زمزمه های راهیان کربلا

چیزی نگو تا نوحه خوان باد صبا باشد - بگذار تاول ترجمان ماجرا باشد

آخر رها کردم دلم را اول این راه - حیف است آهو بچه‌ای در تنگنا باشد

فتح الفتوح ما عمود آخر راه است - فرصت بده فرماندهی کشورگشا باشد

بسیار می‌آید پس از ما اربعین‌هایی - بگذار خاکم کوزه‌های سر جدا باشد

صبح ازل این سوی ما شام ابد آن سو - شاید جهان راه نجف تا کربلا باشد

***

دارم میبینم با پاهای تاول زده - پیاده مهمون اند از راه دور اومده

دل ها قطره قطره راهی دریا شده

بیا که زینب هم داره میاد کربلا - میاد یه کاروان خسته از شام بلا

میان فرشته ها به خونه ی خون خدا

آغوش من بازه برای زوارم - به راهتون چشم من و علمدارم

کسی که با شوق زیارت اربعین - به عشق دیدارم میاد به این سرزمین

میان استقبالش زهرا و ام البنین

خودم مسافرای عاشقو صدا زدم - خودم دارم کنارتون میام قدم به قدم

خودم دل شما رو می برم به اون حرم

دوای درداتون غبار این راهه - به راهتون چشم شهید شش ماهه

تویی که اینجایی به دعوت خواهرم - خودم همراهت تا قیامت و محشرم

بهشتی هستی با شفاعت مادرم

بهشت همه اش یه گوشه ای از این ضیافته - بهشت خودش تو آرزوی این زیارته

بهشت یه جلوه از شکوه این قیامته

یار من هرکی بیاد در خونه ام - منم دلم تنگه برای مهمونم

دلای دریایی میون این جاده ها - میان دریا دریا تو جمع دلداده ها

اسیر این راهن تموم آزاده ها

میام میون موکب ها کنار زائرا - میام خودم کنار تک تک مسافرا

میام برای آب و دونه کبوترا

آغوش من بازه برای زوارم - به راهتون چشم من و علمدارم

***

از نجف عرش خدا - می رویم کرببلا

یاد شهیدان و روح خدا هستیم - زوّار مظلوم کرببلا هستیم - مظلوم حسین جانم

دل پریشان می رویم - دیده گریان می رویم

رویم به جایی که محشربپاگشته - رأس حسین بن علی جدا گشته - مظلوم حسین جانم

سر دهد آوای غم - فاطمه با قدّ خم

آبت ندادندای نوردوعین من - تشنه لب عطشان مظلوم حسین من- مظلوم حسین جانم

آن حرم عرش خداست - قبر مصباح الهداست

بُوَد به زاری و سوز دل و آوا - شبهای جمعه زهرا زائر آنجا - مظلوم حسین جانم

***

کنار قدم های جابر - سوی نینوا رهسپاریم

ستون های این جاده را ما - به شوق حرم می شماریم

شبیه رباب و سکینه - برای حرم بیقراریم

ازین سردی و سختی راه - به شوق تو باکی نداریم

فدایی زینب - هوادار عشقیم

اگرکه خدا خواست - بزودی دمشقیم

لبيك يابن الحيدر

قَطَعنا اليك الصَّحاري - الا يا امير الفرات

أضِفنا فانّا ضيوفك - اضِف هؤلاء المُشاة

نَسيرُ اليك نهاراً - و نَحلُمْ بك في الليالي

نَعُدُّ الخُطى و العلامات - و نبكيك حتى الوصال

نسيل كَنهرٍ - يا بحر المَعالي

بصَخرٍ و سدٍّ - اَبد لانُبالي

لبيك يابن الحيدر

وُلِدنا على حبّ حيدر - إذن لانخاف المَخاطِر

و نَفديك بالقلب و الروح - و ليس فقط بالحناجر

و الحمدلله صِرنا - بلطفك شعباً أبيّا

سنمشي الى القدسِ يوماً - مع المسلمين سَويّا

سلامٌ على الشام - كَرَمزِ الصُّمود

و قدس و بحرين - اسيرِ القيود

لبيك يابن الحيدر

شاعر: محسن رضواني

***

تزورونی: حاج باسم کربلائی / آلبوم تزورونی / صفر ۱۴۳۲ ترجمه: محمد باقر اسدی

تِزورونی اَعاهِدکُم - به زیارت من می‌آیید، با شما عهد می‌بندم

تِعِرفونی شَفیعْ اِلکُم - می‌دانید که من شفیع شمایم

أسامیکُم اَسَجِّلْهِه أسامیکُم - اسامی‌تان را ثبت می‌کنم

هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم - خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید

وَ حَگّ چَفِّ الکَفیل و الجود وَ الرّایه - قسم به دستان ابالفضل و کرامت و پرچم او

أنا وْ عَبّاسْ وَیّاکُم یَا مَشّایه - من وعباس باشماییم ای که با پای پیاده به سوی من می‌آیید

یا مَن بِعْتو النُفوسْ و جِئتو شَرّایه - ایکه جان‌هایتان را به بهای زیارت من به کف گرفته‌اید

عَلَیّ واجِبْ اَوافیکُم یَا وَفّایه - بر من واجب است تا به شما وفا کنم، ای وفاداران!

تواسینی شَعائرْکُم - عزاداری‌هایتان به من دلداری می‌دهد

تْرَوّینی مَدامِعْکُم - و اشک‌هایتان مرا سیراب می‌کند

اَواسیکُم أنَا وْ جَرْحی أواسیکُم - من و زخم‌هایی که بر تن دارم به شما دلداری می‌دهیم

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم - خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید

تِزورونی اَعاهِدکُم - به زیارت من می‌آیید، با شما عهد می‌بندم

تِعِرفونی شَفیعْ اِلکُم - می‌دانید که من شفیع شمایم

أسامیکُم اَسَجِّلْهِه أسامیکُم - اسامی‌تان را ثبت می‌کنم

هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم - خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید

هَلِه یَلْ ما نِسیْتْ و عَلْ وَعِدْ  تِحْضَرْ - خوش آمدید ای که وعده‌ تان را فراموش نکرده و بر سر موعد حاضر می‌شوید

إجِیْتْ و لا یْهَمَّکْ لا بَرِدْ لا حَرّ - آمدید در حالی که نه گرما برای‌تان مهم بود و نه سرما

وَ حَگ دَمْعِ العَقیله و طَبرَه الأکبَر - قسم به اشک زینب و فرق شکافته اکبر

اَحَضْرَکْ و ما أعوفَکْ ساعه المَحْشَرْ - در محشر کنارتان خواهم بود و رهایتان نمی‌کنم

عَلَی المَوعِدْ اَجی یَمکُم و لا اَبْعَدْ و اعوفْ عَنْکُم - در وقت دیدار پیشتان می‌آیم و دور نمی‌شوم و رهایتان نمی‌سازم

مُحامیکُم وَ حَگ حِیدَرْ مُحامیکُم - پشتیبانتان هستم به حقّ حیدر پشتیبانتان هستم

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم - آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید

تِزورونی اَعاهِدکُم - به زیارت من می‌آیید، با شما عهد می‌بندم

تِعِرفونی شَفیعْ اِلکُم - می‌دانید که من شفیع شمایم

أسامیکُم اَسَجِّلْهِه أسامیکُم - اسامی‌تان را ثبت می‌کنم

هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم - خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید

یَا هَلْشایِلْ رایه وْ جایْ گاصِدنی - ای آنکه پرچم به دست قصد دیدار مرا کرده‌اید

تِعْرُف رایَتَکْ بی مَن تُذَکِّرْنی؟ - می‌دانی که پرچمت مرا به یاد چه کسی می‌اندازد؟

بِلکطَعو چْفوفه وْ صاحْ اِدْرِکْنی - به یاد آن دست بریده‌ای که فریاد زد: مرا دریاب

صِحِتْ وَیلاه یا اخویه وْ ظَهَرْ مِحْنی - و با شنیدن آن صدا، آشکارا فریاد زدم که بی‌برادر شدم و اندوهم بر من آشکار شد

کِسَرْ ظَهری سَهَمْ هَجْرَکْ - تیر هجرت کمرم را شکست

نِفَدْ صَبری بَعَدْ عُمرَکْ - بعد از شهادتت صبرم به پایان رسید

اُوَصّیکُمْ عَلَی الرّایِه اُوَصّیکُمْ - سفارش این پرچم را به شما می‌کنم

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم - خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید

تِزورونی اَعاهِدکُم - به زیارت من می‌آیید، با شما عهد می‌بندم

تِعِرفونی شَفیعْ اِلکُم - می‌دانید که من شفیع شمایم

أسامیکُم اَسَجِّلْهِه أسامیکُم - اسامی‌تان را ثبت می‌کنم

هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم - خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید

یَا مَنْ گاصِدْ إلَیَّ و دَمْعِه تِجْریهْ - ای که با چشمان اشکبار قصد زیارت مرا کرده‌اید

اَعرُفْ حاجِتَکْ مو داعی تِحْچیهِ - حاجت‌تان را می‌دانم، نیازی به گفتن نیست

وَحَگ نَحرِالرِّضیع اِلحاجِه اَگضیهِ - قسم به گلوی شیرخواره، حاجت‌تان را برآورده می‌کنم

یَا زائرْ عاهَدِتْ کِلْ عِلّه اَشْفیهِ - زائران من، عهده کرده‌ام که هر بیماری را شفا دهم

اَخو زینب فَرَحْ بیکُمْ - برادر زینب به خاطرتان شاد شد

هَله وْ مَرحَبْ یُنادیکُم - خوش آمدید صدایتان می‌زند

یُحَیّیکُم اَبو الغیره یْحَیّیکُم - مرد غیرتمند به شما درود می‌گوید

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم - خوش آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید

تِزورونی اَعاهِدکُم - به زیارت من می‌آیید، با شما عهد می‌بندم

تِعِرفونی شَفیعْ اِلکُم - می‌دانید که من شفیع شمایم

أسامیکُم اَسَجِّلْهِه أسامیکُم - اسامی‌تان را ثبت می‌کنم

هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم - خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید

زینبْ مَنْ تُشاهِدکُم تِزورونی - زینب هنگامی که شما رامیبیندکه زیارتم میکنید، می‌گوید:

تُنادیکُم لِوَنْ بِالطَّفّ تحضُرونی - کاش در جنگ حاضر می‌شدید

ما اَمْشی یِسْره وْ لا یَسلِبونی - که مرا به اسیری نمی‌بردند و مرا غارت نمی‌کردند

و لا بسیاطهم غَدَر یْضرِبونی - با تازیانه‌های خیانت نمی‌زدند

تُنادینی: أنَا الجیره وْ صَد عَنّی أبو الغیره - صدایم می‌زند که من در بندم و سرور غیرتمندان از دستم رفت

اَبَچّیکُم عَلی مْصابه اَبَچّیکُم - شما را بر این مصیبت می‌گریانم

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم - خوش آمدید ای زائران من،‌ خوش آمدید

تِزورونی اَعاهِدکُم - به زیارت من می‌آیید، با شما عهد می‌بندم

تِعِرفونی شَفیعْ اِلکُم - می‌دانید که من شفیع شمایم

أسامیکُم اَسَجِّلْهِه أسامیکُم - اسامی‌تان را ثبت می‌کنم

هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم - خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید

آقایی می‌گفت: من در محل زندگی و اسکان و شهرم حال پیاده روی ندارم. گاهی با موتور و ماشین می‌روم. ولی برای آقا أباعبدالله حاضر هستم دهها و صدها کیلومتر پیاده بروم. زیر آفتاب با پاهای تاول زده بروم...

در مسیر بیش از 85 كیلومتری

در مسیر بیش از 85 كیلومتری حرم امیرالمومنین (ع) تا حرم ابا الفضل العباس (ع) هر 50 متر تیرك چراغی وجود دارد كه بر روی آن شماره ای نصب شده است. مجموع این 1452 تیرك بهترین مقیاس برای تعیین میزان مسیر طی شده توسط افرادی است كه به سمت كربلا پیاده می روند.

این جمعیت میلیونی که هرساله از سراسر جهان درکربلا گردهم آمده و مردمان این سرزمین چه مهمان‌نوازانی هستند و چه زیبا از زائران امام حسین(ع) پذیرایی می‌کنند؛ به‌گونه ‌ای که هیچ زائری بدون پذیرایی نخواهد ماند و دراین‌خصوص نگرانی ندارد. بسیاری از ساکنان این سرزمین مقدس، خودشان تمکّن مالی چندانی ندارند و در زندگی خویش با مشکلاتی مواجه هستند؛ اما اینان در طول سال، مقداری از پولشان را برای زائران اربعین ذخیره کرده و در این روزها از مهمانان ویژه ابی‌عبدالله پذیرایی می‌کنند.

تهران- الکوثر: معنی لغوی موکب دسته ، حرکت دسته جمعی ، راهپیمایی ، کاروان ، قافله ، مسیر است. در مسیر زائران موکب‌ها و خیمه‌های فراوانی برای پذیرایی برپا شده است که صحنه‌های بسیار زیبایی را خلق می‌کنند. اکثر مردم قبایل و عشایر مختلف در این مسیر خیمه و چادر برپا کرده و با تمامی دارایی خود حتی به اندازه قرص نان یا با شستن پای زائران به مردم خدمت می‌کنند و این خدمت را برای خود افتخاری بزرگ می‌دانند. در طول مسیر علاوه بر موکب‌ها و خیمه‌های کوچک، خیمه‌های بزرگ و درمانگاه‌هایی وجود دارد که برای استراحت و درمان مناسب‌تر هستند

در مسیر اصلی پیاده روی زائران حسینی که ۸۲ کیلومتر طول دارد موکب‌های فراوانی برای پذیرایی از زائران وجود دارد که مهم‌ترین آنان موکب ستاد بازسازی عتبات عالیات، موکب‌های امام رضا(ع)، موکب شیعیان عربستان، موکب شباب قاسم، موکب مضیف حضرت عباس(ع) و موکب مدینه الزائرین است که علاوه بر آنان اهالی هر منطقه ‌ای که در مسیر پیاده روی زائران قرار دارند نیز مبادرت به برپایی موکب کرده‌ اند و با ارائه خدمات رفاهی زائران را در طی طریق به سمت کربلای معلی یاری می‌کنند.

کتاب می خوانیم: «تبلیغات موکب ها برای جذب میهمانان شگفت آور است. هر کسی به زبانی تلاش می کند تا صبحانه را در موکبش صرف کنی. بعضی ها راه را بر تو می بندند و به التماس کشان کشان به سمت سفره خانۀ موکبشان هدایت می کنند؛ «هله بزوار ابا عبدالله هله»؛ خوش آمد به زائران امام حسین (ع)... در مقابل موکب ها،بزرگان محله روی صندلی های معمولی به ردیف نشسته اند و آنها به استقبال و اکرام و اجلال زائران افتخار می کنند. کم و کاستی ها را گوشزد، و جوانان موکب را به خوش رفتاری و مهمان نوازی تشویق می کنند». (کتاب «هروله تا عرش» صفحۀ 38 مجموعه خاطرات یک زائر پیاده از مهران تا کربلاست، که توسط خداداد ابراهیمی تألیف شده)

به گزارش «نسیم آنلاین»، با وجود شلوغی بسیار زیاد در مرز مهران و زمان زیاد برای عبور از آن، وقتی وارد خاک عراق می‌شوی، نخستین موکب عراقی از آن بسیج مردمی (الحشد الشعبی) است؛ رزمندگان بسیج مردمی عراق همانگونه که دلاورانه در حال نبرد با گروهک تروریستی – تکفیری داعش هستند، با تلاش و مهمان‌نوازی ویژه از زائران، با غذا، آب و چای پذیرایی می‌کنند. پس از پذیرایی عراقی ها در مرز، زائران باید حدود 500 متر تا یک کیلومتر خود را به محل توقف خودروهای مسافرکش عراقی برسانند. اتوبوس‌های عراقی، ون‌ها و خودروهای شخصی آماده انتقال زائران به شهرهای مقدس نجف، کاظمین و کربلا هستند. رسیدن به نجف بدلیل ترافیک و وجود محل‌های ایست و بازرسی حدود هشت ساعت زمان می‌برد؛ البته برای رسیدن به کربلا این میزان کمی بیشتر می شود. «بدره» با مردمی مهمان‌نواز، نخستین شهری است که زائرانی ایران از مرز مهران وارد آن می‌شوند؛ افراد فعال در موکب‌های این شهر وقتی خودروهای زائران ایرانی را مشاهده می‌کنند با مسدود کردن راه آنها، به سرعت غذا، آب و چای به آنها می‌رسانند و از زائران دعوت می‌کنند تا از خودورها پیاده شده و در موکب‌ها پذیرایی شوند، اما زائرانی ایرانی ترجیح می‌دهند که در خودور پذیرایی شده تا زودتر به نجف، کربلا یا کاظمین برسند. در ادامه مسیر برای رسیدن به شهر نجف اشرف، شهرهای کوت و دیوانیه و ده‌ها روستا را مشاهده می‌کنی که مردمان آن نیز در مهمان‌نوازانی مثال‌زدنی هستند. در نزدیکی‌های کوت برای اقامه نماز مقابل یکی از موکب‌ها می‌ایستیم و به همراه همراهان نماز مغرب و عشا را بجا می‌آوریم؛ بعد از نماز، عراقی‌ها به سرعت سفره اطعام را پهن کرده و اجازه ندادند زائران بدون صرف غذا از موکب خارج شوند؛ پس از صرف شام، سینی بزرگ شیرینی بامیه عراقی به همراه سینی چای آماده بود؛ مسوول موکب می‌گفت که زائران باید از بامیه خورده و چای عراقی برای رفع خستگی بنوشند. سرانجام پس از یک ساعت پذیرایی کریمانه موکب عراقی، راهی نجف اشرف شدیم؛ در بین راه با توجه به ترافیک موجود، کودکان عراقی را مشاهده می‌کردیم که با زبان شیرین خود زائران را به صرف شام و چای دعوت می‌کنند. از مرز زرباطیه (مهران) تا نجف در حدود هشت ساعت طول کشید و در بین راه، بارها کودکان و جوانان عراقی با آب و چای از زائران حسینی پذیرایی کردند. زائران به هنگام ورود به شهر نجف به دلیل محدودیت ترافیکی، مجبور شدند از خودروها پیاده شده و به سمت حرم مطهر امیرالمومنین علی(ع) حرکت کنند. در این مسیر نیز موکب‌های عراقی با این حال که ساعت از نیمه شب گذشته بود در حال خدمت‌رسانی به زائران حسینی و علوی بودند؛ در مقابل خانه یک عراقی، دختر بچه کوچکی حدود هفت ساله در کنار یک پیرمردی که سینی لیوان شیر در دست داشت، ایستاده بود؛ آنها در حد توانشان از زائران پذیرایی می کنند. موکبی در نجف اشرف، پریزهای متعددی تعبیه کرده تا زائران اربعین به راحتی بتوانند وسایل الکترونیکی خود را شارژ کنند . پس از اقامت دو روزه در نجف اشرف و زیارت مرقد مطهر امیرالمومنین علی(ع) به سمت کربلا، دیار عاشقان رهسپار شدیم. راه حدود 82 کیلومتری نجف به کربلا مملو از موکب‌های عراقی و ایرانی است. آمار دقیقی از موکب های مسیر نجف به کربلا وجود ندارد اما می توان گفت که صدها موکب عراقی در این مسیر مستقر هستند و از زائران حسینی پذیرایی کریمانه می کنند. در شهر مقدس کربلا نیز قدم به قدم موکب عراقی در حال پذیرایی از زائران حسینی هستند؛ وقتی که در خیابان ها و کوچه های کربلا به سمت حرم مطهر سیدالشهدا (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) قدم برمی داری، کودکان و نوجوانانی را می بینی که دست زائران حسینی را گرفته و از آنها خواهش می کنند تا در موکب آنها پذیرایی شوند و به گونه ای با التماس زائران را برای پذیرایی در موکب خود دعوت می کنند که انسان از کرامت آنها شرمنده می شود.

وقتی رسیدیم به موکب انگار دنیا را بهمان داده بودند. خستگی و گرما امانمان را بریده بود. رفتیم داخل و افتادیم. کمی که نشستیم، یکباره حس کردیم همه چیز عجیب و غریب است انگار. مثل اینکه داشتیم خواب میدیم. همه تعجب کرده بودند از تمیزی و زیبایی آنجا. تمیزی همه چیزش. حتی لیوان‌ها و بشقاب ها و... صاحب موکب هم که مرد میانسالی بود، آرام و قرار نداشت  و مثل پروانه دور بچه ها میگشت. کلی راه آمده بودیم. تشنه بودیم و توی آن هوای گرم، آبمیوه‌ها بدجوری چشمک می‌زدند... چند لیوان آبمیوه را با سلیقه ،کنار هم چیده بودند توی یخچال . بچه‌های گروه باورشان نمی‌شد آبمیوه ها مجانی باشد.گفتند: راه بیفتیم، اینجا پولیه! بیاید بریم جای دیگه یه جرعه آب بخوریم اقلا. یکی با نا امیدی از صاحب موکب پرسید: فلوس؟ فلوس؟ کم قیمه؟ (قیمتش چند است؟) صاحب موکب خشکش زد. انگار برای او که با تمام عشقش  داشت کار می‌کرد شنیدن این حرف خیلی گران تمام شده بود. رنگ به رنگ شد. بعد، بی معطلی از جیبش اسکناسی درآورد! بجای دستمال گذاشت زیر یکی از لیوان‌های آبمیوه و در حالیکه به سختی می‌خواست فارسی صحبت کند،‌ با همان لهجه غلیظ عربی گفت: بفرما ... یا حسین (علیه اسلام)..صلوات بفرست. کیوان امجدیان . (کتاب"ستون هزار و چهارصد و پنجاه و دو" نشر فرآهنگ اندیشه)

بر پرچمی بر روی چادر موکب فدیة الحسین نوشته بودند: «لو تمطر دواعش هم نزور حسین» به این مضمون که اگر داعشی های آدم کش همچون باران بر ما بریزند، دست از زیارت امام حسین بر نمی داریم. این زیارتی است که در بسیاری از موارد، زائرانش جانشان را از دست داده اند.

بر پرچمی در موکب طریق الشهاده نوشته بودند: لو قطعوا ارجلنا و الیدین - نأتیک زحفاً سیدی یا حسین . اگر دست و پای ما را قطع کنند، با سینه خیز به سویت می آییم ای آقایم، ای امام حسین!

برپاکنندکان موکب خدام علی الأکبر نجف اشرف، این ابیات را نوشته بودند: تمشی إلیک توسلا خطواتی - و أعدها إذ أنها حسناتی - و وددت لو أن الطریق لکربلاء - من مولدی سیرا لحین مماتی - لأنادی فی یوم الحساب تفاخرا -  أفنیت فی حب الحسین حیاتی . بسوی تو گام بر می دارم و آنها را به عنوان حسناتم می شمارم. دوست داشتم اگر سیر در راه کربلا از زمان تولد تا مرگم ادامه داشت، در روز قیامت با افتخار ناله سر دهم که تمام عمرم را در محبت به امام حسین گذراندم.

درموکبی نوشته بودند: «لا تسألنی ابن من، والأهل أین، هاک اسمی خادماً عند الحسین.» مضمونش این است که از اسمم و نام پدرم و اهلم نپرسید؛ من خادم درگاه حسینم. این اکرام و اطعام را نه از باب صدقه ای به فقیری، بلکه از باب پذیرائی از عزیزترین مهمان، انجام می دهند. نه تنها در این خدمت منتی بر کسی نمی نهند، بلکه منت دیگران را برای قبول این خدمت می پذیرند و این کار را مایۀ افتخار و شرف خود می دانند. بر بسیاری از موکب ها می دیدی که این مضمون را نوشته اند.

برموکب طریق النجاة، متعلق به عشیرۀ خفاجه نوشته بود: حب الحسین هویتنا  و خدمه زوار الحسین شرف لنا . محبت به امام حسین (ع) هویت ماست و خدمت به زوار آن حضرت مایۀ شرافت ماست.

بر موکب خدام سفیر الحسین نوشته بودند: کل الخدم تنهان شفناه بالعین - بس بکرامة تعیش خدام الحسین . به تجربه یافته ام که همۀ خدمتکاران خوار مى شوند، جز خدمت گزاران امام حسین (ع) که با عزت و کرامت زندگی می کنند.

در جایی نوشته بودند: حب الحسین یجمعنا دوما خادم الحسین. عشق به امام حسین ما را به عنوان خادمانش گرد هم می آورد.

موکب سبایا نینوا اهالی الموصل شعارشان این بود که: «والله لن تمحو ذکرنا و لن تمیت وحینا.» آیا امثال داعش می توانند بر چنین ملتی حکومت کنند! (منبع: وبسایت محمد فنائی اشکوری)

زائر معلول از ناصریه : تک و تنها توی مسیر دیوانیه به السنیه دیدیمش ، ازش پرسیدیم خسته نمیشی؟ گفت همه با پاهاشون میرن و خسته میشن؛ منم دستام توی این راه خسته میشه ، گفت: ۱۱ ساله از شهر ناصریه با ویلچرم میرم سمت کربلا ، این مسیر طولانی رو ۶ روزه با ویلچرم طی میکنم تا برسم کربلا ، این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست … (نویسنده: روح اله کرمی راد)

گاهی از پیاده‌ها می پرسیدیم که آیا احتمال نمی‌دهید که انفجاری در مسیر پیاده ‌روی رخ دهد؟ آیا از اینگونه خطرات بالقوه نمی‌ترسید؟ چه اصراری دارید که در این برنامه شرکت کنید؟ جوابشان خیلی ساده و زیبا بود، اکثراً یک جواب می‌دادند و فقط یک شعر برایمان می‌خواندند؛ لو قطّعوا ارجلنا و الیدین - نأتیک زحفاً سیدی یا حسین . اگر پاها و دست هایمان را قطع کنند / با حالت سینه‌خیز خود را روی زمین می‌کشیم و به سمت تو می‌آئیم و به تو لبیک می‌گوئیم ای سید و مولای ما؛ ای حسین.

در کنار موکب دختر جوانی را همراه یک پیرمرد شکسته دیدیم و توجه‌مان به ایشان جلب شد. نشسته بودند روی صندلی‌های پلاستیکی کنار موکب و استراحت می‌کردند. دختر یک پا نداشت و دو عصا به جای یک پای نداشته در دستانش بود! به نظر می‌آمد که همین خسته ‌اش کرده و نشسته ‌اند اینجا تا رفع خستگی کند. ما هم گوشه ‌ای کمین کرده بودیم تا این استراحت تمام شود و بلند شود و راه برود و ما از این راه رفتن فیلم بگیریم. خیلی گذشت ولی از جایشان بلند نشدند. شاید اگر همینطور می‌گذشت بی خیال می‌شدیم اما گویی نیرویی نگهمان داشت. پیرمرد و دختر کم‌کم متوجهمان شدند و توقع داشتیم که خیلی از اینکه زیر نظر داریمشان خوشحال نشوند ولی همین که فهمیدیم اینگونه نیست نزدشان رفتیم. اول کار فقط می‌خواستیم از راه رفتن دختر چند ثانیه بگیریم و قصدمان از اول مصاحبه نبود ولی قسمتمان که بود! خود به خود به این کشیده شدیم. از پیرمرد پرسیدیم از کجا می‌آئید؟ خواست جوابی بدهد ولی دیدیم صدایی از دهانش بیرون نمی‌آید! متعجب ماندیم، با زحمت و بسیار ضعیف سخنی می‌گفت و سپس دختر کلامش را تکرار می‌کرد. دختر گفت از بصره می‌آئیم، پرسیدیم چند روز است که در جاده و بیابانید و گام بر می‌دارید؟ گفت چهارده روز! پرسیدیم سوار بر ماشین هم بوده‌ اید؟ قاطع گفتند لا! ماشیاً، بالاقدام! وا ماندیم ناگهان! الله اکبر، آن پیرمرد با آن وضع و این دختر با این حال ۱۶ روز پیاده در جاده و اکنون فقط چند کیلومتر تا کربلاء… از حال دختر پرسیدیم گفت سال اول پیاده‌روی بعد از صدام (که هنوز البته امنیت مانند الآن نبود) در مسیر پیاده‌روی بمبی منفجر شد و پای من را هم با خودش برد. از حال پدرش پرسیدیم گفت ایشان سال‌ها در زندان صدام بوده و صدامیان لوله اسلحه را روی گلویش گذاشته‌اند و مستقیم به آن شلیک کرده‌اند و دیگر حنجره ندارد! پیرمرد سرش را بالا گرفت و آنچه که دیدیم دلمان را به درد آورد! سوراخی به اندازه یک مرمی فشنگ در میان گلویش به عمقی که انتهایش را نمی‌دیدیم. آن انفجار، این پای نداشته و آن عصاها، دوری راه، سن بالای پیرمرد و گلوی شکافته ‌ای که صدایی از آن بیرون نمی‌آمد، هیچ یک باعث آن نبود که عاشقانه، با پای پیاده به جاده و بیابان نزنند و راه نپیمایند. آخر مگر عشق این چیزها می‌داند؟ آن هم عشق به حسینی قبله قلوب تمام ائمه و اولیاء و سرچشمه لطف‌های بیکران به محبانش است. و به یقین این عشق، تفسیر بیان زیبای رسول‌الله است که فرمود آتش عشق حسینم، هرگز در دل شیعیان سرد نخواهد شد. جانم به قربان این حسین… (ازخاطرات یک مستند ساز از پیاده روی اربعین ۱۴۳۳)

در میان سیل انبوه زائرین، کودکی عراقی در حالی که عکس رهبر معظم انقلاب را به سینه داشت در حال توزیع آب معدنی بود. وقتی که کارتن آبش خالی شد به سراغش رفتیم و گفتگویی کوتاهی را با حیدر داشتیم. پرسیدم: اسمت چیه؟ گفت: حیدر ، اهل کجائی؟ گفت: نجف ، کلاس چندمی؟ راهنمائی ، چرا عکس آیت الله سید علی خامنه ای رو زدی رو سینه ات؟ علاقه دارم به ایشون ، همان لحظه رفیقش رسید و گفت چی می گوید به هم؟ گفتم: عکس آیت الله سید علی خامنه ای رو دیدم خوشحال شدم … گفت: ما اعتقاد داریم ولایت فقیه خیلی خوبه … مات و مبهوت خداحافظی کردم ازش … مرحبا به این معرفت … (مصاحبه از روح الله کرمی راد منبع: موکب اربعین حسینی)

در کل این مسیر دو طرف آن چادر و ایستگاه های صلواتی وجود دارد و پشت این موکب ها روستاهایی هستند که عراقی ها درآن زندگی می کنند. برای خوابیدن در مسیر دو جا را می شود انتخاب کرد. یکی خانه های اطراف است که صاحب خانه ها در لب جاده می ایستند و به اندازه جایی که دارند زائران را با خود به خانه می برند و جایی دیگر حسینیه ها و چادرهایی است که در راه وجود دارد و می توان در آن اسکان گرفت و نکته ای که در خصوص حسینیه ها وجود دارد این است که قبل از غروب آفتاب برای اسکان گرفتن باید اقدام کرد در غیر این صورت حسینیه ها و چادرها پر می شود و سخت می شود که جایی را پیدا کرد. (منبع: خبرگزاری میزان)

[منبع : کتاب زیارت رفتن پیاده نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور]



تاريخ : چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۷ | 20:17 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |