شرح و تفسير حکمت 398 نهج البلاغه
وقال علیه السلام:ضَعْ فَخْرَكَ، وَ احْطُطْ كِبْرَكَ، وَاذْكُرْ قَبْرَكَ.
امام(عليه السلام) فرمود: فخرفروشى خود را كنار بگذار و تكبرت را (از خود) فرو ريز و به ياد قبرت باش (و براى آن آماده شو).
شرح و تفسير
رداى فخر و تكبر را بيفكن!
جمعى از شارحان نهج البلاغه در اين جا به شرح اين كلام نورانى نپرداخته اند و جمع ديگرى اصلاً آن را ذكر نكرده اند شايد به اين دليل كه عين اين كلام در لابه لاى خطبه 153 آمده و به شرحى كه در آن جا داده اند قناعت كرده اند و مى دانيم مرحوم سيد رضى گاهى جمله هايى را از خطبه هاى مفصل برمى گزيده و به عنوان كلمات قصار مى آورده است. به هر حال امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه سه دستور مهم مى دهد كه هركس به آن ها عمل كند رستگار خواهد بود. نخست مى فرمايد: «فخرفروشى خود را كنار بگذار»; (ضَعْ فَخْرَكَ). ممكن است انسان امتيازاتى داشته باشد كه مايه افتخار است چه ازنظر علم و دانش و چه ازنظر موقعيت اجتماعى و حسن ظاهر و صفات برجسته اخلاقى. اين ها واقعيت است ولى آنچه نكوهيده است اين است كه انسان افتخارات خود را ذكر كرده و به آن ها افتخار كند و خود را به اين وسيله از ديگران برتر بشمارد. از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه اين كار يكى از زشت ترين كارهاست. در قرآن مجيد در ضمن نصايح لقمان مى خوانيم: «(وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلاَ تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَال فَخُور); (پسرم!) با بى اعتنايى از مردم روى مگردان، و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبر مغرورِ خيال پردازى را دوست ندارد». اين موضوع به قدرى اهميت دارد كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حديثى كه مرحوم صدوق در كتاب خصال از آن حضرت نقل كرده، مى فرمايد: «أَهْلَكَ النَّاسَ اثْنَانِ خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ; مردم را دو چيز هلاك كرده است: ترس از فقر (كه موجب دست زدن به كارهاى خلاف مى شود) و فخرفروشى». در حديث ديگرى از امام زين العابدين(عليه السلام) مى خوانيم كه در ضمن دعاى مكارم الاخلاق از خداوند چنين تقاضا مى كند: «وَهَبْ لِى مَعَالِى الاَْخْلاَقِ، وَاعْصِمْنِى مِنَ الْفَخْرِ; خداوندا! اخلاق برجسته را به من ارزانى كن و از فخرفروشى مرا مصون دار». سپس امام(عليه السلام) در دومين دستور مى فرمايد: «كبر خود را فرو ريز»; (وَاحْطُطْ كِبْرَكَ). ممكن است كسى فخرفروشى نكند و سخنى از امتيازات واقعى يا خيالى خود به زبان نياورد ولى برخورد او با مردم متكبرانه و حتى راه رفتن و ساير حركاتش آميخته با كبر و غرور باشد زيرا حقيقت كبر آن است كه انسان براى خود برترى خاصى نسبت به ديگران قائل باشد خواه اين برترى واقعى باشد يا پندارى و خيالى، معنوى باشد يا مادى، اين چيزى است كه اسلام و تمام مكاتب اخلاقى آن را نمى پذيرند و در قرآن مجيد علاوه بر آنچه در سوره لقمان ضمن نصايح آن مرد حكيم آمده است در جاى ديگر مى فرمايد: «(وَلاَ تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الاَْرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولا); در روى زمين متكبرانه راه مرو زيرا تو نه زمين را مى توانى زير پاى خود پاره كنى و نه قامت خود را به بلنداى كوه ها برسانى». اين اشاره به حال كسانى است كه متكبرانه راه مى روند گويى به زمين مى گويند: زير پاى ما مباش و به كوه ها مى گويند: ما همسان شما هستيم. البته اين گونه راه رفتن مسأله ساده اى است، مهم اين است كه از روحيه اى حكايت مى كند كه بسيار خطرناك و زشت و ناپسند است. واژه «و احطط; فرو بريز» گويا اشاره به اين است كه يك موجود مزاحم اضافى است كه به بدن انسان مى چسبد و انسان بايد آن را از خود دور كند و فرو بريزد تا آسايش پيدا كند. مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى در جلد دوم بابى مشروح و مفصل درباره نكوهش كبر ذكر كرده، ازجمله در روايتى از امام باقر و امام صادق(عليهما السلام)نقل مى كند كه فرمودند: «لاَ يدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّة مِنْ كِبْر; كسى كه به اندازه سنگينى ذره اى از تكبر در قلب او باشد وارد بهشت نمى شود». در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند: «ثَلاَثَةٌ لاَ يكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لاَ ينْظُرُ إِلَيهِمْ يوْمَ الْقِيامَةِ وَ لاَ يزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ شَيخٌ زَان وَ مَلِكٌ جَبَّارٌ وَمُقِلٌّ مُخْتَالٌ; سه گروه اند كه خداوند روز قيامت با آن ها سخن نمى گويد و به آنان (با نظر لطفش) نگاه نمى كند و آن ها را پاكيزه نمى سازد و عذاب دردناكى در انتظار آن هاست: پيرمرد زناكار و پادشاه جبار و فقير متكبر». بى شك تكبر براى همه بد است خواه غنى باشد يا فقير ولى شخص فقيرِ متكبر در عالم خيال بافى براى جبران كمبود خود گرفتار كبر و غرور مى شود و خطر او بيشتر است. شك نيست كه كبر سرچشمه مفاسد بسيارى است، كسى كه خود را برتر از ديگران مى داند حاضر نيست به ديگران همچون يك برادر نگاه كند بلكه انتظار دارد همه در برابر او تواضع كنند و به فرمانش گوش فرادهند و چون مردم از چنين روحيه اى متنفرند از او فاصله مى گيرند در نتيجه او كينه مردم را به دل مى گيرد و آن ها را حق نشناس مى پندارد و گاه همين امر سبب مى شود در حق ديگران ظلم و ستم كند. كار كبر و غرور گاه به جايى مى رسد كه انسان تسليم حرف حق نمى شود و حتى از اطاعت فرمان خدا سرپيچى مى كند و به دره كفر سقوط مى نمايد همان گونه كه شيطان براثر كبر و غرورش به چنين سرنوشتى گرفتار شد. اين سخن را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) و آيه اى از قرآن مجيد پايان مى دهيم. يكى از ياران امام(عليه السلام) به نام عمر بن يزيد خدمتش عرض كرد: ما غذاى خوب مى خوريم و بوى خوش و عطريات استعمال مى كنيم و سوار بر مركب باارزش مى شويم و گاهى خادم ما نيز به دنبال ما مى آيد آيا اين واقعاً مصداق تجبر و تكبر است كه من همه آن را ترك كنم؟ امام(عليه السلام) مدتى سكوت نمود در حالى كه به زمين نگاه مى كرد. سپس فرمود: «إِنَّمَا الْجَبَّارُ الْمَلْعُونُ مَنْ غَمَصَ النَّاسَ وَجَهِلَ الْحَق; جبار و متكبر ملعون، كسى است كه با مردم «با غمص» برخورد كند و حق را نشناسد». آن مرد عرض كرد: اما من هرگز حق را انكار نمى كنم ولى نمى دانم غمص چيست؟ امام(عليه السلام)فرمود: «مَنْ حَقَّرَ النَّاسَ وَ تَجَبَّرَ عَلَيهِمْ فَذَلِكَ الْجَبَّارُ; كسى كه مردم را كوچك بشمارد و خود را برتر از آن ها بداند، كه اين شخص جبار است». قرآن مجيد نيز در تعبير تكان دهنده اى مى فرمايد: «(تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِى الاَْرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ); آن سراى آخرت را (تنها) براى كسانى قرار مى دهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد ندارند; و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است!». آنگاه امام(عليه السلام) در سومين جمله مى فرمايد: «به ياد قبرت باش»; (وَاذْكُرْ قَبْرَكَ). منظور از اين جمله آن است كه انسان بايد به فكر مرگ و پايان زندگى باشد و بداند روزى همه آنچه را از مقام و مال و جاه و قدرت و قوت دارد رها مى سازد و به صورت جسم بى جانى روانه گور مى شود و او را در آن جا دفن مى كنند و همه حتى عزيزترين عزيزانش از وى جدا مى شوند و او مى ماند و اعمالش. به يقين توجه به اين نكته انسان را از فخرفروشى و تكبر و ظلم و ستم به ديگران و غفلت از خدا بازمى دارد. در حديثى كه از امام اميرمؤمنان(عليه السلام) در امالى شيخ طوسى آمده است مى خوانيم: «الْمَوْتُ طَالِبٌ وَ مَطْلُوبٌ لاَ يعْجِزُهُ الْمُقِيمُ وَ لاَ يفُوتُهُ الْهَارِبُ فَقَدِّمُوا وَلاَ تَتَّكِلُوا فَإِنَّهُ لَيسَ عَنِ الْمَوْتِ مَحِيصٌ إِنَّكُمْ إِنْ لَمْ تُقْتَلُوا تَمُوتُوا وَ الَّذِى نَفْسُ عَلِى بِيدِهِ لاََلْفُ ضَرْبَة بِالسَّيفِ عَلَى الرَّأْسِ أَهْوَنُ مِنْ مَوْت عَلَى فِرَاش; مرگ، هم طلب كننده است هم مطلوب (براى اولياء الله)، نه كسى كه از آن فرار نكند مى تواند بر آن چيره شود و نه كسى كه فرار مى كند بنابراين براى بعد از مرگ خود چيزى بفرستيد و اعتماد به زندگى نكنيد زيرا هيچ گونه راه فرارى از مرگ نيست شما اگر شهيد نشويد به مرگ طبيعى مى ميريد ولى سوگند به كسى كه جان على به دست اوست هزار ضربه شمشير بر سر، آسان تر است از مردن در بستر». آرى مردان خدا نه تنها به فكر مرگ بودند بلكه به اين فكر بودند كه پايان زندگان شان شهادت در راه خدا باشد.ر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: همراه بـا حکمتهای نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
شرح و تفسير حکمت 399 نهج البلاغه
وقال علیه السلام:إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقّاً، وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ حَقّاً. فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ، إِلاَّ فِي مَعْصِيَةِ اللّهِ سُبْحَانَهُ؛ وَحَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ، وَيُحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ يُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ.
امام علیه السلام فرمود : فرزند بر پدر حقى دارد و پدر را نيز بر فرزند حقى است. حق پدر بر فرزندان اين است كه در همه چيز جز در معصيت خداوند سبحان از او اطاعت كنند و حق فرزند بر پدر اين است كه نام نيك بر او بگذارد و او را بهخوبى ادب آموزد (و تربيت كند) وقرآن را به او تعليم دهد.
شرح و تفسير
حقوق متقابل پدر و فرزند
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به بخشى از حقوق پدران بر فرزندان و حقوق فرزندان بر پدران اشاره مى كند. براى حق پدر بر فرزند، تنها يك مورد را بيان مى فرمايد و براى حق فرزند بر پدر سه مورد، مى فرمايد: «فرزند را بر پدر حقى است و پدر را نيز بر فرزند حقى»; (إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقّاً، وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ حَقّاً). سپس درمورد حق پدر بر فرزند چنين مى فرمايد: «حق پدر بر فرزندان اين است كه در همه چيز جز در معصيت خداوند سبحان از وى اطاعت كنند»; (فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْء، إِلاَّ فِي مَعْصِيَةِ اللّهِ سُبْحَانَهُ). ظاهر اين است كه حقى را كه امام(عليه السلام) به اين گستردگى درباره پدران فرموده اعم از واجب و مستحب است و به تعبير ديگر، در مواردى اطاعت واجب است و آن جايى است كه اگر ترك كند سبب اذيت و آزار مى شود و منجر به عقوق پدر مى گردد اما مواردى هست كه اگر اطاعت نكند پدر اذيت نمى شود. در اين جا مستحب است كه فرزند به امر پدر احترام بگذارد و اطاعت كند. البته گاهى مسائل سرنوشت سازى است كه اگر پسر بخواهد از پدر اطاعت كند گرفتار خسارت عظيمى مى شود هرچند داخل در عنوان معصيت نيست. مثلاً پدر از عروس خود ناراحت باشد و به فرزند دستور دهد كه همسرت را طلاق بده و يا اين كه پسر تجارت پرسودى با شريكى دارد و پدر از شريك ناراحت باشد و به پسر بگويد كه به شراكت خود خاتمه بده. در اين گونه موارد دليلى بر وجوب اطاعت پدر هرچند معصيت خدا نيست، نداريم. زيرا اطلاقات ادله از اين گونه مصاديق منصرف است و بيشتر ناظر به احترام پدر در مسائل مورد نياز او يا مرتبط با اوست. البته مسأله احترام به پدر و برخورد خاضعانه و متواضعانه با او و مصاحبت به معروف هرچند مسلمان نباشد مسأله جداگانه اى است كه در آيات قرآن به آن اشاره شده است آن جا كه مى فرمايد: «(وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً); و بال هاى تواضع خويش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همان گونه كه آن ها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده!». و در سوره لقمان مى فرمايد: «(وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِى الدُّنْيَا مَعْرُوفاً); و هرگاه آن دو، تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى، كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مى دانى باطل است)، از ايشان اطاعت مكن، ولى با آن دو در دنيا به طرز شايسته اى رفتار كن». اين آيات و مانند آن كه در قرآن مجيد آمده به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد حق پدر و مادر زياد است و تا چه اندازه احترام آن ها بر فرزندان لازم مى باشد. سپس امام(عليه السلام) به سراغ حقوق سه گانه فرزند بر پدر رفته، مى فرمايد: «و حق فرزند بر پدر آن است كه نام نيك بر او نهد و ادب و تربيتش را به خوبى انجام دهد و قرآن را به او بياموزد»; (وَ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ، وَ يُحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ يُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ). نامگذارى ممكن است در نظر بعضى، امر ساده اى باشد در حالى كه چنين نيست. نام، چيزى است كه هر روز بارها انسان با آن مخاطب مى شود و طبعاً اثر تلقينى دارد. اگر به فرض، پدر نام «ظالم» بر پسر بگذارد و هر روز او را به اين نام خطاب كنند اگر روح ستمگرى بر او غالب شود جاى تعجب نيست. و به عكس اگر نام محسن و حسن يا حسين بر او نهند و همواره آن را در خطابات تكرار كنند حقيقت نيكوكارى به تدريج در او راسخ مى شود. همچنين نام عبدالله و عبدالرحيم و عبدالرحمان كه همگى حكايت از عبوديت انسان در برابر خدا دارد. در روايات اسلامى نيز درباره نامگذارى دقت زيادى شده است حتى در روايتى داريم كه اگر نام زشتى بر انسان ها و يا حتى شهرها گذاشته شده آن را تغيير دهيد: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) يغَيرُ الأَسْمَاءَ الْقَبِيحَةَ فِى الرِّجَالِ وَ الْبُلْدَانِ; پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)اسماء زشتى را كه بر مردان و شهرها گذاشته بودند تغيير مى داد» و به يقين كار پيغمبر(صلى الله عليه وآله)براى ما الگو و اسوه است. حتى از روايات استفاده مى شود كه براى فرزندان قبل از تولد اسم انتخاب شود و از اميرمؤمنان(عليه السلام) روايت شده كه فرمود: «سَمُّوا أَوْلاَدَكُمْ فَإِنْ لَمْ تَدْرُوا أَ ذَكَرٌ أَوْ أُنْثَى فَسَمُّوهُمْ بِالأَسْمَاءِ الَّتِى تَكُونُ لِلذَّكَرِ وَ الاُْنْثَى فَإِنَّ أَسْقَاطَكُمْ إِذَا لَقُوكُمْ فِى الْقِيامَةِ وَ لَمْ تُسَمُّوهُمْ يقُولُ السِّقْطُ لاَِبِيهِ أَلاَّ سَمَّيتَنِى وَ قَدْ سَمَّى رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله)مُحَسِّناً قَبْلَ أَنْ يولَدَ; براى فرزندانتان نام انتخاب كنيد (حتى پيش از تولد) و اگر نمى دانيد پسر است يا دختر براى آن ها نام هايى انتخاب كنيد كه هم مى توان آن ها را بر پسر گذاشت و هم دختر زيرا فرزندانى از شما كه سقط مى شوند هنگامى كه روز قيامت با شما ملاقات مى كنند و نامى براى آن ها انتخاب نكرده ايد به پدرش مى گويد: چرا نامى بر من نگذاشتى در حالى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نام محسن را (براى فرزند حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)) انتخاب كرد پيش از متولد شدنش». عجب اين كه عرب در عصر جاهليت و حتى بعد از آن نيز نام هاى خشن براى فرزندانش انتخاب مى كرد مانند كلب (سگ) و نمر (پلنگ) و فهد (يوزپلنگ) و امثال آن. در حديثى از امام رضا(عليه السلام) مى خوانيم: اين انتخاب به دليل اين بود كه دشمنان را بهوسيله آن بترسانند و به عكس، نام غلامان خود را مبارك و ميمون و امثال آن مى گذاشتند. از بعضى از روايات استفاده مى شود كه هرگاه نام هاى بسيار خوبى مانند نام محمّد براى فرزند خود انتخاب كرديد احترام بيشترى به فرزند بگذاريد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «إِذَا سَمَّيتُمُ الْوَلَدَ مُحَمَّداً فَأَكْرِمُوهُ وَ أَوْسِعُوا لَهُ فِى الْمَجْلِسِ وَ لاَ تُقَبِّحُوا لَهُ وَجْهاً; هنگامى كه فرزند خود را محمّد نام نهاديد او را گرامى داريد و در مجالس به آن ها جاى دهيد و چهره خود را در مقابل آن ها درهم نكشيد». و اما مسأله تعليم و تربيت: امام(عليه السلام) تربيت را مقدم داشته و همگان را سفارش مى كند كه فرزندان را به خوبى تربيت كنند و ادب بياموزند. مى دانيم كه روح و ذهن انسان در كودكى بسيار تأثيرپذير است و طبق حديث معروف، علم در «صغر» همچون نقش بر «حجر» است و بسيار پررنگ و پردوام خواهد بود. ازاين رو اگر پدر و مادر در تعليم و تربيت فرزند كوتاهى كنند خسارت عظيمى، هم دامان پدر و مادر را مى گيرد و هم فرزند را، به خصوص اگر وسوسه هاى شيطانى بر فرزند غلبه كند يا افراد ناباب يا رسانه هاى آلوده با آن ها ارتباط برقرار كنند و تعليمات زشت و ناپسند خود را در روح كودك فرو ريزند. به همين دليل در نامه اى كه امام(عليه السلام) به فرزند دلبندش امام حسن(عليه السلام) نوشت و آنچه خير دنيا و آخرت در آن است در آن نامه ريخت و به فرزندش هديه كرد مى خوانيم: پسرم! چون احساس كردم به سن پيرى رسيده ام و قوايم رو به سستى نهاده به اين وصيت مبادرت ورزيدم و بخش هايى از آن را براى تو بيان كردم مبادا اجلم فرا رسد در حالى كه آنچه در درون سينه داشته ام بيان نكرده باشم… ازاين رو پيش از آن كه هوى و هوس و فتنه هاى دنيا به تو هجوم آورد و همچون مركبى سركش شوى، به تعليم و تربيت تو روى آوردم زيرا «إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاَْرْضِ الْخَالِيةِ مَا أُلْقِى فِيهَا مِنْ شَىء قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يقْسُوَ قَلْبُكَ وَيشْتَغِلَ لُبُّك; قلب جوان همچون زمين خالى است و هر بذرى در آن بيفشانند آن را مى پذيرد. به همين دليل پيش از آن كه قلبت قساوت يابد و فكرت به امور ديگر مشغول گردد (گفتنى ها را گفتم)». اين مطلب پيش از همه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)شنيده شده است كه فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ فِى شَبَابِهِ كَانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فِى الْحَجَر وَ مَنْ تَعَلَّمَ وَ هُوَ كَبِيرٌ كَانَ بِمَنْزِلَةِ الْكِتَابِ عَلَى وَجْهِ الْمَاءِ; كسى كه در جوانى (و نوجوانى) چيزى را فراگيرد همچون مطلبى است كه بر سنگ ترسيم مى شود و كسى كه در بزرگسالى چيزى را فراگيرد همچون نقشى است كه برآب زنند». سپس امام(عليه السلام) از ميان تمام آداب و تعليمات به تعليم قرآن توجه كرده و بر آن تأكيد مى كند. چرا كه قرآن مجموعه بى نظيرى است كه تمام درس هاى زندگى مادى و معنوى در آن جمع است. توحيد و معاد به صورت گسترده در آن تجلى مى كند، بخش مهم احكام الهى در آن بيان شده و دستورات اخلاقى اش فوق العاده مؤثر و پربار است و تاريخ عبرت انگيز انبياء پيشين نيز در جاى جاى آن ديده مى شود. آرى بايد قبل از هرچيز به فرزندان قرآن تعليم داد. به همين دليل در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «وَ مَنْ عَلَّمَهُ الْقُرْآنَ دُعِى بِالاَْبَوَينِ فَيكْسَيانِ حُلَّتَينِ يضِىءُ مِنْ نُورِهِمَا وُجُوهُ أَهْلِ الْجَنَّةِ; كسى كه به فرزندش قرآن تعليم دهد او و همسرش (پدر و مادر آن فرزند) را در روز قيامت مى آورند و دو لباس فاخر نورانى بر آن ها مى پوشانند كه از نور آن ها صورت بهشتيان روشن مى شود». در حديثى از اصبغ بن نباته مى خوانيم كه مى گويد: اميرمؤمنان على(عليه السلام) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَيهُمُّ بِعَذَابِ أَهْلِ الاَْرْضِ جَمِيعاً حَتَّى لاَ يحَاشِى مِنْهُمْ أَحَداً إِذَا عَمِلُوا بِالْمَعَاصِى وَ اجْتَرَحُوا السَّيئَاتِ فَإِذَا نَظَرَ إِلَى الشِّيبِ نَاقِلِى أَقْدَامِهِمْ إِلَى الصَّلَوَاتِ وَالْوِلْدَانِ يتَعَلَّمُونَ الْقُرْآنَ رَحِمَهُمْ فَأَخَّرَ ذَلِكَ عَنْهُمْ; خداوند گاه اراده مى كند همه اهل زمين را هلاك كند و يك نفر را باقى نگذارد و اين در زمانى است كه غرق گناهان مى شوند و آلوده انواع معاصى. هرگاه در اين زمان پيرمردانى را ببيند كه (لنگان لنگان) به سوى نماز (در مسجد) گام برمى دارند و كودكانى كه مشغول فراگرفتن قرآن اند به آن ها رحم مى كند و عذابشان را به تأخير مى اندازد». اين نكته نيز حائز اهميت است كه همان گونه كه فرزندان براثر عدم اداى حق پدران و مادران، عاق پدر و مادر مى شوند پدر و مادر نيز براثر عدم اداى حق فرزندان عاق فرزندان خواهند شد همان گونه كه در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)آمده است: «يلْزَمُ الْوَالِدَينِ مِنَ الْعُقُوقِ لِوَلَدِهِمَا مَا يلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُمَا مِنْ عُقُوقِهِمَا». نكته ها 1. چه حقوقى پدر و مادر بر فرزندان دارند؟ آنچه در اين كلام حكيمانه امام(عليه السلام) آمد در واقع اشاره به مهمترين حقوق پدران و مادران بر فرزندان است و در روايات اسلامى حقوق متعدد ديگرى نيز براى آن ها ذكر شده است ازجمله: 1. هيچ گاه پدر را با نام خطاب نكند. بلكه بگويد «يا ابتاه; پدر جان» زيرا خطاب بزرگ تر با اسم توسط كوچكتر، خلاف آداب است. 2. به هنگام راه رفتن از او جلوتر نرود. 3. به هنگام ورود در مجلس پيش از او ننشيند. 4. كارى نكند كه مردم پدرش را دشنام دهند يا لعن كنند. اين چهار موضوع در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در پاسخ سؤالى درباره حق پدر بر فرزند ذكر شده است; (لاَ يسَمِّيهِ بِاسْمِهِ وَ لاَ يمْشِى بَينَ يدَيهِ وَ لاَ يجْلِسُ قَبْلَهُ وَ لاَ يسْتَسِبُّ لَهُ). «يستسب» از ماده «سب» به معناى طلب كردن سب و دشنام و لعن براى كسى است. 5. هنگامى كه پدر عصبانى مى شود عكس العمل نشان ندهد و تواضع و خشوع كند. همان گونه كه در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است: «مِنْ حَقِّ الْوالِدِ عَلى وَلَدِهِ أن يخشَعَ له عند الغَضَبِ». 6. تشكر كردن در هر حال و خيرخواه آن ها بودن در آشكار و پنهان. امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: «يجِبُ لِلْوَالِدَينِ عَلَى الْوَلَدِ ثَلاَثَةُ أَشْياءَ شُكْرُهُمَا عَلَى كُلِّ حَال … وَ نَصِيحَتُهُمَا فِى السِّرِّ وَ الْعَلاَنِية». 7. توجه به اين نكته كه پدر (و مادر) اصل و ريشه انسان هستند. بنابراين هرگاه امتيازى در خود ببيند بايد بداند اساس اين نعمت از آن هاست پس خدا را شكرگزارى كند. (فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ أَصْلُكَ وَ أَنَّهُ لَوْلاَهُ لَمْ تَكُنْ فَمَهْمَا رَأَيتَ فِى نَفْسِكَ مِمَّا يعْجِبُكَ فَاعْلَمْ أَنَّ أَبَاكَ أَصْلُ النِّعْمَةِ عَلَيكَ فِيهِ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ اشْكُرْهُ عَلَى قَدْرِ ذَلِكَ). و شايد به همين دليل خداوند شكرگزارى در برابر پدر و مادر را به دنبال شكرگزارى نعمت هاى خود ذكر كرده است: (أَنِ اشْكُرْ لِى وَلِوَالِدَيْكَ إِلَىَّ الْمَصِيرُ). 8 . احسان و نيكى به پدر و مادر. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه بعضى از ياران آن حضرت درباره تفسير آيه شريفه (وَبِالْوالِدَينِ إِحْساناً) سؤال كردند كه مراد از احسان چيست؟ امام(عليه السلام) فرمود: «الاِْحْسَانُ أَنْ تُحْسِنَ صُحْبَتَهُمَا وَأَنْ لاَ تُكَلِّفَهُمَا أَنْ يسْأَلاَكَ شَيئاً مِمَّا يحْتَاجَانِ إِلَيهِ وَ إِنْ كَانَا مُسْتَغْنِيين; برخورد خود را با آن ها نيكو كن و اگر چيزى نياز داشتند پيش از آن كه از تو بخواهند براى آن ها فراهم كن تا ناچار نشوند از تو درخواست كنند هر چند خودشان هم بتوانند مشكل خويش را حل كنند». 9. اگر آن ها بدهكارى دارند و در حيات خود نتوانستند دين خويش را ادا كنند فرزند دين آن ها را ادا كند و براى گناهان آن ها استغفار نمايند همان گونه كه در حديثى از امام باقر(عليه السلام)مى خوانيم: «وَ إِنَّهُ لَيكُونُ عَاقّاً لَهُمَا فِى حَياتِهِمَا غَيرَ بَارّ بِهِمَا فَإِذَا مَاتَا قَضَى دَينَهُمَا وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمَا فَيكْتُبُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَارّاً; گاه فرزند در حيات پدر و مادر عاق آنهاست و نيكى در حق آن ها نكرده اما بعد از وفات آن ها بدهى آن ها را ادا مى كند و براى آن ها استغفار مى نمايد. خدا او را جزء نيكوكاران (نه عاق) محسوب مى دارد». 10. يكى ديگر از حقوق مهم پدران و مادران بر فرزندان اين است كه به هنگام ضعف و پيرى و ناتوانى كه نياز شديد به كمك و حمايت دارند آن ها را فراموش نكنند و مشكلات آن ها را تا آن جا كه در توان دارند حل كنند به عكس آنچه در دنياى امروز ديده مى شود كه به محض اين كه پدر و مادر پير و ناتوان شدند فرزندان از آنان فاصله مى گيرند و حداكثر كارى كه درباره آن ها مى كنند اين است كه آن ها را به خانه هاى سالمندان مى سپارند و گاه حتى از اين كار نيز خوددارى مى كنند. در حديثى از امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم كه يكى از يارانش خدمت آن حضرت رسيد و عرض كرد: پدرم بسيار پير و ناتوان شده به گونه اى كه براى قضاى حاجت بايد او را بر دوش بگيريم. امام(عليه السلام) فرمود: «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَلِى ذَلِكَ مِنْهُ فَافْعَلْ وَ لَقِّمْهُ بِيدِكَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ لَكَ غَداً; اگر توانستى اين كار را براى او انجام دهى انجام ده حتى لقمه غذا را با دست خود به دهان او بگذار كه اين كار سپرى است براى تو در فرداى قيامت (در برابر آتش دوزخ)». قرآن مجيد نيز اشاره اى به اين امر دارد آن جا كه مى فرمايد: «(إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُلْ لَّهُمَا أُفّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَّهُمَا قَوْلا كَرِيماً); هرگاه يكى از آن دو، يا هر دوى آنها، نزد تو به سن پيرى رسند، كمترين اهانتى به آن ها روا مدار! و بر آن ها فرياد مزن! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آن ها بگو! (و مشكلات آن ها را حل كن)». 2. فرزندان بر پدران و مادران چه حقوقى دارند؟ در روايات اسلامى همان گونه كه موارد فراوانى از حقوق پدران و مادران بر فرزندان ذكر شده موارد زيادى نيز از حقوق فرزندان بر پدران و مادران بيان گرديده است كه سه قسمت مهم آن را امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) در گفتار حكيمانه مورد بحث بيان فرموده است: اسم نيكو نهادن، تربيت خوب و تعليم قرآن. در روايات، حقوق ديگرى نيز ذكر شده ازجمله: 4. خواندن و نوشتن را به آن ها بياموزند. 5. شنا و تيراندازى را به آن ها تعليم دهند. (شنا براى جلوگيرى از غرق شدن و تيراندازى براى جهاد). 6. غذاى حلال به او بدهند. اين سه حق در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «حَقُّ الوَلَدِ على والِدِهِ أن يُعَلِّمَه الكِتابَةَ وَالسِّباحَةَ والرِّمايةَ وأن لا يَرزُقَه إلاّ طَيِّباً». 7. به هنگام بلوغ (و آمادگى براى ازدواج) وسيله ازدواج او را فراهم كنند. در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: يكى از حقوق فرزندان اين است كه «يزَوِّجُهُ إِذَا بَلَغَ». 8 . نماز (و فرائض دينى) را به آن ها بياموزند (و آن ها را به تدريج عادت دهند) و هنگامى كه بالغ شدند آن ها را وادار به نماز كنند. در غررالحكم از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «عَلِّموا صِبْيانَكُم الصّلاةَ وخُذوهُم بِها إذا بلَغوا الحُلُمَ». 9. عدالت را در ميان فرزندان رعايت كنند. در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام)نقل شده كه مى فرمايد: پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مردى را ديد كه دو فرزند دارد، يكى را بوسيد و ديگرى را نبوسيد. پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: «فَهَلاَّ وَاسَيتَ بَينَهُمَا; چرا ميان آن ها عدالت را رعايت نكردى؟». 10. به فرزندانشان در كارهاى نيك كمك كنند (و آن ها را تشويق نمايند). در روايات متعددى كه مرحوم محدث نورى در مستدرك الوسائل نقل كرده به اين معنا توصيه شده ازجمله اين كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ وَالِدَينِ أَعَانَا وَلَدَهُمَا عَلَى بِرِّهِمَا».
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: همراه بـا حکمتهای نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد