عزاداری و اقامه عزا
عزاداری و اقامه عزا و گریه كردن بر عزیزان از دست رفته، از جانب معصومین(ع) رایج بوده است، چنانكه حضرت فاطمه زهرا(س) به خاطر گریه شبانه روزی برای پدربزرگوارش، مورد اعتراض قرار گرفت و به ناچار بیت الاحزان را به وجود آورده، دست حسن و حسین(ع) را می گرفت و برای عزاداری و گریه به آنجا می رفت. ائمه اطهار(ع) نیز برای امام حسین(ع) عزاداری و سوگواری می كردند.
شیخ جلیل كامل جعفر بن قولویه در كامل از ابن خارجه روایت كرده است كه گفت روزی در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودیم و جناب امام حسین علیه السلام را یاد كردیم حضرت بسیار گریست و ما گریستیم، پس حضرت سر برداشت و فرمود كه امام حسین علیه السلام میفرمود: كه منم كشتة گریه و زاری، هیچ مؤمنی مرا یاد نمی كند مگر آنكه گریان میگردد. و نیز روایت كرده است كه هیچ روزی حسین بن علی علیه السلام نزد جناب صادق علیه السلام مذكور نمیشد كه كسی آن حضرت را تا شب متبسم بیند و در تمام آن روز محزون و گریان بود و میفرمود كه جناب امام حسین علیه السلام سبب گریه هر مؤمن است.
و شیخ طوسی و مفید از ابان بن تغلب روایت كرده اند كه حضرت صادق علیه السلام فرمود كه نفس آن كسی كه به جهت مظلومیت ما مهموم باشد تسبیح است، و اندوه او عبادت و پوشیدن اسرار ما از بیگانگان در راه خدا جهاد است. آنگاه فرمود كه واجب میكند این حدیث به آب طلا نوشته شود.
و به سندهای معتبره بسیار از ابوعماره منشد یعنی شعرخوان روایت كرده اند كه گفت روزی به خدمت جناب صادق علیه السلام رفتم حضرت فرمود كه شعری چند در مرثیه حسین علیه السلام بخوان چون شروع كردم به خواندن حضرت گریان شد و من مرثیه میخواندم و حضرت میگریست تا آنكه صدای گریه از خانة آن حضرت بلند شد.
و به روایت دیگر حضرت فرمود: به آن روشی كه در پیش خود میخوانید و نوحه میكنید بخوان، چون خواندم حضرت بسیار گریست و صدای گریه زنان آن حضرت نیز از پشت پرده بلند شد چون فارغ شدم حضرت فرمود كه هر كه شعری در مرثیه حضرت حسین علیه السلام بخواند و پنجاه كس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هر كه سی كس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هر كه بیست كس را. و هر كه ده كس را و هر كه پنج كس را. و هر كه یك كس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هر كه مرثیه بخواند و خود بگرید بهشت او را واجب گردد. و هر كه او را گریه نیاید پس تباكی كند بهشت او را واجب گردد
و شیخ كشی (ره) از زید شحام روایت كرده است كه من با جماعتی از اهل كوفه در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودیم كه جعفر بن عفان وارد شد حضرت او را اكرام فرمود و نزدیك خود او را نشانید، پس فرمود یا جعفر عرض كرد لبیك خدا مرا فدای تو گرداند، حضرت فرمود بَلَغَنی اَنَكَ تَقُولُ الشّعِر فی الْحُسَینِ وَ تَجیدَ به من رسید كه تو در مرثیه حسین علیه السلام شعر میگویی و نیكو میگوئی عرض كرد بلی فدای تو شوم فرمود كه پس بخوان. چون جعفر مرثیه خواند حضرت وحاضرین مجلس گریستند و حضرت آنقدر گریست كه اشك چشم مباركش بر محاسن شریفش جاری شد. پس فرمود به خدا سوگند كه ملائكه مقربان در اینجا حاضر شدند و مرثیه تو را برای حسین علیه السلام شنیدند و زیاده از آنچه ما گریستیم گریستند. و به تحقیق كه حق تعالی در همین ساعت بهشت را با تمام نعمتهای آن از برای تو واجب گردانید و گناهان ترا آمرزید. پس فرمود ای جعفر میخواهی كه زیادتر بگویم؟ گفت بلی ای سید من، فرمود كه هر كه در مرثیه حسین علیه السلام شعری بگوید و بگرید و بگریاند البته حق تعالی بهشت را برای او واجب گرداند و بیامرزد او را...
[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
میرسد باز محرم
میرسد باز محرم – موسم عزا و ماتم
آمده باز محرم – موسم عزا و ماتم
ماهِ مردان خداشد – موسم شور و نوا شد
ماهِ خون، ماهِ حسین است – ماهِ شاه عالمین است
ماهِ زینب، ماهِ عبّاس – ماهِ پر پر شدن یاس
ماهِ اکبر، ماهِ اصغر – ماهِ آن گلهای پرپر
ماه کلثوم و رُقیّه – ماهِ صغرا و سُکینه
ماه زین العابدین است – ماه قتل شهِ دین است
ماه صبر و استقامت – ماه مردی و شهامت
ماه جانبازی یاران – در ره یاریِ قرآن
ماهِ سرهایِ به نیزه – از عربهایِ عُنیزه
ماهِ خونین تنِ شاه است - در میانِ قتلگاه است
همه جا شورو نوا شد – همه جا روضه بپا شد
همه جا کشور ایران - شورِ عاشورا بپا شد
همگی گشته سیه پوش – علمِ حسینی بر دوش
همه عاشق حسینند – همه یارِ زینبینند
همگی غرقِ عزا یند - به هوایِ کربلا یند
همگی با چشمِ گریان – از ستمها همه حیران
همگان سینه زنانند – بر حسین ناله کنانند
همه جا مجلسِ روضه – گریه و ناله و نوحه
بر لبِ جمله ی ماها – نوحه و ذکر و دعاها
همه جا ذکرِ حسین است – یاد شاهِ عالمین است
برلبِ جمله عزیزان - یا حسین شاهِ شهیدان
باقری ماهِ محرّم - آمده با اشک و ماتم
سروده شده درحلول ماه محرم سال 94...
[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
میرسَد فصلِ عزایت در فضایِ خانه ها مان
پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است؟
پرسید م ا زهلا ل چرا قا متت خم ا ست - آهی کشید و گفت که ما ه محر م ا ست
گفتم که چیست ما ه محرم بنا له گفت - ماهیکه خلق جمله ا فلا ک د ر غم ا ست
گفتم برای که بفغا ن د ا د ا ین جو ا ب - ما ه عزا ی ا شر ف ا ولا د آ د م ا ست
ا ین ما ه گشته کشته بصحر ا ی کربلا - سبط رسول تشنه لب این غم مگر کم ا ست
آ ید بسو ی خلق ز یزد ا ن همی پیا م - نیلی ببر کنید که ما ه محر م ا ست
د ر خلد حو ر یا ن همه سیلی به روزنند - درعرش قدسیان همه چشما ن پرازنم است
زهر ا سیا ه برسر و حید ر ز ند به سر - د ر ا ین عزا رسول خد ا قا متش خم است
د ر کر بلا بچشم بصیر ت نظر نما - بنگر هنو ز زینب و گلثو م د ر غم است
گو ید سکینه گشت یتیمی نصیب ما - د ر ر و ز گا ر د ر د یتیمی مگرکم است
«غلامرضا قمی ، خزائن الشهداء ص 76»
پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است؟
پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است؟ - گفتا خموش باش که ماه محرم است
گفتم محرم است تو چرا قامتت خم است - گفتا غم حسین مگر ماتمی کم است؟
بازاین چه شورش است که درخلق عالم است
بازاین چه شورش است که درخلق عالم است - بازاین چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
با ز ا ین چه رستخیز عظیم ا ست کز زمین - بی نفخ صو ر خواسته تا عرش اعظم است
ا ین صبح تیره با ز د مید ا ز کجا که کرد - کا ر جهان و خلق جها ن جمله د رهم است
گو یا طلو ع میکند ا ز مغر ب آ فتا ب - کا شو ب د ر تما می ذ را ت عا لم ا ست
گر خو ا نمش قیا مت د نیا بعید نیست - ا ین ر ستخیز عا م که نا مش محرم است
د ر با رگا ه قد س که جا ی ملا ل نیست - سرهای قد سیا ن همه بر زا نوی غم ا تس
جن و ملک بر آ د میا ن نو حه میکنند - گو یا عزای ا شر ف ا و لا د آ د م ا ست
خو ر شید آ سما ن و زمین نو ر مشر قین - پرو ر د ه د ر کنا ر رسو ل خد ا حسین
«محتشم کاشانی : ا شک شفق ص 256»
باز محرم شدو دلها شکست
باز محرم شدو دلها شکست - از غم زینب دل زهرا شکست
باز محرم شد و لب تشنه شد - از عطش خاک کمرها شکست
آب در این تشنگی از خود گذشت - دجله به خون شد دل صحرا شکست
قاسم ولیلا همه در خون شدند - این چه غمی بود که دنیا شکست
محرم آمد و ماه عزا شد
محرم آمد و ماه عزا شد - مه جانبازی خون خدا شد
جوانمردان عالم را بگویید - دوباره شور عاشوار به پا شد
باز محرم رسید، ماه عزای حسین
باز محرم رسید، ماه عزای حسین – سینه ی ما میشود، كرب و بلای حسین
كاش كه تركم شود غفلت و جرم و گناه - تا كه بگیرم صفا، من ز صفای حسین...
[منبع کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
مشاورحقوقی،قضائی و وکیل دادگستری،قاضی باز نشسته سیدمحمد باقری پور
مشاورحقوقی،قضائی و وکیل دادگستری،قاضی باز نشسته سیدمحمد باقری پور
مشاوره تلفنی رایگان آنلاین
برای دسترسی به وکیل نام شریف و شماره همراه خودرا به شماره 09155819230
و 09154019230 یا پیام رسان 30007227002001 ار سال فرمائید
ویا در کانال سروش به آدرسهای زیر سؤالات خودرابنویسید
پاسخ در اسرع وقت بر رسی و پاسخ اراسال میگرد
سؤالات خصوصی را در کانال نگذارید

https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
https://splus.ir/joingroup/uOy5mnvbzQ0oAKpI1NwqCSPH
https://splus.ir/joingroup/EQWpgAFy7qCZn6TwO1fJRGcu
https://www.solh.ir/lawyer/928526
https://balad.ir/p/PuavLatJYQk68m/gallery/poi_photo-535415?tag=all
http://dl.hodanet.tv/filespicturs/vakildadgostari.gif
https://www.solh.ir/Images/LegalLawyerExpert/37051_20180508091944090.jpg
https://cdn.balad.ir/crowd-images/all/original/PuavLatJYQk68m-063aec84aa614c98a88ec8462380d8a1.jpg?x-img=v1/crop,x_0,y_1204,w_3000,h_1687/resize,h_300/autorotate
و یا به ایمیل ما به آدرس زیر پیام و تصویر ارسال کنید
hodarayaneh@gmail.com
اینجانب سید محمد باقری پور رییس قبلی دادگاه انقلاب اسلامی حوزه قوچان و دادیاراجرای احکام دادگاه انقلاب اسلامی مشهد بازنشسته و فعلا با عنوان وکیل پایه یک دادگستری در خدمت دوستان عزیز جهت مشاوره و راهنمایی در اختلافات خانوادگی و امور کیفری و چگونگی شکایات و دادخواست و رجوع به دادسرا و دادگاه و اداره ثبت و... میباشم
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: قرآن کریم ، روضه خوانی باقری ، کـتــاب مـوبــایــل بـاقــری ، اشعار و سروده های باقری ، کتاب نوشته های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
خَدیجَه دختر خُوَیلِد (درگذشت ۱۰ بعثت)، مشهور به خدیجه کبری(س) و امالمؤمنین، نخستین همسر پیامبر اکرم(ص) و مادر حضرت زهرا(س). خدیجه(س) قبل از بعثت با حضرت محمد(ص) ازدواج کرد و اولین زنی است که به وی ایمان آورد. خدیجه همه ثروت خود را در راه نشر اسلام به کار گرفت. پیامبر(ص) به احترام خدیجه، در طول حیات او همسر دیگری برنگزید و پس از درگذشت وی همواره از او با نیکی یاد میکرد. خدیجه برای پیامبر(ص)، حضرت فاطمه(س)، قاسم و عبدالله را به دنیا آورد هرچند که در برخی منابع زینب، رقیه و ام کلثوم نیز دختران این دو معرفی شدهاند اما به گفته برخی از محققان شیعه، فاطمه(س) تنها دختر خدیجه(س) و پیامبر(ص) بوده و سه دختر دیگر، فرزندان رسول خدا(ص) و خدیجه نبودهاند، بلکه دخترخواندههای پیامبر(ص) بودهاند. خدیجه(س) سه سال قبل از هجرت، در ۶۵ سالگی در مکه درگذشت و در قبرستان معلاة به خاک سپرده شد. خدیجه(س) دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی، از خاندان قریش[۱] و فاطمه بنت زائده بود.[۲] سال تولد او را پانزده سال قبل از عام الفیل گفتهاند.[۳] منابع تاریخی، گزارش چندانی درباره شخصیت خدیجه(س)، در دوران پیش از اسلام ارائه نکردهاند. او ثروتمند بود و سرمایه خود را برای تجارت، به کار میگرفت.[۴] در گزارشات تاریخی به جایگاه بالای اجتماعی و حُسن شهرت او در شرف و نسب اشاره شده است.[۵] ابن سیدالناس در این باره آورده است: «او زنی شریف و با درایت بود که خداوند خیر و کرامت برای او در نظر گرفته بود. به لحاظ نسب در طبقه متوسط از انساب عرب جای داشت، اما دارای شرافتی عظیم و ثروتی زیاد بود».[۶] . خدیجه را بانویی شریف، ثروتمند و دارای اعتبار در روزگار خود معرفی کردهاند.[۷] در روایتی از پیامبر(ص)، سرور زنان جهان خدیجه(س)، فاطمه(س)، مریم و آسیه معرفی شدهاند.[۸] همچنین پیامبر(ص)، خدیجه(س) را از زنان کامل در جهان[۹] و نیز از بهترین زنان معرفی کرده است.[۱۰] در منابع اسلامی، از خدیجه با القابی همچون طاهره، زکیه، مرضیه، صِدّیقه، سیده نساء قریش[۱۱]، خیرالنساء[۱۲] و بانوی بلندمرتبه[۱۳] و نیز با کنیه ام المؤمنین یاد شده است.[۱۴] . گزارشهای متعددی درباره جایگاه خاص خدیجه نزد پیامبر(ص) وجود دارد. در منابع آمده است که حضرت خدیجه(س) بهترین و صادقترین وزیر، مشاور و مایه آرامش پیامبر(ص) بود.[۱۵] پیامبر(ص) سالها پس از درگذشت خدیجه(س) به یاد او بود و بینظیر بودنش را مطرح مینمود. هنگامی که عایشه به پیامبر(ص) گفت خدیجه(س) بیش از همسری مسن برای تو نبود، پیامبر بسیار ناراحت شد و با ردّ این سخن گفت: «خداوند هیچگاه برایم همسری بهتر از او جایگزین نکرد، او مرا تصدیق نمود هنگامی که هیچکس مرا تصدیق نکرد، یاریام کرد در زمانی که هیچکس مرا یاری نکرد، از اموالش در اختیارم قرار داد، زمانی که همه، اموالشان را از من دریغ کردند.» [۱۶]
ازدواج با پیامبر(ص) : همه منابع تاریخی، خدیجه را اولین همسر پیامبر(ص) معرفی کردهاند. با این حال، زمان دقیق ازدواج این دو روشن نیست. سن پیامبر(ص) در هنگام ازدواج با خدیجه(س)، ۲۱ تا ۳۷ سال ذکر شده است.[۱۷] ولی آنچه مورد اعتماد مورخان است ۲۵ سال میباشد.[۱۸] چنانکه در منابع آمده است، خدیجه(س)، پیشنهاد ازدواج با پیامبر(ص) را مطرح کرده است. این پیشنهاد پس از آن روی داد که با امانتداری محمد(ص) آشنا شد، و او را امین بر مالش قرار داد و پس از برگشتن پیامبر(ص) از سفر تجاری شام، توسط میسره، غلامش، با ویژگیهای محمد(ص) آشنا شد.[۱۹] برخی از مورخان بر این باورند که خدیجه، به دلیل صداقت، امانت، حسن خلق و درستکاری پیامبر(ص)، پیشنهاد ازدواج را مطرح ساخته است.[۲۰] ابن اثیر در کتاب اسد الغابه، همین عوامل را بیان کرده است.[۲۱] . پیامبر اسلام (ص): در باره ایشان فرموده : ما أبدلنی الله خیرا منها، صدقتنی إذ کذبنی الناس وواستنی بمالها اذ حرمنی الناس، ورزقنی الله الولد منها ولمیرزقنی من غیرها. (ترجمه: خدا زنی بهتر از خدیجه به من نداد. هنگامی که مردم تکذیبم میکردند، او مرا تصدیق کرد و هنگامی که مردم مرا تحریم کردند، با ثروتش کمکم کرد. و خدا از او فرزندانی روزی من ساخت در حالی که از دیگر زنانم به من فرزندی نداد.) (شیخ مفید، الافصاح، ۱۴۱۴ق، ص۲۱۷) . در منابع تاریخی اهل سنت از ازدواج خدیجه(س) پیش از ازدواج با پیامبر(ص) و داشتن فرزندانی سخن به میان آمده است؛ در این منابع از دو شخص به نامهای «ابوهاله هند بن نباش»[۲۲] و «عتیق بن عابد»[۲۳] با عنوان همسر خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر(ص) یاد کردهاند. در مقابل برخی عالمان شیعه بر این باورند که خدیجه(س) پیش از ازدواج با پیامبر، ازدواج نکرده است. ابن شهرآشوب از قول سید مرتضی در شافی و شیخ طوسی در تلخیص الشافی، به دوشیزه بودن خدیجه(س) هنگام ازدواج با پیامبر(ص) اشاره کرده است.[۲۴] جعفر مرتضی محقق معاصر شیعه بر این باور است که با توجه به تعصبات قبیلهای در حجاز، ازدواج خدیجه که از بزرگان قریش بود، با دو اعرابی از قبایل تمیم و مخزوم، پذیرفتنی نیست.[۲۵] .
سن خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر(ص) : درباره سن خدیجه(س) هنگام ازدواج با پیامبر(ص)، دیدگاههای مختلفی از ۲۵ سال تا ۴۶ سال مطرح شده است. بسیاری سن خدیجه(س) را هنگام ازدواج با پیامبر(ص)، ۴۰ سال دانستهاند.[۲۶] اما روایات دیگری نیز در این باره وجود دارد.[۲۷] منابع تاریخی سن خدیجه(س) هنگام ازدواج با پیامبر(ص) را ۲۵[۲۸]،۲۸ [۲۹]،۳۰ [۳۰]،۳۵ [۳۱]،۴۴ ،۴۵ [۳۲] و یا ۴۶ سال[۳۳] دانستهاند. دست یافتن به سن دقیق حضرت خدیجه(س) هنگام ازدواج با پیامبر(ص) دشوار است. با این وصف با در نظر گرفتن این که مدت زندگی مشترک پیامبر(ص) با خدیجه(س) ۲۵ سال بوده است (۱۵ سال، قبل از بعثت [۳۴] و ۱۰ سال، بعد از بعثت)، و منابع تاریخی نیز سن خدیجه(س) هنگام وفات را ۶۵ سال یا بنابر ترجیح بیهقی ۵۰ سال گفتهاند، به احتمال قوی سن خدیجه(س) هنگام ازدواج با پیامبر(ص) مطابق با یکی از این دو قول، ۴۰ یا ۲۵ سال بوده است. اگر خدیجه(س) هنگام وفات، ۵۰ ساله بوده، هنگام ازدواج باید ۲۵ ساله بوده باشد، نظری که برخی محققان آن را ترجیح دادهاند.[۳۵] با توجه به این نکته که قاسم از خدیجه(س)، پس از بعثت از دنیا رفته است،[۳۶] بدان معنی است که قاسم حداقل در ۵۵ سالگی خدیجه(س) یا پس از آن به دنیا آمده باشد. این نظر به ضمیمه دیدگاه برخی علمای شیعه که خدیجه(س) را هنگام ازدواج با پیامبر(ص) عَذراء (دوشیزه) دانستهاند[۳۷] تقویت میشود؛ زیرا بعید به نظر میرسد زنی همچون خدیجه(س) با مقام و مکنت خود در قریش تا ۴۰ سالگی ازدواج نکرده باشد. با توجه به مجموع این دلایل برخی پژوهشگران سن خدیجه(س) هنگام ازدواج را ۲۵ یا ۲۸ سال دانستهاند.[۳۸]
اسلام آوردن خدیجه : مورخانی همچون بلاذری[۵۱] و ابنسعد[۵۲] در قرن سوم، ابن عبدالبر در قرن پنجم[۵۳] و ابن خلدون در قرن هشتم[۵۴]، حضرت خدیجه را اولین مسلمان معرفی کردهاند. همچنین برخی مورخان اجماع مسلمانان را بر این دانستهاند که حضرت خدیجه اولین ایمان آورنده به پیامبر اسلام بوده است.[۵۵] . منابع همچنین خدیجه(س) و علی(ع) را اولین ایمانآورندگان به اسلام برشمردهاند.[۵۶] همچنین در این منابع به پیشگامی خدیجه(س) به همراه علی(ع) در برپایی نماز به همراه پیامبر(ص) اشاره کرده و آنان را اولین نمازگزاران در اسلام معرفی کردهاند.[۵۷].
نقش خدیجه(س) در اسلام : کمکهای مالی حضرت خدیجه(س) موجب غنای پیامبر(ص) شد. از رسول خدا(ص) نقل شده که «هیچ مالی به من سود نبخشید، آنگونه که ثروت خدیجه(س) به من سود بخشید».[۵۸] بنابر روایات اسلامی، پیامبر(ص) از اموال خدیجه(س) در راه کمک به آزادی بدهکاران، یتیمان و بینوایان استفاده میکرد. در ماجرای محاصره شعب ابیطالب، اموال حضرت خدیجه(س) در حمایت از بنیهاشم مصرف شد، تا آنجا که در روایت آمده است: «ابوطالب و خدیجه(س) همه اموال خود را برای حفظ اسلام و محاصرهشدگان انفاق نمودند.» [۵۹] در جریان محاصره شعب ابیطالب، حکیم بن حزام برادرزاده خدیجه (س)، با شترها، گندم و خرما را حمل میکرد و با زحمت و خطر زیاد، آنها را به بنیهاشم میرساند.[۶۰] خدا این کار خدیجه(س) را در ردیف نعمتها و مواهب بزرگ خود به بنده برگزیدهاش محمد(ص) برشمرد.[۶۱] پیامبر(ص) نیز همواره از بخشندگی و ایثار خدیجه، با عظمت و بزرگی یاد میکرد.[۶۲]. بیشتر منابع تاریخی، وفات خدیجه(س) را در سال دهم بعثت، یعنی سه سال قبل از هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه ذکر کردهاند.[۶۵] این منابع، سن خدیجه(س) را هنگام وفات، ۶۵ سال دانستهاند.[۶۶] ابن عبدالبر، سن خدیجه(س) را هنگام وفات، ۶۴ سال و شش ماه ذکر میکند.[۶۷] اما بیهقی سن او را ۵۰ سال دانسته است.[۶۸] برخی از منابع، سال رحلت خدیجه(س) را همان سال درگذشت ابوطالب و اندکی بعد از آن دانستهاند.[۶۹] ابن سعد، رحلت خدیجه(س) را ۳۵ روز پس از وفات ابوطالب میداند.[۷۰] وی و برخی دیگر از مورخان، زمان رحلت خدیجه را، دهم رمضان سال دهم بعثت ذکر کردهاند.[۷۱] ابوطالب عموی پیامبر نیز در همین سال از دنیا رفت. پیامبر این سال را عام الحزن نامید.[۷۲]
تصویر قدیمی از بارگاه خدیجه و فرزندش قاسم : بنا بر روایات اسلامی، پیامبر(ص) ابتدا با ردای خودش و سپس با ردای بهشتی، خدیجه(س) را کفن کرد و او را در قبرستان معلاة در مکه به خاک سپرد.[۷۳] در قرن هشتم آرامگاه حضرت خدیجه(س) با گنبدی مرتفع ساخته شد.[۷۴] در سال ۹۵۰ق سلطان سلیمان قانونی، پادشاه عثمانی، آن را به شیوه مقابر مصری تجدید بنا کرد و گنبد بلندی بر آن ساخت. تا زمان احداث بنای جدید، مزار حضرت خدیجه(س) فقط یک صندوق چوبی داشت. این آرامگاه، براساس کتیبه آن، در سال ۱۲۹۸ مرمت شد.[۷۵] فراهانی در قرن سیزدهم در سفرنامه خود از ضریح چوبین آن، که با پارچه مخمل گلابتون دوزی شده پوشیده شده بود، و نیز از وجود متولی و خادم و زیارتنامهخوانِ این بقعه خبر داده است.[۷۶] همچنین بسیاری از زائران و حجگزاران که پیش از تخریب بسیاری از اماکن تاریخی و مذهبی (۱۳۰۵ش) بهدست حکومت آل سعود، به مکه رفتهاند، از مقبره او یاد کرده و توصیفاتی از آن را ذکر کردهاند.[۷۷] امروزه مدفن خدیجه بنای مختصری دارد و زیارتگاه حجگزاران و زائران مکه است.
همسران پیامبر (ص) |
---|
![]() |
|
ویژگی های شخصیتی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) (بخش دوم) شخصیت شناسی
ویژگی های قرآنی حضرت خدیجه(سلام الله علیها) (بخش دوم) شخصیت شناسی
ویژگی های قرآنی حضرت خدیجه(سلام الله علیها) (بخش اول) شخصیت شناسی
آشنایی با فضایل حضرت خدیجه (علیها السلام) (بخش دوم) شخصیت شناسی
آشنایی با فضایل حضرت خدیجه (علیها السلام) (بخش اول) شخصیت شناسی
زنان جهان اسلام به آشنایی با شخصیت حضرت خدیجه (س) نیاز دارند
ویژگی های شخصیتی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) (بخش اول)
ویژگی های شخصیتی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) (بخش دوم)
حضرت خدیجه(علیها السلام) را بیشتر بشناسیم شخصیت شناسی
بانوی مهربانی، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) شخصیت شناسی
تحریف شخصیت حضرت خدیجه(س)در طول تاریخ - خبرگزاری حوزه
عفاف و پاکدامنی حضرت خدیجه (علیها سلام) شخصیت شناسی
نگاهی بر زندگی نامه و شخصیت حضرت خدیجه (س) - حوزه نت
نگاهی به ابعاد شخصیت والای حضرت خدیجه (س)-مشرق نیوز
بازخوانی شخصیت حضرت خدیجه (ع) در منابع اهل سنت
توجه به ابعاد شخصیتی حضرت خدیجه(س)ضرورت دارد
شخصیت حضرت خدیجه(س)؛ تلفیقی از عشق و ایمان
حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها - ویکی شیعه
فضائل و شخصیت حضرت خدیجه (۱) - بلاغ
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
یا ابا المهدی یا ابا المهدی
سامرا دارُ العزا شد
سامرا دارُ العزا شد - عسکری جانش فدا شد
مهدِیِ آلِ محمّد - بهرِ بابا در عزا شد
ای حسن جان ای حسن جان - ای حسن جان ای حسن جان
دیده است از ظلمِ اعدا - مهدیِ ما داغِ بابا
بی پدر گردیده مهدی - گشته او بی یار و تنها
ای حسن جان ای حسن جان - ای حسن جان ای حسن جان
با فغان و بی قراری - مهدی است با اشکِ جاری
در غمِ هجران بابا - میکند او سوگواری
ای حسن جان ای حسن جان - ای حسن جان ای حسن جان
ما که در شور و نوائیم - بهرِ مهدی جان فدائیم
باقری و جمله یاران - عاشقانِ سامرائیم
ای حسن جان ای حسن جان - ای حسن جان ای حسن جان
سروده باقری پور شهادت امام عسکری سال 1401
یا ابا المهدی یا ابا المهدی
یا ابا المهدی یا ابا المهدی - یا ابا المهدی یا ابا المهدی
یا ابا المهدی ای امامِ دین - این توئی پشت و هم پناهِ دین
توبه سامرا گشته ای محبوس - ازستمهای دشمنانِ دین
یا ابا المهدی یا ابا المهدی - یا ابا المهدی یا ابا المهدی
ازمدینه تو گشتی آواره - گشته ای دل خون زادهِ زهرا
تو بظلم و كین ازدیارِ خود - آمدی سوی شهرِ سامرّا
یا ابا المهدی یا ابا المهدی - یا ابا المهدی یا ابا المهدی
ازستمهای دشمنانِ دین - كرده ای آقا تركِ كاشانه
ازجفاهای معتمد بودی - تو به سامرّا دریكی خانه
یا ابا المهدی یا ابا المهدی - یا ابا المهدی یا ابا المهدی
تو به سامرّا گشته ای محبوس - هم درآنجا تو گشته ای مسموم
كُشتهِ یِ زهرِ معتمد گشتی - درغریبی تو ای شهِ مصوم
یا ابا المهدی یا ابا المهدی - یا ابا المهدی یا ابا المهدی
گشته ای مدفون تو به سامرّا - گشته سامرّا بارگاهِ تو
تو غریبی درشهرِ سامرّا - هم غریبانند در پناهِ تو
یا ابا المهدی یا ابا المهدی - یا ابا المهدی یا ابا المهدی
هم تو و بابت حضرتِ هادی - هم امیدِ ما مهدی دوران
كرده منزل در شهرِ سامرّا - شدحریمِ تو قبلهِ یاران
یا ابا المهدی یا ابا المهدی - یا ابا المهدی یا ابا المهدی
چون بود اینك شهرِ سامرّا - مدفنِ پاكان قبله گاهِ ما
شدامیدِ ما غایب ازآنجا - مخفی از دیده شمعِ راهِ ما
یا ابا المهدی یا ابا المهدی - یا ابا المهدی یا ابا المهدی
باقری روزی باظهورِاو - میشود روشن صبحگاهِ ما
میرسد بعد ازشامِ طولانی - نوبتِ صبح و هم پگاهِ ما
یا ابا المهدی یا ابا المهدی - یا ابا المهدی یا ابا المهدی
یا ابا المهدی یا ابا المهدی - یا ابا المهدی یا ابا المهدی
یا ابا المهدی یا ابا المهدی - یا ابا المهدی یا ابا المهدی
یا امام العسكری
یا امام العسكری یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
خسروكون ومكانی یا امام العسكری - رهنمای ا نس وجانی یا امام العسكری
والدصاحب زمانی یا امام العسكری - بهرما روح وروانی یا امام العسكری
یا امام العسكری یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
سرورعالم تویی تویا امام العسكری - عالم واعلم تویی تو یا امام العسكری
نیراعظم تویی تویا امام العسكری - دردرامرهم تویی تویا امام العسكری
خسروكون ومكانی یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
هادی جنّ وبشرهستی توای مولای ما - كوكب فتح وظفرهستی توای مولای ما
رهبروهم راهبرهستی توای مولای ما - برامامت مفتخرهستی توای مولای ما
رهنمای ا نس وجانی یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
نوگل بستان توباشدامام انس وجان - جانشین برحق تومهدی صاحب زمان
آنكه ازبعدتوشدازدیده های ما نهان - آنكه شددرابرغیبت همچوخورشیدی نهان
والدصاحب زمانی یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
شهرسامراشده زندانت ای جان جهان - گشته عسكرگاه دشمن ازبرای تومكان
رنج وآزارفراوان برتوشد ازدشمنان - زهركین معتمد گشته برایت خصم جان
توازآن آزرده جانی یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
هشتم ماه ربیع گشتی شهید اززهركین - شدسیه پوش ازبرایت انبیا ومرسلین
گشته است مهدی امت بهرتواندوهگین - شدعزادارازبرایت شیعیان ومسلمین
توسوی جنت روانی یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
گشته ای مدفون به سامرا توای جان جهان - دركنارباب خودهادی امام انس وجان
باقری ودوستانت بهرتو نوحه كنان - اندرآن صحن وسرایت شیعیان سینه زنان
توشفیع دوستانی یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
مهدی یا مهدی بی پدرگشتی
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
مهدی یا مهدی بی پدرگشتی - از غمِ بابا خون جگرگشتی
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
تو یتیم اینك گشتی ای شاها - تسلیت بادا برتو از ماها ما
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
ای امامِ ما حضرتِ صاحب - تو به سامرّا گشته ای غایب
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
ما به سردابِ غیبتت آئیم - ما به فرمانِ تو سراپائیم
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
ما به سامرا در حضورِتو - دردعا باشیم برظهورِتو
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
باقری خواهد از خدا هرروز - تا شود مهدی برهمه پیروز
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
ای نورچشم عالم مهدی سرت سلامت
شعرشهادت امام حسن عسكری علیه السلام
سفرزیارتی سامرا روزشهادت سال 1389
نصف شعر سروده شده در مسیر رفت به سامرا
و براثر حملات خمپاره ای ونارنجكی دشمنان ومحروم شدن
از فیض زیارت از نزدیك نصف دیگرش دربرگشت از سامرا سروده شد
ای نورچشم عالم مهدی سرت سلامت - روزِعزا و ماتم مهدی سرت سلامت
روزعزاست امروز یابن الحسن كجائی - این شهرسامرا و صاحب عزا شمائی
این شهرِ سامرا و صاحب عزاست مهدی - روزِ عزای بابش بنگركجاست مهدی
ما زائرین مشهد(ایران)امروز سامرائیم - ازبهرِ عسكری ما درگریه و عزائیم
اماهزارافسوس سامره خون چكان شد - خون بردلِ زائرین یا صاحب الزّمان شد
درسالِ هشتاد و نُه روزِ شهادتِ او - محروم دشمنِ او شد از عنایتِ او
ماندیم اززیارت ما شیعیانِ مهدی - خون شد دلِ زائرین با یاورانِ مهدی
مهدی زهجرِ بابا درناله و فغان است - همناله اش تمامِ مخلوقِ این جهان است
آن یازدهم امامِ ما شیعیانِ عالم - امروزشد شهید و ما در عزا وماتم
از زهرِ معتمد آن یازدهمین ستاره - مسموم گشت ای وای شد بسته راهِ چاره
آقا به خانهِ خود مدفون شده است ای وای - مهدی او ازاین غم دل خون شده است ای وای
شد عسكری شهید و مهدی شده است - غائب اندر میانِ سرداب پنهان امام و صاحب
روزِ امامتِ آن دُرِّ ثمین رسیده - امّا هزار افسوس گشته نهان زدیده
روزِ شهادت او شد انفجاری از كین - جمعی شهید و زخمی گشتند در رهِ دین
افسوس بارگاهش شدمنفجرزكینه - رفتارِ ظلم و ظالم با دینِ حق همینه
آن گنبدش بدست ما شیعیانِ مهدی - از نو بنا شده با ما یاورانِ مهدی
آن خانه وحریمش از نو شده است بنیاد - ما شیعیانِ مهدی آن را كنیم آباد
صدبار اگر خرابی بار آورد عدویش - ما شیعیانِ مهدی داریم رو بسویش
با یك بنای بهتر سازیم ما حریمش - با صد امیدِ ماها از حضرتِ كریمش
سردابِ غیبتش را سازیم ما دوباره - ما حافظ حریمِ دین خدا هماره
ای باقری دعا كن روزِ ظهورش آید - دنیای تیرهِ ما روشن زنورش آید
ای نورچشم عالم مهدی سرت سلامت - روزِعزا و ماتم مهدی سرت سلامت
از کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
روضه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
قَالَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَلِیٍ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فِی الْمَرْضَهِ الَّتِی مَاتَ فِیهَا وَ أَنَا عِنْدَهُ إِذْ قَالَ لِخَادِمِهِ عَقِیدٍ وَ کَانَ الْخَادِمُ أَسْوَدَ نُوبِیّاً قَدْ خَدَمَ مِنْ قَبْلِهِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ رَبَّى الْحَسَنَ ع فَقَالَ لَهُ یَا عَقِیدُ أَغْلِ لِی مَاءً بِمُصْطُکَى فَأَغْلَى لَهُ ثُمَّ جَاءَتْ بِهِ صَقِیلُ الْجَارِیَهُ أُمُّ الْخَلَفِ ع فَلَمَّا صَارَ الْقَدَحُ فِی یَدَیْهِ وَ هَمَّ بِشُرْبِهِ فَجَعَلَتْ یَدُهُ تَرْتَعِدُ حَتَّى ضَرَبَ الْقَدَحَ ثَنَایَا الْحَسَنِ فَتَرَکَهُ مِنْ یَدِهِ وَ قَالَ لِعَقِیدٍ ادْخُلِ الْبَیْتَ فَإِنَّکَ تَرَى صَبِیّاً سَاجِداً فَأْتِنِی بِهِ قَالَ أَبُو سَهْلٍ قَالَ عَقِیدٌ فَدَخَلْتُ أَتَحَرَّى فَإِذَا أَنَا بِصَبِیٍّ سَاجِدٍ رَافِعٌ سَبَّابَتَهُ نَحْوَ السَّمَاءِ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَأَوْجَزَ فِی صَلَاتِهِ فَقُلْتُ إِنَّ سَیِّدِی یَأْمُرُکَ بِالْخُرُوجِ إِلَیْهِ إِذْ جَاءَتْ أُمُّهُ صَقِیلُ فَأَخَذَتْ بِیَدِهِ وَ أَخْرَجَتْهُ إِلَى أَبِیهِ الْحَسَنِ ع قَالَ أَبُو سَهْلٍ فَلَمَّا مَثُلَ الصَّبِیُّ بَیْنَ یَدَیْهِ سَلَّمَ وَ إِذَا هُوَ دُرِّیُّ اللَّوْنِ وَ فِی شَعْرِ رَأْسِهِ قَطَطٌ مُفَلَّجُ الْأَسْنَانِ فَلَمَّا رَآهُ الْحَسَنُ بَکَى وَ قَالَ یَا سَیِّدَ أَهْلِ بَیْتِهِ اسْقِنِی الْمَاءَ فَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى رَبِّی وَ أَخَذَ الصَّبِیُّ الْقَدَحَ الْمَغْلِیَّ بِالْمُصْطُکَى بِیَدِهِ ثُمَّ حَرَّکَ شَفَتَیْهِ ثُمَّ سَقَاهُ فَلَمَّا شَرِبَهُ قَالَ هَیِّئُونِی لِلصَّلَاهِ فَطُرِحَ فِی حَجْرِهِ مِنْدِیلٌ فَوَضَّأَهُ الصَّبِیُّ وَاحِدَهً وَاحِدَهً وَ مَسَحَ عَلَى رَأْسِهِ وَ قَدَمَیْهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ ع أَبْشِرْ یَا بُنَیَّ فَأَنْتَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ أَنْتَ الْمَهْدِیُّ وَ أَنْتَ حُجَّهُ اللَّهِ عَلَى أَرْضِهِ وَ أَنْتُ وَلَدِی وَ وَصِیِّی وَ أَنَا وَلَدْتُکَ وَ أَنْتَ محمد بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَلَدَکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنْتَ خَاتِمُ الْأَئِمَّهِ الطَّاهِرِینَ وَ بَشَّرَ بِکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ سَمَّاکَ وَ کَنَّاکَ بِذَلِکَ عَهِدَ إِلَیَّ أَبِی عَنْ آبَائِکَ الطَّاهِرِینَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْبَیْتِ رَبُّنَا إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ وَ مَاتَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ مِنْ وَقْتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ.(۱)
پس ابو سهل گفت که: داخل شدم بر امام حسن عسکرى علیه السّلام در مرضى که به همان مرض از دنیا رحلت فرمود و در نزد آن حضرت بودم که امر فرمود خادم خود عقید را- و این خادمى بود سیاه از اهل نوبه و خدمت کرده بود حضرت امام علىّ نقى علیه السّلام را و پروریده و بزرگ کرده بود امام حسن علیه السّلام را- فرمود: اى عقید! بجوشان از براى من آب را با مصطکى، پس جوشانید و صیقل جاریه که مادر حضرت حجت علیه السّلام باشد آن آب را براى امام حسن علیه السّلام آورد. پس همین که قدح را به دست آن جناب داد و خواست بیاشامد دست مبارکش لرزید و قدح به دندان هاى ثنایاى نازنینش خورد پس قدح را از دست نهاد و به عقید فرمود: داخل این اطاق مى شوى مىبینى کودکى را به حال سجده او را بیاور نزد من. ابو سهل گوید که: عقید گفت من داخل شدم به جهت پیدا کردن آن طفل ناگاه نظرم افتاد به کودکى که سر به سجده نهاده بود و انگشت سبّابه را به سوى آسمان بلند کرده بود، پس سلام کردم بر آن جناب، آن حضرت مختصر کرد نماز را و چون تمام کرد عرض کردم که: سیّد من مى فرماید تو را که نزد او بروى، پس در این هنگام مادرش صیقل آمد و دستش را گرفت و برد او را به نزد پدرش امام حسن علیه السّلام. ابو سهل مى گوید: چون آن کودک به خدمت امام حسن علیه السّلام رسید سلام کرد نگاه کردم بر او. و اذا هو درّىّ اللّون و فى شعر رأسه قطط، مفلّج الاسنان. یعنى: دیدم که رنگ مبارکش روشنایى و تلألؤ دارد و موى سرش به هم پیچیده و مجعد است و ما بین دندان هایش گشاده است، همین که امام حسن علیه السّلام نگاهش به کودک افتاد بگریست و فرمود: یا سید اهل بیته، اسقنى الماء فانى ذاهب الى ربى. اى سیّد اهل بیت خود! مرا آب بده همانا من مى روم به سوى پروردگار خود (یعنى وفاتم نزدیک شده). پس آن آقا زاده آن قدح آب جوشانیده با مصطکى را گرفت به دست خویش و حرکت داد لب هایش را و سیرابش کرد، چون امام حسن علیه السّلام آب را آشامید فرمود: مرا مهیّا کنید از براى نماز، پس در کنار آن حضرت دستمالى افکندند و آن طفل وضو داد پدر خود را به یک مرتبه یک مرتبه (یعنى به اقلّ واجب) و مسح کرد بر سر و قدمهاى او، پس امام حسن علیه السّلام با وى فرمود: بشارت باد تو را اى پسرک من! تویى صاحب الزّمان و تویى مهدى و حجّت خدا بر روى زمین و تویى پسر من و کودک من و منم پدر تو، تویى م ح مّ د بن الحسن، بن على، بن محمّد، بن على، بن موسى، بن جعفر، بن محمّد، بن على، بن الحسین، بن على، بن ابى طالب علیهم السّلام و پدر تو است رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و تویى خاتم ائمّه طاهرین و بشارت داد به تو رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و نام و کنیه داد تو را، و این عهدى است به سوى من از پدرم از پدرهاى طاهرین تو. پس وفات کرد امام حسن علیه السّلام در همان وقت- صلوات اللّه علیهم اجمعین. (۱٫ الغیبه، ص ۱۶۵ و بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۵۲، ص۱۶٫ . ۲٫ منتهى الآمال، شیخ عباس قمى)
***********
سامرا دارُ العزا شد - عسکری جانش فدا شد
مهدِیِ آلِ محمّد - بهرِ بابا در عزا شد
ای حسن جان ای حسن جان - ای حسن جان ای حسن جان
دیده است از ظلمِ اعدا - مهدیِ ما داغِ بابا
بی پدر گردیده مهدی - گشته او بی یار و تنها
ای حسن جان ای حسن جان - ای حسن جان ای حسن جان
با فغان و بی قراری - مهدی است با اشکِ جاری
در غمِ هجران بابا - میکند او سوگواری
ای حسن جان ای حسن جان - ای حسن جان ای حسن جان
ما که در شور و نوائیم - بهرِ مهدی جان فدائیم
باقری و جمله یاران - عاشقانِ سامرائیم
ای حسن جان ای حسن جان - ای حسن جان ای حسن جان
سروده باقری پور شهادت امام عسکری سال 1401
آقا امام عسکری علیه السلام همراه پدرش امام هادی در سن سیزده سالگی از مدینه به سامرا فراخوانده شد «هم زمان با سه خلیفه ستمگر عباسی معتز فرزند متوکل ، معتدی فرزند دیگر متوکل و معتمد پسر عموی آنها و اواخر عمرشان موفق برادر معتمد هم بود» ده سال در سامرا در عسکرگاه «پادگان نظامی» همراه پدرش تحت نظر بود تا اینکه پدرش امام هادی به شهادت رسید و در همان منزلی که تحت نظر بود دفن شد و امامت به امام عسکری رسید «ظاهرا سال اول امامت آقا بوده که با طی الارضی از سامرا به گرگان تشریف بردند و طبق قرار قبلی که با جعفر بن شریف گرگانی در سفر حج وی داشتند در منزل وی حضور یافتند و محدثین و بزرگان شیعیان در گرگان خدمت آقا حضور یافتند و مسائلی را که از قبل آماده کرده بودند از حضرتش سؤال کرده و جواب آن را گرفتند و امام بعد از ساعتی گپ و گفت با آنان به سامرا باز گشتند... تحت نظر بودن مانع از رفتن ایشان به گرگان و حضور یافتن در جمع شیعیان نشد» و امام عسکری شش سال دوران امامتش هم بعد از پدر تحت نظر بود تا اینکه بر اثر زهری که معتمد به او داده بود مسموم شده بود آدم مسموم هم زیاد عطش دارد به خادمش عقید فرمود آب مصطکی «گیاهی دارویی است» برایم مهیا کن خادم آب را مهیا کرد ریخت داخل ظرفی آورد داد دست آقا خواست بنوشد نتوانست دست آقا تکان میخورد ظرف آب به دندانهای آقا میخورد فرمود برو اون کودکی که تو اون حجره هست، بگو بیاد؛ رفتم اون حجره دیدم یه ماه شب چهارده گوشه حجره مشغول عبادته، آقامون حجت ابن الحسن علیه السلام بود، گفتم پدرتان... آقا سراسیمه اومد کنار بابا نشست سر بابا رو بغل گرفت، تا امام عسکری علیه السلام ایشون را دید، فرمود: یا سید أَهْلَ الْبَیْتِ اسْقِنَا المَاءٍ” ای آقای اهلبیت تشنمه به من آب بنوشان؛ اسْقِنَا المَاءٍ (آخ بمیرم) هر طوری بود نذاشت بابا لب تشنه از دنیا بره”اما لایوم کیومک یا ابا عبدالله.
********
متن روضه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام – سید مهدی میرداماد
بیا که آتش دل خانه از بنا سوزاند - بیا که چشم مرا سیل گریه ها سوزاند
هنوز پیراهن مشکیت عوض نشده - که داغ های پدر آمد تو را سوزاند
تو را کنار خودش خوادند و گفت می سوزم - بیا که زهر مرا بی تو بی صدا سوزاند
پسرم نفس نمانده که آتش کشیده بر جگرم - جگرم نمانده که با هر نفس مرا سوزاند
پسرم بگیر بر سر دامان خود سرم را باز - که ذره ذره مرا یاد کربلا سوزاند
همه اهل بیت ما لحظه آخر به وصال رسیدن، وصال اینه که آدم عزیزش سرش بغل کنه راحت جون بده، اهل بیت ما همه لحظه های آخر پسراشون سرشون بغل کردن، غیر از امام مجتبی که برادر سرش بغل کرد، رسم اینه پسر سر بابا را بغل کنه، اما بین همه یه استثنا وجود داره، کربلا رسم عالم عوض کرد، فقط یه بابا سراغ دارم خودش سر پسرش بغل گرفت، نه ببخشید اشتباه گفتم، اصلاح می کنم، یه بابا سراغ دارم خودش سر پسراش بغل کرد، یه بار سر علی اکبر بغل کرد….
منتخب طریحی می نویسه، معال سبطین نقل می کنه؛ میگه وقتی تو مجلس عبیدالله اون ملعون یه نگاه به سر کرد، صدا زد: حسین من تو رو قبل کربلا دیده بودم اینقدر پیر نبودی حسین، چی شده همه موهات سفید شده، میگن تا این حرف زد زینب بلند شد، گفت: من میدونم داداشم کجا پیر شد، داداشم کنار علی اکبر پیر شد، تا سر علی بغل کرد، اما این یه سر عزیز بود بغل کرد، با همه ی مصیبت و سختیش اما سخت تر از این هم حسین داشت، این جووش بود، جنگیده بود، اما وقتی قنداقه شو رو دست گرفت سر علی اصغر رو با تیر زدند، امام باقر میگه سر علی اصغر آویزان شد به پوست، جد ما خونها رو به آسمان… آی حسین…..
پسرات باید سرتو بغل می کردن اما تو سر پسراتو بغل کردی، اما کربلا رسم عوض شد، به جایی که پسرا سر باباشون بغل کنن، یه دختر سر بابا رو بغل کرد، اما این دختر تو خرابه ی شام ، سر بابا رو بغل کرد، دید همه ی رگ ها پاره شده، همه دندونا شکسته، لب ها ترک خورده، موها سوخته، آی حسین…..
**********************
متن روضه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام – محمدرضاطاهری
جان به لب دارم و از درد کشم پا به زمین - ای قرار دل من دلبر من ای پسرم
عقید خادم امام حسن عسکریه، میگه دیدم آقا یه نگاه به من کرد، آخه وقتی جیگر پاره پاره میشه، دیگه سخن گفتن سخت میشه، بعضی وقت ها با اشاره باید صحبت کنه، هر طوری بود امام عسکری به من فهموند: عقید مقداری از این آب جوشانده برا من بیار. جیگرم داره از تشنگی میسوزه، عقید میگه آب آوردم. داخل یه ظرفی ریختم، دادم دست امام عسکری، آنقدر ضعف به پیکر امام حسن هست، آی جوونها، این امام هم در جوانی به شهادت رساندند. اختلافی که از سن امام عسکری گفتند: بعضی ها ۲۹ سال گفتند، بعضی ها ۲۸ سال گفتند. اما میگه دیدم اینقدر ضعف بر پیکر امام عسکری هست، که این ظرف آب و دستش دادم، هی میلرزید، اومد آب بخوره، اینقدر این ظرف به دندانهای آقا خورد نتونست آب و نوش جان کنه، آب از دستش رو زمین افتاد، فرمود: عقید برو در این اتاق که در کنار من هست، یه آقازاده ای رو میبینی سر به سجده گذاشته، اون پسرم مهدی است، برو صدا کن مهدی بیاد اون به من آب بده،میگه اومدم در حجره ی بغل نگاه کردم، دیدم یه مهپاره ای سر به سجده گذاشته، انگشت سبابه اش را رو به آسمان گرفته، داره با خدا مناجات میکنه، ایستادم آقا نمازش رو سلام داد، عرضه داشتم آقاجان، پدرتون شمارو احضار کردن،با عجله آقا اومد، تا نگاه امام حسن، به جمال مهدیش افتاد، دیدم این بابا داره اشک میریزه، صدا زد یا سَیِّدَ اَهْل ِ بَیْتِهِ، مهدی جان إسْقِنِی الْمَاءَ بیا به من آب بده فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی، من دیگه آماده ی سفرم، دارم میرم بابا، دیدم امام زمان آمد کنار بابا نشست، ظرف آب رو حجه بن الحسن تا کنار لبان مبارک امام حسن آورد، آقا لحظه های آخر، آب رو نوش جان کرد،یه نگاه تو صورت مهدیش کرد،صدا زد بابا، همه ی غصه ی من،غربت و تنهایی توست، بابا بعد من آواره ی بیابونها میشی مهدی جانم، بعد من بیابون گرد میشی پسرم.
همه ی غصه ی من غربت تنهایی توست - این چنین گریه نکن در بر من ای پسرم
با قد خم شده خویش مرا می خواند - از جنان مادر غم پرور من ای پسرم
آری این امام با جیگر پاره پاره، با لب تشنه، اما لب تشنه از دنیا نرفت،آب رو به لبان مبارکش رسوندند، اما خود امام عسکری هم اون لحظه ی آخر، هی گریه برا جد غریبش، حسین می کرد، آی حسین……..
*******************
متن روضه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام – سید مهدی میرداماد
ای قبله حرم، حرم سامرای تو
اگه همه مجالس، اعتقاد قلبیمونه، صاحب عزا امام زمانه، اگه با همه وجودتون حس میکنید، آقاتون دم در هر روضه و هر مجلسی می ایسته، دیگه امشب شب یتیمی امام زمانه، امشب خودش صاحب عزااست، قربونت برم، مردم اینجا برا بابات روضه گرفتند، نمی خوام به این زودی برم تو روضه، ولی می خوام یه کم دلتو نرم کنم، آروم آروم بریم اون حرمی که نمی دونم، امشب کسی هست تو حرمش گریه کنه یانه، اما معمولاً می گن می ری عزا، می ری ختم، می گن خودتونو نشون صاحب عزا بدید، مگه نمی گن صاحب عزا دم در ایستاده، خودتو نشون بده، دست و رو سینه بذاری عرض تسلیت بگی، یه خورده دل صاحبان عزا خنک بشه، داغشون یه خورده التیام پیدا کنه، می خوام یه جمله بگم آقا کجایی مردم بیان بهت تسلیت بگن، اینها اُمدند امشب صاحب عزا رو ببینند، قربون شال عزایه به گردنت، امشب تنهایی نرو سامرا، مارم با خودت ببر.
ای قبله حرم ، حرم سامرای تو - بیت ولای دل حرم با صفای تو
قرآن یگانه دفتر مدح و ثنای تو - روح ملک کبوتر صحن و سرای تو
آیینه جمال خداوند سرمدی - فرزند پاک چهار علی و سه محمدی
رضوان بدان جلال و شرف سائل درت - خورشید سجده برده به صحن مطهرت
روح رضااست در نفس روح پرورت - نامت حسن نه بلکه حسن پای تا سرت
میراث نور و هدایت زهادی ات - علم امام هشتم و جود جوادیت
انوار ده امام درخشد زروی تو - یادآور رسول خدا خلق و خوی تو
زیباترین دعای ملک گفتگوی تو - مسجود جن و انس بود خاک کوی تو
بحری که در صدف دُر جان پرود تویی - در دامنش امام زمان پرورد تویی
ویرانه مزار تو مسجود آسمان - قبر تو کعبه دل و صحنت مطاف جان
زوّار هر شب تو بود صاحب الزمان - کوری چشم دشمنت ای قبله جهان
تنها نه سامره، همه عالم دیار توست - هر جا رویم در بغل ما مزار توست
ای نُه سپهر فرش رفیع عبادتت - ای لطف و جود و مرحمت و بذل، عادتت
اقرار کرده دشمن تو بر سیادتت - یاد آمدم به فصل جوانی شهادتت
ای زخم دل هماره فزون از ستاره ات - از ما سلام بر جگر پاره پاره ات
امشب اگه می خوای دل آقات یه خورده آروم بشه، هر کی بلده ناله بزنه، هی زیر لب بگو بقیه الله آجرک الله آقا سرت سلامت، ، آقا شنیدم تو سنین خردسالی سر باباتو بغل گرفتی، جانم به این اشک های قشنگ ، مگه نفرمود، احدی در مصائب ما گریه نمی کنه، مگه اینکه ما گریه کنیم، اون به گریه ما گریه کنه، معلومه امام زمانم امروز داره گریه می کنه، قربون اشک چشمت برم، آقای من، حالا که اینطوری گریه می کنی منم برات روضه می خونم،
یازده بار جهان در دل زندان کم نیست - کنج زندان بلا گریه باران کم نیست
سامرایی شده ام راه گدایی بلدم - لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست،
امشب اومدم پسرت یه روزی به من بده، یه سالمو با این روزی سر کنم، آخه ما دو ماه برا حسین گریه کردیم، بعضی ها ، هنوز پیراهن مشکیاشونو در نیاوردن، می خوان امروز از عزا بیرون بیان، اما عزای ما اون موقعی تموم میشه، که تو دست به دیوار کعبه بذاری، آقا جانم، مولا جانم
سامرایی شده ام راه گدایی بلدم - لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست،
خبر داری که امام عسکری نتونست، در طول عمرش یه بار سفره حج بره، حالا این بیت، اهل نکته
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند - بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
پیش چشمان تو دشنام به مولا دادند - تا بگویند، در این شهر مسلمان کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خونابه - ماجرای ایست که در ایل تو چندان کم نیست
وقتی مثل فردا، از پسرش تقاضای اون ظرف شربت رو کرد، اینقدر این بدن ضعیف شده ، اینقدر این بدن نحیف شده، امام زمان با دستش این ظرف و نزدیک دهان بابا آورد، الله اکبر، روایت می گه همچین که ظرف اُمد جلوی دهان از شدت ضعف، هی به دندونای حضرت خورد، نمی دونم اون لحظه امام عسکری یاد چه لحظه ای افتاد، نالشو می زنی یا نه، امام زمان برا این روضه خون گریه می کنه، شاید یاد اون لحظه ای افتاد، که عمه جانش دید دارن با چوب خیزران می زنند، این ناله حسینت می بردت کربلا، دید دارن با چوب خیزران، ای حسین. . . . .
بوسه جام به دندان تو یعنی این بار - خیزران نیست ولی روضه دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد - تا همین لحظه که خون گریه باران کم نیست
یا امام عسکری کفنت کردند، از رو زمین بلندت کردند، تشییع جنازه شدی، با احترام، اگه قبرتو ویران کردند، اگه به گنبد و بارگاهت جسارت کردند، دیگه به خودت جسارت نکردند، به بدنت جسارت نکردند، نذاشتند بدنت رو زمین بمونه، زود بدنت رو خاک کردند، دفن کردند، امامن یه آقایی رو می شناسم، بدنش سه روز رو زمین کربلا، آخ، پسرت اُمد بر بدنت نماز خوند بدنت رو دفن کرد، اما یه روزی کربلا امام سجاد، یه نگاه کرد، عمه جانش دید بدن داره می لرزه، داره جون از بدن مفارقت میکنه، صدا زد چی شده عزیز دلم، چرا بدنت داره می لرزه، صدا زد عمه، اینها ظاهراً مارو مسلمون نمی دونند، چرا؟آخه بدنای خودشونو دارن دفن می کنن، انگار بدن بابام رو زمینه.
حسین. . . این ناله برسه کربلا، حسین. . . کاشکی فقط بدنو دفن نمی کردند، روضم تمام، کاش فقط بدنو می گذاشتن رو زمین بمونه، به بدن دست نمی زدند، می دونی چه کردند، خواهرش اُمد تو گودال قتلگاه، یه نگاه به اون بدن انداخت، این بدن کیه؟ چیکار کردند؟یا صاحب الزمان ببخشید آقا، شهادت پدر بزرگوارتونه، شما ناله بزنید، چکار کردند؟اسباشونو نعل تازه زدند، بدن حسین زهرارو زیر اسب ها، به نیت فرج امام زمان، سه مرتبه یا حسین یا حسین یا حسین
*********************
متن روضه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام – حاج حسن خلج
ز چشم پُر گوهر من خدا خبر دارد - خیلی امام حسن عسکری غریبه
ز چشم پُر گوهر من خدا خبر دارد - دیگه چی آقاجون؟ بگو ماهم خبر دار بشیم
زجان پُر شرر من خدا خبر دارد - فارسیش این میشه: سوختم،جیگرم آتیش گرفت.
که بود معتصم و ظلم او چگونه شکست - زکینه بال و پر من خدا خبر دارد
امام حسن قربونت برم،آقاجان. غریب بودی می دونم، تنها بودی می دونم، در حصار بودی می دونم، جیگرت می سوخت می دونم، اول اثری که زهر می ذاره، انسان رو تشنه میکنه، اینم می دونم. اما کنارت یه خانومی مثل مادر مهدی بوده، آقاجانم، امشب می خوام دل این دوستانت رو بسوزونم، با یادآوری غم یه حسن دیگه، اما من یه حسن سراغ دارم گوشه ی مدینه، محرمش،همسرش، زهرش داد، هی گفت: جعده جیگرم میسوزه، قطره ی آبی داد، نه والله، سوخت جیگر امام مجتبی علیه السلام
چون آتیش خشم جُعده افروخته شد - از زهر جفا جیگرش سوخته شد
*******************
متن روضه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام – ناشناس
آسمان ماتم گرفته از جفا یابن الحسن - سر کشیده ساقی آن جام بلا یابن الحسن
بر دل یاران غمی ناگفتنی بنشسته است - غرق ماتم گشته شهر سامرا یا بن الحسن
دانم از داغ پدر گریان و سوزانی چو شمع - در کنار قبر او داری نوا یابن الحسن
ای امید آخرین ای روشنی بخش دلم - ای که باشی کنون صاحب عزا یابن الحسن
در عزای باب خود صاحب عزای مجلسی - بر عزاداران خوش آمد گو بیا یابن الحسن
روز شهادت مولا و آقامون امام حسن عسگری است ، امروز شیعه عزادار است کاش امروز سامرا بودیم در حرم مطهر آن بزرگوار عرض ادب می کردیم یابن الحسن سرت سلامت .
امروز عاشقان اینجا مجلس عزا برای بابای مظلومت منعقد کردند . آقا رسم است صاحب عزا می آید دم در می ایستد هر کسی وارد مجلس می شود خوش آمد می گوید : آقا نظر کن .
از دیده سرشک غم ببارد مهدی - بر قبر پدر جبین گذارد مهدی
هر جا که عزای عسکری منعقد است - در بزم عزا حضور دارد مهدی
امروز سامرا چه خبر بود؟ امام زمان در سن کودکی بر بدن نازنین بابا نماز خواندند شیعیان و دوستان بودند ، بدن آن امام را با عزت و احترام تشییع نمودند سامرا ، کنار قبر پدر بزرگوارشان امام هادی آن بدن دفن شد . دلهاتان آماده است یک جمله بگویم : بفدای آن بدنی که خواهرش زینب نشناخت ، دیدند زینب خیره خیره به آن بدن نگاه می کند یک وقت هم صدا زد : آیا تو حسین منی و … همه صدا بزنید حسین …
متن مداحی روضه شهادت امام حسن عسکری از مداحان معروف اهل البیت - دلگرم
متن روضه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ـ مجموعه اول - سبک مداحی
روضه امام حسن عسکری(ع)؛ حجت الاسلام میرزا محمدی
متن روضه شهادت امام حسن عسکری (ع) - ستاره
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
ویژه نامه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
زندگی امام حسن عسکری علیه السلام
شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
کرامات ومعجزات امام حسن عسکری علیه السلام
فضائل ومناقب امام حسن عسکری علیه السلام
اشعار وپیامکهای شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
کتابها ومقالات امام حسن عسکری علیه السلام
تصاویرحرم امام حسن عسکری علیه السلام
سامرا و امام حسن عسکری علیه السلام
خلفای عباسی وامام حسن عسکری علیه السلام
همسر امام حسن عسکری علیه السلام
فرزندان امام حسن عسکری علیه السلام
امامت امام حسن عسکری علیه السلام
نام، کنیه و القاب امام حسن عسکری (ع)
سیره عملی واجتماعی امام حسن عسکری(ع)
امام حسن عسکری (ع) و رسیدگی به محرومان
امام حسن عسکری (ع) و توجه به پیروان
امام حسن عسکری (ع) و فرقه ها انحرافی
سیره فرهنگی امام حسن عسکری (ع)
امام حسن عسکری (ع) مرجع پاسخگویی
امام حسن عسکری (ع) و تربیت شاگردان شایسته
تفاوت شیعه و محب در کلام امام حسن عسکری (ع)
امام حسن عسکری (ع) از نگاه اندیشمندان
امام حسن عسکری (ع) و امام بعد از او
عبادات امام حسن عسگری (علیه السلام)
امام حسن عسگري (ع) و سفر به گرگان
زیارت امام حسن عسکری علیه السلام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، چــــهــــارده مـــعـــصــــوم
ادامه مطلب را ببينيد
زندانی شدن اباصلت بعد از شهادت امام رضا و آزادی وی با توسل به امام جواد
اباصلت هروی می گوید: من در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم. به من فرمود:« ای اباصلت! داخل این قبّه ای که قبر هارون است، برو و از چهار طرف آن کمی خاک بردار و بیاور.» من رفتم و خاک ها را آوردم. امام خاکها را بویید و فرمود:« میخواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند، ولی در آنجا سنگی ظاهر می شود که اگر همه کلنگهای خراسان را بیاورند، نمی توانند آن را بکَنند.» و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمود. بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید، فرمود:« این خاک، جایگاه قبر من است. ای اباصلت، وقتی قبر من ظاهر شد، رطوبتی پیدا می شود. من دعایی به تو تعلیم می کنم. آن را بخوان. قبر پر از آب می شود. در آن آب ماهی های کوچکی ظاهر می شوند. این نان را که به تو می دهم برای آنها خرد کن. آنها نان را می خورند. سپس ماهی بزرگی ظاهر می شود و تمام آن ماهی های کوچک را می بلعد و بعد غایب می شود. در آن هنگام دست خود را روی آب بگذار و این دعا را که به تو میآموزم بخوان. همهی آبها فرو می روند. همهی این کارها را در حضور مأمون انجام ده.» سپس فرمود:« ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.» فردا صبح، امام در محراب خود به انتظار نشست. بعد از مدتی مأمون غلامش را فرستاد که امام را نزد او ببرد. امام به مجلس مأمون رفت و من هم به دنبالش بودم. در جلوی او طبقی از خرما و انواع میوه بود. خود مأمون خوشه ای از انگور به دست داشت که تعدادی از آن را خورده و مقداری باقی مانده بود. با دیدن امام، برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و کنار خود نشاند. سپس آن خوشه انگور را به امام تعارف کرد و گفت:« من از این انگور بهتر ندیده ام.» امام فرمود:« چه بسا انگورهای بهشتی بهتر باشد.»
مأمون گفت:« از این انگور میل کنید.» امام فرمود:« مرا معذور بدار.» مأمون گفت:« هیچ چاره ای ندارید. مگر می خواهید ما را متهم کنید؟ نه. حتماً بخورید.» سپس خودش خوشه انگور را برداشت و از آن خورد و آن را به دست امام داد. امام سه دانه خورد و بقیه اش را زمین گذاشت و فوراً برخاست. مأمون پرسید:« کجا می روید؟» فرمود:« همان جا که مرا فرستادی.» سپس عبایش را به سر انداخت و به خانه رفت و به من فرمود:« در را ببند.» سپس در بستر افتاد. من در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا علیه السلام است. جلو رفتم و عرض کردم:« از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود.» فرمود:« آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد.» پرسیدم:« شما کیستید؟» فرمود:« من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد هستم.» سپس به طرف پدر گرامیش رفت و فرمود:« تو هم داخل شو!» تا چشم مبارک حضرت رضا علیه السلام به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانیاش را بوسید. حضرت جواد علیه السلام خود را روی بدن امام رضا انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم. اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا علیه السلام به عالم قدس پر کشید. امام جواد علیه السلام فرمود: ای اباصلت! برو از داخل آن تخت و لوازم غسل و آب را بیاور.» گفتم:« آنجا چنین وسایلی نیست.» فرمود:« هر چه می گویم، بکن!» من داخل خزانه شدم و دیدم بله، همه چیز هست. آنها را آوردم و دامن خود را به کمر زدم تا در غسل امام کمک کنم. حضرت جواد فرمود:« ای اباصلت! کنار برو. کسی که به من کمک می کند غیر از توست.» سپس پدر عزیزش را غسل داد. بعد فرمود:« داخل خزانه زنبیلی است که در آن کفن و حنوط است. آنها را بیاور.» من رفتم و زنبیلی دیدم که تا به حال ندیده بودم. کفن و حنوط کافور را آوردم. حضرت جواد پدرش را کفن کرد و نماز خواند و باز فرمود:« تابوت را بیاور.»
عرض کردم:« از نجاری؟» فرمود:« در خزانه تابوت هست.» داخل شدم. دیدم تابوتی آماده است. آن را آوردم. امام جواد، پدرش را داخل تابوت گذاشت و سپس به نماز ایستاد. هنوز نمازش تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و تابوت از آن شکاف به طرف آسمان رفت. گفتم:« یا ابن رسول الله! الان مأمون می آید و می گوید بدن مبارک حضرت رضا چه شد؟» فرمود:« آرام باش! آن بدن مطهّر به زودی برمی گردد. ای اباصلت! هیچ پیامبری در شرق عالم نمی میرد، مگر آنکه خداوند ارواح و اجساد او و وصیاش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر وصیّ اش در غرب عالم بمیرد.» در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به زمین نشست. سپس حضرت جواد، بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیّه خود در بستر قرار داد. گویی نه غسل داده و نه کفن شده بود. بعد فرمود:« ای اباصلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن.» ناگهان مأمون به همراه غلامانش با چشمی گریان و گریبانی چاک کرده داخل شد. همان طور که بر سر خود می زد، کنار سر مطهّر حضرت رضا علیه السلام نشست و دستور تجهیز و دفن امام را صادر کرد. تمام آنچه را که امام رضا به من فرموده بود، به وقوع پیوست. مأمون می گفت:« ما همیشه از حضرت رضا در زنده بودنش کرامات زیادی می دیدیم. حالا بعد از وفاتش هم از آن کرامات به ما نشان میدهد.» وزیر مأمون به او گفت:« فهمیدید حضرت رضا به شما چه نشان داد؟» مأمون گفت:« نه.» گفت:« او با نشان دادن این ماهیهای کوچک و آن ماهی بزرگ می خواهد بگوید سلطنت شما بنی عباس با تمام کثرت و درازیِ مدت، مانند این ماهی های کوچک است که وقتی اجل شما رسید، خداوند مردی از ما اهل بیت را به شما مسلّط خواهد کرد و همه شما را از بین خواهد برد.»
مأمون گفت:« راست گفتی.» بعد مأمون به من گفت:« آن چه دعایی بود که خواندی؟» گفتم:« به خدا قسم، همان ساعت فراموش کردم.» واقعاً هم فراموش کرده بودم. ولی مأمون مرا حبس کرد و تا یک سال در زندان بودم. دیگر دلم به تنگ آمده بود. یک شب تا صبح دعا کردم و خدا را به حق محمد و آل محمد خواندم که ناگاه حضرت جواد علیه السلام داخل زندان شد و فرمود:« ای اباصلت، دلتنگ شده ای؟»
گفتم:« به خدا قسم، آری.» فرمود:« بلند شو!» زنجیر را باز کرد و مرا از زندان خارج فرمود. محافظین مرا میدیدند ولی نمیتوانستند چیزی بگویند. فرمود:« برو در امان خدا که دیگر دست مأمون به تو نخواهد رسید.» و تا کنون من دیگر مأمون را ندیده ام. بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۳۰۰، ح ۱۰. از عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴۲.
اباصلت میگوید: بعد از شهادت حضرت، بهدستور مأمون زندانی شدم و یک سال در زندان بودم و به هر دری میزدم، خلاصی حاصل نمیشد. عاقبت، شبی از زندان و دوری و تنهایی بسیار دلتنگ شده بودم و به ستوه آمده بودم، به محمد و آل محمد متوسل شدم و حضرت جواد(علیهالسلام) را به یاری طلبیدم. هنوز لحظاتی از این توسل و استمداد و استخلاص نگذشته بود که حضرت جوادالائمه را در زندان پیش روی خودم دیدم! فرمودند: دلتنگ شدهای؟ گفتم: آری، یابن رسول الله. فرمودند: برخیز! پس زنجیر از پاهای من گشوده شد. امام دست مرا گرفت و با هم از میان درهای بسته و از مقابل چشمان باز نگهبانان عبور کردیم، مأمورین به روشنی ما را میدیدند؛ اما قدرت و توانانی حرکت و عکسالعمل نداشتند! وقتی از زندان و مأمورین فاصله گرفتیم، امام فرمودند: دیگر دست آنها به تو نخواهد رسید و چشم در چشم مأمون نخواهی افتاد و چنین شد. مأمون، با فاصلۀ کمی از دنیا رفت و من برای همیشه، خلاص شدم. پیش از خداحافظی از امام پرسیدم: آقا چرا در طول این یک سال به سراغ من نیامدید؟! درحالیکه من شما را بسیار طلب کرده بودم. امام فرمودند: «أَمَا لَوْ فَعَلْتَ قَبْلَ هَذَا مَا فَعَلْتَهُ اللَّيْلَةَ لَكَانَ اللَّهُ قَدْ خَلَّصَكَ كَمَا يُخَلِّصُكَ السَّاعَةَ»، اگر پیش از این نیز مانند امشب با اخلاص ما را میخواندی، همان وقت رهایی مییافتی! [با این سخن چشم من باز شد. به خودم و به یک سال گذشتهام نگاه کردم، دیدم جز همان شب آخر در تمام یک سال گذشته، هرگز امام را به اخلاص طلب نکرده بودم. امام را میخواندم؛ اما چشم امیدم به دوستانی بوده که در دربار مأمون داشتم. وقتی امیدم از همه بریده شد و تنها، امام را ملجأ و پناه یافتم، او دستم را گرفت] الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۵۲؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۴۹ و عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 245
عبدالسلام بن صالح بن سلیمان مشهور به خواجه اباصلت در مدینه منوّره به دنیا آمده و از آنجا که جدّ اعلایِ او از هرات افغانستان امروزی است، لذا به اباصلت هروی معروف گردیدهاست.
نام او عبدالسلام بن صالح بن سلیمان بن ایوب بن مَیسَره[۱][۲] است و به اباصلت هروی شهرت دارد. گویا جد اول یا دوم اباصلت، در هرات میزیسته و در فتوحات، اسیر و به حجاز برده شده و به عنوان غلام در اختیار عبدالرحمن بن سَمُره قرشی قرار گرفتهاست. به همین دلیل است که مورخان اباصلت را از موالی عبدالرحمن بن سمره دانستهاند.[۳] معروفترین لقب وی «هَرَوی» که شیعه و سنی به آن اشاره کردهاند، برگرفته از محل زندگی اجداد اوست.[۴][۵][۶] «قُرشی»، «عَبْشمی»، «نیشابوری»، «بصری» و «خراسانی» را نیز از القاب او ذکر کردهاند. تاریخ ولادت وی روشن نیست، ولی از آن رو که به گفته خودش از روزگار کودکی ۳۰ سال در محضر سفیان بن عیینه (متوفی ۱۹۸ق) بودهاست،[۷] میتوان تولد او را در حدود ۱۶۰ق تخمین زد. ابوالصلت به روایتی در مدینه زاده شد[۸] و در نیشابور اقامت گزید.[۹] وی چهارشنبه، ۱۴ شوال سال ۲۳۶ هجری قمری از دنیا رفت.[۱۰]
اکثر قریب به اتفاق علمای امامیه، وی را از اصحاب علی بن موسی الرضا دانستهاند.[۱۱][۱۲] هرچند بیشتر منابع اهل سنت، اباصلت را خادم علی بن موسی الرضا معرفی کردهاند[۱۳] اما از علمای امامیه کسی جز مقدس اردبیلی، او را خادم علی بن موسی الرضا ندانستهاست.[۱۴][۱۵] شاید از آنجا که جنبه علمی و حدیثی اباصلت بر خادم بودن وی غلبه داشته، اکثر علمای امامیه واژه خادم را دربارهٔ او به کار نبردهاند. اباصلت در نیشابور در خدمت علی بن موسی الرضا حاضر بوده و در سرخس نیز به دیدار ایشان رفتهاست.[۱۶][۱۷] او هنگام ورود علی بن موسی الرضا به نیشابور، حدیث سلسلهالذهب را از ایشان نقل کردهاست. اکثر روایات مربوط به نحوه شهادت علی بن موسی الرضا از اباصلت نقل شدهاند.
در اینکه اباصلت، محمد بن علی بن موسی را ملاقات کرده جای تردید نیست زیرا زمانی که علی بن موسی الرضا در بستر شهادت بود، محمد بن علی بن موسی از مدینه به طوس آمده و گفتگویی میان محمد بن علی و اباصلت رخ دادهاست. بعد از شهادت علی بن موسی الرضا نیز دو ملاقات بین محمد بن علی و اباصلت گزارش شدهاست: یکی هنگام نماز خواندن محمد بن علی بر پیکر علی بن موسی الرضا بود و دیگری زمانی رخ داد که اباصلت به دستور مأمون زندانی شد و با معجزه محمد بن علی بن موسی و حضور آن حضرت در زندان، رهایی یافت.[۱۸]
او در طلب علم به نقاط مختلفی چون عراق، حجاز و یمن سفر کرد[۱۹] و از کسانی چون حماد بن زید، عطاء بن مسلم، معتز بن سلیمان، عبدالرزاق صنعانی، مالک بن انس، فُضیل بن عیاض و عبدالله بن مبارک استماع حدیث نمود.[۲۰][۲۱][۲۲] ابالصلت چندی در بغداد به روایت حدیث پرداخت[۲۳] و در روزگار مأمون به عزم جنگ به مرو آمد و چون به مجلس خلیفه وارد شد و مأمون کلام او را شنید، به او علاقمند شد و از خواصش قرار داد. ابالصلت در رد مرجئه، جهمیه، زنادقه و قدریه میکوشید و بارها با بشر مریسی در حضور مأمون مناظره کرد.[۲۴]
اباصلت هروی نزد همه رجالیان شیعه مورد وثوق است. در بین اهل سنت نیز رجالیانی همچون یحیی بن معین، عجلی، ابن شاهین وی را توثیق کردهاند.[۲۵][۲۶][۲۷] حال آنکه بعضی دیگر همچون جوزجانی، نسائی، ابوحاتم رازی، عقیلی، ابن حبان، ابن عدی و دار قطنی او را تضعیف نمودهاند.[۲۸][۲۹][۳۰] اباصلت، احادیث بسیاری از علی بن موسی الرضا نقل کرده که بیشتر آنها را شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا، الأمالی و خصال نقل کردهاست. از میان روایت کنندگان از اباصلت فرزندش محمد، احمد بن یحیی بلاذری، عبدالله بن احمد ابی خثیمه، ابوبکر ابن ابی الدنیا، یعقوب ابن سفیان بسوی، سهل بن زنجله، احمد بن منصور رمادی و عباس بن محمد دوری را میتوان یاد کرد.[۳۱][۳۲][۳۳] برخی از این روایات در کتابی به نام مُسند اباصلت جمعآوری و با پیشدرآمدی از آیت ا… سبحانی به چاپ رسیدهاست.
با وجود آنکه اباصلت از یاران علی بن موسی الرضا شمرده شده ولی در مذهب او اختلاف وجود دارد. از یک سو شیخ طوسی او را از عامه شمرده[۳۴][۳۵] ولی گروهی از محدثان اهل سنت، تنها بر تشیع او خرده گرفتهاند.[۳۶][۳۷] این گروه، سنی بودن اباصلت را انکار کرده و فقط به دلایل گرایشهای شیعی، او را مورد بیمهری و گاه توهین قرار دادهاند.[۳۸]
آرامگاه خواجه اباصلت مشهد
اباصلت هروی در آخر شوال سال ۲۳۶ هجری قمری (۳۳ سال پس از درگذشت علی بن موسی الرضا) در خراسان درگذشت. هماکنون آرامگاهی منسوب به وی با نام خواجه اباصلت در سمت شرقی بیرون شهر مشهد و در ۵ کیلومتری این شهر وجود دارد. در قم و سمنان نیز مزارهایی منسوب به او موجود است.[۳۹] مقبره و گنبد و صحن آرامگاه خواجه در مشهد، به همّت کربلایی محمد علی درویش و با کمکهای مردمی تجدید بنا شده. برخی از اهل عرفان مثل درویش علی متوفی ۷۲۶ق، در کنار مزار او دفن شدهاند. بنای اصلی بقعه، چهار ضلعی است و از هر طرف به وسیلهٔ چهار در به بیرون مرتبط میشود. این بنا تزئینات کاشی هفت رنگ، دو رواق مستطیلیشکل و آینهکاریهایی دارد.[۴۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
شامِ غریبانِ جواد ابن الرّضا شد
شامِ غریبانِ جواد ابن الرّضا شد - بهرِ رضا امشب جواد اندر عزا شد
آقا جواد امشب غمِ بابا گرفته - گَردِ یتیمی چهره یِ او را گرفته
گوید پدر جانم رضا جانم رضا جان - دور از وطن در شهرِ غربت داده ای جان
جانِ پدر دور از وطن در شهرِ غربت - با زهرِ کین گشته نصیبِ تو شهادت
مامون تورا دور از وطن بنموده مسموم - کرده شهیدت آن پلید، ای شاهِ معصوم
با جبر و کین کرده جدایت از مدینه - ای ماهِ هشتم، ای امامِ بی قرینه
گشتی شهید اندر خراسان ای پدر جان - دور از عیال و خانمانت داده ای جان
در کودکی کردی یتیمم جانِ بابا - اندر دیارِ طوس تو بگرفته ماوا
باشد حریمِ تو بهشتی در خراسان - زوّار تو روزِ جزا نبود هراسان
زوّار قبرِ حضرتش نیکو سرشت است - ای باقری زوّارِ او جایش بهشت است
سروده شده شب شام غریبان امام رضاعلیه السلام سال 1401
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
حدیث امام جواد (ع) درباره زیارت امام رضا علیه السلام
امام جواد علیه السلام: هرکس پدرم را با معرفت به حقش در طوس زیارت کند، نزد خدای تعالی بهشت را برایش ضمانت می کنم.
شیخ صدوق نقل کرده است:از ابو هاشم، داود بن قاسم جعفری روایت شده که گفت: از امام جواد علیه السلام شنیدم که می فرمود: همانا میان دو کوه طوس، قطعه ای است که از بهشت گرفته شده است؛ هر کس به آن در آید، در روز قیامت از آتش ایمن خواهد بود. [۱] .
و نیز گفته است: از عبدالرحمان بن ابی نجران روایت شده که گفت: از امام جواد علیه السلام پرسیدم: چه می فرمائید در پاداش کسی که پدر بزرگوارت را زیارت کند؟
حضرت فرمود: به خدا سوگند! بهشت است.[۲] .
همچنین آورده است:از احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی روایت شده که گفت: در کتاب (نوشته ی) امام رضا علیه السلام خواندم که: به شیعیانم ابلاغ کن که زیارت من، نزد خدای متعال با هزار حج برابر است.
راوی گفت: به امام جواد علیه السلام عرض کردم: هزار حج؟!
حضرت فرمود: آری؛ به خدا سوگند! و برابر با هزار هزار حج است، برای کسی که با معرفت آن حضرت را زیارت کند. [۳] .
و نیز نقل کرده است:عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام روایت کرده که فرمود: برای کسی که پدر بزرگوارم را با معرفت حقش در طوس زیارت نماید، بهشت را از جانب خدای متعال ضمانت می کنم. [۴] .
همچنین گفته است:از علی بن اسباط روایت شده که گفت: از امام جواد علیه السلام پرسیدم: پاداش کسی که پدر بزرگوارت را در خراسان زیارت کند، چیست؟
حضرت فرمود: بهشت است؛ به خدا سوگند! بهشت است؛ به خدا سوگند! [۵] .
و نیز آورده است:از عبدالعظیم حسنی روایت شده که گفت: از امام جواد علیه السلام شنیدم که می فرمود: هیچ کس پدرم را زیارت نمی کند که آزار و اذیتی از قبیل باران، سرما، یا گرما به او برسد، مگر اینکه خدای متعال بدنش را بر آتش جهنم، حرام می فرماید. [۶] .
کلینی گفته است:از محمد بن سلیمان روایت شده که گفت: از امام جواد علیه السلام راجع به مردی پرسیدم که حج واجب خود را به جای آورده و با احرام عمره ی تمتع، داخل حرم شده و خدای متعال او را در انجام عمره و حجش یاری کرده است؛ سپس به مدینه رفته، پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم را زیارت نموده است؛ آنگاه با معرفت به حق شما و آگاهی از اینکه شما حجت خدا بر خلق او هستید و در ورودی به ساحت قدس ربوبی می باشید، خدمت شما رسیده و شما را زیارت کرده است؛ بعد از این، به زیارت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مشرف شده؛ سپس امام موسی کاظم علیه السلام را در بغداد زیارت نموده، آنگاه به شهر و دیار خود مراجعت کرده است.
پس چون موسم حج فرا رسیده، خدای متعال حج دوباره، روزی اش کرده است؛ اکنون بفرمائید فضیلت کدام یک بیشتر است؛ بعد از حج واجب، رفتن و حج دوباره (و مستحبی) به جای آوردن؛ یا به قصد زیارت پدر بزرگوارت علی بن موسی الرضا علیه السلام به خراسان رفتن؟حضرت فرمود: (نه؛ بلکه) رفتن به خراسان و زیارت امام رضا علیه السلام برتر است؛ ولی باید این کار در ماه رجب صورت گیرد و زیارت آن حضرت، امروز (در ایام حج) روا نیست؛ زیرا این کار برای ما و شما از طرف حکومت، زشت و زننده تلقی می شود. [۷] .
ابن قولویه آورده است:از حمدان دسوایی روایت شده که گفت: بر امام جواد علیه السلام داخل شدم و عرض کردم: پاداش کسی که پدر شما را در طوس زیارت کند، چیست؟
حضرت فرمود: هر کس قبر پدرم را در طوس زیارت کند، خدای متعال گناهان گذشته و آینده ی او را می آمرزد.
حمدان گفت: مدتی بعد، ایوب بن نوح بن دراج را دیدم و به او گفتم: ای ابا الحسین! همانا من، از آقایم امام جواد علیه السلام شنیدم که می فرمود: هر کس قبر پدرم را در طوس زیارت کند، خدای متعال گناهان گذشته و آینده اش را می بخشد.
ایوب گفت: آیا بیشتر از این، برایت بگویم؟
گفتم آری؛ او گفت؛ از وی (یعنی امام جواد علیه السلام) شنیدم که چنین فرمود و اضافه کرد که: چون روز قیامت فرا رسد، برای زائر قبر امام رضا علیه السلام، منبری مقابل منبر رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم نصب می شود، تا وقتی که حساب رسی مردم به پایان رسد [تا وقتی که خدای متعال، از حسابرسی خلایق فارغ گردد.] [۸] .
و نیز گفته است:علی بن ابراهیم به نقل از حمدان بن اسحاق گفت که: از امام جواد علیه السلام شنیدم، یا مردی از قول حضرت برایم نقل کرد که حضرت فرمود: هر کس قبر پدرم را در طوس زیارت کند، خدای متعال گناهان گذشته و آینده اش را می آمرزد.
راوی گفت: بعد از زیارت حضرت، به حج مشرف شدم و ایوب بن نوح را دیدم و او به من گفت: امام جواد علیه السلام فرمود: هر کس قبر پدرم را در طوس زیارت کند، خدای متعال گناهان گذشته و آینده ی او را می آمرزد و برای وی، منبری در مقابل منبر رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام قرار می دهد تا وقتی که خدای متعال، حسابرسی خلایق را به پایان برساند.
بعدها ایوب بن نوح را، در حال زیارت حضرت رضا علیه السلام دیدم که گفت: آمده ام، منبر را درخواست کنم. [۹] .
همچنین گفته است:از علی بن مهزیار، روایت شده که گفت: به امام جواد علیه السلام عرض کردم: پاداش کسی که قبر امام رضا علیه السلام را زیارت کند، چیست؟
حضرت فرمود: پاداش او بهشت است؛ به خدا سوگند! [۱۰] .
و نیز آورده است:از داود بن صرمی روایت شده که گفت: در روایتی از امام جواد علیه السلام شنیدم که می فرمود: هر کس قبر پدرم را زیارت کند، پاداشش بهشت است. [۱۱] .
—————————————————————————————————————————————–
پی نوشت ها: الخرائج و الجرائح ۱: ۳۸۳، ح ۱۳٫
منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبی؛ شرکت جاپ و نشر بین الملل چاپ اول زمستان ۱۳۸۷٫
برگرفته از کتاب دانشنامه امام جواد علیه السلام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
روضه شهادت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام
امام رضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان و دهمین تن از چهارده معصوم (علیهم السلام) است. نام مبارکش علی می باشد و به سال ۱۴۸ه.ق در مدینه به دنیا آمد. پدر ارجمندش موسی بن جعفر (علیه السلام) امام هفتم است و مادرش، نجمه- ام البنین. مشهورترین لقبش رضا است و کنیهاش ابوالحسن.[۱] . خلفای عبّاسی معاصر آن امام معصوم (علیه السلام) سه تن بودند : ۱. هارون ؛ ۲. محمد امین ؛ ۳. عبداللَّه مأمون . علی بن موسی الرضا بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، کنیهاش، ابوالحسن و مشهورترین لقبش رضا است. در روایتی از امام جواد(ع) آمده است که این لقب از سوی خداوند به پدرش داده شده است؛[۱] ولی برخی منابع گفتهاند مأمون لقب رضا را به او داد.[۲] صابر، صدیق، رضی و وفی از دیگر القاب آن حضرت است.[۳] در برخی روایات او عالم آل محمد نامیده شده است.[۴] نقل شده است که امام کاظم(ع) به فرزندانش میگفت: «برادر شما علی بن موسی، عالم آل محمد است.»[۵] همچنین امام جواد(ع) در زیارت امام رضا(ع) او را امام رئوف خطاب کرده است.[۶] لقب امام رئوف در بین شیعیان شهرت بسیار دارد.[۷] . مادر امام رضا(ع) کنیزی از اهالی نوبه بوده است[۱۱] که با نامهای مختلفی از او یاد شده است. گفته شده است هنگامی که امام کاظم(ع) او را خریداری کرد، نام تُکتَم را برای وی برگزید[۱۲] و وقتی امام رضا (ع) را به دنیا آورد، امام کاظم(ع) او را طاهره نامید.[۱۳] شیخ صدوق گفته است که عدهای نام مادر امام رضا (ع) را سَکَن نوبیه روایت کردهاند. همچنین اروی، نجمه، سمانه، نیز نامیده شده است و کنیهاش ام البنین بوده است.[۱۴] . در روایتی آمده که مادر امام رضا(ع) کنیزی پاک و پرهیزگار به نام نجمه بود که حمیده مادر امام کاظم(ع) وی را خریداری و به پسرش بخشید و بعد از ولادت حضرت رضا(ع) او را طاهره نامید.»[۱۵] . امام رضا(ع) پس از شهادت پدرش امام کاظم(ع) در سال ۱۸۳ق امامت را عهدهدار شد؛ مدت امامت آن حضرت ۲۰ سال (۱۸۳-۲۰۳ق) بود که با خلافت هارون الرشید(۱۰ سال)، محمد امین (حدود ۵ سال)، مأمون (۵ سال) همزمان شد.[۲۸] . ده سال از این سالها را در عصر هارون، پنج سال را در عصر امین و دو سال را در عهد مأمون و در مدینه سپری کرد. . دوره زندگانی علی بن موسی الرضا همزمان با حکومت عباسیان بودهاست که با مشکلات عدیدهای از جمله جنگهای داخلی و شورشهای مختلف علیه حکومت مواجه بودند. دوران امامت وی با سه خلیفهٔ عباسی شامل هارون الرشید، امین و مأمون مقارن بود. او در عصر حکومت هارون و امین، غالباً به مباحثه با مذاهب دیگر در اعتقادات اسلامی و ترویج مذهب امامیه میپرداخت. در این دوران با تدارک سفر و مناظرات با بزرگان ادیان و مذاهب مختلف، سعی در کاهش گسترش مذاهب دیگر کرد. مبارزه با جریان واقفیه که پس از مرگ موسی کاظم و انکار امامت وی رخداد، از جمله اهم اقدامات وی بشمار میآید. حکومت نیز در این دوران مواجههای با وی نداشت . چون پدر گرامی امام رضاعلیه السلام به شهادت رسید، در مدینه بود و رسیدگی به امور شیعیان را آغاز کرد. شاگردان پدر را پیرامون خویش گرد آورد و به تعلیم معارف ناب دینی پرداخت. در این سالها شیعیان بهرهها از او برگرفتند و هدایتها یافتند و معارف دینی نشو و قوام و دوام پیدا کردند . شخصیت ممتاز و برجسته امام در مدینه چنان جلوه مینمود که سراسر حجاز آن روزگار در همه مسائل مادی و معنوی خویش از او مدد میگرفت . هرچند که وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگی موسی بن جعفر(ع) بسیار پیچیده بود؛ اما بیشتر اصحاب امام کاظم(ع) جانشینی امام رضا (ع) را پذیرفتند.[۳۰] . پس از شهادت امام کاظم(ع)، بیشتر شیعیان با توجه به وصیت امام(ع) و دلایل و شواهد دیگر، امامت فرزند ایشان، علی بن موسی الرضا (ع) را پذیرفتند و وی را به عنوان امام هشتم تأیید نمودند. این دسته که بزرگان اصحاب امام کاظم (ع) را هم شامل میشد، به نام قطعیه مشهور شدند؛[۳۱] ولی گروه دیگری از اصحاب امام هفتم(ع) از پذیرفتن امامت علی بن موسی الرضا(ع) سرباز زده و در امامت حضرت موسی بن جعفر(ع) توقف کردند که به همین جهت واقفیه (یا واقفه) نامیده شدند.[۳۲] واقفیه معتقد بودند که امام کاظم(ع)، مهدی موعود است که در غیبت به سر میبرد و بازخواهد گشت.[۳۳] . امام رضا حدود هفده سال (۱۸۳-۲۰۰ یا ۲۰۱) از دوره امامت خود را در مدینه حضور داشت و از جایگاه ویژهای در میان مردم برخوردار بود. خود امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایتعهدی داشت، در توصیف این دوره گفته است: همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و وقتی سوار بر مرکب خود، از کوچههای مدینه عبور میکردم، کسی عزیرتر از من نبود.[۳۴] . من در مسجد پیامبر مینشستم و دانشمندانی که در مدینه بودند، هرگاه در مسئلهای درمیماندند، همگی به من ارجاع میدادند و مسائلشان را نزد من میفرستادند و من به آنها پاسخ میدادم.[۳۵] . هجرت امام رضا(ع) از مدینه به مرو در سال ۲۰۰ [۳۶] یا ۲۰۱ قمری[۳۷] بود . مسیر حرکت طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[۴۰] به گزارش شیخ مفید مأموران مأمون، امام رضا (ع) و برخی از بنیهاشم را از مسیر بصره به مرو آوردند. مأمون آنها را در خانهای و امام رضا را در خانهای دیگر جای داد و او را اکرام کرد.[۴۱] . به گزارش یعقوبی مأمون، امام رضا را از مدینه به خراسان آورد و فرستاده وی جهت آوردن حضرت به خراسان، رجاء بن ابیضحاک خویشاوند فضل بن سهل بود. حضرت را از راه بصره آوردند تا به مرو رسید.[۳۸] به عقیده برخی مأمون مسیر مشخصی برای سفر امام رضا به مرو انتخاب کرد تا آن حضرت از مراکز شیعهنشین عبور نکند، زیرا از اجتماع شیعیان بر گرد امام میترسید. او دستور داد تا حضرت را از مسیر کوفه نیاورند بلکه از طریق بصره،خوزستان و فارس، به نیشابور بیاورند.[۳۹] . اسحاق بن راهویه میگوید: وقتی امام رضا(ع) در سفر به خراسان به نیشابور رسید، شماری از مُحدِّثان عرض کردند: ای پسر پیغمبر از شهر ما تشریف میبرید و برای ما حدیثی بیان نمیفرمایید؟ پس از این تقاضا، حضرت سرش را از کجاوه بیرون آورد و فرمود: و حدیث سریف حدیث سلسلهالذهب را در شهر نیشابور اینکونه بیان کرد : شنیدم از پدرم موسی بن جعفر که فرمود شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد که فرمود شنیدم از پدرم محمّد بن علی که فرمود شنیدم از پدرم علی بن الحسین که فرمود شنیدم از پدرم حسین بن علی فرمود شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب که فرمود شنیدم از رسول خدا که فرمود شنیدم از جبرئیل که گفت شنیدم از پروردگار عزّ و جلّ فرمود: کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها. «کلمه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» دژ و حصار من است. پس هر کس داخل دژ و حصار من شود، از عذاب من ایمن خواهد بود.» پس هنگامی که مَرکب حضرت حرکت کرد با آواز بلند فرمود با شروط آن و من یکی از آن شروط هستم.[۴۲] . بیان این حدیث را در نیشابور یکی از مهمترین و مستندترین حوادث مسیر حرکت امام رضا(ع) میدانند.[۴۳] . از حضرت رضا علیه السلام در راه مکه به خراسان مخصوصاً در شهر نیشابور معجزات بسیاری دیده شد و سخنان آموزنده ای در تاریخ به ثبت رسید که از مهمترین آنها حدیث معروف سلسله الذهب است که در نیشابور ایراد فرمود . مأمورین مأمون، امام رضا را از نیشابور به طرف طوس حرکت دادند و از نواحی دهسرخ و رباط سعد گذشتند و به سناباد* وارد کردند . حضرت در سناباد جای قبر مطهّر خود را نشان دادند و پس از اقامتی کوتاه از سرخس به مرو ،مقرّ حکومت مأمون، رفتند . محل قبر حضرت رضا علیه السلام باغ حمید بن قحطبه است که حضرت آن را در قبال قرآنی که به حمیدبن قحطبه دادند خریداری کردند و آن باغ محل حرم کنونی ملک حضرت شد . موضوع ولایتعهدی امام رضا : پس از استقرار امام در مرو، مأمون قاصدی به خانه امام رضا فرستاد و به وی پیشنهاد داد که من میخواهم خودم را از خلافت خلع کنم و آن را به تو بسپارم ولی امام به شدت با این کار مخالفت کرد. امام در پاسخ مأمون گفت: «اگر حکومت حق توست، نمیتـوانی به کس دیگر ببخشی و اگر متعلق به تو نیست، شایستگی بخشـش آن را نـداری»[۴۴] محققان معتقدند این پاسخ امام اساس مشروعیت خلافت مأمون را زیر سوال برد.[۴۵] سید جعفر مرتضی عاملی نیز معتقد است اساسا مأمون جدیتی در پیشنهاد خلافت به امام رضا (ع) نداشت. وی مباحث گستردهای را مطرح ساخته و در نهایت این پیشنهاد مأمون را تلاشی برای تثبیت خلافت خود وی ارزیابی میکند.[۴۶] پس از این، مأمون خواست که ولایت عهدی پس از خودش را به امام واگذار نماید. باز با مخالفت شدید امام مواجه شد. در این هنگام مأمون سخنی با شائبه تهدید به زبان آورد و در این میان گفت: عمر بن خطاب، شورا را در شش نفر قرار داد (ر.ک: شورای شش نفره) که یکی از آنان جد تو امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بود. عمر شرط کرد هرکدام از آنان مخالفت کرد گردنش زده شود. چارهای نیست جز اینکه آنچه از تو میخواهم بپذیری که من گزیری از آن نمییابم. امام (ع) پاسخ داد: پس من میپذیرم بدین شرط که نه فرمان دهم و نه بازدارم، نه فتوا دهم و نه قضاوت کنم، نه کسی را به کاری گمارم و نه عزل کنم و نه چیزی را از جایگاهش تغییر دهم. مأمون، شرط او را پذیرفت.[۴۷] . بدین طریق، مأمون در روز دوشنبه هفتم رمضان سال ۲۰۱ق. با امام رضا به عنوان ولیعهد پس از خود بیعت کرد و مردم را به جای لباس سیاه[یادداشت ۱]، سبزپوش کرد و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت و برای امام رضا (ع) بیعت گرفت و به نام وی بر منبرها خطبه خواندند و دینار و درهم به نامش سکه زدند و کسی نماند که لباس سبز نپوشد مگر اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی هاشمی.[۴۸] . انگیزه مأمون از ولایتعهدی امام رضا : مأمون برای فریب مردم و در حقیقت نظارت بیشتر بر امام (علیه السلام)، ایشان را به پایتخت خویش آورد و واداشت تا منصب ولایتعهدی را بپذیرد.[۱۶] . مأمون از این کار چند هدف را پی میجست : الف. راضی ساختن شیعیان ؛ ب. فروکش ساختن قیامهای علویان ؛ ج. استوار کردن پایههای حکومت خویش از گذر ربط آن به امام رضا (علیه السلام) ؛ د. ترساندن و تنبیه عبّاسیان متمرّد ؛ هـ. لکهدار ساختن شخصیت معنوی امام (علیه السلام) به آلودگیهای حکومت.[۱۷] [۱۸] . هر چند امام رضا (علیه السلام) چارهای جز پذیرفتن ولایتعهدی در پیش نداشت، امّا شرطهایی برای آن نهاد که مأمون را در رسیدن به اهداف خویش ناکام ساختند. شرطهای امام (علیه السلام) این بود که : ۱. در امر و نهی حکومت دخالت نکند ؛ ۲. فتوا ندهد ؛ ۳. قضاوت نکند ؛ ۴. در عزل و نصب شرکت نجوید ؛ ۵. امور و سنن دینی را جابه جا نکند . [۱۹] . در نظر تاریخ نگاران، بر نهادن چنین شرطهایی برای حکومت از نپذیرفتن ولایتعهدی، ناگوارتر بود؛ زیرا از نامشروع بودن حکومت حکایت میکردند و اینکه امام رضا (علیه السلام) به دخالت در چنین حکومتی رغبت نشان نمیدهد . از سوی دیگر امام (علیه السلام) فرصتی یافت تا به وظایف آسمانی خویش با فراغ بال بیشتری بپردازد و از جمله، با علما و بزرگان به مناظره بنشیند و حتی شخص مأمون را در مناظره شکست دهد و او را مجبور به اظهار عجز کند. برگزاردن نماز پرشکوه عید فطر به امامت امام رضا (علیه السلام) که مأمون چارهای ندید جز آنکه اقامه نماز را در همان آغاز ممنوع سازد و نماز باران امام (علیه السلام) که به بارش باران انجامید و آتش محبّت ایشان را بیش از پیش در دل مشتاقان شعلهور ساخت، از فعّالیتهای این دوره است . از فعّالیتهای امام رضا(علیه السلام) در دوران ولایتعهدی آن بود که به شهرهای متعدّدی سفر کرد و مردم را به دیدار خویش برخوردار ساخت. آن امام همام (علیه السلام)، پیش از سفر، کسانی را به مقصد میفرستاد تا مردم را آگاه کنند و مقدمات سفر را آماده سازند. این تدبیر امام موجب میگشت که کسان بیشتری از وجود امام بهرهمند شوند و از آن سو نیز حکومت به هراسی بیشتر افتد.[۱۴] . ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) سه سال[۱۵] طول کشید که همه آن در عصر مأمون بود . مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مرو، جلسات علمی متعددی با حضور علمای گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذکرات زیادی میان امام و دیگران صورت میگرفت که به طور عمده درباره مسائل اعتقادی و فقهی بود. بخشی از این مذاکرات را طبرسی در کتاب احتجاج فراهم آورده است.[۴۹] برخی از این مناظرات [یا احتجاجات] از این قرارند:[۵۰] : مناظره امام رضا در باب توحید . احتجاج در باب امامت . مناظره امام رضا با سلیمان مروزی . مناظره امام رضا با ابو قرة . مناظره امام رضا با جاثلیق . مناظره امام رضا با رأس الجالوت . مناظره امام رضا با عالم زرتشتی . مناظره امام رضا(ع) با عمران صابی . مأمون میخواست با کشاندن امام به بحث، تصوری را که عامه مردم درباره ائمه اهل بیت علیهم السلام داشتند و آنان را صاحب علم خاص مثلاً «علم لدنّی» میدانستند، از بین ببرد.[۵۱] صدوق در این باره میگوید: مأمون اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار میداد تا حجت آن حضرت را به وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمی و اجتماعی او بود. اما هیچ کس با آن حضرت روبه رو نمیشد جز آن که به فضل او اقرار کرده و به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه میشود، ملتزم میگردید.[۵۲] . این مجالس به تدریج مشکلاتی را برای مأمون درست کرد. زمانی که وی متوجه شد، تشکیل چنین جلساتی برای وی خطرناک است، اقدام به محدود کردن امام کرد. از عبدالسلام هروی نقل شده که به مأمون اطلاع دادند: امام رضا علیهالسلام مجالس کلامی تشکیل داده و بدین وسیله مردم شیفته وی میشوند. مأمون به محمد بن عمرو طوسی مأموریت داد تا مردم را از مجلس آن حضرت طرد نماید. پس از آن امام در حق مأمون نفرین کرد.[۵۳] . پس از عقد ولایتعهدی (در ۷ رمضان سال ۲۰۱) چون عید (ظاهراً عید فطر سال ۲۰۱ق) رسید مأمون از امام خواست تا نماز عید بخواند، اما امام بر مبنای شرایطی که در ابتدای ولایتعهدی با مأمون ذکر کرده بود از پذیرش اقامه نماز عید عذر خواست. مأمون اصرار کرد و امام ناچار قبول کرد و فرمود: پس من همچون رسول خدا(ص) به نماز خواهم رفت. مأمون نیز پذیرفت. مردم انتظار داشتند که امام رضا (ع) مانند خلفا با آداب و رسوم خاصی از خانه خارج شود، اما دیدند که ایشان با پای برهنه در حالیکه تکبیر میگوید به راه افتاد. امیران که با لباس رسمی و معمولِ اینگونه مراسم آمده بودند، با دیدن این وضع، یکباره از اسبها فرود آمده و کفشها را از پا درآوردند و با گریه و تکبیرگویان پشت سر امام به راه افتادند. امام در هر قدم که میرفت سه بار تکبیر میگفت . گفتهاند که فضل به مأمون گفت: اگر امام رضا بدین صورت به مصلّا(محل برپایی نماز) برسد، مردم فریفته او میشوند، بهتر آن است که از او بخواهی برگردد. پس مأمون فردی را فرستاد و از امام خواست که برگردد. آن حضرت کفش خود را به پا کرد و سوار بر مرکب شد و بازگشت.[۵۴] . آن حضرت در طوس به دست مأمون به شهادت رسید. حرم او در مشهد زیارتگاه مسلمانان است. پس از شهادت امام رضا(ع)، مأمون، او را در خانه حمید بن قحطبه طائی (بقعه هارونیه) در روستای سناباد، دفن کرد.[۷۰] امروزه حرم رضوی، در ایران و در شهر مشهد مقدس واقع است و سالانه زیارتگاه میلیونها مسلمان از کشورهای مختلف است.[۷۱] . کلینی، وفات او را در ماه صفر سال ۲۰۳ق. در ۵۵ سالگی ذکر میکند.[۵۶] طبق نظر بیشتر علماء و مورخین سال شهادت امام رضا، ۲۰۳ق. بوده است.[۵۷] طبرسی روز شهادت را در آخر ماه صفر نقل میکند.[۵۸] . شیخ مفید نقل میکند مأمون، عبدالله بن بشیر را امر کرد که ناخنهایش را نگیرد تا درازتر از حد معمول شود و سپس چیزی شبیه تمر هندی بدو داده تا با دستانش خمیر کند. آنگاه مأمون پیش امام رضا(ع) رفته و عبدالله را صدا زده و از او خواسته است که با دستانش آب انار بگیرد و سپس آن را به امام رضا(ع) نوشانید و این سبب وفات حضرت پس از دو روز شده است.[۶۲] . شیخ صدوق روایاتی را بدین مضمون نقل میکند که در بعضی از آنها سم در انگور ذکر شده است و در بعضی، هم در انگور و هم در انار آمده است.[۶۳] سید جعفر مرتضی عاملی، شش نظر را درباره درگذشت امام رضا(ع) ذکر میکند.[۶۴] . ابن حِبّان از محدثان و رجال شناسان قرن چهارم هجری، ذیل نام «علی بن موسی الرضا» مینویسد: علی بن موسی الرضا به وسیله سمی که مأمون به وی خوراند، رحلت یافت. این حادثه در روز شنبه سال ۲۰۳ق. بود.[۶۵] . در مورد علت قتل امام رضا(ع) توسط مأمون، دلایل مختلفی ذکر شده است: غلبه امام بر علمای مختلف در جلسات مناظره،[۶۶] استقبال پرشور مردم از امامت امام در مراسم نماز عید مأمون از این حادثه احساس خطر کرد و متوجه شد دادن ولایت عهدی به امام، اوضاع را علیه وی سختتر کرده است. از این رو، مراقبانی برای آن حضرت گمارد تا مبادا اقدامی بر ضد مأمون انجام دهد.[۶۷] امام از مأمون وحشتی نداشت و در اکثر اوقات به او چنان جواب میداد که ناراحتش میکرد. این وضع نیز باعث خشم مأمون و زیادتر شدن دشمنی وی نسبت به حضرت میشد، هرچند آشکار نمیکرد.[۶۸] چنانکه نقل شده هنگامی که مأمون از خبر یکی از فتوحات نظامیاش خوشحالی میکرد، امام رضا(ع) به او گفت: «ای امیر مؤمنان، از خدا بترس درباره امت محمد(ص) و آنچه که خدا به تو واگذار کرده است. تو امور مسلمین را تضییع کردهای و...»[۶۹] . حضرت امام رضا علیه السلام ولایتعهدی را قبول نمیکرد و مکرر میفرمود:«این عهد و بیعت ناتمام خواهد ماند.» . روزی مأمون به او گفت:«خوب است شما به عراق بروید و من جانشین شما در خراسان باشم.» . امام لبخندی زد و فرمود:«نه، به جان خودم قسم من در همین جا اقامتی کوتاه دارم و پیش از اینکه از اینجا بیرون نمیروم مگر اینکه مرگ مرا در مییابد.» . مأمون که به دست خود، کار را بر خویش سخت کرده و به اهداف خویش نیز نرسیده بود، تصمیم بر قتل امام رضا (علیه السلام) گرفت و به سال ۲۰۳ه. آن امام همام را در پنجاه و پنج سالگی به شهادت رساند . مرقد مطهّر امام رضا (علیه السلام) در مشهد مقدس جای دارد.[۲۰] [۲۱] . رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از پیامبر یا ائمه اطهار علیهم السلام، سال ها پیش از آن حضرت پیش بینی شده بود. به عنوان نمونه شیخ صدوق به سند خود از نعمان بن سعد روایت کرده که گفت: امام علی بن ابیطالب علیهالسلام فرمود : سَیُقتَلُ رَجُلٌ مِن وُلِدی بِاَرض خُراسان بِالسَّمَّ ظُلماً اِسمُهُ اِسمِی وَ اِسمٌ اَبیهِ اِسمٌ اِبن عمران مُوسی الا فَمَن زارَةٌ فِی غُربَتهِ غَفَراللهُ ذُنوبَهٌ ما تقدّم منها و ما تَاَخَّر و لو کانَت مثل عَدَدِ النُّجومِ و قطر الامطار وَ وَرَقِ الاشجار.[۱۳] به زودی مردی از فرزندان من در سرزمین خراسان از روی ستم و جور به زهر کشته میشود، اسم او اسم من، و اسم پدرش اسم موسی بن عمران است بدانید هر کس او را در غربتش زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده او را میآمرزد و لو این که به تعداد ستارگان و قطرات باران و برگ درختان باشد . و سید هاشم بحرانی در مدینه المعاجز مینویسد: از سلیمان بن حفص مروزی روایت شده که گفت: از موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که میفرمود : ان ابنی علیّاً مَقتُولٌ بالسّم مَدفُونٌ اِلی جَنبِ هارُون بِطُوس مَن زارَةٌ کَمَن زارَ رَسُول الله[۱۴]؛ پسرم علی را با سم مظلومانه به قتل میرسانند و او در جنب قبر هارون در طوس مدفون میشود، کسی که او را زیارت کند مانند کسی است که رسول خدا را زیارت نموده است . همچنین دسته ای از روایات از خود امام رضا علیه السلام نقل شده که در آنها از شهادت خود به دست مامون و از دفنش در طوس کنار قبر هارون خبر داده است، از جمله: اباصلت هروی گفت: شنیدم از امام رضا علیه السلام که میفرمود: به خدا نیست از ما ائمه احدی، مگر این که کشته یا شهید میشود. عرض شد: ای فرزند رسول خدا، پس ترا چه کسی به قتل میرساند؟ فرمود: بدترین مخلوق خدا در زمان خودم مرا به زهر میکشد، و سپس در یک خانه تباه شده در دیار غربت دفن میکنند. آگاه باشید هر کس مرا در غربتم زیارت کند خداوند به او اجر صدهزار شهید و صدهزار صدیق و صدهزار حج و عمره کننده و صدهزار جهادگر مینویسد و در زمره ما محشور میگردد و در بالاترین درجات بهشت رفیق ما قرار داده میشود.[۱۵] . صاحب بحار الانوار به نقل از امالى شیخ صدوق و عیون اخبار الرضا نقل می کند که: ابا صلت گفت در خدمت حضرت رضا علیه السّلام بودم فرمود داخل این قبهاى که هارون مدفون است برو از چهار طرف آن خاک بردار بیاور. داخل قبه شدم و خاک را آوردم ملاحظه فرمود گفت این قسمت از خاک را که مربوط به طرف راست است بمن بده، تقدیم کردم، بو کشیده ریخت، فرمود در اینجا می خواهند برایم قبر حفر کنند، سنگى پدیدار خواهد شد که اگر تمام کلنگهاى خراسان را جمع کنند نمیتوانند آن را بردارند. در مورد خاکى که از پائین پا و بالاى سر آورده بودم همین فرمایش را تکرار نمود... پس از آن فرمود: فردا می روم پیش این نابکار، وقتى خارج شدم اگر سرم پوشیده نبود با من حرف بزن جواب می دهم، چنانچه سرم پوشیده بود با من صحبت مکن . ابا صلت گفت: صبحگاه فردا لباس پوشید در محراب بانتظار نشست، در این موقع غلام مأمون وارد شده گفت امیر المؤمنین شما را مىخواهد، کفش پوشیده از جاى حرکت نمود و رفت، منهم از پى آن جناب رفتم تا وارد بر مأمون شد، جلو مأمون ظرفى از انگور و چند ظرف دیگر از میوههاى مختلف بود، یک خوشه انگور بدست داشت که مقدارى از آن را خورده بود همین که چشمش بحضرت رضا افتاد از جاى حرکت کرده او را در بغل گرفت و پیشانیش را بوسید و آن جناب را پهلوى خود نشانید. امام فرمود انگور خوب انگور بهشتى است. مأمون درخواست کرد از آن انگور بخورد، فرمود مرا معاف دار، گفت ممکن نیست، شاید بمن اطمینان ندارى، مأمون خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد و براى مرتبه دوم بدست حضرت رضا علیه السّلام داد، آن جناب سه دانه از انگور خورد به گوشهاى پرت کرده از جاى حرکت نمود. مأمون گفت: کجا میروى؟ فرمود: به جایى که فرستادى! وقتى خارج شد عبا را بر سر کشیده بود چیزى عرض نکردم تا داخل خانه شد، دستور داد درها را ببندم، در رختخواب خوابید، من با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم. در همین موقع مشاهده کردم جوانى خوش روى با موىهاى مجعد شبیه بحضرت رضا علیه السّلام وارد شد، پیش رفته عرض کردم از کجا آمدى، درها که بسته بود؟ فرمود کسى که مرا از مدینه در این ساعت بطوس آورده از درهاى بسته نیز داخلم کرده . گفتم: شما کیستى؟ «فقال انا حجة اللَّه علیک یا ابا صلت انا محمد بن علی». به طرف اطاق علی بن موسى الرضا علیه السّلام رفت به من نیز فرمود: وارد شوم. همین که چشم حضرت رضا علیه السّلام به او افتاد فرزندش را در آغوش گرفت و بسینه چسبانید پیشانیش را بوسید و بجانب خود کشانید. امام جواد پیوسته پدر را مىبوسید و آرام با او سخنانى می گفت که من نفهمیدم. در این هنگام کفى بر دهان حضرت رضا علیه السّلام آشکار شد، حضرت جواد آن کف را مکید امام دست در گریبان خود کرد چیزى شبیه گنجشک خارج کرده بحضرت جواد داد آن را بلعید. در این موقع حضرت رضا علیه السّلام از دنیا رفت . حضرت جواد فرمود: ابا صلت حرکت کن از انبار تخت بیاور با آب تا پدرم را غسل دهم. عرض کردم: در انبار تخت و آب نیست، فرمود هر چه می گویم بجاى آور، داخل انبار شدم تخت و آب بود بیرون آوردم دامن بکمر زدم تا امام را غسل دهم. فرمود تو یک طرف برو کسى هست که بمن کمک کند. حضرت رضا را غسل داد باز فرمود داخل انبار شو زنبیلى که در آن کفن و حنوط پدرم هست بیاور وارد شدم زنبیلى دیدم که قبلا در آنجا ندیده بودم، آوردم خدمت ایشان پدر خود را کفن کرد و بر بدنش نماز خواند . آنگاه فرمود تابوت بیاور، عرض کردم بروم پیش نجار بگویم تابوت بسازد فرمود داخل انبار تابوت هست وارد شدم تابوتى دیدم که در آنجا قبلا ندیده بودم جسم پاک امام را در آن تابوت نهاد دو رکعت نماز خواند هنوز تمام نشده بود تابوت بلند شد و سقف شکافته گردید از خانه خارج شد. عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه هم اکنون مأمون مىآید حضرت رضا را از من میخواهد، چه کنم؟ فرمود: ساکت باش الان بر میگردد هر پیغمبر اگر چه در مشرق بمیرد و وصى او در مغرب خداوند بین ارواح و اجساد آنها جمع خواهد کرد هنوز سخن امام جواد تمام نشده بود که سقف شکافته شد و تابوت بر زمین آمد، از جاى حرکت نمود پیکر پاک امام را از تابوت بیرون آورد و در رختخوابش گذاشت مثل اینکه نه غسل داده شد و نه کفن گردیده . فرمود: حرکت کن در را براى مأمون بگشا. همین که در را گشودم دیدم مأمون و غلامان ایستادهاند با گریه داخل شد گریبان چاک زد و بر سر خود میزد با صداى بلند میگفت: آه آقاى من ترا از دست دادم، کنار بستر حضرت رضا نشست و دستور داد آماده غسل و کفن شوند امر کرد برایش قبر بکنند. تمام آنچه حضرت رضا فرموده بود آشکار گردید. خواست قبر پدرش را قبله قبر حضرت رضا قرار دهد یکى از اطرافیان گفت مگر نمیگوئى این شخص امام است جوابداد چرا، گفت باید قبر او جلو باشد دستور داد در طرف قبله قبر بکنند گفتم بمن فرموده است که هفت پله بکنند و ضریحى بگشایند گفت بمقدارى که ابا صلت میگوید بدون ضریح بکنید ولى لحد قرار میدهم . وقتى رطوبت و ماهیها را مشاهده کرد گفت: پیوسته حضرت رضا در زمان زندگانى ما را از عجایب خود بهرهمند میکرد اینک بعد از مرگ نیز نشان میدهد وزیرش گفت میدانى منظور از نشان دادن این عجایب چیست مأمون گفت: نه. وزیر گفت: میخواهد بفهماند که اقتدار و سلطنت شما بنى عباس با زیادى حکمروا و مدت طولانى مثل این ماهیهاى کوچک است وقتى مدت شما تمام شود خداوند شخصى از ما را بر شما مسلط خواهد کرد که این سلسله را منقرض کند گفت راست میگوئى . ابا صلت میگوید: آنگاه مأمون گفت آن دعائى که میخواندى بمن بیاموز. سوگند یاد کردم که همین الان فراموش کردم، راست هم میگفتم. دستور داد مرا زندانى کنند و حضرت رضا علیه السّلام را دفن نمود . یک سال در زندان بودم خیلى دلم تنگ شد شبانگاهى تا بصبح متوسل به خاندان نبوت شدم و از خدا خواستم بحق آنها مرا نجات دهد هنوز دعایم تمام نشده بود که امام جواد وارد شد فرمود دلت تنگ شده است عرض کردم: آرى بخدا قسم. فرمود: حرکت کن دست به زنجیرهائى که به آن بسته شده بودم زد باز شد دست مرا گرفت و از زندان خارج نمود با اینکه غلامها و زندانبانها ایستاده بودند و مرا میدیدند ولى قدرت حرف زدن نداشتند از زندان که بیرون آمدم فرمود: در پناه خدا دیگر نه تو مأمون را خواهى دید و نه او ترا. ابا صلت گفت: بعد از آن تاکنون مأمون را ندیدهام.[۱۶] . پس از شهادت، بدن مقدّس امام را جلوتر از قبر هارون الرشید دفن کردند. قبر مطهر امام رضا علیه السلام از آن زمان تا امروز زیارتگاه مسلمین و شیعیان جهان است. برای زیارت امام از ائمه اطهار ثوابهای فراوانی نقل شده است و از آن روضه منوره، معجزات و کرامات بی شماری به وقوع پیوسته است. حضرت رضا علیه السلام یک فرزند بیشتر نداشت که حضرت جواد علیه السلام بود؛ ولی براداران زیادی داشت از جمله زید بن موسی بود که علیه مأمون قیام کرد.
امام رضا (ع) از تولد تا شهادت/ خلاصهای از زندگینامه امام هشتم ...
امام رضا علیه السلام و مساله ولایت عهدی - پرتال جامع علوم انسانی
: شهادت امام رضا علیه السلام از زبان اباصلت هروی - دانشنامه رشد
شهادت امام رضا علیه السلام از زبان اباصلت هروی | پایگاه خبری ...
ولایتعهدی علی بن موسی الرضا - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
فیشهای حضرت امام رضا (علیه السلام) - Khamenei.ir
کرامات امام رضا علیه السلام در مسیر سفرش به ایران
شهادت امام رضا علیه السلام - دانشنامهی اسلامی
امام رضا علیهالسلام - ویکینور، دانشنامۀ تخصصی
اشعار امام رضاعلیه السلام سروده های باقری پور
ویژه نامه شهادت حضرت امام ر ضا علیه السلام
شناسنامه امام رضا علیه السلام - شبکه الکوثر
علی بن موسی الرضا - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
حضرت امام رضا علیه السلام - دانشنامه رشد
امام رضا علیه السلام - دانشنامهی اسلامی
جاده ولایت ، هجرت امام رضا - شمس توس
زندگینامه شمس الشموس امام رضا (ع)
امام رضا علیهالسلام - ويکی شيعه
اي بَضعَةُ النّبي و اَيا هشتمين امام
امام رضا علیهالسلام - ویکی فقه
ثواب زیارت امام رضا علیه السلام
ولایتعهدی امام رضا علیه السلام
شها د ت امام رضا علیه السلام
ازراهِ دور میدهم آقایِ من سلام
باغ حمیدبن قحطبه محل دفن امام ... - حضرت امام رضا علیه السلام
تاریخچه ساخت حرم مطهر امام رضا(ع) - قدس آنلاین | پایگاه خبری ...
منزل امام رضا (ع) در مرو ترکمنستان - حضرت امام رضا علیه السلام
سفر علی بن موسی الرضا به مرو - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه ...
نگاهی به پیشینه محل دفن امام رضا(ع) - مشرق نیوز
منزل امام رضا (ع) در مرو/ تصاویر - آفتاب نیوز
خرید محل دفت توسط حضرت - تبیان
همگام با امام از نیشابور تا مرو
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
اي بَضعَةُ النّبي و اَيا هشتمين امام
اي بَضعَةُ النّبي و اَيا هشتمين امام _ باشی تو هشتمین ولِیِّ خداوندِ لایَنام
دار الشّفا حریم تو باشد به خاص و عام _ گيرد به يك نگاهِ تو هر زخم اِلتِيام
تو اي امامِ ثامن و اي ضامنِ غريب _ محبوبِ عالمي و هم از بهرِ ما حبيب
دار الشَّفايِ تو به مريضان بود طبيب _ آرند رو به درگهِ تو جمله يِ انام
ازشِدّتِ مصائب و از قِلَّتِ رجا _ آرند رو به بارگاهِ تو اربابِ التجا
گویند سلام جمله ز هر شهر و هرکجا _ خواهند از شما كه شوي شافع الانام
هر مستمند رو به پنجره فولادت آورد _ هرجا بُوَد مريض بهرِ شفا يادت آورد
مارا بيادِ زمزم، آبِ سنابادت آورد _ نوشیم ما زِ حوضِ طلا يت به صبح و شام
آن صحنهات هست چو صحنِ بهشتيان _ باشند خادمانِ تو، همه، حوران، فرشتگان
زیرا تویی وَلیِّ خداوندِ لا مکان _ باشد رواقها و مَضجَعِ تو مَلجَاءِ اَنام
هر زائری که روی کند سویِ آن حرم _ نزدِ خدای عزّ وجلّ هست محترم
دارد ثواب نزدِ خدا بهرِ هر قدم _ از هر کجا که سوي تو زائر كند سلام
گاهی ز دور و گاه زِ نزدیک زائران - گویند سلام سویِ حریمت زِ هر مکان
دارند امید زِ حضرتِ آقا جوابشان _ ای باقری امامِ رضا یَسمَعُ الكَلام
سروده شده پایان صفر سال 1399
مُلکِ خراسان را ببين دارد به سر هشت آسمان
هفت آسمان باشد بسر بهر تمام مردمان _ مُلکِ خراسان را ببين دارد به سر هشت آسمان
در مشهد و بين دو كوه هست آسماني هشتمین _ آن آسمان هشتمین، باشد امام شيعيان
آن آسمان هشتمين باشد علي موسي الرضا _ باشد مزارش روضه اي از هشت رضوان جنان
چونكه حريمش قطعه اي باشد ز اَقطاعِ بهشت _ شد خادمش روح الامين با جمله يِ كروبيان
ايران بود در سايه يِ لطفِ علي موسي الرّضا _ لطف خدا شد شاملِ ما جمله یِ ايرانيان
مشهد درخشد چون نگين در نقشه يِ ايران زمين _ ماهم در اين مشهد شديم همواره در دار الامان
محفوظ فرما اي خدا حقِّ علي موسي الرّضا _ اين باقري و جمله ي ايران و هم ايرانيان
سروده شده پایان صفر سال 1399
در خراسان هست خورشيدي عيان
گرچه هست هفت آسمان بالايِ سر _ كافريده خالِقِ كُلِّ جهان
بهر خود هر آسمان را عالمي است _ هريكي را هست خورشيدي عيان
زير آن هفت آسمان باشد زمين _ رُبعِ آن مسكون زِ بهرِ ساكنان
ساكنانش انس و جن و وحش وطير _ آدمي هم ساكن قسمي از آن
بهر انسانها بود یک رهنما _ بهرِ هر عصری به هر دور و زمان
هر زمانی رهنمایی لازم است _ تا نمايد راه و بي رَه را عيان
رهنما و هادي و هم مقتدا _ بهر انسانها بود پيغمبران
خاتمِ پيغمبران احمد بود _ او بُوَد پيغمبرِ كُلِّ جهان
بعد احمد نیست در دنیا نبی _ لیک باشد یک امامی هر زمان
جانشينِ مصطفی، شد مرتضي _ تا امامِ مهديِ صاحب زمان
از دوازده جانشين مصطفي _ در خراسان هست خورشيدي عيان
شد علي موسي الرضا شمس الشّموس _ بهرِ مشهد یک امامي مهربان
بَضعَةٌ مِنِّی علی موسی الرّضا _ شد حریمش بهرِ ما دار الامان
خفته اندر مشهد و بینِ دو کوه _ جنَّتی باشد حریمش مِن جَنان
خقته در ایران امامی بس رئوف _ خوش بحالِ جمله یِ ایرانیان
او پناه و ضامنِ این کشور است _ بیمه یِ ایران بُوَد در هر زمان
باقری و خاندانش جملگی است _ خادمی بر درگهِ شاهِ جهان
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور پایان صفر سال 1399
شعر-درمشهد است خفته رضا هشتمین
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
امشب عزای شمس الشّموس است
جانم رضا جان ، جانم رضا جان - جانم رضا جان ، جانم رضا جان
امشب عزایِ شمس الشّموس است - وقت غروب خورشید طوس است
ای شیعیان شورونوای غربت کیست - ابن الرّضا امشب کنار تربتِ کیست
جانم رضا جان ، جانم رضا جان - جانم رضا جان ، جانم رضا جان
امشب عزادار ابن الرضا شد - چون که زبابا امشب جدا شد
او ازمدینه آمده اندر خراسان - جان دادن بابا کنون گردیده آسان
جانم رضا جان ، جانم رضا جان - جانم رضا جان ، جانم رضا جان
دور از مدینه چون که رضا شد - مشهد برایش کرب و بلا شد
غیر از رضا دور از وطن اینسان که باشد - بی تاب ومهجور از وطن اینسان که باشد
جانم رضا جان ، جانم رضا جان - جانم رضا جان ، جانم رضا جان
آمد به ایران فرزند احمد - نورخدائی آمد به مشهد
این سرزمین از مقدمش مینوسرشت است - درمشهد و بین دو کوه باغ بهشت است
جانم رضا جان ، جانم رضا جان - جانم رضا جان ، جانم رضا جان
او از مدینه چون که جدا شد - یعنی شهیدِ راه خدا شد
او بضعة منّی به گفت احمد آمد - بهر شهادت او به طوس و مشهد آمد
جانم رضا جان ، جانم رضا جان - جانم رضا جان ، جانم رضا جان
در طوس گشته مسموم کینه - با زهر مامون آن بی قرینه
مامون چرا با حضرتش جورو جفا کرد - مسموم از انگور جفا آن بی حیا کرد
جانم رضا جان ، جانم رضا جان - جانم رضا جان ، جانم رضا جان
خورشید دلها در شهر مشهد - خاموش گشته با ظلم بی حد
صحن و سرایش باقری باغ بهشت است - این آستان قدس او مینوسرشت است
جانم رضا جان ، جانم رضا جان - جانم رضا جان ، جانم رضا جان
شامِ وفاتِ هشتم امام است
شامِ وفاتِ هشتم امام است - امشب عزادار خیر الانام است
او بضعه یِ پاکِ رسولِ کردگار است - او هشتمین حجّت برایِ کردگار است
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان - ای یادگارِ مرتضی جانم رضا جان
شاهِ خراسان مسموم گشته - امشب شهید آن معصوم گشته
از زهرِ مامون شد شهید اندر خراسان - در حجره یِ در بسته او تنها دهد جان
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان - ای یادگارِ مرتضی جانم رضا جان
امشب محمّد باشد عزادار - زهرا و حیدر در غم گرفتار
گفتا محمّد بَضعةٌ مِنّی برایش - او بَضعه یِ احمد بود جانها فدایش
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان - ای یادگارِ مرتضی جانم رضا جان
امشب عزایِ شمس الشّموس است - از شهرِ یثرب تا ملک طوس است
جن و ملک سینه زن از بهرِ رضا شد - اندر مدینه فاطمه صاحب عزا شد
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان - ای یادگارِ مرتضی جانم رضا جان
امشب خراسان باشد سیه پوش - بیت الرّضا شد تاریک و خاموش
باب الجواد امشب سیه پوشِ رضاشد - در شهرِ یثرب هم تقی صاحب عزا شد
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان - ای یادگارِ مرتضی جانم رضا جان
مشهد سراسر ماتم گرفته - شمس و قمر را هم غم گرفته
ای باقری بنگر پیاده سویِ مشهد - ازسنّی و شیعه روان باعشقِ بی حد
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان - ای یادگارِ مرتضی جانم رضا جان
سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور آخرماه صفرسال 1398
ازکتاب مجموعه اشعارباقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
شهادت امام رضاعلیه السلام (آخر ماه صفر 203ق)
شهادت امام رضاعلیه السلام (آخر ماه صفر 203ق) قول مشهور درشهادت امام هشتم حضرت رضا علیه السلام روز آخر ماه صفر سال 203 قمري يعني دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدينه به خراسان و يك سال و اندي پس ازصدور فرمان وليعهدي به نام آن حضرت، از سوي مأمون عباسي ميباشد. طبق قول مشهور، آن حضرت پس ازشهادت پدربزرگوارش، درسن 35 سالگي عهدهدارمقام ولايت و رهبري شد و مدت امامت آن حضرت 20 سال به طول انجاميد، كه 10 سال آن با خلافت هارونالرشيد و 5 سال باخلافت محمدامين و 5 سال ديگر با خلافت عبداللَّه مامون مصادف بود. از عمر آن حضرت در هنگام شهادت، 54 سال و 3 ماه و 19 روز ميگذشت.
شهادت امام رضا علیه السلام از زبان اباصلت هروی - دانشنامه رشد
امام رضا (ع) از تولد تا شهادت/ خلاصهای از زندگینامه امام هشتم ...
نگاهی کوتاه به زندگی امام رضا - || شبکه امام رضا علیه السلام ||
شهادت امام رضا علیه السلام - دانشنامهی اسلامی
محل زندگی و محل شهادت امام رضا (ع) - پرسمان
زندگينامه امام علی بن موسی الرضا (عليهالسلام)
داستان شهادت و دفن امام رضا (علیه السلام)
گلچین شهادت حضرت رضا (ع) - میثم مطیعی
امام رضا (ع) از ولادت تا شهادت - ایرنا
نحوه شهادت امام رضا عليه السّلام
امام رضا علیهالسلام - ويکی شيعه
امام رضا علیهالسلام - ویکی فقه
شهادت امام رضا علیه السلام
چگونگی شهادت امام رضا (ع)
ویژه نامه شهادت امام رضا(ع)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، وقایع تاریخی ماههای قمری
ادامه مطلب را ببينيد
روضه شهادت امام حسن علیه السلام
زیارت امام حسن (ع) در روز دوشنبه
روز دوشنبه روز امام حسن و امام حسین علیهما السّلام است،در زیارت حضرت امام حسن علیه السّلام میگویى:
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا حَبِیبَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا صِفْوَةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا أَمِینَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا حُجَّةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نُورَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا صِرَاطَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا بَیانَ حُكْمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نَاصِرَ دِینِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا السَّیدُ الزَّكِی اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الْبَرُّ الْوَفِی اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الْقَائِمُ الْأَمِینُ اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِیلِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الْهَادِی الْمَهْدِی اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الطَّاهِرُ الزَّكِی اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا التَّقِی النَّقِی اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الْحَقُّ الْحَقِیقُ اَلسَّلامُ عَلَیكَ أَیّهَا الشَّهِیدُ الصِّدِّیقُ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.
غرق احسان حسین و حسنم
غرق احسان حسین و حسنم - بر سر خوان حسین و حسنم
بلبل عشق مر ا نا م د هد - تا غز ل خو ا ن حسین و حسنم
هر نم ا شک مر ا ا و ج د هد - محو عرفان حسین و حسنم
فا ر غ ا ز عا لم سر گشتگی ا م - تا پر یشا ن حسین و حسنم
نان خو رسفر ه سبطین شد م - شکر مهمان حسین و حسنم
قِدمت عشق من امروزی نیست - نسل سلمان حسین و حسنم
هر د و غر بت ز د ه و مظلومند - دیده گریان حسین و حسنم
بنو یسید به ر و ی کفنم - ا ز غلا ما ن حسین و حسنم
زهرای اطهر نشسته بو د ، دید حسین دارد می آید ، بغض راه گلویش را گرفته (معمولاً اگر مادر ببیند بچه اش وارد خانه شود ناراحت بود می پرسد چرا گریانی ؟ که ترا اذیت کرده ؟) اشکهای چشمش را پاک کرد زهرای اطهر فرمود : میوة دلم حسینم چرا منقلبی ؟ چرا گریه می کنی ؟ عرضه داشت مادر : امروز من و برادرم حسن ، رفتیم برای زیارت جدمان پیغمبر ، پیغمبر تا ما را دید خوشحال شد ما را در آغوش گرفت ، ما را می بوسید و می بوئید . مرا روی یک زانو نشاند وبرادرم حسن را روی یک زانو ، گاهی دست به سر و روی من می کشید ، گاهی دست به سر و روی برادرم حسن ، گاهی منُ می بوسید گاهی حسن را می بوسید ، مادر فقط یک فرق بود، وقتی من می بوسید زیر گلوی من می بوسید مادرلبهایش را روی لبهای حسن می گذاشت .
گفت مادر : چرا زیر گلوی برادرم حسن را نبوسید ؟ فرمود : حسینم غصه نخور ، ناراحت نباش ، الان می رویم خدمت پیغمبر ، پیغمبر دید زهرا دارد میاد ، دست حسین گرفته ، قضیه را به بابایش گفت . یک وقت زهرا دید پیغمبر منقلب شد ، گریه کرد . فرمود : دخترم جبرئیل به من خبر داد حسن را با زهر مسموم می کنند از این رو من لبان او را که محل تماس با زهر می باشد بوسیدم .
زهرا جان با شمشیر سر حسین را از تن جدا می کنند لذا من گلوی او را که محل تماس شمشیر است بوسیدم. رحمت خدا بر این گریه ها ، اینجا پیغمبر زیر گلوی حسین بوسید اما کربلا ، زینب لبهایش را روی رگهای بریده برادر گذاشت ، همه صدا بزنید حسین
مهرت به کاینات برابر نمی شود
مهر ت به کا ینا ت بر ا بر نمی شو د - داغی زماتم تو فزونترنمی شود
ازداغ جانگدازتوای گوهروجود - سنگ است هردلی که مکدّرنمی شود
ظلمی که بر تو رفت زبیداد اهل ظلم - بر صفحه خیال مصوّر نمی شود
تنها جنازه تو شد آماج تیرکین - یک ره شد این جنایت و دیگر نمی شود
بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن - مشمول این حدیث پیمبر نمی شود
فرموددیده ای که کند گریه برحسن - آن دیده کورواردمحشرنمی شود
د ا ر م ا مید بو سه قبر تو د ر بقیع- امّا چه می توان که میسرّ نمی شود
با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسید - ویران چرا بنای ستمگر نمی شود
آن راچه دوستی است"موّید"که دیده اش - ازخون دل زداغ حسن،ترنمی شود
مروان به دستور معاویه – علیها اللعنه – در خطبه های نماز جمعه، نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و امام حسن (علیه السّلام) مجتبی سبّ و ناسزا می گفت: یک روز اسامه بن زید که یکی از اصحاب رسول خدا بود، در پای منبر مروان نشسته بود، این واقعه را دید و دشنام ها را شنید، طاقت نیاورده با چشم گریان به در خانه ی امام حسین (علیه السّلام) رفته و عرض کرد: الان مسجد بودم که مروان به منبر رفت در حضور برادرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ناسزا گفت. لمّا سمع الامام امتلات عیناه بالدم (چشم های حضرت مانند دو کاسه ی خون شد) شمشیر را از غلاف کشیده با پای برهنه دوان دوان به سمت مسجد حرکت کرد. نگهبانان و غلامان مروان هنگامی که حالت امام حسین (علیه السّلام) را دیدند: (کالاسد الهجوم و القضاء المحتوم) مانند شیری که می آید، بر خود ترسیدند، آن حضرت وارد مسجد شد، مروان را از گریبانش گرفته و از منبر پایین کشید، عمامه ی او را به گردنش پیچید و نزدیک بود، روح از بدنش بیرون رود. سپس مروان رو کرد به امام حسن (علیه السّلام) گفت: یا ابا محمد! یا حسن بن علی ! ترا به عصمت مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به فریاد من برس و مرا از دست برادرت حسین (علیه السّلام) نجات بده. امام مجتبی تا نام مادر را شنید از جا برخاست به نزد برادر آمده، فرمودند: برادر به جان من دست از مروان بردار. امام حسن (علیه السّلام) فرمودند: مرا به عصمت مادر قسم داد مگر ما قرار نگذاشته بودیم هر که ما را به عصمت زهرا (سلام الله علیها) قسم بدهد هر حاجتی که داشته باشد برآورده می شود. امام حسین (علیه السّلام) دست از مروان برداشت و او را به خاطر قسمی که به مادرش داده بودرها کردند. (ریاض القدس، ج 1، ص 20 منبع:كتاب گلواژه های روضه)
عالم از فیض تو می گردد گلستان یا حسن
عالم از فیض تومی گردد گلستان یا حسن - خار را فیض توسازدلاله باران یاحسن
تو کر یم ا هل بیتی ا ی کر یم ا هل بیت - خلق عا لم بر درت محتاج احسان یا حسن
دشمنت کزدشمنی درپیش رودشنام داد - شدخجل ازجودت ای دریای غفران یا حسن
خا ک گیرد حا ئر ت با گرد ر ا ه ز ا ئر ت - درد بی درمان عالم راست درمان یاحسن
گرشو م بهر گد ا یی سا کن با ب ا لبقیع - می فر و شم نا ز بر ملک سلیمان یا حسن
دوست دارم چون چراغ لاله سوزم دربقیع - آب گردم شمع سان درآن بیابان یا حسن
دوست دارم روی بگذارم به روی تربتت - گرچه مانع می شود خصم تو از آن یا حسن
گفت پیغمبرکه هرچشمی بگریددرغمت - نیست در روز جزا آن چشم گریان یا حسن
(پیغمبرفرمود : هرچشمی كه برحسنم گریه كندروزقیامت گریان نمیشود)
مصطفی در کو د کی بو سید لبها ی ترا - رازها در سینه ات می دید پنهان یا حسن
هر کسی ا ز د شمنا ن آ ز ا ر بیند لیک تو - دیده ای ا ز دوستان رنج فراوان یاحسن
گرچه عمری با جفا ی همرهانت ساختی - سوختی هرروز چون شمع شبستان یا حسن
روزوشب خون شددلت تا همسرت شدقاتلت - ریخت درکامت شراراززهرسوزان یا حسن
آنچه تو ا ز یا ر د ید ی دشمن از دشمن ندید - ای غریب خانه ، ای مظلوم دوران یا حسن
از همین جا دلها مون را روانه مدینه کنیم ، ناله بزنیم برای غریب مدینه ، درسته علی اوّل مظلوم عالم است ،اما دل علی خوش بود همدمی مثل زهرا داشته ، تا چشمش به زهرا می افتاد غم های دلش برطرف می شد ، اما بمیرم برات امام حسن ، هر وقت می آمد خانه قاتلش روبرویش بود . آری همان دشمن خانگی عاقبت مسمومش كرد. تا زهر اثر کرد فرمود: بروید خواهرم زینب را خبر کنید ، زینب آمد تا حال برادر دید ،دوید در خانه ابی عبدالله ، حسین جان بیا ، عباسم بیا ، همه آمدند کنار بستر امام حسن . نمی دانم اینجا به زینب خیلی سخت گذشت یا آن ساعت که آمد گودی قتلگاه شمشیر شکسته ها را کنار زد ،نیزه شکسته ها را کنار زد لبهایش را بر آن رگهای بریده گذاشت همه بگوییم یا حسین .
صَلَّی اللهُ عَلَیكَ یا مولای یا حسن بن علی
کنید عالمیان گریه در عزای حسن
کنید عالمیان گریه در عزای حسن - که شد بلند به ماتم ز نو لوای حسن
اگر گذشت محر م رسید ما ه صفر - حسینیا ن بخر و شید د ر عزای حسن
پی تسلّی ز هر ا خو ش آ نکه می گرید - گهی بر ا ی حسین و گهی برای حسن
غمی که داشت دردل غمگین شرحش را - زمن مجوکه حسن داند وخدای حسن
بحال ا و بنگر ، جو ر چر خ و طغیا نش - که بعد قتل ، عد و کر د تیر با ر ا نش
دانشمند توانا شهید حاج شیخ احمد كافى رضوان اللّه تعالى علیه فرمود یكى از منبرى هاى مهم تهران مرحوم حاج شیخ على اكبر ترك بود خیلى منبر خوبى بود او دو خوبى داشت یكى آدم رشید بود دوم آدم متدینى بود، عالى بود، حاج شیخ على اكبر تبریزى آن سال كه من نجف بودم ایام فاطمیه عراق مى آمد فاطمیه اول را كربلا منبر مى رفت فاطمیه دوم نجف، من از خودش شنیدم.
مرحوم حاج شیخ على اكبر تبریزى مى گفت: من جوان بودم تبریز منبر مى رفتم ماه رمضان تا شب بیست و هفتم ماه رمضان پیش نیآمد ما شبى نامى از آقا امام حسین ع ببریم غرضى هم نداشتم زمینه حرف جور نشد منبراست گفت همان شب بیست و هفتم رفتم خانه خوابیدم در عالم رؤ یا مشرف شدم محضر مقدس بى بى فاطمه سلام اللّه علیها سلام كردم حضرت كِدرانه جوابم داد. گفتم بى بى جان من از آن نوكرهاى بى ادب نیستم اسائه ادبى خیال نمى كنم از من سر زده باشد كه از من كدر شده باشید. چرا این طور جواب مرا مى دهید؟ حضرت فرمود: حاج شیخ مگر حسن پسر من نیست ؟ فهمیدم كار از كجا آب خورده چرا یادى از حسنم نمى كنى ؟ حسنم غریب است حسنم مظلوم است. قربان غربتت بروم آقا ، چقدر آزار و اذیت کردند فرزندان فاطمه را ، بعد باباش علی ، دوم مظلوم عالم است امام حسن ، بعد شهادت هم بدن مطهرش را تیر باران کردند بدن امام حسن را در بقیع دفن کردند امام حسین کنار قبر برادر نشستند اما برادران دیگر آمدند زیر بغلهای حسین را گرفتند ا کنار قبر برادر جداساختند . اما آی دلهای آماده ، کنار نهر علقمه ، کنار بدن عباس حسین تنها بود ، کسی نبود زیر بغلهایش را بگیرد ، دستها را به کمر گرفتند فرمودند : اَلانَ اِنکسَر ظَهری وَقَلَّت حیلَتی ...
شهى كه بود ز جانها لطیف تر بدنش
شهى كه بود ز جانها لطیف تر بدنش - شدى بسان زمرد ز زهر كینه تنش
امام دوم و سبط رسول و پو ر بتول - كه ذوالجلال بنامید از ازل حسنش
روا نبود كه آ بش بز هر آ لا یند - كسى كه فاطمه دادى زجان خو د لبنش
فلك بد ست حسن د ا د تا كه كا سه ز هر - بر یخته جگر پا ره پا ره در لنگش
چه حرفهاكه شنیداززبان دشمن ودوست - كه سخت تربدى اززخم نیزه بربدنش
زبسكه جام بلانوش كرد و صبر نمود - فزون زجد و پدر بود گوئیا محنش
كمان جو ر كشید ند بر جنا ز ه ا و - كه پا ره پا ره ز پیكا ن تیر شد كفنش
عقیده من این است هر کس که می خواهد روضه امام حسن(ع) بخواند، باید در ماه رمضان بخواند. چرا؟ چون امام حسن(ع) روزه بود. بارها مرتبه امام حسن(ع) را زهر دادند. هر دفعه می آمد به حرم پیغمبر(ص) متوسل می شد و خدا شفایش می داد. معاویه به تنگ آمد.به پادشاه روم نوشت: من یک دشمن سرسخت دارم. چند مرتبه تا حالا زهرش دادم،ولی کارگر نشده،می خواهم او را از پا در بیاورم. یک زهری برایم آماده کن تا از زندگی قطع امید کند و کشته شود. پادشاه روم زهری آماده کرد. و برای معاویه فرستاد. و پیغام داد: مبادا!این زهر را به یک خدا پرست و مومن و مسلمانی بدهی. معاویه با چند واسطه با زن امام حسن (ع) جعده تماس گرفت و این زن خبیثه و ملعونه را فریب داد. معاویه صد هزار درهم پول برای جعده فرستاد و پیغام داد: فقط این زهر را به شوهرت بده تا بخورد.ممکن است به من بگویی پول به من دادی اما شوهرم را از من گرفتی چه کنم؟ تو شوهرت را بکش من تو را برای پسرم،یزید می گیرم. این زن فریب خورد.آی بمیرم، امام حسن (ع) روزه بود. هوا بسیار گرم بود. این زن نا نجیب یک ظرف شیر مخلوط با عسل که در آن زهر ریخته بود برای آقا آورد. آقا تشنه اش بود،تا این شربت از گلوی آقا پایین رفت اثر زهر را احساس کرد. شاید داد زده و ناله می کرده است: آه جگرم! آه جگرم! شماها بیشترتان زن دارید. می دانید چه می گویم. هر مردی در زندگی هر دردی داشته باشد اول به زنش می گوید. آی بمیرم برایت امام حسن!که در خانه ات هم غریب بودی،زنت دشمنت بود. تا آب از گلویش پایین رفت عوض اینکه زنش جعده را صدا بزند صدا زد: کنیزها!بروید زینیم بگویید بیایید، خواهرم بیاید،این بلاکش دوران باید. بی بی را خبر کردند، آمد. صدا زد: حسنم! داداش چه شده؟ صدا زد: خواهرم!حالم منقلب است. برو زود حسینم راخبر کن بیاید. نمی دانم رفقا! هیچ وقت مریض شده اید تا ببینید خواهرتانچه می کند؟ آی آنهایی که خواهر دارید تا زنده است قدرش را بدانید.خواهر خوب نعمتی است. وقتی آدم مریض می شود خواهر می آید،جلوی چشم آدم چیزی نمی گوید، اما می رود در صحن حیاط هی پشت دستش می زند و می گوید: نمی دانم داداشم چه شده است. بروید زودتر طبیب بیاورید برادم ناراحت است. امشب چراغها را خاموش کنید. چرا؟ چون کنارقبر امام حسن(ع) تاریك است همه كنار بستر امام حسن (ع) آمدند. صدا زد: برادرم! چه شده داداش؟ فرمود: حسینم! هر چه به سرم آمد از همین کوزه بود. برادرم!به خدا قسم اگر بخواهم بگویم،چه کسی زهرم داد می توانم بگویم،اما رسوایش نمی کنم. چقدر این بچه های فاطمه(ع) آقا هستند. صدا زد : حسینم ! دلم می خواهد مرا به سوی قبر جدم پیغمبر (ص) ببری تا با او تجدید عهد کنم. آنگاه مرا به جانب قبر مادرم فاطمه(س) برگردان. سپس مرا به بقیع ببر و در آنجا دفن کن. راضی نیستم به اندازه یک حجامتی خونریزی شود. یک وقت سرش را بلند کرد حالش منقلب شد صدا زد: زینبم!برو برایم یک تشت بیار! آی غریب آقا! رفتند یک تشت آوردند. آقا سرش را میان تشت کرد،همه نگاه می کنند یک وقت پاره های جگرش را میان تشت دیدند. جنازه امام حسن(ع) را به طرف حرم پیغمبر(ص) آوردند. یک وقت عایشه دختر ابی بکرسوار بر استر آمد و جلوی جنازه را گرفت. گفت: نمی گذارم جنازه حسن را کنار قبر شوهرم،پیغمبر دفن کنید. گفت: پیغمبر(ص) شوهر من است،پیغمبر(ص) را در خانه اش دفن کردید و خانه پیغمبر(ص) مال من است. ابن عباس جلو آمد،صدا زد: آی عایشه!پیغمبر(ص) نُه تا زن داشت،این خانه را اگر هشت قسمت کنند یک قسمت آن خانه سهم نه زن می شود. چطور نمی گذاری؟ یک روز سوار شتر می شوی جنگ جمل را راه می اندازی و به جنگ علی (ع) می آیی. یک روز سوار قاطر می شوی جلوی جنازه حسن (ع) ا می گیری.اگر تو زنده بمانی سوار فیل هم می شوی.جنازه آقا را به سمت قبرستان بقیع حرکت دادند. آی بمیرم جنازه امام حسن (ع) را تیر باران کردند.
بر غربت من آسمانها گریه کرده
بر غربت من آسمانها گریه کرده - مرغ هوا ماهی دریا گریه کرده
خون شد د ل د هر ازغربت من - درکوچه دشمن،درخانه دشمن
آه ای مدینه تو بمان با کوچه هایت - با خاطرات قصه های مجتبایت
بنگر که جا نم بر لب رسیده - با ا شک و نا له ز ینب ر سید ه
درجام صبرم جرعه جرعه فتنه ها بود - صلحم برای خاطردین خدا بود
ای غم که عمر ی بو د ی کنا ر م - د یگر ا مید ما ند ن ندارم
عوض لا له و گل بر بد نت - چو به ی تیر نشسته به تنت
پیش چشمان حسین و عباس - خون بریزد زحجاب کفنت
بدن امام مجتبی را به طرف حرم پیغمبر حرکت دادند زینب منتظر بود .
مدینه چطور بدن برادر را تشییع کنند . هی از حجره بیرون میاد هی برمی گردد ، خواهر علاقه خاصی به برادر دارد . خدایا کی حسینم بر می گردد ، کی عباسم بر می گردد از تشییع جنازه حسن ، یک وقت نگاه کند ببیند عباس دارد میاد ، همین که زینب را دید صدای گریه عباس بلند شد ، گفت عباسم حق داری گریه کنی ، آخر داغ برادر دیدی . صدا زد ، زینبم درسته ، اما نبودی ببینی بدن برادر را تیر باران کردند . امام حسین چوبه های تیر را در می آورد ناله می کرد ، صدا می زد : غارت زده به کسی نمی گویند که مالش را بردند ، غارت زده منم که داغ برادری مثل تو را دیدم ، برادر دیگر بعد تو محاسنم را خضاب نمی کنم ، همه حرفها را اینجا زد اما یک حرف را گذاشت برای علقمه ، آنجا دید فرق عباس شکافته صدا زد : حالا دیگر کمرم شکست .
یا حسن ای شیر خدا را پسر
یا حسن ای شیرخدا راپسر - همچو نبی ازهمه کس خوب تر
ای یکمین فرد بنی فا طمه - سر و ر ذ ر یه ز هر ا همه
درره دین سخت ترین امتحان - بودهمان صلح توبادشمنان
دشمن ازاین صلح تورسوا شده - مشت عدوپیش همه واشده
دوست وَدشمن به توتهمت زدند - درحرمت دست به غارت زدند
با غم د ل سو ختی و سا ختی - پر چم د ین تا که بر ا فر ا ختی
ای پسرفاطمه روحی فداک - شدجگرت درره دین چاک چاک
قربان غربتت بروم آقا ، نامش غریب ، قبرش غریب ، تو خانه غریب ، در مسجد غریب ، در میان یارانش غریب ، پای منبر می نشست خطیب نا جوان مردانه تعریف ابوسفیان و معاویه می کرد جسارت به علی و فرزندان علی و فاطمه می کرد همه را امام حسن می شنید ، غربت از این بالاتر برای یک مرد می شود مگر، حتی در خانه محرم ندارد ، رحمت خدا بر این گریه هاتون ، آخر فاطمه خریدار اشک های شماست .
نقل می کنند: زائری از مدینه آمد مشهد ، حرم امام رضا ،دم در ایستاد .گفت : امام رضا در مدینه بودم به من گفتند امام رضا غریبه ، با هزار زحمت آمدم مشهد ، حالا می بینم حرم با صفایی داری ، این همه زائر، این همه خادم ، باز هم می گویند تو غریبی . آقا اگر می خواهی غریب ببینی پاشو بریم مدینه ، چهار تا قبر غریب نشانت بدهم . غریب امام مجتبی است حتی یک شمعی هم کنار قبرش روشن نیست .
آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا
آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا - تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا
من کبوتربقیع ام باتوخیلی فرق دارم - سرموبه جای گنبد روی خاکها میذارم
خو نه ی قشنگ تو کجا و ا ین خونه کجا - گنبد طلا کجا قبر ا ی ویرونه کجا
اونجاهرکی میپره طائرافلاکی میشه - اینجا هرکی میپره بال وپرش خاکی میشه
ا ند ر ا و نجا خا د ما با ز ا ئر ا مهر بو نن - اینجا زائرا رو از کنا ر قبر ا می رونن
تو که هر شب می سوزه چلچراغا دوروبرت - به امام رضابگوغریب تویی یا مادرت
***
مدینه موج اشک وآه دارد
مدینه مو ج ا شک و آ ه دارد - غم هجر رسو ل ا لله د ا ر د
مدینه در عزا بنشسته امشب - در شادی به مردم بسته امشب
مدینه شاهد داغی گران است - که سوگ خاتم پیغمبران است
ز دست خلق پریشان است زهرا - ز قطع وحی گریان است زهرا
حسن قبری ملا ل انگیز دارد - حسن صبری شهادت خیز دارد
سلام ما به قبر بی چراغش - قلو ب شیعیا ن سو ز د ز د ا غش
شب رحلت خاتم الانبیا ، شب شهادت میوه ی دلش امام حسن مجتبی است،امشب هم برای پیغمبر گریه کنیم، هم برای کریم اهل بیت،با پای دل برویم خانه امام مجتبی،کاش امشب مدینه بودیم کنار قبر ویرانش می نشستیم برای غربتش اشک می ریختیم .
(یاد امام ، شهدا،اموات فیض ببرند)مرد هر مشکلی دارد، هر گرفتاری برایش پیش بیاید به محرم خانه اش می گوید ، فدای غربتت یا امام مجتبی در خانه محرم نداشتی ، چه کرد زهر با بدن امام مجتبی ، یک مرتبه صدای ناله آقا بلند شد آه جگرم.
یک لحظه ریخت در طشت - یک عمرخون دل را
چو ن آ ب کو ز ه نو شید - فر ز ند پا ک ز هر ا
امام حسن آمد ، ابوالفضل آمد ،همه دور بستر امام حسن ، یک مرتبه دیدند زینب هی دست روی دست می زند می گوید : وای برادرم . من نمی دانم اینجا خیلی به زینب سخت گذشت وقتی در میان طشت خونابه جگر امام حسن را دید یا شام،در مجلس یزید ، وقتی نگاه کند ببیند سر بریده حسین میان طشت قرآن تلاوت می کند و ...
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید - روز ملال و غصه و رنج و محن رسید
از ز هر همسرش جگرش پاره پاره شد - بس تیرها که لحظه دفنش به تن رسد
بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین - بیش ازهزار زخم ورا بر بدن رسید
بر پیکری که بود پر از بوسه رسول - از گرد وخاک و نیزه شکسته کفن رسید
از جا مه ها ی یو سف کر ببلا فقط - بر ز ینب ستم ز د ه یک پیر هن رسید
پاداش آ ن نصا یح زیبا ا ز آن گروه - تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید
"میثم"بگوبه فاطمه زآن خیمه هاکه سوخت - یک کربلاشراره آتش به من رسید
مرثیه خو ا ن خا مس آ ل عبا منم - د ر خیمه ها ی سوخته ا ش سوخت دامنم
استاد حاج غلامرضا سازگار
مرحوم آقا سید علی اکبر تبریزی یکی از منبریهای معروف می گوید: یک ماه رمضان به تبریز رفتم. تا شب بیست و هفتم ماه رمضان پیش نیامد تا توسلی به امام حسن (ع)پیدا کنم. آن شب بعد از منبرم رفتم خانه خوابیدم. در عالم رویا بی بی فاطمه (ع) را دیدم. به حضرت زهرا (س) سلام کردم. دیدم حضرت زهرا (س) مکدرانه به من جواب داد. گفتم: بی بی جان! من از خودم خاطر جمع هستم، در نوکریم خیانت نکردم، صاف هستم. چرا من سلام می کنم و شما مکدرانه به من جواب می دهید؟ یک مرتبه خانم صدا زد: حاج شیخ! مگر حسن پسرم نیست؟ پیغمبر (ص) فرمود: هر چشمی که برای حسنم گریه کند فردای قیامت کور وارد محشر نمی شود. من می گویم: چرا این همه چراغانی کرده اید؟ به رفقا بگویید یکی از این چراغ ها را بردارند و به قبرستان بقیع،سر قبر امام حسن(ع) بروند. آی مدینه رفته ها! قبرش تاریک است. اسمش غریب است،خودش غریب است.
امام دوم و سبط رسول و پور بتول - که ذوالجلال بنامید از ازل حسنش
چه حرفهاکه شنیداززبان دشمن ودوست - که بودسخت تراززخم نیزه بربدنش .
ای خدا! امام حسن (ع) را زهرش دادند. بمیرم آقا روزه بود. زنش زهر را داخل شربت ریخته بود و برای آقا آورد. همین که امام حسن (ع)مقداری از آن شربت را خورد،همین که از گلویش پایین رفت، زهر بر بدن مبارک آقا اثر کرد. آقا!من برایت بمیرم که در خانه ات هم غریب بودی
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
از تاب رفت وطشت طلب کردوناله کرد - و آن طشت رازخون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد درهمه عمر ازگلو بریخت - خود را تهی زخون دل چند ساله کرد
نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام - عمریش روزگار همین در پیاله کرد
نتوان نو شت قصه د رد و مصیبتش - ور نه توان ز غصه هزاران رساله کرد
زینب د ر ید معجر و آ ه از جگر کشید - کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
هر خواهری که بود روان کردسیل خون - هردختری که بود پریشان کُلاله کرد
یارب به اهلبیت ندانم چه سان گذشت - آن روزشدعیان که رسول ازجهان گذشت
وصال شیرازی
وصال شیرازی شعرهای زیادی دارند، در باب آقا اباعبدالله در عالم رویا صدیقه طاهره را دید، بی بی فرمود: همش برا حسین (علیه السّلام) شعر گفتی چرا برای حسنِ غریب من شعر نمی گی، وصال این چند خط را گفت: از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد - آن طشت را ز خون جگر پر ز لاله کرد - خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت - دل را تهی ز خون دل چند ساله کرد (منبع:كتاب گلواژه های روضه)
***
ذکر نزول عطا، یا حسن و یا حسین
ذکر نزول عطا، یا حسن و یا حسین - علت لطف خدا، یا حسن و یا حسین
تاکه خدایی شوم،کرب وبلایی شوم - می زنم ازدل صدا،یا حسن ویاحسین
بانی اشک دوچشم،رحمت جاری حق - آبروی چشم ها،یا حسن ویاحسین
قبله حا جا ت ما ، اوج عبادات ما - روح مناجات ما ، یا حسن و یا حسین
یکی بدون حرم، یکی بدون کفن - سرم فدای شما، یا حسن و یا حسین
هردوشهیدمادر، هردوغریب مادر - کشته یک ماجرا، یا حسن و یا حسین
حسن امام حسین،حسین اسیرحسن - هردوبه هم مبتلا،یا حسن ویاحسین
تاب و قرار زینب ، ذ کر فرار زینب - در وسط شعله ها ، یا حسن و یا حسین
بر غربت من آسمانها گریه کرده
بر غربت من آسمانها گریه کرده - مرغ هوا ماهی دریا گریه کرده
خون شد دل دهراز غربت من - درکوچه دشمن ، درخانه دشمن
آه ای مدینه توبمان باکوچه هایت - باخاطرات قصه های مجتبایت
بنگر که جا نم بر لب ر سید ه - با ا شک و نا له ز ینب ر سید ه
درجام صبرم جرعه جرعه فتنه هابود - صلحم برای خاطردین خدا بود
ای غم که عمر ی بو د ی کنا ر م - د یگر ا مید ما ند ن ند ا رم
ای پسر اول زهرا حسن
ای پسر ا و ل ز هر ا حسن - سیـد نا سیـد نا یا حسن
صورت تو سوره فرقان ونور - چشم بدازروی دل آرات دور
عفو خد ا شیفته یا ر بت - عا شق «العفو» نما ز شبت
وصف توممکن نبوَدبا سخن - تو حسنی توحسنی توحسن
طلعت زیبا ت شد ه با غ گل - ا ز ا ثـر بـو سه ختـم رسل
جای تو آغوش رسول خداست - مرکب تودوش رسول خداست
بهر تو ا ی مهر تو خیرالعمل - دوش محمّد شد ه «نعم الجمل»
تا تونهی پای به پشتش،رسول - مانده خم وسجده خودداده طول
آنکه دهد شهد به وحی از دولب - ازلب شیرین تـو نـوشدرطب
روی تو آیینه حسـن آفرین - یک حسن واین همه حسن؟آفرین!
چارم آن پنجی و د ر چشم من - پنـج تنـی پنـج تنـی پنج تن
جو د تو ا ز چشمه بی ابتداست - سفره تو مُلک و سیع خداست
ای همه بادشمن خودگشته دوست - خنـده تـوپاسخ دشنام اوست
خشم عدو تا به تو شدّت گرفت - مهر تو از خشم تو سبقت گرفت
هر که شرف از کرم آرد به کف - دست تو بخشیده کرم را شرف
نیست به وصف تو رسا صحبتم - غـرق شـد م در عـرق خجلتم
خالـق خـلقی و خـدا نیستی - فوق ملَک، فوق بـشر، کیستی؟
صبرتوشایسته ترین ابتلاست - صلح تویک نهضت کرب وبلاست
حیف که کشتند تو را دوستان - خـار ستـم در جـگرِ بوستان
شیر خد ا ر ا پسری یـا حسن - ا ز همه مظلومتری یـا حسن
ای تـو جگر پا ره یِ پا ره جگر - در بغـل مـا د ر و جـد و پدر
«جعده»ات ارچه دشمن جانی است - قاتـل تـو«مغیره»و«ثانی»است
قلب تو در کوچه شد ای جان پاک - چون سندِ باغ فدک چاک چاک
سـوز درون ا ز سخنت ریـخته - خـون دلـت از دهـنت ریـخته
آه تـو ا ز بـس شر ر ا فر و خته - زهر ز سو ز جگرت سوخته
نخل وجودت به تب و تاب شد - آب شد و آب شد و آب شد
حلم ز د ا غ تو زمینگیر شـد - لالـه تشییع تنـت ، تیـر شـد
آن همـه تیـر ا ی پسر فاطمه - رفـت فـرو در جگـر فاطمه
خارچوبربرگ گل یاس ریخت - خون دل ازدیده عباس ریخت
ای سند غر بت تـو قبـر تـو- صبر شد ه خو نْ جگر از صبر تو
اشک بد ه تا کـه نثـا ر ت کنم - گریه چو شمع شب تارت کنم
خـاک رهِ میثمتـان، «میثـمم» - باغمتان دردوجهان خرّمم
من جگر پاره ی زهرایم و پاره جگرم
من جگر پاره ی زهرایم و پاره جگرم - همه را یارم وخود از همه مظلومترم
خانـه ا م قتلگـه و یـا ر ستمگر قا تل - سوخته ا ز شر ر ز هر ، ز پا تا به سرم
عمرمن بودمحرّم، همه روز و همه شب - قاتل از زهر جفا کشت به ماه صفرم
لب فر و بستم و دیدم که اهانت میکرد - قاتـل مـادر مظلومه مـن بـر پدرم
با وجودی که خزان کُشت بهارانم را - طشت شد باغ گل و لاله ز خون جگرم
من که طاووس بهشتم به چه جرم وگنهی - سوخته ازشرردوزخیان بال وپرم؟
قسمتم بو د به مسجد که ز طفلی هر روز - قاتل مادر خو د ر ا سر منبر نگرم
تادرآن کوچه رخ یاس نبی گشت کبود - تیره شد صورت خورشیدبه پیش نظرم
مضطرب بودم ولرزیدم وحیران بودم - که چسان مادرخود رابه سوی خانه برم
درهمان لحظه که شدمادرمن نقش زمین - من نگه کردم واوگفت خدایا پسرم
«میثم»ازآه توگرسوخت جهان،نیست عجب - از شرارجگر و سوز دلت بـا خبرم
ای غریب وطن یابن رسول الله
ای غریب وطن یابن رسول الله - سیدی یا حسن یابن رسول الله
ای که خون شد دلت همسرت قاتلت - یا حسن یا حسن امام مظلوم
تو که حکم خدا از سخنت ریخته - ز چـه خون دلت از دهنت ریخته
ای به ما ه صفر پا ره پا ره جگر - یا حسن یا حسن امام مظلوم
توکه جزلطف وجزکرم نداری حسن - درمدینه چراحرم نداری حسن
شاهد صبر تو غربت قبر تو - یا حسن یا حسن امام مظلوم
غمت ا ز کو د کی آ تشِ دلها شده - شاهـدم چادر خاکی زهرا شده
دردل کوچه ها با دلت شد چه ها - یا حسن یا حسن امام مظلوم
روز تشییع تو خو ن د ل یاران شده - تنت ازتیرکینه لاله باران شده
پیش چشم حسین آن شه عالمین - یا حسن یا حسن امام مظلوم
قبر بی ز ا ئرت شد سند غربتت - اشک مهدی روان درحرم خلوتت
شیعه گوید مدام به مزارت سلام - یا حسن یا حسن امام مظلوم
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید - روز ملال و غصه و رنج و محن رسید
از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد - بس تیرها که لحظه دفنش به تن رسد
بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین - بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید
بر پیکری که بود پر از بوسه رسول - از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید
از جا مه ها ی یو سف کر ببلا فقط - بر ز ینب ستم ز د ه یک پیر هن رسید
پاداش آ ن نصایح ز یبا ا ز آ ن گروه - تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید
"میثم"بگوبه فاطمه زآن خیمه هاکه سوخت - یک کربلاشراره آتش به من رسید
مرثیه خو ا ن خا مس آ ل عبا منم - در خیمه ها ی سوخته ا ش سوخت دامنم
استاد حاج غلامرضا سازگار
امام دوم و سبط رسول و پور بتول
امام د و م و سبط رسو ل و پو ر بتول - که ذ و الجلال بنامید از ازل حسنش
چه حرفهاکه شنیداززبان دشمن ودوست - که بودسخت تراززخم نیزه بربدنش .
یا فاطمه چیدند گل یاسمنت را
یا فا طمه چید ند گل یا سمنت را - تا ر ا ج نمو د ند عقیق یمنت را
آن قوم که پهلوی توراهم بشکستند - کشتندپس ازکشتن محسن،حسنت را
داغ جان سوز حسن بسکه حسن انگیز است
داغ جان سوزحسن بسکه ملال انگیزاست - عالم ازماتم او صحنه رستاخیزاست
نه همین شرح غمش خاطرما كرده ملول - یادمظلومی اونیزملال انگیزاست
جعده ر ا همسری اوش ندارد ثمری - باد پاییز به هر جا که وزد گلریز است
بدنش کوثر و از سوز عطش می سوزد - لگنش دربروازخون جگرلبریز است
دل زینب زغم مرگ برادر خون است - چشم قاسم زغم باب چه گوهرریزاست
مجتبی سر حلقه اهل نیاز
مجتبی سر حلقه ا هل نیا ز - نیمه شب بید ا ر شد ا ز خواب ناز
خسته دل آشفته حال و بی قرار - تشنگی افكنده بر جانش شرار
خسته بود اما به آب سلسبیل - این عطش او را به قتل آمد دلیل
كوزه ر ا برداشت آن عالیجناب - پس بیاشامید از آن یك جرعه آب
آب ا و شد آ تش ا فر و خته - خرمن جا نش ا ز آ ن شد سوخته
ازگلو تا ناف اوشد چاكچاك - گشت غلطان همچوماهی روی خاك
آه ازآنساعت كه باصدشوروشین - شدبه بالین حسن گریان حسین
د ید د شمن د ست ظلم افروخته - ز هر كینش بی برادر ساخته
گلزار شهدا
ببار طشت كه بانك رحیل می آید
ببار طشت كه بانك رحیل می آید - صدای وا حسن از جبرئیل بر آید
یقین كه سا قی كو ثر به آ ب د ید ه خود - پی تسلّیم از سلسبیل میآید
طلب نمود حسین را بیا بوقت وداع - ببین كه بوی فراق از خلیل می آید
ز سبز ی ر خ گلفا م ا ز ا ین جها ن فنا - د لیل مرگ ز حی جلیل میآید
بیا ببین كه چه خونها ز راه حلقومم - بسان موج كه از رود نیل می آید
جواب د ا د خد ا ی د و چشم گر یا نت - ید بسیط ز نعم الوكیل می آید
خوشابه حال تومحزون زشعرجانكاهت - مدام اجرتوبی شك جزیل می آید
خزائن الشهداء
***
ای داغدیده خواهرم خواهر برس فریاد من
ای داغدیده خواهرم خواهربرس فریاد من- ای یادگار مادرم خواهر برس فریاد من
آهسته تر آهسته تر بیدار شو از خواب ناز - طشتی بیاوردربرم خواهر برس فریاد من
بر تو دخیلم خواهرا یك لحظه بالینم بیا - ای نسل جد اطهرم خواهر برس فریاد من
هفتادودو پاره جگر زین آب كوزه شد مرا - دردل فتاده آذرم خواهربرس فریاد من
بنما حسینم ر ا خبر ا ما د می آ هسته تر - تا آید آن تاج سرم خواهر برس فریاد من
آمدحسین بالین وی چون جان درآغوشش كشید - گفتانشین زینب برم خواهربرس فریادمن
كه ای برادر با جان و دل برابر من
كه ای برادرباجان ودل برابر من - بیاكه مرگ حسین ریخت خاك برسرمن
بیا كه شد دل زینب ز غصه ریش آخر - بیا كه كرده معاویه كار خویش آخر
هنو ز هجر نبی آ و ر د بفر یا د م - هنو ز ما تم ز هر ا نر فته ا ز یا د م
هنوز دیده خونبار در سراغ علیست - هنوز لاله دل داغدار داغ علیست
زمانه رخت سیه تا ز ه د ر بر م كرده - بیا بیا كه فلك بی برادرم كرده
گلزار شهدا
شنیدستم كه در شهر مدینه
شنید ستم كه د ر شهر مد ینه - امام مجتبی آ ن بی قرینه
ز زهر جعده چون از پا در افتاد - برآورد از جگر افغان وفریاد
كه ای محنت نصیب ای خواهرمن - بیاورطشتی اكنون دربرمن
دلم ا ز ز هر كین شد پا ره پا ره - مصیبا تم فزون شد از شماره
برو ز ینب حسینم ر ا خبر كن - سیه ا ز ما تم مر گم به بر كن
بدان خو ا هر وداع آخرین است - دگر دیدار روز واپسین است
بگو با ا هلبیت مضطر من - بیا یند ا ین ز ما ن ا ند ر بر من
كه من درحال نزع واحتضارم - درایندم جان به جانان می سپارم
كجا ئی قا سم ز ا ر حز ینم - كه یكبا ر د گر ر و یت ببینم
بیا با با و صیت با تو د ا ر م - تر ا د ست عمو یت می سپارم
بقربان تو و روی نكویت - نهال من مكش دست از عمویت
بیا با با ببو سم ر و ی ما هت - بكن یا ر ی ز عم بی پناهت
چنان بگرفته خون راه گلویم - كه نتوانم غم د ل با تو گویم
دم مر د ن به صد ا فغا ن و شینم - همی یا د غر یبی حسینم
مصیبات حسن بس گریه خیزاست - كه دردیوان شرمی لاله ریزاست
بیا ای زینب ای روح روانم
بیا ای زینب ای روح روانم - که زد زهر جفا آتش به جانم
بیا ای خواهر غم پرور من - تو باشی غم گسار و یاور من
ببالینم نشین یکدم زیاری - مکن در ماتمم افغان و زاری
حسینم را از این ماتم خبر کن - توکل بر خدای دادگر کن
بیاور طشتی ای خواهر ز احسان - مکن درمرگ من گیسو پریشان
مکن شیون که من در بستر خواب - شدم مسموم کین با قطره آب
کند د ر کر بلا با کا م عطشان - حسینم ر ا به ر ا ه د و ست قربان
مرا گشته جگر ا ز ز هر پا ره - فزون ز خم حسین ا ست ا زشماره
بد شت کر بلا ا ی نو ر عینم - نبا شد جز تو غمخو ا ر حسینم
محمد علی مردانی
عالم امروز پر از ماتم و رنج و محن است
عالم امر و ز پر ا ز ما تم و ر نج و محن است - ابر غم بر سر هر محفل و هر ا نجمن است
این چه شوراست که برپا شده درارض وسماء - این چه سوز است که درسینه هرمرد و زن است
هر که ر ا می نگر ی رخت عز ا کرد ه به بر - کوزه پر آ ب و جگر خو ن و سیه پیرهن است
بانگ و فر یا د به گو ش آ ید ا ز ا فلا ک مگر - رحلت ختم رسو لا ن و عز ا ی حسن است
عصمت پا ک خد ا حضرت ز هر ا ی بتو ل - در جنا ن بز م عز ا چید ه و غر ق محن است
بیا بنشین دمى خواهر، كنار بسترم امشب
بیابنشین دمى خواهر،كناربسترم امشب - نظركن حالت محزون وچشمان ترم امشب
حسینم را بگو آید، كنارم لحظه اى ا ز غم - كه گویم درد دل با یادگار مادرم امشب
بهارعمرم آخرشد،خزان از زهرملعونه - زظلم اوست بى تاب و توان در بسترم امشب
نظركن خواهرا اكنون، ببین حال پریشانم - زجا برخیز و رُوْ طشتى بیاوردربرم امشب
بیا خو ا هر دم آخر، مرا دیگر حلالم كن - كه مهمانم به جنّت نزد جدّ اطهرم امشب
شدم راحت من ولیكن دچارغم شودقاسم - به فکرآن جوان،بى كَسُ وبى یاورم امشب
(شاعر محترم خاكبازان)
هرگز دلى ز غم چو دل مجتبى نسوخت
هرگزدلى ز غم چو دل مجتبى نسوخت - ور سوخت اجنبى دگراز آشنا نسوخت
هر گلشنى كه سوخت ز باد سموم سوخت - از باد نو بها رى و نسیم صبا نسوخت
چندان دلش زسرزنش دوستان گداخت - كزدشمنان ز هر بد و هر ناسزا نسوخت
هرگز بر ا د ر ى به عز ا ى بر ا د ر ى - د ر ر و ز گا ر چون شه گلگون قبا نسوخت
آن دم كه سوخت حاصل دوران زسوزدهر - درحیرتم كه خرمن گردون چرانسوخت
تا شد ر و ا ن عا لم ا مكا ن ز تن ر و ا ن - جنبند ه ا ى نما ند كز ین ماجرا نسوخت
(مرحوم كمپانى)
زهر جفا نیلی نموده پیکر من
زهر جفا نیلی نمو د ه پیکر من - یعنی رسید ه لحظه ها ی آ خر من
دربین حجره برخودم می پیچم ازدرد - این چه بلایی بودآمدبرسرمن
چشمم نمی بیند،زمین خوردم دوباره - این ضعف بسیارم شده دردسرمن
درد کمر آ خر ا ما نم ر ا بر ید ه - تا ز ه شبیه تو شد م ا ی مادر من
از روضه های«تازیانه»،«میخ»،«سیلی» - آتش زبانه میکشد از باور من
با هرنفس خون جگر می ریزد ا ز لب - آ لا له می بارد کنار بستر من
شکرخدا این جا نبوده تا ببیند - این صحنه ی جان کندنم راخواهرمن
تصو یر ی ا ز گو د ا ل و تلّ ز ینبیه - ا فتا د ه بین قلب چشمان ترمن
محمد فردوسی
ای یادگارمادرم زینب ای زینب
ای یادگار مادرم زینب ای زینب - اكنون بیا اندر برم زینب ای زینب
دراین دل شب لحظه ای نزد من بنشین - اندركناربسترم زینب ای زینب
ای خواهر غم پرورم زینب ای زینب - طشتی بیاوردر برم زینب ای زینب
شدقاتل من همسرم دردل این شب - اینك گذشت آب ازسرم زینب ای زینب
گشتم شهیداززهركین زینب ای زینب - اكنون شدم زاروحزین زینب ای زینب
شدبی وفایاران من،من شدم بی یار - من با غم ومحنت قرین زینب ای زینب
من میروم ازاین جهان زینب ای زینب - ازاین جهان سوی جنان زینب ای زینب
باپاره ها یی ا زجگر رفتم ا ز د نیا - رفته مر ا ا ز كف عنان زینب ای زینب
ای خواهرغمدیده ام زینب ای زینب - هستی تونوردیده ام زینب ای زینب
ازمردمان بی و فا بس جفا دیدم - رنج و مصیبت دیده ام زینب ای زینب
تومیروی در كربلا زینب ا ی زینب - با محنت و ر نج و بلا زینب ای زینب
تو میر و ی ا ی خواهرم همره سجاد - د ر كوفه و شا م بلازینب ای زینب
ای كه تو ئی د ر شا م تا ر آ فتا ب من - بو د ی كنار بستر جد و با ب من
اكنون كنا ر بستر من نشستی تو - ا ی محر م ا سر ا ر من ما هتا ب من
آمدچوعباس وحسین دردل آن شب - دیدند حسن اززهركین شدبتاب وتب
رفت ازجهان سوی جنان سبط پیغمبر - ای باقری غمگین شده حضرت زینب
ای غریب اندر مدینه سروده شده 7/4/91درمدینه منوره
ای غریب ا ند ر مد ینه - ازجفا وظلم و كینه
دوستانِ توهمیشه - زین مصیبت دل غمینه
تو ا ما مِ مجتبا یی - تو صبو ر ا ند ر بلا یی
مصطفی ر ا نو رِ عینی - تو گلِ با غِ و لا یی
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
گشته ا ی با ز هرِ كینه - تو شهید ا ند رمدینه
جعده كرده كارِ خود را - شیوهِ دشمن همینه
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
گفتی ای خواهربیاور - طشتی اكنون دربرِمن
خونِ دلها یی كه خوردم - ریزد اینك ازسرِمن
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
ای حسین جانِ برادر - ای ابا الفضلِ دلاور
میروم ا ز د ا رِد نیا - د ركنا رِجد و ما د ر
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
در بقیع اكنون غریبم - با غم و ر نج عجیبم
من ند ا ر م سا یبا نی - ا ز عد و ی نا نجیبم
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
هركسی ازراهِ دوری - دربقیع آید سراغم
زیرِ نورِ مَه ببیند - قبرِ بی شمع وچراغم
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
زینتِ دوشِ نبی و - این همه ظلم وستمها
توبنال ای باقری پور - زین مصیبت زین المها
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
ناله سر قبر حسن سبط پیمبر
ناله سر قبر حسن سبط پیمبر - گوید برادر یا حسن بادیده تر
بو د ی تو یا ر م ا ز بعد با با - بعد ا ز تو گشتم بی یا ر و تنها
راحت شدی تو از ظلم عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
دیگر نگردی خونجگر از جور عدوان - دیگر نبینی ظلمها از آل سفیان
راحت شد ی تو ا ز غصه و غم - د نیا بر ا یت شد غرق ماتم
راحت شدی تو از ظلم عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
دیدی توازدنیاپرستان ظلم بیحد - دیدی جفازان كینه دل آن دیووآن دد
با قلب پر خون رفتی ز د نیا - راحت شد ی ا ز رنج و المها
راحت شدی تو از ظلم عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
آیا شود من بر سرم روغن بمالم - یا كه زنم عطر و كنم زیبا جمالم
راس تو با شد بر خا ك و خونین - ای یادگار طه و یا سین
راحت شدی تو از ظلم و عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
من از غم تو ای برادر بی قرارم - گریم شب و روز از غمت ای گلعزارم
گرید بر ا یت هر با سعا د ت - گر یا ن نگردد روز قیا مت
راحت شدی تو از ظلم عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
دنیا پس ازتوای برادرشا م تا راست - ازهجرتواین خواهرانت بی قراراست
هم نو حه گر شد ا ین شیعیا نت - هم با قری پور هم دوستا نت
راحت شدی تو از ظلم عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
غبار غم بر چهره عالم نشسته
غبار غم بر چهره عالم نشسته - سبط نبی از این جهان چون دیده بسته
علی خورد خون جگر/زهرا كند پسرپسر - ا لله ا كبر ا لله ا كبر/ا لله ا كبر ا لله ا كبر
حسن ز جور آشنا خون در دلش شد - تا همسر نامهربانش قاتلش شد
از لب و لعل گهرش/برون بریزد جگرش - ا لله ا كبر ا لله ا كبر/ا لله ا كبر ا لله ا كبر
تا زنده بود از آل سفیان ظلمها دید - بعد شهادت زال مروان هم جفا دید
كنار قبر مادرش/شد تیر باران پیكرش - ا لله ا كبر ا لله ا كبر/ا لله ا كبر ا لله ا كبر
ناله سر قبرش حسین سبط پیمبر
ناله سر قبرش حسین سبط پیمبر - گوید برادر یا حسین با دیده تر
بودی تو یار و یاورم/بعد از علی و مادرم - ا لله ا كبر ا لله ا كبر/ا لله ا كبر ا لله ا كبر
دیدی تو از دنیا پرستان ظلم بیحد - دیدی جفا زان كینه دل آن دیو و آن در
با قلب پر خون از جفا/رفتی تو از دار فنا - ا لله ا كبر ا لله ا كبر/ا لله ا كبر ا لله ا كبر
دیگر نگردی خونجگر از جور عدوان - دیگر نبینی ظلمها از آل سفیان
راحت شدی ازحزن وغم/دیگرنمی بینی ستم - الله اكبر الله اكبر/الله اكبر الله اكبر
آیا شود من بر سرم روغن بمالم - عطرم زنم شانه كنم زیبا جمالم
باشدسرتوروی خاك/پرخاك وخون آن جسم پاك - الله اكبر الله اكبر/الله اكبر الله اكبر
من از غم تو ای برادر بی قرارم - گریم شب و روز از غمت ای گلعذارم
گرید بر ا یت مؤمنین/هم با قر ی د لغمین - ا لله ا كبر ا لله ا كبر/ا لله ا كبر ا لله ا كبر
اندر بقیع غبار حزن و غم نشسته
اندر بقیع غبا ر حز ن و غم نشسته - محزون و غمگین ما د ر ی پهلو شكسته
گاهی كند پدر پدر/گاهی بنالد بر پسر - مظلوم حسن جان/ مظلوم حسن جا ن
حسن ز جو آشنا خون در دلش شد - تا همسر نامهربانش قاتلش شد
از لب و لعل گهرش/برون بریزد جگرش - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
تا زنده بود از آل سفیان ظلمها دید - بعد شهادت زال مروان هم جفا دید
كنار قبر مادرش/شد تیره باران پیكرش - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
ناله سر قبرش حسین سبط پیمبر - گوید برادر یا حسن با دیده تر
بودی تو یار و یاورم/بعد از علی و مادرم - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
دیدی تو از دنیا پرستان ظلم بی حد - دیدی جفا زان كینه دل آن دیو و آن دد
با قلب پر خون از جفا/رفتی تو از دار فنا - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
دیگر نگردی خونجگر از جور عدوان - دیگر نبینی ظلمها از آل سفیان
راحت شدی ازحزن وغم/دیگرنمی بینی ستم - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
آیا شود من بر سرم روغن بمالم - عطرم زنم شانه كنم زیبا جمالم
باشدسرتوروی خاك/پرخاك وخون آن جسم پاك - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
من از غم تو ای برادر بی قرارم - گریم شب و روز از غمت ای گلعذارم
گرید برایت مؤمنین/هم باقری دلغمین - مظلوم حسن جا ن/مظلوم حسن جا ن
من غریبم در مدینه/از جفا و ظلم و كینه
من غریبم درمدینه/ازجفا وظلم و كینه - دوستان من همیشه/زین مصیبت دل غمینه
من امام مجتبایم/من صبور اندر بلایم - مصطفی را نور عینم/من گل باغ ولایم
گشته ام با زهر كینه/من شهید اندر مدینه - جعده كرده كار خود را/شیوه دشمن همینه
تو بیاورخواهر من/طشتی اكنون در بر من - خون دلهایی كه خوردم/ریزد اینك از سرمن
ای حسین جان ای برادر/ای اباالفضل دلاور - مردم از دار دنیا/در كنار جد و مادر
در بقیع اكنون غریبم/گشته است غربت نصیبم - من ندارم سایبانی/از عدوی نانجیبم
هر كسی از راه دوری/در بقیع آید سراغم - زیر نور مه ببیند/قبر بی شمع و چراغم
زینت دوش نبی و/اینچنین ظلم و ستمها - تو بنال ای باقری پور/زین مصیبت زین المها
مراثی در باره بقیع
بَقیع یا بقیع الغرقد یا جنتالبقیع گورستانی تاریخی درمدینه است که عده بسیاری ازاهل بیت و صحابه پیامبر اسلام ازجمله چهار تن از امامان شیعه در این قبرستان مدفون هستند. پیشینهٔ تاریخی بقیع به دوران قبل از اسلام میرسد ولی در کتب تاریخی به روشنی قدمت تاریخی آن مشخص نشدهاست. بعد از هجرت مسلمانان به مدینه، بقیع تنها قبرستان مسلمانان بوده، مردم مدینه قبل از آمدن مسلمانان به آنجا اجساد مردگان خود را در دو گورستان «بنیحرام» و «بنیسالم» و گاهی نیز در خانههایشان دفن میکردند و در واقع بقیع اولین قبرستانی است که به دستور پیامبر اسلام و توسط مسلمانان صدر اسلام ساخته شد. اولین کسی که در آنجا به توصیه پیامبر دفن شد عثمان بن مظعون بود که از دوستان نزدیک پیامبر و علی بن ابیطالب به شمار میرفت؛ علی در سخنانش از عثمان بسیار یاد میکرد. حضرت محمد صلی الله علیه وآله برخی از کشتهشدگان جنگ اُحُد (زخمیهایی که در مدینه درگذشته بودند) و یکی از فرزندانش بنام ابراهیم را در آنجا به خاک سپرد. به نوشته تاریخ طبری بعدها که عثمان پسر عفان در قبرستان یهودیهای مدینه به نام حش کوکب دفن شد، بنیامیه اما بقیع را به قدری وسعت داد که قبر عثمان در بقیع قرار گرفت. بقیع هماینک مدفن چهار امام شیعه (حسن مجتبی، سجاد، محمد باقر و جعفر صادق) است. همچنین قبر زنان پیامبر (غیر از خدیجه) و نیز عباس عموی پیامبر، فاطمه بنت اسد، مادر علی ابن ابی طالب، امالبنین (مادر ابوالفضل العباس) و برخی دیگر از بزرگان اسلام در این گورستان قرار دارد. قبرستان بقیع در چند قدمی مسجد النبی قرار دارد. تقریبا تمامی صحابه پیامبر و شخصیت های صدر اسلام در این گورستان دفن شده اند. با این وجود تعداد اندکی از قبرها دارای محل دقیق و شناخته شده هستند. قبور ۲۴ نفر از خاندان پیامبر اسلام (اهل بیت) دارای قبر مشخص هستند. این افراد عبارتند از:
حلیمه مادر رضاعی پیامبر؛ تمامی همسران پیامبر (غیر از خدیجه که در گورستان ابوطالب مکه مدفون است): جویریه، امسلمه، زینب دختر جحش، زینب دختر خزیمه، سوده، حفصه، صفیه، امحبیبه، عایشه؛ ابراهیم پسر محمد؛ همه دختران پیامبر: زینب، رقیه و امکلثوم. فاطمه زهرا نیز گرچه به ظن قریب به یقین در بقیع دفن شده ولی محل دقیق دفن وی مورد اختلاف است؛ چهار امام شیعیان امام حسن مجتبی، امام زین العابدین علی بن الحسین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام، فاطمه بنت اسد مادر امام علی و عباس عموی پیامبر؛ ام البنین همسر امام علی و مادر حضرت ابوالفضل، صفیه و عاتکه عمههای پیامبر؛ عقیل بن ابیطالب و عبدالله بن جعفر؛
بجز قبر اهل بیت، قبر چهار تن از شخصیتهای صدر اسلام نیز مشخص است. این افراد عبارتند از:
عثمان، ابوسعید خدری؛ مالک بن انس؛ نافع مدنی.
تا پیش از حمله وهابیان به حجاز، بر قبور ائمه و برخی دیگر از بزرگان مدفون در این قبرستان، بارگاه و گنبدهایی وجود داشت. بسیاری از این بناها، در ۱۲۲۰ق. در حمله اول وهابیان به مدینه ویران شدند، ولی مدتی بعد به دستور عبدالحمید دوم، سلطان عثمانی، بازسازی شدند. سرانجام، در یومالهدم (۸ شوال سال ۱۳۴۴ق./۱۳۰۴ش.) پس از حمله دوم وهابیان، همه بناهای موجود در بقیع به دست امیرمحمد حاکم مدینه و به دستور پدرش عبدالعزیز آل سعود ویران شدند. در حال حاضر نیز مقابر بقیع بدون گنبد و بارگاهاند. روی قبرها سنگهایی نصب کرده اند که هیچ نوشته و کتیبه ای ندارند. روتر که در ۱۳۰۵ش، یعنی اندکی پس از دومین غلبه وهابیان از بقیع دیدن کرده، آن را به ویرانههای شهری تشبیه میکند که گرفتار زلزله شده است. در ۱۳۳۳ش بر اثر فشار مراجع دینی و اقدامات سیاسی به دستور سعود بن عبدالعزیز گذرگاههایی از سیمان ساختند تا آمد و شد زائران را تسهیل کند. در زمان فیصل بن عبدالعزیز نیز درِ بزرگی برای آن تهیه شد و سالها بعد سایهبانی در ضلع غربی بقیع ساخته شد. (تاریخ حرم ائمه بقیع / ص۶۱ - سفرنامه میرزا محمدحسین فراهانی، ص۲۳۸ - رحله ابن جبیر، ص۱۷۳ - «قبور ائمه بقیع چگونه تخریب شد؟». پایگاه خبری افکارنیوز- پايگاه اطلاع رساني رسا - آثار اسلامی در مدینه و مکه رسول جعفریان)
همزمان با انتشار اخبار هجوم وهابیها به مدینة النبی و تخریب آثار تاریخی اسلامی، سید اشرف الدین گیلانی معروف به «نسیم شمال»، محبوبترین و معروفترین شاعر ملی انقلاب مشروطه، شعری در رثای این واقعه سرود. بخشی از این شعر که در روزنامه «نسیم شمال» منتشر شده به شرح زیر است:
ازبرای رفع دشمن سربسرهمت کنید - ای مسلمانان،وهابی راهمه لعنت کنید
ازوهابی شاخ لعنت سبزشددرکوهسار - مذهب شمرازوهابی شد دوباره آشکار
هر مسلما نی شد ا ز ظلم و ها بی بی قرار - با ز داغ کربلا را تازه کرده روزگار
از جفاهای وهابی گشته د لها داغدار - ای مسلما نا ن بر ا ی د فع ا و همت کنید
این جسارت درمدینه کس ندیده تاکنون - گشت اندرمسجدومحراب جاری جوی خون
بارگاه حمزه شد ا ز توپ ظا لم سر نگو ن - طا لع ا هل مد ینه سر بسر شد واژگون
زان جسارت مردوزن هم کشته شدازحد فزون - ای مسلمانان برای دفع اوهمت کنید
از برای خویش دشمن از خدا پروا نه کرد - باز همچون بت پرستان یاد از بتخانه کرد
خویش ر ا ا ز بهر دنیا غرق د ر افسانه کرد - مسجد پا ک رسول الله را ویرانه کرد
ای مسلمانان برای دفع او همت کنید
از وهابی در جهان منسوخ شد نام یزید - چونکه یک ملیان یزید بی حیا گشته پدید
از برای شیعه حال کربلا گشته جدید - همچو ظلمی را کسی هرگز ندید و نه شنید
ای مسلمانان برای دفع او همت کنید
منظورازشاخ لعنت«شاخ شیطان»است. نماد شاخ (به انگلیسی: Sign of the horns) به شیوهٔ قرار گرفتن انگشتان یک دست بهصورتی گفته میشود که انگشت اشاره و کوچک باز بمانند و دو انگشت میانی به حالت مُشت جمع شوند.
در شرح السنة از عقبة بن عمر روايت مى كند كه گفت : پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله با دست خود به طرف يمن كرد و فرمود: آگاه باشيد كه آن جا پربركت است . بدانيد و آگاه باشيد كه قساوت و سنگ دلى در ميان شتر دارانى است كه در زير دم شتران هستند، جايى كه شاخ شيطان از آن جا بيرون مى آيد. آن حضرت از يمن تعريف و از نجد بدگويى كرده و مى گويد: جاى زلزله و فتنه ها و فساد نجد است ، قساوت و سنگدلى در ميان شترداران است كه همان نجد باشد، و شاخ شيطان از آن جا بيرون مى آيد. حضرت فرقه وهابى را تعبير به شاخ نموده ؛ چون شاخ حيوانات براى انسان و ديگر حيوانات بسيار خطرناك مى باشد. - ممكن است انسان به وسيله شاخ زدن حيوان از بين برود. مى گويند: نجدى هاى مهاجم يعنى سربازان عبدالعزيز بن مسعود و پيروان محمد بن عبدالوهاب روى قبر پيامبر صلى الله عليه و آله قهوه مى كوبيدند و فرياد مى زدند: محمد! ((قم قم !! انت قلت النجد قرن الشيطان )) يعنى اى محمد! برخيز، برخيز! تو گفتى كه نجد شاخ شيطان است !؟ از جمله عقايد وهابى ها (شاخ شيطان ) اين است كه : 1. خدا را جسم ميدانند، براى او دست و پا، صورت و اعضا در نظر مى گيرند؛ 2. همه مسلمانان را به غير از خودشان كافر و مشرك دانسته و قتل و غارت آنان را جايز مى دانند؛ 3. خراب كردن قبر امامان و پيغمبران را واجب دانسته ؛ 4. زيارت كردن را حرام و شرك مى دانند. در زمان خودمان شمه اى از جنايات و قتل و كشتار آنها را ديديم و شنيديم كه چگونه در جمعه خونين مكه در چهارم ديحجه الحرام مطابق نهم مرداد سال 66 حمله كردند و صدها نفر از زايران خانه خدا را قتل عام كرده و هزاران نفر را مجروح ساختند. موحدين و يگانه پرستان را مشرك دانسته و حتى آخوندهاى دربارى آنان ، فرياد مى زدند و مى گفتند ((اقتل المجوس اقتل المشركين )) مجوس و مشركين را بكشيد. درحج خونین سال 1394 هم درمسجدالحرام به بهانه سقوط جرثقیل و هم در منا به بهانه...صدها حاجی را به خاک وخون کشیدند، و...
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را
بشکند د ستی که و یر ا ن کرد ا ین گلخانه را - در عزا بنشا ند ا و ، شمع و گل و پروانه را
بشکنددستی که هتک حرمت این خانه کرد - شیعه راسوزاندوخون درقلب صاحبخانه کرد
درون قلب جهان ، ا نقلا ب گشته بیا - نفس ، بدون تو همچون عذاب گشته بیا
نظاره کن به فر ا سو ی مدینه و ببین - حرم به د ست حر ا می خراب گشته بیا
این گلستان نبی با ر دگر ویران شده - چشمها ی منتقم ، با ر د گر گریان شده
بعدتخریب بقیع واین ستم درآن دیار - گشت روشن،ازچه قبرفاطمه پنهان شده
خوش آن نسیم كه مى آید از كنار بقیع
خوش آن نسیم كه مى آید ازكنار بقیع - خوشاهواى روان بخش ومُشكباربقیع
فرشتگان ز زمین مى برند سو ى بهشت - براى غا لیه ی حوریان غبار بقیع
اگر كه طو ر تجلّى ز صد ق مى طلبى - بیا به گلشن روحانى دیار بقیع
دریغ و درد كه از ظلم دشمنان خدا - خراب شد همه آثار بى شمار بقیع
ایا كه غیرت دین دارى و ولایت آل - ببار خون، عوض اشك در كنار بقیع
خراب كرد ستم، مشهد چهار امام - كز آن شرف به سما یافت خاكسار بقیع
نخست مرقد سبط نبى ا ما م حسن - بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع
مزار حضرت سجا د ، اسوه عبّاد - ا مین ا عظم حق ، ركن استوار بقیع
مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر - كه بر فزوده به ا جلا ل و اشتهار بقیع
مزارحضرت صادق رییس مذهب ودین - جهان علم وعمل،نوركردگاربقیع
قبور منهدم دیگر از تبار رسول - فزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع
زظلم فرقه وهّابیان ناكس دون - بیا ببین كه خزان گشته نوبهار بقیع
سعودیان عَمیل یهو د و صهیونیسم - ز ظلم ، هتك نمودند اعتبار بقیع
قبور آل پیمبر، خراب و ویران است - فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع
دراین مصائب عظمى ولىّ عصربوَد - شكسته خاطرومحزون وداغدار بقیع
كندظهوروجهان پركند زدانش و داد - زند به ریشه خصم ستم شعار بقیع
قیام باید ومردانگىّ وهمّت وعزم - كه بر طرف كند ا ین و ضع ناگوار بقیع
وگرنه تانشود قطع دست استعمار - جهان شیعه بو د ز ا ر و دل فكار بقیع
حرامیان به حرم تاكه حاكم اندرواست - كه مسلمین همه باشندشرمساربقیع
سلام بى حد و بسیار بر پیمبر و آ ل - د ر و د و ا فر و بى ا نتها نثار بقیع
ز یاد مرقد ویران اولیاى خدا - همیشه«لطفى صافى»است بى قرار بقیع
آیت الله صافی گلپایگانی
سلام من به مدینه، به آستان رفیعش
سلام من به مدینه ، به آستان رفیعش - به مسجد نبوی و به لاله های غریبش
سلام من به علی و به حلم و صبرعجیبش - سلام من به بقیع وچهارقبرغریبش
نشسته با ز د لم پشت درب بسته آنجا - گرفته با ز دلم بهر قبر مخفی زهرا
سلام ما به بقیع و بُقاع ویرانش
سلام ما به بقیع وبُقاع ویرانش - به آن حریم که باشد مَلَک نگهبانش
سلام ما به بقیع آ ن تجسُّم غر بت - گو ا ه بر سخنم تر بت ا ما ما نش
بقیع تربت پاک چهار معصوم است - چهار نور خدا می دَمَد ز دامانش
یکی است حضرت باقرازآن چهارامام - که داغ او زده آتش به قلب یارانش
غریب اوست که درموسم زیارت حجّ - مدینه وآنهمه زایرکه هست مهمانش
شب شها د ت ا و یک نفر نمیما ند - که ا شک غم بفشا ند به قبر ویرانش
شهید شد ز جو ر هشا م آ ن مظلوم - بزهرتَعبِیه درزین که آب شد جانش
سید رضا مؤید
غربت آباد دیار آشنایى ها، بقیع
غربت آ با د د یا ر آ شنا یى ها ، بقیع - همدم د یر ینه یِ غمها ى نا پید ا ، بقیع
درتوحتّى لحظه ها هم بى قرارى مى كنند - اى تمام واژه هاى اشك را معنى بقیع
درتو،خون دیده هادریاشدوصاحبدلان - جرعه جرعه عشق نوشیدند از این دریا بقیع
سنگ فرش كوچه هایت داغ هاى سینه سوز - شمع فانوس نگاهت چشم خون پالا بقیع
تو بلو ر ر وشنا یى ها ى شهر یثربى - چون نگینى ما ند ه د ر ا نگشتر بطحا بقیع
هم صد ا با قرنها مظلو مى آ ل رسول - حنجرى كو ؟ تا د ر این غربت كند آوا، بقیع
وسعت تنها یى ا ت دل ها ى ما را مى برد! - تا خد ا ، تا عشق ، تا تنها یى مولا بقیع
قصّه مظلومى اش راباتوگفت آن شب كه داشت - در گلو، بُغضِ غریب ماتم زهرا، بقیع
در هجوم تیرگى ها، در شب سرد سكوت - حسرتى مى بُرد خورشید جهان آرا بقیع
اى مز ا ر هرچه خو ر شید ا ز د یا ر روشنى - اى شكو ه نو ر د ر آ ئینه غبر ا بقیع
كاش چشمى بودواشكى،اشتیاق مویه اى - با تومى ماندیم ، تا موعود ، تا فردا بقیع
اى بهشت آ ر ز و ، گم كر د ه د لها ى پا ك - اى زیارتگاه یك عالم د ل شیدا بقیع
سیل اشك عاشقان بگذار تا دریا شود - چشمه اى از چشم جان بیدلان بگشا بقیع
دارم امّید آنكه در محشر پناهم مى دهد - سایه دیوار این «آشفته»حالى ها بقیع
جعفر رسول زاده _ آشفته
باز كن بر روى من آغوش جان را اى بقیع
باز كن برروى من آغوش جان را اى بقیع - تا ببینم دوست دارى میهمان را اى بقیع
خاكى ا ما بر تر ا ز ا فلا ك دارى جایگاه - در تو مى بینم شكو هِ آسمان ر ا ا ى بقیع
پنج خورشیدِ جهانافروز در دامان تست - كردهاى رشك فلك این خاكدان را اى بقیع
مىرسیم از گرد ره با كوله با ر اشك و آه - بار د ه ا ین كاروانِ خسته جان را اى بقیع
جزتو غمهاى على را هیچ كس باور نكرد -مىكشى بردوش خودبارى گران را اى بقیع
باز گو با ما، مزار كعبه ی دلها كجاست - د ر كجا كردى نها ن آ ن بىنشان را اى بقیع
قطرهاى، اما در آغوش تو دریا خفته است - كرده ا ى پنهان تو موجى بیكران را اى بقیع
چشم توخون گریدو«پروانه»مىداندكجاست - چشمه ی جوشان این اشكِ روان را اى بقیع
محمّد على مجاهدى «پروانه»
جلوه جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
جلو ه جنت به چشم خا کیا ن دارد بقیع - یا صفا ى خلو ت افلاکیان دارد بقیع
گرحصا رکعبه ر ا جبر یل دربانى کند - صدچو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع
گرچه با شمع و چر ا غ ا ین آستان بیگانه است- الفتى با مهرو ماه آسمان دارد بقیع
گرچه محصولش بظاهر یک نیستان ناله است - یک چمن گل نیزدرآغوش جان داردبقیع
گرچه مى تا بد بر ا و خو ر شید سو ز ا ن حجاز - از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع
میتو ا ن گفت ا ز گلا ب گریه ا هل نظر - بى نها یت چشمه ا شک ر و ا ن دارد بقیع
بشکند با ر ا ما نت گرچه پشت کو ه را - قد ر ت حمل چنین با ر گران دارد بقیع
تا سرو کارش بو د با عترت پاک رسول - کى عنایت با کم و کیف جها ن دارد بقیع
این مبارک بقعه را حاجتبنور ماه نیست - در دل هر ذره خورشیدى نهان دارد بقیع
اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال - هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع
چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه - پاس حفظ این امانت را بجان دارد بقیع
فاطمه بنت اسد عباس عم ، ا م ا لبنین - اینهمه همسایه عرش آستان دارد بقیع
در پنا ه مجتبى د ر ظل ز ین ا لعا بد ین - ارتباط معنوى با قدسیان دارد بقیع
باقر علم نبى و صا د ق آ ل رسول - خفته ا ند آ نجا که عمر جاودان دارد بقیع
قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز - داغ هجده ساله زهراى جوان دارد بقیع
کس نمید ا ند چرا یا قرة عین الرسول - منظر فصل غم انگیر خزان دارد بقیع
آخر اینجا قصه گوى رنج بى پایان تست - غصه وغم کاروان درکاروان دارد بقیع
خفته بین منبر و محرابى اما باز هم - ا ز تو ا ى ا نسیه حو ر ا نشان دارد بقیع
راز مخفى بودن قبر تر ا با ما نگفت - تا بکى مهر خمو شى بر د ها ن دارد بقیع؟
شب که تنها میشود با خلو ت ر و حا نى اش - این مد ینه ا نتظا ر میهمان دارد بقیع
شب که تاریک است ودربرروى مردم بستهاست - زائرى چون مهدى صاحب زمان داردبقیع
کا ش با شد قبضه خاکم د ر آ ن وادى «شفق» - چون ز فیض فا طمه خط ا ما ن دارد بقیع
محمدحسین بهجتى «شفق»
بس كه پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع
بس كه پنها ن گشته گل د ر ز یر دامان بقیع - بوى گل مى آ ید ا ز چاك گریبان بقیع
مرغ شب درسوگ گلهایى كه براین خاك ریخت - ازسرشب تاسحر،باشدغزلخوان بقیع
ناله ها ى حضرت زهرا هنو ز آ ید به گوش - ا ز فضا ى حسرت آ لو دِ غم افشان بقیع
گوش د ه تا گریه ی ز ا ر على ر ا بشنوى - نیمه شب ها ا ز دل خونین و حیران بقیع
این حریم عشق دارد عقده ها پنهان به دل - شعلهها سر مىكشد از جان سوزان بقیع
از د ل هر ذ رّ ه بینى جلو ه گر صد آ فتا ب - گر شكافى ذ رّه ذ رّه خا كِ رخشان بقیع
هرگل اینجاداردازخون جگرنقش ونگار - وه چه خوش رنگ است گلهاى گلستان بقیع
بسته ا م پیمان ا لفت با مز ا ر عا شقا ن - خورده عمق جا ن من پیو ند با جان بقیع
اى ولىّ حق ، تسلاّ بخشِ د ل ها ى حز ین - خیز و سا ما ن د ه به گلزار پریشان بقیع
سینه این خاكِ گلگون، هست مالامالِ درد - كوش اى غمخوار رنجوران به درمان بقیع
اى جها ن آ با د كن ، برخیز و مهر و د ا د كن - با ز كن آ با د ا ز نو ، كوى ویران بقیع
چون ببیندهرغروبش مات وخاموش وغریب - سیلِ خون ریزد«شفق»ازدل به دامان بقیع
محمدحسین بهجتى «شفق»
یه بار میشه بقیعت و بیام زیارت آقاجون
یه با ر میشه بقیعت و بیا م ز یا ر ت آقاجون - کنارِ قبرِ ما د ر و عرض ارادت آقاجون
سرم پایین،چشمای توتاج روی سرم میشه - بی سروسامونت میشم با یه عبارت آقاجون
میشه یه روزبگن به من خاکِ بقیع وسرمه کن - خاکِ بقیع وخونِ چشم،توونظارت آقاجون
اون روز میدونم که دیگه گمشده ام پیدامیشه - چون توبه من نشون میدی بایه اشارت آقاجون
عمرم د ا ر ه میگذره و هنوز بقیع رو ندیدم - آقا به فر یا د م برس جو نم نثا ر ت آقا جون
نذارچشام بسته بشه حسرت به دل مونده برم - نذاربا این همه دعا، باشم خمارت آقاجون
تو مکتب تشیعت، شیعه شدم رهام نکن - نذار که دشمنات کنند دلم رو غارت آقاجون
اى راهیان شهر نور این جا بقیع ست
اى راهیان شهر نور این جا بقیع ست - این خاك عنبربوى مشك آسا، بقیع ست
این جا هزاران داستان نا گفته دارد - این جا د و صد سرّ نهان بنهفته دارد
سوز جگرها بس د ر ا ین خاك بقیع ست - بیرون ز حدّ عقل ادراك بقیع ست
آیینه آیین حق را قبر این جاست - خاكش عجین با زهر تلخ و صبر این جاست
این خاك تا عرش خدا ره توشه دارد - ركن و حطیم و كعبه در هر گوشه دارد
بیمارعشق سرمدى راتربت اینجاست - یك شهرنى،یك دهرحزن وغربت اینجاست
این جا به «كرّمنا بنى آدم» طرازست - از این زمین تا عرش رحمان راه، بازست
ایمان و عشق و سرّ حق راجوهر اینجاست - انهار نور و چشمه ساركوثراینجاست
روح عروج «اِرجعى» پویاست ا ین جا - خا كش قر ین با تربت زهراست این جا
عطرى ز بوى بقعه زهرا در این جاست - حزنى ز اندوه شب مولا در این جاست
داناى اسرار نها نِ ا ین جهان كو - فر ز ند ز هر ا ، مهد ى صاحب زمان كو
كو آن كه از هر بى نشان دارد نشانه؟ - كو آن كه با شد آگه از دفن شبانه؟
كو آن كه ریزد ا شك و ا ز سیلى بگوید - با سو ز د ل از صورت نیلى بگوید
تا ا ز مز ا ر مخفى ما د ر بگو ید - تا ا ز جفا ى خصم بد گو هر بگوید
اى دست حق،وى حجّت خلاّق دادار - زنجیروغُل ازگردن بیمار بردار
محمّد آزادگان
برگشا مهر خموشى از زبانت اى بقیع!
برگشا مهر خموشى ا ز ز با نت ا ى بقیع! - جا ى زهرا را بگو با زائرانت اى بقیع
دیده ى گریان ما ر ا بنگر و ، با ما بگو - د ر كجا خوابیده آن آرام جانت اى بقیع
لطف كن! گم كرده ى ما را نشان ما بده - بشكن این مهر خموشى از زبانت اى بقیع
گر د هى بر من نشان از قبر ز هر ا ، تا ابد - بر ندارم سر ز خا ك آ ستا نت اى بقیع
گفت مولا: راز این مطلب مگو با هیچكس - خوب بیرون آمدى از امتحانت اى بقیع
گر ندارى ا ذ ن ا ز مو لا كه سازى بر ملا - لا اقل با ما بگو ا ز داستانت اى بقیع
فاطمه با پهلوى بشكسته شد مهمان تو - ده خبر ما را ز حال میهمانت اى بقیع
آرزو دارد به دل(خسرو)كه تا صاحب زمان - برملا سازد مگر راز نهانت اى بقیع
محمد خسرو نژاد
ای جانِ جهانیان فدایت
ای جانِ جهانیان فدایت - «هستی»همه سائل وگدایت
ای تکیه گه گنا ه کاران - د یو ا ر بقیع با صفا یت
گریان نبود به روزمحشر - چشمی که بگریدازبرایت
آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه
آخریه روزشیعه برات حرم میسازه - حرم برای توشه کرم میسازه
آخر برات یه گنبد طلا میسازیم - شبیه گنبد امام رضا می سازیم
***
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را
بشکند دستی که ویران کرد ا ین گلخانه را - در عزا بنشاند او، شمع و گل و پروانه را
بشکنددستی که هتک حرمت این خانه کرد - شیعه راسوزاندوخون درقلب صاحبخانه کرد
در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع
درجهان،هم شأن وهمتائی کجاداردبقیع - چونکه یک جا،چارمحبوب خداداردبقیع
نور چشمان رسول و، پو ر د لبند بتول - صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع
گرچه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ
گرچه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ - همچو ایوانِ نجف نوروصفا دارد بقیع
سر به دیوارش زند هر کس از این جا بگذرد - در سکوتش نالهها وگریهها دارد بقیع
درون قلب جهان، انقلاب گشته بیا
درون قلب جهان، انقلاب گشته بیا - نفس، بدون تو همچون عذاب گشته بیا
نظاره کن به فرا سوی مدینه و ببین - حرم به دست حرامی خراب گشته بیا
بشنو از این قبرها بانگ اناالمظلوم را
بشنو از این قبرها بانگ انا المظلوم را - تا که مهدی باز آید، این ندا دارد بقیع
تاشودثابت که نورحق نمیگرددخموش - گرچه ویران شد،جلال کبریاداردبقیع
این گلستان نبی بار دگر ویران شده
این گلستان نبی با ر د گر ویران شده - چشمهای منتقم، بار دگر گریان شده
بعدتخریب بقیع واین ستم درآن دیار - گشت روشن،ازچه قبرفاطمه پنهان شده
شب كه تنها میشود با خلوت روحانی اش
شب كه تنها میشود با خلو ت روحانی ا ش - این مدینه انـتظار میهمان دارد بـقـیـع
شب كه تاریك است ودربرروی مردم بسته است - زائری چون مهدی صاحب زمان داردبقیع
یا رب چه حكمتىست در این قطعه شریف
یا رب چه حكمتىست دراین قطعه شریف - مهمان غریب وبارگه میزبان،غریب
یا رب كرامتى! كه زنم بوسه بر بقیع - سر را نهم به خاك و بگریم بر آن غریب
دریغ و درد كه از ظلم دشمنان خدا
دریغ ودرد كه از ظلم دشمنان خدا - خراب شد همه آثار بى شمار بقیع
خراب كرد ستم،مشهدچهارامام - كز آن شرف به سما یافت خاكساربقیع
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
روضه رحلت جانسوز خاتم پیامبران صلی الله علیه وآله
زیارت حضرت رسول (ص) در روز شنبه
أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُهُ وَ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَدَّیتَ الَّذِی عَلَیكَ مِنَ الْحَقِّ وَ أَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْكَافِرِینَ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا حَتَّى أَتَاكَ الْیقِینُ فَبَلَغَ اللَّهُ بِكَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِینَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اسْتَنْقَذَنَا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَ الضَّلالِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَ صَلَوَاتِ مَلائِكَتِكَ وَ أَنْبِیائِكَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِینَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَكَ یا رَبَّ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِیكَ وَ أَمِینِكَ وَ نَجِیبِكَ وَ حَبِیبِكَ وَ صَفِیكَ وَ صِفْوَتِكَ وَ خَاصَّتِكَ وَ خَالِصَتِكَ وَ خِیرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ أَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضِیلَةَ وَ الْوَسِیلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفِیعَةَ وَ ابْعَثْهُ مَقَاما مَحْمُودا یغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الآخِرُونَ اَللَّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابا رَحِیما» إِلَهِی فَقَدْ أَتَیتُ نَبِیكَ مُسْتَغْفِرا تَائِبا مِنْ ذُنُوبِی، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهَا لِی یا سَیدَنَا أَتَوَجَّهُ بِكَ وَ بِأَهْلِ بَیتِكَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى رَبِّكَ وَ رَبِّی لِیغْفِرَ لِی، آنگاه سه بار بگو: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ. سپس بگو: أُصِبْنَا بِكَ یا حَبِیبَ قُلُوبِنَا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِیبَةَ بِكَ حَیثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْی وَ حَیثُ فَقَدْنَاكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ یا سَیدَنَا یا رَسُولَ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیكَ وَ عَلَى آلِ بَیتِكَ [الطَّیبِینَ] الطَّاهِرِینَ هَذَا یوْمُ السَّبْتِ وَ هُوَ یوْمُكَ وَ أَنَا فِیهِ ضَیفُكَ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی فَإِنَّكَ كَرِیمٌ تُحِبُّ الضِّیافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِی وَ أَحْسِنْ ضِیافَتِی وَ أَجِرْنَا وَ أَحْسِنْ إِجَارَتَنَا بِمَنْزِلَةِ اللَّهِ عِنْدَكَ وَ عِنْدَ آلِ بَیتِكَ وَ بِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ وَ بِمَا اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ عِلْمِهِ فَإِنَّهُ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِینَ.
زیارت تعلیم داده شده به بزنطى
[زیارت تعلیم داده شده به بزنطى] به گونه اى كه با سند صحیح روایت شده چنین است: ابن ابى نصر خدمت حضرت رضا علیه السّلام عرض كرد: پس از نماز چگونه بر حضرت پیامبر صلى اللّه علیه و آله صلوات و سلام فرستاد؟فرمود میگویى:
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا خِیرَةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا حَبِیبَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا صِفْوَةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا أَمِینَ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَجَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ رَبِّكَ وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاكَ الْیقِینُ فَجَزَاكَ اللَّهُ یارَسُولَ اللَّهِ أَفْضَلَ مَاجَزَى نَبِیًّا عَنْ أُمَّتِهِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَآلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
زیارت حضرت رسول اکرم (ص)زیارت ازبعید
اَشْهَدُ اَنْلا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَ اَنَّهُ سَیّدُ الْأَوَّلینَ وَالْأخِرینَ، وَاَنَّهُ سَیدُ الْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَیهِ وَعَلى اَهْلِ بَیتِهِ الأَئِمَّةِ الطَّیبینَ. پس بگو: اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا رَسُولَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا خَلیلَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نَبِىَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا صَفِىَّ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا رَحْمَةَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا خِیرَةَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا حَبیبَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نَجیبَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا خاتَمَ النَّبِیینَ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا سَیدَ الْمُرْسَلینَ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا قآئِماً بِالْقِسْطِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا فاتِحَ الْخَیرِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مَعْدِنَ الْوَحْىِ وَالتَّنْزیلِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مُبَلِّغاً عَنِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا السِّراجُ الْمُنیرُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مُبَشِّرُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نَذیرُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مُنْذِرُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نُورَ اللَّهِ الَّذى یسْتَضآءُ بِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى اَهْلِ بَیتِكَ الطَّیبینَ الطَّاهِرینَ الْهادینَ الْمَهْدِیینَ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ وَعَلى جَدِّكَ عَبْدِ المُطَّلِبِ وَعَلى اَبیكَ عِبْدِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلى اُمِّكَ آمِنَةَ بِنْتِ وَهَبٍ اَلسَّلامُ عَلى عَمِّكَ حَمْزَةَ سَیدِ الشُّهَدآءِ اَلسَّلامُ عَلى عَمِّكَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِالمُطَّلِبِ، اَلسَّلامُ عَلى عَمِّكَ وَكَفیلِكَ اَبیطالِبٍ، اَلسَّلامُ عَلى ابْنِ عَمِّكَ جَعْفَرٍ الطَّیارِ فى جِنانِ الْخُلْدِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مُحَمَّدُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَحْمَدُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى الْأَوَّلینَ وَالْأخِرینَ، وَالسَّابِقَ اِلى طاعَةِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالْمُهَیمِنِ عَلى رُسُلِهِ، وَالْخاتَمَ لِأَنْبِیآئِهِ، وَالشَّاهِدَ عَلى خَلْقِهِ، وَالشَّفِیعَ اِلَیهِ، وَالْمَكینَ لَدَیهِ، وَالْمُطاعَ فى مَلَكُوتِهِ، الْأَحْمَدَ مِنَ الْأَوْصافِ، الْمُحَمَّدَ لِسآئِرِ الْأَشْرافِ، الْكَریمَ عِنْدَ الرَّبِّ، وَالْمُكَلَّمَ مِنْ وَرآءِ الْحُجُبِ، الْفآئِزَ بِالسِّباقِ، وَالْفائِتَ عَنِ اللِّحاقِ، تَسْلیمَ عارِفٍ بِحَقِّكَ، مُعْتَرِفٍ بِالتَّقْصیرِ فى قِیامِهِ بِواجِبِكَ غَیرِ مُنْكِرٍ مَا انْتَهى اِلَیهِ مِنْ فَضْلِكَ، مُوقِنٍ بِالْمَزیداتِ مِنْ رَبِّكَ مُؤْمِنٍ بِالْكِتابِ الْمُنْزَلِ عَلَیكَ، مُحَلِّلٍ حَلالَكَ مُحَرِّمٍ حَرامَكَ، اَشْهَدُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَعَ كُلِّ شاهِدٍ، وَاَتَحَمَّلُها عَنْ كُلِّ جاحِدٍ، اَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ، وَنَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ، وَجاهَدْتَ فى سَبیلِ رَبِّكَ، وَصَدَعْتَ بِاَمْرِهِ، وَاحْتَمَلْتَ الْأَذى فى جَنْبِهِ، وَدَعَوْتَ اِلى سَبیلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ الْجَمیلَةِ، وَاَدَّیتَ الْحَقَّ الَّذى كانَ عَلَیكَ، وَاَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنینَ وَغَلُظْتَ عَلَى الْكافِرینَ، وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتّى اَتیكَ الْیقینُ فَبَلَغَ اللَّهُ بِكَ اَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمینَ، وَاَعْلى مَنازِلِ الْمُقَرَّبینَ، وَاَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلینَ، حَیثُ لا یلْحَقُكَ لاحِقٌ، وَلا یفُوقُكَ فائِقٌ، وَلا یسْبِقُكَ سابِقٌ، وَلا یطْمَعُ فى اِدْراكِكَ طامِعٌ، اَلْحَمْدُ للَّهِ الَّذىِ اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الْهَلَكَةِ، وَهَدانا بِكَ مِنَ الضَّلالَةِ وَنوَّرَنا بِكَ مِنَ الظُّلْمَةِ، فَجَزاكَ اللَّهُ یا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ مَبْعُوثٍ، اَفْضَلَ ما جازى نَبِیاً عَنْ اُمَّتِهِ، وَرَسُولاً عَمَّنْ اُرْسِلَ اِلَیهِ بَاَبى اَنْتَ وَاُمّى یا رَسُولَ اللَّهِ، زُرْتُكَ عارِفاً، بِحَقِّكَ مُقِرّاً بِفَضْلِكَ، مُسْتَبْصِراً بِضَلالَةِ مَنْ خالَفَكَ، وَخالَفَ اَهْلَ بَیتِكَ، عارِفاً بِالْهُدَى الَّذى اَنْتَ عَلَیهِ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى وَنَفْسى وَاَهْلى وَمالى وَوَلَدى، اَ نَا اُصَلّى عَلَیكَ كَما صَلَّى اللَّهُ عَلَیكَ، وَصَلّى عَلَیكَ مَلائِكَتُهُ وَاَنْبِیآؤُهُ وَرُسُلُهُ، صَلوةً مُتَتابِعَةً وافِرَةً مُتَواصِلَةً لاَ انْقِطاعَ لَها، وَلا اَمَدَ وَلا اَجَلَ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیكَ وَعَلى اَهْلِ بَیتِكَ الطَّیبینَ الطَّاهِرینَ، كَما اَنْتُمْ اَهْلُهُ. پس دستها را بگشا و بگو: اَللّهُمَّ اجْعَلْ جَوامِعَ صَلَواتِكَ، وَنَوامِىَ بَرَكاتِكَ، وَفَواضِلَ خَیراتِكَ، وَشَرآئِفَ تَحِیّاتِكَ وَتَسْلیماتِكَ، وَكَراماتِكَ وَرَحَماتِكَ، وَصَلَواتِ مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبینَ، وَاَنْبِیآئِكَ الْمُرْسَلینَ وَاَئِمَّتِكَ الْمُنْتَجَبینَ، وَعِبادِكَ الصَّالِحینَ، وَاَهْلِ السَّمواتِ وَالْأَرَضینَ، وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ یا رَبَّ الْعالَمینَ مِنَ الْأَوَّلینَ وَالْأخِرینَ، عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَشاهِدِكَ، وَنَبِیكَ وَنَذیرِكَ، وَاَمینِكَ وَمَكینِكَ، وَنَجِیكَ وَنَجیبِكَ، وَحَبیبِكَ وَخَلیلِكَ، وَصَفیكَ وَصَفْوَتِكَ، وَخاصَّتِكَ وَخالِصَتِكَ، وَرَحْمَتِكَ وَخَیرِ خِیرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، نَبِىِّ الرَّحْمَةِ، وَخازِنِ الْمَغْفِرَةِ، وَقآئِدِ الْخَیرِ وَالْبَرَكَةِ، وَمُنْقِذِ الْعِبادِ مِنَ الْهَلَكَةِ بِاِذْنِكَ، وَداعیهِمْ اِلى دینِكَ الْقَیمِ بِاَمْرِكَ، اَوَّلِ النَّبِیینَ میثاقاً، وَآخِرِهِمْ مَبْعَثاً الَّذى غَمَسْتَهُ فى بَحْرِ الْفَضیلَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْجَلیلَةِ، وَالدَّرَجَةِ الرَّفیعَهِ وَالْمَرْتَبَةِ الْخَطیرَهِ، وَاَوْدَعْتَهُ الْأَصْلابَ الطَّاهِرَةَ، وَنَقَلْتَهُ مِنْها اِلَى الْأَرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لُطْفاً مِنْكَ لَهُ، وَتَحَنُّناً مِنْكَ عَلَیهِ اِذْ وَكَّلْتَ لِصَوْنِهِ وَحِراسَتِهِ، وَحِفْظِهِ وَحِیاطَتِهِ مِنْ قُدْرَتِكَ عَیناً عاصِمَةً، حَجَبْتَ بِها عَنْهُ مَدانِسَ الْعَهْرِ، وَمَعآئِبَ السِّفاحِ، حَتَّى رَفَعْتَ بِهِ نَواظِرَ الْعِبادِ، وَاَحْییتَ بِهِ مَیتَ الْبِلادِ، بِاَنْ كَشَفْتَ عَنْ نُورِ وِلادَتِهِ ظُلَمَ الْأَسْتارِ، وَاَلْبَسْتَ حَرَمَكَ بِهِ حُلَلَ الْأَنْوارِ، اَللّهُمَّ فَكَما خَصَصْتَهُ بِشَرَفِ هذِهِ الْمَرْتَبَةِ الْكَریمَةِ، وَذُخْرِ هذِهِ الْمَنْقَبَةِ الْعَظیمَةِ، صَلِّ عَلَیهِ كَما وَفى بِعَهْدِكَ، وَبَلَّغَ رِسالاتِكَ، وَقاتَلَ اَهْلَ الْجُحُودِ عَلى تَوْحیدِكَ، وَقَطَعَ رَحِمَ الْكُفْرِ فى اِعْزازِ دینِكَ، وَلَبِسَ ثَوْبَ الْبَلْوى فى مُجاهَدَةِ اَعْدآئِكَ، وَاَوْجَبْتَ لَهُ بِكُلِ اَذًى مَسَّهُ، اَوْ كَیدٍ اَحَسَّ بِهِ مِنَ الْفِئَةِ الَّتى حاوَلَتْ قَتْلَهُ، فَضیلَةً تَفُوقُ الْفَضآئِلَ، وَیمْلِكُ بِهَا الْجَزیلَ مِنْ نَوالِكَ، وَقَدْ اَسَرَّ الْحَسْرَةَ، وَاَخْفَى الزَّفْرَةَ، وَتَجَرَّعَ الْغُصَّةَ، وَلَمْ یتَخَطَّ ما مَثَّلَ لَهُ وَحْیكَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَیهِ وَعَلى اَهْلِ بَیتِهِ صَلوةً تَرْضاها لَهُمْ، وَبَلِّغْهُمْ مِنَّا تَحِیةً كَثیرَةً وَسَلاماً، وَآتِنا مِنْ لَدُنْكَ فى مُوالاتِهِمْ فَضْلاً وَاِحْساناً، وَرَحْمَةً وَغُفْراناً، اِنَّكَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ. پس چهارركعت نماز زیارت بكن به دو سلام با هر سوره كه خواهى صاحب فضل بزرگ و چون فارغ شوى تسبیح فاطمه زهراعلیها السلام را بخوان پس بگو: اَللّهُمَّ اِنَّكَ قُلْتَ لِنَبِیّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیه وَ الِهِ «وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جآؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ، وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً» وَلَمْ اَحْضُرْ زَمانَ رَسُولِكَ عَلَیهِ وَ آلِهِ السَّلامُ، اَللّهُمَّ وَقَدْ زُرْتُهُ راغِباً تائِباً مِنْ سَیّىِ عَمَلى، وَمُسْتَغْفِراً لَكَ مِنْ ذُنُوبى، مُقِرّاً لَكَ بِها، وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّى، وَمُتَوَجِّهاً اِلَیكَ بِنَبِیّكَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ، صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَ آلِهِ، فَاجْعَلْنِى اللّهُمَّ بِمُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیتِهِ عِنْدَكَ وَجیهاً فِى الدُّنْیا وَالْأخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبینَ، یا مُحَمَّدُ یا رَسُولَ اللَّهِ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى یا نَبِىَّ اللَّهِ، یا سَیّدَ خَلْقِ اللَّهِ، اِنّى اَتَوَجَّهُ بِكَ اِلىَ اللَّهِ رَبِّكَ وَرَبّى، لِیغْفِرَ لى ذُنُوبى، وَیتَقَبَّلَ مِنّى عَمَلى، وَیقْضِىَ لى حَوآئِجى، فَكُنْ لى شَفیعاً عِنْدَ رَبِّكَ وَرَبّى، فَنِعْمَ الْمَسْئُولُ الْمَوْلى رَبّى، وَنِعْمَ الشَّفیعُ اَنْتَ، یا مُحَمَّدُ عَلَیكَ وَعَلى اَهْلِ بَیتِكَ السَّلامُ، اَللّهُمَّ وَاَوْجِبْ لى مِنْكَ الْمَغْفِرَةَ وَالرَّحْمَةَ، وَالرِّزْقَ الْواسِعَ الطَّیبَ النَّافِعَ، كَما اَوْجَبْتَ لِمَنْ اَتى نَبِیكَ مُحَمَّداً صَلَواتُكَ عَلَیهِ وَآلِهِ، وَهُوَ حَىٌّ فَاَقَرَّ لَهُ بِذُنُوبِهِ، وَاسْتَغْفَرَ لَهُ رَسُولُكَ عَلَیهِ وَآلِهِ السَّلامُ، فَغَفَرْتَ لَهُ بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمْ الرَّاحِمینَ، اَللّهُمَّ وَقَدْ اَمَّلْتُكَ وَرَجَوْتُكَ، وَقُمْتُ بَینَ یدَیكَ وَرَغِبْتُ اِلَیكَ عَمَّنْ سِواكَ، وَقَدْ اَمَّلْتُ جَزیلَ ثَوابِكَ، وَاِنّى لَمُقِرٌّ غَیرُ مُنْكِرٍ، وَتائِبٌ اِلَیكَ مِمَّا اقْتَرَفْتُ، وَعآئِذٌ بِكَ فى هذَا الْمَقامِ مِمَّا قَدَّمْتُ مِنَ الْأَعْمالِ التَّى تَقَدَّمْتَ اِلَىَّ فیها، وَنَهَیتَنى عَنْها، وَاَوْعَدْتَ عَلَیهَا الْعِقابَ، وَاَعُوذُ بِكَرَمِ وَجْهِكَ اَنْ تُقیمَنى مَقامَ الْخِزْىِ وَالذُّلِّ، یوْمَ تُهْتَكُ فیهِ الْأَسْتارُ، وَتَبْدُو فیهِ الْأَسْرارُ وَالْفَضائِحُ، وَتَرْعَدُ فیهِ الْفَرایصُ، یوْمَ الْحَسْرَةِ وَالنَّدامَةِ یوْمَ الْأفِكَةِ، یوْمَ الْأزِفَةِ، یوْمَ التَّغابُنِ، یوْمَ الْفَصْلِ، یوْمَ الْجَزآءِ، یوْماً كانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ اَلْفَ سَنَةٍ، یوْمَ النَّفْخَةِ، یوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ، تَتْبَعُهَا الرَّادِفَهُ، یوْمَ النَّشْرِ، یوْمَ الْعَرْضِ، یوْمَ یقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ، یوْمَ یفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ وَاُمِّهِ وَاَبیهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنیهِ، یوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ وَاَكْنافُ السَّمآءِ، یوْمَ تَاْتى كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها، یوْمَ یرَدُّونَ اِلَى اللَّهِ فَینَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا، یوْمَ لا یغْنى مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَیئاً وَلا هُمْ ینْصَرُونَ، اِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ، اِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ، یوْمَ یرَدُّونَ اِلى عالِمِ الْغَیبِ وَالشَّهادَةِ، یوْمَ یرَدُّونَ اِلَى اللَّهِ مَوْلیهُمُ الْحَقِّ، یوْمَ یخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً، كَاَنَّهُمْ اِلى نُصُبٍ یوفِضُونَ، وَكَاَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ، مُهْطِعینَ اِلَى الدَّاعِ اِلَى اللَّهِ، یوْمَ الْواقِعَةِ یوْمَ تُرَجُّ الْأَرْضُ رَجّاً، یوْمَ تَكُونُ السَّمآءُ كَالْمُهْلِ، وَتَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ، وَلا یسْئَلُ حَمیمٌ حَمیماً، یوْمَ الشَّاهِدِ وَالْمَشْهُودِ، یوْمَ تَكُونُ الْمَلائِكَةُ صَفّاً صَفّاً، اَللّهُمَّ ارْحَمْ مَوْقِفى فى ذلِكَ الْیوْمِ، بِمَوْقِفى فى هذَا الْیوْمِ وَلا تُخْزِنى فى ذلِكَ الْمَوْقِفِ بِما جَنَیتُ عَلى نَفْسى، وَاجْعَلْ یا رَبِّ فى ذلِكَ الْیوْمِ مَعَ اَوْلِیآئِكَ مُنْطَلَقى وَفى زُمْرَةِ مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیتِهِ عَلَیهِمُ السَّلامُ مَحْشَرى، وَاجْعَلْ حَوْضَهُ مَوْرِدى، وَفِى الْغُرِّ الْكِرامِ مَصْدَرى، وَاَعْطِنى كِتابِى بِیمینى، حَتّى اَفُوزَ بِحَسَناتى، وَتُبَیضَ بِهِ وَجْهى، وَتُیسِّرَ بِهِ حِسابِى، وَتُرَجِّحَ بِهِ میزانى، وَاَمْضِىَ مَعَ الْفآئِزینَ مِنْ عِبادِكَ الصَّالِحینَ اِلى رِضْوانِكَ وَجِنانِكَ اِلهَ الْعالَمینَ، اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنْ اَنْ تَفْضَحَنى فى ذلِكَ الْیوْمِ بَینَ یدَىِ الْخَلایقِ بِجَریرَتى، اَوْ اَنْ اَلْقَى الْخِزْىَ وَالنَّدامَةَ بِخَطیئَتى، اَوْ اَنْ تُظْهِرَ فیهِ سَیئاتِى عَلى حَسَناتى، اَوْ اَنْ تُنَوِّهَ بَینَ الْخَلائِقِ بِاسْمى، یا كَریمُ یا كَریمُ، الْعَفْوَ الْعَفْوَ، السَّتْرَ السَّتْرَ، اَللّهُمَّ وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ اَنْ یكُونَ فى ذلِكَ الْیوْمِ فى مَواقِفِ الْأَشْرارِ مَوْقِفى، اَوْ فى مَقامِ الْأَشْقیآءِ مَقامى، وَاِذا مَیزْتَ بَینَ خَلْقِكَ فَسُقْتَ كُلّاً بِاَعْمالِهِمْ زُمَراً اِلى مَنازِلِهِمْ، فَسُقْنى بِرَحْمَتِكَ فى عِبادِكَ الصَّالِحینَ، وَفى زُمْرَةِ اَوْلِیآئِكَ الْمُتَّقینَ اِلى جَنّاتِكَ یا رَبَّ الْعالَمینَ، پس وداع كن آن حضرت را و بگو: اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا رَسُولَ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا الْبَشیرُ النَّذیرُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا السِّراجُ الْمُنیرُ، اَلسَّلامُ عَلَیكَ اَیهَا السَّفیرُ بَینَ اللَّهِ وَبَینَ خَلْقِهِ، اَشْهَدُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِى الْأَصْلابِ الشّامِخَةِ، وَالْأَرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِیةُ بِاَنْجاسِها، وَلَمْ تُلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمَّاتِ ثِیابِها، وَاَشْهَدُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَنّى مُؤْمِنٌ بِكَ، وَبِالْأَئِمَّةِ مِنْ اَهْلِ بَیتِكَ، مُوقِنٌ بِجَمیعِ ما اَتَیتَ بِهِ راضٍ مُؤْمِنٌ، وَاَشْهَدُ اَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ اَهْلِ بَیتِكَ اَعْلامُ الْهُدى، وَالْعُرْوَةُ الْوُثقى، وَالْحُجَّةُ عَلى اَهْلِ الدُّنْیا، اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیارَةِ نَبِیكَ عَلَیهِ وَ الِهِ السَّلامُ، وَاِنْ تَوَفَّیتَنى فَاِنّى اَشْهَدُ فى مَماتى عَلى ما اَشْهَدُ عَلَیهِ فى حَیوتى، اَنَّكَ اَنْتَ اللَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، وَحْدَكَ لاشَریكَ لَكَ وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ، وَاَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ اَهْلِ بَیتِهِ اَوْلِیآؤُكَ وَاَنْصارُكَ، وَحُجَجُكَ عَلى خَلْقِكَ، وَخُلَفآؤُكَ فى عِبادِكَ، وَاَعْلامُكَ فى بِلادِكَ، وَخُزَّانُ عِلْمِكَ، وَحَفَظَةُ سِرِّكَ، وَتَراجِمَةُ وحْیكَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، وَبَلِّغْ رُوحَ نَبِیكَ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ فى ساعَتى هذِهِ وَفى كُلِّ ساعَةٍ تَحِیةً مِنّى وَسَلاماً، وَالسَّلامُ عَلَیكَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ، لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ تَسْلیمى عَلَیكَ.
زیارت حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَآله درحرم آن حضرت
امّا كیفیت زیارت حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله پس چنین است هرگاه وارد شدى انشاءاللّه تعالى مدینه پیغمبرصَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله پس غسل كن براى زیارت و چون خواستى داخل مسجد آن حضرت شوى بایست نزد در و بخوان آن اذن دخول اوّل را و داخل شو از در جبرئیل و مقدّم دار پاى راست را در وقت دخول پس صد مرتبه اَللّهُ اَكْبَرُ بگو پس دو ركعت نماز تحیت مسجد بگذار و برو به سمت حجره شریفه و دست بمال بر آن و ببوس آن را و بگو:
اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا رَسُولَ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا نَبِىَّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا خاتِمَ النَّبِیینَ اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ الرِّسالَةَ وَاَقَمْتَ الصَّلوةَ وَ اتَیتَ الزَّكوةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَعَبَدْتَ اللّهَ مُخْلِصاً حَتّى اَتیكَ الْیقینُ فَصَلَواتُ اللّهِ عَلَیكَ وَرَحْمَتُهُ وَعَلى اَهْلِ بَیتِكَ الطّاهِرینَ.
پس بایست نزد ستون پیش كه از جانب راست قبر است رو به قبله كه دوش چپ به جانب قبر باشد و دوش راست به جانب منبر كه آن موضع رسول خداصلى الله علیه و آله است و بگو:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ رَسُولُ اللّهِ وَاَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللّهِ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ وَنَصَحْتَ لاُمَّتِكَ وَجاهَدْتَ فى سَبیلِ اللّهِ وَعَبَدْتَ اللّهَ حَتّى اَتیكَ الْیقینُ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَاَدَّیتَ الَّذى عَلَیكَ مِنَ الْحَقِّ وَاَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنینَ وَغَلُظْتَ عَلَى الْكافِرینَ فَبَلَّغَ اللّهُ بِكَ اَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ الْمُكَرَّمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذىِ اِسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالَةِ اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَصَلَواتِ مَلاَّئِكَتِكَ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِیاَّئِكَ الْمُرْسَلینَ وَعِبادِكَ الصّالِحینَ وَاَهْلِ السَّمواتِ وَالاْرَضینَ وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ یا رَبَّ الْعالَمینَ مِنَ الاْوَّلینَ وَالاْخِرینَ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِیكَ وَاَمینِكَ وَنَجِیكَ وَحَبیبِكَ وَصَفِیكَ وَخآصَّتِكَ وَ صَفْوَتِكَ وَخِیرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ اَللّهُمَّ اَعْطِهِ الدَّرَجَةَ الرَّفیعَةَ وَآتِهِ الْوَسیلَةَ مِنَ الْجَّنَةِ وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً یغْبِطُهُ بِهِ الاْوَّلُونَ وَالآخِرُونَ اَللّهُمَّ اِنَّكَ قُلْتَ وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جآؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحیماً وَاِنّى اَتَیتُكَ مُسْتَغْفِرًا تآئِباً مِنْ ذُنُوبى وَاِنّى اَتَوَجَّهُ بِكَ اِلَى اللّهِ رَبّى وَرَبِّكَ لِیغْفِرَ لى ذُنُوبى. و اگر تو را حاجتى باشد بگردان قبر مطهّر را در پشت كتف خود و رو به قبله كن و دستها را بردار و حاجت خود را بطلب بدرستى كه سزاوار است كه برآورده شود اِنْشاءَاللّهُ تَعالى.
و ابن قولویه به سند معتبر روایت كرده از محمّد بن مسعود كه گفت دیدم حضرت صادق علیه السلام را كه به نزد قبر حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله آمد ودست مبارك خود را بر قبر گذاشت و گفت : اَسْئَلُ اللّهَ الَّذِى اجْتَباكَ وَاخْتارَكَ وَهَداكَ وَهَدى بِكَ اَنْ یصَلِّىَ عَلَیكَ. پس فرمود: اِنَّ اللّهَ وَمَلاَّئِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یا اَیهَا الَّذینَ امَنُوا صَلّوُا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیما.
شیخ در مصباح فرموده كه چون فارغ شدى از دعاء در نزد قبر شریف پس برو به نزد منبر و دست بر آن بمال و بگیر دُو قبّه پائین منبر را كه مثل انار مى ماند و به مال صورت و چشمهاى خود را به آن پس بدرستى كه در آن شفاى چشم است و بایست نزد منبر و حمد و ثناى الهى بجا آور و حاجت خود را بطلب پس بدرستى كه رسول خداصَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله فرمود كه مابین قبر و منبر من باغى است از باغهاى بهشت و منبر من بر درى است از درهاى بهشت پس مى روى به مقام نبى صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله و نماز مى كنى در آنجا آنچه خواهى و نماز بسیار كن در مسجد پیغمبرصَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله پس بدرستى كه نماز در آن معادل با هزار نماز است و هرگاه داخل مسجد مى شوى یا بیرون مى روى صلوات بفرست بر آن حضرت و نماز گذار در خانه فاطمه صَلَواتُ اللّه عَلَیها و برو در مقام جبرئیل علیه السلام و آن در زیر ناودان است پس بدرستى كه محلّ ایستادن جبرئیل علیه السلام در وقت اذن دخول خواستن از پیغمبرصلى الله علیه و آله آنجا بوده و بگو: اَسْئَلُكَ اَىْ جَوادُ اَىْ كَریمُ اَىْ قَریبُ اَىْ بَعیدُ اَنْ تَرُدَّ عَلَىَّ نِعْمَتَكَ.
وصایاى رسول خداصلی الله علیه وآله به جانشینش علی علیه السلام
حضرت باقر العلوم علیه السلام حكایت فرماید: در آخرین روزهاى عمر پر بركت پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، در همان بیمارى و ناراحتى كه در اثر زهر وارد شده بود و منجر به شهادت حضرتش گشت ، امام علىّ علیه السلام كنار بستر رسول خدا حضور داشت و سر مبارك آن حضرت را بر زانوان خود نهاده بود. و مهاجرین و انصار در منزل آن حضرت حضور داشتند و برخى از ایشان اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند كه ناگهان چشم هاى نازنین خویش را گشود و خطاب به جانشین خود امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام كرد و فرمود: برادرم ! آیا وصیت مرا مى پذیرى ؟ و وعده ها و توصیه هاى مرا انجام مى دهى ؟ امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام در پاسخ ، اظهار داشت : بلى ، یا رسول اللّه ! و شروع به گریستن كرد به طورى كه از شدّت گریه و غم و اندوه نزدیك بود بیهوش گردد. پس از آن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله به بلال فرمود: اى بلال ! شمشیر و كلاه خود و زره و اسب و شتر و پارچه اى كه در هنگام عبادت بر شكم خود مى بستم بیاور. پس بلال حبشى دستور حضرت را اطاعت كرد و آن وسایل را به حضور ایشان آورد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: یا علىّ! این وسایل و اسباب ، مختصّ تو است ، آن ها را بردار و به خانه ات بِبَر، كه پس از من بر تو مضایقه نكنند. لذا امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام آن وسایل را برداشت ؛ و در حضور حاضران بر چشم و سر خود مالید و سپس آن ها را به خانه خود برد. (چهل داستان و چهل حدیث از حضرت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عبداللّه صالحى - همراه با چهارده معصوم یک ازمؤلّف باقری پور
قالَ صلّى اللّه علیه و آله : وَ عَظَنی جِبْرئیلُ علیه السلام : یا مُحَمَّدُ ، اءحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإ نَّكَ مُفارِقُهُ، وَ اعْمَلْ ما شِئْتَ فَإ نَّكَ مُلاقیه، جبرئیل مرا موعظه و نصحیت كرد: با هر كس كه خواهى دوست باش ، بالا خره بین تو و او جدائى خواهد افتاد. هر چه خواهى انجام ده ، ولى بدان نتیجه و پاداش آنرا خواهى گرفت .
بشارت به ظهور پیامبر آخرالزمان.
همانطور که خدا در قرآن کریم از زبان حضرت مسیح می فرماید: وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ؛ من فرستاده خدا به سوی شمایم در حالی كه كتاب آسمانی قبل از خود یعنی تورات را تصدیق دارم و به آمدن رسولی بعد از خودم كه نامش احمد است بشارت میدهم (سوره صف، آیه 6)
بعد از حضرت مسیح تقریبا بیش از 500 سال گذشت تا اینکه رسول خدا مبعوث شدند. سالهای اوّلیه بعثت پر از سختی و دشواری بود تا اینکه موفّق شدند یک پایگاه اسلامی نسبتا قوی در مدینه تشکیل بدهند. ده سال از هجرت پیامبر از مکه به مدینه می گذشت که رسول خدا برای اوّلین بار، مسیحیان نجران را به پذیرفتن آخرین دین و کامل ترین دین خدا دعوت کرد. اگر چنانچه انجیل تحریف نشده بود، قطعاً مسیحیان آن زمان بهتر می توانستند راه راست رو پیدا کنند. قطعاً زودتر از اینها به حضرت رسول گرویده و ایمان می آوردند. امّا پیامبر مجبور شدند برای اثبات حقّانیت خود، با آنها مباهله کند، این مباهله انجام نشد، به این دلیل که مسیحیان با دیدن رسول خدا که با عزیزترین افراد خانواده اش آمده، پا پس کشیده و شهادت به حقّانیت او دادند. پس اهلبیت رسول خدا در اوّلین دیدار و ارتباطی که با مسیحیان داشتند، موجب هدایت آنها شدند. شاید این تقدیر الهی است که اهلبیت پیامبر همواره چراغ راه هدایت و سفینه نجات (منجی) انسانها باشند.
رحلت آخرین پیامبر صلی الله علیه وآله
همه باهم به سما دست دعابازکنید - خون فشانید زچشم وبه خدارازکنید
مهر غم نقش به بال و پرتان می گردد - مرگ دورسرپیغمبرتان میگردد
پیک غم ا ز حر م خو ا جه ا سر ا آ ید - خبر ا ز فا جعه محشر کبر ا آ ید
کا ر و ا ن ا جل ا ز جا نب صحر ا آ ید - نگذ ا ر ید كه د رِ خا نه زهرا آید
رحلت آخرین پیامبر خدا، بی تردید از بزرگترین مصایب روزگار هست. از این باب که پایانی بر ارتباط وحیانی خدا با انسانها و ابتدایی بر مصایب اهلبیت ایشان است. مصایب اهلبیت هر کدام کتابی است مفصّل، یکی از آنها غربت امام حسن علیه السلام است. کریم اهلبیت که مورّخان نوشته اند هیچ مستمند و فقیری از ایشان سوالی نکرد مگر اینکه مشمول فیض و کرامت ایشان شد، حتّی بیش از آنچه خواسته بود. غربت از این بیشتر نمی شود؛ حضرت که رسول خدا رو درک کرده و شاهد زحمات و تلاش های ایشان برای عاقبت به خیر کردن امّتش بودند، حالا شاهد روی کار آمدن یک عدّه آدم سودجو هستند که راه امّت را کج کرده و به بیراهه می برند. آن هم در شرایطی که سکوت و صلح تنها راه چاره است. این قطعاً یکی از بدترین دوران زندگی اهلبیت پیامبر علیهم السلام بوده است. در نهایت هم غریبانه از دست کسی زهر نوشیدند که قاعدتا باید محرم رازهای ایشان باشد، باید همسر و همدم و هم غم و هم غصّه ایشان باشد، امّا به وعده ای ناچیز امام و مولای خودش را به شهادت رسانید.
خیره مانده چشم هایت سوی در - داغ آن کوچه هنوزت برجگر
تا زمانی که به دنیا زیستی - دیگر از آن کوچه ننمودی گذر
این مظلومیت همچنان در طول تاریخ با امام مجتبی علیه السلام همراه هست، قبری بی نام و نشان، بدون گنبد و ضریح در مدینه (درست مثل زمان حیات ایشان) و از آن بدتر، همنشینی با کسانی که از اسلام فقط خم و راست شدن رو به قبله و خواندن قرآن بدون تدبّر رو فهمیدند، آنها که خود را مسلمان می دانند در حالی که سنّی هم نیستند، از مذهبی ساختگی و پایه ریزی شده با ستونهای اغوا و زر و زور پیروی می کنند.
پیغمبری که دید ستم های بی شمار
پیغمبری که دیدستم های بی شمار - از کس نخواست اجررسالت به روزگار
چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع - تا هدیه ای دهند به زهرای داغدار
گو یا ند ا شت شهر مد ینه درخت و گل - کآن را کنند در قدم فاطمه نثار
بر دوش بار هیزمشان جای دسته گل - رنگ شرارت از رخشان بود آشکار
با بی که بو د ز ا ئر آ ن سید ر سل - آ تش ز د ند عا قبت آن قوم نا به کار
برروی دست وسینه آن بضعة الرسول - تقدیم شد سه لوحه به عنوان افتخار
سیلی و تا ز یا نه و ضرب غلا ف تیغ - ای دل بگیر آتش و ای دیده خون ببار
آید صد ا ی فا طمه ازپشت دربگوش - تا صبح روزحشرمباد این صدا خموش
پیامبرصلى الله علیه وآله فرمان داد: كاغذى بیاورید كه رهنماى مكتوبى برایتان بگذارم تا پس از من گمراه نشوید. معلوم بود كه پیامبرصلى الله علیه وآله در چه موردى مىخواهد سند بگذارد. عمر ممانعت كرد و كاش فقط ممانعت مىكرد! فریاد زد: ان الرَّجُلَ لَیهْجُر و حَسبنا كِتابُ اللَّه (صحیح بخارى). این مرد هذیان مىگوید كتاب خدا براى ما كافى است. پیامبرصلى الله علیه وآله را مىگفت! این نسبت را به كسى مىداد كه وحى مطلق بود. خدا درباره ى او تصریح كرده بود كه ما ینطِقُ عن الهوى إن هو الّا وحى یوحى»؛ پیامبرصلى الله علیه وآله جز به زبان وحى سخن نمىگوید. جز به دستور خدا حرف نمىزند و جز حرف خدا را منتقل نمىكند. پیامبرصلى الله علیه وآله با شنیدن این حرف دلش شكست و اشك در چشمانش نشست؛ ولى ماجرا را پى نگرفت. پنجهى انكارى كه مىتواند حنجرهى وحى را بفشارد، كاغذ را بهتر مىتواند مچاله كند؛ چنانچه بعداً هم نشان داد كه مىتواند. در كوچههاى بنىهاشم، جلو مادر سادات را گرفت. سند فدك را به من رد كن! این كاغذ چیست؟ آن را به من بده!... نمىگویم كاغذ را چطور گرفت و مچاله كرد. همین قدر بگویم:
چون غبار كوچه بنشست برزمین - حق تعالى دیدوجبریل امین
بر رخ مِىْ یك نشا ن پنجه بو د - ا ز د ل سا قى ا ثر با قى نبود
آمد ا ز كو چه برون زهرا ولى - زیر لب با هر قد م مىگفت على
با سرچادر به چشمش مىكشید - از كناردیده اش خون مىچكید
تا قدم د ر خا نه ى حیدر نهاد - زینب او را دید و زد از غصّه داد
چا د ر ت ما د ر چر ا خا كى شده - پنجه بر روى تو حكاكى شده
ازچه رومادرچنین غم دیده اى - روى خود ازمن چراپوشیده اى؟
(منبع: گریزهای مداحی،محمد هادی میهن دوست،ص34.)
رو در جنان چو خاتم پیغمبران گذاشت
رودرجنان چوخاتم پیغمبران گذاشت - داغی گران به سینه اهل جهان گذاشت
او بُد همای قدسی و عالم بر او قفس - بگشود بال و روی برآن آشیان گذاشت
در راه سر بلندی دین و رضای حق - کوشید تا که بر سر این کار جان گذاشت
راحت بشد از شماتت و آزاردشمنان - رفت وغمش به سینه عالم نشان گذاشت
رفت ا ز میا ن ا مت و د ر بین مسلمین - از خود به یادگار دو شیءگران گذاشت
هست آن دوشیءعترت وقرآن که امتش - نه حداین شناخت ونه حرمت برآن گذاشت
او د ر گذ شت و فا طمه ی د ل شکسته را - تنها میا ن ا مت نا مهر با ن گذاشت
زهر ا مگرنبو د ز عتر ت که خصم دون - بس دردوداغ بردل آن نوجوان گذاشت
شیر خد ا ا ما م ز ما ن بو د و فا طمه - جان را به راه حفظ امام زمان گذاشت
سلمان می گه: ندیدم یه بار پیغمبر حسین و ببینه و گریه نكنه،می گه تو اوج شادی داشت لبخند می زد،صورتش پر از شور و شعف و شادی بود تا نگا ش به حسینش می افتاد، اشك از كوشه چشمش جاری می شد،پیغمبر بالای منبر داره خطبه می خونه،پیغمبری كه اجازه نداد حسین و از روی سینش جدا كنند،اون پیغمبری كه دم آخر هی زیر گلوشو بوسه زد،پیغمبری كه همه وجودش پر شده از عشق حسین،پیغمبری كه گفت: حسین منی و انا من حسین، اون پیغمبری كه حسین جاش رو دوشش بود،بالا منبر داشت خطبه می خوند،یه مرتبه دیدند،نگاه پیغمبر چرخید به طرف در مسجد،شوق و شور تو چهره پیغمبر نمایان شد،دیدند بغلش و وا كرد همه دیدند حسین داره می دوه،می خواد بیاد تو بغل پیغمبر،قرار بگیره،حواسش تو صورت پیغمبره،پاش گرفت به حصیر كنار ستون مسجد، جلو پیغمبر باصورت افتاد رو زمین،پیغمبر خطبشو قطع كرد،سراسیمه از بالا منبر امد پایین، رو زمین نشت، لباسای حسین رو درآورد، هی بوسه می زنه، عزیزم طوریت نشد بابا،جایی از بدنت درد نگرفت، جایت زخم نشد، گفتند: یا رسول الله ما حسین و بلند می كردیم ، شما خطبه تونو ادامه می دادید،پیغمبر فرمود خاموش، وقتی حسینم رو زمین افتاد، دیدم عرش خدا به لرزه افتاد،آسمونیا می گن یا رسول الله پاشو،آسمونیها طاقت ندارن حسین زمین بیفته،جان....رحمت خدا به این نالت، روضه پیغمبر و می خوای بشنوی من روضه پیغمبر و اینجور بلدم، جور دیگه ای بلد نیستم،من میگم روضه پیغمبر این دو بیته
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت - نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیر گون گردید - عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
به امر حق به دارالملک هستی
به امر حق به دارالملک هستی - محمدکرد دانشگاه تاسیس
علی داماد خود استاد کل را - درآنجا نصب کرد از بهر تدریس
بود برنامه اش تبیان قرآن - بر این استاد واین برنامه تقدیس
اگر خواهی شوی انسان کامل - به دانشگاه احمد نام بنویس
پیامبر(ص) با شروع بعثتش دانشگاه انسان ساز خود را تاسیس کرد. زحمات زیادی کشید وخون دل های فراوانی خورد تا این دانشگاه رونق گرفت. اساتید دانشگاه را نسل در نسل معرفی کردوفرمود از شما اجری نمی خواهم، مگرمودت و دوستی و احترام به اساتید دانشگاه. اما بعد رسول الله، شاگردان منافق، کینه ها حسادت ها وعقده های خود را نمایان کردند. دور این دانشگاه را محاصره کردند. هیزم آوردند و در دانشگاه راآتش زدند و احترام اساتید خود را با سیلی و تازیانه وغلاف شمشیر به جای آوردند. دانشگاه به حالت نیمه تعطیل در آمد. نسل در نسل همین احترام ها رابا اساتید دیگر دانشگاه هم به جای آوردند . بعضی را مسموم، بعضی راشهید وبعضی را در زندان اسیر کردند.کاری کردند که الان اکثر مردم از فیض دیدار امام و مرادو استاد خویش محروم هستند وفقط عده ای محدود از شاگردان خصوصی سعادت دیدار با او را دارند .«اللهم العن امّة اسست اساس الظلم والجور علیکم اهل البیت».
لعنت حق باد برآن قوم پست - کز عداوت عهد وپیمان راشکست
رخنه د ر کار رسالت کرده اند - با ستم غصب خلافت کرده اند
پس گرفتند از شما این اصل را - پاره کردند رشته های وصل را
لعن حق برآن گروهی کز ستم - بهر قتلت کرده قامت را علم
اسب هاشان را به زین آراستند - بهر ذبح تو ز جا بر خواستند
آن یکی می زد تو را تیر خدنگ - دیگری می زد تو را ظلمانه سنگ
آن یکی با نیز ه می شد حمله و ر - تیغ ز هر آ لو د در دست دگر
از سنان و خنجرو شمشیر تیز - جملگی بودند با تو در ستیز
مدینه شهر ناله های رسول
مدینه شهرناله های رسول - شهرلاله های سرسبز بتول
تو بهشتی و لی بها ر ت كو - ا ی قر ا ر همه قرارت كو
شكو ه بر د ر گه خد ا داری - نا له و ا محمد ا داری
شهراحمدكجاست احمدتو - ازچه خاموش شدمحمدتو
آسما نها همه خراب شوید - كوهها در شراره آب شوید
ناله ها ، آ ه ا ز جگر خیز ید - اختران بر زمین فرو ریزید
لحظه هامحشری عظیم شُدید - امت مصطفی یتیم شُدید
ای جها ن وجود هستت رفت - خاتم الانبیاء زدستت رفت
گرد غم بر رُ خ فلك بنشست - پشت شیر خد ا ی را بشكست
گرد غربت مدینه را به سر است - از مدینه علی غریب تر است
دیگه كسی رو نداره علی،یه پیغمبر بود حامی علی بود،دیگه یه مدینه می مونه، یه زهرا و علی،اونم زهرایی كه از رنگ و روش پیداست دیگه نمی دونه.
او كه بار بلای امت برد - او كه پا بر نجات خلق فشرد
نزدمردم دوتاودیعه سپرد
جگرش را زطعنه چنگ زدند - بر جبینش زكینه سنگ زدند
بر قدم ها ش خا ر افشاندند - كاذبش گفته ساحرش خواندند
بارهاجان خویش داد ازدست - تا كه گردد بشرخدای پرست
چقدرپیغمبروشكنجه وآزاردادند،چقدربرای این مردم خون دل خورد،
وقت ر فتن نخو ا ست ا ز ا مت - ا جرٌ اِ لّا مو دّ ت عتر ت
استاد ما قشنگ می گفت:می فرمود مودت با محبت فرق می كنه،مودت یه درجه بالاتر از محبته، این همه پیغمبر به مودت ذوی القربی تاکید كرد. لحظه های آخر امیرالمؤمنین علیه السلام با سختی زیر بغل های پیغمبر و گرفت،اُورد تو مسجد،اشاره كرد،تأكید كرد بر مودت،محبت یعنی اینكه اگه كسی رو دوست داشته باشی می تونی تو دلت نگه داری بهش نگی، اما مودت یعنی كسی رو كه دوست داری بهش ابراز كنی،مودت یعنی ،علاقه خودتو بهش نشون بدی، این مردم دارن آماده می شن ،محبت خودشونو به زهرا نشون بدن،اما رسم مدینه ایها فرق داره، آخ بمیرم.سالی یه شب می خوای برا ی پیغمبر گریه كنی ، پیغمبری كه رحمت للعالمینه ، سنگ تموم باید بذاری،
وقت رفتن نخواست از امت - اجرٌ اِلّا مودّت عترت
بود روی زمین جنازه او
خیلی این حرف سنگینه،گفت:علی جان،تا بدن منو غسل ندادی، تا بدن منو خودت كفن نكردی،تا با دستای خودت منو تو خاك نگذاشتی،از كنار من تكون نخور،یعنی علی اگه منو رها كنی ،این مردم سراغ من نمیان،مردم اسیر دنیاشونن،وای وای از این مدینه
بود روی زمین جنازه او - كه شكستند ، عهد تازه ی او
منكر آیه شریفه شدند - بانی فتنه ی سقیفه شدند
چیره شد دست ظلم بر مظلوم - غصب شد حق چهارده معصوم
همه اهلبیت حقشون توی این یه بیت غصب شده
از سقیفه ستم به مولا رفت - آتش از بیت وحی بالا رفت
زخم شمشیر بر سر حیدر - گشت اجر رسالت دیگر
حمله بر حجت خدا كردند - فرق او را زهم دوتا كردند
بعد قتل علی امام حسن - گشت همچون علی غریب وطن
ریخت یك آسمان بلا به سرش - خون شد از غیر و آشنا جگرش
آسمان بس كه خون به جامش ریخت - جگرش خون شدوزكامش ریخت
روز تشییع در بر یاران - پیكرش شد به تیر گلباران
بارش تیر و پیكر یار كجا - یاس زهرا و نیش خار كجا
آل هاشم اگر كه خون جگرید - این خبر را به خواهرش نبرید
سوز زخم درون بس است - دیدن طشت خون بس است
یوسف فاطمه حسین عزیز - این قدر اشك از دو دیده نریز
مجتبی هم به غربت توگریست - اما هیچ روزی به سان روزتونیست
حسین
ای تشنه لب حسین
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
ز هر ا به خا نه و ملک ا لمو ت پشت د ر - ظاهرشده زمرگ به بابش نبی اثر
ملك الموت ازبهرقبض روح شریف پیامبر پشت در ایستاده اذن ورود میخواهد
از هیچ کس نکرده طلب اذ ن و ا ی عجب - بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه - در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم ا و به سو ی ا جل چشم دیگرش - محو نگاه آخر خود بود بر پدر
اشک حسن چکید ه به رخسار مصطفی - روی حسین نهاده به قلب پیام بر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار - بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن - از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه - گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
شیخ صدوق (ره) در كتاب نصوص از حبش بن معتمر از أبى ذر غفارى حدیث كند كه گفت: وارد شدم بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در همان مرضى كه بوسیله آن از دنیا رحلت فرمود، پس به من فرمود: اى ابا ذر دخترم فاطمه را نزد من آر، ابو ذر گوید: برخاستم و نزد فاطمه آمده عرض كردم: اى بانوى زنان پدرت رسول خدا اجابت فرما. حضرت لباس خود را پوشید و بیرون آمد تا بر آن حضرت وارد شد، چون رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله را (در آن حال) دید خود را به روى او انداخت و گریست، از گریه او پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله نیز گریست و فاطمه را به خویش چسباند و فرمود: اى فاطمه پدرت به فدایت گریه مكن زیرا تو اولین كسى هستى كه در حالى كه به تو ستم شده و حقّت غصب شده و به ناحق گرفته شده به من ملحق شوى، و به همین زودى كینهها و عداوتهاى نفاق آشكار گردد، و جامه دین را در بر گیرد، پس تو اولین كسى هستى كه نزد حوض (كوثر) بر من وارد شوى، عرض كرد: اى پدر كجا ملاقاتت كنم؟ فرمود: نزد حوض كوثر، و من شیعیان و دوستانت را سیراب كنم و دشمنانت و كسانى كه تو را به غضب درآوردهاند از حوض دور كنم، عرض كرد: اى رسول خدا اگر نزد حوض ملاقاتت نكردم (كجا دیدارت كنم)؟ فرمود: نزد میزان. عرض كرد: اگر نزد میزان ملاقاتت نكردم؟ فرمود: نزد صراط (ملاقاتم كنى) و من به خدا عرض كنم: پروردگارا شیعه على را (از آتش و عذاب) سالم نگهدار ابو ذر گفت: دل زهرا (از این كلام) آرام شد، سپس رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به من توجه فرموده گفت: اى ابا ذر این (فاطمه) پاره تن من است هر كه او را بیازارد مرا آزرده، هر آینه او بانوى زنان عالمیان است، و شوهرش سید اوصیاء است، و دو فرزندش آقایان اهل بهشتند، و همانا آن دو امام و پیشوایند چه آنكه قیام كنند و چه آنكه در خانه بنشینند، و پدرشان از آن دو بهتر است؛ و به زودى خداوند از صلب حسین نه نفر پیشوایان و امامان امین و معصوم كه به عدل قیام كنند بیرون آورد، و از ما است مهدى این امّت، ابو ذر گفت: عرض كردم: اى رسول خدا! امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقیبان بنى اسرائیل. (بنی اسرائیل 12طائفه بودند) (الإنصاف فى النص على الأئمة (ع) ترجمه رسولى محلاتى ص: 206و207)
دخترم روشنی چشم تَـرَم زهرا جان
دخترم روشنی چشم تَـرَم زهرا جان - پیشتر آی و ببین بیشترم زهرا جان
سفرمرگ به پیش آمده وبایدرفت - زین جهان روبه جهان دگرم زهراجان
جان سپا ر م من و ا ز فتنه ا یا م ترا - بخداوند جهان می سپرم زهرا جان
دخترم اینهمه درماتم من گریه مکن - آتش ازاشک مزن برجگرم زهراجان
بعد من عمر توکم باشد و از عترت من - زود ترازهمه آئی به بـرم زهـرا جان
ناگزیرم که دراین امت بی مهرتورا - می گذارم من وخود می گذرم زهراجان
خاتم الانبیاء رسول خدا
خاتم الانبیاء رسول خدا - كه جهانش هزار باد فدا
كرد ا علا م بر سر منبر - به خلا ئق ز ا صغر و ا كبر
كه من ای مسلمین نیك خصال - دیدم آزارها به بیست وسه سال
كرده ام روز و شب حمایت تان - سنگ خوردم پی هدایت تان
ساحرم خو ا ند ه ا ید و جادوگر - بر سرم ریختید خاكستر
گا ه كرد ید سنگبا ر ا نم - گه شكستید دُ ر د ند ا نم
مثل من ا ز منا فق و كفّا ر - هیچ پیغمبری ند ید آزار
حال من می روم ازاین دنیا - اجرومزدی نخواستم زشما
دوامانت مراست بین شما - طاعت ازاین دو هست،دَین شما
پیغمبر وقتی كه از مسیر همیشه گیش می رفت ، هر روز یه یهودی خاكستر رو سرش می ریخت،یه روز داره می ره، دید رفیق هر روزه نیست،در خونش و زد،خانم خونه در و باز كرد تعجب كرد، شما! اینجا چی می خواید!پیغمبر متبسم بود،فرمود دیدم رفیق هر روزم نیومده،خاكستر رو سرم نریخته،گفتم یا مریضه برم عیادتش ،یا سفره،اگر مشكلی داره،من برا خانوادش مشكل و حل كنم، گفت آقا صبر كن ،آمد پیش شوهرش گفت بلند شو ببین كی امده،همون كه هر روز خاكستر رو سرش می ریختی،آی چهل و هشتم،اینها دو ماه برای پاره های تن پیغمبر گریه كردند، دو ماه نه یه عمر،ایناه خدا بچه كه بهشون می ده ، می گردند،تو اسمای بچه های پیغمبر، ببینند كدوم اسمو بگذارم. طرف به خود اُمد، حالا چه كنم،زنه گفت بذار بیا بالینت، بسه دیگه ،پیغمبر با لبخند اُمد، یا رسول الله بالین منم میای،میشه نیاد، ما هر گناهی كه كردیم ، خاكستر به آینه قرآن كه نریختیم،لبخند زد،رفیق دیدم امروز نیومدی دلم هواتو كرد،گفتم یا مریضی یا سفر رفتی، یهودیه یه نگاه كرد،گفت: اشهدان لا اله الا الله،و انك رسول الله، سرش تو دامن پیغمبر بود جون داد، ببین چه جوری خدا یه نفرو مفتی می آمرزه،تو دامن پیغمبر، جون داد، رفت بهشت،كار پیغمبر اینه، كار حجتشم همینه، اون مرد زیدی مذهب بود چهار تا پسر داشت شیعه اثی عشری،داوزده امامی، یه روز گفت: اگه شما راست می گید امام زمانی دارید:بیاد منو شفا بده،منم بشم دوازده امامی، یه دل شب داد زد،بچه ها بیاید،سید شما، مولاتون،آقاتون، بچه ها آمدند،چی شده بابا، بخدا آقاتون اُمد،منو شفا داد گفت حرف این بچه ها تو گوش كن،آقا جان شما به یه چشم به هم زدن آدم درست می كنید،من یه عمر دارم میام،یه بار یه نگاه كن،دو سه روز دیگه این سیاهی هارو جمع می كنند،یابن الحسن از نو مسلمانم كن،بیا بالینم،بگم اشهدانك حجةالله،
كرده ام روز و شب حمایت تان - سنگ خوردم پی هدایت تان
اُحد وقتی فاطمه سلام الله علیها رسید دید داره، از لب مبارك بابا خون می ریزه، حسیر آتش زد، با خاكستر حسیر زخم بابا رو التیام بخشید،جلو خون ریزی رو گرفت،وقتی پیغمبر رو سنگباران می كردند، خدیجه سلام الله علیها می اُمد ، جلوی سنگ ها ، سپر بلای پیغمبر می شد،سنگ ها رو به جان می خرید، یعنی زهرا جان، زینب جان،یاد بگیرید.
ساحرم خوانده اید و جادوگر - بر سرم ریختید خاكستر
گاه كرد ید سنگبا ر ا نم - گه شكستید دُ ر د ند ا نم
مثل من ا ز منا فق و كفّا ر - هیچ پیغمبری ند ید آ ز ا ر
حال چون می روم ازاین دنیا - اجرومزدی نخواستم زشما
جز كه با عترتم مودت تان - حرمت و طا عت و محبت تان
دوامانت مراست بین شما - طاعت ازاین دوهست،دین شما
این دو ا ز ا مر د ا و ر منا ن - یكی عترت بود، یكی قرآن
این دوباهم چواین دوانگشتند - تا ابدمتصل به یك مشتند
كافر است آن كسی كه در اقرار - یكی ازاین دوراكند انكار
چون پیمبر زدار دنیا رفت - روح او در بهشت اعلی رفت
جمـع گشتند امـت اسـلام - تا به زهرا د هند یک انعـام
رو سوی بیت کبریا کردند - جـای گل، بار هیزم آوردند
گلشان شعله های آذر بود - حـرمتِ دختـرِ پیمبر بـود
دختر وحی را به خانه زدند - بـر تـن وحی تازیانه زدند
اولین اجر مصطفی این بود - حمله بربیت آل یاسین بود
اجر د و م نصیب مو لا شد - کُشتـه در صبحِ شامِ احیا شد
آنکه عمری چوشمع میشدآب - رُخش ازخون سرگرفت خضاب
فـرق بشْکسته و دل صد چاک - مثل زهرا شبانه رفت به خاک
اجـر سـوم رسیـد بـر حسنش - تیرباران شد از جفا بـدنش
اجر چا ر م بد شت کر ببلا - بر حسینش رسید و آ ل عبا
از این جا رو می خوام از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها بخونم. دیگه امروز جون به لب زهرا سلام الله علیها رسید، بالین بابا،دیگه داشت،دق می كرد،خدانكه یه خانم باردار براش مصائب سنگین پیش بیاد،اینقدر این ماه صفر زهرا سلام الله علیها بالین پیغمبر گریه كرده،اینقدر بالین بابا ناله زده و اشك ریخته،یا بقیة الله، یه وقت دید یكی در زد، اَمد پشت در ، تو كی هستی،عرضه داشت یه عرب هستم،اُمدم دیدن پیغمبر،فرمود حال بابام وخیمه،امروز ملاقاتی نداریم،رفت،ساعتی دیگه دق الباب، همون پیرمرد،خانم اجازه بدید، بیام بالین پیغمبر، فرمود تو رو خدا برو،بابام هیچ حالش خوب نیست داره به خودش می پیچه،بار سوم كه آمد،پیغمبر فاطمه رو صدا زد،دخترم این ملكوت موته، از احدی اجازه نمی گیره، از تو اجازه می گیره،فاطمه جان برات حرمت قائله،چی شد ، من دارم مدح می گم،آخ یه عده ریختند در خانه، یا بقیة الله، تو خودت دیگه هرچی روضه بلدی بخون.
ملكوت الموت مزن شعله به زخم جگرم - وای من گر تو مدارا نكنی با پدرم
سئوال ، آیا سكینه هم بالای گودی از این حرفا زده یا نه.
ختم رسل امشب بار سفر بسته
ختم رسل ا مشب با ر سفر بسته - از ما تمش گر یا ن ز هر ا ی دلخسته
از رحلت بابا زهراسیه پوش است - آن اسوه ی تقوا از گریه مدهوش است
امشب فلک ا ز د ل شو ر و نو ا دارد - خیل ملک برسر دست عز ا دارد
شب رحلت جانگداز رسول خدا است ، شب شهادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی ، عاشقان مدینه دلها را روانه مدینه منوره کنیم ، یا رسول الله اگر چه این عاشقان مدینه نیستند اما به یاد شما در این جا اقامه عزا گرفتند . میان بستر قلب عالم خلقت افتاده ،اطراف بستر عزیزانش نشسته اند . (پدر چراغ خانه است) پیغمبر گاهی از هوش می رود گاهی به هوش می آید ، علی گریه می کند ، فاطمه گریه می کند ، وقتی پیغمبر اشکهای چشم دخترش فاطمه را دید فرمود : گریه نکن دخترم اوّل کسی که به من ملحق می شود تویی بابا . امّا کربلا ،روز عاشورا وقتی میوه ی دلش حسین به میدان می رفت دید سکینه نار دانه اشک می ریزد ابی عبد الله از ذوالجناح پیاده شد صدا زد دخترم با اشکهای چشمت قلبم آتش مزن همه بگوئیم حسین ...
پیغمبر اكرم ز عالم دیده بسته
پیغمبراكرم زعالم دیده بسته - زهراوحیدرگشته امشب زاروخسته
على خو رد خو ن جگر - زهرا كند پدر پدر - بقیه الله ، بقه الله
روز عزاى رحمة للعالمین است - آغاز غربت امیرالمؤمنین است
شام عزاى رحمة للعالمین است - آغاز غربت امیرالمؤمنین است
على خورد خون جگر - زهرا كند پدر پدر - بقیه الله ، بقه الله
درمرگ پیغمبر بو د خون قلب آ لش - بانگ اذان دیگرنیایدازبلالش
على خو رد خو ن جگر - ز هر ا كند پد ر پد ر - بقیه الله ، بقیه الله
ماتم گرفت حال و هوای مدینه را
ماتم گرفت حا ل و هو ا ی مد ینه را - پوشید کعبه رخت عزای مدینه را
خاکم بسر که دست اجل تیشه بر گرفت - وزپا فکند نخل رسای مدینه را
رکن علی شکست ز فقد ا ن مصطفی - در بر گرفت خاک صفای مدینه را
آدم گریست تاکه ملائک بروی دست - بردندسوی سدره همای مدینه را
روزهای آخر عمر مبارک پیغمبر بود فرمود : بلال مردم خبر کن بیایند مسجد ،بلال فریاد زد مردم بیائید پیغمر می خواهد وداع کند امروز ، مردم آمدند مسجد، یک وقت دیدند زیر بغلها پیغمبرگرفتند وارد شد در حالیکه رنگ صورت حضرت پریده ،بالای منبر رفت ، شروع به صحبت کرد در بین سخنانش فرمود : مردم هر کسی حقی بر من دارد بیایید قصاص کند دیدند یک مرد عربی ( سوادة بن قیس ) از میان جمعیت بلند شد . گفت : یا رسول الله از سفر طائف می آمدی مردم به استقبال شما آمدند من هم در میان جمعیت بودم عصا بدستت بود عصا را بلند کردی به مرکب بزنید به بدن من اصابت کرد حالا می خواهم قصاص کنم . فرمود : بلال برو خانه فاطمه ، عصای مَمشوق مرا بیاور ، بلال از مسجد بیرون آمد در حالیکه فریاد می زد آی مردم پیغمبر شما ، خودش را در معرض قصاص قرار داده ، کسی تو خانه نماند . بلال آمد د رخانه زهرا ، بابایت پیغمبر عصای ممشوق می خواهد . قضیه را بلال شرح داد صدای ناله زهرا بلند شد بلال به فرزندانم حسن و حسین بگو نزد آن مرد بروند تا قصاص شوند بلال عصا را آورد خدمت پیغمبر ، مردم دارند گریه می کنند ، عصا را پیغمبر به مرد عرب داد . گفت : یا رسول الله وقتی عصا به بدن من اصابت کرد بدن من برهنه بود شما هم باید بدنتان را برهنه کنید حضرت وضع قصاص ( شکم مبارک ) را برهنه کرد . یک وقت دیدند سواده آمد گفت یا رسول الله خیلی وقتها دنبال بهانه می گشتم بدن مبارک شما را ببوسم خم شد بدن مطهر پیغمبر را بوسه داد پیغمبر در حقش دعا کرد. یا رسول الله ، کربلا هم زینب خم شد لبها را گذاشت بر آن رگهای بریده ...(شمس الدین ، مهدوی ، در عزای مظلومان ،شفق ، قم ،ص 21-22 . دشتی ، محمِّد ، فرهنگ سخنان فاطمه،ص 48)
مدینه، چه کردی رسول خدا را
مد ینه ، چه کر د ی ر سو ل خدا را - گرفتی ز ما خا تم الانبیا را
چه بیدادگربود،این چرخگردون - که خاک یتیمی،به سرریخت مارا
د ر یغا که روح د عا ، ر فت د ر خاک - گرفتند از ما روان دعا را
به سوگ محمّد ، بگریید ، یاران - که زهرا ببیند ، سرشک شما را
بیا ر ید گل برد ر بیت ز هر ا - که همد ر د با شید ، خیرالنسا را
ا لهی ا لهی که ا هـل مد یـنـه - نبینند ، تـنـها یـی مر تـضـا را
الهی نبینم که ز هـر ا به صحـرا - دهد آب با اشک خود نخلها را
مبا د ا که د ر بـیـت و حی ا لهی - بدون طها ر ت ، گذارید پا را
ببوسید،روی حسین وحسن را - تسلّا دهید این دو صاحبْ عزا را
خدا را چه شد، آن طبیب دو عالم - که آورد،برزخم جانها،دوا را
نه لب بر گلو ی حسینش نها د ه - نه بو سید ه لعل لب مجتبا را
سلامی نداده است، براهلبیتش - زیارت نکرده است، بیت الولا را
زنان مدینه، چو جان در بر خود - بگیرید، دخت رسول خدا را
مبا د ا مبا د ا ، گذ ا ر ید تنها - در این روزها، عصمت کبریا را
ز نا ن مدینه ، به جا ن پیمبر - بگو یید ا سر ا ر ا ین ما جرا را
چرا شعله از بیت زهرا بلند است - ببینید، آتش زدند آن سرا را
دریغا! دریغا! که درپشت آن در - شکستند،ارکان ارض و سما را
بیا یید ، د ر آ ستا ن و لا یت - که کشتند ، ر یحا نة المصطفا را
خطاکار ، آ ن بو د ، ا ی ا هل عالم - کز اوّل رها کرد، تیرخطا را
خدا ر ا د ر بیت تو حید و آتش؟ - یهودند این جانیان، یا نصارا؟
یهود و نصارا به پیغمبر خود - روا داشت کی این چنین ناروا را؟
کسی کو ز ند ، لطمه برروی زهرا - به قرآن که کفرش بود آشکارا
نه سهمی،زقرآن واسلام دارد - نه دیده است،یک لحظه رنگ حیارا
ندیده است، پیغمبری، جز محمّد - ز امّت،چنین ظلم وجوروجفارا
شراری ، ز بیت ا لو لا ر فت با لا - که بگرفت در کام خود کربلا را
عدو ، آ تشی ز د به بیت ولایت - که بگرفت، تاحشر،دودش فضا را
ز ما م سخن ر ا نگهد ا ر «میثم» - که آتش زدی ، قلب اهل ولارا
حاج غلامرضا سازگار
دخترم روشنی چشم تَرَم زهرا جان
دختر م ر و شنی چشم تَرَ م زهرا جان - پیشتر آی و ببین بیشترم زهرا جان
سفرمرگ به پیش آمده و باید رفت - زین جهان رو به جهان دگرم زهرا جان
جا ن سپا ر م من و ا ز فتنه ا یا م ترا - بخداوند جهان می سپر م زهرا جان
دخـترم اینهمه درماتم من گریه مکن - آتش ازاشک مزن برجگرم زهراجان
بعد من عمر تو کم باشد و از عترت من - زودتر از همه آئی به برم زهرا جان
ناگزیرم که دراین امت بی مهرتو را - می گذارم من وخود میگذرم زهراجان
مدینه شهر رسالت محیط غمها بود
مدینه شهر رسا لت محیط غمها بود - بکوچه کوچه آ ن ناله بود و غوغا بود
حکایت از غم هجران مصطفی می کرد - قیامتی که به شهر مدینه بر پا بود
نَفَس نَفَس ز د نش بو د پیک رحلت ا و - که از وجود وی ، آثار ضعف پیدا بود
به خانه اشک عزا، در سقیفه طرح نفاق - به خانه شور غم ودرسقیفه شورا بود
بنا له ا مت ا سلا م ، جمع گشته و لی - میا ن جمع علی بو د ، آ نکه تنها بود
تما م بر سر یک حرف متفق گشتند - که آ ن گر فتن حق علی و ز هر ا بود
مدینه مدفن پیغمبر ماست
مدینه مدفن پیغمبر ماست - که خاکش سرمه چــشم تر ماست
مدینه مَهبط جبرئیل بوده است - مدینه مَرقد چار اختر ماست
مدینه سرفراز و سر بلند است - مدینه داغدار و دردمند است
ز دیوار و ز مین و کوچه ها یش - صدای ناله زهرا بلند اســت
بقیع دل خراش ما د ر اینجاست - قبور اولیای ما در اینجاست
درونش قبربی نام ونشانی است - که میگویند آنجا قبر زهراست
مدینه شهر ا یثا ر و ر شا د ت - مدینه مد فن زهر ا ی ا طهر
مدینه شهر ز یبا ی پیمبر - مد ینه مد فن ز هر ا ی ا طهر
مدینه گشته ای ازظلم واندوه - بـه مثل کربلا درروزعاشور
مدینه شهر خون،شهرقیامی - مدینه مدفن چندین امامی
مدینه کی شو د مهد ی بیا ید - بیا ید قبر ز هر ا را بیا بد
ز داغ من ببر رَخت عزا کن ای علی جان
زداغ من ببررَخت عزا کن ای علی جان - خدا حافظ برای من دعا کن ای علی جان
پس ا ز من زخم ها ی کینه سروامیکند بَهرت - بروخودرامهیای بلاکن ای علی جان
بــدستت میسپارم هستی خودراگل خود را - زجان ودل،غم اورادواکن ای علی جان
بگوآیدحسن تامن زنم بوسه به لبهایش - تو پاک اشک ازعذارمجتبی کن ای علی جان
نهدبرسینه ام تاسربگیرم بوسه ازحنجر - توعشقم راحسینم را صدا کن ای عــلی جان
برای ماندن نهضت پس ا زخون حسین من - تو زینب راسفیرکربلا کن ای علی جان
مقررگشته برتو صبروغربت،ورنه میگفتم - که اول میخ را ازدرجدا کن ای علی جان
منبع : باب الحرم
ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید
ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید - شمع سان ناله ز سوز جگر آغاز کنید
همه با هم به سَماء دست دعابازکنید - خون فشانید زچشم و به خدا راز کنید
مهر غم نقش به با ل و پرتان می گردد - مرگ دور سر پیغمبرتان می گردد
پیک غم ا ز حر م خو ا جه ا سر ی آ ید - خبر ا ز فا جعه محشر کبر ی آ ید
کا ر و ا نِ ا جل ا ز جا نب صحر ا آ ید - نگذ ا ر ید د ر خا نه ز هر ا آ ید
قا صد مرگ کجا ، کعبه مقصو د کجا - ملک ا لموت کجا ، خا نه معبو د کجا
اجل ایستاده هراسان به دربیت رسول - پشت درلحظه به لحظه طلبداذن دخول
لرزد ا ز ز مز مه یِ او دل زهرای بتول - فاطمه سوی پدر آمده محزون و ملول
كِای پدر پیکی غریب است تو را می خواند - کیست کزهرسخنش قلب مرا لرزاند
گفت د ر پا سخِ زهرا ، پدر، ای پاک سرشت - دست تقدیر برای تو غمِ تازه نوشت
پدرت می ر و د امروز به گلزار بهشت - آسمانْ کوه بلا ر ا به سر دوش تو هِشت
فلک امروز پُر ا ز نا له جبر ا ئیل است - این غریبی که بود پشت در عزرائیل است
این،نه آنست که ازکس طلبداذن دُخول - این اجل باشدوبربردن جانهاست عَجول
اذن ناکرده طلب ، جز به د ر بیت رسول - پاسداری کند ا ز حُرمت زهرای بتول
ای فدای تو و خون دل و اشک بَصرت - بازکن دَرکه شود خاک یتیمی به سرت
فا طمه برد به با با سر تسلیم فر و د - د رِ کاشانه به سو ی ملک الموت گشود
چون به دارالشرف وحی اجل یافت ورود - به ادب روی به پیغمبراسلام نمود
کی تنت جان جهان گر دهی اذنم، ز کرم - آمدم روح تو در جنت اعلی ببرم
گفت ای دوست کمی صبر و تحمل باید - که مرا پیک خداحضرت جبریل آید
رنگ ا ند و ه ز آ ئینه د ل بز د ا ید - غُصه ا ز سینه پر غُصه من بگشاید
جبرئیل آمد و گفت ای به فدایت گردم - باغ جنت را از بهر تو زینت کردم
گفت ای پیک خدا،حامل فیض ورحمت - سخنی گوکه زقلبم بِـرُبائی محنت
غم من نیست غم حو ر و قصو ر و جنت - چه کند روز جزا خالق من با امت
گفت جبرئیل که فرموده چنین معبودت - آنقدربرتوببخشم که کنم خوشنودت
ای به دوشت غم امت،همه دم درهمه حال - بُرده برشانه خودکوه غم ودردوملال
امت ا جر تو عطا کرد به قر آ ن و به آل - حُرمت هر دو کنار حَرمت شد پامال
کرده غصب فد ک و حق علی را بُردند - پهلوی فاطمه ا ت را ز لگد آزردند
برلب خلق هنوزاز غم توزمزمه بود - شعله هادرجگرواشک به چشم همه بود
شهر ا ز فتنه ا یا م پُر ا ز و ا همه بود - اولین اجر رسالت ، زدن فاطمه بود
گشت ا ز حق کُشی یِ امت بیدادگرت - کشتن محسن مظلوم تو اجر دگرت
با سر ا نگشت خزان سخت ورق برگردید - غنچه و لا له خونین تو پرپرگردید
سومین اجرتو زخم سرِحیدرگردید - به حَسن ازهمه کس،ظلم فزون ترگردید
بعد ا ز آ ن زهر که برنوردو عینت دادند - اجرهابودکه امت به حسینت دادند
گرگها بر بد ن یو سف تو چنگ زدند - بررُخ چرخ ، ز خونِ دل او، رنگ زدند
دست بگشوده به پیشانی او سنگ زدند - تهمت کفربه آل تو ، به نیرنگ زدند
شعر: استاد غلامرضا سازگار
باز هنگام غم و ناله و افغان آمد
با ز هنگا م غم و نا له و ا فغا ن آ مد - با ز ا ر كا ن فلك ز ا ر و پر یشا ن آمد
عرش وفرش وقلم وكرسی وجنات برین - زین عزاجمله سیه پوش وپریشان آمد
از غم رحلت آ ن پا د شه كو ن و مكان - جبرئیل ناله كنان زار و نواخوان آمد
آدم و نوح و سلیمان و شعیب و یعقوب - سر زنان از غم سرخیل رسولان آمد
خضرو الیاس وخلیل عیسی وموسی جلیل - سر كنان خاك عزاچاك گریبان آمد
مرتضی شال به گردن به عزا بادل ریش - سر زنان ناله كنان همچو یتیمان آمد
فاطمه موی پریشان شده ازمرگ پدر - گشت چون خاك زمین پیكربی جان آمد
حسن ازمرگ پیمبرشده لرزان چون بید - سر زنان ناله كنان زاروجگرخون آمد
زین ا لم چا ك گریبان شه بی غسل و كفن - بر سر جد كبارش به صد افغان آمد
شهربطحا شده بیت الحزن از بهررسول - خاك غم بر سر مرد و زن دوران آمد
با ر ا لها تو عز ا د ا ر ی ما ا ز كرمت - كن قبول چون به عزای شه خوبان آمد
با ر ا لها بر سا ن قا ئم د ین پو ر حسن - كه بسا فتنه و آ شو ب فر ا و ا ن آمد
مرحوم غلامرضا اصلاح پذیر
هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب
هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب - گریان، زغمی دیده عالم شده امشب
آهنگ سرشکم،که رسد برلب مژگان - با این دل سودازده همدم شده امشب
پا یا ن شب آ خر ما ه صفر ا ست ا ین - یا آ نکه ز نو ما ه محرّ م شده امشب
مهتاب ، رخ خویش نهان کرد زماتم - چون رحلت پیغمبر خاتم شده امشب
از د ا غ جگر سو ز نبی سید ا بر ا ر - نخل قد زهرا و علی خم شده امشب
شدکارفلک،خون جگرخوردن ازاین غم - گردون،زمحن بارخ درهم شده امشب
سیمای جهان ، غرقه یِ خون دل«یاسر» - در سوگ رسول اللّه اعظم شده امشب
محمود تاری «یاسر»
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
کم گریه کن که گر یه ا ما نت بر ید ه است - گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
حق داری ازغمش به سروسینه میزنی - چون مثل اوکسی به دو عالم ندیده است
در ر و ز آ خر ش چه شده این چنین نبی - جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند - اشکش برای هردو زغمها چکیده است
بر گو که مر تضی چه شنید ه کنا ر ا و - رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
اینجا همه بر ا ی شما گر یه می کنند - چون ا ز سقیفه بوی جسارت وزیده است
این ر و ز ها به پشت د ر خانه ات مرو - گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
جان حسین وجان حسن جان مرتضی - کم گریه کن که گریه امانت بریده است
سروده ی کمال مومنی
از سراپای مدینه گِل غم میریزد
از سراپای مدینه گِل غم میریزد - اشک از دیده ی غم بار حرم میریزد
از نگا ه نگر ا ن ، برق الم میریزد - خوب پیداست که باران ستم میریزد
سایه خنده ازاین گلکده کم کم برود - یا قراراست که پیغمبر اکرم برود؟
نور ا ز خند ه لب ها ی تَرَ ش می بارید - از گرفتاری امت به جزا میترسید
دربه در ، د ر پی ا ر شا د بشر میگردید - مثل اوهیچ رسولی غم واندوه ندید
دردلم شورعجیبی ست نمیدانم چیست - درگلوبغض عجیبی ست نمیدانم چیست
دخترت ز ا ر به سرمیز ند ا ی و ا ی دلم - در دلم غصه شرر میزند ای وای دلم
پد ر م حر ف سفر میز ند ا ی و ا ی دلم - حرف از داغ پسر میز ند ای وای دلم
دل بریدن ز تو بابا بخدا آسان نیست - بعد تو واسطه ی وحی خدا با ما کیست؟
این جوان کیست که ازدیدن رویش دردل - غصه داخل شده وخنده زلب شدزائل
گفت : با لحن غر یبا نه و لی چو ن سا ئل : - با ا جا ز ه بگذ ا ر ید بیا یم داخل
با ا د ب آ مد و د ر پیش پد ر ز ا نو زد - پرده از صورت پوشیده ی خود یک سو زد
مژده ای رحمت رحمان که سحرنزدیک است - ای رسول مدنی وقت سفرنزدیک است
شب بیچا ر گی نسل بشر نز د یک ا ست - به علی هم بر سا ن ر و ز خطر نزدیک است
پدر آ ما د ه ر فتن به سما و ا ت و لی - نگر ا ن است بر ا ی غم فر د ا ی علی
تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد - نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد
آ ه ا ز سینه ا فلا ک بر آ مد هیها ت - به علی فا طمه ر ا با ز ا ما نت میداد
این همه بی کسی ای وای سرم دردگرفت - دل سرشارغم شعله وَرم دردگرفت
اوزفردای حسین وحسنش داشت خبر - ازخزان گشتن باغ وچمنش داشت خبر
از به آ تش ز د ن یا سمنش د ا شت خبر - از غم حیدر خیبر شکنش داشت خبر
اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد - پر زد و دختر مظلومه ی او بر سر زد
ختم رسل امشب بار سفر بسته
ختم رسل ا مشب با ر سفر بسته - از ما تمش گر یا ن زهر ا ی د لخسته
از رحلت بابا زهراسیه پوش است - آن اسوه ی تقوا از گریه مدهوش است
امشب فلک ا ز د ل شو ر و نو ا دارد - خیل ملک بر سر دست عز ا دارد
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است - دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه - تاریک تر ز عرصه تاریک محشر است
گرد ملا ل بر رخ ا سلا م و مسلمین - اشک عز ا به د ید ه زهرای اطهر است
گفتم چه ر و ی داده که زهرا زند به سر - دیدم که روز،روزعزای پیمبر است
پا یا ن عمر سید و مو لا ی کا ئنا ت - آغاز دور غر بت ز هر ا و حید ر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر - اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیواربی کسی - چشم حسن به اشک دوچشم برادراست
ای د ل بیا و گریه ز ینب نظا ره کن - ما نند پیر هن جگر خو یش پا ره کن
ماتم جهانسوز خاتم النبیین است
ماتم جهانسوز خاتم النبیین است - یا كه آخرین روز صادر نخستین است
روزنوحه قرآن درمصیبت طاها است - روز ناله فرقان ازفراق یاسین است
خاطری نباشد شاد د ر قلمرو ایجاد - آه وناله وفریاد درمحیط تكوین است
كعبه راسزدامروزرونهد به ویرانی - زآنكه چشم زمزم راسیل اشك خونین است
صبح آ فر ینش ر ا شا م تا ر با ز آ مد - تیره اهل بینش را دیده جهان بین است
رایت شریعت ر ا نو بت نگونساری است - روزغربت اسلام روز وحشت دین است
شاهدحقیقت راهردوچشم حق بین خفت - آه بانوی كبری همچو شمع بالین است
هادی طریقت ر ا ز ند گی به سر آ مد - گمرهان ا مت ر ا سینه ها پر ا ز كین است
شاهبازوحدت را بندغم به گردن شد - كركس طبیعت را دست وپنجه رنگین است
شد همای فرخ فربسته بال و بی شهپر - عرصه جهان یكسر صیدگاه شاهین است
خا تم سلیمان ر ا ا هرمن به جا د و برد - مسند سلیما نی مركز شیا طین است
شب زغم نگیردخواب،چشم نرگس شاداب - لیك چشم هرخاری شب به خواب نوشین است
پشت آ سما ن شد خم ز یر با ر ا ین ما تم - چشم ا بر شد پر نم د ر مصیبت خا تم
رحلت رحمت للعالمین آمده
رحلت رحمت للعالمین آمده - ناله از قلب جبریل امین آمده
از ملایک همـه، آید این زمزمه - السلام علیک، یا رسول الله
آه و واویلتا محشر کبری شده - روز تنهایی حیدر و زهرا شده
حضرت فاطمه، دارد این زمزمه - السلام علیک، یا رسول الله
اهل عالم عزای خاتم الانبیاست - همه جاکربلای خاتم الانبیاست
زین بلای عظیم، گشته امت یتیم - السلام علیک، یا رسول الله
درسقیفه بپا فتنه دیگرشده - بعدختم رسل،ستم به حیدرشده
غربت حیدراست،جان پیغمبراست - السلام علیک، یا رسول الله
بر در خانه دختر ختم رسل - هیزم آورده اند عوض دسته گل
شد ز بیت خدا، دود آتش به پا - السلام علیک، یا رسول الله
یا محمّد بیا بلای دیگر ببین - خانه وحی را طعمه آذر ببین
گشته حقّت ادا،شده محسن فدا - السلام علیک، یا رسول الله
سوخته قلب علی مرتضی
سوخته قلب علی مرتضی - حضرت زهرا شد ه صا حب عزا
بر پـدر و بـر حسن و بر رضا - آجرک ا... بقیه ا...
پیکـر پـاک خاتم المرسلین - مانده میان حجره روی زمین
جـان محمّد شده خانه نشین - آجرک ا... بقیه ا...
خون شد ه ا ز غم جگر فاطمه - رفتـه ز دنیـا پـد ر فاطمه
رخت عزا شد به بر فاطمه - آجرک ا... بقیه ا...
گشته جهان بزم عزای حسن - جان دو عالم به فدای حسن
گریه کن ای دیده برای حسن - آجرک ا... بقیه ا...
غریب خانه دروطن کشته شد - بگـو امـام ممتحـن کشته شد
یوسف فاطمه حسن کشته شد - آجرک ا... بقیه ا...
شهرخراسان همه جامحشر است - برجگر شیعه غم دیگراست
قتـل جگـر پـاره پیغمبـر است - آجرک ا... بقیه ا...
فاطمه را خون چکد از هر دو عین - بیشتر ا ز همه برای حسین
داغ حسیــن است غـم عالمین - آجرک ا... بقیه ا...
در ماتم فراق پدر گریه میکنم
در ماتم فراق پدر گریه میکنم - همراه شمس و نجم و قمرگریه میکنم
شب ها و ر و ز ها ز غمش مویه میکنم - تا آخرین توان بصر گریه میکنم
خواب شبا نه ا زسر ز هر ا پریده است - مانند شمع تا به سحر گریه میکنم
داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر - با لحن جانگدازی اگر,گریه میکنم
پیغمبر طو ا یف ا هل بکا ء شد م - قد ر تـمـا م ا شـک بشر گـر یه میکنم
خشکداگرکه چشمه اشکم دوباره من - بادیده های سرخ جگرگریه میکنم
وحید قاسمی
ای جان من فدای تو یا ایّها الرسول
ای جان من فدای تو یا ایّها الرسول - حاتم بود گدای تو یا ایّها الرسول
صدمرده همچومن بخدازنده میشود - از لعلِ جان فزای تو یا ایّهاالرسول
در سر هو ا ی غیرِ تو ما ر ا ر و ا مباد - در سر بود هوای تو یا ایّها الرسول
سوگندمیخورم که توراتا به روزحشر - نشناخت جز خدای تو یا ایّها الرسول
خالق اراده کردوجهان راخوش آفرید - آن هم فقط برای تو یا ایّها الرسول
زهرا که جا نِ عا لم و آ د م فد ا ش باد - نالیده در عزای تو یا ایّها الرسول
شاعر : سیروس بداغی
پيغمبر اكرم ز عالم ديده بسته
غبار غم بر چهره عالم نشسته - پيغمبر اكرم ز عالم ديده بسته
علي خو ر د خو ن جگر - زهرا كند پدر پدر - الله اكبر الله اكبر
رفت ازجهان فاني آن ختم النبيين - بنگرسرش بردامن خير الوصيين
گشته علي ز ا ر و حز ين - زهرا يتيم و دلغمين - الله اكبر الله اكبر
شهر مدينه در فراقش غرق ماتم - اوضاع عالم در عزايش گشته درهم
گريان حسين و هم حسن - پيروجوان و مرد و زن - الله اكبر الله اكبر
زهراخوردبعد پدرسيلي ز عدوان - آتش بگيرد خانه اش ازظلم وطغيان
بر دختر پا ك نبي - كند ا ثر بي پد ر ي - الله اكبر الله اكبر
حق علي وفاطمه مغصوب گردد - دخت نبي گريان چنان يعقوب گردد
علي شود خا نه نشين - زهرا حزين و دلغمين - الله اكبر الله اكبر
گرددحسن بعد نبي مظلوم دوران - قلبش شود پرخون زظلم آل سفيان
در طشت ريزد از جفا - جگر بسط مصطفي - الله اكبر الله اكبر
بس نامه ها از كوفيان آيد به بطحا - گردد حسين سوي عراق آنكه مهيّا
گردد ز جور اشقيا - شهيد دشت كربلا - الله اكبر الله اكبر
بعد نبي برمسلمين جوروجفا شد - اي باقري ازمشركين بس ظلمها شد
اسير آن مستكبرين - گشته كنون مستضعفين - الله اكبر الله اكبر
دخت نبي امشب سه جا باشد عزادار
دخت نبي امشب سه جا باشدعزادار - ميگريدومينالد آن محزونه زار
گاهي همي گو يد پد ر - گاهي رضا گاهي پسر - الله اكبر الله اكبر
اندر مدينه بر سر قبر محمّد - يا بر سر قبر حسن آن سبط احمد
باچشم گريان مي رود - محزون ونالان مي رود - الله اكبر الله اكبر
اندرخراسان بر سرقبررضايش - گريان و نالان گشته است اندرعزايش
بر مشهد هشتم امام - باشد عزادار او مدام - الله اكبر الله اكبر
د ر كر بلا بهر شهيد ا ن و حسينش - برپا نما يد ا و عز ا و شور و شينش
نالد ز بهر اكبرش - عباس و عون و جعفرش - الله اكبر الله اكبر
در جبهه ها محز و ن بو د بهر شهيد ا ن - از بهر مفقو د ا لا ثر ها و اسيران
بنمايد او از مهتري - رزمندگان را رهبري - الله اكبر الله اكبر
يا فاطمه درياي خون اين سرزمين است - از ظلم بعثي لاله گون ايران زمين است
شد لاله گون دشت و دمن - بهر شهيدان وطن - الله اكبر الله اكبر
يا فا طمه گشته ا ست ايران غرقه د رخون - مستكبرين ا ين خا ك را كردندگلگون
شد باقري و مسلمين - آزرده از مستكبرين - الله اكبر الله اكبر
سروده شده درزمان جنگ تحميلي
اي مسلمين رفت از جهان پيغمبر ما
يا مصطفي كن يك نظر بر ملت ما - از غم رها كن بر طرف كن ذلّت ما
استاد دانشگاه دين و علم و دانش - كن يك نظر بر ما بده ايمان و بينش
فرما نر و ا ي ا ين جها ن آ فر ينش - با عزّ تت كن برطر ف ا ين ذلت ما
اي مسلمين ر فت ا ز جها ن پيغمبرما - آن مهر با نتر ا ز پد ر تاج سر ما
آن پيشو ا ي ا مت و آ ن ر هبر ما - جا ر ي شد ا شك غم ز چشم ملت ما
اي مسلمين رفت ازجهان آن شاه لولاك - آنكو بدي فرمانروابرجمله افلاك
سوي جنان بگشود پر زين عالم خاك - رفت از جهان آن رهگشاي عزّت ما
سبط پيمبرمجتبي با قلب پرخون - گشته روان سوي جنان باحال محزون
بهرش بريزاشك ازبصر چون رود جيحون - زائر شدن مرقدپاكش لذّت ما
اندرجنا ن زهرای ا طهر مو پريشان - گه نالد و گويد پدر گاهي رضا جان
گاهي بگويد يا حسين اي روح ريحان - برحال زهرا نوحه گرشدملّت ما
از ا ين مصيبت كن برادر آه و زاري - اي باقري بر فاطمه كن سوگواري
از دين و قرآن و وطن كن پاسداري - هم از خميني رهبر اين ملت ما
فاطمه ناله سر كرد رخت عزا به بر كرد
شد رحلت پيمبر ز هر ا بو د عز ا د ا ر - بر سر زنان ملائك با ديدگان خونبار
شهر مدينه از غم ماتم سراست امشب - در ماتم پيمبر دل غمسراست امشب
فاطمه ناله سركرد رخت عزا به بر كرد
خيل ملك ا ز ا ين غم با ا شك و آه و ناله - دارند داغ بر دل از غصه همچو لاله
فاطمه ناله سر كرد رخت عزا به بر كرد
بهر پد ر سيه پو ش گشته بتو ل عذرا - داغ پسر شر ر ز د بر جسم و جان زهرا
فاطمه ناله سر كرد رخت عزا به بر كرد
اي غم رسيد ه زهرا بي بي سرت سلامت - بر تو چها رسيده از ظلم و جور امت
فاطمه ناله سر كرد رخت عزا به بر كرد
از زهرجعده دون خونين جگرحسن شد - لعل لبش خدايا چون برگ ياسمن شد
فاطمه ناله سر كرد رخت عزا به بر كرد
الماس ريزه ها زد تا بر د لش شر ا ر ه - بهر علاج د ر د ش شد بسته راه چاره
فاطمه ناله سر كرد رخت عزا به بر كرد
علي سهرابي (صفا)
آه و واویلا، که چشمان پیمبر بسته شد
آه و واویلا ، که چشمان پیمبر بسته شد - باب وحی و خانۀ زهرای اطهر بسته شد
دست فتنه،بازشدبازوی حیدربسته شد - هم عزای مصطفی، هم غربت شیرخداست
دریغا که روح دعا، رفت در خاک
دریغا که روح دعا ، رفت در خاک - گرفتند از ما روان دعا را
به سوگ محمّد، بگریید، یاران - که زهرا ببیند، سرشک شما را
جان جهان ز پیکر هستی جدا شده
جان جهان زپیکر هستی جدا شده - خاموش، شمع محفل نورالهدی شده
ملک خد ا ست غر ق د ر اندوه و اضطراب - واویلتا عزای رسول خدا شده
ای امت رسول، قیامت بپا کنید
ای امت رسول، قیامت بپا کنید - لبریز، جام دیده ز اشک عزا کنید
در ما تم پیمبر و تنها یی علی - با ید بر ا ی حضر ت زهرا دعا کنید
آه و واویلتا محشر کبری شده
آه و واویلتا محشر کبری شده - روز تنهایی حیدر و زهرا شده
حضرت فاطمه ، دارد این زمزمه - السلام علیک ، یا رسول الله
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است - دیدم شروع محشرکبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه - تاریک تر ز عرصه تاریک محشر است
پیامبر اکرم(ع)-مقتل-بشارت به فاطمه(س)
فاطمه تو اولین نفر از عترتم هستی که به من ملحق می شوی!
پس از اینکه بیماری پیغمبر شدت پیدا كرد و وفات او نزدیك شد، در آخرین لحظات حیات به على بن ابى طالب علیه السّلام فرمود: اینك سرم را روى دامن خود بگذار زیرا امر خداوند نزدیك شده و آخرین دقائق زندگى من در این جهان در رسیده است. هر گاه جان از كالبدم بیرون شد او را در دست بگیر و به صورت خود بكش پس از این مرا بطرف قبله برگردان و غسل و تكفین مرا خود انجام ده، و بر من نماز بگذار، و تا آنگاه كه بدن مرا در زیر خاك پنهان نساختهاى از من مفارقت نكن، و در همه این امور از خداوند استعانت بجوى. در این هنگام امیر المؤمنین علیه السّلام سر مبارك حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله را در دامن خود گذاشت، و آن جناب از فشار مرض از حال رفت، حضرت زهرا سلام اللَّه علیها در چهره پدرش مینگریست و گریه میكرد و این شعر را قرائت می نمود: «و أبیض یستسقى الغمام بوجهه - ثمال الیتامى عصمة للأرامل» حضرت رسول دیدگان مباركش را باز كرد و با صوت ضعیف گفت: اى دخترك من این بیت گفته عمویت ابو طالب است، شما به جاى او این آیه را از قرآن قرائت كنید: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ. در این هنگام حضرت زهراء سلام اللَّه علیها مدتى گریه كرد پدر بزرگوارش او را نزدیك خود طلبید و مطالبى را در نهانى با او در میان گذاشت كه در اثر آن چهرهاش از هم باز شد و آثار خوشحالى در وى ظاهر گردید. بعد از این مذاكرات كه با حضرت زهراء سلام اللَّه علیها انجام پذیرفت جان پاكش از كالبد شریفش بیرون شد و در این حال دست امیر المؤمنین علیه السّلام در زیر گلوى آن جناب قرار داشت و جان شریف او در دست علی علیه السّلام قرار گرفت و آن حضرت او را بالاى سر خود بردند و پس از آن بصورت خود كشیدند پس از اینكه حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله از دنیا رفتند امیر المؤمنین علیه السّلام طبق وصیت آن جناب بدن مبارك او را بطرف قبله كشیدند و تشریفات تغسیل و تكفین او را فراهم كردند. از حضرت زهرا سؤال شد پدرت در نهانى چه موضوعاتى با شما در میان نهاد؟ فرمود: پدرم بمن اطلاع داد كه من اول كس از اهل بیت او خواهم بود كه بوى ملحق میگردم، و این قضیه در همین نزدیكىها انجام خواهد گرفت، و بهمین جهت من خوشحال شدم. (منابع: ارشاد المفید 1: 181 - إعلام الورى، الطبرسی،ج1،267 - بحار الأنوار 12: 465/ 19)
دخترم روشنی چشم ترم زهرا جان
دخترم روشنی چشم ترم زهرا جان - پیشتر آی و ببین بیشترم زهرا جان
تا در این لحظه آخر نگرم رویت سیر - یک زمان دور مشو از نظرم زهرا جان
سفر مرگ به پیش آمده و باید رفت - زین جهان رو به جهان دگرم زهرا جان
جان سپارم من و از فتنه ی ایام ترا - به خداوند جهان میسپرم زهرا جان
افسوس پس از وفات احمد
افسوس پس از وفات احمد - از جور و جفا و ظلم بی حد
پهلوش ز ضرب بر شکستند - بازوش ز تازیانه خستند
برروی چو ماه انوار او - برگ گل و روی اطهر او
از کینه عدو نواخت سیلی - وز سیلی کین بگشت نیلی
در ماتم فراق پدر گریه میکنم
در ما تم فر ا ق پدر گریه میکنم - همراه شمس و نجم و قمرگریه میکنم
شب ها و ر و ز ها زغمش مویه میکنم - تا آخرین توان بصر گریه میکنم
خواب شبا نه ا ز سر زهرا پریده است - مانند شمع تا به سحر گریه میکنم
داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر - با لحن جانگدازی اگرگریه میکنم
پیغمبر طـو ا یـف ا هل بـکـا ء شـد م – قد ر تما م ا شک بشر گر یه میکنم
خشکداگرکه چشمه ی اشکم دوباره من - با دیده های سرخ جگرگریه میکنم
وحید قاسمی
فاطمه زهرا(س ) در بقیع زیر درختچه اى در فراق رسول خدا (ص ) نوحه سرایى مى كردند، چون آن درختچه را قطع كردند، على (ع ) در خارج مدینه در بقیع ، خانه اى براى فاطمه زهرا(س) ساخت كه براى نوحه سرایى در آن ماءوا مى گرفت ، این خانه همان بیت الاءحزن خوانده مى شود. این خانه مزار همه نسل هاى امت بود، صبح گاهان حسنین (ع ) را پیش روى خود حركت داده و را چشم گریان به بقیع رفته و در بین قبرها تا غروب گریه مى كرد. شبانگاه امیرالمؤ منین (ع ) نزد آن حضرت آمده ایشان رابه منزل مى برد.
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول و دوم
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول
حاوی روضه های شب آخرذیحجه تا شب یازدهم محرم
روضه های آماده برای روضه خوانان سخنرانان، مداحان وذاکرین اهل البیت علیهم السلام
طبق مناسبتهای ماه محرم وماه صفر
تهیه وتنظیم توسّط حجّة الاسلام سیدمحمّدباقری پور
درمؤسّسه فرهنگی هدایت
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm
برای دریافت فایل پی دی اف روی لینک زیر کلیک کنید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/rozehayemoharramosafar1.pdf
کتاب روضه های محرم وصفر جلد دوم
حاوی روضه های روز یازدهم محرم تا آخرماه صفر
روضه های آماده برای روضه خوانان سخنرانان، مداحان وذاکرین اهل البیت علیهم السلام
طبق مناسبتهای ماه محرم وماه صفراست
تهیه وتنظیم توسّط حجّة الاسلام سیدمحمّدباقری پور
درمؤسّسه فرهنگی هدایت
http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar2.htm
برای دریافت فایل پی دی اف روی لینک زیر کلیک کنید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/rozehayemoharramosafar2.pdf
كتاب موبايل محرم وصفر جاوا و آندروید
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، کتاب نوشته های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
ایکه شُدی شهید ظلم وجفا یا امام حسن
ایکه شُدی شهیدِ ظلم وجفا یا امام حسن - دیدی بسی سِتم بِه راه خدا یا امام حسن
گر کشته شد حسین تشنه کنارِ دو نهر آب - در آن زمینِ کرب و بلا یا امام حسن
لیکن تو گشته ای شهید با آبِ زهر آلود - مسموم ز آب رفته ای ز دارِ فنا یا امام حسن
بعد از تمامِ زخمِ زبانها که دیدی از دشمن - کشتند عاقبت تو را به زهر جفا یا امام حسن
تنها نه در زمان زندگی یِ خود ستم دیدی - بعد از شهادتت زدند تیرِ جفا یا امام حسن
مروانیان زدند بسی تیرها به تابوتت - پر خون جنازه ات بِشُد به رنج و عنا یا امام حسن
نَبوَد کسی به مِثلِ تو اینسان غریبِ وطن - دیدی ستم بسی تو از آن آشنا یا امام حسن
الآن هم از غریبیِ تو در بقیع حیرانم - کردند در حصار آن مزارِ تو را یا امام حسن
نی جراتی است که بگریم کنارِ تربتِ تو - نی رخصتی است که بگیرم عزا یا امام حسن
چون شمعِ سوخته گریند بی صدا زوّار - بینند در بقیع چون مزارِ تو را یا امام حسن
جَنبِ مزارِ تو بسی طعنه بشنود شیعه - از شرطه ها شنوند بس ناسزا یا امام حسن
ای باقری برسد صاحب الزّمان به نزدیکی - آنروز دشمنان شود به فنا یا امام حسن
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور آخر ماه صفر سال 1399
ای غریب اندر مدینه
ای غریب اندر مدینه - ازجفا وطلم وكینه
دوستانِ توهمیشه - زین مصیبت دل غمینه
تو امامِ مجتبایی - تو صبوراندربلایی
مصطفی را نورِ عینی - توگلِ باغِ ولایی
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
گشته ای بازهرِ كینه - تو شهیداندرمدینه
جعده كرده كارِ خودرا - شیوهِ دشمن همینه
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
گفتی ای خواهربیاور - طشتی اكنون دربرِمن
خونِ دلهایی كه خوردم - ریزداینك ازسرِمن
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
ای حسین جانِ برادر - ای ابا الفضلِ دلاور
میروم ازدارِدنیا – دركنارِجد ومادر
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
دربقیع اكنون غریبم - با غم و رنج عجیبم
من ندارم سایبانی - ازعدوی نا نجیبم
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
هركسی ازراهِ دوری - دربقیع آید سراغم
زیرِ نورِ مَه ببیند - قبرِ بی شمع وچراغم
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
زینتِ دوشِ نبی و - این همه ظلم وستمها
توبنال ای باقری پور - زین مصیبت زین المها
سیدی مولا حسن جان - سیدی مولا حسن جان
سروده شده 7/4/91درمدینه منوره
من امام مجتبایم
من غریبم در مدینه - از جفا و ظلم و كینه
دوستان من همیشه - زین مصیبت دل غمینه
من امام مجتبایم - من صبور اندر بلایم
مصطفی را نور عینم - من گل باغ ولایم
گشته ام با زهر كینه - من شهید اندر مدینه
جعده كرده كار خود را - شیوه یِ دشمن همینه
تو بیاور خواهر من - طشتی اكنون در بر من
خون دلهایی كه خوردم - ریزد اینك از سر من
ای حسین جان ای برادر - ای اباالفضل دلاور
میروم از دار دنیا - در كنار جد و مادر
در بقیع اكنون غریبم - گشته است غربت نصیبم
من ندارم سایبانی - از عدوی نانجیبم
هر كسی از راه دوری - در بقیع آید سراغم
زیر نور مه ببیند - قبر بی شمع و چراغم
زینت دوش نبی و - اینچنین ظلم و ستمها
تو بنال ای باقری پور - زین مصیبت زین المها
غبار غم بر چهره عالم
غبار غم بر چهره عالم نشسته - سبط نبی از این جهان چون دیده بسته
علی خورد خون جگر - زهرا كند پسرپسر
ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر - ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر
حسن ز جور آشنا خون در دلش شد***تا همسر نامهربانش قاتلش شد
از لب و لعل گهرش - برون بریزد جگرش
ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر - ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر
تا زنده بود از آل سفیان ظلمها دید - بعد شهادت زال مروان هم جفا دید
كنار قبر مادرش - شد تیر باران پیكرش
ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر - ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر
ناله سر قبرش حسین سبط پیمبر - گوید برادر یا حسن با دیدۀ تر
بودی تو یار و یاورم - بعد از علی و مادرم
ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر - ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر
دیدی تو از دنیا پرستان ظلم بیحد - دیدی جفا زان كینه دل، آن دیو و آن در
با قلب پر خون از جفا - رفتی تو از دارِ فنا
ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر - ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر
دیگر نگردی خونجگر از جورِ عدوان - دیگر نبینی ظلمها از آل سفیان
راحت شدی از حزن و غم - دیگر نمی بینی ستم
ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر - ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر
آیا شود من بر سرم روغن بمالم - عطرم زنم، شانه كنم، زیبا جمالم
باشد سرِ تو روی خاك - پر خاك و خون آن جسمِ پاك
ا لله ا كبر ا لله ا كبر - ا لله ا كبر ا لله ا كبر
من از غمِ تو ای برادر بی قرارم - گریم شب و روز از غمت ای گلعذارم
گرید برایت مؤمنین - هم باقری دلغمین
ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر - ا للّه ا كبر ا للّه ا كبر
ناله سر قبر حسن سبط پیمبر
ناله سر قبر حسن سبط پیمبر - گوید برادر یا حسن بادیده تر
راحت شدی تو از ظلم عدوان - مظلوم حسن جا ن مظلوم حسن جا ن
دیگر نگردی خونجگر از جور عدوان - دیگر نبینی ظلمها از آل سفیان
راحت شدی تو از غصه و غم - دنیا برایت شد غرق ماتم
دیدی تو از دنیا پرستان ظلم بیحد - دیدی جفا زان كینه دل آن دیو و آن در
با قلب پر خون رفتی ز دنیا - راحت شدی از رنج و المها
آیا شود من بر سرم روغن بمالم - یا كه زنم عطر و كنم زیبا جمالم
راس تو باشد بر خاك و خونین - ای یادگار طه و یاسین
من از غم تو ای برادر بی قرارم - گریم شب و روز از غمت ای گلعزارم
گرید برایت هر با سعادت - گریان نگردد روز قیامت
دنیا پس ازتوای برادرشا م تا راست - ازهجرتواین خواهرانت بی قراراست
هم نوحه گرشداین شیعیا نت - هم با قری پورهم دوستا نت
کتاب مجموعه اشعارباقری را اینجا مشاهده فرمائید
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد مُحَمَّد یا مُحَمَّد یا مُحَمَّد
بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد
مُحَمَّد یا مُحَمَّد یا مُحَمَّد - مُحَمَّد یا مُحَمَّد یا مُحَمَّد
بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد - کنم گریه برایت یا مُحَمَّد
بُوَد اِمروز روزِ رِحلَتِ تو - بُوَد روزِ یتیمی بهرِ اُمَّت
بُوَد روزِ یتیمی بَهرِ زهرا - شده زهرا عزادار از برایت
علی هم بی برادر گشته اِمروز - به تن رختِ عزا شد در عزایت
حسین و هم حسن هم زینبینت - شدند امروز محروم از لقایت
تو رفتی از میان دوستانت - دگر ناید صدایِ دلربایت
شده اندر عزا شهرِ مدینه شده - غمین اصحابِ خوب و با وفایت
خراسان تا مدینه شُد سِیَه پوش - همه سینه زنان اندر هوایت
چهارده قرن مانند چنین روز - تمام مسلمین گرید برایت
شده این باقری و جمله اُمَّت - سیه پوش و عزادارِ عزایت
سروده شده بوسط حجة الاسلام باقری پورآخر ماه صفر سال 1399
پیغمبر اكرم ز عالم دیده بسته
غبار غم بر چهره عالم نشسته - پیغمبر اكرم ز عالم دیده بسته
علی خورد خون جگر - زهرا كند پدر پدر - الله اكبر الله اكبر
رفت از جهان فانی آن ختم النّبیین - بنگر سرش برد امن خیر الوصیین
گشته علی زار و حزین - زهرا یتیم و دلغمین - الله اكبر الله اكبر
شهر مدینه در فراقش غرق ماتم - اوضاع عالم در عزایش گشته درهم
گریان حسین و هم حسن - پیر و جوان و مرد و زن - الله اكبر الله اكبر
زهرا خورد بعد پدر سیلی ز عدوان - آتش بگیرد خانه اش از ظلم و طغیان
بر دختر پاك نبی - كند اثر بی پدری - الله اكبر الله اكبر
حق علی و فاطمه مغصوب گردد - دخت نبی گریان چنان یعقوب گردد
علی شود خانه نشین - زهرا حزین و دلغمین - الله اكبر الله اكبر
گردد حسن بعد نبی مظلوم دوران - قلبش شود پر خون ز ظلم آل سفیان
در طشت ریزد از جفا - جگر سبط مصطفی - الله اكبر الله اكبر
بس نامه ها از كوفیان آمد به بطحا – که شد حسین سوی عراق آنگه مهیا
گردد ز جور اشقیا - شهید دشت كربلا - الله اكبر الله اكبر
بعد نبی بر مسلمین جور و جفا شد - ای باقری از مشركین بس ظلمها شد
اسیر آن مستكبرین - گشته كنون مستضعفین - الله اكبر الله اكبر
رفته از دارِ جهان ختمِ رُسُل
رفته از دارِ جهان ختمِ رُسُل - بیست و هشتِ صفر آن هادیِ کُل
پدرِ اُمّت از این دنیا رفت - زِ جهان او بِسویِ عُقبی رفت
اُمّت از بعدِ پدر گشته یتیم - از غمش این دلِ ما گشته دونیم
حضرتِ فاطمه در هجرِ پدر - میزند دستِ مصیبت بر سر
حسنین کرده گریبانها چاک - در غمِ رِحلتِ شاهِ لولاک
حیدر از غم شده در شور و نوا - او زِغم کرده به تن رختِ عزا
شهرِ یثرب شده روزش چون شب - زار و گریان حسنین و زینب
گشته جبریل عزادارِ رسول - زین مصیبت شده او زار و ملول
گشته سلمان و ابی ذر از غم - چون علی غرقِ عزا و ماتم
روز از غم چو شبِ تار شده - جمله افلاک عزادار شده
ماه و خورشید سیه پوشِ عزا - باقری هم شده در شور و نوا
سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور شب رحلت پیامبر اعظم سال 1398
دخت نبی امشب سه جا باشد عزادار
دخت نبی امشب سه جا باشد عزادار - میگرید و مینالد آن محزونه یِ زار
گاهی همیگوید پدر - گاهی رضا گاهی پسر - الله اكبر الله اكبر
اندر مدینه بر سر قبر محمّد (ص) - یا بر سر قبر حسن آن سبط احمد
با چشم گریان می رود - محزون و نالان می رود - الله اكبر الله اكبر
اندر خراسان بر سر قبر رضایش - گریان و نالان گشته است اندر عزایش
بر مشهد هشتم امام - باشد عزادار او مدام - الله اكبر الله اكبر
در كربلا بهر شهیدان و حسینش - برپا نماید او عزا و شور و شینش
نالد ز بهر اكبرش - عباس و عون و جعفرش - الله اكبر الله اكبر
از کتاب مجموعه اشعار باقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ ...(سوره فتح آیه 29)محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند، وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ ...(سوره آل عمران آیه 44)محمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جز یک پیامبر نیست که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و درگذشتند، آیا اگر او به مرگ یا شهادت درگذشت شما باز به دین جاهلیّت خود رجوع خواهید کرد؟
مُحَمَّد بن عَبدُاللّه بن عَبدُالمُطّلِب بن هاشم . ولادت حضرت محمد(ص) در عام الفیل (عام الفیل–۱۱ق) پیامبر اسلام، از پیامبران اولوالعزم و آخرین پیامبر الهی [مُحمّد بن عبداللّه بن عبدالمطّلب (شَیبة الحمد، عامر) بن هاشم (عَمروالعُلی) بن عبدمَناف (مُغیرة) بن قُصَی (زید) بن کلاب (حکیم) بن مُرّة بن کعب بن لُؤی بن غالب بن فِهر (قریش) بن مالک بن نَضر (قَیس) بن کنانة بن خُزَیمة بن مُدرکة (عمرو) بن الیاس بن مضر بن نِزار (خلدان) بن مَعَدّ بن عدنان.[۱]] . مادر پیامبر اسلام، آمنه دختر وهب بن عبدمناف بن زهرة بن کلاب است. شیعیان بر ایمان آمنه دختر وهب و عبدالله بن عبدالمطلب و اجداد رسول خدا تا آدم(ع) اجماع دارند.[۲] . کنیه حضرت محمد (ص)، ابوالقاسم و ابوابراهیم است.[۳] برخی از القاب پیامبر اسلام عبارتند از: مصطفی، حبیب الله، صفی الله، نعمة الله، خیرة خلق الله، سیدالمرسلین، خاتم النبیین، رحمة للعالمین، نبی امّی.[۴] . روز ولادتش از نظر مشهور شیعه، ۱۷ ربیعالاول و از نظر مشهور اهل سنت، ۱۲ ربیعالاول است.[۶] . در شب میلادش نقل کردهاند که به ارهاصات یا هشدارها مشهور شده است.[۷] برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال، خشکیدن دریاچه ساوه و همچنین خواب عجیب موبدان و پادشاه ساسانی.[۸]. مکان ولادتش در شعب بنیهاشم[۹] یا شعب ابیطالب[۱۰] و در خانه عقیل بن ابیطالب [خانه عبدالله در شعب بنیهاشم که بعدها به شعب ابیطالب یا شعب علی معروف گشت[۱۱۵]] . آنجا امروزه به نام «مکتبة مکة المکرمه» شناخته میشود.[۱۲۰] [۱۲۱] . علامه مجلسی عالم قرن یازدهم نقل میکند که در زمان او مکانی به نام مولد النبی در مکه وجود داشته و مردم آنرا زیارت میکردند.[۱۲] . اکنون محل ولادت رسول خدا (ص) در مکتبة المکة المکرمة در سوق اللیل مشهور است . در چهل سالگی به پیامبری رسید پس از ۱۳ سال دعوت به اسلام در مکه، به مدینه رفت و این هجرت، مبدأ تاریخ اسلامی شد . [هجرت پیامبر از مکه به مدینه مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. رسول خدا(ص) هنگام توقف در قبا مسجدی بنا کرد که مسجد قبا نام گرفت.[۳۹]] . در ۲۵ سالگی با خدیجه ازدواج کرد و حدود ۲۵ سال با او زندگی کرد. پس از وفات خدیجه، پیامبر با همسران دیگری ازدواج کرد. فرزندان پیامبر از خدیجه و ماریه بودند و همه آنها جز فاطمه(س) در زمان حیات پیامبر از دنیا رفتند. طبق عقاید شیعه حضرت محمد (ص) نبی و رسول است و چون خاتم الانبیاء بوده، هیچ پیامبری بعد از آن حضرت نخواهد آمد. حضرت محمد (ص) جزو انبیای اولوالعزم است و شریعتی نوین از جانب خداوند برای بشر آورده است. پیامبر(ص) اولین نفر از چهارده معصوم است. ایشان نه فقط در دریافت و ابلاغ وحی بلکه در تمام ساحتهای زندگی عصمت داشته است. همچنین از پیامبر(ص) معجزاتی نقل شده است که مهمترین آنها قرآن است.(نک: معجزات پیامبر(ص)) . پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیبهای فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت[۱] پس از ده سال حضور در مدینه رحلت کرد وفات پیامبر(ص) در ۲۸ صفر سال ۱۱ق، در ۶۳ سالگی روی داد. چنانکه در نهج البلاغه آمده است، هنگام جان دادن، سر پیامبر(ص) میان سینه و گردن امام علی(ع) بوده است.[۷۵] . در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه(س) کسی زنده نبود. دیگر فرزندانش از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر(ص) به دنیا آمد، همگی درگذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر(ص) را حضرت علی(ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داده و کفن کرد و در خانهاش که اینک داخل مسجد النبی است به خاک سپردند . (در تاریخ وفات پیامبر اکرم احتمال زیادی بیان شده است و این بنابر قول مشهور علمای شیعه است)[۲] [۳] . پس از چهارده روز بیماری[۴] . و کسالت، رحلت فرمودند و در هجرۀ مسکونی خویش در جوار مسجدی که تاسیس کرده بود، به خاک سپرده شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی (علیهالسّلام) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی (علیهالسّلام) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه میکرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»[۵] [۶] . پس به علی (علیهالسّلام) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»[۷] . در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعدهای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»[۸] . در روزهای آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبهیی خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند.هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام "عکاشه" برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، شلاقی آماده کردند؛ ولی همین که خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.[۲۱] . سپس به علی (علیهالسّلام) دستور داد، آن پولها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.[۲۲] . پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیشگیری از بدعتها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعلهور شده و فتنهها مانند پارههای شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»[۹] [۱۰] . پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از این هشدار به منزل "امسلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.[۱۱] . سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش "اسامه" بروید؟ چرا نرفتید؟» ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمیتوانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.[۱۲] [۱۳] . رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: این چه سخنی است که دربارهی فرماندهی "اسامه" میشنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن میزدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است.رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب میفرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.[۱۴] . پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «نفذ و اجیش اسامه» «وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.»[۱۵] [۱۶] . سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان میگریستند.لحظاتی بعد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند.که عمر گفت: بیماری بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان میگوید.قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.[۱۷] . حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از اختلاف و سخنان جسارتآمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».[۱۸] . پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حضور جمع، رو به حضرت علی (علیهالسّلام) کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی (علیهالسّلام) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی (علیهالسّلام) را ندید.به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و آو آمد و باز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید» "امسلمه" فرمود: «علی (علیهالسّلام) را میطلبد، به او بگوئید بیاید».[۱۹] . علی (علیهالسّلام) آمد و مدتی با هم به طور خصوصی و در گوشی صحبت کردند.وقتی از علی (علیهالسّلام) پرسیدند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه گفت؟ در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.[۲۰] . در لحظات آخر عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فاطمه (سلاماللهعلیهم) بسیار گریان بود.پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه (سلاماللهعلیهم) گریهاش شدت یافت.آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد.ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: «در همین درد میمیرم» و در باب شادی و تبسماش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت (علیهالسّلام) من هستی که به من ملحق میشود» و این بود که من تبسم کردم.[۲۳] . در لحظات واپسین عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سرش در دامان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) قرار داشت.[۲۴] [۲۵] . هنگامه فوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خلیفهی دوم، بنابر عللی در بیرون خانه فریاد میزد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فوت نکرده و بسان حضرت عیسی (علیهالسّلام) پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این آیه را خواند:«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الارسل افان مات او قتل...»[۲۶] . علی (علیهالسّلام) جسد مطهر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را غسل داد و کفن کرد؛ چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سفارش کرده بود که نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد[۲۷] . و این شخص جز علی کسی نیست.سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود.فرمود: «پدر و مادرم فدایتای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع گردید...اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمیکردید، آنقدر گریه میکردم که سرچشمه اشک را میخشکانید».[۲۸] . سپس در قبری که توسط "ابوعبیده جراح" و "زید بن سهل" آماده شده بود و در همان حجرهای که وفات یافته بود، در خانهی خودش به خاک سپرده شد.[۲۹] . رسول اكرم صلی الله علیه و آله در آخرين سفر حج (در عرفه)، در مكه، در غدير خم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران يا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. آن حضرت در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسك خود را از من فراگيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم. هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد. هنگام بازگشت نيز در اجتماع بزرگ حاجيان فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم. عبدالله بن مسعود گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله يك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض كرديم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزديك شده و بازگشت به سوى خداوند است. زمانى نيز فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى گذارم و مى روم: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم... و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود. روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و امام علی بن ابى طالب علیه السلام تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر دادهاند شما از مرگ پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد... در فرصتى ديگر مردم را به رعايت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزديك است، من دعوت شده و دعوت را پذيرفته ام... بدانيد دو چيز است كه از نظر من بين آن دو هيچ تفاوتى نيست. اگر بين آن دو مقايسه شود به اندازه تارمويى بين آن دو فرقى نمى گذارم. هر كس يكى را ترك كند مثل اين است كه آن ديگرى را هم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانى و اهل بيت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل بيت من رعايت كنيد و... نيز فرمود: آيا شما را به چيزى راهنمايى نكنم كه اگر بدان چنگ زنيد، پس از آن هرگز به ضلالت نيفتيد؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن (چيز) على است. با دوستى من دوستش بداريد و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بداريد. آن چه گفتم جبرئيل از طرف خداوند به من دستور داده بود. ابن حجر هيثمى گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در بيمارى خود كه به رحلتش انجاميد. فرمود: مرگ من به همين زودى فرا مى رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشيد، من كتاب پروردگارم و اهل بيت خود را در ميان شما مى گذارم و مى روم. سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: اين شخص على بن ابى طالب است كه همراه با قرآن است و قرآن با على است و از يكديگر جدانشوند تا روز قيامت كه با من ملاقات نمايند. در روز دوشنبه آخرين روز از زندگى رسول اكرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گرديده و فتنه ها همچون پاره هاى امواج تاريك شب روى آورده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى جان سپرد كه سر در دامن على بن ابى طالب علیه السلام داشت. على علیه السلام شيون كنان، رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافيان خبر داد. در اين زمان ابوبكر به محل سكونت خود در«سنح » رفته بود و عايشه به دنبال وى فرستاد تا بى درنگ به شهر آيد.[۱۱] . پیکر مطهر پیامبر(ص) را حضرت علی(ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داده و کفن کرد و در خانهاش که اینک داخل مسجد النبی است به خاک سپردند. در حالیکه علی بن ابی طالب (ع) و بنی هاشم سرگرم مراسم غسل پیغمبر بودند، بعضی از بزرگان مردم مدینه (انصار) و سه نفر از مهاجرین بیتوجه به آن که دو ماه پیش پیغمبر در واقعه غدیر چه گفته است، در جایی به نام سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و بر سر تعیین خلیفه جدل کردند و سرانجام به خلافت ابوبکر رضایت دادند. پس از آن این افراد شروع به گرفتن بیعت اجباری از مسلمانان حاضر در شهر مدینه کردند.[۷۷] . ابن ابى الحديد مى نويسد: عمر با اين اقدام مى خواست فرصتى براى رسيدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد; زيرا او در فرداى «سقيفه » قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انكار وفات پيامبر صلی الله علیه و آله، گفت: وقتى فهميدم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنيا رفته است، ترسيدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام برگردند.[۱۲] . پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى كه عده اى از سران و سياست مداران مهاجر و انصار در سقيفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشينى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خويش به غسل دادن و كفن كردن بدن مطهر پيامبر صلی الله علیه و آله پرداخت. امام باقر(ع)دراین زمینه چنین میفرمایند: « مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز میخواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین (ع)بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.[۱۳] . اهل بيت علیهم السلام و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مكان تدفين بدن مطهر آن حضرت به گفت وگو پرداختند و هر كدام پيشنهاد خاصى ارائه كردند. حضرت على علیه السلام كه متكفل تجهيز بدن آن حضرت و از نزديكترين مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم يقبض روح نبيه إلّا فى أطهر البقاع و ينبغى أن يدفن حيث قبض؛[۱۴] به درستى كه خداى سبحان، جان پيامبرى را نمى گيرد مگر در پاكيزه ترين مكان، و سزاوار است در همان مكانى كه قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل و روح نواز اميرمؤمنان على ابن أبى طالب علیه السلام مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همان مكانى كه جان به جان آفرينان تسليم كرده بود، دفن نمودند. طبرى، پيشنهاد دفن پيامبر صلی الله علیه و آله را، در همان مكانى كه وفات يافت، به ابوبكر منتسب كرد و از او نقل كرد: ما قبض نبىٌ إلّا يدفن حيث قبض؛ هيچ پيامبرى از دنيا نخواهد رفت، مگر اين كه در همان مكانى كه قبض روح شد دفن گردد.[۱۵] . هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبى صلی الله علیه و آله قرار دارد و زيارت گاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است. رحلت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله براي امام علی علیه السلام حادثه اي سخت و جان سوز بود. چنان كه مي فرمايد: «بَأَبي اَنْتَ وَ اُمّي يا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ ما لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّي صِرْتَ مُسَلِّيا عَمَّنْ سِواكَ وَ عَمَّمْتَ حَتّي صارَ النّاسُ فيكَ سَواءً وَ لَوْلا اَنَّكَ اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَيْكَ ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَكانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الكَمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَكَ...؛ پدر و مادرم فدايت اي پيامبر خدا، با مرگ تو رشته اي پاره شد كه در مرگ ديگران چنين قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پيام و اخبار آسماني بود. مصيبت تو ديگر مصيبت ديدگان را تسلّي دهنده است يعني پس از مصيبت تو ديگر مرگ ها اهميتي ندارد. و از طرفي اين يك مصيبت همگاني است كه عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود كه امر به صبر و شكيبايي فرموده اي و از بي تا بي نهي نموده اي آن قدر گريه مي كردم كه اشك هايم تمام شود. و اين درد جان كاه هميشه در من مي ماند و حزن و اندوهم دائمي مي شد. كه همه اين ها در مصيبت تو كم و ناچيز است».[۱۶] . همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر فرمودند: «فضَجَّتِ الدّارُ الافنيةُ؛ گويا در و ديوار خانه فرياد مي زد». [۱۷] .
زندگی نامه رسول مکرم اسلام حضرت محمد (ص) از تولد تا رحلت
رحلت پیامبر اسلام (ص) بزرگترین مصیبت برای جهان اسلام ...
۲۸ صفر سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن ...
حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) - ویکی فقه
فیشهای تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر ...
رحلت پیامبر اکرم(ص) یا شهادت ایشان در روایات - نمناک
تدابیرپیامبر(ص)برای تثبیت خلافت علی (ع) چگونه بود؟
در آخرین روزهای وفات پیامبر(ص) چه گذشت؟ - ایسنا
تاریخ پیامبر اسلام(ص) - ویکینور، دانشنامۀ تخصصی
صوت| گلچین رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
گلچین مداحی به منا سبت ر حلت پیامبر اکرم (ص)
گلچین مداحی رحلت پیامبراکرم (ص) +دانلود - YJC
بیست و هشتم صفر؛ روز رحلت پیامبر اسلام (ص)
واقعه سقیفه بنی ساعده - دانشنامهی اسلامی
حضرت محمد صلی الله علیه و آله - ويکی شيعه
گلچین مداحی میثم مطیعی برای رحلت پیامبر...
سقیفه بنیساعده - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
رحلت پیامبر اسلام - دانشنامهی اسلامی
رحلت پیامبر اسلام(ص) - خبرگزاری حوزه
واقعه سقیفه بنیساعده - ويکی شيعه
28صفر رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص)
اشعارمناسبتی-رحلت پیامبراسلام(ص)
متن روضه و مداحی رحلت پیامبر اکرم
رو در جنان چو خاتم پیغمبران گذاشت
متن اشعار جانسوز مرثیه و مداحی
مرثیه و مداحی حضرت رسول اکرم
اشعار ویژه رحلت پیامبر اکرم (ص)
رحلت پیامبر(ص) در شعر آئینی
رحلت پیامبر اکرم - ویکی فقه
متن نوحه رحلت پیامبر (ص)
مصائب پیامبر ا کر م (ص)
پیامبر اسلام - ویکیپدیا
بُوَد روزِ عزایت یا مُحَمَّد
رحلت پیامبر اسلام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام بقولی (28صفر50هـ)
فرزند اول علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا، امام دوم شیعیان است که از وی با عنوان امام حسن مجتبی یاد میکنند. کنیهٔ وی ابومحمد و ملقب به مجتبی است. او از اهل بیت و نیز آل کسا بهشمار میآید. حسن بن علی، در سال ۳ هجری زاده شد و پس از پدر به امامت — در دیدگاه شیعیان — و خلافت مشغول شد. ولی پس از مدت کوتاهی به صلح با معاویه بن ابیسفیان رضایت داد.[۱] بهروایت تاریخ یعقوبی حسن بن علی سه بار مسموم شد[نیازمند منبع غیر اولیه] و سرانجام در ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری درگذشت.
امام حسن مجتبی علیه السلام در شب نیمه رمضان سال سوم هجری در مدینه چشم به جهان گشود و حدود هفت سال از دوران زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را درک کرد و پس از آن حضرت حدود سی سال با پدر بزرگوارشان علی بن ابی طالب علیه السلام ملازمت داشت. بعد از شهادت امیرالمؤمنان علیه السلام به مدت ده سال عهده دار مقام امامت بودند و در 28 صفر سال پنجاه هجری در سن 47 سالگی به دستور معاویه بن ابی سفیان و به دست جعده دختر اَشْعَثِ بنِ قِیس مسموم شد و بر اثر همان زهر به شهادت رسید.
هفتم صفر بر اساس قول مشهور سالروز شهادت امام مجتبی(ع) است ...
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام ۷ یا ۲۸ صفر؟ - خبرگزاری ...
تاریخ دقیق شهادت امام حسن مجتبی(ع) چه روزی است؛ هفتم یا ...
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام هفتم یا بیست وهشتم صفر ...
تاریخ دقیق شهادت امام حسن مجتبی چه روزی است؟ | ستاره
علت تغییر تاریخ شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) - ...
شهادت امام حسن علیه السلام - دانشنامهی اسلامی
علّت و چگونگی شهادت امام حسن مجتبی (ع)
آپارات - شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام - ويکی شيعه
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، وقایع تاریخی ماههای قمری
ادامه مطلب را ببينيد
رحلت جانسوز پيامبر گرامي اسلام "حضرت محمد (ص)" (28صفر11 ق)
پيامبر عظيم الشأن اسلام حضرت محمد(ص) در سن شصت و سه سالگي پس از 23 سال رسالت و نبوت به لقاي معبود شتافت. دين اسلام در مكه به كندي پيش ميرفت و آزار مشركان مانع رشد اسلام بود اما درمدينه، تحول بزرگي در نشر اسلام حاصل شد و اسلام، تمام جزيرةالعرب را فرا گرفت. هرچندرسول خدا(ص) تلاش فراواني در حفظ نظم و انضباط ديني مردم انجام دادندولي پس از رحلت آن بزرگوار، مردم به بزرگترين وصيت حضرتش كه پيروي از اميرالمؤمنين(ع) بود، عمل نكردند.
رحلت حضرت محمد(ص) شهادت امام حسن(ع)وامام رضا(ع) تسلیت باد ...
رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام مجتبی (ع) | سایت رسمی ...
داستان رحلت پیامبر اکرم (ص) وفات یا شهادت؟ | ستاره
رحلت حضرت محمد (ص)؛ در سوگ پیامبر خوبیها
رحلت پیامبر اکرم؛ وفات یا شهادت؟ - حوزه نت
رحلت پيامبر اسلام - دانشنامهی اسلامی
رحلت پیامبر در چه سالی بود؟ | ستاره
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، وقایع تاریخی ماههای قمری
ادامه مطلب را ببينيد
باز گشت اهلبیت به مدینه و پایان سفر کربلا و کوفه و شام
سفر طولانی اهل بیت (علیهالسّلام) که از مدینه آغاز شده بود سرانجام به مدینه ختم شد. اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) که پس از واقعه کربلا به عنوان اسیر به شام اعزام شده بودند سرانجام پس از روشنگری های حضرت زینب به دستور یزید راهی مدینه شدند. در منابع آمده است: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله (علیهالسّلام) من الشام الی مدینة الرسول»[۱] [۲] . بیستم ماه صفر اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) از شام به مدینه بازگشتند. امام سجاد (علیهالسّلام) قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت، به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت (علیهالسّلام) و شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و این اشعار را در رثای امام حسین (علیهالسّلام) و شهدای کربلا خواند: «یا اهل یثرب لا مقام لکم بها - قتل الحسین فادمعی مدرار - الجسم منه بکربلا مضرج - والراس منه علی القناة یدار»[۳] [۴] [۵] [۶] [۷] . ای اهل مدینه دیگر در مدینه نمانید، حسین را کشتند، جسم عریان او را در کربلا رها کردند و سر او را بالای نیزه شهر به شهر گرداندند.» او خبر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را اعلام کرد. سپس گفت: «هذا علی بن الحسین مع عماته و اخواته قد حلوا بساحتکم و نزلوا بفنائکم و انا رسوله الیکم اعرفکم مکانههم[۸] [۹] [۱۰] . اکنون علی بن حسین (علیهالسّلام) با عمهها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیدهاند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.» . مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد (علیهالسّلام) در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش و اسارت اهل بیتش را اعلام کرد. بشیر می گوید: مردم مدینه یکپارچه مرا ترک کرده و با سرعت به سوی محل استقرار تازه واردین به حرکت در آمدند من اسبم را تاخت کردم و به سوی آنجا شتافتم اما دیدم با ازدحام مردم تمامی راهها بسته شده و همه مکانها به اشغال در آمده است. از سر ناچاری از اسب پیاده شده و بر سر و دوش مردم گام بر می داشتم تا به نزدیکی خیمه حضرت علی بن الحسین رسیدم، حضرت هنوز داخل خیمه بودند و با خود پارچه ای داشتند که با آن اشک چشمان خود را تمیز می کردند. پشت سر حضرت خادم حضرت قرار داشت و چهار پایه ای به همراه داشت. او آن چهار پایه را بیرون آورد به زمین گذاشت و حضرت آمدند و بر روی آن نشستند در حالیکه نمی توانست از گریه خود جلوگیری نماید، در این حال صدای مردم به گریه و ناله بلند بود و زنها و کنیزان همه ضجه می زدند. مردم از هر سو به حضرت تسلیت می گفتند. آری، آن بیابان پر از شیون و اندوه شدید بود. حضرت زین العابدین با دستان خود اشاره کردند: آرام باشید و مردم به پاس ادب حضرت همه ساکت شدند سپس حضرت خطبه ای خواندند که در آن پرده از مظالم دستگاه اموی برداشته و عمق فاجعه عظمایی که رخ داده بود را برای مردم بیان کردند و وظیفه همگان را در مقابل آن که همان تبرّی از دشمنان و ولاء اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است را بیان کردند و سپس وارد مدینه شدند و در آنجا به عزاداری در کنار قبر حضرت پیامبر مشغول شدند. آن حضرت سایر مصائب کربلا همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد. «ایها الناس ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الاسلام عظیمة قتل ابو عبدالله و عترته و سبی نساؤه و صبیته و داروا براسه فی البلدان من فوق عامل السنان»[۱۱] [۱۲] . در بخشی از سخنان امام سجاد (علیهالسّلام) آمده است: کدام دلی است که در این مصیبت نسوزد،؟ و کدام چشمی است که نگرید؟ ای مردم میدانید که ما را پراکنده ساختند و به اسارت گرفتند و بی آنکه جرمی داشته و یا کار ناپسندی انجام داده و یا تغییری در دین اسلام داده باشیم ما را از خانه و کاشانه آواره ساختند. ای مردم کدام قلبی است که از کشتن او شکسته نشود؟ و کدام دلی است که در این مصیبت محزون و غمناک نگردد؟ و کدام چشمی است که به یاد او اشک نریزد؟ و کدام گوشی است که از این فاجعه که به اسلام وارد ساختند، توان شنیدن آن را داشته باشد؟ هرگز با پیشینیان ما این چنین رفتار نکرده بودند. به خدا چنانچه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جای سفارشی که درباره ما کرده بود، فرمان میداد که با ما نبرد کنند، هرگز از این بدتر نمیکردند. انا لله و انا الیه راجعون، این مصیبت بزرگ و فاجعه سهمناک که بر ما روی آورد تا چه اندازه دردناک و سوزنده و سخت و تلخ بود. از خدای میخواهیم که در برابر این شداید و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام کشد و داد ما مظلومان را از ستمکاران بازجوید. زیرا که او عزیز و انتقام گیرنده است.» «... و الله لو ان النبی تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصاءة بنا لما ازدادوا علی ما فعلوا بنا....»[۱۳] [۱۴] . این کلام امام سجاد (علیهالسّلام) نشان از عمق فاجعه کربلا وعظمت مصائبی بود که بر امام حسین (علیهالسّلام) یاران آن حضرت و اسرای کربلا رفته بود. امام سجاد (علیهالسّلام) (علیهالسّلام) که تا ۳۴ سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش میکرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. هرگاه آب مینوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین (علیهالسّلام) گریه میکرد و اشک میریخت.[۱۵] [۱۶] [۱۷] . در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون» (بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «البکاءون خمسة آدم و یعقوب و یوسف و فاطمة بنت محمد و علی بن الحسین فاما آدم فبکی علی الجنة... اما علی بن الحسین فبکی علی الحسین عشرین سنة او اربعین سنة...» انی ما اذکر مصرع بنی فاطمة الا خنقتنی لذلک عبرة[۱۸] [۱۹] [۲۰] . بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم (علیهالسلام)، یعقوب (علیهالسلام)، یوسف (علیهالسلام)، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیهم) و علی بن حسین (علیهالسلام). آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه میکرد... امام سجاد (علیهالسّلام) بر پدرش بیست یا چهل سال، گریه کرد. هر گاه غذایی برای حضرت میآوردند، گریه میکرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا میترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم واندوه خویش را نزد خدا میبرم و از خدا میدانم چیزی را که شما از جانب او نمیدانید.[۲۱] . او میفرمود: یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه دوری آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد، و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، و لکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیتش، کشته و سر بریده دیدم، «فکیف ینقضی حزنی» پس چگونه حزن من به پایان رسد و گریهام کم شود؟.[۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] . پس از مراسم باشکوه استقبال از کاروان اسرای حسینی توسط اهالی شهر مدینه، اهل بیت به همراهی حضرت سجاد علیه السلام وارد مدینه شدند. آنگاه همهی کاروان اسرای حسینی به مسجد رفتند و مصائب کربلا را برای مردم باز گفتند. داغ ها تازه شد و حزن و اندوه فراوان مردم را فرا گرفت. همه در سوگ شهیدان کربلا نوحهسرایی می کردند و میگریستند. آن روز مانند روز رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله شده بود که تمام مردم مدینه جمع شده بودند و عزاداری میکردند. نوحه سرایی ام کلثوم و زینب سلام الله علیها در کنار قبر جدشان، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، و مادرشان، حضرت فاطمه سلام الله علیها بسیار جانگداز بود. حضرت سجاد علیه السلام نیز به زیارت قبر پیامبر رفت، صورت بر قبر مطهر نهاد و گریست؛ و این اشعار را خواند: «ای جد بزرگوار و ای بهترین پیامبران! با تو راز و نیاز می کنم. محبوب تو، حسین علیه السلام، کشته شد، نسل تو از هم پاشید و ضایع گشت. با تو راز می گویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست از من دفاع کند. ما را اسیر کردند همانگونه که کنیزان را به اسیری میبرند. آن چنان به ما آسیب رسیده که بدنهامان یارای تحمل را ندارند.» . همهی وابستگان دودمان نبوّت و امامت که در مدینه بودند نیز همراه امام و سایر خاندان اهل بیت عزاداری میکردند، از جمله ( ام سلمه )، همسر پیامبر، ( ام البنین )، مادر حضرت عباس علیه السلام، دختران عقیل، برادران امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و بسیاری از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) نیز در مدینه اقداماتی را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (علیهالسّلام) و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید. حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادی از گروههای عزادار از وی «به طرف مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حرکت کرد و در مقابل درب ورودی روضه نبوی در حالی که دو طرف در مسجد را گرفته بود، خطاب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: «یا جداه انی ناعیة الیک اخی الحسین» ای جد بزرگوار، من خبر مرگ برادرم حسین (علیهالسّلام) را برای تو آوردهام. زینب پیوسته گریه میکرد و اشک و آهش تمامی نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش علی بن الحسین (علیهالسّلام) مینگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده میشد.»[۲۷] [۲۸] . سخن زینب (سلاماللهعلیهم) گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله میگرفت. ام کلثوم نیز هنگام ورود به مدینه اشعاری در رثای امام حسین (علیهالسّلام) سروده است. «مدینة جدنا لا تقبلینا فبالحسرات و الاحزان جئنا الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فی ابینا و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا...»[۲۹] . حضور حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه؛ سعید بن عمرو احساس خطر کند. از این رو نامهای به یزید نوشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) آگاه نمود. بلافاصله از سوی یزید دستوری دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، «کانت زینب بنت علی و هی بالمدینة تالب الناس علی القیام باخذ ثار الحسین، فلما قام عبدالله بن الزبیر بمکة، و حمل الناس علی الاخذ بثار الحسین، و خلع یزید، بلغ ذلک اهل المدینة، فخطبت فیهم زینب و صارت تؤلبهم علی القیام للاخذ بالثار، فبلغ ذلک عمرو بن سعید، فکتب الی یزید یعلمه بالخبر، فکتب الیه ان فرق بینها و بینهم» . ام البنین، همسر امام علی علیه السلام است. فرزندان او عباس بن علی علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفر در کربلا در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. آرام گاه وی در قبرستان بقیع در مدینه است. بشير در مدينه ام البنين را ملاقات مي كند و خبر شهادت فرزندانش را به او میدهد. ام البنين پس از ديدن وي مي گويد: از امام حسين علیه السلام مرا خبر بده. بشير مي گويد: عباس را كشتند. ام البنين بازمي گويد: از حسين علیه السلام مرا خبر بده و به همين ترتيب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مي دهد. ام البنين با صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد: «يا بشير اخبرني عن ابي عبداللّه الحسين علیه السلام. اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداءٌ لابي عبداللّه الحسين علیه السلام؛ اي بشير خبر از (امام من) ابا عبداللّه الحسين بده فرزندان من و همه آن چه زير اين آسمان مينايي است فداي ابا عبدالله علیه السلام باد». و آنگاه كه بشير خبر شهادت مولا و امام او، حسين بن علي علیه السلام را مي دهد آهي كشيده و با دنيايي از غم و اندوه مي گويد: آه كه بندهاي(رگهاي) قلبم را پارهپاره كردي.[۵] . ام البنین پس از باخبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوهاش عبیدالله (فرزند عباس) به قبرستان بقیع میرفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، میخواند و میگریست. اهل مدینه گرد او جمع میشدند و همراه او گریه میکردند، گفته شده که مروان بن حکم یکی از حاکمان مدینه، نیز با آنان همراه میشد.[۱۵] . ام البنین را ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش دانستهاند[۱۶] که در رثای حضرت عباس این اشعار را سروده بود و میخواند: یا من رَاَی العباس کرّ - علی جماهیر النقد - و وراه من ابناء حیدر - کل لیث ذی لبد - انبئت اَنّ ابنی اصیب - براسه مقطوع ید - ویلی علی شبلی اما - ل براسه ضرب العمد - لو کان سیفک فی ید - یک لما دنا منه احد[۱۷] . «ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله میکرد و فرزندان حضرت علی(ع) پشت سر او بودند. میگویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فرود آمده. اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمیشد»[۱۸] . ام البنین در کربلا حضور نداشت؛ اما فرزندانش همگی در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند. عثمان با کنیه ابوعمرو در 21 سالگی، جعفر با کنیه ابوعبدالله در 29سالگی[۲۳]و عبدالله (اکبر)[۲۴]با کنیه ابومحمد در 25 سالگی به شهادت رسیدند.[۲۵]عباس که از او با لقب عباس الاکبر و با کنیه ابوالفضل یاد شده است، [۲۶] از دیگر برادران تنی خود بزرگتر و واپسین شهید از آنان است.[۲۷] . سفر طولانی اهل بیت (علیهالسّلام) که از مدینه آغاز شده بود سرانجام به مدینه ختم شد. اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) که پس از واقعه کربلا به عنوان اسیر به شام اعزام شده بودند سرانجام پس از روشنگری های حضرت زینب به دستور یزید راهی مدینه شدند. در منابع آمده است: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله (علیهالسّلام) من الشام الی مدینة الرسول»[۱] [۲] . بیستم ماه صفر اهل بیت امام حسین (علیهالسّلام) از شام به مدینه بازگشتند . امام سجاد (علیهالسّلام) قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت، به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت (علیهالسّلام) و شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و این اشعار را در رثای امام حسین (علیهالسّلام) و شهدای کربلا خواند: «یا اهل یثرب لا مقام لکم بها - قتل الحسین فادمعی مدرار - الجسم منه بکربلا مضرج - والراس منه علی القناة یدار»[۳] [۴] [۵] [۶] [۷] . ای اهل مدینه دیگر در مدینه نمانید، حسین را کشتند، جسم عریان او را در کربلا رها کردند و سر او را بالای نیزه شهر به شهر گرداندند.» او خبر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) را اعلام کرد. سپس گفت: «هذا علی بن الحسین مع عماته و اخواته قد حلوا بساحتکم و نزلوا بفنائکم و انا رسوله الیکم اعرفکم مکانههم[۸] [۹] [۱۰] . اکنون علی بن حسین (علیهالسّلام) با عمهها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیدهاند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.» . مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد (علیهالسّلام) در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش و اسارت اهل بیتش را اعلام کرد. بشیر می گوید: مردم مدینه یکپارچه مرا ترک کرده و با سرعت به سوی محل استقرار تازه واردین به حرکت در آمدند من اسبم را تاخت کردم و به سوی آنجا شتافتم اما دیدم با ازدحام مردم تمامی راهها بسته شده و همه مکانها به اشغال در آمده است. از سر ناچاری از اسب پیاده شده و بر سر و دوش مردم گام بر می داشتم تا به نزدیکی خیمه حضرت علی بن الحسین رسیدم، حضرت هنوز داخل خیمه بودند و با خود پارچه ای داشتند که با آن اشک چشمان خود را تمیز می کردند. پشت سر حضرت خادم حضرت قرار داشت و چهار پایه ای به همراه داشت. او آن چهار پایه را بیرون آورد به زمین گذاشت و حضرت آمدند و بر روی آن نشستند در حالیکه نمی توانست از گریه خود جلوگیری نماید، در این حال صدای مردم به گریه و ناله بلند بود و زنها و کنیزان همه ضجه می زدند. مردم از هر سو به حضرت تسلیت می گفتند. آری، آن بیابان پر از شیون و اندوه شدید بود. حضرت زین العابدین با دستان خود اشاره کردند: آرام باشید و مردم به پاس ادب حضرت همه ساکت شدند سپس حضرت خطبه ای خواندند که در آن پرده از مظالم دستگاه اموی برداشته و عمق فاجعه عظمایی که رخ داده بود را برای مردم بیان کردند و وظیفه همگان را در مقابل آن که همان تبرّی از دشمنان و ولاء اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است را بیان کردند و سپس وارد مدینه شدند و در آنجا به عزاداری در کنار قبر حضرت پیامبر مشغول شدند. آن حضرت سایر مصائب کربلا همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد. «ایها الناس ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الاسلام عظیمة قتل ابو عبدالله و عترته و سبی نساؤه و صبیته و داروا براسه فی البلدان من فوق عامل السنان»[۱۱] [۱۲] . در بخشی از سخنان امام سجاد (علیهالسّلام) آمده است: کدام دلی است که در این مصیبت نسوزد،؟ و کدام چشمی است که نگرید؟ ای مردم میدانید که ما را پراکنده ساختند و به اسارت گرفتند و بی آنکه جرمی داشته و یا کار ناپسندی انجام داده و یا تغییری در دین اسلام داده باشیم ما را از خانه و کاشانه آواره ساختند. ای مردم کدام قلبی است که از کشتن او شکسته نشود؟ و کدام دلی است که در این مصیبت محزون و غمناک نگردد؟ و کدام چشمی است که به یاد او اشک نریزد؟ و کدام گوشی است که از این فاجعه که به اسلام وارد ساختند، توان شنیدن آن را داشته باشد؟ هرگز با پیشینیان ما این چنین رفتار نکرده بودند. به خدا چنانچه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جای سفارشی که درباره ما کرده بود، فرمان میداد که با ما نبرد کنند، هرگز از این بدتر نمیکردند. انا لله و انا الیه راجعون، این مصیبت بزرگ و فاجعه سهمناک که بر ما روی آورد تا چه اندازه دردناک و سوزنده و سخت و تلخ بود. از خدای میخواهیم که در برابر این شداید و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام کشد و داد ما مظلومان را از ستمکاران بازجوید. زیرا که او عزیز و انتقام گیرنده است.» «... و الله لو ان النبی تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصاءة بنا لما ازدادوا علی ما فعلوا بنا....»[۱۳] [۱۴] . این کلام امام سجاد (علیهالسّلام) نشان از عمق فاجعه کربلا وعظمت مصائبی بود که بر امام حسین (علیهالسّلام) یاران آن حضرت و اسرای کربلا رفته بود. امام سجاد (علیهالسّلام) (علیهالسّلام) که تا ۳۴ سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش میکرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. هرگاه آب مینوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین (علیهالسّلام) گریه میکرد و اشک میریخت.[۱۵] [۱۶] [۱۷] . در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون» (بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «البکاءون خمسة آدم و یعقوب و یوسف و فاطمة بنت محمد و علی بن الحسین فاما آدم فبکی علی الجنة... اما علی بن الحسین فبکی علی الحسین عشرین سنة او اربعین سنة...» انی ما اذکر مصرع بنی فاطمة الا خنقتنی لذلک عبرة[۱۸] [۱۹] [۲۰] . بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم (علیهالسلام)، یعقوب (علیهالسلام)، یوسف (علیهالسلام)، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیهم) و علی بن حسین (علیهالسلام). آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه میکرد... امام سجاد (علیهالسّلام) بر پدرش بیست یا چهل سال، گریه کرد. هر گاه غذایی برای حضرت میآوردند، گریه میکرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا میترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم واندوه خویش را نزد خدا میبرم و از خدا میدانم چیزی را که شما از جانب او نمیدانید.[۲۱] . او میفرمود: یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه دوری آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد، و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، و لکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیتش، کشته و سر بریده دیدم، «فکیف ینقضی حزنی» پس چگونه حزن من به پایان رسد و گریهام کم شود؟.[۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] . پس از مراسم باشکوه استقبال از کاروان اسرای حسینی توسط اهالی شهر مدینه، اهل بیت به همراهی حضرت سجاد علیه السلام وارد مدینه شدند . آنگاه همهی کاروان اسرای حسینی به مسجد رفتند و مصائب کربلا را برای مردم باز گفتند. داغ ها تازه شد و حزن و اندوه فراوان مردم را فرا گرفت. همه در سوگ شهیدان کربلا نوحهسرایی می کردند و میگریستند . آن روز مانند روز رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله شده بود که تمام مردم مدینه جمع شده بودند و عزاداری میکردند . نوحه سرایی ام کلثوم و زینب سلام الله علیها در کنار قبر جدشان، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم، و مادرشان، حضرت فاطمه سلام الله علیها بسیار جانگداز بود . حضرت سجاد علیه السلام نیز به زیارت قبر پیامبر رفت، صورت بر قبر مطهر نهاد و گریست؛ و این اشعار را خواند: «ای جد بزرگوار و ای بهترین پیامبران! با تو راز و نیاز می کنم. محبوب تو، حسین علیه السلام، کشته شد، نسل تو از هم پاشید و ضایع گشت. با تو راز می گویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست از من دفاع کند. ما را اسیر کردند همانگونه که کنیزان را به اسیری میبرند. آن چنان به ما آسیب رسیده که بدنهامان یارای تحمل را ندارند.» . همهی وابستگان دودمان نبوّت و امامت که در مدینه بودند نیز همراه امام و سایر خاندان اهل بیت عزاداری میکردند، از جمله ( ام سلمه )، همسر پیامبر، ( ام البنین )، مادر حضرت عباس علیه السلام، دختران عقیل، برادران امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و بسیاری از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم . حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) نیز در مدینه اقداماتی را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (علیهالسّلام) و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید. حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادی از گروههای عزادار از وی «به طرف مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حرکت کرد و در مقابل درب ورودی روضه نبوی در حالی که دو طرف در مسجد را گرفته بود، خطاب به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: «یا جداه انی ناعیة الیک اخی الحسین» ای جد بزرگوار، من خبر مرگ برادرم حسین (علیهالسّلام) را برای تو آوردهام. زینب پیوسته گریه میکرد و اشک و آهش تمامی نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش علی بن الحسین (علیهالسّلام) مینگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده میشد.»[۲۷] [۲۸] . سخن زینب (سلاماللهعلیهم) گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله میگرفت . ام کلثوم نیز هنگام ورود به مدینه اشعاری در رثای امام حسین (علیهالسّلام) سروده است. «مدینة جدنا لا تقبلینا فبالحسرات و الاحزان جئنا الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فی ابینا و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا...»[۲۹] . حضور حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه؛ سعید بن عمرو احساس خطر کند. از این رو نامهای به یزید نوشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت حضرت زینب (سلاماللهعلیهم) آگاه نمود . بلافاصله از سوی یزید دستوری دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، «کانت زینب بنت علی و هی بالمدینة تالب الناس علی القیام باخذ ثار الحسین، فلما قام عبدالله بن الزبیر بمکة، و حمل الناس علی الاخذ بثار الحسین، و خلع یزید، بلغ ذلک اهل المدینة، فخطبت فیهم زینب و صارت تؤلبهم علی القیام للاخذ بالثار، فبلغ ذلک عمرو بن سعید، فکتب الی یزید یعلمه بالخبر، فکتب الیه ان فرق بینها و بینهم» . ام البنین، همسر امام علی علیه السلام است. فرزندان او عباس بن علی علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفر در کربلا در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. آرام گاه وی در قبرستان بقیع در مدینه است. بشير در مدينه ام البنين را ملاقات مي كند و خبر شهادت فرزندانش را به او میدهد. ام البنين پس از ديدن وي مي گويد: از امام حسين علیه السلام مرا خبر بده. بشير مي گويد: عباس را كشتند. ام البنين بازمي گويد: از حسين علیه السلام مرا خبر بده و به همين ترتيب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مي دهد . ام البنين با صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد: «يا بشير اخبرني عن ابي عبداللّه الحسين علیه السلام. اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداءٌ لابي عبداللّه الحسين علیه السلام؛ اي بشير خبر از (امام من) ابا عبداللّه الحسين بده فرزندان من و همه آن چه زير اين آسمان مينايي است فداي ابا عبدالله علیه السلام باد» . و آنگاه كه بشير خبر شهادت مولا و امام او، حسين بن علي علیه السلام را مي دهد آهي كشيده و با دنيايي از غم و اندوه مي گويد: آه كه بندهاي(رگهاي) قلبم را پارهپاره كردي.[۵] . ام البنین پس از باخبر شدن از شهادت فرزندانش، هر روز با نوهاش عبیدالله (فرزند عباس) به قبرستان بقیع میرفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، میخواند و میگریست. اهل مدینه گرد او جمع میشدند و همراه او گریه میکردند، گفته شده که مروان بن حکم یکی از حاکمان مدینه، نیز با آنان همراه میشد.[۱۵] . ام البنین را ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش دانستهاند[۱۶] که در رثای حضرت عباس این اشعار را سروده بود و میخواند: یا من رَاَی العباس کرّ - علی جماهیر النقد - و وراه من ابناء حیدر - کل لیث ذی لبد - انبئت اَنّ ابنی اصیب - براسه مقطوع ید - ویلی علی شبلی اما - لَ براسه ضرب العمد - لو کان سیفک فی ید - یک لما دنا منه احد[۱۷] . «ای کسی که عباس را دیدی که بر دشمن حمله میکرد و فرزندان حضرت علی(ع) پشت سر او بودند. میگویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فرود آمده. اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمیشد»[۱۸] . ام البنین در کربلا حضور نداشت؛ اما فرزندانش همگی در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند. عثمان با کنیه ابوعمرو در 21 سالگی، جعفر با کنیه ابوعبدالله در 29سالگی[۲۳]و عبدالله (اکبر)[۲۴]با کنیه ابومحمد در 25 سالگی به شهادت رسیدند.[۲۵]عباس که از او با لقب عباس الاکبر و با کنیه ابوالفضل یاد شده است، [۲۶] از دیگر برادران تنی خود بزرگتر و واپسین شهید از آنان است.[۲۷]
اهلبيت عليهم السلام داخل شهر مدينه شدند. چون نظر ايشان بر مرقد منور و ضريح مطهر حضرت رسالت صلي الله عليه و آله و سلم افتاد، فرياد بركشيدند كه وا جداه، وا محمداه، حسين تو را با لب تشنه شهيد كردند و اهل بيت محترم را اسير نمودند، بدون آنكه بر صغير و كبير رحم كرده باشند. پس بار ديگر خروش از اهل مدينه برخاست و صداي ناله و گريه از در و ديوار بلند شد. نقل شده كه حضرت زينب عليهاالسلام چون به در مسجد حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم رسيد دو طرف در را گرفت و ندا كرد: «يا جداه، اني ناعية اليك أخي الحسين عليه السلام» «اي جد بزرگوار، همانا برادرم حسين عليه السلام را كشتند، و من خبر شهادت او را براي شما آورده ام». پيوسته آن مخدره مشغول گريه بود و اشك از چشمش خشك نمي شد، و هرگاه علي بن الحسين عليه السلام را مي ديد، اندوهش تازه تر مي شد و غصه او زيادتر مي گشت . در خبر ديگر آمده كه زينب عرض كرد: يا جداه، اگر در مسجد نامحرم نبود هر آينه بدنم را مي گشودم تا ببيني از بس كه تازيانه خورده ام بدنم كبود است. برخيز حال زينب خونين جگر بپرس - از دختر ستمزده حال پسر بپرس - با كشتگان به دست بلاگر نبوده اي - من بوده ام حكايتشان سر بسر بپرس - از ماجراي كوفه و از سرگذشت شام - يك قصه ناشنيده حديث دگر بپرس - از كودكانت از سفر كوفه و دمشق - پيمودن منازل و رنج سفر بپرس - دارد سكينه از تن صد پاره اش خبر - حال گل شكفته ز مرغ سحر بپرس - از چشم اشكبار و دل بيقرار ما - كرديم چون بسوي شهيدان گذر بپرس - بال و پرم ز سنگ حوادث بهم شكست - برخيز حال طائر بشكسته پر بپرس . در بعضي كتب معتبره نقل شده كه چون حضرت زينب عليهاالسلام از سفر اسيري شام به مدينه مراجعت نمود و وارد روضه ي منوره ي حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم گرديد، عرض كرد: «يا جداه، اني ناعية أخي الحسين اليك» «يعني من خبر مرگ برادرم حسين را براي شما آورده ام» . و بعد دست برد و پيراهن پاره پاره ي آن شهيد مظلوم را درآورد و بر روي قبر شريف گذارد و عرض كرد: اين يادگار حسين توست كه ارمغان آورده ام. و لكن در حقيقت اكنون آن پيراهن نزد مادرش زهرا عليهاالسلام مي باشد، و در روز قيامت براي شفاعت به روي دست مي گيرد، «تجي ء فاطمة عليهاالسلام يوم القيامة و في حجرها قميص الحسين مرملا» . ابي مخنف نقل مي كند: آنگاه علي بن الحسين عليه السلام به نزد قبر مطهر جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و صورت مبارك به قبر مطهر مي ماليد و اشك مي ريخت و مي گفت: أناجيك يا جداه يا خير مرسل - حبيبك مقتول و نسلك ضايع - أناجيك محزونا عليلا مؤجلا - أسيرا و ما لي قط حام و دافع - سبينا كما تسبي الاماء و مسنا - من الضر ما لا تحتمله الأضالع . اي جد بزرگوار، اي بهترين فرستاده شدگان، با تو راز و نياز مي كنم، محبوب تو حسين عليه السلام كشته شد و نسل تو ضايع گشت. ترا مي خوانم محزون و هراسان و اسير، و كسي نيست كه مرا حمايت كند و طرفدار من باشد. ما را اسير كردند آنگونه كه كنيزان را اسير مي كنند، آنچنان ناراحتي و آزار به ما رسيد كه استخوانها تحمل آن را ندارند. ام كلثوم به سوي مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آمد با چشم گريان و دل سوزان و محزون عرض كرد: «السلام عليك يا جداه، اني ناعية اليك ولدك الحسين عليه السلام و جعلت تمرغ خديها علي المنبر والناس يعزونها» «سلام بر تو اي جد بزرگوار، من قاصد مرگ حسين توام، و صورت خود را به منبر مي ماليد و مردم به او تسليت مي گفتند». ... در اين حال ناله اي با صداي بلند از قبر بيرون آمد كه مردم با شنيدن آن صدا به گريه و زاري بلند كردند. حضرت ام كلثوم عليهاالسلام گريه مي كرد و اشعاري مي خواند كه بعضي از آنها را نقل مي كنيم: مدينة جدنا لا تقبلينا - فبالحسرات و الأحزان جئنا - خرجنا منك بالاهلين جمعا - رجعنا لا رجال و لا بنينا - و ان رجالنا بالطف صرعي - بلا رؤس و قد ذبحوا البنينا - و أخبر جدنا أنا أسرنا - و بعد الأسر يا جدا سبينا - و رهطك يا رسول الله أضحوا - عرايا بالطفوف مسلبينا - و قد ذبحوا الحسين و لم يراعوا - جنابك يا رسول الله، فينا - فلو نظرت عيونك للاساري - علي أقتاب الجمال محملينا - أ فاطم لو نظرت الي السبايا - بناتك في البلاد مشتتينا - فلو دامت حياتك لم تزالي - الي يوم القيامة تندبينا - و نحن بنات ياسين و طاها - و نحن الباكيات علي أبينا - ألا يا جدنا بلغت عدانا - مناها و اشتفي الأعداء فينا - لقد هتكوا النساء و حملوها - علي الأقتاب قهرا أجمعينا - و زين العابدين بقيد ذل - و راموا قتله أهل الخئونا - فبعدهم علي الدنيا تراب - فكأس الموت فيها قد سقينا . اي مدينه خجلم از تو قبولم منما - خجل از بهر خدا نزد رسولم منما - تانگوئي بمن آن نور دو عينت چون شد - آخر اي زينب افكار حسينت چون شد - هان نگوئي كه تو زينب ز كجا مي آئي - با حسين رفتي و تنها تو چرا مي آئي - گر رسم بر تو نگوئي كه ترا معجر كو - از من زار نپرسي كه علي اكبر كو - اين نپرسي تو ز من قاسم افكار چه شد - يا كه عباس علي مير علمدار چه شد .
بازگشت بازگشت اهل بيت به مدينه در زيارت ناحيه ي مقدسه آمده ...
بازگشت کاروان اهل بیت عصمت (علیهم السّلام) به مدینه پس از ...
بازگشت اهل بيت در مدينه امّ كلثوم در آغاز ورود به مدينه اينگونه ...
در بيان ورود اهل بيت عليهم السلام به مدينه طيبه - آوینی
فضای مدینه قبل و بعد از ورود اسرا - کرب و بلا- سایت ...
: بازگشت حضرت سجاد -ع- به مدینه - دانشنامه رشد
اشعار بازگشت کاروان اهل بیت(ع) به مدینه
اشعار بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه
بازگشت اهل بيت به مدينه - راسخون
بازگشت کاروان امام حسین به مدینه
کاروان اسیران کربلا از شام تا مدینه
ورود اهل بیت به مدینه - ویکی فقه
ا م ا لبنین - دانشنامه ی اسلامی
باز گشت اهلبیت و ورود به مدینه
حرکت كاروان از کربلا به مدینه
بازگشت اهلبیت (ع) به مدینه
اسیران کربلا - ويکی شيعه
ورود اهل بیت به مدینه
امالبنین - ويکی شيعه
یاد عباسم - کرب و بلا
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
اربعین وجابربن عبدالله انصاری واهلبیت بازگشته ازشام
قالَ العسكری علیه السلام : عَلامَةُ الاْ یمانِ خَمْسٌ: التَّخَتُّمُ بِالْیمینِ، وَ صَلاةُ الا حْدى وَ خَمْسینَ، وَالْجَهْرُ بِبِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم ، وَ تَعْفیرُ الْجَبین ، وَ زِیارَةُ الاْ رْبَعینَ.
ترجمه :فرمود: علامت و نشانه ایمان پنج چیز است : انگشتر به دست راست داشتن ، خواندن پنجاه و یك ركعت نماز (واجب و مستحبّ)، خواندن بسم اللّه الرّحمن الرّحیم را (در نماز ظهر و عصر) با صداى بلند، پیشانى را در حال سجده روى خاك نهادن ، زیارت اربعین امام حسین علیه السلام انجام دادن .
قال العسکری علیه السلام: علامات المؤمنین خمس : صلاةُ الاحدی و الخمسین و زیارةُ الاربعین والتـَختم فی الیمین و تـَعفیرُ الجـَبین و الجَهر ببسم الله الرحمن الرحیم.
علامت مؤمن پنچ چیز است: اقامه پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز- زیارت اربعین- انگشتر به دست راست کردن- جبین را در سجده بر خاک گذاشتن- در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.
(مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص 730)
زیارت اربعین
شیخ در تهذیب و مصباح روایت كرده از صفوان جمال كه گفت: فرمود به من مولایم حضرت صادق علیه السلام در زیارت اربعین كه زیارت مىكنى در هنگامى كه روز بلند شده باشد و مىگویى:
اَلسَّلامُ عَلَى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِیلِ اللَّهِ وَ نَجِیبِهِ اَلسَّلامُ عَلَى صَفِىِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِیهِ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ اَلسَّلامُ عَلَى أَسِیرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ اَللَّهُمَّ إِنِّى أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیكَ وَابْنُ وَلِیكَ وَصَفِیكَ وَابْنُ صَفِیكَ اَلْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَاجْتَبَیتَهُ بِطِیبِ الْوِلادَةِ وَجَعَلْتَهُ سَیّدًا مِنَ السَّادَةِ وَقَائِدًا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدًا مِنَ الذَّادَةِ وَأَعْطَیتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیاءِ وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِیاءِ فَأَعْذَرَ فِى الدُّعَاءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَحَیرَةِ الضَّلالَةِ وَقَدْ تَوَازَرَعَلَیهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَبَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَشَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَتَرَدَّى فِى هَوَاهُ وَأَسْخَطَكَ وَأَسْخَطَ نَبِیّكَ وَأَطَاعَ مِنْ عِبَادِكَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَالنِّفَاقِ وَحَمَلَةَ الْأَوْزَارِالْمُسْتَوْجِبِینَ النَّارَ فَجَاهَدَهُمْ فِیكَ صَابِرًا مُحْتَسِبًا حَتَّى سُفِكَ فِى طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُهُ اَللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْنًا وَبِیلًا وَعَذِّبْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَاابْنَ سَیدِ الْأَوْصِیاءِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِینُ اللَّهِ وَابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ سَعِیدًا وَ مَضَیتَ حَمِیدًا وَمُتَّ فَقِیدًا مَظْلُومًا شَهِیدًا وَأَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَمُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَیتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَجَاهَدْتَ فِى سَبِیلِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْیقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِیَتْ بِهِ اَللَّهُمَّ إِنِّى أُشْهِدُكَ أَنِّى وَلِىٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِى أَنْتَ وَأُمِّى یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُورًا فِى الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَالْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِیةُ بِأَنْجَاسِهَا وَلَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیابِهَا وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّینِ وَأَرْكَانِ الْمُسْلِمِینَ وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنِینَ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّكِىُّ الْهَادِى الْمَهْدِىُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَأَعْلامُ الْهُدَى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَالْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیا وَ أَشْهَدُ أَنِّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَبِإِیابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِى وَخَوَاتِیمِ عَمَلِى وَقَلْبِى لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَأَمْرِى لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَنُصْرَتِى لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى یأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَأَجْسَادِكُمْ وَشَاهِدِكُمْ وَغَائِبِكُمْ وَظَاهِرِكُمْ وَبَاطِنِكُمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ. پس دو ركعت نماز مىكنى و دعا مىكنى به آنچه مىخواهى و برمىگردى و دیگر زیارتى است كه از جابر منقول است
به یاد کربلا دلها غمین است
به یادکربلادلها غمین است - دلاخون گریه کن چون اربعین است
پیام خو ن ، خطا ب آ تشین ا ست - بقای دین ، رهین اربعین است
که تا ر یخ پر ا ز خو ن و شهادت - سراسر اربعین در اربعین است
بسوز ای دل که امروزاربعین است - عزای پور ختم المرسلین است
مرام شیعه در خون ریشه دارد - نگهبانی ز خط خون چنین است
روز اربعین اهل بیت وارد کربلا شدند ، مثل برگ خزان زده ، از بالای شترها روی زمین افتادند ، یکی می گوید: حسینم ، یکی می گوید: برادرم ، یکی می گوید : پسرم ، عمه سادات زینب روضه می خواند گفت : هُنا ذُ بِحَ الحسینَ بِسَیفِ شمرٍ - هُنا قَد تَرَّبُوا مِنُهُ الجَبینا. گفت : اینجا همان جائی است که شمر سر حسینم را جدا کرد ، اینجا همان جایی بود که پیشانی او را بر خاک زمین نهادند .
هُنا العَباسُ فی یومٍ عَبوسٍ - حِیالَ الماءِ قَد اَمسی رَهِینا. (آمد کنار نهر علقمه ، زنها بیایید ، بنی اسد بیایید ، اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباسم را جدا کردند) اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباس را کنار فرات نگه داشته شد نگذاشتند به خیمه بیاید .
هُنا ذَبَحوا لرَّضِیعَ بِسَهمٍ حِقدِ - فَما رَحِمُوا الصّغارَ المُرضَعِینا. همین جا بود با تیر کینه ، سر علی اصغر شیر خوار را بریدند ، حتی به کودکان شیر خوار رحم نکردند .
هُنا مَزَقوا الخِیامَ و حَرِّ قُوها - و َ قُسِّمَ فَیثُنا فِی الخائِنِینا. همین جا بود که خیمه ها را آتش زدند ، اموال ما را به غارت بردند (مقتل الحسین ابو مخنف ، ص 201 ، سوگنامه آل محمد ، ص 500)
باز آمدم ای همسفر، ای تشنه کامم - من زینبم پیروز بر گشته ز شامم
با کودکان خسته ا ت با ز آمدم من - با یک دل پر غصه و زار آمدم من
خو ا هم عز ا ی ر و ز عا شو ر ا بگیرم - شاید خد ا لطفی کند ا ینجا بمیرم
اینجا تنت را استخوان بشکسته دیدم - برسینه ات شمر لعین بنشسته دیدم
دیدم نها د ه خنجر ش ز یر گلویت - آن لحظه د ید ی آ مد م من روبرویت
اهلبیت دربازگشت ازشام اربعین به کربلا رسیدند
پس از هفت روز كه اهل بیت در شام بودند، به دستور یزید، نعمان بن بشیر وسائل سفر آنان را فراهم نمود و به همراهى مردى امین آنان را روانه مدینه منوره كرد. در هنگام حركت، یزید امام سجاد علیه السلام را فرا خواند تا با او وداع كند، و گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت كند! اگر من با پدرت حسین ملاقات كرده بودم، هر خواستهاى كه داشت، مىپذیرفتم! و كشته شدن را به هر نحوى كه بود، گرچه بعضى از فرزندانم كشته مىشدند از او دور مىكردم! ولى همانگونه كه دیدى شهادت او قضاى الهى بود! چون به وطن رفتى و در آنجا استقرار یافتى، پیوسته با من مكاتبه كن و حاجات و خواستههاى خود را براى من بنویس! آنگاه دوباره نعمان بن بشیر را خواست و براى رعایت حال و حفظ آبروى اهل بیت به او سفارش كرد كه شبها اهل بیت را حركت دهد و در پیشاپیش آنان خود حركت كند و اگر على بن الحسین را در بین راه حاجتى باشد برآورده سازد؛ و نیز سى سوار در خدمت ایشان مأمور ساخت؛ و به روایتى خود نعمان بن بشیر را و به قولى بشیر بن حذلم را با آنان همراه كرد.
و همانگونه كه یزید سفارش كرده بود به آهستگى و مدارا طى مسافت كردند و به هنگام حركت، فرستادگان یزید بسان نگهبانان گردا گرد آنان را مىگرفتند، و چون در مكانى فرود مىآمدند از اطراف آنان دور مىشدند كه به آسانى بتوانند وضو سازند. اهل بیت علیهم السلام به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهى جاده عراق و مدینه رسیدند، چون به این مكان رسیدند، از امیر كاروان خواستند تا آنان را به كربلا ببرد، و او آنان را به سوى كربلا حركت داد، چون به كربلا رسیدند، جابر بن عبد الله انصارى را دیدند كه با تنى چند از بنى هاشم و خاندان پیامبر براى زیارت حسین علیه السلام آمده بودند، همزمان با آنان به كربلا وارد شدند و سخت گریستند و ناله و زارى كردند و بر صورت خود سیلى زده و نالههاى جانسوز سر دادند و زنان روستاهاى مجاور نیز به آنان پیوستند، زینب علیها السلام در میان جمع زنان آمد و گریبان چاك زد و با صوتى حزین كه دلها را جریحه دار مىكرد مىگفت: «وا اخاه! وا حسیناه! وا حبیب رسول الله و ابن مكة و منا! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن علی المرتضى! آه ثم آه!» پس بیهوش گردید. آنگاه ام كلثوم لطمه به صورت زد و با صدایى بلند مىگفت: امروز محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا از دنیا رفتهاند؛ و دیگر زنان نیز سیلى به صورت زده و گریه و شیون مىكردند. سكینه چون چنین دید، فریاد زد: وا محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بیت تو كرده اند، آنان را از دم تیغ گذراندند و بعد عریانشان نمودند!
سفر کردم به دنبال سر تو
سفر کردم به دنبال سر تو - سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر - به جرم این که بودم خواهر تو
حسین جانم حسین جانم حسین جان
حسینم واحسین گفت و شنودم - زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانه شام - دعا می خواندم و یاد تو بودم
حسین جانم حسین جانم حسین جان
برای هر بلا آماده بودم - چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم - کنار نیزه ات جان داده بودم
حسین جانم حسین جانم حسین جان
چهل روز است که گلگون گشته صحرا
چهل روز است که گلگون گشته صحرا - ز خون پاک فرزندان زهرا
چهل روز است خــاموش است خاموش - چراغ کاروان آل طاها
چهل روز است گشته ورد زینب - حسینم وا حسینم وا حسینم
چهل روز است کز قتل حُسینش - پریده رنگ از رخسار زهرا
چهل روز است می سوزد سکینه - دلش بشکسته است از داغ بابا
چهل روز است کز خون نقش بسته - به لوح عشق هفتاد و دو امضا
چهل روز است از هجران ا کبر - خورد خون جگر ، پیوسته لیلا
چهل روز است گلها ی ر سا لت - خزان گشته است از بیداد اعدا
چهل روز است بیا د ا صغر م من - به یا د ر و ی ما ه ا کبرم من
چهل روز است قدم از غم خمیده - بیا د قا سم د ر خون طپیده
چهل روز است دلم دریای خون است - ز هجرانت غمم ازحد فزون است
چهل روز است که چو ن نی د ر نو ا یم - بیا د لا له ها ی کربلایم
چهل روز است که رفتم زین بیابان - برون همراه این جمع پریشان
کنون ای خفته در خاک ای برادر - ز جا برخیز به استقبال خواهر
شد ز عاشورای او یک اربعین
شد ز عا شو ر ا ی ا و یک ا ر بعین - قتلگا هش ر ا به چشم د ل ببین
ماه، اینجا، واله و سرگشته است - و آن شهاب ثاقب از خود رفته است
گرد غم ، ا فشا ند ه بر سر کهکشان - اشک خون ریزد هنوز از آسمان
اختران ، سو ز ند چو ن شمع مزار - مرغ شب مینا لد ا ینجا زار زار
گاه در صحرا خروش و،گه سکوت - خفته در اینجا شهیدی لایموت
حضرت سجاد بر خاکش نوشت - تشنه لب شد کشته، سالار بهشت
اربعین است ، ا ر بعین کربلاست - هر طرف غوغائی از غمها بپاست
گو ئی ا ز آ ن خیمه ها ی نیم سوز - خود صدای العطش آید هنوز
هر کجا نقشی،زداغ ماتم است - هرچه ریزد اشک،در اینجا،کم است
با شد ا ز حسرت د ر ا ینجا یادها - هان به گوش دل شنو، فریادها
در دل هرذره،صدها مطلب است - ناله ی سجاد واشک زینب است
با ید ا ینجا د ا شت گو ش معنو ی - تا مگر این گفتگوها بشنوی:
عمه جان، اینجا حسین از پا فتاد - چهره بر این تربت خونین نهاد
عمه جا ن ، ا ین قتلگا ه اکبر است – جای پای حیدر و پیغمبر است
عمه جان،قاسم،در اینجا شد شهید - تیر بر قلب حسین اینجا رسید
عمه جان،عباس اینجا داددست - وزغمش پشت حسین اینجا شکست
اصغر لب تشنه ، ا ینجا ، عمه جا ن - شد ز تیر حرمله خو نین دهان
از بر ا ی غا ر ت یک گو شو ا ر - شد د ر ا ینجا، کو د کی نیلی عذار
تا قیامت،کربلاماتمسراست - حضرت مهدی«حسان»صاحب عزاست
بنازم آنکه دائم گفتگوی کربلا دارد
بنازم آنکه دائم گفتگوی کربلا دارد - دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
بیاد کاروان اربعین با گریه می گوید - به هر جا هست زینب رو بسوی کربلا دارد
بیاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته - به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد
اگر دست قضا مانع شد ازرفتن به پابوسش - همی بوسیم خاکی راکه بوی کربلا دارد
اگر خا ک ر هش بنشست بر روی گنه کاری - گرامی می شود چون آبروی کربلا دارد
روز اربعین ، امام حسین دو زائر دل شکسته داشته ، یکی زینب و دیگری جابر است اما عاشقان ابی عبدالله جابر برای اولین بار قبر ابی عبدالله را زیارت می کند . ولی عمه سادات اولین بار در گودال قتلگاه بدن بی سر برادر را در آغوش گرفت بوسه بر رگهای بریده برادر گذاشت . سر به طرف آسمان بلند کرد گفت : خدایا این قربانی را از آل الله قبول بفرما .
در قتلگاه جسم برادر به روی دست - بگرفت کای خدای من این جان زینب است
قر با نی تو ا ست بکن ا ز کر م قبول - کا ر ی چنین ز عهد ه ا یما ن زینب است
باردوم روزاربعین بود كه قبربرادررادرآغوش گرفت
خد ا یا ز ا ر و مضطر گشته زینب - به سیر با غ پر پر گشته زینب
پریشان خاطر و قامت خمیده - پس از یک اربعین برگشته زینب
ببین جا نا د ل پر د رد زینب - چگو نه با غمت خو کرده زینب
ببین ا ی یوسف صد پا ره پیکر - برایت پیرُهن آ و ر د ه زینب
دلم را چون تنت صد چاک کردند - سرشکم را به سیلی پاک کردند
الهی خواهرت زینب بمیرد - تو را با بو ر یا د ر خاک کردند
کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند ، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند هلاک می شوند . دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند ، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد جهت وداع کنار قبر امام حسین (ع) جمع شدند ،
سکینه قبر بابا را در آغوش گرفت ، گریه می کند صدا زد :
اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً - بِلا کَفَنٍ وَ لاغُسلٍ دَفِینا. ای زمین کربلا ! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم ، که بدون غسل و کفن مدفون شد .
اَلا یا کربلا نُودِعکِ رُوحاً - لِاَحمَدَ وَ الوصِی مَعَ الاَمِینا. ای کربلا کسی را در تو به یادگار نهادیم که او روح احمد و وصی اوست .
نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ،
آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت.
هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید .
می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود
چهل روز است حسینم را ندیدم - بلایش را به جان و دل خریدم
چهل روز ا ست چهل منزل ا سیر م - د عا کن د ر کنار تو بمیرم
چهل روز است غم چهل ساله دیدم - غم و اندوه دیدم ناله دیدم
سر پر خو ن تو همر ا ه من بو د - به هر جا چلچراغ راه من بود
همین جا غر ق د ر غم شد وجودم - تن پاک ترا گم کرده بودم
میا ن نیزه ها د ل باختم من - تر ا د ید م و لی نشنا ختم من
اگر امروز برداری سرت را - تو هم نشناسی ای گل خواهرت را
ز جا برخیز ا ی نور دو دیده - ببین مویم سپید و قد خمیده
صَلَّی اللهُ عَلَیك یا اباعبدالله
اولین زائر بروزاربعیـنِ
اولین زائر بروزاربعیـنِ - جابـرانصـار با حـال حزیـن
آمـد از بـهر زیـارت، بـا نـوا - بـر سـرِ قـبـرِ شـهید کربـلا
پس سلامی کرد، با چشم پر آب - منتظر بود آید از، مولا جواب
چون نشد نائل بـه مقصود،آن غمین - گفت:ای فـرزنـدخیرالمرسلین
دوست، چون با دوست آیـد، در خطاب - بس عجب، گر نشنود از وی جواب
عطیه عوفى مىگوید: با جابر بن عبد الله به عزم زیارت قبر حسین علیه السلام بیرون آمدم و چون به كربلا رسیدیم جابر نزدیك شط فرات رفته و غسل كرد و ردائى همانند شخص محرم بر تن نمود و همیانى را گشود كه در آن بوى خوش بود و خود را معطر كرد و هر گامى كه بر مىداشت ذكر خدا مىگفت تا نزدیك قبر مقدس رسید و به من گفت: دستم را بر روى قبر بگذار! چون چنین كردم، بر روى قبر از هوش رفت. من آب بر روى جابر پاشیدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: یا حسین! سپس گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه!» ، و بعد اضافه كرد: چه تمناى جواب دارى كه حسین در خون خود آغشته و بین سر و بدنش جدائى افتاده است! ! و گفت: "فَاَشهدُ انّك ابن خیرالنّبیین و ابن سید المؤمنین و ابن حلیف التقوى و سلیل الهدى و خامس اصحاب الكساء و ابن سید النقباء و ابن فاطمة سیدة النساء، و مالك لا تكون هكذا و قد غذتك كف سیدالمرسلین و ربیت فی حجرالمتقین و رضعت من ثدی الایمان و فطمت بالاسلام فطبت حیا وطبت میتا غیر ان قلوب المؤمنین غیر طیبة لفراقك و لا شاكة فی الخیرة لك فعلیك سلام الله و رضوانه و اشهد انك مضیت على ما مضى علیه اخوك یحیى بن زكریا." من گواهى مىدهم كه تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند بزرگ مؤمنین مىباشى، تو فرزند سلاله هدایت و تقوایى و پنجمین نفر از اصحاب كساء و عبایى، تو فرزند بزرگ نقیبان و فرزند فاطمه سیده بانوانى، و چرا چنین نباشد كه دست سیدالمرسلین تو را غذا داد و در دامن پرهیزگاران پرورش یافتى و از پستان ایمان شیر خوردى و پاك زیستى و پاك از دنیا رفتى و دلهاى مؤمنان را از فراق خود اندوهگین كردى پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طریقه رفتى كه برادرت یحیى بن زكریا شهید گشت. آنگاه چشمش را به اطراف قبر گردانید و گفت: "السلام علیكم ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین و اناخت برحله، اشهد انكم اقمتم الصلوة و آتیتم الزكوة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنكر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتى اتاكم الیقین." سلام بر شما اى ارواحى كه در كنار حسین نزول كرده و آرمیدید، گواهى مىدهم كه شما نماز را بپا داشته و زكوة را ادا نموده و به معروف امر و از منكر نهى كردید، و با ملحدین و كفار مبارزه و جهاد كرده، و خدا را تا هنگام مردن عبادت نمودید. و اضافه نمود: به آن خدائى كه پیامبر را به حق مبعوث كرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده اید شریك هستیم. عطیه مىگوید: به جابر گفتم: ما كارى نكردیم! اینان شهید شدهاند. گفت: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم كه مىفرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرك فی عملهم»؛ هر كه گروهى را دوست داشته باشد با همانان محشور گردد، و هر كه عمل جماعتى را دوست داشته باشد در عمل آنها شریك خواهد بود.
جـابـرت از راه دور آمـد، حسین
جـابـرت از راه دور آمـد، حسین - دِه جواب این غلامت، یا حسین
باز بـا خـود گفـت: ای شیـدای زار - این توقّـع، از تـن بی سـر مدار
با توآخرچون کند، گفت وشـنـید؟ - آن که تیغ شمر، حلقـومش برید
گـر م ا فغـا ن بو د ، با شـو ر و نوا - کــآمـد از ره ، کــاروان کربـلا
اهـل بیتِ مضطـر سلـطا ن د ین - زینب و کلثو م و ز ین ا لعا بد ین
مو کَنان ، زاری کنان ، با چشـم تر - هر یکی شد بر شهیدی نوحه گر
شدجهان پرشور، چون با شـوروشین - زینـب آمـد ، برسرِقبرحسین
گفت: ای بی سر، تن و بی تن، سرت! - از اسیری بازگشـته، خواهـرت
بـهر تـو امـروز، مهمـان آمـده - زینب، از آن شام ویــران آمـده
یک کاروان دل آید ز کوفه
یک کا ر و ا ن د ل آ ید ز کو فه - نخل ز یا ر ت د هد شکو فه
تجدیدعاشوراعزای اربعین است - محمل نشین شام غم ماتم نشین است
مظلوم حسینم - مظلوم حسینم - مظلوم حسینم
صحرا خمو ش و د ر یا ز ند جوش - صف هایی از نخل استاده خاموش
یک اربعین بگذشته وفریادشان نیست - گویازعاشوراییان دریادشان نیست
مظلوم حسینم - مظلوم حسینم - مظلوم حسینم
د یگر نشا نه ا ز بلبلی نیست - بو ی گل آ ید ا ما گلی نیست
این باغ گل راغارتِ پاییز برده - چشمی از این جا با غبا ن ، خون ریزبرده
مظلوم حسینم - مظلوم حسینم - مظلوم حسینم
اهلبیت برمزارشهدای كربلا
اهل بیت علیهم السلام كه ازشام حركت كرده وبه جانب مدینه رهسپاربودند به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهی جاده عراق و مدینه رسیدند، چون به این مکان رسیدند، از امیر کاروان خواستند تا آنان را به کربلا ببرد، و او آنان را به سوی کربلا حرکت داد، چون به کربلا رسیدند، جابر بن عبد الله انصاری را دیدند که با تنی چند از بنی هاشم و خاندان پیامبر برای زیارت حسین علیه السلام آمده بودند، همزمان با آنان به کربلا وارد شدند و سخت گریستند و ناله و زاری کردند و بر صورت خود سیلی زده و نالههای جانسوز سر دادند و زنان روستاهای مجاور نیز به آنان پیوستند، زینب علیها السلام در میان جمع زنان آمد و گریبان چاک زد و با صوتی حزین که دلها را جریحه دار میکرد میگفت: «وا اخاه! وا حسیناه! وا حبیب رسول الله و ابن مکة و منا! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن علی المرتضی! آه ثم آه!» پس بیهوش گردید. آنگاه ام کلثوم لطمه به صورت زد و با صدایی بلند میگفت: امروز محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا از دنیا رفتهاند؛ و دیگر زنان نیز سیلی به صورت زده و گریه و شیون میکردند. سکینه چون چنین دید، فریاد زد: وا محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بیت تو کردهاند، آنان را از دم تیغ گذراندند و بعد عریانشان نمودند!
خاندان داغدیده رسالت پس از ورود به کربلا برای شهیدان خود به عزاداری پرداختند، چون هنگام حرکت بسوی کوفه اجازه عزاداری به آنان نداده بودند، و همانگونه که سید ابن طاووس در اللهوف نقل کرده است که «و اقاموا المآتم المقرحة للاکباد» «ماتمهای جگرخراش بپا داشتند» ، و تا سه روز امر بدین منوال سپری شد. اگر زنان و کودکان در کنار این قبور میماندند، خود را در اثر شیون و زاری و گریستن و نوحه کردن هلاک مینمودند، لذا علی بن الحسین علیهماالسلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند. چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، سکینه علیهاالسلام اهل حرم را با ناله و فریاد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سکینه قبر پدر را در آغوش گرفت و شدیدا گریست و به سختی نالید و این ابیات را زمزمه کرد: الا یا کربلا نودعک جسما - بلا کفن و لا غسل دفینا - الا یا کربلا نودعک روحا - لاحمد و الوصی مع الامینا
اشعاراربعین باقری پور
چهل روزاست رفتم زین بیابان
چهل روزاست رفتم زین بیابان – بسوی شام با این قوم عدوان
دل بشكسته وچشمان گریان – حسین جانم حسین جانم حسین جان
چهل روزاست گریانم حسینم – دل پرغم زهجرانم حسینم
زغم سردرگریبانم حسینم – حسین جانم حسین جانم حسین جان
چهل روزاست كزتودورگشتم – زهجرانت بسی مهجورگشتم
زظلم شامیان رنجورگشتم – حسین جانم حسین جانم حسین جان
چهل روزاست عزادارم حسینم – بدردوغم گرفتارم حسینم
باطفالت مددكارم حسینم – حسین جانم حسین جانم حسین جان
چهل روزاست اسیركوفیانم – امیروسرپرست كاروانم
چنین روزی نبوده درگمانم – حسین جانم حسین جانم حسین جان
چهل روزاست گشته گریه كارم – اسیرشامیان درشام تارم
خداداندازاین قلب فكارم – حسین جانم حسین جانم حسین جان
چهل منزل بدنبال سرتو – دویده دختران وخواهرتو
زغم نالیده جدومادرتو – حسین جانم حسین جانم حسین جان
بخواندم خطبه ای درشام ویران – كه شام و شامیان گشتندحیران
ازآن رسوایزیدوآل مروان – حسین جانم حسین جانم حسین جان
بشدرسوایزیددون سرانجام – پشیمان شامیان ازخاص وازعام
كنون آل نبی برگشته ازشام – حسین جانم حسین جانم حسین جان
پس ازچل روزاسارت برسرآمد – كنارقبرات اینك خواهرآمد
دگرای باقری هجران سرآمد – حسین جانم حسین جانم حسین جان
حسین جانم حسین جانم حسین جان - حسین جانم حسین جانم حسین جان
اربعین آمد دلم را غم گرفت
اربعین آمد د لم ر ا غم گرفت – برشهید كر بلاما تم گرفت
اربعین آمدهمه محزون شدند – ازغم آل علی دلخون شدند
اربعین خودهست عاشوری دگر– چونكه برسرآمده شوری دگر
اربعین تصو یر عا شو ر ا بو د – چون دوباره كربلا غوغابود
اربعین د ر قتلگا ه شا ه د ین – غلغله برپا بود زاهل زمین
اربعین برسینه و سرمیزنند – بهر قا سم ، بهر ا كبرمیز نند
اربعین پا ی پیا د ه د ر عزا – سینه ز نها رو بسو ی كربلا
اربعین د ر كر بلا غو غا شد ه – ما تمی د یگر ز نو برپا شده
اربعین تجد ید حز ن و غم شد ه – باردیگرموسم ماتم شده
اربعین دل درهوای كربلاست – گوش ودل با نی نوای كربلاست
اربعین شو ر ی بسر آ مد پد ید – د ر هو ا ی كربلا دلها طپید
اربعین این دیده ودل درعزاست – این دلِ ماراهی كرببلاست
اربعین د لها ی ما پرمیز ند – بر ز مین كر بلا سر میز ند
كربلابس شوروغوغائی بپاست – هست گریان هركسی دركربلاست
صحن عباس وحسین ماتمسراست – خوش بحالش هركسی دركربلاست
هرخیابان ، هرگذر ، از هرطرف – سینه زنها ، نوحه خوانها ، صف بصف
خیمه گا ه و قتلگا ه و صحنها – هست بر پا شیو نی بی ا نتها
جمله گویند السّلام ای شاه دین – السّلام ای زاده حبل المتین
السّلام ا ی سر بر ید ه ا ز قفا – السلام ا ی ز ا د ه شیر خد ا
السّلام ای تشنه لب ای بی كفن – السّلام ای سروباغ یاسمن
ای اباالفضل ای علمدارالسّلام – ای حسین را یاورویارالسّلام
ای توسقّا ای سپهدارالسّلام – ای حسین راتومددكارالسّلام
ای علی اكبرای قاسم سلام – ای علی اصغرای جاسم سلام
ای حبیب ابن مظاهرالسّلام – ای شهید پاك و طاهرالسّلام
السّلام ای یار و انصارالحسین – ای شما یاران شاه عالمین
ای شما هفتاد دویاران پاك – درجوارشاه دین خفته بخاك
صبح و ظهرو شام تاروزقیام – برشما بادادرود وصدسلام
*
گوش ماها برسلام جابراست – گوئیا جابردر آنجاحاضراست
گفت جابریاحبیبی یاحسین – توبه هردردی طبیبی یاحسین
گفت جابر باشهِ دین این سرود – برتو و یاران توبادا درود
گفت جابر ای امام عالمین – السّلام ای زاده زهراحسین
برتو و اصحاب فرزندان تو – هركسی كه بود درفرمان تو
هركسی كه قلب پاكش باتوبود – گرچه اودركربلا باتو نبود
صد درود وصدسلام و والسّلام – برتوویاران توباد ای امام
*
گوش ماهابرسلام زینب است – كوزهجرشاه درتاب وتب است
كو بیا مد ا ز رهِ شا م بلا – اربعین ا ند ر ز مین كر بلا
دركنارقبر شا ه عالمین – گفت ا ی جان برادر یاحسین
السلام ای نورچشم مادرم – خواهرم من،زینب غم پرورم
با ز گشتم ا ینك ا ز شا م بلا – بعد یك چلّه غم و رنج و بلا
آمدم ا ند رمز ا ر ت یاحسین – هستم اینك سوگوارت یاحسین
یاحسین ا ز شا م و یر ا ن آ مد م – زینبم با چشم گریان آمدم
بعدتوبس رنج ومحنت دیده ام – ازعدویت بس مصیبت دیده ام
تازیانه د ید ه ا م با كعب نی – راس پاك تو ز پیش و من ز پی
كوفه رفتم بعد از آن شام خراب – رفته ام ویرانه باقلب كباب
الغرض د ید م بسی رنج و عنا – تا كه ا كنو ن آمدم دركربلا
بی ر قیه آ مد م لیكن ز شا م – دخترت درشام بگرفته مقام
زینب ازشام بلا برگشته است – اوهم اینك كربلائی گشته است
باقری خو ا ه ا ز خدای كربلا – زائرش گر د ی تو با ا هل و لا
اریعین كربلاشد كربلاماتم سراشد
ای حسین جان ای حسین جان - ای حسین جان ای حسین جان
اریعین كربلاشد كربلاماتم سراشد - اهلبیت مصطفی دركربلا اندرعزا شد
اربعین آ مد بسر رنج و عنا ها - با ز گشت ا ز شا م غم غم مبتلا ها
اهلبیت ا ز شا م ویران بازگشتند - گشت پایان محنت و رنج وبلاها
ای حسین جان ای حسین جان - ای حسین جان ای حسین جان
چون رسیدند كربلا ازشام ویران - جملگی درآن بیابان مات وحیران
ازشترها شد پیا د ه كو د ك و ز ن - شد بلند آ ه و فغان بربام كیوان
ای حسین جان ای حسین جان - ای حسین جان ای حسین جان
زینب آمدبرسرِ قبرِشهیدان - گفت اینك آمدم من ای حسین جان
همره زین ا لعبا د و كو د كا نت - بازگشتم من كنون ازشام ویران
ای حسین جان ای حسین جان - ای حسین جان ای حسین جان
من گزارش مید هم ا ینك شما را - من بد ید م كو فه و شا م بلارا
درمیان طشت ز رد ید م سرِ تو - من بد ید م ر ا سها بر نیزه هارا
ای حسین جان ای حسین جان - ای حسین جان ای حسین جان
تازیانه،كعب نی،بس خورده ام من - زان ستمها من كنون آزرده ام من
من چگویم كه چه دیدم من چهارا - همره خودیك نشام آورده ام من
ای حسین جان ای حسین جان - ای حسین جان ای حسین جان
من بفرمان تو آ ر ا م و خموشم - صبروحلم وبردباری شدسروشم
همچومادر تازیانه خورده ام من - یك نشان ازكعب نی باشدبدوشم
ای حسین جان ای حسین جان - ای حسین جان ای حسین جان
ا ی بر ا د رد ید ه ا م شا م بلا ر ا - فتح كرد م پا یگا ه ا شقیا ر ا
شا م ر ا و یر ا نه كردم بازگشتم - اهل عالم هم شنیدند این صلارا
ای حسین جان ای حسین جان - ای حسین جان ای حسین جان
چندروزی گرچه من درشام ماندم - من پیامت رابشام غم رساندم
شدیزید و آل بوسفیان پشیمان - زان پیامی كه به كاخ اوكشاندم
ای حسین جان ای حسین جان - ای حسین جان ای حسین جان
ای بر ا د رمیر و م ا كنو ن مد ینه - در كنا ر قبر ما م بی قرینه
باقری الحمد لله كه شدم من - راحت از بیداد و ظلم و جوروكینه
ای حسین جان ای حسین جان - ای حسین جان ای حسین جان
شداربعین شاه شهیدان
حسین حسین جان حسین حسین جان
شداربعین شاه شهیدان - برگشته زینب ازشام ویران
چون كا ر و ا ن آ ل پیمبر - گردید آزاد از ظلم بی مر
ازشام غم شدسوی مدینه - باقلب مجروح ازظلم وكینه
لیكن نبا شد طفلی سه ساله - همراه آنان با اشك و ناله
چون گشته مدفون كنج خرابه - دلهابرایش ازغم كبابه
چون شدروانه ازشام زینب - آندم بداد این پیغام زینب
ماها كه رفتیم ا ی مردم شام - دارم تمنا ازروی اكرام
كنج خرابه گا هی بیا ئید - ا زد خترما یا د ی نما ئید
روی مزارش با سو گو ا ر ی - آبی بپا شید از راه یاری
شمع وچراغی روشن نمائید - ویرانه راچون گلشن نمائید
*
آن كاروان شد با عز و ا كر ا م - سو ی مد ینه از وادی شام
اما چه شامی گشته دگرگون - مردم عزادار،غمدیده،محزون
یك روزبودی جشن و چراغان - دیوار و د ر بود آ ئینه بندان
اما دراین روزمردم عزادار - جمله پشیمان زان فعل ورفتار
كلثوم و سجا د ، ز ینب ، سكینه - باكاروان شد سوی مدینه
بر آ ل ا حمد آ ند م چها شد - چون و ا ر دِ دشتِ كربلاشد
خود ر ا فكند ند ا ز روی محمل - با اشك دیده با غصه دل
هریك كنا رقبر شهید ا ن - یك جمله میگفت با چشم گریان
آن یك همی گفت اكبركجایی - آن دیگری گفت اصغركجایی
آن دیگری گفت ای نوجوانم - بی توچگونه من زنده مانم
*
زینب كنا ر قبرحسینش - بر آ سما ن شد ا فغا ن و شینش
گفت ای برادرجانم حسین جان - اینك رسیده بهرتومهمان
برخیز ا ز جا ا ی نو ر د ید ه - بین ز ینب تو ا ز ره رسیده
بنگرحسینم آ خرسر ا نجا م - كه اهلبیتت بر گشته ا ز شام
دانی حسین جان برما چها شد - ظلم وستم برآلِ عبا شد
توگر نبو د ی ا مّا سرِ تو - بوده ا ست همره با خو ا هرِ تو
در این چهل روز در كوفه و شام - برما ستمها شدازدروبام
ازآل سفیان بس طعنه دیدیم - بس حرفها كازدشمن شنیدیم
اما حسین جان با پا ید ا ر ی - برما شد آ سا ن هر نا گواری
با یا ر ی حق گشتیم پیر و ز - بر آ ل سفیا ن قو م سیه روز
اینك حسین جان برگشتم ازشام - اینهم گزارش اینهم سرانجام
اما ز ظلم و جو ر ز ما نه - جسمم كبو د ا ست ا ز تا ز یا نه
دیگر نگو یم د یگر چها شد - بر آ ل طا ها د ا ئم جفا شد
ا للّهم ا لعن ا وّ ل ظا لم - عجّل ظهو ر مهد ی قا ئم
ای باقری پوراین اربعین است - روزعزای سلطان دین است
شد ا ر بعین شا ه شهید ا ن- برگشته ز ینب ا ز شا م و یران
شمیم جانفزاى كوى بابم
شمیم جا ن فز ا ی کو ی بابم - مرا ا ند ر مشا م جا ن برآید
گمانم کربلا شد عمه نزدیک - که بوی مشک و ناب و عنبر آید
بگوشم عمه ا ز گهو ا ر ه گو ر - در این صحرا صدای اصغر آید
مهار نا قه ر ا یکد م نگهد ا ر - که ا ستقبا ل لیلا ، ا کبر آید
مران ای ساربان یکدم که داماد - سر راه عروس مضطر آید
حسین را ای صبا برگو که از شام - بکویت زینب غم پرور آید
ولی ا ی عمه د ا ر م ا لتما سی - قبو ل خا طر زارت گر آید
که چون ا ند ر سر قبر شهیدان - تو را از گریه کام دل برآید
دراین صحرامکن منزل که ترسم - دوباره شمردون باخنجرآید
کند جودی به محشر ، محشر از نو - اگر درحشرما این دفتر آید
نوشته بر تن گلهای پرپر
نوشته بر تن گلهای پرپر - شهیدان زنده اند الله اکبر
چوگلهایی که دراین طرفه باغ است - فضاسرشاراین بانگ معطر
زمین کر بلا د ا ر ا لسلا م ا ست - مزار ا طهر سو م ا ما م ا ست
به خط خون نوشته برمزارش - که این قبر حسین تشنه کام است
امید جا ن ما جا ن بر لب آ ید - به لب فر یا د یا ر ب یا ر ب آید
برای د ید ن قبر بر ا د ر - شکسته قا متی چو ن ز ینب آید
پس از تو جان برادر چه رنجها كه كشیدم
پس ازتوجان برادرچه رنجهاكه كشیدم - چه شهرهاكه نگشتم چه كوچه هاكه ندیدم
بسخت جا نى خود ا ینقد ر نبو د ه گمانم - كه بى تو زنده ز دشت بلا بشام رسیدم
برون نمود د ر آندم چو خصم پیرهنت را - بتن ز پنجه غم جامه هر زمان بدریدم
چو ما ه چا ر د ه د ید م ، سر تر ا به سر نی - هلال وار ز بار مصیبت تو، خمیدم
زدم بچوبه محمل سر آنزمان كه سر نى - به نوك نیزه خولى سرچوه ماه تودیدم
ز تازیانه وطعن سنان وطعنه ی دشمن - دگر ززندگی خویش گشت قطع امیدم
میان كو چه و با ز ا ر شا م پا ى بر هنه - سر از خجالت نامحرمان بجیب كشیدم
شدم چو و ا ر د بز م یز ید با ز و ى بسته - هزار مرتبه مرگ خو د ا ز خدا طلبیدم
ولی باین همه غم شادازآنم اى شه خوبان - كه نقدجان بجهان دادم وغم توخریدم
ازاین حکایت جانسوز، جود یا صف محشر - به نزدشاه شهیدان، شریک همچوشهیدم
اربعین آمد و اشكم زبـصر مـی آیـد
اربعین آمدواشكم زبـصرمی آید - گوئیا زینب محزون زسفرمی آید
بازدركرببلا شیون وشینی برپا ست - كـز اسیران ره شام خبرمی آید
رود رودی شنو م ا ز طرف شا م مگر - ام لیلا بسر نعش پـسرمی آید
كاش می دادكسی برعلی اكبرپیغام - كای جوان مادرپیرت زسفرمی آید
گر علی اصغر بی شیر بداندكـه رباب - با دو پستان پر از خون جگرمی آید
ای صبا گوی به عباس كه ا ز جا برخیز - ام كلثوم تو خم گشته كمر می آید
«صامتا»ازچه نگفتی بسرقبرحسین - عابدین خون جگرودیده ی ترمی آید
چهل روز است گلگون گشته صحرا
چهل روز است گلگون گشته صحرا - زخون پاك فرزندان زهرا
چهل روزاست خاموش است خاموش - چراغ كاروان آل طاها
چهل روز است گشته ورد زینب - حسینم واحسینم واحسینا
چهل روز است كز قتل حسینش - پریده رنگ از رخسار زهرا
چهل روز است می سوزد سكینه - دلش بشكسته است ازداغ بابا
چهل روز است مى سو ز د سكینه - دلش ا ز ما تم جا نسو ز بابا
چهل روزاست كز خو ن نقش بسته - به لوح عشق هفتا د و امضاء
چهل روزاست ا ز هجر ا ن ا كبر - خورد خو ن جگر پیوسته لیلا
چهل روزاست كز د ا غ ا بو ا لفضل - بود کلثوم وزینب زاروشیدا
چهل روز است كز پستان ما د ر- على ا صغر نخو ر د ه شیر ا صلا
چهل روز است كه اطفال حسین است - یتیم ودر بدردردشت وصحرا
چهل روز است ز ینب د ا غد ا ر است - زفقدان حسین آن ماه بطحا
چهل روزاست گلها ی ر سا لت - خزان گشته ا ست ا ز بید ا د اعدا
چهل روزاست بیا د ا صغر م من - به یا د ر و ی ما ه ا كبر م من
چهل روزاست قد م ا ز غم خمید ه - بیا د قا سم د رخو ن طپیده
چهل روزاست دلم دریای خون است - زهجرانت غمم ازحدفزون است
چهل روزاست كه چو ن نی د ر نو ا یم - به یا د لا له ها ی كر بلا یم
چهل روزاست كه رفتم ز ین بیابان - برون همراه این جمع پریشان
كنون ای خفته د رخا ك ا ی بر ا د ر - زجا برخیز ا ستقبا ل خواهر
عزیزان تو ر ا آ و ر د م ا ز شا م - كنون با سر فر ا ز ی و به اكرام
كنار تـربتت با شـور و غـوغا - كنون یك مجلسی گر د ید ه بر پا
ولى جا ما ند ه یكتن كنج ویران - رقیه درخرابه چون غریبان
در این سفر برادر ، جانم بلب رسیده
در این سفر برادر ، جانم بلب رسیده - دیدم به نوک نیزه ، هجده سر بریده
مانده به شام ویران سه ساله ات حسین جان - حسین حسین حسین جان
در راه این اسارت،بال و پرم شکستند - درشام وکوفه ما را،بریسمان ببستند
مانده به شام ویران سه ساله ات حسین جان - حسین حسین حسین جان
این کودکان معصوم ، دارند بتن نشانه - از بسکه دراین سفر خوردند تازیانه
مانده به شام ویران سه ساله ات حسین جان - حسین حسین حسین جان
همین جا شیرخواره گریه می کرد
همین جا شیرخواره گریه می کرد - رباب بی ستاره گریه می کرد
گهی بر گاهواره گریه می کرد - گهی بر مشک پاره گریه می کرد
همین جا دور اکبر را گرفتند - ز ما شبه پیغمبر ما را گرفتند
ولی از من د و د لبر ر ا گرفتند - هم اکبر هم برادر را گرفتند
همین جا بود که سقای ما رفت - به سمت علقمه دریای ما رفت
پناه عصمت کبر ا ی ما ر فت - پی ا و گوشو ا ره ها ی ما رفت
همین جا بود ا لف ر ا د ا ل کردند - تنت را بارها پامال کردند
ته گودال را گو د ا ل کردند - تو را با سم مرکب چال کردند
همین جا بود افتادند تن ها - همین جا بود غارت شد زتن ها
تمامی کفن ها ، پیر هن ها - بدون تو کتک خو رد ند ز ن ها
همین جا بود گیسومی کشیدند - هر سو دخترانت می دویدند
همین جا بود تازیانه باب گردید - رخ ما در کبودی قاب گردید
ز خجلت خواهر تو آب گردید - که معجر بعد تو نایاب گردید
قسمتی ازشعرعلی اکبر لطیفیان
زنید بر سینه و برسر عزیزان اربعین آمد
زنید بر سینه و برسر عزیزان اربعین آمد - كه جابر بر سر قبر امام سومین آمد
درآن دشت بلا آید نوای كاروان غم - گمانم زینب مظلومه در آن سرزمین آمد
كنارعلقمه آیدصدای ناله ای برگوش - گمانم ام كلثوم است كه با حال حزین آمد
نوای ر و د ر و د آ ید سر قبر علی ا كبر - گمانم ا م لیلا ما د ر آ ن نازنین آمد
زنی بینم بپا كرده عز ا ی حضرت قاسم - بٌوًد نجمه كنار تربت آن مه جنین آمد
رباب ازسوزدل ریزد زچشمانش سرشك غم - سر قبر علی اصغر به احوال غمین آمد
نه تنها زائر قبر برادر زینب كبری است - زجـنـت فـاطمه هم با امام المتقین آمد
پی پا بوسی خو ن خد ا د ر كر بلا امروز - پـیـمـبر بـا تـمـام انبیا و مرسلین آمد
خوش آن روزی كه بنویسندبه دفترخانه تقدیر - «غـلامـی»برسرقبرامام العالمین آمد
ای غایب از نظر، نظری کن به خواهرت
ای غایب از نظر، نظری کن به خواهرت - زینب نشسته بر سر قبر مطهرت
یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز - قامت خمیده آمده سرو صنوبرت
نشناختی مرا ز پس ا ین چروکها - من زینب تو أ م ز چه رو نیست باورت
لیلاست این که خیمه زده زیر پای تو - بار دگر بگو که اذان گوید اکبرت
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول و دوم
کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول
حاوی روضه های شب آخرذیحجه تا شب یازدهم محرم
روضه های آماده برای روضه خوانان سخنرانان، مداحان وذاکرین اهل البیت علیهم السلام
طبق مناسبتهای ماه محرم وماه صفر
تهیه وتنظیم توسّط حجّة الاسلام سیدمحمّدباقری پور
درمؤسّسه فرهنگی هدایت
برای دریافت فایل پی دی اف روی لینک زیر کلیک کنید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/rozehayemoharramosafar1.pdf
کتاب روضه های محرم وصفر جلد دوم
حاوی روضه های روز یازدهم محرم تا آخرماه صفر
روضه های آماده برای روضه خوانان سخنرانان، مداحان وذاکرین اهل البیت علیهم السلام
طبق مناسبتهای ماه محرم وماه صفراست
تهیه وتنظیم توسّط حجّة الاسلام سیدمحمّدباقری پور
درمؤسّسه فرهنگی هدایت
برای دریافت فایل پی دی اف روی لینک زیر کلیک کنید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/rozehayemoharramosafar2.pdf
كتاب موبايل محرم وصفر جاوا و آندروید
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، کتاب نوشته های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
اربعين آمد اربعين آمد _ باز عزايِ آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد _ باز عزايِ آن شاهِ دين آمد
باز تجديدِ حزن و غم گشته _ گويي عاشورا باز بر گشته
نينوا از غم پُر شرر گشته _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
قبر پاكِ آن طيّب و طاهر _ شد پذيرايِ اوّلين زائر
اولين زائر گشته است جابر _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
او به قبرِ شَه یک اشارت كرد _ مرقدِ شه را او زيارت كرد
او زيارت را با طهارت كرد _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
با کمکهایِ خالقِ علّام _ شامیان گشتند عاقبت بد نام
اهلبیتِ شَه باز گشت از شام _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
اهلبیتش با زينب و سجّاد _ رسته از قیدِ ظلم و استبداد
از اسارتها گشته اند آزاد _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
زینب و سجّاد، باقر و کلثوم _ بر سرِ قبرِ آن شَهِ مظلوم
گریه ها دارند بهرِ آن معصوم _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
یادِ عاشورا باز شد زنده _ علقمه گشته باز شرمنده
نامِ شاهِ دین هست پاینده _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
شد چهل روز از قتلِ شاهِ دین _ اربعین شد یک سُنَّت و آئین
باقری بهرِ اربعین غمگین _ باز عزاي آن شاهِ دين آمد
اربعين آمد اربعين آمد
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور اربعین سال 1399
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
اربعين آمد عزا ازسر گرفت
اربعين آمد عزا از سر گرفت _ انس و جن را ماتمي ديگر گرفت
اربعين چون روزِ عاشورا شده _ بارِ ديگر در جهان غوغا شده
هر خيابان, هر محل, هرخانه اي _ گشته از بهرِ حسين غمخانه اي
روضه خوان و نوحه خوان و سينه زن _ جمله از پير و جوان و مرد و زَن
جملگي بر اهلبيتِ مصطفا _ روضه خوان و سينه زن, نوحه سرا
كربلا از بهر عبّاس و حسين _ جملگي از مرد و زن در شور و شين
با تویریجی ها دوان با هَروَلَه _ تا حَرَم سینه زنان در کَربَلَه
جملگی با هَروَلَه سویِ حرم _ در عزا بر آن امامِ محترم
جابرِ انصاری از آن راهِ دور _ آمده بهرِ زیارت در حضور
با عطیّه آمده در کربلا _ آن مُحِبِّ عاشقِ غم مبتلا
آمدند از شام هم، با شور و شين _ آن اسيران بر سرِ قبرِ حسين
آري آرى آمدند از شامِ غم _ بر سرِ قبرِ حسین، اهلِ حرم
با ورودِ اهلبيتِ مصطفا _ شد سرِ قبر حسين، غوغا بپا
دید زینب در محلِّ قتلگاه _ مرقدِ پاکِ حسین، با شور و آه
رویِ قبرش، پرچمی با سوز و ساز _ تا قیامت آن عَلَم در اهتزاز
در کنارش قبرِ هفتادو دو تن _ جملگی آسوده از رنج و محن
اهلبیتِ مصطفی خُرد و کلان _ در زمینِ کربلا شیون کُنان
شد مجدّد مجلسِ و بزمِ عزا _ بر شهیدان و حسین آندم بِپا
هر یکی بهرِ شهیدی نوحه گر _ نی نوا هم در عزا شد سَر بِسَر
دِجله هم گریان شده بهرِ فُرات _ هم بهشت و کوثر و آبِ حیات
آن زنان و کودکان، سینه زنان _ هر یکی بهرِ شهیدی نوحه خوان
آن يكي گويد، كجا بودي پدر _ بعد تو ماها اسير و در بدر
وان يكي گويد، به آه و شورو شين _ اي عزيزم، اي برادر اي حسين
وان يكي گويد كجايي اصغرم _ ديگري گويد علي، اي اكبرم
وان یکی گوید به عبّاسِ رشید _ مادرت شد از غمت مویش سپید
وان يكي گويد كه قاسم در كجاست _ حجله يِ قاسم کجایِ خيمه هاست
ناگهان زینب صدا زد «یا حسین» _ شد زمین و آسمان در شور و شین
هم نوا با زینبِ کبرا شدند _ عرش و فرش و جمله ما فیها شدند
اَلغَرَض اي باقري در كربلا _ اربعين برپا بُوَد بزمِ عزا
سروده شده توسط حجة الاسلام باقری پور ماه صفر سال 1399
کتاب مجموعه اشعار باقری را اینجا ببینید
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری
ادامه مطلب را ببينيد
همگامِ با زائرینِ پیاده (16)
چو زینب باز گشت از شام ویران
چو زینب باز گشت از شام ویران – بدشتِ کربلا با آه و افغان
بیامد بر سرِ قبر حسینش – بشد بر آسمان افغان و شینش
زسالار شهیدان جستجو کرد – کفی از خاکها برداشت بوکرد
شنید از خاکها بوی برادر – چه بوئی؟ شد از آن بی هوش خواهر
بناگه ناله زد هذا حسینی – کجائی تو؟ الا یا نور عینی
بگفت این تربت پاکت حسین است – هم اینجا تربت آن نورعین است
همینجا بود کاو را سربریدند – بظلم و کین سراز پیکربریدند
همینجا بود کاو از تیر و خنجر – فتاده بر زمین صد چاک پیکر
همینجا بود کاو فریاد میزد – چو پُتکی بر سرِ بی داد میزد
همینجا بود کاو چون شیرِ غرّان – همی تازید بر اولادِ سفیان
همینجا بود کاو مانند حیدر – بپا کرد از شجاعت شور محشر
همینجا بود کاو آزادگی را – حیاتی تازه داد و زندگی را
همینجا بود کان شمرِ ستمگر – بیامد برسرِ سبط پیمبر
خودم دیدم همینجا نور عینم – فتاده بر زمین آقا حسینم
خودم دیدم همینجا جسم صدچاک – فتاده بود او بر بسترِ خاک
خودم دیدم همینجا پاره پاره – فتاده زخمش افزون از ستاره
خودم دیدم همینجا بود بی تاب – طلب میکرد او یک جرعه یِ آب
خودم دیدم که اورا سر بریدند – لبِ تشنه سر از پیکربریدند
خودم دیدم که صحرا لاله گون شد – زمین کربلا دریای خون شد
خودم دیدم که عاشورا چه ها شد – چه ها درسرزمین کربلا شد
خودم دیدم که بهر جرعه ای آب – شده ششماهه درگهواره بی تاب
خودم دیدم که شد عباس و اکبر – بدشت کربلا درخون شناور
خودم دیدم که شد بی دست عبّاس – بشد پرپر تنش همچون گل یاس
خودم دیدم پرازخون اکبرم را – بخون غلطان گلانِ پرپرم را
خودم دیدم که قاسم غرق خون شد – زخونش غاضریه لاله گون شد
خودم دیدم حبیب و عون و جعفر – یکایک همچنان گلهای پرپر
خودم دیدم بدنهای شهیدان – یکایک غرقه خون در خاک غلطان
خودم دیدم بدنها غرق خون بود – مصیبتهای ما از حدفزون بود
خودم دیدم حریقِ خیمه هارا – پراکنده بصحرا بچّه ها را
خودم دیدم که بهر گوشواره – بشد بس گوشها مجروح و پاره
خودم دیدم که اندر آن شبِ تار – تمام اهلبیتِ ما گرفتار
خودم دیدم سری بالای نی بود – عیال و اهلبیت او زپی بود
بعاشوراخودم دیدم بلا را – بلای سرزمین کربلا را
بود اینها زبانِ حالِ زینب – برو ای باقری دنبالِ زینب
حسین جانم حسین جانم حسین جان - حسین جانم حسین جانم حسین جان
سروده باقری پور اربعین 1394
ازکتاب همگام با زائرین پیاده نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور
برای اطلاع بیشتر به لینک زیر مراجعه شود
http://hedayat.blogfa.com/category/380
برای دریافت فایل پی دی اف کتاب روی لینک زیر کلیک کنید
http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/zeyaratraftanpeyade.pdf
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری ، همگام بازائرین پیاده
ادامه مطلب را ببينيد
اربعین حسینی چهلمین روز شهادت امام حسین(ع)
اربعین حسینی چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) که مصادف است با ۲۰ صفر
از حضرت امام صادق (ع) نقل کرده: «يَا زُرَارَةُ إِنَّ السَّمَاءَ بَكَتْ عَلَى الْحُسَيْنِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْكُسُوفِ وَ الْحُمْرَةِ وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَيْنِ و...» (کامل الزیاره، ص 81 و مستدرک الوسائل، ج 2، ص 215) اى زراره آسمان تا چهل روز بر حسين بن على عليهما السّلام خون باريد و زمين تا چهل روز تار و تاريك بود و خورشيد تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود و كوه ها تكه تكه شده و پراكنده گشتند و درياها روان گرديده و فرشتگان تا چهل روز بر آن حضرت(ع) گريستند. امام حسن عسکری علیهالسلام فرمودند: «عَلاماتُ المؤمنِ خَمسٌ: صَلَواتُ إحدي و خَمسينَ، و زيارةُ الأربعينَ، و التَّخَتُّم بِاليَمينِ، و تَعفيرُ الجَبينِِ، و الجَهْرُ بِبسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ؛ (إقبال الأعمال، ج 3، ص 100) نشانههای مؤمن و شیعه، پنج چیز است: اقامه نماز پنجاه و یک رکعت، زیارت اربعین حسینی، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و بلند گفتن «بسماللّهالرحمنالرحیم».
بیستم ماه صفر، چهل روز پس از شهادت امام حسین علیه السلام و یاران با وفای آن حضرت، در تاریخ به «اربعین» حسینی مشهور شده است . اربعین در لغت به معنی چهلم است و در اصطلاح اسلامی، به بیستم صفر ۶۱ هجری قمری، چهلمین روز بعد از کشتهشدن حسین بن علی فرزند علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا، امام سوم شیعیان در واقعه کربلا اطلاق میگردد . اربعین به معنای چهلم است، و ۲۰ صفر را که چهل روز بعد از شهادت امام حسین(ع) در روز عاشورا است اربعین حسینی یا روز اربعین مینامند.[۱] . چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) که با ۲۰ صفر مصادف است. اهمیت این روز به این دلیل است که طبق نقلهای تاریخی جابر بن عبدالله انصاری، در این روز بهعنوان اولین زائر بر سر مزار امام حسین(ع) حاضر شده است.[۲] . در برخی منابع، علاوه بر جابر، گفته شده است بازماندگان حادثه کربلا نیز در این روز به کربلا بازگشته و قبر امام حسین(ع) و سایر شهدای کربلا را زیارت کردهاند.[۳] . جابر بن عبدالله انصاری که از صحابه پیامبر اسلام(ص) است به عنوان نخستین زائر امام حسین(ع) شناخته میشود. او در اولین چهلم شهادت امام حسین(ع)، یعنی ۲۰ صفر سال ۶۱ق، به همراه عطیه عوفی به کربلا آمد و قبر امام حسین(ع) را زیارت کرد.[۵] . جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا صلوات الله علیه از مدینه برای زیارت قبر امام حسین علیه السلام به کربلا امد و او اولین زائری بود که قبر شریف ان حضرت را زیارت کرد. در این روز زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است و زیارت اربعین همین است.»[۱۹] . «عطیّة بن سعد» که جابر بن عبدالله انصاری را در این سفر همراهی می نمود چگونگی زیارت «جابر» را چنین نقل می نماید[۱۰]: «ما همراه جابر بن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر امام حسین علیه السلام حرکت کردیم؛ چون به کربلا رسیدیم، جابر نخست در کنار رودخانه فرات «غسل زیارت» نمود و پیراهن پاکیزه ای پوشید (همانند مُحْرِم، دو جامه سفید پوشید) و از کیسه ای عطرش را بیرون آورد (از من درخواست عطر کرد...) سپس لباس و بدنش را خوشبو ساخت و با پای برهنه به جانب قتلگاه حرکت کرد، در حالی که زبانش به نام و یاد الهی مترنّم بود.» هنگامی که نزدیک قبر مطهّر سید الشّهدا علیه السلام رسیدیم، جابر به من گفت: دستم را روی قبر بگذار.[۱۱] وقتی دستش را بر تربت آرامگاه امام نهادم، به یکباره از اعماق دل آهی کشیده و بی هوش شد؛ لذا بر سر و صورتش آب پاشیدم. چون به هوش آمد، سه بار فریاد برآورد: «یاحسین!» آنگاه خطاب به آرامگاه امام، عرضه داشت: «حَبیبٌ، لا یُجیبُ حَبیبَه؛ آیا دوست، جواب سلام دوستش را نمی دهد؟!» ولی بعد از لحظه ای، با حالتی غمزده گفت: «و أنّی لک بالجواب و قد شُحّطت اوداجک علی اثباجک و فرّق بین بدنک و رأسک؛ حسین جان! من خود، جوابم را می دهم؛ چرا که می دانم رگهای گردنت را بریده اند و بین پیکر و سرت جدایی افکنده اند.» جابر در مرحله بعد، این گونه به پیشگاه سید الشّهدا علیه السلام سلام کرد: «... فأشهد أنّک ابن خاتم النّبیّین[۱۲] و ابن سید المؤمنین[۱۳] و ابن حلیف التّقوی و سلیل الهدی و خامس اصحاب الکساء و ابن سید النّقباء و ابن فاطمة سیدة النّساء... فعلیک سلام الله و رضوانه، و أشهد أنّک مضیت علی ما مضی علیه اخوک یحیی بن زکریّا؛ من گواهم که تو فرزند بهترین پیامبران و پسر سرور مؤمنان می باشی. تو فرزند هم پیمان تقوا و سلاله هدایتی و پنجمین نفر از اصحاب کساء و فرزند سرور نقیبان و پسر فاطمه سیده بانوان هستی. و چرا چنین نباشی، که سالار پیامبران با دست خود غذایت داده و در دامان پرهیزگاران پرورش یافته ای و از سینه ایمان شیر خورده ای و از دامان اسلام بر آمده ای! خوشا به حال تو در حیات و ممات که پاکیزه زیستی و پاک از دنیا رفتی! اما دل مؤمنان در فراق تو اندوهگین است؛ با این حال، شکّ ندارم که آنچه بر شما گذشت، خیر بوده است.... پس سلام و رضوان الهی بر تو باد. و گواهی می دهم که تو همان راه را رفتی، که برادرت یحیی بن زکریّا علیه السلام پیمود.»[۱۴] سپس به پیشگاه شهدای کربلا چنین سلام فرستاد: «السّلام علیکم[۱۵] ایّتها الأرواح الّتی حلّت بفناء الحسین[۱۶] و اناخت برحله، أشهد أنّکم أقمتم الصّلوة و آتیتم الزّکوة و أمرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتّی أتاکم الیقین، والّذی بعث محمداً بالحقّ نبیّاً لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه؛ سلام بر شما ای جانهای پاک که در آستان حسین علیه السلام نزول کرده و آرمیده اید! گواهی می دهم که شما نماز را برپاداشته، زکات را ادا نموده، امر به نیکی و نهی از پلیدی کرده و با ملحدان مبارزه کرده اید و خدا را تا هنگام شهادت، پرستش و عبادت نموده اید. سوگند به آن خدایی که محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را به حقّ برگزیده و مبعوث کرد! ما نیز در آنچه شما شهیدان در آن وارد شده اید، شریک هستیم.» جابر در فراز پایانی زیارتنامه اش گفته بود: «سوگند به آن خدایی که محمّد صلی الله علیه وآله را به حق برگزیده و مبعوث کرد! ما نیز در آنچه شما شهیدان در آن وارد شده اید، شریک هستیم.» از این رو، عطیّه و دیگر زائران شگفت زده شده بودند. گرچه آنها به صداقت صحابی سرشناس و عارف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باور داشتند، اما سزاوار است که پاسخی برای این ابهام و سؤال دریابند؛ لذا عطیّه می پرسد: چگونه با آنان شریک هستیم و حال آنکه نه دشتی پیموده ایم، نه از بلندی و کوهی بالا رفته ایم و نه در راه خدا شمشیری زده ایم؛ اما اینان کسانی هستند که بین سرها و پیکرشان جدائی افتاده و شهید شده اند، فرزندان آنها یتیم گشته و همسران آنان بیوه شده اند؟! جابر پاسخ داد: ای عطیّه! من از حبیبم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود: «من أحبّ قوماً حشر معهم، و من أحبّ عمل قوم اُشرک فی عملهم؛ هرکس گروهی را دوست بدارد، با آنان محشور می شود. و هرکس کار عدّه ای را دوست بدارد، در عمل آنها شریک خواهد بود.» جابر بعد از بیان حدیث نبوی، گفت: «والّذی بعث محمّداً بالحقّ نبیّاً انّ نیّتی و نیّة اصحابی علی ما مضی علیه الحسین علیه السلام و اصحابه؛ سوگند به خدایی که محمّد را به پیامبری برگزید! نیّت و انگیزه من و یارانم همان چیزی است که حسین علیه السلام و یارانش داشتند.» . عطیّه عوفی در پایان گزارش «زیارت اربعین» می گوید: جابر به من گفت: اکنون مرا به طرف خانه های مردم کوفه ببر. بعد از پیمودن مسافتی، خطاب به من گفت: ای عطیّه! آیا به تو سفارش و وصیّتی بکنم؟ چرا که گمان دارم پس از این سفر، دیگر تو را نبینم و باهم دیداری نداشته باشیم! [عرض کردم: بفرمایید. در این موقع، آن صحابی جلیل القدر گفت:] «أحبب محبّ آل محمّد صلی الله علیه وآله ما أحبّهم، و أبغض مبغض آل محمّد ما أبغضهم و إن کان صوّاماً قوّاماً، و أرفق بمحبّ محمّد و آل محمّد فإنّه إن تزلّ له قدم بکثرة ذنوبه ثبتت له اُخری بمحبّتهم، فإنّ محبّهم یعود الی الجنّة و مبغضهم یعود الی النّار؛ دوستدار آل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را دوست بدار مادامی که ایشان را دوست می دارد، و دشمن خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را دشمن بدار مادامی که با ایشان دشمنی می کند ولو اینکه فراوان روزه بگیرد و نماز بگزارد. با دوست محمّد و اهل بیتش مدارا کن؛ چرا که اگر در اثر زیادی گناهش یک پایش بلغزد، به واسطه دوستی اش با آنان، پای دیگرش استوار بماند. بنابراین، دوستدار پیامبر و آلش به سوی بهشت می رود و بازگشت و سرانجام دشمن آنها، دوزخ خواهد بود.» . روایتی دیگر از زیارت جابر : علامه مجلسی در کتاب تحفةالزّائر، در ضمن بیان «زیارت اربعین»، داستان سفر زیارتی جابر را از زبان فردی به نام «عطا»[۱۷] می نویسد؛ که او نیز همچون «عطیّه» از همسفران جابر بود. در این گزارش، مطالب دیگری وجود دارد که می تواند موضوع این مقاله را تکمیل سازد؛ از جمله اینکه: جابر در کنار قبر امام، سه مرتبه «الله اکبر» گفت و سپس بیهوش شد. وی بعد از به هوش آمدن، این گونه سلام داد: السّلام علیکم یا آل الله، السّلام علیکم یا صفوة الله... دو طرف صورتش را بر قبر مطهّر حضرت کشیده، آنگاه چهار رکعت نماز خواند. سپس نزد قبر حضرت علی اکبر علیه السلام آمده و عرضه داشت: السّلام علیک یا مولای وابن مولای، لعن الله قاتلک، لعن الله ظالمک، أتقرّب الی الله بمحبّتکم و أبرء الی الله من عدوّکم. و بعد از خواندن دو رکعت نماز، به پیشگاه شهدای کربلا چنین درود فرستاد: السّلام علی الأرواح المُنیخة بقبر ابی عبدالله، السّلام علیکم یا شیعة الله و شیعة رسوله و شیعة امیرالمؤمنین و الحسن والحسین، السّلام علیکم یا طاهرون، السّلام علیکم یا مهدیّون، السّلام علیکم یا ابرار، السّلام علیکم و علی ملائکة الله الحافّین بقبورکم، جمعنی الله و ایّاکم فی مستقرّ رحمته تحت عرشه. سپس به جانب آرامگاه حضرت عباس علیه السلام رفته و این زیارتنامه را زمزمه کرد: السّلام علیک یا اباالقاسم، السّلام علیک یا عبّاس بن علی، السّلام علیک یابن امیرالمؤمنین، أشهد لقد بالغت فی النّصیحة و أدّیت الأمانة و جاهدت عدوّک و عدوّ أخیک، فصلوات الله علی روحک الطّیّبة و جزاک الله من أخٍ خیراً.[۱۸] جابر بن عبدالله انصاری بعد از خواندن دو رکعت نماز و درخواست حوائج از درگاه الهی، با شهدای کربلا وداع نمود.[۱۹][۲۰] .
مشهور است که اسیران کربلا روز ۲۰ صفر سال ۶۱ قمری در بازگشت از شام، برای زیارت مدفن امام حسین(ع) به کربلا رفتند؛ البته گروهی از علما همچون شیخ مفید و شیخ طوسی تصریح کردهاند که اسرا در بازگشت از شام به مدینه رفتند. همچنین جابر بن عبدالله انصاری، در این روز بهعنوان اولین زائر بر سر مزار امام حسین(ع) حاضر شده است . سید محمدعلی قاضی طباطبایی (۱۲۹۳-۱۳۵۸ش) در کتاب تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء(ع)، بازگشت اسرا به کربلا در اولین اربعین را اثبات کرده است. برخی نیز با توجه به شواهد و قراینی همچون الحاق سر امام حسین(ع) به بدنش در روز اربعین، محل دفن سر مطهر و وجه استحباب زیارت اربعین حضور اسرا در کربلا را پذیرفتنی دانستهاند.[۸] . نظر مؤلف ناسخ التواریخ و علامه شعرانی در دمع السجوم نیز آن است که کاروان اسرا در مسیر رفت در روز اربعین به کربلا رفتهاند.[۹] یعنی از کسانی که آنها را به شام می برده اند خواسته اند که آنها را در مسیر از کربلا عبور دهد تا بتوانند با کشتگان خویش وداع و بر آنها مویه کنند . براساس قول مشهور، سر امام حسین(ع) که در روز عاشورا جدا شده بود، در روز اربعین به بدنش ملحق شد.[۱۵] . شیخ صدوق[۱۸] و پس از او، فتال نیشابوری[۱۹] در این باره مینویسند: «علی بن حسین همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین(ع) را به کربلا باز گرداند». سید مرتضی در این باره میگوید: «روایت کردهاند که سر امام حسین علیهالسلام با جسد در کربلا دفن شد».[۲۰] ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به سبب ملحق شدن سر امام به بدن و دفن آن، زیارت اربعین توصیه شده است.[۲۱] . در «لهوف» سید بن طاووس آمده است: راوى گفت چون زنان و عيال حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام از شام بازگشتند و به عراق رسيدند، به آن راهنما كه همراه آنان بود گفتند: ما را از راه كربلا ببر؛ و چون به مصرع رسيدند جابر بن عبد اللّه انصارى را يافتند که با چند تن از بنى هاشم و خاندان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى زيارت حسين عليه السّلام آمده بودند و با هم بدان مقام مبارك رسيدند، بگريستند و زارى كردند و سيلى بر روى زدند، ناله هاى جانسوز سر دادند و زنان آن ناحیه به ايشان پيوستند و چندى بماندند.[۳] . و در مقتل ابن نما موسوم به مثیر الاحزان آمده است: و چون خانواده حسین علیه السلام به كربلا رسیدند با جابر بن عبد اللّٰه و گروهى از بنى هاشم روبرو شدند كه در همان وقت به زيارت آن حضرت آمده بودند؛ پس دو گروه با موجى از غم و اندوه و آه و نالۀ جانسوز در این مصیبت كه جگر همۀ محبین را سوزاند با هم ملاقات نمودند.[۴]
در آن زمان از کوفه تا شام سه مسیر وجود داشت : 1- راه بادیه: که میانبر اما بیابانی بود. این راه حدود 923 کیلومتر مسافت داشته است . 2- راه کناره فرات: این مسیر، ابتدا از کوفه به مقدار زیادى به سوى شمال غرب مى رود و سپس از آن جا به سوى جنوب، بر مى گردد و با گذر از بسیارى از شهرهاى شام، به دمشق مى رسد. این راه، انشعاب هاى متعدّد داشته و با طول تقریبى 1190 تا 1333 کیلومتر، جاىگزین مناسبى براى راه کوتاه، امّا سختِ بادیه بوده است . 3- راه کناره دجله: این راه، مسیر اصلى میان کوفه و دمشق نبوده است و باید پس از پیمودن مقدار کوتاهى از آن، کم کم به سمت غرب پیچید و پس از طىّ مسیر نه چندان کوتاهى، به راه کناره فرات پیوست و از آن طریق، وارد دمشق شد. این مسیر را مى توان سه ضلع از یک مستطیل دانست که ضلع دیگر طولىِ آن را راه بادیه و سه ضلع یاد شده آن را (مسافت پیموده شده از کوفه به سمت شمال، راه پیموده شده به سمت غرب، و راه پیموده شده به سمت جنوب) ـ که بازگشت به بخشى از مسیر پیموده شده قبلى است ـ، تشکیل مى دهند. از این رو، از همه راه هاى دیگر، طولانى تر است و طول آن، حدود 1545 کیلومتر است. این راه را «راه سلطانى» نامیده اند.[۵] .
سید ابن طاووس در لهوف نقل کرده است هنگامی که اسیران کربلا در راه بازگشت از شام، به عراق رسیدند، به راهنمایشان گفتند «ما را از راه کربلا ببر». پس هنگامی که آنها به قتلگاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و برخی از بنیهاشم را دیدند که برای زیارت قبر امام حسین(ع) آمده بودند. پس با گریه و اندوه مجلس عزایی برپا کردند و پس از چند روز به مدینه بازگشتند.[۶]
آیین بزرگداشتی به نام اربعین فقط برای امام حسین(ع) برگزار میشود. بر اساس تبیین آیتالله ناصر مکارم شیرازی، از مراجع تقلید شیعه، این اختصاص، ریشه در نقش فوق العاده قیام امام حسین(ع) در استمرار اسلام دارد. علّت آن نقش بسيار مهمّى بود كه شهادت امام حسين(ع) در بقای اسلام داشت. به علاوه مصائب آن حضرت، قابل مقايسه با مصائب هيچ يك از معصومان (ع) نيست.[۱]
زیارت اربعین از اعمال خاص این روز است و بنابر روایتی از امام حسن عسکری(ع) از نشانههای مؤمن دانسته شده است. در حدیثی از امام حسن عسکری(ع) پنج نشانه برای مؤمن شمرده شده است . یکی از این پنج نشانه زیارت اربعین است.[۲۲] . هم چنین زیارتنامهای برای روز اربعین از امام صادق(ع) نقل شده است.[۲۳] شیخ عباس قمی این زیارتنامه را در مفاتیح الجنان در باب سوم بعد از زیارت عاشورا غیر معروفه، با عنوان زیارت اربعین نقل کرده است.[۲۴] . به گفته قاضی طباطبایی زیارت روز اربعین در نزد شیعیان زیارت «مَرَدّ الرَّأس» نیز خوانده میشود.[۲۵] مَرَدُ الرأس یعنی بازگرداندن سر، و منظور آن است که در این روز که اسرای اهل بیت به کربلا بازگشتند سر امام حسین(ع) را نیز به کربلا آوردند و دفن کردند.
سه روایت و گزارش در موضوع اربعین حسین بن علی آمدهاست : روایت اول : روایت حسن عسکری: «علامات المؤمنین خمس: صلاةُ الإحدی و الخمسین، و زیارةُ الاربعین، والتـَختم فی الیَمین، و تـَعفیرُ الجبین، و الجهر بِبِسم الله الرحمن الرحیم: علامات مؤمن پنج چیز است: اقامه پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز (هفده رکعت واجب و سی و چهار رکعت نافله)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، جبین را در سجده بر خاک گذاشتن، در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.» که شیخ طوسی در کتاب تهذیب الاحکام[۸] و شیخ حرّ عاملی در وسائل الشیعه[۹] این روایت را آوردهاند. در این گزارش به متن خاصی برای زیارت اربعین اشاره نشده و میتوان اینطور برداشت کرد که مطلق زیارت به معنای عرفیِ آن، در روز اربعین دارای این ویژگی است که زائر را دارای نشان ایمان مینماید. خصوصاً با ضمیمه روایات دیگر که زیارت اباعبدالله را مختص به حضور در کربلا ندانسته و بر سلام از راه دور هم زیارت اطلاق کردهاند.[۱۰] برای نمونه: «قال اباعبدالله: إصعد فوق سطحک، ثم التفت یمنة و یسرة، ثم ترفع رأسک إلی السماء، ثم تنحو نحو القبر فتقول: السلام علیک یاأباعبدالله السلام علیک ورحمة الله وبرکاته، تکتب لک زورة، والزورة حجة وعمرة»[۱۱] . روایت دوم : روایتی است که از جابر بن عبدالله انصاری، اولین یا از اولین زائران حسین بن علی در اربعین نقل شدهاست. در این گزارش آمدهاست که وقتی جابر به غاضریه رسید در آب فرات غسل کرد، پیراهن پاکیزهای پوشید، آنگاه قدری از بوی خوش بر سر و بدن پاشید و پابرهنه روانه شد تا نزد سر حسین ایستاد و سه مرتبه اللّه اکبر گفت. پس افتاد و بیهوش شد، چون به هوش آمد میگفت: «السّلام علیکم یا ال اللّه…» جملات جابر در اینجا تقریباً همان زیارت حسین در نیمه رجب است و جز در چند کلمه تفاوت ندارد، که احتمالاً ناشی از اختلاف نسخه هاست. متن کامل این زیارت را علامه مجلسی در بحارالانوار آوردهاند.[۱۲] . روایت سوم : این روایت در کتاب تهذیب الاحکام و … آمده که صفوان از جعفر صادق نقل میکند و میگوید: «مولایم امام صادق علیه السّلام دربارهٔ زیارت اربعین به من فرمود: هنگامیکه قسمت قابل توجهی از روز برآمده، این زیارت را بخوان…»[۱۳] و این همان زیارت معروف اربعین است. متن این زیارت در ذیل آمدهاست.
السَّلامُ عَلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِیلِ اللَّهِ وَ نَجِیبِهِ السَّلامُ عَلَى صَفِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِیِّهِ السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ السَّلامُ عَلَى أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیِّکَ الْفَائِزُ بِکَرَامَتِکَ أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَیْتَهُ بِطِیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِکَ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِی هَوَاهُ وَ أَسْخَطَکَ وَ أَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِکَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِینَ النَّارَ [لِلنَّارِ] فَجَاهَدَهُمْ فِیکَ صَابِرا مُحْتَسِبا حَتَّى سُفِکَ فِی طَاعَتِکَ دَمُهُ وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُهُ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْنا وَبِیلا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَابا أَلِیما السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ سَعِیدا وَ مَضَیْتَ حَمِیدا وَ مُتَّ فَقِیدا مَظْلُوما شَهِیدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَکَ وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِهِ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُورا فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّینِ وَ أَرْکَانِ الْمُسْلِمِینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهَادِی الْمَهْدِیُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا وَ أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى یَأْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ [أَجْسَامِکُمْ] وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.
زيارتِ اربعين در خانه ها بخوانيم - اربعين آمد عزا ازسر گرفت - اشعاراربعين - اشعاراربعينی باقري پور - اربعين آمد اربعين آمد _ باز عزايِ آن شاهِ دين آمد
برای شنیدن و خواندن هم زمان زیارت اربعین با صدای استاد .محمدقرهمند آزاد. و .سیدمهدی میرداماد. و .محمودکریمی. و .میثم مطیعی. و .حاج منصورارضی. روی هریک کلیک کنید .
برای شنیدن روضه اربعین با صدای استاد : .محمودکریم.زینب آمد به کربلا . .محمودکریمی.نگاه گریه داری داشت رینب . .محمودکریمی.اربعینی زتوجداماندم . و .طاهری.ازبعداین اسارت ..طاهری.چهل شب و روز . و .حدادیان.کرببلاکرببلاوای . و .حاج حسن خلج.روضه اربعین . .خلج.گریه میکنم برای حسین . و .حاج مهدی سلحشور.چهل روزه که چشمام . .سلحشور.یاحبیبی حسین . .سلحشور.پرکشیدم سمت کرببلا . و .سیدمهدی میرداماد.غریب مادرمن . .میرداماد.چهل روزه که بوی گل نیومد . .میرداماد.فاتح شامم و آمدم ازشام حسین . .میرداماد.روضه اربعین . و .حاج حسین سیب سرخی.برادرببین خواهرت ازسفررسیده . و .عبدالرضاهلالی.یک اربعین برای تو نالم حسین . .کربلایی جواد مقدم.گذشته به من این چهل روز غم . و .حاج میثم مطیعی.چهل شب است که پای غم تو سوخته ایم . و .محمدحسین پویانفر.بتو از دور سلام . .حاج احمدکافی.روضه اربعین . .حاج احمدکافی.نوروجودازظلوع روی حسین است . حاج احمدکافی رو ضه امام حسین . حاج احمدکافی تنورخولی . روی هریک کلیک کنید .
اختصاص «أربعين» به سيّد الشّهداء عليه السّلام شعار شيعه است
یادداشت از استاد انصاریان : اهمیت زیارت اربعین در روایات
آیا میتوان برای امام علی و دیگر معصومان مراسم اربعین...
چرا فقط براى امام حسين (ع) روز اربعين تعيين شده و ...
چرا فقط برای امام حسین علیه السلام اربعین می گیریم؟
چرا به جز امام حسین (ع)،حتی پیامبر هم اربعین ندارد
چر ا تنها بر ا ی امام حسین (ع) اربعین گرفته میشود؟
چرا فقط امام حسین علیه السلام مراسم اربعین دارد؟
آیا اربعین گرفتن جز برای امام حسین (علیه السلام) ...
فلسفه اربعین گرفتن برای امام حسین(علیه السلام)
زیارت اربعین؛ قویترین سلاح در مقابل دشمن
زیارت اربعین یک دوره امام شناسی است
زیارت اربعین امام حسین علیه السلام
چرا فقط اربعین امام حسین (ع)؟
اهمیت ز یا ر ت اربعین د ر روایات
رساله اربعین د ر فرهنگ شيعه
زبان حال زينب كبري سرقبرامام
مداحی اربعین امام حسین (ع)
نوحه اربعین حسینی جدید
ا شعا ر منا سبتی اربعین
نوحه های سینه زنی ایام اربعین
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد
به همراهِ سجّاد و زینب
به همراهِ سجّاد و زینب - سویِ کربلا ما روانیم
برایِ شهیدانِ عاشق - تمامی به آه و فغانیم
پیاده ببین اندر این راه - زن و مرد و پیر و جوان را
از این زائرینِ پیاده - ببین نوحه، آه وفغان را
همه نوحه خوانیم بهرِ - شهیدانِ دشتِ بلائی
همه عاشقانِ حسینیم - همه مؤمنانِ خدائی
بهِ همراهِ سجّاد و زینب - سویِ کربلا رهسپاریم
سرشگِ غم و اشکِ ماتم - بدامان زِ حسرت بباریم
ز شامِ سِیَه باز گشته – کنون آن اسیران، رهایند
پس از سی، چهل روزِ پُر غم - سرودِ رهائی سرایند
سویِ کربلا رهسپارند - در این روزها آن عزیزان
شوند اربعین بر مزارِ - حسین و علی و شهیدان
چِها دیده اند این چهل روز – عزیزانِ زهرا وحیدر
پس از قتلِ شاه شهیدان - چِها شد به آلِ پیمبر
کنون اربعینِ رهائی است - برایِ عزیزانِ زهرا
کنون زائرِ کربلایند - عزیزانِ اولادِ طاها
رها از قُیودِ اِسارت - شد ای باقری آن اسیران
پس از سی چهل روزِ ننگین - رها از قیودِ لعینان
سروده شده ایام زیارتی اربعین سال 1401
برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری ، همگام بازائرین پیاده
ادامه مطلب را ببينيد
آنچه بر کاروان اسیران کربلا پیش از اربعین گذشت
گزارشی از وقایعی که پس از حرکت به طرف سرزمین شام تا قبل از اربعین بر کاروان اسیران گذشت/ قدم به قدم با تاریخ واقعه کربلا
واقعه عاشورا که به وقوع پیوست، کاروان اسیران به سمت کوفه حرکت کرد. سخنان شجاعانه اهل بیت کاروان، فضا را تغییر داد و مردم جرات اعتراض پیدا کرده و قیام هایی بر علیه عبیدالله بن زیاد به وقوع پیوست. حوادث مرتبط با روزهای اسارات کاروان در کوفه را می توانید اینجا و اینجا بخوانید.
کاروان اسیران پس از چند روز توقف در کوفه، سفر خود را به طرف شام آغاز کرد و در اولین روز از ماه صفر به آنجا رسید. گزارشی از وقایع منازل در راه سفر شام را می توانید اینجا و اینجا بخوانید. با فرارسیدن اربعین گلچین خبرآنلاین از وقایع مربوط به سرزمین شام و وقایع پیش از اربعین را به نقل از پژوهش های دکتر محمدرضا سنگری در ادامه می خوانید.
ورود کاروان به سرزمین شام
کاروان اسرا و سرهای شهیدان پس از عبور از 39 منزل حد فاصل کوفه تا شام به چهلمین منزل سفر خود یعنی شهر شام و قصر یزید رسید. ورود کاروان به شام را در اول ماه صفر ذکر کرده اند.
خطبه حضرت زینب در کاخ یزید
پس از ورود کاروان به قصر یزید سخنان افشاگرانه امام سجاد و حضرت زینب همه چیز را تغییر داد، حتی افراد حاضر در مجلس جرات کردند به حرکت گستاخانه یزید که بر لب های سر بریده امام حسین(ع) چوب می زد، اعتراض کنند که یزید برخی از آنها را زندانی کرد. اما در میان مجلس جشن و سرور اموی طوفان و گردبادی آغاز شد. هیچ کس تصور نمی کرد زنی این گونه ارکان حکومت را بلرزاند و در قلب قدرت و قساوت، بلیغ و فصیح و مقتدرانه سخت بگوید. حضرت زینب از جا برخاست و سخن خود را چنین آغاز کرد:
«سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و همة خاندان او باد. راست گفت خدای سبحانه که فرمود: «سزای کسانی که مرتکب کار زشت شدند زشتی است، آنان که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن ها استهزاء نمودند.» ای یزید آیا گمان می بری این که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار کرده و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو می چرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آیا فراموش کرده ای قول خداوند متعال را «گمان نکنند آنان که کافر گشته اند این که ما آنها را مهلت می دهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت می دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک»... » (متن کامل خطبه حضرت زینب را اینجا بخوانید.)
ناکامی یزید، ناتوانی و تحقیر او، موج اعتراض های برخاسته و نسیم بیداری که از این رهگذر بر شام و مردم این سرزمین وزیده بود، دستگاه حکومت را واداشت تا اسیران را زندانی کند تا بعد بتواند درباره آنان تصمیم مناسب بگیرد.
پس از مجلس، یزید دستور داد سرها را دیگر بار در میدان ها و خیابان های شهر دمشق بچرخانند و سر امام را بر دروازه شهر و مناره مسجد جامع و بر در قصر آویزان کردند و احتمالا در هر یک از این محل ها مدت کوتاهی نگه داشته اند. پس از این گرداندن سرها یزید دستور زندانی کردن اهل بیت را صادر کرد و آنها به خرابه شام منتقل شدند.
این زندان را در خانه ای در نزدیکی کاخ و گاه در خرابه دانسته اند. به نظر می رسد نخست در محلی در کاخ و سپس در خرابه زندانی شده اند.
وقتی روز جمعه فرارسید خطبه خوانی در مسجد جامع دمشق آغاز شد. یزید به مسجد آمد. امام سجاد را نیز به مسجد آوردند. یزید به خطیب دستور داد تا بر منبر رود و از فضایل بنی امیه بگوید و اهل بیت را به زشتی یاد کند.
خطیب نیز چنین کرد. امام که در پایین منبر و نزدیک به خطیب بود خطاب به او گفت: ای سخنران! رضای مخلوق را به بهای خشم خدا برگزیدی؟ درون و برون خویش را از آتش دوزخ انباشته کردی.
آنگاه امام رو به یزید کرد و فرمود: آیا رخصتی هست تا بر این چوب ها صعود کنم و سخنانی بگویم که خشنودی پروردگار در آن باشد و همگان نیز بهره مند شوند؟
یزید خوب می دانست اگر امام سخن بگوید چه خواهد گفت و چه خواهد شد. به همین سبب از پذیرش در خواست امام پرهیز کرد.
کنجکاوی اهل مجلس و اصرار و درخواست آنان از یزید، سرانجام کار خود را کرد و یزید متقاعد شد که با اکراه بپذیرد. و امام بالای منبر رفت و خطبه خود را خواند.
بازتاب خطبه امام سجاد(ع) در روز جمعه
با خطبه امام صدای گریه حاضران برخاسته بود. یزید برای رهایی از این تنگنا و بن بستی که ایجاد شده بود، به موذن فرمان داد اذان بگوید. گویا هنوز سخن امام ادامه داشت که موذن خواند: الله اکبر ...
امام بلافاصله گفت: نعم الله اکبر و اعلی و اجلَّ و اکرم مما اخافُ و احذر. آری خدا بزرگ تر و برتر و جلیل تر و کریم تر است از آنچه می ترسم و حذر می کنم.
-اشهد ان لا اله الا الله
- نعم، تشهد مع کل شاهد و احتمل علی کل جاحد ان لا اله غیره و لا رب سواه. آری با هر شاهدی شهادت می دهم و بر هر ناباوری بیان می کنم که جز خدا، خدایی نیست و جز پروردگار، پروردگاری.
- اشهد ان محمد رسول الله
زیباترین و مناسب ترین فرصت فرا رسیده بود. امام ناگهان عمامه از سر برداشت و گفت: ای موذن به حق این محمد، لحظه ای خاموش باش!
آنگاه رو به یزید کرد و گفت: ای یزید، این رسول عزیز کریم، جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند که دروغ می گویی و اگر بگویی جد من است، پس چرا پدرم را بی گناه شهید کردی و مال او را به غارت بردی و خانواده اش را به اسارت گرفتی؟
امام پس از این با صدای بلند گریست و گفت: به خدا سوگند اگر در دنیا کسی باشد که رسول خدا جد او باشد، جز من کس دیگر نیست. پس چرا این مرد پدرم را ستمگرانه کشت و ما را همچون اسیران روم به بند کشید؟
آنگاه دیگر بار رو به یزید کرد و گفت: ای یزید، پدرم را می کشی و می گویی محمد رسول الله و روی به قبله می کنی، وای بر تو، روز قیامت جد و پدرم دشمن تو و خونخواه ما خواهند بود.
یزید دستور داد اقامه بگویند. جمعی نماز خواندند و جمعی نماز نخوانده پراکنده شدند. یزید پیش رفت و نماز ظهر خواند.
خطبه امام سجاد ضربه شکننده دیگری بر پایه های حکومت یزید بود. تبلیغات بنی امیه را در هم شکست و اسیران را به جامعه شناساند و در بیداری اجتماعی و سیاسی بسیار تاثیرگذار شد.
شجاعت اعتراض کردن پس از این خطبه، بسیار شدیدتر و چشمگیرتر شد.
بازگشت کاروان
در این که کاروان اسیران چه مدت در شام درنگ کرده اند، اختلاف نظر فراوان است. بنا بر قول های مختلف از یک ماه تا 7 روز ذکر شده است. قرائنی وجود دارد که نشان می دهد اوضاع و احوال شام برای نگهداری اسرا مناسب نبوده است.
برخی سفرا و نمایندگان دیگر ادیان اعتراض کردند و این اعتراض چنان گسترده و تاثیرگذار بود که بر اساس گزارش کتب معتبر، یزید دستور قتل برخی از آنان را صادر کرد. یزید آسیب پذیری جامعه، نفوذ کلام اسیران و خطرناک بودن موقعیت را دریافته بود.
یزید برای رد گم کردن، باید نسبت به کاروان اسیران رافت نشان می داد و رافت در شام یعنی آزاد گذاشتن آنان که این آزادی به بهای رسوایی تمام می شد. پس بهتر بود که آنان را با تکریم و تجلیل از شام به مدینه بفرستد.
یزید حتی در محیط خصوصی خودش نیز در معرض خشم و سرزنش همسر، خواهران و خویشاوندانش بود. فاطمه دختر بزرگ امام حسین(ع) می گوید: «بر آنها (زنان بنی امیه) وارد شدم و هیچ زن سفیانی را ندیدم مگر آن که بر صورت و سینه می زد و می گریست.»
وقتی یزید تصمیم گرفت کاروان اهل بیت را روانه مدینه کند، برای ظاهر نمایی و فریب افکار عمومی -نه پشیمانی و عذرخواهی- دستور داد امکانات لازم برای سفر را آماده کنند. یزید از امام سجاد(ع) خواست تا اگر خواسته ای دارد بیان کند.
امام سه در خواست مطرح کرد:
1. روی آقا و مولایم حسین را به من نشان دهی تا از او توشه برگیرم به او نگاه کنم و وداعش گویم.
2. آنچه از ما گرفته شده است (اموال به غرات رفته در عاشورا و پس از آن) به ما بازگردانده شود.
3. اگر آهنگ کشتن ما را داری کسی را با این زنان همراه کن تا آنها را به حرم جدشان بازگرداند.
یزید در پاسخ گفت: سر پدرت را هرگز نخواهی دید(سر را به تو بازنمی گردانم) و جز تو کسی زنان را به مدینه بازنمی گرداند، اما اموالی که از شما گرفته شده است چند برابر قیمتش را می پردازم.
امام پاسخ داد: مال تو را نمی خواهم و آنچه از ما گرفته اند را از آن جهت طلب کردم که دوک (چرخ نخ ریسی) فاطمه، دختر پیامبر، روپوش ، گردنبند و پیراهنش در میان آنهاست.
یزید فرمان داد این اموال را به اهل بیت برگردانند و دویست دینار نیز بر این اموال افزود. امام اموال را گرفت و دویست دینار را میان فقرا تقسیم کرد.
نعمان بن بشیر به دستور یزید مسئولیت اصلی بازگرداندن کاروان را به عهده داشت و گروه تحت امر او 10 تا 20 تن بودند. این کاروان در روز هشتم تا دهم صفر از شام خارج شده و بنا به درخواست اهل بیت و موافقت نعمان ابتدا به سمت عراق و کربلا حرکت کردند.
متن سخنرانی حضرت زینب (س) در شام
چهل روز با کاروان عاشورا/ زینب، پیامبر کربلا و رسانه ای که پیامش جاوید ماند
حرکت کاروان به طرف سرزمین شام/ گرداندن سرهای بریده در شهرهای سر راه/ مقابله با گریه اسیران کاروان
اهل بیت امام حسین(ع) زندانی شدند/وقتی مادر و برادر ابن زیاد هم او را سرزنش کردند/ وقایع سیزدهم محرم
قیام هایی که پس از دروغ گو خواندن امام حسین(ع) توسط ابن زیاد در کوفه رخ داد/ وقایع چهاردهم محرم
مسیحیان با دیدن کاروان اسرا و سر بریده امام چه کردند؟/ وقایع منزلگاه های کوفه تا شام
قدم به قدم با قافله امام حسین(ع) از مکه تا کربلا/ گزارشی از وقایع 12 منزل مسیر کاروان
چرا یزید، اهل بیت امام حسین را از بند اسارت آزاد کرد؟/آخرین پیام حضرت زینب به شامیان
امام حسین(ع) در لحظه ورود به کربلا چه کرد؟/ وقایع منزل سیزدهم تا رسیدن به نینوا در دوم محرم
ابن زیاد در نامه اش به امام حسین(ع) چه نوشته بود؟/ همراهان امام چند نفر بودند؟/ وقایع روز سوم محرم
چه سخنانی بین امام حسین(ع) و عمر سعد در خیمه میان دو لشکر رد و بدل شد؟/ وقایع روز چهارم محرم
ارسال گزارش های مخفیانه از صحبت های امام با عمر سعد/ اولین دستور برای بستن آب/ وقایع روز پنجم محرم
ابن زیاد آب را بر کاروان امام حرام کرد/ایرانی ها به چه دلیل در کوفه حضور داشتند؟/وقایع روز ششم محرم
گردن زدن مرد شامی برای وادار کردن مردم کوفه به جنگ با امام/ وقایع روز هفتم محرم
آمدن شمر به کربلا به همراه دستور جدید ابن زیاد/ جنگ حضرت عباس و یارانش برای آب/ وقایع روز هشتم محرم
رسیدن شمر همراه یک اماننامه به سرزمین کربلا/ آمادگی لشکریان دشمن برای جنگ/ وقایع روز نهم محرم
حفر خندق پشت خیمه های کاروان امام/ گزارش های دختر و پسر امام حسین(ع) از وقایع شب عاشورا
شهادت 51 یار در تیرباران صبح/ تنها زن شهید در کربلا/ دستور شمر برای محاصره یاران/ وقایع صبح عاشورا
شهادت پیرترین یار امام/ زخمی شدن امام سجاد در نبرد/ آخرین نماز امام و یارانش/ وقایع ظهر عاشورا
پژواک صدای حسین(ع) در کربلا می پیچید/ کربلا با یک تیر آغاز و با یک تیر پایان یافت/ پایان نبرد عاشورا
جدال بر سر تقسیم سرهای شهیدان/ آغاز حرکت کاروان اسیران کربلا/ وقایع روز یازدهم محرم
اولین کسانی که بعد از عاشورا با صحنه خونین کربلا مواجه شدند/ 4 سخنرانی در کوفه/ وقایع دوازدهم محرم
مسیحیان با دیدن کاروان اسرا و سر بریده امام چه کردند؟/ وقایع منزلگاه های کوفه تا شام
یک عزاداری متفاوت در ماه محرم / قصهخوانی در خیمه
علم کشی، جان جوان 24 ساله را گرفت
سخنرانیهای آیت الله جوادی آملی با موضوع «بازخوانی و تحلیل نهضت عاشورا»
قیام هایی که پس از دروغ گو خواندن امام حسین(ع) توسط ابن زیاد در کوفه رخ داد/ وقایع چهاردهم محرم
امام حسین علیهالسلام و دختری به نام رقیه
جدول روزشمار حوادث قیام عاشورا
تحلیل استاد تاریخ اسلام از تاثیر فرهنگ عاشورا بر سبک زندگی شیعیان
اهل بیت امام حسین، چگونه به غل و زنجیر کشیده شدند؟
محمدحسین رجبی: کاری کردند که کسی جرأت نهی از منکر ندارد
هاشم زاده هریسی: احساسات مدیریت نشده دلیل بروز برخی افراط ها در عزاداری ها
اشعاری که یزید هنگام زدن خیزران بر دهان امام حسین می خواند
آیا حضرت زینب(س) با دیدن سر بریده برادرش به بدن خود آسیب رساند؟ / از زبان علامه جعفری
آغاز حرکت کاروان اسرا از کربلا
دیدگاه تعدادی از علما و مراجع تقلید درباره اربعین: اهداف امام حسین(ع) در پیاده روی اربعین معرفی شود
چرا با وجود این همه نبرد فجیع در تاریخ، تنها واقعه کربلا جاودانه شده است؟ /پاسخ آیت الله جوادی آملی
انگیزه ما از گریه براى امام حسین (ع) چیست؟
آیا امروز ما وظیفه ای در برابر رسالت زینبی داریم؟ / تدبر کنیم تا از قاتلان حسین(ع) نباشیم
عاشورا، نماد مرگ آگاهانه / یادداشتی از سید محمدرضا بهشتی
«اصحاب اربعین» و مسئولیت بیداری اندیشه های خفته
عاشورا، عرصۀ تجلی زیبایی/ تحلیلی بر عاشوراشناسی امام موسی صدر
چه رازهایی در عدد چهل و اربعین گرفتن نهفته است؟/ سوگواری اهل بیت در اولین اربعین
نگاهی به سیر فرهنگ عاشورا از 200 سال پیش تا امروز
چرا این همه به زیارت امام حسین(ع) توصیه شده است؟/ زیارت امام با پای پیاده موضوع جدیدی نیست
اولین بانوی شهید کربلا چگونه به شهادت رسید؟
آیت الله سبحانی پاسخ داد: چرا برای امام حسین گریه می کنیم؟
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری
ادامه مطلب را ببينيد