مقتل خوانی شهادت امام حسین عصر عاشورا

صبح روز عاشورا جنگ آغاز شد و تا ظهر بسیاری از یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند.[۱۸۶] در طی جنگ حر بن یزید، از فرماندهان سپاه کوفه، به امام حسین پیوست.[۱۸۷] پس از کشته شدن یاران، خویشان امام به میدان رفتند که اولین آنان، علی اکبر بود[۱۸۸] و آنان نیز یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند. سپس خود حسین بن علی(ع) به میدان رفت و عصرگاه روز دهم محرم به شهادت رسید و شمر بن ذی‌الجوشن[۱۸۹] و به نقلی سنان بن انس[۱۹۰] سر او را جدا کرد. سر حسین بن علی همان روز برای ابن زیاد فرستاده شد.[۱۹۱]

پیادگان تحت امر شمر بن ذی الجوشن، حسین(ع) را احاطه کردند ولی همچنان پیش نمی‌آمدند و شمر آنها را به حمله تشویق می‌کرد.[۱۵۳] شمر به تیراندازان دستور داد امام را تیرباران کنند. از فراوانی تیرها، بدن امام پر از تیر شده بود.[۱۵۴] حسین(ع)، عقب کشید و آنان در برابرش صف بستند.[۱۵۵] جراحات وارده و خستگی ناشی از جنگ، حسین(ع) را به شدت کم توان کرده بود از این رو ایستاد تا اندکی استراحت کند. در این هنگام، سنگی به پیشانی‌اش اصابت کرد و خون از آن جاری شد. همین که امام خواست با لبه پیراهن، خون از صورتش پاک کند تیر سه‌شعبه و مسمومی به سویش پرتاب شد و بر قلبش نشست.[۱۵۶] مالک بن نُسَیر، با شمشیر، چنان ضربتی بر سرِ حسین(ع) زد که بند کلاه‌خود امام، پاره شد.[۱۵۷] و مردی به نام زرعة بن شریک تمیمی نیز ضربتی سخت به شانه چپ امام زد. سنان بن انس هم تیری به گلوی او زد. سپس صالح بن وهب جعفی (به نقلی سنان بن انس) پیش آمد و چنان با نیزه بر پهلوی حسین(ع) زد که با گونه راست از اسب به زمین افتاد.[۱۵۸]

شمربن ذی الجوشن با گروهی از سپاهیان عمر سعد از جمله سنان بن انس نخعی و خولی بن یزید اصبحی، به سوی حسین(ع) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار حسین(ع) تشویق کرد[۱۵۹] اما کسی نمی‌پذیرفت. او به خولی بن یزید دستور داد تا سر حسین(ع) را جدا کند. وقتی خولی وارد گودال قتلگاه شد دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست این کار را انجام دهد. شمر[۱۶۰] و به نقلی سنان بن انس[۱۶۱] از اسب پیاده شد و سر حسین(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.[۱۶۲]

پس از آنکه سنان سر امام را به خولی داد. سپاهیان عمر سعد هر چه را که حضرت به تن داشت، غارت کردند. قیس بن اشعث و بحر بن کعب، (لباس‌)[۱۶۳]، اسود بن خالد اودی (نعلین‌)، جمیع بن خلق اودی (شمشیر)، اخنس بن مرثد (عمامهبجدل بن سلیم (انگشتر) و عمر بن سعد، (زره)[۱۶۴] آن حضرت را ربودند.

سپس، سپاه دشمن به خیمه‌ها هجوم بردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند. آنان در این امر بر یکدیگر سبقت می‌رفتند.[۱۶۵] شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع)همراه گروهی از سپاهیان، وارد خیمه‌گاه شدند که زینب(س) مانع این کار شد. به نقلی دیگر برخی از سپاهیان عمر بن سعد به این امر اعتراض کردند.[۱۶۶] عمر بن سعد دستور داد زنان حرم را در چادری جمع کردند و تعدادی را بر محافظت آنان گماشت.[۱۶۷]

عمر سعد در اجرای فرمان ابن زیاد دستور داد چند اسب سوار بر بدن حسین(ع) بتازند ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه، با اسبان‌شان بدن امام حسین(ع) را لگدکوب کردند و استخوان‌های سینه و پشت آن حضرت را در هم شکستند.[۱۹۲] .[۱۶۸] .

در مقتل ابی مخنف درباره نحوه شهادت و وداع امام حسین(ع) آمده است:  پس حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) ندا کرد که اى امّ کلثوم و اى زینب، اى سکینه، اى رقیه و ای عاتکه و ای صفیه از من بر شما سلام.  به زودی فحایع و مصائبی به شما می رسد پس ام کلثوم با ناله و زاری فرمود: ای بردار گویا تسلیم مرگ شدی. حضرت امام حسین (علیه السّلام) فرمودند: ای خواهرم چگونه تن به مرگ ندهد کسى که یاور و معینى ندارد. عرض کرد: پس ما را به حرم جدّمان باز گردان. حضرت (علیه السّلام) در جواب بدین مثل تمثّل جست: هیهات لو ترک القطا لنام: اگر صیّاد از مرغ قطا دست بر مى ‌داشت آن حیوان در آشیانه خود آسوده مى ‌خفت. (کنایه از آن که این لشکر دست از من بر نمى‌دارند، و نمى‌گذارند که شما را به جایى برم)، سکینه به شیون و گریه صدا بلند کرد. و حضرت امام حسین (علیه السّلام) او را بر سینه شریف خویش فشرد و بوسید و اشک او را با آستینش پاک کرد و فرمود: سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی‌ - منک البکاء إذا الحمام دهانی‌ - لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة - ما دام منّی الرّوح فی جثمانی‌ - فإذا قتلت فأنت أولى بالّذی‌ - تأتینه یا خیرة النّسوان‌ . در جلاء العیون درباره وداع امام با اهل حرم آمده است: «و پردگیان سرادق عصمت را طلبید و دختران و خواهران را در بر کشید و هر یک را به ثوابهاى حق تعالى تسلّى بخشید و صداى شیون از خیمه‌ هاى حرم بلند گردید و صداى الوداع الوداع و ناله الفراق الفراق از زمین به آسمان مى ‌رسید، پس سکینه دختر آن حضرت مقنعه از سر کشید و گفت: اى پدر بزرگوار تن به مرگ در داده ‌اى و ما را به که مى‌گذارى، آن امام مظلوم گریست و فرمود: اى نور دیده من هر که یاورى ندارد یقین مرگ را بر خود قرار مى‌دهد، اى دختر یاور همه کس خداست و رحمت خدا در دنیا و عقبى از شما جدا نخواهد شد، صبر کنید بر قضاى خدا و شکیبایى ورزید که به زودى دنیاى فانى منقضى مى‌ گردد، و نعیم ابدى آخرت زوال ندارد. پس حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) را طلب نمود و اسرار امامت و خلافت را به او سپرد و او را خلیفه و جانشین خود گردانید و او را وصیّتها نمود. چون حضرت از شهادت خود خبر داشت، پیش از توجّه عراق کتابها و سایر ودایع انبیا و اوصیا را به امّ سلمه زوجه حضرت رسالت (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) سپرد که چون حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) از کربلا بر گردد، به او تسلیم نماید. چون حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) بیمار بود، وصیّتنامه را به فاطمه دختر خود سپرد که به آن حضرت برساند.» . حضرت سید الشهدا (علیه السّلام) بر اسب خود سوار شد و در برابر سپاه دشمن قرار گرفت و خطاب بدیشان فرمود: یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ قُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً وَ بُؤْساً لَکُمْ وَ تَعْساً حِینَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَلِهِینَ فَأَتَیْنَاکُمْ مُوجِفِینَ فَشَحَذْتُمْ عَلَیْنَا سَیْفاً کَانَ فِی أَیْمَانِنَا وَ حَشَشْتُمْ لِأَعْدَائِکُمْ‌ مِنْ غَیْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِیکُمْ وَ لَا ذَنْبٍ کَانَ مِنَّا إِلَیْکُمْ فَهَلَّا لَکُمُ الْوَیْلَاتُ إِذْ کَرِهْتُمُونَا تَرَکْتُمُونَا وَ السَّیْفُ مَشِیمٌ وَ الْجَأْشُ طَامُنٌ‌ وَ الرَّأْیُ لَمَّا یُسْتَحْصَدْ لَکِنَّکُمْ أَسْرَعْتُمْ إِلَى بَیْعَتِنَا کَسَرَعِ الدَّبَا وَ تَهَافَتُّمْ إِلَیْهَا کَتَهَافُتِ الْفَرَاشِ‌ ثُمَّ نَقَضْتُمُوهَا سَفَهاً وَ ضَلَّةً وَ فَتْکاً لِطَوَاغِیتِ الْأُمَّةِ وَ بَقِیَّةِ الْأَحْزَابِ وَ نَبَذَةِ الْکِتَابِ ثُمَّ أَنْتُمْ تَتَخَاذَلُونَ عَنَّا وَ تَقْتُلُونَنَا أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ‌. قَالَ ثُمَّ أَنْشَأَ: کَفَــرَ  الْقَوْمُ  وَ  قِدْماً  رَغِــبُوا . الْأَبْیَاتَ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى رَاحِلَتِهِ وَ قَالَ‌ : أَنَا ابْنُ عَلِیِّ الْخَیْرِ مِنْ آلِ هَاشِمٍ‌ - الْأَبْیَاتَ . ثُمَّ حَمَلَ عَلَى الْمَیْمَنَةِ وَ قَالَ‌ : الْمَـوْتُ  خَیْرٌ  مِنْ  رُکُوبِ  الْعَارِ - وَ الْعَـــارُ  أَوْلَى مِــنْ دُخُــولِ النَّارِ . ثُمَّ حَمَلَ عَلَى الْمَیْسَرَةِ وَ قَالَ:‌ أَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍ‌ - أَحْمِی عِیَالاتِ أَبِی‌ - آلَیْتُ أَنْ لَا أَنْثَنِی‌ - أَمْضِی عَلَى دِینِ النَّبِیِ‌. در ینابع الموده درباره سخن حضرت امام حسین (علیه السّلام) با آن قوم کافر چنین آمده است: «ثمّ دنا من القوم و قال: یا ویلکم! أتقتلونی على سنّة بدّلتها؟ أم على شریعة غیّرتها؟ أم على جرم فعلته؟ أم على حقّ ترکته؟ فقالوا له: إنّا نقتلک بغضا لأبیک.»  . در کتاب دمعه الساکبه چنین آمده است: «آن حضرت در برابر آن قوم رفت و فرمود: « واى بر شما، به چه دلیل قصد کشتن مرا دارید آیا مرا می کشید به خاطر دگرگون کردن سنت رسول خدا (صلی الله علیه وآله)؟ یا به دلیل اینکه شریعتی را تغییر دادم یا به خاطر جرمی که مرتکب شدم یا به خاطر حقی که پایمال نمودم؟ به حضرت گفتند: ما با تو می جنگیم به خاطر بغض با پدرت. بغض پدرت در دل ما است می جنگیم، به خاطر رفتارش با پدران ما در جنگ بدر و حنین. هنگامی که حضرت این سخنان را شنید گریه شدیدی نمود، آنگاه به سمت چپ و راست خود نگاهی کرد و هیچ یک از انصار و یاران خود را ندید همه به روی خاک افتاده شهید شده بودند. سپس دست از جان شسته به لشگریان حمله نمود (روحی و روح العالمین له الفداء) آنگاه حمله شدیدی به دشمنان کرد و آنها را متفرق ساخت در حمله اش هزار و پانصد سوار را از پای درآورد.» در برخی از مقاتل در اینجا از شهادت پسر کوچکی سخن گفته اند که از خیمه بیرون دوید و به شهادت رسید: «ابو الهذیل سکونى گوید: به روزگار خالد بن عبد الله، هانى بن ثبیت حضرمى را دیدم که در انجمن حضرمیان نشسته بود، پیرى فرتوت بود از او شنیدم که مى ‌گفت: «از جمله کسانى بودم که هنگام کشته شدن حسین حضور داشتند.» مى‌ گفت: «به خدا من ایستاده بودم و یکى از ده نفر بودم که همگى سوار بر اسب بودیم. سواران جولان مى ‌دادند و پس مى ‌رفتند در این وقت پسرى از خاندان حسین از خیمه‌ ها برون شد و چوبى به دست داشت، تنبان و پیراهن داشت وحشت زده بود و از راست و چپ مى ‌نگریست، گویى دو مروارید را بر دو گوش وى مى ‌بینم که وقتى به یکسو مى‌ نگریست در حرکت بود، ناگهان یکى به تاخت آمد و چون نزدیک وى شد از اسب فرود آمد و پسر را بنشانید و او را با شمشیر درید. سکونى گوید: قاتل پسر همان هانى بن ثبیت بود که چون ملامتش کرده بودند از خویشتن به کنایه سخن مى‌کرد.» . در مقاتل الطالبین نیز همین واقعه نقل شده است: قال المدائنیّ فحدّثنی مخلد بن حمزة بن بیض و حباب بن موسى عن حمزة بن بیض قال: حدّثنی هانئ بن ثبیت القایضیّ زمن خالد قال قال: کنت ممّن شهد الحسین فإنّی لواقف على خیول إذ خرج غلام من آل الحسین مذعورا، یلتفت یمینا و شمالا فأقبل‌ رجل منّا یرکض حتّى دنا منه، فمال عن فرسه فضربه فقتله.  در الکامل نیز این واقعه چنین نقل شده است: نوجوانى (یا کودکى) با وحشت از خیمه خارج شد مردى بر او حمله کرد. گفته شده آن مرد هانى بن ثبیت حضرمى بود. او را کشت. «در منتخب آمده امام حسین (علیه السلام) برابر عمر بن سعد (لعنه الله) آمد به او فرمود: تو را در سه کار مخیر می کنم، آن ملعون گفت: آن سه کار چیست؟ حضرت فرمود: مرا رها کن تا به مدینه و حرم جدم رسول الله (صلی الله علیه و آله) باز گردم. آن ملعون گفت: در این مورد راهی نیست و نمی توانم این کار را بکنم. حضرت فرمود: جرعه ای آب به من بنوشان جگرم از تشنگی بسیار خشکیده است، باز آن ملعون گفت: در این مورد نیز راهی ندارم. حضرت فرمود: پس اگر ناچار به کشتن من هستی لشکریانت را یک نفر، یک نفر به سوی من بفرست عمر بن سعد (لعنه الله) گفت: این خواسته را قبول می کنم. در بحار آمده سپس عمر سعد لشگریانش را برای مبارزه با امام فراخواند هر شخصیت و بزرگ و شجاعی برای مبارزه با حضرت می رفت کشته می شد، تا اینکه افراد زیادی از دشمن به دست حضرت کشته شدند.» . «راوى گوید: آنگاه حسین (علیه السّلام) دشمن را به مبارزه فرا خواند، و هماره هر کس که به مبارزت با حضرتش قدم پیش مى ‌نهاد به دست او راهى جهنّم مى ‌گردید تا آن جا که کشتار عظیمى بنمود و در همان حال مى ‌فرمود: القتل أولى من رکوب العار - و العار أولى من دخول النّار . شهادت از پذیرش ننگ اولى، و ننگ از ورود در آتش اولى است یکى از راویان گوید: به خدا سوگند ندیدم مردى را که فرزندان و اهل بیت ویارانش کشته شده باشند، بار این همه دردها و رنجها را به دوش کشیده مع الوصف این‌گونه دلیرانه در صحنه نبرد ابراز شجاعت و رشادت کند تا آن جا که دشمن هم پشت هم به صورت گروهى به جنابش یورش برده حضرت با شمشیرش به آنان حمله ‌ور شده دشمنان چون گلّه بز در برخورد با گرگ مى ‌گریختند، حضرت گاه به صفوف فشرده سى هزار نفرى دشمن حمله مى ‌کرد و آنان را به هزیمت مى ‌برد و دشمن چون ملخ پراکنده مى‌ شدند و امام به مکانش بازگشته مى ‌فرمود: «و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه العلىّ العظیم» . عمر بن سعد که با این منظره مواجه شد به لشکر خود گفت: واى بر شما، آیا می دانید با چه کسى مقاتله می کنید؟ هذا ابن الانزع البطین، این بزرگ مرد فرزند دلاور انزع البطین (یعنى حضرت امیر المؤمنین على بن ابى طالب) است. این بزرگ مرد پسر کشنده عرب می باشد. پس باید از هر طرف بر او حمله کنید. تیراندازان که تعداد آنان چهار هزار نفر بود آن امام مظلوم را هدف تیر قرار دادند تا اینکه بین او و بین خیمه‌ هایش جدائى انداختند. «امام بر آنان بانگ زد و فرمود: واى بر شما، اى دنباله روان آل ابى سفیان، اگر برایتان دین نبوده و از معاد و قیامت پروایى ندارید، پس در این دنیا آزاده باشید و اگر آنچنان گمان دارید که عرب هستید به احساب و نژادتان باز گردید. شمر گفت که اى فرزند فاطمه چه مى‌ گویى؟ فرمود: «سخنم این است که من با شما مى ‌جنگم و شما با من و بر زنان گناهى نیست، پس این سرکشان و طاغیان و نادانان را از تعرّض به حرم من تا من زنده هستم باز دارید. شمر گفت: این حقّ تو است. دشمنان به امام (علیه السّلام) حمله نمودند، حضرت حملات خود را از سر گرفت و به دنبال دست یافتن به آب بود تا آن که هفتاد و دو جراحت یافت.» . در برخی از مقتلها نقل شده است که هم حضرت ابوالفضل العباس و هم حضرت امام حسین (علیه السّلام) به شط رسیدند و این نشان دلاوری و جنگاوری این دو فرزند حضرت امیر المومنین (علیه السّلام) می باشد که اگر چه لشکری در پیش روی آنان بود اما توانستند به شط برسند اما به هر نحوی که بود لشکر دشمن از برداشتن آب یا حمل آن به خیمه ها ممانعت نمودند. «جابر جعفى گوید: حسین تشنه بود و تشنگى وى سخت شد نزدیک آمد که آب بنوشد، حصین بن تمیم تیرى سوى وى انداخت که به دهانش خورد، خون از دهان خویش مى ‌گرفت و به هوا مى‌ افکند، آنگاه حمد خدا کرد و ثناى او کرد سپس دو دست خویش را فراهم کرد و گفت: «خدایا شمارشان را کم کن و به پراکندگى جانشان را بگیر و یکی از آنان را در زمین به جاى مگذار.» قاسم بن اصبغ بن نباته به نقل از کسى که هنگام کشته شدن حضرت امام حسین (علیه السّلام) حضور داشت گوید: وقتى اردوگاه حسین به تصرف دشمن در آمد از روى بند روان شد و آهنگ فرات داشت وی گوید یکى از بنى ابان بن دارم فریاد زد: واى بر شما، میان وى و آب حایل شوید که شیعیانش بدو نرسند. گوید: اسب خویش را برد و کسان از پى او برفتند، تا میان حسین و فرات حایل شدند، حسین گفت: «خدایا تشنه ‌اش بدار.» مرد ابانى تیرى بزد و آن به چانه حسین اصابت کرد. گوید: حسین تیر را بیرون کشید و دو دست خویش را بگشود که از خون پر شد آنگاه گفت: «خدایا از آنچه با پسر دختر پیمبر تو مى ‌کنند به تو شکایت مى‌ آورم.» گوید: به خدا چیزى نگذشت که خدا تشنگى را بر آن مرد مسلط کرد و چنان شد که هرگز سیراب نمى ‌شد. قاسم بن اصبغ گوید: از جمله کسانى بودم که براى تسکین وى مى‌ کوشیدم آب را براى وى خنک مى ‌کردم و شکر در آن بود، کاسه‌ هاى بزرگ پر از شیر بود و کوزه‌ ها پر آب بود و او مى ‌گفت: «واى شما، آبم دهید که تشنگیم کشت.» کوزه یا کاسه ‌اى را به او مى‌دادند که براى سیراب کردن اهل خانه بس بود، آب را مى ‌نوشید و چون از دهان خویش برمى ‌داشت لحظه ‌اى، دراز مى ‌کشید آنگاه مى ‌گفت: «واى شما آبم دهید که تشنگیم کشت.» گوید: چیزى نگذشت که شکمش چون شکم شتر بشکافت.» . این واقعه در تاریخ الکامل نیز چنین آمده است: «تشنگى حسین شدت یافت ناگزیر قصد رود فرات کرد که آب بنوشد. حصین بن نمیر او را هدف تیر قرار داد. تیر به دهانش اصابت کرد. او خون را از دهان خود با کف دست گرفت و حواله آسمان کرد. خداوند را حمد و ثنا کرد و گفت: خداوندا من نزد تو شکایت می کنم از آنچه نسبت به فرزند دختر پیغمبر تو مرتکب شده ‌اند. خداوندا آنها را یک یک بشمار و بکش و پراکنده کن و یک تن از آنها باقى مگذار. نیز نقل شده کسى که او را هدف قرار داد مردى از بنى ابان بنى دارم بود. آن مرد اندکى زیست و بعد مبتلا به عطش شد. آب را براى او سرد می کردند و با شکر می آمیختند و پیاپى می دادند. همچنین کوزه ‌هاى دوغ خنک آماده کرده به او می دادند و رفع تشنگى از او نمى ‌شد. او فریاد می زد: مرا آب‌ دهید. یک کوزه آب به او می دادند می نوشید و کوزه دیگر می رسید و او بر پشت می افتاد و باز تشنه می شد و فریاد می زد آبم دهید که تشنگی مرا کشت پس از اندک مدتى شکم او ترکید و مانند شکم شتر دریده شد.» . در انساب الاشراف نیز آمده است:«نقل شده است حسین بن علی (علیه السّلام) تشنه شد نزدیک آب رفت تا آب بنوشد پس حصین بن  تمیم تیری پرتاب کرد که به دهان مبارک ایشان برخورد کرد و حضرت خون را از دهانش گرفت و به آسمان پرتاب کرد و فرمودند: خداوندا آنها را یک یک بشمار و بکش و پراکنده کن و یک تن از آنها باقى مگذار. » . در برخی از نقلها نیز از اصابت تیر بر پیشانی حضرت امام حسین (علیه السّلام) در اینجا سخن گفته اند. در نقلی هم از اصابت تیر به پای حضرت سید الشهدا (علیه السّلام) سخن رفته است: «وقتی حضرت امام حسین (علیه السلام) خواست جرعه ای از آب بنوشد حصین بن نمیر (لعنه الله) تیری به سمت حضرت پرتاب کرد آن تیر به ران پای حضرت اصابت نمود حضرت تیر را از پایش درآورد و خون پایش را در کف دست جمع کرد و به آسمان پاشید و فرمود: خداوندا به تو شکایت می کنم از مردمی که خون مرا می ریزند و از نوشیدن آب مرا منع می نمایند سپس حضرت خواست برای بار دوم آب بنوشد. پس عمر بن سعد (لعنه الله) ندا داد: به حق بیعت یزید بن معاویه بر شما اگر حسین آب بنوشد همه شما را نابود می کند. آنگاه خولی بن یزید اصبحی (لعنه الله) فریاد زد: ای حسین به خیام حرم خود باز گرد که در آتش می سوزند و تو زنده هستی. پس آب از دست امام ریخت و حضرت به سوی خیمه ها بازگشت و دید خیمه ها سالم هستند. در برخی از مقتلها درباره تیراندازی بر دهان حضرت ابا عبدالله (علیه السّلام) طوری سخن رفته است که گویا حضرت در خواست آب نموده و در حالی که قدحی آب می نوشیدند بر دهان مبارک ایشان تیر زدند. و عطش الحسین، فدعا بقدح من ماء. فلما وضعه فی فیه رماه الحصین بن نمیر بسهم، فدخل فمه، و حال بینه و بین شرب الماء، فوضع القدح من یده و لما راى القوم قد أحجموا عنه قام یتمشى على المسناه نحو الفرات، فحالوا بینه و بین الماء، فانصرف الى موضعه الذى کان فیه. حضرت امام حسین (علیه السّلام) سخت تشنه بود. قدح آبى خواست و چون آن را به دهان خود نزدیک ساخت، حصین بن نمیر تیرى بر آن حضرت زد که به دهانش خورد و مانع از آشامیدن شد و امام (علیه السّلام) قدح را رها فرمود. حسین (علیه السّلام) چون دید قوم از نزدیک شدن به او خوددارى مى ‌کنند، برخاست و پیاده به سوى فرات حرکت فرمود که میان او و آب مانع شدند و به جاى نخست خود برگشت.  در نقلهای محدودی از دادن قدحی آب به حضرت امام حسین (علیه السّلام) توسط دشمن خبر داده اند. اما مکالماتی که نقل شده است منع آب از آن حضرت را قویتر می نمایاند. با توجه به شجاعت امام و دستور جنگ گروهی با حضرت سید الشهدا (علیه السّلام) و گزارشات و نقلهایی که در ذیل ذکر می شود. «ابو الفرج می گوید: امام حسین (علیه السلام) طلب آب می کرد و شمر به آن حضرت می گفت: به خدا قسم وارد شریعه نخواهى شد تا اینکه داخل جهنم شوى. مرد دیگرى به آن امام مظلوم گفت: یا حسین آیا نمى‌ بینى که آب فرات نظیر شکم ماهیها می درخشد، به خدا قسم تو از آن نخواهى چشید تا از عطش بمیرى. امام (علیه السلام) فرمود: بار خدایا، این مرد را به وسیله عطش بمیران. راوى می گوید: به خدا قسم آن مرد همچنان می گفت: مرا آّب دهید، مرا آّب دهید. آب می آوردند، او به قدرى مى ‌آشامید تا آب از دهانش خارج می شد. باز هم می گفت: مرا آّب دهید، عطش مرا کشت. وى در همین حال بود تا اینکه به درک اسفل رفت. پس از این جریان مردى که کنیه او ابو الحتوف جعفى بود تیرى به طرف امام حسین انداخت و آن تیر به پیشانى نورانى امام (علیه السلام) فرو رفت، وقتى امام آن را بیرون آورد خونها بر پیشانى و محاسن مبارکش جارى شدند. سپس آن بزرگوار فرمود: پروردگارا، تو حال مرا مى ‌بینى که از دست این مردم معصیت ‌کار چه می کشم. بار خدایا، اینان را نابود کن، اینان را هلاک نما، احدى از ایشان را بر روى زمین مگذار و هرگز آنان را مورد آمرزش قرار مده. سپس نظیر شیرى خشمناک بر آن گروه سفاک حمله کرد، احدى از آن ستم کیشان نزد آن ثانى حیدر کرار نزدیک نمى‌ شد مگر اینکه او را با شمشیر پاره می کرد و به دوزخ می فرستاد. تیر دشمنان از هر طرف بر سر آن حضرت فرو می ریخت و آن بزرگوار آنها را به وسیله گلو و سینه مبارک خود دور می کرد و می فرمود: اى امت نابکار بعد از حضرت محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله) چقدر با عترت او بد رفتارى کردید؟ آیا نه چنین است که بعد از کشتن من هرگز از کشتن بنده ‌اى از بندگان‌ خدا باکى نخواهید داشت، بلکه پس از کشتن من، کشتن براى شما سهل خواهد شد. به خدا قسم من امیدوارم که پروردگارم مرا با شهادت گرامى بدارد و انتقام مرا از شما از طریقى که ندانید؛ بگیرد. حصین (بضم حاء و فتح صاد) ابن مالک سکونى فریاد زد و گفت: یا بن فاطمه خدا چگونه انتقام تو را از ما خواهد گرفت؟ فرمود: شر خود شما را دامنگیر خود شما می کند و خون شما را مى ‌ریزد، سپس عذاب دردناک را بر شما مسلط می نماید. امام حسین (علیه السلام) پس از این جریان به قدرى قتال نمود که زخم و جراحات بزرگى بر او وارد شد.» . در نقل دیگر آمده است امام نزدیک شط فرات شدند اما تا آمدند آب بنوشند فردی فریاد زد به خیمه ها حمله کردند و امام برای کمک به اهل بیت از خوردن آب منصرف شد و به سمت خیمه ها رفت.  «پس سپاهیان بر آن حضرت حمله کردند و آن جناب مانند شیر غضبناک در روى ایشان در آمد و شمشیر در ایشان نهاد و آن گروه انبوه را چنان به خاک مى ‌افکند که باد خزان برگ درختان را. و به هر سو که رو مى‌ کرد لشکریان فرار می کردند. پس از کثرت تشنگى راه فرات در پیش گرفت، کوفیان دانسته بودند که اگر آن جناب شربتى آب بنوشد ده چندان از این بکوشد و بکشد. لاجرم در طریق شریعه صف بستند و راه آب را مسدود نمودند و هرگاه آن حضرت قصد فرات مى‌ نمود بر او حمله مى ‌کردند و او را بر مى ‌گردانیدند. اعور سلمى و عمرو بن حجّاج که با چهار هزار مرد کماندار نگهبان شریعه بودند بانگ بر سپاه زدند که حسین را راه بر شریعه مگذارید، آن حضرت مانند شیر غضبان بر ایشان حمله می نمودند و صفوف لشکر را می شکافت و راه شریعه را از دشمن خالی نمود و اسب را به فرات راند و سخت تشنه بود و اسب آن جناب نیز تشنگى از حدّ افزون داشت سر به آب گذاشت. حضرت فرمود که: تو تشنه ای و من نیز تشنه ‌ام به خدا قسم که آب نیاشامم تو بیاشامى، گویا اسب فهم کلام آن حضرت کرد، سر از آب برداشت یعنى در شرب آب من بر تو پیشى نمى ‌گیرم، پس حضرت فرمود: آب بخور من مى ‌آشامم و دست فرا برد و کفى آب برگرفت تا آن حیوان بیاشامد که ناگاه سوارى فریاد برداشت که اى حسین، تو آب مى‌ نوشى و لشکر به سرا پرده تو مى ‌روند و هتک حرمت تو مى ‌کنند. چون آن معدن حمیّت و غیرت این کلام را از آن ملعون شنید، آب از کف بریخت و به سرعت از شریعه بیرون تاخت و بر لشکر حمله کرد تا به سراپرده‌ خویش رسید. معلوم شد که کسى متعرّض خیام نگشته است.» . در مناقب آل ابی طالب در این باره چنین آمده است: «ابن شهر آشوب از جلودى نقل می کند که امام حسین (علیه السلام) بر اعور سلمى و عمرو بن حجاج زبیدى که با تعداد چهار هزار نفر مرد موکل شریعه بودند حمله کرد و اسب خود را به فرات رسانید هنگامى که اسب سر خود را خم کرد که آب بیاشامد امام حسین (علیه السلام) فرمود: تو عطشان و من هم عطشان هستم، به خدا قسم من آب نمى‌آشامم تا تو آب بیاشامى. وقتى آن اسب سخن امام را شنید سر خود را بلند کرد و آب نیاشامید. گویا: کلام امام را فهمید. امام حسین فرمود: من آب مى ‌آشامم. وقتى دست خود را دراز کرد و مشتى آب برداشت ناگاه سوارى گفت: یا ابا عبد اللَّه، تو از آشامیدن آب لذت می برى در صورتى که اهل حرم تو دچار هتک حرمت شدند. امام حسین (علیه السلام) آب را ریخت و بر آن گروه حمله نمود، وقتى به خیمه‌ ها رسید دید خیمه ‌ها سالم هستند.» . حمله به خیمه ها به دستور خیمه خود شمر صورت می گیرد و با درخواست امام حسین (علیه السلام)، شمر (لعنه الله علیه) حمله به خیمه را تا زمانی که امام زنده هستند؛ لغو می کند. بعد از آن شمر بن ذى الجوشن با عده ای قریب ده تن از مردان خود خیمه حسین را قصد کرده ما بین او و رحل و اقامتگاه او حایل و مانع وصول او به خیمه شدند. حسین به آنها گفت: واى بر شما اگر دین هم نداشته باشید و از روز رستاخیز نترسید لا اقل آزاده و داراى شرف و وجدان باشید که خانواده و عیال مرا از اوباش و نادانان و وحوش حفظ کنید. گفتند: این کار را براى تو می کنیم اى فرزند فاطمه. شمر به مردان (تابع) خود که ابو الجنوب که نامش عبد الرحمن جعفى بود و دیگران که قشعم بن یزید جعفى و صالح بن وهب یزنى و سنان بن انس نخعى و خولى بن یزید اصبحى بودند. شمر آنها را به حمله بر حسین وادار و تشویق مى ‌کرد. حسین هم بر آنها حمله مى‌ کرد و آنها پراکنده مى ‌شدند ولى بعد از آن دوباره او را احاطه می کردند.  ابو مخنف گوید: آنگاه شمر بن ذى الجوشن با گروهى در حدود ده نفر از پیادگان مردم کوفه سوى منزلگاه حسین رفتند که بنه و عیال وى در آن بود، حسین سوى آنها رفت که میان وى و بنه ‌اش حایل شدند. گوید: حسین گفت: «واى شما اگر دین ندارید و از روز معاد نمى ‌ترسید در کار دنیایتان آزادگان و جوانمردان باشید، بنه و عیال مرا از اوباش و بى ‌خردانتان محفوظ دارید.» شمر بن ذى الجوشن گفت: «اى پسر فاطمه این به عهده تو است.» . «پس دگر باره با اهل بیت وداع کرد، اهل بیت همگان با حال آشفته و جگرهاى سوخته و خاطرهاى خسته و دلهاى شکسته در نزد آن حضرت جمع آمدند و در خاطر هیچ آفریده صورت نبندد که ایشان به چه حالت بودند و هیچ کس نتواند که صورت حال ایشان را تقریر یا تحریر نماید. بالجمله ایشان را وداع کرد و به صبر و شکیبایى ایشان را وصیّت نمود و فرمان داد تا چادر اسیرى بر سر کنند و آماده لشکر مصیبت و بلا گردند و فرمود: بدانید که خداوند شما را حفظ و حمایت کند و از شرّ دشمنان نجات دهد و عاقبت امر شما را به خیر کند و دشمنان شما را به انواع عذاب و بلا مبتلا سازد و شما را به انواع نعم و کرم مزد کرامت فرماید، پس زبان به شکوه مگشایید و سخنى مگویید که از مرتبت و منزلت شما بکاهد، این سخنان بفرمود و رو به میدان نمود.» . در جلاء العیون درباره این وداع چنین آمده است: «پس بار دیگر اهل بیت رسالت و پردگیان سرادق عصمت و طهارت را وداع نمود، و ایشان را به صبر و شکیبائى امر فرمود، و به وعده مثوبات غیر متناهى الهى تسکین داد و فرمود: چادرها بر سر گیرید و آماده لشکر مصیبت و بلا گردید و بدانید که حق تعالى حافظ و حامى شما است و شما را از شرّ اعدا نجات مى ‌دهد و عاقبت شما را به خیر مى‌ گرداند و دشمنان شما را به انواع بلاها مبتلا مى ‌سازد و شما را به عوض این بلاها در دنیا و عقبى به انواع نعمتها و کرامتها مى ‌نوازد، زینهار که دست از شکیبائى بر مدارید و کلام ناخوشى بر زبان میاورید که موجب نقص ثواب شما گردد.» . در مقتل دیگر درباره بازگشت حضرت امام حسین (علیه السّلام) از شط به سمت خیمه ها چنین آمده است: «وقتی حضرت به خیمه ها آمدند زنان و کودکان به خیال اینکه حضرت آب آورده به سوی او آمدند تا آب بگیرند ولی تا امام حسین (علیه السلام) را خون آلوده دیدند زاری کنان بر سر و صورتها زدند، ضجه زدند و فریاد برآوردند پس امام حسین (علیه السلام) به ایشان گفت: آرام باشید که گریه های زیادی را پیش رو دارید.» . «چون حسین (علیه السلام) از شتر مسناة پیاده گشت و به خیمه خویش باز گشت، شمر بن ذى الجوشن با گروهى از همراهان خود پیش آمده آن جناب را احاطه کردند، پس مردى از ایشان بنام مالک بن یسر کندى تندى کرده حسین (علیه السلام) را دشنام داد و شمشیرى بر سر آن حضرت بزد و آن شمشیر کلاهى که بر سرش بود شکافت و بر سر رسید و خون جارى شد و کلاه پر از خون گردید، حسین (علیه السلام) در باره او نفرین کرده فرمود: با این دستت طعام نخورى و آبى نیاشامى و خداوند تو را با مردم ستمکار محشور فرماید. سپس آن کلاه را به یک سوی انداخته پارچه خواست و سر را با آن ببست و کلاه دیگرى خواسته بر سر نهاد و عمامه بر آن بست و شمر بن ذى الجوشن با آن بی شرمان که همراهش بودند به جاى خویش بازگشتند، پس آن جناب لختى درنگ کرده بازگشت. آنان نیز به سویش بازگشتند و اطراف او را گرفتند.» . در اعلام الوری نیز درباره جنگ پس از برگشت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) از شط فرات نقلی شبیه نقل الارشاد آمده است. تاریخ طبری این واقعه را چنین شرح داده است: گوید: شمر با پیادگان که ابو الجنوب عبد الرحمان و مقثعم بن عمرو بن یزید هردوان جعفى و صالح بن وهب یزنى و سنان بن انس نخعى و خولى بن یزید اصبحى از آن جمله بودند سوى وى آمد و به ترغیب آنها پرداخت به ابو الجنوب گذشت که سلاح کامل داشت و بدو گفت: «به سراغ او برو.» گفت: «چرا خودت نمى‌ روى؟» شمر گفت: «با من این جور حرف مى‌ زنى؟» او نیز گفت: «تو هم با من این جور حرف مى ‌زنى؟» گوید: به همدیگر ناسزا گفتند و ابو الجنوب که مردى دلیر بود بدو گفت: «به خدا مى ‌خواستم نیزه را در چشم تو فرو کنم.» گوید: پس شمر از پیش وى برفت و گفت: «به خدا اگر بتوانم زیانت بزنم مىزنم» . در این میان عبد اللَّه بن حسن بن على (علیهما السّلام) که کودکى نابالغ بود از پیش زنان بیرون آمد و لشکر را شکافته خود را به کنار عمویش رسانید، پس زینب دختر على (علیه السلام) خود را به آن کودک رسانید که از رفتنش جلوگیرى کند، حسین (علیه السلام) فرمود: خواهرم این کودک را نگهدار، کودک از بازگشتن (به همراه عمه) خوددارى کرد و با سرسختى از رفتن سرپیچى نمود گفت: به خدا از عمویم جدا نخواهم شد، در این هنگام ابجر بن کعب شمشیرش را براى حسین (علیه السلام) بلند کرد، آن کودک گفت: اى پسر زن ناپاک آیا عمویم را می کشى؟ پس ابجر آن کودک را با شمشیر بزد، کودک دست خویش سپر کرد و آن شمشیر دست او را جدا کرده آویزان ماند، کودک فریاد زد: مادر جان، پس حسین (علیه السلام) آن کودک را در برگرفت و به سینه چسبانید؛ فرمود: فرزند برادر بر این مصیبتى که بر تو رسیده شکیبائى کن و آن را نیکى محسوب کن، زیرا همانا خداوند تو را به پدران شایسته ‌ات می رساند، سپس حسین (علیه السلام) دست به سوى آسمان بلند کرد و گفت: بار خدایا این مردم را تا زمانى بهره زندگى داده ‌اى، پس ایشان را به سختى پراکنده ساز و گروههایی پراکنده دل ساز و هیچ فرمانروانى را هرگز از ایشان خوشنود منما، زیرا که اینان ما را خواندند که یاری کنند سپس به دشمنى ما برخاستند ما را کشتند. تاریخ طبری در این باره می نویسد: «آنگاه شمر بن ذى الجوشن با پیادگان نزدیک حسین آمد و حسین بدانها حمله برد که عقب نشستند و عاقبت او را در میان گرفتند پسرى از یاران حسین سوى وى آمد، خواهرش زینب دختر على او را بگرفت که نگاهش بدارد حسین نیز گفت: «نگاهش بدار.» اما پسر نپذیرفت و دوان سوى حسین آمد و پهلوى وى بایستاد. گوید: بحر بن کعب از بنى تیم الله شمشیر بر حسین فرود آورد، پسر گفت: «اى پسر زن خبیث، عموى مرا مى‌ کشى؟» بحر بن کعب او را با شمشیر بزد. پسر دست را حایل شمشیر کرد که قطع شد و تنها به پوست بند بود. گوید: پسر بانگ برآورد: اى مادر من حسین او را گرفت و به سینه چسبانید و گفت: «برادرزاده ‌ام بر این حادثه که بر تو رخ داد صبورى کن و آنرا ذخیره خیر کن که خدا ترا پیش پدران شایسته‌ ات مى‌ برد، پیش پیمبر خدا (صلى الله علیه و سلم) و على بن ابى طالب و حمزه و جعفر و حسن بن على که خدا همه آنها را رحمت کند.» حمید بن مسلم گوید: آن روز شنیدم که حسین مى ‌گفت: «خدایا قطره ‌هاى آسمان را از آنها باز دار و از برکات زمین محرومشان کن. اگر تا مدتى بهره‌ مندشان مى‌ کنى آنها را به گروههای پراکنده کن که دسته‌ هاى جدا باشند و هرگز والیانشان را از آنها خشنود نباشند که ما را دعوت کردند تا ما را یاری کنند اما به ما تاختند و خون ما را بریختند.» گوید: آنگاه با پیادگان چندان بجنگید که عقب نشینی کردند. پس حرمله ناپاکزاده تیرى بر آن طفل معصوم زد و او را در دامن آن امام مظلوم شهید کرد و مرغ روح مقدّسش به آشیانه قدس پرواز کرد. حضرت ابا عبدالله (علیه السّلام) جامه ای کهنه طلبید تا پس از شهادت کسی در آن جامه طمع نکند اما آن ملعونان به یک کهنه جامه هم رحم نکردند.

زمانی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) درخواست جامه کهنه نمود در مقاتل متفاوت است. برخی از مقاتل آن را در همان زمان که لباس رزم پوشیدند؛ ذکر کرده اند.

در مقتل ابی مخنف زمان درخواست جامه کهنه پس از بازگشت حضرت امام حسین (علیه السّلام) از میدان نقل شده است: « وقتى حسین [علیه السّلام‌] در میان سه یا چهار گروه باقى ماند، شلوار راه راه یمانى را که رنگهاى روشنش چشم را خیره مى‌کرد خواست، [آن را برداشت‌] و جاى جایش را شکافت، تا از تنش غارت نکنند.» . در برخی از مقاتل آمده است که پس از شهادت عبد الله بن حسن، حضرت امام حسین (علیه السّلام) درخواست کهنه جامه نمود. سید بن طاووس در لهوف چنین می نویسد: «حرملة بن کاهل تیرى به سوى عبد اللَّه گشود و وى را در دامن عمویش به شهادت رسانید. پس از آن شمر بن ذى الجوشن به خیمه‌ هاى حسین (علیه السلام) حمله کرد و گفت: آتش به من دهید تا خیمه ‌ها را با هر کس که در آن است به آتش کشم. حسین (علیه السّلام) فرمود: «فرزند ذى الجوشن، تو آتش را خواستى تا اهل و عیال مرا آتش زنى، خدا تو را در آتش بسوزاند.» شبث آمد و امام او را نکوهید و او شرمنده بازگشت. راوى گوید: حسین علیه السّلام فرمود: «ایتونی بثوب لا یرغب فیه أجعله تحت ثیابی، لئلّا أجرّد منه.» پیراهن کهنه ‌اى به من دهید تا زیر لباسم پوشیده مرا از آن برهنه نکنند. پیراهن تنگى آوردند، فرمود: این نه، زیرا این لباس اهل ذلّت است. بعد پیراهن کهنه ‌اى را بگرفت و پاره ‌اش کرد و زیر لباسش پوشید و بعد از شهادت ایشان، آن را هم بردند. بعد امام (علیه السلام) شلوارى حبرى بخواست و آن را جدا جدا و تقطیع نموده و پوشید، و بدین ترتیب آن را از حیّز انتفاع بیرون کرد و سوراخش نمود تا از بدنش نربایند، ولى بعد از شهادتش بحر بن کعب آن را ربود و حسین (علیه السلام) را برهنه گذارد. بعد از عاشورا، دو دست بحر بن کعب در تابستانها چون دو تکّه چوب خشک، خشک می شد و در زمستانها در حالى که دو دست او مرطوب بود از آن چرک و خون جارى مى‌ گردید تا آن که خدا هلاکش فرمود.» . تاریخ طبری نیز درخواست کهنه جامه را پس از شهادت عبدالله بن حسن دانسته است: «و چون حسین با سه چهار کس بماند جامه زیرى خواست که خوش بافت بود و شفاف، یمنى و خوش بافت که آن را بدرید و پاره کرد که از او در نیارند.» . بر اساس تاریخ طبری و به نقل از این منبع در چند مقتل دیگر ذکر شده است که سه چهار نفر جنگجو در کنار حضرت بودند و همه با هم می جنگیدند تا جنگجویان شهید شدند و امام تنها ماند. اما ابی مخنف نقل می کند: «وقتى حسین [علیه السّلام‌] در میان سه یا چهار گروه باقى ماند.» اشاره به گروه دشمنان دارد.» «آنگاه پیادگان از راست و چپ به وى حمله بردند و او به سمت راست حمله کرد تا پراکنده شدند و به سمت چپ نیز حمله کرد تا پراکنده شدند پوشش خز به تنش بود و عمامه داشت. گوید: به خدا هرگز شکسته ‌اى را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند و چون او محکم دل و آرام خاطر و دلیر بر پیشروى باشد. به خدا پیش از او و پس از او کسى را همانندش ندیدم وقتى حمله مى ‌برد پیادگان از راست و چپ او چون بزغالگان از حمله گرگ، فرارى مى ‌شدند.» . در جلاء العیون درباره جنگ حضرت امام حسین (علیه السلام) آمده است: «پس آن شیر خدا بار دیگر روى به میدان هیجا آورد و بر صف لشکر مخالف مى‌ تاخت و مى ‌انداخت و با لب تشنه و بدن خسته از کشته پشته مى ‌ساخت و مانند برگ خزان سرهاى کافران را بر زمین مى‌ ریخت و به ضرب شمشیر آبدار، خون اشرار و فجّار را با خاک معرکه مى ‌آمیخت. در مناقب ابن شهر آشوب روایت شده‌ است که در آن روز به دست معجز نماى خود هزار و نهصد و پنجاه نفر از آن اشقیا بر خاک هلاک انداخت. به روایت مسعودى: هزار و هشتصد نفر را به سوى عذاب سقر فرستاد. پس عمر تیر اندازان را حکم کرد که آن شاه شهدا را تیر باران کنند، یک ‌دفعه چهار هزار کافر تیر کین به سوى آن برگزیده ربّ العالمین انداختند و آن سیّد شهدا در راه حق تعالى آن تیرهاى اهل جور و جفا را بر رو و گلو و سینه مبارک خود مى‌ خرید و در جهاد اعدا کوشش مى‌ نمود و مى ‌فرمود که: بد رعایت کردید پیغمبر خود را در حقّ عترت مطهّر او و بعد من از کشتن هیچ بنده خدایى پروا نخواهید کرد، به خدا سوگند که به نزد دوست خود مى‌ روم و شهادت را در راه او سعادت خود مى‌ دانم، واى بر شما که حق تعالى در هر دو جهان انتقام مرا از شما خواهد کشید. حصین بن مالک هالک گفت: به چه نحو انتقام از ما خواهد کشید؟ حضرت فرمود: چنان خواهد کرد که خود شمشیرها بر روى یکدیگر کشید و خونهاى خود را بریزید و از دنیا بهره مند نشوید و به امیدهاى خود نرسید، چون به سراى آخرت روید، عذاب ابدى از براى شما مهیّا است و عذاب شما بدترین عذابهاى کافران خواهد بود. و چندان جراحت بر بدن شریف آن امام شهدا زدند که تاب حرکت در او نماند، به روایتى: هفتاد و دو جراحت نمایان در بدن کریم شاه شهیدان یافتند، به روایت دیگر از حضرت امام جعفر صادق (علیه السّلام) منقول است که به غیر جراحت تیر، سى و سه زخم نیزه و سى و چهار اثر شمشیر یافتند، به روایت معتبر از حضرت امام محمّد باقر (علیه السّلام) منقول است که: زیاده از سیصد و بیست جراحت در پیکر مطهر آن امام مکرّم یافتند، به روایت دیگر مجموع جراحتها که از تیر و نیزه و شمشیر که بر جسد شریف آن امام کبیر رسیده بود هزار و نهصد جراحت بود. چون از بسیارى جراحت آن صدرنشین مسند امامت مانده شد، لحظه‌اى توقّف نمود، ناگاه أبو الحنوق تیرى انداخت و بر پیشانى نورانى آن امام مظلوم آمد، چون تیر را کشید، خون بر روى مبارکش ریخت و گفت: خداوندا مى‌ بینى و مى ‌دانى که در راه رضاى تو از دشمنان چه مى ‌کشم، تو در دنیا و عقبى ایشان را به جزاى خود برسان، پس جامه را برداشت که خون از جبین مبین خود پاک کند، ناگاه تیر زهرآلودى که سه شعبه داشت آمد و بر سینه بى‌ کینه ‌اش که صندوق علوم ربّانى بود نشست، در آن حال گفت: بسم اللَّه و باللَّه و على ملّة رسول اللَّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، پس رو به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا تو مى‌ دانى که ایشان کسى را مى ‌کشند که امروز بر روى زمین فرزند پیغمبرى به غیر او نیست، چون تیر را کشید خون مانند ناودان روان شد، خون را به کف خود مى‌گرفت و به جانب آسمان‌ مى ‌انداخت و یک قطره از آن خون شریف بر نمى‌گشت و از آن روز حمره شفق در آسمان زیاده شد، پس کفى از آن خون گرفت بر سر و روى مبارک خود مالید و فرمود: با خون خود خضاب کرده جدّ بزرگوار خود را ملاقات خواهم کرد. پس سیّد شهدا و نور دیده شهسوار عرصه لا فتى پیاده شد و کسى جرأت نمى‌کرد که به نزدیک آن حضرت بیاید، بعضى از بیم و بعضى از شرم کناره مى ‌گرفتند، تا آنکه مالک بن بشر آمد و ضربتى بر سر مبارکش زد که عمامه‌ اش پر از خون شد، حضرت فرمود که: هرگز به این دست نخورى و نیاشامى و با ظالمان محشور شوى، پس آن ملعون به نفرین آن حضرت به بدترین احوال مرد و دستهاى او خشک شد، و در تابستان مانند چوب مى ‌شد و در زمستان خون از آنها مى‌ریخت، و بر این حال خسران مآل بود تا به جهنّم واصل شد. پس صالح بن وهب مزنى نیزه بر پهلوى آن حضرت زد که بر روى در افتاد، در آن حال زینب خاتون از خیمه بیرون دوید و فریاد وا اخاه بر آورد و مى ‌گفت: کاش در این وقت‌ آسمان بر زمین مى ‌چسبید و کوهها پاره پاره مى ‌شد، پس به عمر گفت که: اى پسر سعد، حسین را مى‌کشند و تو ایستاده نظر مى ‌کنى، در آن وقت آب از دیده‌ هاى آن سنگین دل روان شد و رو گردانید و آن امام مظلوم خون خود را بر سر و رو مى ‌مالید و مى ‌گفت: چنین خداى را ملاقات مى‌ نمایم ستم کشیده و به خون خود غلطیده. پس شمر ناپاکزاده گفت: چه انتظار مى ‌کشید، و چرا کار او را تمام نمى ‌کنید؟ پس آن کافران بى‌ دین هجوم آوردند و حصین بن نمیر تیرى بر دهان معجز بیانش زد و ابو ایّوب غنوى تیر دیگر بر حلق شریفش زد و زرعة بن شریک ضربتى بر دست چپ آن سیّد عرب زد و ضربتى دیگر بر دوش مبارکش زد و سنان بن انس نیزه زد و آن امام را بر رو در انداخت و خولى را گفت که: سرش را جدا کن. خولى چون به نزدیک آمد، دستش لرزید و جرأت نکرد.» . «اشهر آن است که شمر ناپاکزاده از اسب به زیر آمد و خواست که سر آن سرور را جدا کند، حضرت فرمود: مى ‌دانستم که کشنده من تو خواهى بود، زیرا که تو پیسى و در خواب دیدم که سگان بر من حمله مى ‌کردند و مرا مى ‌دریدند و در میان سگان سگ ابلق پیسى بود که بیشتر بر من حمله مى ‌کرد و جدّم رسول خدا نیز چنین خبر داده بود. آن حرامزاده در خشم شد و گفت: مرا به سگ تشبیه مى‌ کنى و در آن وقت تشنگى آن حضرت به نهایت رسیده بود و زبان شریفش را از نهایت عطش مى‌ مکید، آن ناپاکزاده گفت که: اى فرزند ابو تراب تو دعوى مى‌ کنى که پدرم ساقى حوض کوثر است، صبر کن تا تو را آب دهد، حضرت فرمود که: آیا مرا مى ‌کشى و مى ‌دانى که من کیستم، آن ناپاکزاده گفت: تو را نیک مى ‌شناسم، مادر تو فاطمه زهرا و پدر تو علىّ مرتضى و جدّ تو محمّد مصطفى است و تو را مى ‌کشم و پروا نمى ‌کنم. پس به دوازده ضربت، سر مبارک آن حضرت را از بدن مطهّرش جدا کرد.» . در نقلی نیز آمده است: «سنان ملعون خود پیش آمد و سر مبارکش را جدا کرد و مى ‌گفت که: سر تو را جدا مى ‌کنم و مى‌ دانم که تو فرزند رسول خدائى و مادر و پدر تو بهترین خلق هستند.» . از حضرت امام زین العابدین علیه السّلام چنین روایت شده که قاتل آن حضرت سنان بن انس لعین بود . و اشهر آن است که شمر حرامزاده از اسب به زیر آمد و خواست که سر آن سرور را جدا کند، حضرت فرمود: مى‌دانستم که کشنده من تو خواهى بود، زیرا که تو پیسى، و در خواب دیدم که سگان بر من حمله مى‌کردند و مرا مى‌دریدند، و در میان سگان سگ ابلق پیسى بود که بیشتر بر من حمله مى‌کرد، و جدّم رسول خدا نیز چنین خبر داده بود. آن حرامزاده در خشم شد و گفت: مرا به سگ تشبیه مى‌کنى، و در آن وقت تشنگى آن حضرت به نهایت رسیده بود و زبان شریفش را از نهایت عطش مى‌خائید، آن حرامزاده گفت که: اى فرزند ابو تراب تو دعوى مى‌کنى که پدرم ساقى حوض کوثر است، صبر کن تا تو را آب دهد، حضرت فرمود که: آیا مرا مى‌کشى و مى‌دانى که من کیستم، آن حرامزاده گفت: تو را نیک مى‌شناسم، مادر تو فاطمه زهرا و پدر تو علىّ مرتضى و جدّ تو محمّد مصطفى است و تو را مى‌کشم و پروا نمى‌کنم. پس به دوازده ضربت، سر مبارک آن حضرت را از بدن مطهّرش جدا کرد.  . «به روایت دیگر: خولى سر آن حضرت را جدا کرد و اظهر آن است که هر سه ملعون شریک بودند، اگر چه سنان و شمر دخیل‌ تر بودند. پس اسب آن حضرت چون مولاى خود را و امام مؤمنان را کشته دید، بر کافران حمله کرد و چهل نفر را هلاک کرد و سر خود را به خون آن حضرت رنگین کرد و نعره کشان به جانب خیمه ‌ها روان شد و از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) منقول است که چون آن امام مظلوم را شهید کردند، اسب آن حضرت پیشانى خود را بر خون آن حضرت گذاشت و شیهه کنان به سوى خیمه ‌هاى حرم دوید، چون مخدّرات خیام عصمت و جلالت صداى اسب را شنیدند، از خیمه بیرون دویدند، چون اسب را دیدند و آن شهسوار میدان خلافت را ندیدند، فریاد وا حسیناه و وا اماماه بر کشیدند. و امّ کلثوم خواهر آن جناب دست بر سر مى ‌زد و ندبه مى ‌کرد و مى‌ گفت: وا محمّداه اینک حسین تو بى ‌عمامه و ردا و کشته به تیغ اهل جفا در صحراى کربلا افتاده‌ و زینب خاتون خواهر آن جناب مى ‌گفت: وا محمّداه این حسین فرزند گرامى تو است که در خاک و خون غلطیده است و اعضایش از یکدیگر جدا شده است و دختران تو را اسیر مى ‌کنند، حال خود را به خدا و به محمّد مصطفى و به علىّ مرتضى و به حمزه سیّد الشّهداء شکایت مى ‌کنم، وا محمّداه این حسین تو است که به تیغ اولاد زنا شهید شده است و عریان در صحراى کربلا افتاده، وا کرباه امروز جدّم محمّد مصطفى مرده است، اى اصحاب محمّد اینها ذریّت پیغمبر شما هستند که به دست اهل جور و جفا گرفتار شده‌اند. در روایات معتبره وارد شده است که چون آن حضرت را شهید کردند، بادى عظیم وزید و زمین بلرزید و باد سیاهى برخاست که هوا تیره شد و آفتاب منکسف گردید و  مردم گمان کردند که قیامت برپا شد و عذاب حق تعالى نازل گردید پس به برکت وجود شریف حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) ساکن گردید.» در حالی که از کثرت‌ زخم‌ها و جراحات‌ وارده‌، ضعف‌ بر آن‌ حضرت‌ آنقدر شدید بود که‌ ایستاد تا بیارامد که‌ مردی‌ سنگ‌ بر پیشانیش‌ زد و خون‌ بر صورتش‌ جاری‌ شد و با لباس‌ خود خواست‌ تا خون‌ را از دو چشمش‌ پاک‌ کند که‌ مرد دیگری‌ به‌ تیر سه‌ شعبه‌ قلب‌ مبارکش‌ را هدف‌ ساخت‌.  پسر رسول‌ خدا، به‌ خدا عرض‌ کرد: بِسْمِ اللَهِ وَبِاللَهِ وَعَلَی‌ مِلَّه رَسُولِ اللَهِ. وَرَفَعَ رَأْسَهُ إلَی‌ السَّمَآءِ وَقَالَ: إلَهِی‌! إنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلاً لَیْسَ عَلَی‌ وَجْهِ الاْرْضِ ابْنُ نَبیٍّ غَیْرُهُ! «به‌ نام‌ خدا، و به‌ خود خدا، و بر ملّت‌ و آئین‌ رسول‌ خدا (این‌ شهادت‌ روزی‌ من‌ می‌گردد) و سرش‌ را به‌ طرف‌ آسمان‌ بلند نموده‌ و گفت‌: خدای‌ من‌! تو می‌دانی‌ که‌ این‌ قوم‌  مردی‌ را می‌کشند که‌ در روی‌ زمین‌ پسر پیغمبری‌ جز او نیست‌!» دست‌ برد و تیر را از پشت‌ خود خارج‌ کرد؛ و خون‌ مانند ناودان‌ فَوَران‌ می‌کرد. حضرت‌ دست‌ خود را زیر آن‌ خون‌ گرفت‌، و چون‌ پُر شد به‌ آسمان‌ پاشید و گفت‌: این‌ حادثه‌ که‌ بر من‌ نازل‌ شده‌ است‌ چون‌ در مقابل‌ دیدگان‌ خداست‌، بسیار سهل‌ و ناچیز است‌ و یک‌ قطره‌ از آن‌ خون‌ بر زمین‌ نریخت‌. و برای‌ بار دوّم‌ دست‌ خود را زیر خون‌ گرفت‌؛ و چون‌ پُر شد، با آن‌ سر و صورت‌ و محاسن‌ شریف‌ را خون‌ آلوده‌ نموده‌ و گفت‌: با همین‌ حال‌ باقی‌ خواهم‌ بود تا خدا و جدّم‌ رسول‌ خدا را دیدار کنم‌. و آنقدر خون‌ از بدن‌ مبارکش‌ رفته‌ بود که‌ قدرت‌ و رَمقی‌ در تن‌ نمانده‌ بود. نشست‌ بر روی‌ زمین‌ و با مشقّت‌ سر خود را بلند نگاه‌ می‌داشت‌، که‌ در این‌ حال‌ مالک‌ بن‌ بُسْر آمده‌ و او را دشنام‌ داد و با شمشیر بر سر آن‌ حضرت‌ زد. و بُرْنُس‌ (یعنی‌ کلاه‌ بلندی‌ که‌ بر سر آن‌ حضرت‌ بود) پر از خون‌ شد. حضرت‌ برنس‌ را انداخت‌ و روی‌ قَلَنْسُوَه‌ که‌ کلاه‌ عادی‌ بود عِمامه‌ بست‌. و بعضی‌ گفته‌اند: دستمالی‌ بست‌. که‌ زُرعه‌ بن‌ شَریک‌ بر کتف‌ چپ‌ آن‌ حضرت‌ ضربتی‌ وارد ساخت‌. و حصین‌ بر حلقوم‌ آن‌ حضرت‌ تیری‌ زد. و دیگری‌ بر گردن‌ مبارک‌ ضربه‌ای‌ وارد ساخت‌ و سِنانِ بن‌ أنَس‌ با نیزه‌ در تَرقُوه‌اش‌ زد، و پس‌ از آن‌ بر سینه‌ آن‌ حضرت‌ زد و سپس‌ در گلوی‌ آن‌ حضرت‌ تیری‌ فرو برد؛ و صالح‌ ابن‌ وَهب‌ در پهلویش‌ تیری‌ وارد کرد. هِلال‌ بن‌ نافع‌ می‌گوید: من‌ در نزدیکی‌ حسین‌ ایستاده‌ بودم‌ که‌ او جان‌ می‌داد؛ سوگند به‌ خدا که‌ من‌ در تمام‌ مدّت‌ عمرم‌، هیچ‌ کشته‌ای‌ ندیدم‌ که‌ تمام‌ پیکرش‌ بخون‌ خود آلوده‌ باشد و چون‌ حسین‌ صورتش‌ نیکو و چهره‌اش‌ نورانی‌ باشد. به‌ خدا سوگند لَمَعات‌ نور چهره‌ او مرا از تفکّر در کشتن‌ او باز می‌داشت‌! و در آن‌ حالت‌های‌ سخت‌ و شدّت‌، چشمان‌ خود را به‌ آسمان‌ بلند نموده‌، و در دعا به‌ درگاه‌ حضرت‌ ربّ ذوالجلال‌ عرض‌ می‌کرد:  صَبْرًا عَلَی‌ قَضَآئِکَ یَا رَبِّ! لاَ إلَهَ سِوَاکَ، یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ! «شکیبا هستم‌ بر تقدیرات‌ و بر فرمان‌ جاری‌ تو ای‌ پروردگار من‌! معبودی‌ جز تو نیست‌، ای‌ پناه‌ پناه‌آورندگان!» از حضرت‌ امام‌ محمّد باقر (ع) روایت‌ است‌ که‌ اسب‌ آن‌ حضرت‌ با صدای‌ بلند شیهه‌ می‌کشید و پیشانی‌ خود را به‌ خون‌ حضرت‌ آلوده‌ می‌نمود و می‌بوئید و می‌گفت‌: الظَّلِیمَه! الظَّلِیمَه! مِنْ أُمَّه قَتَلَتِ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّهَا. «فریاد رس‌! فریاد رس‌! از امّتی‌ که‌ پسر دختر پیغمبر خود را کشتند.» و متوجّه‌ خیام‌ حَرَم‌ شد. اُمّ کلثوم‌ ندا در داد: وَا مُحَمَّدَاهْ، وَا أَبَتَاهْ، وَا عَلِیَّاهْ، وَا جَعْفَرَاهْ، وَا حَمْزَتَاهْ! این‌ حسین‌ است‌ که‌ در بیابان‌ خشک‌ کربلا بر روی‌ زمین‌ افتاده‌ است‌. زینب‌ ندا در داد: وَا أخَاهْ، وَا سَیِّدَاهْ، وَا أَهْلَ بَیْتَاهْ! لَیْتَ السَّمَآءَ أَطْبَقَتْ عَلی‌ الاْرْضِ، وَلَیْتَ الْجِبَالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَی‌ السَّهْلِ. «ای‌ کاش‌ آسمان‌ بر زمین‌ می‌چسبید، و ای‌ کاش‌ کوه‌ها خُرد می‌شد و بیابان‌ها را پر می‌کرد.» و به‌ نزد برادرش‌ آمد، و دید که‌ عمر بن‌ سعد با جمعی‌ از یارانش‌ به‌ حضرت‌ نزدیک‌ شده‌اند؛ و برادرش‌ حسین‌ در حال‌ جان‌ دادن‌ است‌. فَصَاحَتْ: ‌ای عُمَرُ! أَ یُقْتَلُ أَبُو عَبْدِ اللَهِ وَأَنْتَ تَنْظُرُ إلَیْهِ؟ «فریاد برداشت‌: ای‌ عمر بن‌ سعد! ‌ای أباعبدالله‌ را می‌کشند و تو به‌ او نگاه‌ می‌کنی‌؟» عمر صورت‌ خود را برگردانید و اشکهایش‌ بر روی‌ ریشش‌ جاری‌ بود. زینب‌ فریاد برداشت‌: وَیْحَکُمْ! أَمَا فِیکُمْ مُسْلِمٌ؟! «ای‌ وای‌ بر شما! ‌‌ای در بین‌ شما یک‌ نفر مسلمان‌ نیست‌؟!» هیچکس‌ جواب‌ او را نداد. عمر بن‌ سعد فریاد زد: پیاده‌ شوید و حسین‌ را راحت‌ کنید! شمر مبادرت‌ کرد... و با پایش‌ به‌ آن‌ حضرت‌ زد... و روی‌ سینه‌ اش‌... و با شمشیر... دوازده‌ ضربه‌ بر آن حضرت... و محاسن‌ مقدّسش‌ را گرفت‌، و سر مقدّسش‌ را ... در زیارت ناحیه مقدسه: ... السَّلَامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضِیبِ السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِیبِ، السَّلَامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلِیبِ، السَّلَامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضِیبِ...[۱] سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده، سلام بر آن بدنِ برهنه ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده ، سلام برآن سرِ بالاى نیزه رفته...

تاراج خیام امام حسین پس از شهادت آن حضرت : ازمقتل الحسین للخوارزمی: ج ٢ ص ٣٧، الفتوح ابن اعثم کوفی: ج ۵ ص ١٢٠: أقبَلَ الأَعداءُ حَتّى أحدَقوا بِالخَیمَةِ، ومَعَهُم شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ، فَقالَ : اُدخُلوا فَاسلُبوا بِزَّتَهُنَّ .فَدَخَلَ القَومُ أَخَذوا کُلَّ ما کانَ بِالخَیمَةِ حَتّى أفضَوا إلى قُرطٍ کانَ فی اُذُنِ اُمِّ کُلثومٍ ـ اُختِ الحُسَینِ ـ فَأَخَذوهُ وخَرَموا اُذُنَها، حَتّى کانَتِ المَرأَةُ لَتُنازَعُ ثَوبَها عَلى ظَهرِها حَتّى تُغلَبَ عَلَیهِ . وأخَذَ قَیسُ بنُ الأَشعَثِ قَطیفَةً لِلحُسَینِ علیه السلام کانَ یَجلِسُ عَلَیها فَسُمِّیَ لِذلِکَ قَیسَ قَطیفَةٍ وأخَذَ نَعلَیهِ رَجُلٌ مِنَ الأَزدِ یُقالُ لَهُ: الأَسوَدُ، ثُمَّ مالَ النّاسُ عَلَى الوَرسِ وَالخَیلِ وَالإِبِلِ، فَانتَهَبوها. مقتل الحسین علیه السلام خوارزمى: دشمنان پیش آمدند تا به گرد خیمه ها حلقه زدند. شمر بن ذى الجوشن نیز با آنها بود. او گفت: به درون خیمه ها بروید و جامه ها و متاعشان را بگیرید. مردم وارد شدند و هر چه در خیمه ها بود برداشتند تا جایى که گوشواره امّ کلثوم خواهر حسین علیه السلام را هم گرفتند و گوشش را دریدند. حتّى جامه رویینِ زنان را به زور مى‌کشیدند و مى‌بردند. قیس بن اشعث قطیفه اى را برداشت که حسین علیه السلام بر روى آن مى‌نشس.  او از این رو «قیسِ قطیفه» نامیده شد. همچنین مردى از قبیله اَزد به نام اسود، کفش هاى ایشان را برداشت و سپس مردم به سوى وسایل زنان و اسبان و شترها رفتند و آنها را به تاراج بردند

عمر بن سعد در همان روز سر حسین(ع) را به همراه خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی به سوی عبیدالله بن زیاد فرستاد. او همچنین دستور داد سر شهدای کربلا را نیز از بدن جدا کنند و آنها را که هفتاد و دو سر بودند با شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث، عمرو بن حجاج و عزره بن قیس روانه کوفه کرد.[۱۷۲]

زنان و کودکان و امام سجاد(ع) که بیمار بود، به اسیری گرفته و به کوفه و سپس شام فرستاده شدند.[۱۹۳] پیکر امام حسین(ع) و حدود ۷۲ نفر[۱۹۴] از یارانش، روز ۱۱[۱۹۵] یا ۱۳ محرم توسط گروهی از بنی اسد و بنابر نقلی با حضور امام سجاد(ع) در همان محل شهادت به خاک سپرده شد.[۱۹۶]

مقتل الحسین (علیه السلام) - مقتل سید بن طاووس؛ از لحظه وداع تا بریده شدن سر مطهر بهترین بنده خدا/ مقتل جانسوز امام حسین(ع) در ظهر عاشورا +فیلم و صوت - لشکر اموی در دشت بلا کربلا - مقتل غم بار امام حسین (ع) به روایت های مختلف - شرح کامل واقعه عاشورا از مقتل لهوف - مقتل سیدالشهداء (ع) در لحظات آخر - شرح کامل واقعه عاشورا از مقتل لهوف - شرح روز عاشورا از مقتل لهوف - قتلگاه حسین بن علی (ع)  - نحوه شهادت امام حسین (از روی مقتل) - مقتل غم بار امام حسین (ع) به روایت های مختلف  - مقتل دردناک امام حسین(ع)؛ برگرفته از لهوف

روضه عصر عاشورا از زبان رهبر انقلاب - فیلم/ روضه خوانی شیخ حسین انصاریان در عصر عاشورا - صوت | روضه وداع امام حسین(ع) با حضرت زینب(س) با نوای مرحوم کافی

احمدی اصفهانی - مقتل خوانی شهادت امام حسین (ع) - سلیم موذن زاده - مقتل خوانی و روضه حضرت ابوالفضل عباس - کتاب صوتی: مقتل خوانی کتاب لهوف - کتاب صوتی: مقتل خوانی کتاب نفس المهموم - چگونگی شهادت یاران امام حسین (ع) - احمد اصفهانی - روضه بعد از شهادت امام حسین

خواندن . زیارت عاشورا، زیارت عاشورای غیر معروفه ، متن زیارت عاشورا به همراه ترجمه و صوت قرائت زیارت ، زیارت عاشورا در سیره ابرار ، زیارت وارث ، زیارت ناحیه مقدسه ، و زیارت ناحیه مقدسه . زیارت ناحیه مقدسه. ه از معروف‌ترین این زیارت‌نامه‌ها هستند در روزعاشورا


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ | 1:39 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روز عاشورا (وداع سید الشهداء علیه السلام) (ظهر)

یكی از جانسوزترین مصائب مصیبت وداع است كه حتی بزرگان دین هم هنگام وداع تاب نیاوردند وزاری وشیون كردند: لولاالدموع وفیضهن لاحرقت - ارض الوداع حراره الاكباد

اگر نبود اشكها فوران انها درهنگامه وداع سوز جگرها سرزمین وداع رابه اتش می كشید

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران - كز سنك ناله خیزد روز وداع یاران

با ساربان بگوییداحوال اشك چشمم - تابر شتر نبندد محمل بروز باران

امیر المومنین در وقت وداع با فاطمه علیها السلام بی تابی میكند ودر فراق اومی گوید

نفسی علی زفراتها محبوسة - یالیتها خرجت مع الزفرات

یعنی جان علی با ناله ی او محبوس است ای كاش جان علی با ناله او بیرون اید امام مجتبی (ع) لحظه اخر گریه كردند روزعاشورا هم وقتی سید الشهداء (ع) تنهایی خود را دید امد سمت خیام حرم برای وداع

لحظه آخر امام (ع) به سمت خیام حرم صدا زد سكینه یا فاطمه یا زینب یا ام كلثوم علیكم منی السلام. سكینه عرض كرد یا ابه استلمت للموت؟ یعنی بابا ایا تسلیم مرگ شدی فرمود چگونه تن ندهد كسی كه یاور ومعینی ندارد عر ض كرد پدر پس مارا به حرم جدمان برسان فرمود اگر صیاد مرغ قطا رابه حال خود گذارد ارام می گیرد یعنی دخترم صیادان مرا به حال خود نمی گذارند زنه صدا به گریه بلند كردند حضرت ایشان را ساكت كرد مرحوم شیخ عباس قمی می فرماید همه مصائب امام حسین (ع) دلها را بریان می كند لكن مصیبت وداع شاید اثرش زیادتر باشد به خصوص زمانی كه بچه های كوچك دور اقا جمع شدند وگریه می كردند حضرت زهرا سلام الله علیها در عالم روءیا فرمود به علامه مجلسی بگویید اذكرا المصائب المشتمله علی وداع ولدی الحسین یعنی مصیبتی بخوان كه روضه وداع داشته باشد

حضرت وصیتها فرمودند اسرار امامت را به امام سجاد(ع) وبعضی رابه دخترشان فاطمه وخواهرشان زینب سپردند خدا می داند چه می گذشت

ایافاطم الطهرانظری ارض كربلا - عزیزك فرد قد حوت حوله النساء

نشرن شعورا ویصرخنبا لبكاء - حسینك حی قد اقیم له العزاء

یعنی ای فاطمه به سر زمین كربلا كن كه عزیز تو تنها مانده است وزنها دور اورا گرفته اند برای او مو پریشان كرده وصدا وناله بلند كرده اند هنوز حسین تو زنده است كه برای او عزا گرفته اند

پس از وداع با اهل حرم از خیمه بیرون امد وسوار بر ذوالجناح وروانه میدان شد

رو می كند به میدان ارام جان زینب - از اتش جدایی سوزد روان زینب

ده فرصتی برادر تاپر كشم به سویت - جای مادر ببوسم ان نازنین گلویت

شیخ طریحى در منتخب شهادت عبدالله را قبل از مقاتله نقل مى‏نماید و مى‏فرماید: ودع اهله و اولاده وداع مفارق لا یعود و كان عبدالله بن الحسن الزكى واقفا بازاء الخیمة هو یسمع وداع الحسین (علیه السلام) فخرج فى اثره و یبكى و یقول والله لا افارق الخ یعنى چون امام (علیه السلام) اهالى خیام و مخدرات محترمه را وداع كرد و با اولاد و دختران خود خداحافظى نمود كه دیگر برنگردد عبدالله یتیم امام حسن (علیه السلام) فرمایشات عمو را مى‏شنید كه مى‏فرمود: اى بانوان دیگر مرا نمى‏بینید و نیز صورت مرا نمى‏شنوید زیرا مى‏روم و دیگر بر نمى‏گردم.

عبدالله از عقب سر عمو روانه شد و مى‏گریست و نیز گریان گریان مى‏گفت: بخدا قسم من از عموى خود جدا نیم شوم، عمو جان هر كجا كه مى‏روى مرا همراه ببر، پدر كه ندارم، عمویم كه رفت من چه كنم و از عمو جدا نشد تا كشته شد.

البته اكثر از اهل خبر و اثر واقعه شهادت عبدالله را در حال مجاهده امام نقل مى‏كنند نه در حال افتادن به روى خاك چنانچه در السنه ذاكرین عوام معروف است.

بلى، مى‏شود كه حضرت پیاده بوده و در حال پیادگى مشغول دفاع و جنگ بوده، گاهى مى‏ایستاد و خستگى مى‏گرفت و گاهى حمله مى‏كرد، در همچو حالى عبدالله خود را به عمو رسانیده است.

از روایت مرحوم سید بن طاووس در لهوف این طور استفاده مى‏شود كه حضرت در حال پیادگى بوده و ایستاده بود تا خستگى بگیرد فلبثوا هنیئة ثم عادوا الیه، لشگر هم چند دقیقه صبر كردند ولى دوباره بر آن حضرت حمله آوردند و آن سرور را در میان گرفتند فخرج عبدالله بن الحسن بن على سلام الله علیهما پس در این حال عبدالله خردسال از خیمه خارج شد.

مرحوم سید در لهوف مى‏نویسد: فلحقته زینب بنت على لتحبسه فابى و امتنع امتناعا شدیدا زینب علیها السلام دوید عبدالله را گرفت، هر چه خواست او را در خیمه نگهدارد آن كودك آرام نمى‏گرفت و برخاسته روى بمیدان آورد.

خواهر و عمه و عم زاده به شور افتادند - همچو پروانه بر آن لمعه نور افتادند

التماس مى‏كردند كه مرو، عبدالله راضى نمى‏شد و مى‏گفت: بخدا دست از دامن عمو بر نمى‏دارم، هر جا كه او رفته من هم مى‏روم، در این وقت كه صداى شیون از خیام حرم بلند شد امام (علیه السلام) را ضعف و فتور عارض گردیده بود بطورى كه به روى خاك نشست و چشم مبارك بطرف خیمه‏ها دوخت و گوش فرا داد، صداى شیون زنان را استماع فرمود و التماس عبدالله را شنید كه پیوسته تقاضا و درخواست مى‏كرد او را رها كنند تا بمیدان نزد عمو رود ولى حضرت علیا مخدره زینب كبرى علیها دست عبدالله را گرفته و بسمت خیمه‏ها مى‏كشید و از رفتن او بطرف میدان مخالفت مى‏فرمود بالاخره عبدالله دست خود را از دست عمه‏اش كشید و در آورد و دوان دوان خود را به عمو رسانید وقتى رسید كه دید ابجر بن كعب از بالاى زین خم شده با شمشیر قصد قتل عمویش را دارد بانگ زد و فرمود: ویلك یابن الخبیثة، أتقتل عمى آیا تو مى‏خواهى عمویم را بكشى؟

دست خود حائل نمودى چون پسر - برد پیش تیغ و گفت اى خیره سر

تو نخواهى داشت دست از كشتنش - من نخواهم داشت دست از دامنش

فضربه بالسیف فاتقاها الغلام بیده فاطنها الى الجلد آن مردود شمشیر را فرود آورده بدست عبدالله رسید و دست آن طفل را برید و بپوست آویخت، شاهزاده فریاد كشید: یا اماه اى مادر بفریادم برس.

امام (علیه السلام) عبدالله را در آغوش گرفت و فرمود: نور دیده صبر كن.

در این هنگام فرماه حرملة بسهم فذبحه و هو فى حجر عمه حرمله ملعون تیرى بطرف او رها كرد و آن تیر عبدالله را در حالى كه در دامن عمو بود ذبح كرد و در همان حال جان داد...

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ | 1:38 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه روزدهم محرم روزعاشورا

لوکان یدری یوم عا شوراء

لوکان یدری یوم عا شوراء - ما کان یجری فیه من بلاء

ما لاح فجره و لا ا ستنا را - ولا ا ضا ئت شمسه نهارا

ا گر دانست عاشورا که در روزش چها گردد - چه طغیا نها چه ا ستمها چسان جورو جفا گردد

چه خونهائی که میریزد در آن صحرای تفتید ه - چه پیکرها شود مجروح چه سرها که جدا گردد

سخن امام حسين عليه السلام صبح عاشورا

صَبْراً يا بَنِى الكِرامِ فَمَا الْمَوتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَالضَّرّاءِ اِلَى الْجِنانِ الواسِعَةِ وَالنِّعَمِ الدّائمةِ فَاَيكُمْ يكْرَهُ اَنْ ينْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ اِلى قَصْرٍ وَما هُوَ لاِ عْدائِكُمْ اِلاّ كَمَنْ ينْتَقِلُ من قَصْرٍ اِلى سِجْنٍ وَعَذابٍ اِنَّ اَبِى حَدَّثَّنى عَنْ رَسُولِاللّهِ اِنَّ الدُّنْيا سِجْنُ الْمُؤ مِنِ وَجَنَّةُ الْكافِر والْمَوْتُ جِسْرُ هُؤُلاءِ اِلى جِن انِهِمْ وَجِسْرُ هؤ لاءِ اِلى جَحيمِهِمْ ما كُذِبْتُ وَلا كَذِبْتُ.

بنا به نقل ابن قولويه و مسعودى حسين بن على عليهما السلام آنگاه كه نماز صبح را بجاى آورد، رو به سوى نمازگزاران نموده پس از حمد و سپاس خداوند به آنان چنين فرمود: (اِنَّ اللّه تَعالى اَذِنَ...) خداوند به كشته شدن شما و كشته شدن من در اين روز اذن داده است و بر شماست كه صبر و شكيبايى در پيش گرفته و با دشمن بجنگيد.

(صبرا يا بنى الكرام...) اى بزرگ زادگان صبر و شكيبايى به خرج دهيد كه مرگ چيزى جز يك پل نيست كه شما را از سختى و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهاى هميشگى آن مى رساند، چه كسى است كه نخواهد از يك زندان به قصرى انتقال يابد و همين مرگ براى دشمنان شما مانند آن است كه از كاخى به زندان و شكنجه گاه منتقل گردند. پدرم از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر من نقل نمود كه مى فرمود: دنيا براى مؤ من همانند زندان و براى كافر همانند بهشت است . مرگ پلى است كه اين گروه مؤ من را به بهشتشان مى رساند و آن گروه كافر را به جهنمشان . آرى ، نه دروغ شنيده ام و نه دروغ مى گويم.

خطاب به يارانش هنگام شروع جنگ

قُومُوا اَيهَا الْكِرامُ اِلَى المَوْتِ الَّذى لابُدَّ مِنْهُ فَاِنَّ هذِهِ السِّهامَ رُسُلُ القَوْمِ اِلَيكُمْ فَوَاللّهِ ما بَينَكُمْ وَبَينَ الْجَنَّةِ وَالنّارِ اِلاالْمَوْتُ يعْبُرُ بِهؤُلا ءِ اِلى جِنانِهِمْ وَبِهؤُلا ءِ اِلى نير انِهِمْ.

پس از خطابه و سخنرانى عمومى امام عليه السلام و گفتگوى آن حضرت با عمربن سعد و برگشت او به سوى لشكريانش ، عمرسعد مجددا از ميان صفوف لشكريانش بيرون آمده و تيرى به سوى خيمه هاى حسين بن على رها كرد و خطاب به سپاهيانش چنين گفت : (اِشْهَدوا لى عِنْدَالا مير اَنِّى اَوَّلُ مَنْ رَمى) در نزد امير گواهى بدهيد كه من اول كسى بودم كه به سوى خيمه هاى حسين بن على تيراندازى نمودم.

مردم كوفه با ديدن اين صحنه تيرها را به سوى خيمه ها رها كردند و چوبه هاى تير از سوى دشمن مانند قطرات باران به خيمه ها سرازير گرديد كه مى گويند در اين لحظه از ياران امام عليه السلام كمتر كسى باقى ماند كه از رسيدن تير به بدنش مصون بماند.

در اينجا بود كه امام عليه السلام به ياران خويش چنين فرمود: (قُومُوا اَيهَا الْكِرامُ...) برخيزيد اى كرام ! اى بزرگ منشها برخيزيد به سوى مرگ كه چاره اى از آن نيست كه اين تيرها پيكهاى مرگ است از طرف اين مردم به سوى شما.

سپس فرمود: و به خدا سوگند! در ميان اين مردم با بهشت و دوزخ فاصله اى نيست مگر همين مرگ كه پل ارتباطى است ،شما را به بهشت مى رساند و دشمنانتان را به دوزخ.

و بنابه نقل لهوف ، در اين هنگام ياران امام عليه السلام يك حمله دستجمعى آغاز نمودند و جنگ شديدى درميان سپاه حق و باطل به وقوع پيوست و آنگاه كه اين حمله خاتمه يافت و گردوخاك فرونشست پنجاه تن از ياران امام عليه السلام به شهادت رسيده بودند.

مقدمه: شب عاشورا به پایان رسید شبی كه شاید بعضی زبانحالشان این بود كه ای كاش خورشید آن روز طلوع نكند. امام نماز صبح خواندند به اصحاب فرمودند همه شما كشته خواهید شد جز علی بن الحسین كسی زنده نمی‌ماند لشكر خود را آراست. زهیر را درمیمنه و حبیب بن مظاهر را در میسره قرار داد پرچم جنگ را به دست پُرتوان برادرش ابالفضل سپرد شب عاشورا دور خیمه ها خندق زده بودند و از هیزم پر كرده بودند برای محافظت از اهل حرم صبح دستور دادند هیزم‌ها را آتش زدند كه دشمن دور خیمه‌ها نیایدآنگاه دست به دعا برداشت اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فِی كُلِّ كَرْبٍ وَ أَنْتَ رَجَائِی فِی كُلِّ شِدَّةٍ وَ أَنْتَ لِی فِی كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِی ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ...

از طرفی هم لشكر عمر سعد آماده‌ی حمله شدند. ابتداء امام موعظه فرمودند وخود را معرفی كردند پیرمردان كوفه از بالای بلندی بر امام گریه می كردند و دعا می كردند اللهم اَنزِل نَصرَك ولی به یاری حضرت نیامدند اولین تیر را عمر سعد به سمت لشكر گاه پرتاپ كرد وجنگ آغاز شد اصحاب یكی پس از دیگری به میدان آمدند و به شهادت رسیدند. نوبت به بنی هاشم رسید گلهای باغ نبوت، اولاد امیر المومنین و اولاد جعفر و عقیل و فرزندان امام حسن مجتبی علیهم السلام با یكدیگر وداع كردند نقل شده اول شاهزاده علی اكبر و بعد از ایشان یكی پس از دیگری روانه‌ی میدان شدند. داغ دل سید الشهدا زیادتر شد تا آنكه یكوقت ببینند همه یاران به شهادت رسیدند صدا زد اما من معینٍ یعیننا اما من ذابٍّ یذبّ عن حرم رسول الله هل من ناصر ینصرنی... كسی جواب نداد نگاه به سمت قتلگاه كرد به نقلی همه‌ی یاران خود را صدا زد یا مسلم بن عقیل یا حبیب بن مظاهر یا مسلم بن عوسجه... ولی جوابی نیامد. به سمت خیمه ها آمد؛ وداع كرد، سوار بر ذوالجناح روانه میدان شد...

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ | 1:36 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روزِ عاشورا بود روزِ حسین

روزِ عاشورا بود روزِ حسین

‏‏روزِ عاشورا بود روزِ حسین _ روز آن نورِ دو چشمِ عالَمین

روزِ عاشورا بود روزِ نماز _ روزِ اللّه اكبر و راز و نیاز

روزِ عاشورا بود روزِ جهاد _ با  عدويِ دينِ حق با اتّحاد

روزِ عاشورا بود روزِ خدا _ گشتن از هر قيد و هر بندی جدا

روزِ عاشورا گَهِ آزادگي است _ رستن از هر قيد و بند بردگي است

روزِ عاشورا نَبردِ خير و شر _ در زمينِ كربلا شد پر شرر

روزِ عاشورا نبردِ اهلِ دين _ با یزید و شمرو بِن سعدِ لعين

گفت حسین بن علی گاهِ جدال _ بر شما ها باد بر صبر و قِتال

صبر در میدانِ جنگِ با یزید _ با عُبیدُ اللّه و بِن سعدِ پلید

صبر بنمائید ای اهلِ یقین _ در نبردِ این گروهِ  ضدِّ دین

در رهِ دینِ کُشته گشتن عاشقان _ بهتر است از زندگی با فاسقان

صبر کردند و جهادِ آن مؤمنین _ تا شهادت در رَهِ ایمان و دین

جمله از پیر و جوان تا شیر خوار _ روزِ عاشورا شدند درکاروزار

با شِعارِ یاریِ از دینِ خدا _ جانِ هفتاد و دو تن گشته فدا

جان فدا کردند بهرِ دینِ حق _ جمله هم پیمان با رَبُّ الفَلَق

باقری تا این عَلَم بر پا بُوَد _ هر مکان، هر روز عاشورا بُوَد

سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور عاشورای سال 1399

امروزعاشورابود


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ | 1:33 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

  امروزعاشورابود

امروزعاشورابود

امروزعاشورابود – دركربلاغوغابود - امروزحسین بن علی - دركربلا تنهابود

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروزروزغربت و - تنهاییِ سبط نبی است - امروزروزیاریِ - فرزندزهراوعلی است

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروزهل من ناصرِ - سبط نبی آیدبگوش - امروزدشتِ كربلا - داردبسی جوش وخروش

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروزروزِ تشنگی - باشدبدشتِ كربلا - امروزروز قحطیِ - آب است اندر نینوا

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروزفریادوفغان - ازخیمه ها آید بگوش - امروزاصغربا لبِ - تشنه است درجوش وخروش

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروزروزِ بی كسی - ازبهرِ آلِ مصطفا ست - امروز روزِ غربت و - تنهاییِ آلِ عبا ست

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروز روزِ آخرِ - دیدارِ زینب باحسین - امروز اندرخیمه ها - باشد بسی افغان وشین

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروز روزِ جنگِ حق - با باطل وشیطان بود - امروز روزِ یاریِ - قرآن و اَلرّحمن بود

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروزدشتِ كربلا - باشد دولشكردرمصاف - امروزهفتادو دوتن - گِردِ حسین اندرطواف

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروزعبّاسِ جوان - اندركنارِ نهرِ آب - شدهردودست ازتن جدا - دلها برای اوكباب

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروز اكبرمیشود - دركربلافرقش دوتا - بافرق منشق میرود - نزدعلی شیرخدا

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروزحلق نازكِ - اصغربریده ازجفا - امروز نورانی سرِ - شه رابریدند ازقفا

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروزاصغرگشته است - تیرسه پیكان راهدف - ازقتل اومحزون شده - زهراوشاه لوكشف

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروز روزِ آخرِ - دیدارِزینب باحسین - ازآن وداع آخرین - عالم شده درشوروشین

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروزنورانی سرِ - شاه شهیدانِ جهان - ازتن جدا برنیزه شد - ای وای فریادوفغان

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

ای باقری امروزچون-روزِقیامت گشته است-وحش وطیورو انس وجن-بی تاب وطاقت گشته است

كلّ یوم عاشورا

كلّ یومٍ عاشورا - كلّ ارضٍ كربلا

ازلحظه ای كه خورشید – بركربلادرخشید - بجایِ نورآنجا - اندوه وغصّه پاشید

كلّ یومٍ عاشورا - كلّ ارضٍ كربلا

ازلحظه ای كه خلقت - یافت این زمین وعالم - شدخاكِ كربلا هم - باحزن وگریه توام

كلّ یومٍ عاشورا - كلّ ارضٍ كربلا

ازلحظه ای كه باخون – مخلوط، كربلاشد - سرِحسین مظلوم - آنجازتن جداشد

كلّ یومٍ عاشورا - كلّ ارضٍ كربلا

خورشیدوخاك باهم - اندوه گشت وماتم - هرروزشدعاشورا - هرماه شدمحرم

كلّ یومٍ عاشورا - كلّ ارضٍ كربلا

پیغمبران چوهریك - نام حسین شنیدند - ازحزن وگریه وغم - هریك نشانه دیدند

كلّ یومٍ عاشورا - كلّ ارضٍ كربلا

ازآدم وسلیمان - ایوب ونوح وموسی - آن حضرت خلیل و - هودوذبیح وعیسی

هریك ازآن عزیزان – دركربلاگذشتند - دردفترحسینی - یك جمله ای نوشتند

كلّ یومٍ عاشورا - كلّ ارضٍ كربلا

نام حسینِ مظلوم - درهركجابیان شد آثارحزن واندوه - برچهره ها عیان شد

كلّ یومٍ عاشورا - كلّ ارضٍ كربلا

آغشته گشت باخون - چون خاك كربلایش - نالان شده است ومحزون - جنّ وملك برایش

كلّ یومٍ عاشورا - كلّ ارضٍ كربلا

چون خاكِ كربلایش – مهرنمازماشد - افزون ثواب ماها - ازخاكِ كربلاشد

كلّ یومٍ عاشورا - كلّ ارضٍ كربلا

چون تربتش گذارند – درقبروبركفنها - آرامشی برایِ - میت شودمهیا

كلّ یومٍ عاشورا - كلّ ارضٍ كربلا

ای باقری است هرروز – ازبهرماعاشورا - هرماه مامحرّم - هرسرزمین كربلا

كلّ یومٍ عاشورا - كلّ ارضٍ كربلا

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

امروزعاشورابود - دركربلا غوغابود - امروزحسین بن علی - دركربلاتنهابود

حسین حسین حسین حسین - حسین حسین حسین حسین

شعرازباقری پور از کتاب مجموعه اشعارباقری


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ | 1:32 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روزِ عاشورا بود روزِ حسین - روزِ عاشورا بود روزِ حسین _ روز آن نورِ دو چشمِ عالَمین - روزِ عاشورا بود روزِ نماز _ روزِ اللّه اكبر و راز و نیاز - سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور عاشورای سال 1399 ادامه شعر را اینجا بخوانید

الكافی عن عبد الملك : سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام ...وأمّا یومُ عاشورا فَیومٌ اُصیبَ فِیهِ الحُسَینُ علیه السلام صَریعا بَینَ أصحابِهِ ، وأصحابُهُ صَرعى حَولَهُ عُراةً ، أفَصَومٌ یكونُ فی ذلِكَ الیومِ ؟! كَلّا ورَبِّ البَیتِ الحَرامِ . از عبد الملك : از امام صادق علیه السلام : «امّا روز عاشورا، روزى است كه مصیبت حسین علیه السلام و بر خاك افتادن او میان یارانش ، پیش آمد و یارانش نیز برهنه ، بر گِرد او بر زمین افتاده بودند . آیا در چنین روزى، روزه مى گیرند ؟ به پروردگار خانه حرام سوگند كه هرگز ، روا نیست !» . (الكافی : ج 4 ص 147 ح 7؛ دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن و حدیث: جلد 5، صفحه 436)

لو كانَ يَدْري يومُ عاشُوراءِ - ما كانَ يَجْرِي فيه مِنْ بَلاءِ - ما لاحَ فَجْرُه ولا اسْتَنارا...ولا أَضاءَتْ شَمسُه نَهارا ...عاشورا، روز دهم از ماه محرّم. اهمیت این روز برای شیعیان به دلیل واقعه عاشورای سال ۶۱ قمری است. امام حسین(ع) در روز عاشورا به همراه یارانش در سرزمین کربلا در جنگ با سپاه کوفه به فرماندهی عمر بن سعد به شهادت رسید. شیعیان همه‌ساله با آغاز ماه محرم به عزاداری می‌پردازند. مراسم عزاداری در بیشتر مناطق تا روزهای ۱۱ و ۱۲ محرم و در بعضی مناطق تا پایان ماه صفر ادامه می‌یابد. اوج این عزاداری‌ها در روز عاشوراست. این روز در تقویم رسمی ایران، عراق، افغانستان، پاکستان و هند، تعطیل است. عاشور، عاشورا و عاشوراء، بنا به قول مشهور علمای لغت، دهم محرم را گویند و آن روزی است که حسین بن علی(ع) شهید شد.

در روز عاشورا يكديگر را تعزيت گويند در مصيبت آن جناب و بگويند : أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ‏وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ (عَلَيْهِ) السَّلاَمُ‏ . بزرگ فرمايد خداى اجر و مزد ما را در سوگوارى و مصيبت ما بر حسين عليه السلام و بگرداند ما و شما را از خونخواهان او با ولى خود حضرت امام مهدى از آل محمد كه بر ايشان درود باد.

کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلاء : امام خمینی (ره) در 4 مهر 1358 در جمع هیئت فاطمیون تهران‏ سخنانی را درباره معناى جمله «کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلاء» بیان کردند. ایشان فرمودند: این کلمه «کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا و کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلاء» یک کلمه بزرگى است که اشتباهى مى‌‏فهمند، آنها خیال مى‌‏کنند که یعنى هر روز باید گریه کرد! اما این محتوایش غیر از این است، کربلا چه کرد، ارض کربلا در روز عاشورا چه نقشى را بازى کرد، همه زمینها باید آنطور باشند، نقش کربلا این بود که سید الشهداء(ع) با چند نفر جمعیت و عدد معدود به کربلا آمدند و در مقابل ظلم یزید و در مقابل دولت جبار و در مقابل امپراطور زمان ایستادند، فداکارى کردند و کشته شدند، اما ظلم را قبول نکردند و یزید را شکست دادند، همه جا و همه روز باید اینطور باشد، همه‏ روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز عاشوراست و ما باید مقابل ظلم بایستیم، و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را پیاده کنیم، انحصار به یک زمین و به یک افراد نداشته است، قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفرى و یک زمین کربلا نبوده است، همه زمینها باید این نقشه را اجرا کنند و همه روزها غفلت نکنند. (صحیفه امام، ج10، ص122) . همچنین رهبر معظم انقلاب در این رابطه می‌فرمایند: اینکه گفتند «کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلاء» به معنای این است که زمان می‌‌گذرد، اما حوادث جاری در زندگی بشر، حقایق آفرینش دست نخورده است، در هر دوره‌‌ای انسانها نقشی دارند که اگر آن نقش را به درستی، در لحظه مناسب و در زمان خود ایفا کنند، همه چیز به سامان خواهد رسید، ملتها رشد خواهند کرد و انسانیت گسترده خواهد شد. (بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم دانش‌‌‌آموختگی دانشگاه امام حسین(ع) (88/1/26)

روز دهم از ماه محرّم. اهمیت این روز برای شیعیان به دلیل واقعه عاشورای سال ۶۱ قمری است. امام حسین(ع) در روز عاشورا به همراه یارانش در سرزمین کربلا در جنگ با سپاه کوفه به فرماندهی عمر بن سعد به شهادت رسید. عاشورا روز شهادت حسین بن علی علیهما‌السلام و یاران فداکار و با وفای آن حضرت و روز تجدید حزن اهل بیت علیهم‌السلام و شیعیان است. از این‌رو، گریه و برپاداشتن عزای سید الشهداء علیه‌السلام و خود‌داری از خوراک و سایر لذتها در این روز مستحب و در روایات به آن سفارش شده است.[۱]  [۲]

سپاه عمر سعد در عصر روز نهم محرم آماده جنگ شده بود،[۱] اما بنابر مهلتی که امام حسین(ع) خواست، جنگ به روز بعد یعنی روز عاشورا موکول شد.[۲] امام حسین(ع) پس از اقامه نماز صبح عاشورا به همراه یاران،[۳] صفوف نیروهای خود را که ۳۲ تن سواره و چهل تن پیاده بودند[۴] منظم کرد. امام حسین(ع) زُهَیر بن قَین را به فرماندهی جناح راست و حبیب بن مُظاهِر را بر جناح چپ سپاه گمارد و پرچم جنگ را به دست برادرش عباس(ع) سپرد.[۵] اصحاب، خیمه‌ها را به دستور امام حسین(ع) در پشت سر خود قرار دادند[۶] و اطراف آن را که پیش از آن، خندق کنده و از هیزم و نی پر کرده بودند آتش زدند تا مانع تهاجم دشمن از پشت سر شوند.[۷] حفظ حرمت و شخصیت زنان و دختران حرم اهل بیت، توسط وجود مبارک امام حسین (علیه‌السّلام) همیشه در اولویت قرار داشت، تا آنجا که امام در شب عاشورا نیز نسبت به این مهم توجه ویژه‌ای دارند و با حفر خندق مانع از حمله دشمن از پشت سر به خیام می‌شوند؛[۵۸] [۵۹] [۶۰]  [۶۱]  [۶۲]  [۶۳]  . همچنین با بر پا ساختن خیمه‌ها به صورت درهم و کنار هم، موجب ایجاد امنیت برای بانوان در مقابل نفوذ و حمله ناگهانی دشمن می‌شوند.[۶۴]  [۶۵]  [۶۶]  [۶۷]  [۶۸]  [۶۹] . [امام در جهت حفظ منزلت و کرامت زنان حرم خصوصا حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، در شب عاشورا ایشان را سوگند دادند که در عزایم، گریبان چاک ندهید و صورت نخراشید و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنید.[۷۰]  [۷۱]  [۷۲] [۷۳]  [۷۴]  [۷۵]  [۷۶]  [۷۷]  [۷۸]  [۷۹]  [۸۰]  [۸۱]  [۸۲]] . در آن سوی میدان نیز عمر بن سعد نماز صبح خود را به جای آورد و فرماندهان سپاهش را که بنا بر قول مشهور سی هزار نفر بودند[۸] معین کرد؛ او عَمرو بن حَجّاج زُبَیدی را در جناح راست، شمر بن ذی الجوشن را در جناح چپ، عُزْرَةِ بْن قَیس اَحْمَسی را برای سواران و شَبَث بن رِبعِی را برای پیادگان به فرماندهی گماشت.[۹] عمر سعد همچنین عبدالله بن زهیر اسدی را فرمانده شهریان کوفه، عبدالرحمن بن ابی سبره را فرمانده قبایل مذحج و بنی اسد، قیس بن اشعث بن قیس را فرمانده قبایل ربیعه و کنده، حر بن یزید ریاحی را بر قبایل بنی تمیم و هَمْدان امیر کرد و پرچم را نیز به دست غلام خود زوید (درید) سپرد[۱۰] و آماده نبرد با امام حسین(ع) و یارانش شد. وقتی چشم امام حسین(ع) به انبوه سپاه دشمن افتاد، دست به دعا بلند کرد و فرمود:خداوندا تویی تکیه‌گاهم در هر سختی، و امیدم در هر گرفتاری. چه بسیار غم که تاب از دل می‌برد و برای زدودنش راهی نیست. چه غم‌هایی که در آن دوستان رهایمان می‌کنند و دشمن، شماتت می‌کند و من از سرِ رغبت به تو، و نه دیگران، شکایتش را نزد تو آورده‌ام و تو در آن، برایم گشایش قرار داده و آن را بر من هموار نمودی. پس تویی ولی هر نعمت و از آن توست همه خوبی‌ها و تویی نهایت هر مقصودی.[۱۱] از همان صبح یا شاید کمی دیرتر، تنی چند از اصحاب، لابه‌لای خیمه‌ها مراقب بودند تا کسی از دشمن نزدیک آنجا نشود و چند نفری از سپاه کوفه همانجا کشته شدند.[۱۲] امام حسین(ع) پیش از آغاز جنگ، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یارانش به سوی لشکر دشمن پیش آمد. بُرَیر بن خُضَیر از قاریان سرشناس کوفه جلوی امام حسین(ع) بود. امام(ع) به او گفت: «ای بُرَیر با اینان، سخن بگو و آنان را نصیحت کن».[۱۳] بریر در برابر سپاه عمر بن سعد به موعظه آنان پرداخت.[۱۴] امام حسین(ع) پیش از آغاز جنگ، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یارانش به سوی لشکر دشمن پیش آمد. بُرَیر بن خُضَیر از قاریان سرشناس کوفه جلوی امام حسین(ع) بود. امام(ع) به او گفت: «ای بُرَیر با اینان، سخن بگو و آنان را نصیحت کن».[۱۳] بریر در برابر سپاه عمر بن سعد به موعظه آنان پرداخت.[۱۴] در حین این سخنرانی‌ها، شمر در میانه خطابه امام حسین(ع) فریاد زد از این سخنان چیزی نمی‌فهمد. او سخنان زهیر را هم با ناسزا پاسخ داد.[۱۷] سپاه عمر بن سعد آماده نبرد می‌شد که امام حسین(ع) به یاران خود فرمان داد  هیزم‌ها و نِی‌های پشت اردوگاه را آتش زدند. در این حین شمر بن ذی الجوشن به همراه گروهی از سواران خود به اطراف خیمه‌های امام حسین(ع) آمد و از پشت به خیمه‌ها نزدیک شد؛ اما چون چشمشان به خندق و آتش شعله‌ور آن افتاد شمر به امام حسین(ع) ناسزا گفت. مسلم بن عوسجه به شمر نزدیک بود و آمادگی خود را برای تیراندازی به شمر اعلام کرد؛ اما امام حسین(ع) مانع او شد و فرمود: «نمی‌خواهم آغازگر جنگ باشم».[۱۸] . وقتی امام حسین(ع) بانگ برآورد «آیا یاری دهنده‌ای هست که به یاری من آید»، حر بن یزید ریاحی سخن امام را شنید و چون تصمیم کوفیان برای جنگ با آن حضرت را جدی دید، سپاه کوفه را ترک کرد و به اردوگاه امام حسین(ع) پیوست.[۱۹] نقل شده است حر از امام حسین(ع) خواست اجازه دهد قبل از همه یاران، به سپاه یزید حمله کند. امام حسین(ع) اجازه داد و حر چنین کرد و به شهادت رسید. در برخی از روایات تاریخی آمده است حر در میانه روز عاشورا به شهادت رسید.[۲۰] نبرد آن‌گاه آغاز شد که عمر سعد غلامش درید (ذوید) را صدا زد و گفت: «ای درید پرچم را پیش آور». پس درید پرچم را جلوتر آورد. سپس پسر سعد تیری به چله کمان گذاشت و آن را پرتاب کرد و گفت: «نزد امیر گواهی دهید که من نخستین کسی بودم که تیر انداختم».[۲۱] به دنبال آن، یارانش شروع به تیراندازی کردند.[۲۲] در ابتدای جنگ روز عاشورا حملات به صورت گروهی انجام شد و طی اولین حملات عده زیادی از یاران امام حسین(ع) کشته شدند. این حمله به «حمله اُولی» معروف است و طبق بعضی روایات تاریخی تا پنجاه نفر از یاران امام حسین(ع) طی این حمله به شهادت رسیدند. بعد از آن، یاران امام حسین(ع) به صورت فردی یا دو نفری به مبارزه می‌رفتند.[۲۳] عَمرو بن حَجّاج با لشکریانش به سمت راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد. یاران آن حضرت(ع) مانع پیشروی آنان شدند. سواران لشکر عمرو بن حجاج که چنین دیدند عقب‌نشینی کردند به مواضع خود بازگشتند. در زمان بازگشت، یاران امام حسین(ع) آنان را هدف تیرهای خود قرار دادند و گروهی از آنان را کشتند یا زخمی کردند.[۲۴] پس از کشته‌شدن تنی چند از سپاهیان کوفه در نبردهای تن به تن، عمر بن سعد دستور داد تا کسی برای نبرد تن به تن به میدان نرود.[۲۵] عمرو بن حجاج بار دیگر با همراهانش از سمت فرات بر اصحاب امام حسین(ع) حمله کرد و ساعتی جنگیدند، با مقاومت سپاه امام حسین(ع)، پس از مدتی نبرد، عمرو بن حجاج و همراهانش بار دیگر مجبور به عقب‌نشینی شدند. در این نبرد، مسلم بن عوسجه اسدی به شهادت رسید.[۲۶] گفته شده نخستین تن از اصحاب امام حسین(ع) که به شهادت رسید، مسلم بن عوسجه بود.[۲۷] پس از پایان تیراندازی، یسار (غلام زیاد بن ابیه) و سالم (غلام عبیدالله بن زیاد) پیش آمدند و مبارز طلبیدند. حبیب بن مظاهر و بُرَیر بن خُضَیر از جای برخاستند تا به میدان بروند؛ اما امام حسین(ع) به آنان اجازه نداد و به عبدالله بن عُمَیر کَلبی اجازه داد. اندکی پس از حمله عَمرو بن حَجّاج، شمر بن ذی الجوشن نیز به همراه جناح راست سپاه عمر بن سعد، بر جناح چپ لشکر امام حسین(ع) حمله برد که او نیز با مقاومت شدید یاران امام حسین(ع) رو به رو شد.[۲۸] در میان فرماندهان سپاه کوفه، کمتر کسی مانند شمر بن ذی الجوشن به جنگ اشتیاق نشان می‌داد. او حتی از عزم قتل زنان و آتش زدن خیمه امام در حضور آن حضرت خودداری نکرد.[۲۹] پیش از ظهر روز عاشورا، دشمن هجومی همه‌جانبه را علیه سپاه امام حسین((ع) آغاز کرد. دفاع سواره‌نظام سپاه امام حسین(ع) که تعدادشان از ۳۲ نفر فراتر نمی‌رفت، به گونه‌ای بود که عُزْرَةِ بْن قَیْس، فرمانده سواره‌نظام لشکر عمر بن سعد، مجبور شد مجدداً از عمر بن سعد کمک بطلبد.[۳۰] در پی این درخواست، عمر بن سعد حُصَین بن نُمَیر را فرا خواند و او را همراه با سوارانی که اسبانشان زره داشتند و نیز همراه پانصد تیرانداز، نزد عزرة بن قیس فرستاد. آنان چون به نزدیک سپاه امام حسین(ع) و یارانش رسیدند به تیرباران یاران امام پرداختند.[۳۱] . یاران امام حسین(ع) در دسته‌های سه و چهار نفره در میان خیمه‌ها پخش شدند و به دفاع از خیمه‌ها پرداختند. در گیر و دار این درگیری‌ها، عمر سعد دستور به تخریب خیمه‌های امام حسین(ع) داد و سپاهیان کوفه به خیمه‌ها حمله‌ور شدند. در یکی از این حملات شمر با گروهی از یارانش از پشت، خود را به خیمه‌های امام حسین(ع) رساندند که زُهَیر بن قَین با ده نفر از یاران امام حسین(ع) آنان را از کنار خیمه‌ها دور کردند.[۳۲] . جنگ تا ظهر با شدت ادامه یافت.[۳۳] در این مدت بسیاری از یاران امام حسین(ع) به شهادت رسیدند. در این حمله علاوه بر مسلم بن عوسجه، عبدالله بن عمیر کلبی (که در جناج چپ لشکر امام بود) نیز، به دست هانی بن ثبیت حضرمی و بکیر بن حی تیمی به شهادت رسید.[۳۴] عمرو بن خالد صیداوی، جابر بن حارث سلمانی، سعد غلام عمرو بن خالد و مجمع بن عبدالله عائذی و پسرش عائذ بن مجمع هم در درگیری با دشمن همگی به شهادت رسیدند.[۳۵] تعداد دیگری از یاران امام(ع) که برخی از مورخان شمار آنان را بیش از پنجاه نفر برشمرده‌اند نیز در این مدت به شهادت رسیدند.[۳۶] . با رسیدن وقت نماز ظهر، اَبوثُمامه صائِدی وقت نماز را به امام حسین(ع) یادآوری کرد. امام حسین(ع) سر را بلند کرده، به آسمان نگاهی کرد و در حق او دعا کرد. سیدالشهدا گفت: «از آنها بخواهید برای ادای نماز ظهر به ما مهلت دهند».[۳۷] در این هنگام، یکی از افراد سپاه ابن سعد به نام حُصَین بن نُمَیر با فریاد گفت: نماز حسین پذیرفته نخواهد بود. حَبیب بن مُظاهِر از این سخن به خشم آمد و فریاد زد: «پنداشته‌ای که نماز از آل رسول(ص) قبول نمی‌شود، ولی از تو الاغ پذیرفته می‌شود؟» حصین و خویشان و اطرافیانش با شنیدن این سخن به سوی حبیب حمله‌ور و با او درگیر شدند.[۳۸] بُدَیل بن صُریم و حصین بن تمیم حبیب را به شهادت رساندند.[۳۹] . امام حسین(ع) و یارانش برای اقامه نماز ظهر به پا خاستند. قرار بر این شد زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی برابر امام حسین(ع) و یاران بایستند و در برابر حملات احتمالی دشمن، از نمازگزاران محافظت نمایند. با شروع نماز،[۴۰] سپاه عمر سعد امام حسین(ع) و دیگر نمازگزاران را تیرباران کردند؛ اما زهیر و سعید، خود را سپر حملات دشمن کردند و تیرها به آنان برخورد کرد.[۴۱] پس از تمام شدن نماز، سعید بن عبدالله بر اثر شدت جراحات به شهادت رسید.[۴۲] . زهیر بن قین، بریر بن خضیر همدانی، نافع بن هلال جملی، عابس بن ابی شبیب شاکری، حنظلة بن سعد شبامی و... بعد از نماز ظهر، یکی پس از دیگری به میدان رفتند و به شهادت رسیدند.[۴۳] . پس از شهادت اصحاب امام حسین(ع)، خانواده‌اش برای نبرد پیش آمدند. اولین کسی که از بنی هاشم به شهادت رسید علی بن حسین(ع)، علی اکبر بود.[۴۴] علی اکبر پس از کسب اجازه از امام حسین(ع)، به نبرد رفت و امام حسین(ع) در دعایی، او را از هر حیث، شبیه‌ترین مردم به رسول خدا(ص) دانست.[۴۵] . بعد از شهادت علی اکبر(ع)، دیگر برادران امام حسین(ع)، پیش از عباس بن علی(ع) به شهادت رسیدند.[۴۶] دیگر خاندان بنی هاشم نیز یکی پس از دیگری به میدان رفتند و همگی به شهادت رسیدند، از جمله عبدالله بن مسلم بن عقیل، عدی بن عبدالله بن جعفر طیار، قاسم بن حسن و برادرش ابوبکر و برادران ابوالفضل(ع)، یعنی عبدالله، عثمان و جعفر.[۴۷] اما ابوالفضل العباس(ع)، (پرچمدار سپاه و نیز حافظ خیمه‌ها) که وظیفه آوردن آب با او بود، در نبرد با نگهبانان شریعه فرات به شهادت رسید».[۴۸] نقل شده، آخرین یار شهید امام حسین(ع)، سُوَید بن عمرو خَثْعَمی بود.[۴۹] . پس از شهادت تمامی یاران و بنی هاشم، ابا عبدالله(ع) به میدان رفت. در این هنگام، اهل بیت امام حسین(ع) بی‌تابی کردند. این بی‌تابی، امام حسین(ع) را آزده‌خاطر کرد و خطاب به سپاهیان کوفه فرمود: «آیا کسی هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟ و آیا خداپرستی در میان شما وجود دارد که درباره ما از خدا بترسد؟ آیا فریاد‌رسی هست که برای خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاری دهنده‌ای هست که برای خدا، ما را یاری دهد؟»[۵۰] جوابی از کوفیان به گوش نرسید. امام حسین(ع) رو به اجساد شهدا کرده با آنان گفت: «ای حبیب بن مظاهر، ای زهیر بن قین و ای مسلم بن عوسجه! ای دلیران و ای جنگاوران روزگارِ زار، چرا شما را ندا می‌دهم ولی کلامم را نمی‌شنوید و شما را فرا می‌خوانم ولی اجابتم نمی‌کنید؟ شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان زنان آل رسول‌اند که بعد از شما یاوری ندارند. از خواب برخیزید ای کریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول الله(ص) دفاع کنید». با شنیدن صدای امام حسین(ع) ناله و شیون زنان بلند شد. نقل شده است در این هنگام امام سجّاد(ع) در حالی که به عصایی تکیه داده بود با شنیدن صدای پدر بیرون آمد؛ اما توانی نداشت تا شمشیرش را حمل کند. امام حسین(ع) متوجه امام سجاد(ع) شد؛ پس ام کلثوم را مخاطب قرار داد: «او را بازگردان تا زمین از فرزندان محمد(ص) خالی نماند».[۵۱] . امام حسین(ع) به خیمه آمد و پس از توصیه به اهل بیتش به سکوت، با خواهران، زنان، فرزندان و کودکان خویش وداع کرد. پیراهنی برایش آوردند و امام حسین(ع) پیراهن را از چند جا پاره کرد تا از دستبرد سپاه کوفه مصون ماند و آن را زیر لباس‌ها پوشید؛ اما همین لباس هم غارت شد.[۵۲] . امام حسین(ع) وقتی طفل شیر خوارش علی اصغر را دید که از تشنگی بی‌تاب است، او را روی دست گرفت و مقابل سپاهیان دشمن برد و گفت: «ای جماعت! اگر به من رحم نمی‌کنید پس به این کودک شیرخوار رحم کنید». حرملة بن کاهل اسدی از میان سپاه کوفه تیری بر گلوی کودک زد و او را در آغوش پدر به شهادت رساند.[۵۳] . با اینکه امام حسین(ع) بعد شهادت یاران و نزدیکانش تنها مانده بود، تا مدتی کسی برای رؤیارویی آن حضرت پا پیش نمی‌نهاد. یک بار که امام حسین(ع) قصد نوشیدن آب کرد، به دهان آن حضرت تیری افکندند و گفته‌اند چون اسب به سوی شریعه راند، راه را بر او بستند.[۵۴] امام حسین(ع) با اینکه تنها بود و زخم‌های سنگینی بر سر و بدنش وارد شده بود، بی‌مهابا شمشیر می‌زد.[۵۵] حُمَید بن مسلم می‌گوید: «به خدا قسم هرگز مغلوب و شکست خورده‌ای را ندیده بودم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند، امّا این چنین استوار و پردل و جسور مانده باشد. پیادگان، از هر سو بر او یورش می‌بردند و او هم بر آنان، یورش می‌برد، پس آنان از راست و چپش می‌گریختند، آن‌گونه که گله گوسفند از برابر گرگی فرار کنند».[۵۶] سید بن طاووس نیز نقل کرده چون امام حسین(ع) بر صفوف دشمنان حمله می‌برد، سی هزار نیروی دشمن به یکباره عقب می‌نشستند و همانند ملخ پراکنده می‌شدند.[۵۷] . بعد از مدتی مبارزه، امام حسین(ع) به سوی حرم آمد و زنان حرم را به صبر دعوت کرد.[۵۸] سپس با یکایک زنان حرم خداحافظی کردند[۵۹] و بعد بر بالین امام سجّاد(ع) حاضر شد.[۶۰] هنگامی که امام(ع) مشغول وداع با اهل حرم بود به دستور عمر بن سعد، سپاه کوفه به خیام او حمله ور شدند و او را هدف تیرهای خود قرار دادند؛ به گونه‌ای که برخی تیرها چادرها را درید و موجبات وحشت اهل حرم را فراهم آورد.[۶۱]

امام(ع) در روز عاشورا جایی نزدیک به خیمه‌ها را برای خود معین کرده بود و از آن مکان به دشمن حمله می‌کرد و پس از حمله به همان‌جا باز می‌گشت و با صدای بلند [که همه اهل حرم بشنوند] می‌گفت: «لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم» تا اهل حرم به صدای او دلگرم باشند و نترسند.[۶۲] پس از چند بار حمله و بازگشت، شمر بن ذی الجوشن، با تنی چند از سپاه کوفه، میان او و خیمه هایش جدایی انداخت. حسین بن علی(ع) چون چنین دید فریاد زد: وای بر شما اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید لااقل در دنیایتان آزاده باشید.[۶۳] . [به یادماندنی‌ترین فراز، همان سخنان امام (علیه‌السّلام) است که از گودال قتلگاه برخاست و تا به امروز در گوش جهانیان طنین‌انداز است. آری! بعد از آن که امام (علیه‌السّلام) تمام یاران خود را از دست داد و یکه و تنها ماند، به تحریک عمر سعد از هر سو امام (علیه‌السّلام) را محاصره و به او حمله کردند. به این ترتیب بین حضرت و خیمه‌ها فاصله ایجاد کردند و خیمه‌های بانوان در معرض خطر قرار گرفت. در این هنگام بود که ندای جاوید امام (علیه‌السّلام) به گوش رسید: «و یحکم یا شیعة آل ابی‌سفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم وارجعوا الی احسابکم اذ کنتم اعرابا؛ وای بر شما! ‌ای ره‌پویان آل ابی‌سفیان! اگر دین ندارید و از روز حساب نمی‌ترسید، در دنیای خود آزادمرد باشید و به حسب (شرافت قبیله‌ای...)، خود بنگرید، چون شما عرب هستید.» در این لحظه شمر ندا برآورد که‌ ای فرزند فاطمه! چه می‌گویی؟ امام فرمود: «اقول انا الذی اقاتلکم و تقاتلونی و النساء لیس علیهن جناح فامنعوا عتاکم عن التعرض لحرمی ما دمت حیا؛ می‌گویم من با شما می‌جنگم و شما با من در نبردید. زنان گناهی ندارند، پس تا من زنده‌ام، عصیان‌گری خود را از حرم من باز دارید.»[۸۳]  [۸۴]  [۸۵]  [۸۶]  [۸۷]  [۸۸]  [۸۹]  [۹۰]  [۹۱]  [۹۲]  [۹۳] ] . امام حسین (علیه‌السّلام) شجاعانه می‌جنگید و مواظب تیراندازان بود و پیوسته و در هر فرصت به سپاه دشمن حمله می‌کرد، در حالی که می‌گفت: آیا یکدیگر را به کشتن من تحریک می‌کنید؟ پس از من هرگز بنده‌ای از بندگان خدا را نمی‌کشید که به‌ اندازه کشتن من خشم خدا را برانگیزد. به خدا سوگند، امیدوارم با خواری شما، خدا به من کرامت بخشد؛ سپس به گونه‌ای که نفهمید، انتقام مرا از شما بگیرد. آگاه باشید، به خدا سوگند اگر مرا بکشید، خداوند نیرویتان را به جان خودتان خواهد افکند و خون‌هایتان را خواهد ریخت. سپس برای شما، به کمتر از عذاب مضاعف راضی نخواهد شد.[۱۳۳]  [۱۳۴]  [۱۳۵]  حمید بن مسلم می‌گوید: «فوالله ما رایت مکثوراً قط قد قُتل ولده واهل بیته واصحابه اربط جاشاً ولا امضی جنانا منه (علیه‌السّلام) اذا کانت الرجالة لتشد علیها بسیفه فیکشفهم عن یمینه و شماله انکشاف المعزی اذا اشتدّ علیها الذئب؛ به خدا، هرگز شکست خورده‌ای را که فرزند و خانواده و یارانش کشته شده باشند، به قوت قلب و دل آرامی و جرئت او ندیده‌ام. به خدا، چه پیش از حسین و چه پس از او مانندش را ندیده‌ام. پیادگان همانند گله بزی که شیری به آنان حمله می‌کند، از راست و چپش می‌گریختند.»[۱۳۶]  [۱۳۷]  [۱۳۸]  [۱۳۹]  [۱۴۰]  [۱۴۱] امام (علیه‌السّلام) به سپاه دشمن که تعداد آنان به سی هزار رسیده بود، یورش می‌برد و آنان همانند ملخ‌های پراکنده شده، از برابر وی فرار می‌کردند و سپس حضرت به جای نخست خود بر می‌گشت و می‌فرمود: «لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.»[۱۴۲]  [۱۴۳]  [۱۴۴]  . امام (علیه‌السّلام) پیوسته می‌جنگید تا تعداد زیادی از یزیدیان را کشت. سپس عمر سعد به سپاهش گفت: وای بر شما آیا می‌دانید با چه کسی مبارزه می‌کنید؟ این شخص فرزند قتال (بسیار کشنده) عرب است؛ از هر سو بر او یورش برید. پس گروهی بزرگ از نیزه‌داران و تیراندازان به او حمله کردند.[۱۴۵]  شمر که شجاعت و مبارزهٔ دلیرانهٔ امام را دید، از سواران خواست تا پشت سر تیراندازان قرار گیرند. به تیراندازان نیز دستور تیراندازی داد. آنان حضرت را چنان تیرباران کردند که بدنش پوشیده از پیکان تیر شد و عقب نشست و آنان مقابل او ایستادند.[۱۴۶]  [۱۴۷]  [۱۴۸]  . عمر سعد به حسین (علیه‌السّلام) نزدیک شد. در این هنگام حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) از خیمه‌گاه بیرون آمد و با دیدن این اوضاع، عمر بن سعد را خطاب قرار داد و فرمود: «وای بر تو‌ ای عمر؟ آیا ابا عبدالله (علیه‌السّلام) را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی؟» عمر پاسخ زینب (سلام‌الله‌علیها) را نگفت. پس زینب (سلام‌الله‌علیها) خطاب به لشکر عمر بن سعد فریاد زد: «وای بر شما؛ آیا یک مسلمان میان شما مردم نیست؟» در این هنگام اشک از چشمان پسر سعد بر گونه‌ها و ریش‌های او جاری شد و از زینب (سلام‌الله‌علیها) روی برگرداند.[۱۴۹]  [۱۵۰]  [۱۵۱]  [۱۵۲]  [۱۵۳]  [۱۵۴]  . امام حسین (علیه‌السّلام) آنقدر جنگید تا آنکه پیکر پاکش ده‌ها زخم برداشت و در حالی که از نبرد، ناتوان شده بود، ایستاد تا‌ اندکی بیاساید. در همان حال که ایستاده بود، سنگی آمد و بر پیشانی او خورد و خون از پیشانی‌اش جاری گشت. گوشه جامه را برگرفت تا با آن، خون از پیشانی‌اش پاک کند که تیر سه شعبه آمد و در قلب حضرت جای گرفت. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله.» آن‌گاه سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا، تو میدانی که اینان کسی را می‌کشند که در روی زمین، جز او پسر پیغمبری نیست. سپس تیر را گرفت و از پشت بیرون کشید. خون، همچون ناودان جاری شد.[۱۵۵]  [۱۵۶] دست خود را روی زخم گذاشت، چون پر از خون شد، به طرف آسمان پاشید؛ حتی یک قطره هم برنگشت. سپس بار دیگر دست روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، آن را به سر و صورت و محاسنش کشید و فرمود: به خدا سوگند، این‌گونه خون‌آلود خواهم بود تا جدم محمد را دیدار کنم و بگویم: ‌ای رسول خدا، فلانی و فلانی مرا کشتند.[۱۵۷]  . نخستین کسی که سراغ امام حسین (علیه‌السّلام) رفت، زرعة بن شریک تمیمی بود که بر دست چپ امام ضربه‌ای زد.[۱۵۸]  [۱۵۹]  [۱۶۰]  عمرو بن طلحه جعفی هم از پشت سر بر شانهٔ حضرت ضربه محکمی زد.[۱۶۱]  [۱۶۲]  صالح بن وهب یزنی هم با نیزه ضربتی بر تهیگاه امام وارد کرد. بر اثر این زخم‌ها و ضربت‌ها امام حسین (علیه‌السّلام) از اسب بر زمین افتاد. در این هنگام شمر در میان سپاهیانش ندا داد. چرا ایستاده‌اید؟ در بارهٔ او منتظر چه هستید؟ تیرها او را از پا افکنده است. به او حمله کنید، مادرتان به عزایتان بنشیند. به دنبال این فرمان، از هر طرف به امام حمله کردند. پیادگان تحت امر شمر، امام حسین(ع) را احاطه کردند؛ ولی همچنان پیش نمی‌آمدند و شمر آنان را به حمله تشویق می‌کرد.[۶۴] شمر بن ذی الجوشن به تیراندازان دستور داد امام حسین(ع) را تیرباران کنند. از فراوانی تیرها، بدن امام حسین(ع) پر از تیر شده بود.[۶۵] امام حسین(ع) عقب کشید و آنان در برابرش صف بستند.[۶۶] جراحات وارد و خستگی ناشی از جنگ، امام حسین(ع) را به شدت کم‌توان کرده بود از این رو ایستاد تا اندکی استراحت کند. در این هنگام، سنگی به پیشانی‌اش اصابت کرد و خون از آن جاری شد. همین که خواست با لبه پیراهن، خون از صورتش پاک کند، تیر سه‌شعبه و مسمومی به سویش پرتاب شد و بر قلبش نشست.[۶۷] مالک بن نُسَیر با شمشیر، ضربه‌ای بر سرِ امام حسین(ع) زد که بند کلاهخود امام(ع) پاره شد.[۶۸] زرعة بن شریک تمیمی ضربه‌ای به شانه چپ امام حسین(ع) و سَنان بن اَنَس هم تیری به گلوی امام زد. سپس صالح بن وهب جعفی (به نقلی سنان بن انس) پیش آمد و چنان با نیزه‌اش بر پهلوی امام زد که با گونه راست از اسب به زمین افتاد.[۶۹] . شمر بن ذی الجوشن با گروهی از سپاهیان عمر سعد که ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد، قشعم بن عمرو بن یزید هردوان جعفی، صالح بن وهب یزنی، سنان بن انس نخعی و خولی بن یزید اصبحی از جمله آنان بودند به سوی امام حسین(ع) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار امام تشویق می‌کرد؛[۷۰] اما کسی نمی‌پذیرفت. او به خولی بن یزید دستور داد تا سر امام حسین(ع) را جدا کند. وقتی خولی وارد گودال قتلگاه شد، دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست این کار را انجام دهد. شمر[۷۱] و به نقلی سنان بن انس[۷۲] از اسب پیاده شد و سر امام(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.[۷۳] .  در زیارت ناحیه مقدسه می‌خوانیم: «هنگامی که بانوان حرم اسب تو را بدون سوار و با زین واژگون و یال پر از خون مشاهده کردند، از خیمه‌ها بیرون آمدند در حالی که ... بر صورت خود سیلی می‌زدند و نقاب از چهره‌ها می‌افکندند و به صدای بلند شیون می‌کردند و به سوی قتلگاه می‌شتافتند. در همان حال، شمر ملعون بر سینه مبارکت نشسته بود و محاسن شریفت را در یک دست گرفته و با دست دیگر با خنجر سر از بدنت جدا می‌کرد.»[۱۶۵]  [۱۶۶]  [۱۶۷]  [۱۶۸] . بر بدن حسین بن علی(ع)، هنگام شهادت، آثار ۳۳ ضربه شمشیر و ۳۴ زخم نیزه بود[۷۴] و پس از شهادت‌اش، جامه و لوازم او را غارت و او را برهنه رها کردند. هنگامی که امام حسین(ع) در محاصره سپاه کوفه واپسین لحظات عمر را سپری می‌کرد، یکی از کودکان حرم به نام عبدالله بن حسن با مشاهده این واقعه و با وجود ممانعت زینب(س)، خیمه‌گاه را ترک کرد و شتابان به سوی عمویش امام حسین(ع) حرکت کرد. وقتی بحر(ابجر) بن کعب-و به نقلی حرملة بن کاهل اسدی- با شمشیر به امام حسین(ع) حمله‌ور شد، عبدالله دستش را سپر کرد و ضربه شمشیر دست او را قطع کرد.[۷۵] . پس از شهادت امام حسین(ع)، سپاه دشمن به خیمه‌ها هجوم آورد و اسب و شتر و اثاث و جامه‌ها و زینت‌های زنان را به غنیمت گرفتند. آنان در این کار بر یکدیگر سبقت می‌گرفتند.[۷۶] شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع) همراه گروهی از سپاهیان وارد خیمه‌گاه شدند که زینب(س) مانع این کار شد. به نقلی دیگر برخی از سپاهیان عمر بن سعد به این کار اعتراض کردند.[۷۷] عمر سعد دستور داد زنان حرم را در چادری جمع کردند و تعدادی را بر محافظت آنان گماشت.[۷۸] . عمر بن سعد در همان روز سر امام حسین(ع) را به همراه خولی بن یزید اصبحی و حُمَید بن مسلم ازدی به سوی عبیدالله بن زیاد فرستاد. او همچنین دستور داد سر شهدای کربلا را نیز از بدن جدا کنند و آنها را که ۷۲ سر بود با شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث و عَمرو بن حَجّاج روانه کوفه کرد.[۷۹] . به دستور عمر سعد و در اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه از جمله اِسحاق بن حَیوَه و اَخنَس بن مَرثَد، با اسبانشان بدن امام حسین(ع) را لگدکوب کردند.[۸۰] . سپاه دشمن غروب عاشورا زنان را از خیمه‌ها بیرون کردند و خیمه‌ها را آتش‌زدند.[۸۱] در این هنگام زنان فریاد می‌زدند و چون چشم‌شان به کشتگان خود افتاد لطمه به صورت زدند.[۸۲] عمر بن سعد که سر امام حسین(ع) و یاران و خاندان آن حضرت را نزد ابن زیاد فرستاده بود،[۸۳] خود با جمعی از لشکریانش آن شب را در کربلا ماند و روز بعد نزدیک ظهر پس از دفن کشتگان سپاه خود، همراه اهل بیت امام حسین(ع) و دیگر بازماندگان، به سمت کوفه حرکت کرد.[۸۴] نقل کرده‌اند که در شب یازدهم محرم که شام غریبان بود، حضرت زینب(س) نماز شبش را ترک نکرد؛ اما به سبب ضعفی که او را فرا گرفته بود، نماز را نشسته خواند.[۸۵]

در ظهر عاشورا و در لحظه وداع، هنگامی که جز سه یا چهار تن از اصحاب امام حسین (علیه‌السّلام) باقی نماند، امام حسین (علیه‌السّلام) شلواری یمنی غیر از لباسی که به تن داشت طلب کردند و فرمودند: «اِئْتُونی بِثَوْب لا یُرْغَبُ فیهِ، اَلْبِسُهُ غَیْرَ ثِیابِی، لا اُجَرَّدُ، فَاِنِّی مَقْتُولٌ مَسْلُوبٌ؛ برایم جامه کهنه‌ای بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا آن را زیر لباس‌هایم بپوشم و بعد از شهادتم مرا برهنه نکنند، زیرا می‌دانم پس از شهادت لباس‌هایم ربوده خواهد شد.»[۹۴]  [۹۵]  [۹۶]  [۹۷] شلوار تنگ و کوتاهی آوردند ولی امام (علیه‌السّلام) آن را نپوشید و فرمود: «هذا لِباسُ اَهْلِ الذِّمَّهِ؛ این لباس اهل ذمّه (کفّار اهل کتاب) است.»[۹۸] لباس بلندتری آوردند. امام (علیه‌السّلام) جای‌جایش را شکافت تا بعد از شهادتش آن را از تنش غارت نکنند، و سپس پوشید.[۹۹]  [۱۰۰]  [۱۰۱]  [۱۰۲]  [۱۰۳]  [۱۰۴]  [۱۰۵]  [۱۰۶]  [۱۰۷]  [۱۰۸] ولی پس از شهادت امام، دشمنان ناجوانمرد و پست آن را نیز از بدنش بیرون آوردند.[۱۰۹]  [۱۱۰]

 شعر-امروزعاشورابود - روضه شب و روز دهم - روز عاشورا (وقایع) - روز عاشورا (وقایع) - ويکی شيعه - روز عاشورا - دانشنامه‌ی اسلامی - روز عاشورا - ويکی شيعه - کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا - کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا - آداب و اعمال مخصوص روز عاشورا + صوت - تحریفات عاشورا - ویکی فقه

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های ده شب اول محرم

روضه های محرم تا اربعین - روضه های دهه اول محرم

مصيبت قمربنی هاشم اباالفضل العباس - مصيبت حضرت علي‌اكبر علیه السلام - بستن آب و روضه حضرت علي‌اصغر (س) - مصيبت حضرت قاسم (ع)  - مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام - مصيبت فرزندان و برادران زينب (س) - حكايت حر ؛ حماسه توبه و تصميم


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ | 1:30 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

عاشوراي حسيني و شهادت "امام حسين"(ع) به همراه ياران وفادارش در صحراي كربلا توسط سپاه يزيد(10محرح61ق)

عاشوراي حسيني و شهادت امام حسين(ع) پس از حركت به سوي كوفه، با پيمان‏شكني مردم آن سامان مواجه گرديد. سپاهيان يزيد كه به دستور عبيداللَّه بن زياد و به فرماندهي عمر بن سعد وارد صحراي كربلا شده بودند، مانع از رفتن امام از آن مكان گرديدند. سرانجام در دهم محرم سال 61 هجري دستان خود را به خون پاك فرزند رسول(ص) آغشته ساخته و يارانش را به شهادت رساندند. امام حسين(ع) در هنگام شهادت 57 سال داشتند و يازده سال از امامت ايشان گذشته بود. امام حسين(ع) از روز نخست از مدينه با شعار امر به معروف و نهي از منكر حركت كرد. از اين ديدگاه، منطق امام حسين(ع) منطق اعتراض و تهاجم بر حكومت ضد اسلامي بود، منطق او اين بود كه چون جهان اسلام را منكرات و فساد و آلودگي فراگرفته و حكومت وقت به صورت سرچشمه‏ي فساد درآمده است، او به حكم مسؤوليت شرعي و وظيفه‏ي الهي خود، بايد قيام كند.

فرارسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی بر عموم شیعیان تسلیت ...

عاشورا چه روزی است و داستان کامل وقایع روز عاشورا همراه با ...

واقعه کربلا (روز عاشورا)-ویژه نامه امام حسین علیه السلام - ...

عکس های زیبا مخصوص محرم و عاشورای حسینی - پارس ناز

واقعه عاشورا چیست؟ جزئیات واقعه کربلا به زبان ساده و ...

روایتگران واقعه عاشورا چه کسانی بودند؟ - مشرق نیوز

ساعت به ساعت روز عاشورا چگونه گذشت؟ - العالم

روز عاشورا چه روزی است؟ - باشگاه خبرنگاران

مهمترین وقایع روز عاشورا - مشرق نیوز

عاشورا چه روزی است ؟ | آسمونی

تاسوعا و عاشورای حسینی - ایسنا

نبرد کربلا - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

عاشورا - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

عاشورا چه روزی است؟ - تبیان

خلاصه واقعه عاشورا | ستاره

واقعه کربلا - ويکی شيعه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای قمری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ | 1:28 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

هلاكت "عبيداللَّه بن زياد" توسط سپاهيان مختار (10محرم67 ق)

هلاكت "عبيداللَّه بن زياد" توسط سپاهيان مختار (67 ق) در روز عاشوراي سال 67 قمري، شش سال پس از واقعه‏ي كربلا، درست همان روزي كه سپاهيان يزيد به فرمان عبيداللَّه بن زياد فاجعه‏ي خونين كربلا را به وجود آورده و امام حسين(ع) و يارانش را مظلومانه به شهادت رسانده بودند، لشكريان عبدالملك بن مروان به فرماندهي عبيداللَّه بن زياد و لشكريان مختار بن ابي‏عبيده ثقفي به فرماندهي ابراهيم بن‏مالك اشتر در ساحل "نهر خاذر" در چهارفرسخي شهر "موصل" با هم به نبرد پرداختند و از طرفين تعداد بي‏شماري كشته شدند. سرانجام لشكريان شام با از دست دادن هفتاد هزارتن، رو به هزيمت نهاد و طعم تلخ شكست را پذيرا شدند. مهم‏ترين حادثه‏ي اين نبرد، كشته شدن عبيداللَّه بن زياد (فرمانده لشكريان شام) به دست ابراهيم بن مالك اشتر بود كه با يك ضربت شمشير، از كمر به دو نيم شد و به هلاكت رسيد. در اين جنگ همچنين شمربن ذي الجوشن نيز کشته شد.

ماجرای هلاکت عبیدالله بن زیاد و چرخش مار در بینی و سر او - ...

عاقبت عبیدالله‌بن‌زیاد چه شد؟/ وقتی امام سجاد(ع) شاد شدند - ...

نگاهی به زندگی عبیدالله بن زیاد بن ابیه، سردار مشهور امویان - ...

هلاکت عبیدالله بن زیاد توسط ابراهیم بن مالک اشتر - انتخاب

عبیدالله بن زیاد چگونه کشته شد؟ | خبرگزاری بین المللی ...

شخصیت شناسی عبیدالله بن زیاد - کرب و بلا- سایت ...

هلاکت عبیدالله بن زیاد توسط ابراهیم بن مالک اشتر - ...

واقعیت تاریخی مرگ ابن زیاد چه بود؟ - انتخاب

عبیدالله بن زیاد - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مرجانه کیست؟عبیدالله”ابن زیاد”کیست؟

زیاد بن ابیه - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

عبیدالله بن زیاد - ويکی شيعه

عبیداللّه بن زیاد - ویکی فقه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای قمری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ | 1:26 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب دهم محرم شب عاشورا

شب قتلست و امشب عرش را بنیاد می لرزد

شب قتلست و امشب عرش را بنیاد می لرزد - ملک و نه فلک وامانده از اوراد می لرزد

شب قتلست و امشب تا سحر ز اندیشه فردا - دل زینب چو صید اندر کف صیاد می لرزد

شب قتلست بادا باد می گویند جانبازان - غریبان را دل از تشویق باداباد می لرزد

شب قتلست و مشکل باشد امشب راز دل گفتن - که طفلان را ز خوف اندر گلو فریاد می لرزد

شب قتلست و داند جبرئیل این ظلم از امت - بعید، اما چو بید از فرط استبداد می لرزد

شب قتلست در پای پدر زین العبالرزان - بلی چون سایه کز شاخی به خاک افتاد می لرزد

شب قتلست کلثوم از یزید و شمر می نالد - از آن نمرود می ترسد از آن شداد می لرزد

شب قتلست می گوید سکینه با پدر هر دم - که سر تا پایم از اندیشه بیداد می لرزد

شب قتلست و امشب نو عروس از حجله قاسم - گرفته دامن داماد و چون داماد می لرزد

شب قتلست و زین العابدین از ضعف بیماری - چو مظلومی به زیر خنجر جلاد می لرزد

شب قتلست خواهد خون چکاند جوهری از دل - ولیکن خامه اش چون نشتر فصاد می لرزد

در شب عاشورا نه تنها انسانهای متعهد بلکه پرندگان نیز که گویا بر واقعه روز عاشورا پیش آگاهی داشتند نگران از اتفاقی ناگوار، زانوی غم به بغل گرفته و می گریستند. آن عاشقان شاهد محبت چنان از جام شهد شهادت وارادت به پروردگار سرمست بودند، که به شوق نوید وصال، آن شب خواب به چشم ایشان نیامد و حتی بعضی از یاران لطیفه می گفتند و خوشحال و سرمست و شادمان به امید رسیدن فردا بودند.

فرزند زهرای مرضیه در آن شب برادران و عموزاده ها و سایر اقوام و اصحاب جان نثار وفادار خویش را دور خود جمع نمود و فرمود: به راستی که من یارانی از یاران خود وفادارتر ندیدم. همانطور که می بینید بلا بر من نازل شده است، بیعت خود را از شما بر می دارم و شما را مرخص می کنم، اکنون که سیاهی شب روشنایی روز را فرا گرفته است، به هر کجا که می خواهید بروید، این قوم چون مرا بیابند با دیگری کاری ندادند.

عباس و اولاد مسلم بن عقیل و بعضی دیگر از اقوام و یاران برخاسته و وفاداری خود را اعلام کردند و چنین گفتند: ای عزیز روح و روان پیامبر، بر زندگانی دنیا بعد از تو لعنت باد برادران همه یکباره گریه سر دادند و زبان به عجز و لابه گشودند و با گریه و زاری گفتند: اگر قبول کنی ما بر درگاه تو بنده و خدمتگزاریم و دیگری ملتمسانه گفت: من پسر عموی تو نیستم، بلکه تو سرور من هستی و من خادم خانه زاد توام. هر کدام از یاران و نزدیکانش به طریقی در برابر آن بزرگوار اظهار بندگی و خاکساری و جان نثاری کردند و نیز اصحاب وفادار و یاران جان نثار، هر یک از جا بر خاسته اظهار اخلاص و جانفشانی نمودند. از آن جمله مسلم ابن عوسجه عرض کردند: که ای سید و مولای من، به خدا قسم اگر بدانم که هزار مرتبه کشته می شوم و پس از کشته شدن مرا می سوزانند و خاکستر مرا بر باد می دهند، از تو مفارقت نمی کنم.

زهیر بن قیس عرض کرد: ای فرزند رسول الله، اگر دنیا همیشه برای ما باقی می ماند هر آینه شهادت در رکاب ترا بقای ابدی دنیا بر می گزیدم، در حالیکه زندگانی دنیا چند روزی بیش نیست. بریر بن خضیر گفت: فدای تو شوم، خداوند بر ما منت نهاده که در حضور تو جهاد کنیم و اعضای ما پاره پاره شود، و جد تو شفیع ما باشد.

هر یک از آن جوانمردان از این گونه سخنها بسیار گفتند.

یکی گریست که جان را چه قدری و چه وجودی - ز جان عزیزتری گر بدی نثار تو بودی

یکی از یارانش به پای وی افتاد، بوسه داد و فغان کرد که بی تو زندگی نتوان کرد.

جمعی دیگر از همراهان ضعیف الایمان که زندگی دنیوی را بر سعادت ابدی اختیار کردند، بر مرکبان خویش سوار شده رفتند. آن حضرت بی وفایی ایشان را ملاحظه نمود و فرمود: ای دنیا پرستان و بندگان دنیا دین شما تنها بر زبانهای شماست، نه بر قلبهایتان، شمایید که آخرت را به نفع زندگی دنیا می فروشید، بروید! که زندگی دنیا بر شما ارزانی باد.

چون آن امام بزرگوار، خاصه یاران خود را در وفاداری ثابت قدم یافت، فرمود: اکنون که شما در محبت و وفاداری نسبت به من ثابت قدم هستید! پس نگاه کنید منازل و قصرهای خود را در بهشت. امام با دست مبارک خود اشاره فرمود:

برداشت پرده را ز پس پرده حجاب - حور و قصور خلد عیان شد چو آفتاب

بر هر یکی نمود که این قصر جای تو است - این حور و این قصور کمین خونبهای تو است

یاران از مشاهده این حال چنان به شوق وصال بهشتیان، آغوش جان گشودند و به نحوی دل از دست دادند، که آن شب، که نمونه ای از صبح محشر بود، آن عاشقان را شب دراز هجران می نمود؛ هر یک به منزل خویش رفتند، تا خویشان را وداع و پروردگار را عبادت نماید. آن حضرت نیز به خیمه خلوت خویش در آمد تا بعد از ادای نماز شب، اسلحه و آلات جنگی خویش را آماده و در صورت نیاز اصلاح نماید. (از مدینه تا نینوا نویسنده : دکتر عباس علاقه بندیان)...

منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ | 22:25 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است

                                                          مکن ای صبح طلوع

شب قتل است یک امشب که حسین مهمان است

غمش امشب همه از تشنگی طفلان است

                                                          مکن ای صبح طلوع

جامه ای صبح مزن چاک مده جولان را

هست مهمان شه دین امشب و یک فردا را

                                                          مکن ای صبح طلوع

چرخ ای چرخ مزن چرخ دگر امشب را

تا قیامت تو نگه دار همه کوکب را

نه حسین فکر عیال است نه به فکر جان است

                                                          مکن ای صبح طلوع

همه بینند ز ما ناله و چون شیون را

شمر از قتل حسین بهر حسین دربان است

                                                          مکن ای صبح طلوع

باد ای باد،پریشان تو نما عالم را

تا قیامت تو نگه دار همه خاتم را

                                                          مکن ای صبح طلوع

سعد سردار لعین بسته صف لشکر کین

بهر قتل شه دین

شمر خنجر به کفش،سعد لعین خندان است

                                                          مکن ای صبح طلوع

خور ای خور ز رخ پرده میفکن بیرون

زینب از دیدن روی تو نگردد محزون

                                                         مکن ای صبح طلوع

آب ای آب زنی موج دهی جولانت

نکشی هیچ خجالت ز رخ مهمانت

                                                          مکن ای صبح طلوع

شب قتل است یک امشب ز عطش سوزان است

یا محمد تو کجایی،که بدی یار غریب

در کجا هست علی،بود پرستار غریب

فاطمه جان تو کجایی که حسین است غریب

                                                          مکن ای صبح طلوع

منابع: مکن ای صبح طلوع، ص۳۲/ دردانه، ص۱۴/ خبرگزاری تسنیم

ترکیب بندی احمد جلالی برای «مکن ای صبح...»

متن کامل شعر امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

متن شعر عاشورایی مداحی مکن ای صبح طلوع سروده پدر آیت الله بهجت

از سرودن «مکن ای صبح طلوع» توسط پدر آیت‌الله بهجت تا مداحی‌ پیرغلامان + فیلم


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ | 21:56 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

  روضه و وقایع شب عاشورا

شب عاشورا شامگاه نهمین روز از ماه محرم است. در مجالس عزاداری در شب عاشورا، وقایعی که در این شب در خیمه‌گاه امام حسین (علیه‌السّلام) رخ داده است و وقایع مربوط به شهادت سیدالشهداء را بازگو می‌کنند. امام حسین در اوایل شب دهم محرم، یاران خود را جمع کرده و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به آنان گفت: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرا؛ همانا من يارانى باوفاتر و بهتر از ياران خود، و خاندانى نيكوكارتر و مهربان‌تر از خاندان خود سراغ ندارم؛ خدايتان از جانب من پاداش نيكو دهد.» سپس چنین ادامه داد: به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم. آگاه باشید که من به شما اجازه رفتن دادم. پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست. اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید. در این هنگام ابتدا اهل بیت امام و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تاکید کردند.[۵۵]  [۵۶] در منابع نقل شده است که امام و یارانش در طول آن شب تا سحر به نماز و دعا و استغفار مشغول بودند.[۵۷] . حفظ حرمت و شخصیت زنان و دختران حرم اهل بیت، توسط وجود مبارک امام حسین (علیه‌السّلام) همیشه در اولویت قرار داشت، تا آنجا که امام در شب عاشورا نیز نسبت به این مهم توجه ویژه‌ای دارند و با حفر خندق مانع از حمله دشمن از پشت سر به خیام می‌شوند؛[۵۸] [۵۹]  [۶۰]  [۶۱]  [۶۲]  [۶۳] همچنین با بر پا ساختن خیمه‌ها به صورت درهم و کنار هم، موجب ایجاد امنیت برای بانوان در مقابل نفوذ و حمله ناگهانی دشمن می‌شوند.[۶۴]  [۶۵]  [۶۶]  [۶۷]  [۶۸]  [۶۹] امام در جهت حفظ منزلت و کرامت زنان حرم خصوصا حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، در شب عاشورا ایشان را سوگند دادند که در عزایم، گریبان چاک ندهید و صورت نخراشید و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنید.[۷۰]  [۷۱]  [۷۲]  [۷۳]  [۷۴]  [۷۵]  [۷۶]  [۷۷]  [۷۸]  [۷۹]  [۸۰]  [۸۱]  [۸۲] . امام حسین(ع) در اوایل شب یاران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به آنان گفت: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرا» «همانا من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود، و خاندانی نیکوکارتر و مهربان‌تر از خاندان خود سراغ ندارم؛ خدایتان از جانب من پاداش نیکو دهد.» . سپس چنین ادامه داد: به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم. آگاه باشید که من به شما اجازه (رفتن) دادم. پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست. اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید. در این هنگام ابتدا اهل بیت امام و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تاکید کردند. منابع تاریخی و مقاتل برخی از این سخنان را ضبط کرده‌اند.[۱] . لشکر کوفه به فرمان عمر بن سعد آماده نبرد با سپاه امام(ع) شد؛ اما با درخواست امام(ع)، عمر بن سعد یک شب به امام(ع) و یارانش فرصت داد تا شب را به نماز و راز و نیاز سپری کرده، در ضمن در کار خود بیندیشند. پس جنگ تا روز عاشورا به تعویق انداخته شد و سپاه کوفه به اردوگاه خود بازگشتند.  در شامگاه تاسوعای محرم 61 «شب عاشورا» امام حسين(ع) ياران خود را گرد آورده خطاب به اصحاب و یارانش فرمودند: «ستایش خدای را است ستایشی نیکو، و برگشایش­ها و سختی­ها، او را سپاس می­گویم. پروردگارا تو را ستایش می­کنم که ما را به نبوت گرامى داشتى و قرآن را به ما آموختى و در دين، ما را دانا ساختى، و گوش­هاى شنوا و ديده‏هاى بينا و دل­هاى آگاه به ما ارزانى داشتى. خدایا ما را از مشرکان قرار نده. اما بعد؛ همانا من اصحابی باوفاتر از ياران خود سراغ ندارم و بهتر از ايشان نمي­ شناسم و خاندانى نيكوكارتر و مهربان­تر از خاندان خود نديده‏ام، خداوند از جانب من به شما پاداش نيكو دهد. آگاه باشيد که من ديگر گمان يارى از اين مردم ندارم، آگاه باشيد که من بيعتم را از شما برداشتم و به همه شما اجازه رفتن دادم، پس همه شما آزادید که برويد و اين شب كه شما را در بر گرفته مَركب خویش قرار داده هر كدامتان، دست مردى از خاندانم را بگيرد و در   دشت­ها و شهرهايتان، پراكنده شويد تا خداوند برای­تان گشايشى قرار دهد كه اين مردم، در پىِ من هستند و اگر به من دست يابند، در پىِ ديگران نخواهند رفت.» پس از پایان سخنان امام(ع)، اصحاب و یاران حضرت(ع) یکی پس از دیگری به پا خاستند و ضمن تأکید بر حمایت همه جانبه خویش از امام(ع)، بر وفاداری به  بیعت خود پای فشردند و سخنانی را در استواری خود در بیعت خویش بیان داشتند. در این میان عباس بن على(ع) نخستين كسی بود كه آغاز به سخن کرد و گفت: «براى چه اين كار را بكنيم براى اينكه پس از تو [چند صباحی بیشتر] زنده بمانیم؟ هرگز؛ خداوند آن روز را براى ما پيش نياورد.» پس از سخنان ابوالفضل العباس(ع)، برادران و فرزندان و ديگر جوانان اهل بیت(ع) نيز از ایشان پيروى كرده سخنان مشابهی را بر زبان جاری ساختند. سپس امام(ع) رو به فرزندان عقیل کرده خطاب به آنان  فرمود: «اى پسران عقيل، كشته شدن مسلم برای شما کافی است، پس شما برويد من اجازه رفتن به شما دادم» آنان گفتند: «سبحان اللَّه! مردم درباره ما چه می گویند؟ آیا بگویند که ما بزرگ و سرور و پسر عموهای مان را که بهترین پسر عموها بودند رها کردیم و با او شمشیر نزدیم و در حمایت از او تیری نینداختیم و به همراه او نیزه ای نزدیم و نمی دانيم چه کردند؟ به خدا قسم چنین نمی کنیم جان و مال و کسان خویش را فدای شما می کنیم و همراه شما می جنگیم تا به هر جا که درآمدى ما نيز به همانجا درآیيم، خداوند زندگانی پس از شما را زشت گرداند.» . پس از سخنان اهل بیت امام(ع)، مسلم بن عوسجه اولین کسی بود که از میان اصحاب امام(ع) به پا خاست و به ایراد سخن پرداخت. او به امام(ع) عرض کرد: «ما شما را به کدامین عذر و بهانه رها کنیم؟ به خدا قسم من از شما جدا نخواهم شد تا نیزه ام را در قلب دشمن بشکنم و تا هنگامی که دسته شمشیرم در دستم است، دشمنانت را می کشم و اگر سلاحی برای جنگ نداشته باشم، با سنگ با آنان به مبارزه بر می خیزم»، «به خدا  قسم دست از تو برنمی دارم تا خدا بداند كه ما حرمت پيغمبرش را درباره تو رعايت نموديم، به خدا قسم اگر بدانم كه كشته خواهم شد، سپس زنده شوم آنگاه مرا بسوزانند و دوباره زنده‏ام كنند و خاكسترم را به باد دهند و تا هفتاد بار دیگر کشته شوم و سپس زنده شوم از تو جدا نخواهم شد تا اینکه مرگ خويش را در يارى تو دريابم، چگونه اين كار را نكنم با اينكه جز اين نيست كه كشتن يك بار بيش نيست، و پس از آن كرامتى است كه هرگز پايانی ندارد.» . سپس سعید بن عبدالله حنفی برخاست و گفت: «به خدا سوگند شما را رها نخواهیم کرد تا که خداوند بداند که در دوران غیبت رسول او در حفظ و حراست شما کوشا بوده ایم، آگاه باش ای عزیز، به خدا سوگند اگر بدانم که در رکاب شما کشته می شوم، سپس زنده شده بار دیگر بسوزم و سپس زنده شوم و تا هفتاد بار دیگر کشته شوم و سپس زنده شوم از تو جدا نخواهم شد تا اینکه خونم را نثارت کنم و چرا این گونه نکنم در حالی که کشته شدن بیش از یک بار نیست و پس از آن کرامتی است که هرگز پايان ندارد.» . پس از او زهیر بن قین برخاست و گفت: «به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، سپس زنده شوم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیت را از کشته شدن در امان دارد!» . سپس دیگر یاران حضرت(ع) نیز سخنانی مشابهی گفتند و یک صدا فریاد زدند: «به خدا قسم ما از تو جدا نمی شویم و جان خویش را فدایتان می کنیم ما با سر و دست و سینه تو را حفظ می کنیم و آنگاه که کشته شدیم وظیفه خویش را انجام داده و به پایان رساندیم.» . پس از این سخنان، امام (ع) خطاب به اصحاب خود فرمودند: «به درستی که من فردا کشته خواهم شد و تمامی شما که همراه من هستید نیز کشته خواهید شد.» اصحاب حضرت(ع) گفتند: «الحمدلله الذی أکرمنا بنصرتک و شرفنا بالقتل معک أولا ترضی ان نکون معک فی درجتک یا ابن بنت رسول الله؛ خدا را شکر که ما را به یاری تو عزت بخشید و ما را به واسطه شهادت همراه شما شرف بخشید؛ ای پسر دختر رسول خدا(ص) آیا راضی نمی شوید که ما نیز با شما در یک درجه از بهشت باشیم.» پس امام(ع) به آنان ملاطفت کرده و برای شان دعای خیر کرد. در این هنگام برادرزاده اش - قاسم بن حسن(ع)- برخاست و گفت: «آیا من هم کشته خواهم شد». پس امام(ع) از باب دلسوزی به او فرمود: «ای پسر برادرم! مرگ در نزد تو چگونه است؟» گفت: «یا عم احلی من العسل؛ ای عمو مرگ در نزدم شیرین تر از عسل است.» امام(ع) فرمود: «عمو به فدای تو باد؛ بله به خدا قسم مرگ شیرین است. آری تو نیز کشته خواهی شد آن هم پس از رنجی سخت، و پسرم عبدالله[رضیع] نیز کشته خواهد شد.» . قاسم گفت: «ای عمو! مگر لشکر دشمن به خیمه ها هم حمله می کنند که عبدالله شیرخوار هم شهید می­شود؟» امام(ع) فرمود: «عمو به فدایت؛ عبدالله زمانی کشته خواهد شد که دهانم از شدت عطش خشک شود و به خیمه ها آمده آب یا شیر طلب کنم و چیزی نیابم، فرزندم عبدالله را طلب می کنم تا از رطوبت دهانش بنوشم، چون او را نزد من آورند قبل از آنکه لبانم را بر دهان او بگذارم، شقاوت پیشه ای از لشکریان دشمن، گلوی فرزند شیرخوارم را با تیر می درد و خونش بر روی دستانم جاری می شود، در آن هنگام دست به آسمان بلند کرده از خداوند طلب صبر و بردباری می نمایم و به ثواب مصیبت او دل می بندم، در این حال نیزه های دشمن مرا به سوی خود خواهد خواند و آتش از خندق پشت خیمه ها زبانه خواهد کشید و من بر آنها حمله خواهم کرد و آن لحظه، تلخ ترین لحظه دنیاست و آنچه خدا خواهد، واقع خواهد شد.» . یاران امام(ع) همگی با شنیدن این سخنان گریستند و بانگ شیون و زاری از خیمه ها بلند شد. در نیمه های شب، امام حسین(ع) جهت بازدید و بررسی تپه ها و گردنه های اطراف خیام از خیمه خارج شد. «نافع بن هلال» امام(ع) را دید و از ترس اینکه نکند حادثه ای برای حضرت(ع) رخ دهد آهسته به دنبال ایشان به راه افتاد. امام(ع) متوجه حضور نافع شدند پس از او پرسیدند: «چرا از خیمه بیرون آمدی؟» نافع گفت: «ای فرزند رسول خدا(ص)! خروج شما از خیمه گاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت انداخته است.» امام(ع) فرمود: «من از خیمه بیرون آمدم تا پیش از حمله فردا، از این تپه ها و بلندی ها و پستی ها بازدید کنم.» پس از انجام بازرسی های لازم، حضرت(ع) به سوی خیمه برگشتند. ایشان در حالی که دست نافع را گرفته بود به او فرمود: «آیا نمی خواهی در این شب تار از بین دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟» نافع خود را به روی قدم های امام(ع) انداخت، و در حالیکه بر آن بوسه می زد گفت: «انّ سیفی بالفٍ و فرسی مثله، فوالله الّذی منّ بک علیّ لا فارقتک حتّی یکلا عن فریٍ و جریٍ؛ شمشیری دارم که به هزار درهم می ارزد و اسبی دارم که به همین اندازه می ارزد، پس به آن خدایی که بر من به حضور در رکاب شما منت نهاد سوگند، هرگز تا هنگامی که شمشیرم به کار آید از شما جدا نمی شوم.» پس از آن گفتگو امام(ع) به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرش زینب(س) شدند. نافع بن هلال نیز در کنار خیمه به انتظار امام(ع) نشسته بود. در این هنگام نافع شنید که حضرت زینب(س) به امام(ع) عرض کرد: «آیا شما یارانتان را آزموده اید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند»، امام(ع) در پاسخ فرمود: «والله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الا الاشوس الاقعس یستأنسون بالمنیّة دونی، استیناس الطّفل الی محالب امّه؛ به خدا سوگند، اینها را امتحان کرده ام پس آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کرده اند، به گونه ای که مرگ را به گوشه چشمانشان می نگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.» نافع با شنیدن این سخن گریان شده نزد حبیب بن مظاهر رفت و داستان گفت و گوی امام(ع) و خواهرش را برای او باز گفت. حبیب گفت: «به خدا سوگند، اگر منتظر امر امام(ع) نبودم، همین حالا با این شمشیرم به سپاه دشمن حمله ور می شدم» نافع به حبیب گفت: «من نزد خواهرشان بوده ام! گمان می کنم باید خاطر بانوان حرم را از وفاداری خود آسوده سازیم. آیا می توانی یارانت را جمع کنی تا نزد آنها رفته خیالشان را آسوده کنیم؟» «حبیب» از جای برخاست و فرمود: «ای یاران مردانگی! ای شیران! چون شیران شرزه از خیمه گاهتان به در آیید»، سپس به بنی هاشم گفت: «به خیمه های خویش باز گردید(امیدوارم که) چشمانتان بیدار مباد»، بعد از آن به اصحاب خود نظر کرد و آنچه را که از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: «به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین(ع) نبود، اکنون با شتاب بر آنان حمله می کردیم تا که جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم». حبیب از خداوند بر آنان طلب خیر کرد و گفت همراه من بیایید تا که نزد بانوان حرم برویم و خاطرشان را آسوده سازیم. او به راه افتاد و یاران، از پی اش به راه افتادند. حبیب به نزدیک حرم اهل بیت(ع) رسیده و فریاد زد: «ای حریم رسول خدا(ص)! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا اینکه گردن بدخواهان  شما را بزند. این نیزه های پسران شماست، سوگند یاد کرده اند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافته­اند فرو برند»، در این هنگام زنهای حرم از خیمه هایشان گریان خارج شدند و گفتند: «ای پاکان! از دختران رسول الله(ص) و نوامیس امیرالمؤمنین(ع) حمایت کنید» در آن حال همه منقلب و گریان شده بودند و به دنبال این سخن، همه اصحاب گریستند. از امام سجاد(ع) روایت شده که: «در آن شبى كه فرداى آن، پدرم به شهادت رسيد در خیمه نشسته بودم و عمه‏ام زينب(س) از من پرستارى مي­كرد، در آن هنگام پدرم از يارانش كناره گرفت و به خيمه خود رفت و جون‏ - غلام ابوذر غفارى- نزدش بود و سرگرم تعمیر و اصلاح شمشير آن حضرت(ع) بود. در این هنگام پدرم این اشعار را بر زبان جاری ساخت:  یا دهر افّ لک من خلیل - کم لک بالاشراق و الاصیل- من صاحب و طالب قتیل - و الدّهر لا یقنع بالبدیل - و انّما الامر الی الجلیل - و کلّ حی سالک سبیلی . «ای روزگار، اف بر تو باد با این دوستی­ات؛ چه اندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان از دوستان و خواستاران خود را به کشتن می­دهی و از آنها به عوض و بدلی هم قانع نمی­شوی. به درستی که کارها به دست خدای جلیل است و هر زنده­ای سالک این طریق است(همه فانی­اند جز ذات حق تعالی)» ایشان دو يا سه بار، اين شعر را تکرار کردند تا آن جا كه فهميدم و دانستم كه منظورش چيست. پس گريه، راه گلويم را بست؛ ولى بغضم را فرو خوردم و هيچ نگفتم و دانستم كه به زودی بلا، نازل خواهد شد؛ امّا عمه­ام نيز آنچه را که من شنيدم، شنيد و چون مانند ديگر زنان، دلْ نازك و بی­تاب بود، نتوانست خود را نگاه دارد. پس از جا جسته و در حالى كه لباسش را بر روى زمين می­كشيد و سخت درمانده شده بود، خود را به امام(ع) رساند و گفت: وا مصيبتا! كاش پیش از این مرگم فرا رسیده بود. امروز، [گويى] مادرم فاطمه(س) و پدرم على(ع) و برادرم حسن(ع)، از دنيا رفته‏اند، اى جانشينِ گذشتگان و پناه بازماندگان. [امام] حسين(ع) به او نگاهی كرد و فرمود: «خواهرم، شيطان، بردباری­ات را نبرد و شكيبایي­ات را از دستت نربايد.» زينب(س) گفت: «اى اباعبداللّه پدر و مادرم به فدايت، خود را آماده كشته شدن كرده­اى جانم به فدايت.» اشك در چشمان [امام] حسين(ع)، جمع شد و فرمود: «اگر مرغ قطا را در آشيانه‏اش به حال خود مى‏گذاردند [آسوده] مى ‏خوابيد.» زينب(س)گفت: «واى بر من؛ آيا تو به ناچارى تن به مرگ داده‏اى؟ اين بيشتر دلم را می­ سوزاند، و بر من سخت‏تر و ناگوارتر است.» آن گاه، به صورت خود زد و گريبان، چاك كرد و بيهوش بر زمين افتاد. امام(ع) برخاسته آب به روى خواهر پاشيد و به او گفت: «خواهرم، از خدا پروا كن و به تسلّى بخشىِ او، خاطر آسوده­دار. بدان كه زمينيان، می­ميرند و آسمانيان، باقى نمی­مانند و هر چيزى، از ميان می­رود، جز ذات خدا كه با قدرتش، زمين را آفريده است، و مردم را برمی­انگيزد تا همه، باز گردند و اوست يگانه و يكتاى بى‏همتا. جد و پدر و مادر و برادرم همگی بهتر از من بود (و همه از اين دنيا رفتند) و سرمشق من و آنان و هر مسلمانى، پيامبر خدا(ص)  است.» امام(ع) خواهرش را با اين سخنان و مانند آن دلدارى داد و به او فرمود: «خواهرجان تو را قسم مي­دهم كه در عزایم، گريبان چاك ندهی و صورت نخراشی و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نكنی.» پس از اینکه عمه ام آرام گرفت پدرم، او را نزدیک من آورد و در كنارم نشاند و آنگاه به نزد ياران خويش رفت...» به فرمان امام(ع)، اصحاب و یاران در اطراف اردوگاه حضرت(ع)، گودالى شبيه خندق حفر کردند و به دستور ايشان، پر از هيزم و خار و خاشاک کردند. امام(ع) به یارانش دستور دادند به محض حمله دشمن، آن چوب ها و نی ها را آتش بزنند تا در زمان اشتغال به جنگ، آتش مانع حمله دشمن از پشت سر و دست­اندازی به حرم اهل بیت(ع) شود. این تدبیر در روز عاشورا برای اصحاب امام(ع) بسیار سودمند بود. حضرت(ع) همچنین به اصحاب دستور دادند که چادرهایشان را به هم نزدیک و طنابهای خیمه ها را در هم داخل کنند و آنها را چنان نصب كنند که خود در میان چادرها باشند و با دشمن از یک سو رو در رو گردند به طوری که چادرها پشت سر و در راست و چپ­شان واقع باشد و جز سمتی که دشمن از آنجا می آید همه طرف بسته باشد. به «محمد بن بشیر حضرمی» یکی از یاران امام حسین علیه‌السلام خبر دادند که فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو می‌کنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه‌السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد کردن فرزندت بکوش. محمد بن بشیر گفت: در حالی که زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم. امام علیه‌السلام پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباس‌ها را به فرزندت که همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف کند. امام حسین علیه‌السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس «قاسم بن الحسن» به امام علیه‌السلام عرض کرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد:ای عمو! مرگ در کام من از عسل شیرین‌تر است. امام علیه‌السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنکه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه (کودک شیرخوار) به شهادت خواهد رسید. قاسم گفت: مگر لشکر دشمن به خیمه‌ها هم حمله می‌کنند؟ امام علیه‌السلام به ماجرای شهادت عبداللّه اشاره نمودند که قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند. شب عاشورا حضرت عباس(ع) پاسداری از حرم را بر عهده گرفت. زهیر نیز با او همراه شد.[۲] . لشكر امام حسین بعضی هاشان شب عاشورا با هم شوخی می‌كردند. بعضی هایشان هم نمازشب می‌خواندند. آدم از این چه می‌فهمد؟ شب عاشورا شب آخر عمرشان هم با هم می‌گویند و می‌خندند هم بعضی هایشان دارند نماز شب می‌خوانند این یعنی چه؟ خنده و شوخی با نماز شب چرا؟ چرا گروهی كه می‌دانند فردا شهیدمی شوند چرا یك عده می‌خندند چرا یك عده نماز شبی می‌خوانند؟ چرایش این است. وقتی خط خط امام شد وقتی راه راه امام حسین شد شوخی و نماز شبش دیگر فرقی ندارد.[حجت الاسلام قرائتی -درسهایی ازقرآن۱۰مهر۱۳۶۱] . یکی از آنها که ظاهر بریر است‌ ، با دیگری شوخی و مزاح می‌کرد ، دیگری به اوگفت امشب شب مزاح نیست‌ گفت اساسا من اهل مزاح نیستم ولی امشب شب مزاح است . وقتی که دیگران آمدند این توابین و مستغفرین را دیدند ، می‌دانید درباره‌شان چه گفتند ؟ پس از آنکه ازکنار خیمه‌های حسین گذشتند ، گفتند ( دشمن این حرف را می‌گوید ) : لهم دوی کدوی النحل ما بین راکع و ساجد .  مثل اینکه انسان از کنار کندوی زنبور عسل گذشته باشد . صدای زمزمه‌-وزوز- زنبورها چگونه بلند است ؟ این صدای زمزمه حسین و اصحابش به ذکر و دعا و نماز و استغفار اینگونه بلند بود. [شهیدمطهری-گفتارهای معنوی]. در برخی از گزارشات تاریخی، از شادی و سرزندگی زاید­ الوصف برخی از یاران امام(ع)، در شب عاشورا سخن به میان آمده است. نقل شده در این شب، حبیب بن مظاهر بسیار  شادمان و خرسند بود از این­رو بسیار بذله­ گو و شوخ طبع شده، با اصحاب و یاران امام(ع) شوخی می­کرد. «یزید بن حصین» به او خرده گرفت و گفت: «ای برادر! الآن چه وقت شوخی است؟» حبیب گفت: «کجا از این جا برای شادمانی سزاوارتر است؟ در حالی که تنها فاصله ما با حورالعین، حمله این قوم بر ماست تا که شمشیرها را از نیام برکشند.» [خبرگزاری مهر] . حضرت علي‏اكبر علیه السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه السلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیه السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل كنید و وضو بگیرید كه این آخرین توشه شماست. حضرت سیدالشهداء علیه السّلام فرمان داد كه خیمه بر پا نمودند و امر فرمود كه كاسه بزرگی كه عرب آن را (جفنه) می گویند، پر از مُشك فراوان و نوره كردند. پس آن جناب داخل آن خیمه گردید از برای آنكه نوره بكشد. شوخی و شادمانی اصحاب در شب عاشورا چنین روایت است كه بُریر بن خُضَیر همدانی و عبدالرّحمن بن عبد ربّه انصاری بر در همان خیمه ایستاده بودند تا آنكه بعد از امام حسین علیه السّلام ، آنها نیز نظافت نمایند.در آن حال (بریر) با عبدالرحمن شوخی می نمود و او را به خنده می آورد. عبد الرحمن به او گفت : ای بریر! این ساعت ، وقت خندیدن و بیهوده گویی نیست ، در این حالت چگونه می خندی ؟! بریر گفت : كسان من همه می دانند كه من نه در هنگام جوانی و نه در حال پیری ، سخنان باطل و بیهوده را دوست نداشتم و این شوخی من از جهت اظهار خرّمی و بشارت است به آنچه كه به سوی آن خواهیم رفت ؛ به خدا سوگند، نیست مگر آنكه یك ساعت به شمشیرهای خویش با این قوم به كار جنگ كوشش بیاوریم و بعد از آن با حور العین هم آغوش خواهیم بود.[باشگاه خبرنگاران جوان] . به گزارش برخی منابع، در این شب، بریر بن خضیر از امام(ع) اجازه خواست تا نزد عمر بن سعد برود و او را موعظه کند. امام(ع) پذیرفت. بریر نزد عمر بن سعد رفت و به چادرش وارد شد و بدون آن که سلام کند، نشست. عمر خشمگین شد و گفت: «ای برادر همدانی، چه چیز تو را از سلام کردن بر من باز داشت؟ آیا مسلمان نیستم و خدا و رسولش را نمی‌شناسم و به حق گواهی نمی‌دهم؟» بریر گفت: «اگر آن طور که تو می‌گویی خدا و پیغمبرشناس بودی، عازم کشتن خاندان پیامبر(ص) نمی‌گشتی، وانگهی این فرات زلال است که امواجش مانند شکم مار درهم می‌پیچد و حیوانات عراق از آن می‌نوشند؛ اما حسین بن علی(ع) -و برادران و زنان و خاندانش- از تشنگی می‌میرند. تو آنان را از نوشیدن آب فرات مانع گشته‌ای و فکر می‌کنی که خدا و رسول(ص) او را می‌شناسی؟» عمر سعد اندکی سر به زیر انداخت و آنگاه سرش را بلند کرد و گفت: «ای بریر به خدا قسم یقین دارم که هر کس با آنان بجنگد و حق‌شان را غصب کند ناگزیر در آتش است؛ ولی‌ای بریر آیا از من می‌خواهی که ولایت ری را واگذارم که به دیگری برسد؟ به خدا سوگند نفس من چنین چیزی را نمی‌پذیرد.» آن‌گاه گفت: «عبیدالله به جای قوم خویش مرا به اجرای نقشه‌ای فرا خواند که اینک در پی انجام آنم. به خدا سوگند، می‌دانم و سرگردانم و میان دو خطر خویش اندیشناکم: آیا ملک ری را رها کنم، در حالی که آرزوی من است، یا آن که گناه قتل حسین(ع) را به گردن گیرم؟ در کشتن حسین(ع) آتشی است که جلوگیری از آن ممکن نیست و ملک ری نیز نور چشم من است.» پس بریر نزد امام(ع) بازگشت و گفت: «ای فرزند رسول خدا(ص) عمر بن سعد در برابر ملک ری به کشتن تو رضایت داده است.»[۳] . در نیمه‌های شب عاشورا، امام حسین(ع)، برای بررسی تپه‌ها و گردنه‌های اطراف، تنها از خیمه خارج شد؛ نافع بن هلال متوجه شد و آهسته به دنبال ایشان به راه افتاد. امام(ع) متوجه حضور نافع شد و پرسید: «چرا از خیمه بیرون آمدی؟» نافع گفت: «ای فرزند رسول خدا(ص)! خروج شما از خیمه‌گاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت انداخته است.» امام(ع) فرمود: «من از خیمه بیرون آمدم تا پیش از حمله فردا، از این پستی و بلندی‌ها بازدید کنم.» پس از انجام بازرسی، حضرت(ع) در راه بازگشت به نافع فرمود: «آیا نمی‌خواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟» نافع خود را به روی قدم‌های امام(ع) انداخته، گفت: «شمشیری دارم که به هزار درهم می‌ارزد و اسبی دارم که به همین اندازه می‌ارزد، پس به آن خدایی که به حضور در رکاب شما، بر من منت نهاد سوگند، تا هنگامی که شمشیرم به کار آید هرگز از شما جدا نمی‌شوم.»[۴] . پس از آن گفتگو امام(ع) به اردوگاه برگشت و وارد خیمه خواهرش زینب(س) شد. نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر امام(ع) نشسته بود که شنید حضرت زینب(س) به امام(ع) عرض کرد: «آیا شما یارانتان را آزموده‌اید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.» امام(ع) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند، این‌ها را امتحان کرده‌ام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کرده‌اند، به گونه‌ای که مرگ را به گوشه چشمان‌شان می‌نگرند و به مرگ در راه من همچون شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.» . نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین(ع) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظاهر رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به امام(ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.[۵] . حبیب بن مظاهر یاران امام(ع) را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بنی‌هاشم گفت: به خیمه‌های خویش باز گردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آنچه را از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: «به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر منتظر فرمان حسین(ع) نبودیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله می‌کردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم». حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صدا به نزدیک حرم اهل بیت(ع) رفتند و گفتند: «ای حریم رسول خدا(ص)! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزه‌های پسران شماست، سوگند یاد کرده‌اند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافته‌اند فرو برند.»[۶] . عصر تاسوعا عمر بن سعد به لشکریان خود فرمان حمله داد. وقتی امام(ع) از نیت دشمن آگاه شد، به برادرش عباس فرمود: «اگر می‌توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا می‌داند که من نماز و تلاوت قرآن را بسیار دوست می‌دارم.»[۷] . در منابع نقل شده است که امام و یارانش در طول آن شب به نماز و دعا و استغفار مشغول بودند.[۸]

مکن ای صبح طلوع بخشی از یک شعر است که شب عاشورا در مجالس سوگواری ایران به صورت دو دمه خوانده می‌شود. شاعر این شعر محمود بهجت (پدر آیت‌الله بهجت) است. از این شعر تنها دو بیتش مشهور شده است. ادامه‌های متفاوتی پس از این مصرع یافت شده که روشن نیست کدام اصل شعر بوده است. برخی از این شعرها به همراه دیگر اشعار محمود بهجت در کتابی به نام مکن ای صبح طلوع منتشر شده است. شاعر این شعر، محمود بهجت فومنی پدر محمدتقی بهجت ـ از مراجع تقلید ـ است. وی در ۱۲۸۵ق در فومن متولد شد و در هشت سالگی، پدر را از دست داد. محمود پس از تحصیل در مکتب‌خانه همراه برادرش در نانوایی پدر مشغول کار شد. او دارای ذوق ادبی و خط خوشی بود و با دختری به نام مرضیه ازدواج کرد که حاصل آن، ۴ پسر و یک دختر بود. آخرین فرزندشان محمدتقی بود که اندکی پس از تولد او، مادر در ۲۸ سالگی از دنیا رفت. محمود بهجت به کربلایی محمود شهرت داشت. زمان او همزمان با قیام میرزا کوچک خان جنگلی بود و حاکم فومن که از سوی میرزا منصوب شده بود، اختلافات میان مردم و سربازان میرزا را به او رجوع می‌داد و به حکمش احترام می‌گذاشت. محمود بهجت در ۲۸ صفر ۱۳۲۵ش درگذشت.[۱] . مکن ای صبح طلوع دو دمه‌ای مشهور است که در مجالس سوگواری در شب عاشورا خوانده می‌شود. این دو دمه شامل دو مصرع و یک زائده پس از مصرع دوم و نوعی قالب نو در مستزاد است. سینه‌زنان به دو دسته تقسیم می‌شوند و یک دسته دو مصرع اول را می‌خواند و دسته دیگر مکن ای صبح طلوع را تکرار می‌کند. امشبی را شه دین در حرمش مهمان است - عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است - مکن ای صبح طلوع . در دو مصرع، تضادی میان امشب و فردا دیده می‌شود. واژگان شاه، حرم و میهمانی نیز در تضاد با تصویر بدنِ افتاده بر زمین و زیر سم اسبان است. پس از نمایش دو تصویر از آرامش امشب و دهشتناکی عصر فردا، گوینده فریاد می‌کند: «مکن ای صبح طلوع». شاعر این دودمه تا سالیان اخیر ناشناخته بود. پس از مجلس روضه‌ای محمدتقی بهجت به مداح می‌گوید: «شعر مکن ای صبح طلوع از سروده‌های مرحوم ابوی است».[۲] در دفتر شعری که از محمود بهجت به جا مانده بود، این شعر نبود. در جستجو در کتاب‌های مختلف اشعاری یافت شد که ابتدای آن یکسان بود، اما ادامه‌ای متفاوت داشت.[۳] مشخص نیست این ادامه‌ها اصل شعر باشد یا شاعران دیگری آن بیت را ادامه داده باشند. [۴]

در کتاب مفاتیح الجنان اعمالی برای این شب ذکر شده است از جمله: احیای این شب: در روایتی از رسول خدا‌(ص) آمده است هر کس این شب را احیا بدارد، گویا عبادت همه فرشتگان را انجام داده است. صد رکعت نماز، در هر رکعت بعد از حمد، سه بار سوره اخلاص خوانده شود و پس از پایان صد رکعت، هفتاد بار بگوید: «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاَّ بِاللّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ» چهار رکعت در آخر شب، در هر رکعت بعد از حمد، ده بار آیة الکرسی، ده بار سوره توحید، ده بار سوره فلق و ده بار سوره ناس خوانده شود و پس از پایان، صد مرتبه سوره توحید را بخواند.[۱۰]

شعر-شام عاشوراست شامِ امتحان - مکن ای صبح طلوع  - شب عاشورا - آوینی - وقایع شب عاشورا در خیام حسینی | آستان قدس حسینی - متن روضه شب عاشورا (شب دهم محرم) | ستاره - روضه شب دهم محرم (شب عاشورا) ــ ذکر مصائب امام حسین (ع) - شب عاشورا - ويکی شيعه - متن روضه شب عاشورا ـ متن روضه شهادت امام حسین - متن روضه امام حسین علیه السلام(شب عاشورا)- سید مهدی میرداماد - مجموعه شب عاشورا - پایگاه جامع مداحی حاج میثم مطیعی - روضه های مکتوب دهه اول محرم - چهار حادثه مهم شب عاشورا - سخنان امام حسین در شب عاشورا - ویکی فقه - وقایع عصرتاسوعای محرم سال 61 هجری در دشت بلا کربلا - سخنان امام حسین در شب عاشورا - گفتگوهای شب عاشورا - وقایع شب عاشورا - شب عاشورا  - یاران امام (ع) - برداشتنِ بیعت  - وفای اصحاب - شوخی ومزاح های اصحاب امام حسین درشب عاشورا - گفتگوهای امام حسین (ع) با اصحاب درشب عاشورا - چهار حادثه مهم شب عاشورا

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های ده شب اول محرم

روضه های محرم تا اربعین - روضه های دهه اول محرم


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ | 18:40 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روزِ تاسوعا یوم العبّاس است

روزِ تاسوعا یوم العبّاس است - روزِ مخصوصِ آن گلِ یاس است

روزِ ایثار و هم جوان مردی - امتحان آمد روزِ حسّاس است

با امان نامه آمده چون شمر - شمر دون شیطان یا که نسناس است

پشتِ پا زد او بر امان نامه - قل اعوذ از جنّ هم من النّاس است

وسوسه اینسان میکند شیطان - آری آن شیطان اُمّ وسواس است

نا امید از او گشته شمرِ دون - چون که بر دستش خنجر و داس است

خنجر و داسی زد به قلبِ شمر - بنگر از عبّاس این چه احساس است

شامِ عاشورا پاسدار است او - بهرِ او این شبِ نوبتِ پاس است

باقری این کار اوجِ ایثار است اوجِ ایثارِ آن گلِ یاس است

سروده حجة الاسلام باقری پور شام تاسوعا سال1398

امروزتاسوعابود

امروزتاسوعابود – دركربلاغوغابود - بركودكانِ تشنه لب - نوحه كنان زهرابود

پرپرزبی آبی بود - گلهای باغ مصطفی - ششماهه اصغرازعطش - شدناله اش اندرسما

ای باغبانِ تشنه لب - فكری برایِ آب كن - این بلبلانِ تشنه را - باجرعه ای سیراب كن

امّا نداردباغبان - راهی به آن آب روان - راهِ شریعه بسته شد - باحكم جلّاد زمان

عمروبن حجّاجِ لعین - مامورگشته برفرات - بهرحسین و یاوران - گشته حرام آب حیات

بستند برآل نبی - راه فرات وآب را - بشنوزخیمه نالۀ - آن اصغربی تاب را

گو یدسكینه باعمو - ازتشنگی وازعطش - آبی بیاوربهرما - كه شیرخواره كرده غش

سقّاكنارِعلقمه - خودتشنه لب گشته شهید - دستش جدافرقش دوتا - ازظلمِ یاران یزید

اصغردرآغوش پدر - تیری به حلقومش رسیدلب - تشنه لب آن شیرین زبان - دردست باباشدشهید

درعصرعاشوراحسین - اندرمیان قتلگاه - گفتاكمی آبم بده - ای شمردونِ روسیاه

امّانداداوجرعه ای - آب روان برآن امام - ای باقری شدتشنه لب - شاه شهیدان والسّلام

سروده باقری پور در کتاب مجموعه اشعار باقری


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ | 18:35 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

جواب ردّ حضرت ابوالفضل ‏العباس (ع) به امان نامه‏ ي شمربن ذي ‏الجوشن (9محرم61ق)

جواب ردّ حضرت ابوالفضل ‏العباس (ع) به امان نامه‏ ي شمربن ذي ‏الجوشن (61ق)

جواب ردّ حضرت ابوالفضل ‏العباس (ع) به امان نامه‏ ي شمربن ذي ‏الجوشن (61ق) شمر بن ذي ‏الجوشن در عصر روز نهم محرم، چون ديد كه عمربن سعد مهيّاي نبرد با امام حسين(ع) است، به نزديك خيام حسيني آمد و بانگ زد كه: فرزندان خواهرم كجايند؟ منظورش حضرت عباس و سه برادرش به نام‏هاي عبداللَّه، جعفر و عثمان بود كه از فرزندان فاطمه‏ي ام‏البنين(س) بودند. آن مجلّله از قبيله‏ي بني‏كلات و شِمر هم از همين قبيله بود. امام حسين(ع) كه صداي شمر را شنيد به برادرانش دستور داد كه جواب شمر را بدهيد، اگرچه او فاسق است وليكن با شما قرابت و خويشي دارد. حضرت عباس(ع) به همراه سه برادرش به نزد شمر رفتند. شمر براي آنان، امان نامه‏اي آورده بود، مشروط بر اين كه از ياري حسين(ع) دست بردارند و سپاهش راترك گويند. حضرت عباس(ع) فرمود: بريده باد دست‏هاي تو و لعنت باد بر اماني كه براي ما آورده‏اي. اي دشمن خدا! ما را امر مي‏كني كه دست از برادر و مولاي خويش برداريم و سر در طاعت ملعونان برآوريم. آيا ما را امان مي‏دهي ولي براي پسر رسول خدا(ص) اماني نيست؟ شمر از شنيدن اين پاسخ دندان‏شكن، خشمناك شد و به لشكرگاه خويش برگشت. در اين شب، امام حسين(ع) برادر خود حضرت اباالفضل را به اردوگاه دشمن فرستاد كه آن شب را مهلت بخواهد، براي اين كه امام و يارانش به نماز و راز و نياز با خداوند بپردازند.

ورود شمر به کربلا/ روایت لهوف از رد امان‌نامه شمر از سوی حضرت ...

رسیدن شمر همراه یک امان‌نامه به سرزمین کربلا/ آمادگی لشکریان ...

عصر تاسوعا و امان نامه ي شمر به حضرت ابوالفضل و برادرانش

عباس اسوه ولايت پذيري، اسطوره وفاداري، الگوي رشادت

خصوصيات حضرت عباس(عليه السلام) | دانشنامه پژوهه ...

وقتی برای عباس(ع) امان نامه آوردند - مشرق نیوز

بصیرت حضرت عباس(ع) و رد امان نامه شمر - فردا

خورشید به گود آمده سرگرم قنوت است

شمر بن ذی‌الجوشن - ويکی شيعه

موضوع امان نامه - بنیاد هاد

ماجرای امان نامه - تبیان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای قمری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ | 18:29 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

تاسوعاي حسيني (9محرم61ق)

جواب ردّ حضرت ابوالفضل ‏العباس (ع) به امان نامه‏ ي شمربن ذي ‏الجوشن (61ق)

روز تاسوعا یا روز نهم ماه محرم آخرین روزی است که حسین بن علی (ع) سومین امام شیعیان و یارانش شبانگاه آن را درک کرده‌اند و این روز به شب عاشورا پیوند خورده‌است. این روز در نزد شیعیان از اهمیت بالایی برخوردار است. شیعیان این روز را منتسب به عباس بن علی (ع) نیز می‌دانند، و این روز را بسان روز عاشورا گرامی داشته و در آن به سوگواری می پردازند. تاسوعا بزرگداشت شهادت اسوه ایثار، ادب و دلاوری بزرگ مردی است که با گذشت بیش از هزار و چهارصد سال ، هنوز تاریخ، روشن از کرامت های اوست و نام او با وفا و ادب و مردانگی همراه است.

تاسوعا چه روزی است و مروری کامل بر واقعه تاسوعا حسینی در ...

تاسوعا چه روزی است | مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

تاسوعا چه روزی است؟ | پایگاه خبری تحلیلی کورنگ

اس ام اس تسلیت تاسوعا و عاشورا - عصرایران

بسته پیامک‌های تسلیت ویژه روز تاسوعا

روز تاسوعا چگونه گذشت؟ - خبرآنلاین

تاسوعا چه روزی است؟ | آسمونی

تاسوعا - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

تاسوعا چه روزی است؟ | ستاره


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای قمری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ | 18:27 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

وقوع حماسه خونين پاوه (27مرداد1358 ش)

وقوع حماسه خونين پاوه (1358 ش) پس از آن كه هزاران نفر از عناصر حزب بعث عراق و گروهك‏هاي ضدانقلاب وابسته به بيگانگان، مانند: كومله، فداييان خلق و حزب دموكرات كردستان، در مرداد 1358ش به شهر پاوه در منطقه كردنشين استان كرمانشاه هجوم آوردند، اين شهر را تصرف كرده و دست به جنايت‏هاي شنيعي زدند. بيمارستان پاوه از جمله مراكزي بود كه به اشغال مزدوران درآمده بود. آنان در اين بيمارستان 25 نفر از برادران سپاهي مجروح را روي تخت‏ها و پشت بام به طرز فجيعي به شهادت رساندند. اين فاجعه خونين با عكس‏العمل شديد امام خميني(ره) مواجه شد و با فرمان معظمٌ ‏له در بيست و هفتم مرداد 1358ش، نيروهاي سپاهي، ارتشي و بسيجي به فرماندهي شهيد دكتر چمران به منطقه اعزام شدند. فرمان تاريخي امام براي آزادسازي پاوه چنان روحيه ‏اي به پاسداران و سربازان ژاندارمري داد كه بدون توجه به زخم‏هاي خود تمامي سنگرهاي ضدانقلاب را از اشغال آنان خارج ساختند. در اين ميان شهيدچمران پس از يك نبرد سخت و درگيري خونين، همه شهرها، راه‏ها و مواضع استراتژيك منطقه را آزاد كرد و كردستان از اين مرحله به سلامتي گذر نمود.

ماجرای مثله شدن پاسدارها در پاوه/ امام چگونه از جریان پاوه مطلع ...

مروری بر حماسه خونین پاوه بعد از چهل سال - خبرگزاری مهر | ...

رزمنده ای که شهید چمران به جستجوی او رفت +تصاویر - جام نیوز

سردار شهید اصغر وصالی؛ از مبارزه با رژیم پهلوی تا فرماندهی ...

روایت چمران از قتل عام وحشیانه مریوان به دست «کومله» و ...

روایت تسنیم از غائله پاوه؛ شهید چمران ضدانقلاب را چگونه ...

فرمانده دستمال‌ سرخ‌های پاوه به روایت همسرش - خبرآنلاین

نقش محوری شهیدان چمران و فلاحی در ختم غائله پاوه

وقوع حماسه خونین پاوه - مرکز اسناد انقلاب اسلامی

حماسه خونین پاوه یک حماسه مقدس و ارزشمند بود

خبرنگاری که با فرمانده دستمال سرخ‌ها ازدواج کرد

نقش شهید فلاحی در آزادسازی پاوه - ایسنا

فرمانده «گروه دستمال سرخ‌ها» را بشناسید

شهید اصغر وصالی که بود + تصاویر - YJC

حماسه پاوه، به روایت شهید چمران

نبرد پاوه - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

رشادت شهید چمران و کردستان

گروه دستمال سرخ ها

حماسه خونین پاوه


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای شمسی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ | 18:20 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

گفتگو با شاعر آئینی درباره الزامات شعر و مرثیه

مداحی باید یزیدهای زمان را تقبیح کند

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif حضرت آیت الله خامنه‌ای پیرامون چگونگی جهت گیری کلان هیات مذهبی می فرمایند: «هیئتها نمیتوانند سکولار باشند؛ هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم! هرکس علاقه‌‌مند به امام حسین است، یعنی علاقه‌‌مند به اسلام سیاسی است، اسلام مجاهد است.» (۲۰/۸/۱۳۹۲) رهبر انقلاب همچنین در دیدارهای متعدد با شاعران و مداحان نسبت به تقویت مضمون متقن و انقلابی در شعر آیینی تاکید کرده اند. بایسته ها و شایسته های شعر آیینی و هیئات مذهبی در تحقق جامعه انقلابی، موضوعی گفت وگویی است که پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت ایام عزاداری سیدالشهدا( علیه السلام)  با حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محمدزمانی، شاعر آیینی کشور انجام داده است.
* به عنوان سوال اول بفرمائید که شعر آئینی پس از انقلاب اسلامی چه رشدی کرد و چه پیشرفت‌هایی در اشعار و مدایح سروده‌شده برای اهل بیت ( علیه السلام) دیده می‌شود؟
* کشور ما در جهان به شعر شناخته‌شده و ما ادبیات هزارساله‌ی بسیار فاخری داریم که باید قدر بدانیم. ما بعد از انقلاب از چند جهت رشد داشتیم؛ یکی از جهت کمیّت بود که رشد فزآینده‌ی شاعر داشتیم؛ یعنی از لحاظ کمیّت شعر بسیار رشد کرد. ما الآن چند هزار شاعر در سراسر کشور داریم که نزدیک به ۵۰۰ شاعر جوان روحانی و طلبه هستند. این آمار اصلاً قابل مقایسه با قبل از انقلاب نیست.

از جهت کیفیت هم شاعران جوان و متعهد و خوبی داریم که مضامین بسیار فاخری به‌ویژه در عرصه‌ی شعر آئینی خلق کردند. شعر آئینی پیش از انقلاب به چند شاعر محدود می‌شد، امّا بعد از انقلاب با یک زبان تازه و به‌روز مواجه شدیم که مردم توانستند ارتباط برقرار کنند. شعرای فراوانی داشتیم و ویژگی‌شان هم این بود که فقط به مرثیه در شعر‌ آئینی بسنده نکردند، بلکه افق‌های تازه‌ای را با شعر آئینی گشودند و از حماسه‌ها، از موضوع بیداری، از عقل و عقلانیت و منطق دینی و از ارزش‌ها و عزّت و مبارزه‌ی با ذلّت فراوان سخن گفتند؛ یعنی سعی کردند رویکردهای تازه‌ای داشته باشند و این هم محصول معلّمان انقلاب بود که تلاش کردند ابعاد تازه‌ای را پیش روی شاعران و نویسندگان بگذارند. مثلاً، پرداختن به بُعد حماسی عاشورا و ذلّت‌نپذیرفتن امام حسین علیه‌السلام. البته قبل از انقلاب هم شاعرانی مثل اقبال لاهوری بودند که در اشعارشان به واقعه‌ی عاشورا اشاره می‌کنند. مثلاً اقبال در این‌باره می‌گوید:
خون او تفسیر این اسرار کرد              ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ لا چون از میان بیرون کشید           از رگ ارباب باطل خون کشید
نقش الا الله بر صحرا نوشت               سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم                ز آتش او شعله‌ها اندوختیم
شوکت شام و فر بغداد رفت              سطوت غرناطه هم از یاد رفت
تار ما از زخمه‌اش لرزان هنوز              تازه از تکبیر او ایمان هنوز
ای صبا ای پیک دور افتادگان              اشک ما بر خاک پاک او رسان
امّا این شاعران قبل از انقلاب در اقلیت بودند و مفاهیم گسترده نبود. انقلاب مقتبس از فرهنگ عاشورا و نهضت‌های اهل بیت است. درواقع مانیفست اصلی انقلاب مبارزه‌ی با زور و ظلم و مبارزه‌ی با استکبار است که توانست مفاهیم تازه‌ای را در اختیار شاعران قرار دهد و شاعران هم خصوصاً در سال‌های اوّل انقلاب به‌خاطر حال و هوای حماسی که حاکم بود انصافاً شعرهای بسیار خوبی گفتند. مثلاً، در دوران جنگ هشت‌ساله مضامین عاشورایی زیادی برای جنگ سروده شد و سعی کردند روح حماسی، عقلانیت و منطقی که اهل بیت داشتند، در این اشعار بیاورند.
* رهبر انقلاب در ‌مناسبت‌های مختلف با مداحان، هیئات و شاعران، تأکید فراوانی در مورد چگونگی  برگزاری اجتماعات مذهبی و همچنین کیفیت آن دارند مثلاً، ایشان می‌فرمایند هیئت‌ها نباید سکولار باشند و اشعار باید به بحث‌های انقلابی و بصیرت‌افزایی اشاره داشته باشد. به نظر شما این موارد چه اهمیتی دارد و تا چه اندازه محقق شده است؟
* انقلاب ما چیره‌شدن بر قدرت‌های بزرگ جهان بود و این همان پیام عاشوراست. رهبر انقلاب هم نگاهشان این است که بُعد حماسی و سیاسی عاشورا نباید مورد غفلت واقع نشود. همان‌طور که حضرت امام می‌فرمودند که بُعد حماسی و سیاسی عاشورا نباید فراموش نشود. تأکید حضرت آقا هم برای همین است؛ چون عده‌ی قلیلی هستند که اصلاً با این ابعاد کاری ندارند و فقط روضه‌شان را می‌خوانند. امام حسینی ( علیه السلام) که ما برایش روضه می‌خوانیم این مسائل برایش مهم بوده و ما نمی‌توانیم بگوییم این مسائل برای ما مهم نیست و نباید به آن بپردازیم. به قول شهید مطهری اگر جریانی از اصالت‌ و هویت اصلی‌اش خارج شود، طرف مقابل اصلاً بدش نمی‌آید که در این جریان حضور داشته باشد. همان‌طوری که بعضی از قاتلین سیدالشهداء گریه هم کردند؛ امّا اگر میان عاشورا و عصر خودمان پیوند برقرار باشد، طرف مقابل هیچ‌وقت داخل این جریان نمی‌شود.
شاید انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها با عزاداری ما خیلی کاری نداشته باشند، ولی وقتی می‌گوییم زیر بار ظلم نمی‌رویم و در مقابل طاغوت زمان می‌ایستیم، این مسئله برایشان قابل تحمل نخواهد بود؛‌ چون ما می‌خواهیم از سیطره‌‌شان خارج شویم و آن‌ها کاری می‌کنند که حتی مجالس عزاداری‌ ما هم تعطیل شود. همان‌طوری که در زمان شاه در دوره‌ای مجالس عزاداری را تعطیل کردند؛ چون دیدند این مجالس در جامعه دارد حرکت‌آفرین می‌شود.
پس ما نیاز به ادبیات سیاسی و عبور از جریان‌های سکولار داریم. درواقع امام حسینمان نباید امام حسینی باشد که در سال ۶۱ شهید شد، بلکه امام حسین امتداد دار روزگار ما باشد؛ امام حسینی که برای جامعه‌ی امروز ما هم پیام دارد و اگر بخواهیم الگوگیری کنیم باید راه او را برویم.
وقتی می‌گوییم شاعر و مداح باید سیاسی باشد، یعنی روح حاکم بر سیاست اسلامی را بشناسد و موضع‌گیری دقیقی نسبت به مسائل داشته باشد. شاعر باید برای روزگار خودش حرف داشته باشد. مثلاً، جریانی می‌خواهد انقلاب اسلامی را مورد هدف بگیرد، خب باید در مقابل این جریان ایستاد. اگر ما می‌گوییم شعر سیاسی، منظور این‌گونه از شعرهاست. اگر ما می‌گوییم مباحث روز در شعر بیاید، یعنی نسبت به مباحث روز واکنش و موضع داشته باشیم، از جبهه‌ی حق دفاع کنیم و جبهه‌ی باطل را منکوب کنیم. حسین‌های زمان را تقویت کنیم و یزیدهای زمان را تقبیح کنیم. شاعر باید به بحث‌هایی ورود کند که کلان و ارزشمند است. مثلاً، شهید سلیمانی نماد مبارزه با استکبار و ظلم وقتی در کشور عراق مورد تهاجم قرار می‌گیرد و مظلومانه کشته می‌شود، شاعر باید مثل بقیه‌ی مردم واکنش نشان دهد و شعر بگوید. همان‌طور که گفتم ما باید حسین‌های زمانمان را تقویت کنیم.
شاعر باید ببیند اهم موضوعات مهم چیست، یکی از مشکلات شعرای روشنفکر همین است که موضوعات را الاهم فالاهم نمی‌کنند. مثلاً، گربه‌ای در دنیا کشته می‌شود و برایش شعر می‌گویند، ولی نسبت به کشته‌شدن هزاران نفر در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، یمن و ... هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند. خب مشخص است که اولویت بندی نمی‌کنند. به قول خودشان می‌گویند ما در عالم سیاست و بحث‌های حاکمیتی وارد نمی‌شویم، ولی در عالم سیاست هم وارد می‌شوند. منتها ظلم‌ و ستم‌ها را نمی‌بینند. درصورتی که دنیا پُر از ظلم به مسلمانان، ظلم به مؤمنین و ظلم به انسان‌های بی‌گناه است، ولی موضوع کوچکی را می‌بینند و به آن می‌پردازند.
البته در بحث شعر سیاسی باید جانب اعتدال را هم رعایت کرد. بعضی اوقات موضوعی این‌قدر پُررنگ می‌شود که به اصل شعر و ماهیت آن موضوع ضربه می‌زند. کسی هم توقع ندارد شعری که برای امام حسین سروده می‌شود فقط سیاسی باشد. اتفاقاً‌ باید ابعاد دیگر عاشورا را هم به تناسب خودش دید. اگر موضع‌گیری هم می‌شود، باید معتدل، درست و عقلانی باشد.
* یکی از تأکیدات رهبر انقلاب ترویج اخلاق در جامعه و سبک زندگی اسلامی است. شاعران آیینی، مداحان و مسئولان هیئات مذهبی چه نقشی می‌توانند در تغییر سبک زندگی دینی و بهینه‌شدن اخلاق اجتماعی داشته باشند؟
* اگر ما می‌گوییم عاشورا مدرسه است به‌خاطر اینکه ابعاد مختلفی (عقاید، توحید، نبوت، ولایت، عدل،‌ معاد، اخلاق و ...) برای درس‌آموزی دارد. یک بُعدش اخلاق که همان فضیلت‌ها و مبارزه‌ با رذیلت‌هاست. در بحث اخلاق مبارزه‌ی با کبر، عُجب، دنیادوستی، ریا، شرک و توصیه‌ی به اخلاق عمومی و خانواده هم هست. ما درباره‌ی خانواده آموزه‌های زیادی از عاشورا داریم. وداع امام حسین علیه‌السلام با حضرت زینب و حضرت سکینه را ببینید چقدر درس‌آموز است. امام حسین علیه‌السلام در وداع با دخترش سه بیت شعر می‌‌خواند که مضمونش این است تا زنده هستم با اشک‌هایت دل من را نسوزان. یا موقع فرستادن علی‌اکبر به میدان امام حسین علیه‌السلام در عین اقتدار فرزندش را تکریم می‌کند. امام حسین علیه‌السلام به حضرت عباس علیه‌السلام می‌گوید بنفسی انت. با اینکه برادر کوچک‌تر است، امّا برای سیدالشهداء بسیار محترم است و او را تکریم می‌کند. عاطفه‌ی نسبت به خانواده خیلی اهمیت دارد. همه‌ی این‌ها درس سبک زندگی است. البته ما کمتر به بُعد سبک زندگی و خانواده در اشعارمان می‌پردازیم.
مناسک و عزاداری سیدالشهداء در انسان رقت قلب ایجاد می‌کند. اشکی که عزادار برای امام حسین علیه‌السلام می‌ریزد، قلبش را پاک می‌کند. درواقع طهارت باطنی پیدا می‌کند، قلبش رئوف و مهربانی می‌شود و به کمالات می‌رسد؛ چون نهضت امام حسین علیه‌السلام جهالت را از بین می‌برد، انسان‌ها را به‌سمت عقلانیت، منطق و استدلال می‌برد و رشد معرفتی و محبّتی ایجاد می‌کند. انسان وقتی اهل محبّت خدا و اولیاء خدا شد، خود‌به‌خود، نسبت به خلایق خدا هم محبّتش بیشتر می‌شود. به نظر من خیلی جا دارد که به این ابعاد پرداخته شود تا عاشورای ما از تک‌بُعدی‌بودن خارج شود.
البته من به شکل کلی با اشعار امروزی و مرثیه مخالف نیستم. خیلی از این اشعار مربوط به حسرت و دوری از کربلاست و بعضی‌هایش هم قشنگ است و با آن گریه می‌کنیم، امّا اگر نگاه تک‌بُعدی به عاشورا داشته باشیم و بقیه‌ی زوایای عاشورا را نبینیم، جفا به عاشوراست. الآن خیلی از شعرها و نوحه‌های ما فقط درباره‌ی فراق از کربلاست. زیارت امام حسین علیه‌السلام افضل زیارات است و همه‌ی ما مشتاقش هستیم، امّا عاشورا فقط در فراق و دلتنگی‌ زیارت کربلا خلاصه نمی‌شود. ما سخنان نابی از امام حسین علیه‌السلام داریم که پُر از مضمون و حرف است. رجزخواندن امام حسین علیه‌السلام، حضرت عباس، قاسم‌ابن‌الحسن، علی‌اکبر و بقیه‌ی اصحاب پُر از حماسه‌ است؛ حماسه‌ای که جوانان ما به آن نیاز دارند. نباید از این محتوا غفلت شود.
خاطرم هست حضرت آقا خودشان به حقیر فرمودند در نوحه کارهایی انجام‌شده، منتها نوحه‌ی خوب و متعالی همان نوحه‌های اوّل انقلاب است. فرمودند در یزد و جهرم نوحه‌هایی خوانده می‌شد که یک بندش به اندازه‌ی ده منبر مطلب داشت، ولی الآن از این نوحه‌ها خبری نیست. صرفاً یک عاطفه است، آن هم عاطفه‌‌ای در یک موضوع خاص که اگر یک‌بار گفته شود، کفایت می‌کند و نیاز نیست در همه‌ی نوحه‌ها باشد.
* رهبر انقلاب از ابتدای شیوع کرونا و به خصوص امسال در مورد عزاداری در ماه محرم تأکیدات فراوانی در مورد رعایت پروتکل‌های بهداشتی از جانب هیئات مذهبی داشتند که این نشان از اهمیت حفظ جان مؤمن و جلوگیری از سوءاستفاده‌ی رسانه‌های مخالف و دشمن دارد؛ به نظر شما هیئات و آقایان مداحان و منبری‌ چه وظایفی در این‌باره دارند؟
* بله، متأسفانه در این یکی دو سال شیوع بیماری کرونا یک‌سری جریان‌های سکولار در بعضی از هیئت‌ها تبلیغات منفی انجام دادند که شیوه‌نامه‌های بهداشتی رعایت نشود، یا می‌گویند اصلاً این شیوه‌نامه‌ها تأثیری ندارد. در واقع، از ادبیات عوام‌فریبانه‌ای استفاده می‌کنند تا مردم به این موضوعات اهمیت ندهند. مثلاً، می‌گویند حرم‌ها مطهرند و ویروس جایی در حرم ندارد، یا ویروس داخل هیئت امام حسین علیه‌السلام نمی‌آید. کأنه عده‌ای با رعایت‌نکردن شیوه‌نامه‌ها می‌خواهند اهل بیت را مجبور کنند که ما را شفا بدهید و کاری کنید که ویروس به ما منتقل نشود. خب، این چه حرفی است! در هیئت و غیر هیئت باید مراعات کنیم. در روزگار گذشته‌، حتی در مکه و مدینه بیماری‌هایی مثل وبا و طاعون بود و خیلی‌‌ها هم همان زمان‌ها رعایت می‌کردند و اگر رعایت نمی‌کردند از دنیا می‌رفتند. این از عظمت کعبه و مدینه کم نمی‌کرد. این‌ها روال عادی دارد و افراد باید رعایت کنند تا حتی‌المقدور مبتلا نشوند و جان بقیه را به خطر نیندازند.
خود حضرت آقا هم تأکید کردند که مبادا با عدم رعایت هیئتی‌ها، طعن و کنایه‌های مخالفان به تشیع و دستگاه امام حسین علیه‌السلام زیاد شود؛ یعنی به متدین و هیئتی‌ها سفارش کردند که شیوه‌نامه‌ها را رعایت کنند. این رعایت هم هیچ منافاتی با شفابخشی اهل بیت ندارد. ما بعضی مواقع مقوله‌ی شفاعت را خیلی محدود می‌کنیم، در صورتی‌ که شفاعت مقوله‌اش خیلی گسترده است. شفابخشی اهل بیت هم مقوله‌ی گسترده‌ای است. بعضی وقت‌ها مثلاً‌ ممکن است شفابخشی معنوی باشد. همین که وارد حرم امام و یا مجلس امام معصوم می‌شویم، بسیاری از دنیا خواهی‌هایمان کم می‌شود. این شفای معنوی است که خیلی عظمت دارد.
این نکته را هم اشاره کنم که در قضیه‌ی کرونا هم حضرت آقا، هم مراجع معظّم تقلید و هم علمای اعلام درباره‌ی رعایت شیوه‌نامه‌ها تقریباً ۹۵درصد اتفاق نظر دارند. این اتفاق‌ نظر برای ما درس است و عقل حکم می‌کند که همه این سفارش ها را دست‌کم نگیرند و حقوق مؤمنین را رعایت کنند تا مبادا حق‌الناسی گریبان‌گیر عده‌ای شود.

نسخه قابل چاپنسخه قابل چاپ

برچسب‌ها: شعر؛ شاعر؛ مبلغان؛ مجالس مذهبی؛ هنر؛ هیئت‎های مذهبی؛ شعر در مداحی؛ مداحی؛ عزاداری‌های اهل‌بیت (علیهم‌السلام)؛ مراسم عزاداری امام حسین (علیه‌السلام)؛ جواد محمدزمانی؛ ذاکرین اهل بیت (علیهم السلام)؛

در اين رابطه بخوانید :


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ | 18:11 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مراسم عزاداری شب تاسوعای حسینی (علیه‌السلام) در حسینیه امام خمینی

انتصاب فرماندهی جدید نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران از سوی فرمانده کل قوا

پویش «عزاداری خالصانه؛ رعایت مومنانه» آغاز به کار کرد

مراسم عزاداری محرم ۱۴۴۳ در حضور رهبر انقلاب

خط حزب‌الله ۳۰۱ | ملت حسین به رهبری حسین

گفتگو با شاعر آئینی درباره الزامات شعر و مرثیه
مداحی باید یزیدهای زمان را تقبیح کند| جواد محمدزمانی

وقتی می‌گوییم شاعر و مداح باید سیاسی باشد، یعنی روح حاکم بر سیاست اسلامی را بشناسد و موضع‌گیری دقیقی داشته باشد. شاعر باید برای روزگار خودش حرف داشته باشد. حسین‌های زمان را تقویت و یزیدهای زمان را تقبیح کند.[متن کامل]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰ | 18:8 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

عزادران حسینی

به حسینیّه مجازی کانال یار خراسانی ما در پیام رسان سروش مراجعه فرمائید

در صورتی که پیام رسان سروش ندارید از همان لینک قسمت دریافت ونصب سروش را انتخاب کنید

اجرکم علی الله وعلی الحسین علیه السلام

sapp.ir/yarekhorasanirahabar


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فهرست موضوعات سایت

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ | 19:38 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 روضه شب و روز نهم محر م ـ مصيبت قمربنی هاشم اباالفضل العباس

شب نهم محرم یا شب تاسوعا مختص به قمر بنی‌هاشم، علمدار کربلا و بزرگ‌ترین یار و یاور امام حسین (علیه‌السّلام) است. یکی از شخصیت‌های برجسته‌ای که از نقش‌آفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنه‌های جاودانه‌ای از وفاداری و جانبازی در راه دفاع از حجت خدا و اطاعت از فرمان امام خویش به یادگار گذاشت، حضرت عباس بن علی (علیه‌السّلام) است. وی از یک طرف در صحنه نبرد، چنان رشادت و حماسه از خود نشان داد که عرصه را بر دشمن تنگ کرد؛ و از طرف دیگر، نسبت به امام حسین (علیه‌السّلام) چنان مطیع و وفادار بود که در طول تاریخ، از او به عنوان قهرمانی فداکار و برادری وفادار یاد می‌شود. عباس به معنای چهره درهم کشیده است و این نام نشان از صلابت و توانمندی سقای کربلا دارد. وی فرزند علی (علیه‌السّلام) و برادر حسین (علیه‌السّلام) بود، با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد. عباس (علیه‌السّلام) این ادب و فروتنی را تا لحظه آخر بر خود واجب می‌دانست. رشادت، وفاداری و فروتنی عباس (علیه‌السّلام) یکی دیگر از برگ‌های زرین عاشورا است که همه را به شگفتی واداشته است. حضرت اباالفضل العباس (علیه‌السّلام) در واقعه کربلا ۳۴ سال داشت و از این مدت، چهارده سال در رکاب پدرش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و نُه سال همراه برادرش امام مجتبی (علیه‌السلام) و یازده سال در خدمت امام حسین (علیه‌السلام) زیست.[۱] . القاب آن حضرت قمر بنی‌هاشم،[۲] سقّاء،[۳] علمدار،[۴] العبد الصالح[۵] المواسی الصابر،[۶] و المحتسب[۷] شمرده شده است. امام صادق (علیه‌السلام) در وصف عبّاس می‌فرماید: «کانَ عَمُّنَا الْعَبَّاسَ نافِذَ البَصیرَةِ، صَلْبَ الْایمانِ، جاهَدَ مَعَ اَبی‌ عَبْدِاللَّهِ (علیه‌السلام) وَاَبْلی بَلاءً حَسَناً وَمَضی شَهیدا؛ عموی ما عباس (علیه‌السلام) دیده‌ای تیزبین و ایمانی استوار داشت. همراه حسین (علیه‌السلام) جهاد کرد و از امتحان سرافراز بیرون شد و سرانجام به شهادت رسید.»[۸]  [۹]  [۱۰]  [۱۱]  [۱۲]  [۱۳]  [۱۴]  امام سجاد (علیه‌السلام) عموی خود عباس را چنین توصیف می‌فرماید: «رَحِمَ اللَّهُ عَمِیَّ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ واَبْلی وفَدی اَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ یَداهُ فَاَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُما جِناحَیْن یَطیرُ بِهِما مَعَ الْمَلائِکَةِ فی‌ الْجَنَّةِ کَما جُعِلَ لِجَعْفَرِ بْنِ اَبی‌ طالِبْ علیه السلام؛ وَانَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَکَ وَتَعالی مَنْزِلَةٌ یَغبِطَهُ بِها جَمیعَ الشُّهدَاءِ یَوْمَ القِیامَةِ؛ خدایْ عمویم عباس را رحمت کند که ایثار کرد و خود را به سختی افکند و در راه برادرش جانبازی کرد، تا آن‌که دست‌هایش از پیکر جدا گردید. آن‌گاه خداوند به جای آن‌ها دو بال به وی عنایت فرمود که در بهشت همراه فرشتگان پرواز کند؛ همان‌سان که برای جعفر طیار قرار داد. عباس نزد خداوند مقامی دارد که همه شهدا در قیامت بدان غبطه می‌خورند.»[۱۵]  [۱۶]  [۱۷]  [۱۸]  [۱۹] نخستین ماموریت حضرت عباس (علیه‌السلام) در واقعه کربلا عصر روز نهم انجام شد که به فرمان برادر به نزد دشمنان رفت و از آنان خواست که شب را به آنان مهلت دهند تا با خداوند به راز و نیاز بپردازند.[۲۰]  در همین هنگام کزمان، غلام عبداللَّه بن ابی‌محل که دائی‌زاده حضرت ابوالفضل (علیه‌السّلام) بود، امان‌نامه‌ای را که شمر و عبداللَّه ابن ابی ‌المحل از ابن‌ زیاد گرفته بودند برای او و برادرانش آورد. هنگامی که چشم فرزندان ام‌البنین به امان‌نامه افتاد گفتند: سلام ما را به دایی‌مان برسان و بگو ما نیازی به امان شما نداریم، امان خدا از امان زاده سمیه بهتر است.[۲۱]  بنا به روایتی شمر که خود نیز از قبیله بنی‌ کلاب بود پشت خیمه‌ها آمد و بانگ برآورد کجایند خواهرزادگانم؟! فرزندان علی (علیه‌السلام) او را جواب ندادند. امام (علیه‌السلام) فرمود: او را پاسخ دهید، هر چند فاسق باشد.[۲۲]  عباس و جعفر و عثمان بیرون شدند و پرسیدند تو را چه شده است؟ و چه می‌خواهی؟ گفت: ‌ای خواهرزادگانم، سوی من آیید، چون در امان هستید و خویش را با حسین به کشتن مدهید![۲۳]  آنان او را ناسزا داده، گفتند: خدای لعنت کند تو و امان‌نامه‌ات را! آیا چون دایی ما هستی ما را امان می‌دهی؟! ولی فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در امان نباشد؟ آیا به ما فرمان می‌دهی از ملعون و ملعون‌زاده‌ها اطاعت کنیم؟ شمر خشمگین گشت و از آنجا دور شد.[۲۴]  . شب عاشورا، امام (علیه‌السلام) یارانش را فراخواند و ضمن ایراد خطبه، بیعت خود را از آنان برداشت و فرمود: بروید، اینان با من کار دارند. در این هنگام نخستین کسی که اظهار وفاداری کرد، عباس بن علی (علیه‌السلام) بود. وی عرض کرد: چرا چنین کنیم؟ آیا برای این‌که پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند هیچ‌گاه آن روز را نیاورد و به ما نشان ندهد![۲۵] . یکی از شئون و افتخارات حضرت عباس (علیه‌السّلام) در کربلا، سقایی یعنی تهیه و تامین آب برای اردوی حسینی بود؛ زیرا از روز هفتم، آب را به روی آن‌ها بسته بودند. به همین مناسبت، یکی از القاب او «سقا» بود.[۲۶]  [۲۷]  [۲۸]  [۲۹]  [۳۰]  . مصراعی از رجزهای حضرت عباس (علیه‌السّلام) مؤید این امر است. (انی انا العباس اغدو بالسقا)
بعد از اینکه یاران امام کشته شدند و اهل حرم نیاز شدید به آب داشتند و تشنگی امام حسین (علیه‌السّلام) شدت یافته بود. امام و برادرش عباس (علیه‌السّلام) در صدد تهیهٔ آب برآمدند. با هم وارد میدان جنگ شدند و به سمت فرات حرکت کردند.[۳۱]  (انّ الحسین (علیه‌السّلام) لمّا غلب علی عسکره العطش رکب المسناة یرید الفرات....)[۳۲] . عباس (علیه‌السّلام)، همچنان پیشاپیش حسین (علیه‌السّلام) حرکت می‌کرد و می‌جنگید و به هر سو که حسین (علیه‌السّلام) می‌رفت، او نیز به همان سو می‌رفت.[۳۳] . در این هنگام امام حسین (علیه‌السّلام) روی سیل بند کنار فرات رفته، به سمت فرات روانه شد و سپاهیان عمر بن سعد از حرکت او جلوگیری کردند. مردی از قبیله بنی دارم [۳۴]  [۳۵]  [۳۶] گفت: میان او و آب حایل و مانع شوید و نگذارید او به آب دسترسی پیدا کند.[۳۷]  [۳۸] حسین بن علی (علیه‌السّلام) مرد دارمی را نفرین کرد و گفت: خداوندا، تشنه‌اش گردان. راوی گوید: به خدا سوگند، چیزی نگذشت که خداوند، عطش را در جان آن مرد ریخت؛ هرچه می‌نوشید سیراب نمی‌شد، به گونه‌ای که چیزی نگذشت که شکمش همچون شکم شتر مرده ترکید.[۳۹]  [۴۰]  [۴۱]  [۴۲] آن مرد از نفرین امام خشمگین شد، و تیری رها کرد که بر گلوی حضرت اصابت کرد. امام حسین (علیه‌السّلام)، تیر را بیرون آورد، آنگاه دست‌هایش را زیر گلو گرفت و پر از خون شد و آن را پاشید؛ آنگاه گفت: «خدایا، به درگاهت شکایت می‌کنم از آنچه با پسر دختر پیامبرت می‌کنند». (اللهم انّی اشکو الیک ما یفعل بابن بنت نبیک)[۴۳]  [۴۴] آن‌گاه لشکر دشمن، عباس را از هرطرف محاصره و او را از امام حسین (علیه‌السّلام) جدا کردند. حضرت عباس (علیه‌السّلام) که از برادرش جدا شده بود، به تنهایی با آنان جنگید.[۴۵] او در حالی که حمله می‌کرد این رجز را می‌خواند: «اقسمت بالله الاعز الاعظم وبالحُجُون صادقاً وزمزم•••وذوالحَطیم والفناء المُحرم•••لیخضیّن الیوم جسمی بالدم•••امام ذی الفضل وذی التکرمِ ذاک حسین ذو الفخار الاقدم؛ سوگند به خدای بزرگ و ارجمند، و سوگند راستین به حجون و زمزم، سوگند به خدای صاحب حطیم و آستانه مقدس در کعبه، امروز در حضور مرد با فضیلت و با کرامت، یعنی حسین (علیه‌السّلام) که دارای افتخارات دیرین است، پیکرم به خون، رنگین خواهد شد.»[۴۶]  [۴۷]  خوارزمی می‌گوید: حضرت عباس (علیه‌السّلام) در حالی که برای آوردن آب عازم شده بود، این‌گونه رجز می‌خواند: «لاارهب الموت اذا الموت زقا•••حتٰی اُواری فی المصالیت لقا••• نفسی لنفس المُصطفی الطهر وقا••• انّی انا العبّاس اغدو بالسقا•••و لا اخاف الشر یوم المُلتقی؛ آنگاه که پرنده مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آنکه در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو روم و ناپدید شوم. جان من فدای (حسین) برگزیده پاک باد. من عباس هستم و هر بامداد، کارم سقایی است. آن روز که با شر رو به رو گردم، از آن نمی‌هراسم.» ، آنگاه حمله برد و دشمن را متفرق کرد.[۴۸]  [۴۹] مرحوم مجلسی کیفیت شهادت حضرت را چنین بیان می‌کند: آن‌گاه که عباس (علیه‌السلام) تنهایی برادر را مشاهده نمود، نزد وی آمد و از او اجازه خواست تا به میدان رود. امام فرمود: تو پرچمدارم هستی و اگر بروی لشکرم از هم پاشیده می‌شود. عرض کرد: سینه‌ام تنگ شده و از زندگی سیر شده‌ام و می‌خواهم از این منافقین انتقام خود را باز ستانم. امام (علیه‌السلام) فرمود: پس مقداری آب برای این کودکان تهیه نما. عباس به سوی دشمن آمد و هر چه آنان را پند و‌ اندرز داد سودی نبخشید. نزد برادر بازگشت و او را آگاه ساخت. در این هنگام شنید که کودکان فریادِ العَطَش سر دادند. مشک را برداشت و بر اسب سوار شد و راهی فرات گردید. چهار هزار تن موکّلین فرات او را محاصره و تیرباران کردند. وارد فرات شد ... و مشک را پر از آب کرد. آن را بر شانه راست خود قرار داد و به سوی خیمه‌ها روانه گردید. دشمن راه را بر او بست و از هر سو او را محاصره کرد.
در گرماگرم نبرد و تلاش حضرت عباس (علیه‌السّلام) برای رساندن آب به خیام، یکی از یزیدیان به نام زید بن ورقاء جهنی،[۵۰] [۵۱]  [۵۲]  [۵۳]  [۵۴] با کمک فردی دیگر به نام حکیم بن طفیل [۵۵]  [۵۶] ضربتی بر دست راست عباس (علیه‌السّلام) وارد کرد.
حضرت عباس (علیه‌السّلام) مشک را بر شانه چپ قرار داد؛ شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرده، این رجز را می‌خواند: «والله ان قطعتموا یمینی••• انّی احامی ابداً عن دینی•••و عن امام صادق الیقین•••نجل النبی الطاهر الامین؛ به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوه پیامبر پاک و امین است، دفاع می‌کنم.» . عباس (علیه‌السّلام) آن قدر جنگید که بی حال و ناتوان شد. در این زمان حکیم بن طفیل که پشت نخلی کمین کرده بود؛ ضربتی بر دست چپ وی وارد کرد و آن را از تن جدا کرد. عباس (علیه‌السّلام) آن موقع این رجز را خواند: «یا نفس لاتخشی من الکفار•••و ابشری برحمة الجبّار•••مع النبی السید المختار•••قد قطعوا ببغیهم یساری•••فاصلهم یا رب حر النار؛ ‌ای نفس، از کفار نترس و در کنار پیامبر، سرور و برگزیده خدا، تو را به رحمت خدای جبار مژده باد. آنان با ستمکاری، دست چپ مرا قطع کردند؛ پروردگارا، آنان را به آتش (دوزخ) وارد کن.»
آنگاه عباس (علیه‌السلام) مشک را به دندان گرفت تیری آمد و به مشک اصابت نمود و آب مشک ریخت. تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. سپس از اسب واژگون شد و امام حسین (علیه‌السلام) را صدا زد: «یا اخا ادرک اخاک؛ ‌ای برادر، برادرت را دریاب.» قبل از آمدن امام حسین (علیه‌السلام) آن ملعون جلو آمد و با عمودی آهنین ضربتی بر فرق مبارکش زد. (فقتله الملعون بعمود من الحدید)[۵۷]  [۵۸]  [۵۹] حضرت عباس (علیه‌السّلام) بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن زخم‌های شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت.[۶۰]  [۶۱]  [۶۲] و بدین‌گونه پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید.[۶۳]  [۶۴] چون امام حسین (علیه‌السّلام)، برادرش عباس را در کنار فرات بر زمین دید، به شدت گریه کرد[۶۵] و با حالت انکسار فرمود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی؛ اکنون کمرم شکست و رشتهٔ تدبیرم گسسته شد.» [۶۶]  [۶۷]  [۶۸]  . در زیارت ناحیه مقدسه از عباس بن علی (علیه‌السّلام) چنین یاد شده است: «السَّلامُ عَلی ابی‌ الْفَضْلِ العَبَّاسِ بْنِ اَمیرِالْمُؤمنینَ المُواسی اَخاهُ بِنَفْسِهِ، اَلآخِذُ لِغَدِهِ مِنْ اَمْسِهِ، الْفادی‌ لَهُ الواقی‌ السَّاعی‌ اِلَیْهِ بِمائِه، الْمَقطُوعَةِ یَداه؛ سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)؛ آن‌که در راه برادر از جان خود گذشت. همو که از دیروز برای فردای خود برداشت و پیش فرستاد. خود را فدا و سپر قرار داد و تلاش بسیار در رساندن‌ آب نمود و دستانش جدا گردید.»[۶۹] .

روضه شب نهم ـ مصيبت ساقي لب‌تشنگان

ابوالفضل العباس، جوانی زیبا و رشید بود که از شدت زیبایی، به او قمر بنی هاشم (ماه هاشمیان) می گفتند و از شدت رشادت هنگامی که بر اسب می نشست پایش به زمین می رسید. وی به دلیل شجاعت و جنگاوری بی همتا که داشت، علمدار امام حسین علیه السلام بود و هنگامی که امام علیه السلام لشگر کم تعداد خود را آماده جنگ می کر، پرچم را به او سپرد. شجاعت و دلاوری عباس علیه السلام ریشه در آباء و اجداد او داشت؛ که از پدر به  اسد الله الغالب علی بن ابی طالب علیه السلام نسب می رساند و از جانب مادر به بنی کلاب که شجاع ترین عرب بودند.
ای حرمت قبله حاجات ما *** یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاجِ شهیدانِ همه عالمی *** دست علی ، ماهِ بنی هاشمی
ماه کجا؟ روی دلارام تو؟ *** سرو کجا؟ قامت رعنای تو؟
شمع شده ، آب شده ، سوخته *** روح ادب را ادب آموخته
منابع معتبر تاریخی آورده اند که حضرت فاطمه (س) اندکی پیش از شهادتش به امیرالمؤمنین علی علیه السلام وصیت فرمود که چند روز پس از رحلت وی، ازدواج کند.
پس از آنکه حضرت زهرا (س) به شهادت رسید و اتفاقات تلخ پس از آن سپری گشت، حضرت علی  علیه السلام از برادر خویش "عقیل" که مردی نسب شناس بود و خصوصیات خانواده های حجاز و نیز اخبار و تاریخ عرب را بخوبی می شناخت، خواست زنی برای او انتخاب کند که در خاندانی بزرگ و شجاع متولد شده باشد و فرزندی دلیر و جنگجو برای وی به دنیا آورد.
عقیل نیز "فاطمه بنت حزام بن خالد" از بنی کلاب را برای آن حضرت انتخاب کرد و گفت: « در بین عرب، شجاع تر و جنگاورتر از پدران او وجود ندارد». امیر المومنین  علیه السلام او را از پدرش خواستگاری و با او ازدواج کرد و فاطمه چهار پسر دلاور به نامهای «عباس»، «عبدالله»، «جعفر» و « عثمان» برای آن حضرت به دنیا آورد؛ و از این روی به « ام البنین» مشهور گشت.
شاید آن زمان، کسی دلیل این تصمیم و انتخاب حضرت را نمی دانست ولی در آن هنگام که در کربلا، حسین  علیه السلام بی یار و یاور شد و این برادران شجاع و بویژه علمدار کربلا ابوالفضل العباس (ع)، یک به یک در راه او جانبازی کردند، کرامت علوی آشکار گردید.
روز نهم محرم « شمربن ذی الجوش» از سوی عبیدالله بن زیاد مامور شد که اگر «عمربن سعد» از دستور سرپیچی کرد، خود فرماندهی را برعهده بگیرد و به امام علیه السلام حمله کند. وی که از قبیله « فاطمه ام البنین» بود و نسبت دوری با حضرت عباس  علیه السلام و برادرانش داشت امان نامه ای از عبیدالله گرفت تا به خیال خود آنان را از حسین علیه السلام جدا کند و هم، باعث ضعف امام علیه السلام گردد و هم جان بستگانش را نجات دهد!
شمر در واپسین ساعات روز نهم محرم به نزدیکی خیمه های امام علیه السلام آمد و فریاد زد « خواهرزادگان من کجا هستند؟» عباس، عبدالله، جعفر و عثمان بیرون آمدند و گفتند: « چه می خواهی؟» شمر گفت:« برایتان امان نامه آورده ام. شما در امانید!» چهار جوان پاسخ دادند: « لعنت بر تو و بر امان تو. آیا ما را امان می دهی و فرزند پیغمبر در امان نباشد؟!...» و عباس بانگ برآورد: « دستت بریده باد که چه بدامانی آورده ای!، ای دشمن خدا، آیا می گویی  برادر و سرور خود حسین پسر فاطمه را رها کنیم و در فرمان لعینان و لعین زادگان در آییم؟». شمر خشمناک به لشگر دشمن بازگشت.
عصر عاشورا، هنگامی رسید که تمامی اصحاب و خاندان امام  علیه السلام به شهادت رسیدند و فقط حسین و عباس –علیهماالسلام- باقی مانده بودند. عباس چون تنهایی برادر را دید، نزد امام آمد و گفت: « ای برادر! آیا رخصت می دهی به جهاد روم؟» امام سخت بگریست و گفت: « برادرم! تو علمدار منی و اگر بروی کاروان پراکنده می شود». عباس پاسخ داد: « سینه ام تنگ شده و از زندگی بیزارم و می خواهم از این منافقین خونخواهی کنم». عباس از سوی لشکر دشمن رفت و آنان را نصیحت و تحذیر کرد ولی در دل سنگ آنان اثری نگذاشت. پس به سوی خیمه ها آمد و خبر به برادر داد. در همین حین صدای دلخراش کودکان را شنید که از تشنگی فریاد می زدند: « العطش، العطش». سپس بر اسب نشست، نیزه و مشک برداشت و رجزخوانان آهنگ فرات کرد در حالی که می خواند:
لا ارهب الموت اذا الموت زقا *** حتی اواری فی المصالیت لقا
نفسی لنفس المصطفی الطهر وقا  *** انی انا العباس اغدو بالسقا
ولا اخاف الشر یوم الملتقی 
یعنی:
از مرگ نمی ترسم هنگامی که بانگ زند
تا وقتی که میان مردان کارآزموده افتاده و به خاک پوشیده شوم
جان من، بلاگردان جان پاک مصطفی است
من عباس هستم با مشک می آیم
و روز نبرد از شر نمی ترسم
چهار هزار نفر دور او را گرفتند و به سوی او تیر می انداختند تا مانع رسیدن وی به آب شوند. پس از ساعتها تشنگی و جنگ، عطش بر تمام وجودش چنگ انداخته بود. آب از زیر پای اسب روان بود و عباس را به خود می خواند. عباس مشتها را پر از آب کرد و به لب نزدیک نمود تا بیاشامد،اما به یاد تشنگی حسین علیه السلام و اهل بیت او افتاد. آب از کف بریخت، مشک را پر کرد، بر دوش راست انداخت و   مرکب را به طرف خیمه ها تازاند.
لشگر دشمن برای آنکه همین چند جرعه آب به کام کودکان رسول الله نرسد راه را بر او گرفتند و از هر طرف بر او حمله کردند. عباس با آنها پیکار می کرد تا اینکه یکی از لشگریان با شمشیر دست راست وی را قطع کرد.
عباس قهرمان فرياد برآورد:
والله ان قطعتموا يميني *** اني احامي ابدا عن ديني
و عن امام صادق اليقين *** نجل النبي الطاهر الامين
یعنی:
به خدا سوگند حتی اگر دست راستم را قطع کنید
تاابد از آیینم دفاع خواهم کرد
و از امامی که صادق الیقین است
همان فرزند پیامبر پاک و امین
آنگاه مشک را به دوش چپ انداخت و شمشیر به دست چپ گرفت و از بین دشمن به راه خود ادامه داد که ناگهان، تیغی بر دست چپ حضرت وارد شد و آن را نیز قطع کرد. اما غريو شير حيدر آسمان را پر كرد كه:
يا نفس لا تخشَي من الكفار *** و ابشري برحمة الجبار
مع النبي السيد المختار *** قد قطعوا ببغيهم يساري
فاصلهم يا رب حر النار
یعنی:
ای نفس! از کافران هراس به دل راه مده
و مژده باد بر تو که شایسته رحمت خداوند دستگیر شدی
در سایه پیامبر بزرگ صاحب اختیار
خداوندا دشمنان، با شقاوت دست چپم را نیز قطع کردند
پس ای خدا ، آنان را به آتش خشمت دچار کن
عباس ناامید نشد و مشک را به دندان گرفت تا به خیمه رساند.
ای مشک! تو لا اقل وفاداری کن *** من دست ندارم ، تو مرا یاری کن
من وعده ی آبِ تو به اصغر دادم *** یک جرعه برای او نگهداری کن
اما تیر بعدی مشک را از هم درید و آبها را بر زمین داغ کربلا ریخت تا عباس  علیه السلام دیگر مأیوس شود.
ای مشک! نگه کن تو به بالای سَرم *** (زهرا) ست نشسته ، آبروداری کن
لختی بعد، تیری به سینه مبارک حضرت  علیه السلام نشست و وی را از اسب به زیر انداخت، تا کار تمام شود و لب‌تشنكان بي‌ساقي و حسین  علیه السلام بی‌علمدار گردد.
سرانجام یکی از لشگریان دشمن به پیکر نازنین حضرت حمله کرد و با عمود آهنین بر فرق عباس زد که سر او- مانند فرق مبارک پدرش علی (ع)- شکافت و بر زمین افتاد و فریاد زد: « یا ابا عبدالله علیک منی السلام ــ برادرم خداحافظ».
امام  علیه السلام خود را به پیکر بی دست برادر رساند و چون وی را دید که به شهادت رسیده است، فرمود: « الان انکسر ظهری و قلت حیلتی ــ اکنون کمرم شکست و راه چاره بر من بسته شد» ...
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
منابع اصلي:
1. سید محسن امین ؛ اعیان الشیعة ؛ بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق. .
2. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
3. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .

شعر-روزِ تاسوعا یوم العبّاس است - اشعار ویژه تاسوعا و حضرت ابوالفضل العباس(ع) - 40 قطعه شعر ویژه تاسوعا و حضرت ابوالفضل العباس(ع) - روضه شب نهم محرم (شب تاسوعا) ــ مصيبت ساقی لب‌تشنگان - روضه شب تاسوعا ؛ مصيبت ساقي لب‌تشنگان - عباس بن علی بن ابی‌طالب (علیهم‌السلام) - ویکی فقه - حضرت عباس علیه السلام - دانشنامه‌ی اسلامی - حضرت عباس علیه السلام - ويکی شيعه - عباس بن علی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد - حضرت عباس علیه السلام - ويکی شيعه - آیا واقعا شمر بن ذی الجوشن ، دایی حضرت عباس(ع) بوده است؟+اسناد دقیق - روز تاسوعا و بزرگداشت حضرت عباس - تاسوعا - دانشنامه‌ی اسلامی - تاسوعا درکتاب حماسه حسینی 2 - مطهری، مرتضی - تاسوعا در کربلا چه گذشت؛ از محاصره و امان‌نامه تا مهلت یک شبه

تاسوعا یَومٌ حوصِرَ فیهِ الحُسَینُ(ع) وَ اَصحابُهُ بِکربلاء : ازکتاب احادیث مناسبتها : امام صادق(ع) در توصیف روزتاسوعا می‌فرمایند: «تاسوعا یَومٌ حوصِرَ فیهِ الحُسَینُ(ع) وَ اَصحابُهُ بِکربلاء وَ اجتَمَعَ عَلَیهِ خَیلُ اَهلِ الشّامِ وَ اَناخوا عَلَیهِ وَ فَرِحَ ابنُ مَرجانَةَ و عُمَرُ بنُ سَعدٍ بِتَواتُرِ الخَیلِ وَ کَثرَتِها وَ استَضعَفوا فیهِ الحُسَینَ(ع) وَ اَصحابَهُ وَ اَیقَنوا اَنَّهُ لایَأتی الحُسینَ(ع) ناصِرٌ و لایَمُدُّهُ أهلُ العِراقِ»، تاسوعا روزی است که حسین(ع) و اصحابش در کربلا محاصره شدند و سپاه شامی علیه آنان گرد هم آمدند، ابن‌زیاد و عمر بن سعد نیز از فراهم آمدن آن همه نیرو خوشحال شدند و آن روز حسین(ع) و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر برای او کمکی نخواهد رسید و عراقیان نیز او را پشتیبانی نخواهند کرد. کسانی که راضی به حیات دنیایی شدند، حبّ دنیا آنها را به جایی رساند که امام و یارانش را محاصره کنند، بیاییم از امروز برای حسینی شدن بیشتر و بیشتر از گذشته حرکت کنیم، بیاییم با اصلاح برخی اخلاقیات و صفاتمان طوری رشد کنیم تا برای مولایمان حصار ایجاد نکنیم. پیش از ظهر روز نهم محرم ـ روز تاسوعا ـ شمر بن ذی الجوشن همراه چهار هزار نفر به سرزمین کربلا وارد شد (1) او حامل نامه‌ای از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود، در این نامه، ابن زیاد از ابن سعد خواسته بود یا امام حسین(ع) را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد، عبیدالله همچنین در این نامه عمر بن سعد را تهدید کرد که اگر از فرمان او سرباز زند از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر بن ذی الجوشن واگذار می‌کند (2)، ابن سعد با خواندن نامه، به شمر گفت: «امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد، من در تو شایستگی این کار را نمی‌بینم پس خود این کار را به پایان خواهم رساند، تو فرمانده پیاده‌نظام لشکر باش (3). در این جریان شیطان لعین آنقدر دنیا و متعلقاتش را در چشمان سپاه دشمن زینت داده بود که دیگر نمی‌توانستند نور امام (ع) را ببینند و کار به جایی رسید که آن تاریک‌دلان، اهل‌بیت امام حسین(ع) را خارج شده از دین و نامسلمان می‌خواندند، آنان آنقدر گرفتار دنیا شده بودند که با وجود اینکه می‌دانستند امام حسین(ع) پسر پیغمبر خداست، او را قربه الی الله کشتند، اوج گمراهی یک انسان به حدی است که بعد از به شهادت رساندن امام حسین(ع)، عده‌ای گفتند اگر بارها زنده شویم، باز هم مقابل حسین قرار می‌گیریم و او را خواهیم کشت، این در حالی است که اصحاب امام حسین(ع) پس از 32 روز همراهی با امامشان و بهره‌مندی از نور وجود ایشان، در شب عاشورا چنین می‌گویند که اگر صدبار کشته و قطعه قطعه و خاکستر شویم، دست از حسین بر نمی‌داریم، این تفاوت ستاره‌های آسمان حسین(ع) با اعماق زمین و تاریکهاست. [منابع: 1 ـ الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ج5، ص94 و ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، ج4، ص98. 2 ـ ابن سعد؛ الطبقات الکبری، خامسه1، ص466، الکوفی، ابن اعثم، الفتوح، ص94 و ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج4، ص98. الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، صص414-415؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص88، مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، ج2، صص72-73 و ابن‌اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص55. 3 ـ البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص183، الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، ص415 و شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص89. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ص73 و ابن‌اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ص56. طبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، ج1، ص454.]

 

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های ده شب اول محرم

روضه های محرم تا اربعین - روضه های دهه اول محرم


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ | 19:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

دیدار امام حسین (ع) با عمر بن سعد

دیدار امام حسین (ع) با عمر بن سعد(8 محرم)

پس از آن که به دستور کتبی عبیدالله بن زیاد، آب فرات بر روی امام حسین علیه‌السلام و یارانش بسته شد، وضعیت نگران کننده‌ای میان سپاه امام حسین علیه‌السلام و سپاه عمر بن سعد پدید آمد و احتمال بروز جنگ و خونریزی را، هر ساعت قوی‌تر می‌کرد. امام حسین علیه‌السلام برای کاستن حساسیت‌های دو سپاه و ایجاد تفاهم میان طرفین، خواستار ملاقات خصوصی با عمر بن سعد، فرمانده سپاهیان عبیدالله بن زیاد گردید. عمر بن سعد از پیشنهاد امام حسین علیه‌السلام استقبال کرد و در شب هشتم محرم، در خیمه‌ای میان دو لشکرگاه، تشکیل جلسه داده و تا پاسی از شب با هم گفتگو کردند. سپاهیان از متن گفتگو آن دو بی‌خبر بودند، ولی همین مقدار می‌دانستند که آنان به توافق‌های تازه‌ای رسیده‌اند.[بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 44، ص 388] . ابومخنف روایت کرده است که ملاقات آن دو تنها یک بار نبود، بلکه آنان سه یا چهار بار با یکدیگر ملاقات و گفتگو کردند.[معالم المدرستین (سید مرتضی عسکری)، ج 3، ص 103] . عمر بن سعد، که حوادث کربلا را پی در پی برای عبیدالله بن زیاد گزارش می‌کرد، پس از ملاقات با امام حسین علیه‌السلام نامه‌ ای رضایت‌بخش برای عبیدالله ارسال کرد و در آن، یادآوری کرد: خداوند متعال، نائره جنگ ما را خاموش و أمر امت را اصلاح نمود. زیرا حسین بن علی علیه‌السلام هم‌اینک حاضر است از همان جایی که آمده است، برگردد و یا به سوی یکی از مرزهای کشور برود و بسان سایر مسلمانان زندگی کند. نه از او بر ضد ما و نه از ما بر ضد او چیزی در میان نباشد، و یا به جانب شام نزد یزید بن معاویه رفته و اختلافش را با وی حل و فصل کند. ای عبیدالله! این پیش آمد، هم می‌تواند موجب خرسندی تو و هم موجب اصلاح امت باشد.[الارشاد (شیخ مفید)، ص 437] . شایان ذکر است چیزهایی که عمر بن سعد در این نامه به آن‌ها اشاره کرد، برداشت‌های شخصی وی و یا مبالغه‌گویی‌اش برای آرام کردن عبیدالله و اصلاح ذات البین بود، تا از این طریق زودتر غائله را پایان دهد و به حکومت "ری" دست یابد. زیرا امام حسین علیه‌السلام که با هدف امر به معروف و نهی از منکر اقدام به قیام بر علیه باطل کرده بود، هیچ‌گاه به شخصی چون عمر بن سعد، چنین تعهدی نمی‌داد.

عمر بن سعد - ويکی شيعه

لشکر عمر بن سعد - ويکی شيعه

عمر بن سعد - دانشنامه‌ی اسلامی

عمر بن سعد بن ابی‌وقاص - ویکی فقه

فیش‌های عمر بن سعد - KHAMENEI.IR

اگر آمدنم را خوش ندارید، بازمی‌گردم - ایرنا

دیدار عمر بن سعد با امام حسین - ویکی فقه

مذاکره امام حسین(ع) با عمر سعد - مکارم شیرازی

دیدار امام حسین(ع) با عمربن سعد ۸ محرم - الشیعه

محل مقام دیدار امام حسین(ع) و عمر بن سعد در کربلا

: پشیمانی عمر بن سعد پس از عاشورا - دانشنامه رشد

عمرسعد هم بر امام حسین (ع) گریست اما... گریه ای که ...

گریه عده‌ای بر امام حسین(ع) گریه «عمر سعدی» است - ایکنا

ملاقات امام حسین(ع) با عمربن سعد در کربلا - خبرگزاری رضوی

مذاکره امام حسین(ع) و «عمر سعد» خطرناک‌ترین تحریف واقعه ...

ملاقات امام حسین (ع) و عمر بن سعد؛ گفت و گویی از جنس پند و ...


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ | 19:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

  خط حزب‌الله ۳۰۱ | ملت حسین به رهبری حسین

*  شماره‌ی سیصد و یکم هفته‌نامه‌ی خط حزب‌الله با عنوان «ملت حسین به رهبری حسین» منتشر شد.

* «ماندگار تا ابد» عنوان ضمیمه این شماره خط حزب‌الله است. در این ضمیمه‌ی ۴۰ صفحه‌ای به مناسبت ایام عزادارای حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام، اهداف، نتایج و خصوصیات قیام عاشورا در اندیشه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مرور شده است.

* خط حزب‌الله به مناسبت ماه محرم، نگاهی تحلیلی بر قیام اباعبدالله الحسین علیه‌السلام داشته است.

*  در این شماره به مناسبت پیام تلویزیونی رهبر انقلاب درباره وضعیت کرونا در کشور، تأکیدات و تذکرات رهبر انقلاب برای مقابله با طغیان کرونا مرور شده است.

*  شماره‌ی این هفته‌ی خط حزب‌الله به روح مطهر شهید مدافع حرم هادی باغبانی تقدیم می‌شود.

+ضمیمه «ماندگار تا ابد»  | دریافت «خط حزب‌الله» نسخه‌ی مطالعه | نسخه چاپی | تابلو اعلانات
 


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: خـــــــــط حـــــــــــزب الله

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ | 18:51 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

آغاز بازگشت آزادگان سلحشور از بند رژيم بعثي پس از سال‏ها اسارت (26مرداد1369 ش)

آغاز بازگشت آزادگان سلحشور از بند رژيم بعثي پس از سال‏ها اسارت (1369 ش) روز 26 مرداد سال 1369، ميهن اسلامي شاهد حضور آزادگان سرافرازي بود كه پس از سال‏ها اسارت در زندان‏ها و اسارتگاه‏هاي مخوفِ رژيم بعث عراق، قدم به خاك پاك ميهن اسلامي خود گذاشتند. در اين ميان ستاد رسيدگي به امور آزادگان كه در 22 مرداد 69 تشكيل شده بود به تبادل انبوه اسرا پرداخت. اين ستاد با مساعدت و همراهي ديگر دستگاه ‏ها، تبادل حدود چهل هزار آزاده را با همين تعداد اسير عراقي انجام داد. آزادگان، با ايمان راسخ خود در برابر همه فشارهاي جسمي و روحي دشمنان ايستادند و روابط اجتماعي جامعه كوچك اردوگاهي خود را بر پايه اخلاق حسنه بنا نهادند و از شكنجه‏ هاي مزدوران بعث هراسي به خود راه ندادند. آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضي‏ترين كسان به قضاي الهي بودند. اينان سينه‏ هايي فراخ‏تر از اقيانوس داشتند كه از همه جا و همه كس بريده و به خدا پيوسته بودند. آزاده ناميده شدند چون از قيد نفس و نفسانيات رهايي يافته بودند.

ناگفته‌های‌ آزاده کرمانشاهی از دوران اسارت در عراق/ سال‌هایی با ...

"2888 روز اسارت آنسوی فرات"، خاطراتی به رنگ اسارت در عراق ...

عدم نظارت نماينده سازمان ملل سخت ترين شكنجه دوران اسارت بود

سالروز بازگشت آزادگان سلحشور به میهن گرامی باد - نوید شاهد ...

آزادی و بازگشت آزادگان سلحشور به میهن تجلی نصرت الهی بود ...

سختی‌های دوران اسارت ما را از آرمان‌های انقلاب دلسرد نکرد - ایرنا

آزادی و بازگشت آزادگان سلحشور به میهن تجلی ... - قدس آنلاین

آغاز بازگشت آزادگان سلحشور از بند رژیم بعثی پس از سال‌ها ...

روایت تکان‌دهنده از لحظات اسارت‌ رزمندگان ایرانی - خبرگزاری ...

اسارت 7 روز بعد از آغاز جنگ تحمیلی/ شکنجه روانی اسرای ...

از عراق تا زندان‌های کومله؛ داستان فرار اولین اسیر ایرانی/ ...

دردهای ۳۰ ساله آزاده کُرد اهل سنت از دوران اسارت - راه دانا

روایاتی از حماسه آزادگان غیور کشور از زبان هنرمندان کانون ...

گوشه ای از جنایت بعثی ها با اسیران ایرانی/ خاطرات تلخ ...

اسیری که بعثی‌ها از حضورش استقبال می‌کردند - جهان نيوز

خاطرات دردناک یک آزاده از ۸ سال اسارت در زندان‌های عراق

روایت یک آزاده جانباز از 10 سال اسارت در زندان الرشید و ...

۱۱ اتفاق عجیب در دوران اسارت ایرانیان در اردوگاه‌های عراق

خاطرات دردناک یک آزاده از ۸ سال اسارت در زندان‌های عراق

یک شکنجه منحصر به فرد در استخبارات عراق - تابناک | ...

روایتی از مخوف‌ترین زندان عراق- اخبار فرهنگی تسنیم

سالروز بازگشت آزادگان سلحشور به میهن گرامی باد

گفتگو با آخرین اسیر ایرانی در زندان رژیم بعثی عراق

خاطرات اسیر شماره 5522 - تاریخ شفاهی

گوشه ای از خاطرات آزادگان از دوران اسارت

بازگشت آزادگان سلحشور | خبرگزاری برنا

بازگشت آزادگان - مشرق نیوز

خاطرات اسارت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای شمسی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ | 18:43 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ترور "ملاصالح خسروی" روحاني مبارز اهل سنت، توسط عوامل ضدانقلاب(26مرداد1360 ش)

ترور "ملاصالح خسروی" روحاني مبارز اهل سنت، توسط عوامل ضدانقلاب(1360 ش) ملاصالح خسروي از روحانيان مبارز اهل سنتي بود كه از ساليان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، عليه رژيم پهلوي و دفاع از اسلام و وحدت اسلامي به پا خاسته بود و در اين راه، حبس و شكنجه‏ هاي فراواني در زندان‏هاي سنندج و تهران به جان خريد. وي پس از پيروزي انقلاب، به عنوان روحاني انقلابي، منادي وحدت و دفاع از انقلاب و امام بود و لحظه‏اي از افشاگري و رسوا نمودن عناصر ضدانقلاب و گروه‏هاي فريب خورده از پاي نمي‏نشست. ملاصالح خسروي در زمان حيات خويش، با زبان گويايش، همواره رسواگر امپرياليسم و بازيچه‏ هاي پست داخليش همچون گروهك‏هاي خودفروخته دموكرات، كومله و منافقين بود تا اينكه به هنگام اذان مغرب در مسجد جامع سنندج مورد اصابت گلوله‏ هاي كينه توزانه ضدانقلاب قرار گرفت و به همراه فرزندش به لقاء اللَّه رسيد.

زندگينامه'افكار و خصوصيات اخلاقي و اجتماعي شهيد ملا صالح ...

ترور ملاصالح خسروی روحانی مبارز اهل سنت، توسط عوامل ...

روحانی اهل سنت که زندگیش سراسر مبارزه بود | کُردتودی

آن‌ها به جُرم وحدت کشته می‌شوند - تریبون مستضعفین

برگزاری یادواره شهید ترور «ماموستا ملاصالح خسروی»

ترور «ملاصالح خسروی» (1360 ش)-26 مرداد - انهار

شهید ملا صالح خسروی - خبرگزاری شبستان

مروری بر زندگی شهيد ملا «صالح خسروی»

شهید ملا صالح خسروی - پیشمرگ روح الله


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای شمسی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ | 18:42 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روز هشتم ـ مصيبت حضرت علي‌اكبر علیه السلام

شب هشتم محرم منسوب است به حضرت علی‌اکبر (علیه‌السّلام)، فرزند ارشد سیدالشهداء (علیه‌السّلام) که در خلق‌وخو اشبه‌الناس به پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودند. حضرت علی‌اکبر (علیه‌السّلام) پسر بزرگ امام حسین (علیه‌السلام) و مادرش لیلی بنت ابی‌مرة بن عروة بن مسعود، از قبیله بنی‌ ثقیف بود.[۱] [۲] [۳] بیشتر منابع کهن تاریخی از او با لقب علی‌اکبر یاد کرده‌اند.[۴] [۵] [۶] [۷] [۸] [۹] [۱۰] منابع سن او را هنگام شهادت، ۱۸، ۲۳ یا ۲۵ سال ضبط کرده‌اند.[۱۱] [۱۲] [۱۳] . حضرت علی‌اکبر از نظر ظاهر و خُلق و خوی بسیار شبیه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود، بنابر گزارش اکثر منابع تاریخی، حضرت علی‌اکبر نخستین فرد از بنی‌هاشم بود که در کربلا به میدان رفت و شهید شد.[۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰]  [۳۱] [۳۲] . چنانکه در زیارت‌نامه حضرت علی‌اکبر (علیه‌السّلام) آمده است: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَوَّلَ قَتیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلیلٍ مِنْ سُلالَةِ اِبْراهیمَ الْخَلیلِ صَلَّ اللّه ُ عَلَیْکَ وَ عَلی اَبیکَ؛ سلام بر تو‌ای اولین شهید از نسل بهترین سلاله پاک از سلسله ابراهیم خلیل (علیه‌السّلام)، درود خداوند بر تو و پدرت باد.[۳۳] [۳۴] [۳۵] [۳۶] [۳۷] از میان جوانان بنی‌هاشم، پیش از همه، حضرت علی‌اکبر (علیه‌السّلام) آماده جنگ شد؛ نزد پدر رفت و اجازه نبرد خواست، پدر به او اجازه داد و با ناامیدی از بازگشت او، نگاهی مأیوسانه به قامتش‌انداخت و آنگاه چشمانش را به زیر افکند. سپس رو به آسمان کرد و گریست؛[۳۸] [۳۹] آنگاه فرمود: اللهم اشهد فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقاً و خلقاً و منطقاً برسولک (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الیه [۴۰] [۴۱] [۴۲] [۴۳] [۴۴] [۴۵] . سید بن طاووس گوید: کسی جز دودمان حسین (علیه‌السّلام) با او نمانده بود. علی‌اکبر (علیه‌السّلام) که از زیباترین مردم بود بیرون آمد و از پدرش اذن میدان گرفت. آن حضرت هم اجازه داد. آنگاه به او نگریست؛ نگاه کسی که از او ناامید شده است. ثم نظر الیه نظر ائس آنگاه به آواز بلند این آیه را تلاوت کرد: اِنَّ اللَّهَ اصْطَفی‌ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ•••ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛ خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد. آن‌ها فرزندان و (دودمانی) بودند که از نظر پاکی و تقوا و فضیلت، بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند؛ و خداوند، شنوا و داناست و از کوشش‌های آن‌ها در مسیر رسالت خود، آگاه می‌باشد.[۴۶] [۴۷] . آنگاه علی بن الحسین (علیهما‌السّلام) بر آن سپاه تاخت و این رجز را می‌خواند: انا علیّ بن الحسین بن علیّ•••نحن و بیت اللّه اولی بالنّبیّ‌•••من شبث و شمر ذاک الدّنیّ•••اضربکم بالسّیف حتّی انثنی‌•••ضرب غلام‌ هاشمیّ علویّ•••و لا ازال الیوم احمی عن ابی‌•••تاللّه لا یحکم فینا ابن الدّعی‌؛ من علی پسر حسین پسر علی (علیه‌السّلام) هستم، سوگند به خانه خدا ما به نبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اولی‌تریم از شبث ربعی|شبث و شمر دون، آن قدر به شمشیر بر شما می‌زنم تا شمشیر بپیچد و بتابد؛ زدن جوان‌ هاشمی علوی، امروز از پدرم حمایت می‌کنم، قسم به خدا که نباید پسر زیاد دعی درباره ما حکم کند. وی مدتی جنگید. پیکار سخت او را تشنه کرد؛ به سوی خیمه آمد و عرضه داشت: یا اَبَةُ! اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ اَجْحَدَنی فَهَلْ اِلی شَرْبَةٍ مِن ماءِ سَبیلٍ اَتَقَوّی بِها عَلَی الْاَعْداءِ؛ پدر جان! تشنگی مرا هلاک می‌کند و سنگینی سلاح مرا به زحمت‌ انداخته. آیا امکان دارد برای من شربت آبی تهیه کنید تا نفسی تازه کرده و در دفع دشمنان نیرو بگیرم؟ هوای گرم، حرارت جنب و جوش در میدان نبرد با اسب و تشنگی، همه و همه بر علی‌اکبر سخت بود، به این جهت از امام با ادب تمام آب خواست. امّا امام حسین (علیه‌السّلام) با شنیدن این تقاضای علی، گریه کرد و فرمود: پسرم بر من دشوار است که تقاضایی کنی و نتوانم آن را بر آورده سازم. امام (علیه‌السّلام) انگشتر خودش را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن باز گرد، امیدوارم به زودی به دست جدّت سیراب شوی.[۴۸] [۴۹] [۵۰] بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید•••خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا .  آنگاه علی بن الحسین (علیهما‌السّلام) بر آن سپاه تاخت و این رجز را می‌خواند: انا علیّ بن الحسین بن علیّ•••نحن و بیت اللّه اولی بالنّبیّ‌•••من شبث و شمر ذاک الدّنیّ•••اضربکم بالسّیف حتّی انثنی‌•••ضرب غلام‌ هاشمیّ علویّ•••و لا ازال الیوم احمی عن ابی‌•••تاللّه لا یحکم فینا ابن الدّعی‌؛ من علی پسر حسین پسر علی (علیه‌السّلام) هستم، سوگند به خانه خدا ما به نبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اولی‌تریم از شبث ربعی|شبث و شمر دون، آن قدر به شمشیر بر شما می‌زنم تا شمشیر بپیچد و بتابد؛ زدن جوان‌ هاشمی علوی، امروز از پدرم حمایت می‌کنم، قسم به خدا که نباید پسر زیاد دعی درباره ما حکم کند. وی مدتی جنگید. پیکار سخت او را تشنه کرد؛ به سوی خیمه آمد و عرضه داشت: یا اَبَةُ! اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ اَجْحَدَنی فَهَلْ اِلی شَرْبَةٍ مِن ماءِ سَبیلٍ اَتَقَوّی بِها عَلَی الْاَعْداءِ؛ پدر جان! تشنگی مرا هلاک می‌کند و سنگینی سلاح مرا به زحمت‌ انداخته. آیا امکان دارد برای من شربت آبی تهیه کنید تا نفسی تازه کرده و در دفع دشمنان نیرو بگیرم؟
هوای گرم، حرارت جنب و جوش در میدان نبرد با اسب و تشنگی، همه و همه بر علی‌اکبر سخت بود، به این جهت از امام با ادب تمام آب خواست. امّا امام حسین (علیه‌السّلام) با شنیدن این تقاضای علی، گریه کرد و فرمود: پسرم بر من دشوار است که تقاضایی کنی و نتوانم آن را بر آورده سازم. امام (علیه‌السّلام) انگشتر خودش را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن باز گرد، امیدوارم به زودی به دست جدّت سیراب شوی.[۴۸] [۴۹] [۵۰] بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید•••خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا . وی با وجود تشنگی شدید جنگ نمایانی کرد و تعداد زیادی از دشمنان را به هلاکت رساند.[۵۱] علی‌اکبر (علیه‌السّلام) بار دیگر به دشمن حمله کرد و با شمشیرش آن‌ها را می‌زد تا آنکه مرة بن منقذ عبدی|مرة بن مُنقذ عبدی ضربتی بر او زد و او را نقش زمین کرد و آن گروه او را محاصره کرده، پیکر مطهرش را با شمشیر قطعه قطعه کردند.[۵۲] [۵۳] [۵۴] [۵۵] خوارزمی بعد از ضربت مرة بن منقذ چنین اضافه می‌کند که: در این هنگام او دست به گردن اسبش گرفت و اسب او را به سوی لشکر دشمن برد و دشمنان، او را با شمشیر قطعه قطعه کردند.[۵۶] . در مقاتل آمده است که وی چون در آستانه شهادت قرار گرفت، ندایش بلند شد: یا اَبَتاه هذا جَدّی رَسُولُ اللّه ِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قَدْ سَقانی بِکَاْسِهِ الْاَوْفی شَرْبَةً لا اَظْمَاُ بَعْدَها اَبَداً؛ بابا! این جدّم رسول الله است که مرا با کاسه‌ای از آب گوارا سیراب کرد که هرگز بعد از آن تشنه نخواهم شدم. امام سریعاً به بالین علی‌اکبر آمد و با چشمانی اشکبار فرمود: قَتَلَ اللّه ُ قَوْماً قَتَلُوک؛ پسرم! خداوند بکشد آنانی را که تو را کشتند. آنگاه خم شد، صورت بر چهره خون‌آلود علی نهاد؛ فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِّهِ . سپس اضافه کرد: علَیَ الدُّنیا بَعْدَکَ الْعَفا؛ بعد از تو خاک بر سر این دنیا.[۵۷] [۵۸] [۵۹] . در ماجرای شهادت علی‌اکبر (علیه‌السّلام) حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) با سرعت از خیمه‌ها بیرون آمد و فریاد زد: وای برادرم، وای فرزند برادرم و خود را بر پیکر آن جوان‌ انداخت. حسین به سوی او آمد و او را به خیمه برد. آن‌گاه به جوانان بنی‌هاشم گفت: احملوا اخاکم؛ برادرتان را به خیمه‌گاه ببرید. جوانان، او را بردند و در جلوی خیمه‌ ای که در مقابل آن می‌جنگیدند بر زمین نهادند.[۶۰] [۶۱] [۶۲] گروهی از قبیله بنی‌اسد، جسد او را در کنار پدرش امام حسین (علیه‌السلام) به خاک سپردند.[۶۳] [۶۴]

روضه شب هشتم ـ مصيبت علي‌اكبر علیه السلام مقتل

براستي كه زمين و زمان، اصحابي باوفاتر از ياران حسين علیه السلام به خود نديده‌اند ؛ كساني كه تا زنده بودند نگذاشتند كه اهل بيت پيامبر  علیه السلام پاي به ميدان گذارند... اما لختي، بعد از آنكه آخرين آنان در خون خويش غلتيد، زمان آن رسيد كه جوانان بني‌هاشم نيز به مسلخ عشق روانه شوند.
(علي بن الحسين) فرزند آن حضرت از ليلا بنت ابي مره بن عروه بن مسعود معروف به علي‌اكبر، اولين نفر از خاندان امام علیه السلام بود كه اجازه گرفت به ميدان برود.
علي اكبر علیه السلام چه ازطرف پدري و چه از طرف مادري ، به شريف‌ترين مردم نسب مي‌رساند: پدر و اجداد پدري وي كه نياز به معرفي ندارد. اما از جانب مادر، پدربزرگ مادري وي يعني عروه بن مسعود ثقفي كسي بود كه در راه تبليغ دين اسلام به شهادت رسيد و پيامبر  صلی الله علیه و آله در وصفش فرمود: من عيسي بن مريم را مشاهده كردم و عروه بن مسعود از همه كس به او شبيه‌تر است ؛ و نيز او را يكي از چهار مهتر عرب برشمرد.
علي اكبر بغايت نيكو سيرت و بسيار خوش‌صورت بود و به دليل شباهت فراوان به پيامبر  صلی الله علیه و آله ، هر گاه اصحاب دلشان براي پيامبر  صلی الله علیه و آله تنگ مي‌شد به وي نگاه مي‌كردند.
تنها دانستن ماجراي زير، معرفت امام‌گونه وي را بر ما معلوم مي‌كند:
در يكي از روزهايي كه كاروان عشق از مكه به سوي كربلا در حركت بود ، هنگاميكه نزديكي ظهر در يكي از منازل اتراق كرده بودند ، امام  علیه السلام به خواب سبكي فرو رفت و پس از لختي سر بر آورد و فرمود: هاتفي ديدم كه ندا مي‌داد : شما مي‌رويد و مرگ به دنبال شما در حركت است. علي اكبر (س) به امام  علیه السلام عرض كرد: پدر جان! آيا ما بر حق نيستيم؟ امام  علیه السلام پاسخ داد: چرا پسرم، به خدا سوگند كه ما بر حقيم. علي اكبر(س) با رشادت گفت: پس از مرگ هراسي نداريم  امام  علیه السلام را احساسي از تحسين فرا گرفت و فرمود:‌ پسرم! خدا بهترين جزايي كه مي‌تواند از پدري به فرزندش بدهد را به تو عطا نمايد. اما روز عاشورا ...
سيره امام حسين  علیه السلام آنگونه بود كه از روي رحم و شفقت، به كساني كه اذن ميدان رفتن مي‌گرفتند، در ابتدا اذن نمي‌داد. اما اين بار تفاوت داشت. به محض آنكه علي اكبر اجازه خواست، امام به وي اذن داد... و اين سنت رسول الله  صلی الله علیه و آله بود. ايشان ــ بر خلاف رهبران ديگر كه نزديكان خويش را از معركه دور مي دارند ــ در غزوات هر كس كه به او  صلی الله علیه و آله نزديك‌تر بود را قبل از ديگران به جنگ مي‌فرستاد .
حسين  علیه السلام سپس نگاهي نااميدانه بر قد وبالاي فرزند رشيدش كرد و آنگاه چشم به زير انداخت و گريست...
گمان مدار كه گفتم برو ، دل از تو بريدم *** نفس شمرده زدم همرهت پياده دويدم
دلم به پيش تو ، جان در قفات ، ديده به قامت *** خداي داند و دل شاهد است من چه كشيدم
امام  علیه السلام پس از آنكه علي‌اكبر را روانه ميدان ساخت، انگشت به آسمان بلند كرد و محاسن مبارك را به دست گرفت و اينگونه با خداي خويش راز ونياز نمود: اي خدا! شاهد باش كه جواني براي جنگ با اين قوم به سوي آنان رفت كه شبيه ترين مردم در خلقت و خوي و گفتار، به رسول الله   صلی الله علیه و آله است كه هرگاه مشتاق ديدار رسول  صلی الله علیه و آله تو مي شديم به صورت وي نگاه مي‌كرديم.
شه عشاق ، خلاق محاسن *** به كف بگرفت آن نيكو محاسن
به آه و ناله گفت: اي داور من *** سوي ميدان كين شد اكبر من
به خلق و خوي آن رفتار و كردار *** بُد اين نورسته همچون شاه مختار
آنگاه اين آيه را قرائت كرد : ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم وآل عمران علي العالمين ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم  يعني خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برتري داد ؛ آنها فرزندان (و دودماني) بودند كه (از نظر پاكي و تقوا و فضيلت) بعضي از بعض ديگر گرفته شده بودند و خداوند، شنوا و دانا است.
علي‌اكبر به سوي سپاه دشمن تاخت و رجزخوانان جنگي سخت كرد و بسياري از سپاهيان يزيد را به خاك انداخت.
كم‌كم تشنگي و زخم‌هاي متعدد، مي‌رفت كه تاب و توان ازكف اكبر بربايد كه يكي دشمنان ضربه‌اي بر سر آن حضرت وارد آورد. خون صورت وي را پوشاند و او را از پاي درآورد. علي اكبر دست دور گردن اسب حلقه كرد تا بر زمين نيفتد و اسب در ازدحام دشمن و دشنه، به جاي آنكه وي را به سوي خيمه‌گاه باز گرداند به قلب دشمن برد. د‍‍‍‍‍‍ژخيمان يزيدي دور اسب را گرفتند و از هر سوي بر پيكرش شمشير وارد آوردند آنگونه كه نوشته اند بدنش ريز ريز ( ارباً ارباً ) گرديد.
اينجا بود كه علي‌اكبر ، پدر را صدا كرد كه: يا ابتاه عليك مني الاسلام هذا جدي رسول الله ... ــ پدرجان، خداحافظ ، اين جدم رسول الله  صلی الله علیه و آله است كه به بالينم آمده و جامي پر از آب به من مي‌نوشاند...
امام  علیه السلام به سرعت خود را به پيكر اكبر رساند و صورت به صورت وي گذاشت و فرمود: علی الدنيا بعدك العفا ــ بعد از تو اي پسرم اف بر اين دنيا باد...
دو چشم خويش بگشا و سؤال كن كه بگويم *** ز خيمه تا سرِ نعش تو من چگونه رسيدم
آنگاه ــ مطابق زيارت مروي از امام صادق  علیه السلام ــ مشتي ازخون وي را به آسمان پرتاب كرد و شگفت آنكه قطره اي از آن به زمين برنگشت ...
حضرت زينب (س) كه اين صحنه را ديد شتابان از خيمه‌ها بيرون آمد در حاليكه فرياد مي‌زد: يا اخياه و يابن اخياه ـ واي برادركم و اي واي بر فرزند برادرم و خود را بر پيكر علي اكبر افكند. امام  علیه السلام وي را گرفت و به خيمه‌ها بازگرداند و به جوانان فرمود: برادر خويش را برداريد وبه خيمه ها برسانيد...
آري! امام  علیه السلام تمامي شهدا و كشتگان را خود به خيمه‌ها مي‌آورد ؛ به جز آن دو كشته كه با شهادتشان كمر او را شكستند ؛ پسرش علي‌اكبر (س) ؛ و برادرش ابوالفضل العباس (س) ...
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
منابع اصلي:
1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .

اشعار روز هشتم محرم؛ حضرت علی اکبر(ع) - نوحه و متن روضه شب هشتم محرم، حضرت علی اکبر - روضه شب هشتم محرم ــ مصيبت علی اكبر(ع) ؛ شبيه پيامبر - ... - روضه شب هشتم ـ مصيبت علي‌اكبر علیه السلام مقتل - روضه حاج آقا مجتبی در عزای حضرت علی اکبر - روزشمار عاشقی؛ روز هشتم حضرت علی اکبر علیه السلام ... - ویژه نامه شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام - حضرت علی اکبر علیه السلام - دانشنامه‌ی اسلامی - حضرت علی اکبر علیه السلام - ويکی شيعه   - مرثیه و مداحی حضرت علی اکبر - آوینی

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های ده شب اول محرم

روضه های محرم تا اربعین - روضه های دهه اول محرم



ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۰ | 17:21 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

پیوندهای مرتبطبياناتبيانات

1400/5/25نسخه قابل چاپ

[نمایش تمام تصاوير]|[دریافت تمام تصاویر (Zip)]

السلام علیکم یا انصار دین الله

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «اساس دین با عاشورا پیوند خورده و به برکت عاشورا هم باقى مانده است.» ۱۳۷۲/۰۳/۲۶
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت ایام محرم، لوح «السلام علیکم یا انصار دین الله» را منتشر میکند.

برچسب‌ها: ماه محرم؛ حادثه عاشورا؛ تاثیرات حادثه عاشورا؛ اثرات قیام عاشورا؛ ملت حسین به رهبری حسین؛


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ | 17:20 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

پیوندهای مرتبطبياناتبيانات

۱۴۰۰/۰۵/۲۳

نماهنگ | عزاداری خالصانه؛ رعایت مومنانه

نماهنگ | عزاداری خالصانه؛ رعایت مومنانه

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «یک مسئله هم، مسئله‌ی مجالس حسینی و مجالس عزای عاشورا است که بسیار مهم است. البتّه این مجالس مایه‌ی برکت است، مایه‌ی رحمت الهی است، مایه‌ی توجّه برکات الهی به کشور و ملّت است؛ ما به این مجالس احتیاج داریم، این مجالس باید باشد منتها با کمال دقت و شدّت بایستی این شیوه‌نامه‌ها مراعات بشود؛ یعنی واقعاً هم مسئولینی که مجالس را ترتیب میدهند، هم آقایان منبری‌ها و وعّاظ یا مدّاحانی که مجلس را اداره میکنند، هم آحاد مردمی که در این مجالس شرکت میکنند، بایستی ملاحظه‌ کنند تا با دقّت شیوه‌نامه‌ها رعایت بشود، فاصله‌ها رعایت بشود. نگذارند که این مجالس خدای نکرده وسیله‌ی شیوع بشود تا مخالفین و دشمنان بتوانند این مجالس را طعن کنند و بگویند مجالس حسینی موجب شیوع شد؛ نباید بگذارید یک چنین اتّفاقی بیفتد. [این موارد] در این مجالس، بدقّت بایستی رعایت بشود. این یک مطلب...

تذکّر آخر من هم مسئله‌ی دعا و توسّل و تضرّع است. همه‌ی این چیزهایی که گفتیم اسباب و سبب هستند، مسبّب‌الاسباب خداوند قادر و حکیم است، که «تَسَبَّبَت بِلُطفِکَ الاَسباب». بایستی از خدای متعال درخواست کرد. این مجالس عزاداری هم جای خوبی است، زمینه‌ی خوبی است برای تضرّع، برای توسّل، برای توجّه به پروردگار و خواستن از خدا. دعا کنیم، استغفار کنیم و از خدای متعال لطفش را طلب کنیم؛ ان‌شاءالله خدای متعال هم لطف خواهد کرد.» ۱۴۰۰/۰۵/۲۰

پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR براساس بیانات رهبر انقلاب در پیام تلویزیونی درباره وضعیت بیماری کرونا، نماهنگ «عزاداری خالصانه؛ رعایت مومنانه» را منتشر میکند.

نماهنگ: نماهنگ | عزاداری خالصانه؛ رعایت مومنانه

با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید :


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ | 17:19 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روز هفتم محرم و حضرت علي‌اصغر (س)

شب هفتم ماه محرم منسوب به طفل شش ماهه حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه‌السّلام)، حضرت علی اصغر می‌باشد. حضرت علی اصغر (علیه‌السّلام) فرزند کوچک امام حسین (علیه‌السّلام) و حضرت رباب دختر امرءالقیس است که با تیر سه شعبه حرمله بن کاهل اسدی ملعون به شهادت رسید. مصیبت علی اصغر (علیه‌السّلام) برای امام حسین (علیه‌السّلام) جان‌فرسا بود، چنان که گریست و به خداوند عرض کرد: خدایا خودت میان ما و این قوم داوری کن. آنان ما را فرا خواندند تا یاری کنند، ولی برای کشتن ما کمر بسته‌اند.[۱]  [۲]  [۳]  [۴]  در این لحظه ندایی از آسمان رسید که: ‌ای حسین (علیه‌السّلام) در‌ اندیشه اصغر (علیه‌السّلام) مباش، هم اکنون دایه‌ای در بهشت برای شیر دادن به او آماده است.[۵]  حسین (علیه‌السّلام) بهترین الگوی پایداری و رضایت است. او پس از تحمل شهادت همه یاران و جوانانش، کودک شیرخوار خود را به میدان آورد. هنگامی که علی اصغر نیز فدا شد، بر قضای الهی گردن نهاد و خطاب به خداوند گفت: ‌ای خدا! چون تو این صحنه‌ها را می‌بینی تحمل این مصیبت‌ها بر من آسان می‌شود.[۶] [۷] [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] . در مقاتل نقل است که هنگامی که همه یاران و اصحاب امام حسین (علیه‌السّلام) به شهادت رسیدند و کسی نماند جز علی زین العابدین (علیه‌السّلام) و پسر دیگر به نام عبداللّه که شیرخوار بود؛ ندای غریبانه امام بلند شد: «هل من ذاب یذبّ عن حرم رسول الله هل من موحّد یخاف اللّه فینا هل من مغیث یرجوا اللّه باغاثتنا هل من معین یرجو ما عند اللّه فی اغاثتنا؛ آیا کسی هست که دشمن را از حرم پیغمبر براند و دور کند؟ آیا خداپرستی هست که از خدا بترسد و ما را اعانت کند؟ آیا فریادرسی هست که برای ثواب ما را یاری کند؟»[۱۳] [۱۴][۱۵][۱۶][۱۷][۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱] . دربارهٔ چگونگی شهادت طفل شیرخوار، از جمع‌بندی آنچه در منابع آمده است، می‌توان دو قول را به دست آورد: یکی بیانگر آن است که طفل شیرخوار، در هنگامی که بر در خیمه‌ها در دامن امام بود، به شهادت رسید. اکثر مقتل‌نویسان و مورخان، با تفاوت‌هایی، این قول را مطرح کرده‌اند.[۲۲]  [۲۳]  [۲۴]  [۲۵]  [۲۶] [۲۷] [۲۸] . قول دوم آن است که آن طفل در میدان جنگ، بر روی دست امام، توسط دشمن هدف تیر قرار گرفت و به شهادت رسید.[۲۹] وقتی که ندای «هل من ذاب یذبّ عن حرم رسول الله» به گوش بانوان حرم رسید، صدای گریه و شیون آن‌ها بلند شد، امام کنار خیمه آمد و به حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «ناوِلُونی عَلیّاً اِبْنی الطِّفْلَ حَتّی اُوَدِّعَهُ؛ پسر طفلم علی را به من دهید تا برای آخرین بار او را ببینم و با او وداع کنم.» هنگامی که امام (علیه‌السّلام) علی اصغر را در بغل داشت، خواست که او را ببوسد که حرمله ملعون تیری افکند و بر گلوی کودک نشست و کودک را در آغوش پدر به شهادت رساند.[۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴] [۳۵] [۳۶] . در این باره سید حیدر حلی گوید: «و منعطفا اهوی لتقبیل طفله فقبل منه قبله السهم منحرا؛ امام حسین (علیه‌السّلام) برای بوسیدن کودک شیرخوار خود خم شد، اما تیر قبل از امام بر گلوگاه او بوسه داد.» امام آن کودک را به زینب (علیهاالسّلام) داد فرمود: او را نگهدار، و دستش را زیر گلوی کودک گرفت، پر از خون شد، آن خون را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هون ما نزل بی انه بعین الله تعالی؛ چون خداوند این منظره را می‌بیند، آنچه از این مصیبت بر من وارد شد برایم آسان است.»[۳۷]  [۳۸]  [۳۹] [۴۰] [۴۱] [۴۲] . پس حسین (علیه‌السّلام) خون او را گرفت و جمع کرد و به آسمان پرتاب کرد و قطره‌ای از آن بر زمین نریخت. امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: اگر قطره‌ای از آن خون بر زمین می‌ریخت، عذاب نازل می‌شد.[۴۳]  [۴۴]  [۴۵] . و در برخی منابع آمده: «امام حسین (علیه‌السّلام) از اسب پیاده شد و در کنار خیمه یا پشت خیمه با غلاف شمشیرش قبری کند، و کودکش را به خونش رنگین نموده و دفن کرد».[۴۶] روایت دیگر درباره نحوه شهادت علی اصغر (علیه‌السّلام) این است که آن طفل نازنین در میدان جنگ و بر روی دستان مبارک سیدالشهداء (علیه‌السّلام) به شهادت رسیده است، نه در کنار خیمه‌گاه؛ برخی منابع تاریخی چنین گزارش کرده‌اند که: هنگام وداع امام با خانواده، ام کلثوم از امام حسین (علیه‌السّلام) در خواست کرد که اگر ممکن است برای علی اصغر (علیه‌السّلام) شربتی آب طلب کند. امام کودک شش ماهه را به آغوش کشیده و به سوی لشکر کوفه آورد و فرمود: «یا قَوْمِ قَدْ قَتَلْتُمْ اَخی وَ اَوْلادی وَ اَنْصاری، وَ ما بَقِیَ غَیْرِ هذَا الطِّفْل وَ هُوَ یَتَلَظّی عَطَشاً مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ اَتاهُ اِلَیْکُمْ فَاسْقُوُهُ شَرْبَةً مِنَ الْماءِ؛ ‌ای مردم! شما برادرم، فرزندانم و یارانم را کشتید و به غیر از این کودک کسی نمانده است. او از تشنگی می‌سوزد در حالی که هیچ گناهی ندارد. او را با جرعه‌ای آب سیراب سازید.»[۴۷]  [۴۸] . و در عبارتی دیگر فرمود: «اِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْل؛ اگر به من رحم نمی‌کنید به این کودک بی‌گناه رحم کنید.»[۴۹]  [۵۰]  [۵۱]  [۵۲]  [۵۳] . در همان لحظه که امام مشغول صحبت بود، به دستور عمر سعد، حرملة بن کاهل اسدی با تیری گلوی علی اصغر را نشانه گرفت و گوش تا گوش گلوی آن کودک را شکافت. امام کف دست خود را از خون علی پر کرد و به سوی آسمان‌ انداخت و فرمود: «اَللّهمَّ اِنّی اُشْهِدُکَ عَلی هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَاِنَّهُمْ نَذَرُوا اَنْ لایَتْرُکُوا اَحَداً مِنْ ذُریَّةِ نَبیِّکَ؛ خدایا تو را شاهد می‌گیرم که این مردم قصد کرده‌اند از فرزندان پیامبرت حتی یک نفر را هم زنده نگذارند.» مصیبت چنان سوزناک بود که امام با چشمانی اشکبار به پیشگاه خداوند عرضه داشت: «اَللّهُمَّ احْکُم بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمٍ دَعَوْنا لِیَنْصُرُونا فَقَتَلُونا؛ خدایا بین ما و مردمی که ما را دعوت کرده‌اند تا یاریمان کنند، امّا ما را می‌کشند، خودت داوری کن! »[۵۴]  [۵۵]  [۵۶]  [۵۷] . امام حسین پس از هدف قرار گرفتن علی اصغر، دست را زیر گلوی او گرفت و چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشید؛ امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: قطره‌ای از این خون به زمین ریخته نشد.

علی اصغر را باب‌ الحوائج می‌خوانند، زیرا گرچه شیرخوار بود، ولی مقامش نزد خدا والا است.[۶۶] . امام زمان (علیه‌السّلام) در زیارت ناحیه مقدسه می‌فرماید: «اَلسَّلامُ عَلی عَبْدِاللّه ِ بْنِ الْحُسَینِ (علیه‌السّلام) اَلطِّفْلِ الرَّضیعِ اَلْمَرْمِیِّ الصَّریعِ اَلْمُتَشَحَّطِ دَمَاً، اَلْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ، اَلْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فی حِجْرِ اَبیهِ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ کاهِلِ الْاَسَدِیَّ؛ سلام بر عبدالله بن حسین (علیه‌السلام، همان کودک شیرخواره‌ای که هدف تیر ستم قرار گرفت و به خونش آغشته گردید و خون او به سوی آسمان صعود کرد و در آغوش پدر با تیر مذبوح گردید. خداوند قاتلش حرملة بن کاهل اسدی را لعنت کند.»[۶۷]  [۶۸]  [۶۹]  [۷۰] . در زیارت‌نامه امام حسین درباره علی اصغر (علیه‌السلام) چنین می‌خوانیم: «صَلّی الله عَلَیک وَ عَلَیهِمْ وَ عَلی وَلَدِک عَلی الاصْغَرِ الّذی‌ فُجِعْتَ بِهِ؛ درود خدا بر تو و بر ایشان ( شهیدان) و بر فرزندت علی اصغر که داغدار او شدی.»[۷۱]

روضه شب هفتم ـ علي‌اصغر (س) ؛ داغي بر دل اهل‌بيت

مرسوم است كه شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج كوچك كربلا» حضرت علي اصغر (س) مي روند و روضه آن طفل شهيد را مي‌خوانند. شهيدي كه به ظاهر، كودك است ؛ ولي به واقع پير عشق است.
حوريان محو رخ مه‌پاره‌ات *** كعبه‌ي خيل ملك گهواره‌ات
گردش چشمان تو عشق‌آفرين *** رشته‌ي قنداقه‌ات حبل‌المتين
زينت آغوش و دامان رباب *** آينه‌گردان رويت آفتاب
عالم و آدم همه محتاج تو *** بر سر دوش پدر معراج تو
بسته بر هر تار موي تو نجات *** تشنه‌ي لب‌هاي تو آب حيات
كودكي ، اما به معنا پير عشق *** روي دستان پدر ، تفسيرِ عشق
تلخ‌ترين لحظات تاريخ نزديك مي‌شد؛ تمامي ياران و اصحاب امام حسين  علیه السلام به ميدان رفته و كشته شده بودند. در اردوگاه حق تنها دو مرد باقي مانده بود: اباعبدالله الحسين  علیه السلام و امام سجاد  علیه السلام كه آن روز به اراده الهي بيمار بود تا زنده بماند و رهبري امت را پس از امام حسين  علیه السلام به دست بگيرد.
امام  علیه السلام چون خويشتن را تنها و بي ياور ديد آخرين حجت را بر مردم تمام كرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله باغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عندالله في اعانتنا؟» يعني: «آيا مدافعی هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتاپرستي هست كه از خدا بترسد و ما را ياري دهد؟ آيا فريادرسي هست كه به خاطر خدا ما را ياري رساند؟ آيا كسي هست كه به خاطر روضه و رضوان الهي به نصرت ما بشتابد؟».
صداي اين كمك خواهي امام كه به خيمه‌ها رسيد و بانوان دريافتند كه حسين ديگر ياوري ندارد، صدايشان به شيون و گريه بلند شد. امام روي به خيمه‌ها كرد، شايد كه زنان با ديدن او اندكي آرام گيرند ؛ كه ناگاه صداي فرزند شش ماهه‌اش «عبدالله بن الحسين» ــ كه به علي اصغر معروف بود ــ را شنيد كه از شدت تشنگي مي‌گريست.
علي اصغر طفلي شيرخواره بود؛ كه نه آبي در خيمه‌ها بود تا وي را سيراب كنند ، و نه مادرش «رباب» شيري در سينه داشت كه به وي دهد.
امام  علیه السلام قنداقه علي اصغر را در دست گرفت و به سوي دشمن رفت ؛ در مقابل لشكر يزيد ايستاد و فرمود:«اي مردم! اگر به من رحم نمي‌كنيد بر اين طفل ترحم نماييد ... » ...
اما گويي كه بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنيا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جاي آنکه فرزند رسول خدا  صلی الله علیه و آله را به مشتی آب میهمان کنند، تيراندازي از بني اسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تيري در كمان نهاد و گلوي طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سينه امام  علیه السلام به خون رنگين شد... سر كوچك و گردن ظريف طفل شيرخواره را از بدن جدا شده بود...
آتش عشق تو در من شعله‌ور بود اي پدر *** پيش تير عشق تو ، قلبم سپر بود اي پدر
شد گلويم روي دستت ذبح ، مي‌داني چرا؟ *** پيش تير عشق تو ، قلبم سپر بود اي پدر
امام  علیه السلام دستان خود را از خون علي اصغر پر كرد و به آسمان پاشيد و گفت: «هون علي ما نزل بي انه بعين الله ـ تحمل اين مصيبت بر من آسان است چرا كه خداي آن را مي‌بيند»... در همين حال، «حصين بن تميم» تير ديگري افكند كه بر لبان مبارك امام  علیه السلام نشست و خون از دهان حضرت جاري شد. امام روي به آسمان كرد و اینگونه نیایش نمود: «خدايا! سوي تو شكايت مي‌كنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خويشانم مي‌كنند»...
اصغر كه به چهره ز عطش رنگ نداشت *** ياراي سخن با من دلتنگ نداشت
يا رب! تو گواه باش، شش‌ماهه‌ي من *** شد كشته‌ي ظلم و با كسي جنگ نداشت
آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشيرش قبر كوچكي كند ؛ بدن علي اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازه كوچك را دفن كرد...
به روايت منابع تاريخي، شهادت علي اصغر  علیه السلام از سخت‌ترين و جانگدازترين مصيبتها در نزد ائمه بوده است. «عقبة بن بشير اسدي» مي‌گويد امام باقر  علیه السلام به من فرمود: «ما از شما بني‌اسد خوني طلب داريم!» و سپس داستان ذبح شدن علي اصغر را بر من خواند.
همچنين آورده‌اند كه پس از قيام «مختار بن ابي عبيده ثقفي» هنگامي كه خبر انتقام از قاتلان كربلا را به امام سجاد  علیه السلام رساندند آن حضرت سوال كرد: «بر سر حرمله چه آمد؟».  اين نمونه‌ها، نشان دهنده آن است كه اين داغ چگونه بر دل اهل بيت  علیه السلام مانده است...
و اين داغ بر دل ما نيز هست ؛ و بر دل انسانيت نيز ؛ تا زماني كه مهدي آل‌محمد (عج) قيام كند و انتقام از ظالمان بستاند...
الا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أي منقلب ینقلبون.
………
منابع اصلي:
1. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .
2. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
3. شيخ عباس قمي ؛ سفينة البحار ؛ مشهد: بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1418 ق. ؛ ج 1 .

متن روضه شب و روز هفتم محرم ـ حضرت علي‌اصغر (س) - مقتل حضرت علی اصغر (علیه السّلام) | آستان قدس حسینی- ویژه نامه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام - حضرت علی اصغر علیه السلام - ويکی شيعه - روضه مکتوب شب هفتم محرم  - ویژه نامه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام - اشعار روز هفتم محرم؛ حضرت علی اصغر(ع) - روضه شب هفتم محرم ــ علی اصغر(س) ؛ داغی بر دل اهل‌بيت - نام تو را همین که صدا می‌زند رباب/ آتش به جان کرب و بلا می‌زند ... - وقايع روز هفتم ماه محرم - شبکه الکوثر - عطش در کربلا - سایت مذهبی عصر شیعه - روضه های دهه اول محرم تا اربعین - مؤسسه فرهنگی هدایت - روایت شهادت تک تک یاران امام حسین در دشت کربلا

بستن آب به روی سپاه امام حسین(ع) - آوا - آنچه در روز هفتم محرم بر «امام حسین(ع)» گذشت - بستن آب در کربلا - روز هفتم محرم به امام حسین و یارانش چه گذشت؟ - وقایع روز هفتم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری - چه کسی فرماندهی بستن آب روی اهل بیت امام حسین (ع) را بر ...

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های ده شب اول محرم

روضه های محرم تا اربعین - روضه های دهه اول محرم



ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ | 17:16 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

عمليات كوچك عاشوراي 1 در منطقه تكاب در شمال كردستان توسط سپاه پاسداران(23مرداد1364ش)

عمليات كوچك عاشوراي 1 در منطقه تكاب در شمال كردستان توسط سپاه پاسداران(1364ش) عمليات عاشوراي 1 در تاريخ 23 مرداد 1364 در منطقه عملياتي تكاب و صائين دژ در شمال كردستان و با هدف سركوبي عناصر ضد انقلابي و مزدوران رژيم بعثي عراق، توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامي انجام شد. در اين عمليات، صدها تن از عوامل دشمن كشته و زخمي شده و تعدادي نيز به اسارت سپاه اسلام درآمدند. همچنين مقدار زيادي سلاح سبك نيز به غنيمت رزمندگان درآمد.

عملیات کوچک عاشورای 1 در منطقه تکاب در شمال کردستان ...

عملیات عاشورای 1 - پایگاه مقاومت بسیج حضرت علی اکبر (ع)

کشته شدن 50 تن از عوامل وابسته در عملیات عاشورا 1

سالروز عملیات عاشورای 1 - بوشهر

عملیات عاشورای 1 - تبیان

عملیات عاشورای 1


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای شمسی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ | 19:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روز ششم محرم، شب نوجوانان عاشورایی و شب روضه قاسم بن الحسن (علیه‌السّلام)

شب ششم، شب نوجوانان عاشورایی و شب روضه قاسم بن الحسن (علیه‌السّلام) است. قاسم فرزند امام حسن (علیه‌السلام) به سال ۴۷ ه. ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود.[۱]  مادرش ام‌ولدی [۲]  به نام «نفیله» [۳]  یا «رمله» [۴]  یا «نجمه» بود. در دو سالگی پدر بزرگوارش را از دست داد؛ [۵]  و تا هنگام شهادت در دامان پرمهر و عطوفت عموی گرامی خود، امام حسین (علیه‌السلام)، پرورش یافت و در واقعه کربلا به اتفاق مادر و دیگر برادران و خواهران خود حضور داشت . به نقلی در شب عاشورا، آنگاه که امام حسین (علیه‌السلام) خطبه خواند و به یاران خود فرمود: «فردا من و شما همه کشته خواهیم شد» وی پنداشت این افتخار از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمی‌شود. از این‌رو پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟» امام (علیه‌السلام) با مهربانی پرسید: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد: «احلی من العسل؛ شیرین‌تر از عسل.» حضرت فرمود: آری به خدا سوگند، عمو به فدایت، تو از آنان هستی که پس از گرفتار شدن به بلایی سخت کشته خواهی شد. [۶] . در روز عاشورا هنگامی که نوبت مبارزه به قاسم رسید، برای کسب اجازه خدمت امام حسین (علیه‌السلام) آمد. حضرت او را در آغوش گرفت و هر دو قدری گریستند و قاسم مجددا اجازه خواست و امام حسین (علیه‌السلام) امتناع فرمود. قاسم دست و پای امام را بوسه می‌زد و بر خواسته‌اش پای می‌فشرد. ولی امام (علیه‌السلام) اجازه نمی‌داد تا سرانجام موفق به دریافت اجازه گردید. ملاحسین کاشفی درباره چگونگی اذن خواستن حضرت قاسم از امام حسین (علیه‌السلام) و اذن ندادن آن حضرت می‌نویسد: سرانجام حضرت قاسم با نشان دادن بازوبندی که پدرش امام حسن (علیه‌السلام) به بازویش بسته بود و در او وصیت کرده بود که هرگز دست از یاری عموی خود حسین (علیه‌السلام) برندارد... اذن میدان گرفت.[۸]  وی در حالی که مادرش بر در خیمه ایستاده او را نظاره می‌کرد، وارد میدان کارزار شد. به گزارش ابن شهرآشوب، قاسم در میدان جنگ، چنین رجز می‌خواند: «انی انا القاسُم من نسل علی•••نحن و بیت الله اولی بالنبی•••من شمر ذی الجوشن او ابن الدعی؛ من قاسم، از نسل علی هستم. به خانه خدا سوگند، ما از شمر ذی الجوشن یا حرام‌زاده (ابن زیاد)، به پیامبر سزاوارتریم».[۹]  وی سرانجام پس از کشتن تعدادی از دشمنان خدا، به درجه رفیع شهادت نایل آمد.[۱۰]  طبری و ابوالفرج اصفهانی کیفیت شهادت حضرت قاسم را به نقل از حمید بن مسلم چنین آورده‌اند: «نوجوانی به سوی ما آمد که چهره‌اش همانند پاره ماه می‌درخشید، شمشیری به دست و پیراهن و اِزاری (شلوار) بر تن و دو نعلین به پا داشت، که بند یکی از نعلین‌های وی پاره شد؛ فراموش نمی‌کنم که بند چپ بود. عمرو بن سعید ازدی به من گفت: به خدا به او حمله می‌کنم! گفتم: سبحان الله، پناه بر خدا! از این کار چه می‌خواهی، انبوه لشکری که دور او را گرفته‌اند کارش را تمام خواهند کرد. گفت به خدا بر او حمله خواهم کرد! او حمله کرد و با شمشیر بر سر قاسم زد. قاسم بر روی افتاد و فریاد برآورد «عموجان» به فریادم برس. به خدا سوگند حسین چون عقاب از جا جست و همانند شیر خشمگین بر قاتل قاسم حمله‌ور گردید و ضربتی سخت بر وی فرود آورد. او دست خود را سپر کرد، ولی آن ضربت دستش را از آرنج قطع کرد. او فریادی زد و خود را کنار کشید. گروهی از کوفیان یورش بردند تا او را نجات دهند، ولی او را زیر گرفتند و زیر سم اسبان لگدمال کردند تا آنکه جان داد.[۱۱] پس از چندی که گرد غبار میدان نبرد فرونشست، امام حسین (علیه‌السلام) را دیدیم که بر بالین آن جوان ایستاده و او پاشنه‌های پای خود را بر زمین می‌ساید. امام حسین (علیه‌السلام) در آن حال می‌گفت: «بعداً لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامة فیک جدک؛ قومی که تو را کشتند از رحمت خدا به دورند و در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنان خواهد بود.»[۱۲] [۱۳] سپس فرمود: «عزّ والله علی عمّک ان تدعوه فلا یجیبک فلا ینفعک صوت والله کثر واتروه و قلّ ناصروه؛ سوگند به خدا برای عموی تو بسیار دشوار است که او را بخوانی و نتواند به تو پاسخ دهد، یا به تو پاسخ گوید اما به حال تو سودی نبخشد؛ در یک چنین روزی که دشمنان او بسیار و یاران او‌ا ندک باشند.»[۱۴][۱۵] حمید بن مسلم گوید: آن‌گاه او را برداشت، دو پای پسر را دیدم که روی زمین می‌کشید و حسین (علیه‌السلام) سینه به سینه وی نهاده بود. با خود گفتم «او را کجا می‌برد»؟ وی را برد و در کنار پسرش علی‌ اکبر (علیه‌السلام) و دیگر شهدا قرار داد. از اسم آن نوجوان پرسش کردم. گفتند وی قاسم بن الحسن (علیه‌السلام) است.[۱۶] [۱۷] [۱۸] [۱۹] در زیارت ناحیه مقدسه از حضرت قاسم چنین یاد شده است: «درود بر قاسم بن الحسن (علیه‌السلام) که شمشیر بر فرقش وارد شد و زره‌اش را به غارت بردند. هنگامی که عمویش حسین را صدا زد، حسین مانند باز شکاری خود را به قاسم رسانید. مشاهده کرد قاسم در حال جان دادن پاها را بر زمین می‌ساید. فرمود: از رحمت خدا دور باد آن مردمی که تو را کشتند و در قیامت جد و پدرت دادخواه آنان باد![۲۰] [۲۱] هر کس به زمین می‌افتاد، امام را صدا می‌زد و امام سریعاً به بالینش می‌آمد؛ امّا آه از آن ساعتی که امام حسین (علیه‌السّلام) با تن غرق به خون در گودال قتلگاه افتاد، زینب کبری (علیهاالسّلام) فریاد بر آورد: «وا مُحَمَّداه! وا عَلیّاه، وا جَعْفَراه!»

روضه شب ششم ـ مصيبت حضرت قاسم (ع) مقتل

شب عاشورا، از شگفت‌ترين شب‌هاي تاريخ انسان است. شبي كه بشريت، بر سر دو راهي خير و شر قرار گرفت؛ و چه بسيار انسانها كه تا آن شب در اردوگاه كفر بودند ولي يك شبه ره صد ساله طي نمودند و به حق و حقيقت پيوستند.
شب عاشورا، امام حسين  علیه السلام ياران را نزد خود جمع نمود و پس از ستايش خداوند فرمود: « براستي كه من اصحابي از شما باوفاتر و خانداني از شما فرمانبردارتر نمي‌شناسم. اين لشكر، من را مي‌خواهند و با من سر ستيز دارند و كار من با آنان فردا به جنگ و كارزار خواهد كشيد. پس بيعت خويش را از شما برمي‌دارم و به همه شما اجازه مي‌دهم كه مرا ترك كنيد. از تاريكي شب بهره گيريد و برويد…»
پس‌از سخنان امام، ابتدا حضرت اباالفضل العباس (س)، سپس ديگر بني‌هاشم و بعداز آنها، ياران حضرت لب به سخن گشودند و گفتند: «زنده ماندن پس‌از تو را براي چه مي‌خواهيم اي فرزند رسول خدا؟ براستي كه اگر بارها و بارها كشته شويم و زنده گرديم، باز هم دست از ياري تو برنخواهيم برداشت».
شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل *** مملوك اين جنابم و محتاج اين دَرَم
گر بر كنم دل از تو و بردارم از تو مهر *** اين مهر بر كه افكنم ، اين دل كجا برم؟
امام كه اين كلمات را از آنها شنيد فرمود:«من فردا كشته خواهم شد و شما نيز همه با من كشته خواهيد شد».
اينجا بود كه اوج كرامت انساني آشكار گرديد و اصحاب و خاندان در واكنش به خبر مرگ قطعي خويش گفتند: «خداي را سپاس كه به ما توفيق ياري كردن تو را ارزاني داشت و به شهادت در ركاب تو گرامي نمود».
امام  علیه السلام پس‌از آنكه حجت را بر آنان تمام كرد و بيعت مستحكم آنان را آشكار نمود، در حق آنان دعا كرد و سپس فرمود «سر بلند كنيد و جايگاه خويش را در روضه و رضوان الهي ببينيد» و اينگونه بود كه يكايك ياران با چشم بصيرت، جاي و منزل اخروي خويش را مشاهده كردند.
«قاسم بن الحسن» فرزند بزرگ امام حسن مجتبي علیه السلام كه نوجواني تازه بالغ شده بود نيز در آن جمع حضور داشت و اين صحنه‌هاي شور و شيدايي را مشاهده مي‌كرد. وي از عمو پرسيد:«آيا من هم به همراه يارانت كشته خواهم شد؟» دل امام  علیه السلام براي يادگار برادر سوخت و پرسيد: «اي پسرك من! مرگ، نزد تو چگونه است؟» قاسم شجاعانه پاسخ داد: «احلی من العسل ـ اي عمو از عسل شيرين‌تر است».
دادن جان، گر به ره رهبر است *** از عسل ناب مرا خوش‌تر است
جام اگر جام شهادت بُوَد *** مرگ، به از روز ولادت بُوَد
امام با رقت و شفقت فرمود: «عمويت فداي تو شود! آري، تو نيز كشته مي‌شوي پس‌از آنكه بلايي عظيم بر تو وارد آيد» و آنگاه ادامه داد فرزند كوچكم علي اصغر هم كشته خواهد شد. غيرت و مردانگي قاسم تازه جوان جوشيد و پرسيد: «عموجان! مگر دست دشمنان به خيمه‌گاه زنان هم خواهد رسيد كه اصغر شيرخواره را هم مي‌كشند؟!»" امام پاسخ داد: «عمو به فداي تو! فاسقي از ميان دشمنان، تير به گلوي اصغر خواهد زد و او را در آغوش من به شهادت خواهد رساند در حالي كه او مي‌گريد و خونش در دستان من روان است...» پس آن دو گريستند و ديگر اصحاب و ياران از گريه آنان گريه كردند و بانگ شيون خاندان رسول خدا  صلی الله علیه و آله از خيمه‌گاه به آسمان برخاست.
اما آن «بلاي عظيم» كه امام وعده آن را به قاسم داد چه بود؟ شايد نحوه شهادت آن حضرت، راز آن بلا را بر ما آشكار سازد...
برخي از نويسندگان روايت كرده‌اند پس‌از آنكه علي اكبر  علیه السلام به ميدان رفت و به شهادت رسيد، قاسم بن الحسن به قصد جنگ از خيمه‌گاه بيرون شد.
چون امام حسين  علیه السلام يادگار برادر را ديد كه براي جنگ بیرون آمده، او را در آغوش گرفت و با يكديگر گريستند آنچنان كه از شدت گريه از حال رفتند.
هر دو بريدند دل از بود و هست *** هر دو گشودند به يكباره دست
هر دو ربودند ز سر هوش هم *** هر دو فتادند در آغوش هم
رفت ز تن، تاب و ز سر، هوششان *** سوخت وجود از لب خاموششان
قاسم پس ‌از آنكه آرام شد از عمو اذن جهاد خواست.
اي عمو سينه‌ي من تنگ بُوَد *** شيشه‌ام منتظر سنگ بُوَد
نيزه كو؟ تا كه زمن سينه دَرَد *** تير كو؟ تا كه به اوجم ببرد
اسب‌ها كو؟ كه مرا گرم كنند *** استخوان‌هاي مرا نرم كنند؟
آن حضرت اذن نداد. پس‌ قاسم به دست و پاي امام افتاد و وي را مي‌بوسيد و التماس مي‌كرد تا بالاخره اجازه گرفت و به سوي ميدان جنگ شتافت.
اسناد تاريخي از قول يكي از سپاهيان دشمن نقل كرده‌اند كه پسري از خيمه‌ها به سمت ما بيرون تاخت كه رويش چون پاره ماه زيبا بود. قاسم در حالي كه اشك بر گونه‌هايش روان بود رجز مي‌خواند و مي‌گفت:
ان تنكروني فانا ابن الحسن *** سبط النبي المصطفی المؤتمن
هذا حسين کالاسیر المرتهن *** بين اناس لاسُقوا صوب المزن
پس با وجود كمي سن و كوچكي بدن، جنگي سخت كرد و تعدادي از لشگر يزيد را به خاك و خون كشيد. سپاهيان دست جمعي دور او را گرفتند و يكي از آنان بر او تاخت و ضربتي شديد بر او وارد آورد. قاسم با صورت به روي زمين افتاد و فرياد ياري كشيد كه : «يا عماه!»، پس امام  علیه السلام سر برداشت و چون باز شكاري، تيز به ميدان نگريست، آنگاه همچون شيري خشمگين به سرعت به ميدان حمله كرد و ضارب قاسم را با شمشير زد و دست وي را از مرفق جدا ساخت. وي از درد عربده‌اي كشيد كه سواران دشمن شنيدند و به سوي ميدان تاختند تا او را از دست امام  علیه السلام برهانند. در اين شرايط سخت، جنگي بين امام  علیه السلام و كوفيان درگرفت در حالي كه قاسم بر زمين افتاده بود... و شايد اين، همان بلاي عظيم بود.
آنگاه كه غبار ميدان فرو نشست، امام  علیه السلام را ديدند كه سينه بر سينه قاسم نهاده و وي را به سوي خيمه‌ها باز مي‌گرداند در حالي كه دو پاي قاسم ـ شايد از شدت شكستگي‌ها ـ بر زمين كشيده مي‌شد؛ و امام  علیه السلام مي‌فرمود: «اين قوم از رحمت خدا دور باشند و جدت پيامبر  صلی الله علیه و آله دشمن آنان باشد در روز قيامت»
كاش نمي‌ديد عمو پيكرت *** تا ببرد هديه بر مادرت
كاش نمي‌ديد تنت كاين چنين *** جان دهي و پاي زني بر زمين
ديده به روي عمو انداختي *** صورت او ديدي و جان باختي
و سپس زمزمه كرد: «به خدا سوگند براي عمويت سخت است كه تو او را بخواني ولي نتواند تو را نجات دهد
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
منابع اصلي:
1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .
3. محمد بن جرير طبري ؛ تاريخ الامم و الملوك ؛ بيروت: دارسويدان، بي‌تا ؛ ج 5 .
4. شيخ صدوق ؛ أمـالـي ؛ ترجمه آيةالله كمره‌اي ؛ تهران: انتشارات كتابچي، 1370 .
5. شيخ مفيد ؛ الارشاد في معرفة حجج الله علی العباد ؛ قم: انتشارات كنگره جهاني هزاره شيخ مفيد، 1413 ق. .

اشعار روز ششم محرم؛ حضرت قاسم(ع)نام هر شب محرم بنام کدام شهید کربلاست؟ - ویژه نامه جرعه نوش شهد شهادت - قاسم بن حسن - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد - روضه شب ششم محرم ــ مصيبت قاسم (س)  - قاسم بن الحسن علیه السلام - دانشنامه‌ی اسلامی - حضرت قاسم بن حسن مجتبی - ویکی فقه

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های ده شب اول محرم

روضه های محرم تا اربعین - روضه های دهه اول محرم


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ | 19:13 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اعلام استقلال بحرين از ايران (23مرداد1350 ش)

اعلام استقلال بحرين از ايران (1350 ش)جزيره بحرين واقع در جنوب خليج فارس، در اوايل دوران قاجار تحت نظر ايران اداره مي‏شد ولي پس از چند سال، انگليسي‏ها به بهانه اينكه ايران فاقد نيروي دريايي است، طي قراردادي با قاجار، حفظ امنيت خليج فارس و بحرين برعهده نيروي دريايي بريتانيا گذاشته شد. اين حاكميت كه بيش از يكصد و پنجاه سال به طول انجاميد، بعدها به طور مكرر مورد مخالفت دولت‏هاي وقت ايران واقع مي‏گرديد ولي هر بار به نحوي با شكست مواجه مي‏شد. در نهايت وقتي كه ايران در سال 1336 ش در لايحه تقسيمات كشوري، بحرين را استان چهاردهم ايران اعلام كرد، موجي از مخالفت در كشورهاي عربي را برانگيخت. در اين ميان شاه كه نمي‏خواست حمايت كشورهاي عربي را از دست بدهد و ضمناً براي اينكه بتواند حاكميت ايران نسبت جزاير ديگر خليج فارس از قبيل تنب كوچك و تنب بزرگ و ابوموسي را تثبيت كند، يكباره و به طور ناگهاني، تصميم خود را مبني بر چشم‏پوشي از ادعاهاي ديرينه ايران به بحرين اعلام نمود و پس از آن، دولت، ميانجي‏گري دبير كل سازمان ملل را در اين مسأله تقاضا كرد. بنابراين در 21 ارديبهشت 1349 ش برابر 11 مي1970 م شوراي امنيت براساس گزارش هيئت اعزامي به بحرين مبني بر تمايل اكثريت قاطع اهالي بحرين به استقلال، قطعنامه‏اي صادر كرد كه مفاد آن قطعنامه مبني بر لزوم استقلال بحرين، در 24 ارديبهشت آن سال به تصويب مجلس شوراي ملي ايران رسيد. هنوز استقلال بحرين رسماً اعلام نشده بود كه هيئت حسن نيت ايراني راهي بحرين شد و هيئتي نيز از آنجا به ايران آمد. سرانجام اين جزيره مهم و استراتژيك و سرشار از منابع انرژي در 23 مرداد 1350 ش اعلام استقلال كرد و ايران نخستين كشوري بود كه يك ساعت پس از اعلام استقلال، آن كشور را به رسميت شناخت.

چرا شاه بحرین‌ را فروخت سود جدا شدن بحرین از ایران به جیب چه ...

قصه پر غصه بحرین ! چرا و چگونه از ایران جدا شد؟ | پژوهشهای ...

سود جدا شدن بحرین از ایران به جیب چه کسی رفت؟/ چرا شاه ...

جدا شدن بحرین از ایران؛ ترکمانچای دوره پهلوی - اخبار تسنیم - ...

بحرين چگونه از ايران جدا شد - دانشنامه جزیره - قشم آنلاین

ماجرای جدا شدن بحرین از ایران - مرکز مطالعات خلیج فارس

چرا بحرین را از دست دادیم؟ - هم اندیشی | خبر فارسی

(تصاویر) وقتی بحرین هنوز جزو خاک ایران بود - فرارو

هويدا : دختر خودمان بود؛ شوهرش داديم! - راسخون

پهلوی‌ها چگونه بحرین را از دست دادند؟ - الف

هم اندیشی - چرا بحرین را از دست دادیم؟

استقلال بحرین - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع تاریخی ماههای شمسی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ | 19:13 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |