در این مسئله تردید ندارد.
حضرت فرمود: به حقیقت که خداوند به محمد و آل محمد عنایتى کرده که احدى به ذات آن نمىرسد مگر با نور عقل و خرد، خدا در قرآن به کسى جز انبیا سلام نکرده، در این زمینه مىفرماید:
سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِى الْعالَمینَ» و سَلامٌ عَلى ابْراهیمَ» و سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هرُونَ»
ولى نفرمود: سَلامٌ عَلى آلِ نوحٍ وَ سَلامٌ عَلى آلِ ابراهیمَ وَ سَلامٌ عَلى آلِ موسى وَ هرُونَ.
ولى فرمود:سَلامٌ عَلى الْ یس»
سلام بر آل یاسین.
یعنى آل محمد صلوات اللَّه علیهم.
سپس فرمود: اى مأمون! متوجه شدى که در معدن نبوت شرح و بیان این واقعیت هست.» صلوات بر محمد و آل محمد از شرایع دین و از واجبات الهى است که وجوبش در تشهد نماز امرى قطعى و حقیقتى بدون تردید است، تا جایى که شافعى که از فقهاى بزرگ مکتب خلفاست مىگوید: اگر کسى در نماز واجب خود، بر آل محمّد صلوات نفرستد، صلواتش صلوات نیست و به این خاطر نمازش نماز نیست، چون جزئى از یک واجب را ادا نکرده و عدم اداء جزئى از واجب، مبطل نماز است.
صلوات در روایات
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلى ما یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلاهِ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، فَانَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً.
وَ قالَ علیه السلام: الصَّلاهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ التَّسْبیحَ و التَّهْلیلَ وَ التَّکْبیرَ.
کسى که قدرت بر انجام کارى که کفّاره گناهانش شود ندارد، زیاد بر محمّد و آل محمد صلوات بفرستد، به حقیقت که صلوات نابوده کننده گناهان است، چه نابود کردنى. و نیز آن حضرت فرمود: صلوات بر محمد و آل محمد، در پیشگاه خداى عزوجل برابر تسبیح و تهلیل و تکبیر است.
امیر المؤمنین علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
بِالشَّهادَتَیْنِ تَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ، وَ بِالصَّلاهِ تَنالُونَ الرَّحْمَهَ، فَاکْثِرُوا مِنَ الصَّلاهِ عَلى نَبِیِّکُمْ
انَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً».
با شهادت بر وحدانیت حق و رسالت رسول خدا وارد بهشت مىشوید، و به وسیله نماز به رحمت خداوند مىرسید، بر پیامبر و آلش زیاد صلوات بفرستید، خدا و ملائکه بر پیامبر درود مىفرستند، اى اهل ایمان! شما هم درود بفرستید و به دستورهاى او تسلیم شوید حق تسلیم.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
مَنْ قالَ: صَلّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: صَلَّى اللّهُ عَلَیْکَ.
فَلْیُکْثِرُ مِنْ ذلِکَ. وَ مَنْ قالَ: صَلّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ لَمْ یُصَلِّ عَلى آلِهِ لَمْ یَجِدْ ریحَ الْجَنَّهِ وَ ریحُها تُوجَدُ مِنْ مَسیرِهِ خَمْسِمِأهِ عامٍ.
هر کس بگوید:
صَلّى اللّه عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ،
خداوند مىفرماید: درود بر تو، پس شما صلوات را به این کیفیت زیاد داشته باشید. و هر کس بگوید، صلّى اللّه على محمّد، ولى بر آل محمد درود نفرستد، بوى بهشت به او نمىرسد، بهشتى که بویش از مسیر پانصد ساله استشمام مىشود.
از حضرت باقر یا امام صادق علیهما السلام روایت شده:
اثْقَلُ ما یُوضَعُ فِى الْمیزانِ یَوْمَ الْقِیامَهِ الصَّلاهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلى اهْلِ بَیْتِهِ.
سنگینترین چیزى که در قیامت در ترازو قرار مىگیرد صلوات بر محمد و آل محمد است.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
الصَّلاهُ عَلَى النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله واجِبَهٌ فِى کُلِّ الْمَواطِنِ، وَ عِنْدَ الْعِطاسِ، وَ الرِّیاحِ وَ غَیْرِ ذلِکَ.
صلوات بر پیامبر در همه جا و به هنگام عطسه، و وزیدن باد، و غیر آن واجب است.
امیر المؤمنین علیه السلام در حدیث بسیار مهمّى چهارصد مطلب، مىفرماید:
بنده به هنگام فراغت از نماز بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد، و از حق طلب بهشت کند، و از آتش جهنم به خداوند پناه ببرد، و از حضرت او بخواهد که حورالعین را به همسرى او درآورد، هر کس بر محمد و آلش درود بفرستد، دعایش به خدا مىرسد، و هر که بهشت بخواهد، بهشت مىگوید: خدایا! خواسته بندهات را اجابت کن، و هر که از عذاب درخواست پناه کند، آتش مىگوید: الهى! بندهات را پناه بده، و هر که از حضرت معبود حورالعین بطلبد، حورالعین مىگوید: الهى! خواسته بندهات را اجابت کن. از حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت شده:
مَنْ نَسِىَ الصَّلاهَ عَلَىَّ اخْطَأَ طَریقَ الْجَنَّهِ.
کسى که صلوات بر من را از یاد ببرد، راه بهشت را خطا رفته است.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
اذا دَعا احَدُکُمْ فَلْیَبْدَا بِالصَّلاهِ عَلَى النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله، فَانَّ الصَّلاهَ عَلَى النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله مَقْبُولَهٌ، وَ لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَقْبَلْ بَعْضاً وَ یَرُدَّ بَعْضاً.
هر گاه یکى از شما دعا کرد، دعاى خود را با صلوات بر محمّد صلى الله علیه و آله شروع کند، به حقیقت که صلوات بر پیامبر مقبول پیشگاه حق است، اینطور نیست که خداوند قسمتى از دعا را قبول کند، و قسمت دیگرش را نپذیرد.
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
صَلاتُکُمْ عَلَىَّ اجابَهٌ لِدُعائِکُمْ، وَ زَکاهٌ لِاعْمالِکُمْ.
صلوات شما بر من، اجابت دعاى شما و زکات اعمالتان مىباشد.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
الْبَخیلُ حَقّاً مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَىَّ.
بخیل کسى است که نامم را بشنود و بر من صلوات نفرستد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
لاتَضْرِبُوا اطْفالَکُمْ عَلى بُکاءِهِمْ فَانَّ بُکاءَهُمْ ارْبَعَهَ اشْهُرٍ شَهادَهُ انْ لا الهَ الَّا اللّهُ، وَ ارْبَعَهَ اشْهُرٍ الصَّلاهُ عَلَى النَّبِىِّ وَ آلِهِ، وَارْبَعَهَ اشْهُرٍ الدُّعاءُ لِوالِدَیْهِ.
فرزندان خود را به خاطر گریه کردنشان کتک نزنید؛ زیرا گریه آنان به مدت چهار ماه شهادت به واحدنیت خداست، و چهار ماه صلوات بر پیامبر و آل اوست، و چهار ماه دعاى بر پدر و مادر.
سرّ این مسئله این است که کودک در چهار ماه اول جز خدائى که وى را بر معرفت و توحید سرشته چیزى نمىشناسد، بنابراین گریه او توسّل به حضرت حق است، و این حقیقت شهادت به توحید است.
در چهار ماه دوم به مادر نظر دارد نه به عنوان این که مادر است، بلکه به عنوان این که وسیلهاى براى غذا و ارتزاق اوست، به همین خاطر از غیر مادر هم شیر و غذا قبول مىکند، روى این حساب در این چهار ماه دوم بعد از خدا نظرى جز به وسیله بین خود و خدا ندارد، و این غیر معناى رسالت چیز دیگر نیست، پس گریه او در این مدت شهادت به رسالت است.
در چهار ماه سوم به طور کامل پدر و مادر را مىشناسد و مىداند که در مسئله رزق محتاج به آن دو نفر است، لذا گریهاش در حقیقت دعا براى سلامتى پدر و مادر است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله به امام على علیه السلام فرمود: نمىخواهى تو را بشارت دهم؟
عرضه داشت پدر و مادرم به فدایت، تو دائماً بشارت دهنده به خیر بودى، رسول الهى فرمود: جبرئیل هم اکنون خبر بهت آورى به من داد، امام على علیه السلام عرض کرد، آن خبر چه بود؟ فرمود: به من خبر داد:
وقتى مردى از امتم بر من صلوات فرستاد و این صلوات را با صلوات بر آل من پیوند داد، درهاى آسمان به رویش باز مىشود، و ملائکه هفتاد صلوات بر او مىفرستند، و اگر گناهکار است، گناهانش همچون برگ درخت مىریزد، و خداوند به او مىفرماید:
«لبَّیْک یا عبدى و سَعْدَیْک»
، و به ملائکه خطاب مىکند. شما بر بنده من هفتاد صلوات فرستادید، من بر او هفتصد صلواتمىفرستم. اما اگر بر من صلوات فرستاد و اهل بیتم را در صلوات با من پیوند نداد، بین او و آسمان هفتاد حجاب قرار مىگیرد، و حضرت حق مىفرماید:
«لا لَبَّیْکَ وَ لاسَعْدَیْکَ»
، اى ملائکه من! دعایش را بالا نبرید مگر بر آل پیامبرم صلوات بفرستد، چنین کسى از رحمت حق محروم است تا زمانى که اهل بیتم را در صلوات به من ملحق فرماید. حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت مىکند:
انَا عِنْدَ الْمیزانِ یَوْمَ الْقِیامَهِ، فَمَنْ ثَقُلَتْ سَیِّئاتُهُ عَلى حَسَناتِهِ جِئْتُ بِالصَّلاهِ عَلَىَّ حَتّى اثْقِلَ بِها حَسَناتِهِ.
من در قیامت کنار ترازویم، هر کس گناهانش بر حسناتش سنگین آید، من صلوات بر خودم را در ترازویش مىگذارم تا به سبب آن حسناتش بر گناهانش سنگینى کند.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
کُلُّ دُعاءٍ مَحْجُوبٌ عَنِ السَّماءِ حَتّى یُصَلّى عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ.
هر دعائى از اجابت دور است، مگر دعائى که همراه با صلوات بر محمّد و آلش باشد.
صبّاح بن سیابه مىگوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود:
الا اعَلِّمُکَ شَیْئاً یَقِى اللّهُ بِهِ وَجْهَکَ مِنْ حَرِّ جَهَنَّمَ؟ قالَ: قُلْتُ بَلى، قالَ: قُلْ بَعْدَ الْفَجْرِ: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» مِأهَ مَرَّهٍ یَقِى اللّهُ بِهِ وَجْهَکَ مِنْ حَرِّ جَهَنَّمَ.
به تو یاد ندهم چیزى که وجودت را از حرارت جهنم حفظ کند؟ عرض کردم:
چرا، فرمود: بعد از طلوع فجر صد بار بر محمّد و آل محمّد درود فرست.
صلوات در کلام رسول خدا صلى الله علیه و آله
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
ارْفَعُوا اصْواتَکُمْ بِالصَّلاهِ عَلَىَّ، فَانَّها تَذْهَبُ بِالنِّفاقِ.
صداى خود را در صلوات بر من بلند کنید که از بین برنده نفاق است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
هر کس یک بار بر من صلوات فرستد، خداوند ده بار به او صلوات مىفرستد، و هر کس ده بار بر من درود فرستد، خداوند صد بار بر او درود فرستد، و هر کس صد بار صلوات فرستد خداوند هرگز او را مبتلا به عذاب نکند.
هر کس یک بار بر من صلوات بفرستد، خدا درى از عافیت به روى او باز کند.
هر کس یک بار بر من درود بفرستد، ذرّهاى از گناهش باقى نماند.
اولىتر از دیگران بر من در قیامت کسى است که صلوات بیشترى بر من فرستاده است.
یا على! هر کس هر روز یا هر شب بر من صلوات بفرستد، شفاعتم بر او واجب مىشود، گرچه داراى کبایر باشد.
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
مَنْ صَلّى عَلَىَّ مَرَّهً خَلَقَ اللّهُ تعالى یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلى رَأْسِهِ نُوراً، وَ عَلى یَمینِهِ نُوراً، وَ عَلى شِمالِهِ نُوراً، وَ عَلى فَوْقِهِ نُوراً، وَ عَلى تَحْتِهِ نُوراً، وَ فِى جَمیعِ اعْضائِهِ نُوراً.
هر کس یک بار بر من صلوات بفرستد، خداوند در قیامت بر سر و بر راست و چپ و زیر و بالا و در جمیع اعضایش نور قرار دهد.
و نیز فرمود:
الصَّلاهُ عَلَىَّ نُورُ الصِّراطِ، وَ مَنْ کانَ لَهُ عَلَى الصِّراطِ مِنَ النُّورِ لَمْ یَکُنْ مِنْ اهْلِ النّارِ.
صلوات بر من نور صراط در قیامت است، و در صراط براى هر کس نور باشد از اهل جهنم نیست.
و نیز آن حضرت فرمود:
صَلاتُکُمْ عَلَىَّ جَوازُ دُعائِکُمْ، وَمَرْضاهٌ لِرَبِّکُمْ، وَ زَکاهٌ لِاعْمالِکُمْ.
صلوات شما بر من سبب اجابت دعا و رضایت خداوند و زکات اعمال شماست.
و نیز آن حضرت فرمود:
لَنْ یَلِجَ النّارَ مَنْ صَلّى عَلَىَّ.
هرگز وارد آتش نمىشود آن که بر من صلوات فرستد.
آرى، اگر جام دل از مىطهور صلوات بر دست ساقى توفیق پرشود، و جان ملکوتى که به طور دائم تشنه حقائق است، از آن بنوشد، مستى ابدى دست دهد، و شور سرمدى، و حال عرشى ظهور کند، و نادیده دیده شود، ناشنیده شنیده گردد.
کاملترین ایمان
ایمان حقیقتى است که بر اثر اندیشه و تفکّر در نظام آفرینش، و دقّت در خلقت خویشتن، و مطالعه در معارف الهیّه، به خصوص آیات قرآن مجید، و کلمات نورانى انبیا و ائمه علیهم السلام، و توجه به دعاها، مخصوصاً دعاى کمیل، جوشن کبیر، عرفه حضرت سید الشهدا به دست مىآید.
البته مایه و سرمایه اولیه ایمان، از جانب حضرت دوست با خمیر وجود انسان عجین شده، و این واقعیت عرشى و لطیفه ملکوتى به صورت دانه یا غنچه در باطن آدمى قرار دارد، اندیشه و تفکّر در نظام خلقت، و مطالعه در آفرینش خویشتن، و شنیدن معارف قرآن و دقّت در سخنان اولیاى الهى، این دانه را تبدیل به شجره طیبه، و این شکوفه را همچون گل صبح بهار باز مىکند. انسان با چنین راه و روشى، به این حقیقت مىرسد که هستى صاحبى دارد، خدا نام.
اندیشه و فکر، و توجّه به قرآن، و شنیدن آثار نبوت و ولایت، درى از نورانیّت، براى تماشاى قدرت و حکمت و دانش بىنهایت به روى انسان باز مىکند، و احساس انسان را نسبت به صاحب آفرینش زنده مىنماید.
مگر مىشود، انسان نسبت به موجودات هستى، عقل خود را به کار بگیرد، و کلمات شیرین و مستدل و برهانى اولیاى حق را بشنود، و در آیات قرآن کریم دقّت نماید، ولى به حقیقت و جان هستى، و خلاصه به وجود مقدّس خالق این همه موجودات گوناگون، و این نظام اعجابانگیز متوجه نشود؟!
انسان وقتى به این معنى رسید، و این نور پاک، و منبع خیر را در وجود خود احساس کرد، به این حقیقت هم متوجه مىشود که جناب او از پدید آوردن این همه موجود و به خصوص آفرینش انسان، هدفى مقدس و مبارک دارد.
به دنبال تجلّى این حقیقت است که در مقام جستجو قرار مىگیرد، و بالاخره از باب عاقبت جوینده یابنده است، با کمک حضرت حق براى فهم وظایف و مسؤولیتهایش که با اجراى آنها به هدف خلقت خود مىرسد، هدایت مىشود، و بین او و پیامبران الهى و امامان بزرگوار دوستى و رفاقت و محبت برقرار شده، و به مسئولیتهایش که در کتاب آسمانى و سخنان انبیا و اولیا تجلّى دارد آشنا مىشود، و به این معنى واقف مىگردد که دنیا خانه عمل و کار و آخرت مرکز حیات ابدى و برداشت محصولى است که در دنیا دانه آن را کاشته است.
با چنین سیرى و سفرى که عقل و فطرت و وجدان و نظام هستى، و فرمایشهاى پاک انبیاء انسان را بدرقه مىکنند موضوعات مربوط به ایمان و حقایق شیرین مربوط به عقد قلبى و خلاصه آنچه را که انسان براى تأمین سعادت ابدى و سلامت سرمدى لازم دارد، و از آن به عنوان متعلّقات ایمان یاد مىشود به دست مىآید، و آن بر اساس آیات قرآن مجید عبارت است از: خدا، قیامت، ملائکه، قرآن، انبیاء.
توجّه واقعى و رابطه حقیقى با این پنج حقیقت، و عشق به این پنج واقعیّت، بنا بر گفته خود حضرت حق در قرآن کریم عبارت است از ایمان، و دارنده آن معنون به عنوان مؤمن است:
لَیْسَ الْبِرَّ انْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ»
نیکى این نیست که روى خود را به سوى مشرق و مغرب کنید، بلکه نیکى [واقعى و کامل که شایسته است در همه امور شما ملاک و میزان قرار گیرد، منش و رفتار و حرکات] کسانى است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانى و پیامبران ایمان آوردهاند.
اکنون بیایید براى یافتن این واقعیتها، آنطورى که هست با کمک عقل و فطرت و اندیشه در حقایق همراه با توجه به آیات کتاب الهى که سند تمام واقعیتها و حقایق هستى است این سیر و سفر را شروع کنیم، تا مزّه ایمان، و مزّه درک و فهم هدف حق را از به وجود آوردن انسان و شناخت وظایف و مسئولیتهاى نهاده شده بر عهده خویش را بچشیم.
انَّ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتى تَجْرى فِى الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاسَ وَ ما انْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَاحْیا بِهِ الْارْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَبَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّهٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ و السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْارضِ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَعْقِلُونَ»
بىتردید در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز و کشتىهایى که در دریاها [با جابهجا کردن مسافر و کالا] به سود مردم روانند و بارانى که خدا از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را پس از مردگىاش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبندهاى پراکنده کرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر میان آسمان و زمین، نشانههایى است [از توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] براى گروهى که مىاندیشند.
دل گفت مرا علم لدنى هوس است |
تعلیم کن اگر تو را دسترس است |
|
گفتم که الف گفت دگر هیچ مگوى |
در خانه اگر کس است یک حرف بس است |
|
(سعدى)
براى کسى که دنبال حقیقت است، و عاشق سعادت ابدى، و به راستى مىخواهد قلبش به نور ایمان روشن شود، و به وظایف و مسؤولیتهایش گردن نهد، از هر بابى یک واقعیت، و از هر گلستانى یک گل بیشتر لازم نیست.
اگر کسى در واقعیتهاى روشنى که در آیه بالا ذکر شده: آفرینش آسمانها و زمین، رفت و آمد شب و روز، حرکت کشتى بر روى آب به نفع انسان، بارش باران، زنده شدن زمین مرده، پخش شدن این همه موجودات زنده گوناگون، وزش باد، ابر مسخّر بین آسمان و زمین، تفکّر و اندیشه کند، و تعقّل و دقت نماید، بدون تردید آن نور مطلق، و آن هستى بىنهایت در بىنهایت و آن علم و حکمت و رحمت را در ذات قلب خود حس خواهد کرد.
اندیشه در خلقت انسان
پس از اندیشه در واقعیّتهاى هستى نوبت به اندیشه در خلقت خویش مىرسد:
وَ فِى انْفُسِکُمْ افَلا تُبْصِرُونَ»
و [نیز] در وجود شما [نشانههایى است] آیا نمىبینید؟
داستان خلقت انسان، داستان اعجابانگیز و شگفتآورى است.
مواد غذایى بعد از عبور از هزاران راه، در صلب پدر تبدیل به اسپرم مىشود، در رحم مادر با اوول هم آغوش مىگردد، پس از مدتى گوشت و استخوان و خون به وجود مىآید، آنگاه در آن تاریک خانه رحم شکل مىگیرد، و دهان و زبان و حلق و بینى و گوش و چشم و مغز و پوست و مو و رنگ و انگشت و آنچه که فعلًا دارد پیدا مىکند و به صورت موجودى آراسته، و در چهارچوب احسن تقویمى با لطف و عنایت صاحب خلقت قدم به دنیا مىگذارد، و براى مدتى مدید بر سر سفره احسان الهى قرار مىگیرد تا به نقطه شکوفائى بلوغ و تحقق تکلیف و مسؤولیت برسد، زمانى که به شدت نیازمند آشنائى با انبیاى حق و اولیاى الهى است.
کانَ النَّاسُ امَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ انْزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیما اخْتَلَفُوا فیهِ»
مردم [در ابتداى تشکیل اجتماع] گروهى واحد و یک دست بودند [و اختلاف و تضادى در امور زندگى نداشتند]، پس [از پدید آمدن اختلاف و تضاد] خدا پیامبرانى را مژده دهنده و بیم رسان برانگیخت، و با آنان به درستى و راستى کتاب را نازل کرد، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند، داورى کند.
با انبیاى خود به حق و راستى کتاب فرستاد، تا در موارد نزاع و اختلاف، فقط و فقط دین خدا به عدالت حکمفرما باشد. آرى، انبیاء با ابلاغ وحى به وسیله فرشته حق مبعوث به رسالت شدند، و به همراه خود کتاب و دستور آوردند، تا مردم به وظایف و مسئولیتهاى خود آشنا شوند، و به خوبىها رو آورده، از بدىها رو بگردانند، و در موارد نزاع و اختلاف داورى حق را در بین خود بپذیرند.
از آیات گذشته مسئله خدا، قیامت، فرشتگان، کتاب، نبوت معلوم شد. این پنج حقیقت از متعلّقات ایمان است، و قرآن مجید باور کننده آن را مؤمن مىنامد.
مؤمن انسانى است که به حقایق و واقعیتهاى غیبى و شهودى ایمان دارد، و بر اساس ایمان خود، به خواستههاى خدا و انبیا و امامان و قرآن مجید تسلیم است، و از اجراى برنامههاى الهى در تمام زمینههاى زندگى تحت هیچ شرایطى روى گردان نیست.
ما جگر سوختگان با غم دلدار خوشیم |
سینه مجروح ولى با الم یار خوشیم |
|
اى حکیم از پى آزادى ما رنجه مشو |
زانکه در داغ غم عشق گرفتار خوشیم |
|
در علاج دل بیچاره ما رنج مبر |
که چو چشم خوش او خسته و بیمار خوشیم |
|
ما که سودا زدگان سر بازار غمیم |
سود و سرمایه اگر رفت به بازار خوشیم |
|
دیگران گر بتماشاى جمال تو خوشند |
ما شب و روز بیک وعده دیدار خوشیم |
|
آتش افروز و به غم سوز و بزخمى بنواز |
که جگر خسته و دل سوخته و زار خوشیم |
|
عندلیبان دل آشفته گلزار توییم |
به امید گل اگر زخم زند خار خوشیم |
|
کى زآزار تو بیزار شود جان حسین |
زخم چون از تو رسد با همه آزار خوشیم |
|
(منصور حلّاج)
صفات حق
انسان وقتى با اندیشه و تفکّر در موجودات خلقت و نظام متقن آنها، و شناخت دقیق کارگاه هستى خود، واقف به این حقیقت گشت که هستى را صاحبى باشد خدا نام، لازم و واجب است، براى درک و شناخت صفات حضرت او از طریق تعلیم تربیت شدگان خودِ او یعنى انبیا و امامان اقدام کند.
صفات حضرت محبوب بر اساس آیات کتاب الهى در دعاهایى که از انبیا و ائمه رسیده منعکس است.
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتى وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ، وَ بِقُوَّتِکَ الَّتى قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَ خَضَعَ لَها کُلُّ شَىْءٍ وَ ذَلَّ لَها کُلُّ شَىْءٍ وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتى غَلَبْتَ بِها کُلَّ شَىْءٍ، وَبِعِزَّتِکَ الَّتى لایَقُومُ لَها شَىْءٌ، وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتى مَلَأَتْ کُلَّ شَىءٍ وَ بِسُلطانِکَ الَّذى عَلا کُلَّ شَىءٍ وَ بِوَجْهِکَ البَاقى بَعْدَ فَناءِ کُلِّ شَىْءٍ، وَبِاسْمائِکَ الَّتى غَلَبَتْ ارْکانَ کُلِّ شَىْءٍ وَ بِعِلْمِکَ الَّذى احاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ، وَبِنُورِ وَجْهِکَ الَّذى اضاءَ لَهُ کُلُّ شَىْءٍ، یا نُورُ یا قُدُّوسُ، یا اوَّلَ الْاوَّلینَ، وَیا آخِرَ الْآخِرینَ.
الهى من از تو خواهانم به رحمت تو که فرا گرفته هر چیز را، و به نیرویت که زیر فرمان گرفتى به آن تمام اشیا را، و به جبروتت که چیره شده به آن بر همه چیز، و به عزّت تو که دست نیندازد بر آن چیزى، و به بزرگیت که پر کرده هر چیزى را، و به تسلطّ تو که اشراف بر هر چیز دارد، و به وجهت که پس از فناى هر چیز ماندنى است، و به نامهاى تو که پر کرده است ارکان هر چیز را، و به علم و دانشت که فرا گرفته هر چیز را، و به تابش ظهورت که روشن است در پرتو آن هر چیزى، اى نور، اى قدوس، اى آغاز و ابتداى اوّلین و اى پایانآخرین.
اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُکَ، وَ عَلا مَکانُکَ، وَ خَفِىَ مَکْرُکَ، وَظَهَرَ امْرُکَ، وَ غَلَبَ قَهْرُکَ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ.
الهى بزرگ است سلطنت تو، و برتر است مکان تو، و نهان است مکر تو، و آشکار است امر تو، و چیره است قهر تو، و نافذ است قدرت تو.
هَیْهاتَ انْتَ اکْرَمُ مِنْ انْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ، اوْ تُبَعِّدَ مَنْ ادْنَیْتَهُ، اوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ، اوْ تُسَلِّمَ الَى الْبَلاءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحِمْتَهُ.
بسیار دور است، تو کریمتر از آنى که پروردهات را ضایع کنى یا از نظر دوردارى کشیده به سوى خود را، یا آواره سازى مأوا دادهات را، یا به بلا بسپارى آن را که سرپرستى نمودهاى.
یا ذَا المُلْکِ وَ الْمَلَکُوتِ، یا ذَا الْعِزَّهِ وَ الْجَبَروتِ، یا مَلِکُ یا قُدُّوسُ، یا سَلامُ یا مُؤْمِنُ یا مُهَیْمِنُ، یا عَزیزُ یا جَبّارُ یا مُتَکَبِّرُ، یا خالِقُ یا بارِئُ یا مُصَوِّرُ، یا مُفیدُ یا مُدَبِّرُ یا شَدیدُ، یا مُبْدِئُ یا مُعیدُ یا مُبیدُ، یا وَدُودُ یا مَحْمُودُ یا مَعْبُودُ، یا بَعیدُ یا قَریبُ، یا مُجیبُ یا رَقیبُ یا حَسیبُ، یا بَدیعُ یا رَفیعُ، یا مَنیعُ یا سَمیعُ، یا عَلیمُ، یا حَلیمُ یا کَریمُ، یا حَکیمُ یا قَدیمُ، یا عَلِىُّ یا عَظیمُ، یا حَنّانُ، یا دَیّانُ یا مُسْتَعانُ، یا جَلیلُ یا جَمیلُ، یا وَکیلُ یا کَفیلُ، یا مُقیلُ یا مُنیلُ، یا نَبیلُ یا دَلیلُ، یا هادى یا بادئ، یا اوَّلُ یا آخِرُ، یا ظاهِرُ یا باطِنُ، یا قائِمُ یا دائِمُ، یاعالِمُ یا حاکِمُ، یا قاضى یا عادِلُ، یا فاصِلُ، یا واصِلُ، یا طاهِرُ یا مُطَهِّرُ، یا قادِرُ یا مُقْتَدِرُ، یا کَبیرُ یا مُتَکَبِّرُ، یا واحِدُ یا احَدُ یا صَمَدُ.
اى صاحب ملک و ملکوت، اى دارنده عزت و جبروت، اى ملک، اى قدوس، اى سلام، اى مؤمن، اى مهیمن، اى عزیز، اى جبّار، اى باعظمت، اى آفریننده، اى پدیدآورنده، اى صورت آفرین، اى سود بخشنده، اى نظم دهنده عالم، اى محکم کار، اى مبدء ایجاد، اى مرجع خلق، اى مهلک ستمکاران، اى دوست خوبان، اى ستوده صفات، اى معبود خلق، اى دور از دسترس اوهام، اى نزدیک به همه، اى اجابت کننده، اى نگهبان، اى حسابگر، اى تازه آور، اى بلند مرتبه، اى بلند مقام، اى شنوا، اى دانا، اى بردبار، اى کریم، اى حکیم، اى بلند مقام، اى بزرگ مرتبه، اى دوست بندگان، اى نعمت بخش به خلق، اى جزا دهنده، اى یارى کننده، اى با جلالت، اى با حسن و جمال، اى کارگزار، اى کفایت کننده، اى بخشنده لغزشها، اى رساننده نعمت، اى ذات با عظمت، اى رهنما، اى ابتداى هر چیز، اى اول، اى آخر، اى ظاهر، اى باطن، اى استوار، اى ابدى، اى دانا، اى حکمفرما، اى داور خلق، اى با عدل و داد، اى جدا از همه، اى پیوسته با همه، اى ذات پاک، اى پاک کننده، اى توانا، اى با اقتدار، اى بزرگ، اى باعظمت، اى یگانه، اى یکتا، اى بى نیاز.
حقیقت ایمان در روایات
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
قالَ لى رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: یا عَلِىُّ اکْتُبْ، فَقُلْتُ: ما اکْتُبُ؟ فَقالَ: اکْتُبْ: بِسْمِ اللّهِ الرِّحمنِ الرِّحیمِ، الْایمانُ ما وَقَرَ فِى الْقُلُوبِ، وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمالُ.
رسول خدا صلى الله علیه و آله به من فرمود: بنویس، عرضه داشتم: چه بنویسم؟ فرمود:
بنویس، به نام خداوند بخشنده مهربان، ایمان حقیقتى است که استوار در دلهاست، و انجام دستورهاى الهى آن را تصدیق مىکند.
حضرت باقر علیه السلام فرمود:
الْایمانُ اقْرارٌ وَ عَمَلٌ.
ایمان اقرار و انجام فرمانهاى الهى است.
ابوبصیر مىگوید:
سَألْتُ ابا عَبْدِاللّهِ علیه السلام مَا الْایمانِ؟ … فَقالَ: الْایمانُ بِاللّهِ وَ انْ لاتَعْصِىَ اللَّهَ.
از حضرت صادق علیه السلام درباره ایمان پرسیدم. فرمود: ایمان به خدا آن است که او را معصیت نکنى.
و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود:
مَنْ عَمِلَ بِما امَرَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ.
کسى که اوامر حضرت حق را اجرا کند با ایمان است.
امام على علیه السلام فرمود:
الْایمانُ شَجَرَهٌ، اصْلُهَا الْیَقینُ، وَ فَرْعُهَا التُّقى، وَ نُورُهَا الْحَیاءُ، وَ ثَمَرُهَا السَّخاءُ.
ایمان درخت است، ریشه آن یقین، و شاخهاش تقوى، و نورش حیا، و میوهاش سخاوت است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرماید:
الْایمانُ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ، و اقْرارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْارْکانِ.
ایمان، شناخت به قلب، و گفتار به زبان و عمل به اعضا و جوارح است.
کمال ایمان در روایات
ایمان را درجاتى است، و همچون سایر واقعیتها مراتبى، حضرت سجّاد علیه السلام از حضرت حق تعالى درخواست مىکند: الهى ایمان را به کاملترین ایمان برسان.
کمال ایمان با یک سلسله برنامههاى مثبت و ملکوتى قابل تحصیل است:
حضرت باقر علیه السلام فرمود:
ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ اسْتَکْمَلَ الْایمانَ بِاللَّه …: مَنْ اذا رَضِىَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضاهُ فِى الْباطِلِ، وَ اذا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنَ الْحَقِّ، وَ مَنْ اذا قَدَرَ لَمْیَتَنَاوَلْ ما لَیْسَ لَهُ.
سه چیز است در هر کس باشد ایمان به خدا را کامل کرده است: چون به برنامهاى راضى و خشنود شد، رضاى او، وى را وارد باطل نکند، و چون خشمگین گشت، غضب و خشمش او را از حق منحرف ننماید، و زمانى که قدرت یافت، به چیزى که براى او نیست دست نگشاید.
رسول خدا صلى الله علیه و آله در وصیتى به امام على علیه السلام فرمود:
یا علِىُّ سَبْعَهٌ مَنْ کُنَّ فیهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقیقَهَ الْایمانِ، وَ ابْوابُ الْجَنَّهِ مُفَتَّحَهٌ لَهُ: مَنْ اسْبَغَ وُضُوءَهُ، وَ احْسَنَ صَلاتَهُ، وَ ادّى زَکاهَ مالِهِ، وَکَفَ غَضَبَهُ، وَ سَجَنَ لِسانَهُ، وَاسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ، وَ ادَّى النَّصیحَهَ لِاهْلِ بَیْتِ نَبِیِّهِ.
اى على هفت خصلت است در هر کس باشد حقیقت ایمان خود را کامل کرده است، و درهاى بهشت به رویش باز شده است آن که وضویش را کامل کند، و نمازش را نیکو بجاى آرد، و زکات مالش را بپردازد، و خشمش را نگاه دارد، و زبانش را از کلام حرام حبس نماید، و از گناهش استغفار کند، و نسبت به اهل بیت پیامبرش خیر خواه باشد.
و نیز رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
ثَلاثَهٌ مَنْ کُنَّ فیهِ یَسْتَکْمِلُ الْایمانَ: رَجُلٌ لایَخافُ فِى اللّهِ لَوْمَهَ لائِمٍ، وَلایُرائى بِشَىءٍ مِنْ عَمَلِهِ، وَ اذا عُرِضَ عَلَیْهِ امْرانِ احَدُهُما لِلدُّنْیا وَ الْآخَرُ لِلْآخِرَهُ اخْتارَ امْرَ الْآخِرَهِ عَلَى الدُّنیا.
سه چیز است در هر کس باشد ایمان را کامل کرده است: در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندگان باک نداشته باشد، و به چیزى از عملش ریا نکند، و چون برنامهاى برایش پیش آمد یکى در جهت دنیا، یکى در جهت آخرت، آن که در جهت آخرت است انتخاب نماید.
امام باقر علیه السلام مىفرماید:
ارْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ اسْلامُهُ وَ مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ وَ لَقِىَ رَبَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ عَنْهُ راضٍ: مَنْ وَفى لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ بِما یَجْعَلُ عَلى نَفْسِهِ لِلنّاسِ، وَ صَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ، وَاسْتَحْیى مِنْ کُلِّ قَبیحٍ عِنْدَ اللَّهِ و عِنْدَ النَّاسِ، وَ حَسُنَ خُلْقُهُ مَعَ اهْلِهِ.
چهار چیز است در هر کس باشد اسلامش کامل، و گناهانش از او دور مىشود: به آنچه که به نفع مردم بر عهده گرفته براى خدا وفا کند، زبانش با مردم به راستى و درستى باشد، از هر عملى که نزد خدا و مردم زشت است حیا کند، و با اهلش خوشرفتار و خوش خلق باشد.
عَنِ النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله فِى جَوابِ رَجُلٍ سَأَلَهُ فَقالَ: احِبُّ انْ یَکْمُلَ ایمانى، قالَ: حَسِّنْ خُلْقَکَ یَکْمُلْ ایمانُکَ.
رسول خدا صلى الله علیه و آله در جواب مردى که به محضرش عرضه داشت، دوست دارم ایمانم کامل شود فرمود: اخلاقت را نیکو کن، ایمانت کامل مىشود.
و نیز آن حضرت فرمود:
اکْمَلُکُمْ ایماناً احْسَنُکُمْ خُلْقاً.
کاملترین شما از جهت ایمان، نیکو خلقترین شماست.
از امام على علیه السلام روایت شده:
ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ ایمانُهُ: الْعَقْلُ، وَ الْحِلْمُ، وَالْعِلْمُ.
سه چیز در هر کس باشد ایمانش کامل شده: عقل، بردبارى، دانش.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
لایَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقیقَهَ الْایمانِ حَتّى تَکُونَ فیهِ خِصالٌ ثَلاثٌ: الْفِقْهُ فِى الدِّینِ، وَ حُسْنُ التَّقْدیر فِى الْمَعیشَهِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزایا.
حقیقت ایمان عبد کامل نمىشود مگر به سه چیز: فهم در دین، حسن اندازه در معیشت، بردبارى و صبر در مصایب.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
لایَسْتَکْمِلُ الْعَبْدُ الْایمانَ حَتّى یَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: الْانْفاقُ فِى الْاقْتارِ، وَ الْانْصافُ مِنْ نَفْسِهِ، وَ بَذْلُ السَّلامِ.
عبد، ایمان را جز به سه برنامه کامل نمىکند: انفاق در سختى، و انصاف از جانب خود نسبت به مردم، و بذل سلام.
امام على علیه السلام مىفرماید:
لایَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ الْایمانَ حَتّى یُحِبَّ لِاخیهِ ما یُحِبُّ لِنَفْسِهِ، وَ حَتّى یَخافَ اللّهَ فى مُزاحِهِ وَجِدِّهِ.
عبد، ایمان را کامل نمىکند مگر به دوست داشتن براى برادرش به مثل آنچه براى خود دوست دارد، و ترسیدن از حق در شوخى و جدّى.
و نیز حضرت فرمود:
لَنْ یَسْتَکْمِلَ الْعَبْدُ حَقیقَهَ الْإیمانِ حَتّى یُؤْثِرَ دینَهُ عَلى شَهْوَتِهِ، وَلَنْ یَهْلِکَ حَتّى یُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلى دینِهِ.
عبد، هرگز حقیقت ایمان را کامل نمىکند مگر این که دینش را بر شهوتش مقدم بدارد، و هرگز به هلاکت نمىرسد مگر این که شهوتش را بر دین مقدم کند.
صد و سه خصلت براى کمال ایمان در کلام پیامبر صلى الله علیه و آله
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
لایُکْمِلُ الْمُؤْمِنُ إیمانَهُ حَتّى یَحْتَوِىَ عَلى مِأَهٍ وَ ثَلاثِ خِصالٍ ….
مؤمن ایمانش را کامل نمىنماید، مگر این که داراى صد و سه خصلت شود.
امیر المؤمنین علیه السلام عرضه داشت: یا رسول اللَّه! صد و سه خصلت کدام است؟
حضرت فرمود: از صفات مؤمن این است که داراى جولان فکرى است، آوازهاش بلند است، دانشش زیاد و بردباریش عظیم است، نزاع و دعوایش نیکو، و نسبت به رجوع کنندگانش کریم، و دارنده وسعت صدر، و در درون خویش از تمام مردم بیشتر احساس ذلّت مىکند.
خندهاش تبسم، اجتماعش آموزش، یادآور حقایق به غافل و معلّم مردم جاهل است. آزار نمىدهد آن را که آزارش داده، دیدارش شیرین، عبادتش فراوان، وقارش نیکو، معاشرتش نرم، سکوتش طولانى، در برابر جهل جاهلان حلیم، بر بدى دیگران صبور، و احترام کننده به بزرگتر، و رحم کننده بر کوچکتر است.
بر امانات امین، از خیانات بعید، انیسش تقوا، پیمانش حیا، احتیاطش زیاد، لغزشش کم، حرکاتش ادب، کلامش تعجب آور، و اهل گذشت از لغزش و خطا است.
دنبال عیب جویى نیست، با شخصیّت، بسیار صابر، نسبت به قضاى الهى راضى، و در برابر تمام نعمتهاى حق شاکر است.
کم حرف، راستگو، نیکوکار، مصون از شیطان، بردبار، رفیق، با عفّت، و بزرگوار است.
لعنت کننده و دروغگو و اهل غیبت، و اهل ناسزاگوئى و حسد و بخل نیست.
سرحال و خنده رو، خوشحال و خوشرو است، و از حساسیت و جستجوگرى نسبت به آنچه نباید جستجو کرد دور است.
همیشه دنبال امور بلند مرتبه، و بهترین و قوىترین اخلاق مىباشد، و مشمول حفظ حق و مؤیّد به توفیق الهى است.
در نرمى صاحب قدرت و در یقین صاحب عزم است، از تجاوز به دشمن دور، و از گناه به خاطر رفیق بعید است.
در شداید صبور، و از جور و تعدى برکنار، و از افتادن در شهوات خسارت بار سالم است.
شعارش فقر، لباسش صبر، خرجش کم، کمکش بسیار، روزهاش زیاد، قیامش طولانى، و خوابش اندک است.
قلبش خانه تقوا، دانشش پاکیزه، و به وقت قدرت اهلِ گذشت، و نسبت به وعده وفادار، و به روزه راغب و به وقت نماز در ترس و لرز است.
عملش را چنان نیکو انجام مىدهد که گوئى کارفرما بالاى سرش ایستاده، چشم پوش از حرام، اهل سخاوت، و قبول کننده سائل، و پاک از بخل، و رساننده به برادران دینى، و دنبال کننده احسان است.
کلامش را با حق وزن مىکند، و زبانش را از بیهوده گوئى مىبندد، و در خشمش غرق نمىشود، و در محبتش هلاک نمىگردد، و باطل را از دوستش نمىپذیرد، و حق را از دشمنش رد نمىکند، و نمىآموزد مگر براى دانستن، و دانا نمىشود مگر براى عمل.
کینهاش کم، شکرش زیاد، به وقت روز دنبال معیشت، و به وقت شب در حال گریه بر گناهان است.
اگر با اهل دنیا حرکت کند از همه آنان زرنگتر، و اگر با آخرتیان به حرکت آید از همه آنان پارساتر است. در کسب و کار رضایت به شبهه نمىدهد، و در دینش دنبال اعمال سبک نیست، در لغزش برادر دینىاش اهل عاطفه، و مراعات کننده دوستى قدیم است.
این است آن حقایق ملکوتى، و واقعیتهاى الهى که وقتى با توفیق حضرت ربّ العزه، در وجود انسان مؤمن محقّق شود ایمانش را به کمال و باطنش را به جمال مىرساند.
یقین برتر
توجه به وجود مقدّس حضرت حق و روز قیامت و ملائکه و قرآن و انبیا که عبارت است از ایمان قلبى، وقتى به درجهاى رسید که قلب غرق اطمینان و آرامش شد، در حدى که اگر تمام عالمیان بر ضد آن اطمینان و آرامش قرار گیرند، ذرّهاى تزلزل و شک عارض انسان نشود، چنین حالتى از نظر قرآن مجید و روایات تعبیر به یقین شده است.
وقتى انسان در برابر حقایق ثابته که از طریق تفکّر و اندیشه صحیح در نظام خلقت، و از راه وحى و نبوت و امامت و ولایت، براى قلب و فهم و عقل و درک قابل تحصیل و توجه است، قرار مىگیرد، و نسبت به حق بودن و ثابت بودن و واقع بودنش، داراى آرامش و سکون اطمینان و اعتماد کامل مىگردد، اطمینانى که با هیچ دلیل و منطقى و با هیچ برخورد و خلافى الى الابد قابل تزلزل نیست، داراى حالت یقین شده است.
فرق بین ایمان و یقین در این است که ایمان از طریق دلیل و برهان به دست مىآید، و چنانکه حیات امتها ثابت کرده، قبول کننده شک و تردید و تزلزل است، ولى یقین که عالىترین درجه ایمان است، در حقیقت به منزله دیدن حقیقت با چشم سر است، و هرگونه راهى براى ورود شک و تردید و تزلزل بر روى آن بسته است.
همان طور که در قرآن مجید و روایات بسیار مهم آمده یقین با ایمان فرق مىکند، و اهل ایمان با اهل یقین تفاوت دارند.
مؤمن دچار لغزش و گناه کبیره و اصرار بر صغیره و حتى دچار شک و تردید و تزلزل مىشود، اما صاحب یقین از تمام این امور در امان و مصونیت است.
خواجه نصیر الدین طوسى مىفرماید:
«یقین مرکّب از دو دانش است: علم به معلوم، و علم به این که خلاف آن محال است.
و آن را سه مرتبه است: علم الیقین، مانند شناختن آتش به دود، و این علمى است که براى اهل نظر و استدلال از روى براهین به دست مىآید. و عین الیقین مانند دیدن جسم آتش، و آن علمى است که براى برگزیدگان از مؤمنان از روى کشف به دست مىآید. و حق الیقین مانند افتادن در آتش و سوختن به آن، و آن علمى است که براى اهل شهود و فناى در خدا از روى اتصال معنوى به دست مىآید.»
و این مرتبه از یقین، کاملترین آن است که حضرت سجّاد علیه السلام آن را از حضرت حق درخواست نموده، یقینى که با هیچ عامل ظاهرى و باطنى قابل شکستن نیست، و هیچ گونه تردید و شک و اضطرابى در آن راه ندارد.
اهل یقین که از اصفیا و نخبگان عبّاد حضرت محبوبند، حضرت امیر المؤمنین علیه السلام درباره ایشان فرمود:
عَظُمَ الْخالِقُ فِى انْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فِى اعْیُنِهِمْ.
در ذات جانشان حضرت حق عظیم است و بس، و غیر او در چشمشان کوچک و پست است.
به محضر مقدّسش که جز او نمىشناسند و غیر او نمىدانند، و منهاى او نمىبینند و نمىخواهند، و این همه عظمت و شگفتى در ایمان و یقین را از انبیا و امامان و یکى شدن با قرآن گرفتهاند. عرضه مىدارند:
دل چون آئینه اگر پاک و مصفّا باشد |
رخ دلدار در آن آینه پیدا باشد |
|
نیست از کوى وفا، میل بهشتم که به من |
پایه دیوار دلم سایه طوبا باشد |
|
شرکت چشمت زمژه خنجر خونریز به کف |
مست و بى باک زهر سو پى یغما باشد |
|
گفته بودى که به شمشیر غمت خواهم کشت |
بکش اى جان که مرا عین تمنا باشد |
|
جز دل آزاریت اى جان نبود کاردگر |
غم هجر تو مرا چون شب یلدا باشد |
|
درد بیمار محبت به دوا به نشود |
گر طبیب سربالینش مسیحا باشد |
|
هست مستورى معشوق پسندیده ولى |
شیوه عاشقى آنست که رسوا باشد |
|
هر که بیند رخ تو محو تماشا گردد |
رخ خوب تو مگر دفتر مانا باشد |
|
عندلیبا همه مرغان به نوا آمده اند |
مگر آن گل به چمن گرم تماشا باشد |
|
(عندلیب)
تحقّق یقین در آیات قرآن مجید
قرآن مجید تدبّر و تفکّر و اندیشه در نشانههاى حق را در کتاب آفرینش، و توجه قلب را به آیات قرآن موجب تحقق یقین در دنیاى با عظمت باطن انسان مىداند.
اللّهُ الَّذى رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِى لِاجَلٍ مُسَمًّى یُدَبِّرُ الْامْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ»
خداست که آسمانها را بدون پایههایى که آنها را ببینید، برافراشت، آن گاه بر تخت فرمانروایى [و حکومت بر آفرینش] چیره و مسلّط شد، و خورشید و ماه را رام و مسخّر ساخت که هر کدام تا زمان معینى روانند، کار [جهان و جهانیان] را تدبیر مىکند، نشانهها [ى قدرت و حکمتش] را [در پهنه آفرینش] به روشنى بیان مىکند تا شما به دیدار [قیامت و محاسبه شدن اعمال به وسیله] پروردگارتان یقین کنید.
قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»
تحقیقاً ما [به اندازه لازم] نشانهها را براى اهل باور بیان کردهایم.
وَفِى خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّهٍآیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»
و در آفرینش شما و آنچه از جنبندگان منتشر و پراکنده مىکند، براى اهل یقین نشانههایى [بر ربوبیت، حکمت و قدرت خدا] ست.
وَ فِى الْارْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ»
در زمین براى اهل یقین نشانههایى [بر توحید، ربوبیت و قدرت خدا] ست.
انسان با اندیشه در کتاب آفرینش، و تدبّر در خلقت خویش، و تفکّر در ساختمان این همه موجودات متنوع ارضى و سمائى به این معنا یقین جازم پیدا مىکند که براى این کارگاه با عظمت که همچون دریاى بى ساحلى است، صاحبى آگاه و عادل و حکیم و رحمان و رحیم است، یقینى که خلاف موضوع و معلومش امرى صددرصد محال است.
یقین اهل یقین که از راه اتصال به وى و اندیشه در عالم هستى به دست آمده، در حقیقت مانند این است که با چشم سر، خورشید را در وسط روز ببینند.
آیا کسى با کمک دلیل و برهان، یا مغلطه و سفسطه، یا سحر و جادو، یا طرق دیگر، قدرت دارد، چنین حالتى را که معلول مثلًا دیدن خورشید در وقت نصف النهار است، از قلب بزداید، و از دل پاک کند، و یا روزنهاى براى ورود شک و تردید در چنین باطنى باز کند؟
کسى که در وسط روز با چشم سر، آفتاب عالم تاب را مىبیند، اگر تمام ملائکه و جن و انس، بخواهد خلاف دیدنش را به او ثابت کند امرى محال است، او به هر صورت اعلام مىکند آنچه را من مىبینم حق است، و آنچه شما مىگوئید صددرصد باطل است.
اهل یقین به خدا و روز قیامت و سایر حقایق غیبیه و عینیه چنین حالتى دارند.
اگر تمام زندگان عالم در طرف خلاف عقیده او قرار گیرند، و او در اعتقادش تک و تنها بماند محال است در ایمان و یقینش کمترین شک و تردیدى راه یابد.
قرآن مجید براى عاشقان یقین، مکتب الهى را که تجلّى در اسلام ناب محمدى دارد، نیکوترین مکتب و بهترین و برترین قوانین محکم، و خلاصه آئینى که در تمام زمینههاى ظاهرى و باطنى، قدرت اداره زندگى انسان را در تمام اعصار و قرون دارد، مىداند.
افَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَ مَنْ احْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»
پس آیا [با وجودِ مشعل نبوّت و آیات روشن قرآن در میانشان] داورى جاهلیت را مىطلبند؟! و براى قومى که یقین دارند، چه کسى در داورى بهتر از خدا است؟
خداوند مهربان، قرآن مجید را که سراسر آیاتش چراغ هدایت، و تجلى عدل و علم و حکمت الهى است، موجب هدایت و جذب رحمت خاصه حضرت محبوب براى طالبان یقین مىداند.
هذا بَصائِرُ لِلنّاسِ وَهُدَىً وَ رَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُوقنُونَ»
این [قرآن و آیین] وسایل بینایى و بصیرت براى مردم و سراسر هدایت و رحمت براى گروهى است که [حقایق را] باور دارند.
قرآن مجید یقین را از نشانههاى عباد خدا مىداند و به این معنى در آیاتى اشاره دارد.
وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»
و آنان که به آنچه به سوى تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند.
اطمینان و یقین به آخرت و ثواب و کیفر، سرمایه بسیار عظیمى است، سرمایهاى که تبدیل به عمل صالح و اخلاق حسنه و به خصوص روح پرهیز از گناه مىشود.
تِلْکَ آیاتُ الْقُرآنِ وَ کِتابٍ مُبینٍ* هُدَىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنینَ* الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»
این آیات [باعظمت] قرآن و کتابى روشنگر است،* [که سراسر] هدایتکننده [انسانها] و براى مؤمنان مژدهدهنده است.* همانان که نماز برپا مىدارند و زکات مىپردازند، و قاطعانه به آخرت یقین دارند.
وَجَعَلْنا مِنْهُمْ ائِمَّهً یَهْدُونَ بِامْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»
و برخى از آنان را چون [در برابر مشکلات، سختىها و حادثههاى تلخ و شیرین] صبر کردند و همواره به آیات ما یقین داشتند، پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مىکردند.
یقین در روایات
روایات بسیار مهمى در کتب فریقین در باب یقین وارد شده است:
رسول خدا صلى الله علیه و آله در این باره فرمود:
الا انَّ النّاسَ لَمْ یُؤْتَوْا فِى الدُّنْیا شَیْئاً خَیْراً مِنَ الْیَقینِ وَ الْعافِیَهِ، فَاسْألُو هُمَا اللّهَ.
بدانید در این دنیا چیزى بهتر از یقین و عافیت به مردم عنایت نشده، هر دو را از خداوند بخواهید.
امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام مرتب مىفرمود:
وَاسْأَلُوا اللّهَ الْیَقینَ، وَارْغَبُوا الَیْهِ فِى الْعاقِبَهِ؛ وَخَیْرُ ما دارَ فِى الْقَلْبِ الْیَقینُ.
از خداوند یقین بخواهید، و براى عاقبت به خیرى به او رغبت نمایید، و بهترین چیزى که مایه قلب مىباشد یقین است.
هدف از عاقبت به خیرى در این روایت، بسته شدن پرونده درلحظه آخر عمر به یقین است.
امام على علیه السلام فرمود:
ما اعْظَمَ سَعادَهَ مَنْ بُوشِرَ قَلْبُهُ بِبَرْدِ الْیَقینِ.
چه سعادت بزرگى را داراست آن که قلبش همراه نسیم یقین است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
خَیْرُ ما الْقِىَ فِى الْقَلْبِ الْیَقینُ.
بهترین چیزى که در قلب قرار داده شده یقین است.
و نیز فرمود:
کَفى بِالْیَقینِ غِنىً.
یقین، ثروت کفایت کنندهاى است.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
مَنْ ایْقَنَ افْلَحَ.
آن که به یقین رسید پیروز شد.
و به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود:
احْىِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهِ، وَامِتْهُ بِالزَّهادَهِ، وَ قَوِّهِ بِالْیَقینِ.
قلبت را با موعظه زنده کن، و آن را نسبت به امور مادّى صرف به لباس زهد بیاراى، و این مرکز با ارزش را با یقین، قدرت و قوّت ده.
بِالْیَقینِ تُدْرَکُ الْغایَهُ الْقُصْوى.
به کمک یقین مىتوان به اوج واقعیت رسید.
الْیَقینُ رَأْسُ الدّینِ.
یقین سرآغاز دین است.
افْضَلُ الدّینِ الْیَقینُ.
برترین دین یقین است.
الْیَقینُ عِمادُ الْایمانِ.
یقین ستون ایمان است.
انَّ الصَّبْرَ نِصْفُ الْایمانِ، وَ الْیَقینُ الْایمانُ کُلُّهُ.
صبر در برابر حوادث نصف ایمان، و یقین همه ایمان است.
حضرت صادق علیه السلام مىفرماید:
انَّ الْایمانَ افْضَلُ مِنَ الْاسْلامِ، وَ انَّ الْیَقینَ افْضَلُ مِنَ الْایمانِ، وَ ما مِنْ شَىءٍ اعَزَّ مِنَ الْیَقینِ.
بدون شک ایمان از اسلام برتر، و یقین از ایمان بهتر است، و چیزى در این خزانه خلقت پرقیمتتر از یقین نیست.
امیرالمؤمنین علیه السلام در جملاتى ملکوتى مىفرمایند:
الْیَقینُ عِبادَهٌ.
یقین عبادت است.
بِالْیَقینِ تَتِمُّ الْعِبادَهُ.
با یقین عبادت انسان تمام مىشود.
الْیَقینُ افْضَلُ عِبادَهٍ.
برترین عبادت یقین است.
نَوْمٌ عَلى یَقینٍ خَیْرٌ مِنْ صَلاهٍ فى شَکٍّ.
خوابیدن با یقین بهتر از نماز با شکّ است.
غایَهُ الدِّینِ الْایمانُ.
نهایت دین ایمان است.
غایَهُ الْایمانِ الْایقانُ.
نهایت ایمان یقین است.
نشانههاى اهل یقین در روایات
رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره نشانههاى اهل یقین مىفرماید:
امّا عَلامَهُ الْمُوقِنِ فَسِتَّهٌ: ایْقَنَ بِاللّهِ حَقّاً فَآمَنَ بِهِ، وَایْقَنَ بِانَّ الْمَوْتَ حَقٌّ فَحَذِرَهُ، وَایْقَنَ بِانَّ الْبَعْثَ حَقٌّ فَخافَ الْفَضیحَهَ، وَایقَنَ بِانَّ الْجَنَّهَ حَقٌّ فاشْتاقَ الَیْها، وَایْقَنَ بِانَّ النّارَ حَقٌ فَظَهَرَ سَعْیُهُ لِلنَّجاهِ مِنْها، وَایْقَنَ بِانَّ الْحِسابَ حَقٌ فَحَاسَبَ نَفْسَهُ.
علامت اهل یقین شش چیز است: یقین داشتن به معبود حق پس عشق و اتصال به او، یقین به مرگ، پس دوراندیشى نسبت به آن، یقین به برانگیخته شدن در قیامت، پس ترس از رسوائى، یقین به بهشت، پس شوق به آن، یقین به آتش، پس ظهور کوشش براى نجات از آن، و یقین به حساب، پس محاسبه خویشتن.
امام على علیه السلام مىفرماید:
الْمُوقِنُ اشَدُّ النَّاسِ حُزْناً عَلى نَفْسِهِ.
یقین دار از نظر احتیاط محزون مردم بر خویش است.
و نیز آن حضرت فرمود:
یُسْتَدَلُّ عَلَى الْیَقینِ بِقَصْرِ الْامَلِ، وَ اخْلاصِ الْعَمَلِ، وَ الزُّهْدِ فِى الدُّنْیا.
براى یقین در قلب سه چیز استدلال مىشود: آرزوى کوتاه، اخلاص در عمل، بى رغبتى نسبت به دنیایى که با آخرت انسان منافات دارد.
و نیز آن مولاى عارفان مىفرماید:
مَنْ یَسْتَیْقِنْ یَعْمَلْ جاهِداً.
کسى که اهل یقین است مجاهدانه در راه حضرت حق مىکوشد.
امیر المؤمنین علیه السلام مىفرماید:
الصَّبْرُ ثَمَرَهُ الْیَقینِ.
صبر در حوادث میوه یقین است.
سِلاحُ الْمُوقِنِ الصَّبْرُ عَلَى الْبَلاءِ، وَ الشُّکْرُ فِى الرَّخاءِ.
اسلحه انسانِ با یقین، صبر بر بلا و شکر در راحتى است.
حضرت سجّاد علیه السلام در مناجاتى در پیشگاه حضرت حق عرضه مىدارد:
اسْألُکَ بِکَرَمِکَ انْ تَمُنَّ عَلَىَّ مِنْ عَطائِکَ بِما تَقِرُّبِهِ عَیْنى، وَ مِنْ رَجائِکَ بِما تَطْمَئِنُّ بِهِ نَفْسِى وَ مِنَ الْیَقینِ بِما تُهَوِّنُ عَلَىَّ مُصِیباتِ الدُّنْیا، وَ تَجْلُو بِهِ عَنْ بَصیرَتى غَشَواتِ الْعَمى.
از تو به کرمت تمنّا دارم که از عطایت بر من منّت گذارى به نحوى که روشنى چشمم باشد و از امید به تو، اطمینان و آرامش نفسم را خواهانم و از یقین آن چنان به من ارزانى دارى که مصیبتهاى دنیا در نظرم سبک آید، و پردههاى کوردلى را از دیده بصیرتم بردارد.
بهترین نیّت
نیّت عبارت از قصد و تصمیم و عزم و خواستهاى است که انسان براى انجام کار و عملى در قلب و سویداى دل تحقق مىدهد.
ارزش نیّت در اسلام به اندازهاى مهم و پرقیمت است که اعمال آدمى در پیشگاه حق بر اساس آن ارزیابى مىشود. نیّت اگر نیّت خیر باشد، ارزشش صددرصد الهى است، و این ارزش به عمل منتقل مىشود. نیّت اگر نیّت سوء باشد، داراى رنگ شیطانى است، و این رنگ نفرت آور روى عمل اثر مىگذارد.
نیّت خیر آن قدر مهم است که صاحب آن اگر موفّق به تحقق عملى آن نگردد، به مانند این که عمل را بر اساس آن نیّت انجام داده باشد، داراى اجر و ثواب اخروى است. و نیّت سوء آن قدر پست و بى ارزش است که عمل بر مبناى آن هیچ اجر و مزدى در پیشگاه حق ندارد.
جابر بن عبداللَّه مىگوید از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم:
رَجُلانِ فِى الْاجْرِ سَواءٌ: رَجُلٌ مُسْلِمٌ اعْطاهُ اللّهُ مالًا یَعْمَلُ فِیهِ بِطاعَهِ اللّهِ، وَ رَجُلٌ فَقیرٌ یَقُولُ: اللَّهُمَّ لَوْ شِئْتَ رَزَقْتَنى ما رَزَقْتَ اخى فَاعْمَلُ فیهبِطاعَتِکَ.
دو انسان در ثواب و بهره الهى مساویند، یکى آن مرد مسلمانى است که حضرت حق ثروت به او عطا فرموده، و او ثروتش را در راه اطاعت حق به خرج مىگذارد، و فقیرى که تهیدست از مال است ولى سخنش با حق این است که: الهى! اگر بخواهى به من مال مرحمت کنى به مانند آنچه به برادر دینىام دادى من هم مانند او در طاعت تو به کار مىگیرم.
به فرموده رسول خدا صلى الله علیه و آله اولى اجر و مزدش بر اساس نیّت و عمل است و دوّمى ثواب و بهرهاش فقط و فقط بر مبناى نیّت خیرى که در قلبش دور مىزند.
حضرت سجّاد علیه السلام به این معنى توجه مىدهند که نیّتهاى مردم متفاوت است یک نیّت براى انجام عمل شیطانى است، یک نیّت براى کلاه گذاشتن سر مردم، یک نیّت براى جلب توجه مردم به عمل خیر یک نیّت از نظر خیر بودن ضعیف، یکى متوسط و یکى شدید.
بهترین نیّت آن است که انسان قصدش براى انجام عمل فقط و فقط کسب رضاى حضرت حق باشد، در دنیاى کارى به خوش آمدن و بد آمدن مردم نداشته باشد و در آخرت کارى به جلب بهشت و دفع دوزخ. در تمام مراسم عبادى و در مسئله خدمت به خلق، جز رضاى محبوب هدفى و قصدى و خواسته و نیّتى نداشته باشد.
البته در چنین نیّت و عملى قهراً خوش آمد مردم و جذب بهشت و دفع دوزخ هست، ولى براى تحقق بهترین نیّت چارهاى جز این نیست که انسان با کمک حق وریاضتهاى شرعى و دقّت در معارف الهیه نیّت را تا خالص شدن از تمام شوائب ظاهرى و باطنى سوق دهد.
وقتى رابطه نیّت با جلب خشنودى مردم و با جذب بهشت و دفع جهنم بود، این نیّت، به نظر قرآن مجید و روایات و اخبار، بهترین نیّت است.
این است آن نیّتى که حضرت سجّاد علیه السلام از وجود مقدس پروردگار درخواست مىکند.
نکته قرآنى که اگر کسى به نیّت جذب بهشت و دفع جهنّم به عبادت حضرت محبوب و خدمت به خلق اقدام کند عبادت و خدمتش از نظر فقهى باطل نیست، بلکه به آن هدفى که نسبت به آن نیّت داشته بدون شک خواهد رسید، ولى نیّت بهتر و برتر و بالاتر به فرموده امام سجّاد علیه السلام احسن نیّت نیست، احسن نیّت همان است که دانستید، نیّت از جلب توجه مردم به عمل و جذب جنّت و دفع عذاب به کلّى بریده باشد، چنین نیتى از نظر قرآن مجید خالص، و از نظر حضرت سجّاد علیه السلام احسن نیّت و چنین نیّت کنندهاى بنده خالص خداست.
خلوص نیّت باعث اخلاص در عمل است و چنین عملى از مردم مؤمن خواسته شده، اگر عمل بر وفق نیّت خالص انجام نگیرد، شیطانى، ریاکارانه و عملى پوچ و بىارزش است.
الَّذى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ ایُّکُمْ احْسَنُ عَمَلًا»
خدائى که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید تا کدام یک از شما از نظر عمل بهترین عمل را انجام مىدهد.
حضرت صادق علیه السلام در توضیح این آیه شریفه مىفرماید:
لَیْسَ یَعْنى اکْثَرَ عَمَلًا، وَلکِنْ اصْوَبَکُمْ عَمَلًا وَ انَّما الْاصابَهُ خَشْیَهُ اللّهِ وَ النِّیَّهُ الصّادِقَهُ وَالْحَسَنَهُ. ثُمَّ قالَ: الْابْقاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتّى یَخْلُصَ اشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَالْعَمَلُ الْخالِصُ الَّذى لاتُریدُ انْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ احَدٌ الَّا اللّهُ عَزَّوَجَلَّ،وَالنِّیَّهُ افْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ، الا وَانَّ النِّیَّهَ هُوَ الْعَمَلُ، ثُمَّ تَلا قَوْلَهُ عَزَّوَجَلَّ «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُعَلى شاکِلَتِهِ» یَعْنى نِیَّتِهِ.
منظور حضرت حق از احسن عمل، عمل فراوان و کمیّت دار نیست، بلکه قصد حضرت ربّ العزه از این حقیقت، عمل بهتر و آراستهتر و با کیفیت معنوى بهتر است. اصابه در عمل نتیجه خوف از خدا و نیّت صادقانه و نیک است.
ماندن بر عمل تا خالص شدنش از تمام شوائب ظاهرى و باطنى سختتر از خود عمل است، عمل خالص عملى است که نسبت به آن توقع تعریفى از احدى جز خداوند نداشته باشى و نیّت از عمل برتر است، و به حقیقت بدان که نیت، همان عمل است، سپس حضرت صادق این آیه را تلاوت فرمودند:«هر کسى بر اساس نیّت خود عمل مىکند».
تعریف اخلاص از کلام امام خمینى رحمه الله
حضرت امام خمینى رحمه الله در توضیح اخلاص در کتاب اربعین خود مىفرماید:
«بدان که: از براى اخلاص تعریف هائى کردهاند که ما بعضى از آنها را از اصحاب سلوک و معارف به طریق اجمال نقل مىکنیم.حکیم سالک جناب خواجه مىفرماید:الْاخْلاصُ تَصْفِیَهُ الْعَمَلِ مِنْ کُلِّ شَوْبٍ.
اخلاص صافى نمودن عمل از هر خلطى است.
و این اعم است از آن که شوب رضاى خود داشته باشد، یا شوب به رضاى مخلوقات دیگر.
از شیخ بهائى از قول اصحاب قلوب است:
تَنْزیهُ الْعَمَلِ انْ یَکُونَ لِغَیْرِ اللّهِ فیهِ نَصیبٌ.
پاکیزه نمودن عمل است از این که براى غیر خدا در آن بهرهاى باشد.
وَقیلَ: انْ لایُریدَ عامِلُهُ عَلَیْهِ عِوَضاً فِى الدَّارَیْنِ.
و گفته شده اخلاص به این است که عمل کننده در برابر عملش عوض و مزدى در دو دنیا نخواهد.
و از صاحب «غرایب البیان» نقل شده است که خالصان آنها هستند که عبادت خدا کنند به طورى که نبینند خود را درعبودیت او و نه عالم و اهل آن را و تجاوز نکنند از حد عبودیت در مشاهده ربوبیت.»
حقیقت نیّت در روایات
رسول اللّه صلى الله علیه و آله فرمود:
یُحْشَرُ النّاسُ عَلى نِیّاتِهِمْ.
مردم در روز قیامت بر اساس نیّتهاى خود محشور مىشوند.
یا ایُّهَا النّاسُ انَّمَا الْاعْمالُ بِالنِّیّاتِ، وَ انَّما لِکُلِّ امْرِئٍ مانَوى، فَمَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ الَى اللّهِ وَ الى رَسُولِهِ، فَهِجْرَتُهُ الَى اللّهِ وَ الى رَسُولِهِ، وَ مَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ الى دُنْیا یُصیبُها اوِامْرَأَهٍ یَتَزَوَّجُها فَهِجْرَتُهُ الى مَا هاجَرَ الَیْهِ.
اى مردم! اعمال فقط و فقط بر اساس نیّتهاست، و براى انسان همان است که نیّت کرده، پس کسى که هجرتش به سوى خدا و رسول است، سود هجرت به سوى خدا و رسول نصیب اوست، و کسى که هجرتش به سوى دنیاست تا به مال دنیا برسد، یا به سوى یک زن است تا به کام او دست یابد نصیبش از هجرت همان دنیا و همان زن است.
انَّما یَبْعَثُ اللّهُ الْمُقْتَتِلینَ عَلَى النّیّاتِ.
فقط و فقط خداوند مقاتله کنندگان را بر اساس نیاتشان به صف قیامت وارد مىکند.
مردى بر رسول خدا گذشت، کسى از اصحاب آن حضرت را سخت کوش و با نشاط و سرحال دید. به حضرت گفتند: کاش این سخت کوشى و نشاط در راه خدا بود! حضرت فرمود: آن که در سخت کوشى نیّتش براى اداره فرزندان کوچک خود است قطعاً کارش در راه خدا است.
و آن که به خاطر پدر و مادر پیرش بکوشد آنهم در راه خدا است و آن که براى حفظ خودش بکوشد آنهم در راه خدا است، و هر کس براى ریا و فخر فروشى وارد عمل و کار و کوشش شود، او در راه شیطان است.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به ابوذر فرمود:
یا اباذَرٍّ! هُمَّ بِالْحَسَنَهِ وَ انْ لَمْ تَعْمَلْها لِکَیْلا تُکْتَبَ مِنَ الْغافِلینَ.
اى ابوذر! به قصد انجام عمل نیک باش، اگر چه موفق به انجام آن نشوى، تا از طایفه غافلان به حساب نیائى.
مَنْ اتى فِراشَهُ وَ هُوَ یَنْوى انْ یَقُومَ فیُصَلَّى مِنَ اللَّیْلِ فَغَلَبَتْهُ عَیْنُهُ حَتَّى یَصْبَحَ کُتِبَ لَهُ مانَوى وَکانَ نَوْمُهُ صَدَقَهً عَلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ.
کسى که وارد رختخواب شود و نیّتش این باشد که براى نماز شب برخیزد، ولى خواب بر دیدگانش غلبه کند تا وقت صبح، آنچه را که نیّت کرده در پروندهاش مىنویسند، و خواب او از جانب حضرت حق براى او به منزله صدقه است.
نِیَّهُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ، وَ نِیَّهُ الْفاجِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ.
نیّت مؤمن از عملش بهتر، و نیّت بد کار از عملش بدتر است.
امیر المؤمنین علیه السلام در باب نیّت مىفرماید:
النِّیَّهُ اساسُ الْعَمَلِ.
نیّت، ریشه عمل است.
الْأَعْمالُ ثِمارُ النّیّاتِ.
کارها میوه نیّتها هستند.
قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ عَمَلُهُ عَلى قَدْرِ نِیَّتِهِ.
ارزش مرد به اندازه همّت او، و قیمت عملش به اندازه نیّت اوست.
احْسانُ النِّیَّهِ یُوجِبُ الْمَثُوبَهَ.
نیکى و خوبى نیّت، موجب اجر الهى است.
حبّه عرنى از اصحاب حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است، مىگوید: امام على علیه السلام بیت المال بصره را پانصد درهم، پانصد درهم بین یارانش قسمت کرد، و پانصد درهم براى خود برداشت، کسى که حاضر در جنگ نبود خدمت حضرت رسید، عرضه داشت یا امیرالمؤمنین من قلباً با شما بودم گرچه شخصاً حاضر در جبهه نبودم، از غنیمت چیزى به من بده، حضرت آنچه براى خود برداشته بود به او داد، و براى خودش نصیبى از غنیمت نماند. امام على علیه السلام در نهج البلاغه مىفرماید:
مَنْ ماتَ مِنْکُمْ عَلى فِراشِهِ وَهُوَ عَلى مَعْرِفَهِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ اهْلِ بَیْتِهِ ماتَ شَهیداً، وَ وَقَعَ اجْرُهُ عَلَى اللّهِ، وَاسْتَوْجَبَ ثَوابَ مانَوى مِنْ صالِحِ عَمَلِهِ، وَقامَتِ النّیَّهُ مَقَامَ اصْلاتِهِ لِسَیْفِهِ.
هر کس بر اساس معرفت حق رب و حق رسول خدا و اهل بیت پیامبر، در رختخوابش بمیرد، شهید از دنیا رفته و اجرش بر عهده خداست، و آنچه از عمل صالح نیّت کرده مستوجب ثواب آن نیّت است، و نیّت بجاى شمشیر کشیدن در راه خدا است.
رُبَّ نِیَّهٍ انْفَعُ مِنْ عَمَلٍ.
چه بسا نیّتى که سودش از عمل بیشتر است.
مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زادَ اللّهُ فِى رِزْقِهِ.
کسى که نیتّش نیکو باشد، خداوند به روزیش بیفزاید.
انَّ اللّهَ سُبْحانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّهِ وَ السَّریرَهِ الصّالِحَهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ الْجَنَّهَ.
به حقیقت که خداوند به خاطر صدق نیّت و باطن شایسته هر کس از بندگانش را که بخواهد به بهشت مىبرد.
در فراز دیگر نهج البلاغه امام على علیه السلام مىفرماید:
وَلَوْ انَّ النّاسَ حینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزَعُوا الى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِیّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شارِدٍ، وَاصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فاسِدٍ.
اگر مردم به هنگام نزول بدىها، و زوال نعمتها، به صدق نیّت و شوق قلب به خدا پناه ببرند، هر آینه از دست رفتهها را به آنان باز گرداند، و تمام مفاسد آنان را اصلاح نماید.
عِنْدَ فَسادِ النِّیَّهِ تَرْتَفِعُ الْبَرَکَهُ.
به وقت فساد نیّت، برکت برداشته مىشود.
حضرت صادق علیه السلام خلود دربهشت و جهنم را معلول نیّت مىداند:
انَّما خُلِّدَ اهْلُ النَّارِ فِى النّار لِانَّ نِیّاتِهِمْ کانَتْ فِى الدُّنْیا انْ لَوْ خُلِّدُوا فِیها انْ یَعْصُوا اللّهَ ابَداً، وَانَّما خُلِّدَ اهْلُ الْجَنَّهِ فِى الْجَنَّهِ لِانَّ نِیّاتِهِمْ کانَتْ فِى الدُّنْیا انْ لَوْ بَقُوا فیها انْ یُطیعُوا اللَّهَ ابَداً.
خلود اهل آتش فقط به خاطر این است که آنان نیّت داشتند اگر براى همیشه در دنیا بمانند، خدا را به طور دائم معصیت کنند، و خلود اهل بهشت در بهشت براى این است که در نیّتشان بود اگر تا ابد در دنیا بمانند خداوند را اطاعت و عبادت کنند.
عاشقان حضرت حق هر چه در دنیا بمانند، جز طاعت و عبادت خدا به مذاقشان خوش نیاید، و مهجوران هر چه در دنیا مکث کنند، جز از گناه و معصیت لذت نبرند، و این هر دو بر اساس نیتّشان عمل مىکنند، و این نور باطن است که باعث خلود در بهشت، و ظلمت قلب است که موجب خلود درعذاب است.
با توضیحى که درباره احسن نیّت داده شد، معناى احسن عمل هم روشن مىشود؛ زیرا احسن عمل، محصول احسن نیّت است.