دراويش نعمت اللهي گنابادي

نظريه صريح شما در مورد دراويش نعمت الهي گنابادي و دليل رد يا تاييد آنها؟

با تشکر از شما دوست عزيز، پاسخ پرسش شما را در چند بند عرض مي‌کنم:
معرفي اجمالي سلسله نعمت اللهيه گناباديه:
مؤسس اين سلسله را شخصي به نام شاه نعمت الله ولي مي دانند. البته شاه نعمت الله خود اقدام به تشکيل اين فرقه ننموده بلکه به دليل تأثيرات عميق انديشه هاي او بر اين فرقه و رهبران فرقه که از فرزندان او به شمار مي رفتند، شاه نعمت الله را باني اين فرقه مي دانند. رهبري سلسله هاي صوفي بر عهده اشخاصي با نام قطب مي باشد و اقطاب اين سلسله ها براي اعتبار بخشيدن به خود، نسبتشان را به ائمه معصوم عليهم السلام مي رسانند. آنان بر اين عقيده اند که امور طريقت ملت، از طرف امام معصوم بر عهده اقطاب تصوف قرار گرفته و آنان جانشينان ائمه در اين امر مي باشند. سلسله نعمت اللهيه نيز از اين امر مستثني نبوده و نسبت اقطاب خود را به امام هشتم عليه السلام و از ايشان به حضرت امير عليه السلام مي رسانند. قطب سي و نهم اين سلسله سلطان محمد گنابادي بود که از زمان او به بعد اين سلسله با نام نعمت اللهيه گناباديه مشهور گرديد. البته لازم به ذکر است که در قرون دوازدهم و سيزدهم مدعياني در قطبيت اين سلسله پيدا شدند که هر يک خود را داراي اجازه نامه کتبي از قطب قبل براي رياست بر اين سلسله مي دانستند. اما شاخه گناباديه نسبت به ديگر اقطاب مدعي از معروفيت بيشتري برخوردار مي باشد.
اصول اين فرقه:
اکثر احکام آن‌ها تقريبا با مذهب شيعه اثني عشري مشابه است اما بزرگترين تفاوتشان با ما شيعيان اثني عشري اين است که در زمان غيبت حضرت قائم عليه السلام تا زمان فعلي معتقد به قطبيت 40 نفر هستند و خود را پيرو آن‌ها دانسته و اين قطب ها براي پيروان در واقع حکم امام را دارند و خودشان را فدايي و بنده قطب دانسته و از پسوندهايي که شيعيان بعد از اسم امام زمان عليه السلام مي گويند مثل : روحي لتراب مقدمه فداه و غيره براي قطبشان استفاده مي کنند . آن‌ها در واقع با روحانيت و مراجع تقليد اختلاف داشته و اصل مرجع تقليد در شيعه اثني عشري را تنها جانشين امامان معصوم در امر شريعت مي دانند. بر اين اساس ولايت فقيه را رهبر طريقتي و معنوي ندانسته و قطب خود را رهبر طريقت مي دانند که همه بايد مريد همان قطب باشند. از ويژگي هاي بارز اين سلسله اين است که به خلاف ديگر سلاسل تصوف، گوشه گير نبوده و در مسائل اجتماعي و سياسي حضور فعال دارند و خود را از جامعه دور نگاه نمي دارند، مانند برخي از سلاسل ديگر چون خاکساريه داراي لباس خاص و خرقه پشمينه نمي باشندو جامه مخصوص ندارند، به کسب و کار اهميت داده و مانند برخي از سلاسل به گدايي و دريوزگي اشتغال ندارند و اين که خود را شيعه اثني عشري دانسته و مقيد به احکام شرعي معرفي مي نمايند.
ذکر پاره اي از احکام و عقايد اين سلسله:
ولايت: ولايت در ديدگاه آنان عبارت است از پذيرش بيعت امامان معصوم و در زمان غيبت پذيرش بيعت اقطاب، تا کسي اين بيعت را انجام ندهد گرچه همه عمر به عبادت و طاعت مشغول باشد، فايده‌اي ندارد. هنگامي که چنين بيعتي حاصل شد صورت ملکوتي قطب وارد قلب مي شود و خداوند حيا مي کند شخص بيعت کننده را اگر چه از فاجران باشد، عذاب کند.
اقطاب، محدّث هستند: در ديدگاه ايشان هر سخني که قطب بگويد در حکم احاديث ائمه اطهار بوده و لازم است تبعيت شود.
شريک بودن با پيامبر در برخي از احکام: اقطاب در بعضي از احکام نظير حرام بودن همسران پيامبر بر مؤمنان ديگر، با ايشان شريک بوده و در نبيجه همسران آنان بر مريدان حرام مي باشند و بعد از وفات اقطاب کسي حق ازدواج با همسران آنان را ندارد.
منحصر بودن طي کردن راه سير و سلوک در اين سلسله: اقطاب اين سلسله بر اين عقيده اند که ديگر سلاسل تصوف بر حق نبوده و تنها راه طي کمال و رسيدن به خداوند از طريق سير و سلوک اقطاب اين سلسله امکان دارد.
نياز به إذن در امامت جماعت: تنها کسي مي تواند به امامت جماعت منصوب باشد که از جانب قطب يا نماينده قطب اجازه داشته باشد. در نتيجه شرايطي که در احکام براي امامت جماعت آمده است کفايت از امامت نمي کند بلکه اگر کسي آن شرايط را داشته باشد اما مأذون از قطب نباشد، صلاحيت امامت ندارد.
مصافحه با اقطاب و ممنوعيت مصافحه با ديگران: از جمله آداب اين سلسله مصافحه فقري مي باشد. که به روش مخصوصي به يکديگر دست داده و دست يکديگر را مي بوسند. قطب حق مصافحه با تمامي مريدان اعم از مرد و زن، پير يا جوان را دارد و بر طبق فرمايشات قطب، مصافحه تنها بين مريدان و قطب انجام مي گيرد و نه خارج از سلسله.
عشريه: يکي از اعتقادات جدي اين فرقه ، پرداخت عشريه به قطب به جاي خمس و زکات است. به اين ترتيب که هر صوفي بايد يک دهم درآمد خود را به قطب يا نماينده قطب بپردازد.
سلطان محمد گنابادي در اين زمينه مي گويد:
يک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود؛ مغني از زکات زکوي و از خمس خواهد بود.
(نابغه علم و عرفان، ص203-204).
سماع و غنا: در اين سلسله به خلاف سلاسل ديگر صوفيه، سماع و غنا ممنوع مي باشد.
تقيد به شارب و سبيل: آنان مقيد به بلند گذاشتن سبيل خود بوده و اين براي اقطاب اجباري است. بر طبق باور اين سلسله مريد و قطب مشغول طواف محبوب است و در طواف کوتاه کردن موها ممنوع مي باشد، و اين مطلب در ديدگاه ايشان فقط بر شارب صدق مي کند. البته شايد شارب به عنوان سمبلي براي چنين عقيده اي باشد.
تعدد زوجات در اين سلسله ممنوع است.
مريد عقيده دارد که قطب عالم به غيب بوده و حتي در پنهان مي تواند اعمال مريد را ببيند و اعمال بد مريد حکم خنجري در قلب قطب مي باشد.
قضاوت در مورد اين سلسله:
سلسله گناباديه از چند جهت داراي اشکال است که به برخي از مهمترين آن ها تنها اشاره اي مي نماييم و شما را به کتاب گناباديه، عقايد و تاريخ از علي حسن بيگي، ارجاع مي دهيم.
مهمترين اشکال اين سلسله، جدايي طريقت از شريعت از زمان معصوم مي باشد. آنان معتقدند که شريعت بعد از معصوم به فقها رسيده و طريقت به اقطاب اين سلسله. اين عقيده تالي فاسد زيادي دارد. از جمله اين که مي توان فقيهي جامع شرايط پيدا کرد که از عنصر معنويت و تقوا خالي باشد و مي توان قطبي پيدا کرد، که خود احکام را نفهمد و به ارشاد معنوي مريدان بپردازد.
از جمله اشکالات ديگر اين فرقه، مقام بالايي است که براي اقطاب خود قائل بوده و آنان را همطراز امامان مي شمارند. مقاماتي که حتي ما براي فقهاي بارز شيعه قائل نيستيم و به تبع اين مقامات به دست بوسي، پابوسي و حتي سجده بر اقطاب خود مي پردازند.
ديگر اشکال اين فرقه پرداخت عشريه است. که در هيچ روايتي و آيه اي بر آن تاکيد نشده و از مصاديق بارز بدعت در دين محسوب مي شود و به تبع آن دو فرع مهم از فروع دين را کنار گذاشته و به آن بي اعتنا مي باشند.
اين سلسله گر چه به صراحت بر اين عقيده نيستند که اقطاب به دليل طي مسير و وصول به خداوند به عبادت نيازي ندارند و عبادت مخصوص بندگان است، اما در عمل بر طبق مشاهدات، بي مبالاتي برخي از اقطاب را نسبت به احکام عبادي مي توان ديد.
همطراز دانستن سخنان اقطاب با احاديث اهل بيت از بدعت هاي ديگر اين سلسله در دين است. و آن چه در پايان بايد به آن پرداخت اين است که اگر به حقيقت، تنها راه رسيدن به خداوند متابعت از اين سلسله مي باشد پس آن همه اختلافات بر سر قطبيت سلسله نعمت اللهيه که همه آنان خود را بر حق مي شمردند چيست؟ و ا زکجا مي توان فهميد که ديگر مدعيان قطبيت حقيقت را نگفته اند. به خصوص که قطبيت در اين سلسله با اجازه نامه کتبي قطب قبل صورت ميگرفته و جالب است که همه مدعيان داراي چنين اجازه کتبي بوده اند.
کوتاه سخن اين که گر چه بسياري از عقايد اين سلسله با شيعه و دين ما مطابقت دارد اما با بدعت هاي زيادي در آميخته و چنين امري دوري از اين سلسله ها و گرايش به معنويت حقيقي که حاصل تلاش عرفاي راستين از جمله علامه طباطبائي ها و ... مي باشد را ضروري مي نمايد.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: تــصــوّ ف و صــو فـی گــری

تاريخ : جمعه ۲۶ تیر ۱۳۹۴ | 15:5 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |