آب روان را بر آن تشنگان بستند
آب روان را بر آن تشنگان بستند - برآلِ پیغمبر آبِ روان بستند
ای كوفیان نبود این رسم مهمانی - آبِ روان را بر مهمان ببندانی
بر میهمان گردی تو دشمن جانی - بر میهمان امروز آب روان بستند
آب روان را بر آن تشنگان بستند - برآل پیغمبر آبِ روان بستند
آبی كه باشد آن مهریه یِ زهرا - بستند بفرزندش آن فرقه یِ اعدا
لب تشنه كشتندش اندر لبِ دریا - آب روان را بر آن میهمان بستند
آب روان را بر آن تشنگان بستند - برآل پیغمبر آبِ روان بستند
درروزعاشورا اولادِ پیغمبر - دركربلا عطشان از اكبر و اصغر
با حالتی اندوه ، عباس نام آور - چون راه شط برآن شیرژیان بستند
آب روان را بر آن تشنگان بستند - برآلِ پیغمبر آب روان بستند
با كام خشكیده آن اصغربی شیر - بابا زِ بهرِ او گردیده بس دلگیر
بردش سوی میدان شاید كه گردد سیر - تیرسه پردادند آب روان بستند
آب روان را بر آن تشنگان بستند - برآلِ پیغمبر آب روان بستند
ای باقری بنگراین رسمِ مهمانی - كه طفلِ بی شیری گردیده قربانی
یك جرعه آبی شد با قیمت جانی - جانی گرفتند وآب روان بستند
آب روان را بر آن تشنگان بستند - برآل پیغمبر آب روان بستند
ازسروده های حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور در کتاب مجموعه اشعارباقری
سقای تشنه لبان قمربني هاشم اباالفضل العباس عليه السلام
هفتم محرّم است
اَلسّلام ای تشنه لب یاحسین بن علی - اَلسّلام ای تشنه لب یاحسین بن علی
هفتم محرّم است - روزِاندوه وغم است - بسته شد آب روان - روزحزن وماتم است
العطش دركربلا - شدبلندازخیمه ها - چون شده قحطیِ آب - ناله اندرسما
بسته شدراهِ فرات - برعزیز مصطفی - آب راممنوع كرد - ابن سعدبی حیا
بین دوآب روان - گشته است قحطی آب - گشته دشت كربلا - ازعطش همچون سراب
شدموكّل برفرات - عدّه ای ازشامیان - برحسین واهلبیت - بسته شدآب روان
نامه هایِ بی شمار - برحسین ازكوفیان - كرددعوت تاحسین - شدبرآنها میهمان
شدچوسبط مصطفی - واردِ آن سرزمین - لیكن ازآن كوفیان - نقض پیمان راببین
احترامِ میهمان - هست فرمان رسول - لیك براین میهمان - شدازآن فرمان عدول
كس ندیده درجهان - میهمانی تشنه لب - لیك شداین میهمان - تشنه لب یاللعجب
كوفیان برمیهمان - تیغ تیزافراختند - میهمانان تشنه لب - كربلاجان باختند
اكبرواصغرببین - شدلب تشنه شهید - دركنارنهرآب - وای ازاین ظلم یزید
روزعاشوراحسین - درمیانِ قتلگاه - گفت مردم تشنه ام - بافغان وسوزوآه
پاسخی نشنیدجز - دشنۀ شمرپلید - تشنه لب ای باقری - شدحسین ماشهید
السلام ای تشنه لب یاحسین بن علی - السلام ای تشنه لب یاحسین بن علی
یاحسین و یاحسین - یاحسین و یاحسین - یاحسین و یاحسین - یاحسین و یاحسین
هـفـتـم مـاهِ مـحـرّ م آمــده
هـفـتـمِ مـا هِ مـحـرّم آ مــد ه - مـوسم زا ری و مـا تـم آ مـد ه
نا مه ا ی آ مد به بـن سـعــد دغـا - ا ز عـبـیـد ا للهِ پستِ بی حـیـا
ا ند ر آ ن نا مه چـنـین بنوشته بود - پا یه ظلم و جـفـا را هـشته بو د
آ ب ر ا بر بـنـد بر سبط ر سول - تا نـمـا یـد بـیعتِ ما ر ا قـبـول
شد حلال آن آب برهرخاص وعام - لـیک بر سبطِ نبی با شد حرا م
ای حسین بنِ ا مـیرِ ا لمـؤ مـنـیـن - ای تو زمزم ، کو ثر و ما ء معین
با بِ تـو خـود سا قی کـو ثر بود - ما مِ تو خو د شا فع محشر بود
لیک تو لب تشنه از قـحطی یِ آ ب - د ر کنا رشط بود قـلبت کبا ب
آب را بسـتـنـد بـر ر و یت ز کین - آن گر و ه بی حـیا ، قـوم لعـیـن
از عـطـش نا لـد مکر ر زار زار - د ر میا ن خیمه طفل شیرخوار
ا ین ستم را بین زاعـد ای شریر - تیر پیکا ن و گلو ی آ ن صغیر
با قـری بس کن تو شرح مـا جـرا - چونکه نتوانی بیان این قصه را
هفتِ محرم – شد شورو ماتم
هفتِ محرّم – شد شورو ماتم - درکربلا شد قحطِ آب – ای وای از این غم
شمرآمده درکربلا – هفتِ محرم - شدکربلا غرق بلا – اندوه وماتم
هفتِ محرّم – شد شورو ماتم - درکربلا شد قحطِ آب – ای وای از این غم
آب روان درخیمه ها - کمیاب گشته - غمگین برای اهلبیت – اصحاب گشته
هفتِ محرّم – شد شورو ماتم - درکربلا شد قحطِ آب – ای وای از این غم
شمرلعین وارد به دشتِ کربلا شد - چون آمده شمرلعین - غوغا بپا شد
هفتِ محرّم – شد شورو ماتم - درکربلا شد قحطِ آب – ای وای از این غم
چون آمده درکربلا – آن شمرِخونخوار - واردشده در خیمه ها – غمهایِ بسیار
هفتِ محرّم – شد شورو ماتم - درکربلا شد قحطِ آب – ای وای از این غم
چون بسته شد آب روان – شد آب کمیاب - خون شد روان بهرِحرم – ازچشمِ اصحاب
هفتِ محرّم – شد شورو ماتم - درکربلا شد قحطِ آب – ای وای از این غم
اصغرشده ازتشنگی – درشوروغوغا - ازخیمه هایِ شاهِ دین – شد ناله برپا
هفتِ محرّم – شد شورو ماتم - درکربلا شد قحطِ آب – ای وای از این غم
اهل حرم ازتشنگی – دراضطراب است - درخیمه هایِ شاهِ دین – قحطی آب است
هفتِ محرّم – شد شورو ماتم - درکربلا شد قحطِ آب – ای وای از این غم
ای باقری باشد حسین - مظلوم وتنها - ازتشنگی درکربلا – شد ناله برپا
هفتِ محرّم – شد شورو ماتم - درکربلا شد قحطِ آب – ای وای از این غم
سروده شده هفت محرم 1392
روز هـفـتـم نا مه ای آ مد بـد شت کربلا
روز هـفـتـم نا مه ای آ مد بـد شت کربلا - ا ز عُبید ا للّهِ بی د ین سوی بن سعدِ د غا
اندر آن نامه چنین بنوشته بود آن سنگدل - با ید ا ز ا مر و ز بند ی آ ب بر آ لِ عبا
آب از ایندم بود بر گبر و نصرانی حلال - لیک ندهی جرعه ای از آن به آلِ مصطفی
آ نچنان کا ر عطش در کربلا بالا گرفت - کاسمان چون دود شد بر چشمِ آلِ مصطفی
هر چه گفتند العطش اطفالِ شاهِ تشنه لب - با قـری آ بی ند ا د ند آ ن گر و ه بی حیا
هفتم ماه محرّم
هفتم ماهِ محرّم - كربلاشد وادی غم
شمردون آمده زان رو - كربلاشد دشت ماتم
چون شمر بد اختر بایك سپاه آمد - با نامه ای خونبار آن روسیاه آمد
جانم حسین جانم - جانم حسین جانم
هفتم ماهِ محرّم - بستنِ آبِ فرات است
به روی حسینِ مظلوم - كه سفینة النّجاة است
چونكه یزید دون كرده است منع آب - با آنكه حیوانات گردند از آن سیراب
جانم حسین جانم - جانم حسین جانم
هفتمِ ماهِ محرّم - كربلا قحطی آب است
درحرم آب نباشد - تشنه لب طفلِ رباب است
عمروبن حجّا ج و پانصد سوارِ او - آبِ روان بستن شد افتخارِ او
جانم حسین جانم - جانم حسین جانم
هفتمِ ماهِ محرّم - العطش ذكرِ لبان است
چون شده قحطی آب و - ناله ها برآسمان است
اهلِ حرم نالان چون آب شد كمیاب - اصغربه گهواره گرید برای آب
جانم حسین جانم - جانم حسین جانم
هفتمِ ماهِ محرّم - تشنه لب اصغرِ بی شیر
همه اطفالِ حسینی - زعطش درغم و دلگیر
اندر تلظّی شد اصغر زبی آبی - ای باقری اصغر نالان زبی تابی
جانم حسین جانم - جانم حسین جانم
جانم حسین جانم - جانم حسین جانم
هفتم ماه محرم شمردون بی حیا
السّلام ای تشنه كامان دردیاركربلا - اَلسّلام ای تشنه كامان دردیاركربلا
هفتم ماه محرم شمردونِ بی حیا - باپیامی ازیزید آمد بدشت كربلا
آب رابرگبرونصرانی نمودم من حلال - لیك آن ممنوع میگردد به آل مصطفی
یابن سعداین نامه بنمایدبتوحجت تمام - تابگیری ازحسین ویاورانش انتقام
همچنانكه تشنه لب شدكشته عثمان آن زمان - كشته گردداین زمان لب تشنه یاران امام
آب شدمهریه زهرابه امركردگار - درزمان ازدواجش باشهِ دلدل سوار
لیك فرزندان اوگشتندممنوع ازفرات - شدبه فرزندان زهراظلم اینسان آشكار
بین دوآب روان اینك شده قحطی آب - دركنارعلقمه ازتشنگی دلها كباب
العطش گویان سكینه با تمام كودكان - شدزفرط تشنگی دشت بلاهمچون سراب
رفت عبّاس آورد آب ازكنارعلقمه - واردآب روان شدشیرحق بی واهمه
آب ناخورده روان شداوبسوی خیمه گاه - اوفتاداندرمیان قوم عدوان همهمه
لیك شدآندم شهید آن تشنه لب دربین راه - دستهایش شدجدا باحمله های آن سپاه
فرق اوبشكافته با یك عمودآهنین - شدحسین آندم به قتلش درفغان وسوزو وآه
تشنه لب شدكشته آخراكبرتازه جوان - شیرخواره تشنه لب شدكشتۀ آب روان
اوبروی دست بابا درفغان وسوزوآه - حرمله تیرسه شعبه زدبه حلقش ناگهان
باقری شد شاه دین آخرلبِ تشنه شهید - وه چه ظلم ازمیزبانان گشت با امریزید
با لب تشنه حسین اندرمیان قتلگاه - بهرقتلش گشته عازم شمرملعون پلید
السلام ای تشنه كامان دردیاركربلا - اَلسّلام ای تشنه كامان دردیاركربلا
یاحسین و یاحسین یاحسین و یاحسین - یاحسین و یاحسین یاحسین و یاحسین
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری