فلسفه شیعی
فلسفه شیعی، نحلهای فلسفی است که به طور ویژه پس از مکتب اصفهان در ایران گسترش یافت و فلاسفه اصلی آن در حقیقت علمای دینی بودند. از مهمترین شخصیتهای فکری فلسفه شیعی باید به شیخ بهایی، صدرالدین شیرازی، میرفندرسکی، فیض کاشانی، رجبعلی تبریزی، قاضی سعید قمی و دیگران اشاره کرد.[۱]
غالبا چنین است که مشخصه بارز فلسفه شیعی، پیوند آن با عرفان اسلامی است. این جریان در پایان دوران صفویه به سید قطبالدین محمد نیریزی میرسد. پس از فلاسفه فوق، آقامحمد بیدآبادی، ملا علی نوری، ملاهادی سبزواری، آقا علی مدرس زنوزی، آقا سید رضی لاریجانی و از او به آقا محمدرضا قمشهای میرسیم که او یکی از حکمای الهی مکتب فلسفی-عرفانی تهران به شمار میرود.
از دیگر فلاسفه این نحله باید به آخوند ملا محمدحسین، شرفالدین مرعشی (جدّ مرحوم آیت الله مرعشی)، محمدکاظم سبزواری، آخوند ملاحسینقلی درگزینی همدانی، [محمدحسین غروی اصفهانی]] معروف به کمپانی، میرزا سید ابوالقاسم راز شیرازی، آقا محمدهاشم درویش، آقا میرزا سید جلال الدین محمد بن ابی القاسم مجد الاشرف شیرازی، آقا میرزا محمدحسین عشقی شیرازی، آقا میرزا احمد نایب الولایه وحید الاولیاء اردبیلی، آقامحمد بیدآبادی، آخوند ملا محراب گیلانی، سید محمدقریش قزوینی، علامه محمدحسین طباطبایی، میرزا محمدعلی شاه آبادی، سید روح الله موسوی خمینی، عبدالله جوادی آملی و حسن حسنزاده آملی اشاره کرد.[۲]
در دوره در دوران زعامت آیتالله بروجردی جریان فلسفه و ترویج حکمت صدرایی با توجه به موضع بروجردی دچار رکود بود اما پس از مرگ وی جریان فلسفی توسط فلاسفه ای مانند علامه طباطبائی در قم رونق گرفت و تا پس از انقلاب ایران (۱۳۵۷) به قوت خود باقی ماند.
هانری کربن معتقد است فلسفه شیعی دارای حقیقتی باطنی و مخصوص به خود است و همین نکته این فلسفه را از انواع دیگر نحلههای فلسفی جدا میکند. به زعم وی، نباید به راحتی فلسفه شیعی را با نحلههای جدید فلسفی مقایسه کرد. هانری کربن میگوید برای اینکه رفع ابهام کند و از اختلاطی که موجب انهدام جدی این فلسفه میگردد جلوگیری کند، بارها مجبور شده است تا دخالت کرده و چنین افرادی را از اشتباه خود آگاه سازد. کربن برای نیل به هدفی که در نظر گرفته بود، هرگز در صدد برنیامد تا فلسفه شیعی را به طرزی با اندیشههای متأخر تلفیق کند تا بتواند آنها را فلسفی جلوه دهد بلکه او معتقد بود اندیشة فلسفی به معنای دقیق کلمه آن چیزی است که فلاسفهای چون سهروردی بدان پرداختند نه آن چه که امثال هگل بیان داشتهاند. او بیش از هر چیز سعی داشت تا از اصالت فلسفه ایرانی و شیعی دفاع نماید. کربن معتقد است شرط لازم برای ورود به تشیع، نشستن بر خوان نعمت آن است. ولی مهمان یک عالم معنوی شدن، بدان معناست که سرایی در خود برایش بسازیم.[۳]
نقد و جرح فلسفه شیعی
در تاریخ تشیع، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، ابوالصلاح حلبی، علامه حلی، ملا محمد طاهر مؤمن قمی، علامه مجلسی و عموم فقها و متکلمان شیعه مبانی فلسفی را رد می کردند و از موضع کلام عقلی و برهانی شیعه به تبیین اصول عقاید می پرداختند. از فقها و مراجع معاصر صافی، مکارم، وحید خراسانی، نوری همدانی در قم و سیستانی و بشیر و فیاض در نجف جریان فلسفی شیعه را مورد انتقاد قرار داده اند. در بیش از نیم قرن اخیر جریان منسجم مکتب تفکیک که با میرزا مهدی اصفهانی شروع می شود و بعد با شیخ مجتبی قزوینی، محمد رضا حکیمی و آیت الله سیدان ادامه پیدا می کند از جدی ترین منتقدان فلسفه می باشد.[۴]
پانویس
- مهدی فدایی مهربانی، ایستادن در آن سوی مرگ: پاسخ های کربن به هایدگر از منظر فلسفه شیعی، تهران، نشر نی، 1391: 452
- مهدی فدایی مهربانی، حوزه عرفانی، ماهنامه فرهنگی-تحلیلی سوره اندیشه، شماره 68-69، اردیبهشت و خرداد 1392: 89
- هانری کربن، اسلام ایرانی، ج 1، ترجمه انشاء الله رحمتی، تهران، انتشارات سوفیا، 1391: 75
- مهدی نصیری در گفتگو با مهر: بسیاری از مراجع و فقهای عظام کنونی مخالف فلسفه هستند/ نگاهم به مدرنیته سطحی نیست خبرگزاری مهر
|
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فـلـسـفـه اسـلامـی و شـیـعـی