چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(9)

اهل‏ بيت امام حسين علیه السلام روز اول ماه صفر سال 61 هجری قمری با دف و چنگ و نقاره یزیدیان وارد شهر شام شدند .

جائُوا بِرَأسِکَ یَابنَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ - مُتَرَمِّلاً بِدِمائِهِ تَرْمِیلاً - وَکَاَنَّما بِکَ یَابْنَ مُحَمَّدٍ - قَتَلُوا جِهارا عامِدِینَ رَسُولاً - قَتَلُوکَ عَطْشانا وَلَمْ یَتَرَقَّبُوا - فی قَتلِکَ التَّأوِیلَ وَالتَّنْزِیلا - وَیُکَبِّرُونَ بِاَنْ قُتِلْتَ وَاِنَّما - قَتَلُو بِکَ التَّکْبِیرَ وَالتَّهْلِیلا  .سر بریده ات ای میوه دل زهرا - بخون خویش خضاب است و آورند به شام - به کشتن تو نمودند آشکار و به عمد - به قتل ختم رسل این گروه دین، اقدام - لبان تشنه، شهیدت نمود و خصم نگفت - کز آیه آیه قرآن توئی مراد و مرام - تو را که معنی تکبیر بودی و تهلیل - کشند و بانگ به تکبیر، این گروه لِئام(1) [نفس المهموم، ص240] . ملاحبیب کاشانی(ره) در تذکرة الشهداء آورده که از امام سجاد(ع) پرسیدند:‌ سخت‏ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ که امام(ع) در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام! طبق روایت دیگر امام سجاد به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: «در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود؛ یکی اینکه ستمگران در شام اطراف ما را به شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه‌ها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند، دوم اینکه سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(ع) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(ع) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(ع) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه(س) و فاطمه(س) می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت». «دیگر آنکه زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. چهارم اینکه از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند!» . «مورد دیگر اینکه ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند. امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید. ششم اینکه ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن‏ها مقدور نساخت و آخر اینکه ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم».

ورود كاروان اهل‏ بيت امام حسين(ع) به شام (61 ق) . یکی از مصائب رنج‌آور حادثه عاشورا، جریان اسارت اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) و در راس آن‌ها حضرت امام سجاد (علیه‌السّلام) و حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) می‌باشد. عبیدالله بن زیاد پس از کسب تکلیف از یزید بن معاویه در خصوص اسرای کربلا، دستور اعزام آن‌ها را به سوی شام صادر کرد. طبری می‌نویسد: «عبیدالله بن زیاد دستور داد زنان و کودکان حسین (علیه‌السّلام) را آماده کنند و دستور داد طوق آهنین به گردن علی بن حسین (علیه‌السّلام) نهادند. سپس آن‌ها را همراه محفز بن ثعلبه عایذی و شمر بن ذی الجوشن روانه کرد که پیش یزید بروند».[۱]  در اخبار الطوال نیز آمده است: «ابن زیاد، علی بن حسین (علیه‌السّلام) و زنانی که همراهش بودند را با زحر بن قیس، محقن بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن یزید بن معاویه به شام فرستاد».[۲] . سید بن طاوس در مورد این واقعه می‌نویسد: «وقتی اسرای کربلا نزدیک شهر دمشق رسیدند، ‌ام کلثوم نزد شمر بن ذی الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازه‌ای ببر که تماشاچیان کمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو این سرها را از محل‌ها دورتر ببرند تا نگاه مردم کمتر به ما بیفتد. اما شمر در اثر خباثت و پلیدی که داشت دستور داد سرها را بالای نیزه‌ها زدند و در میان محمل‌ها قرار دادند و آنان را از میان تماشاچیان عبور دادند».[۴] به نظر حسن بن علی الطبری،[۵]  . اهل بیت را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، (ابومخنف می نویسد: خاندان عصمت (علیهم السّلام) با سرهای مطهر به باب الساعات آوردند و ایشان را سه ساعت از روز در آنجا نگاه داشتند سپس به سوی یزید (لعنه الله) بردند) شهر را زیور بستند، به گونه‌ای که چشمی ندیده بود. سپس پانصد هزار نفر از مردم شام از زن و مرد با دف و طبل و بوق و دهل از خانه‌هایشان بیرون آمدند، در حالی که جامه نو پوشیده بودند و خود را آراسته بودند به دیدن اسرا رفتند. آن روز بیرون شهر، محشری به پا شد. مردم میان هم موج می‌زدند. چون روز برآمد سرها را به شهر وارد کردند. اسراى اهل بيت چون نزديك شام رسيدند مردمشان از زن و مرد و كوچك و بزرگ براى تماشاى اهل بيت و اظهار شادمانى از پيروزى يزيد به استقبال شتافتند، به منظور تكميل تزئين شهر سه روز اهل بيت را در خارج شهر متوقف ساختند و شهر را با انواع پارچه هاى حرير و زربفت و آئينه و جواهرات زينت كردند مردم با طبل و شيپور و ساز و ضرب و آلات لهو به رقص و پايكوبى پرداختند، جمعيتى در خارج شهر اجتماع كرده بود كه هرگز كسى چنين جمعيتى را در يك جا نديده است.[۱] اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد دمشق شدند، اين روز را بنى اميه عيد مى گيرند و براى شيعيان روز عزا است چنان كه شاعر گفته است: كانت ماَّتم بالعراق تعدّها امويّة بالشّام من اءعيادها . در عراق مجالس عزا برپا مى كنند ولى بنى اميه در شام آن روزها را عيد مى گيرند. از ابى مخنف روايت شده كه از سر ابى عبدالله بوى خوشى مى وزيد كه بر هر بوى خوشى برترى داشت . [روايت شده است که يكى از تابعين چون رأس حضرت امام حسين (عليه السّلام) را مشاهده كرد يك ماه در شام از جميع مردم خود را پنهان كرد، بعد از آن كه پيدايش كردند و از علّت اختفايش پرسيدند، گفت: مگر نمى ‏بينيد كه بر ما چه فرود آمده است، بعد اشعار زير را سرود: جاءوا برأسك يا ابن بنت محمّد - مترمّلا بدمائه تزميلا . اى فرزند دخت محمّد سر آغشته به خونت را آورده اند. وكأنّما بك يا ابن بنت محمّد - قتلوا جهارا عامدين رسولا. گوئيا با قتل تو اى سبط محمّد آشكارا و به عمد پيامبر را كشتند . قتلوك عطشانا و لمّا يرقبوا - في قتلك التّنزيل و التّأويلا. تو را تشنه كشتند و با قتل تو تنزيل و تأويل قرآن کشته شد.و يكبّرون بأن قتلت و إنّما - قتلوا بك التّكبير و التّهليلا . با كشتنت اللَّه اكبر گفتند، همانا با كشتن تو تكبير و تهليل را كشتند.(لهوف، ترجمه مير ابو طالبى، صفحه185)] . (نقل شده است كه در شام از سر مبارك حضرت (علیه السّلام) مى‏ شنيدند كه مكرر مى‏ گفت: «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه» . در مجلس یزید (لعنه الله) وقتی به خاطر اعتراض سفیر روم به ظلمهای روا شده بر حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) دستور قتل او صادر شد؛ سر مبارک با صدای بلند فرمودند: «لا حول و لا قوه الا بالله» . قطب راوندى از منهال بن عمرو روايت كرده است كه گفت: به خدا سوگند كه در دمشق ديدم سر مبارك حضرت امام حسين (عليه السّلام) را بر سر نيزه كرده بودند و در پيش روى آن حضرت كسى سوره كهف مى‏خواند، چون به اين آيه رسيد: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً. (سوره مبارکه كهف، آيه 9)» به قدرت خدا سر مقدّس سيد الشّهداء (عليه السّلام) به سخن در آمد و به زبان فصيح گويا گفت: امر من از قصّه اصحاب كهف کشتن من و حمل سر من عجيبتر است) چون اهل بيت نزديك شهر رسيدند، ام كلثوم شمر را گفت: حاجتى دارم ممكن است انجام دهى؟ شمر پرسيد: چه مى خواهى؟ ام كلثوم فرمود: ما را از دروازه اى وارد كنيد كه جمعيت تماشاچى كمتر باشد و به كسانى كه سرها را حمل مى كنند بگو سرها را از محامل زنان دور كنند كه از كثرت نظر تماشاچيان خوار شديم . شمر پست فطرت دستور داد سرها را بالاى نيزه ها نصب كردند و در كنار محمل هاى زنان حركت دهند و آنها را از در بزرگ شهر وارد كردند. لاحول و لاقوّة الاّ باللّه.[۲] اسیران را از دروازه «توما» یا «ساعات» وارد شهر کرده و بنا به نقل سهل بن سعد، شهر را به دستور یزید، آذین‌بندی کرده بودند.[۳۰] . سهل بن سعد ساعدى گويد: براى زيارت بيت المقدس رفته بودم عبورم به شام افتاد شهرى آباد داراى اشجار زياد و باصفا ديدم ولى مشاهده كردم كه با پارچه هاى رنگارنگ شهر را آذين كرده اند و مردم غرق سرور و شادى اند، زنان را ديدم كه با ساز و آلات لعب مى زنند و مى رقصند، با خود گفتم آيا براى مردم شام عيدى است كه از آن بى خبريم، در گوشه اى عده اى را ديدم كه با هم صحبت مى كنند. گفتم: براى شما در شام عيدى است كه ما خبر نداريم؟ گفتند: پيرمرد گويا غريبى؟ گفتم: آرى من سهل بن سعد از صحابه رسول خدايم. گفتند: سعد! تعجب نمى كنى كه چرا آسمان خون نمى بارد و زمين اهلش ‍ را فرو نمى برد؟ گفتم : مگر چه شده؟ گفتند: سر حسين فرزند پيغمبر را از عراق براى يزيد هديه مى آورند! گفتم: اى واى سر حسين را مى آورند و مردم اين چنين خوشحالى مى كنند؟! پرسيدم از كدام دروازه وارد مى كنند؟ به دروازه ساعات اشاره كردند. جلوى دروازه آمدم، پرچم ها را ديدم كه رديف شده، سوارى را ديدم كه نيزه اى در دست دارد سرى بر آن نصب است كه شبيه تـرين انسانها به رسول خدا است، در تعقيب زنان اهل بيت را ديدم كه بر شتران بدون پوشش سوارند، نزد يكى از زنان رفتم پرسيدم: دختر تو كيستى؟ فرمود: من سكينه دختر حسينم! گفتم: آيا حاجتى دارى كه بتوانم انجام دهم كه من سهل بن سعد از اصحاب جد شمايم. فرمود: اى سهل به كسى كه اين سر را حمل مى كند بگو قدرى سر را جلوتر ببرد تا مردان كمتر به ما نگاه كنند. به آن كه سر را حمل مى كرد گفتم: ممكن است حاجت مرا برآورى تا چهارصد دينار به تو بدهم؟ پرسيد چه حاجتى دارى؟ گفتم: اين سر را از جلو زنها ببر تا حرم پيغمبر از نظاره گر مصون باشند، آن مرد خواسته ام را انجام داد و منهم چهارصد دينار به او دادم.[۳] . هنگامی که سرهای مطهر رسیدند به آن دریچه، دیدند در آن پیرزن فرتوت ملعونه ای است که نامش ام هجام بود و همراه او چند کنیز دیگر بودند. هنگامی که سر مبارک امام حسین (علیه السّلام) را دید که بر نیزه ای بلند است و محاسن مقدسش به خونش خضاب شده است، گفت: این سر که جلوتر از سرهای دیگر است و‌ سرهای دیگر پشت نیزه اش می آیند، سر کیست؟ گفتند این سر حسین بن علی (علیه السّلام) است و سرهای دیگر متعلق به اصحاب اوست. آن عجوزه ملعونه بسیار خوشحال شد و به کنیزانش گفت: سنگی به من بدهید تا به سر حسین بزنم، زیرا پدر او، پدر و شوهر مرا کشته است. سنگی به او دادند و با آن سر مقدس را مجروح کرد و خون از صورت به محاسن مبارکش رسید. در این حال ام کلثوم (علیهاالسّلام) دید که خون سرِ آن حضرت بر چهره و محاسن او جاری شده است، لطمه به صورتش زد و گریبان چاک زد و فریاد زد: وا جدا، وا علیا، وا حسنا، وا حسینا، سپس غش کرد. هنگامی به هوش آمد، گفت چه کسی با رأس برادرم و نور چشمانم چنین کرد؟ گفتند: آن عجوزه چنین کرد. گفت: خدایا خانه خرابش کن و آتش عذاب را در این دنیا پیش از آخرت به او بچشان. راوی گوید: به خدا قسم هنوز کلام آن مخدره تمام نشده بود که خانه آن پیرزن خراب شد و‌ آتش گرفت و آن پیرزن و کنیزانش به آتش سوختند و به درک واصل شدند. خدا آنان را رحمت نکند . در نقلی آمده است که هنگامی که حضرت امام سجاد (علیه السّلام) این کار پیرزن را دید نفرین نمودند پس آن دریچه ریخت و او و هر که با او بود هلاک شد.در روایتی از سهل بن سعد چنین آمده است: هنگامی‏كه سر مبارك حسين (عليه السّلام) را در شهر دمشق حمل مى‏کردند، پنج تن از زنان شام را نگريستم كه از براى تماشا بر دريچه كوشكى بلند برآمده بودند و در ميان ايشان پيرزنى فرتوت و پشت خمیده بود. چون سر حسين (عليه السّلام) را از برابر آن دريچه در مى ‏گذرانيدند، آن عجوز با پشت خميده برخاست و سنگى به دست كرده بر آن سر همايون افكند چنان‏كه به ثناياى مباركش آمد. چون اين بديدم، از آن ملعونه دست برداشتم و گفتم: «اللّهمّ أهلكها و أهلكهنّ معها بحقّ محمّد و آله صلّى اللّه عليه و آله أجمعين.» گويد: هنوز اين كلام را تمام نياورده بودم كه آن دريچه فرود آمد و آن ملعونه و آنان‏كه با وى بودند، به زير سنگ و خاك هلاك شدند . (به نقل از کتاب سخن گفتن سرامام حسین (ع) در 120 محل نوشته شیخ علی قلسفی ص 53 ، بنقل از تذکره الشهداء ، ص 237 . یکی از زنان شامی سنگی برداشت و به سر مقدس امام حسین (ع) زد و حضرت از بالای نیزه فرمود : اَنَا المَظلُوم) . پس از ورود اسیران به شهر، آنها را در ورودی مسجد جامع، بر سکویی جای دادند.[۳۱] امروزه در مسجد اموی، در مقابل محراب و منبر اصلی مسجد، محلی از سنگ و با نرده‌های چوبی وجود دارد که معروف به محل استقرار اسیران کربلا است. [۳۲] . شیخ عباس قمی می‌نویسد: «اسرای کربلا را پس از ورود به دمشق در پله‌کان مسجد (محلی که توقف‌گاه اسیران بود) نگه داشتند، پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را که شما را کشت و نابود کرد و آشوب را خاموش کرد... چون سخنش تمام شد، امام سجاد (علیه‌السّلام) به او فرمود: قرآن خدا را خوانده‌ای. گفت: آری فرمود: این آیه را خوانده‌ای: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»[۶]  «بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمی‌خواهم»؟ گفت: آری فرمود: ما خویشان پیامبریم... سپس حضرت فرمود: این آیه را خوانده‌ای: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»[۷]  «خداوند می‌خواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاکیزه گرداند»؟ گفت: بله خوانده‌ام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم... مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و کشندگان آنان بیزاری می‌جویم».[۸]  و هنگام ظهر با رنج فراوان از ازدحام جمعیت به در خانه (قصر) یزید بن معاویه رسیدند. ابن اعثم می‌نویسد: «سرهای شهدای کربلا را به همراه امام سجاد (علیه‌السّلام) و مخدرات اهل بیت نزد یزید بردند. آن لعین اشاره کرد سر امام حسین (علیه‌السّلام) رادر طشتی زرین نهادند. سپس از فرستادگان ابن زیاد سؤالاتی کرد و آن‌ها تفصیل واقعه را برای او بیان کردند».[۹] بدون شک همین برخوردها و روشنگری‌ها و سخنرانی‌های امام سجاد (علیه‌السّلام) و حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) موجبات رسوایی بنی امیه را فراهم آورد. و آن‌ها را از کرده خویش پشیمان ساخت.

حضور اهل بیت امام حسین(ع) در شام را برخی منابع دو روز،[۳۳] و در ویرانه‌ای بی‌سقف، معروف به خرابه شام دانسته‌اند[۳۴] و شیخ مفید، محل استقرار اسیران را خانه‌ای نزدیک قصر یزید معرفی کرده است.[۳۵] قول مشهور درباره مدت اقامت اسیران در شام، سه روز دانسته شده،[۳۶] اما هفت روز[۳۷] و یک ماه نیز نقل شده است.[۳۸] برخی از گزارش‌های تاریخی درباره اسیران کربلا در شام، عبارت است از:  پس از ورود اسیران کربلا به شام، زَحر بن قَیس، جزئیات واقعه کربلا را به یزید گزارش کرد.[۳۹] یزید پس از شنیدن گزارش، دستور داد کاخ را تزیین کرده، بزرگان شام را دعوت و اسیران را به قصر وارد کنند.[۴۰] . عبدا... بن میمون از امام صادق(ع) از پدرشان امام باقر(ع) چنین نقل کرده است: هنگامی که خاندان امام حسین(ع) را به شام آوردند و بر یزید وارد کردند، روز بود و صورتهای زنان و دختران خاندان اهل بیت(ع) باز بود (مکشوفات وجوههن!) شامیان جفاکار گفتند: «ما رأینا سبایا احسن من هولاء فمن انتم؟ ما اسیرانی نیکوتر از اینها ندیده‌ایم، شما کیستید؟! فقالت: سکینه بنت الحسین(ع): نحن سبایا آل محمد علیهم السلام» (قرب الاسناد حمیری قمی، ص26، حدیث 88- شهادت نامه امام حسین(ع) بر پایه منابع معتبر، محمدی ری شهری، ص775). سکینه دختر امام حسین(ع) گفت: «ما اسیران خاندان محمدیم»! . گزارش‌ها حاکی از آن است که اسیران را در حالی وارد مجلس یزید کردند که با طناب به هم بسته بودند.[۴۱] در این هنگام فاطمه دختر امام حسین(ع) گفت: ای یزید! شایسته است دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.[۴۲] یزید در حضور اسیران، سر امام حسین(ع) را در ظرف طلا گذاشته[۴۳] و با چوب‌دستی به آن می‌زد.[۴۴] وقتی سکینه و فاطمه، دختران امام حسین(ع)، این موضوع را دیدند، چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه بن ابوسفیان شروع به گریه کردند.[۴۵] بنابر روایتی از امام رضا(ع) که شیخ صدوق نقل کرده، یزید سر امام حسین را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. سپس با یارانش سرگرم غذا خوردن شد و پس از آن، میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. گفته‌اند او هنگامی که در بازی می‌برد، جام آب‌جو را گرفته می‌نوشید و ته‌مانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام در آن بود، بر زمین می‌ریخت.[۴۶] عده‌ای از حاضران، به رفتار یزید در مجلس اعتراض کردند؛ از جمله یحیی بن حکم، برادر مروان بن حکم که یزید با مشت به سینه وی زد.[۴۷] اَبوبَرْزه اَسْلَمی نیز اعتراض کرد و به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۴۸] [اسیران را در حالی که با طناب به هم بسته شده بودند، وارد مجلس کردند.[۶] در این هنگام فاطمه بنت الحسین گفت: ای یزید! شایسته است دختران رسول خدا(ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.[۷] یزید در حضور اسیران، سر امام را در ظرف طلا گذاشت[۸] و با چوب‌دستی به آن می‌زد.[۹] وقتی سکینه و فاطمه دختران امام حسین این صحنه را دیدند، چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه، صدا به شیون و زاری بلند کردند.[۱۰] در روایتی از امام رضا(ع) آمده که یزید سر امام را در تشتی گذاشت و میز غذا را بر تشت نهاد، آنگاه با یارانش سرگرم خوردن غذا و شراب شد، سپس میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. وی هنگامی‌که از همبازیانش می‌برد، جام شراب را برمی‌داشت و می‌نوشید و ته‌مانده آن را کنار تشتی که سر بریده امام در آن بود بر زمین می‌ریخت.[۱۱] بعضی از حاضران به این رفتار یزید اعتراض کردند، از جمله یحیی بن حکم برادر مروان بن حکم که یزید با مشت به سینه وی زد.[۱۲] ابوبرزه اسلمی نیز اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۱۳]] . پس از ورود اسیران کربلا به کوفه، امام سجاد(ع)[۴۹]، و حضرت زینب(س) با مردم سخن گفته و بنابر نقل منابع تاریخی، کوفیان را به سبب کوتاهی در یاری امام حسین(ع) در ماجرای عاشورا سرزنش کرده‌اند.[۵۰] سید جعفر شهیدی، مورخ معاصر، با تکیه بر سختگیری مأموران حکومت و بیم کوفیان از آنان، پذیرش اینچنین سخنان و خطبه‌هایی را در کوفه دشوار دانسته است.[۵۱] خطبه‌هایی نیز به فاطمه صغری دختر امام حسین(ع)[۵۲] و ام کلثوم دختر حضرت علی(ع) نسبت داده شده است.[۵۳] امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، در شام نیز به خطبه‌خوانی پرداختند. محتوای این خطبه‌ها، سرزنش یزید درباره ستم بر اهل بیت امام حسین(ع) و گرداندن آنها در شهرها،[۵۴] و همچنین بیان فضائل اهل بیت پیامبر(ع) و علی(ع) گزارش شده است.[۵۵] این سخنان، به خطبه امام سجاد(ع) و خطبه حضرت زینب در شام معروف است.[۵۶] در شام، امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) برای آگاه ساختن مردم، خطبه‌هایی ایراد کردند. این سخنرانی‌ها به خطبه امام سجاد(ع) و خطبه حضرت زینب در شام معروف است.[۱۴]

از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:« بزرگترین مصیبت شما در سفر کربلا در کجا بود؟» در پاسخ سه بار فرمود:« شام، شام، شام.» و نیز فرمود:« ای کاش هرگز نگاهم به دمشق نمی‌افتاد.» امام سجاد علیه السلام در روایتی فرمود:« در شام هفت مصیبت بر ما وارد شد که از آغاز اسارت تا آخر نظیرشان را ندیدیم: 1- سربازان یزید ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه ها احاطه کرده بودند و به ما سرنیزه می‌زدند. 2- سرهای شهدا را در میان زن‌ها گذاشتند. سر پدرم و عمویم، عباس، را در برابر چشم‌ عمه‌هایم، زینب و ام کلثوم، قرار دادند و سر برادرم، علی اکبر، و پسر عمویم، قاسم، را در برابر چشم سکینه و فاطمه. سربازان با سرها بازی می کردند؛ گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم شتران می رفت. 3- زنان شامی از بالای بام‌ها آب و آتش به سوی ما می‌ریختند. یک بار آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. آتش عمامه و سرم را سوزاند. 4- از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در کوچه و بازار، ما را با ساز و آواز در برابر چشم مردم گردش دادند و گفتند:« ای مردم، اینها را بکشید که در اسلام هیچ احترامی ندارند.» 5- ما را به ریسمانی بستند و از مقابل خانه های یهود و نصاری عبور دادند و به آنها گفتند:«اینها همان هایی هستند که پدرشان پدران شما را (در جنگ های خیبر و. . . .) کشته و خانه های آنها را ویران کرده‌اند. امروز انتقام آنها را از اینها بگیرید. آنها هم هر چه خواستند خاک و سنگ و چوب به سوی ما پرت کردند، و پیرزنی یهودی به سر امام حسین علیه السلام سنگ زد. 6- ما را به بازار برده‌فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی تقدیر خداوند چیز دیگری بود. 7- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت. روزها از گرما و شب‌ها از سرما در امان نبودیم و همواره از تشنگی و گرسنگی و ترس از مرگ در اضطراب به سر می‌بردیم.

مِنْهال بن عَمرو اَسدی راوی از امام سجاد(ع) که گزارشی از وضعیت اسیران کربلا در خرابه شام نقل کرده و از این‌رو در برخی از روضه‌های عاشورا از وی نیز یاد می‌شود. منهال در شام با امام سجاد(ع) دیدار کرده است. او گزارش کرده که امام سجاد(ع) را در بازار شام در وضعیتی دیده که از ساق پای او خون می‌چکیده است.[۵] امام سجاد در پاسخ منهال که احوال او را پرسیده بود، اهل بیت پیامبر(ص) را به بنی‌اسرائیل تشبیه کرد که آل فرعون مردان آنان را می‌کشتند و زنانشان را به خدمت می‌گرفتند.[۶] او همچنین گزارشی از وضعیت خرابه شام در شام نقل کرده که بر اساس آن خرابه سایبان نداشته و آفتاب به داخل آن می‌تابیده است.[۷] به همین جهت در برخی از روضه‌های عاشورا که به جای دادن اسیران کربلا در خرابه شام اشاره می‌گردد، از وی نیز یاد می‌شود. او همچنین نقل کرده هنگامی که سر امام حسین(ع) بر نیزه بود کسی آیه مربوط به اصحاب کهف را می‌خواند صدایی از سر بریده شنیده شد که «کشتن من و گرداندن سرم، شگفت‌‏تر از داستان اصحاب کهف است»[۸]  . منهال در سفری که از حج باز می‌گشت در مدینه با امام سجاد(ع) دیدار کرد. امام سجاد وضعیت عاملان واقعه کربلا را از او جویا شد.[۹] او خبر زنده بودن حرملة بن کاهل را به امام سجاد(ع) رساند و نفرین امام سجاد(ع) در حق حرمله که «خدایا حرارت آتش و آهن را به حرمله بچشان»[۱۰] را نقل کرده است. منهال پس از کشته شدن حرمله، جریان دیدار خود با امام سجاد و نفرین آن حضرت در حق حرمله را به مختار ثقفی نیز رسانده است.[۱۱]

«الشّام، الشّام، الشّام!»؛ پاسخ امام سجاد به سخت‏‌‎ترین محل مصائب ...

خاندان عصمت و طهارت (علیهم السّلام) در مجلس یزید (لعنه الله)

فروپاشی کاخ یزید با سخنان انقلابی، حضرت زینب(س) قهرمان ...

در گزند سوگ نگاهی به دردها و رنج های اسیران کربلا در شام

سه سخنرانی استوار حضرت زینب (س) بعد از وقایع کربلا - ...

خطبه ماندگار زینب (س) در مجلس یزید بر اساس لهوف

متن خطبه حضرت زینب در کوفه + متن عربی و ترجمه

سخت‌ترین مصیبتی که وارد شد از زبان امام سجاد(ع)

احوالات شهر شام - متن نوحه های ترکی و فارسی

خطبه حضرت زینب در مجلس یزید - دانشنامه رشد

متن خطبه مشهور امام سجاد (ع) در مجلس یزید

اهل بیت امام حسین علیه السلام در مجلس یزید

بازخورد سخنرانی امام سجاد(ع) در مجلس یزید

امام سجاد علیه السلام و بیان مصیبت کربلا

شامیان خون به دل خون شده ی ما نکنید

خطبه حضرت زینب در شام - ويکی شيعه

اهل بیت پیامبر وارد مجلس یزید می‌شوند

گفتگوی منهال با امام سجاد(ع) در شام

خطبه تاریخی حضرت زینب(س) در شام

گفتگوی منهال با امام سجاد(ع) در شام

فرمايش امام سجاد ع به منهال بن عمرو

شامیان خون به دل خون شده ما نکنید

اسرای اهل بیت در شام - ویکی فقه

کاروان اسرای حسینی و مصائب شام

منهال بن عمرو اسدی - و امام سجاد

شامیان سنگ جفابرسرطفلان نزنید

ذکر مصیبت می‌کند: الشام الشام

ورود اهل بیت (ع) به مجلس یزید

روضه مجلس یزید - ويکی شيعه

شام رسوایی«در مجلس یزید»

الشام الشام - امان ازشام

روضه ورود اهلبیت بشام

الشام الشام الشام

الشام الشام الشام

الشام، الشام

کتاب مجموعه اشعار باقری

شعر-دیرراهب درمسیرِشام بود

شعر-اول ماه صفرشد نوبت حزن دگرشد

روضه ورود اهلبیت امام حسین علیه السلام بشام

متن کامل چهل منزل را اینجا مشاهده فرمائید

چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(9)

چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(8)

چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(7)

چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(6)

چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(5)

چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(4)

چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(3)

چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(2)

چهل منزل بروی نیزه میبردند قرآن را(1)

چهل منزل بروي نيزه ميبردند قرآن را

شعر-نوزدهم محرّم اهل و عیالِ حسین

نوزدهم محرم، سالروز حرکت اسرای کربلا از کوفه به سمت شام

نگاهی به 20 منزلی که سر مبارک امام حسین(ع) در آن‌ها توقف کرد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

تاريخ : جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۹ | 12:33 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |