تولد نسل نوی ایران

در میانه‌ی جنگ آنگاه که اخبار و روایت‌های گوناگون اوج می‌گیرند و خیز بر می‌دارند و حتی برخی متخصص رسانه‌ای را در خود غرق می‌کنند - اخبار و روایت‌هایی که بعضاً حتی صحت و سقم‌شان هم مشخص نیست - سخن گفتن و روایت کردن از واقعیات، آن‌گونه که هستند نه آن‌گونه که دشمن آن را بازنمایی می‌کند، اهمیت و ضرورتی مضاعف پیدا می‌کند. البته نه به شکل آنچه که در هجوم اخبار و اطلاعاتی می‌بینیم و امکان رمزگشایی‌ آنها برای مخاطب مشخص نیست بلکه به شکلی که اولویت‌ها را به شیوه‌ای منطقی برای مخاطب مشخص کند، ارتباط منطقی میان پدیده‌ها را تشریح کرده و توجه مخاطب به سمت و سویی رهنمون شود که در حالت عادی چندان مد نظر قرار نمی‌گیرند.
«صدای ایران»، روزنامه اینترنتی رسانه‌ی KHAMENEI.IR، سعی دارد در چنین فضایی به‌صورت روزانه همراه ملّت ایران باشد. محورها و وضعیت راهبردی جبهه نبرد را از لابه‌لای سیل اخبار و اطلاعات درست و نادرست بیرون کشیده، سره را از ناسره جدا کرده و آن را آن‌گونه که هست روایت کند. «صدای ایران» صدای ملّت ایران خواهد بود و راوی ایستادگی و مقاومت آنها در این جنگ تحمیلی.
چهل و پنجمین شماره «صدای ایران» به روح مطهر شهید پارسا منصور هزارجریبی تقدیم شده است.
این روزنامه اینترنتی در ایام دفاع مقدس ملّت ایران در برابر تهاجم رژیم صهیونی،‌ هر شب حوالی ساعت ۲۲ در رسانه‌ی KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد.

دریافت روزنامه اینترنتی «صدای ایران»؛ شماره چهل و پنجم

سرمقاله

* تولد نسل نوی ایران
* در دوازده‌ روزی که ایران در برابر تهاجم مستقیم رژیم صهیونیستی و همراهی بی‌پرده آمریکا ایستاد، اتفاقی فراتر از یک رویارویی نظامی روی داد؛ یک دگرگونی عمیق در ذهن نسل جوان ایرانی. نسلی که جنگ را ندیده، انقلاب را نزیسته، و بسیاری از آنچه را نسل‌های قبل تجربه کرده بودند، صرفاً از لابه‌لای روایت‌های رسانه‌ای شنیده بود، اکنون با حقایقی عریان و البته عمیق روبه‌رو شد.

در این جنگ، جوان ایرانی با چهره‌ی واقعی دشمن مواجه شد؛ دشمنی که دیگر کسی نمی توانست آن را برای او در پوشش توهم توطئه انکار کند. حالا دیگر تمام قساوت، فریب و خشونتش از نزدیک قابل لمس بود. اگر پیش از این عده‌ای از جوانان با تردید درباره وجود دشمن حرف می‌زدند، حالا با چشم خود دیدند که دشمن چگونه به راحتی از مذاکره به موشک و از لبخند به حمله، عبور می‌کند.

اما این تنها آغاز بود. جنگ، مقاومت را هم ملموس کرد. گفتمانی که سال‌ها از سوی برخی، با برچسب توهم و تعصب تخطئه می‌شد، حالا به مثابه‌ی یک استراتژی عقلانی و ضروری از سوی افکار عمومی مورد تأیید و حتی مطالبه قرار گرفت. این‌بار نه فقط دینداران و متدینین، بلکه همه ایرانیان با گرایش‌ها و سلایق مختلف اجتماعی، سیاسی و حتی مذهبی، گرد مفهوم مقاومت جمع شدند. مقاومت، به مثابه‌ی روح فراگیر ملی.

نسل جوان، به جای لبخندهای دیپلماتیک غرب، حالا قدرت را می‌فهمد. دیگر نمی‌شود با بزک چهره‌ی آمریکا، فریبشان داد. آنچه را شاید ده‌ها میزگرد و مستند و مقاله نمی‌توانست بگوید، جنگ گفت؛ بی‌واسطه و بی‌نقاب، هرچند پرهزینه.

از سوی دیگر، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی – با تمام رشادت و جانفشانی‌شان – به الگویی از احترام و افتخار بدل شدند. آن‌گونه که افکار عمومی در داخل و حتی ایرانیان خارج از کشور، با افتخار از مدافعان وطن یاد کردند و برخی حتی خواهان مشارکت مردمی در حمایت از جبهه دفاع ملی شدند؛ از نذر نظامی گرفته تا مطالبه افزایش توانمندی فنی و تجهیزاتی.

سرانجام، این دگرگونی به جایی رسید که حتی سناریوهایی همچون تجهیز به سلاح بازدارنده – ولو در سطح افکار عمومی – به مطالبه بدل شد. نه از سر علاقه به جنگ، بلکه به خاطر درک عمیق‌تری از ماهیت ناامن جهان امروز.

در دنیایی که قانون جنگل حاکم است، نسل جوان ایرانی به یک نتیجه واقعی رسیده: میزان امنیت هر کشور و جامعه‌ای را قدرت آن تعیین می‌کند و بس. و این مهم‌ترین پیام جنگ دوازده‌روزه بود؛ نقطه عطفی در شکل‌گیری واقع‌گرایی دفاعی، بازتعریف مفهوم دشمن، و تقویت همبستگی ملّی حول محور مقاومت.

می‌توان گفت این تغییر نگرش عمیق و جدی در نسل جوان ایرانی، منشاء تغییراتی مهم در آینده اجتماعی و سیاسی ایران خواهد شد. تغییراتی که به هیچ وجه مطلوب آمریکا و رژیم اسرائیل نیست، هر چند خود آنها با حماقت حمله به ایران آن را رقم زدند.

· 1404/06/01 ديگران - گزارش - جنگ‌های مدرن و آینده صنعت دفاعی ایران

· 1404/05/30 ديگران - گزارش - ضامن امنیت و استقلال

· 1404/05/29 ديگران - گزارش - قابی برای عبرت

· 1404/05/28 ديگران - گزارش - سوغات آمریکا؛ یک چمدان کودتا

· 1404/05/27 ديگران - گزارش - خشاب دشمن را پر نکنید

· 1404/05/26 ديگران - گزارش - ایران فرشچیان؛ تار ایمان و پود ملیت

· 1404/05/25 ديگران - گزارش - خطرناکتر از بمب

· 1404/05/24 ديگران - گزارش - از تهران تا بیروت؛ زنده باد مقاومت

· 1404/05/23 ديگران - گزارش - ریشه یک رویارویی

· 1404/05/22 ديگران - گزارش - زائران امروز کربلا فاتحان فردای قدس

· 1404/05/21 ديگران - گزارش - الگوی علمیِ الهام‌بخش

· 1404/05/20 ديگران - گزارش - شلیک به حقیقت

· 1404/05/19 ديگران - گزارش - کابوس باند جنایتکار

· 1404/05/18 ديگران - گزارش - شکست پیمانکاران در ساعت صفر

· 1404/05/17 ديگران - گزارش - رزمندگان نبرد روایت‌ها

· 1404/05/16 ديگران - گزارش - «اول آمریکا» بعد از اسرائیل!

· 1404/05/15 ديگران - گزارش - پنج‌گانه امنیت ملی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدای ایران

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۴ | 9:35 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

هنر فرمانده

در میانه‌ی جنگ آنگاه که اخبار و روایت‌های گوناگون اوج می‌گیرند و خیز بر می‌دارند و حتی برخی متخصص رسانه‌ای را در خود غرق می‌کنند - اخبار و روایت‌هایی که بعضاً حتی صحت و سقم‌شان هم مشخص نیست - سخن گفتن و روایت کردن از واقعیات، آن‌گونه که هستند نه آن‌گونه که دشمن آن را بازنمایی می‌کند، اهمیت و ضرورتی مضاعف پیدا می‌کند. البته نه به شکل آنچه که در هجوم اخبار و اطلاعاتی می‌بینیم و امکان رمزگشایی‌ آنها برای مخاطب مشخص نیست بلکه به شکلی که اولویت‌ها را به شیوه‌ای منطقی برای مخاطب مشخص کند، ارتباط منطقی میان پدیده‌ها را تشریح کرده و توجه مخاطب به سمت و سویی رهنمون شود که در حالت عادی چندان مد نظر قرار نمی‌گیرند.
«صدای ایران»، روزنامه اینترنتی رسانه‌ی KHAMENEI.IR، سعی دارد در چنین فضایی به‌صورت روزانه همراه ملّت ایران باشد. محورها و وضعیت راهبردی جبهه نبرد را از لابه‌لای سیل اخبار و اطلاعات درست و نادرست بیرون کشیده، سره را از ناسره جدا کرده و آن را آن‌گونه که هست روایت کند. «صدای ایران» صدای ملّت ایران خواهد بود و راوی ایستادگی و مقاومت آنها در این جنگ تحمیلی.
چهل و چهارمین شماره «صدای ایران» به روح مطهر شهید رضا درودیان تقدیم شده است.
این روزنامه اینترنتی در ایام دفاع مقدس ملّت ایران در برابر تهاجم رژیم صهیونی،‌ هر شب حوالی ساعت ۲۲ در رسانه‌ی KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد.

دریافت روزنامه اینترنتی «صدای ایران»؛ شماره چهل و چهارم

سرمقاله

* هنر فرمانده
* در جنگ ۱۲ روزه اخیر میان ایران و رژیم صهیونیستی، آنچه بیش از همه چشم‌ها را پر کرد، انسجام ملّی و کارکرد واقعی رهبری بود. این انسجام، نه از جنس وحدت‌های موسمی در بلایای طبیعی، بلکه جلوه‌ای از کارکرد حقیقی نظام ولایی بود؛ انسجامی که ریشه در «دستگاه محاسباتی» رهبر انقلاب دارد.


برای تحلیل نقش رهبری، باید فهمی دقیق از این دستگاه داشت؛ دستگاهی متشکل از متغیرهایی راهبردی که تصمیم‌های کلان نظام بر مبنای آن اتخاذ می‌شود. نخستین متغیر، میدان نبرد و مختصات اطلاعاتی آن است. ماجرا نباید صرفاً از لحظه جنگ تحلیل شود، بلکه خروجی یک برنامه‌ریزی بلندمدت در جبهه مقاومت است؛ برنامه‌ای که در ۷ اکتبر به نقطه انفجار رسید و افسانه‌های صهیونیسم را فرو ریخت. حمله رژیم صهیونیستی به ایران، نه از موضع قدرت، که از سر استیصال بود.

متغیر دوّم، خود ساختار ولایی نظام است. رهبری نه به‌مثابه فرماندهی دستوری در نقطه‌ای منفک از جامعه، بلکه به‌عنوان معمار و هادی یک نظام فعال عمل می‌کند. نظامی که از ظرفیت‌های مشورتی مانند شورای عالی امنیت ملّی، مجمع تشخیص و نهادهای اجرایی استفاده می‌برد. هنر رهبر انقلاب، پیش بردن کار با همین مردم و مسئولانی است که برخاسته از رأی ملت‌اند. این مشارکت‌پذیری و اقناع‌سازی، یکی از ارکان محاسبات رهبری در بحران‌هاست.

متغیر سوّم، افکار عمومی داخلی است. رهبر انقلاب انسجام را صرفاً به‌مثابه آرایش سیاسی نمی‌بینند، بلکه آن را برآمده از اراده ایمانی ملت می‌دانند. اراده‌ای که از تصویر ذهنی، به شوق، ایمان، و در نهایت به کنش و هزینه دادن می‌رسد. این عمق روانی جامعه، نقطه افتخار رهبری است. انسجام ملّی، بروز و ظهور همین اراده است.

چهارمین متغیر، جایگاه حقوقی بین‌المللی است. برخلاف تصورات رایج، دیپلماسی و پیگیری حقوقی در نظام محاسباتی رهبری جایگاه کلیدی دارد. پیگیری جنایات دشمن در دادگاه‌های بین‌المللی، بخشی از تثبیت مشروعیت و دفاع مشروع ایران است. در حالی که دشمنان، هیچ اعتنایی به قواعد حقوقی ندارند، جمهوری اسلامی تلاش دارد از همین بسترهای رسمی، حقانیت خود را تثبیت کند.

در نهایت، پنجمین متغیر، روایت کلان است: تقابل تمدنی. رهبر انقلاب در سخنرانی اخیرشان در مراسم چهلم شهدای جنگ، صحنه نبرد را بخشی از جنگ تمدنی دانستند؛ نزاعی میان نظمی که بر تلفیق دین و دانش ملت‌ها بنا شده با جبهه‌ای که آمده تا این دو را نابود کند. این ابرروایت، مبنای تحلیل جایگاه ایران در نظم نوین جهانی است. باید دانست که ما نه در مرحله صلح و حتی آتش بس، بلکه در متن یک جنگ مستمر قرار داریم.

در این دستگاه محاسباتی، هر فردی صاحب نقش است. با شناخت این سازوکار، مدل نقد، مطالبه و حتی اقدام نیز تعیین و اصلاح می‌شود. آن‌گاه فهم دقیقی از نسبت خود با نظام و ولی‌فقیه خواهیم داشت؛ نسبتی فعال، مشارکت‌جو و تمدن‌ساز.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدای ایران

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۴ | 9:31 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

حضور در منطقه ممنوعه

در میانه‌ی جنگ آنگاه که اخبار و روایت‌های گوناگون اوج می‌گیرند و خیز بر می‌دارند و حتی برخی متخصص رسانه‌ای را در خود غرق می‌کنند - اخبار و روایت‌هایی که بعضاً حتی صحت و سقم‌شان هم مشخص نیست - سخن گفتن و روایت کردن از واقعیات، آن‌گونه که هستند نه آن‌گونه که دشمن آن را بازنمایی می‌کند، اهمیت و ضرورتی مضاعف پیدا می‌کند. البته نه به شکل آنچه که در هجوم اخبار و اطلاعاتی می‌بینیم و امکان رمزگشایی‌ آنها برای مخاطب مشخص نیست بلکه به شکلی که اولویت‌ها را به شیوه‌ای منطقی برای مخاطب مشخص کند، ارتباط منطقی میان پدیده‌ها را تشریح کرده و توجه مخاطب به سمت و سویی رهنمون شود که در حالت عادی چندان مد نظر قرار نمی‌گیرند.
«صدای ایران»، روزنامه اینترنتی رسانه‌ی KHAMENEI.IR، سعی دارد در چنین فضایی به‌صورت روزانه همراه ملّت ایران باشد. محورها و وضعیت راهبردی جبهه نبرد را از لابه‌لای سیل اخبار و اطلاعات درست و نادرست بیرون کشیده، سره را از ناسره جدا کرده و آن را آن‌گونه که هست روایت کند. «صدای ایران» صدای ملّت ایران خواهد بود و راوی ایستادگی و مقاومت آنها در این جنگ تحمیلی.
چهل و سومین شماره «صدای ایران» به روح مطهر شهیدان علیرضا و محمدرضا نادرخمسه تقدیم شده است.
این روزنامه اینترنتی در ایام دفاع مقدس ملّت ایران در برابر تهاجم رژیم صهیونی،‌ هر شب حوالی ساعت ۲۲ در رسانه‌ی KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد.

دریافت روزنامه اینترنتی «صدای ایران»؛ شماره چهل و سوم

سرمقاله

* حضور در منطقه ممنوعه
* یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های الگوی علمی جمهوری اسلامی ایران با سایر کشورها، ترکیب دین و دانش در ساختار و فلسفه‌ی تولید علم است. این پیوند، محصولی متفاوت از الگوهای متداول جهانی ارائه می‌دهد؛ الگویی که ریشه در معارف اسلامی و تجربه تمدنی جهان اسلام دارد و برخلاف تصور رایج در غرب، نه مانع علم بلکه محرک و معنابخش آن است.

در منظومه اسلام، «طلب علم» یک فریضه است؛ همان‌گونه که احکام و اخلاق واجب‌اند، علم‌آموزی نیز وظیفه‌ای دینی است. این نگاه، جریان علمی را در جمهوری اسلامی، هم از نظر غایت و جهت‌دهی و هم از نظر محتوا و برنامه‌ریزی، واجد ساختار معنوی می‌کند. علمی که در مرزهای دانش حرکت می‌کند، درون‌زا و متصل به هدف‌های انسانی و الهی است، و در عین‌حال با جهان بیرونی در تبادل است؛ اما همواره با رعایت مرزهای اخلاقی و ارزشی.

ترکیب علم و دین، آن‌گونه که در جمهوری اسلامی ایران متجلی شده، برای نظام سلطه جهانی تهدیدی جدی به شمار می‌رود. دلیلش ساده اما عمیق است: چون علم در ذات خود قدرت می‌آورد، و اگر این قدرت تحت مهار اخلاق دینی و عقلانیت توحیدی قرار گیرد، دیگر در خدمت استکبار نخواهد بود.

اسلام، با آن تفسیری که از قرآن می‌گیریم، هرگز اجازه نمی‌دهد که علم، بدون اخلاق، افسارگسیخته، و در خدمت ظلم به کار گرفته شود. دین، علم آموزی را عبادت می‌داند؛ ابزار خدمت به انسانیت، نه ابزار استعلا و استکبار. از این‌رو، در منطق دشمنان، با هر دینی که با پیشرفت و علم مخالف باشد مشکلی ندارند، بلکه گاه ترویجش هم می‌کنند؛ چون خطری ندارد. اما با دینی که علم‌ساز است، جهت‌دهنده علم است، و علم را در خدمت تعالی بشریت قرار می‌دهد، دشمنی می‌ورزند.

همین است که وقتی ایران با مدل علمی مبتنی بر دین، با جهت‌گیری اخلاقی و مردمی، دستاوردهایی تولید می‌کند، بلافاصله دشمن فعال می‌شود: این فناوری‌ها، ممنوعه‌اند! هسته‌ای، کوانتوم، هوش مصنوعی، نانو و حتی فناوری‌های کم و بیش ساده، «منطقه‌ی ممنوعه» اعلام می‌شوند. چون نگران‌اند این علم، در خدمت ملت‌های مستقل و در مسیر بیداری جهان اسلام قرار گیرد. به همین خاطر، آپارتاید علمی برقرار کرده‌اند.

از آن‌سو، همین قدرت‌ها، نخبگان و مغزهای جهان را جذب می‌کنند؛ نه‌فقط برای استفاده، بلکه برای کنترل. چون اگر این دانشمندان در کشورهای خودشان، با یک الگوی دینی مثل جمهوری اسلامی رشد کنند، آنگاه دیگر نه‌فقط قدرت تولید خواهند کرد، بلکه با فلسفه‌ای دیگر به خدمت انسانیت درمی‌آیند؛ فلسفه‌ای که در آن زکات علم، نشر آن است، نه احتکار و انحصار.

در حالی که غرب علم را بدل به ابزار سلطه کرده، جمهوری اسلامی، علم را مقدمه‌ی عبودیت و شکوفایی می‌داند. پیشرفت برای یک مسلمان، تازه آغاز سیر در مسیر خلقت است: خودشناسی، خداشناسی، انسان‌شناسی. در این منطق، علم حرمتی دارد، چون در خدمت کمال انسان است.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: صدای ایران

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۴ | 9:29 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ایرانی‌ها «تسلیم‌بشو» نیستند

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در مراسم بزرگداشت چهلمین روز شهادت شهدای جنگ تحمیلی اخیر رژیم صهیونی علیه ایران طی سخنانی بار دیگر به روایت آنچه در این جنگ دوازده روزه رخ داد، پرداختند و پیروزی ملت ایران در این نبرد را افتخاری بزرگ دانستند و تأکید کردند: «این حوادث برای جمهوری اسلامی بی‌سابقه نبود؛ از اوّل انقلاب بارها از این حوادث برای کشور رخ داده؛ علاوه‌ی بر جنگ تحمیلیِ هشت‌ساله، فتنه‌انگیزی‌ها، کشاندن افراد سست‌‌عنصر در مقابل ملّت، فتنه‌های گوناگونِ نظامی، سیاسی، امنیتی و غیره، کودتا و امثال اینها رخ داده؛ امّا جمهوری اسلامی بر همه‌ی اینها فائق آمد؛ جمهوری اسلامی توانست در طول این بیش از ۴۵ سال همه‌ی توطئه‌های دشمن را با تحمّل سختی‌هایش خنثی کند، و توانست بر همه‌ی دشمنان در این زمینه‌ها فائق بیاید. آنچه مهم است، این است که توجّه داشته باشیم که ایران اسلامی بر اساس «دین» و «دانش» بنا شده و به وجود آمده. در بنای جمهوری اسلامی دو عنصر «دین» و «دانش» عمده‌ترین عناصر تشکیل‌دهنده هستند؛ به همین دلیل هم، دین مردم و دانش جوانان ما، توانسته‌اند در بسیاری از میدانهای مختلف دشمن را وادار به عقب‌نشینی کنند. بعد از این هم همین‌جور خواهد بود.» ۱۴۰۴/۰۵/۰۷

از این رو، رسانه KHAMENEI.IR برای روایت و تحلیل کلان پیروزی جمهوری اسلامی ایران در نبرد تحمیلی ۱۲ روزه اخیر با رژیم صهیونیستی و نقش رهبر معظم انقلاب اسلامی در هدایت کشور، پرونده‌ی «روایت فتح» را مشتمل بر تحلیل کارشناسان عرصه‌های مختلف کشور در این باره، تدوین و منتشر کرده است. در این بخش از پرونده:
https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif آقای دکتر علی لاریجانی، مشاور رهبر معظم انقلاب، دبیر شورای عالی امنیّت ملّی و نماینده رهبری در این شورا، در گفت‌وگویی تفصیلی با رسانه KHAMENEI.IR، به روایت رخدادهای دوران توقف آتش با رژیم و مسائل و چالش‌های پیش روی جمهوری اسلامی ایران در این ایام و نحوه مدیریت آن‌ها مانند مذاکرات هسته‌ای، وظایف شورای عالی امنیت ملی، مسئله جبهه مقاومت، ماجرای مکانیزم ماشه، توافق آذربایجان و ارمنستان، مسئله رفع نواقص دفاعی و تقویت بنیه آفندی نظامی، عملکرد جریان‌هایی سیاسی و رسانه‌ای و اولویت اصلی کشور برای حل مشکلات مردم پرداخته است که متن کامل آن به شرح زیر منتشر می‌شود.

* به عنوان اوّلین سؤال، می‌خواهم از شما بپرسم در شرایط فعلی که این مسئولیّت جدید را بر عهده گرفتید، چه وظیفه‌ی مهمّی بر عهده‌ی شورای عالی امنیّت ملّی است؛ چون چالش‌ها متنوّع است و می‌شود ترتّب هم برایش قائل بود و آیا با وجود این چالش‌ها قرار است که تغییرات ساختاری، روشی یا رویکردی در این زمینه اِعمال بکنید یا نه؟
بسم الله الرّحمن الرّحیم. باید بگویم مهم‌ترین وظیفه‌ای که این شورا دارد این است که طوری چالش‌ها را مدیریّت کند که برآیند آن یک فضای آرام برای توسعه‌ی ملّی کشور بشود و مردم بتوانند یک زندگی قابل پیش‌بینی داشته باشند، چون چالش‌ها همیشه هست؛ حالا ممکن است امروز جنگ و یا موضوعات دیگر باشد، دیروز امور دیگر بوده، مسائل منطقه‌ای هست، مسائل بین‌المللی هم هست. در نهایت، فنّانیّت کار در حوزه‌ی دیپلماسی و شرایط نیروهای مقاومت و نیروهای نظامی باید ممزوج شدن این‌ها باشد که منافع ملّی کشور استیفاء بشود و در واقع، یک مسیر توسعه یا پیشرفت متوازنی برای کشور و دولت فراهم بشود. طبعاً الان چون ما درگیر یک جنگ هستیم و فعلاً یک قطع آتش شده، بنابراین، این موضوعِ مهمّی است که باید به آن توجّه کنیم و ظرفیّت‌هایی ایجاد کنیم که دشمن هوس اقدام مجدّد را نداشته باشد؛ ضمناً، این موضوع حواشی‌ای هم از جنس مسائل هسته‌ای، موضوعات منطقه‌ای و مسائل دیگر در پی دارد.
https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/60973/C/14040528_0360973.jpg
* تدابیر شورا برای این آمادگی چیست؟ شاید بهتر باشد این‌طوری بگوییم: احتمالاً این روزها افرادی هم که به نحوی به شما دسترسی دارند، اوّلین سؤالشان این است که آیا دوباره جنگ می‌شود یا نه ــ سؤال رایج امروز این است دیگر ــ و بعد از اینکه جنگ می‌شود یا نمی‌شود، دوّمین سؤال این است که ما چقدر برای آن آماده‌ایم؟
پاسخ دادن به این سؤال یک مقدار به ما مربوط است، یک مقدار هم به دشمن مربوط است، چون همه‌ی امور در دست ما نیست؛ ولی مهم‌ترین مسئله این است که ببینیم با اقداماتی که می‌شود کرد، چگونه می‌شود جنگ را پس زد. تصوّر من این است که چند عامل می‌تواند در این قضیّه مؤثّر باشد.

اوّلین مسئله انسجام ملّی است، همان‌طور که در جنگ دوازده‌روزه هم مسئله‌ی انسجام ملّی واقعاً خیلی مؤثّر بود. اینکه ایرانی‌ها در آن ایّام از یک درک بالایی برخوردار بودند و دشمن و حریف را درست تحلیل کردند و با همه‌ی اختلاف‌نظرهایی که وجود داشت، قبول داشتند که باید از ایران و منافع ایران دفاع بکنند، این خیلی هوشمندی بزرگی است. البتّه باید از این صیانت بشود؛ به این معنی که دولت، ملّت و همه باید تلاش بکنیم که این همبستگی و انسجام حفظ بشود. این یک نکته است. در یکی از این سفرهایی که ما داشتیم، یکی از رهبران کشورها گفته بود دنیا این انسجام ملّی ایرانی‌ها را درک کرد! لذا این یک سرمایه‌ی ملّی است و حفظ و صیانتش عوامل مختلفی دارد که حالا من نمی‌خواهم وقتتان را بگیرم.

نکته‌ی دوّم این است که یکی از عوامل مهم برای پایداری عبارت است از اینکه مردم از یک حدّاقلّی در زندگی برخوردار باشند. درست است که جنگ است، ولی به‌هر‌حال باید اداره‌ی امور زندگی مردم طوری باشد که بتوانند پایداری داشته باشند. این یکی از موضوعاتی است که الان ما داریم بحث می‌کنیم و فکر می‌کنم دولت و خود‌ آقای رئیس‌جمهور هم خیلی به این مسئله مقیّدند و توجّه دارند و بخشی از عدالت را این می‌دانند. بنابراین، یک پایه‌ای از نیازهای مردم باید به‌خوبی تأمین بشود که این در شرایط غیر جنگ یک جور است، در شرایط جنگ هم جور دیگری است. این هم نکته‌ی دوّم است که به نظر من باید تمهید بشود.

نکته‌ی بعدی حفظ و ارتقاء عِدّه‌وعُدّه‌ی امکانات نظامی است. به‌هر‌حال، ما از امکانات خوبی برخوردار بودیم که دشمن علی‌رغم اینکه خودش جنگ را شروع کرد، به دست‌وپا زدن برای پایان جنگ افتاد. حالا درست است که در بیرون تبلیغ می‌کنند که ما خیلی توفیق داشتیم، ولی تقریباً اکثر کشورهای مهم و ملّت‌ها این موضوع را درک کردند که دشمن ما در این جنگ شکست راهبردی خورد، که البتّه دلایل مختلفی در این زمینه وجود دارد. این مسئله، هم برای ایران مفید است، هم می‌تواند برای دشمن وسوسه‌انگیز باشد؛ چون دشمنی که از نظر راهبردی موفّق نشده باشد، طبعاً‌ دنبال این است که یک جوری مجدّداً بتواند موفّقیّت را به دست بیاورد. چطور می‌شود او را ناامید کرد؟ باید امکانات نظامی و امکانات امنیّتی کشور و بعضی از اشکالاتی که در کارمان بوده رفع بشود. بنابراین، یک مقدار از وقت ما صرف این می‌شود که اشکالات ما کجا بوده، با دقّت و واقع‌بینی آن‌ها را ببینیم و بعد هم اشکالات را رفع کنیم و امکانات خودمان را قوی‌تر کنیم. پس این هم یک بخش دیگری از کارها است.

البتّه یک بخش از کارها هم تعاملات بین‌المللی، منطقه‌ای و توازن‌هایی است که می‌شود به وجود آورد؛ یعنی گفت‌وگوهای دقیق‌تر در صحنه‌ی بین‌المللی ــ خارج از این عرف‌هایی که معمولاً تعارفات در آن‌ها زیاد است ــ باید بخشی از کار ما باشد.

توصیه‌ی من واقعاً این است که در داخل کشور به این نکته توجّه بشود که جنگ ما هنوز خاتمه پیدا نکرده؛ هم جریان‌های سیاسی، هم افرادی که تریبون دارند، باید توجّه داشته باشند که ما در یک موقعیّت مهم هستیم. البتّه ظرفیّت بازدارندگی ایران هم خیلی بالا است. من نمی‌گویم الان جنگ بالفعل وجود دارد، ولی بدانیم که جنگی شروع شده و این جنگ الان فقط به قطع آتش بسنده کرده؛ پس ما باید آماده باشیم و همبستگی‌مان را حفظ بکنیم.

به‌هر‌حال، یکی از نکات مهم در این جنگ تدابیر رهبری بود. ایشان از روز اوّل خیلی با دقّت مسائل را دنبال کردند، تدبیر کردند، فرماندهان را نصب کردند، پیگیر جنگ بودند و با مردم سخن گفتند. بنابراین، در این شرایط، این راهنما را باید کاملاً مورد حمایت قرار داد که البتّه وجه عقلی این موضوع هم خیلی قوی است. ممکن است افراد در یک سری موضوعات سیاسی نظرات مختلفی هم داشته باشند، ولی وقتی ما در یک بحران بزرگ هستیم باید حتماً حمایتمان از کسی که پیشوا است و در واقع دارد جنگ را راهبری می‌کند، قوی باشد؛ لذا نباید سایش ایجاد کنیم. به نظرم این بخشی از فهم مهمّ شرایط زمانه است. من نمی‌گویم اختلاف‌نظر نیست؛ ممکن است در جامعه اختلاف نظرات زیاد باشد، سیاسیّون هم اختلاف داشته باشند، احزاب هم اختلاف داشته باشند؛ مسئله این است که نباید به شرایط زمان و مکان و وضعیّتی که مردم در آن قرار دارند بی‌توجّه بود، چراکه این‌ها گاهی سایش‌هایی ایجاد می‌کند که دشمن را به عملیّات علیه ما حریص می‌کند. بنابراین، این جهت هم به نظر من مهم است و باید به آن دقّت کرد.

* آیا ممکن است شورای عالی امنیّت ملّی از این جهت هم به نحوی به مسائل ورود بکند؟
شورای عالی امنیّت ملّی همیشه در این زمینه سازو‌کارهایی داشته، مصوّباتی هم داشته؛ لذا لزومی ندارد که جدیداً مصوّبه‌ای داشته باشد، زیرا از قبل بوده و من اطّلاع دارم در ایّام گذشته هم کارهایی در این جهت می‌کردند؛ یعنی مهم این است که این سازو‌کار، فعّالیّتش را انجام بدهد؛ یعنی با صاحب‌نظران، با روزنامه‌نگاران و با اصحاب قلم ارتباط داشته باشد و آن‌ها را توجیه کند. ما در گذشته هم این جلسات را می‌گذاشتیم و شرایط را برایشان توضیح می‌دادیم. البتّه من فکر می‌کنم این بلوغ فکری در اکثر این افراد هم وجود دارد؛ وقتی شرایط برایشان خوب ترسیم بشود، آن‌وقت تصمیمات به‌قاعده‌ای می‌گیرند.
https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/60973/C/14040528_1160973.jpg
* آقای دکتر! علی‌رغم اینکه دشمن در این جنگ دچار شکست راهبردی شد، امّا ما هم در میدان تاکتیک و واقعیّت خلأهایی در زمینه‌ی مسائل نظامی و برخی مسائل دیگر داشتیم. از آنجایی که برنامه‌ی نظام در این خصوص در شورای عالی امنیّت ملّی متمرکز است، شاید الان افکار عمومی طالب باشند که در حدّ ممکن، گزارشی دریافت کنند از اینکه برای پُر کردن این خلأهای امنیّتی و نظامی و دفاعی و رسانه‌ای تا پیش از دُور بعدی درگیری احتمالی ــ اگر در پیش باشد ــ چه اتّفاقاتی دارد می‌افتد.
در بُعد دفاعی، یک تصمیم مهمّی در شورای عالی امنیّت ملّی گرفته شد و آن ایجاد شورای دفاع بود. این شورای دفاع، بخش اقماری شورای عالی امنیّت ملّی است و وظیفه‌اش فقط مسئله‌ی دفاع و رفع اشکالات نیروهای مسلّح و تدبیر در این امور است که سازو‌کارش هم فراهم شده و مشغول کارند، یک جلسه‌اش هم تشکیل شد و کارها مرتّب دارد پیگیری می‌شود. در این راستا، ستاد کلّ نیروهای مسلّح یک وظایفی را بر عهده گرفته و در حال دنبال کردن است، وزارت دفاع در تأمین نیازها فعّال است و همه مشغولند؛ مخصوصاً فرمانده سپاه و فرمانده هوافضا، همه در حال تلاش هستند که اگر اشکالاتی را ما در این مسیر دیده بودیم، تا آنجا که ممکن است رفع کنیم. و مخصوصاً از ظرفیّت افراد صاحب‌نظر و جوانان مستعد و متخصّص هم به‌خوبی دارد استفاده می‌شود. ما در دبیرخانه هم به دلیل اینکه واقعاً وارد دوره‌ی جنگ‌های مدرن شده‌ایم، یک معاونت فنّاوری در بُعد دفاعی ایجاد کرده‌ایم که روی این موضوع تمرکز دارد و مشغول کار هستند. بنابراین، در این زمینه اقداماتی را شروع کرده‌ایم و من شخصاً خیلی امیدوارم، زیرا بسیاری از نیروهای متخصّص دانشگاه‌ها به این روند پیوند خورده‌اند.

* اگر ممکن است، یک مقدار مصداقی‌تر و جزئی‌تر این مسئله را تشریح بفرمایید.
مثلاً فرض کنید در حوزه‌ی پدافند و رادارها ما یک نقایصی داشتیم که الان در این امور متمرکزند و دارند کار می‌کنند؛ یا همین‌طور بعضی از مسائلی که به این موضوعات ربط دارد. البتّه لزومی ندارد که الان من همه‌ی ریزه‌کاری‌ها را بگویم؛ فقط بدانید که در حالت کلّی روال کار از این قرار است. البتّه ما در این جنگ نقاط قوّت زیادی هم در بُعد موشکی و مانند آن داشتیم که خب این‌ها کمر دشمن را شکاند؛ لذا این باید همچنان تقویت بشود و در این زمینه هم در حال کار هستند. بنابراین، بُعد دفاعی دارد پیگیری می‌شود و ان‌شاءالله که خوب هم خواهد بود؛ یعنی دورنمای آن الحمدلله خوب است.
https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/60973/C/14040528_0160973.jpg
* در این زمینه، آیا موضوع خریداری تجهیزات جدید هم مطرح بوده؟
بله، آن هم بوده؛ به‌هر‌حال، تکیه‌ی ما بیشتر بر مسائل داخلی است، ولی از کمک‌های دیگران هم استفاده می‌کنیم.
یک بُعد دیگر هم رفع اشکالاتی است که در بخش‌های امنیّتی وجود داشته که جلساتی هم در این زمینه دارد برگزار می‌شود؛ این یک اشکالی است که حتماً باید رفع بشود. البتّه فقط هم جنبه‌ی نیروی انسانی نیست؛ یعنی مثلاً وقتی ما می‌گوییم «نفوذ»، تصوّر نشود که حتماً یک عوامل انسانی دخیل هستند؛ بله، این هم هست ــ نمی‌گویم نیست ــ امّا عوامل دیگری هم هست.

* اتّفاقاً می‌خواستم بگویم یکی از ابهامات و چالش‌های افکار عمومی ما در داخل که پاسخ مناسبی هم به آن داده نشده و در حوزه‌ی تبلیغات هم مایه‌ی سوءاستفاده‌ی دشمن شده، این است که یک گزارش شفّافی از میزان و عمق «نفوذ» به مردم خودمان و افکار عمومی خودمان داده نمی‌شود. من نمی‌دانم امکان این هست که مسئول امنیّت کشور راجع به این موضوع مشخّص‌تر صحبت کند یا نه؛ اگر امکانش وجود دارد، لطفاً قدری در‌این‌باره توضیح دهید.
البتّه لزومی ندارد که خیلی ریز بشویم، چون حتماً می‌تواند مضر باشد؛ امّا حتماً باید این موارد پیگیری بشود. مهم این است که به این مسئله توجّه شده و در حال پیگیری است. منتها تصوّر ابتدایی این است که همه‌ی مسئله این عواملی هستند که مثلاً در خیابان یا جای دیگر ولو هستند و به دشمن اطّلاعات می‌دهند، در‌حالی‌که این‌جور نیست؛ یعنی وقتی صحنه‌ی نفوذ را شما می‌بینید، متوجّه می‌شوید که تکنولوژی‌های جدید و تقاطع اطّلاعات زیاد با هم، خیلی فراتر از این‌ها می‌تواند به سرویس‌های خارجی کمک بکند. لذا تسلّط فنّاورانه به اطّلاعات خیلی می‌تواند در این زمینه کمک بکند و این بخش، بیشترین مسئله است. بنابراین، آن کاری که دیگران می‌کنند فقط فرستادن نیروی انسانی به آن طرف نیست؛ این مال متد قدیمی است ــ که البتّه این هم هست، نه اینکه نیست ــ ولی مهم‌تر این است که سرویس‌های جاسوسی از مجموع اطّلاعاتی که به دست می‌آید و از تقاطعش می‌توانند یک دریافت‌هایی بکنند و از آن‌ها بهترین استفاده را برای عملیّات داشته باشند. بنابراین، به این بُعد قضیّه خیلی بیشتر باید توجّه بشود.

* و البتّه یک بخشی از خلأهای ما هم روایت‌های رسانه‌ای است.
البتّه من در کل، وضع رسانه‌های ایران را بد نمی‌دانم؛ یعنی خیلی‌ها دارند در این زمینه زحمت می‌کشند، مقاله می‌نویسند و در رادیوتلویزیون و جاهای دیگر صحبت می‌کنند. با توجّه به اینکه این جنگ برای همه یک جنگ غیر‌مترقّبه و تا حدّی غافلگیرانه و ناجوانمردانه بود ــ یعنی با فریب همراه بود ــ باید قبول بکنیم که بخش رسانه‌ای‌مان هم آن موقع دچار یک سکته‌ی آنی شد، ولی به خود آمد و در واقع شروع کرد به کنشگری.

امّا الان مسئله‌ی مهم این است که ظرفیّت‌های رسانه‌ای‌مان را، هم افزایش بدهیم و هم تکنیکی‌تر کنیم. به نظرم رفتار رسانه‌ای ما یک کمی تخت است و این خیلی تأثیر نمی‌گذارد؛ یعنی مخاطب احتیاج دارد به اینکه اطّلاعات بسته‌بندی‌شده‌ی کوتاه و دقیق را که مورد نیازش است، دریافت بکند. البتّه من نمی‌گویم همیشه این‌طور است؛ ممکن است یک مطلبِ موسّع و طولانی را هم اگر جذّاب بداند، گوش بدهد، ولی علی‌العموم تکّه‌های کوتاه را بهتر می‌پسندد.

یک مقدار زیادش هم صادقانه بودن پیام است؛ یعنی همه قبول دارند که به خاطر مسائل امنیّتی، همه‌ی حرف را نمی‌شود زد، ولی حرف خلاف هم نباید زد؛ یعنی مردم حتماً باید احساس بکنند که رسانه‌ها دروغ نمی‌گویند، خلاف نمی‌گویند. ممکن است شما بگویید ما بعضی از مسائل را الان نمی‌توانیم بگوییم؛ خب بگویید «الان نمی‌توانیم بگوییم»، همه می‌پذیرند این را؛ ولی اگر خلاف گفتید، از درجه‌ی اعتبار می‌افتید. این باید سرلوحه‌ی کار باشد. مخصوصاً در شرایط جنگ، همان‌قدر که تکیه‌گاه مردم به رهبری است برای اینکه پیش ببرد اهداف را، همان‌قدر هم تکیه‌گاهشان باید به رسانه‌ها از نظر صدق باشد تا بپذیرند شرایط زمانه را و بتوانند خودشان را تنظیم کنند.

* آقای دکتر! احتمالاً شما در این مدّت، جلساتی را هم با رهبر انقلاب داشتید و دارید. می‌خواهم از شما بپرسم که در اوّلین دیدار و اوّلین جلسه‌ای که بعد از به عهده گرفتن این مسئولیّت و پست جدید با ایشان داشتید، مهم‌ترین خواسته‌ی ایشان از شما چه بود و چیست؟
خواسته‌ی اصلی ایشان این بود که در کل، تمام تلاشمان را بکنیم که منافع ملّی کشور به‌خوبی صیانت بشود و امنیّت پایداری پیدا بکنیم که خب این یک عرض طولانی دارد و شامل موضوعات مختلف داخلی و منطقه‌‌ای و بین‌المللی می‌شود. نظر ایشان اصلاً این است که با استقامت و پایداری و صلابت، این کار دنبال بشود. سلوک ایشان هم همین‌طور است. من در طول این دوران جنگ هم هیچ زمانی کوچک‌ترین تردیدی در ایشان در راهی که دارند می‌پیمایند ندیدم.

* شما در آن دوره هم با ایشان ارتباط داشتید؟
بله، ارتباط داشتم و کاملاً رهنمودهایشان به ما می‌رسید. ما یک جلساتی هم داشتیم، نظراتمان را هم مستمرّاً برای ایشان ارسال می‌کردیم، بازخوردش هم به ما می‌رسید و کاملاً مشهود بود؛ الان هم که بعد از جنگ، ارتباطات ما بیشتر است.
ایشان در راهشان خیلی بااطمینان گام برمی‌دارند و این رفتارشان خیلی شبیه به امام است. امام در پاریس که بودند، یک وقتی مرحوم شهید مطهّری رفته بودند دیدار ایشان و چند روزی خدمت امام بودند؛ وقتی که برگشتند، من و همین علی آقای مطهّری با هم رفتیم فرودگاه برای اینکه ایشان را بیاوریم؛ در راه، ما از ایشان پرسیدیم چه جور دیدید امام را، فرمودند که من ایشان را مؤمن به راه و مؤمن به مردم و مؤمن به خدا و متوکّل به خدا دیدم. ایشان بعداً در یک کتابی[۱] هم این مطلب را آوردند که چهار «آمَنَ» داشت: آمِن به هدف، آمِن به راه، آمِن به ملّت، آمِن به خدا. در این قضایا هم من چنین حالی را در حضرت‌ آیت‌الله خامنه‌ای دیدم؛ یعنی گام‌هایشان با کمال اطمینان است و خب این از خصوصیّات رهبرانی است که مسیر الهی را طی می‌کنند و هدف‌گرا هستند.
https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/60973/C/14040528_2460973.jpg
* خب، برویم سراغ یک فضای دیگر. همان‌طور که حالا شما هم یک اشاره‌ی گذرایی کردید، ما در میانه‌ی مذاکرات بودیم که دشمن عملاً میز مذاکره را بمباران کرد و لذا قطعاً‌ نگاه ما و رویکرد ما به مذاکره در شرایط فعلی با پیش از بیست‌وسوّم خرداد متفاوت است. به نظر شما هنوز هم ممکن است دیپلماسی در این شرایط کار بکند و اگر می‌کند، با چه شرط‌وشروطی است؟
توصیه‌ی من همیشه این است که ایران هیچ وقت دیپلماسی را ترک نکند، چون دیپلماسی خودش یک ابزار است. رهبری معظّم هم یک بار فرموده بودند همیشه پرچم مذاکره در دستتان باشد؛ این کاملاً درست است. در واقع، دیپلماسی یک بخشی از کار حکومت است و معنی ندارد که آن را ترک بکند؛ مهم این است که چه زمانی و چگونه از آن استفاده بکنیم. اگر صحنه‌ی دیپلماسی را دشمن تبدیل بکند به یک صحنه‌ی تئاتر و نمایش، از این دیپلماسی چیزی درنمی‌آید. یا اگر مقصودش این باشد که از دیپلماسی برای توجیه یک کار دیگر استفاده کند، خب معلوم است که این دیپلماسی بماهو دیپلماسی مورد توجّه نبوده و در واقع نمی‌خواسته از آن استفاده کند. امّا اگر دیپلماسی برای این باشد که ما از جنگ بهره‌ای نمی‌بریم، حالا می‌خواهیم صلح کنیم، اینجا دیگر جای دیپلماسی است و این دیپلماسی واقعی است. من الان شرایط را این‌گونه نمی‌بینم؛ یعنی احساس می‌کنم دیپلماسی‌ای که این‌ها دارند، دیپلماسی برای بهانه ایجاد کردن است؛ ولی در‌عین‌حال نباید بگوییم ما دیپلماسی را قطع می‌کنیم.

اینکه شرایط مذاکره مثلاً چگونه باشد و چه وقتی ثمر می‌دهد، مذاکره وقتی ثمر می‌دهد که طرف مقابل بفهمد جنگ خاصیّتی ندارد و مثلاً بخواهد از راه مذاکره مسائل را حل بکند؛ امّا اگر بخواهد مذاکره را بهانه کند برای یک عملیّات دیگر، خب این یک مذاکره‌ی صحیحی نیست. بنابراین، در این زمینه شرط ما این است که مذاکره‌ی واقعی بکنیم. اگر دنبال جنگید، بروید کارهایتان را بکنید، هر وقت پشیمان شدید بیایید برای مذاکره؛ امّا اگر واقعاً به این نتیجه رسیدید که این ملّتِ نستوه و مقاوم را نمی‌توانید با جنگ تسلیم کنید ــ این حرف‌های چرندی که می‌زنند که ما حتماً باید فشار بیاوریم تا ایران تسلیم بشود، که رهبری هم پاسخشان را دادند و در این جنگ هم متوجّه شدند که «ایرانی‌ها تسلیم‌بشو نیستند»؛ شرط انجام مذاکره واقعی این است که این را درک کنید.

* آقای دکتر! چشم‌انداز جمهوری اسلامی راجع به گروه‌ها و جبهه‌ی مقاومت پس از جنگ دوازده‌روزه چگونه خواهد بود؟ شما یک سفر به عراق داشتید، یک سفر هم به لبنان داشتید. الان در لبنان فشارهای سنگینی به حزب‌الله لبنان دارد وارد می‌شود، مبنی بر زمین گذاشتن سلاحش که اسرائیلی‌ها در جنگ مستقیم نظامی به آن نرسیدند! از آن طرف هم در فضای رسانه‌ای در حوزه‌ی بین‌الملل، این تحلیل وجود دارد که گروه‌هایی که جمهوری اسلامی به عنوان «جبهه‌ی مقاومت» حمایتشان می‌کرد، در حال تضعیف شدن هستند.
خب اگر تضعیف شدند، چرا این‌قدر این‌ها روی آن اصرار دارند و فشار می‌آورند؟ اگر تضعیف شدند، خب تضعیف شدند دیگر. معمولاً به جایی فشار می‌آورند که قوی است؛ وقتی ضعیف است، خب ضعیف است دیگر. به نظر من، این از آن حرف‌های عجیب‌وغریب است. اگر برگردیم به رسانه‌ها مثلاً در چهار پنج سال پیش و قبل از این حوادث، آن موقع بحث تضعیف نبود؛ درست است؟ ولی ببینید راجع به مقاومت و رابطه‌ی ایران با مقاومت چه می‌گفتند: میگفتند ایران اشتباه می‌کند، این‌ها چیزی نیستند، این‌ها همه هزینه برای ایران است! ادبیّاتشان غالباً این بود که این‌ها چیز مهمّی نیستند و ایران خودش را بیخود خرج این‌ها دارد می‌کند و این‌ها اصلاً عددی نیستند! الان می‌گویند جبهه‌ی مقاومت ضعیف شده است، امّا آن موقع که به زعم آن‌ها ضعیف نبود هم همین حرف را با یک ادبیّات دیگرمی‌گفتند. حالا هم می‌گویند این‌ها ضعیفند؛ خب اگر ضعیفند، رهایشان کنید، ولشان کنید دیگر؛ چرا این‌قدر طرّاحی می‌کنید برایشان؟

به نظر من، این‌ها در این دو سال اخیر برای خودشان و برای مردم منطقه خیلی زحمت ایجاد کردند؛ مردم را کشتند، مردم را زخمی کردند، برای مردم گرسنگی ایجاد کردند، امّا این‌ها جنایت‌های یک رژیمی است که برای خودش هیچ خطّ قرمزی ندارد، همه‌ کاری می‌کند و دنیای غرب هم این توحّش را پذیرفته.

بعد، سؤال این است: شما که می‌گویید حماس را از بین برده‌اید، پس الان چرا می‌ترسید آن غزّه را بگیرید؟ مردم را کشتید و شهید کردید، مردم را گرسنگی دادید، ولی نتوانستید حماس را از بین ببرید. چرا از بین نمی‌رود؟ دست خودشان است؛ وقتی شما آدم‌ها را می‌کشید و از بین می‌برید، این‌ها خانواده دارند، جوان دارند؛ شما آن‌ها را می‌اندازید روی موضعی که باید با شما مقابله کنند. حزب‌الله چه زمانی به وجود آمد؟ حزب‌الله وقتی به وجود آمد که اسرائیل آمد یکسره بیروت را گرفت؛ وقتی بیروت را گرفت، خب علی‌الاصول مردم کدام کشور آمادگی دارند که سیطره‌ی یک کشور دیگر را با اشغال بپذیرند؟ لذا یک عدّه از جوان‌ها گفتند باید از خودمان دفاع کنیم و این هسته‌ی اصلی حزب‌الله شد. حالا می‌گویند حزب‌الله را ایران به وجود آورد! نه، خود این‌ها با رفتارشان حزب‌الله را به وجود آوردند. بله، ما کمک کردیم؛ ما دروغ نمی‌گوییم، می‌گوییم کمک کردیم، کمک هم می‌کنیم، ولی اصل حزب‌الله را خود ملّت لبنان به وجود‌ آوردند و این یک سرمایه‌ای برایشان شد؛ یعنی یک کشور کوچک توانست در مقابل اسرائیل مقاومت کند.

حماس هم همین‌طوری است؛ وقتی شما آمدید یک کشور را گرفتید و بعد هم می‌گویید شما هیچ جایگاهی ندارید، سرزمین‌هایتان را باید بدهید به دیگران، خب مردم هم مقابلتان می‌ایستند. همین وضع در عراق هم به وجود آمد؛ وقتی آمریکایی‌ها آمدند عراق را اشغال کردند، جریانات مقاومت به وجود آمد؛ چون اشغال کردید و به مردم ستم کردید، آن هم با آن رفتار احمقانه‌ای که سربازهایشان داشتند. در یمن چرا مقاومت به وجود آمد؟ حوثی‌ها همیشه بودند و با حکومت نزاع داشتند؛ ولی وقتی شروع کردند به بمباران یمن، خب این‌ها گفتند پس دیگر باید مقاومت بکنیم و جریان مقاومت شکل گرفت.
بنابراین، مقاومت به وسیله‌ی رفتار خودشان به وجود می‌آید و این‌ها هر‌چه فشار را بیشتر کنند، مقاومت عمیق‌تر می‌شود. می‌گویند ما مثلاً ضربه زدیم؛ بله، ضربه زدند، درست است؛ به حزب‌الله ضربه زدند، امّا سؤال این است که آیا حزب‌الله خودش را بازسازی کرد یا نکرد؟ این‌قدر نیروهای جوانِ مجاهد در آن‌ها بود که شروع کردند خودشان را بازسازی کردن. این آقای برژینسکی که زمانی مشاور امنیّت ملّی آمریکا بود، یک کتابی دارد ــ بعضی اشعار مثلاً هنرمندها را هم آنجا می‌آورد و استناداتی هم به آن‌ها می‌کند ــ که در آن می‌گوید ما در خاورمیانه با یک پدیده‌ای مواجهیم و آن هُشیاری سیاسی جوان‌ها و نفرت نسبت به آمریکا است؛ بعد مثال می‌زند که مثلاً یک شاعر سنگالی این‌جوری شعر گفته. این یک واقعیّت است. وقتی آمریکایی‌ها فشار می‌آورند و می‌گویند تئوری ما صلح از راه زور است، «صلح از راه زور» یعنی چه؟‌ معنی‌اش چیست؟ این را روی زمین ترجمه کنید.

* یعنی تسلیم.
یا تسلیم یا جنگ. کدام آدم باغیرتی این تسلیم را می‌پذیرد؟ آن‌وقت این نتانیاهوی احمق‌تر از او هم همین را تکرار می‌کند می‌گوید من هم این نظر را دارم! حالا می‌خواهد خودش را قاطی آن صحنه بکند. خب هم آن نتیجه را می‌دهد، هم این نتیجه را می‌دهد که وقتی نتانیاهو می‌گوید من به عنوان یک کشور کوچک می‌خواهم صلح را از راه قدرت ایجاد کنم، یعنی به کشورهای منطقه از قبیل عربستان، مصر، اردن یا کویت می‌گوید همه‌ی شماها باید یا تسلیم من بشوید یا بجنگید! خب این‌جوری همه را روی حسّاسیّت می‌‌اندازد و لذا الان شرایط منطقه این‌طور است که همه نسبت به اسرائیل یک حالت گارد دارند. البتّه ممکن است با ما هم اختلاف‌نظر داشته باشند ــ من نمی‌گویم مثل ما فکر می‌کنند ــ ولی نسبت به رفتار اسرائیل معترضند و می‌فهمند که ایران سدّی مقابل او است. خب، این یک نکته است. لذا به نظر من، مقاومت، هم زنده است و هم در حال حرکت است.
https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/60973/C/14040528_2160973.jpg
* سیاست جمهوری اسلامی بعد از جنگ دوازده‌روزه نیز همان سیاست سابق حمایت و‌ تقویت جریان مقاومت است؟
ببینید! در اینکه همیشه باید متناسب با زمان تصمیم گرفت، تردیدی نیست؛ ولی جمهوری اسلامی همیشه از مقاومت حمایت می‌کند، چون آن را یک جریان اصیل و یک سرمایه می‌داند. مگر آن‌ها دست از اسرائیل برداشتند؟ الان آمریکا دست از اسرائیل برداشته؟ همچنان از اسرائیل دارد حمایت می‌کند. اگر ایران از ظرفیّت‌های موجودی که می‌گویند ما از منافع اسلام حمایت می‌کنیم و دلسوز ایران هستیم حمایت نکند، یک نوع کم‌عقلی سیاسی است. ایران باید از ظرفیّت‌های خودش استفاده کند. وقتی دشمن از همه‌ی ظرفیّت‌های کوچک و بزرگ خودش استفاده می‌کند، چرا ما از ظرفیّت‌های خودمان استفاده نکنیم؟

من دیدم گاهی می‌گویند مقاومت کاری برای ما نکرده! در واقع، می‌خواهند روی ذهن شما کار کنند و به شما القا کنند که این‌ها مثلاً وبال گردن شما هستند و برایتان هزینه‌زا هستند، ولشان کنید، می‌شود صلح کرد. در همین ایّام اخیر، یک وقتی من با یکی از این رهبران دنیا صحبت می‌کردم که حالا عضو شورای امنیّت هم هستند؛ گفتم این مقرّرات بین‌المللی را شما برای چه گذاشته‌اید؟ وقتی به ما حمله می‌کنند و شماها هم که عضو شورای امنیّت هستید کاری نمی‌کنید، پس این مقرّرات بین‌المللی برای چیست؟ گفت این مقرّرات مزخرف است، به خاطر اینکه صحنه‌ی بین‌المللی یعنی قدرت! این‌جوری است؛ اگر شما از قدرت‌هایتان صیانت نکنید، ضربه می‌خورید. خیلی چیز بدی است؛ صحنه‌ی بین‌المللی این‌گونه است، مثل جنگل است، ولی یک واقعیّتی است که وجود دارد. حالا می‌خواهید بپذیرید یا نه؛ اگر نپذیرید، بیشتر ضربه می‌خورید.

پس شما باید عناصر قدرتتان را تقویت کنید. در داخل، مردمتان مهم هستند؛ مردم را باید داشته باشید، انسجامشان را داشته باشید، نیازهایشان را تأمین کنید، با مردم رفیق باشید، آمرانه با مردم حرف نزنید و بتوانید احساساتشان را درک کنید. در منطقه هم امکاناتی دارید؛ با امکاناتتان در منطقه متّحد باشید. اینکه فکر بشود مثلاً حزب‌الله یا نیروهای مقاومت سربار ما هستند، یک اشتباه راهبردی است. به نظر من، هم آن‌ها به کمک ما نیاز دارند، هم ما باید از کمک آن‌ها استفاده کنیم؛ چون انزوا ایجاد کردن به نفع امنیّت ملّی ایران هم نیست.

* شما در سفری که به لبنان داشتید، با آقای شیخ نعیم قاسم هم دیدار کردید؛ یک مقدار غیر‌دیپلماتیک‌تر و کلّی‌تر بفرمایید که در آن سفر و دیدارهایی که داشتید، ارزیابی‌تان از تجدید حیات و تجدید سازمان حزب‌الله چیست؟
من قبلاً‌ هم در این زمینه صحبت کرده‌ام. من واقعاً نیروهای حزب‌الله را و رهبر آن را در راهشان بسیار مصمّم دیدم. حالا هم کادر رهبری حزب‌الله و جوان‌هایشان همه مصمّمند. در مراسم استقبال یا در مضجع شهید نصرالله که برایشان صحبت کردیم، شما آن نسل را دیدید که البتّه این فقط یک نمایی از آن بود؛ کسی هم این‌ها را دعوت نکرده بود، بلکه خودشان آمده بودند. روحیّه‌شان این است؛ احساس می‌کنند دارد به ایشان ظلم می‌شود، لذا جانشان را گذاشته‌اند برای دفاع از لبنان. حالا یک عدّه آمده‌اند می‌گویند شما باید بروید تسلیم شوید! برای چه تسلیم بشویم؟ در مقابل چه کسی تسلیم بشویم؟ ناراحتند.

موضع ما هم همیشه این بوده که این‌ها در یک گفت‌وگوی ملّی، خودشان مسائلشان را حل کنند و هنوز هم ما همین قاعده را داریم. البتّه ما هیچ وقت به نیروهای مقاومت چیزی را تحمیل نکرده‌ایم. حالا می‌گویند این‌ها با ایران مرتبطند؛ بله، مرتبطند، چون برادر ما هستند، نه به معنای اینکه امربر ما هستند. روش ما اصلاً این نیست و معتقدیم که آن‌ها خودشان از یک بلوغی برخوردارند و می‌توانند تصمیم بگیرند. تفاوت رفتار ایران با رفتار دیگران دقیقاً در همین نقطه نهفته است؛ استراتژی آن‌ها این است که یا در مقابل ما تسلیم بشوید یا جنگ، امّا نظر ما این است که باید به رشد عقلی این‌ها احترام بگذارید. ما می‌گوییم نه‌فقط ما باید قوی باشیم، بلکه منطقه هم باید مستقل و قوی باشد، دولت لبنان هم باید قوی باشد، دولت عراق هم باید قوی باشد، دولت سعودی هم باید قوی باشد. ما نمی‌گوییم این‌ها در درجه‌ی پایین باشند و ما مسلّط باشیم؛ ما دنبال تسلّط نیستیم؛ ما یک رفتار برادرانه و همکاری عاقلانه را قبول داریم و به دولت‌های مستقل و قدرتمند در منطقه باور داریم.
ما همیشه از مقاومت حمایت می‌کنیم و راهبرد جمهوری اسلامی حمایت از مقاومت است.

* اگر موافق باشید، برویم سراغ مسئله‌ی انرژی هسته‌ای. شما از قدیم یک تجربه‌ی مفصّلی در زمینه‌ی پرونده‌ی هسته‌ای و سرو‌کلّه زدن با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی دارید. ارزیابی‌تان از عملکرد آژانس در این ماجراهای اخیر و در اتّفاقات این جنگ چیست و بفرمایید که جمهوری اسلامی چه برنامه‌ای برای برخورد با این موضوع از لحاظ مختلف در تعامل با آژانس و حتّی پیگیری‌های حقوقی دارد؟
من تا آنجایی که اطّلاع دارم، از زمان آقای البرادعی و نسل بعدی‌اش که رسید به این آقا، واقعاً آژانس هیچ وقت به این وضعِ مخرّبِ امروز نبوده! یعنی یک مختصر عقلی بر ایشان حاکم بود؛ درست است که تحت سلطه‌ی غرب عمل می‌کنند، ولی یک قدری هم مناسبات بین‌المللی را رعایت می‌کردند. این شخص مثل اینکه چک سفید داده به دشمن صهیونیستی و آمریکا؛ یعنی آتش‌بیار معرکه بود در این قضیّه‌ی جنگ. خجالت‌آور است که در مقرّرات پادمان آمده که آژانس باید دفاع بکند از کشورهایی که عضو اِن‌پی‌تی هستند، باید فوراً جلسه‌ی شورای حکّام بگذارد و نتیجه را ببرد شورای امنیّت؛ امّا ایشان ایستاد تماشا کرد و حتّی محکوم هم نکرد! آیا چنین فردی لیاقت مدیرکلّی آژانس را دارد؟ آقای البرادعی که بود، خیلی عاقلانه عمل می‌کرد؛ به‌هر‌حال، فشار بین‌المللی همیشه روی این‌ها هست، ولی با یک تدبیری حیثیّت یک مرکز حرفه‌ای را تا حدّی رعایت می‌کرد. حالا من نمی‌گویم صددرصد، امّا تا حدّی رعایت می‌کرد که حدّاقل بُروز و ظهورش یک قدری باشد که اجمالاً نشان دهند دارند کارشناسی می‌کنند. این شخص کلّاً ول کرد و تسلیم شد. جنگ آخر کار است؛ با ما جنگ شد، محل‌های هسته‌ای ما را بمباران کردند، آژانس حتّی یک بیانیّه نداد که محکوم کند! واقعاً فضاحت‌بار است.

به نظر من، اوّل باید یک فکری به حال خود این آژانس بکنند که این آژانس چه خاصیّتی دارد. الان واقعاً برای کشورها این سؤال به وجود آمده که آژانس چه خاصیّتی دارد. ما عضو اِن‌پی‌تی هستیم؛ چه فایده‌ای دارد که ما با آژانس کار می‌کنیم؟ من نمی‌گویم ما از اِن‌پی‌تی خارج بشویم؛ می‌گویم این یک سؤال منطقی برای مردم ما و برای همه‌ی کشورها است.
https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/60973/C/14040528_1960973.jpg
* آیا خروج از اِن‌پی‌تی (NPT) یکی از گزینه‌های جمهوری اسلامی است؟
این فرض همیشه وجود دارد. البتّه من نمی‌گویم الان کسی این را انجام می‌دهد، چون خود این هم باید با تدبیر انجام بشود و ببینیم خاصیّتی دارد یا نه. ما که دنبال بمب نیستیم؛ یک وقتی یک کشوری دنبال بمب است، خب اِن‌پی‌تی را نباید بپذیرد؛ وقتی دنبال بمب نیست، اِن‌پی‌تی را باید بپذیرد و دلیلی ندارد که نپذیرد. ولی واقعیّت این است که اِن‌پی‌تی هیچ خاصیّتی برای ما نداشته.
ببینید! هر وقت شما در مقابل این امور با قدرت عمل بکنید، کارتان پیش می‌رود ــ صحنه‌ی بین‌المللی این‌جوری است ــ امّا اگر بخواهید فکر بکنید که مثلاً در صحنه‌ی دیپلماسی با بغل‌گیری مشکلی حل می‌شود، نه، چنین چیزی وجود ندارد. شما اگر قدرت داشته باشید، کارتان پیش می‌رود؛ بنابراین، ایران باید برود دنبال قدرت.

* ترجمه‌ی این حرف الان در سیاست هسته‌ای ما چه می‌شود؟
ترجمه‌اش در سیاست هسته‌ای ما این است که شما مذاکره را هیچ وقت رفع نکنید، ولی در مذاکره تسلیم هم نشوید، بلکه راه‌حل‌های عقلایی ارائه بدهید. من نمی‌گویم انعطاف نباید داشت، امّا در جایی باید انعطاف داشت که قصدشان حلّ مسئله باشد. مثلاً‌ یک وقتی آقا هم فرموده بودند «نرمش قهرمانانه»؛ این برای جایی است که طرف مقابل هم بخواهد این کار را بکند؛ امّا اگر طرف مقابل بگوید باید تسلیم بشوید، اینجا نباید تسلیم شد، باید ایستادگی کرد.

* آقای دکتر! در هفته‌های پیش رو، ما با ماجرای مکانیسم ماشه (اسنپ بک) مواجه هستیم که مباحثش از چندین ماه قبل شروع شده. در ماجرای مکانیسم ماشه، اروپایی‌ها نقش اصلی را دارند و با ابزار تهدید در برابر ایران، دارند این را به‌کارگیری می‌کنند. ارزیابی شما از این ابزار و رفتار اروپایی‌ها در این زمینه چیست؟
رفتار اروپایی‌ها که معلوم است دارند چه کار می‌کنند، احتیاج به ارزیابی ندارد و اظهر من الشّمس است؛ این‌ها یک بخشی از عملیّات آمریکا را دارند انجام می‌دهند، ولی در این زمینه اختلاف‌نظر هست. خیلی از کشورها مثل روسیه و چین بیانیّه هم دادند و معتقدند که این مکانیسم ماشه برای زمانی گذاشته شده که یکی از طرفین به مقرّرات برجام مقیّد نباشد. چه کسی مقیّد نبوده؟ تأسیسات ما را بمباران کردند؛ خب چرا علیه ما دارید مکانیسم ماشه را به کار می‌برید؟ از نظر رعایت حقوق بین‌المللی، اصلاً‌ صحنه خیلی غم‌انگیز است. یک شعری هست که می‌گوید «تیر مژگان تو از عینک پشت / زد به قلب اخوی بنده رو کشت»! یعنی یکی دیگر این کار را کرده، این یکی را دارد می‌زند. این صحنه‌ی بین‌المللی واقعاً چیز عجیب‌وغریبی است و از این حوادث غم‌بار در آن هست. بنابراین، اختلاف‌نظر وجود دارد.

اختلاف‌نظر بعدی این است که شما اگر می‌خواهید از مکانیسم ماشه استفاده کنید، فوراً نمی‌توانید بروید شورای امنیّت؛ ابتدا باید تقاضایتان را بدهید، یک هیئت کارشناسی دارد، بعد یک هیئت وزرا دارد، بعد این‌ها باید ارزیابی بشود، بعد برود شورای امنیّت. این‌ها یک‌مرتبه رفته‌اند شورای امنیّت!

نکته‌ی بعدی این است که خب آمریکا خارج شده؛ حالا چند نفر می‌مانند؟ شش نفر می‌مانند؛ یعنی ایران هست، روسیه هست، چین هست و سه کشور اروپایی؛ خب این می‌شود سه به سه. چه‌جوری می‌خواهید تصمیم بگیرید؟ بنابراین، اگر هفت کشور بودند، اکثریّت معنی داشت؛ حالا که سه به سه است. یعنی اگر بخواهند به‌قاعده عمل بکنند، به این سادگی نیست.

راه منطقی‌اش این بود که از طریق مذاکره بیایند مسئله را حل بکنند، امّا این‌ها می‌خواهند با فشار حل بکنند. فشار هم دو جور است: یکی روش آمریکایی‌ها است که بمباران کردند، یکی هم روش این‌ها است که این را بالای سر ما عَلَم کرده‌اند که یا این کار را می‌کنیم یا فلان! ولی آنچه در متن هست این است؛ لذا در آن اختلاف‌نظر وجود دارد.

* آقای دکتر! شما یک سابقه‌ای هم در ماجرای همکاری و توافق استراتژیک با چین دارید. در شرایط فعلی، ارتباط ما با چین و روسیه چطور است و چطور دارد پیش می‌رود؟ حالا یک بحث‌هایی هم مطرح می‌شود ــ البتّه من الان نمی‌خواهم قضاوت بکنم ــ که این‌ها آن‌طور که باید و شاید هم مثلاً در این جنگ ظاهر نشدند. می‌خواهم ارزیابی‌ خودتان را بگویید که ما در ارتباط با این دو کشور در چه وضعیّتی هستیم و به چه سمتی حرکت می‌کنیم؟
در کل، روابط ما با این دو کشور خوب است و با ایشان مراودات سیاسی خیلی خوبی داریم، مراودات تجاری خیلی خوبی داریم، همکاری‌های نظامی و همکاری‌های امنیّتی هم داریم. و اینکه کشورها بر اساس تدابیر خاصّ خودشان با ما کار می‌کنند، ما هم همین‌جوریم؛ یعنی به نظر من نباید توقّع داشت که هر کشوری همان‌جور که ما می‌خواهیم با ما کار کند. هر کسی برای فرآیند همکاری‌اش به یک مختصّاتی قائل است و در یک چهارچوبی این کار را می‌کند.

خب وقتی کشورهای غربی با ما کار نمی‌کنند، ما چه کار باید بکنیم؟ کسانی که می‌گویند با این‌ها کار نکنیم، یعنی معتقدند که ما باید تنهایی بِایستیم؟ خب وقتی غربی‌ها با ما کار نمی‌کنند، ما با چین کار می‌کنیم، با کشورهای دیگر کار می‌کنیم. حالا چون آن‌ها در روابط با ما خیلی طاقچه‌بالا گذاشتند، ما رفتیم با این‌ها روابط راهبردی ایجاد کردیم و انصافاً هم با ما همکاری کردند. به‌هر‌حال، در این مدّت تحریم، ما با همین کشورها و کشورهای همسایه‌مان کار کردیم. در عالم سیاست، به عدد کشورها راه‌حل وجود دارد. این‌جور نیست که غربی‌ها احساس بکنند اگر مثلاً اَخم‌وتَخمی به ایران کردند، ایرانی‌ها عقلشان را می‌گذارند کنار می‌گویند «خواهش می‌کنیم، تسلیمیم، بفرمایید»! خب ایران هم می‌رود یک راه دیگر پیدا می‌کند.

و به نظرم ایران کار درستی کرد که رفت از همسایه‌ها استفاده کرد، از کشورهای دیگر استفاده کرد و عملاً تا حدّی مشکل تحریم را رفع‌ورجوع کرد. من نمی‌گویم همه‌ی ابعاد تحریم از بین رفت، زیرا طبعاً یک اثراتی هم در اقتصاد ما دارد؛ ولی به‌هر‌حال نباید نشست تا آن‌ها به ما فشار بیاورند و ما هیچ کار نکنیم. لذا تصمیماتی که کشور گرفته، به نظر من درست بوده؛ حالا ممکن است یک کشوری با ما کمتر کار کرده باشد، یک کشوری هم بیشتر کار کرده باشد.
https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/60973/C/14040528_1660973.jpg
* یک تصوّری از پیش از جنگ در یک سال اخیر بود، در اواخر جنگ هم دوباره مطرح شد و الان که یک مقدار از جنگ فاصله گرفته‌ایم، دوباره باز زمزمه‌هایش دارد می‌آید راجع به اینکه دیپلماسی و میدان چقدر با هم هماهنگ و سازگارند و آیا یک پروژه را جلو می‌برند یا هر کدام دارند طناب را به سمت خودشان می‌کشند. من می‌خواهم نظر آقای لاریجانی را در‌این‌باره بدانم.
اصلاً این دو مقوله از هم جدا نیست، بلکه این‌ها همه عناصر قدرت ملّی است.

* در یک سال اخیر، تصوّر این بود که مثلاً دیپلماسی یک چیزی را خواستار است، میدان چیز دیگری را خواستار است راجع به برخورد و نوع مواجهه با اسرائیل.
همین را می‌خواهم بگویم؛ اصلاً این‌ها دو امر مجزّایی نیستند که بگوییم دیپلماسی فی حدّ ذاته یک چیزهایی می‌خواهد و میدان یک چیزهای دیگری. کشورها که دنبال قدرت ملّی خودشان هستند، در واقع همیشه همه‌ی این‌ها را با هم می‌بینند و حتّی اقتصاد را هم در آن‌ها می‌بینند. خب طبعاً‌ این‌ها را متوازن می‌کنند؛ می‌گویند ما مثلاً اینجا این گام را برمی‌داریم، زیرا برای قدرت ملّی‌مان لازم است؛ دیپلماسی تو این کار را بکن، میدان تو این کار را بکن،‌ اقتصاد این کار را بکن، فرهنگ این کار را بکن. پس آن عمل یا کنش اصلی، حرکت به سمت منافع ملّی و قدرت ملّی است و سایه‌اش در میدان، سایه‌اش در دیپلماسی، سایه‌اش در اقتصاد، سایه‌اش در فرهنگ و اجتماع را تبیین می‌کنند. یک کشور موفّق آن است که وقتی کنش اصلی‌اش را در حوزه‌ی قدرت ملّی تعریف کرد و گام صحیح را می‌خواهد بردارد، ترجمانش را در این عرصه‌ها درست ارائه کند و گام‌هایش را به‌موقع تعریف کند.

* یعنی برای ما این‌ها با هم هماهنگ بوده‌اند؟
همیشه هماهنگ بوده‌اند، الان هم هماهنگند. ما مشکلی در این زمینه نداریم و این‌ها دوشادوش همدیگر حرکت می‌کنند. مخصوصاً وظیفه‌ی اصلی شورای عالی امنیّت ملّی همین‌ها است که ببینیم اگر یک امری برای امنیّت ملّی ضرورت دارد، دیپلماسی چه کار بکند، میدان چه بکند، حوزه‌ی اقتصاد چه بکند. در قانون اساسی، شورای عالی امنیّت ملّی محلّی است که حوزه‌ی اقتصاد و دفاع و دیپلماسی را با هم باید ببیند؛ لذا در ترکیب اعضای شورای عالی امنیّت ملّی، همه‌ی عناصر نظامی، اقتصادی، سیاست خارجی و داخلی وجود دارد.

* آقای دکتر! ارزیابی شما از توافق اخیر ارمنستان و آذربایجان در آمریکا چیست؟ آیا این می‌تواند برای ما تهدیدآمیز باشد؟ تدابیر احتمالی ما برای این مسئله چیست؟
در کل، این ذیل یک طرّاحی بزرگ‌تر است که فقط مال ایران نیست؛ ذیل استفاده‌ی زیاد از آسیای مرکزی و قفقاز است که آمریکا و ناتو و مانند این‌ها حتماً یک نگاه ریب‌آمیزی هم دارند؛ یک نوع فشار به روسیه هم هست، فشار به ما هم هست. لکن سؤال این است که آیا این عمل می‌تواند یک خفگی ژئوپلتیکی برای ایران ایجاد بکند یا نه. این بستگی دارد به اینکه ما با این مسئله چه نسبتی داریم. تا آنجایی که دبیر شورای امنیّت ملّی ارمنستان با من تماس گرفت و توضیح داد و با وزارت خارجه تماس گرفتند، با رئیس‌جمهور تماس گرفتند و توضیح دادند، من نمی‌گویم این عملشان دقیق بوده یا نه؛ می‌توانستند دقیق‌تر عمل کنند، ولی حرفشان این است که ما یک کار تجاری کردیم و می‌خواهیم یک سری راه‌های مختلف را فراهم کنیم برای اینکه این مسیر هموار بشود و به هیچ وجه نمی‌خواهیم راه شمال ـ جنوب را قطع کنیم. البتّه این باید مدوّن بشود. این الفاظ تلفنی کفایت لازم را ندارد. امّا اگر این مدوّن بشود و به توافق برسد، نمی‌تواند خفگی ژئوپلتیکی برای ما ایجاد کند؛ آن یک چیز است، این یک چیز دیگر است؛ امّا اگر مانع بشود، می‌تواند. پس بستگی دارد به اینکه با این پدیده چگونه عمل بشود و این همین حرفی است که الان بین ما و آن‌ها در جریان است.

* یعنی این اتّفاقی که دارد روی زمین می‌افتد، به‌خودیِ‌خود تهدید ذاتی برای ما محسوب نمی‌شود؟
بله، فی حدّ ذاته الان می‌تواند تهدید نباشد، به شرطی که آن کار صورت بگیرد. البتّه مراقبت‌هایی هم همیشه لازم دارد؛ من نمی‌گویم هیچ است.

* در دستگاه تحلیلی جمهوری اسلامی، الان مصداق خفگی ژئوپلتیک در آن منطقه را چگونه تعریف می‌کنید که بگوییم اگر این بشود، ما با این مخالفیم؟
خفگی ژئوپلتیک در این قسمت این‌جوری است که در این مقطع، راه شما به ارمنستان قطع بشود. اگر راه شما قطع بشود و دسترسی نداشته باشید، خفگی در این زمینه درست است؛ ولی این توضیحاتی که ارمنستان دارد به ایران می‌دهد، بیانگر این مطلب نیست. اگر آن خفگی باشد، ما حتماً باید مقابله کنیم؛ امّا تا اینجا توضیحاتشان دالّ بر این است که این موضوع در میان نیست. البتّه این باید خیلی دقیق‌تر بشود و من فکر می‌کنم سفر آقای رئیس‌جمهور به آنجا تا حدّ زیادی این مسئله را روشن می‌کند.

* نسبت ما با یکی از کشورهای همسایه و نوع تعاملاتی که داریم، با توجّه به حرف‌وحدیث‌هایی که راجع به همکاری آن‌ها با اسرائیلی‌ها در تجاوز نظامی به کشور ما وجود دارد، برای افکار عمومی قدری محلّ سؤال است. اگر ممکن است، توضیحی در‌این‌باره بدهید.
اینکه اگر آن‌ها با اسرائیل همکاری کرده باشند، حتماً مورد توقّع ما نبوده.

* یعنی الان جمهوری اسلامی به این اطمینان رسیده که آن‌ها در جنگ دوازده‌روزه با اسرائیلی‌ها همکاری داشتند؟
ما تابه‌حال هیچ نشانه‌ای در این زمینه نداشته‌ایم. ببینید! ما باید مستند حرف بزنیم. برخی حرف‌هایی می‌زنند، ولی باید برای ما استناد دقیق بیاورند. ما هنوز استنادی نداریم؛ خود دولت آذربایجان با صراحت می‌گوید چنین چیزی نبوده، ما هم هنوز دلالتی نداریم که بگذاریم روی میز. ضمناً توجّه داشته باشید کشور آذربایجان یک کشور مسلمان همسایه‌ی ما است و از نظر ارتباطات فرهنگی به ما خیلی نزدیک است و دوست ما است. حالا در یک قسمتی با ما اختلاف‌نظر دارد، کمااینکه در مناطقِ جنوبیِ ما هم کشورهایی هستند که این مناسبات را دارند. البتّه ما در دوستی با کشورها حتماً به این عامل هم توجّه داریم. دوستی هم یک امر مشکّک است؛ شما می‌توانید با یک کشوری در خیلی جاها دوست باشید، در خیلی جاها هم به دلایلی می‌توانید ترتّب قائل باشید. همین کشورهای بزرگ مثل روسیه و چین هم که ما با آن‌ها ارتباط داریم، با اسرائیل ارتباط دارند؛ ولی ما در این قضیّه دنبال منافع خودمان هستیم. باید بپذیریم که در دنیای امروز، این تکثّر هست و آن تلقّی‌ای را که ما نسبت به رژیم صهیونیستی داریم، خیلی از کشورها ندارند. البتّه بعضی‌ها هم این تلقّی را دارند ــ مثلاً عراق و برخی کشورهای دیگر ــ و مثل ما فکر می‌کنند.

* سؤال من راجع به نوع نگاهشان نبود؛ راجع به این بود که مبدأ اقدام ضدّامنیّتی علیه ما باشند.
این همیشه بالقوّه ممکن است، امّا الان نبوده؛ یعنی توضیحاتی که دولت آذربایجان داده، دالّ بر این نبوده که اقدامی علیه ما کردند. حدّاقل ما الان در شورای امنیّت استناد قوی‌ای در این زمینه نداریم و باورمان هم این است که دولت آذربایجان که دولت همسایه و مسلمان و دوست ما است، این کار را نمی‌کند. تا اینجا که ما بررسی کرده‌ایم، استنادی در این خصوص نداریم؛ حالا اگر یک روزی چیزی پیدا کردیم، جور دیگری باید عمل کرد، امّا فعلاً مدرکی نداریم و نمی‌توانیم با حرف‌های بی‌اساس اقدام کنیم.
https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/60973/C/14040528_1360973.jpg
* آقای دکتر، در زمینه بحث قبل، به نظر می‌رسد که مکانیسم ماشه اجرایی می‌شود و این را می‌چکانند. در این صورت، پاسخ ایران چه خواهد بود؟
در این زمینه الان در داخل در حال بررسی هستند و تا آنجا که من اطّلاع دارم هم بعضی از کشورها تلاش‌هایی دارند می‌کنند برای مذاکره که این کار نشود، روسیه و چین هم یک موضع دیگری دارند که مانعند.

* اگر پیشنهاد تمدید بدهند، ایران می‌پذیرد؟
در اینجا اختلاف‌نظر وجود دارد. نظر ما این نیست. بعضی از کشورها این پیشنهاد را داده‌اند، امّا ایران قائل به این نیست؛ یعنی معتقد است که این هم یک ترتیب جدیدی می‌شود که هر‌از‌گاهی بیایند بگویند خب حالا شش ماه شد، دفعه‌ی بعد یک سال بشود. ما یک توافقی داشتیم که ظرف ده سال این باید تمام می‌شد؛ دیگر بنا نیست به قول معروف جرزنی کنند و دوباره به آن اضافه کنند. ایران واقعاً قائل به این نیست. البتّه بعضی‌ها هم در داخل گفتند خوب است که مثلاً این شش ماه را بپذیریم؛ ولی در کل، ما این را قبول نداریم.

* یعنی شورای امنیّت هنوز در‌این‌باره تصمیم نگرفته؟
نه، راه‌هایی برای این مسئله در شورای امنیّت وجود دارد که آن‌ها را باید طی کرد. عرض کردم که در مورد نحوه‌ی استفاده از مکانیسم ماشه اختلاف‌نظر هست و کشورهای مهمّی هم این اختلاف‌نظر را دارند. اگر به شورای امنیّت برود، تازه آنجا هم محلّ بحث است؛ در آنجا می‌توانند تصمیم بگیرند که این را فعّال کنند یا نه.

* خب اگر این اتّفاق بیفتد، تدبیر جمهوری اسلامی برای این مسئله چیست؟ گویا این بدترین حالت ممکن است!
حالا آن موقع هم تدبیر می‌کنیم. شما بدترین حالت را در نظر می‌گیرید، امّا حالا تا آن موقع فاصله داریم.

* در پایان، اگر فکر می‌کنید نکته‌ای لازم است که اضافه بکنید، خودتان بفرمایید.
تصوّر من واقعاً این است که در شرایط فعلی، اهتمام همه‌ی ما باید رفع نیازهای مردم باشد؛ این مهم‌ترین مسئله‌ای است که الان برای ما دردآور است. به نظر من راه‌حل‌هایی هم وجود دارد؛ یعنی باید همّت کرد. اینکه در کشور مثلاً مردم در رفع نیازهای اوّلیّه‌شان دچار مشکل هستند، این بیشتر از هر چیزی زجردهنده است و باید حل بشود. حالا بعضی چیزها هم هست مثل مشکل برق و گاز و مانند این‌ها که قابل حل است. اهتمام باید کرد؛ یعنی نباید بگذاریم کارخانجات ما بخوابد. کارخانجات وقتی که خوابید، یعنی ثروت ملّی‌تان پایین می‌آید. الان در ایران نباید این‌طور بشود. حالا یک مقداری هم در این گفت‌وگوهای با کشورها، دولت دارد کار می‌کند که بتواند این چالش‌ها و ناترازی‌ها را حل بکند. شاید این نقطه، نقطه‌ی کانونی است که همه باید در این زمینه همّت بکنیم. البتّه کار بیشتر بر دوش دولت و مجلس است، ما هم بخش امنیّت ملّی‌اش را بر عهده داریم؛ ولی دغدغه داریم، چون این به پایداری مردم لطمه می‌زند.

(۱ ر.ک: آینده‌ی انقلاب اسلامی ایران، ص ۵۰ تا ۵۲


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۴ | 9:25 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم

بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد

رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 1

رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 2

رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 3

رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم 4

شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

ایکه شدی شهید ظلم وجفا یا امام حسن

شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 1

شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 2

شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 3

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 1

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 2

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 3

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 4

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 5

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 6

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام

روزهای پایانی ماه صفر

معصوم دهم امام رضاع

اشعارشهادت امام رضا

دخترِ بدرُ الدُّجَی، امشب سه جا دارد عزا - گاهی از بهر پدر، گاهی پسر، گاهی رضا
دُختِ پیغمبر بود امشب سه جا اندر عزا - بر حسن، هم بر رضا، هم بهرِ ختمِ انبیا
گاه او اندر مدینه، گرید از بهرِ پدر - گه رود اندر بقیع و گرید از بهرِ پسر
گَه رود اندر خراسان، بر سر قبرِ رضا - نالد و گوید اَمان از این همه جور و جفا
دخت پیغمبر بود امشب عزادارِ پدر - همچنان او ناله دارد امشب از بهرِ پسر
در مدینه او عزا دارد به ختم الانبیا - همچنان او ناله دارد بهرِ سبط مصطفا
باب او باشد محمّد رحمتٌ للعالمین - آنکه او باشد امامِ اوّلین و آخرین
بیست و هشتم از صفر، شد بهرِ او روزِ عزا - چونکه بابش کرده رحلت رفته زین دارِفنا
اِبنِ او باشد حَسن، کو پاره پاره شد جگر - شد شهید از زهرِ جعده، گشته او خونین جگر
دفن او شد در بقیع، از ظلم آن مروانیان - تیر باران شد جنازه اش، شد ستم ز آن جانیان
در خراسان بضعه ی آن رحمة للعالمین - شد شهید از زهر مامون، زاده ی حبل المتین
مدفن او قبله گاه هفتمین شیعیان - بر در باب الجوادش شد ملائک پاسبان
آخرِ ماه صَفر زهرا شده محزون و زار - از غمِ بابا و فرزندش، بُوَد او غصّه دار
باقری و اهل مجلس، نوحه خوان و سینه زَن - شیعیانِ فاطمه امشب، همه، اندر محن
کن نصیب جمله ی این مجلس و اهل عزا - هم مدینه، هم بقیع، هم مشهد و هم کربلا
سروده شده توسط حجت الاسلام باقری پور آخرماه صفرمرداد 1404

اِمروز روزِ غربتِ اولادِ مصطفی است - آغازِ روزِ غربتِ زهرا و مرتضی است

آغازِ روزِ غربت اولادِ فاطمه است - آغازِ صبحِ کوفه و هَم ظُهرِ کربلا است

آغازِ روزِ گریه یِ زهرا و حیدر است - آغازِ صبحِ شامِ یزیدی وَ فتنه ها است

اُمّت عزا گرفته و عترت شده غریب - شهرِ مدینه را به جگر داغِ مصطفی است

گشتند انبیا هَمَه، چون فاطمه یتیم - چونکه عزایِ قافله سالارِ انبیا است

جنّ و ملک عزا گرفته وَ اندوه و ماتم است - عالَم عزا گرفته و صاحب عزا خدا است

هَفت آسمان، شُده اِمروز، دَر عزا - هَم ساکنینِ عَرش، جُمله دَر اندوه و دَر عزا است

اَمّا مدینه، جایِ عزا، فِکرِ مَسنَدَند - فِکرِ خِلافت اَند، چه خِلافت؟! که خود، بَلا است

قَومی، به فِکرِ غَصبِ خِلافت، وَلِی، عَلی - هَمراهِ فاطمه، به خانه، عزادارِ مصطفی است

اینان چه اُمّتی؟! که عَزادار نیستند! - آری، مدینه شَهر، کنون، خود چو کربلا است

آن یک برایِ مُلکِ ری شده در دَشتِ کربلا - این یک زِ بَهرِ غَصبِ فدک، این چه ابتلا است؟!

ای باقری، نِگر که چه دنیا دنی است و پَست! - بی ارزش است و مَنبعِ انواعِ دردها است

سروده شده پایان ماه صفر آغازشهریور ۱۴۰۴

رفت اَز جهان مُحمّد، زهرا عزا گرفته، زهرا عزا گرفته

گشته یتیم اُمّت، زهرا عزا گرفته، زهرا عزا گرفته

روزِ عزایِ احمد، در یثرب است و بطحا،

در یثرب است و بطحا

بَهرِ عزیزِ بطحا، زهرا عزا گرفته، زهرا عزا گرفته

گریان برایِ احمد، باشد حسین و زینب، باشد حسین و زینب

امروز بَهرِ بابا زهرا عزا گرفته زهرا عزا گرفته

ارض و سما است گریان، بَهرِ نَبِیِّ خاتَم، بَهرِ نَبِیِّ خاتَم

با حوریانِ جَنَّت، حَوّا عزا گرفته، حَوّا عزا گرفته

هَم مشهدِ رضا، هَم، یثرِب بُوَد عزادار، یثریب بُوَد عزادار

ای با قری، به مشهد، رضا عزا گرفته، رضا عزا گرفته

سروده شده پایان ماه صفر آغازشهریور ۱۴۰۴

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

وبلاگ اشعار باقری

http://asharebageri.blogfa.com

کانال یار خراسانی

https://splus.ir/yarekhorasanirahabar


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴ | 11:53 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 1

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 2

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 3

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 4

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 5

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام 6

ویژه نامه شهادت امام رضاعلیه السلام

روزهای پایانی ماه صفر

معصوم دهم امام رضاع

اشعارشهادت امام رضا

ما اهلِ مشهدیم و خادمِ تو یا امام رضا

ما اهلِ مشهدیم و خادمِ تو یا امام رضا - هستیم روز و شب مُلازمِ تو یا امام رضا

ماها کنارِ سفره یِ عامَت نشسته ایم - ماها دخیل، به پنجره فولاد بسته ایم

باشیم ما تمامِ مشهدِیا در پناهِ تو - همسایگانِ تو، وَ ریزه خورِ بارگاهِ تو

هَر صبح و ظهر و شب به شما میکنیم سلام - هَر روز و شب سلامِ ما به شما اَیُّها الاِمام

مائیم غلام و نوکرِ خاصَت زِ عام و خاص - ما را مَران زِ درگهِ خود اَی اِمامِ ناس

از راهِ لُطف هرچه پسندی به ما بِدِه – روزِ جزا زِ لُطف به ما یک ندا بِده

شاهِ رئوف و ضامن آهو توئی اِمام - کُن رافت و عنایتِ بَر ما زِ خاص وعام

همسایه ایم ما اگرچه بدیم ای اِمامِ ما - هستیم ما غلام و هست غلامی مرامِ ما

داریم ای اِمام، چشمِ شفاعت زِ سَروری - از بهرِ ما وَ جمله یِ زُوّار و باقری

سروده شده پایان ماه صفر آغازشهریور ۱۴۰۴

دَر بینِ حُجره، جان میسپارَم

دَر بینِ حُجره، جان میسپارَم - اَندَر خراسان، یاری ندارَم

بر خاکِ حجره در غریبی سَر نهادم

یارب رسان اکنون کنارِ مَن جوادم

این خاک غربت، شُد قتله گاهم - اَندرکجاهست آن قرصِ ماهم

آید جواد این لحظه هایِ آخرینم

تا لحظه ای آن رویِ ماهش را ببینم

مأمون مرا کُشت، با زهرِ انگور - او گشته زین کار، خوشحال و مسرور

در شهرِ غُربت در خراسان جان سپردم

تنهایِ تنها در میانِ حجره مُردم

مأمون مرا کُشت، از حِقد و کینه - اندر خراسان، دور از مدینه

معصومه جان اینک مَنَم تنهایِ تنها

دور از مدینه میروم از دارِ دنیا

هم باقری پور، هم سینه زنها - هم اهلِ مجلس، هم نوحه خوانها

امروز هَمه باشد عزادارت رضا جان

باشند هَمه یار وفادارت رضا جان

سروده شده شهادت امام رضا علیه السلام اول شهریور۱۴۰۴


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴ | 11:26 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

شهادت امام رضا علیه السلام

شهادت امام رضا (علیه السلام) بنا به قول مشهور در بین شیعه، در آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ هجری واقع گردیده است. آن حضرت توسط مأمون عباسی و با خورانده شدن سم به شهادت رسیدند. امام رضا(ع) در سال‌های واپسین عمرش به‌دستور مأمون، از مدینه به مَرْو در خراسان فراخوانده و ولیعهد مأمون شد. مورخان و عالمان شیعه ولایتعهدی امام رضا علیه السلام را مهم‌ترین رویداد سیاسی زندگی او می‌دانند و می‌گویند امام به‌اجبار مأمون، به این کار تن داده است. با وجود این، برخی از تاریخ ‌نگاران بر این باورند که ورود امام رضا(ع) به ایران تأثیر مهمی بر گسترش شیعه در آن داشته است؛ زیرا وی در ورود به ایران، در هر شهری، با مردم دیدار می‌کرد و به سؤالاتشان، برمبنای احادیث امامان پاسخ می‌گفت. همچنین با شرکت در جلسات مناظره با عالمان و ادیان و مذاهب مختلف و برتری علمی بر آنان، جایگاه علمی‌اش به‌عنوان امام شیعه برای مردم آشکار می‌شد. در شهرها و مناطق مختلف ایران، بناهایی چون مسجد و قدمگاه، به ‌نام امام رضا نام‌گذاری شده که محل استقرار او در مسیر حرکتش به مرو بوده و این را نشانهٔ تأثیر آمدن امام رضا(ع) به ایران بر گسترش شیعه در این کشور می‌دانند. حدیثی مشهور از امام رضا(ع) در سفر به ایران بیان شده که به نام سِلسِلةُالذَّهَب "زنجیرهٔ زرین" شناخته می‌شود؛ زیرا سلسلهٔ راویانش همه معصوم‌اند. او این حدیث قدسی را در نیشابور برای جمعی از عالمان آنجا بیان کرده است. در این حدیث، توحید قلعهٔ خدا معرفی شده که هرکه وارد آن شود در امان است. سپس آمده البته این شروطی دارد که من از جملهٔ آن‌ها هستم. براساس دیدگاه بیشتر عالمان شیعه، امام رضا(ع) در ۵۵ سالگی در طوس، به‌ وسیلهٔ مأمون مسموم شد و به شهادت رسید و در بقعهٔ هارونیه در روستای سَناباد دفن شد. او تنها امام از میان امامان شیعه است که در ایران دفن شده است. حرم امام رضا در مشهد از مهم‌ترین زیارتگاه‌های شیعیان است. حرم فاطمهٔ معصومه، خواهر او نیز در ایران واقع شده که مشهورترین آرامگاه این کشور، پس از حرم رضوی شمرده می‌شود. ماجرای نماز عید فطر امام رضا(ع) در کتاب‌های حدیثی‌‌ای چون کافی و عُیونُ اَخبارِ الرِّضا گزارش شده است.[۶۲] طبق این گزارش، پس از ولایتعهدی امام رضا، مأمون از او خواست نماز عید فطر را اقامه کند؛ اما او شرطش از پذیرش ولایتعهدی، مبنی بر دخالت‌نکردن در امور خلافت را به مأمون یاد آورد و آن را نپذیرفت؛ اما پس از اصرار مأمون، امام به او گفت پس من مانند رسول خدا و امام علی علیه السلام به نماز خواهم رفت و مأمون پذیرفت.[۶۳] . صبح روز عید، امام رضا ع غسل کرد، عمامه سفید بر سر بست و همراه با یارانش، با پای برهنه بیرون آمد و شروع به تکبیرگفتن کرد. سپس راه افتاد و مردم با او همراه شدند. هر ده قدم که برمی‌داشت می‌ایستاد و سه بار تکبیر می‌گفت. تمام شهر تحت تأثیر این رفتار امام، به گریه و ضجه افتاده بود. خبر به گوش مأمون رسید. فضل بن سهل، وزیر مأمون، به او گفت اگر رضا با این حالت به محل نماز برسد، مردم شهر با او همراه می‌شوند و برضد تو می‌شورند. مصلحت آن است که از او بخواهی تا برگردد. بدین ترتیب، مأمون کسی را نزد امام فرستاد و از او خواست برگردد. امام هم کفش‌هایش را پوشید و به خانه برگشت.[۶۴] . رسول جعفریان، تاریخ ‌پژوه، این داستان را یکی از دلایل تیرگی رابطهٔ مأمون با امام رضا(ع) دانسته است.[۶۵] .

پس از پیروزی مأمون عباسی در جنگ با امین در سال ۱۹۸ ه‍. ق، مأمون با گسترش قیام‌های شیعی مواجه شد. او به ‌دنبال راهی برای پیروزی بر این شورش‌ها، تصمیم گرفت علی بن موسی الرضا را در حکومت دخیل کند و به‌همین منظور مقام ولایتعهدی خویش را به عهدهٔ او گذاشت. هرچند علی بن موسی، نسبت به پذیرش منصب ولایتعهدی استنکاف نمود، اما مأمون او را در سال ۲۰۰ ه‍.ق به مرو، پایتخت خود، احضار کرد. این رویداد که مهم‌ترین فصل تاریخی حیات علی بن موسی الرضا است، در سال ۲۰۱ ه‍.ق صورت پذیرفت. در طول مسیر، اتفاقات فراوانی از کاروان علی بن موسی گزارش شده ‌است که پررنگ‌ ترین آنها، استماع و استنساخ حدیث سلسله‌الذهب توسط اهالی نیشابور است. علی بن موسی در طول مسیر حرکتش به مرو، به ایراد سخنرانی، گفتگو با شیعیان خویش، اعتراض به احضارش به مرو و… پرداخت. پس از این انتصاب، خاندان عباسیان حاضر در بغداد که غالباً از جناح مخالف مأمون محسوب می‌شدند، اقدامات مأمون را نگران‌کننده دانستند ، و سرانجام مأمون را از خلافت عزل کردند و ابراهیم بن مهدی را به خلافت برگزیدند. مأمون برای دفاع از خود، به‌همراه علی بن موسی عزم بغداد کرد. با رسیدن کاروان مأمون به سرخس، وزیرش فضل بن سهل توسط تعدادی از سران سپاه ترور شد و دو روز بعد وقتی کاروان مأمون به توس رسید، علی بن موسی بیمار شد و از دنیا رفت. برخی منابع، با توجه به مرگ وزیر و ولیعهد مأمون در فاصله زمانی کوتاه، این را نشانه توطئه مأمون دانسته‌ اند. به‌ نظر منابع شیعه امامیه و برخی منابع اهل سنت، مرگ علی بن موسی مسمومیت بر اثر زهر بوده ‌است؛ هر چند در منابع اهل سنت دربارهٔ شخص قاتل، اختلافاتی وجود دارد، اما منابع شیعی مأمون را مسئول این ترور دانسته‌ اند. در نهایت وی در یکی از روستاهای توس به‌ نام سناباد به خاک سپرده شد. در مدفن وی، بعدها حرمی احداث شد و شهری پیرامون پدید آمد که مشهد محل شهادت نامیده شد.

مرگ در اثر خوردن انگور

ابن اثیر، طبرى، ابوالفداء، ابن العبرى، یافعى و ابن خلکان درباره نحوه درگذشت امام رضا علیه السلام نوشته‌اند: امام بر اثر زیاد خوردن انگور وفات نمود.[۶] . سید جعفر شهیدی پس از نقل این نظر، آن را مردود دانسته و می گوید: راستى که این حرفها عجیب است. آخر چگونه انسان مى تواند چنان پرخورى را درباره یک آدم معمولى بپذیرد، تا چه رسد به امامى که همه به دانش، حکمت، زهد و پارسائی اش اعتراف داشتند.[۷] . عده اى در این باره فقط خود حادثه را گزارش کرده اند ولى هیچ گونه ذکرى از علت آن ننموده اند و فقط به اینکه برخی علت مرگ آن حضرت را مسمومیت دانسته اند اشاره کرده اند. آن هم بدون اشاره به قاتل یا قاتلین آن حضرت. به عنوان نمونه یعقوبى نوشته است: "گفته مى شود که او مسموم شد و درگذشت".[۸] .

مسموم شدن به دست عباسیان

عده اى دیگر مسموم شدن امام را پذیرفته اند ولى معتقدند که این جنایت به دست عباسیان صورت گرفت. سید امیرعلى داراى همین عقیده بود[۹] که احمد امین نیز بدان اشاره کرده و گفته است: "اگر براستى او را مسموم کرده باشند، حتما این سم را کسى غیر از مامون به او خورانیده، یعنى یکى از مدعیان حکومت براى خاندان عباسى".

مسموم شدن به دست مامون

کسانى که بر این عقیده‌ اند گروه بزرگى را تشکیل مى‌دهند که ابن جوزى نیز بدان ها اشاره کرده است و شیعیان بطور کلى این نظر را تایید کرده‌اند. شیخ مفید می نویسد: آن دو - یعنى مامون و امام رضا علیه السلام - با همدیگر انگورى را تناول کردند سپس امام علیه السلام بیمار شد و مامون نیز خود را به بیمارى زد، شیخ مفید در کتاب ارشاد دو روایت مختلف زیر را در مورد نحوه شهادت آن حضرت به دست مامون به شرح زیر نقل می کند: روایت اول: روزی آن حضرت با مامون طعامی خوردند و حضرت از آن طعام بیمار شد و مامون نیز خود را به تمارض زد. سپس شیخ مفید در تفصیل این جریان غم انگیز آورده است که: محمد بن علی بن حمزه از منصور بن بشیر از عبدالله بن بشیر روایت کرده که گفت: مامون به من دستور داد ناخنهای خود را بلند کنم و این کار را برای خود عادی نمایم و برای کسی درازی ناخن خود را نشان ندهم، من نیز چنان کردم، سپس مرا خواست و چیزی به من داد که شبیه به تمر هندی بود و به من گفت: این را به دو دست خود بمال، و من چنان کردم. سپس برخاسته و مرا به حال خود گذارد و پیش حضرت رضا علیه السلام رفته، گفت: حال شما چگونه است؟ فرمود: امید بهبودی دارم. مامون گفت: من نیز بحمدالله امروز بهترم و کسی از پرستاران و غلامان به خدمت تو آمده اند؟ حضرت فرمود: نه. مامون خشمناک شد و به غلامان فریاد زد که چرا به آن حضرت رسیدگی نکردهاند. سپس گفت: هم اکنون آب انار بگیر و بخور که برای رفع این بیماری چاره ای جز خوردن آن نیست. برادر عبدالله بن بشیر گوید: پس به من گفت: انار برای ما بیاور، و من اناری چند حاضر کردم، مامون گفت با دست خود آن را فشار بده و من فشردم و مامون آب آن را با دست خود به امام رضا علیه السلام خورانید و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از آن، دو روز بیشتر زنده نماند که از دنیا رفت. مرحوم مفید در ادامه گزارش خود از اباصلت هروی روایت کرده که گفت: پس از آن که مامون (در آن روز) از نزد آن حضرت بیرون رفت بر آن جناب وارد شدم، حضرت به من فرمود: ای اباصلت اینان کار خود را کردند و زبانش به ذکر خدا گویا بود. روایت دوم: شیخ مفید در روایت دیگر از محمد بن جهم نقل می نماید که گفت: حضرت رضا علیه السلام انگور را زیاد دوست می داشت، پس قدری انگور برای آن حضرت تهیه کردند، و در دانه‌های آن سوزنهای زهرآلود زدند، سپس آن سوزنها را کشیده و آن انگور را به نزد آن بزرگوار آوردند حضرت به همان بیماری که پیش از این گفته شد، مبتلا بود، از آن انگور زهرآلود میل فرمود و سبب شهادتش گردید.[۱۲] . از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیارى از دانشمندان و مورخان هستند که منکر مرگ طبیعى امام علیه السلام بوده و یا لااقل مسمومیت وى را قولى مرجح دانسته اند. مانند این افراد: ابن حجر در صواعق، ص ۱۲۲. ابن صباغ مالکى در فصول المهمة، ص ۲۵۰. مسعودى در اثبات الوصیة، ص ۲۰۸، التنبیه والاشراف، ص ۲۰۳، مروج الذهب، ۳، ص ۴۱۷. قلقشندى در مآثر الانافة فى معالم الخلافه، ۱، ص ۲۱۱. قندوزى حنفى در ینابیع المودة، ص ۲۶۳ و ۳۸۵. جرجى زیدان در تاریخ تمدن اسلامى، بخش ۴، ص ۴۴۰. ابوبکر خوارزمى در رساله خود. ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبین. سمعانى در انساب، ۶، ص ۱۳۹. در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، ص ۲۷۸.

پیشگویى شهادت امام رضا

رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از ائمه اطهار علیهم السلام، سال ها پیش از آن حضرت پیش بینی شده بود. به عنوان نمونه شیخ صدوق به سند خود از نعمان بن سعد روایت کرده که گفت: امام علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: سَیُقتَلُ رَجُلٌ مِن وُلِدی بِاَرض خُراسان بِالسَّمَّ ظُلماً اِسمُهُ اِسمِی وَ اِسمٌ اَبیهِ اِسمٌ اِبن عمران مُوسی الا فَمَن زارَه فِی غُربَتهِ غَفَراللهُ ذُنوبَه ما تقدّم منها و ما تَاَخَّر ...».[۱۳] به زودی مردی از فرزندان من در سرزمین خراسان از روی ستم و جور به زهر کشته می شود، اسم او اسم من، و اسم پدرش اسم موسی بن عمران است بدانید هر کس او را در غربتش زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد... و سید هاشم بحرانی در مدینه المعاجز می نویسد: از سلیمان بن حفص مروزی روایت شده که گفت: از موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که میفرمود: ان ابنی علیّاً مَقتُولٌ بالسّم مَدفُونٌ اِلی جَنبِ هارُون بِطُوس مَن زارَه کَمَن زارَ رَسُول الله [۱۴]؛ پسرم علی را با سم مظلومانه به قتل می رسانند و او در جنب قبر هارون در طوس مدفون می شود، کسی که او را زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا را زیارت نموده است. همچنین دسته ای از روایات از خود امام رضا علیه السلام نقل شده که در آنها از شهادت خود به دست مامون و از دفنش در طوس کنار قبر هارون خبر داده است، از جمله: اباصلت هروی گفت: شنیدم از امام رضا علیه السلام که می فرمود: به خدا نیست از ما ائمه احدی، مگر این که کشته یا شهید می شود. عرض شد: ای فرزند رسول خدا، پس ترا چه کسی به قتل می رساند؟ فرمود: بدترین مخلوق خدا در زمان خودم مرا به زهر می کشد، و سپس در یک خانه تباه شده در دیار غربت دفن می کنند. آگاه باشید هر کس مرا در غربتم زیارت کند خداوند به او اجر صدهزار شهید و صدهزار صدیق و صدهزار حج و عمره کننده و صدهزار جهادگر می نویسد و در زمره ما محشور می گردد و در بالاترین درجات بهشت رفیق ما قرار داده می شود.[۱۵] .

نحوهٔ شهادت

گزارش‌های متفاوتی در خصوص نحوهٔ شهادت امام رضا در دست است. سید جعفر مرتضی عاملی درگذشت: ۱۴۴۱ق تاریخ‌ پژوه، نوشته است عالمان شیعه، به‌جز اندکی، اتفاق‌نظر دارند که امام رضا به‌ دستور مأمون به شهادت رسیده است. همچنین بسیاری از عالمان و مورخان اهل‌سنت هم معتقدند یا بیشتر احتمال می‌دهند که او به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است.[۷۳] . برپایهٔ کتاب تاریخ یعقوبی تألیف: قرن۳ق ، مأمون از مرو به قصد رفتن به بغداد خارج شد و امام رضا را که ولیعهدش بود با خود همراه کرد.[۷۴] وقتی به طوس رسیدند، امام رضا بیمار شد و پس از سه روز، در قریه ‌ای به نام نوقان درگذشت. همو می‌نویسد گفته شده علی بن هشام سردار مأمون، با انار امام را مسموم کرد.[۷۵] طبری، تاریخ‌ نگار اهل‌سنت هم در تاریخش تألیف: ۳۰۳ق صرفاً گزارش کرده که امام در حال خوردن انگور بود که ناگهان جان باخت.[۷۶] . شیخ مفید متکلم و فقیه شیعه، در تصحیح‌الاعتقاد، با تردید، از کشته ‌شدن امام رضا سخن گفته است؛ اما احتمال کشته ‌شدن او را قوی دانسته است؛[۷۷] اما در کتاب دیگرش، الارشاد، روایتی نقل کرده که طبق آن، امام رضا، به ‌دستور مأمون با آب انار مسموم شده است.[۷۸] شیخ صدوق هم روایاتی نقل کرده که برپایهٔ آن‌ها مأمون امام رضا را به‌ وسیلهٔ انگور[۷۹] یا انار[۸۰] یا با هردو[۸۱] مسموم کرده است. برای اثبات شهادت او به روایت ما منّا إلا مقتولٌ شهیدٌ که بر شهادت همه ائمه دلالت دارد[۸۲] نیز استناد می‌شود.[۸۳]

غسل و تدفین پیکر مطهر امام

صاحب بحار الانوار به نقل از امالى شیخ صدوق و عیون اخبار الرضا نقل می کند که: ابا صلت گفت در خدمت حضرت رضا علیه السّلام بودم فرمود داخل این قبه‌‌ اى که هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاک بردار بیاور. داخل قبه شدم و خاک را آوردم ملاحظه فرمود گفت این قسمت از خاک را که مربوط به طرف راست است بمن بده، تقدیم کردم، بو کشیده ریخت، فرمود در اینجا می خواهند برایم قبر حفر کنند، سنگى پدیدار خواهد شد که اگر تمام کلنگهاى خراسان را جمع کنند نمی‌توانند آن را بردارند. در مورد خاکى که از پائین پا و بالاى سر آورده بودم همین فرمایش را تکرار نمود... پس از آن فرمود: فردا می روم پیش این نابکار، وقتى خارج شدم اگر سرم پوشیده نبود با من حرف بزن جواب می دهم، چنانچه سرم پوشیده بود با من صحبت مکن. ابا صلت گفت: صبحگاه فردا لباس پوشید در محراب بانتظار نشست، در این موقع غلام مأمون وارد شده گفت امیر المؤمنین شما را مى‌خواهد، کفش پوشیده از جاى حرکت نمود و رفت، منهم از پى آن جناب رفتم تا وارد بر مأمون شد، جلو مأمون ظرفى از انگور و چند ظرف دیگر از میوه ‌هاى مختلف بود، یک خوشه انگور بدست داشت که مقدارى از آن را خورده بود همین که چشمش بحضرت رضا افتاد از جاى حرکت کرده او را در بغل گرفت و پیشانیش را بوسید و آن جناب را پهلوى خود نشانید. امام فرمود انگور خوب انگور بهشتى است. مأمون درخواست کرد از آن انگور بخورد، فرمود مرا معاف دار، گفت ممکن نیست، شاید بمن اطمینان ندارى. مأمون خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد و براى مرتبه دوم بدست حضرت رضا علیه السّلام داد، آن جناب سه دانه از انگور خورد به گوشه‌ اى پرت کرده از جاى حرکت نمود. مأمون گفت: کجا میروى؟ فرمود: به جایى که فرستادى! وقتى خارج شد عبا را بر سر کشیده بود چیزى عرض نکردم تا داخل خانه شد، دستور داد درها را ببندم، در رختخواب خوابید، من با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم. در همین موقع مشاهده کردم جوانى خوش روى با موى‌هاى مجعد شبیه بحضرت رضا علیه السّلام وارد شد، پیش رفته عرض کردم از کجا آمدى، درها که بسته بود؟ فرمود کسى که مرا از مدینه در این ساعت بطوس آورده از درهاى بسته نیز داخلم کرده. گفتم: شما کیستى؟ "فقال انا حجة اللَّه علیک یا ابا صلت انا محمد بن علی" پس به طرف اطاق علی بن موسى الرضا علیه السّلام رفت به من نیز فرمود: وارد شوم. همین که چشم حضرت رضا علیه السّلام به او افتاد فرزندش را در آغوش گرفت و بسینه چسبانید پیشانیش را بوسید و بجانب خود کشانید. امام جواد پیوسته پدر را مى‌‌بوسید و آرام با او سخنانى می گفت که من نفهمیدم. در این هنگام کفى بر دهان حضرت رضا علیه السّلام آشکار شد، حضرت جواد آن کف را مکید... در این موقع حضرت رضا علیه السّلام از دنیا رفت. حضرت جواد فرمود: ابا صلت حرکت کن از انبار تخت بیاور با آب، تا پدرم را غسل دهم. عرض کردم: در انبار تخت و آب نیست، فرمود هر چه می گویم بجاى آور، داخل انبار شدم تخت و آب بود بیرون آوردم دامن بکمر زدم تا امام را غسل دهم. فرمود تو یک طرف برو کسى هست که بمن کمک کند. حضرت رضا را غسل داد. باز فرمود داخل انبار شو زنبیلى که در آن کفن و حنوط پدرم هست بیاور. وارد شدم زنبیلى دیدم که قبلا در آنجا ندیده بودم، آوردم خدمت ایشان، پدر خود را کفن کرد و بر بدنش نماز خواند... مأمون و غلامان با گریه داخل شدند. گریبان چاک زد و بر سر خود میزد با صداى بلند می گفت: آه آقاى من ترا از دست دادم، کنار بستر حضرت رضا نشست و دستور داد برایش قبر بکنند. تمام آنچه حضرت رضا فرموده بود آشکار گردید. خواست قبر پدرش را قبله قبر حضرت رضا قرار دهد، یکى از اطرافیان گفت مگر نمیگوئى این شخص امام است؟ جواب داد چرا، گفت باید قبر او جلو باشد، دستور داد در طرف قبله قبر بکنند... .[۱۶] . پس از شهادت امام رضا علیه السّلام، مأمون، او را در بقعه هارونیه در روستای سناباد، دفن کرد. امروزه حرم حضرت رضا علیه السّلام، در شهر مشهد مقدس واقع است.

مراسم دفن امام رضاعلیه السلام

پس از درگذشت علی بن موسی الرّضا، پیکرش را در سمت بالاسرِ قبرِ هارون دفن کردند. به ‌گزارش شیخ صدوق، محدث شیعه، علی بن موسی الرّضا در سفر بازگشتش از مرو، هنگام ورود به سناباد و بر سر قبر هارون، به هَرثَمَة بن اَعیَن خبر دفن شدنش در بالاسرِ هارون را داد. سپس از نیت مأمون برای دفن پیکرش در کنار هارون پرده برداشت و به هرثمه اطمینان داد که پایینِ پا و پشت سرِ هارون به‌خاطر سختی، زمین شکافته نمی‌شود و مأمون مجبور است که او را در بالاسرِ هارون دفن کند. بنابر روایت دیگری از شیخ صدوق، در عیون اخبار الرّضا، به ‌نقل از هرثمه، بعد از آنکه وی مسموم شد، فرزندش، محمد بن علی، که پیش از آن در مدینه بود به ‌صورتِ معجزه‌ گونه ‌ای به خراسان آمد و پدرش را پیش از تغسیل و تکفین مأمون، غسل و کفن نمود.[۱۷۴] مأمون به ‌مدت یک روز، درگذشت علی بن موسی الرّضا را از مردم مخفی کرد و در روز بعد، پس از اطلاع مردم از درگذشت علی بن موسی الرّضا و اجتماع و اعتراضشان، از محمد بن جعفر خواست تا مردم را پراکنده کند. سپس دستور داد تا شبانه او را دفن نمایند.[۱۷۵] .


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴ | 11:25 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

حرم امام رضا علیه السلام

حرم امام رضا پیش از دفن علی بن موسی الرّضا در سناباد، «قُبّهٔ هارونی» بوده ‌است.[۱۷۶] پس از دفن علی بن موسی، آبادانی آنجا شتاب گرفت و سامانیان اقدام به ساخت بناهایی در آنجا کردند.[۱۷۷] در دورهٔ غَزنَویان، ساختمان و قُبّهٔ جدیدی بر آن مقبره ساخته شد[۱۷۸] و این ساخت و سازها تا دورهٔ صَفَویان ادامه داشت و در حکومت صفویان به اوج خود رسید. توسعهٔ آرامگاه در عصر افشاریان با طلاکاری ایوان صحن ادامه داشت. در دورهٔ قاجاریان، ضریح جدیدی برای بقعه ساخته شد. در دوران سلطنت پهلوی، بیشتر تلاش‌ها معطوف به بازسازی، ترمیم و تغییر کاربری‌های بخش‌های مختلف حرم شد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، طرح‌های مختلفی در توسعهٔ حرم اجرا شد و بیشترین حجم توسعه مربوط به این دوران بوده ‌است.[۱۷۹]

پس از شهادت امام رضا(ع)، مأمون، او را در باغ یا دارالامارهٔ حُمَید بن قَحطَبهٔ طائی از فرماندهان عباسی، نزدیک روستای سناباد دفن کرد. پیش از آن، هارون‌ خلیفهٔ عباسی، پدر مأمون در آنجا دفن شده بود و ازاین‌رو به بقعهٔ هارونیه شهرت داشت.[۸۴] امام رضا تنهاامامی است که در ایران دفن شده است.[۸۵] . نوشته ‌اند در طول قرن‌ها، مزار امام رضا موردعلاقهٔ همه مسلمانان مناطق خراسان بوده و افزون بر شیعیان، اهل‌سنت نیز به زیارت او می‌رفتند.[۸۶] . آرامگاه امام رضا به ‌تدریج به یکی از زیارتگاه‌های جهان اسلام و به ‌ویژه شیعه تبدیل شد. زیارت امام رضا یکی از باورهای مهم در زندگی مردم است. محل دفن امام رضا به مَشهدُالرّضا شهرت یافت و امروزه شهر مشهد نامیده می‌شود. می‌گویند به‌ علت استقبال فراوان به زیارت امام رضا، شهر مشهد دومین شهر زیارتی جهان شناخته می‌شود.[۸۷]

امام رضا(ع) تنها امام از امامان شیعه است که در ایران دفن شده است.[۶۶] رسول جعفریان آمدن امام رضا به ایران را یکی از عوامل گسترش شیعه در این کشور می‌داند. او از شیخ صدوق نقل می‌کند که امام رضا در مسیر حرکتش از مدینه به مرو، در هر شهری از ایران که اقامت می‌گزید، مردم سراغش می‌آمدند و سؤالاتشان را از او می‌پرسیدند و امام رضا(ع) پاسخ آن‌ها را براساس احادیثی می‌داد که راویانِ سندشان امامان پیش از او تا امام علی علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه وآله بودند و همین ارجاع به امامان، از عوامل توسعهٔ تفکر شیعی بود.[۶۷] . به‌ گفته وی، وجود امام در خراسان باعث آشنایی بیشتر مردم با شخصیت او به‌عنوان امام شیعیان شد و همین، علاقمندان شیعه را روزبه ‌روز بیشتر کرد. او، جایگاه علمی امام و علوی‌ بودن او را مهم‌ترین عامل در توسعهٔ مذهب شیعه در ایران می‌شمارد.[۶۸] . همچنین شرکت امام در مناظراتی که مأمون میان امام و مخالفانش در زمینه‌های امامت و نبوت برپا می‌کرد و برتری امام در آن‌ها شخصیت علمی امام را به مردم نشان می‌داد. یکی از شواهد در این زمینه حدیثی است که شیخ صدوق نقل کرده و طبق آن، به مأمون خبر دادند امام رضا جلسات کلامی برگزار می‌کند و مردم جذب او شده‌اند و مأمون دستور داد مردم را از جلسه امام بیرون کنند.[۶۹] . در شهرها و مناطق مختلف ایران، بناهایی همچون مسجد و حمام و قدمگاه، به ‌نام امام رضا نام‌ گذاری شده که محل استقرار او در مسیر حرکتش به مرو بوده و جعفریان این را از شواهد تأثیر آمدن امام رضا(ع) به ایران در گسترش شیعه در این کشور می‌داند.[۷۰] از جملهٔ این بناها مسجد امام رضا در شهر اهواز، قدمگاه‌های منسوب به او در شهرهای مختلف همچون شوشتر، دزفول، یزد، دامغان و نیشابور و نیز حمام رضا در نیشابور است.[۷۱] او می‌نویسد هرچند ارتباط برخی از این مکان‌ها با امام رضا ممکن است درست نباشد، علاقهٔ شیعی مردم ایران را نشان می‌دهد.[۷۲] .

باغی که مدفن ثامن‌الحجج (ع) شد

حضرت امام رضا عليه السلام در سفر خراسان از راه سناباد بمرو وارد شدند، سناباد باغ ييلاقي بوده که بزرگترين و آبادترين [بوستان بسيار بزرگي بود که مخصوص پذيرايي از رجال و بزرگان آن زمان بود.[ و مجهّزترين باغ مسکوني آن جا همان باغ بود. که قصر اسکندري يا مقبره ي پدر مأمون عبّاسي درآن قرار داشت. حميد بن قحطبه استاندار طوس ساکن اين باغ ييلاقي بود در اين باغ از مسافران رسمي و مهّم پذيرايي مي نمودند و به همين جهت از امام رضا عليه السلام هم دراين باغ بزرگ پذيرايي شد. امام لباس خود را براي شستشو به خادمي دادند. حِرز يا قرآني به خطّ مبارک خودشان در جـيب ايشان بود خـادم آن را نزد حميد بن قحطبه آورد، حميد خواستار آن قرآن شد و سخت شيفته ي آن گـرديد، درخواست خريد آن را از آن حضرت نمود. امام عليه السلام فرمودند: به قيمت همين باغ، حميد قبول کرد و باغ را داد و قرآن راگرفت، همان شب حضرت پس از معامله دستور دادند درختان باغ قطع شود و تصّرف مالکانه نمودند صبح حميد پشيمان شد امام رضا عليه السلام فرمودند: اگر باغ به صورت اوّل است باغ ازآن تو، وقتي که حميد به باغ رفت با درختان قطع شده مواجه شد به دين جهت "باغ قطعگاه " ناميده شد. امام فرمودند: من اين باغ را به تو بر مي گردانم به يک شرط وآن اين که از زّوار من پذيرايي کني، و حِرْز يا آن قرآن را به حميد بن قحطبه بخشيدند و باغ را نيز در اختيارش گذاشتند حميد شرط امام را قبول نمود. پس از آن امام عليه السلام از سناباد به طرف مرو حرکت کردند. (منبع: کتاب دانستنیهای حضرت رضا(ع) . حضرت به توس و سناباد به خانه قحطبه طائی - داخل قبه ای که هارون در آن دفن شده بود - وارد شد و با دست مبارک یک قسمت از زمین را خط کشید و فرمود این مکان دفن من است.

مزار (بقعه) علی بن موسی‌الرضا

مزار (بقعه) علی بن موسی‌الرضا در بالای سر مزار هارون در زیر گنبد بخش مرکزی و اصلی مجموعه آستان قدس درواقع شده است. ابن بطوطه در سفرنامهٔ خود (روضات‌الجنات) صندوقی‌هایی که بر روی مزار هارون و علی بن موسی الرضا بوده است را شرح داده است و تا اوایل سده ۸ هجری قمری صورت قبر (سنگ قبر) هارون موجود بوده و پس از تسخیر شهر طوس و سناباد توسط سربداران صورت قبر هارون به کلی محو شده است. در سال ۱۹۳ هجری قمری هارون درگذشت و وی را دقیقاً در زیر قبه در مرکز بنا دفن کردند و پس از ۱۰ سال علی بن موسی‌الرضا را در بخش غربی در بالای سر هارون دفن کردند که مزار وی به صفهٔ غربی نزدیک بود. پس از نصب جعبه و ضریح تنگنایی به عرض ۸۵ سانتی‌متر در بخش غربی بنا به وجود آمد و حرکت زائرین را محدود ساخت. در سال ۱۳۴۴ دیوارهٔ غربی بنا که وزن گنبد بر روی آن قرار داشت و ضخامت حدودی ۳ متر داشت را با نهایت مهارت تراشیدند و ۲ متر از آن را عرصهٔ درونی حرم افزودند که در نهایت تنگنای ذکر که در بالای سر مزار قرار داشت به ۳٫۵ متر رسید و افزون بر آن یک دهانهٔ بزرگ به عرض ۴ متر در دو طرف آن دو گذرگاه کوچک هر یک به عرض ۱٫۷ متر بین بنای حرم و مسجد بالاسر احداث گردید.[۱]

توس و سناباد

توس کلمه ای است که با از بین رفتن شهر مزبور به دست لشکریان مغول وجود خارجی خود را از دست داده است هر جا فعلاً ذکری از این کلمه میشود به اعتبار سابق شهرستانی است که فعلاً مشهد نامیده میشود و قبل از تاخت و تاز مغول شهرستان توس خوانده میشد و نوغان یکی از توابع آن به شمار می رفت. شهر قدیم توس در قرن چهارم میلادی خراب گردیده است؛ از دیوار باروی آن قسمتهایی باقی مانده است که فعلاً اثر مهم آن آرامگاه فردوسی یعنی شهر قدیمی توس است که تا مشهد پنج فرسخ (۳۰ کیلومتر) فاصله دارد. بنابراین معلوم میشود که عظمت شهر مشهد بعد از مغول آغاز میشود و از آن تاریخ به بعد به صورت شهر درآمده و تا امروز به طور روزافزون توسعه یافته است. از آنجا به توس و سناباد به خانه قحطبه طائی - داخل قبه ای که هارون در آن دفن شده بود - وارد شد و با دست مبارک یک قسمت از زمین را خط کشید و فرمود این مکان دفن من است. سَيَجْعَل الله هذا المكان مختلف شیعتی و اهل محبتی، والله ما يزورنی منهم زائر و لا يسلّم عَلَى منهم مسلّم، إلا وجب له غفران الله و رحمته بشفاعتنا اهل البيت. خداوند بزودی این مکان را محل رفت و آمد شیعیان و دوستان من خواهد گردانید به خدا سوگند هر که مرا زیارت کند و به من سلام دهد، مشمول مغفرت و رحمت پروردگار خواهد شد به واسطه شفاعت ما اهل بيت. پس از آن چند رکعت نمار خواند و دعاهایی نمود و سجده ای طولانی کرد پانصد مرتبه در آن سجده ذکر گفت سپس ا از آنجا خارج شد. )بحار الانوار، ص ۱۲۵) . اعتماد السطنه درباره برج و باروی شهر با عظمت توس فصلی مفصل نگاشته است. دیوار اطراف خندق شهر - که با روی شهر نامیده می شده – ۱۰۶ برج داشته است و دروازه در مدخل شهر همین بارو است که خیام در رباعی خود آورده : مرغی دیدم نشسته بر باره توس - در پیش نهاده كله كيكاووس ... با کله همی گفت که افسوس افسوس - کو بانگ جرسها و چه شد ناله کوس؟ . توس قدیم را توس بن نوذر بنا کرده و آن دو شهر نزدیک به هم به نام طابران و نوغان بوده که هزار دهکده داشته است. خانه حمید بن قحطبه در توس یک میل مربع است و قبر علی بن موسی الرضاء الليل وقبر هارون الرشید در باغی از باغهای حمید بن قحطبه است (اقتباس از ص ۱۸۶، ج ۱، مطلع الشمس) . فاصله بین سناباد و نوغان بسیار کم بود؛ به طوری که در کشف الغمه نقل می کند، زنی که با مداد از سناباد برای خدمتکاری زوار به حرم مطهر حضرت رضا می آمد شامگاه که درب حرم بسته میشد به سناباد بر می گشت)بحار الانوار، ج ۴۸) . على بن موسى الرضا در سفر به خراسان از راه سناباد به مرو وارد شد. سناباد باغی ییلاقی بود که بزرگترین و آبادترین و با وسیله ترین باغ مسکونی آن همان باغی بود که قصر اسکندر یا قبه هارونی در آن قرار داشت. حميد بن قحطبه استاندار ،توس در این باغ ییلاقی سکونت داشت؛ و بنا به رسم و سنن عادی اجتماعات از هر مسافر رسمی و محبوب در بهترین جاهای مسکونی و عمارات خوب هر ده و قصبه پذیرایی می شد؛ تا به سر منزل مقصود برسد. این سنت درباره حضرت رضاء هم اجرا شد. امام با مهمانداران و همراهان و مسافران قافله مدینه در عبور از توس به مرو و سناباد، در کاخ ییلاقی حمید پذیرایی شدند . در سناباد حضرت رضا ، لباس خود را که حرز یا قرآن دستنویس خود در جیبش بود برای شستن به خادم داد خادم آن را نزد حمید آورد؛ حمید عاشق و خواستار آن حرز گردید؛ خواست آن را از امام الا بخرد، امام فرمود: به قیمت همین باغ. باغ دارای چند عمارت بود یکی قبه هارونی که محل قبر بود و دیگری ساختمان آسایشگاه حمید که محل پذیرایی آن حضرت بود. حمید، قرآن را در مقابل باغ هدیه نمود امام همان شب پس از معامله دستور داد درختان باغ را قطع کنند و بدین وسیله تصرف مالکانه نمود. حمید صبح روز بعد پشیمان شد. حضرت رضا ع فرمود: اگر باغ به حال اولیه است از آن توباشد. وقتی که حمید به باغ رفت دید درختان قطع شده اند؛ بدین جهت آنجا قطعگاه نامیده شد. امام علی فرمود: این باغ را به شرط اینکه فقط محل پذیرایی زوار من باشد به تو بر می گردانم. حمید پذیرفت؛ امام الله آن حرز یا قرآن را به حمید بخشید و باغ را هم با همان شرط بدو برگردانید و دو روز بعد از سناباد به طرف مرو حرکت کرد(نقل از زندگی حضرت رضا به قلم عماد زاده)

نقش حُمید در بازی‌های سیاسی عباسیان

حُمَید بن قُحطَبه طایی طوسی متعلق به خاندانی بود که در قرن اول هجری، از یمن به کوفه و از آنجا به خراسان هجرت کردند. قحطبه، پدر حُمَید و حسن، برادر وی، از همان ابتدای فعالیت ابومسلم خراسانی در شمال شرقی ایران برای شکل دادن قیام علیه حکومت اموی، همراه وی بودند. آن‌ها هم مانند ابومسلم، از اسرار قیام عباسیان و فریب آن‌ها برای بدست آوردن قدرت آگاهی داشتند. حُمید در تمام این مدت همراه و همگام ابومسلم بود و در این فریبکاری، نقش جدی داشت. او در زمره ۷۲ نفر معتمدان ویژه سفاح، نخستین خلیفه عباسی قرار گرفت. حُمید در فتح اصفهان و نهاوند توسط عباسیان، فرمانده سپاه آنان بود و در فتح دمشق و کشتن مروان حمار، آخرین خلیفه اموی، نقشی اساسی و مهم داشت. او به دلیل همین خدمات، از سوی خلفای عباسی به امارت عراق و موصل منصوب شد و مدتی را هم در مصر به عنوان حاکم عباسی فرمانروایی کرد. پس از قیام علویان در مدینه، با فرماندهی محمد بن عبدالله مشهور به «نفس زکیه» و از نوادگان امام حسن مجتبی(ع)، حُمید در سرکوب آن قیام شرکت کرد و طبق روایتی، شخصاً نفس زکیه را به قتل رساند و از این طریق، محبوبیت بیشتری نزد خلیفه عباسی بدست آورد.

حاکمیت حُمید بر خراسان

پس از این اتفاقات، منصور دوانیقی، دومین خلیفه عباسی، حمید بن قحطبه را به عنوان حاکم خراسان منصوب کرد و او را به زادگاهش در طوس فرستاد. حکومت حمید بر خراسان، البته با دردسرهای فراوانی همراه بود. در زمان او، قیام "المقنع" آغاز شد؛ قیامی که ظاهراً به خونخواهی ابومسلم شکل گرفت و توسط مردی به نام حکیم بن هاشم هدایت می‌شد؛ شخصی که پس از شروع قیام ادعای پیغمبری و الوهیت هم کرد و شورش او به سرعت سراسر خراسان را فراگرفت. تلاش‌های حمید بن قحطبه برای سرکوب این شورش، راه به جایی نبرد و او در حالی که طرفداران "المقنع" به قتل و غارت در خراسان مشغول بودند، در سال ۱۵۹ق و در دوران حکومت مهدی عباسی، در طوس درگذشت و طومار زند گی ‌اش در هم پیچیده شد. بعدها عبدالله پسر حمید بن قحطبه، از جانب خلفای عباسی به حکومت طوس رسید و در دوران هارون و مأمون عباسی، حاکم این منطقه بود و واقعه شهادت امام رضا(ع( در زمان حکومت وی بر این منطقه اتفاق افتاد.

ساخته شدن دار حُمید

خاندان قحطبه به دلیل همراهی با عباسیان و تلاش در مسیر به قدرت رساندن آن‌ها، صاحب مال و اموال فراوان شدند. حُمید بن قحطبه در بغداد قصری بسیار بزرگ برای خودش ساخت که تا چند قرن پس از مرگ او، به «ربض حُمید» مشهور بود. وی در زادگاهش، طوس نیز به ساخت بناهای مجلل برای خود پرداخت و از آنجا که منطقه میان نوغان و سناباد را از نظر آب و هوا و موقعیت جغرافیایی، ممتاز تشخیص داده بود، به ساخت عمارت‌هایی در آن مبادرت ورزید. بر پایه گزارش مورخان، در این منطقه چند ساختمان مجلل که برخی تعداد آن‌ها را ۱۱ ساختمان دانسته ‌اند، با دستور حمید بن قحطبه بنا شد. هنگامی که هارون عباسی برای سرکوب قیام خراسانیان به این منطقه لشکر کشید، به دلیل بیماری در یکی از همین کاخ‌ها بستری شد و پس از مرگ، او را در سرداب آن مکان دفن کردند. سال‌ها بعد، مأمون پس از ارتکاب جنایت نابخشودنی به شهادت رساندن حضرت ثامن‌الحجج(ع)، از باب عوام‌فریبی و مخفی کردن دست خود در آن جنایت هولناک، دستور داد پیکر مطهر امام رضا(ع) را در همان سردابی دفن کنند که قبر پدرش در آن قرار داشت. البته روایت شده است که امام رضا (ع) در ابتدای ورود به طوس در باغ حمید بن قحطبه ساکن شده و آنجا را از وی خریداری کردند.

فهرست اصحاب امام رضا علیه السلام

شیخ طوسی در کتاب رجالش، نام حدود ۳۲۰ نفر را به‌عنوان اصحاب امام رضا(ع) ذکر کرده است.[۸۸] در برخی دیگر از منابع، رقم‌های دیگری در این زمینه ذکر شده است.[۸۹] محمد مهدی نجف، در کتاب اَلجامعُ لِرُواةِ اَصحابِ الامامِ الرّضا، از منابع مختلف شیعه، نام ۸۳۱ نفر را به‌ عنوان راوی و اصحاب امام رضا(ع) گرد آورده است.[۹۰] برخی از اصحاب وی، به‌ نقل شیخ طوسی عبارت‌ اند از : یونس بن عبدالرحمن = صفوان بن یحیی = محمد بن ابی‌عمیر = عبدالله بن مغیره = حسن بن محبوب = احمد بن ابی نصر بزنطی = حماد بن عثمان = احمد بن محمد بن عیسی اشعری = اسحاق بن موسی بن جعفر = ابراهیم بن هاشم قمی = علی بن مهزیار اهوازی = زکریا بن آدم = زکریا بن ادریس اشعری قمی = دعبل خزاعی = علی بن اسماعیل میثمی = ریان بن صلت.[۹۱] . محمد بن عمر کَشّی، از رجالیان شیعه در قرن چهارم قمری، شش تن از اصحاب امام رضا علیه السلام را جزو اصحاب اِجماع دانسته که بدین شرح‌ اند: یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، اِبن‌اَبی‌عُمَیر، عبدالله بن مُغَیره، حسن بن محبوب و احمد بن اَبی‌نصر بَزَنطی.[۹۲] .

مناظرات امام رضا(ع)

به‌گفته رسول جعفریان، در دورهٔ امام رضا(ع) مباحث کلامی میان مسلمانان بسیار گسترش یافته بود و میان گروه‌های مختلف فکری اختلاف ‌نظر بسیار وجود داشت. خلفای عباسی هم، به ‌ویژه مأمون، وارد این مباحثات می‌شدند. به همین علت، بسیاری از روایاتی که از امام رضا(ع) نقل شده در زمینهٔ کلام است که به‌صورت پرسش‌وپاسخ و یا مناظره صورت گرفته است. مباحث مربوط به امامت، توحید، صفات خدا، و جبر و اختیار از جمله این مباحث بوده است.[۹۷] . پس از آمدن امام رضا(ع) به مرو، مأمون جلسات علمی متعددی با حضور عالمان مختلف برگزار می‌کرد و از امام رضا(ع) می‌خواست که در آن‌ها شرکت کند.[۹۸] در این جلسات، امام رضا مناظراتی با عالمان ادیان و مذاهب مختلف انجام داده که متنشان در کتاب‌های حدیثی شیعه، همچون کافی نوشتهٔ کلینی، توحید و عُیونُ اَخبارِ الرِّضا نوشتهٔ شیخ صدوق و احتجاج نوشتهٔ احمد بن علی طَبرسی آمده است. برخی از این مناظرات بدین شرح ‌اند: مناظره دربارهٔ توحید؛[۹۹] = مناظره با سلیمان مَرْوزی دربارهٔ بِدا و ارادهٔ خدا؛[۱۰۰] = مناظره با ابوقُرّه دربارهٔ جسم‌بودن یا نبودن خدا؛[۱۰۱] = مناظره با جاثَلیق نصرانی دربارهٔ نبوت پیامبر اسلام(ص) و بشربودن عیسای نبی؛[۱۰۲] = مناظره با رأس‌الجالوت دربارهٔ نبوت پیامبر اکرم(ص)؛[۱۰۳] = مناظره با عالم زرتشتی دربارهٔ اثبات نبوّت حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد(ص)؛[۱۰۴] = مناظره با عِمران صابی دربارهٔ وجود خدا و صفات او.[۱۰۵] = از شیخ صدوق نقل می‌کنند که هدف مأمون از برپایی این جلسات مناظره آن بود که امام رضا(ع) در تقابل با بزرگان فرقه‌های مختلف شکست بخورد و منزلت علمی و اجتماعی‌اش تضعیف شود؛ اما هرکه با امام رضا(ع) مناظره می‌کرد، در نهایت، به منزلت علمی وی اقرار می‌نمود و استدلال او را می‌پذیرفت.[۱۰۶]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴ | 11:24 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

جایگاه امام رضا(ع) نزد اهل‌سنت

ابن‌حجر عَسقَلانی (۷۷۳–۸۵۲ق) محدث و تاریخ ‌نگار اهل‌ سنت نَسَب، علم و فضل امام رضا(ع) را ستوده[۱۰۷] و گفته او در‌حالی‌که بیست و چند سال بیشتر نداشت، در مسجدالنبی فتوا می‌داد[۱۰۸] یافعی از عالمان قرن هشتم قمری اهل‌سنت نیز از امام رضا(ع) با عنوان پیشوای «جلیل» و «مُعَظَّم» و یکی از امامان دوازده ‌گانه مذهب امامیه یاد کرده که مأمون میان خاندان بنی‌هاشم هیچ‌کس را بهتر و سزاوارتر به خلافت نیافت و با او بیعت کرد.[۱۰۹] . به ‌سخن رسول جعفریان، حاکم نیشابوری، محدث و فقیه شافعی‌مذهب در قرن چهارم قمری، کتابی با عنوان «مَفاخِرُالرِّضا» دربارهٔ امام رضا(ع) نوشته که از بین رفته و فقط بخش اندکی از آن در کتاب اَلثّاقِب فِی الْمَناقِب اثر اِبن‌حمزهٔ طوسی باقی مانده است.[۱۱۰] . او چند تن از عالمان اهل‌سنت را که تا قرن ششم به زیارت امام هشتم رفته‌اند، معرفی کرده است. از جملهٔ آن‌ها ابوبکر محمد بن خُزَیْمه، محدث مشهور اهل‌سنت در قرن سوم و چهارم هجری، ابوعلی ثقفی، از عالمان نیشابور، ابوحاتم محمد بن حبان بستی (درگذشت:‌ ۳۵۴)، محدث و رجال‌شناس، حاکم نیشابوری (۳۲۱-۴۰۵ق) محدث بنام، ابوالفضل بیهقی (۳۸۵-۴۷۰ق) مورخ برجستهٔ ایرانی و امام محمد غزالی عالم و عارف مشهور قرن پنجم.[۱۱۱] . گزارش‌هایی هم از عالمان اهل‌سنت در زمینهٔ زیارت امام رضا در دست است. مثلاً ابن‌حِبّان، محدث اهل‌سنت در قرن سوم و چهارم هجری گفته است که بارها به زیارت قبر علی بن موسی در مشهد می‌رفتم و با توسل به آن حضرت مشکلاتم برطرف می‌شد.[۱۱۲] ابن‌حجر عسقلانی هم گزارش کرده که ابوبکر محمد بن خُزَیْمه، فقیه، مفسر و محدث اهل‌سنت در قرن سوم و چهارم هجری، و ابوعلی ثقفی، از عالمان نیشابور، همراه دیگرانی از اهل‌سنت به زیارت قبر امام رضا(ع) رفته‌اند. راوی این حکایت به ابن‌حجر گفته است: «ابوبکر بن خزیمه چنان به بزرگداشت این بقعه و فروتنی و زاری نزد آن پرداخت که ما متحیر شدیم[۱۱۳]

آثار ادبی امام رضا(ع)

اشعار فراوانی دربارهٔ امام رضا(ع) سروده شده است.[۱۱۵] به‌ گفتهٔ نویسندگان کتاب مدایح رضوی در شعر فارسی، ظاهراً سنایی غزنوی، از شاعران قرن پنجم قمری، نخستین شاعری است که در مدح امام رضا(ع) شعر سروده است و اگر پیش از او نیز دراین‌باره سروده‌ای بوده، یا از بین رفته یا در دسترس نیست.[۱۱۶] قصیدهٔ زیر از آنِ اوست: دین را حرمی است در خراسان = دشوار تو را به محشر آسان ... از معجزه‌های شرع احمد = از حجت‌های دین یزدان ... همواره رهش مسیر حاجت = پیوسته درش مشیر غفران ... چون کعبه پر آدمی ز هر جای = چون عرش پر از فرشته هزمان ... هم فر فرشته کرده جلوه = هم روح وصی درو به جولان ... از رفعت او حریم، مشهد = از هیبت او شریف، بنیان ... از دور شده قرار زیرا = نزدیک بمانده دیده حیران ... از حرمت زائران راهش = فردوس فدای هر بیابان ... قرآن نه درو و او اولوالامر = دعوی نه و با بزرگ برهان ... ایمان نه و رستگار از او خلق = توبه نه و عذرهای عصیان ... از خاتم انبیا درو تن = از سید اوصیا درو جان ... آن بقعه شده به پیش فردوس = آن تربه به روضه کرده رضوان ... از جمله شرط‌های توحید = از حاصل اصل‌های ایمان ... زین معنی زاد در مدینه = این دعوی کرده در خراسان[۱۱۷]

به نظر آنان، تا زمان تیموریان و صفویان، اشعار درباره امام رضا(ع) اندک بود؛ اما از زمان صفویه فزونی یافت.[۱۱۸] در کتاب مدایح رضوی در شعر فارسی، قصیده‌ هایی از ۷۲ شاعر فارسی‌زبان[۱۱۹] در مدح امام رضا(ع) از سنایی غزنوی تا دوران معاصر گرد آورده شده است.[۱۲۰] قطعه ‌ای از بهشت اثر حبیب‌الله چایچیان متخلّص به حسان[۱۲۱] و با آل‌علی هرکه در افتاد ورافتاد اثر نسیم شمال، روحانی و شاعر دورهٔ مشروطیت، از جمله اشعار درباره امام هشتم است.[۱۲۲] قطعه‌ ای از بهشت چنین است:[۱۲۳]

آمدم ای شاه پناهم بده = خط امانی ز گناهم بده ... ای حرمت ملجأ درماندگان = دور مران از در و راهم بده ... ای گل بی‌خار گلستان عشق = قرب مکانی چو گیاهم بده ... لایق وصل تو که من نیستم = اِذن به یک لحظه نگاهم بده ... ای که حَریمت به‌مَثَل، کهرباست = شوق و سبک‌خیزی کاهم بده ... تا که ز عشق تو گدازم چو شمع = گرمی جان‌سوز به آهم بده ... لشکر شیطان به کمین من است = بی‌کسم ای شاه، پناهم بده ... از صف مژگان نگهی کن به من = با نظری یار و سپاهم بده ... در شب اول که به قبرم نهند = نور بدان شام سیاهم بده ... آنچه صلاح است برای حسان ... از تو اگر هم که نخواهم بده .

رمان‌هایی نیز درباره امام رضا(ع) نگارش شده که از آن جمله است: به بلندای آن ردا، از سید علی شجاعی؛ اقیانوس مشرق، از مجید پورولی کلشتری؛ و راز آن بوی شگفت، نوشتهٔ فریبا کلهر.[۱۲۴]

کتاب‌های منسوب به امام رضاعلیه السلام

رسالهٔ ذهبیه یا طب‌الرّضا از آثار منسوب به امام رضا علیه السلام به‌جز احادیثی که در کتاب‌های حدیثی، از امام رضا(ع) نقل شده، نگارش کتاب‌هایی نیز به خود وی نسبت داده شده که البته عالمان شیعه، در خصوص صحت انتساب بیشتر آن‌ها به او تردید دارند: طِبُّ‌الرّضا یا رسالهٔ ذهبیه: این کتاب در زمینهٔ پزشکی است. می‌گویند طب‌الرضا میان عالمان شیعه مشهور بوده و آن‌ها آن را قبول کرده‌اند.[۹۳] . صَحیفةُ الرّضا: این کتاب در زمینهٔ فقه است. بیشتر عالمان شیعه انتساب آن به امام رضا(ع) را تأیید نکرده ‌اند.[۹۴] . اَلفقهُ الرَّضوی: به‌ گفته سید محمدجواد فضل‌الله، بیشتر عالمان شیعه انتساب این کتاب به امام رضا(ع) را نپذیرفته ‌اند. البته در این میان، گروهی چون محمدباقر مجلسی، محمدتقی مجلسی، بحرالعلوم، یوسف بَحرانی معروف به صاحبْ‌حَدائِق و محدث نوری آن را نوشتهٔ امام رضا می‌دانند.[۹۵] . مَحضُ الاسلام و شَرائِعُ الدّین: این کتاب را شیخ صدوق از فضل بن شاذان نقل کرده است؛ اما به‌خاطر ثقه ‌نبودن راویان سند آن و همچنین وجود مطالبی در آن که مخالف احکام مسلم فقهی است، می‌گویند اطمینانی به صدور این کتاب از امام رضا نیست.[۹۶]

زمینهٔ تاریخی شهادت امام رضاعلیه السلام

فرزندان عبدالله بن عباس در طول مرحلهٔ دعوت عباسی به گسترش و تعمیم آرمان مبارزهٔ ضد اموی برای گزینش یک رهبرِ هاشمی با شعار «اَلرِّضا مِنْ آلِ مُحَمَّد»، بدون مشخص کردن شخص یا شاخهٔ نامزد خلافت — چه عباسی و چه علویاقدام کردند. نام جنبش «هاشمیه» با ارجاع به خاندانِ گسترده ‌تر بنی‌هاشم سبب شد عباسیان بتوانند در منزلت با اهل بیت شراکت جویند. سپس، با گسترش جنبش سیاه‌جامگان اقدام به قیام علیه سلسلهٔ امویان کردند و در سال ۱۳۲ ه‍.ق/۷۵۰ م خلافت عباسیان را مستقر نمودند. خلیفهٔ دوم عباسی، ابوجعفر منصور حک. ۱۳۶–۱۵۸ ه‍.ق/۷۵۴–۷۷۵ م بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، برای باقی ماندنِ خلافت در خط خانواده ‌اش، طیف وسیعی از رقبا و مخالفان را به اطاعت از خود وادار یا حذف کرد. با این‌حال، اعتبار خلافت وی توسط شاخهٔ علویِ خاندان بنی‌هاشمبه‌ عنوان قانونی‌ ترین وارثان خلافت که نزدیک‌ترین پیوند خویشاوندی با پیامبر را داشتند — مورد چالش قرار گرفت.[۱] منصور پس از تحکیم رهبری سیاسی ‌اش، زمینه ‌سازی پایه‌ های دولت جدید عباسی را آغاز کرد. وی ادعاهای اعتقادی تازه‌ ای در مورد جایگاه خلفای عباسی به‌عنوان امامان و نمایندگان حکومت الهی ارائه کرد. خلفای عباسی به‌عنوان اعضای مقدس خانوادهٔ پیامبر، به‌عنوان حافظ ایمان اسلامی و به‌عنوان تنها حاکمانی که تداوم‌بخش آرمان سلطنتی ایرانی بودند، حکمرانی می‌کردند.[۲] . هارونُ الرَّشید حک. ۱۷۰–۱۹۳ ه‍.ق/۷۸۶–۸۰۹ م ، این دولت را به اوج قدرت خود رساند و توانست تا جلوهٔ سلطنتِ عباسی را تثبیت کند.[۳] هارون که با چالش جانشینی مواجه بود، امین را به‌عنوان جانشینِ اصلی خود تعیین و مأمون را نیز به‌عنوان جانشین امین منصوب کرد و سرزمین‌های خلافت عباسی را میان‌شان تقسیم نمود.[۴][۵] بنابراین، امین به‌عنوان خلیفه در بغداد مستقر شد و فقط در استان‌های غربی حکومت می‌کرد، درحالی‌که مأمون حاکم خودمختار ولایات شرقی بود.[۶] . پس از مرگ هارون در توس، امین در بغداد و مأمون در مرو حکومت خود را آغاز کردند. پس از مدتی، رقابت میان دو برادر به جنگ داخلی انجامید و هر یک مدعی خلافت کل قلمرو عباسیان شد. در نهایت پس از پنج سال اختلاف بین دو برادر، با محاصره و فتح بغداد و قتل امین، مأمون در سال ۱۹۸ ه‍.ق عهده‌دار خلافت بر کل قلمرو عباسی شد.[۷][۸] این، نخستین بار بود که یک خلیفهٔ عباسی با شدّت عمل سرنگون می‌شد؛ موضوعی که بی شک، اعتبار نهاد سلطنتی عباسی را به‌لرزه درآورد و چگونگی درک آن از سوی جامعهٔ اسلامی را تغییر داد. در طول چهار سال آینده، خشم مردم عراق نسبت به سیاست‌های عجیبِ مأمون افزایش یافت. در این زمان و در مناطق مختلف، شورش‌های گوناگونی صورت می‌گرفت. شورش در جنوب عراق و در کوفه به‌رهبری ابنِ طَباطَبا و با همکاری فرماندهِ سابق سپاه، اَبُوالسَّرایا در سال ۱۹۹ ه‍.ق/۸۱۵ م، بیش از پیش بر هرج و مرج افزود.[۹] زید بن موسی ملقب به «زَیْدُالنّار» در بَصره قیام کرد.[۱۰] یَمَن تحت شورش‌های مختلفِ علوی به ‌سر می‌بُرد. اولین بار ابراهیم بن موسی کاظم در فاصلهٔ سال‌های ۱۹۹ تا ۲۰۲ ه‍.ق/۸۱۴ تا ۸۱۷ م، در آنجا رهبری را به‌دست گرفت. حسین بن حسن بن علی معروف به ابنِ اَفطَس در مکّه قیام کرد. هنگامی که مأمون در ۲۰۱ ه‍.ق/۸۱۶ م تصمیم گرفت اقتدار مذهبی خویش را با تصاحب عنوانِ «خَلیفَةُ الله» و همزمان نامزدی علی بن موسی الرّضا به ولایتعهدی خلیفه و تغییر رنگ رسمی دولت عباسی از سیاه به سبز ارتقا دهد، عباسیان بغداد با مطرح کردن ابراهیم بن مَهدی به‌عنوان خلیفه، به وی پاسخ دادند و مأمون را به‌عنوان شاهزاده ‌ای که از سوی ایرانیان بازیچه شده بود، رد کردند.[۱۱] . از سوی دیگر، شیعیان بر مبنای تفسیرِ خاصی از تاریخ صدر اسلام و موضوع جانشینی محمد، نگرش خویش از «اسلام واقعی» را مبتنی بر برداشتِ متمایز از مرجعیت دینی که به اهلِ بیت پیامبر واگذار شده بود، ارائه دادند. تا پیش از انقلاب عباسی، تشیع در دو شاخه یا جریان اصلی کِیْسانیّه و امامیّه توسعه یافت که هر کدام تقسیمات درونی خود را داشتند؛ و سپس، جنبش شیعی دیگری به بنیان ‌گذاری زِیْدیّه منجر شد. شاخه یا جناحِ اصلیِ امامیه که بعدها به این نام نامگذاری شد، امامت را از طریق تنها پسر بازماندهٔ حسین بن علی، علی بن حسین زَیْنُ‌الْعابِدین دنبال کرد. بعد از تأسیس خلافت عباسیان، شیعیان «اهل بیت» را دقیق ‌تر تعریف کردند، به ‌طوری‌که علویانِ فاطمیهم حسنی و هم حسینیرا دربرگرفت. پیروزی عباسیان — که با شعار «الرضا من آل محمد» به میدان آمده بودند — سبب سرخوردگی شیعیان شد که همه انتظار داشتند تا یک علوی به‌جای یک عباسی موفق به خلافت شود. دشمنی میان عباسیان و علویان هنگامی برجسته شد که عباسیان بلافاصله پس از به قدرت رسیدن‌شان، شروع به آزار و اذیت بسیاری از حامیان سابق شیعه و علوی‌شان کردند و متعاقباً، سخنگویان تفسیری سنی از اسلام شدند. عهدشکنی عباسیان با ریشه‌های شیعیِ خود، سرانجام هنگامی تکمیل شد که خلیفهٔ سوم، مهدی، اعلام کرد که پیامبر عملاً عمویش، عبّاس بن عَبدُالْمُطَّلِب را به‌ جای علی بن ابی‌طالب به‌عنوان جانشین منصوب کرده ‌است. در همان زمان موسی کاظم، هفتمین امام شیعیان امامی، با بیعتِ اکثریتِ شیعیان امامی از جمله برجسته ‌ترین دانشمندان از اصحاب جعفر صادق مورد اقبال قرار گرفت. پس از قتل او، بسیاری از هوادارانش او را امامِ هفتم و آخرِ خود دانستند که به‌عنوان مَهدی باز خواهد گشت. این گروه از شیعیانِ امامی که جمعیت قابل ‌توجه دیگر در کوفه تشکیل دادند، به‌نام واقِفیّه شناخته شدند. بااین‌ حال، گروه دیگری از پیروان موسی کاظم، پسرش علی بن موسی الرّضا، را به‌عنوان امام جدیدشان تصدیق کردند که پس از آن، به ‌عنوان هشتمین امامِ شیعیان در نظر گرفته شد. شیعیانِ علی بن موسی الرّضا، خطّ امامت را در سه نسل دیگر در فرزندانش تا امام یازدهم ‌شان، حسن عَسکَری با اختلافات جزئی دنبال کردند.[۱۲] . دوران هارون و مأمون با اوج فعالیت نهضتِ ترجمه هم‌زمان بود. انگیزه‌ها و اهدافی که این انتقالِ عظیم فرهنگیِ دانش را تحت نظر خلفای نخستینِ عباسی و درباریان‌شان به‌ وجود آورد، به ‌عنوان پاسخی به نیازهای سلسلهٔ جدید در نظر گرفته می‌شوند. مباحثات مذهبی که پیروان کلیساهای مختلفِ مسیحی، ثَنَوی‌گرایانِ مانَوی، مَزدَکیان، یَهودیان و پیروان مذاهبِ مختلفِ اسلامی را گرد هم آورد. این ترجمه‌ها به استفاده از برهان‌های استدلالی و گفتگوهای منطقی به‌عنوان ابزار اصلی در میان مُتِکَلِّمان اولیه کمک کرد.[۱۳] .


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴ | 11:23 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

امام رضاعلیه السلام در عهد هارون

علی بن موسی الرّضا تا سال ۱۷۹ ه‍.ق که پدرش، موسَی بنِ جَعفَر، در مدینه می‌زیست، در همراهیَش به‌سر می‌بُرد. پس از دستگیری و انتقالِ موسی کاظم به عراق توسط هارون، اموال و دستورهای پدر به وی می‌رسید و رسیدگی به امور شیعیان و پرداخت طلب، به وکالت از پدرش توسط وی انجام می‌شد.[۴۴] با درگذشتِ موسی کاظم در زندان بغداد در رَجَبِ ۱۸۳ ه‍. ق، پسرش علی بن موسی بنابر وصیت پدر، وارث و جانشینش شد؛[۴۵] و ده سال اول از امامتش — از سال ۱۸۳ تا ۱۹۳ ه‍.ق — را در عهد هارون گذرانْد.[۴۶] به‌گفتهٔ مادلونگ، از میان برادران تنها علی بن موسی زمینِ صِریا را به ارث برد.[۴۷] صریا از آبادی‌های نزدیکِ مدینه بود که به‌دست موسی کاظم‌آباد شده بود. علی بن موسی در دوران امامتش در عهد هارون، در صریا زندگی می‌کرد.[۴۸] . علی بن موسی در این دوران، وظایف پدرش را عهده‌دار شد و به وصیت موسی کاظم، سرپرستی فرزندان، همسران و اموالش به علی بن موسی سپرده شد و دیگر فرزندان موسی کاظم، حق تصرف در چیزی را نداشتند. پس از قتل موسی کاظم، عباس، برادر رضا، نسبت به این وصیت اعتراض شدیدی کرد. علی بن موسی در این ایام، تمام سعی خود را نمود تا حساسیتِ حکومت برانگیخته نشود و قائل به قیام علیه حکومت نبود. این سیاست سبب شد تا علی بن موسی، درخواست همراهی در قیام محمد بن سلیمان علوی و عمویش، محمد بن جعفر را رد کند. بااین‌حال، تمام رفت‌وآمدهای وی توسط حکومت، تحت نظر بود و گزارش‌ها به هارون داده می‌شد.[۴۹] . ذهبی می‌گوید پس از اینکه محمد بن جعفر اعلام قیام کرد، هارون سپاهی را روانهٔ مدینه، و دستورِ سرکوب قیام و کشتن محمد بن جعفر را صادر کرد. هارون به عیسی جَلّودی، فرمانده لشکر، دستور داد به خانه‌های علویان یورش بَرد و دارایی، لباس و زیور زنان را غارت کند، و حتّی یک جامه بر تنِ زنان باقی نگذارد. به‌گفتهٔ شیخ صدوق، محدث شیعه، هنگامی‌که جلّودی به خانهٔ علی بن موسی الرّضا هجوم بُرد، علی بن موسی دستور داد همهٔ زنان در یک اتاق گرد آیند، و خود بر درِ اتاق ایستاد و از هجوم جلّودی به درون اتاق جلوگیری کرد و سوگند خورد تا خودش، اموال درون خانه و داراییِ زنان اعم از لباس و گوشواره و خلخال‌شان را بستاند و به جلّودی تحویل دهد. جلّودی این شرط علی بن موسی را پذیرفت و وی نیز چنین کرد.[۵۰] . بیهم دائو می‌گوید به ‌نظر می‌رسد که همهٔ منابع، موافق هستند که وی از نظر سیاسی ساکت و علاقه‌ مند به تعلیم دینی بوده ‌است.[۵۱] برنارد لوئیس می‌گوید علی بن موسی در بخشِ بزرگی از زندگی‌اش، نقشی سیاسی نداشت، اما به‌خاطر علم و تقوایش معروف بود.[۵۲] تنها فعالیت سیاسی که از رضا در این دوره ثبت شده‌است، این بود که در سال ۲۰۰ هجری قمری، هنگام قیام شیعیان زیدی به رهبری عمویش محمد بن جعفر، پیامی از سردار عباسی را به شورشیان رساند و عمویش را به تسلیم دعوت کرد. از این اشاره مختصر می‌توان برداشت کرد که او نه تنها نقشی در قیام نداشته، بلکه با مقامات دستگاه خلافت همکاری نمود.[۵۳] . از چالش‌هایی که علی بن موسی در این دوران و با شیعیان داشت، تأخیر در فرزنددار شدنِ خویش بود. به گفته رسول جعفریان، این مسئله با ولادت محمّد تَقی، ملقب به جواد، مرتفع شد.[۵۴]

امام رضاعلیه السلام در عهد امین

دوران پنج سالهٔ خلافتِ امین به جنگ میان امین و مأمون گذشت. علی بن موسی الرّضا خویش را از این درگیری برکنار داشت. این دوران، آرامشی نسبی برای فعالیت‌های علی بن موسی الرّضا به‌وجود آورد و وی فرصت گسترش تعالیم خویش را یافت.[۵۵] بسیاری از برادرانش و عمویش، محمد بن جعفر، در شورش‌ها و قیام‌های علویانِ عراق و شبه ‌جزیرهٔ عربستان پس از مرگ امین شرکت کردند، اما علی بن موسی حضور در این قیام‌ها را نپذیرفت.[۵۶] . به ‌گزارش رافعی در اَلتَّدوین، علی بن موسی سفری به قزوین داشته که پس از مرگ هارون و در دوران مأمون رخ داده‌ است. گمانه ‌زنی‌هایی وجود دارد که تاریخ این سفر، مقارن با مرگ هارون در سال ۱۹۳ ه‍.ق بوده‌است. بر اساس این گزارش، در طی این سفر یکی از فرزندان علی بن موسی به‌ نام حسین که طفلی دو ساله بود، در قزوین درگذشت و در همان‌جا دفن شد.[۵۷] به‌ گفتهٔ مادلونگ، سند معتبری وجود ندارد که نشان دهد علی بن موسی الرّضا پیش از سفر به خراسان، به سفر بلندمدتی به بیرون از مدینه رفته باشد. درهرحال، گزارش‌های شیعی بیان‌کنندهٔ آن است که دیدارهایی معجزه ‌گونه در گردهمایی‌های پیروانش در بصره و کوفه پس از درگذشت پدرش داشته‌ است.[۵۸] .

امام رضاعلیه السلام در عهد مأمون

ولیعهدی علی بن موسی الرضا و سفر علی بن موسی الرضا به مرو

با مرگِ امین و به‌حکومت رسیدنِ مأمون، خلیفه با بحران‌های فراوانی مواجه شد. خالی بودنِ خزانهٔ بغداد و کمبود حقوق لشکریانِ فاتح، سبب شد تا در آغاز حکومت، چند شورش کوچک رخ دهد و در نهایت، بخشی از سپاهیان از عباسیان جدا شدند و به کوفه رفتند و با جلب همکاری علویان، ناگهان قیامی بزرگ را در کوفه به‌راه انداختند. در مناطق دیگر نیز جنبش‌هایی ضدحکومتیِ فراوانی شکل گرفت که سبب ناآرامی در مناطق تحت حکومت مأمون شد. گستردگیِ این قیام‌ها و شورش‌ها، مأمون را به وحشت انداخت و او را ناچار کرد با تمام قوا به سرکوبیِ آن بپردازد.[۵۹] . بیهم دائو در دانشنامهٔ اسلام می‌گوید به‌ نظر می‌رسد تنها دخالت علی بن موسی در سیاست تا پیش از ولیعهدی، در مذاکرات میان دولتِ عباسی و عمویش محمد بن جعفر بوده‌است که در سال ۲۰۰ ه‍.ق/۸۱۵ م، خود را در مکه خلیفه اعلام کرده بود. در آن زمان از علی بن موسی خواسته شد تا سعی کند عمویش را برای تسلیم شدن متقاعد کند.[۶۰] جعفریان در صحتِ این گزارش مبنی بر وساطت علی بن موسی الرّضا، به دیدهٔ تردید می‌نگرد.[۶۱]

تصمیم مأمون برای ولیعهدی

دونالدسون می‌گوید علی بن موسی هنگام عهده ‌داریِ امامت پس از پدرش، بیست یا بیست و پنج سال سن داشت. هجده سال بعد، مأمون تصمیم گرفت با منصوب کردنِ او به جانشینی ‌اش، حمایتِ گروه‌های مختلف شیعه را به سمت خود جلب کند.[۶۲] منابع شیعه دوازده امامی تلاش‌های زیادی کرده ‌اند تا توجه مأمون به رضا و اعلام ولیعهدی او را توضیح دهند و پذیرش این مقام از سوی امامشان را توجیه نمایند. در نظر این منابع خلیفه علیرغم حسن نیت ظاهری، ادامهٔ سنت طولانی توطئه علیه علویان را در سر می‌پروراند.[۶۳] به ‌گفتهٔ جعفر مرتضی عاملی، روحانی شیعه، مأمون و مشاورانش برای آرام کردن علویان در خراسان و سایر سرزمین‌های اسلامی، به فکر انتصاب یکی از علویان به مقامِ ولیعهدی افتادند. از بین آنها، علی بن موسی الرضا به‌ جهت منزلت و اعتبار و نیز عدم شرکت در قیام علیه حکومت، بهترین گزینه بود. از دیگر اهداف مأمون، قداست بخشیدن به حکومتش بود؛ چرا که وی در دید عموم مردم، حتی غیرِشیعیان، قداستِ خاص خود را داشته و این کار، قداست و حس تبعیت از آن حکومت را به‌ ویژه در میان علویان ایجاد می‌کرد.[۶۴] سید محمدهادی میلانی، روحانی شیعه، می‌گوید که مأمون با توجه به موقعیت خطرناک در مقطع آغازین خلافتش، به این نتیجه رسید که تظاهر به تشیع سودمندترین راهکار بقایش است؛ لذا، خلافت را به علی بن موسی الرضا پیشنهاد کرد، با علم به این که وی آن را رد خواهد کرد. بدین ترتیب وی کوشید تا خطر علویانی را که دولتش را تهدید می‌کردند، مرتفع کند.[۶۵] محمد مرتضوی، پژوهشگر شیعه، می‌گوید به‌ گمان مأمون، پذیرش ولیعهدیِ حکومتش توسط علی بن موسی، بهترین دلیل برای مشروعیتِ این حکومت می‌بود.[۶۶] به ‌عقیدهٔ محمدحسین طَباطَبایی، عالم شیعه، مأمون علی بن موسی را به خراسان خواند و مقامِ جانشینی را بر عهدهٔ او گذاشت تا نخست با دخالت دادنِ فرزندان پیامبر در حکومت، از شورش آنان علیهِ حکومت جلوگیری کند و دوم اینکه با درگیر کردنِ رهبر شیعیان در امور دنیایی و حکومتی، از تقدّس و اعتبارِ او در میان پیروانش بکاهد.[۶۷] بعضی چون اَبُوالْفَرَج اصفهانی و شیخ صدوق، محدثان شیعه، به نذر مأمون مبنی بر سپردن خلافت به برترین مردان از خاندانِ ابی‌طالب درصورت پیروزی بر امین، اشاره داشته و آن را دلیل ولیعهدی علی بن موسی الرّضا دانسته ‌اند. اما به‌گفتهٔ اکبری این احتمال با فاصلهٔ زمانیِ دو ساله میان پیروزی مأمون بر امین و ولیعهدیِ علی بن موسی بعید به ‌نظر می‌رسد.[۶۸] باغستانی در دانشنامهٔ جهان اسلام می‌گوید بنابر گزارشی از رَیّان بن صَلْت، شایعات میان سپاه و مردم مبنی بر تعلقِ اندیشهٔ ولیعهدیِ علی بن موسی به فضل بن سهل، سبب شد تا مأمون با احضار ریان، ماجرای درگیری‌اش با امین را به او بگوید و علتِ تصمیمِ ولیعهدی را نذرش نسبت به واگذاری خلافت به خاندان ابی‌طالب، درصورت پیروزی بر امین بیان دارد.[۶۹] .

امام رضاعلیه السلام در سفر به مرو

در سال ۲۰۰ ه‍. ق، مأمون برای علی بن موسی الرّضا دعوتنامه‌ای جهت آمدن به مرو نوشت و رَجاءِ بنِ اَبی‌ضَحّاک، دایی فضل بن سهل و غلامی به‌نام فِرناس یا یاسر را فرستاد تا همراه او در این سفر باشند.[۷۰] از سوی دیگر، شیخ صدوق، محدث شیعه، چنین گزارش می‌کند که مأمون در نامه‌نگاری‌های متعدد، از علی بن موسی درخواستِ عزیمت به مرو را می‌کرد و علی بن موسی این درخواست را با بهانه‌ها و دلایل گوناگون رد می‌نمود. این امتناع سبب شد تا مأمون به‌اجبار علی بن موسی را به مرو بیاورد.[۷۱] ادعایی که از سوی ابوالفرج اصفهانی و شیخ مفید، محدثان شیعه، مبنی بر همراهیِ علی بن موسی تا مرو از سوی عیسی جَلّودی مطرح شده، مردود و نادرست است. چراکه در همان سال عیسی جلّودی، قیام محمّد بن جعفر را در مکه سرکوب کرد و او را با خود به عراق بُرد و به رجاء بن ابی‌ضحاک تحویل داد. رجاء نیز هر دو را به خراسان بُرد.[۷۲] این سفر از ۱۵ مُحَرَّم آغاز شد و تا ۲۹ جِمادیُ‌الثّانی به ‌طول انجامید.[۷۳] . علی بن موسی الرّضا پیش از سفر به مرو، علاوه بر اعلام ناراحتی خویش از این سفر با وداعِ همراه با گریه در روضهٔ نَبَوی، دستوری خطاب به شیعیان و اقوامش برای اقامهٔ عزاداری و مجلس تعزیه به ‌خاطر وی و سفرش صادر کرده‌است.[۷۴] به‌گفتهٔ ناجی و باغستانی بر طبق روایات منقول از شیخ صدوق، محدث شیعه، علی بن موسی الرّضا پیش‌گویی کرد که در غربت خواهد مرد و در کنار هارون دفن خواهد شد و هرگز نزد خانواده‌اش بازنخواهد گشت. او هیچ ‌یک از اقوام، حتی فرزند خردسالش جواد را نیز با خود به سفر نبرد.[۷۵] . به ‌نظر می‌رسد علی بن موسی در این سال، سفری به مکه داشت که در این سفر، پسر پنج ساله ‌اش، محمّد نیز او را همراهی می‌کرده‌است. سفر او به مرو در اوایل سال ۲۰۱ ه‍.ق برابر با اواخر تابستان ۸۱۶ م آغاز شد. مسیر سفر مطابق گزارش بیشتر منابع از بصره، اهواز و فارس بود؛ چراکه بغداد و کوفه در آن زمان در دست شورشیان بود؛ بنابراین، گفتهٔ یعقوبی که رجاء به بغداد و نَهاوَند سفر کرده، مردود است. اما اینکه علی بن موسی از مسیر قم نگذشته، قطعی است. او از مسیر نیشابور عبور کرده که عده ‌ای از مُحَدِّثان برجستهٔ اهل سنت مانند اِبنِ راهْوَیْهْ، یَحْیَی بنِ یَحْییٰ، محمّد بن رافِع و احمد بن حَرْب به استقبالش آمدند تا با او دیدار کنند و وی مدت کوتاهی در این شهر ماند.[۷۶] به ‌گفتهٔ میلانی، پررنگ‌ ترین واقعه در طول سفر علی بن موسی الرّضا، در همین ناحیه و در استماع و استنساخ حدیثِ سِلسِلَةُ‌ الذَّهَب رخ داده ‌است.[۷۷] مشهورترین قول دربارهٔ مسیر حرکت علی بن موسی مدینه، نقره، قریتین، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو گزارش شده‌ است.[۷۸] بلاغی در تاریخ نائین، مسیر دیگری را برای این سفر، نقل کرده که عبارت است از «مدینه، بصره، اَرْجان، فارس، اصفهان، نیشابور، دِه سُرخ، سناباد، سرخس و مرو.[۷۹]

امام رضاعلیه السلام وپذیرش ولیعهدی

به‌گزارشی که صدوق، محدث شیعه، در عیون اخبارَ الرّضا نقل می‌کند، مأمون در ابتدا پیشنهاد کرد تا از خلافت به‌ نفع خلافت علی بن موسی کناره‌گیری کند.[۸۰][۸۱] علی بن موسی در ردِّ ادعای مأمون به او گفت: اگر خلافت متعلق به توست، پس حق نداری ردایی که خداوند تنت کرده، از تن بیرون بیاوری و به دیگری ببخشی؛ اما اگر خلافت متعلق به تو نیست، اجازه نداری چیزی که متعلق به تو نیست را به من ببخشی. [۸۲] پس از آن، مأمون پیشنهاد ولیعهدی را داد، اما علی بن موسی الرّضا از پذیرش این پیشنهاد سرباز می‌زد.[۸۳][۸۴] علی بن موسی نزدیک به دو ماه در برابر پیشنهادِ ولیعهدی مقاومت کرد و در نهایت با اکراه، آن را پذیرفت،[۸۵] به ‌شرط اینکه هیچ فعالیت حکومتی رسمی انجام ندهد.[۸۶] . منابع بعدیِ امامیه مانند عیون اخبار الرّضا، تأکید می‌کنند که علی بن موسی ولیعهدی را تنها بدین دلیل که به مرگ تهدید شده بود، پذیرفت.[۸۷] شیخ صدوق، محدث شیعه، دلایلی را برای اثبات مدعای خود اقامه کرده ‌است از جمله استناد به گزارش‌هایی مبنی بر اصرار مأمون برای عزیمت علی بن موسی و نامه ‌نگاری‌های متعدد در این‌باره و بهانه‌ های علی بن موسی برای ردِّ این درخواست‌ها. همچنین وی گزارشی را نقل می‌کند که بر اساس آن، مأمون علی بن موسی را تهدید به مرگ کرد تا وی ولیعهدی را بپذیرد.[۸۸] در کنار دیدگاه شیعیان، برخی منابع اهل سنت نیز به اکراه و اجبارِ علی بن موسی به پذیرش ولیعهدی اشاراتی داشته ‌اند، از جملهٔ آنها قُنْدوزیِ حَنَفی در یَنابیعُ الْمَوَدَّة است که گزارش نموده: علی بن موسی الرّضا با گریه و ناراحتی، ولیعهدی را پذیرفت».[۸۹] مشابه این گزارش‌ها در منابعی مانند مَآثِرُ الْاِنافَة فی مَعالِمِ الْخِلافَة، اَلْفُصولُ الْمُهِمَّة، صُبحُ الْاَعْشیٰ و ضُحَی الْاِسلام مورد استدلال برای اثبات این مدعی قرار گرفته‌ اند.[۹۰][۹۱][۹۲][۹۳] . علی بن موسی، در نهایت با چهار شرط، ولیعهدی را پذیرفت: احدی را به کار دولتی منصوب نکند؛ هیچ‌کس را عزل نکند؛ هیچ رسم و روشی را نقض نکند؛ فقط از دور مورد مشورت قرار گیرد.[۹۴] . سرانجام، به ‌گزارش طَبَری پس از آنکه مأمون شرایط علی بن موسی را پذیرفت، او را در دوم رمضان ۲۰۱ ه‍. ق، به ولیعهدی خود منصوب کرد. ابراهیم بن عباس صولی این رویداد را در ۵ رمضان می‌داند. نخستین کسی که با علی بن موسی بیعت و ابراز وفاداری کرد، فرزند کوچک مأمون، عباس بود که لباسی سبز بر تن داشت. از میان شاعرانی که ستایش و مدح علی بن موسی در این جایگاه را کردند، ابراهیم بن عباس صولی و دِعبِلِ خُزاعی بودند. به هردو نفر، ۱۰٬۰۰۰ سکه از مسکوکاتِ تازه ‌ضرب‌شده که به‌ نام علویان بود، دادند. پس از آن عباسیان و علویان متناوباً هدایایی دریافت کردند. پس از مراسم در روز ۷ رمضان/۳۰ مارس، از سوی خلیفه نامه ‌ای رسمی مبنی بر اعلانِ انتصاب تنظیم شد تا در مساجد سراسر امپراتوری خوانده شود.[۹۵] افزون بر این، مأمون دختر یا خواهرش، اُمِّ‌حَبیبه را به ازدواج علی بن موسی و دخترش اُمِّ‌فَضل را نیز به عقد پسر علی بن موسی، محمد تقی درآورد. نیز، دستور ضرب سکه‌ هایی را داد که نام مأمون و ولیعهدش، علی بن موسی، بر روی آن‌ها حک شده‌بود.[۹۶] مأمون به‌شکرانهٔ این کار، حقوق یک سالِ سپاه را پرداخت کرد.[۹۷] همچنین مأمون فرمان داد تا نامِ ولیعهد در همه جا در خطبه‌ها ذکر شود و رنگ پوشش و لباس فرم، پوشاکِ رسمی و پرچم‌ها از سیاه که رنگِ رسمیِ عباسیان بود به سبز تغییر کند.[۹۸][۹۹] بیهم دائو می‌گوید پیشتر رنگ سبز به‌ عنوان نشانهٔ علویان شناخته نمی‌شد، اما به‌تدریج چنین القا شد که این رنگ، بیشتر به‌عنوان نشانی برای ابراز اهمیتِ آشتی میان عباسیان و علویان درنظر بوده تا نشانه ‌ای از تسلیم شدنِ عباسیان و ادعاهای علویان. نکتهٔ دیگر این است که در میان مسلمانان، رنگ سبز با لباس‌های پوشیده در بهشت ارتباط دارد و اینکه انتخاب آن، بازتاب جوِّ کنونیِ چشم‌داشت‌های فریبنده بود.[۱۰۰] . مأمون در سند رسمی‌اش شرح داد که او علی بن موسی الرّضا را برترین و بهترین گزینه در میان نسل و فرزندان عبدالله بن عباس و علی بن ابی‌طالب می‌داند و امیدوار است که این انتخاب بتواند کمکی برای بازگردانیِ وفاق و وحدت در جامعهٔ اسلامی باشد. علی بن موسی الرّضا نیز در یادداشتِ پذیرشِ خویش که به سند افزوده شده‌است، همان تمایلات را بیان می‌کند و از مأمون برای تلاش در جهت اصلاح رفتارِ نادرستِ گذشته با علویان تقدیر کرده و متعهد شد که درصورت رسیدن به خلافت، با عباسیان به عدل رفتار نماید.[۱۰۱] بیهم دائو نیز در ویرایش سوم دانشنامهٔ اسلام بر این باور است که در بیانیهٔ پذیرش علی بن موسی الرّضا — که به نامهٔ انتصاب ضمیمه شده‌ است — چیزی وجود ندارد که بگوید علی بن موسی الرّضا تمایلی به پذیرش این مسئولیت نداشت، یا اینکه او این کار را تحت فشار انجام داده‌است. او تصویر این ماجرا را در منابع امامیه، متفاوت ارزیابی می‌کند که تلاش زیادی می‌کنند تا نشان دهند که اهداف مأمون نسبت به علی بن موسی الرّضا، هر چیزی جز صداقت بود؛ و اینکه علی بن موسی شریکی بی‌میل در نقشه ‌ای بود که می‌خواست شخصیتش را به‌عنوان یک جویای قدرت دنیوی لکه ‌دار کند. او نحوهٔ پیشنهاد خلافت و سپس ولیعهدی به علی بن موسی الرّضا از سوی مأمون را بیشتر به‌عنوان پاسخی به مجادلاتِ ضدِامامیه می‌خوانَد تا این موضوع که علی بن موسی الرّضا واقعاً خود را به‌عنوان امامِ امامیه در نظر گرفته و ادعای قانونی برای خلیفه داشته باشد؛ درصورتی‌که او باید اصرار داشته باشد که مأمون از خلافت به نفعِ علی بن موسی الرّضا استعفا دهد. این نیز این نشان می‌دهد که پذیرشِ این عنوان از سوی علی بن موسی الرّضا به‌ شرط عدم انجام وظایفِ یک وارث بوده ‌است، یعنی جایگاهی قانونی و نقشی بی‌معنی که عملی انجام ندهد، و به‌همین دلیل جایگاهش را به‌عنوان امام تضعیف نمی‌کند.[۱۰۲] . به ‌نوشتهٔ دونالدسون مأمون با هدفِ رهایی از مشکلات حکومت در مواجهه با علویان و درخواست‌های آنان که منجر به قیام‌های متعددی شده‌بود، پذیرفت تا علی بن موسی الرّضا را به‌عنوان جانشین خود منصوب سازد؛ اما محبوبیت زیاد علی بن موسی نزد شیعیان و عدم دسترسی به بعضی از اهداف این انتصاب و همین‌طور فشارهای حزبِ مخالفش در بغداد، او را از این تصمیم پشیمان کرد.[۱۰۳] این تصمیمِ شگفت‌آور که از سوی خلیفه گرفته شد، بی‌درنگ مخالفتِ شدید گروه‌های مخالف را برانگیخت و این مخالفت حتی در خراسان — که زیر نفوذ وزیر ایرانی، فضل بن سهل بود — دیده می‌شد.[۱۰۴] عباسیانِ بغداد که عموماً از مخالفان مأمون تشکیل شده‌بودند، از اینکه مأمون نه ‌تنها علی بن موسی را به جانشینی‌ اش نصب کرده، بلکه رنگ پرچم عباسیان را هم به سبز تغییر داده‌است، عصبانی بودند. نگرانی آنان به‌خاطر بیرون آوردنِ امپراتوری اسلامی از دست عباسیان توسط علویان و ایرانی‌ها بود.[۱۰۵] آن‌ها در بغداد بیعت خود با مأمون را شکستند و عمویش ابراهیم بن مَهدی (د. ۲۲۴ ه‍.ق/۸۳۹ م) را به‌عنوان خلیفه در ۲۸ ذی‌حَجّهٔ ۲۰۱ ه‍.ق/۱۷ ژوئیهٔ ۸۱۷ م منصوب کردند.[۱۰۶] با رسیدن خبر عزل مأمون به مرو، علی بن موسی الرّضا پیشنهادِ عزل خویش از ولیعهدی را به مأمون داد، اما در مقابل مأمون تصمیم گرفت به بغداد برگردد و از حقش دفاع کند.[۱۰۷] جعفریان با نقل سخنان مأمون از عیون اخبار الرّضا می‌گوید همهٔ اینها سبب شد تا مأمون طی سخنانی خطاب به عباسیان مخالفش، اهدافش را از ولیعهدیِ علی بن موسی افشا کند. او این اهداف را زیر نظر گرفتنِ علی بن موسی و علویان، حمایت علویان از عباسیان، کوچک کردنِ مقام علی بن موسی و تنزّلِ وجههٔ اجتماعیش را بیان کرد.[۱۰۸] به‌ گفتهٔ بِرنارد لوئیس، از سوی دیگر شیعیان بسیار احساس پیروزی می‌کردند، اگرچه این‌گونه ناقص و محدود به‌رسمیت شناختنِ ادعاشان، هرگز نظر مساعد آنان را جلب نکرد.[۱۰۹] .


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزهای پایانی ماه صفر ، معصوم دهم امام رضاع

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴ | 11:22 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |