حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) در روز سوم یا پنجم صفر سال ۶۱ ه ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. طبق نقلی رقیه (سلاماللهعلیها) در روز سوم صفر سال ۶۱ ه ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. بعضی هم با اندكى تفاوت. تاريخ وفات حضرت رقيه(سلاماللهعلیها) را پنجم صفر سال ۶۱ ه. ق ذكر كردهاند.[۲۴]. شاید نامگذاری روز سوم محرم یا پنجم محرم به نام این دختر کوچک و با کرامت به این انگیزه بوده که در گرماگرم عزاداری دهه اول، از مظلومیت او یادی شود. اگر طبق گفتۀ مورخان، ورود اسرا به شام را، اول ماه صفر بدانیم و شهادت حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) را در پنجم صفر، نتیجه میگیریم که حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) چهار روز در آن خرابه به سر برده است.[۱۸۲] . حضرت رقیه الگوی تربیت صحیح است. با تدبر در جملات کوتاهی که او هنگام دیدن سر بریده پدر به زبان آورده به خوبی میتوان دریافت که این کودک از چه معرفت والایی برخوردار بوده است. برخی منابع از رقیه با نام فاطمه کوچک اسم بردهاند و چنین گزارش کردهاند: «هنگامی که چشم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در کوفه به سر نازنین برادر که بر روی نیزه بود افتاد، فرمود: ای برادرم! با این فاطمه کوچک سخن بگو، زیرا نزدیک است دلش از شدّت اندوه آب شود.»[۱۷۰] این فاطمه، همان رقیّه (سلاماللهعلیها) است که به علّت نداشتن مادر، امام حسین (علیهالسلام) بسیار به او علاقه داشت و به زینب (سلاماللهعلیها) نیز توصیه میکرد که او را نگهداری کند.[۱۷۱] محلّ اقامت حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) و سایر اسیران در شام، خرابهای بود که یزید به قصد زیر آوار ماندن و کشتن اهل بیت (علیهمالسّلام)، آنان را در آن، جای داده است.[۱۷۲] . رقیه یکی از دختران امام حسین (علیهالسلام) و از مادری به نام شاه زنان ـ دختر یزجرد ساسانی ـ متولد شد؛ ازاینرو او خواهر تنی امام سجاد (علیهالسلام) به شمار میرفت.[۱۵] در منابع، عمر شریف ایشان هنگام وفات، سه،[۱۷] چهار،[۱۸] پنج[۱۹] و هفت سال[۲۰] عنوان شده است. . خرابه شام در ادبیات عاشورایی به ویژه مرثیهسرایی، نوحهخوانی و روضهخوانی مورد توجه است. معمولاً روضه حضرت رقیه و ذکر اقامت کاروان اسیران در شام با نام خرابه شام همراه است. در این روضهها به خرابه بودن محل اقامت اسیران و تابیدن آفتاب بر آنان اشاره میشود. صبا به پیر خرابات از خرابه شام - ببر ز کودک زار این جگر گداز پیام - ای پدر ز من زار هیچ آگاهی - که روز من شب تار است و صبح روشن شام[۲۲] . خرابه شام مکانی در دمشق که یزید بن معاویه اسیران کربلا را در آن جای داد. در منابع روایی این مکان بدون سقف و دیوارهای آن سست توصیف شده است. بنابر برخی نقلها شهادت حضرت رقیه از وقایعی است که در این مکان رخ داده است. بر طبق برخی از منابع، دختر خردسالی از امام حسین(ع) در خرابه شام از دنیا رفته است. به گزارش منابع، این دختر بهانه پدرش را گرفت. یزید دستور داد سر امام حسین را نزد او بردند او سر پدر را در دامن گرفت و آن قدر گریه کرد تا از دنیا رفت.[۱۶] برخی از منابع بعدی نام این دختر را رقیه گفتهاند.[۱۷] مشهور است حرم منسوب به حضرت رقیه در همین مکان ساخته شده است. در كامل بهايى آمده است: «در ميان اسيران، دختركى بود چهار ساله. شبى از خواب بيدار شد و گفت: پدر من حسين (علیهالسلام) كجاست؟ در اين ساعت او را به خواب ديدم. سخت پريشان بود زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. يزيد خفته بود. از خواب بيدار شد و تفحّص كرد. خبر بردند كه حال (اوضاع)، چنين است. آن لعين، گفت كه: بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند. ملاعين، سر را بياوردند و در كنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد: اين چيست؟ ملاعين گفتند: سر پدر تو است. آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حقّ تسليم كرد.»[۲۲] [۲۳] در برخى از كتابها، نقل شده كه دختر چهار سالهى امام حسين (علیهالسلام) با سر بريدهى پدر عزيزش چنين سخن مىگفت: پدر جان! چه كسى تو را با خونت خضاب كرده است؟ پدر جان! چه كسى رگهاى گردنت را بريده؟ پدر جان! چه كسى مرا در كودكى یتیم كرده است؟ اى پدر! چه كسى از يتيم نگهدارى كند تا بزرگ شود؟ اى پدر جان! چه كسى به فرياد اين زنان بدون پوشش مىرسد؟ اى پدر! چه كسى دادرسى اين زنان اسير را مىكند؟ پدر جان! چه كسى نظر مرحمتى به سوى اين چشمهاى گريان ما مىكند؟ اى پدر! كى به اين زنان بىصاحب و غریب توجه خواهد كرد؟ پدر جان! ما پس از تو كسى را نداريم. داد از غريبى و بىكسى؟ اى پدر! كاش من فداى تو شده و عوض تو مرا كشته بودند. پدر جان! كاش پيش از اين كور شده و تو را به اين حال مشاهده نكرده بودم. اى پدر جان! كاش مرا در زير خاک پنهان كرده بودند و نمىديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد.[۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] . در کامل بهایی چنین آمده است: «در میان اسیران، دخترکی بود چهار ساله. شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من، حسین (علیهالسلام) کجاست؟ در این ساعت او را به خواب دیدم. سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود. از خواب بیدار شد و تفحّص کرد. خبر بردند که حال (اوضاع)، چنین است. آن لعین گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین، سر را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند.[۱۷۶] [۱۷۷]
وقتی که آن دختر کوچک سر پدر را شناخت، آن را به سینه چسبانید و با لحن سوزناکی با سر بریده پدر عزیزش چنین سخن گفت: «یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی خَضَبَکَ بِدِمائِکَ؟ یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی قَطَعَ وَریدَکَ؟ یا اَبَتاه مَن ذَالَّذی اَیْتَمَنی عَلی صِغَرِ سِنّی؟ یا اَبَتاه مَنْ لِلْیَتیمَةِ حَتّی تَکْبُر؟ یا اَبَتاه مَنْ لِلنِّساء الْحاسِراتِ؟. ..؛ پدر چه کسی تو را با خونت رنگین کرد؟ بابا چه کسی رگهای گردنت را قطع کرد؟ بابا چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ بابا دختر یتیم را چه کسی پرستاری میکند تا بزرگ شود؟ بابا چه کسی بر بانوان غارت شده ترحم میکند؟ پدر جان! چه کسی نظر مرحمتی به سوی این چشمهای گریان ما میکند؟ ای پدر! چه کسی به این زنان بیصاحب و غریب توجه خواهد کرد؟ پدر جان! ما پس از تو کسی را نداریم. داد از غریبی و بیکسی؟ ای پدر! کاش من فدای تو شده و عوض تو مرا کشته بودند. پدر جان! کاش پیش از این کور شده و تو را به این حال مشاهده نکرده بودم. ای پدر جان! کاش مرا در زیر خاک پنهان کرده بودند و نمیدیدم که محاسن مبارکت به خون خضاب شده باشد.[۱۷۸] [۱۷۹] [۱۸۰] [۱۸۱] در همان موقع لبهای کوچک خود را بر لبهای بابای شهیدش نهاد و آنچنان گریه کرد که غش کرد و به شهادت رسید. زن غسّاله ، مشغول غسل دادن كودك امام حسين (علیهالسلام) بود. ولى ناگهان دست از كار كشيد. رو به زینب (سلاماللهعلیها) كرد و گفت: اى بانوى بزرگوار! تو از حال اين كودک آگاهى. او بر اثر كدام بيمارى از دنيا رفته است؟ زينب (سلاماللهعلیها) فرمود: چرا چنين سؤالى را مىپرسى؟ مگر در بدن او جراحتى ديده مىشود؟ گفت: تمام اندام اين دختر كبود است. اين كبودى، علامت كسالت مخصوصى مىباشد. زينب (سلاماللهعلیها) با چشمان گريان فرمود: اى زن غسّاله! اين كودک هيچ گونه مريضى نداشت. اين لكّههاى كبود و پوست نيلگون، اثر تازيانهى دشمن است كه در راه کوفه و شام به او مىزدند.[۲۹] . هنگامی که غسّاله، مشغول غسل دختر امام حسین (علیهالسلام) بود، ناگهان دست از کار کشید. رو به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) کرد و گفت: ای بانوی بزرگوار! تو از حال این کودک آگاهی. او بر اثر کدام بیماری از دنیا رفته است؟ زینب (سلاماللهعلیها) فرمود: چرا چنین سؤالی را میپرسی؟ مگر در بدن او جراحتی دیده میشود؟ گفت: تمام اندام این دختر کبود است. شاید این کبودی، علامت کسالت مخصوصی باشد. زینب (سلاماللهعلیها) با چشمان گریان فرمود: ای زن غسّاله! این کودک هیچگونه مریضی نداشت. این لکّههای کبود و پوست نیلگون، اثر تازیانه دشمن است که در راه کوفه و شام به او میزدند.[۱۸۳] هنگامی که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با همراهان به مدینه بازگشتند، زنهای مدینه برای عرض تسلیت به حضور زینب (سلاماللهعلیها) آمدند. زینب (سلاماللهعلیها) حوادث جانسوز کربلا، کوفه و شام را برای آنها بیان میکرد و آنها میگریستند؛ تا اینکه به یاد رقیه (سلاماللهعلیها) افتاد و فرمود: اما مصیبت وفات رقیه (سلاماللهعلیها) در خرابه شام کمرم را خم و مویم را سفید کرد. زنها وقتی این سخن را شنیدند، صدایشان به گریه بلند شد و آن روز به یاد رنجهای جانگداز رقّیه (سلاماللهعلیها) بسیار گریستند.[۱۸۴] . در شب دفن دختر كوچک امام حسين (علیهالسلام)، ام کلثوم آرام و قرار نداشت. با ناله و ندبه به دور خرابه مىگرديد. هرچه او را تسلّى مىدادند آرام نمىشد. از علّت اين بىقرارى پرسيدند. گفت: شب گذشته، اين مظلومه، در سينهى من بود. چون بيدار شدم ديدم كه به شدّت گريه مىكند و آرام نمىگيرد. از سببش پرسيدم. گفت: عمّه جان! آيا در شهر مانند من كسى يتيم و اسير مىباشد؟ عمّه جان! مگر اينها ما را مسلمان نمىدانند.به چه جهت به ما آب و نان نمىدهند و از آن مضايقه مىكنند؟ اين مصيبت مرا به گريه آورده و طاقت خوابيدن را ندارم.[۳۰] . «در میان فرزندان امام حسین (علیهالسلام) دختری چهار ساله وجود داشت که همراه کاروان اسرا به شام رفت. اهل بیت حسین (علیهالسلام) در حال اسارت، از کودکانی که پدرشان در کربلا به شهادت رسیده بودند، خبر شهادت پدر را پنهان میداشتند. دخترکی چهارساله از حسین (علیهالسلام) شبی از خواب بیدار شد و با گریه سراغ پدر را گرفت. اهل بیت (علیهالسلام) نیز با او هم ناله شدند و صدای گریهشان به گوش یزید رسید. او از علت این گریه پرسید. قصه را برایش گفتند. یزید دستور داد سر مقدس امام حسین (علیهالسلام) را برای آن دختر ببرند. هنگامی که سر مقدس را در مقابل او قرار دادند، او که تازه متوجه شهادت پدر خود شده بود، سر پدر را برداشت و بغل نمود و شروع به سخن گفتن با سر پدر کرد. او لبان خود را بر لبان پدر نهاد و به شدت میگریست تا اینکه از شدت گریه بیهوش بر زمین افتاد. بانوان حرم کنار آن دختر آمدند؛ اما هنگامی که او را حرکت دادند، دیدند که او از دنیا رفته است. اهل بیت (علیهالسلام) با دیدن این واقعه به شدت متأثر شده و ناله سر دادند. گویند در این روز تمام اهل دمشق نیز گریان بودند».[۲۲] . در سرزمین شام قبری وجود دارد که امروزه به نام مرقد رقیه معروف و مشهور است و گفته میشود این قبر مربوط به یکی از دختران امام حسین (علیهالسلام) است. حرم ملكوتى حضرت رقيه (سلاماللهعلیها)، در محلّهى عمارهى دمشق و در شمال شرقى مسجد اموى، روحانيت خاصّى به اين شهر بخشيده است. نخستين عمارت آستانهى وى خانهاى است كه در آن به شهادت رسيد و در آنجا مدفون شد. عمارتهاى بعدى، به ترتيب در قرن هشتم، يازهم، سيزدهم و چهاردهم و آخرين توسعهى اطراف آستانه با كمک دولت جمهوری اسلامی ایران و با همّت شیعیان در سال يكهزار و چهارصد و پنج هجرى قمرى انجام شد.[۳۲] [۳۳] . مرحوم حاج شیخ هاشم خراسانی در کتابش نقل کرده که یکی از علمای نجف به نام محمدعلی شامی برایم نقل کرده که «جد او مرحوم سید ابراهیم دمشقی که نسبش به سید مرتضی میرسید، سه دختر داشت. شبی دختر بزرگش رقیه بنت الحسین (علیهالسلام) را در خواب میبیند که به او فرمود: «به پدرت بگو به والی بگوید که قبرم را آب فرا گرفته و در اذیتم، بیاید قبر مرا تعمیر نماید». دختر خواب خود را برای پدر بازگو کرد؛ اما سید از ترس آنکه خواب صحیح نباشد و اهل سنت آنان را مسخره نمایند، به این خواب ترتیب اثر نداد. شب دوم، دختر وسطی ابراهیم همین خواب را دید و به پدر آن خواب را بازگو کرد. سید ابراهیم باز هم اعتنا نکرد. شب سوم، دختر کوچک و شب چهارم، سید شخصاً خواب دید که آن بانو ایشان را با عتاب خطاب کردند و فرمودند: «چرا والی را خبردار نکردی؟» سید بیدار شد و صبح به سراغ والی شهر رفت و داستان را بازگو کرد. والی فرمان داد علما و صلحای شهر ـ اعم از شیعه و سنی ـ غسل کرده، لباس تمیز بپوشند و در حرم حاضر شوند. پس درب حرم شریف به دست هر کس که باز شد، همان شخص، قبر را نبش کرده و تعمیر نماید. همه غسل کردند و نظافت نمودند و در حرم حاضر شدند؛ اما قفل جز به دست سید ابراهیم به دست هیچیک از آنان باز نشد؛ پس کلنگ به دست گرفتند و بر زمین قبر زدند؛ اما هیچیک از ضربات آنان بر زمین اثر نکرد؛ مگر ضربه سید ابراهیم. حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند؛ بدن و کفن آن بانو را صحیح و سالم یافتند؛ اما لحد را آب فرا گرفته بود سید بدن شریف را روی زانوی خود گذاشت و سه روز نگه داشت و مرتب گریه میکرد تا آنکه لحد آن بانو را از پایه تعمیر نمودند. سید در اوقات نماز بدن را روی چیز تمیزی میگذاشت و بعد از نماز، آن را برمیداشت و بر زانوی خود قرار میداد. پس از سه روز لحد آماده شد و او بدن شریف را سر جای خود قرار داد. در این مدت به لطف عنایت آن بانوی خردسال، سید نه محتاج به آب و غذا شد و نیازمند تجدید وضو. مرحوم سید ابراهیم پسر نداشت؛ پس در این هنگام دعا کرد تا خداوند به او فرزند پسر عطا کند، با آنکه سن او از نود سال تجاوز کرده بود دعایش مستجاب شد و خداوند پسری به او عنایت نمود که او را سید مصطفی نام نهادند».[۲۴] . هنگامى كه حضرت زينب (سلاماللهعلیها) با همراهان به مدینه بازگشتند؛ زنهاى مدينه براى عرض تسليت، به حضور زينب (سلاماللهعلیها) آمدند. زينب (سلاماللهعلیها) حوادث جانسوز کربلا ، كوفه و شام را براى آنها بيان مىكرد و آنها مىگريستند؛ تا اينكه به ياد رقيه (سلاماللهعلیها) افتاد و فرمود: اما مصيبت وفات رقيه (سلاماللهعلیها) در خرابهی شام كمرم را خم و مويم را سفيد كرد. زنها وقتى اين سخن را شنيدند، صدايشان به گريه بلند شد؛ و آن روز به ياد رنجهاى جانگداز رقّيه (سلاماللهعلیها) بسيار گريستند.[۳۱]
بابا كجايي*اين نيمه يِ شب*بر دخترِ خود*يكدم نظر كن*در اين خرابه*اي جانِ بابا*بر ديدنِ من*يكدم گذر كن
چگونگی شهادت غم انگیز حضرت رقیه (س) بر اساس ۳ منبع
بازگشت بي تابي نمودن فاطمه دختر سيد الشهداء براي پدر ...
وفات دختری از امام حسین علیه السلام در خرابه شام
اتفاق جانسوز ملاقات دختر سه ساله با پدر در خرابه شام
رقیه نازدانه امام حسین علیه السلام وخرابه شام
مصیبت وفات رقیه (س) در خرابه شام کمرم را خم کرد
ستاره درخشان شام حضرت رقيه دختر امام حسين
رقیه نازدانه امام حسین علیه السلام وخرابه شام
چگونگی شهادت غم انگیز حضرت رقیه (س)
خرابه شام و چگونگی شهادت حضرت رقیه
چگونگی شهادت سه ساله ی حضرت
اسرای اهل بیت در شام - ویکی فقه
خرابه شام - ويکی شيعه
خرابه شام - ویکی فقه
اسیران کربلا - ويکی شيعه
اَلسّلامُ عَلَیك رقیّه بنت الحسین
الشام الشام - امان ازشام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر
ادامه مطلب را ببينيد
بابا كجايي*اين نيمه ي شب
بابا كجايي*اين نيمه يِ شب*بر دخترِ خود*يكدم نظر كن
در اين خرابه*اي جانِ بابا*بر ديدنِ من*يكدم گذر كن
تاکه ببینم*این نیمه یِ شب*ای جانِ بابا*رویِ تورا من
یکدم بیا تو*اندر کنارم*در این خرابه*بنشین تو با من
در اين سه هفته*رفتي كجا تو*من را نديدي*اي جانِ بابا
كه من چه ديدم*از يك پليدي*زجر و شكنجه*در دشت و صحرا
يا ديده اي تو*اين دخترت را*امّا نديدم*من روي ماهت
حالا بيا تو*اي جانِ بابا*بنما تو شادم*با يك نگاهت
حالا بيا تو*يك لحظه بنشين*بنشان مرا تو*بر زانوانت
حالا بيا تو*در اين خرابه*بينم پدر جان*نام و نشانت
يكبارِ ديگر*خود را نشان دِه*تا كه شَوَم من*قربانِ رويت
تا كه بدانند*اطفال شامي*اي جانِ بابا*نامِ نكويت
تا كه بدانند*اطفال شامي*ما هم در اینجا*داریم بابا
تا كه بدانند*اطفال شامي*ما در مدینه*داریم ماوا
تا كه بدانند*اطفالِ شامي*بابايِ خوبم*نامش حسين است
فرزندِ حيدر*سبطِ پيمبر*از بهرِ زهرا*نورِ دو عين است
تا که نگویند*اطفالِ شامی*این دختر اینجا*باشد یتیمه
تا که ندانند*اطفالِ شامی*از هجرِ بابا*قلبم دو نیمه
او دید ناگه*آن نيمه يِ شب*در آن خرابه*آخر پدر را
امّا چگونه؟*در يك طبق ديد*اندر خرابه*نورِ بصر را
یک ساعتی را*در نیمه یِ شب*با راسِ بابا*او دردِ دل کرد
ناگاه خاموش*آمد صدایش*طفلِ سه ساله*جان را بَحِل کرد
غسّاله آمد*از بهرِ غسلش*امّا ببیند*جسمش کبود است
گفتا چرا این*طفل اینچنین است؟*اینسان کبودی*بهرِچه بود است؟
اندر جوابش*گفت عمّه زینب*اینها که بینی*از تازیانه است
آثارِ زجرِ*آن زجرِ بی دین*اینسان که بینی*برکتف و شانه است
ای باقری شد*در نیمه یِ شب*آخر شهید آن*طفلِ سه ساله
در روزِ پنج از*ماهِ صفر شد*روزِ عزایش*با آه و ناله
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پورماه صفر سال 1399
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر
ادامه مطلب را ببينيد
۱۳۹۹/۰۶/۳۱
سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب در آئین تجلیل از پیشکسوتان دفاع مقدس
رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (دوشنبه) در ارتباط تصویری با مراسم تکریم و تجلیل از پیشکسوتان دفاع مقدس و مقاومت، با اشاره به پیروزی درخشان و واضح ملت ایران در دفاع مقدس گفتند: این واقعیت، نتیجه رهبری و فرماندهی شگفتانگیز امام خمینی، حضور همهجانبه قشرهای مختلف مردم و اقدامات و ابتکارات عقلایی مدافعان اسلام و انقلاب در این حماسه تاریخی بود که باید مراقب تلاش دشمنان در تحریف واقعیات این قطعه از هویت برجسته ایرانیان باشیم.
رهبر انقلاب همچنین با ابراز تأسف شدید از جانباختن روزانه حدود ۱۵۰ نفر بر اثر کرونا، مردم را به رعایت کامل و مستمر دستورالعملهای بهداشتی فراخواندند.
فرمانده کل قوا، تکریم و تجلیل از پیشکسوتان و رزمندگان دفاع مقدس را وظیفه حتمیِ ملی و توصیه مؤکد اسلام خواندند و افزودند: برای درک عظمت کار این عزیزان و همرزمان شهیدشان باید عظمت میدان دفاع مقدس و چرایی و چگونگی این قطعه مهم از تاریخ ایران را به خوبی درک و فهم کرد.
ایشان صدام جاهطلب را تنها ابزاری در دست قدرتهای بزرگ بهویژه آمریکا برشمردند و افزودند: طرفهای اصلی نبرد با ملت ایران یعنی «آمریکای ضربهخورده از انقلاب اسلامی، قدرتهای نگران از ظهور یک هویت جدید اسلامی- ایرانی در منطقه، ناتو و کشورهای اروپای غربی و شرقی»، صدام را به حمله تحریک کردند تا نظام و انقلاب اسلامی را در هم بکوبند.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به انتشار اسناد توافقهای آمریکا و صدام قبل از آغاز جنگ افزودند: در طول سالهای جنگ نیز کمک های نظامی، اطلاعاتی و مالی غرب و شرق به رژیم بعثی از طریق امارات، کویت، عربستان و دیگر مسیرها ادامه داشت.
رهبر انقلاب علاوه بر تحریک دشمنان، اوضاع داخلی ایران را نیز در تشجیع صدام به حمله، مؤثر دانستند و افزودند: ..
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری
ادامه مطلب را ببينيد
آغاز هفته دفاع مقدس (31شهریور)
آغاز هفته دفاع مقدس : 31 شهريور سالروز شروع جنگ تحميلي از سوي رژيم بعث عراق عليه جمهوري اسلامي ايران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نامگذاري شده است. دوران هشت سال دفاع مشروع امت سلحشور ايران در حفظ و اعتلاي نظام مقدس اسلامي و حراست از مرزهاي عزّت و شرف اين مرز و بوم، به مثابه يكي از حساسترين و بارزترين برهه هاي حيات راستين اين ملت، همچون نگيني تابناك، تا هميشه زمان، بر تارَكِ تاريخ حماسه و ايثار و پايداري آزادگان جهان ميدرخشد. دفاع امت اسلامي ايران در برابر تجاوز همه جانبه دشمنان اسلام، در تاريخ افتخارآفريني مبارزات حقطلبانه يك ملت سترگ، فروزان خواهد بود. پايداري ايران اسلامي كه برخاسته از روح وحدت و ايمان بود، در سايه هدايتهاي رهبر انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني(ره) شكل گرفت و باعث احياي يك مكتب سازنده و نهضتهاي آرمانگرا و ايدئولوژي جهانگير شد. دفاع مقدس ما در زمينه هاي مختلف سياسي، نظامي، اجتماعي، فرهنگي و... توانست معادلات جهاني معمول را بر هم زَنَد و تحليلهاي مادي دنياپرستان را نقش بر آب سازد. اين حادثه عظيم، بيشك در ياد ملت بزرگ ايران خواهد ماند و غرور و سرافرازي و حماسه آفريني را در نسلهاي بعد بر جاي خواهد گذاشت. جنگ تحميلي عراق عليه ايران 2887 روز به طول انجاميد كه طي آن هزار روز نبرد فعال صورت گرفت كه 793 روز حمله از سوي رزمندگان اسلام بود و 207 روز از سوي ارتش متجاوز بعثي. در طول جنگ شمار 381 هزار و 680 نفر از نيروهاي دشمن كشته و يا زخمي شدند و 72 هزار نفر به اسارت نيروهاي اسلام درآمدند. در اين هشت سال 371 فروند هواپيما و 82 فروند بالگرد دشمن منهدم شد. 1700 دستگاه تانك و نفربر، 480 قبضه توپ و سه هزار و 363 دستگاه خودرو نظامي به غنيمت ايران درآمد و پنج هزار و 758 دستگاه تانك و نفربر، 532 قبضه توپ و پنج هزار و 152 دستگاه خودرو نظامي دشمن منهدم گرديد. مقاومت رزمندگان اسلام سبب شد تا ذخاير ارزي عراق كه در ابتداي جنگ، حدود سي ميليارد دلار بود، پس از شكست در عمليات بيت المقدس و فتح خرمشهر به صفر برسد و پس از پايان جنگ، اين كشور بيش از هفتاد ميليارد دلار بدهي داشته باشد.
مراسم نهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت - درس مقدس - مربعهای قرمز - گنجینههای جنگ - نوشتن برای کسی که نمیشناختم را از شهدا خواستم - شش نکته دربارهی کتاب مربعهای قرمز - رزم رزمنده با بیان خاطراتش تمام میشود - نوشتن برای کسی که نمیشناختم را از شهدا خواستم
اولین پیامی که بعد از حمله عراق از رادیو تلویزیون ایران پخش شد
۵ روز اول جنگ تحمیلی چه اتفاقات سرنوشتسازی روی داد؟
سردار فدوی: پیروی مردم از حضرت امام (ره) شاهبیت هشت سال دفاع مقدس است
چله عزت|جهاد با پای مصنوعی؛ از تخریب تا اطلاعات ــ عملیات
روایت آغاز جنگ تحمیلی و نخستین پروازهای جنگی خلبان استشهادی
روایت حاج قاسم سلیمانی از شکل گیری تیپ نیروهای کرمان در دفاع مقدس/ چرا «ثارالله» انتخاب شد؟
دلايل و عوامل پيروزي جمهوري اسلامي ايران در دفاع مقدس
اجازه تحریف و فراموشی دفاع مقدس را نخواهیم داد
جنگ علیه یک گفتمان؛ چرا عراق به ایران حمله کرد؟
دوران دفاع مقدس (سال 59- 68)
حمله عراق به ایران-دلایل جنگ تحمیلی-عراق و ایران-دستاوردهای دفاع مقدس
علت شروع جنگ عراق عليه ايران و آغاز 8 سال دفاع مقدس
تلفات سنگین ارتش بعثی در روزهای نخست جنگ/ موجآفرینی BBC برای سقوط خرمشهر/ چرا صدام در دوران پهلوى به پالايشگاه آبادان حمله نکرد؟
نقش سازمان مجاهدین خلق در تحریک صدام برای حمله به ایران/ ملاقات محرمانه رجوی با سران رژیم بعث قبل از شروع جنگ/ موضع منافقین درباره اعدامهای سال 67 چه بود؟
دفاع مقدس، گنجی پایانناپذیر و سرمایهای ماندگار - ایرنا
تازهترین جلد از «تقویم تاریخ دفاع مقدس» منتشر شد
تدابیر نظامی امام خمینی در مقابله با تجاوز رژیم بعث عراق
جدیدترین جلد از مجموعه «تقویم تاریخ دفاع مقدس» منتشر شد/ بازخوانی رخدادهای آذر 63 در «هویت پنهان»
مروری بر تاریخچه ۸ سال دوران طلایی دفاع مقدس - راه دانا
فیشهای تاریخ دفاع مقدس - Khamenei.ir
دفاع مقدس، حماسه درخشان تاریخ ایران - ایرنا
در مورد دفاع مقدس در ویکی تابناک بیشتر بخوانید
نگاهی به آغاز و پایان هشت سال دفاع مقدس - ایرنا
هشت سال دفاع مقدس - ویکی ایران
تاریخچه مختصر دفاع مقدس
دفاع مقدس | KHAMENEI.IR
گزارش| چرا جنگ را "دفاع مقدس" مینامیم؟
برکات دفاع مقدس در کلام امام خمینی (س)
دفاع مقدس چیست؟ - سوک
دفاع مقدس
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای شمسی ، هشت سال دفاع مقدس
ادامه مطلب را ببينيد
حمله رژيم بعث عراق به جمهوري اسلامي ايران و آغاز جنگ تحميلي هشت ساله (31شهریور1359 ش)
ملاقات وزير خارجه آمريكا با "صدام" چند روز قبل از حمله عراق به ايران (1359ش)
حمله رژيم بعث عراق به جمهوري اسلامي ايران و آغاز جنگ تحميلي هشت ساله (1359 ش) در بعد از ظهر 31 شهريور 1359 رژيم بعثي عراق پس از بيست ماه مقدمه چيني، مرزهاي ايران اسلامي را مورد تجاوز قرار داد. در اين روز، سه فروند ميگ 23 عراق، فرودگاه بينالمللي مهرآباد تهران را مورد حمله قرار دادند و بدين ترتيب، جنگ و تجاوز عراق عليه ايران به اشاره و حمايت آمريكا و دولتهاي غربي آغاز شد. هرچند عراق تا قبل از 31 شهريور، با 736 مورد تجاوز به حريم جمهوري اسلامي ايران، خوي توسعه طلبانه خود را آشكار كرده بود. همزمان با تهران، فرودگاههاي نظامي و بين المللي تبريز، شيراز، همدان، دزفول و اصفهان نيز مورد حمله هواپيماهاي دشمن قرار گرفت. در آن زمان، طه ياسين رمضان در مجله "الثوره" ارگان حزب بعث عراق اعتراف نمود كه: "هدف از جنگ، مسأله چند صد كيلومتر زمين نيست، بلكه هدف، سرنگوني و انهدام جمهوري اسلامي ايران است". جنگ تجاوزگرانه رژيم بعثي عراق عليه ايران نزديك به هشت سال ادامه يافت و سرانجام در روز 29 مرداد 1367 شمسي بدون آن كه رژيم عراق به اهدافش رسيده باشد، آتشبس رسمي بين ايران و عراق برقرار گرديد.
علل تهاجم رژيم بعث به انقلاب اسلامي و كشور ايران - روزنامه جوان
اخراج هزاران ايراني مقيم عراق توسط رژيم بعث اين كشور (1359 ش)
علل تهاجم رژيم بعث به انقلاب اسلامي و كشور ايران - روزنامه جوان
بررسي علل و عوامل تهاجم عراق به ايران؛ اثبات قدرت حزب بعث ...
۳۱ شهریور ۱۳۵۹ | جنگ عراق علیه ایران آغاز شد - تاریخ ایرانی
مروری بر حمله های هوایی رژیم بعث به تاسیسات ایران - ایرنا
نگاهی کوتاه به علل تجاوز رژیم بعث به ایران اسلامی - راه دانا
مروری بر حملههای هوایی رژیم بعث به تأسیسات ایران
تهاجم عراق به ایران (۱۳۵۹) - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
اهداف رژیم صدام از حمله به ایران | روزنامه اطلاعات
اعتراف جالب صدام درباره تاریخ دقیق تجاور به ایران
هدف عراق از جنگ با ایران چه بود؟ - مشرق نیوز
علت حمله صدام به ایران چه بود؟ + اینفوگرافی
علل و اهداف تهاجم رژيم بعث عراق به ايران
واکاوی چرایی حمله رژیم بعث عراق به ایران
جنگ ایران و عراق - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
رژیم بعث عراق؛ آغازگر جنگی نابرابر - ایرنا
علت جنگ ایران و عراق چه بود؟ - نمناک
اهداف تجاوز عراق به ايران - راسخون
تاريخ جنگ تحميلي عراق عليه ايران
اهداف حمله نظامی عراق به ایران
چرا عراق به ایران حمله کرد - ایرنا
اهداف تجاوز عراق به ايران
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای شمسی ، هشت سال دفاع مقدس
ادامه مطلب را ببينيد
نذر سلامتی رهبر معظم انقلاب چگونه ادا شد؟
محمد فتحی میآبادی از رزمندگان دوران دفاع مقدس است. به گزارش ایسنا، او به مناسبت سالروز عملیات «مطلع الفجر»، که ۲۸رزمنده ملایری در یک روز به شهادت رسیدهاند روایت کرده است: «به یاد عملیاتی در دفاع مقدس که ۲۸پهلوان ملایری در یک روز آسمانی شدند. همان عملیات مطلع الفجر را میگویم که در تاریخ بیستم آذر ماه سال ۱۳۶۰با رمز مبارک «یا مهدی(عج) ادرکنی» با فرماندهی مشترک ارتش و سپاه در منطقه عمومی گیلانغرب و سرپل ذهاب آغاز شد که در مرحله دوم این عملیات یعنی در۲۶ آذر۱۳۶۰ دلاورمردان استان […]
شهید ستاری، اسوه نوآوری پدافند در دفاع مقدس
15 دیماه در تاریخ پرافتخار دفاع مقدس یادآور شهادت بزرگمردی از نیروی هوایی است که در طول خدمتش در ارتش، خدمات زیادی ارائه کرد و آغازگر حرکت های جدید علیه دشمن و تقویت نهاجا بود. سرلشکر شهید منصور ستاری، در ۲۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۷، در روستای ولی آباد ورامین دیده به جهان گشود. او پس از اخذ دیپلم متوسطه، در سال ۱۳۴۶ وارد دانشکده افسری شد، و پس از نایل شدن به درجه ستوان دومی، با گذراندن دورهای یکساله در آمریکا به عنوان افسر کنترل شکاری در تیپ […]دخالت جاسوسان آمریکایی در عملیات کربلای۴
تحولات صحنه نبرد پس از پیروزی «فاو» و اقدامات نظامی دشمن که به طور گسترده و همه جانبه انجام گرفت، فرماندهان سپاه را با وضع جدیدی مواجه کرد. جنگ شهرها در سطح گسترده، حمله به مراکز اقتصادی، صنعتی و نفتی فشار فوقالعادهای را بر کشور وارد کرد. به ویژه، کاهش بسیار زیاد قیمت نفت تا مرز ۵.۵دلار در هر بشکه موجب تشدید این فشارها شد. همراه با این فشارها، تحرک جدید دشمن در عرصه زمینی که پس از اشغال اراضی کشور در آغاز جنگ، برای نخستین بار انجام میگرفت، […]حمله عراق به پالایشگاه اصفهان و درایت نیروی هوایی ایران
حسن افغانطلوعی ۲۰ شهریورماه ۱۳۲۴ در شهر مشهد مقدس متولد شد. پدرش، محمود، کارمند دارایی بود. حسن یک خواهر و سه برادر داشت. دوران ابتدایی و سه سال متوسطه را در مدرسه حاج تقی آقابزرگ و سه سال آخر را در دبیرستان امیرکبیر واقع در زادگاه خود به پایان رساند و در سال ۱۳۴۵ موفق به کسب دیپلم ریاضی شد. او ضمن علاقهای که به شغل خلبانی داشت، اطلاعات خوبی را هم از مرحوم جواد افغان طلوعی، پسرعمویش که خلبان شکاری بود، کسب کرد و راهی مرکز استخدام نیروی […]بخش دوم و پایانی
اشاره: «قهرمانان «بازیدراز» عنوان مقالهای است که بخش اول آن در شماره قبل به چاپ رسید. بخش دوم و پایانی این مقاله را میخوانیم. *** شهید علیرضا موحد دانش علیرضا موحد دانش نخستین فرزند خانواده «موحد» در سال ۱۳۳۷ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۵ بعد از اخذ دیپلم به سربازی اعزام شد و پس از فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، وی هم از پادگان گریخت و به جمع انقلابیون پیوست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در کمیته انقلاب اسلامی شمیران به فعالیت […]بخش اول
عملیات “بازی دراز″ در محور سر پلذهاب در غرب استان کرمانشاه و ارتفاعات بازی دراز به طور نیمه گسترده در روزهای ابتدایی اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ به فرماندهی مشترک انجام شد. بازی دراز مجموع ارتفاعاتی استراتژیک، پر اهمیت و صعبالعبور با میدان دید و تیر وسیع است که در ابتدای جنگ به دست مزدوران بعثی افتاد و رزمندگان مجاهد اسلام با فدا کردن جان پاک خویش آن را از دشمن بازستاندند و پرچم افتخار را بر قلههای آن به اهتزاز در آوردند. غلامعلی پیچک، شاگرد ممتاز جبهه جنگ و دانش […]تولد اسکادران ایثار در نیروی دریایی ایران
چکیده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پس ازعلنی شدن نیت شوم دشمن و قبل از آغاز تهاجم ددمنشانه ارتش بعث ، با یک اقدام شجاعانه و به موقع عمده یکانهای ناوتیپ هشتم که در بنبست خرمشهر مستقر بودند و میرفت تا با آغاز تهاجم دشمن در این آبراه محبوس شود را به خارج از آبراه اروندرود انتقال داد و با بهکارگیری آنها در عرصههای مختلف عملیاتی، برگهای زرینی را به تاریخ دفاع مقدس افزوده است. تحقیق حاضر با استفاده ازروش توصیفی تحلیلی به بررسی نقش نیروی دریایی در […]خاطره یک شیرزن از اعزام همسر مجروحش به تهران
فاطمه عمادپور از تکنسینهای بخش اتاق عمل بیمارستان رازی اهواز در دوران دفاع مقدس است. او در خاطرهای از شب آرامی سخن میگوید که زلزله او را از خواب پرانده است. عمادپور میگوید: «وقتی جنگ شروع شد مثل همه مردم نه میدانستم جنگ چیست و نه از پیامدهای آن خبر داشتم. یک شبه همه چیز بهم ریخت. اما در هر وضعی زندگی جاری بود. زیر بمببارانها ازدواج میکردیم، بچههایمان را به دنیا میآوردیم و آرزوهایمان رنگ میگرفت. بیمحابا اشک میریختیم و کم نبود لحظههایی که برای خندیدن غنیمت میشمردیمش. وقتی […]
تصرف ارتفاع «گرده رش» در عملیات نصر۸
بیست و نهم آبان ماه سالروز انجام عملیات «نصر۸» است که با هدف تصرف ارتفاع «گرده رش» و در نتیجه تسلط بر بخشی از رودخانه «قلعه چولان» و تسهیل عبور نیروها در منطقه عملیاتی شمال سلیمانیه طراحی و اجرا شد. به گزارش ایسنا، عملیات «نصر۸» ساعت یک و ۱۵ دقیقه بامداد ۲۹ آبان ماه سال ۱۳۶۶ با رمز «یا محمدبنعبدالله ادرکنی، ادرکنی، ادرکنی» آغاز شد. در این عملیات برای تک(حمله) هماهنگ به مواضع دشمن، یکانها با پنج تا هشت ساعت راهپیمایی، زیر مواضع دشمن مستقر شدند و پس از اعلام […]
نیروی دریایی، حافظ اقتصاد کشور در دفاع مقدس
ناخدایکم ستاد غلامرضا طحانی*
فرمانده معظم کل قوا در آذرماه ۱۳۸۷ (سخنرانی ایشان در جمع افسران نداجا در مراسمی به مناسبت سالروز نیروی دریایی در بیت معظمٌله ) فرمودند: “حالا ماجرای ناوچه پیکان را در عملیات مروارید خیلیها میدانند، امّا ماجرای حفاظت از کشتیهای تجاری را خیلیها نمیدانند، آن زمانی که اقتصاد ما بسته به صادرات نفت بود، دشمن درصدد بود تا صادرات نفت ما را قطع کند، آنگاه بود که نیروی دریایی جوهره خود را نشان داد.” بهدلیل نوع ساختار جغرافیایی دریای عمان و خلیجفارس و همچنین طرحهای توسعه بنادر و اسکلههای […]
https://www.ettelaat.com/?cat=14&paged=26
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: حماسه پايداری
ادامه مطلب را ببينيد
وفات "سيده نفيسه" عالمه ي اسلامي (3صفر208 ق)
وفات "سيده نفيسه" عالمه ي اسلامي (208 ق) سيده نفيسه، دختر حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابيطالب همسر اسحاق مُؤْتَمَن و از زنان محدّثه ميباشد. او در سال 145 ق درمكه متولد شد و در مصر اقامت گزيد. پس از وفات شافعي، عالم بزرگ مسلمان، جنازهاش را به خانهي آن بانوي مجلّله برده و در آنجا نماز خواندند. سيده نفيسه در مصر دار فاني را وداع گفت و مقبره اش زيارتگاه گرديد.
وصف وآرستگی مروری برشرح حال سیده نفیسه «قسمت اول»
وصف وارستگی مروری بر شرح حال سیده نفیسه «قسمت دوم»
وصف وارستگی مروری بر شرح حال سیده نفیسه «قسمت سوم»
وصف وارستگی مروری بر شرح حال سیده نفیسه(قسمت چهارم)
بارگاه سیده نفیسه (نواده امام حسن مجتبی (ع)–کشورمصر ...
وفات بانویی که شش هزارختم قرآن کرد!|حوزه نمایندگی ولی ...
نفیسه خاتون (ع) بانوی ممتاز از نوادگان امام حسن - قائمیه
نفیسه خاتون (ع) بانوی ممتاز از نوادگان امام حسن (ع)
وفات "سيده نفيسه" عالمه ي اسلامي (3صفر208 ق)
سیده نفیسه،خاتون مصر کیست؟ - خبرآنلاین
با توسل به این بانوی مصری حاجت روا شوید
نفیسه خاتون :: مزارات ایران و جهان اسلام
کراماتی از عروس امام صادق علیه السلام
وفات بانويي كه شش هزار ختم قرآن كرد!
سیده نفیسه - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
حضرت نفیسه خاتون(س) را بشناسیم
سیده نفیسه - دانشنامهی اسلامی
سیده نفیسه - ويکی شيعه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای قمری
ادامه مطلب را ببينيد
اهلبیت امام حسین علیه السلام و خرابه شام
زینب چه در خرابۀ ویران نزول کرد - میگفت با نسیم سحرگه بیان حال
کی باد اگر بسوی شهیدان گذر کنی - بر گوی با حسین شهیدم که کیف حال
بر گو خرابه منزل اهل و عیال شد - یا مونسی تعال الی الاهل و العیال
خرما و نان بر سم تصدق بما دهند - بر ما کجا بود صدقات خسان حلال
خرابه شام مکانی در دمشق که یزید بن معاویه اسیران کربلا را در آن جای داد. در منابع روایی این مکان بدون سقف و دیوارهای آن سست توصیف شده است. بنابر برخی نقلها شهادت حضرت رقیه از وقایعی است که در این مکان رخ داده است. یزید بن معاویه، اسیران کربلا را در دمشق در خرابهای بی سقف جای داد.[۱] . در ادبیات عاشورایی از آن به خرابه شام یاد میشود. بنا به نقل شیخ مفید محل اقامت اسیران، خانهای متصل به کاخ یزید بوده است.[۲] . در برخی روایات[۳] توصیفاتی برای خرابه شام آمده است.[یادداشت ۱] از جمله اینکه خانهای که سقف نداشته و دیوارهایش سست بوده است.[۴] همچنین برپایه گفتگویی که سید نعمت الله جزایری از منهال بن عمرو با امام سجاد(ع) نقل کرده خانه سایبان نداشته و آفتاب به داخلش میتابیده[۵] و اسیران را از سرما و گرما حفظ نمیکرده است.[۶] برخی از اسیران میگفتند یزید ما را در این خرابه فرستاده تا بر سر ما خراب شود[۷] و ما کشته شویم.[۸] . از برخی روایات برمیآید که اسیران کربلا در خرابه وضعیت مناسبی نداشتهاند؛ آفتاب آنها را اذیت میکرده[۹] و بر اثر آن، صورتهایشان پوست انداخته بود.[۱۰] آنان در خرابه برای امام حسین(ع) نوحهسرایی و گریه میکردند.[۱۱] همچنین در برخی از روایات آمده است یزید بر خرابه نگهبانانی گمارده بود که زبان عربی نمیدانستند.[۱۲] . خرابهای بود که یزید به قصد زیر آوار ماندن و کشتن اهل بیت (علیهمالسّلام)، آنان را در آن، جای داده است.[۱۷۲] . شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) میگوید: این بازداشتگاه، زندانی بود که اسیران، در آن از نظر سرما و گرما آزار میدیدند. به طوری که صورتهایشان پوستانداخته بود.[۱۷۳] . سید نعمت الله جزائری در کتاب انوار نعمانیه مینویسد: «منهال امام سجاد (علیهالسّلام) را دید در حالتی که تکیه بر عصا کرده بود و ساقهای پای او مانند دو نی بود و خون از آنها جاری بود و رنگ شریفش زرد بود، و چون حال او را پرسیدم فرمود: چگونه است حال کسی که اسیر یزید بن معاویه است، و زنهای ما تا به حال شکمهایشان از طعام سیر نگشته، ... و شب و روز به نوحه و گریه میگذرانند، ... منهال گفت: عرضه داشتم اکنون کجا میروید؟ فرمود: آن جایی که ما را منزل دادهاند، سقف ندارد و آفتاب ما را گداخته است و هوای خوبی در آنجا نمیبینیم، ...»[۱۷۴] . [۱۷۵] . در برخی منابع آمده است که یزید در منزل خود مجلس عزا به پا کرد اسیران را به آنجا آوردند و در قصر جای دادند.[۲۱] . حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) با تشکیل مجلس عزا در خرابه شام، آنچنان تحولی در مرکز حکومت یزید بپا کرد که زنان شامی و دیگران دستهدسته و گروهگروه برای عرض تسلیت به زینب کبری و بازماندگان دیگر امام (علیهالسّلام) به نزد آن حضرت میآمدند و دختر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیز جزئیات شهادت امام (علیهالسّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آنها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح میکرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان آل ابوسفیان از جمله هنده ، همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیهالسّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میبوسیدند و گریه و زاری میکردند. این برنامه بنابر نقلی ۷ و به نقلی ۳ روز ادامه داشت.[۱۸۵] [۱۸۶] [۱۸۷] [۱۸۸] [۱۸۹] . پس از رسوائی یزید در میان مردم یزید دستور داد تا اسرای اهل بیت (علیهمالسّلام) را به خانه اش ببرند. پس از ورود اهل بیت (علیهمالسّلام) به کاخ، آنان مورد استقبال گرم زنان خاندان بنی امیه قرار گرفتند و گریه و ضجه از هر سو برخاست[۱۴۸] [۱۴۹] [۱۵۰] [۱۵۱] و تا سه روز در کاخ یزید، مجلس عزای حسینی به پا شد.[۱۵۲] [۱۵۳] [۱۵۴] [۱۵۵] . کار به جایی کشیده شد که یزید نیز از روی ریا و به ناچار در برابر مردم برای شهادت امام (علیهالسّلام) گریه میکرد و مردم نیز هم صدا با او میگریستند.[۱۵۶] . بیم از فتنه و شورش، یزید را وادار کرده بود تا رفتار خود با اسیران را تغییر دهد. به دستور یزید، اسرا را به حمام بردند و برای شان سایه بان قرار دادند. سپس یزید به خوراک و پوشاکشان رسیدگی کرد و برای آنان هدایایی را در نظر گرفت.[۱۵۷] [۱۵۸] [۱۵۹] . حتی نقل شده یزید تا زمانی که اسرا در شام به سر میبردند بدون حضور امام سجاد (علیهالسّلام) بر سر سفره ی غذا نمینشست.[۱۶۰] [۱۶۱] [۱۶۲] [۱۶۳] . یزید گاه اسرای اهل بیت (علیهمالسّلام) را به کاخ خود فرا میخواند و به آنان ملاطفت مینمود. روایت شده در یکی از این مجالس که امام سجاد (علیهالسّلام) به همراه کودکان اهل بیت (علیهمالسّلام) در کاخ یزید حضور یافته بودند یزید در حالی که به پسرش خالد اشاره میکرد خطاب به یکی از این کودکان به نام عمرو بن حسن (علیهالسّلام) (برخی از منابع او را عمر بن حسین معرفی کردهاند.[۱۶۴] )[۱۶۵] [۱۶۶] [۱۶۷] . گفت: «با این جوان کشتی میگیری؟»(در برخی از منابع آمده «با این جوان جنگ میکنی؟»[۱۶۸] )[۱۶۹] [۱۷۰] . عمرو بن حسن (علیهالسّلام) گفت: «نه، اما شمشیری (کاردی) به من بده و شمشیری (کاردی) نیز به او بده تا با هم بجنگیم.» یزید نپذیرفت و گفت: شنشنة اعرفها من اخزم هل تلد الحیه الا حیه «این روش را از اخزم میشناسم آیا از مار، جز مار متولد میشود.» (ضرب المثلی است عربی و به معنای آن است که هر کس خوی پدر میگیرد.)[۱۷۱] [۱۷۲] [۱۷۳] [۱۷۴] . یزید که در پی یافتن راهی برای گریز از حادثهای بود که ارکان حکومتش را به لرزه در آورده بود درباره اسرا از اهل شام نظر خواست و گفت: «درباره ی اینان چه نظری دارید؟» یکی از شامیان گفت: «آنان را بکش» یزید ساکت شد و چیزی نگفت. نعمان بن بشیر گفت: «ببین اگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنها را در این حالت میدید چه میکرد تو نیز همان را انجام بده.»[۱۷۵] [۱۷۶] [۱۷۷] . سرانجام یزید تصمیم گرفت اسرا را به مدینه بازگرداند. پس نعمان بن بشیر را به حضور طلبید و از او خواست تا آماده حرکت شود و زنان اهل بیت (علیهمالسّلام) را به مدینه ببرد. یکی از وقایع خرابه داستان اُمّ حبیبه و حضرت زینب(ع) است که در مدینه به مرضى دچار شده بود كه اطبا از معالجه آن عاجز آمده بودند و بادعای امام حسین شفایافته بود .
درباره مدت اقامت اسیران کربلا در خرابه شام، اختلاف است. در برخی منابع آمده است آنان را در آنجا نگه داشتند تا اینکه صورتهایشان پوست انداخته بود.[۱۳] برخی از نویسندگان، توقف کاروان اسرا در خرابۀ شام، را حدود یک هفته تخمین زدهاند.[۱۴] برخی از تاریخپژوهان برپایه روایتی از امام سجاد(ع)، مدت اقامت در خرابه را دو روز ذکر کردهاند.[۱۵] . هنگامی که اسیران کربلا در خرابه شام به سر میبردند اتفاقاتی رخ داد از جمله: بر طبق برخی از منابع، دختر خردسالی از امام حسین(ع) در خرابه شام از دنیا رفته است. به گزارش منابع، این دختر بهانه پدرش را گرفت. یزید دستور داد سر امام حسین را نزد او بردند او سر پدر را در دامن گرفت و آن قدر گریه کرد تا از دنیا رفت.[۱۶] برخی از منابع بعدی نام این دختر را رقیه گفتهاند.[۱۷] مشهور است حرم منسوب به حضرت رقیه در همین مکان ساخته شده است. برخی منابع، خوابی از حضرت سکینه در روز چهارمی که در دمشق بوده نقل کردهاند.[۱۸] به گفته ابن نما حلی، سکینه خواب دیده بود که پیامبر اسلام، حضرت آدم، حضرت ابراهیم، حضرت موسی و حضرت عیسی برای زیارت امام حسین به کربلا میروند در حالیکه پیامبر اسلام محاسنش را به دست گرفته، گاهی به زمین میافتاد و گاهی از زمین بلند میشد. همچنین حضرت فاطمه، حوا، آسیه، مریم و خدیجه نیز آمده بودند در حالیکه حضرت زهرا دست بر سر گذاشته بود و گاهی به زمین میافتاد و گاهی برمیخیزید. او خود را به حضرت زهرا رساند و شروع کرد به گریه کردن حضرت زهرا به او گفت. سکینه جان بس است که نالهات جگرم را آتش زد و بندهای قلبم را قطع کرد. این پیراهن آغتشه به خون پدرت حسین است که آن را از خود جدا نمیکنم تا خدا را ملاقات کنم.[۱۹]
الشام الشام - امان ازشام - زينب چو در خرابه، در شهر شام ويران - خرابه شام - ويکی شيعه - خرابه شام - ویکی فقه - اسیران کربلا - ويکی شيعه - ماجرای سه روزه شام - تبیان - در خرابه ی شام چه گذشت؟ - مدت اسرات در شام - پرسمان - در مقاتل آمده است؛ اسرای کربلا را در شام در خرابهای جای دادند که ... - در گزند سوگ نگاهی به دردها و رنج های اسیران کربلا در شام(به ... - در شام بر اهل بیت چه گذشت؟ / بی حرمتی های یزیدیان و مقاومت ... - خرابه شام و چگونگی شهادت حضرت رقیه - اسرای اهل بیت در شام - ویکی فقه - داستان اُمّ حبیبه حضرت زینب(ع) - داستان ام حبیبه و اسرای شام - "هند" زنی که همسرش را به دلیل ظلم به خاندان امام حسین(ع) ترک کرد - "هنده" کنیزه حضرت زینب (س) و همسر یزید ملعون - روستای ... - هنده در خرابه ی شام - هنده همسر یزید و خرابه شام - مرحوم کافی و روضه هنده - عوامل پشیمانی یزید از کشتن امام حسین(ع) - علت اظهار پشیمانی یزید از کشتن امام حسین(ع) - اظهار پشيماني يزيد و لعنت ابن زياد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر
ادامه مطلب را ببينيد
زينب چو در خرابه، در شهر شام ويران
زينب چو در خرابه، در شهرِ شامِ ويران - از مردمانِ شامي، ديده ستم فراوان
نی ناني و نه آبي، نی فرش و متّكايي - اندر كنارِ كاخِ، بيدادِ آلِ سفيان
ني درب و ني بنايي, ني سقف بود و ديوار - ني ميزبان و خادم, بر آن يگانه مهمان
اينسان كنند خدمت، آن مردمانِ شامي - بر اهلبيتِ عصمت، در آن ديارِ ويران
آن مردمانِ شامي، آرند بر تصدّق - نان و لباس و هديه، از بهرِ آن اسيران
چونکه نمیشناسند، این میهمان که باشد؟ - کردند با ترحُّم، رحمی به آن عزیزان
بهرِ کمک به آنان، از بینِ مردمِ شام - امّ حبیبه آمد، در بینِ آن اسیران
هنده زنی دگر بود، کامد برایِ یاری - از کاخ در خرابه، آن جایگاهِ ویران
هنده به نوجوانی، خدمتگذارِ زینب - بوده است درمدینه، اینک شده است حیران
باشد چرا عزیزش، اینک در این خرابه- از ظلم بِن زیاد و یزید و آلِ سفیان
در بینِ آن اسیران، یک کودکی سه ساله - دائم به یادِ بابا، افسرده بود و پژمان
در آن خرابه جان داد، آن كودكِ سه ساله - اين بود ميزباني، زان مردمانِ نادان
خوابید در خرابه، آن کودکِ سه ساله - تا ریشه کن نماید، ظالم زِ بیخ و بنیان
اي باقري خرابه، شد همچو باغِ جنّت - ليكن شده کنارش، كاخ يزيد ويران
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور صفر سال 1399
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر
ادامه مطلب را ببينيد
فرمانده کل سپاه: پایان آمریکا واقعیتی انکارناپذیر است
سردار سلامی: انتقام از عاملان شهادت سردارسلیمانی قطعی وجدی است
یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۹
سردار سلامی: قادریم تمام پایگاههای آمریکا را اشغال کنیم/ پیشبینی بدبینانه ترین سناریوی جنگ
فرمانده کل سپاه گفت: قادریم تمام پایگاه های آمریکا را اشغال کنیم، قدرتی که ذخیره کردهایم بر اساس بد بینانه ترین سناریوی جنگ با آمریکا و همپیمانان اوست، ما با منطق پیروزی آرایش قدرت داده ایم و ابزارهای یک جنگ طولانی مدت را فراهم کرده ایم.
به گزارش خبرنگار دفاعی خبرگزاری تسنیم سرلشکر حسین سلامی فرمانده کل سپاه در برنامه نگاه یک طی سخنانی اظهار داشت: حضرت امام مانند یک خورشید در همه عالم طلوع کرد و رسالتی پیامبر گونه داشت.
وی افزود: ایستادگی را امام راحل معنا کرد و مصداق آن را در مقابل ابرقدرتها به نمایش گذاشت. امام کسی بود که بی اعتنایی به قدرتها را به ما یاد داد و نشان داد قدرتهای مادی هیچ هویتی ندارند و وقتی امام گفت آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند بعدها دیدیم آمریکا هیچ غلطی نکرد.
سردار سلامی ادامه داد: سرزمین ما پر از ستاره است. شهدا کسانی هستند که راه را به ما یاد می دهند تا امروز جهان ثمرات قد کشیدن انقلاب را می بیند. در بین شهدا کسی چون خورشید می درخشد. سردار سلیمانی کسی بود که 41 سال لباس جهاد را از تن بدر نیاورد و هیچ آرزویی جز عزت مسلمانان نداشت.
فرمانده کل سپاه تصریح کرد: واقعا دفاع مقدس ما سرشار از شگفتی های بی نظیر است. معتقدم دفاع مقدس انبساطی است از عاشورا و این مقاومت فداراکانه اصحاب امام حسین در هشت سال دفاع مقدس ما انبساط پیدا کرد. چون اصحاب امام حسین همان اهداف امام حسین را دنبال می کردند. انقلاب ما جلوه جدید از قدرت در جهان بود که قرار بود موازنه قوا را به هم بزند. اولین واکنش ابرقدرتها به این زلزله سیاسی که می توانست اضلاع قدرت در جهان را تغییر دهد. بنابر این جنگ تحمیلی یک واکنش سازمان یافته علیه ملت ایران بود.
سردار سلامی ادامه داد: همه محاسبات نشان می داد انتخاب نقطه درست بود و همه چیز نشان می داد آنها قادر هستند نظام اسلامی را نابود کنند. بنا بر این این فرضیه ای بود تا نشان دهند بدون اتکا به ابرقدرتها استقلال برای ملت ها ممکن نیست.
وی گفت: آنچه که صورت گرفت نشان داد معادله قدرت آنها درست نبود. در جنگ دو طرف با برآوردهای اطلاعاتی به جنگ یکدیگر می روند و تمام مسائل محاسبه می شود. در جنگ کسی پیروز است که قوی تر است و بتواندمعادله قدرت را بسازد. جنگ ما نشان داد تسلحیات و گستره جغرافیایی و حمایت ابرقدرتها نمی تواند موفقیت تولید کند و چیزی که می تواند پیروزی ایجاد کند ایمان و قدرت مردانی است که برای خدا شمشیر می زنند.
فرمانده کل سپاه در باره احتمال حمله نظامی به کشور گفت: هیچ قدرتی امروز از جمله آمریکا شرایط تحمیل یک جنگ جدید علیه ملت ایران را ندارد و ملت ایران از این بلوف های تهدید آمیز نگران نباشند.
سردار سلامی تاکید کرد:انتقام ما درباره سردار سلیمانی عادلانه است و ما هرگز کسی که در این ماجرا دست نداشته را ترور نمی کنیم و نمی کشیم. ولی آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. طبس و آتش گرفتن آمریکایی ها در طوفان، شکست آنها در دفاع مقدس، نا توانی آمریکا در تحریم اقتصادی و عجز آنها در تهاجم فرهنگی، دستگیری تفنگداران آمریکایی، اسقاط هواپیمای جاسوسی آنها و ضربه به عین الاسد مصداق های واقعی هستند. ملت ایران بدانند ما پیشمرگ این ملت هستیم و تا هستیم اجازه نمی دهیم یک تار مو از سر ملت ایران کم شود و اگر دشمن چنین کرد بداند نابودی خود را ترسیم کرده است. دشمن اراده و توان برای جنگیدن ندارد و تدبیر سیاسی آنها در پی در هم فروپاشیدن این نظام استکباری است.
سردار سلامی ادامه داد: وقتی رهبر کشور آمریکا فاقد دانش و شناخت عمیق و دقیق از قدرت نظامی است طبیعی است که به بیان اعداد افراط آمیز روی می آورد و قدرتهای این چنینی در بلوف زندگی می کنند. امروز آمریکا شرایط یک جنگ جدید در منطقه با جمهوری اسلامی را ندارد و هیچ کدام از شاخص های قدرت آمریکا را برای یک جنگ مجدد ارزیایی نمی کند. امروز زوال عقل سیاسی و انحطاط در تدبیر در دوره ترامپ به اوج خود رسیده و آنها ارتش آمریکا را به یک ارتش فرسوده تبدیل کرده اند و نمی توانند در یک جنگ بزرگ علیه ایران شرکت کنند. ارتش آمریکا توان بازسازی خود را از دست داده و نیروهای او روحیه خود را از دست داده اند.
فرمانده کل سپاه تصریح کرد: اساسا جامعه آمریکا به لحاظ روانی پذیرش تلفات زیاد را ندارد. اگر آمریکایی بخواهد، در کشور ما بجنگند باید در منطقه باشند. وقتی در این منطقه مستقر شوند همه جا زیر دید و تیر ما هستند و ما قادریم تمام پایگاه های آنها را اشغال کنیم. حتی می توانیم منطقه را جارو کنیم و قدرتی که امروز ذخیره کرده ایم بر اساس بد بینانه ترین سناریوی جنگ با آمریکا و همپیمانان آمریکا است، ما با منطق پیروزی آرایش قدرت داده ایم و ابزارهای یک جنگ طولانی مدت را فراهم کرده ایم. اگر آمریکایی ها در منطقه بماند تحت تاثیر اقدامات طوفانی آفندی ما قرار خواهند گرفت.
وی ادامه داد: زمانیکه در ضعیف ترین موقعیت نظامی خود بودیم ایستادیم. در آن زمان فاصله قدرت بسیار زیاد بود و ما توانستیم معادله قدرت را بسازیم. ما آماده تعقیب و تنبیه متجاوزیم. ما هزاران گردان روی زمین داریم که اگر به حرکت آیند تمام پایگاه های آمریکا را به آتش می کشیم. بهترین گزینه این است که آمریکایی ها خود را در معرض یک نیروی مسلح پایان پذیر قرار ندهند. وقتی عین الاسد را زدیم بر مبنای این فرض زدیم که آمریکایی های واکنش نشان می دهند و 100 ها موشک دیگر آماده کرده بودیم اما موشک بخش کوچکی از توان ماست و اگر این شیر قدرت ما به حرکت در آید چیزی جلو دار آن نیست. ما جنگ افروزی نمی کنیم اما توان تعقیب دشمن و انهدام آن را داریم.
وی گفت: این واقعیت است که عین الاسد را در برابر شهادت سردار سلیمانی قرار ندادیم و این انتقام ما نبود و این برای یک موازنه روانی بود. ما می خواستیم اراده ملت ایران را بر دشمن تحمیل کنیم. هدف ما کشتن سربازان آمریکایی نبود و ما تاسیسات پایگاه را هدف قرار دادیم. تاوان شهادت سردار سلیمانی را باید نظام سلطه پس بدهد و شکست نظام آمریکا انتقام حاج قاسم است. ما اطلاعات دقیقی نداریم چه تعداد آنجا کشته شده اند شاید تصادفا اتفاقی افتاده باشد. حتی ژنرال های آمریکایی هم در این حد و اندازه نیستند. ولی آمریکا باید طعم تلخ این انتقام سخت را بچشد.
فرمانده کل سپاه عنوان کرد: امروز انتقام حاج قاسم تنها خواست ملت ایران نیست و تمام آزادگان جهان اسلام خواستار این انتقام هستند. امروز مردان بزرگی پرچم حاج قاسم را بدست گرفته اند و این پرچم زمین نیافتاده است. وقتی یک فرمانده برزگ شهید می شود روح او تکثیر می شود. امروز میلیون ها جوان مسلمان آرزو دارند در این راه حرکت کنند و مشتاق جهاد هستند. با شهادت حاج قاسم هیچ اتفاقی در جبهه مقاومت نیافتاده است. سوریه و لبنان و عراق همچنان پابرجا هستند و پیشانی بند مقاومت بر پیشانی جوان این جبهه است.
فرمانده کل سپاه اظهار داشت:سلاح ها و تجهیزات بی جان و بی روح هستند. شما تصور کنید دو سرباز؛ یکی وقتی از شکاف درجه و نوک مگسک دشمن را نشانه می رود در جستجوی نفوذ به عقبه دشمن است؛ یعنی در جستجوی شکست دادن هیمنه یک دشمن بزرگ است.او صاحب یک آرمان قوی است و می گوید باید آمریکا، اسراییل و متحدان منطقه ای او را شکست دهیم، او در جستجوی یک آرمان بزرگ است.
وی افزود: این انسان برد سلاحش به اندازه برد آرمان و هدفش بلند می شود.همانطور که امام علی علیه السلام فرمودند طول شمشیر را با پیش نهادن گام ها بلند کنید،چنین سربازی حرکت می کند. او فرزند جهاد است، با شمشیر زندگی می کند شوق شهادت دارد. هیچ بن بستی در مسیر او وجود ندارد، هیچ مانعی او را متوقف و زمینگیر نمی کند. اما از طرف دیگر به یک سرباز هم نگاه کنید، تمام هدف او حفظ جان خود اوست. او فقط بر اساس دستورات حرفه ای می جنگد، همانطور که وقتی سرباز آمریکایی زخمی شد و او را مجروح می بردند به زبان انگلیسی گفت:«let me live» کاری کنید که زنده بمانم. اما یک بسیجی و یک سرباز، یک پاسدار و یک ارتشی دلاور ایرانی همه اشتیاقش به شهادت است، زره او پشت ندارد. هر وداعی آخرین وداع اوست.
وی همچنین گفت: او شوق بازگشت ندارد و یک راه بلندی را طی می کند. قطعا در تقابل این دو که نماد دو نظام سیاسی است، یک نظام سیاسی که در جستجوی تسلط ظالمانه بر عالم است و یکی که به دنبال احیای سعادت بشر است. وقتی این دو اراده با هم درگیر می شود به طور طبیعی آن کسی پیروز می شود که در جستجوی حقیقت است. اینکه شما ملاحظه می کنید ملت ایران یکپارچه جهاد شدند و همه به جنگ آمدند یکی از درس های بزرگ دفاع مقدس است.هر امتی و هر ملتی به اندازه ارتفاع رهبر خود بالا می رود. شخصیت هر ملتی به وسعت شخصیت رهبر اوست.
سرلشکر سلامی ادامه داد: وقتی رهبری مثل امام با آن روح بلند و آن نفس گرم و قدرت نفوذ بر قلبها انسانهایی سرشار از شوق به شهادت می سازد این جامعه بزرگ می شود و از مرز محدودیت سلاح ها عبور می کند، از فراز موانع عبور می کند. نه اروند خروشان می تواند مانعی برای عبور سربازان شود، نه هورالهویزه نه هورالعظیم، نه رمل های غرب سوسنگرد، نه ارتفاعات سر به فلک کشیده غرب، نه کرخه، نه کارون و نه میدانهای مین چند کیلومتری و بشکه های انفجاری، نه سیم خاردارها، نه موانع خورشیدی و نه اینهمه خطوط پدافندی به هم پیوسته و به هم فشرده چند لایه و نه غرش توپها و تانکهایی که زمین را تکان می دهند، هیچ یک از اینها بر قلب تصمیم گیران و اجرا کنندگان،فرماندهان و رزمندگان جز ثبات قدم نخواهد افزود و این رمز پیروزی است.این سرمایه ماندگار از دفاع مقدس و میراثی است که ما را تا به امروز امن نگه داشته و ما را برای مخاطرات احتمالی آینده آماده کرده است.
فرمانده کل سپاه با بیان اینکه بسیج سازندگی با دهها هزار گروه جهادی برای دیروز، امروز و فردای این کشور به کمک اقشار محروم جامعه می رود، عنوان کرد: در بخش محرومیت زدایی و کمکهای مومنانه سپاه با کمک دستگاه های دیگر، توانسته است در پدیده شوم کرونا با کمک همه ارکان نظام از جمله دولت و ملت به گونهای اقدام کنند که یک بیمار رها شده و یا یک نیازمند رهاشده در جامعه وجود نداشته باشد و فرهنگ انفاق و سبقت در خیرات بعنوان یک فرهنگ حیات بخش یک مدل جدید مدیریت در شرایط بحران ایجاد کرد.
سرلشکر سلامی با اشاره به وضعیت جامعه آمریکا که در یک بحران مثل کرونا، نظام سلامتش دچار فروپاشی شد، گفت: موسسه بلومبرگ اعلام کرد که 30 میلیون انسان گرسنه و 40 میلیون بیکار در آمریکا وجود دارد و نظام سیاسی آمریکا قادر نیست در برابر این پدیده مقاومت کند. این را مقایسه کنید با جامعه ایران که چگونه با مفهوم کمک مومنانه آن نشاط اجتماعی را ایجاد کرد و مردم شادی ها را تقسیم کردند و امروز این جامعه توانسته موفق و سربلند باشد.
وی با بیان اینکه ملت ایران می تواند فشارهای سیاسی و اقتصادی و روانی را مهار کند، خاطرنشان کرد: دشمن همه جانبه حمله کرده بود تا ملت ایران را بشکند، هرچه تلاش کرد هیچ نتیجه ای نگرفت. مقاومت این ملت متوقف نمی شود و امروز عزیز و سربلند است. مشکلات امروز کشور ما در پیشرفته ترین جوامع هم وجود دارد؛ آنها همه عاجز و ناتوانند اما اینجا وضعیت متفاوت است.
سردار سلامی درباره عادی سازی روابط برخی کشورهای عربی با اسراییل گفت: اصل این ماجرا مانور انتخاباتی آمریکا بود و این یک تئاتر سیاسی بود. تاریخ سیاسی اعراب و اسراییل هم از این وقایع زیاد دیده است. در حقیقت هیچ اتفاقی جدیدی نیافتاده است و آنها کاری را که قبلا مخفی انجام می دادند آشکار کرده اند. این یک ازدواج راحتی است که هر دو را ناراحت خواهد کرد و یک طلاق خونین رخ خواهد داد. اگر اسراییل به خلیج فارس بیاید به نابودی نزدیک می شود. آمریکا می خواست دور مکزیک دیوار بکشد اما دور کاخ سفید دیوار کشیده است. اسراییل که آرزوی نیل تا فرات را داشت آن دیوارها را نمی کشید. اسراییل خود را در یک پادگان محصور کرده است.
سردار سلامی درباره مکانیزم ماشه عنوان کرد: آمریکا از لحاظ سیاسی صلاحیت این کار را ندارد و ما هم مقتدرانه از منافع خود دفاع می کنیم. تحریم تسلیحاتی برما تاثیر ندارد اما این یک حق سیاسی برای ما است که آن را خواهیم گرفت. اگر این ماشه چکانده شود یک گلوله مشقی هم از آن بیرون نمی آید. اگر حقوق ما در برجام به رسمیت شناخته نشود اقدامات خود را محکم دنبال می کنیم.
پیشبینی بدبینانهترین سناریوی جنگ با آمریکا | قادریم تمام پایگاههای آمریکا را به آتش بکشیم و اشغال کنیم
یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۹ - ۰۷:۰۵
سردار سلامی: قادریم تمام پایگاههای آمریکا را اشغال کنیم/ پیشبینی بدبینانه ترین سناریوی جنگ
سردار حاجیزاده: اجازه نخواهیم داد دشمن صنعت کشور را به زانو دربیاورد
بیانیه ستادکل نیروهای مسلح: تجارب دفاع مقدس دستیابی به فروپاشی رژیم صهیونیستی را تسهیل میکند
پرونده «روایت جنگ»| گفتگو با گلعلی بابایی: فرصت مصاحبه با فرماندهان بعثی را از دست دادیم/ دسترسی به اسناد جنگ بسیار آسانتر شده است
نظام عملیاتی آمادگی و رزمایش های در دستگاههای اجرایی تصویب شد
فرمانده سپاه خطاب به ترامپ: انتقام ما از عاملان شهادت سردار سلیمانی قطعی و جدی است/ از مکانیسم ماشه گلولهای خارج نخواهد شد
خط و نشان فرمانده کل سپاه برای ترامپ
فرمانده سپاه خطاب به ترامپ گفت: انتقام ما از عاملان شهادت سردار سلیمانی قطعی و جدی است. شما فکر میکنید ما در برابر خون برادر شهیدمان یک سفیر زن در افریقای جنوبی را میزنیم؟
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت ما به همه...
سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی امروز در مراسم صبحگاه... دهیم سردار سلامی افزود ما هرگز این شمشیر از نیام... کردنکشان و دشمنان را شکستند فرمانده کل سپاه افزود سردار... سلیمانی در وفاداری به اسلام امت اسلامی و ملت ایران...
کد خبر: ۸۰۱۱۸۳ تاریخ انتشار: ۱۳۹۹/۰۶/۲۹
سرلشکر سلامی:
آقای ترامپ وعده انتقام ما قطعی و جدی است
داد وعده انتقام ما از شهادت سردار سلیمانی قطعی جدی...
سردار سرلشکر حسین سلامی امروز در مراسم صبحگاه مشترک... سلامی افزود ما کسانی را هدف قرار می&zwnj دهیم که... در شهادت سردار بزرگ سپهبد حاج قاسم سلیمانی مستقیم یا... زنیم سردار سلامی همچنین تصریح کرد امریکایی&zwnj ها بدانند هر...
کد خبر: ۸۰۱۱۷۹ تاریخ انتشار: ۱۳۹۹/۰۶/۲۹
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: هشت سال دفاع مقدس
ادامه مطلب را ببينيد
سیدمحسن حیدری از رزمندگان واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۵نصر در عملیات کربلای۵ است. این آزاده در خاطرهای از آخرین لحظات خود با شهید مجید محمدپور در زندانالرشید روایت میکند: در این زندان، کاملان، میرزایی، ابراهیمی و شهید مجید محمدپور با نام مستعار منوچهر هم حضور داشتند. مجید محمدپور را موج شدید انفجار گرفته بود. چهار روزی در استخبارات مرکز اطلاعات و امنیت عراق بودیم و بعد به منطقهای به نام زندانالرشید که داخل شهر بود و اکنون با خاک یکسان شده است منتقل شدیم.دور تا دور زندانالرشید دیوارهای بلند […]
بخش دوم و پایانی
اشاره: «نیروی هوایی در آیینه انقلاب» عنوان مقالهای است که بخش اول آن در شماره قبل به چاپ رسید. بخش دوم و پایانی این مقاله را میخوانیم. *** چشم ها همه به تلویزیون دوخته شده بود به رغم این که اخبار ایران در صدراخبار دنیا بود متاسفانه تلویزیون هیچ اشاره ای به اخبار ونا آرامی های ایران نداشت. اخبار تمام شد. زمزمه ها بالا گرفت قلبها همه کارکنان از شادی می تپید .اخبار تمام ویک دسته گل برروی صفحه تلویزیون پدیدار شد وپس از چند لحظه تصویر شاه مخلوع بر […]
ارتش جمهوری اسلامی ایران یاور امام (ره) و مردم
انقلاب اسلامی ایران تولد دوباره امتی بود که یکی از شورانگیزترین و عمیقترین تحولات حماسه ساز را در تاریخ اسلام به ثبت رساند؛ حماسه ای بر مبنای ایمان و بر محور ولایت فقیه، حماسه عظیم ملتی که با نثار خون خود پیام رهایی بخش استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را تحقق بخشید. با نگرشی بر علل و ریشههای حرکت توفنده ملت مسلمان ایران در به بار نشستن نهال انقلاب اسلامی و شکستن پیکره حکومت طاغوت به خوبی در مییابیم که این حرکت ریشه در باورهایی عمیق از مکتب حیاتبخش […]بخش اول
اشاره: انقلاب اسلامی در ایران پدیده ای بود که وجدانهای آگاه را بیدار کرد و به برکت آن افتخارات ارزشمندی دردنیا نصیب کشورمان شد. نیروی هوایی به دلیل بصیرت دینی کارکنانش درپیروی از مکتب اسلام ودفاع از آرمان های آزادیخواهانه حضرت امام خمینی(ره) نیروی الهی نامیده شد و این نیروی خوشنام با اقدام ارزشمند خود در۱۲ بهمن ماه به عنوان محافظ جان حضرت امام(ره) و حرکت انقلابی در ۱۹بهمن ماه ۵۷ در مدرسه علوی وبیعت با آن یار سفر کرده در سرعت بخشیدن به روند پیروزی انقلاب اسلامی در […]یاد کردی از شهید حسن باقری( افشردی)
فرمانده ای دلاور که «بهشتیِ جنگ» بود
در میان افراد شاخص و نخبگان سالهای انقلاب و دفاع مقدس، شخصیت حسن باقری (غلامحسین افشردی) به عنوان یکی از بنیانگذاران مکتب دفاعی امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی همواره درخششی خیرهکننده داشته است. حسن باقری روز ۲۵اسفندماه ۱۳۳۴، همزمان با سوم شعبان، میلاد امام حسین(ع) در تهران به دنیا آمد و در ۹بهمن ۱۳۶۱در سن ۲۶سالگی در منطقه فکه به شهادت رسید و قطعه ۲۴گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران جایگاه ابدی او شد. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند و بعد وارد دانشگاه ارومیه شد. […]بر اساس خاطره ای از نحوه شهادت عباس صفایی،خلبان تیز پروازایران
تکرار روایت عاشقی حضرت عباس(ع) در هوانیروز
محمود پور عالی*
اشاره: در روزگاری که منطقهای دستخوش آشوب و جنگها میشود و کشتن انسان ـ چه نظامی و چه غیرنظامی ـ بیهیچ قاعدهای روا به شمار میآید و مردان وزنان و کودکان با گلوله، موشک و خمپاره از زمین و هوا، زیر بمباران و حملات انتحاری قرار میگیرند، پیداکردن انسانهایی که در هر شرایطی نگاه انسانیشان را فراموش نمیکنند و برای جنگیدن اصول و قاعدهای انسانی و الهی دارند، بسیار کم است. شهید عباس صفایی عضو پایگاه هوانیروز کرمان یکی از آنها بود.هلی کوپتر او به همراه کمکش مسعود نژادحسینی […]“چند روزی از آغاز عملیات مسلم بن عقیل گذشته بود، من در محل استقرار گروه آتش هوانیروز و در چادر مخصوص نمازخانه در حال قرائت قرآن بودم که شهید شمشادیان وارد چادر شد.” جملات بالا بخشی از خاطرات خلبان جانباز یدالله واعظی است. وی میگوید: پانزدهم مهرماه سال ۱۳۶۱ساعت ۲ بعد از ظهر بود. چند روزی از آغاز عملیات مسلم بن عقیل گذشته بود. من در محل استقرار گروه آتش هوانیروز و در چادر مخصوص نمازخانه در حال قرائت قرآن بودم. آیههای آخر سوره آلعمران را تلاوت میکردم که در […]
شهید اقارب پرست فرمانده بی بدیل جنگ های کلاسیک
ارتش سرافراز جمهوری اسلامی ایران، شهدای بیشماری را تقدیم آرمان های مقدس نظام اسلامی کرده است که در این میان می توان به شهید سرلشکر «حسن اقارب پرست» اشاره کرد، او که فرمانده بی بدیل جنگ های کلاسیک در مقابل دشمن بعثی و امیر دل های رزمندگان اسلام بود. شهید سرلشکر حسن اقارب پرست صبح بیست و پنجم مهر ۱۳۶۳ هنگامی که به همراه عده ای از فرماندهان، از جزایر مجنون بازدید می کرد، آخرین گام هایش را در طی طریق حق، بر خاک های سرخ جبهه جنوب گذاشت […]“چند روزی از آغاز عملیات مسلم بن عقیل گذشته بود، من در محل استقرار گروه آتش هوانیروز و در چادر مخصوص نمازخانه در حال قرائت قرآن بودم که شهید شمشادیان وارد چادر شد.” جملات بالا بخشی از خاطرات خلبان جانباز یدالله واعظی است. وی میگوید: پانزدهم مهرماه سال ۱۳۶۱ساعت ۲ بعد از ظهر بود. چند روزی از آغاز عملیات مسلم بن عقیل گذشته بود. من در محل استقرار گروه آتش هوانیروز و در چادر مخصوص نمازخانه در حال قرائت قرآن بودم. آیههای آخر سوره آلعمران را تلاوت میکردم که در […]
شهید اقارب پرست فرمانده بی بدیل جنگ های کلاسیک
ارتش سرافراز جمهوری اسلامی ایران، شهدای بیشماری را تقدیم آرمان های مقدس نظام اسلامی کرده است که در این میان می توان به شهید سرلشکر «حسن اقارب پرست» اشاره کرد، او که فرمانده بی بدیل جنگ های کلاسیک در مقابل دشمن بعثی و امیر دل های رزمندگان اسلام بود. شهید سرلشکر حسن اقارب پرست صبح بیست و پنجم مهر ۱۳۶۳ هنگامی که به همراه عده ای از فرماندهان، از جزایر مجنون بازدید می کرد، آخرین گام هایش را در طی طریق حق، بر خاک های سرخ جبهه جنوب گذاشت […]شهید اردستانی، قوت قلب فرمانده و امید نیروی هوایی
بی تردید زیباترین پایان برای زندگی دنیوی انسان، شهادت است که همه اقوام بشر- از هر گروه و مسلکی- آن را ستوده اند. تورق تاریخ به ما می گوید که این موضوع چه تصویر زیبایی را خلق کرده است؛ تصویری از این دست که «حنظله» را از حجله گاه دامادی به میدان مبارزه می کشد و رخت خون بر او می پوشد جز در پرده شهادت تعریف شدنی نیست. دورترین این داستان ها در قیام عاشورا و نزدیک ترین آنها در حماسه هشت سال دفاع جانانه مردم ایران در […]حامد جرفی، دولتمرد شهید دفاع مقدس
“حامد جرفی” از نخستین دولتمردان شهید جمهوری اسلامی است که در جنگ تحمیلی بخشدار هویزه بود و در روز ۱۷ دی ماه سال ۵۹ به شهادت رسید. به گزارش ایسنا،او در سال ۱۳۳۲ در هویزه متولد شد و تحصیلات ابتدایی تا دبیرستان را در سوسنگرد گذراند. مردم شهر هویزه او را خوب میشناختند. بعد از آنکه دیپلم گرفت، در رشته ادبیات انگلیسی و فرانسه در دانشکده زبانهای خارجه اهواز پذیرفته شد. (در آن زمان رشتههای ادبیات انگلیسی و فرانسه باهم تدریس میشد). دکتر احمد جرفی، برادر حامد در خاطرات […]
https://www.ettelaat.com/?cat=14&paged=25
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: حماسه پايداری
ادامه مطلب را ببينيد
شهادت حضرت "زيد" فرزند امام زين العابدين(ع) در قيام عليه دولت بني اميه (2صفر122 ق)
شهادت حضرت "زيد" فرزند امام زين العابدين(ع) در قيام عليه دولت بني اميه (122 ق) در زمان خلافت هشام بن عبدالملك و امامت حضرت امام صادق(ع)، زيد بن علي بن الحسين كه پسر امام زين العابدين(ع) بود، با انگيزهي خون خواهي امام حسين(ع)، در كوفه با جماعتي از شيعيان، عليه دولت اموي قيام كرد. هشام، خليفهي اموي، يوسف بن عمر ثقفي را با لشكري به جنگ او فرستاد و زيد در اين جنگ به شهادت رسيد. سرِ او را به دمشق نزد خليفه فرستادند و بدنش را در كنار كوفه بر دار كرده و بعد از چند سال، استخوانهاي وي را سوزاندند.مرقد این بزرگ مرد تاریخ باعزت وپایداری در کشورعراق در (7) کیلومتری شهر کفل ما بین شهر کربلا ونجف قرار دارد
وبلاگ امام زاده یحیی بن زید بن علی بن الحسین علیه السلام را هم بخوانید
شهادت حضرت "زيد" فرزند امام زين العابدين علیه السلام(2صفر122 ق)
شهادت زید فرزند امام سجاد علیه السلام - دانشنامهی اسلامی
شهادت حضرت زید فرزند امام زین العابدین علیه السلام - ...
زید بن علی بن الحسین(ع) - ویکینور، دانشنامۀ تخصصی
نگاهی به زندگی و شهادت حضرت زید ابن زین العابدین(ع)
مرقد مطهر زید شهید فرزند امام زین العابدین - دانستنيها
سالروز شهادت حضرت "زید" فرزند امام زین العابدین(ع)
زید فرزند امام سجاد علیه السلام - دانشنامه رشد
زید بن علی بن حسین (علیهالسلام) - ویکی فقه
زيد شهيد منتقم خون اهل بيت عليهم السلام
امام صادق علیه السلام و قیام هاى زمان
فرقه زیدیه و ارتباط آنها با زیدبن علی(ع)
تاریخ پیدایش زیدیه و عقاید زید بن علی
قیام زیدیه به تایید کدام امام رسید؟
زیدبن علی-ویکیپدیا،دانشنامهٔ آزاد
فرزندان زید ابن علی ابن الحسین
نبش قبر و به دارآویختن زید
زید بن علی - ويکی شيعه
زید بن علی - ویکی حج
زیدبن علی بن الحسین
فرزندان زید شهید(ع)
زیدیه و اهل بیت(ع)
امامزاده محروق
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای قمری
ادامه مطلب را ببينيد
خط حزبالله ۲۵۴ | مقاومت یعنی زندگی
شمارهی دویستوپنجاهوچهارم هفتهنامهی خط حزبالله با عنوان «مقاومت یعنی زندگی» منتشر شد.
به گزارش خط حزبالله، ۸سال دفاع مقدس کلاس درس مقاومت و پیشرفت است، مقاومتی که باعث پیشرفت در زمینههای گوناگونی برای کشور شد که همین پیشرفت باعث خودکفایی و زندگی بهتر گشت. خط حزبالله در سخن هفتهی این شمارهی خود به این موضوع از منظر رهبر انقلاب پرداخته است.
همچنین نشریهی خط حزبالله بهمناسبت هفتهی دفاع مقدس برخی رویدادهای ده روز آغاز جنگ و نقشآفرینی رهبر انقلاب در این ایام را در قالب اطلاع نگاشت مرور کرده است. دیگر بخشهای نشریهی خط حزبالله به شرح زیر است:
حضرت سجاد به یزید راه توبه را یاد داد/ کلام امام
علاج مشکلات کشور، دولت جوان حزباللهی و جوان مؤمن است / دولت جوان انقلابی
زینب کبری قبل از حادثه کربلا هم یک شخصیت ممتاز است/ خانواده ایرانی
اگر به نام عدالتخواهی اخلاق را زیر پا بگذاریم، ضرر کردهایم / اصول عدالتخواهی
نهایت اخلاص و صفا و بزرگواری «شهریار» / خاطرات رهبری
حزبالله و بهترین استفاده از امکانات/ حزب الله این است
این جوانمردی و مروت مایه سربلندی ایران و ایرانی است/ عکسنوشت طبق رسم هفتگی خط حزبالله، شمارهی این هفته به برکت خون شهدا به روح بلند شهید سرلشکر خلبان منصور وطنپور تقدیم میشود.
برای دسترسی به آرشیو نشریه میتوانید به اینجا مراجعه کنید.
دریافت «خط حزبالله» نسخهی مطالعه | دریافت نسخهی چاپ
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: خـــــــــط حـــــــــــزب الله
ادامه مطلب را ببينيد
اين گفته ي سردارِدلهاست*ماملّتِ امام حسينيم
اين گفته ي سردارِدلهاست*ماملّتِ امام حسينيم
اين گفته ي سردارِدلهاست*ماملّتِ امام حسينيم - درياوري ازدين وقرآن*ماپيروِ پيرِخمينيم
در راهِ دین ما پایِ کاریم*پایِ حسین ما ایستادیم - از کودکی با شیرِ مادر*در وادیِ دین پا نِهادیم
گوئيم با يزيدِ دوران*ما بوده و هست و همينيم - درياوري از دين و قرآن*هرگز ز پا نمينشينيم
حسين به ماتعليم داده است*خود را رهيم از بارِ ذلّت - هیهاتَ مِنَّا الذِّلَّة باشد*شعارِ حَقِی بهرِ مِلَّت
محرّم و صفر برايِ ماها*درسی زِ حُرّيّت بداده - آزادگي و غيرت و دين*اندر وجودِ ما نهاده
محرّم وصفر بُوَد برایِ*دینِ خدا دائِم نگهبان - چون درسِ دین داری وغیرت*داده حسین به هرمسلمان
ما رهروِ سجّاد و زينب*در امتدادِ كربلائيم - برياوري ازدين و قرآن*ما رو برو با هر بلائيم
ما چون حسين نميپذيريم*هر بندگي و بردگي را - ما خوانده ايم اندرمقاتل*آزادي و آزادگي را
ما ازحسين آزادگي و*هيهاتَ مِنَّا الذِّلّة خوانديم - ما در صراطِ مستقيمِ*قرآن و دين پاينده مانديم
ازعمّه یِ سادات زينب*اين جمله يِ زيبا شنيديم - درراه دين و حق و قرآن*ماها بجز خوبي نديديم
اِلّا جَمِیلًا ما رَاَیتُ*فرمایِشِ آن قهرمان است - دراین کلامِ خوب و زیبا*بس نکته ای زیبا نهان است
ازحضرت سجاد هم ما*درسی بسی زیبا گرفتیم - که در رَهِ حق و عدالت*در وادیِ ذِلَّت نیفتیم
گفت او زِبهرِما همین بس*که گَشته است برما کرامت - از جانِبِ حقِّ تعالی*برخاندانِ ما شهادت
ما مِلَّتِ امام حسینیم*هم رهروِسَجّاد و زینب - در راهِ دین ما پایِ کاریم*آماده ایم هر روز و هر شب
آماده یِ فرمانِ رهبر*درهر زمان و هر مکانیم - اسلام با شد زنده تا که*ماهم کنارش زنده مانیم
ای باقری سردارِدلها*داده به ماها درسِ غیرت - درسِ حسینی زندگی را*داده به ما درسِ شهامت
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پورمحرم سال 1399
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر
ادامه مطلب را ببينيد
ترجمه و شرح حکمت 363 نهج البلاغه: نشانۀ حماقت
وَ قَالَ (عليه السلام): مِنَ الْخُرْقِ الْمُعَاجَلَةُ قَبْلَ الْإِمْكَانِ، وَ الْأَنَاةُ بَعْدَ الْفُرْصَة.
و آن حضرت فرمود: شتاب ورزيدن پيش از امكان، و كندى نمودن بعد از فرصت از حماقت است.
شرح
- شرح : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )(لبه فعال)
- شرح ابن میثم بحرانی ( ترجمه محمدی مقدم )
- منهاج البراعه (خوئی)
- جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ( مهدوی دامغانی )
دو دليل نادانى:
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به دو چيز كه از نشانه هاى نادانى است اشاره كرده، مى فرمايد: «عجله كردن پيش از فراهم شدن امكانات، و از دست دادن امكانات و سستى نمودن پس از فرصت، از حماقت و نادانى است»; (مِنَ الْخُرْقِ الْمُعَاجَلَةُ قَبْلَ الاِْمْكَانِ، وَ الاَْنَاةُ بَعْدَ الْفُرْصَةِ).
«خُرْق» (بر وزن مرغ) به گفته غالب ارباب لغت به معناى نادانى و كم عقلى است ولى «خَرق» (بر وزن خلق) به معناى پاره كردن يا سوراخ كردن چيزى به عنوان افساد است كه در قرآن مجيد در داستان موسى و خضر(عليهما السلام) به آن اشاره شده است و بعيد نيست هر دو به يك ريشه بازگردد زيرا پاره كردن و فاسد كردن، كار افراد نادان است. واژه «أناة» به معناى صبر كردن و تأنى نمودن در انجام كارى است. اين واژه هرگاه درمورد خداوند به كار برده مى شود و مى گويند: خداوند ذو أناة است مفهومش اين است كه در مجازات گنهكاران هرگز تعجيل نمى كند تا اتمام حجت بر آن ها شود، و گاه اين واژه به معناى سستى كردن نيز به كار مى رود همانگونه كه در گفتار حكيمانه بالا ديده مى شود.
به هر حال امام(عليه السلام) دو چيز را در اين جا نشانه حماقت و نادانى مى شمرد: نخست تعجيل كردن قبل از فراهم شدن امكانات است مثل اين كه كسى در فصل غوره كردن درختان انگور اصرار بر چيدن انگور داشته باشد كه نشانه نادانى است و ديگر اين كه وقتى فرصت ها فراهم مى شود سستى كند و به اصطلاح اين دست و آن دست نمايد تا فرصت از دست برود; فرصتى كه شايد هرگز بازنگردد اين هم نشانه بى خبرى و نادانى است. عاقل و دانا كسى است كه صبر كند و در انتظار فرصت باشد و هنگامى كه فرصت فراهم شد بدون فوت وقت دست به كار شود و به مقصود خود برسد. اين كار نشانه مديريت صحيح است.
در روايات اسلامى در نكوهش عجله و شتاب بى مورد و همچنين نكوهش از دست دادن فرصت ها مطالب زيادى وارد شده است. ازجمله درباره عجله و شتاب بى مورد در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «إِنَّمَا أَهْلَكَ النَّاسَ الْعَجَلَةُ وَلَوْ أَنَّ النَّاسَ تَثَبَّتُوا لَمْ يهْلِكْ أَحَدٌ; مردم را عجله (بى جا) هلاك مى كند و اگر مردم در كارها درنگ مى كردند (و با آرامش و دقت كارها را انجام مى دادند) احدى هلاك نمى شد». [1]
قابل توجه اين كه در دنياى امروز يكى از مهم ترين عوامل تصادف هاى وسايل نقليه و مرگوميرهاى ناشى از آن عجله و سرعت هاى غير مجاز ذكر شده است.
در حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان(عليه السلام) در غررالحكم آمده است: «العَجولُ مُخْطِئٌ وإن مَلَكَ، المُتَأنِّى مُصِيبٌ وإن هَلَك; عجول، خطاكار است هر چند (تصادفاً) پيروز شود و كسى كه با تأنى (و حساب) كار مى كند به واقع مى رسد هر چند (در پاره اى از اوقات، ظاهراً) ناكام شود».[2]
در حديث ديگرى كه مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل كرده است مى خوانيم: «مَنِ اسْتَطَاعَ أَنْ يمْنَعَ نَفْسَهُ مِنْ أَرْبَعَةِ أَشْياءَ فَهُوَ خَلِيقٌ بِأَنْ لاَ ينْزِلَ بِهِ مَكْرُوهٌ أَبَداً قِيلَ وَ مَا هُنَّ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ الْعَجَلَةُ وَ اللَّجَاجَةُ وَ الْعُجْبُ وَ التَّوَانِى; كسى كه بتواند خود را از چهار چيز بازدارد سزاوار است كه هرگز گرفتار حادثه ناگوارى نشود. عرض كردند: اى اميرمؤمنان آن چهار چيز چيست؟ فرمود: عجله و لجاجت و خودپسندى و تنبلى».[3]
در برابر روايات مذكور، در بعضى از روايات ديگر مشاهده مى كنيم كه دستور به عجله داده شده است ازجمله در حديثى امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: «مَنْ هَمَّ بِشَىء مِنَ الْخَيرِ فَلْيعَجِّلْهُ فَإِنَّ كُلَّ شَىء فِيهِ تَأْخِيرٌ فَإِنَّ لِلشَّيطَانِ فِيهِ نَظْرَةً; كسى كه تصميم به كار خيرى گرفت بايد در آن شتاب كند زيرا به هنگام تأخير، شيطان ممكن است در آن وسوسه كند و آن را (براى هميشه) به عقب بيندازد».[4]
بديهى است كه هيچ گونه تضادى بين اين گونه از روايات نيست. عجله مذموم در جايى است كه انسان بدون فراهم شدن مقدمات و امكانات شتاب كند و نيروى خود را به هدر دهد و عجله ممدوح آن است كه هرگاه تمام مقدمات و امكانات فراهم شد به تأخير نيندازد زيرا شياطين انس و جن ممكن است در آن موانعى ايجاد كنند.
درمورد نكوهش از دست دادن فرصت ها نيز روايات فراوانى از معصومين(عليهم السلام) در كتب مختلف نقل شده است ازجمله در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «تَرْكُ الفُرَصِ غُصَصٌ; از دست دادن فرصت ها سبب انواع غصه هاست».[5]
در حديث ديگرى از اميرمؤمنان(عليه السلام) آمده است: «مَنْ أَخَّرَ الْفُرْصَةَ عَنْ وَقْتِهَا فَلْيكُنْ عَلَى ثِقَة مِنْ فَوْتِهَا; كسى كه به موقع از فرصت استفاده نكند مطمئن باشد كه فرصت از دست خواهد رفت».[6]
روشن است كه استفاده كردن از فرصت به معناى عجله بى جا نيست بلكه شتاب و سرعت در كارهايى است كه اسباب آن فراهم شده و هر لحظه ممكن است موانعى پيش آيد. در اين گونه موارد بايد شتاب كرد و پيش از فوت فرصت به مقصد رسيد[7]. [8]
*****
پی نوشت:
[1]. بحارالانوار، ج 68، ص 340، ح 11.
[2]. غررالحكم، ح 5789 و 10961.
[3]. بحارالانوار، ج 75، ص 62، ح 144.
[4]. كافى، ج 2، ص 143، ح 9.
[5]. بحارالانوار، ج 74، ص 167، ح 192.
[6]. ميزان الحكمة، ج 8 باب التحذير من اضاعة الفرص.
[7]. براى توضيح بيشتر مى توانيد به كتاب اخلاق در قرآن، ج 2، ص 415 به بعد مراجعه كنيد.
[8]. سند گفتار حكيمانه: مرحوم خطيب مى گويد: دانشمند و اديب معروف «ميدانى» آن را با تفاوت مختصرى در كتاب مجمع الامثال خود آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 267). اضافه مى كنيم: آمدى نيز در غررالحكم آن را با تفاوت هايى نقل كرده كه نشان مى دهد از منبع ديگرى گرفته است. (غررالحكم، ح 5772) و حلوانى از علماى قرن پنجم نيز آن را در كتاب خود نزهة الظاهر ذكر كرده است. (نزهة الظاهر، ص 48)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: همراه بـا حکمتهای نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(9)
اهل بيت امام حسين علیه السلام روز اول ماه صفر سال 61 هجری قمری با دف و چنگ و نقاره یزیدیان وارد شهر شام شدند .
جائُوا بِرَأسِکَ یَابنَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ - مُتَرَمِّلاً بِدِمائِهِ تَرْمِیلاً - وَکَاَنَّما بِکَ یَابْنَ مُحَمَّدٍ - قَتَلُوا جِهارا عامِدِینَ رَسُولاً - قَتَلُوکَ عَطْشانا وَلَمْ یَتَرَقَّبُوا - فی قَتلِکَ التَّأوِیلَ وَالتَّنْزِیلا - وَیُکَبِّرُونَ بِاَنْ قُتِلْتَ وَاِنَّما - قَتَلُو بِکَ التَّکْبِیرَ وَالتَّهْلِیلا .سر بریده ات ای میوه دل زهرا - بخون خویش خضاب است و آورند به شام - به کشتن تو نمودند آشکار و به عمد - به قتل ختم رسل این گروه دین، اقدام - لبان تشنه، شهیدت نمود و خصم نگفت - کز آیه آیه قرآن توئی مراد و مرام - تو را که معنی تکبیر بودی و تهلیل - کشند و بانگ به تکبیر، این گروه لِئام(1) [نفس المهموم، ص240] . ملاحبیب کاشانی(ره) در تذکرة الشهداء آورده که از امام سجاد(ع) پرسیدند: سختترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ که امام(ع) در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام! طبق روایت دیگر امام سجاد به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: «در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود؛ یکی اینکه ستمگران در شام اطراف ما را به شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزهها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند، دوم اینکه سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(ع) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(ع) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(ع) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه(س) و فاطمه(س) میآوردند و با سرها بازی میکردند و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت». «دیگر آنکه زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. چهارم اینکه از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند!» . «مورد دیگر اینکه ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند. امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید. ششم اینکه ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت و آخر اینکه ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم».
ورود كاروان اهل بيت امام حسين(ع) به شام (61 ق) . یکی از مصائب رنجآور حادثه عاشورا، جریان اسارت اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) و در راس آنها حضرت امام سجاد (علیهالسّلام) و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) میباشد. عبیدالله بن زیاد پس از کسب تکلیف از یزید بن معاویه در خصوص اسرای کربلا، دستور اعزام آنها را به سوی شام صادر کرد. طبری مینویسد: «عبیدالله بن زیاد دستور داد زنان و کودکان حسین (علیهالسّلام) را آماده کنند و دستور داد طوق آهنین به گردن علی بن حسین (علیهالسّلام) نهادند. سپس آنها را همراه محفز بن ثعلبه عایذی و شمر بن ذی الجوشن روانه کرد که پیش یزید بروند».[۱] در اخبار الطوال نیز آمده است: «ابن زیاد، علی بن حسین (علیهالسّلام) و زنانی که همراهش بودند را با زحر بن قیس، محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن یزید بن معاویه به شام فرستاد».[۲] . سید بن طاوس در مورد این واقعه مینویسد: «وقتی اسرای کربلا نزدیک شهر دمشق رسیدند، ام کلثوم نزد شمر بن ذی الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازهای ببر که تماشاچیان کمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو این سرها را از محلها دورتر ببرند تا نگاه مردم کمتر به ما بیفتد. اما شمر در اثر خباثت و پلیدی که داشت دستور داد سرها را بالای نیزهها زدند و در میان محملها قرار دادند و آنان را از میان تماشاچیان عبور دادند».[۴] به نظر حسن بن علی الطبری،[۵] . اهل بیت را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، (ابومخنف می نویسد: خاندان عصمت (علیهم السّلام) با سرهای مطهر به باب الساعات آوردند و ایشان را سه ساعت از روز در آنجا نگاه داشتند سپس به سوی یزید (لعنه الله) بردند) شهر را زیور بستند، به گونهای که چشمی ندیده بود. سپس پانصد هزار نفر از مردم شام از زن و مرد با دف و طبل و بوق و دهل از خانههایشان بیرون آمدند، در حالی که جامه نو پوشیده بودند و خود را آراسته بودند به دیدن اسرا رفتند. آن روز بیرون شهر، محشری به پا شد. مردم میان هم موج میزدند. چون روز برآمد سرها را به شهر وارد کردند. اسراى اهل بيت چون نزديك شام رسيدند مردمشان از زن و مرد و كوچك و بزرگ براى تماشاى اهل بيت و اظهار شادمانى از پيروزى يزيد به استقبال شتافتند، به منظور تكميل تزئين شهر سه روز اهل بيت را در خارج شهر متوقف ساختند و شهر را با انواع پارچه هاى حرير و زربفت و آئينه و جواهرات زينت كردند مردم با طبل و شيپور و ساز و ضرب و آلات لهو به رقص و پايكوبى پرداختند، جمعيتى در خارج شهر اجتماع كرده بود كه هرگز كسى چنين جمعيتى را در يك جا نديده است.[۱] اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد دمشق شدند، اين روز را بنى اميه عيد مى گيرند و براى شيعيان روز عزا است چنان كه شاعر گفته است: كانت ماَّتم بالعراق تعدّها امويّة بالشّام من اءعيادها . در عراق مجالس عزا برپا مى كنند ولى بنى اميه در شام آن روزها را عيد مى گيرند. از ابى مخنف روايت شده كه از سر ابى عبدالله بوى خوشى مى وزيد كه بر هر بوى خوشى برترى داشت . [روايت شده است که يكى از تابعين چون رأس حضرت امام حسين (عليه السّلام) را مشاهده كرد يك ماه در شام از جميع مردم خود را پنهان كرد، بعد از آن كه پيدايش كردند و از علّت اختفايش پرسيدند، گفت: مگر نمى بينيد كه بر ما چه فرود آمده است، بعد اشعار زير را سرود: جاءوا برأسك يا ابن بنت محمّد - مترمّلا بدمائه تزميلا . اى فرزند دخت محمّد سر آغشته به خونت را آورده اند. وكأنّما بك يا ابن بنت محمّد - قتلوا جهارا عامدين رسولا. گوئيا با قتل تو اى سبط محمّد آشكارا و به عمد پيامبر را كشتند . قتلوك عطشانا و لمّا يرقبوا - في قتلك التّنزيل و التّأويلا. تو را تشنه كشتند و با قتل تو تنزيل و تأويل قرآن کشته شد.و يكبّرون بأن قتلت و إنّما - قتلوا بك التّكبير و التّهليلا . با كشتنت اللَّه اكبر گفتند، همانا با كشتن تو تكبير و تهليل را كشتند.(لهوف، ترجمه مير ابو طالبى، صفحه185)] . (نقل شده است كه در شام از سر مبارك حضرت (علیه السّلام) مى شنيدند كه مكرر مى گفت: «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه» . در مجلس یزید (لعنه الله) وقتی به خاطر اعتراض سفیر روم به ظلمهای روا شده بر حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) دستور قتل او صادر شد؛ سر مبارک با صدای بلند فرمودند: «لا حول و لا قوه الا بالله» . قطب راوندى از منهال بن عمرو روايت كرده است كه گفت: به خدا سوگند كه در دمشق ديدم سر مبارك حضرت امام حسين (عليه السّلام) را بر سر نيزه كرده بودند و در پيش روى آن حضرت كسى سوره كهف مىخواند، چون به اين آيه رسيد: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً. (سوره مبارکه كهف، آيه 9)» به قدرت خدا سر مقدّس سيد الشّهداء (عليه السّلام) به سخن در آمد و به زبان فصيح گويا گفت: امر من از قصّه اصحاب كهف کشتن من و حمل سر من عجيبتر است) چون اهل بيت نزديك شهر رسيدند، ام كلثوم شمر را گفت: حاجتى دارم ممكن است انجام دهى؟ شمر پرسيد: چه مى خواهى؟ ام كلثوم فرمود: ما را از دروازه اى وارد كنيد كه جمعيت تماشاچى كمتر باشد و به كسانى كه سرها را حمل مى كنند بگو سرها را از محامل زنان دور كنند كه از كثرت نظر تماشاچيان خوار شديم . شمر پست فطرت دستور داد سرها را بالاى نيزه ها نصب كردند و در كنار محمل هاى زنان حركت دهند و آنها را از در بزرگ شهر وارد كردند. لاحول و لاقوّة الاّ باللّه.[۲] اسیران را از دروازه «توما» یا «ساعات» وارد شهر کرده و بنا به نقل سهل بن سعد، شهر را به دستور یزید، آذینبندی کرده بودند.[۳۰] . سهل بن سعد ساعدى گويد: براى زيارت بيت المقدس رفته بودم عبورم به شام افتاد شهرى آباد داراى اشجار زياد و باصفا ديدم ولى مشاهده كردم كه با پارچه هاى رنگارنگ شهر را آذين كرده اند و مردم غرق سرور و شادى اند، زنان را ديدم كه با ساز و آلات لعب مى زنند و مى رقصند، با خود گفتم آيا براى مردم شام عيدى است كه از آن بى خبريم، در گوشه اى عده اى را ديدم كه با هم صحبت مى كنند. گفتم: براى شما در شام عيدى است كه ما خبر نداريم؟ گفتند: پيرمرد گويا غريبى؟ گفتم: آرى من سهل بن سعد از صحابه رسول خدايم. گفتند: سعد! تعجب نمى كنى كه چرا آسمان خون نمى بارد و زمين اهلش را فرو نمى برد؟ گفتم : مگر چه شده؟ گفتند: سر حسين فرزند پيغمبر را از عراق براى يزيد هديه مى آورند! گفتم: اى واى سر حسين را مى آورند و مردم اين چنين خوشحالى مى كنند؟! پرسيدم از كدام دروازه وارد مى كنند؟ به دروازه ساعات اشاره كردند. جلوى دروازه آمدم، پرچم ها را ديدم كه رديف شده، سوارى را ديدم كه نيزه اى در دست دارد سرى بر آن نصب است كه شبيه تـرين انسانها به رسول خدا است، در تعقيب زنان اهل بيت را ديدم كه بر شتران بدون پوشش سوارند، نزد يكى از زنان رفتم پرسيدم: دختر تو كيستى؟ فرمود: من سكينه دختر حسينم! گفتم: آيا حاجتى دارى كه بتوانم انجام دهم كه من سهل بن سعد از اصحاب جد شمايم. فرمود: اى سهل به كسى كه اين سر را حمل مى كند بگو قدرى سر را جلوتر ببرد تا مردان كمتر به ما نگاه كنند. به آن كه سر را حمل مى كرد گفتم: ممكن است حاجت مرا برآورى تا چهارصد دينار به تو بدهم؟ پرسيد چه حاجتى دارى؟ گفتم: اين سر را از جلو زنها ببر تا حرم پيغمبر از نظاره گر مصون باشند، آن مرد خواسته ام را انجام داد و منهم چهارصد دينار به او دادم.[۳] . هنگامی که سرهای مطهر رسیدند به آن دریچه، دیدند در آن پیرزن فرتوت ملعونه ای است که نامش ام هجام بود و همراه او چند کنیز دیگر بودند. هنگامی که سر مبارک امام حسین (علیه السّلام) را دید که بر نیزه ای بلند است و محاسن مقدسش به خونش خضاب شده است، گفت: این سر که جلوتر از سرهای دیگر است و سرهای دیگر پشت نیزه اش می آیند، سر کیست؟ گفتند این سر حسین بن علی (علیه السّلام) است و سرهای دیگر متعلق به اصحاب اوست. آن عجوزه ملعونه بسیار خوشحال شد و به کنیزانش گفت: سنگی به من بدهید تا به سر حسین بزنم، زیرا پدر او، پدر و شوهر مرا کشته است. سنگی به او دادند و با آن سر مقدس را مجروح کرد و خون از صورت به محاسن مبارکش رسید. در این حال ام کلثوم (علیهاالسّلام) دید که خون سرِ آن حضرت بر چهره و محاسن او جاری شده است، لطمه به صورتش زد و گریبان چاک زد و فریاد زد: وا جدا، وا علیا، وا حسنا، وا حسینا، سپس غش کرد. هنگامی به هوش آمد، گفت چه کسی با رأس برادرم و نور چشمانم چنین کرد؟ گفتند: آن عجوزه چنین کرد. گفت: خدایا خانه خرابش کن و آتش عذاب را در این دنیا پیش از آخرت به او بچشان. راوی گوید: به خدا قسم هنوز کلام آن مخدره تمام نشده بود که خانه آن پیرزن خراب شد و آتش گرفت و آن پیرزن و کنیزانش به آتش سوختند و به درک واصل شدند. خدا آنان را رحمت نکند . در نقلی آمده است که هنگامی که حضرت امام سجاد (علیه السّلام) این کار پیرزن را دید نفرین نمودند پس آن دریچه ریخت و او و هر که با او بود هلاک شد.در روایتی از سهل بن سعد چنین آمده است: هنگامیكه سر مبارك حسين (عليه السّلام) را در شهر دمشق حمل مىکردند، پنج تن از زنان شام را نگريستم كه از براى تماشا بر دريچه كوشكى بلند برآمده بودند و در ميان ايشان پيرزنى فرتوت و پشت خمیده بود. چون سر حسين (عليه السّلام) را از برابر آن دريچه در مى گذرانيدند، آن عجوز با پشت خميده برخاست و سنگى به دست كرده بر آن سر همايون افكند چنانكه به ثناياى مباركش آمد. چون اين بديدم، از آن ملعونه دست برداشتم و گفتم: «اللّهمّ أهلكها و أهلكهنّ معها بحقّ محمّد و آله صلّى اللّه عليه و آله أجمعين.» گويد: هنوز اين كلام را تمام نياورده بودم كه آن دريچه فرود آمد و آن ملعونه و آنانكه با وى بودند، به زير سنگ و خاك هلاك شدند . (به نقل از کتاب سخن گفتن سرامام حسین (ع) در 120 محل نوشته شیخ علی قلسفی ص 53 ، بنقل از تذکره الشهداء ، ص 237 . یکی از زنان شامی سنگی برداشت و به سر مقدس امام حسین (ع) زد و حضرت از بالای نیزه فرمود : اَنَا المَظلُوم) . پس از ورود اسیران به شهر، آنها را در ورودی مسجد جامع، بر سکویی جای دادند.[۳۱] امروزه در مسجد اموی، در مقابل محراب و منبر اصلی مسجد، محلی از سنگ و با نردههای چوبی وجود دارد که معروف به محل استقرار اسیران کربلا است. [۳۲] . شیخ عباس قمی مینویسد: «اسرای کربلا را پس از ورود به دمشق در پلهکان مسجد (محلی که توقفگاه اسیران بود) نگه داشتند، پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را که شما را کشت و نابود کرد و آشوب را خاموش کرد... چون سخنش تمام شد، امام سجاد (علیهالسّلام) به او فرمود: قرآن خدا را خواندهای. گفت: آری فرمود: این آیه را خواندهای: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»[۶] «بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمیخواهم»؟ گفت: آری فرمود: ما خویشان پیامبریم... سپس حضرت فرمود: این آیه را خواندهای: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»[۷] «خداوند میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاکیزه گرداند»؟ گفت: بله خواندهام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم... مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و کشندگان آنان بیزاری میجویم».[۸] و هنگام ظهر با رنج فراوان از ازدحام جمعیت به در خانه (قصر) یزید بن معاویه رسیدند. ابن اعثم مینویسد: «سرهای شهدای کربلا را به همراه امام سجاد (علیهالسّلام) و مخدرات اهل بیت نزد یزید بردند. آن لعین اشاره کرد سر امام حسین (علیهالسّلام) رادر طشتی زرین نهادند. سپس از فرستادگان ابن زیاد سؤالاتی کرد و آنها تفصیل واقعه را برای او بیان کردند».[۹] بدون شک همین برخوردها و روشنگریها و سخنرانیهای امام سجاد (علیهالسّلام) و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) موجبات رسوایی بنی امیه را فراهم آورد. و آنها را از کرده خویش پشیمان ساخت.
حضور اهل بیت امام حسین(ع) در شام را برخی منابع دو روز،[۳۳] و در ویرانهای بیسقف، معروف به خرابه شام دانستهاند[۳۴] و شیخ مفید، محل استقرار اسیران را خانهای نزدیک قصر یزید معرفی کرده است.[۳۵] قول مشهور درباره مدت اقامت اسیران در شام، سه روز دانسته شده،[۳۶] اما هفت روز[۳۷] و یک ماه نیز نقل شده است.[۳۸] برخی از گزارشهای تاریخی درباره اسیران کربلا در شام، عبارت است از: پس از ورود اسیران کربلا به شام، زَحر بن قَیس، جزئیات واقعه کربلا را به یزید گزارش کرد.[۳۹] یزید پس از شنیدن گزارش، دستور داد کاخ را تزیین کرده، بزرگان شام را دعوت و اسیران را به قصر وارد کنند.[۴۰] . عبدا... بن میمون از امام صادق(ع) از پدرشان امام باقر(ع) چنین نقل کرده است: هنگامی که خاندان امام حسین(ع) را به شام آوردند و بر یزید وارد کردند، روز بود و صورتهای زنان و دختران خاندان اهل بیت(ع) باز بود (مکشوفات وجوههن!) شامیان جفاکار گفتند: «ما رأینا سبایا احسن من هولاء فمن انتم؟ ما اسیرانی نیکوتر از اینها ندیدهایم، شما کیستید؟! فقالت: سکینه بنت الحسین(ع): نحن سبایا آل محمد علیهم السلام» (قرب الاسناد حمیری قمی، ص26، حدیث 88- شهادت نامه امام حسین(ع) بر پایه منابع معتبر، محمدی ری شهری، ص775). سکینه دختر امام حسین(ع) گفت: «ما اسیران خاندان محمدیم»! . گزارشها حاکی از آن است که اسیران را در حالی وارد مجلس یزید کردند که با طناب به هم بسته بودند.[۴۱] در این هنگام فاطمه دختر امام حسین(ع) گفت: ای یزید! شایسته است دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.[۴۲] یزید در حضور اسیران، سر امام حسین(ع) را در ظرف طلا گذاشته[۴۳] و با چوبدستی به آن میزد.[۴۴] وقتی سکینه و فاطمه، دختران امام حسین(ع)، این موضوع را دیدند، چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه بن ابوسفیان شروع به گریه کردند.[۴۵] بنابر روایتی از امام رضا(ع) که شیخ صدوق نقل کرده، یزید سر امام حسین را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. سپس با یارانش سرگرم غذا خوردن شد و پس از آن، میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. گفتهاند او هنگامی که در بازی میبرد، جام آبجو را گرفته مینوشید و تهمانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام در آن بود، بر زمین میریخت.[۴۶] عدهای از حاضران، به رفتار یزید در مجلس اعتراض کردند؛ از جمله یحیی بن حکم، برادر مروان بن حکم که یزید با مشت به سینه وی زد.[۴۷] اَبوبَرْزه اَسْلَمی نیز اعتراض کرد و به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۴۸] [اسیران را در حالی که با طناب به هم بسته شده بودند، وارد مجلس کردند.[۶] در این هنگام فاطمه بنت الحسین گفت: ای یزید! شایسته است دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.[۷] یزید در حضور اسیران، سر امام را در ظرف طلا گذاشت[۸] و با چوبدستی به آن میزد.[۹] وقتی سکینه و فاطمه دختران امام حسین این صحنه را دیدند، چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه، صدا به شیون و زاری بلند کردند.[۱۰] در روایتی از امام رضا(ع) آمده که یزید سر امام را در تشتی گذاشت و میز غذا را بر تشت نهاد، آنگاه با یارانش سرگرم خوردن غذا و شراب شد، سپس میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. وی هنگامیکه از همبازیانش میبرد، جام شراب را برمیداشت و مینوشید و تهمانده آن را کنار تشتی که سر بریده امام در آن بود بر زمین میریخت.[۱۱] بعضی از حاضران به این رفتار یزید اعتراض کردند، از جمله یحیی بن حکم برادر مروان بن حکم که یزید با مشت به سینه وی زد.[۱۲] ابوبرزه اسلمی نیز اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۱۳]] . پس از ورود اسیران کربلا به کوفه، امام سجاد(ع)[۴۹]، و حضرت زینب(س) با مردم سخن گفته و بنابر نقل منابع تاریخی، کوفیان را به سبب کوتاهی در یاری امام حسین(ع) در ماجرای عاشورا سرزنش کردهاند.[۵۰] سید جعفر شهیدی، مورخ معاصر، با تکیه بر سختگیری مأموران حکومت و بیم کوفیان از آنان، پذیرش اینچنین سخنان و خطبههایی را در کوفه دشوار دانسته است.[۵۱] خطبههایی نیز به فاطمه صغری دختر امام حسین(ع)[۵۲] و ام کلثوم دختر حضرت علی(ع) نسبت داده شده است.[۵۳] امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، در شام نیز به خطبهخوانی پرداختند. محتوای این خطبهها، سرزنش یزید درباره ستم بر اهل بیت امام حسین(ع) و گرداندن آنها در شهرها،[۵۴] و همچنین بیان فضائل اهل بیت پیامبر(ع) و علی(ع) گزارش شده است.[۵۵] این سخنان، به خطبه امام سجاد(ع) و خطبه حضرت زینب در شام معروف است.[۵۶] در شام، امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) برای آگاه ساختن مردم، خطبههایی ایراد کردند. این سخنرانیها به خطبه امام سجاد(ع) و خطبه حضرت زینب در شام معروف است.[۱۴]
از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:« بزرگترین مصیبت شما در سفر کربلا در کجا بود؟» در پاسخ سه بار فرمود:« شام، شام، شام.» و نیز فرمود:« ای کاش هرگز نگاهم به دمشق نمیافتاد.» امام سجاد علیه السلام در روایتی فرمود:« در شام هفت مصیبت بر ما وارد شد که از آغاز اسارت تا آخر نظیرشان را ندیدیم: 1- سربازان یزید ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه ها احاطه کرده بودند و به ما سرنیزه میزدند. 2- سرهای شهدا را در میان زنها گذاشتند. سر پدرم و عمویم، عباس، را در برابر چشم عمههایم، زینب و ام کلثوم، قرار دادند و سر برادرم، علی اکبر، و پسر عمویم، قاسم، را در برابر چشم سکینه و فاطمه. سربازان با سرها بازی می کردند؛ گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم شتران می رفت. 3- زنان شامی از بالای بامها آب و آتش به سوی ما میریختند. یک بار آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. آتش عمامه و سرم را سوزاند. 4- از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در کوچه و بازار، ما را با ساز و آواز در برابر چشم مردم گردش دادند و گفتند:« ای مردم، اینها را بکشید که در اسلام هیچ احترامی ندارند.» 5- ما را به ریسمانی بستند و از مقابل خانه های یهود و نصاری عبور دادند و به آنها گفتند:«اینها همان هایی هستند که پدرشان پدران شما را (در جنگ های خیبر و. . . .) کشته و خانه های آنها را ویران کردهاند. امروز انتقام آنها را از اینها بگیرید. آنها هم هر چه خواستند خاک و سنگ و چوب به سوی ما پرت کردند، و پیرزنی یهودی به سر امام حسین علیه السلام سنگ زد. 6- ما را به بازار بردهفروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی تقدیر خداوند چیز دیگری بود. 7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت. روزها از گرما و شبها از سرما در امان نبودیم و همواره از تشنگی و گرسنگی و ترس از مرگ در اضطراب به سر میبردیم.
مِنْهال بن عَمرو اَسدی راوی از امام سجاد(ع) که گزارشی از وضعیت اسیران کربلا در خرابه شام نقل کرده و از اینرو در برخی از روضههای عاشورا از وی نیز یاد میشود. منهال در شام با امام سجاد(ع) دیدار کرده است. او گزارش کرده که امام سجاد(ع) را در بازار شام در وضعیتی دیده که از ساق پای او خون میچکیده است.[۵] امام سجاد در پاسخ منهال که احوال او را پرسیده بود، اهل بیت پیامبر(ص) را به بنیاسرائیل تشبیه کرد که آل فرعون مردان آنان را میکشتند و زنانشان را به خدمت میگرفتند.[۶] او همچنین گزارشی از وضعیت خرابه شام در شام نقل کرده که بر اساس آن خرابه سایبان نداشته و آفتاب به داخل آن میتابیده است.[۷] به همین جهت در برخی از روضههای عاشورا که به جای دادن اسیران کربلا در خرابه شام اشاره میگردد، از وی نیز یاد میشود. او همچنین نقل کرده هنگامی که سر امام حسین(ع) بر نیزه بود کسی آیه مربوط به اصحاب کهف را میخواند صدایی از سر بریده شنیده شد که «کشتن من و گرداندن سرم، شگفتتر از داستان اصحاب کهف است»[۸] . منهال در سفری که از حج باز میگشت در مدینه با امام سجاد(ع) دیدار کرد. امام سجاد وضعیت عاملان واقعه کربلا را از او جویا شد.[۹] او خبر زنده بودن حرملة بن کاهل را به امام سجاد(ع) رساند و نفرین امام سجاد(ع) در حق حرمله که «خدایا حرارت آتش و آهن را به حرمله بچشان»[۱۰] را نقل کرده است. منهال پس از کشته شدن حرمله، جریان دیدار خود با امام سجاد و نفرین آن حضرت در حق حرمله را به مختار ثقفی نیز رسانده است.[۱۱]
«الشّام، الشّام، الشّام!»؛ پاسخ امام سجاد به سختترین محل مصائب ...
خاندان عصمت و طهارت (علیهم السّلام) در مجلس یزید (لعنه الله)
فروپاشی کاخ یزید با سخنان انقلابی، حضرت زینب(س) قهرمان ...
در گزند سوگ نگاهی به دردها و رنج های اسیران کربلا در شام
سه سخنرانی استوار حضرت زینب (س) بعد از وقایع کربلا - ...
خطبه ماندگار زینب (س) در مجلس یزید بر اساس لهوف
متن خطبه حضرت زینب در کوفه + متن عربی و ترجمه
سختترین مصیبتی که وارد شد از زبان امام سجاد(ع)
احوالات شهر شام - متن نوحه های ترکی و فارسی
خطبه حضرت زینب در مجلس یزید - دانشنامه رشد
متن خطبه مشهور امام سجاد (ع) در مجلس یزید
اهل بیت امام حسین علیه السلام در مجلس یزید
بازخورد سخنرانی امام سجاد(ع) در مجلس یزید
امام سجاد علیه السلام و بیان مصیبت کربلا
شامیان خون به دل خون شده ی ما نکنید
خطبه حضرت زینب در شام - ويکی شيعه
اهل بیت پیامبر وارد مجلس یزید میشوند
گفتگوی منهال با امام سجاد(ع) در شام
خطبه تاریخی حضرت زینب(س) در شام
گفتگوی منهال با امام سجاد(ع) در شام
فرمايش امام سجاد ع به منهال بن عمرو
شامیان خون به دل خون شده ما نکنید
اسرای اهل بیت در شام - ویکی فقه
کاروان اسرای حسینی و مصائب شام
منهال بن عمرو اسدی - و امام سجاد
شامیان سنگ جفابرسرطفلان نزنید
ذکر مصیبت میکند: الشام الشام
ورود اهل بیت (ع) به مجلس یزید
روضه مجلس یزید - ويکی شيعه
شام رسوایی«در مجلس یزید»
الشام الشام - امان ازشام
روضه ورود اهلبیت بشام
الشام الشام الشام
الشام الشام الشام
الشام، الشام
شعر-اول ماه صفرشد نوبت حزن دگرشد
روضه ورود اهلبیت امام حسین علیه السلام بشام
متن کامل چهل منزل را اینجا مشاهده فرمائید
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(9)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(8)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(7)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(6)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(5)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(4)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(3)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(2)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(1)
چهل منزل بروي نيزه ميبردند قرآن را
شعر-نوزدهم محرّم اهل و عیالِ حسین
نوزدهم محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا از کوفه به سمت شام
نگاهی به 20 منزلی که سر مبارک امام حسین(ع) در آنها توقف کرد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروي نيزه ميبردند قرآن را
چهل منزل بروي نيزه ميبردند قرآن را - چنين ظلمي كند محزون، دلِ گبرو مسلمان را
چهل منزل برويِ نيزه ره پیموده راسِ شاه - ببين ظلم و جفا بي حد و حصر از آلِ سفيان را
چهل منزل بروي ني كنار خواهر و دختر - كند غمگين و نالان اين، جفاها، هر مسلمان را
چهل منزل نموده طی، زِ کوفه تا به شهرِ شام - برویِ نیزه یِ دشمن، تلاوت کرده قرآن را
نموده بیست مکان آن سر، تلاوت آیه یِ قرآن - سخن گفتن، سرِ بی تن، ببین آیاتِ یزدان را
*صدوبیست بار سخن گوید، زکوفه تا به شهرِ شام - سرِ سبطِ رسول الله، ببین اعجازِ رحمان را
به آن راهب سخن گوید، سرِ سبطِ رسول الله - ببین در دیرِ نصرانی، سرِ شاهِ شهیدان را
يهودي و مسلمان و مسيحي زين جفا نالد - نديده عالم و آدم در اين حد، كفر و طغيان را
شده مهمانِ شامیها، پس از طیّ چهل منزل - ولی سنگ جفا باشد، پذیرایی یِ مهمان را
به سنگ کینه بنمودند، از این مهمان پذیرایی - عجوزِ شامی آن سنگش، شکست ارکانِ ایمان را
به طشتِ زر نهاد آن سر، یزیدِ بر خدا کافر - به چوب خیزران کرد او، به لرزه عرش يزدان را
به پیشِ چشمِ دختر زد، به چوبش بر لب و دندان - نهاده زیرِ پایِ خود، یزید آیاتِ قرآن را
یهود و گبر و نصرانی، غضبناک از چنین کاری - ولی این کارِ زشتِ او، نموده شاد شيطان را
بگو ای باقری لعنت، به شمر و ابنِ مرجانه - خدا هم در جحیمِ خود، بسوزد آلِ سفیان را
*صدوبیست بار سخن گوید...ازکتاب تکلم امام حسین (ع) از ناحیه سر مقدس و رگهای بریده در صد و بیست محل : شیخ علی فلسفی
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پورمحرم سال 1399
برادرزينبت بالايِ محمل
برادرزينبت بالايِ محمل - بدنبالِ سرت منزل به منزل
زكوفه ره سِپَرتا شامِ ويران - من و سجّاد با خيلِ اسيران
دراين مدّت شدم من يك پرستار - براي حضرتِ سجّادِ بيمار
شدم من سرپرستِ جمله اطفال - برايِ جمله گشتم من پروبال
به هرمنزل به گاهِ استراحت - همي دادم به آنان صبر و طاقت
دويدم درپيِ اطفالِ نالان - به صحراهايِ پُرخارِمغيلان
رساندم من تمامي راسرانجام - پس ازطيِّ منازل كوفه تا شام
شدم ساكن كنون من درخرابه - بجايي كه نه ناني و نه آبه
به جايي كه ندارد سقف و ديوار - شده اهل و عيالِ تو گرفتار
رقیّه دخترت در این خرابه - زهجرانِ پدر قلبش کبابه
در اين مدّت شده وردِ زبانم – خداوندا بده تاب و توانم
دعا كن بهراين خواهرزِ اِحسان - حسين جانم حسين جانم حسين جان
خدا ميداند و احوالِ زينب - چه ها بگذشته است بر حالِ زینب
زدشتِ کربلا تا شامِ ویران - چه دیده زینب؟ از آن آلِ سفیان
ولیکن بعدِ آن ظلم و ستمها - بشد پایانِ آن رنج و المها
شده زینب چو خورشیدی درخشان - برایِ مردم و آن شامِ ویران
حرم شد شامِ ویران بهرِ زینب - درخشان همچو ماهی در دلِ شب
بلی ای باقری ویرانه یِ شام - حرم شد بهرِ آن دردانه یِ شام
سروده شده صفر سال 1399
شعر-اول ماه صفرشد نوبت حزن دگرشد
روضه ورود اهلبیت امام حسین علیه السلام بشام
متن کامل چهل منزل را اینجا مشاهده فرمائید
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(9)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(8)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(7)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(6)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(5)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(4)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(3)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(2)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(1)
چهل منزل بروي نيزه ميبردند قرآن را
شعر-نوزدهم محرّم اهل و عیالِ حسین
نوزدهم محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا از کوفه به سمت شام
نگاهی به 20 منزلی که سر مبارک امام حسین(ع) در آنها توقف کرد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(8)
رسیدن سپاه کفرآئین پسر زیاد مخذول به چهار فرسخی شام و خبر دادن از ورود اهل اهل بیت(علیه السلام) به یزید پلید
پس از آنکه سپاه کفرآئین کوفه و شام از عسقلان خارج شدند به سرعت تمام بطرف شام روانه گشته و همه جا قطع منازل و طی طریق می کردند تا به چهار فرسخی شام رسیده در آنجا اقامت کردند و از اینکه به مقصد نزدیک شده اند بسی شادمان و مسرور بودند از آنجا نامه ای به یزید ملعون نوشته و در آن اظهار نمودند که از کوفه آمده و سرها را با خیل اسیران آورده و اینک منتظر فرمان بوده که چه روز اسراء را با سرها وارد شهر کنیم. نامه را پیچیده و به دست قاصدی داده و سفارش کردند زود جواب آنرا بیاور و خودشان در آن مکان به باده گساری و عیش و نوش مشغول شدند. قاصد خود را به شهر رساند و همه جا آمد تا به نزد یزید پلید رسید، زمانی بود که آن طاغی با اعیان از بنی امیه مشغول صحبت بود، قاصد از در در آمد و سلام کرد و گفت: اقر الله عینیک بورود رأس الحسین (علیه السلام)، چشمت روشن و سرت سلامت، سر دشمنت وارد شد. ابو مخنف در مقتل می نویسد: یزید دید که قصاد به صدای بلند گفت چشمت روشن باد خواست امر بر مردم مشتبه شود و این طور به دیگران بنمایاند که از این خبر خوشحال نیست در جواب قاصد گفت: چشم تو روشن باد. سپس فرمان داد قاصد را به زندان ببرند آنگاه کاغذ ابن زیاد را خواند و از حرکات و قبایحی که مرتکب شده بود کاملا مطلع شد در باطن بسیار مسرور و شادمان گردید ولی در حضور جمعیت سر انگشت به دندان گزید طوری که نزدیک بود انگشت نحسش قطع شود، بعد گفت: انالله و انا الیه راجعون. پس نامه را به حضار در مجلس نشان داد و گفت: ملاحظه کنید پسر مرجانه قسی القلب بدون اطلاع و اذن من چه ها کرده، حضار نامه را خواندند و گفتند: کار خوبی نکرده البته قبل از این نامه ابن زیاد یک نامه دیگری برای یزید فرستاده بود و او را از کارهای خود مطلع ساخته بود و یزید آن را از انظار دیگران مخفی داشته و ابراز نمی نمود و اساسا به حکم آن پلید ابن زیاد مخذول اسراء و سرها را به شام فرستاد. باری پس از آنکه خبر رسیدن اهل بیت به چهار فرسخی شام به سمع یزید رسید امر کرد لشگریان کوفه و شام در همان منزل توقف کنند و اسراء و سرها را مراقبت نمایند تا خبر ثانوی از او به ایشان برسد. سپس امر کرد برایش تاجی جواهرنشان ساخته و تختی مرصع به سنگ های قیمتی بسازند و سر کرده ها و کد خدایان و بزرگان هر صنف و حرفه ای را فرا خواند و به آنها دستور داد که شهر را در کمال زیبائی زینت کرده و آئین ببندند و تمام اهل شهر را مؤظف و مکلف نمود که لباس های زینتی پوشیده و خود را بیارایند و از وضیع و شریف، غنی و فقیر، امیر، مأمور خرد و کلان، رجال و نسوان پیر و جوان در کوچه ها و محله ها و خیابان ها بطور دسته جمعی رفت و آمد کرده و به هم تبریک و تهنیت بگویند.
دمشق
به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنة الله علیه را صدا زد و فرمود: ما را از دروازهای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محملها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا (ص) نگاه نکنند. شمر ملعون کاملا" بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را در روز اول ماه صفر (صاحب کتاب کامل بهائی و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه و کفعمی در مصباح، تاریخ ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر نوشته اند. (مقتل الحسین مقرم 348) از دروازه ساعات (وجه تسمیه این دروازه به «باب الساعات» این بوده است که در آنجا صورت حیواناتی را از نحاس درست کرده بودند و نطمی در آن ایجاد شده بود که ساعات روز را تعیین میکرد. و در مقتل خوارزمی آمده است که: اهل البیت را از باب توما وارد دمشق کردهاند و آثار دروازه توما هم اکنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسین مقرم 348)) - که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند - وارد شهر دمشق کرد، و اهل بیت عصمت علیهم السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه میدارند، نگاه داشت!! (الملهوف 73) در بعضی از نقلها آمده است که: اهل بیت را سه روز در این دروازه نگاه داشتند. [کتاب قصّه کربلا، علی نظری منفرد . «رحلۀ سبایا آل بیت المصطفی من کربلا الی دمشق 61 ق» نوشته محمد عبدالغنی ادریس سعیدی و «الخبر الیقین فی رجوع السبایا لزیارۀ الاربعین تاریخیاً و فقیهاً» نوشته سخنور توانا حسن بدوی]
حكايت سهل بن سعيد شهرزورى از منتخب طريحى قدس سره
مرحوم طريحى در كتاب منتخب از سهل بن سعيد شهرزورى نقل نموده كه وى گفت: از شهر زور به عزم بيت المقدس بيرون آمدم و خروج من از شهر مصادف شد با ايام قتل حضرت امام حسين (عليه السلام)، رسيدم به شهر شام روز ورودم ديدم در شام غوغاى عظيمى برپا است مشاهده كردم دروازهها همه باز بوده و دكاكين را بستهاند و شهر را آئين بسته مردم فوج فوج با لباسهاى فاخر در كوچه و بازار خندان و شادمان مىگردند و چون به هم مىرسند مبارك باد مىگويند من از يكى پرسيدم امروز چه خبر است؟ گفت: مگر غريبى؟ گفتم: آرى، امروز وارد شدهام. گفت: شادى مردم براى فاتح شدن يزيد بر خارجى است كه در عراق خروج كرده بود الحمدلله و المنة كشته شد. گفتم: آن خارجى نامش چيست؟ گفت: حسين بن على بن ابيطالب عليهم السلام. گفتم: حسينى كه مادرش فاطمه اطهر دختر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است. گفت: آرى. گفتم: انالله و انا اليه راجعون. اين فرح و شادى از براى قتل پسر دختر پيغمبر است، آيا كشتن او شما را بس نبود كه اسم خارجى نيز بر او گذاردهايد. گفت: اى مرد از اين مقوله سخنان بر زبان مياور و بر جان خويش رحم كن زيرا اگر كسى نام حسين را بخوبى ببرد گردنش را مىزنند. سهل مىگويد: زبان بستم و دم فرو كشيدم گريان و محزون به دروازه رسيدم ديدم علمهاى بسيار از در دروازه وارد شد، پشت سر طبالان با كوس و كرنا و طبل شادى وارد شدند به يكديگر مىگفتند: الرأس يدخل من هذا الباب سر را از اين دروازه وارد مىكنند مردم پيش مىدويدند هر قدر به سر مطهر نزديكتر مىشدند فرح و سرورشان زيادهتر مىشد و صدا به هلهله بلند مىكردند در اين اثنا ديدم سر پر نور امام حسين (عليه السلام) پيدا شد نور از لب و دهان آنحضرت ساطع بود مثل صورت نورانى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در نظر من جلوه كرد. در كامل السقيفه مىنويسد: سهل گفت: اول سرى كه بر نيزه ديدم سر منور قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس (عليه السلام) بود چنان تر و تازه بود كانه لبهاى مباركش در خنده بود و رايت رأس الحسين (عليه السلام) فى هيبة عظيمة مع نور يسطع منه سطوعا عاليا و لحيته مدورة قد خالطها الشيب و قد خضبت بالوسمة سر مطهر سلطان مظلومان امام حسين (عليه السلام) را ديدم با كمال هيبت و عظمت نور سبحانى و ضياء صمدانى از صورت شعشعانى حضرت لمعان مىزد محاسن گردى داشت كه بعضى از موهاى محاسنش سفيد شده بود آثار خضاب رنگ بر محاسن مباركش بود ادعج العينين ازج الحاجبين واضح الجبينين اقنى الأنف متبسما الى السماء شاخصا ببصره نحو الأفق بالمعاينة رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ادعج العينين بود يعنى سياهى چشمانش حضرت در كمال سياهى بود گوشه چشم نظر به افق آسمان مىنمود گوئيا دو ستاره آسمان سرند و يا دو شمع گريان سحرند ديگر آنكه ازج الحاجبين بود يعنى دو هلال قير گون ابروانش از هم جدا بود پيوسته نبود بلكه پيوسته مانند هلال انگشت نماى عالمى بود واضح الجبين بود پيشانى كشيده داشت نمودار لوح المحفوظ اقنى الأنف يعنى دماغ مباركش بر آمدگى در بالا و خميدگى در وسط داشت متبسما الى السما لب لعل درخشانش كه رشگ عقيق بدخشان بود متبسم و خندان بود و الريح يلعب بلحيته يمينا و شمالا با اين شكوه و جلال سر خامس آل عبا (عليه السلام) بر نيزه بود باد كه مىوزيد محاسن مبارك آقا را گاه به يمين و گاه يسار حركت مىداد كانه ابوه اميرالمومنين (عليه السلام) اميرالمومنين (عليه السلام) هم به همين شكل و شمايل بود پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) هم به همين هيئت بود و نيزه دار سر مطهر آقا عمر بن منذر همدانى نام داشت. مرحوم طريحى در منتخب مىنويسد: سهل گفت: چون سر منور سلطان مظلومان را به آن وضع بر نيزه ديدم طاقت و تاب از دستم رفت نتوانستم خوددارى كنم فلطمت على وجهى و قطعت اطمارى دو دستى بر صورت خود زدم و گريبان دريدم جامه بر خود پاره كردم صدا بگريه و ناله بلند كردم گفتم آه وا حزناه للأبدان السليبة النازخة عن الأوطان المدفوند بلا اكفان وا حزناه على الخدا التريب و الشيب الخضيب اى آه واويلاه از اين ريش خون آلود آه وا مصيبتاه از اين صورت غبار آلود وا كرباه از آن بدنهاى در بيابان افتاده بى غسل و كفن مانده آه يا رسول الله كجائى سر پسرت حسين (عليه السلام) را ببينى كه يطاف فى الأسواق و بناتك مشهورات اعلى النياق مشققات الذيول و الازياق ينطر اليهم شرار الفساق اى پيغمبر خدا كاش مىبودى و مىديدى دخترانت را چطور بر شتران و ناقههاى عريان نشاندهاند همه با لباسهاى پاره و گريبانهاى دريده سر برهنه مردم نظاره گر تماشاى دخترانرا مىكنند اين على ابن ابيطالب كجاست آن امير بدر و حنين كه پارههاى جگر خود را در ميان دشمن خوار ببيند ثم بكيت و بكى لبكائى كل من سمع بعد از اين سخنان عنان گريه را رها كردم هر كه سخنان مرا شنيد بگريه افتاد وليكن از بس كه جمعيت بود كسى بر من برنخورد همه مشغول فرح و عيش و سرور و نشاط خود بودند و صداى خود را بلند داشته. سهل گويد: بعد از رفتن و گذشتن سرها ديدم قافله اسيران آمدند از جلو من گذشتند اذا بنسوة على الأقطاب بغير و طاء و لا ستر همه بر شتران بى جهاز سوار بى ستر و چادر و قائلة منهن تقول وا محمداه يكى مىگفت وا محمداه ديگرى مىگفت وا علياه يكى وا اخاه يكى وا سيداه يكى پدر پدر مىگفت ديگرى مىگفت يا رسول الله بناتك كانهن اسارى اليهود و النصارى دخترانت را مانند اسيران يهود و نصارى اسير كردهاند ديگرى مىگفت اى جد بزرگوار سر از قبر بيرون آر و بر كوچك و بزرگ ما نظاره كن كه حسين (عليه السلام) تو مذبوح من القفا مهتوك الخباء عريان بلا رداء مانده ديگرى مىگفت وا حزناه لما اصابنا اهل البيت يا رسول الله به فرياد ما برس رسوا شديم. سهل گويد: همينكه محمل عليا مخدره ام كلثوم كبرى زينب سلام الله عليها آمد بگذرد فتعلقت بقائمة المحمل من خود را به محمل آن مخدره رساندم گوشه محمل را گرفتم و گفتم السلام عليكم يا اهل بيت محمد و رحمة الله و بركاته. آن مخدره جواب سلام مرا باز داد و فرمود: يا عبدالله كيستى در اين شهر كه بر ما سلام مىكنى كه غير از تو كسى بما سلام نكرد بلكه دشنام داد!؟ عرض كردم يا سيدتى اى خاتون منم سهل شهرزورى كه خدمت محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيده و ادراك صحبت آن حضرت كردهام. چون عليا مكرمه دانست كه من از دوستانم فرمود يا سهل الاترى ما قد صنع بنا مىبينى كه اين قوم بما چه كردند برادرم را كشتند و سبينا كالسبى العبيد والاماء ماها را مانند كنيزان و غلامان اسير كردند به اين شتران برهنه بى جهاز نشانده چنانچه مىبينى؟ من عرض كردم بخدا كه بر رسولخدا گرانست اسيرى و خوارى شما آيا بمن فرمايشى دارى؟ فرمود اشفع لنا عند صاحب المحمل از اين كجاوه كش درخواست كن كه محملهاى ما را عقب نگاه دارند سرها را پيش ببرند تا مردم بنظاره سرها مشغول شوند و اين پردهگيان را كمتر نظاره كنند فقد حزينا من كثرة النظر الينا بس كه مردم نظاره گر بما تماشا كردند ما رسوا شديم. من عرض كردم بچشم رفيقى همراه داشتم نصرانى بود باتفاق او رفتيم بنزد نيزه دار از او درخواست نموديم كه چنين كن، از من نپذيرفت و مرا دشنام داد و با كعب نيزه دور كرد آن رفيق نصرانى چشمش كه بسر مطهر امام افتاد چشم بصيرتش باز شد جذبه نور الهى و عنايت نا متناهى بر دل نصرانى تابيد بگوش خود شنيد كه سر بريده قرائت مىكند و مىفرمايد ولا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون الايه فادر كته السعادة توفيق يار و سعادت مددكار نصرانى شد و هو متقلد سيفا تحت ثيابه شمشير خونفشان در زير لباس بر كمر بسته بود همين كه مظلومى عيال و حقيقت خامس آل عبا را ديد بصوت بلند گفت اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله ثم انتضى سيفه و شد على القوم بعد شمشير خود را برهنه كرد و با آن تيغ خونفشان حمله كرد با ديده گريان اشگ ريزان جمعى را به نيران فرستاد و نيز جماعتى را مجروح ساخت و مىگفت روى شما سياه باشد اين اجر رسولخدا بود و مردم بر سر وى هجوم آوردند دستگيرش كردند پس از زخمهاى منكر در زير پاى شتر اسيران سرش را بريدند و از براى كشته شدن او اظهار فرح مىكردند. چه خوش باشد كه اندر كوى دلدار فشانم جان سر اندازم بپايش
ام كلثوم سلام الله عليها پرسيد چه خبر است؟ عرضه داشتند: نصرانى از ديدن حال زار شما و سر خونبار حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) منقلب شده اسلام آورد بعد از كلمه شهادت در پاى شتر اسيران به شهادت رسيد دختر على (عليه السلام) گريه كرد فرمود ان النصارى يحتشمون لدين الأسلام و امة محمد يقتلون اولاده اى بى مروت مردم نصرانيها حمايت از دين اسلام مىكنند ليكن امت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) پسر پيغمبر خود را مىكشند و عيال او را اسير مىكنند پس آن مخدره از سوز دل مىگفت يا رسول الله انظر الى بناتك بارزات حاسرات مرملات باكيات لاطمات نادبات يا رسول الله قتل المحامى و النصير و لا محامى لنا اى رسول مختار نصرانى حال ما را ديد دلش سوخت به يارى ما جانفشانى كرد آخر ما دختران توايم كه بى پرده و سر و پا برهنهايم دخترها يتيم شدند زنها بيوه ماندند همه بر سر زنان و سينه كوبانند ناصرى ندارند مرد و مددكارى ندارند ياليت فاطمه عليها السلام ما را به اين حالت مىديد كه به چه مصيبت دچاروبه چه بليّت گرفتار شده ايم. [تهیه کننده : حجة السلام سیدمحمد باقری پور20محرم سال 1398]
متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
شعر-اول ماه صفرشد نوبت حزن دگرشد
روضه ورود اهلبیت امام حسین علیه السلام بشام
متن کامل چهل منزل را اینجا مشاهده فرمائید
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(9)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(8)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(7)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(6)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(5)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(4)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(3)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(2)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(1)
چهل منزل بروي نيزه ميبردند قرآن را
شعر-نوزدهم محرّم اهل و عیالِ حسین
نوزدهم محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا از کوفه به سمت شام
نگاهی به 20 منزلی که سر مبارک امام حسین(ع) در آنها توقف کرد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر
ادامه مطلب را ببينيد
قرنی، نخستین شهید ترور انقلاب اسلامی
سرلشکر محمدولی قرنی، نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و همزمان عضو شورای انقلاب بود. او سال ۱۲۹۲در تهران به دنیا آمد و پدرش را که یکی از مدیران مخابرات تهران بوده ، در ۱۰سالگی از دست داد. از آن پس در کنار مادرش زندگی سختی را آغاز کرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان «گلبهار» اصفهان به پایان رساند و پس از یک سال، تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان «دارالفنون» تهران آغاز کرد و در دبیرستان نظام (دبیرستان ارتش) خاتمه داد. […]گفتگوی اختصاصی «اطلاعات» با معاون هماهنگ کننده ارتش
۲۹ فروردین ؛ زادروز اقتدار بی پایان…
پیام تاریخی امام(ره) بسم اللَّه الرحمن الرحیم ۲۶ فروردین ۵۸ر ۱۷ جمادى الاولى ۹۹ ملت شریف و مبارز ایران- وفقهم اللَّه تعالى با اهداى سلام و سپاس از مجاهدات خستگى ناپذیر شما ملت شجاع که اهداف مقدس اسلام را تا آستانه پیروزى رساندید و دست خیانتگران داخلى و خارجى را با خواست خداى بزرگ قطع کردید، لازم است به تذکرات زیر توجه نمایید: ۱- روز چهارشنبه ۲۹ فروردین روز ارتش اعلام مى شود. ارتش محترم در این روز در شهرستان هاى بزرگ با ساز و برگ به رژه بپردازند […]سفرنامه مناطق عملیاتی دفاع مقدس در جنوب کشور
اشاره: درک و شناخت واقعی دلاورمردی رزمندگان کشورمان در طول دفاع مقدس علاوه بر مطالعه آثار مکتوب به جا مانده از شهدا و جانبازان ، نیازمند حضور در مناطق عملیاتی است و سبب می شود انسان هر چه بیشتر در حال و هوای آن دوران قرار گیرد و با روحیات رزمندگان دفاع مقدس آشنا شود. تحقق این هدف مهم و ارزشمند طی سال های گذشته در قالب کاروان راهیان نور امکانپذیر شده است به نحوی که سالانه شمار زیادی از هموطنانمان به ویژه در ایام تعطیلات نوروز با عزیمت […]شهید صیاد شیرازی یار صادق و وفادار انقلاب و ولایت
صفحات تاریخ هشت سال دفاع مقدس ایران سرشار از حماسههای ماندگار مردمی، درایت و تیزبینی فرماندهان و فداکاری، ایثار، گذشت و دلاوری همه جانبه پاکباختگان و دلاوران نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران است. سرهنگ ستاد قاسم اکبری مقدم، از پژوهشگران سازمان حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس ارتش در مقاله ای به مناسبت سالروز شهادت سپهبد شهید علی صیاد شیرازی ،به گوشههایی از زندگی این یار صادق و وفادار انقلاب و ولایت اشاره کرده است که در پی می آید: شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، بزرگ مردی […]سفره عاشقی رزمندگان در لحظه تحویل سال
سرهنگ ستاد قاسم اکبری مقدم
بزرگداشت و برگزاری آداب، سُنن و آیینهای مذهبی و ملی در هر کشور و ملتی و در هر شرایط و موقعیتی از اهمیت ویژه و خاصی برخوردار است و نوعی احترام، ارزش و زنده نگه داشتن آداب و رسوم فرهنگی و ملی تأثیرگذار در جامعه است. یکی از این آیین و سنن ملی عید نوروز و لحظه تحویل سال در کشورمان است. در دوران دفاع مقدس، هشت بهار بر مردم ایران گذشت که طی این سالها بسیاری از رزمندگان لحظات تحویل سال نو را در کنار خانواده شان نبودند […]بخش دوم و پایانی
اشاره: «عملیات خیبر، ابتکار رزمندگان اسلام در جزایر مجنون » عنوان مقالهای است که بخش اول آن در شماره قبل به چاپ رسید. بخش دوم و پایانی این مقاله را میخوانیم. *** سرداران شهید و فاتحان خیبر در نخستین عملیات آبی – خاکی دفاع مقدس خیبر سرداران بزرگی همچون محمد ابراهیم همت فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله و حمید باکری جانشین فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، سردار حمیدرضا گلکار تیپ حبیب ابن مظاهر؛ سردار غلامعلی بذرافکن مسئول واحد مخابرات تیپ ۱۸ جوادالائمه؛ سردار صفر احمدی فرمانده گردان حضرت دانیال […]منطقه عملیاتی خیبر در شرق دجله و در داخل هور الهویزه واقع شده است. این منطقه از شمال به العزیز و از جنوب به القرنه ، طلاییه و همچنین در یک محور به زید میرسد. منطقه عملیاتی خیبر دارای دو نوع طبیعت متفاوت (هور و خشکی) می بود. بخش خشکی به عرض ۸ تا ۱۰ کیلومتر توسط هورالهویزه در شرق و هور الحمار در غرب احاطه شده است. رودخانه دجله این منطقه را به دو قسمت شرق و غربی تقسیم می کند. بطوری که ۴ر۳ آن در شرق این رود […]
عملیات خیبر، ابتکار رزمندگان اسلام در جزایر مجنون
بخش اول
روز سوم اسفند ۱۳۶۲ عملیات غرورآفرین خیبر با رمز یا رسول الله (ص) به مدت ۱۹ روز در مناطق عملیاتی طلائیه و جزایر مجنون با حضور گسترده رزمندگان سپاه، بسیج و ارتش جمهوری اسلامی ایران انجام شد. پس از فتح خرمشهر در ادامه اتخاذ استراتژی تنبیه متجاوز، جمهوری اسلامی تلاش زیادی برای تجدید روند پیروزیهای نظامی در سال ۱۳۶۱ به عمل آورد، که به دلایلی این مهم امکانپذیرنشد. گرچه بعد از عملیات رمضان و تا اواخر سال ۱۳۶۲ ابتکار عمل در دست جبهه خودی بود، اما موفقیت چشمگیری به […]کربلای ۵ ،عملیات ویژه ایران در جنگ تحمیلی
عملیات بزرگ کربلای ۵ ، پانزده روز بعد از عملیات کربلا ۴ در منطقه عمومی شلمچه به اجرا درآمد و غیر از تاثیرات راهبردی عمیق (نظیر صدور قطعنامه ۵۹۸ به عنوان نخستین قطعنامه شورای امنیت که در آن خواسته های ایران لحاظ شده بود) دارای ویژگی های تاکتیکی خاص و منحصر به فردی بود . این عملیات ضمن تثبیت موقعیت برتر سیاسی – نظامی جمهوریاسلامی که با فتح فاو حاصل شده بود، به لحاظ پیشروی درزمین منطقه شرق بصره و نزدیک شدن رزمندگان اسلام به شهر بصره وقرار گرفتن این […]
اشاره: ایثار و بسیج دو واژه ای است که از زمان تأسیس بسیج مستضعفین هم خانواده یکدیگر بودهاند. هر جا در گوشهای از تاریخ نامی از بسیج به میان آمده، واژه «ایثار» پر رنگ در ذهنمان نقش بسته است. دوران دفاع مقدس یکی از جلوههای بارز ایثار بسیجیان در میدان عمل بود. جایی که صدها هزار بسیجی عاشق فقط به فکر دفاع از دین و وطن راهی جبههها شدند تا برای هزاران سال تصاویری پررنگ از ایثارگری بسیجیان ثبت کنند. نیروهای داوطلب مردمی از همان اوایل دفاع مقدس به […]
https://www.ettelaat.com/?cat=14&paged=24
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: حماسه پايداری
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-خودم را فریب دادم!
زمانی که پس از جدایی از همسرم، به عقد موقت یک جوان مجرد درآمدم، یقین داشتم که روزی با یک دختر دیگر ازدواج می کند و من باز هم آواره می شوم اما نمی دانستم او همه پس انداز و سرمایه ام را نیز به یغما می برد و ... زن 34ساله ای که با مهریه یک شاخه گل به عقد موقت جوان مجردی درآمده بود، در حالی که ادعا می کرد همسرش قصد دارد پول رهن منزلش را به ناحق از او بگیرد، درباره داستان تلخ زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: تا کلاس سوم دبیرستان درس خواندم اما علاقه ای به تحصیل نداشتم، به همین دلیل درس و مدرسه را رها کردم و به خانه داری پرداختم. 22ساله بودم که برادرشوهر عمه ام به خواستگاری ام آمد و من و «اکبر» ازدواج کردیم اما هنوز بیشتر از سه سال از زندگی مشترکمان نگذشته بود که ریشه های خیانت در زندگی ام نمایان شد. با آن که به دلیل ازدواج فامیلی شناختی از اکبر داشتم اما تصور نمی کردم او به من خیانت کند. وقتی ماجرای ارتباط همسرم با زنان غریبه را فهمیدم، دیگر آن عشق و علاقه جای خود را به تنفر داد و زندگی ما سرد و بی روح شد. در همین حال همسرم که مدعی بود دیگران به زندگی شیرین ما حسادت می کنند و ما را چشم زده اند، مرا فریب داد تا به صورت توافقی از یکدیگر جدا شویم تا طلسم بشکند! من هم باور کردم و با بخشیدن مهریه ام از او طلاق گرفتم، به این امید که دوباره به عقد او در می آیم ولی اکبر نه تنها دوباره مرا عقد نکرد بلکه دختر خردسالم را نیز از من گرفت و من از دیدار «فرحناز» که اکنون 9ساله است محروم مانده ام. خلاصه بعد از طلاق، به عنوان نظافتچی در خانه های مردم مشغول کار شدم و زندگی جدیدی را آغاز کردم. همه پول هایی را که با کارگری به دست می آوردم طلا می خریدم یا پس انداز می کردم تا روزی برای خوشبختی ام هزینه کنم. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که چهار سال قبل با جوان مجردی آشنا شدم. با آن که «یوسف» دوسال از من کوچک تر بود اما ادعا می کرد مرا دوست دارد و عشقش را به پایم می ریزد. با وجود این، یقین داشتم او روزی مرا رها می کند تا ازدواج با یک دختر را تجربه کند. به همین دلیل به یوسف گفتم من سختی های زیادی در زندگی ام کشیده ام و نمی خواهم بار دیگر زجر بکشم و زندگی ام متلاشی شود، اما او با قاطعیت به من ابراز علاقه می کرد و ادعا داشت هیچ گاه تنهایم نمی گذارد. خلاصه با همه این حرف های پوچ و فریب دهنده خودم را قانع کردم تا با او ازدواج کنم، اما بعد از سه سال زندگی مشترک روزی فهمیدم که یوسف از دو سال قبل دختری کم سن و سال را به عقد خودش درآورده است و من از این موضوع بی خبر بودم. زمانی که از ازدواج پنهانی همسرم مطلع شدم چند ساعت گریه کردم و اشک ریختم. به یوسف گفتم ازدواج حق تو بود و من می دانستم تو روزی مرا رها می کنی! می دانستم من فقط طعمه ای برای هوسرانی های تو هستم اما اکنون ناراحتم که چرا ازدواجت را پنهان کردی!؟ با این حال، یوسف باز هم مدعی شد که مرا دوست دارد و با وجود بیماری صعب العلاج رهایم نمی کند. باز هم او با حرف هایش مرا فریب داد. من هم مجبور شدم خانه ای را که یک زیرزمین نمور و تاریک است به مبلغ 10میلیون تومان رهن کنم. آن روز طلاهایم را فروختم و پول اجاره را نیز با دستمزد کارگری می پرداختم فقط به این امید که سایه یک مرد بالای سرم باشد به زندگی با یوسف ادامه دادم. او سیر تا پیاز گذشته مرا می دانست. من حتی کارت بانکی ام را در اختیارش گذاشته بودم ولی درباره همسرم چیزی نمی دانستم و از حقوق دریافتی اش خبر نداشتم و تازه فهمیدم که دو واحد آپارتمان دارد. وقتی متوجه شدم یوسف آن دختر نوجوان را فریب داده و حتی برای جهیزیه اش لوازم دست دوم خریده است، دیگر طاقت نیاوردم و تصمیم گرفتم آن دختر بی گناه را آگاه کنم یوسف وقتی ماجرا را فهمید، دوباره سعی کرد مرا خام کند تا نامزدش بویی از ماجرای ازدواج با من نبرد ولی من راضی نشدم آینده آن دختر نابود شود. در همین حال همسرم برای آن که مرا تحت فشار بگذارد، از بنگاه املاک مبلغ رهن منزلم را گرفته است چرا که من قولنامه را به نام او ثبت کرده بودم تا دیگران بدانند که یوسف همسر من است. اکنون در حالی پول و سرمایه یک زن بی پناه را بالا کشیده است که من حاضر شدم خودم بار دیگر طعم تلخ طلاق را بچشم اما با زندگی یک دختر بیچاره بازی نکنم. با وجود این کاش از همان روز آشنایی به این ماجراها می اندیشیدم و خودم را با حرف های پوچ و بی ارزش قانع نمی کردم و ... شایان ذکر است، به دستور سرهنگ محسن باقی زاده حکاک پرونده این زن جوان در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد مورد بررسی های کارشناسی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20476 - ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۶ شهريور
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
ترجمه و شرح حکمت 364 نهج البلاغه: سؤال بیهوده نکردن
وَ قَالَ (عليه السلام): لَا تَسْأَلْ عَمَّا لَا يَكُونُ، فَفِي الَّذِي قَدْ كَانَ لَكَ شُغُلٌ.
- شرح : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )(لبه فعال)
- شرح ابن میثم بحرانی ( ترجمه محمدی مقدم )
- منهاج البراعه (خوئی)
- جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ( مهدوی دامغانی )
تفكر منطقى:
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به نكته مهمى درمورد سؤال كردن اشاره كرده، مى فرمايد: «درباره آنچه تحقق يافتنى نيست سؤال مكن چراكه در آنچه تحقق يافته به اندازه كافى اسباب مشغولى فكر وجود دارد»; (لاَ تَسْأَلْ عَمَّا لاَ يَكُونُ، فَفِي الَّذِي قَدْ كَانَ لَكَ شُغْلٌ).
سؤال كردن كار خوبى است و كليد گنجينه علم و دانش است به همين دليل در قرآن مجيد و روايات اسلامى كراراً به آن دستور داده شده است و حتى حيا كردن از سؤال درباره امورى كه مربوط به سرنوشت انسان در دين و دنياست به عنوان حياء حمق (حياء احمقانه) شمرده شده است. ولى سؤال بايد درباره امورى باشد كه مربوط به حيات مادى يا معنوى انسان است و امورى كه امكان تحقق در آن تصور شود. اما اگر كسى خود را به سؤالاتى درباره امور غير ممكن يا بسيار نادر مشغول كند، از مسائل مهم زندگى بازمى ماند. مثلاً بعضى سؤال مى كنند كه اگر انسان با جن ازدواج كند فرزندانى كه از آن ها متولد مى شوند چگونه اند و چه احكامى دارند؟ و يا اگر از آميزش انسان با حيوان بچه اى متولد شود آن بچه مشمول چه احكامى است؟ گاه سؤال درباره امور ممكن است اما امورى كه هيچ تأثيرى در زندگى مادى و معنوى ما ندارد، مثلاً سؤال مى كنند ابعاد كشتى نوح(عليه السلام) از نظر طول و عرض چقدر بود؟ حيواناتى كه آن حضرت در كشتى با خود سوار كرد كدام يك از حيوانات بودند؟ يا سؤالى كه معروف است اشعث بن قيس از امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) كرد و گفت: تعداد موهاى سر من چقدر است؟ كه حضرت جواب كوبنده اى به او داد.[1]
اين در حالى است كه انسان مجهولات بسيارى دارد كه رسيدن به پاسخ آن ها در سرنوشت او بسيار مؤثر است و اگر تمام اوقات فراغت خود را صرف يافتن پاسخ آن ها كند چه بسا موفق به همه آن ها نشود.
آيا در چنين شرايطى عقل اجازه مى دهد كه انسان به سراغ سؤال درباره امور غير ممكن برود و از آنچه ممكن است و در زندگى او مؤثر مى باشد صرف نظر كند؟
***
نكته:
آداب سؤال:
در احاديث اسلامى به پيروى از قرآن، سؤال به عنوان كليد علم معرفى شده است. در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مَفَاتِيحُهُ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا رَحِمَكُمُ اللَّه فَإِنَّهُ يؤْجَرُ أَرْبَعَةٌ السَّائِلُ وَ الْمُتَكَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ; علم، گنجينه است و كليد اين گنجينه ها سؤال است بنابراين سؤال كنيد; خدا رحمت كند شما را زيرا چهار گروه درمورد سؤال اجر و پاداش الهى دارند: سؤال كنندگان، پاسخ گويان، شنوندگان و كسانى كه آن ها را دوست دارند».[2]
در حديث ديگرى آن حضرت مى فرمايد: «السُّؤالُ نِصْفُ العِلْمِ; سؤال نيمى از علم و دانش است».[3]
ولى سؤال با تمام اهميّتش، استثنائاتى هم دارد كه در آن موارد سؤال كردن زشت و نازيباست. ازجمله همان مطلبى كه در گفتار حكيمانه بالا آمد كه انسان درباره امور غير ممكن پرسش كند.
ديگر اين كه سؤال ها جنبه تفقه و فراگيرى علم نداشته باشد بلكه كسى بخواهد براى خفيف و خوار كردن طرف مقابل يا به عنوان لجبازى چيزى بپرسد و سؤال خود را پيگيرى نمايد.
نيز امورى وجود دارد كه وقت آن فرا نرسيده است و عجله كردن درمورد آن صحيح نيست مانند آنچه در قرآن مجيد در داستان خضر و موسى(عليهما السلام) آمده است كه خضر(عليه السلام) از موسى(عليه السلام) عهد گرفته بود كه اگر امور عجيبى از خضر(عليه السلام) ديد عجله در سؤال نكند و بگذارد تا او به موقع آن را پاسخ گويد.
همچنين سؤال كردن درباره امورى كه تكليف انسان را سنگين مى كند در حالى كه اگر درباره آن سؤال نشود خداوند براى آن مؤاخذه نمى كند. مثل سؤالات مكررى كه بنى اسرائيل درباره گاوى كه مأمور بودند آن را ذبح كنند از موسى(عليه السلام) كردند و لحظه به لحظه كار خود را مشكل تر و پيچيده تر ساختند. قرآن مجيد نيز مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ).[4]
يا سؤال درباره امورى كه عقل انسان هرگز به حقيقت آن نخواهد رسيد مانند سؤال درباره كنه ذات پروردگار كه هيچ انسانى نمى تواند به آن برسد چون فكر و روح انسان محدود است و ذات پاك خداوند نامحدود.
يا سؤال درباره مسائل پيچيده اى كه فهم آن در استعداد سؤال كننده نيست مانند سؤال درباره قضا و قدر كه از پيچيده ترين مسائل علمى و فلسفى است و ائمه(عليهم السلام) آن دسته از ياران خود را كه استعداد درك اين گونه از مسائل را نداشتند از فكر كردن درمورد آن نهى مى نمودند.
اين امور شش گانه مواردى است كه سؤال كردن درباره آن ها مذموم و نكوهيده است و با توجه به اين كه دنيايى از مسائل سرنوشت ساز وجود دارد كه انسان پاسخ آن ها را نمى داند و بايد براى حل آن ها بكوشد و از دانشمندان آگاه پرسش كند، بسيار بى خردى است كه انسان آن ها را فراموش كند و به امورى بپردازد كه اثرى جز اتلاف وقت يا حيرت و سرگردانى براى او ندارد.[5]
*****
پی نوشت:
[1]. بحارالانوار، ج 41، ص 313.
[2]. همان، ج 74، ص 146، ح 39.
[3]. كنزالعمال، مطابق نقل ميزان الحكمة، ح 2877، باب سؤال.
[4]. مائده، آيه 101.
[5]. سند گفتار حكيمانه: در كتاب مصادر تنها منبع ديگرى كه براى اين گفتار حكيمانه ذكر شده غررالحكم آمدى است كه آن را در حرف «لاء» با تفاوت هايى ذكر كرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 267)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: همراه بـا حکمتهای نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(7)
بعلبک
(بعلبک، شهری است قدیمی که تا دمشق سه روز راه است، و در این شهر بناهای عجیب و آثار عظیمی وجود دارد و قصرهایی پر استوانه ازسنگ که در دنیا نظیر ندارد. (مراصد الاطلاع 1/207)) . چون حاملان سر مقدس امام علیهالسلام به «بعلبک» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود باخبر ساختند، و او اهالی آنجا را به پیشواز فرستاد در حالی که پرچمهایی را با خود حمل میکردند و فرزندان خود را به تماشای اسیران آورده بودند! (قمقام زخار 550) مرحوم علامه مجلسى مى نويسد: در برخى از كتابها آمده است كه چون كاروان اسيران به بعلبك نزديك شدند، به والى آن شهر ورود اسيران را اطلاع دادند؛ او نيز دستور داد پرچم ها (ى پيروزى) را برافرازند و به پيشواز كاروان بروند، كودكان نيز همراه آنها خارج شدند و به تماشاى اسيران شتافتند. ام كلثوم(عليها السلام) چون اين صحنه ها را ديد، در حق آنها نفرين كرد و فرمود: «أَبادَ اللهُ كَثْرَتَكُمْ، وَ سَلَّطَ عَلَيْكُمْ مَنْ يَقْتُلُكُمْ»؛ (خداوند جمعيت شما را نابود كند و كسى را بر شما مسلّط سازد كه شما را به قتل برساند). [بحارالانوار، ج 45، ص 126. عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ص 588] . و ایضًا در بحار آمده است که: ام کلثوم علیهاالسلام گفت: «اباد الله خضراتهم و لا اعذب الله شرابهم و لا رفع الله ایدی الظلمة عنهم»! (خداوند عمران و آبادانی آنها را نابود و آب آنها را شیرین نگرداند و دست ستمگران را از سر آنها کوتاه نکند») چون علی بن الحسین علیهالسلام این کلمات را شنید، گریست و فرمود: و هو الزمان فلا تفنی عجائبه - من الکرام و ما تهدی مصائبه - یا لیت شعری الی کم ذا تجاذبنا - فنونه و ترانا لم نجاذبه - یسری بنا فوق اقتاب بلا وطا - و سائق العیس یحمی عنه غاربه - کاننا من اساری الروم بینهم - کان ما قاله المختار کاذبه - کفرتم برسول الله و یحکم - فکنتم مثل ما ضلت مذاهبه (این، همان زمان است که شگفتیهایش از نظر بزرگان پایانپذیر نیست و مصائب آن نامشخص است؛ ای کاش میدانستم که مشغلههای زمان تا به کجا ما را به دنبال خود میکشاند و میبینی که ما او را به خود نمیکشانیم؛ ما را بر شتران عریان و بی جهاز در هر شهر و دیاری میگردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را حمایت میکنند ؛ گویا ما در میان آنان چون اسیران رومیان و گویا آنچه را پیامبر بیان فرموده است، نادرست بود!، وای بر شما، نسبت به رسول خدا کفران پیشه کردید و شمایان به گم کرده راهی میمانید که راهها را نمیشناسد»)(بحار الانوار 45/126) .
صومعه راهب
کوفیان آن شب را در «بعلبک» خفتند و بامدادان به راه افتادند و شبانگاه در نزدیکی صومعه راهبی فرود آمدند و در آنجا منزل نمودند (واقعه راهب و شمردن زر و گرفتن سر مطهر را در این مرحله مینویسند و میگویند: چون این کرامات را دیدند، سخت ترسیدند و با شتاب به حرکت خود ادامه دادند تا به دمشق رسیدند)
خبرابولهیفه یا ابوالحنوق
از جمله واقعهاى است كه ابن شهر آشوب و سيد جزائرى در مناقب به اندك اختلافى در عبارت روايت مىكنند كه ابو لهيفه شبى گفت وقتى مشغول طواف بيت الله بودم ديدم مردى به پرده كعبه آويخته مناجات مىكند و مىگويد اللهم اغفرلى و ما اراك فاعلا اى خداى يگانه و اى صاحب خانه گناه مرا ببخش و مرا بيامرز هر چند كه مىدانم نخواهى آمرزيد با وى عتاب كردم و گفتم اى بنده خدا از خدا شرم كن و اين چنين مگو زيرا اگر گناهان تو بقدر برگ درختان و عدد قطرات باران باشد همينكه توبه كنى و طلب مغفرت بنمائى هر آينه خدا ترا مىآمرزد فانه غفور رحيم. در جواب گفت: من از رحمت خدا نا اميدم بجهت آن جفائى كه از من سرزده. گفتم چيست؟ گفت بيا در كنارى تا بگويم: اعلم انا كنا خمسين نفرا ممن سار مع رأس الحسين الى الشام. اى مرد بدانكه من از جمله پنجاه نفرى بودم كه سر مطهر منور فرزند خيرالبشر را بسوى شام مىبرديم روز راه مىرفتيم سر بر نيزه بود شب كه ميشد سر عزيز زهرا را در تابوتى مىنهاديم و در حوالى آن مشغول خوردن شراب مىشديم يكى از شبها بعد از شراب و مستى كه من در آن شب با رفقا هم رنگ و همراه نبودم و شراب نخوردم در نيمه شب كه هوا تيره و تار بود ناگاه ديدم رعد و برقى آشكارا گشت و درهاى آسمان گشوده گشت آدم صفى الله و نوح نجى الله ابراهيم خليل الله اسمعيل ذبيح الله موسى كليم الله عيسى روح الله با محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) رسول الله از آسمان فرود آمدند جبرئيل با فوجى از ملائكه همراه آنها بود آمدند تا به نزديك تابوت رسيدند جبرئيل پيش آمد سر تابوت را گشود و سر مطهر پسر فاطمه عليها السلام را بيرون آورد به سينه چسبانيد و لبهاى وى را بوسيده داد بدست پيغمبران همه آن سر را گرفتند و با كمال مهربانى بسينه نهاده و لبهاى نازنين او را بوسيدند تا اينكه نوبت به پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد رسولخدا آن سر مطهر را خيلى بوسيد و بسيار اشگ ريخت مثل اينكه پدر بر پر نوحه خوان باشد پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نوحه گرى مىكرد و انبياء او را تسليت مىدادند و آن سرور آرام نمىگرفت پس ديدم جبرئيل عرض كرد يا رسول الله خدا مرا فرمان داده كه بفرمان تو باشم اگر امر فرمائى رشته زمين را بكشتم و زلزله در زمين اندازم عليها سافلها بنمايم كما آنكه شهر لوط را سرنگون كردم پيغمبر فرمودند اى جبرئيل آخر قيامتى هست صبر مىكنم تا آنروز با ايشان مخاصمه كنم باز رسول خدا گريه آغاز كرد ملائكه از گريه رسول خدا ملول شدند آمدند پاسبانان سر را بگيرند و بقتل برسانند چون بمن رسيدند فرياد كردم يا رسول الله الأمان الأمان بخدا من در قتل فرزندت حسين (عليه السلام) همراهى نكردم و راضى هم نبودم بفعال اين قوم مرا ببخش فرمود واى بر تو آيا همراه اين قوم نيستى و نظر بر بيچارگى و مظلومى اهل بيت من نمىكنى؟ عرض كردم چرا. فرمود لا غفر الله لك .خدا ترا نيامرزد پس پيغمبر رو كرد به ملك موت فرمود دست از وى بدار كه او خود خواهد مرد من از آن وحشت از جا جستم. و فى المناقب اصبحت رأيت اصحابى كلهم جاثمين رمادا. صبح بود ديدم تمام رفقا يك به يك خاكستر شده اند صاحب روضة الشهداء هم واقعه را به اختلاف جزئى نقل مىكند مىگويد آن شخص نامش ابو الحنوق بود و گفت پس از آنكه پيغمبر خدا فرمود بيدار شدم ديدم نيمه صورتم سياه شده است و هنوز مىسوزد.
واقعه صومعه راهب
در كتاب فوادج الحسينه از حسين بن محمد بن احمد رازى و او از شيخ ابو سعيد شامى نقل مىكند و معين الدين هم در روضة الشهداء از ابى سعيد دمشقى روايت مىكند كه گفت من همراه آن جماعت بودم كه سر امام (عليه السلام) و عيالات را به شام مىبردند چون نزديك دمشق رسيدند خبر در ميان مردم افتاد كه قعقاع خزاعى جند جندا و هيأ جيشا لشگرى جمع آورده و مىخواهد بر لشگر ابن زياد شبيخون زند و سرها را با اسرا بستاند سرداران لشگر مضطرب شده و به احتياط تمام مىرفتند شبانگاه به منزلى رسيدند كه در آنجا دير محكمى بود كه نصرانيها در آنجا مسكن داشتند رأى لشگر بر آن قرار گرفت كه آن دير را پناهگاه خود سازند تا اگر كسى شبيخون آرد كارى نتواند كند پس شمر ملعون به در دير آمد و بزرگ دير را طلبيد. فطلع شيخ من سطح الحصار فالتفت الى اليمين و اليسار. پير دير از بام حصار نظرى بر يمين و يسار كرد ديد بيابان را لشگرى بى پايان گرفته پرسيد چه مىگوئيد و چه مىخواهيد شمر گفت ما لشگر عبيدالله زياديم از كوفه به دمشق مىرويم پرسيديم به چه كار متوجه شام شدهايد شمر گفت شخصى در عراق بر يزيد ياغى شده بود و ما به حرب او رفتيم او را با كسان او كشتيم اكنون سرهاى ايشان را بر سر نيزه كرده ايم و عيال و اهل بيت او را اسير كرده ايم و از براى اميرالمومنين يزيد مىبريم آن مرد نصرانى نگاه بسوى سرها كرد. فراى رؤسا مشرقة طالعة على الفضاء من افاق الاسنة و الرماج كان كلا منها نجم من السماء لاح. شيخ نصرانى نگاهى به آن سرهاى نورانى كرد ديد هر يك مانند ستاره درخشان از آسمان نيزه و سنان طلوع كرد و تمام صحرا را روشن نموده نصرانى پرسيد سر بزرگ اينها كدامست اشاره به سر مبارك امام (عليه السلام) كرد و رأس مبارك را نشان داد پير نصرانى از روى تامل نگاهى به آن سر مطهر نمود حالش منقلب و دگرگون گشت و هيبت و جلال آن حضرت نصرانى را مات نمود سستى در اعضاء و جوارح او افتاد گرد حزن و ملال در دلش نشست. پير مرد نصرانى پرسيد كه از دير من چه مىخواهيد شمر ملعون گفت شنيده ايم جمعى از دوستان و هواداران اين سر خبر شده و جمعيت كرده متفق شده اند كه بما شبيخون آرند اين سرها و اسرار از ما باز ستانند امشب مىخواهيم در دير مستحصن شويم و فردا كوچ كنيم پير مرد گفت لشگر شما بيشمار است و دير من گنجايش اين جيش را ندارد ولى از براى دفع دشمن و رفع ضرر سرها و اسرا را به دير بياوريد و خود گرداگرد دير باشيد شب را آتش بيفروزيد و هشيار بمانيد تا از شبيخون ايمن باشيد شمر گفت نيكو مىگوئى. فوضعوا الكريم فى صندوق شديد و قفلوه بقفل حديد. پس سر امام را در صندوق محكم نهادند و قفل بر آن زدند هر كه از لشگريان را گفتند همراه صندوق به دير در آئيد و شب پاسبانى كنيد. از واقعه ابوالحنوق ترسيده بودند اقدام نكردند اما همين قدر صندوق را آوردند در ميان دير در اطاق نهادند و قفل بر در آن خانه زدند و برفتند امام زين العابدين (عليه السلام) را با ساير اسيران در آنجا منزل دادند. فلما مضى شطر من الليل. چون پاره اى از شب گذشت راهب نصرانى بيرون آمد دور آن اطاق كه سر بريده امام آفاق بود طواف مىكرد ناگاه ديد آن خانه بى شمع و چراغ چنان روشن و منور است كه گويا صد هزار شمع و چراغ در آن افروخته اند. فرأه انه يظهر كانه فيه الف شمع معنبر. پير راهب از آن عجائب تعجب كرد با خود گفت اين روشنى از كجا باشد در اين خانه كه روشنى نبود. اين هذا النور و الضياء ولم يطلع قمر و لا بيضاء. هنوز كه روز طالع نشده و آفتاب و ماه كه سر نزده است يا رب اين خورشيد رخشان از كدامين كشور است قضا را در پهلوى آن خانه خانه اى بود كه روزنه اى داشت پير در آن خانه در آمد و از آن روزنه نگاه كرد ديد اين روشنى از آن صندوق ساطع است و هر دم زياد مىشود كم كم روشنائى افزون مىگرديد تا بجائى رسيد كه هيچ ديده تاب مشاهده آن نور نداشت. بعد از غلبه آن نور سقف خانه بشكافت. و هبط من السماء هودج و طلعت منه خاتون وضيئة و احتفت حواعر بديع و الجمال. هودجى از نور بزمين آمد در ميان آن هودج خاتونى نورانى بود كه مثل قرص خورشيد از ميان عمارى بيرون آمد كنيزان بسيارى كه به جوارى دنيا نمىماندند در اطراف وى حلقه زده بودند و چند كنيزى پاكيزه روى فرياد طرقوا طرقوا بر مىكشيدند كه راه دهيد راه دهيد مادر همه آدميان حوا و صفيه مىآيد بعد از او هودجى ديگر با حوريان پرى پيكر آمدند و طرقوا مىگفتند راه بدهيد كه حرم خليل ساره خاتون مىآيد ثم نزل هودج آخر پس هودجى ديگر با حوريان قمر منظر آمدند كه راه بدهيد هاجر مادر اسمعيل ذبيح مىآيد هودج ديگر با حورى خورشيد صورت آمدند طرقوا گفتند مادر يوسف صديق راحيل آمدند هودج ديگر آمد كه كلثوم خواهر موسى كليم آمد هودج ديگر آسيه خاتون زوجه فرعون آمد محمل ديگر با جمعى ديگر آمدند كه مادر عيسى (عليه السلام) مريم بنت عمران مىآيد هودج ديگر با خروش عظيم و غوغا پيدا شد كه اينك خديجه خاتون حرم سيد انبياء مىآيد. فاقبلن جميعا الى الصندوق. تمام اين مخدرات و حوارى با گريه و زارى دور صندوق جمع شدند دست آوردند در صندوق را گشودند سر پر خون امام مظلوم را بيرون آورده دست بدست دادند و زيارت مىكردند و صلوات مىفرستادند. فاذا بصرخة عالية صار البيت منها ضجة واحدة. راهب نصرانى گويد ناگاه ديدم ناله و زارى عظيم برپا شده كه گويا خانه از جا كنده شد. و حبطت هودجة تضى كعين البيضاء. هودجى مثل چشمه خورشيد در كمال ضياء بزير آمد كنيزانى چند با گريبانهاى دريده پيراهنهاى مندرس و حرير و استبرق بر تن پاره كرده با موهاى افشان و گيسوان پريشان حسين حسين گويان آمدند آن هودج را كنار صندوق بر زمين نهادند ناگاه بانگى بر آن راهب ترسا زدند كه اى شيخ نصرانى نگاه مكن. فان فاطمة سيدة النساءهابطة من السماء. زيرا فاطمه زهراء سيده نساء العالمين با موى پريشان از آسمان بزير آمده مىخواهد سر پسرش را زيارت كند پير راهب گفت من از آن صيحه بيهوش افتادم چون بهوش آمدم حجابى پيش چشم خود ديدم كه ديگر اطاق و كسان در آن را نمىديدم ولى صداى نوحه و ندبه ايشان را مىشنيدم كه همه ناله و زارى و بيقرارى داشتند ليكن در ميان آن همه ناله و زارى صداى يك زنى به گوش من آمد مثل مادرى كه بر پسرش نوحه كند راهب گفت ديدم آن مخدره كه از همه بيشتر افغان داشت مىفرمود: السلام عليك ايهاالمظلوم الحريب السلام عليك ايهاالشهيد الغريب السلام عليك يا ضياء العين و مهجة قلب الام يا حسين قتلوك و من شرب الما منعوك. اى مظلوم مادر و اى شهيد مادر اى غريب مادر حسين جان و اى نور ديده عطشان آخر ترا لب تشنه كشتند نور ديده غمگين مباش كه من داد تو را از خصم مىستانم. پير راهب از استماع ناله و افغان سيده زنان مدهوش افتاد چون به هوش باز آمد از آن عمارى و اهالى نشانى نديد برخاست از آن خانه بيرون آمد قفلى كه آن مدبران بر در آن خانه زده بودند شكست وارد اطاق شد رفت به سر صندوق كه سر مطهر در او بود او را برگشوده ديد نور از آن سر ساطع و لامع بود در پاى آن صندوق بخاك غلطيد و بسيار گريست پس سر را از صندوق بيرون آورده و با مشگ و گلاب بشست و سجاده نفيسه ظريفه گسترد. و اوقد عنده شمعا معنبرا كافوريا ثم جلس على ركبتيه و جعل ينظر اليه و يبكى عليه بدم منسجم و تأوه مضطرم. شمع كافورى در اطراف سجاده روشن كرد پس از روى حيرت نگاه بدان سر نورانى مىكرد و اشگ مىباريد و آه سوزان از دل مىكشيد پس بزانوى ادب در آمد و رو به آن سر كرد با گريه و زارى گفت اى سر سروران عالم و اى مهتر بهتر اولادان آدم يقين كردم كه تو از آن جماعتى كه صفات ايشان را در تورية موسى و انجيل عيسى خوانده ام هستى بحق آن خدائى كه ترا اين جاه و منزلت داده كه تمام محترمات سرادقات عصمت و جلال و خواتين خيام عزت و اجلال بديدن تو آمدند و از براى تو گريه و ناله و نوحه كردند مرا بگو كيستى و چه كسى. فاجابه الكريم بعناية العليم الحكيم فى الحال. بفرمان حضرت ذوالجلال سر مطهر امام حسين (عليه السلام) به سخن در آمد گويا فرمود اى راهب من ستم رسيده دوران و محنت زده جهانم من كشته تيغ كوفيانم آغشته بخون ز شاميانم آواره شهر و خاندانم فرزند پيمبر زمانم. راهب عرض كرد: فدايت شوم از اين آشكارتر بفرما. امام (عليه السلام) فرمود اى راهب از حسب و نسب مىپرسى يا از تشنگى سوال مىكنى اگر از نسب مىپرسى من فرزند پيغمبر برگزيده ام من پسر والى پسنديده ام. آن سرور تمام مصائب خود را كه در عراق از كوفى پر نفاق ديده بود براى راهب بيان كرد و آن پير تا صبح به آه و ناله بسر برد. يتاوه و يتلهف و يبكى و يتاسف. پس از دير خود به در آمد تمام جمعيت خود را كه در حصار بودند جمع كرد آنچه ديده و شنيده بود همه را راهب ترسا براى نصارى نقل كرد و اشگ ريخت همه را به گريه در آورد به نحوى كه همه گريبانها چاك زدند و خاك بر سر ريختند همه به آن حالت نزد حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) آمدند. و هو فى قيد الاسرو الذلة و حوله من اليتامى و الثواكل فى مجلس عديم السقف. چون چشم نصارى بر آن سرور افتاد ديدند يك مشت زن اسير در قيد و زنجير به ريسمان بسته اطفال پريشان حال بروى خاك خوابيده در منزل ويرانه قرار دارند صاحوا و بكوا تمام صيحه از دل بر آوردند گريستند زنارها دريدند در قدمهاى امام سجاد (عليه السلام) افتادند كلمه شهادت بر زبان جارى نموده مسلمان شدند و آن پير نصرانى تمام واقعات را كه در عالم خلصه ديده بود از براى امام (عليه السلام) بيمار نقل نموده و عرض كرد فدايت شوم ما را اذن ده تا از اين دير بيرون رويم بر سر اين طايفه شبيخون آريم و دل خود را از ظلم اين ظالمان خالى كنيم اگر كشته شديم جانهاى ما فداى شما باد امام (عليه السلام) در حق ايشان دعاى خير فرمود اسلام ايشان را قبول كرده فرمود اين طايفه را بخود واگذاريد زود است كه جزاى خود را ببينند و به سزاى خويش برسند. ولا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون. و ما را جز تسليم و رضا چاره اى نيست.
حکایت دیگرصومعه راهب
چون شب در آمد، سر مبارك امام را بدان صومعه سپردند. و چون پاسي از شب بگذشت، راهب آوازي بر صفت رعد بشنيد كه جمعي تسبيح و تقديس همي كردند و نورهاي رخشان ديد كه بر هوا مي شد. و نوري ديد كه از آن سر همي بالا گيرد و با اعنان [جمع عنان، اطراف و جوانب] آسمان همي پيوندد و دري ديد از آسمان كه زي زمين برگشوده اند؛ و فريشتگان ديد كه از آن دريچه فوج فوج بر زمين همي آيند و با حشمتي هر چه تمامتر بدان سر درود همي گويند. و لله در المعري حيث يقول: مسح الرسول جبينه فله بريق في الخدود - ابواه من عليا قريش و جده خير الجدود [رسول خدا پيشاني او را دست کشيد که درخشتي بر گونههاي اوست پر و مادرش از برترين قريشاند و جد او بهترين اجداد بود] . راهب از آن حالت خيره ماند و به حيرت فرو شد. چون بامدادان عزم رحيل كردند، آن سر مبارك را باز خواستند. راهب بر فراز صومعه شد و بزرگ آن قوم را بخواند. حولي به نزد او فراز آمد. راهب پرسيد: اين اسيران كه باشند و اين سر از كيست؟ خولي گفت: مردي بر اميرالمؤمنين يزيد بيرون شد و از طاعت او سرباز زد، امير عبيدالله با او در انداخت و او را بكشت و اينك سر او ست كه به خدمت يزيد مي بريم. راهب گفت: او را چه نام بود و از كدام خاندان و نژادش به كه مي پيوست؟ گفت: نامش حسين و از آل هاشم و پسر علي ابوطالب و مادرش فاطمه و رسول خداي محمد بن عبدالله نياي او بود. راهب گفت: هلاك باد شما را! هر آينه قسيسين [کشيشها] و احبار درست گفته اند: چون مردي بدين صفت كشته شود، آسمان خون تازه ببارد و آسمان خون نبارد مگر بر قتل پيمبران و جاي نشينان ايشان، چه شود كه ساعتي ديگر اين سر به من باز دهيد؟ خولي دريغ كرد و گفت: ندهم و همي خواهم تا بدين سر به نزد اميرالمؤمنين يزيد تقرب جويم و جايزتي بسزا ستانم. راهب ده هزار ديار زر بدو داد و آن سر مبارك را لختي باز پس گرفت و همي بوسيد و همي بوييد و مي گفت: به خداي بر من بسي گران است كه با تو به تن و جان مواسات نكنم و افسوس كه اين سعادت در نيافتم و بدين شرافت نرسيدم. چون به نزد نياي خويش رسي، يكي گواهي ده كه من گواهي مي دهم كه معبودي بحق جز خداي سبحانه نيست و محمد رسول او بود و علي جانشين محمد است. [تذکرة الخواص، سبط ابن جوزي ص 150؛ منتخب طريحي ص 341؛ سالار کربلا (مقتل مقرم) ترجمهي فهيم کرماني ص 547] . و خولي آن نقد در ميان ياران قسمت كرد. ناگاه خزف پاره اي چند ديدند كه بر آنها نبشته اند: «و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون» [الشعرا: 227] اين خبر پنهان داشتند و هاتفي آواز داد: اترجوا امة قتلت حسينا شفاعة جده يوم الحساب - و قد غضبوا الاله و خالفوه - و لم يخشوه في يوم المآب - الا لعن الاله بني زياد - و اسكنهم جهنم في العذاب . آيا امتي که حسين سبط رسول خدا را به قتل رسانده. شفاعت جد او را در روز حساب دارد؟. امتي که خدا را به خشم آورد و ترسي از روز بازگشت به خود راه نداد. همانا خدا بر فرزندان زياد نفرين کناد و در دوزخ جاي دهاد و عذاب کناد. و چون اين ابيات بشنيدند، رعب و هراس بر درون ايشان استيلا يافت، به جدي هر چه تمامتر براندند و آرام نگرفتند تا به دمشق رسيدند.
عسقلان (امروزه اشکلون در سرزمین اشغالی ست)
در روضةالشهداء مسطور است که لشگر پسر زیاد آل الله و آل رسول را آوردند تا به شهر عسقلان رسانیدند والی شهر عسقلان یعقوب عسقلانی بود که از امراء شام شمرده می شد و در کربلا به حرب حضرت امام حسین (علیه السلام) حاضر بود باتفاق عسگر مراجعت کرده بود چون به نزدیک شهر خود رسید حکم کرد شهر را آئین بستند و اهل شهر لباسهای فاخر در بر کنند اظهار فرح و سرور برای فتح یزید بنمایند فزینوا الأسواق و الشوارع و الأبواب و احضروا المطربین و اخذوا فی اللهو و اللعب و اظهروا الفرح السرور و ادمنوا شرب الأبنذة و الخمور و جلسوا فی الغرف و الرواشن و الاعالی من الدانی و العالی کوچه و بازارها را زینت کردند دروازه ها را آیین بندی نمودند در سر چهار راه ها مطرب نشاندند رقاصان مشغول طرب مردمان به لهو و لعب اجامره و اوباش لباسهای رنگارنگ در بر کردند از اعلی و ادنی بر غرفه ها و منظره ها نشسته و مجالس خمر آراسته به شادی و طرب مشغول شدند تا وقتیکه اسیران حجاز را با سوز و گداز و با ساز و آواز وارد کردند از یکطرف صدای چنگ و رباب از یکطرف ناله یتیمان از وطن آواره از طرف دیگر ناله رباب از یکطرف سکینه بسر می زد و از یکطرف طبل بسینه می کوبید از یکطرف آواز طرب از یکطرف افغان زینب از یکطرف آواز تار از یکطرف ضجه بیمار و الرؤس مشاهیر و المخدرات مذاعیر. یکطرف آمد صدای های هوی - یکطرف افغان و سوز های هوی - یکطرف ساز رباب و نی و نای - یکطرف آواز شور وای وای . جوانی پاکزاد شیعه و شیعه زاده غریب به آن شهر افتاد از طایفه خزاعه در سلک تجار به آن دیار آمده نام وی ضریر خزائی بود غوغای بلد به گوش وی رسید از منزل بیرون دوید و رأی الخلایق یستبشرون و یتضاحکون و یمرون فوجا فوجا مردم را دید مسرور و خندان مبتهج و شادان فوج فوج در کوچه و بازار می روند اهل طرب ساز می زنند از هر طرف آواز مبارکباد می گویند از کسی پرسید که آراستن شهر را سبب چیست و اینهمه مسرت و فرح از برای کیست؟ آن کس گفت: مگر در این شهر غریبی؟ گفت: آری امروز باین شهر وارد شده ام. آن شخص گفت: جماعتی از مخالفان حجاز در عراق قیام کرده و بر یزید خروج کردند، بدست امرای شام و ابطال کوفه به قتل رسیدند سپس سرهای ایشان را بریده و زنان و کودکان آنها را اسیر کرده اند و به شام می برند و امروز به این شهر وارد می شوند و این شادی و سرور برای فتح یزید است. ضریر پرسید: اینها مسلمان بوده اند یا مشرک؟ آن کس گفت: نه مسلمان بوده اند و نه مشرک بلکه اهل بغی بوده اند و بر امام زمان خروج کردند، آن خارجی می گفت من از امام زمان یزید بهترم و یزید می گفت من از او اولی هستم او می گفت: جد من پیغمبر بود، پدرم امام بود، مادرم فاطمه دختر پیغمبر است و سلطنت و خلافت حق ما است و یزید می گفت: برادرت حسن سلطنت را با ما صلح کرد تو دیگر حقی نداری. وی می گفت: برادرم حق خود را مصالحه نمود من که صلح نکرده ام عاقبت او را با خواری کشتند و سرش را اکنون به شام می برند.
ضریر گفت: جگرم آب شد بگو نام او چه بود؟ گفت: حسین بن علی بن ابیطالب علیهما السلام. ضریر چون نام حسین بن علی علیهما السلام را شنید دنیا در نظرش سیاه شد گریه راه گلویش را گرفت دوید بسوی دروازه که اسرا را می آوردند دید ازدحام خلق از حد احصا گذشته ناگاه دید اذا قبلت الرایات و ارتفعت الأصوات و جاؤا بالرؤس و السبایا علی و کاف البغال و اقطاب المطایا علمهای افراشته پیش آمد پشت سر سرهای شهیدان از پیر و جوان ششماهه الی نود ساله مانند ماه بی هاله خورشید و مشگین کلاله آمدند پشت سر آنها اسیران خسته مانند مرغان پر شکسته بر قاطرهای بی پالان و ناقه های عریان نشسته نقدمهم علی بن الحسین علی بعیر مغلول الیدین و الرجلین پیشاپیش آن زنان دل غمین امام زین العابدین (علیه السلام) مغلول الیدین پاها زیر شکم شتر بسته با تن خسته سر بزیر افکنده می آید ضریر پیش رفت عرض کرد آقا سلام علیک این بگفت و مانند سیل اشگ از دیده فرو ریخت حضرت هم با چشم گریه آلوده جواب سلام داده و فرمود: ای جوان کیستی که بر من غریب سلام کردی تو چرا مانند دیگران خندان نیستی؟ عرض کرد: قربانت شوم من شما را نمی شناسم زیرا غریب این بلدم ای کاش مرده بودم و نمی آمدم و شما را به این روز و دختران فاطمه را باین حالت مشاهده نمی کردم یا لیت یاران و خویشان شهر و دیار من اینجا بودند لنادیت بشعارکم و اخذت بثارکم اما چه کنم غریب و تنهایم چه کنم چه چاره سازم که غریب و دردمندم. بکجا روم چه گویم که اسیر و مستمندم - سر گریه دارم اکنون لب خنده گشته عریان . به هزار غم بگریم نه به جوش دلی بخندم . فعند ذلک بکی الامام السجاد (علیه السلام) و قال انی شمت منک رائحة المحبة و انست فیک سیناء من نار المحبة ای جوان من امروز میان این همه مردم از تو بوی آشنائی می شنوم و نار محبت در سینا و سینه تو می یابم. ضریر عرض کرد فدایت شوم خواهش دارم خدمتی بمن رجوع فرمائی که از عهده آن بر آیم. حضرت فرمودند برو در نزد آنکس که موکلست بر سرها التماس کن و او را راضی کن که سرهای شهیدان را از جلو شتران زنان و دختران دورتر برند تا مردم به نظاره سرها مشغول شوند و این دخترها و زنان بی چادر آسوده بمانند اینقدر نظاره بنات رسول نکرده دور فتیات فاطمه بتول جمع نشوند فقد اخزوهن و ایانا ایجوان این قوم ما و حرم ما را رسوا کردند خدا لعنت شان کند. ضریر عرض کرد سمعا و طاعة آمد بنزد رئیس موکلان پنجاه دینار زر داد و گفت خواهش می کنم این زرها را بگیری و سرها را دورتر از اسیران ببری که مردم اراذل کمتر بدختران فاطمه نظاره کنند قبول کردند ضریر برگشت خدمت امام سجاد (علیه السلام) آمده عرض کرد فدایت شوم دیگر فرمایشی هست رجوع فرما. فرمود: ای جوان اگر بتوانی چادر و ساتری از برای این مخدرات بی حجاب بیاوری خداوند ترا از حله های بهشت عطا کند. ضریر فورا رفت از برای هر یک از مخدرات دو جامه بیاورد و نیز از برای حضرت امام زین العابدین هم جبه و عمامه بیاورد در این اثنا خروش و فریاد از بازار بر آمد ضریر نظر کرد شمر ذی الجوشن را دید با جمعی مست شراب با حالت خراب نعره زنان شادی کنان در رسیدند و هو سکران و من الخمور ملأن ضریر از شمر شریر بعضی ناسزاها نسبت به امام (علیه السلام) شنید طاقت نیاورده غیرت مسلمانی بر وی غالب آمده پیش رفت عنان اسب شمر را گرفت و گفت ای لعین بی دین یا عدوالله رأس من نصبته علی السنان و بنات من سبیتها بالظلم و العدوان الی آخر ای دشمن خدا این سر کیست که بر نیزه کرده و این عیال کیست که بر شتر نشانده خدا دست هایت را قطع و چشمهایت را کور کند. شعر شما را دیدها بی نور بادا - دل از دیدار حق مهجور بادا - شما را جای جز سجین مبادا - ز حق جز لعنت و نفرین مبادا . همینکه شمر ملعون این سخنان از ضریر شنید آن بدمست شیطان پرست رو به ملازمان و غلامان خود کرد که سزای این بی ادب را بدهید که به یکبار آن اشرار بر ضریر حمله آوردند مردم شهر نیز بر وی سنگ و چوب و خشت زدند و الفتی کان شدید المهراس ثابت الأساس فشد علیهم جوان از جمله شجاعان بلکه سر آمد زمان بود در شجاعت جست و شمشیری در ربود حمله بر آن کفر کیشان کرد غوغا و ولوله و بانگ هیاهو و هلهله از مردم بر آمد. چه گویم که آن یکتن پرهنر - چه سازد به یکدشت پر گورخر - زدندش ز اطراف بس چوب و سنگ - جهان شد به دیدار وی تار و ننگ - سر و پیکر آن جوان دلیر - شد از ضربت چوب همچون خمیر - بیفتاد از پا ضریر جوان - تنش زیر خشت و حجر شد نهان . مردم یقین بر هلاکت وی کردند از او در گذشتند به همان حالت افتاده در غش بود تا شطری از شب رفت بهوش آمد خود را مثل مرغ پرکنده دید افتان و خیزان برخاست روان شد در آن نزدیکی مقبره جمعی از پیغمبران بود که مردم زیارتگاه کرده بودند خود را بدانجا رسانید دید جماعتی با سرهای برهنه و گریبانهای پاره دور هم حلقه ماتم زده و آب از دیده ها می بارند و آتش از سینه ها می افروزند ضریر پیش آمد از آن قوم پرسید شما را چه می شود مردم این همه در عشرت و سرورند شما در غصه و اندوه. گفتند: وقت شادی خارجیانست و ما از دوستان اهل بیت رسالتیم اگر تو از دشمنانی به میان دشمنان رو اگر از محبانی بیا با ما در غم و اندوه موافق شو اگر دردمندی دردمندان را بنواز و اگر سوخته ای با سوختگان بساز. ای شمع بیا تا من و تو زار بگرئیم - کاحوال دل سوخته دلسوخته داند . ضریر گفت چگونه از مخالفان باشم و حال آنکه به صد حیله خود را از دست ایشان خلاص کرده ام تمامی ماجرای خود را نقل کرد پس با هم ذکر مصیبت اهل بیت نموده و به گریه در آمدند. شعر : آن یکی گفت فغان از سر پر خون حسین - واندگر گفت فغان از دل پر خون حسین . هر کدام وقایع آن روز را می گفتند و می گریستند. [شهر عَسقَلان شهری بندری در سواحل دریایِ «مِدیتِرانه» که در قدیم به جهت زیبایی و نیکویی به «عروس شام» معروف بوده و جزء سرزمین «فلسطین» بوده است که بعدها با اشغال و غَصب این سرزمین توسّط صَهیونیست ها، با نام عِبری «Ashkelon» (اَشکِلون) در نقشههای جغرافیایی شناخته میشود و اکنون در «اسراییل» قرار گرفته است].
متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
شعر-اول ماه صفرشد نوبت حزن دگرشد
روضه ورود اهلبیت امام حسین علیه السلام بشام
متن کامل چهل منزل را اینجا مشاهده فرمائید
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(9)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(8)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(7)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(6)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(5)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(4)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(3)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(2)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(1)
چهل منزل بروي نيزه ميبردند قرآن را
شعر-نوزدهم محرّم اهل و عیالِ حسین
نوزدهم محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا از کوفه به سمت شام
نگاهی به 20 منزلی که سر مبارک امام حسین(ع) در آنها توقف کرد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر
ادامه مطلب را ببينيد
انجام مذاكرات صلح "كمپ ديويد" بين سران مصر و رژيم صهيونيستي (17سپتامبر1978م1357ش)
انجام مذاكرات صلح "كمپ ديويد" بين سران مصر و رژيم صهيونيستي (1978م) با پايان يافتن جنگ چهارم اعراب و اسرائيل در اكتبر 1973م، خاورميانه و جهان اسلام شاهد يك تحول عجيب و يك تصميم جديد در ميان يكي از كشورهاي سردمدار مبارزه با صهيونيسم بود. انور سادات، رئيس جمهور وقت مصر پس از سرخوردگي از شكست در برابر رژيم صهيونيستي و اتخاذ سياست نزديكي به غرب، در ژوئيه 1977م اعلام كرد در ازاي خروج نيروهاي رژيم صهيونيستي از سرزمينهاي اشغاليِ صحراي سينا، حاضر به امضاي قرارداد صلح با رژيم اشغالگر قدس خواهد بود. وي چهار ماه بعد در 19 نوامبر 1977م در ميان بُهت جهان اسلام و كشورهاي عرب در يك سفر خفتبار به سرزمينهاي اشغالي فلسطينْ با مقامات اسرائيلي ديدار كرد و در پارلمان رژيم صهيونيستي سخنراني نمود. اين حركت از سوي كشورهاي عربي و نيز سازمان آزاديبخش فلسطين به عنوان تسليم محض قلمداد گرديد و به شدت محكوم شد. با اين حال مذاكرات صلح ميان سران دو رژيم با ميانجيگري امريكا ادامه يافت. به دنبال اين امر، در هفدهم سپتامبر 1978م، ضمن ملاقات روساي جمهوري امريكا و مصر و نخست وزير رژيم صهيونيستي در كمپ ديويدِ امريكا، انور سادات كه در مسير ذلت و خفت قرار گرفته بود، نه تنها به اعتقادات ديني و اسلامي، بلكه به آرمانهاي عربي و ملي نيز خيانت نمود و با امضاي موافقت نامهاي، زمينه انعقاد پيمان ننگينِ كمپ ديويد در 26 مارس سال 1979م را فراهم آورد. به موجب اين قرارداد، پس از تخليه صحراي سينا از نيروهاي صهيونيستي، صلح نهايى ميان دو رژيم منعقد ميگرديد. همچنين در اين قرارداد به تشكيل حكومت خودمختار فلسطيني نيز اشاره شد كه بعدها به آن نيز عمل نگرديد. اين قرارداد از سوي تمامي كشورهاي اسلامي و عربي محكوم شد و بسياري از اين كشورها، روابط سياسي خود را با رژيم مصر قطع كردند. (ر.ك: 26 مارس).
«معامله قرن» آینه تمام قد شکست مذاکرات سازش از کمپدیوید تا ...
حمایت مردم کشورهای عربی از فلسطین در واکنش به خیانت سران ...
مصداق تازه خيانت به آرمان فلسطين - شورای راهبردی روابط خارجی
اسناد: علل شکست کمپ دیوید دوم و عدم اعلان کشور مستقل ...
نبرد ارتشهای عربی و اسرائیل؛ انبان شکست و خیانت - قدس ...
کمپ دیوید و تأثیر آن بر روابط ایران و مصر/ از استقبال شاه ...
صلح علیه فلسطین/ از تاسیس رژیم صهیونیستی تا پیمان ...
امارات خود را به یک هدف مشروع برای مقاومت تبدیل کرد
محمدرضا پهلوی در معاهده کمپدیوید چه نقشی داشت؟
قرارداد کمپ دیوید | امام خمینی (س) imam Khomeini
کمپ دیوید کجاست؟/ مرور همه نشستها - صراط نیوز
در مورد پیمان کمپ دیوید در ویکی تابناک بیشتر بخوانید
امام خمینی (س) - نظر امام درباره پیمان کمپ دیوید
امام خمینی (س) - خیانت سران مصر به اسلام
پیمان کمپ دیوید ۲ - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پیمان کمپ دیوید - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
واکنش امام به قرارداد کمپ دیوید چه بود؟
« کمپ دیوید » معاهده ننگین - بصیرت
کمپ دیوید - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
فیشهای کمپ دیوید - Khamenei.ir
نگاهي به كمپ ديويد دوم اعراب
پیمان کمپ دیوید ؟ - پرسمان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای میلادی
ادامه مطلب را ببينيد
وقوع فاجعه "سپتامبر سياه" و كشتار فلسطيني ها توسط شاه حسين اردني (17سپتامبر1970م1349ش)
وقوع فاجعه "سپتامبر سياه" و كشتار فلسطيني ها توسط شاه حسين اردني (1970م) در پي گسترش عمليات چريكهاي فلسطيني عليه عوامل رژيم صهيونيستي و همچنين افزايش حضور نظامي نيروهاي سازمان آزاديبخش فلسطين در اردن، شاهحسينبن طلال اردني، پادشاه وقت اردن، موقعيت خود را در خطر ديد. در اين ميان از اوايل سپتامبر 1970م، درگيريهاي پراكندهاي ميان ارتش اردن و چريكهاي فلسطيني، به ويژه در اَمّان پايتخت اين كشور درگرفت و حتي سوءقصدي به جان شاه حسين انجام شد كه ناكام ماند. اين مسئله باعث تشكيل دولت نظامي در اردن گرديد كه در واقع، اعلان جنگ به سازمان آزاديبخش فلسطين قلمداد ميشد. لذا كميته مركزي اين سازمان، يك شوراي جنگي را تشكيل داد و همه نيروهاي مسلح فلسطينيِ داخل اردن را، منسجم نمود. در نهايت به دستور شاه حسين در بامداد هفدهم سپتامبر 1970م، ارتش اردن حمله گسترده و همهجانبه خود را به مراكز تجمع نيروهاي فلسطيني آغاز كرد و با سلاحهاي سبك و سنگين خود جنگ سختي را عليه فلسطينيان به راه انداخت. بر اثر اين جنگ، كشتار وسيعي صورت گرفت كه در طي آن بين دوازده تا پانزده هزار فلسطيني كشته و تعداد زياد ديگري نيز مجروح شدند. سرانجام پس از دوازده روز درگيري و سركوب، توافقنامه آتشبس ميان سازمان آزاديبخش فلسطين به رهبري ياسرعرفات و شاهحسين امضا شد. در اواخر همانسال، بار ديگر ميان ارتش اردن و چريكهاي فلسطيني درگيريهايي رخ داد تا اينكه شاه اردن به طور كامل مانع از حمله اين چريكها به نظاميان رژيم صهيونيستي از طريق خاك اردن شد. شاه حسين از آن پس، صدها هزار پناهنده فلسطيني را از اردن اخراج نمود و دست دوستي به سوي رژيم صهيونيستي دراز كرد.
وقوع فاجعه سپتامبر سیاه و کشتار فلسطینی ها توسط شاه ...
چگونه به فکر ايجاد سازمان «سپتامبر سياه» افتاديم - مشرق ...
فاجعۀ سپتامبر سیاه (کشتار فلسطینیان توسط شاه حسین ...
روزنامه کیهان (1388/06/19): احزاب و گروه های فلسطینی ...
سازمان سپتامبر سیاه - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
سپتامبر سیاه در اردن - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
سپتامبر سیاه - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
عملیات استرلا - جنگاوران
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای میلادی
ادامه مطلب را ببينيد
الماس درخشانی که در میان جنگل های سبز ایران می درخشد! +تصاویر
در استان مازندران در نزدیکی روستای پاسند در منطقه هزار جریب نکا، آبشار اسپه او قرار گرفته است. این آبشار صورت پلکانی و کاسه ای است، صدها حوضچه آهکی در 7 طبقه که در طول سالیان متمادی ایجاد شده باعث ایجاد آبشار شدهاند. از جمله جاذبههای طبیعی این روستا جنگلهای سر سبز و خوش آب و هوای آن است و میتوان از چشمه و آبشار اسپه او به عنوان یکی از شگفتیهای طبیعت و نعمتهای طبیعی این منطقه نام برد.
مطالب مرتبط
کاروانسرای زغالی های همدان، از استادیوم تا بنایی فراموش شده!
قلعه حمزه خانی، معروف به قلعه سیاه، یادگاری در استان فارس!
مسجد جامع اردستان،حکایت تاریخی اسلام در اردستان
معبد عشاق گروک، شهری عجیب در بندر سیرک!
آب انبار کیش، معجزه معاصر هرمزگان که سرشار از زیبایی است!
قلعه مهر پادین، محافظ افسانه ای در مهریز را بهتر بشناسیم!
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: سیــاحت و ایــران گــردی
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(6)
سرمدين
ابو مخنف مىنويسد: سرمدين شهرى معمور و كثير الخير بوده كه مردم بسيارى در آن مدينه اغلب دوستدار خانواده اطهار بودند چون شنيدند كه سلطان حجاز را عراقيان بى نام و ننگ كشتهاند و حرم پادشاه عالم را با سرهاى اصحاب و انصار به شام مىبرند. غلقوا الأبواب و صعدوا على السور و صاروا يسبونهم و يلعنونهم و يرمونهم بالحجارة. اهل سرمدين دروازههاى خود را تماما بستند و بر پشت بام قلعه هاى خود بر آمدند بنا كردند لشگر ابن زياد و يزيد را دشنام دادن و لعنت و نفرين كردن و سنگ باريدن فرياد مىكردند. يا قتلة الحسين (عليه السلام) والله لا دخلتم مدينتنا. اى قاتلان ابى عبدالله الحسين بر شما لعنت باد شما را به شهر خود راه نمىدهيم اگر يك نفرتان قدم باين شهر بگذارد همه را مىكشيم و هرگاه شما هم ما را بكشيد راه عبور از شهر خود به شما نخواهيم داد زنهاى آن شهر بر اسيران نظاره مىكردند لباسهاى خود را از غصه پاره كردند بر سر و سينه مىزدند مىگفتند اى خواتين با احترام خدا لعنت كند آنهائى را كه شما را به اين روز انداخته عليا مكرمه ام كلثوم كما فى المقتل المنسوب الى ابى مخنف اين اشعار را خواند.كم تنصبون لنا الأقتاب عارية اليس جدى رسول الله ويلكم كاننا من بنات الروم فى البلد هو الذى ذلكم قصدا الى الرشد. يعنى اى بى مروت لشگر چرا اين قدر ما را بر سر اين شترهاى بى جهاز شهر به شهر مىبريد و چقدر اين زنان خون جگر را در بالاى چوب جهاز شتران مىنشانيد مگر ما دختران رومى هستيم مگر جد ما رسولخدا نيست مگر صاحب دين و هدايت نبود تقصير ما چيست كه از صدمه شتر سوارى تلف شديم.
حرّان
یکی از منازل کاروان اسراء در راه شام منزل حران است . صاحب روضة الشهداء می نویسد: چون لشگر ابن زیاد به منزل حران رسیدند اهل آن بلد به استقبال بر آمدند بر بلندی و پستی مشغول تماشای اسیران شدند و در آن مکان تلی بود که در بالای آن خانه از شخص یهودی بود که او را یحیی یهودی حرانی می نامیدند و نیز این مرد از جمله تماشائیان به تفرج آمده بود فقام علی الطریق یتصفحهم یتفرج فیهم حتی مروا علیه بالرؤس بر سر راه ایستاده تماشای اسیران می کرد تا آنکه همه گذشتند و سرها را نیز عبور دادند در میان سرها ناگاه چشمش بر سر امام (علیه السلام) افتاد که چون ماه تمام بر سر نیزه تر و تازه است فلما امعن النظر فیه رأی ان شفتیه یتحرکان و سمع کلامه (علیه السلام) درست به نظر معنی نگاه کرد بر سر نورانی حضرت دید لبهای مبارکش حرکت می کند پیش رفت گوش فرا داد این کلمات به سمع او رسید که می فرمود و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون یحیی تعجب نموده که چگونه سر بریده حرف می زند البته این سر یا سر پیغمبر است یا وصی پیغمبر پرسید ای مردم شما را بخدا این سر کیست و نامش چیست؟ گفتند سر حسین بن علی بن ابی طالب علیهما السلام است که مادرش دختر محمد است یحیی با خود گفت اگر دین جدش بر حق نبود این برهان از وی ظهور نمی کرد پس به آواز بلند فریاد کرد اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و ان ابنه هذا من اولای الله ای مردم گواه باشید که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حق و پسر شهید او بر حق و اهل حرم او بناحق بی حجاب و بی نقاب مانند اسیران فرنگ بر شترها سوارند ثم عمد الی عمامته پس دست برد عمامه خود را که از جنس کتان مصری بود برداشت و او را قطعه قطعه ساخت بنزد خواتین مکرمات و بنات محترمات آورد آن قطعات را تقسیم کرد که حجاب صورت کنند ثم عمد الی جبته پس دست آورد جبه خود را از بر بیرون آورده به دوش امام بیمار (علیه السلام) انداخت فرستاد هزار درهم زر آوردند پیش کش امام چهارم (علیه السلام) نموده عرض کرد فدایت شوم این زرها را به مایحتاج خود در دار غربت و اوقات کربت صرف نمائید لشگر ابن زیاد چون این محبت را از یهود دیدند بانگ بر وی زدند که یا هذا این چه کار است می کنی دشمنان والی شام را محبت و حمایت می کنی از گرد این اسیران دور شو و الا سرت را جدا می کنیم یحیی از این کلام در غضب شد اخذته الغیرة و جذبته المحبة غیرت ایمان بر آن تازه مسلمان غلبه کرد جذبه محبت اهل بیت رسالت وی را جذب نمود رو کرد به جماعتی که از نوکرها و خدام وی بودند گفت شمشیر مرا بیاورید و اسلحه بر خود راست کنید تکبیرگویان بر آن بدکیشان حمله کنید شمشیر یحیی را آوردند آن شیر شکاری شمشیر خونبار خود را از غلاف کشیده فسنله عن غمده و نظر الی فرنده فصاح باعلی صوت الله اکبر بزرگست خدای محمد این بگفت و با جماعت خود حمله بر جماعت کفر کرد یحیی پنج نفر را از دم شمشیر گذراند غلامان وی نیز جمعی را مقتول و برخی را مجروح نمودند فجاشوا علیه و جعلوه فی مثل الحلقه لشگریان ابن زیاد بر او حمله آوردند و آن تازه مسلمان را در میان گرفتند فضربوه بالسیف و السنان و رشفؤه بالأحجار و النبلان از اطراف و جوانب نیزه و شمشیر و سنگ و تیر بر بدنش زدند غلغله در جمعیت افتاد خبر بگوش اهل بیت رسالت رسید که آن جوان تازه مسلمان را لشگر ابن زیاد در میان گرفته اند دارند می کشند یحیی ضربت های پیاپی خورد و سلام داده بعد به دارالسلام آخرت روی نهاد یک سلام به سر مطهر امام (علیه السلام) و یکی به فرزند امام (علیه السلام) داد معین الدین در روضه می نویسد که مرقد پاک یحیی در دروازه حرام معروف است به مقبره یحیی شهید و یستجاب الدعاء عند ترتبه در سر قبر او هر دعائی رد نمی گردد و مستجاب می شود. در هر دو جهان گر آبرو می طلبی - بگذر بسر خاک شهیدان درش .
اندرین
چون سپاه کفرآئین پسر زیاد پلید اسراء و سرها را به قریه اندرین آوردند والی آن ولایت را خبر کردند تا تدارک سپاه دیده و به استقبال بیاید. کامل السقیفه می نویسد: حاکم این شهر را نصر بن عتبه نام بود از قبل یزید بن معاویه حکومت داشت چون شنید لشگر عراق امام آفاق را کشته اند و عیالش را اسیر کرده با سر آن سرور به شام می برند کفر و نفاق خود را آشکار کرد خرمی و سرور نمود امر بتزیین البلد و اظهار السرور و الفرح و ابعاد الهم آن ملعون امر کرد شهر را آئین بستند مردمان را گفت البسه رنگین بپوشند اظهار فرح کنند منتظر ورود کاروان اسراء باشند از آنطرف سپاه کفر اثر کاروان اسراء را به شهر داخل نموده و اسیران را با آن ذلت و خواری در جائی منزل دادند و سرها را در صندوق نهادند چون شب شد اهل آن بلد بنای عیش و عشرت نهادند که عبارت کامل این است و باتوا لیلتهم یختمرون و یرقصون و یصبحون و یضربون الطنابیر و المزامیر و لهم فی سکرتهم شهبق و زفیر آنشب را به شرب خمر مشغول گشته و بنای رقصیدن و کف زدن و وجد و نشاط نمودن گذراندند اهل طرب به ساز و آواز اشتغال داشتند که صدای طنبور و تار و آواز از فلک دوار در گذشت دل اسیران در گوشه زندان از این شادی بدرد آمد که ای خدا می پسندی محبوب ترا بکشند و اظهار سرور نمایند در این وقت که لشگر به عیش و عشرت مشغول بودند غضب و قهر قهاری شامل حال آنها شد باین معنی که ابری سیاه بر سر آن شهر خیمه زد و رعد و برق از وی جستن نمود هر وقت که صدای رعد بلند می شد زهره ها را می درید و هر دم که برق می زد جائی را می سوخت از هر مکانی صدای سوخت سوخت و از هر گوشه آوازهای برق متوالی شنیده می شد جمعی از لشگر و اهل شهر سوختند مستی از سر مردم بدر رفت و عشرت به مصیبت مبدل شد صبح زود بقیه لشگر اسیران را برداشته رو به راه نهادند.
حماة
ابی مخنف می نویسد که اهل بلد حماة نیز آن طاغیان و عاصیان را راه ندادند فغلقوا الأبواب علی وجوههم و رکبوا بسور دروازه ها را بر روی آن جماعت بستند و بر برج و بارو نشستند گفتند والله لا تدخلون بلندنا هذا در بلد ما داخل نخواهید شد اگر از اول تا آخر ما کشته شویم نخواهیم گذارد وارد این بلد شوید سپاه رو سیاه چو این بشنیدند ارتحلوا الی حمص لیکن از کلام ابن شهر آشوب و دیگران چنین بر می آید که سپاه ابن زیاد شهر حماة هم رفته اند و الان سنگی که سر بریده حضرت را بر او نهاده اند با خون خشگیده موجود است و مشهور به مشهد الراس است مرحوم علامه در ریاض از معاصرین اصحاب خود که تألیف کتاب در مقتل نموده اند نقل کرده اند که آن فاضل معاصر در کتاب خود حکایت کرده که در سفر مکه عبورم به شهر حماة افتاد در میان باغ و بساتین آن مسجدی دیدم که مسمی به مسجدالحسین بود فاضل معاصر می نویسد که وارد مسجد شدم در بعضی از عمارات مسجد یک پرده کشیده شده و آن پرده به دیوار آویخته برچیدم دیدم سنگی بر دیوار نصب است و بر آن خون خشگیده دیدم از خدام مسجد پرسیدم این سنگ چیست و این اثر و این خون چه می باشد گفتند این سنگ سنگی است که چون لشگر ابن زیاد از کوه به دمشق می رفتند سرهای شهیدان و اسیران را می بردند باین شهر وارد کردند سر مطهر فرزند خیرالبشر را روی این حجر نهادند فاثر فی هذا الحجر ما تراه تاثیرا اوداج بریده در دل سنگ این کار کرده که می بینی و من سالهاست که خادم این مسجدم لا ینقطع از میان مسجد صدای قرائت قرآن می شنوم و کسی را نمی بینم و در هر سال که شب عاشورای حسین (علیه السلام) می شود نصفه شب نوری از این سنگ ظهور می کند که بی چراغ مردم در مسجد جمع می شوند و دور آن سنگ گریه می کنند و عزاداری می نمایند و در آخرهای عاشوراء بنا می کند خون از سنگ ترشح کردن و یبقی کذلک و ینجمد همان نحو می ماند و می خشگد و احدی جرأت جسارت آن خون را ندارد خادم گفت آن خادمی که قبل از من در این مسجد خدمت می کرد او هم سالهای متمادی در خدمت بود و این سنگ را به همین حالت با این اثر و با این خون منجمد با صوت قرآن و نور نصف شب عاشوراء همه را نقل می کرد و می گفت خدام قبل هم برای او نقل کرده بودند از مسجد که بیرون آمدم از اهالی آن بلد نیز پرسیدم همه آنچه خادم گفته بود گفتند انتهی. بعد از شهادت پسر فاطمه حسین (علیه السلام) - داغ شهادتش جگر سنگ آب کرد حاصل الکلام آن فرقه لئام اهل بیت خیرالأنام را از حماة حرکت داده و رو به شهر حمص نهادند.
حمص
چون به نزدیک شهر حمص رسیدند نامه به والی آن شهر نوشتند که ما گماشتگان امیرالمومنین یزیدیم و از کوفه به شام می رویم و ان معنا راس الحسین (علیه السلام) سر بریده حسین (علیه السلام) را همراه داریم و اولاد و عترت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اسیر نموده به دیار شام می بریم استقبال کن تدارک لشگر ببین و شهر را آئین ببندید امیر شهر حمص برادر خالد بن نشیط بود که در شهر جهنیه حکومت داشت یک برادر آنجا والی بود چنانچه عرضه داشتیم و نیز برادر دیگر در حمص ریاست داشت چون از مضمون نامه لشگر مطلع شد امر بالاعلام فنشرت و المدینة فزینت علمهای سرخ و زرد و کبود و بنفش به جلوه در آوردند و شهر را زینت کردند مردم به تماشا بر آمدند سه میل از شهر دور شدند تا آنکه لشگر ابن زیاد رسیدند و آن کافر کیشان هم سرها از صندوقها بدر آوردند و بر نیزه ها زدند و پرده گیان حرم امامت را با کمال ذلت رو به شهر آوردند اهل حمص بعد از تحقیق که اینها اولاد حیدر و فرزندان پیغمبرند به غیرت در آمدند بسکه افغان طفلان و شیون زنان ویلان را شنیدند به جوش و خروش اندر شدند به همین حالت بودند تا آنکه اهل بیت رسالت را از دروازه وارد کردند زنان شهر حمص که حرم پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را به آن خواری و زاری دیدند دست به شیون گذاشتند فازدحمت الناس فرموهم بالحجارة مردم شهر دیگر طاقت نیاوردند بنا کردند سپاه ابن زیاد را سنگباران کردن که از ضربت سنگهای گران بیست و شش نفر از فرسان کوفه و شام را به جهنم واصل کردند و دروازه ها را بستند و گفتند یا قوم لا کفر بعد الایمان نمی گذاریم یکنفر از شما از این بلد جان بدر برید تا آنکه خولی بن یزید حرامزاده را بکشیم و سر امام (علیه السلام) را از او بگیریم تا روز قیامت این افتخار در شهر ما بماند و به این نیت قسم یاد کردند و ازدحام جمعیت نزدیک کنیسه قسیسی که در جنب خالد بن نشیط بود اجتماع داشتند لشگر ابن زیاد با آن جماعت در جنگ و جدل بر آمدند و سر مردم را گرم کردند از دروازه دیگر سرها و اسیران را برداشتند و فرار کردند از حمص آمدند به سوق الطعام و در آنجا هم جای نیافتند از طرف بحیره رفتند به کیرزا از آنجا نامه به والی بعلبک نوشتند و وی را از قدوم خود اخبار دادند.
متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
شعر-اول ماه صفرشد نوبت حزن دگرشد
روضه ورود اهلبیت امام حسین علیه السلام بشام
متن کامل چهل منزل را اینجا مشاهده فرمائید
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(9)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(8)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(7)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(6)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(5)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(4)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(3)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(2)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(1)
چهل منزل بروي نيزه ميبردند قرآن را
شعر-نوزدهم محرّم اهل و عیالِ حسین
نوزدهم محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا از کوفه به سمت شام
نگاهی به 20 منزلی که سر مبارک امام حسین(ع) در آنها توقف کرد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر
ادامه مطلب را ببينيد
قتل عام فلسطينيان اردوگاههاي "صبرا و شتيلا" توسط رژيم صهيونيستي (16سپتامبر1982م)
قتلعام فلسطينيان اردوگاههاي "صبرا و شتيلا" توسط رژيم صهيونيستي (1982م) پس از كشته شدن بشير جُميِّل، رئيس جمهور دست نشانده لبنان، طرحي براي كشتار فلسطينيان عنوان گرديد. مسئله مخالفت شديد حزب كتائب - كه بشيرجُميِّل نيز عضو آن بود - با فلسطينيها، به صورت بهانه اي در اختيار رژيم اسرائيل قرار گرفت. بنابراين با تصويب مناخيم بگين نخست وزير و دستور آريل شارون، وزير جنگ وقت اسرائيل، از بامداد هفدهم سپتامبر 1982م، نظاميان اين رژيم، اردوگاههاي صبرا و شتيلا را محاصره كردند و سپس فالانْژْهاي وابسته به دولت دست نشانده لبنان، قتل عام غيرنظاميانِ فلسطيني را در اين اردوگاهها آغاز كردند. اين تهاجم وحشيانه 40 ساعت ادامه يافت و در جريان آن، نزديك به 3300 تن از فلسطينيها كشته شدند. اردوگاه شتيلا در سال 1954م در بيروت به وجود آمده بود و اردوگاه صبرا نيز جزو اردوگاههاي فلسطيني در منطقه بيروت و جبل عامل به شمار ميرفت. اين جنايت هولناك، خشم افكار عمومي جهان را برانگيخت و لكه ننگ ديگري در كارنامه رژيم اشغالگر قدس و مزدورانِ آن در لبنان بر جاي نهاد.
کشتار صبرا و شَتیلا به رویدادهایی گفته میشود که در ۱۶ سپتامبر تا ۱۸ سپتامبر ۱۹۸۲ و در درازای جنگ داخلی لبنان در اردوگاه پناهندگان فلسطینی در لبنان به وقوع پیوست و در آن شبهنظامیان فالانژ لبنانی برای انتقامگیری از فلسطینیان بهخاطر ترور بشیر جمیل رئیسجمهور لبنان و رهبر حزب فالانژ (معروف به کتائب)، به دو اردوگاه صبرا و شتیلا در بیروت غربی وارد شدند و میان ۷۰۰ تا ۳٬۵۰۰ نفر از فلسطینیان را به قتل رساندند.[۱][۲] [۳] عمل نیروهای فالانژ لبنانی زیر رهبری ایلی حبیقه انجام گرفت که بعدها در دههٔ ۱۹۹۰ میلادی به عضویت مجلس لبنان درآمد و بعداً وزیر کابینه شد. نیروهای فالانژ لبنان از عصر روز پنجشنبه ۱۶ سپتامبر ۱۹۸۲ با محاصرهٔ کامل اردوگاه صبرا و شتیلا به آن یورش برده تا صبح روز شنبه ۱۸ سپتامبر به فجیعترین شکل به جنایتهای خود در این اردوگاه ادامه دادند. کشتهشدگان فلسطینی و لبنانی بودند.
امضاء توافق عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی در سالگرد قتلعام صبرا و شتیلا! - سی و هشتمین سالروز جنایت صبرا و شتیلا است
امضاء توافق عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی در سالگرد ...
بازخوانی جنایتهای جنگی اسرائیل و تحقیقات دادگاه لاهه درباره ...
نسل کشی صبرا و شتیلا ؛ پیوند صهیو - فالانژی - اسلام تايمز
قتل عام صبرا و شتیلا؛ نمونهای از تروریسم رژیم صهیونیستی
زخم های جنایت صبرا و شتیلا هنوز هم التیام نیافته است ...
فجیعترین جنایت ضدفلسطینی اسرائیل چگونه رقم خورد؟ ...
بررسی جنایت صهیونیستها در «پرونده باز»/ در صبرا و ...
تصاویری تکاندهنده از کشتار خونین صبرا و شتیلا/ در ...
بازخوانی جنایت صبرا و شتیلا؛ ضرورت محاکمه رژیم ...
کشتار صبرا و شتیلا پدیدهای شوم در تاریخ - ایسنا
فهرست 125 جنایت رژیم صهیونیستی - صراط نیوز
روزنامه کیهان (1396/06/26): قتلگاه صبرا و شتیلا
آنچه در "صبرا" و "شتيلا" گذشت - اسلام تايمز
سی و هشتمین سالگرد جنا یت صبرا و شتیلا
کشتار صبرا و شتیلا - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
جنایت صبرا و شتیلا؛ جنایت خونینی که ...
مشهورترین جنایات رژیم صهیونیستی
جنایات اسرائیل - Khamenei.ir
روزهای سیاه صبرا و شتیلا
خیانت امارات
خیانت به فلسطین
پاسخ فلسطین به خیانت
خیانت جدید به ملت فلسطین
خیانت بزرگ به آرمان فلسطین
امارات؛ پیشگام عادیسازی روابط
فرجام سیاه خیانتکاران
خون شهدای غزه هدر نخواهد رفت - آوا
«صلح ابراهیم» ذلیلانه تر از «کمپ دیوید»
کنایه ظریف به امارات: عادیسازی روابط با اسرائیل؟
بحرین حلقه دوم خیانت به فلسطین را تکمیل کرد - ایرنا
عادیسازی روابط خیانت به اعتقادات مسلمانان منطقه است
عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی خیانت به فلسطین -...
بحرین با اعلام رسمی عادی سازی روابط با اسرائیل به صف ...
عادیسازی روابط اسراییل بعد از امارات با کدام کشور عربی ...
مراسم رسمی امضای توافقنامه عادیسازی روابط اسرائيل با ...
امارات و بحرین در کاخ سفید با اسرائیل توافقنامه عادیسازی ...
بررسی اهداف و چالشهای امارات از عادیسازی روابط با رژیم ...
۲۵ سال رابطه مخفیانه با امارات، زمینهساز توافق عادیسازی -الف
هنیه: امارات بهانهای برای عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی ...
عادیسازی روابط با اسرائیل، خیانت به قدس و مردم فلسطین است
خون شهدای فلسطین»؛ دامنگیر خباثت صهیونیزم و خیانت سران عرب
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای میلادی
ادامه مطلب را ببينيد
شهادت شيخ "عمر مختار" رهبر قيام ضد استعمار ايتاليا در ليبي(16سپتامبر1931م1310ش)
شهادت شيخ "عمر مختار" رهبر قيام ضد استعمار ايتاليا در ليبي(1931م) شيخ عمر مختار، مجاهد استعمارستيز و مبارز مسلمان ليبيايى در سال 1858م به دنيا آمد. وي پس از فراگيري قرآن و دروس ديني به عنوان شيخ و بزرگ قبيله و ناحيه خود تعيين شد. شيخ عمر مختار مدتي در سودان به ارشاد و هدايت مردم پرداخت و در سال 1911م به زادگاهش مراجعت نمود. با هجوم ارتش متجاوز ايتاليا به كشور ليبي و استقرار در منطقه بن غازيِ ليبي، عمرمختار رهبري جنبش مليِ ضدايتاليايى را برعهده گرفت و مبارزات استعمار ستيزانه خود را به همراه مردم محروم منطقه آغاز كرد. وي طي سالهاي مبارزه، تلفات زيادي بر قواي بيگانه وارد كرد تا اين كه ايتالياييها بر او غلبه كردند. شيخ عمر مختار درنهايت در 11 سپتامبر سال 1931م اسير سپاه ايتاليا شد و پس از يك محاكمه صوري، وي را در 16 سپتامبر 1931 در 73 سالگي به دار آويختند.
گزارش تصویری از شیخ الشهدا و رهبر اسطوره ای لیبی - مشرق ...
«عمر مختار»، شیر صحرای لیبی- اخبار بین الملل تسنیم - ...
مختصری از زندگی نامه پر افتخار مجاهد نستوه عمر مختار ...
فیلم سینمایی عمر مختار شیر صحرا دوبله فارسی - آپارات
عکس های دیدنی از عمر مختار رهبر اسطوره ای لیبی
آرامگاه عمر مختار/ عکس | سایت انتخاب
عمر مختار - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
«عمر مختار»، شیر صحرای لیبی
شیر صحرا، عمر مختار - شوشان
عمر مختار که بود؟ - پارسینه
عمر مختار - ویکی فقه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای میلادی
ادامه مطلب را ببينيد
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(5)
حلب
در سمت غربی «حلب» کوهی است که آن را «جبل جوشن» مینامند و از آن مس استخراج کرده و به سایر شهرها میفرستادند، و گویند از آن هنگام که خاندان و اهل بیت حسین بن علی علیهالسلام را بدانجا عبور افتاد، آن معدن از بین رفت، زیرا یکی از همسران امام حسین علیهالسلام در دامنه ان کوه، فرزند خود را سقط کرد. نوشته اند که: او از اهالی آن معدن آب و نان خواست ولی آنان مضایقه کرده و دشنام دادند! او آنان را نفرین کرد و پس از آن دیگر کسی از آن کوه سود نبرد. و در قسمت جنوب آن کوه، موضعی است که آن را «مشهد السقط» و «مسجد الدکَه» مینامند، و نام آن فرزند سقط شده، محسن بن حسین علیهالسلام است (قمقام زخار 2/549). [حلب / مشهد الدکّه یا مشهد السِقط (مشهد المحسن) : این زیارتگاه امروزه در سمت غربی شهر حلب قرار دارد و آن را مدفن مُحَسِّن، فرزند امام حسین (ع) میدانند. محلی که زیارتگاه در آن قرار دارد، کوه کوچکی است که در گذشته «جوشن» نام داشته و بنا بر باورهای کهن مردم حلب، محل توقف اسرای اهل بیت (ع) در زمان رسیدن آنها به حلب بوده است و گویند در این محل، یکی از زنان امام حسین (ع) فرزندی را که از آن حضرت باردار بوده، سقط کرده است (الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام والجزیرة ج۱، ق۱، ص۴۸؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب ج۱، ص۴۱۱-۴۱۲). هروی در نیمه دوم سده ششم از این زیارتگاه یاد کرده (هروی، ۱۹۵۳م، ص۴) و ابن عدیم آن را زیارتگاه شیعیان حلب دانسته است (بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۱، ص۴۱۱). بر اساس آنچه از تاریخ مفقود ابن ابیطی (م. ۶۳۰ق)، مورخ شیعه حلب، نقل شده، سیفالدوله حمدانی در سال ۳۵۱ قمری، سنگ قبر قدیمی محسن را در اینجا شناسایی کرده و بر آن زیارتگاهی ساخته است و این زیارتگاه در دوره حکومتهای بعدی (بنیمرداس، آلزنگی و ایوبیان) به تدریج توسعه یافته است (الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام والجزیرة ج۱، ق۱، ص۴۸-۵۰)]
واقعه شهر حلب
ابو مخنف مىنويسد: شهر حلب را براى ورود اسيران و سرهاى آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) زينت كردند. و زينت المدينة و ضربت الطبول و اشهروا حريم آل محمد. مردم با ساز و نقاره اهل بيت رسالت را وارد شهر كردند حريم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را با كمال خوارى و زارى به آن حالتيكه شرح داديم از كوچه و بازار حلب عبور دادند تا به منزلگاه رسيدند سرها را از نيزهها بزير آوردند. ثم نصبوا الرأس فى رحبة هناك من وقت الزوال وقت العصر. يعنى سر مطهر امام (عليه السلام) را از وقت زوال ظهر تا وقت غروب بر رحبه نصب كرده بودند و مردم دسته دسته به تماشا مىآمدند و مىرفتند شيعيان و محبانى كه تك تك در ميان ايشان بودند بعد از شناختن سر امام (عليه السلام) زار زار مىگريستند و صلوات بر حضرت و جد و پدرش مىفرستادند اما جهله و اراذل در پاى سر مطهر فرياد مىكردند مردم تماشائى بيائيد. هذا رأس خارجى خرج بارض العراق على يزيد بن معاوية. اين صدا بگوش زينب و حرم امام (عليه السلام) رسيد زنها خود را مىزدند و سينه مىكوبيدند گريه و ناله آغاز مىكردند ابو مخنف مىگويد آن رحبه كه سر مطهر امام را بر او نصب كرده بودند اكنون در شهر حلب موجود است. لا يجوز فيها احد الا تقضى له حاجة. هر دردمند مستمندى كه پناه به آن مىبرد دردش دوا و حاجتش روا مىشود. اما لشگر آن شب در حلب به عيش و عشرت بسر بردند. يتمالون من الخمر. از كثرت آشاميدن شراب حالت خود را خراب كردند طعامهاى رنگارنگ حرام مىخوردند اما اهل بيت رسالت با چشم پر آب در منزلى خراب از سوز دل و خستگى و بيمار دارى تا صبح به خواب نرفتند. فعند ذلك يبكى على بن الحسين (عليه السلام) و يقول. پيوسته از حال نقاهت گريان بود و مىفرمود: ليت شعرى هل عاقل فى الدجى انا نجل النبى ما بال حقى نكروا حقنا فاؤا علينا بات من فجعة الزمان يناجى ضايع فى عصابة الاعلاج يقتلون بخدعة و لجاج.
قنسرین
(قنسرین شهری است در شام بین حلب و حمص واقع شده است، و کوهی در آنجا وجود دارد که میگویند قبر حضرت صالح پیامبر در آنجاست و در آن آثار پای شتر دیده میشود. (معجم البلدان 4/403)) . [شهری در چهل کیلومتری مرکز حلب] . چون به قنسرين رسيدند، مردم قنسرين درهاي شهر بر ايشان فرو بستند و از كنار ربض [ديوار شهر، خانههاي حاشيهي شهر] و اطراف حصار بديشان سنگ همي پراكندند و نفرين همي كردند. و ايشان را بگردانيدند.
راهب وسرمقدس
نطنزی در خصائص نقل کرده است که: مأموران ابن زیاد، بهمراه سر امام حسین علیهالسلام در منزلی به نام «قنسرین» فرود آمدند، مرد راهبی از صومعه خود بیرون آمد و مشاهده کرد که از آن سر مقدس نوری بسوی آسمان ساطع است ! راهب به نزد حاملان سر آمد و 10 هزار درهم به آنان داد و آن سر مقدس را گرفت و به صومعه برد، پس صدائی شنید که هاتفی میگفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آنکه حرمت این سر را شناخت. راهب سر برداشت و گفت: یا رب! بحق عیسی، این سر مقدس را اجازه فرما که با من سخن بگوید: در این هنگام آن سر مقدس به سخن آمده فرمود: ای راهب! چه میخواهی ؟! راهب گفت: تو کیستی ؟! آن سر مقدس فرمود: «انا ابن محمد المصطفی و انا ابن علی المرتضی و انا ابن فاطمة الزهراء، انا المقتول بکربلا، انا المظلوم، انا العطشان!» و بعد از این جملات سکوت کرد. آن راهب صورت بر صورت آن حضرت نهاد و گفت: صورت از صورتت بر نمیدارم تا اینکه بگویی که شفیع من خواهی بود در روز قیامت. باز آن سر مقدس به سخن در آمد و گفت: به دین جدَم محمد باز گرد. پس راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انَ محمَد رسول الله» پس آن حضرت شفاعت او را قبول کرد. چون آن گروه صبح کردند، آن سر مقدس را از راهب گرفته و حرکت کردند، و هنگامی که به میان وادی رسیدند دیدند که آن 10 هزار درهم به سنگ مبدل شده است.(الله غافلا" عما یعمل الظالمون) و بر جانب دیگر آیه (و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون) نفش گردیده است (بحار الانوار 45/303). در صواعق المحرمة 231 این جریان را به این شکل نقل کرده است: راهب در دیر خود، آن سر مقدس را دید که نوری از آن ساطع است پس به نزد آن لشکر و نگاهبانان آمده و گفت: از کجا آمده اید؟ گفتند: از عراق، با حسین جنگ کرده ایم! راهب گفت: با پسر دختر پیغمبر و فرزند پسر عم رسول و پیغمبر خودتان؟ گفتند: آری! گفت: وای بر شما! اگر عسیی بن مریم را فرزندی بود ما او را برچشمان خود مینشاندیم! از شما تقاضایی دارم! گفتند: چیست؟ گفت: به امیر خود بگوئید، 10 هزار درهم نزد من است که از پدرانم به ارث برده ام آن را از من بگیرد و این سر مقدس را تا هنگام رفتن از این جا در اختیار من بگذارد. و آنان جریان را به امیر خود گفتند و او موافقت کرد و درهمها را گرفت و سر مقدس را به او سپرد. راهب آن سر مقدس را به مشک و کافور، معطر کرد و در پارچه یی قرار داد و در دامن خود نهاد و زار زار گریست تا هنگام رفتن آن راهب به سر مقدس گفت: فردای قیامت مرا نزد جدت شفاعت کن و من به یگانگی خدا و رسالت محمد شهادت داده و مسلمان شدم. آنگاه به آن لشکر گفت: من میخواهم با امیر شما صحبت کنم پس نزدیک او آمد و گفت: تو را به خدا و بحق محمد سوگند میدهم آنچه با این سر مقدس تاکنون کرده اید، دیگر مکنید! و این سر مقدس را از صندوق بیرون نیاورید! امیر گفت: چنین خواهیم کرد! پس سر را به آنها تسلیم کرد و خود از دیر به زیر آمد و به یکی از کوهستانها برای عبادت رفت ولی آنان با آن سر مقدس همانند گذشته عمل کردند! و چون به دمشق نزدیک شدند دیدند که آن درهمها تبدیل به خزف شده است! و هر یک جانب آن نوشته شده (و لا تسحبن)
ازقنسرین طريق معرة النعمان [شهري است مختصر ميان حلب و حماة ر.ک: ترجمه آثار البلاد، ج 357/1] گرفتند. و ام كلثوم بگريست و بفرمود: كم تنصبون لنا الاقتاب عارية - كاننا من بنات الروم في البلد - اليس جدي رسول الله ويلكم - هو الذي دلكم قصدا الي الرشد - يا امة السوء لا سقيا لربعكم - الا العذاب الذي احني علي الكبد . گويي ما دختران رومي هستيم که بر پشت اسبان و شتران بي زين و بي محمل، از اين سوي به آن سوي ميبريد. واي بر شما! آيا جد من رسول خدا نيست؟ آنکه شما را از گمراهي به سعادت رهنمون شد. اي امت زشت کردار! هرگز سرزمين شما سيراب نشود جز عذابي که بر جگرهاتان فرود آييد. مردم معرة ايشان را پيش باز آمدند و از مطعوم و مشروب همگنان را نزلها نهادند.
معرة النعمان
(معرة النعمان: موضعی است بین حماة و حلب، و به نام نعمان بن بشیر انصاری نامگذاری شده است چون یکی از فرزندان او در آنجا مدفون است، و گفته شده که قبر یوشع بن نون علیهالسلام در آنجاست، ولی صحیح آن است که قبر او در «نابلس» است. (معجم البلدان 5/165)) . [85 کیلومتر با حلب فاصله دارد] . چون حاملان سر به «معرة النعمان» رسیدند، اهالی آنجا به آنان خدمت کرده و خوراک و نوشیدنی در اختیار آنان قرار دادند و پاسی از روز را در آنجا ماندند و از آنجا رهسپار «شیزر» شدند.
شیزر
(شیزر: منطقه ای است در شام، که در نزدیکی مغزه قرار دارد و از آنجا تا حماة یک روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/826)) . چون به «شیزر» رسیدند، پیرمردی گفت: این سر که به آنان همراه است، سر حسین بن علی است. اهالی آنجا با هم سوگند خوردند که به هیچ روی، آنان را به منطقه خود راه ندهند، لذا آنان بدون آنکه در آنجا توقف کنند، به حرکت خود ادامه دادند تا به «کفر طالب» رسیدند.
کفر طالب
(کفر طالب: شهری است بین مغزه و شهر حلب، در منطقه ای قرار گرفته که آب آشامیدنی آن بوسیله آب باران که در جای مخصوصی جمعآوری میگردد تأمین میشود. (معجم البلدان 4/470)) . [کَفَرطاب در صد کیلومتری حلب و هفتاد کیلومتری ادلب واقع است. نام امروزی آن «خان شیخون» می باشد] . اهالی آنجا نیز درها را به روی آنان بستند و حاملان آن سر مقدس، هر چه از آنان آب طلب کردند، گفتند: به شما آب نمیدهیم، چرا که حسین و اصحاب او را تشنه شهید کرده اید. [کفرطاب / مشهد رأسالحسین (ع) : کفرطاب از شهرهای باستانی مناطق مرکزی شام بوده که ویرانههای آن امروزه در غرب روستای «خان شیخون»، در میان راه حماه و معرة النعمان باقی مانده است. در برخی منابع متأخر، به وجود یک زیارتگاه رأسالحسین (ع) نزدیک خان شیخون اشاره شده (بوارق الحقائق ص۸۸) که کامل شحاده، باستانشناس سوری، محل آن را در حوالی روستای «تلعاس» (در جنوب ویرانههای کفرطاب) تعیین کرده و با استناد به شکل معماری بنا، آن را مربوط به دوره ایوبی دانسته است (الحولیات الاثریة العربیةالسوریة، مجلد ۲۰ ص۹۸)]
سیبور
(سیبور را با این نام در معاجم بلدان نیافتم ولی مقتل نویسان آن را از جمله منازل بین راه شام ذکر کرده اند. (ریاض الاحزان 83)) . آنان بناچار از «کفر طالب» کوچ کرده و به «سیبور» رسیدند. از حضرت امام سجاد علیهالسلام در این منزل نیز شعری چند نقل کرده اند. پیرمردی از هواداران عثمان، مردان «سیبور» را گرد آورده و گفت: زینهار! فتنه مکنید، راه دهید تا مانند دیگر شهرها از اینجا بگذرند! جوانان امتناع کردند، پل ارتباطی آن منطقه را خراب کردند و سلاح بر گرفته آماه جنگ شدند. از طرفین تنی چند کشته شدند. ام کلثوم علیها السلام دعا نمود که خداوند ارزاق آنها را ارزان و آبشان را گوارا سازد و شر ستمگران را از آنان باز دارد. از امام سجاد علیهالسلام نقل شده که اشعاری را در «سیبور» خوانده است که از آن جمله این بیت است: آل الرسول علی الاقتاب عاریة - و آل مروان یسری تحتهم نجب (آل پیامبر بر شتران بی جهاز سوار شوند، و آل مروان سوار بر مرکبهای نجیب شوند ؟ (الدمعة الساکبة 5/67))
چون به سيبور رسيدند علي بن الحسين اين شعرها بخواند: ساد العلوج فما ترضي به العرب - و صار يقدم رأس الامة الذنب - يا للرجال و ما يأتي الزمان به - من العجيب و ما في مثله عجب - آل الرسول علي الاقتاب عارية - و آل مروان تسري تحتهم نجب . مردي شرور و کافري، گرگ صفت که عرب بر حکومت او راضي نيست، به فرمانروايي رسيد و دم امت بر سر امت پيشي گرفت. شگفتا چه مرداني! که زمان مانند آنها به خود نديده است. خاندان رسول خدا بر پشت اسبان و شتران برهنه در حرکتند و حال آنکه آل مروان در بهترين اسبان و شتران سوارند.
جوانان سيبور به ياري آل رسول برخاستند، مردي سالخورده در ميان جمع بايستاد و گفت: اي مردم! فتنه مجوييد و قوم را راه دهيد كه اين فتنه را عاقبت نيكو نباشد. جوانان گفتند: به خداي هرگز اين نشود و البته راه ندهيم و اگر همه را سر برود، جان دريغ نداريم. و بر اين بسنده نكردند و ساز و سلاح بر تن راست كردند و سر راه بر ايشان بگرفتند و آغاز مجالدت [جدال و درگيري] و مطاردت [طرد کردن، دفع کردن، دور ساختن] نمودند. حربي سخت بر خاست و ششصد تن از آن مخاذيل، مقتول و مخذول ماند. ام كلثوم فرمود: اين شهر را چه گويند؟ گفتند: سيبور. گفت: خداي سبحانه آب ايشان گوارا كند و نرخهاي ايشان سبك گرداند [ارزاني و فراواني نعمت دهد] و دست ستمكاران از ايشان بازدارد و اگر دنيا به ظلم و جور آكنده شود، ايشان را جز عدل و داد نرسد.
متن کامل را در لینک زیر مشاهده فرمائید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/masirekarevan.htm
شعر-اول ماه صفرشد نوبت حزن دگرشد
روضه ورود اهلبیت امام حسین علیه السلام بشام
متن کامل چهل منزل را اینجا مشاهده فرمائید
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(9)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(8)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(7)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(6)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(5)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(4)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(3)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(2)
چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(1)
چهل منزل بروي نيزه ميبردند قرآن را
شعر-نوزدهم محرّم اهل و عیالِ حسین
نوزدهم محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا از کوفه به سمت شام
نگاهی به 20 منزلی که سر مبارک امام حسین(ع) در آنها توقف کرد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر
ادامه مطلب را ببينيد
درگذشت آیتالله ابوالقاسم خزعلی عضو مجلس خبرگان رهبری (25شهریور 1394 ش)
درگذشت آیتالله ابوالقاسم خزعلی عضو مجلس خبرگان رهبری ( 1394 ش) تولد و دوران کودکی آیة الله ابوالقاسم خزعلی، در سال 1304 هجری شمسی در بروجرد، از توابع استان لرستان چشم به جهان گشود. پدرش مرحوم غلامرضا، به شغل ندافی روزگار میگذراند و بسیار شیفته خاندان پیامبر (ص) بود؛ به گونهای که شبها فرزند خود را به روضههای مخفی و منبرهای استادان با سواد آن روزگار میبرد تا بذر عشق و محبت به قرآن و اهل بیت : در دل و جان فرزندش شکوفه بزند. اوضاع اقتصادی خانوادة آیة الله خزعلی نابسامان بود تا آنجا که مادرش، مرحوم ربابه، مجبور بود محصولات غذایی خانگی، از قبیل ترشی تهیه کند و آن را بفروشد تا کمکی برای مخارج خانواده باشد. آقای خزعلی ده ساله بود که به همراه خانواده و برخی از بستگان به مشهد مقدس مهاجرت کرد و در آنجا روزگار گذرانید. دوران تحصیل آیة الله خزعلی، در 6 یا 7 سالگی به مکتب خانة محلة «سرسوزنی» در بروجرد رفت. معلّم او فردی بود به نام «سید جعفر شیرازی» که در مسجد محلّه درس میگفت. با هجرت به مشهد به دبستان رفت و پس از قبولی در امتحان، در کلاس چهارم ابتدایی مشغول به تحصیل شد و همواره از شاگردان نمونة کلاس بود. پس از پایان رساندن کلاس ششم ابتدایی، به دبیرستان رفت. در آن زمان در مدارس، زبان فرانسوی تدریس میشد؛ وی نیز به فراگیری زبان فرانسه مشغول بود که بعدها آن را رها کرد. در سن 17 سالگی ـ هم زمان با سقوط حکومت رضاشاه و اشغال ایران از سوی متفقین ـ به کار نوشتن دخل و خرج مغازهای و توزیع جنسها بین کسبه سرگرم بود تا از این راه، به امرار معاش خانواده کمک کند که ناگهان، بارقههای اشتیاق به علوم حوزوی و تحصیل حوزة علمیة مشهد دل و جانش را شعله ور ساخت؛ به گونهای که کار و کسب را وانهاد، به تحصیل علوم دینی روی آورد. مقدمات را در حوزه مشهد فرا گرفت و برای تحصیل سطوح به سراغ استادان ممتاز آن دیار رفت. دو سال قبل از ازدواج راهی قم شد تا از محضر بزرگان آن شهر مقدس نیز بهره گیرد و برای نخستین بار در درس خارج فقه آیةالله بروجردی (ره) و خارج اصول امام خمینی (ره) حاضر شد که این مسأله تا سالها ادامه داشت. همچنین وی در زمینة فلسفه و تفسیر نیز از استادان بسیاری در حوزه علمیه قم بهره برد. استادان و دوستان آیة الله خزعلی در طول دوران تحصیل خود از محضر استادان ممتاز و وارستة بسیاری بهره برده است. نخستین استاد وی، مرحوم سید جعفر شیرازی بود که در مکتب خانه به ایشان قرآن و مسائل مذهبی را آموخت. وی از اینکه نخستین استادش یکی از فرزندان پاک حضرت زهرا 3 بوده اظهار خرسندی میکند و آن را به فال نیک میگیرد. با شروع به تحصیل در حوزة مشهد، صرف و نحو را نزد شیخ علی اکبر دامغانی فرا گرفت و کتاب مغنی اللبیب را نزد محقق قوچانی خواند. معالم و لمعه و قوانین را نزد سید احمد یزدی آموخت. رسائل، مکاسب و کفایه را نزد مرحوم شیخ هاشم قزوینی و بخشی از کفایه را نزد شیخ مجتبی قزوینی فراگرفت. این دو، از استادان ممتاز حوزه علمیه مشهد در علم و عمل بودند که آثار علمی و معنوی ایشان، هنوز در میان شاگردانشان و در رشد و تعالی حوزه علمیه مشهد باقی است. آیة الله خزعلی در قم، در درس خارج فقه آیة الله بروجردی (ره) و درس خارج فقه حضرت امام خمینی (ره) شرکت کرد. وی همچنین مدتی در درس آیة الله بهجت حاضر شد و از محضر این مرد بزرگ نیز کسب فیض کرد. در بخش فلسفه، اشارات را نزد مرحوم حاج شیخ جواد خندقآبادی تهرانی خواند و در درس منظومه و اسفار علامه طباطبایی حاضر شد. آیة الله خزعلی در دوران تحصیل و مبارزه با طلاب و فضلای بسیاری همراه بود که از میان آنان میتوان به شهید آیة الله مطهری، شهید آیة الله بهشتی و آیة الله ربانی شیرازی اشاره کرد. فعالیتهای علمی و فرهنگی آیة الله خزعلی در سالهای تحصیل و مبارزه خدمات فرهنگی و علمی شایانی به جامعه اسلامی ارزانی داشته است. مهمترین خدمت فرهنگی ایشان در دورة طاغوت، تنویر افکار عمومی و آگاه کردن جوانان مستعدّ و انقلابی از خطرهای موجود، همچون جریانهای التقاطی و تز اسلام منهای روحانیت و مبارزه با جریان روشنفکری غیر متعهّد بود. وی در سخنرانیهای خود همواره بر اسلام ناب و اصیل پای میفشرد و جوانان را به اُنس با علما روحانیّت شیعه و پرهیز از فراگیری اسلام از دست دیگران دعوت میکرد. در زمینة فعالیتهای علمی، تنها اثری که از وی به چاپ رسیده، تفسیر سورة فاتحة الکتاب است. همچنین او بر شعرهای عینیّه ابن ابی الحدید دربارة امیرمؤمنان 7 شرحی نگاشته است و در زمینههای قرآنی نیز تلاشهایی انجام داده است. بیشتر مطالعات و فعالیتهای ایشان دربارة قرآن و نهج البلاغه است. فعالیتهای سیاسی بخش زیادی از زندگی آیة الله خزعلی به مبارزه با رژیم طاغوت مصروف شده است. او در فاجعه مسجد گوهرشاد در مشهد، نوجوانی ده ساله بود که فردای حادثه، با پدرش در محل حاضر شده بود و خود میگوید فجایع رژیم پهلوی چنان بود که بر من تأثیر گذاشت و آن شب، تب کردم! از آغازین حرکتهای ایشان در مبارزه بر ضد رژیم شاه، تبلیغ در رفسنجان و افشای ماهیت شاه بر سر منبر بود که به دستگیری ایشان و تبعید به گناباد انجامید. در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی، آیة الله خزعلی همواره در کنار امام (ره) بود و از جمله، حامل پیام ایشان برای علمای نجف آباد شد. همچنین وی در هیجدهم فروردین ماه 1343 به دیدار امام رفت. امام (ره) به تازگی آزاد شده بود و روزنامه اطلاعات در آن زمان مطلبی نوشته بود مبنی بر اینکه امام با دستگاه شاه کنار آمده و آزاد شد. این مطلب باعث تأثر امام شده بود در جلسهای که چند روز بعد در فیضیه تشکیل شده بود، آیة الله خزعلی به دستور امام بر سر منبر رفت و ماهیّت کذب مطلب روزنامه اطلاعات را افشا کرد. این سخنرانی، در آن روزگار، به دلیل حماسی و مستحکم بودن، مشهور شد. آیة الله خزعلی در طول دوران رژیم شاه، یک بار در زندان قزل قلعه زندانی شد و سه بار تبعید شد. تبعید نخست ایشان به گناوه و دامغان بود که سه سال به طول انجامید. تبعید دوم به زابل بود و در تبعید سوم پنهان شد و روی نشان نداد. در این زمان بود که حضرت آیت الله خامنهای در مخفیگاه به دیدار ایشان رفته و با هم از نزدیک آشنا شدند. آیة الله خزعلی در گزارشهای ساواک، روحانی افراطی، اخلال گر طرفدار خمینی نامیده شده بود. در تبعید سوم وی پنهان شده بود تا ساواک نتواند او را دستگیر کند. در این هنگام خبر شهادت فرزندش در قم به دست او میرسد. آیة الله خزعلی در تشییع جنازة فرزندش شرکت میکند. او هرگز در تشییع فرزندش، اشک نریخت و خدا را در آن مصیبت سپاس میگفت. امضای آیة الله خزعلی در بسیاری از بیانیهها در مرجعیت امام (ره) و لزوم مبارزه با رژیم شاه به چشم میخورد. همچنین وی در دوره طاغوت، همکاری نزدیکی با جامعة مدرسین حوزة علمیه قم و اعضای آن داشته است و در مبارزات آن مرکز با رژیم شاه به طور جدی شرکت میکرده است. از دیگر فعالیتهای او در پیش از انقلاب اسلامی، حمل پیامهای امام (ره) به آیة الله سید کاظم شریعتمداری و همچنین دریافت پاسخ آیة الله شریعتمداری به امام(ره) بوده است. حضرت آیة الله خزعلی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز فعالیتهای گستردهای برای پیشبرد انقلاب انجام داده است. وی در این سالها، همواره یار صدیق امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیة الله خامنهای بوده و همواره مردم را به پیروی از ولایت مطلقة فقیه، و شناخت هوشمندانة توطئههای دشمن و نیز مبارزه با خط نفاق تشویق میکرده است. آیة الله در طول دوران جنگ تحمیلی بارها در جبههها حضور یافت و همواره مایة دلگرمی رزمندگان اسلام بوده است. برخی از مسؤولیتهای ایشان پس از انقلاب اسلامی به شرح زیر است: ـ عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی؛ ـ عضویت در مجلس خبرگان رهبری در سه دوره متوالی به نمایندگی از مردم استان خراسان؛ ـ عضویت در شورای نگهبان قانون اساسی ایشان سرانجام پس از یک دوره طولانی بیماری و به دلیل کهولت سن صبح روز چهارشنبه 25 شهریور دعوت حق را لبیک گفت.
زندگینامه حضرت آیت الله ابوالقاسم خزعلی(ره) - جامعه مدرسین ...
زندگینامه آیتالله خزعلی + تصاویر - خبرگزاری میزان
خزعلی، ابوالقاسم - ویکینور، دانشنامۀ تخصصی
ابوالقاسم خزعلی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
آیت الله ابوالقاسم خزعلی - شورای نگهبان
ابوالقاسم خزعلی - دانشنامهی اسلامی
ابوالقاسم خزعلی - ويکی شيعه
ابوالقاسم خزعلی - ویکی فقه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای شمسی
ادامه مطلب را ببينيد