تغییر« تاریخ هجری » ضدیت آشکار شاه با دین

سال 1355 را می‌توان سال اوج قدرت رژیم شاه نامید. در این سال، معترضان و مبارزانی که علیه رژیم فعالیت داشتند، عموماً در زندان یا تبعید به سر می‌بردند. بیشتر گروه‌های مخالف مسلح از بین رفته بودند. قیمت نفت به بالاترین حد خود رسیده و کشور با فراوانی منابع ارزی روبه رو بود. به گزارش پایگاه مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، شاه در این مقطع ،صدای بلند اعتراضات را با اعمال زور و خفقان، خاموش کرده بود. ایده سیاسی شاه برای تک حزبی کردن کشور، ظاهراً به نتیجه رسید و حزب فرمایشی رستاخیز،اهرم‌های قدرت را در اختیار داشت. شاه به ارتشی تکیه کرده بود که با سلاح‌های آمریکایی، کاملاً تجهیز شده بود. در چنین شرایطی که حکومت شاه در آسودگی اقتصادی، نظامی و سیاسی به سر می‌برد، می‌توانست به دگرگونی‌های فرهنگی هم بیندیشد. پهلوی دوم با این‌که آشکارا از اسلام انتقادی نمی‌کرد، اما در عمل، ضربه زدن به آموزه‌های اسلامی و ازمیان برداشتن آثار دین را در جامعه، برنامه خود قرار داده بود. او نیز همچون پدرش، برای رسیدن به این هدف، از ابزارهای مختلفی استفاده می کرد که یکی از آن ها، باستان گرایی و گرایش افراطی و غیرواقع‌بینانه به تاریخ ایران باستان بود. بر بستر چنین تفکر و دیدگاه منحط و بیگانه با فرهنگ جامعه ایرانی، ایده استفاده از یک مبدأ تاریخی مجعول، با عنوان تاریخ شاهنشاهی شکل گرفت. شاه اعلام کرد که از این پس، مبدأ تاریخ مورد استفاده در ایران، سالروز به حکومت رسیدن کورش هخامنشی است؛ تاریخی که نه به تحقیق و نه حتی حدودی نیز، قابل تعیین و تشخیص نبود. در توجیه این کار گفته شد که تاریخ شاهنشاهی، ما را به تمدن کهن سال ایرانی باز می‌گرداند. اما در واقع، شاه می‌خواست برای حکومت خود، مشروعیتی دست و پا کند. اما این توجیه‌ها نتوانست نخبگان جامعه و مردم را قانع کند. همان زمان، محققانی همچون مرحوم استاد محیط طباطبایی (پژوهشگر تاریخ و ادبیات ایران) در اشتباه بودن این تاریخ، مقاله‌هایی را به رشته تحریر درآوردند و آن را از نظر علمی رد کردند. این اقدام حتی مورد انتقاد ناظران غربی نیز، قرار گرفت. آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلیس، در خاطراتش از این تغییر با عنوان «اقدام نامعقول و سبک‌سرانه دیگری علیه معتقدات مذهبی مردم» یاد کرد و نیکی کِدی، کارشناس تاریخ معاصر ایران نیز، در کتاب ریشه‌های انقلاب ایران نوشت:«شاه تقریباً همه مردم را مجاب کرد که هدفش کندن ریشه اسلام است.»

پای «مستشاران آمریکایی» چگونه به ایران باز شد؟

پس از سقوط رضاشاه، احمد قوام (قوام‌السلطنه) در یکی از جلسات خصوصی خود با محمد‌رضا پهلوی، ضمن تشریح نابسامانی‌های ناشی از اشغال کشور توسط نظامیان شوروی و انگلیس و بدگویی از عملکرد دولت فروغی، تأکید کرد که راه رهایی کشور از این مشکلات، تکیه بر آمریکا به عنوان قدرت آینده جهان است. وی افزود تنها با این تکیه‌گاه است که می‌توان از بند دو قدرت اشغالگر ایران رهایی یافت؛ رویکردی که کاملاً منطبق با منطق سیاستمداران مردم‌گریز بود. به گزارش پایگاه مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، این تلقی و نیز، نقش آمریکایی‌ها در بقای رژیم پهلوی، نقطه آغاز استفاده از مستشاران آمریکایی و باز کردن پای آنان در امور داخلی ایران بود. هنگامی که قوام پس از سقوط رضاشاه، در مردادماه 1321، به نخست وزیری رسید، همکاری نزدیک با آمریکا را جزو اصول اساسی سیاستش قرارداد. وی در راستای طرحی که در سر داشت،‌ افرادی را برای مناصب مختلف برگزید که بیشترین تمایل را به آمریکا داشتند. به دنبال این اقدام، اولین دسته از نیروهای نظامی آمریکا، تحت عنوان «میسیون نظامی ایران»، در آذر 1321 وارد ایران شد. افراد این گروه، اغلب از رسته مهندسی ارتش آمریکا بودند و عملیات حمل مواد و اداره راه‌آهن را در جنوب، از انگلیسی ها تحویل گرفتند. در حقیقت، ورود آمریکایی‌ها به ایران، با تلاش دولت قوام و عدم مخالفت انگلیس صورت گرفت . سفر دوم «میلسپو» به ایران نیز، مانند سفر اول وی، در دوران دولت قوام انجام گرفت. وی همچون گذشته، پس از ورود به ایران، امور خزانه‌داری را بر عهده گرفت. همزمان با سفر میلسپو، دو هیئت مستشاری دیگر نیز به تهران آمدند؛ یکی به ریاست «سرلشکر جان گریلی» برای تجدید سازمان ارتش و دیگری به ریاست «سرهنگ نورمن شوارتسکف»، برای نوسازی ژاندارمری. این دو هیئت، پیش از آن‌که اجازه استخدام آن ها در مجلس شورای ملی تصویب شود، به دعوت دولت وارد تهران شدند و کار خود را آغاز کردند. مناسبات همه جانبه آمریکا با ایران، در سال‌های اولیه دهه 1320، چنان به سرعت پیش می‌رفت که «والاس موری»، وزیر مختار آمریکا در تلگرامی به وزارت خارجه آمریکا نوشت: «ما به زودی در وضعیتی قرار خواهیم گرفت که عملاً ایران را اداره خواهیم کرد.» با این حال، هیئت ‌های مستشاری به جای آن که در خدمت مردم فقیر ایران باشند، در خدمت ارتش‌های متفقین بودند. وظیفه میلسپو، در درجه نخست، تأمین خواربار و نیازهای ده‌ها هزار نظامی آمریکایی، روسی و انگلیسی بود که در شهرهای ایران حضور داشتند.
چرا برگزاری «جشن های 2500 ساله» اعتراض همه قشرها و گروه ها را برانگیخت؟
ارسال «خوراک طاووس» از فرانسه برای ترویج باستان گرایی در ایران!
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com

«[فرح] دستور مطلق و صریح داده بود که مدعوین، باید خود را در قصر واقعی احساس کنند؛ چادرها هر یک به سبکی، از بسیار کلاسیک تا مدرن، تزیین شده بود. در مورد هزینه‌ها، هیچ خستی به خرج داده نشد. مؤسسه باکارا، سفارشی برای ساختن چندین هزار قطعه وسایل میز شام ضیافت بزرگ را دریافت کرد ... مؤسسه الیزابت آردن، به منظور هدیه دادن به مدعوین، یک نوع ویژه محصولات آرایشی، به نام فرح ابداع کرد. کمپانی هاویلند یک سرویس قهوه‌خوری ساخت که فقط یک بار از آن استفاده شد ... شام {شامل خوراک شاهانه طاووس}را رستوران «ماکسیم » تهیه کرده‌بود و دویست خدمتکاری که غذاها را سرو می‌کردند، همه از مؤسسه« chabot & potel »پاریس آمده‌بودند ... بعدتر که مراسم پایان یافت، هیچ‌کس نمی‌دانست با آن خیمه‌گاه، با آن همه اشیای گران قیمت و زینت‌آلاتش، چه باید کرد. حتی نمی‌شد آن را به عموم نشان داد، زیرا ایرانیان که از جشن‌ها برکنار مانده بودند، خشمگین بودند.» آن‌چه خواندید، بخشی از خاطرات هوشنگ نهاوندی، رئیس دفتر فرح دیبا، درباره مقدمات برگزاری جشن‌های 2500 ساله بود. طرح مقدماتی برگزاری این جشن، توسط شجاع‌الدین شفا در سال 1337، به شاه ارائه و تصویب شد. قرار بود جشن را در سال 1340 برگزار کنند، اما هزینه سنگین آن باعث شد که زمان برگزاری، 10 سالی به تعویق بیفتد و سرانجام در سال 1350، برگزار شود؛ جشنی که به اعتقاد بسیاری از تحلیل‌گران داخلی و خارجی، یکی از دلایل اصلی گسترش اعتراضات و در نهایت، سقوط رژیم پهلوی بود.
ارائه نسخه بدلی
هدف محمدرضا پهلوی از برپایی جشن‌های 2500 ساله، ارائه یک نسخه بدلی از فرهنگ ایرانی بود؛ نسخه‌ای که در آن، ایران دوره اسلامی، با همه مفاخری که در آن پرورش یافته بودند، کم فروغ می‌شد و ایران باستان، با همه اما و اگرهای تاریخی آن، جلوه‌ای ویژه پیدا می‌کرد؛ جلوه‌ای که به زعم رژیم، در نهایت باعث تلقین مشروعیت شاه به جهانیان می‌شد. مقدمات جشن را از سال 1347 فراهم کردند. از یک سال پیش از برگزاری، تبلیغات گسترده‌ای برای آن انجام شد. 46 کمیته خارجی فعال شده بودند تا در خارج از کشور، مسئولیت تبلیغات را برعهده بگیرند. 100 هواپیمای باربری ارتش و تعداد زیادی کامیون و تریلی، در مدت 9 ماه، اثاث اقامتگاه‌هایی را که در خارج از کشور طراحی شده بودند، به شیراز انتقال دادند. هزینه واقعی جشن‌های 2500 ساله هیچ‌گاه به درستی معلوم نشد؛ 200 میلیون دلار، 500 میلیون دلار یا یک میلیارد دلار! این‌ها ارقامی بود که در همان زمان و پس از آن، درباره هزینه این جشن‌ها منتشر شد. اسدا... علم در مصاحبه‌ای هزینه جشن‌ها را 8/16 میلیون دلار اعلام کرد؛ اما فرح دیبا در مصاحبه‌ای، اعلام کرد که فقط مدرنیزاسیون تخت جمشید، 200 میلیون دلار خرج روی دست آن ها گذاشته و کل هزینه جشن، بیش از یک میلیارد و 500 میلیون دلار شده است!
یک پرسش مهم
پرسشی که همه و حتی خبرنگاران خارجی از شاه و دولتمردان او داشتند این بود که «آیا هزینه کردن این همه پول برای چنین جشنی، در حالی که در کشور شما هنوز افراد زیادی در فقر دست و پا می‌زنند، ضروری است؟» اما شاه در پاسخ به پرسش‌ها، تنها می‌خندید و هزینه‌های جشن را ناچیز می‌شمرد. دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، استاد دانشگاه آکسفورد، که یک سال پس از برپایی جشن‌های 2500 ساله به ایران آمده و از شیراز هم، دیدن کرده است، در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران» می‌نویسد:«[شیراز] سوای محله‌های متعدد فقیرنشین، دو حلبی‌آباد بزرگ نیز داشت که به خوبی از انظار پنهان بود و تحت مراقبت دقیق ساواک قرار داشت.» او می‌افزاید:«حمل و نقل شهری در همه جا و به ویژه در تهران، به قدری خراب بود که غیرقابل توصیف است. وضع مسکن، جز برای وابستگان دولت و جامعه تجار، یا وحشتناک بود و یا مشکلی هولناک! ... خدمات درمانی و بهداشتی برای اغنیا، بسیار گران و نامطمئن بود و برای فقرا، بسیار گران و خطرناک.»
پس مردم ایران چه؟
صرف نظر از هزینه‌ سنگینی که برای برگزاری جشن انجام شد؛ موضوع دیگری هم ایرانیان را رنج می‌داد. آن ها در این مراسم که تمام هزینه های آن از جیب آن ها پرداخت می‌شد، قرار داشتند؟حقیقت تلخ آن بود که ایرانیان در جشن‌هایی که به ظاهر، ملی نامیده می‌شد، هیچ نقش و جایگاهی نداشتند؛ حتی نقش آن ها در حد یک آشپز که بتواند غذای خوب ایرانی طبخ کند و در اختیار مهمانان بگذارد هم، تعریف نشده بود. شاه با در پیش گرفتن چنین رویکردی، نشان داد که اصولاً اعتمادی به مردم ندارد؛ جشن‌های 2500 ساله، بیان کننده شکاف آشکاری بود که بین محمدرضا پهلوی و مردم وجود داشت. با وجود هزینه فراوانی که صرف تبلیغات شد، انعکاس جشن‌ها در برخی رسانه‌های مطرح جهان، فاجعه‌بار به نظر می‌آمد. در حالی که روزنامه‌های خارجی تیتر می‌زدند:«با نیمی از هزینه این جشن می‌شد ننگ زندگی قرون وسطایی را از روستاهای ایران شست»، اسدا... علم، وزیر دربار، به خبرنگاران می گفت: «حالا که پول داریم و خرج هم می‌کنیم؛ اگر نداشتیم هم مردم ایران باید لحاف و تشک‌هایشان را می‌فروختند و این جشن را برگزار می‌کردیم[!]»
منابع:
ایران بین دو انقلاب؛ یرواند آبراهامیان؛ ترجمه احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی؛ نشر نی؛ 1389
شکست شاهانه؛ ماروین زونیس؛ ترجمه عباس مخبر؛ نشر طرح نو؛ 1370
اقتصاد سیاسی ایران؛ محمدعلی همایون کاتوزیان؛ ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی؛ نشر مرکز؛ 1374
آخرین پادشاه؛ محمدمهدی موسی‌خان؛ مجله زمانه؛ سال سوم؛ شماره 21؛ خرداد 1383
 

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در چهل شالگی انقلاب اسلامی

تاريخ : چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ | 16:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |