اذعان رئیس «سیا» به ناآگاهی از ماهیت انقلاب

استنفیلد ترنر، رئیس اسبق سیا، تأکید می‌کند که عدم امکان پیش‌بینی سقوط شاه برای سیا یک ناکامی و شکست بود. وی می‌گوید: سیا حدس نمی‌زد که همه ناراضیان ایران، رهبری آیت‌ا... خمینی را بپذیرند و تمام عناصر وفادار به شاه، از دور وی پراکنده شوند و شاه قادر به کنترل آنان نباشد. به گزارش پایگاه مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، وی تصریح می‌کند: خود شاه هم با همه وسایلی که در اختیار داشت، به عمق جنبشی که در جریان بود، تا واپسین لحظات، پی نبرد.
ارزیابی ناصواب از قدرت شاه
ترنر تأکید دارد: در ارزیابی قدرت شاه در مورد کنترل مخالفان، اشتباه کرده بودیم و تصور می‌کردیم که او بتواند از عهده این کار برآید. وی درباره این موضوع که سیا باید در گروه مخالفان شاه نفوذ می‌کرد و به تنفر و انزجار عمیق مردم از شاه و خاندان او پی می‌برد، می‌گوید: در آن تاریخ، گروهی وجود نداشت که ما در آن نفوذ کنیم، یک قیام عمومی بود و همه مردم زیر پرچم اسلام جمع شده بودند. استنفیلد ترنر در برهه‌ای رئیس سازمان سیا بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و سیا، به دلیل پیش‌بینی نکردن درست انقلاب و قیام مردم ایران علیه رژیم طاغوت، مورد انتقادهای شدیدی قرار گرفت.
بیراهه رفتن جاسوس های سیا
 با این که به اذعان ترنر، جاسوس‌های سیا در آن برهه و از مدت‌ها پیش از آن، در ایران حضور داشتند، ولی این نفوذی‌ها و جاسوس‌ها، نتوانستند به خوبی وظایف خود را انجام دهند.
ابراز خوش بینی  غیرواقع بینانه
سفارت آمریکا در تهران، در اولین روز خرداد 1357، در گزارشی که به وزارت خارجه این کشور ارسال کرد، با ابراز رضایت و خوش‌بینی نسبت به آرامش نسبی که در چند روز گذشته در کشور حکم‌فرما بوده، این مسئله را بررسی کرده و نوشته است:«باوجود وقایع گاه و بی‌گاهِ این جا و آن جا، یک آرامش نسبی جایگزین آشفتگی‌های اخیر در جبهه مخالفان شاه شده است؛ در حالی که در طول چند ماه گذشته، تقریبا هر روز یک واقعه یا بیشتر، اتفاق می‌افتاد؛ شمار این وقایع؛ به تازگی به 3 یا 4 واقعه در هفته کاهش یافته است.» این سند لانه جاسوسی نشان می‌دهد که آمریکا در تحلیل وقایع ایران، دچار خوش‌بینی مفرطی شده بود. در یک کلام، می‌توان گفت آمریکا همواره در تحلیل مسائل ایران دچار اشتباه در محاسبه بوده، هرچند هرگز از این اشتباهات درس نگرفته است.

