زبانحال عمّه سادات زینب علیهاسلام دراربعین
چو زینب باز گشت از شام ویران – بدشتِ کربلا با آه و افغان
بیامد بر سرِ قبر حسینش – بشد بر آسمان افغان و شینش
زسالار شهیدان جستجو کرد – کفی از خاکها برداشت بوکرد
شنید از خاکها بوی برادر – چه بوئی؟ شد از آن بی هوش خواهر
بناگه ناله زد هذا حسینی – کجائی تو؟ الا یا نور عینی
بگفت این تربت پاکت حسین است – هم اینجا تربت آن نورعین است
همینجا بود کاو را سربریدند – بظلم و کین سراز پیکربریدند
همینجا بود کاو از تیر و خنجر – فتاده بر زمین صد چاک پیکر
همینجا بود کاو فریاد میزد – چو پُتکی بر سرِ بی داد میزد
همینجا بود کاو چون شیرِ غرّان – همی تازید بر اولادِ سفیان
همینجا بود کاو مانند حیدر – بپا کرد از شجاعت شور محشر
همینجا بود کاو آزادگی را – حیاتی تازه داد و زندگی را
همینجا بود کان شمرِ ستمگر – بیامد برسرِ سبط پیمبر
خودم دیدم همینجا نور عینم – فتاده بر زمین آقا حسینم
خودم دیدم همینجا جسم صدچاک – فتاده بود او بر بسترِ خاک
خودم دیدم همینجا پاره پاره – فتاده زخمش افزون از ستاره
خودم دیدم همینجا بود بی تاب – طلب میکرد او یک جرعه یِ آب
خودم دیدم که اورا سر بریدند – لبِ تشنه سر از پیکربریدند
خودم دیدم که صحرا لاله گون شد – زمین کربلا دریای خون شد
خودم دیدم که عاشورا چه ها شد – چه ها درسرزمین کربلا شد
خودم دیدم که بهر جرعه ای آب – شده ششماهه درگهواره بی تاب
خودم دیدم که شد عباس و اکبر – بدشت کربلا درخون شناور
خودم دیدم که شد بی دست عبّاس – بشد پرپر تنش همچون گل یاس
خودم دیدم پرازخون اکبرم را – بخون غلطان گلانِ پرپرم را
خودم دیدم که قاسم غرق خون شد – زخونش غاضریه لاله گون شد
خودم دیدم حبیب و عون و جعفر – یکایک همچنان گلهای پرپر
خودم دیدم بدنهای شهیدان – یکایک غرقه خون در خاک غلطان
خودم دیدم بدنها غرق خون بود – مصیبتهای ما از حدفزون بود
خودم دیدم حریقِ خیمه هارا – پراکنده بصحرا بچّه ها را
خودم دیدم که بهر گوشواره – بشد بس گوشها مجروح و پاره
خودم دیدم که اندر آن شبِ تار – تمام اهلبیتِ ما گرفتار
خودم دیدم سری بالای نی بود – عیال و اهلبیت او زپی بود
بعاشوراخودم دیدم بلا را – بلای سرزمین کربلا را
بود اینها زبانِ حالِ زینب – برو ای باقری دنبالِ زینب
حسین جانم حسین جانم حسین جان - حسین جانم حسین جانم حسین جان
سروده باقری پور اربعین 1394
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: همگام بازائرین پیاده