چرا انقلاب اسلامی «مردمی ترین» انقلاب جهان است؟

انقلاب اسلامی ایران از زوایای مختلف، قابلیت بررسی دارد؛ کمتر انقلابی را در دنیا می‌توان یافت که ویژگی‌های  منحصر به فرد انقلاب ایران را داشته باشد؛ ایدئولوژی، رهبری و حضور مردم، به عنوان مثلث تئوریک انقلاب‌ها نیز، در انقلاب ایران، مصادیق بارز و متفاوتی دارد.
دیدگاه حامد الگار
 به گزارش پایگاه مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، به اعتقاد حامد الگار که درباره انقلاب اسلامی ایران آثار و مقالات متعددی را به رشته تحریر درآورده است، «یکی از ممیزات انقلاب اسلامی ایران، شرکت وسیع توده‎های مردم [در آن] بود. در انقلاب‌های فرانسه، روسیه و چین، انقلاب همیشه با جنگ داخلی همراه می‌شد، اما تمامی اقشار جامعه، پای کار انقلاب نمی‌آمدند.»
حضور یکپارچه  نیروهای مردمی
نکته تمایزبخش دیگری که انقلاب ایران را به عنوان یکی از بزرگ ترین انقلاب‌های مردمی دنیا برجسته می‌کند، این است که پیروزی و استقرار انقلاب در نقاط دیگر دنیا، مبتنی بر خلأ قدرت سیاسی است و در واقع، انسجام و یکپارچگی نیروهای مردمی، تاثیر چندانی در برتری انقلاب ندارد و صرفا خلأ قدرت، زمینه‌ساز انقلاب می‌شود؛ حال آن‌که در انقلاب ایران، کاملا عکس این مسئله مصداق دارد و حضور پرشور و یکپارچه نیروهای مردمی، زمینه‌ساز پیروزی و استقرار و نهادینه شدن انقلاب اسلامی شد. نکته دیگر این که انقلاب ایران، با یک روند مسلحانه مستقر نشد؛ تجربه سیاسی در دیگر نقاط دنیا، مشحون از انقلاب‌ها و کودتاهای بدخیم یا مسلحانه است و در این بین، می‌توان به انقلاب‌هایی مانند انقلاب کوبا اشاره کرد که حکومت جدید، با به‌کارگیری اسلحه و قیام مسلحانه مستقر شد؛ اما در مورد انقلاب ایران مسئله به نحوه دیگری بود. بررسی تحقیقی و تبیین سیره سیاسی امام خمینی(ره) نیز، این موضوع را ثابت می‌کند که امام(ره)، به هیچ وجه، مسیر انقلاب را منطبق با مشی مسلحانه نمی‌دانست و از این‌ رو، گروه‌های مبارز، نتوانستند اجازه مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی را از ایشان بگیرند.
آگاهی توده های مردم
 نکته جالب این است که امام(ره)، «آگاهی» را بدیل مناسبی برای توده‌های مردم، در مقابل مبارزه مسلحانه می‌دانست و با قیام مسلحانه مخالفت می‌کرد. مؤلفه دیگری که می‌توان برای انقلاب اسلامی ایران برشمرد، فراگیر بودن آن است؛ به این معنا که موج انقلاب ایران، به کلان شهرها و مراکز محدود باقی نماند. از نظر مؤلفه رهبری نیز، انقلاب ایران با دیگر انقلاب‌های دنیا فرق دارد. به این معنا که طبقه حامی و پیرو رهبر انقلاب، بسیار گسترده‌تر از دیگر انقلاب‌های دنیاست.

اقتصاد دهه 50 زیر آوار «واردات»
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com

درک این‌ موضوع که چرا اقتصاد ایران در دهه 50 خورشیدی با وجود درآمدهای سرشار نفتی که روند رو به صعود آن، از نیمه نخست دهه 1340 آغاز شده بود، سیر قهقرایی پیمود و با وجود امکان رشد، مسیر زوال را طی کرد، چندان دشوار نیست. بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند که شاه با اتخاذ سیاستی شبه‌مدرنیستی، مسیر سیل درآمدهای نفتی را به سوی شوره‌زار برگرداند و با نادیده گرفتن پایه‌های اقتصاد بومی ایران، آسیبی سهمگین به بنیان آن وارد کرد. تا پیش از رشد سرسام‌آور قیمت نفت، زمین و تولیدات زراعی و دامی، بخش مهمی از تولید ناخالص ملی را تشکیل می‌داد. ایرانیان برای برآورده کردن نیازهای خود، به تولیدات داخلی وابسته بودند. محصولات راهبردی کشاورزی، مانند گندم، به اندازه کافی در کشور تولید می‌شد و نظام سنتی تولید و عرضه، با وجود تمام معایب آشکار و پنهان خود و نیاز مبرم آن به تحول و بازسازی کارشناسانه، جوابگوی نیاز داخلی بود و کشور را از واردات، تا حد زیادی، بی‌نیاز می‌کرد.
اما در کمتر از یک دهه، وضع دچار تغییرات اساسی شد؛ تولید داخلی محصولات راهبردی نه تنها تکافوی نیاز کشور را نمی‌کرد، بلکه آمارها نشان می‌داد که سال به سال از میزان آن کاسته می شد. در حالی که بازار داخلی مملو از اجناس و محصولات وارداتی بود، تولیدکنندگان داخلی شاهد فروپاشی بنیان اقتصادی خود بودند و در منجلاب بدهی‌های بانکی دست و پا می‌زدند. نتیجه این رویه، رها کردن تولید و روی آوردن به واردات بود؛ اتفاقی که باید از آن به فرود آمدن تیشه بر ریشه حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران تعبیر کرد.
اصلاحاتی که نتیجه عکس داد
اصلاحاتی که شاه مدعی اجرای آن ها بود، از اوایل دهه 1340 آغاز شد. محمدرضاپهلوی به این اقدام خود، عنوان «انقلاب سفید» داده بود. او ادعا می‌کرد که با اجرای اصول مد نظرش که ابتدا به شش مورد خلاصه می‌شد، اما بعدها به بیش از 20 مورد افزایش پیدا کرد، در ایران تحولی بنیادین به وجود خواهد آورد؛ البته تحول ایجاد شد، ولی نه آن تحولی که محمدرضا پهلوی وعده داده بود. اصلاحات ارضی، به عنوان نقطه ثقل تغییرات مد نظر پهلوی، هرگز نتوانست به نتیجه تبلیغی خود برسد. تردیدی نیست که نسخه پیچیده شده برای جامعه روستایی ایران از آن سوی مرزها آمده بود و آن‌قدر سریع تنظیمش کرده بودند که کارشناسان خارجی طراح برنامه پنج‌ساله 1341 تا 1346، در طرح‌های خود اصلاً به آن اشاره نکردند! رویکرد اجرایی اصلاحات ارضی، مبتنی بر خرید زمین‌های روستا از خان و واگذاری آن به دهقانان بود. طراحان اصلاحات ارضی، بدون در نظر گرفتن جنس، موقعیت جغرافیایی و حاصلخیزی زمین، برای هر دهقان، مقدار معین و مساوی از اراضی را در نظر گرفته بودند و این مقدار در شمال یا جنوب و کویر یا حاشیه دریا، تفاوتی نمی‌کرد. مجریان طرح هنگامی به این نقص فاحش پی بردند که دیگر اثری از کشاورز و فعالیت‌های کشاورزی در نواحی کم‌بهره باقی نمانده بود. افزون بر این، روستاییان در حالی صاحب زمین می‌شدند که عملاً از تجهیزات کشاورزی بهره‌ای نداشتند و بذر مورد نیاز هم در اختیار آن ها نبود و تأسیس تعاونی‌های روستایی هم نتوانست باری از دوش قاطبه روستانشینان ایران بردارد.
سوداهای سیاه!
از سوی دیگر، حکومت که به دلیل افزایش فوق‌العاده درآمدهای نفتی، دیگر برای تأمین پول مورد نیاز خود احتیاجی به افزایش تولید داخلی، به ویژه در بخش کشاورزی، احساس نمی‌کرد، به جای توسعه و تجهیز روستاها، به فربه کردن جامعه شهری پرداخت. دلارهای مصیبت‌بار نفتی بر سر مردم ایران باریدن گرفت. شبه‌مدرنیسمی که شاه در پی تحقق آن بود با بزرگ تر شدن شهرها، جنبه عینی پیدا می‌کرد. حسین فردوست، دوست و ندیم شاه، در خاطراتش، از آرزوی وی برای 10 میلیونی کردن جمعیت تهران سخن گفته است؛ آرزوی نابخردانه‌ای که محمدرضا پهلوی در مقابل چشمان بهت‌زده مهمانان خارجی، مرتب آن را تکرار می‌کرد! طبیعی بود که با اتخاذ چنین رویکردی، دیگر روستا جای زندگی کردن نبود. هجوم جمعیت‌های روستانشین به شهرها آغاز و بازار مشاغل کاذب داغ شد. تورم شدید کارمند در بخش اداری شهرها، پدیده‌ای به نام «بیکاری پنهان» را به وجود آورد؛ شاغلانی که فعالیت آن ها، تأثیری در رشد اقتصاد کشور نداشت. از آن‌جا که این کارمندان، در محاسبه و اختصاص بودجه‌ای که از درآمدهای نفتی حاصل می‌شد، نقش مهمی داشتند، حقوق و دستمزد آن ها از صاحبان مشاغل مولد به مراتب بیشتر بود و همین موضوع، سودا و آرزوی کارمند دولت شدن را به ذهن هر جوانی می‌انداخت و این خود، مشکلی مضاعف ایجاد کرد.
موج واردات
در دهه 1350 و به ویژه در دوران نخست‌وزیری امیرعباس هویدا، واردات کشور رو به افزایش نهاد و به مرز انفجار رسید. به عنوان نمونه، آمارهای بانک مرکزی ایران نشان می‌دهد که در سرآغاز دهه 1350، ایران در واردات غلات، افزایشی 17 برابری را تجربه کرد و حجم واردات این محصول، از شش میلیون دلار در سال 1349 به 104 میلیون دلار در سال 1350 رسید. موضوع اصلی این بود که رژیم، هر جا کم می‌آورد، دلارهای نفتی را به خدمت می‌گرفت. ورود محصولات لوکس و رنگارنگ از همین دوره افزایش یافت؛ سر ریز دلارهایی را که خرج خرید سلاح می‌شد، به عرصه واردات می‌ریختند. دولت به راحتی ارز مورد نیاز واردکنندگان را که بخش اعظم آنان، همان صاحبان قدیمی روستاها بودند، تأمین می‌کرد و محصولاتی که مشابه داخلی داشت، با قیمتی بسیار کمتر، وارد کشور می‌شد. حتی زمانی که قرار بود کارخانه‌ای احداث شود، به جای توجه به بُعد خودکفا بودن آن، به سراغ نوع مونتاژی تولید محصول می‌رفتند؛ چرا که خرید قطعات مورد نیاز تولید محصول از خارج، با دلارهای بادآورده نفتی، ارزان‌تر بود. ویترین‌های مغازه‌ها و قفسه فروشگاه‌ها، آکنده از اجناس درجه یک آمریکایی و اروپایی، با قیمت مناسب شد. ممکن بود طبقه متوسط جامعه و به ویژه تحصیل کردگان، با دیدن این زرق و برق‌ها راضی باشند، اما تکلیف طبقات فرودست جامعه چه بود؟ روستاییانی که از موطن خود رانده و ناگزیر، مجبور به تحمل شرایط دهشتناک زاغه‌نشینی در حاشیه شهرها شده بودند. رژیم با افراط در واردات همه نوع جنس، اعم از مواد غذایی، لوازم خانگی و ... به تولیدکنندگان داخلی فهمانده بود که جایی برای تکاپوهای اقتصادی مبتنی بر تولید وجود ندارد و آن ها فقط باید شانس خود را در عرصه دلالی و واردات بیازمایند. کسانی که توانایی مالی و آگاهی لازم را در این زمینه داشتند، وارد عرصه مورد توجه رژیم شدند و این، یعنی فرود آمدن آوار واردات بر سر تولیدات داخلی کشور. نتیجه مستقیم این رویکرد، ناتوانی ایران در تولید محصولات مورد نیاز خود بود؛ مسئولان رژیم معتقد بودند چیزی را که می‌شود با پول نفت خرید، چرا باید بسازیم؟! هنگامی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آغاز جنگ تحمیلی و در پی آن شروع تحریم‌های اقتصادی، مردم ایران حتی برای تهیه و تولید سیم خاردار، برنج، پنیر، کره و دیگر اقلام ضروری خودشان دچار مشکل شدند، معلوم شد که سیاست‌های اقتصادی رژیم شاه، پس از افزایش قیمت نفت، چه بلایی بر سر ساختارهای صنعتی و کشاورزی ایران آورده است.
مصیبت تغییر ذائقه
اما از همه این‌ها بدتر، تغییر ذائقه و سبک زندگی مردم بود. روستاییانی که به شهرها مهاجرت کرده بودند، زندگی در شرایط ناگوار شهری را بر تلاش در روستاها ترجیح می‌دادند؛ در واقع رویکرد اقتصادی رژیم شاه، ارزش‌هایی مانند کار و تلاش برای خودکفایی را به شدت کمرنگ کرده بود. تولیدکنندگان داخلی برای راغب کردن مردم به خرید اجناسشان با مشکلات عدیده روبه‌رو شدند؛ بدیهی بود که به دلیل کم‌تجربگی تولیدکننده داخلی، محصول تولید شده توسط او، تا مدت‌ها قدرت رقابت با نوع خارجی را نداشت و تغییر ذائقه و سبک زندگی مردم، آستانه تحمل آن ها را برای ارتقای کیفیت محصولات داخلی به شدت پایین آورد. در چنین شرایطی، به کار انداختن دوباره چرخه تولید و تزریق خودباوری به تولید کننده و تشویق مصرف‌کننده به خرید کالای داخلی برای تقویت تولید ملی، کاری سخت و دشوار بود و معضلات فراوانی را برای دولت‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به وجود آورد.
منابع:
اقتصاد سیاسی ایران؛ محمدعلی همایون کاتوزیان؛ ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی؛ نشر مرکز؛ 1373
تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران؛ سیدعلیرضا ازقندی؛ نشر سمت؛ 1391
آمارهای موجود در پایگاه داده‌های بانک مرکزی: WWW.CBI.IR
 


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در چهل شالگی انقلاب اسلامی

تاريخ : شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۷ | 10:58 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |