بیانیه مهم وزارت اطلاعات : ترور ۲۳ مسئول کشور خنثی شد | بازداشت ۲۰ جاسوس موساد
وزارت اطلاعات همزمان با ایّام اربعین شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه،بیانیه ای تبیینی درباره نبرد خاموش با ناتوی اطلاعاتی در جنگ ۱۲ روزه صادر کرد.

به گزارش همشهری آنلاین متن اطلاعیه به این شرح است :
در ایّام اربعین شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، با گرامی داشت یاد و خاطرهی آن گلگون کفنان، اعم از شهروندان غیرنظامی، فرماندهان و سربازان نظامی شهید، دانشمندان هستهای، شهدای جامعه اطلاعاتی و سربازان گمنام امام زمان(عج) در وزارت اطلاعات و طلب علو درجات از محضر الهی برای آن شهیدان و با عرض تبریک و تسلیت به بازماندگان شهدا و استدعای صبر و اجر از درگاه احدیّت برای آنها و نیز با لبیّکی مجدد و از سویدای دل و عمق وجود به رهبر حکیم و فرزانهی انقلاب اسلامی (مدّظله العالی) و به ویژه ۷ تکلیف راهبردیِ ابلاغی اخیر معظّم له، به استحضار ملّت بزرگ و سرافراز ایران اسلامی میرساند:
۱)جنگافروزی و تجاوزگری جبههی شیطانی و متخاصم آمریکایی-صهیونی در ساعات اوّلیهی بامداد جمعه ۲۳ خرداد علیه ایران عزیز، نه یک عملیات نظامی محدود با هدف ضربه به قابلیّتها و تأسیسات هستهای و دفاعی کشور، بلکه به استناد مجموعه یافتههای اطلاعاتی، آنچه که طی جنگ تحمیلی۱۲ روزه رخ داد، یک طرحِ جنگی با برنامهریزی و بهرهگیری توأمان و تمامعیار از مؤلّفههای ترکیبیِ نظامی، امنیّتی، اطلاعاتی، جنگ شناختی، اقدامات ایذایی، ترور، خرابکاری، بیثباتسازی و ایجاد آشوب داخلی با هدف و توهّمِ «به انقیاد و تسلیم واداشتن کشور، براندازی نظام مقدّس جمهوری اسلامی و تجزیهی ایران بزرگ» بود که با کارفرمایی رژیم ریاکار حاکم بر آمریکا، عاملیّت باند تبهکار صهیونی، همراهی چند کشور اروپایی و پادویی گروهکهای ضدانقلاب، تروریستهای تکفیری و اشرار مسلّح اجرا شد.
۲)تمهیدات و تدارک این جنگ علاوه بر فراهم آوردن مقتضیات نظامی و تسلیحاتی، مشتمل بر زمینهسازیهای ترکیبی از جمله تلاش برای انجام مذاکرات، سوءاستفاده از شئون برخی سازمانهای بینالمللی با متهمسازی دروغین و ناجوانمردانهی جمهوری اسلامی به تخطّی از تعهّدات هستهای، صدور قطعنامه ناموجّه و غیرقانونی شورای حکّام آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه ایران، بمباران شدید تبلیغاتی، عملیات روانی و جنگ شناختی و ادراکی توسط جریان مسلّط رسانهای نظام سلطه و دیپلماتهای غربی، بهرهگیریهمهجانبه از آخرین دستاوردهای فنی و فناوریهای هوشمند سنتکام، پنتاگون و کلانشرکتهای آمریکایی، غربی و صهیونیِ وابسته، در زمینههای ماهوارهای، سایبری، ردیابیسیگنالی، شنود مخابراتی و اینترنتی، محاسبات کوانتومی و هوشمصنوعی، تصویربرداریپیشرفتهی هوایی، شبکهسازیهای اجتماعی و... بوده است.
۳)جریان صهیونی-آمریکایی با غفلت از واقعیّات و حقایق صحنه و بر اساس انگارهها، محاسبات و راهبردپردازیهای تحلیلگران مادیگرای غربی و اخبار دروغ و توهمات ضدانقلاب ایرانی، با این تصوّر ابلهانه و باطل که برای براندازی ج.ا.ایران بهعنوان یک نظام و هویّت تمدّنی ایرانی و اسلامی میتوانند از مدلهای براندازی آمریکایی مبتنی بر "راهبرد جنگ کثیف" استفاده کرده،کشور و سازمان جهانی مقاومت را به زانو درآورده و به تسلیم بکشانند، وارد صحنه شدند اما با قدرت پولادین ایمان و ارادهی ملّت بزرگ ایران و اقتدار نیروهای مسلّح، کارآزموده و شجاع جمهوری اسلامی، تحت رهبری باصلابت فرمانده معظم کل قوا حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای مدظلهالعالی ، زمینگیر و مقهور شدند. در این طراحی جنگی، علاوه بر جنایات آشکاری همچون هدف قرار دادن جمعی از فرماندهان نظامی و دانشمندان و تأسیسات هستهای و سامانههای پدافندی و آسیب به مجتمعهای مسکونی و شهادت غیرنظامیان و ... دشمن بدنبال فعال کردن اشرار، تروریستهای رنگارنگ در پوششهای مختلف، فعال کردن مأموریت جاسوسان مترصد، انجام عملیات ترور و خرابکاری و به صحنه کشاندن مزدوران، تفالههای سلطنتطلب، اراذل و اوباش، کانونهای شورشی و هستههای خفتهی منافقین در راستای التهابآفرینی، تحریک نارضایتیها و اعتراضات صنفی و تبدیل شرایط به موقعیّت اغتشاش و آشوبگریهای افسارگسیختهی خیابانی نیز بود.
۴)در همین راستا، سربازان مظلوم و گمنام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در وزارت اطلاعات و جامعهی اطلاعاتی کشور، در پیش، حین و پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزهی اخیر، در نبردی بیامان، نه تنها با رژیم حقیر صهیونی، بلکه با «ناتوی اطلاعاتی- امنیتی غرب» قرار داشته و در برابر طیف وسیعی از تهدیدات و تعرّضات امنیّتی و مزدوران دشمن، مردانه سینه سپر کردند، جانانه و دلاورانه جنگیدند، عناصر وطن فروش و عوامل بیگانه را به بند کشیدند یا در درگیریهای مسلّحانه، تار و مار کردند؛ و در این کارزارهای خاموش، مظلومانه و گمنامانه،شهدا و جانبازانی را تقدیم ایران اسلامی و ملّت سرافراز و عزیز ایران کردند.
۵)اما «نبرد بزرگ و خاموشِ» سربازان گمنام امام زمان (عج) با جبههی صهیونیستی، منحصر به حوزهی پدافندی نبود. با افتخار به استحضار ملت شریف ایران میرساند که فرزندان آنها در وزارت اطلاعات همزمان با سنگربانی امنیتی همه جانبه، «یورش اطلاعاتی ترکیبی و بی سابقهای» را با گشودن جبهات متعدد در سرزمینهای اشغالی و علیه باند تبهکار حاکم بر آن، محقق ساختند. اینک با اغتنام از فرصت، صرفاً بخشی از مقابله و تهاجم وزارت اطلاعات را (بهدلیل برخی محذورهای امنیّتی و شرایط عملیاتی میدان) و به اختصار به اطلاع میرساند و انشاءالله با رفع ملاحظات موجود، بلافاصله نسبت به اطلاع رسانی مشروح اقدام خواهد شد:
۱)کیسهای آفندی و پدافندی جاسوسی، تبادل اطلاعات و مقابله با ترور
۱/۱. اقدامات متعدد و متنوع آفندی و اطلاعاتی (جاسوسی تهاجمی) در شهرهای مختلف سرزمینهای اشغالی علیه منافع رژیم صهیونی و باند تبهکار حاکم بر آن انجام شد. یکی از رویکردهای اجرا شده، استخدام عوامل اطلاعاتی و عملیاتی از درونیترین لایه-های نظامی و امنیتی رژیم برای انجام مأموریتهای محوله، دریافت گزارش مستند و مصور اقدامات و راستی آزمایی آنها بود. اکنون با قطعیت اعلام میگردد که رژیم درماندهی صهیونی، اگرچه تعدادی از عوامل اسراییلی را شناسایی و بازداشت کرد اما بخش بزرگتر و حساستر مأموریتها همچنان جریان دارد. از سوی دیگر همان موارد اندک کشف شده چنان موجب نگرانی شدید رژیم جنایتکار شد که به «خودزنی» و واکنشهای رسواکنندهی خویش از سوی دستگاههای مختلف رژیم منجر گردید. صدور هشدارهای عمومی متعدد توسط نهادهای امنیتی، انتظامی و دفتر نخست وزیر تبهکار برای بازداشتن اتباع رژیم از همکاری و جاسوسی برای ایران و تهدید همکاری کنندگان با وزارت اطلاعات به مجازاتهای شدید، یکی از واکنشها بود. در این راستا، وقتی همکاری اطلاعاتی تعدادی از نظامیان، کارمندان دولت و معلمین با وزارت اطلاعات آشکار شد، رسانههای رژیم از «ورود شوک» به ارتش و دستگاههای امنیتی اشغالگران خبر دادند و تبلیغات رسانهای و تهدیدات آشکار را به صورت مضاعف افزایش دادند.
۲/۱. تلاش و اقدام مؤثّر اطلاعاتی برای تقویت دسترسیها و گسترش بسترهای جمعآوری اطلاعات از اهداف داخل رژیم و ارسال فرآوردهها و محصولات حاصله برای نهادهای مربوطهی کشوری و لشکری؛ در همین راستا، بهرهبرداریاز اسناد فوق سرّی و حسّاس مکتسبه از فرآیند تعرّض اطلاعاتی اخیر به «گنجینهی اطلاعات هستهای» رژیم غاصب صهیونی در هفتههای پیش از جنگ ۱۲ روزه و انعکاس مختصّات دقیق و نقطهای دهها مرکز کلیدی و محیط حسّاس امنیّتی، تسلیحاتی، پدافندی، اقتصادی، صنعتی، پالایشگاهها، نیروگاهها، خطوط انتقال سوخت، آزمایشگاههای تحقیقاتی ضدبشری (هستهای، شیمیایی، میکروبی، بیولوژیک)، فرماندهی فرکانسهای هدایت شونده و... به نیروهای مسلّح کشور در قبل، حین و پس از جنگ تحمیلی اخیر شایان توجّه است. (انشاءالله مستندی پیرامون این موضوع پخش خواهد شد.)
۳/۱. فعّالسازی ساز و کار دیپلماسی پنهان در ارتباط با تحوّلات میدانی جنگ تحمیلی از طریق تبادل اطلاعات با سرویسهای اطلاعاتی دیگر، مضاف بر ارسال پیامهای هشدار به سرویسهای هدف از طریق برخی کشورهای منطقه و تبادل دادهها و اطلاعات با آنها.
۴/۱. شناسایی و دستگیری ۲۰ نفر از جاسوسها، عوامل عملیاتی و پشتیبانی موساد و عناصر متّصل به افسران اطلاعاتی رژیم در تهران، البرز، قزوین، اراک، اصفهان، فارس، کرمان، خوزستان، زنجان، مازندران، آذربایجان غربی و کردستان که در سه مورد از کیسهای خاص، اقدام مشترک با حفاظت اطلاعات نیروهای ذیربط صورت گرفت.
۵/۱. شناسایی چند عامل مرتبط با افسران اطلاعاتی رژیم در حوزههای اقتصادی، مالی و صنعتی کشور که مترصد اقدامات خرابکارانه بودند.
۶/۱. شناسایی، کشف و ضربه به اماکن و موقعیتهای عملیاتی مورد بهرهبرداری سرویس دشمن در جنگ تحمیلی اخیر در چند استان کشور و ناکامگذاری عملیات تروریستی آنها.
۷/۱.کشف و خنثی سازی طرحهای تروریستی رژیم برای به شهادت رساندن ۲۳ نفر از مسئولین کشور در طول جنگ دوازده روزه و ۱۳ توطئه مشابه در ماههای منتهی به جنگ که به فضل الهی منجر به پیشگیری از ترور ۳۵ نفر از مسئولین ارشد کشوری و لشگری شد.
۸/۱. کشف اهداف جدید رژیم در سازمان انرژی اتمی و برخی مراکز نظامی کشور و اطلاعرسانی به مسئولین ذیربط و خنثی سازی عملیات خرابکارانهی رژیم.
۲)گروهکهای تروریستی، تکفیری و تجزیهطلب
گروهکهای تکفیری و تروریستی در جریان جنگ تحمیلی اخیر از سوی تبهکاران آمریکایی- صهیونی مأمور به اقدامات ویژهای برای ایجاد ناامنی، عملیات تروریستی کلان و تجزیه کشور شده بودند؛ برخی اقدامات صورت گرفته روی این گروهکها عبارتند از:
۱/۲. شناسایی و بازداشت ۳ بهاصطلاح امیر (فرمانده) داعش و۵۰ تروریست تکفیری در داخل کشور همراه با کشف و ضبط جلیقههای انتحاری و سلاحهای جنگی همراه آنان.
۲/۲. کشف محل استقرار ۳۰۰ تروریست بیگانه در پایگاهی نزدیک مرزهای جنوب شرقی کشور که مترصّد ورود به خاک ایران بودند و پیشگیری از هر گونه تحرک آنها. اضافه میگردد که دشمن صهیونیست درصدد استخدام و ساماندهی صدها مزدور از بیگانگان تحت نام جعلی «جبههی متحد بلوچستان» بود که تحرکات آنها تحت نظر میباشد.
۳/۲. کشف آمادگی عملیاتی حدود ۱۵۰ نفر از عناصر تکفیری مستقر در سوریه که مترصد عزیمت و اقدام علیه کشور بودند و انجام پیشگیری مقتضی.
۴/۲. کشف برنامه و دستورالعمل ۱۲ مادهای یکی از گروهکهای مستقر در آن سوی مرزهای غربی کشور که مترصد ورود و به-زعم خود «اقدام به سبک سوریه» بودند که این اقدام منجر به شناسایی و بازداشت تعدادی از عوامل گروهک در جدار مرز شد و نیز کشف و انهدام انبارهای تسلیحاتی آنها که برای قاچاق به کشور تدارک دیده بودند.
۵/۲. کسب اطلاع از ورود برخی سرکردههای گروهکهای مسلّح به اقلیمکردستان عراق و نیز حصول آگاهی از برگزاری مانور نظامی برخی گروهکهای مسلّح در آن اقلیمو انجام اقدامات بازدارندهی مقتضی
۶/۲. ضربه به چندین هستهی عملیاتی گروهک منافقین (موسوم به کانونهای شورشی) که در ایام جنگ اخیر در سطح برخی استانها فعال شده بودند (از جمله در تهران، آذربایجان غربی، سیستان و بلوچستان، قزوین، هرمزگان و...)
۷/۲. ضربه به چندین هستهی تشکیلاتی درون شهری دو گروهکتروریستی که قصد انجام عملیات در استانهای کُردنشین کشور داشتند.
۸/۲. دستگیری عناصر افراطی مروّج قومگرایی با گرایش تجزیهطلبی در چندین منطقهی کشور که همسو با رژیم جعلی، انسجام و همدلی و وحدت ملّی را هدف قرار داده بودند.
۹/۲. کسب اطلاع از طرح خام اندیشانه گروهکهای تروریستی و تجزیهطلب برای انجام عملیات و بهاصطلاح تصرّف سرزمینی (!) در شمال غرب و جنوب شرق کشور، در این راستا اقدامات پیشگیرانه و تنبیهیِ مقتضی بصورت مقتدرانه انجام شد.
۱۰/۲. دستگیری تعدادی از عناصر اصلی و تیمهای پشتیبان اطلاعاتی و فنی یک گروهک سابقهدار تروریستی، تجزیه طلب و ضدمردمی در سیستان و بلوچستان که در حال فراهم آوردن مقدمات انجام عملیات تروریستی بودند.
۳)خنثیسازی طرحهای براندازی، آلترناتیوسازی و توطئه فرقههای استعمار ساخته
۱/۳. کشف و اشراف کامل اطلاعاتی بر طرح کلان آمریکایی-صهیونیستیِ ایجاد «دولت دست نشانده» با محوریت بازماندهی منفور خاندان خائن پهلوی و ایفای نقش مستقیم عناصر صهیونیست متعصب ایرانی تبار همچون بن سبطی (سخنگوی سابق رژیم اشغالگر)، بیژن رفیع کیان (از نزدیکان نتانیاهو و عضو سابق شورای تجارت آمریکا)، اری مقیمی (نمایندهی رژیم صهیونیستی در مجامع سلطنت طلبان) و واگذاری مسئولیت «دولت در تبعید» به رضا پهلوی توسط جمع پیشگفته (!) همزمان با پیشبرد برنامههای تجزیه طلبانهی اسراییلی با عاملیت سلطنت طلبان (در این مورد متعاقباً اطلاعرسانی خواهد شد).
۲/۳. کشف و اشراف همهجانبهی اطلاعاتی و خنثی سازی طرح سلطنت طلبانِ تحت فرمان موساد برای راهاندازی و گسیل تیمهای مسلح عملیاتی از سراسر کشور به تهران در اول تیرماه برای انجام اقدامات تروریستی در روز بعد (زمان بمباران زندان اوین) و مراکز نظامی و انتظامی نزدیک به زندان و همزمان با فراخوان گسترده توسط رضا پهلوی و بوق صهیونی فارسی زبان وابسته، با هدف حضور تمامی عناصر مرتبط، خانوادههای زندانیان و... در محوطهی پیرامون زندان و آغاز ناآرامیهای خیابانی از همان نقطه. این سناریوی سلطنتی- صهیونیستی با شناسایی عوامل دخیل و وارد آوردن ضربههای پیاپی به تیمهای عملیاتی دشمن و دستگیری ۱۲۲ مزدور در ۲۳ استان کشور، پیش از هر گونه اقدام تروریستی آنها در تهران، خنثی سازی و مهار شد.
۳/۳. کشف و ضربه به چندین تیم تشکیلاتی دریافت کنندهی مُزد در قالب ارز دیجیتال (تتر) از سرپلهای تشکیلاتی سلطنتی- صهیونیستی در استانهای مختلف که برای اجرای اقدامات ایذایی مأموریت داشتند با دستگیری ۶۵ مزدور در روزهای منتهی به تجاوز رژیم صهیونیستی.
۴/۳. اشراف کامل اطلاعاتی بر «تشدید نامتعارف مراودات و ارتباطات سران فرقهی صهیونیستی بهاییت» با منشأ مرکزیت فرقه در سرزمینهای اشغالی (حیفا) و در فرصت مقتضی، دستگیری عناصری که بهصورت هدفمند و تشکیلاتی در خدمت پروژهی صهیونی- سلطنتی در سراسر کشور بودند.
۵/۳. در حالیکه به گواه تاریخ، مسیحیان ایرانی همواره بهترین همزیستی را با هموطنان مسلمان خود داشته، حامیان وفادار ایران عزیز بوده و شهدای متعددی در دفاع از کشور تقدیم کردهاند، اما رژیم صهیونی همین وفاق مقدس را نیز هدف قرار داد. شاخهای از مزدوران موساد در پوشش جریانِ به اصطلاح تبشیر (ترویج) مسیحیت صهیونیستی، متصل به کلیسای نجاتِ سیاتل آمریکا و کلیسای شکوفان در سرزمین اشغالی نیز در آن مقطع به اقدامات مختلف ضدامنیتی مبادرت ورزید. در این راستا با شناسایی کامل و بازداشت ۵۳ نفر از عناصر آموزش دیده در خارج از کشور و بازرسی از اماکن تشکیلاتی آنها و کشف مقادیری سلاح، تحرکات این تشکیلات نیز خنثی شد.
۶/۳. خنثی سازی طرح شبکه سازی از چهرههای مشهور هنری، ورزشی و انسان رسانههای پرمخاطب، با دعوت آنها به مجامع سلطنت طلبان صهیونی در ترکیه و آمریکا همراه با بازداشت رابط تشکیلاتی دارای تابعیت مضاعف آمریکایی
۷/۳. رصد و اشراف کامل اطلاعاتی بر شبکهی حامیان و هستههای مرتبط بهاصطلاح شهروند-خبرنگارِ شبکهی صهیونیستی- تروریستی اینترنشنال، کشف ارتباطات عوامل آن با رژیم کودک کش، دستگیری و احضار ۹۸ نفر از عوامل عملیاتی وابسته در داخل کشور.
۴)تحرکات عناصر و جریانات ضدامنیّتی در فضای مجازی، سایبری و ارتباطات فنّی
۱/۴. پایش هوشمند و مستمر روندها و خطوط عملیات روانی جبههی آمریکایی-صهیونی در فضای مجازی و رصد مستمر و برخط تارنماها و شبکههای اجتماعی برای شناسایی و برخورد مقتضی با عناصر فعّال حامی رژیم، کمپینسازیها، فراخواندهیها با هدف التهابآفرینی و ایجاد تجمّعات ضدامنیّتی.
۲/۴. رصد و پایش ارتباطات و تعاملات پنهان و نامتعارف بین کاربران داخلی با بیگانگان به ویژه با عناصر و کانالهای ارتباطی رژیم صهیونی و از این طریق شناسایی دهها مدیر (ادمین) صفحات و کانالهای مهمّ منتسب به شبکههای جاسوسی و عملیاتی (به-اصطلاح رزم خیابانی) در فضای سایبری و بازداشت آنها
۳/۴. رصد و مونیتورینگ فعّالیّتهای دشمن در حوزههای سیگنالی و خنثیسازی اقدامات آنان در محدوده دسترسیها و توانمندیهای فنی این وزارتخانه
۴/۴. رصد هوشمند و طراحی و اعمال اقدامات پیشگیرانه در راستای مقابلهی دائمی فنّی با تهدیدات و حملات سایبری دشمن و کشف آلودگیها و اخلالگریهای فنّی و سایبری
۵/۴. شناسایی و برخورد مقتضی با فرآیند ارتباطگیری و تماس عوامل موساد (با پیش شمارههای کشورهای مختلف) با برخی افراد هدف سرویس در داخل کشور به منظور ایجاد ناامنی روانی، تشتّت و تشویشخاطر، تهدید، معرفی مسیرهای به اصطلاح امن برای خروج از کشور! و وعدههای اعطای تابعیت و اقامت در خارج که با هوشمندی افراد مورد اشاره، دشمن در تمامی موارد ناکام ماند.
۵)کشف تسلیحات و تجهیزات در حوزهی ضدتروریسم
گزارشها و دادههای پنهان حاکی است رفتارشناسی گروهکهای مختلف تروریستی، تکفیری و تجزیهطلب بهویژه در جدار مرزهای غربی و شرقی کشور، از جمله تدارک گسترده و انبار کردن سلاح و نفر و ورود تجهیزات و تسلیحات به داخل حکایت از تلاش برای آمادگی در «ساعت صفر» و مقطع جنگ تحمیلی برای انجام عملیات علیه امنیّت کشور داشته است؛ در این راستا، برخی اقدامات و تلاشهای اطلاعاتی و عملیاتی صورت گرفته عبارتنداز:
۱/۵. رصد، اشراف و تسلّط اطلاعاتی بر مراکز نگهداری انبوه سلاح توسط برخی از این گروهکها در جدار خارجی مرزهای کشور که آمادهی انتقال و توزیع میان هواداران در ساعت صفر توسط ضدانقلاب بود؛ در این راستا، با اقدامات اطلاعاتی و عملیاتی در حین جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، ۶ محمولهی اصلی در حال انتقال به استان کردستان و خط ورود سلاح و تجهیزات گروهکها و هستهی تشکیلاتی نظامی گروهک تروریستی مستقر در اقلیم کردستان، با موفقیّت مورد ضربه واقع گردید. حاصل این مجموعه عملیاتِ داخل و برون مرزی عبارت بود از کشف تعداد فراوانی نارنجکانداز منحنی زن، تیرهای نارنجک تفنگی، مسلسلهای کلاشینکف، نارنجکهای جنگی، کلتهای کمری، فشنگ و...
۲/۵. انجام عملیات علیه چندین محلّ انبار محمولههای بزرگ سلاح و مهمات انفجاری نیمهسنگین در سیستان و بلوچستان و کرمان و کشف و ضبط تعداد قابل توجهی از انواع مسلسل، آر.پی.جی۷ و گلولههای آن، نارنجک دستی به همراه چاشنی انفجاری، سلاح کمری، نارنجکانداز و فشنگ مربوطه، انواع فشنگ مسلسلها و سلاحهای کمری و...
۳/۵. شناسایی ۲ قاچاقچی شاخص و عمدهی سلاح در خارج کشور، مهار اقدامات و مختل نمودن شبکهی غیرقانونی آنان و نیز کشف دهها قبضه محمولههای سلاح جنگی از قبیل M۴، M۱۶ آمریکایی، کلاشینکف، کلتکمری، نارنجکانداز، بیسیم و... از این شبکهها.
۶) تحریکات اجتماعی
۱/۶. از آن جا که تحریکات اجتماعی با روشهای مختلف ترکیبی در دستور کار دشمن قرار داشت (پیش، حین و پس از جنگ ۱۲ روزه) لذا وزارت اطلاعات ضمن رصد دقیق سناریوهای دشمن، اقدامات خنثیکنندهی مقتضی را در دو وجه ایجابی (تبیین موضوع برای جوامع هدف) و سلبی (بازدارندگی از اقدامات تحریکآمیز عوامل آگاه و ناآگاه دشمن) مورد توجه قرار داده و هزاران اقدام لازم را در سراسر کشور و توسط تمامی ادارات کل اطلاعات استانها بعمل آورد.
۲/۶. افزایش رصد و مراقبتهای حفاظتی و ارائه هشدار پیرامون مراکز خدماترسان و مجتمعهای مهم تولیدی کشور در قبال انواع دسیسههای سرویسها، گروهکها و عناصر معاند برای دامنزدن به بسترهای اخلال و نارضایتی.
۳/۶. پایش مستمر اطلاعاتی و برخورد مقتضی با تلاش عوامل و مزدوران دشمن و ستون پنجم داخلی برای تحریک و دامن زدن به کمبودهای تصنّعی برخی اقلام اساسی و معیشتی مردم در جریان جنگ تحمیلی (چه از طریق احتکار و گرانفروشی کالاهای مورد نیاز مردم و چه با شایعهپراکنی و تشویش اذهان عمومی)
****
در خاتمه، سربازان گمنام امام زمان (عج) پیشانی شکر الهی بر زمین میسایند که علیرغم گستردگی و عمق توطئه و فتنهی صهیونی - آمریکایی و گرد آوردن اتحادیهی مزدوران بیگانه، جاسوسهای رسمی، عناصر گروهکی و تروریستی اعم از انواع تکفیری، داعشی، منافق، سلطنت طلب، فرق ضالّه و تجزیه طلبان شرق و غرب کشور و... اما با اشراف اطلاعاتی تمام عیار و فداکاری و جانبازی مجاهدین بی ادعای اطلاعاتی- امنیتی، در طول جنگ ۱۲ روزه و تقدیم ۶ شهیدِ مجاهد و گمنام، حتی یک مورد عملیات علیه امنیت کشور را نتوانستند محقق سازند. بی شک این توفیق، حاصل عنایات الهی به این ملک و ملت، هدایتهای فرماندهی معظّم کل قوا، حضرت آیت الله العظمی امام خامنهای مدظله العالی و نقش سترگ و عظیم ملت بصیر و قهرمان ایران بود.
در پیرامون نقش شگفتی ساز مردم، تاکنون عمدتاً ابعاد ایستادگی مردم در برابر دشمن و تحمل سختیهای جنگ و حفظ وفاق ملّی مطرح شده است. امّا ما شاهد نوعی نقش آفرینی بودیم که تاکنون به آن پرداخته نشده و آن همراهی جانانه، هوشمندانه، وفادارانه، متعهدانه و هدایتگرانهی مردم، با فرزندان و خدمتگزاران مخلص خویش در سربازخانهی گمنامان بود. واقعیت آن است که وقتی از مردم درخواست مساعدت و گزارشِ موارد مشکوک شد، شاهد چنان حماسهای شدیم که هیچ زبان و قلمی یارای بازگویی آنرا ندارد. صادقانه و بادقت تمام اذعان داریم که نقش اصلی در «دفاع مقدس امنیتی در برابر ائتلاف متجاوزین تبهکار» را ولی نعمتان ما ایفا کردند. در برابر این عظمت، سر تعظیم فرود میآوریم و استدعا داریم که همچنان توجهات قبلی نسبت به موارد مشکوک استمرار یابد چون طبق اطلاعات موثق، کینه و کید و شیطنت خصم آمریکایی- صهیونی همچنان ادامه دارد، کما این که عملیات تروریستی تأسّف بار اخیر در شهر زاهدان، یکی از مصادیق آن بود. پیش و پس از آن نیز تلاش مزدوران و عوامل دشمن برای اقدامات تروریستی مشابه ادامه داشته است. به همین دلیل، دفاع مقدس و عملیات جهادیِ آفندی و پدافندی مجاهدین گمنام علیه دشمن قدّار و مزدورانش همچنان با اقتدار و هوشیاری ادامه خواهد داشت. بعون الله تعالی
روابط عمومی وزارت اطلاعات
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گزیده خبرها و نشـریات
ادامه مطلب را ببينيد
غافلگیری جدید برای اسرائیل؛ تنگه بابالمندب بسته میشود
جنبش «انصارالله» یمن در واکنش به ادامه تجاوزات رژیم صهیونیستی به نوار غزه، از احتمال غافلگیریهای جدید برای رژیم صهیونیستی از جمله بستن تنگه استراتژیک «بابالمندب» خبر داد.

به گزارش همشهری آنلاین کیهان نوشت: چنانکه پیشتر در همین صفحه روزنامه و در گزارشی مرتبط با یمن خواندید، نشریه انگلیسی «اکونومیست» (The Economist)- یکی از تأثیرگذارترین منابع خبری و تحلیلی جهان در حوزههای اقتصاد، سیاست، فناوری، فرهنگ و روابط بینالملل- در مطلبی نوشت: «حجم ترانزیت کالا از بابالمندب یکششم شده است. حملات یمنیها سبب شده مسیر ترانزیت کالای اروپا از آفریقا جایگزین شود که ۲۰ روز سفر و و ۳۳ درصد افزایش هزینه سوخت را به سفر رفت و برگشت اضافه میکند. یمن ادعاهای اروپاییها در مورد قدرت دریایی را نقش بر آب کرده است.»
باید توجه داشت که مسیر سابق دریایی که حدود ۱۴- ۱۵درصد تجارت دریایی جهانی را از آسیا به اروپا منتقل میکرد، عملاً به دلیل تهدید یمنیها مختل شد. اما گویا یمنیها، در دفاع از مردم غزه، به این میزان کنترل بر بابالمندب چندان هم راضی نیستند و چیزی بیش از این را میخواهند! تا همین حالا هم حملات مقاومت یمن به کشتیها در دریای سرخ، به ویژه آنهایی که به بندر ایلات رژیم اسرائیل متصل بودند، باعث شده است تا فعالیت بندر ایلات به تقریباً ۹۰درصد کاهش یابد.
دیروز خبر رسید که سرتیپ «بکیل الوهبی»، فرمانده «گردانهای الوهبی» از یگانهای وابسته به انصارالله مستقر در استان البیضاء، در گفتوگویی با روزنامه دولتی «الثورة» چاپ صنعاء اظهار کرد: «گزینههای نظامی پیشرو برای دشمن صهیونیستی و شرکایش دردناک خواهد بود. یکی از این گزینهها، بستن تدریجی یا کامل تنگه بابالمندب در صورت تداوم تجاوزات علیه مردم غزه است.» الوهبی تأکید کرد که اقدام احتمالی برای بستن این گذرگاه دریایی، در راستای وارد کردن فشار جهانی به منظور متوقف ساختن نسلکشی در غزه صورت خواهد گرفت. آنطور که «ایسنا» نوشته است، او افزود: «بستن بابالمندب یکی از ابزارهای مؤثر برای جلب توجه جهانی به مسئولیت خود در قبال گرسنگی تحمیلی بر مردم غزه بهدلیل محاصره اسرائیلی- آمریکایی است... یمن در برابر تداوم جنایات جنگی و نسلکشی علیه ملت فلسطین، دست بسته نخواهد ماند.»
گفتنی است، تهدید جدید مقاومت یمن در حالی مطرح میشود که اخیراً، سرتیپ «یحیی سریع»، سخنگوی نیروهای مسلح یمن، نیز از بررسی «گزینههای نظامی تصاعدی» برای توقف تجاوزات رژیم صهیونیستی و مقابله با سیاست گرسنگی و نسلکشی در نوار غزه خبر داده بود. باید توجه داشت که تنگه بابالمندب یکی از حساسترین گذرگاههای بینالمللی دریایی برای حملونقل نفت و کالا میان آسیا، آفریقا و اروپا بهشمار میرود و تهدید به بستن آن، میتواند تبعات منطقهای و جهانی گستردهای به همراه داشته باشد و میتواند یکی از اساسیترین «گزینهها» برای مقاومت یمن باشد. این تهدیدات در حالی شدت یافته که طبق گزارش مؤسسه آمریکایی «گلوبال سکیوریتی»، روزانه بیش از 6 میلیون بشکه نفت از این تنگه عبور میکند و هرگونه اختلال در آن، بلافاصله موجب افزایش بهای جهانی انرژی میشود. همچنین، شرکتهای کشتیرانی بزرگی چون «مرسک» و «هاپاگ لوید» طی ماههای گذشته مسیر خود را از بابالمندب به دماغه امیدنیک تغییر دادهاند که نشان از اثرگذاری ملموس استراتژی بازدارنده صنعا دارد. افزون بر این، مرکز «مطالعات خاورمیانه لندن» نیز در گزارشی هشدار داده است که ادامه تهدیدهای یمن میتواند امنیت دریایی در منطقه شاخ آفریقا را به چالش جدی بکشاند و به تغییر بلندمدت مسیرهای تجاری بینالمللی بینجامد.
حملات یمنیها جایگاه و بازدارندگی ما را تهدید میکند
«ایال زیسر»، کارشناس اسرائیلی امور «خاورمیانه» و آفریقا و معاون رئیس دانشگاه تلآویو، طی یادداشتی که در روزنامه «اسرائیلهیوم» منتشر شد، اظهار داشت: «پیروزی اسرائیل بدون تعامل جدی با جبهه هفتم در یمن کامل نخواهد شد.» زیسر نوشت: «حملات یمنیها دیگر صرفاً مزاحمتهایی در ساعات اولیه صبح نیستند، بلکه به تهدیدی واقعی با پیامدهای مستقیم اقتصادی و امنیتی برای اسرائیل تبدیل شدهاند. موشکها و پهپادهای شلیکشده از یمن هزینه سنگینی را بر اسرائیل تحمیل میکنند، که مهمترین آنها اختلال در کشتیرانی به دریای سرخ و فلجشدن بندر ایلات است.» زیسر همچنین درباره آنچه «کنار آمدن اسرائیل» با حملات یمنیها خواند، هشدار داد و افزود: «این امر سیگنالهای ضعف میفرستد که میتواند یمنیها را به تشدید حملات تشویق کند و شاید حتی دایره تهدید را گسترش دهد تا شامل هواپیمایی غیرنظامی اسرائیل و نهفقط کشتیها شود. این امر وجهه و قدرت بازدارندگی اسرائیل را در درازمدت تهدید میکند، تصویر کلیشهای از انصارالله به عنوان یک گروه ابتدائی که بر سرزمینی عقبمانده حکومت میکند، دیگر دقیق نیست، زیرا آنها اکنون دارای سیستم پیشرفتهای از پهپادها و موشکها هستند که علیرغم حملاتی که به آنها میشود، به طور مؤثر از آنها استفاده میکنند.» وی از واکنش اسرائیل به این حملات انتقاد و آن را «جزئی و ضعیف» توصیف کرد و گفت که بیشتر برای اهداف رسانهای و روحیه دادن است تا ابزاری واقعی برای دستیابی به یک نتیجه قاطع.
در نهایت باید گفت آنچه امروز در آبهای دریای سرخ، تنگه بابالمندب و فضای هوائی سرزمینهای اشغالی جریان دارد، صرفاً یک نزاع محدود یا ابراز همبستگی سیاسی نیست، بلکه بازتابی آشکار از تغییر موازنه قدرت در منطقه غرب آسیاست. نیرویی نظامی که تا چند سال پیش در تحلیلهای رسانهای جهان چندان جدی تلقی نمیشد، اکنون به عاملی تبدیل شده که نهتنها سامانههای دفاعی رژیم آپارتاید اسرائیل را در وضعیت اضطراری قرار داده، بلکه با حملاتی دقیق به اهدافی همچون بئرالسبع و ایلات، بنیان طرحهای امنیتی و اقتصادی تلآویو را به چالش کشیده است. در چنین فضائی، ارتش یمن موفق شده نوعی از بازدارندگی را به نمایش بگذارد که برخلاف الگوهای مرسوم، نه بر شمار نیروها یا هزینههای نظامی، بلکه بر مهارت در عملیات، دقت در هدفگیری و قدرت اخلال در ساختارهای اقتصادی تکیه دارد. این نوع بازدارندگی، از دل مردمی محاصرهشده برخاسته است، نه قدرتهای محاصرهگر. از سوی دیگر، مسیر جایگزین آفریقایی که اکنون برای عبور کشتیها مورد توجه قرار گرفته، گزینهای پرهزینه برای غرب و رژیم صهیونیستی بهشمار میرود؛ مسیری که با حمایت و طراحی نیروهای مقاومت شکل گرفته و تحمیل شده است. امروز به وضوح میتوان گفت که بابالمندب دیگر تنها یک گذرگاه دریایی نیست، بلکه به صحنهای مهم در ژئوپلیتیک نو منطقه تبدیل شده است، صحنهای که در آن، یمن نه یک کشور در حاشیه عربستان، بلکه بازیگری مؤثر در نظم جهانی جدید است. بهویژه در دورانی که به نظر میرسد هم آسمانهای اشغالی و هم آبهای بینالمللی، به میدان رقابت ارادهها و استراتژیها بدل شدهاند.
تصمیم گرفتیم عملیات نظامی خود را تشدید کنیم
یحیی سریع سخنگوی نظامی انصارالله اعلام کرد: به دلیل نسلکشی جاری در غزه، یمن با مسئولیت دینی و اخلاقی بزرگی روبرو است.

لایحه مقابله با نشر اکاذیب خلع سلاح جریان تحریف
اربعین سوگند و میثاق ملی (یادداشت روز)
اخبار ویژه
رژیم صهیونیستی کشتی کمکرسانی حنظله را به همراه تمام سرنشینانش دزدید
تصویب دوفوریت لایحه مقابله با انتشار محتوای خلاف واقع در فضای مجازی
غافلگیری جدید یمنیها برای اسرائیل تنگه بابالمندب بسته میشود
ریشه مشکلات آب و برق در خشکسالی است یا مدیریت؟!
تشییع پیکر شهدای حادثه تروریستی زاهدان با حضور باشکوه مردم
حضور پزشکیان در وزارتخانههای صمت و راه و شهرسازی
پایداری ملت ایران در جنگ اخیر شایسته تقدیر است
ولایتی: دالان «زنگزور» طرح آمریکایی برای فشار علیه روسیه و ایران است
هیچ وقت احساس نکردم بین دولت و فرماندهان نظامی اختلافی وجود دارد
جایی جز زبالهدان تاریخ نداشتند!
برنامه 10 ساله جهش صنعت هوایی
پیگیری تولید و زیرساخت در یک روز
چهار متهم حاشیهنشینی بورس در اقتصاد ایران
دفاع وزیر نیرو از تعطیلی چهارشنبهها
هشدار نسبت به تأخیر در تحویل خودرو
انتقاد وزیر صمت از قطع برق صنایع «خودتأمین»
«بازنگری در نهاد علم» چگونه امکانپذیر میشود؟
آلزایمر فراتر از فراموشی
فاصله ازدواج تا فرزندآوری به بیش از ۴ سال رسید
توازن بخشی به سیاست منطقهای
اسفندیار: والیبال ایران با پیاتزا دوباره احیا شد
پشت پرده آتشبس در شب طوفانی جنگ
انتقاد بازیگر «بازی تاجوتخت» از سکوت در برابر کشتار در غزه
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گزیده خبرها و نشـریات
ادامه مطلب را ببينيد

همگامِ با زائرینِ پیاده (1) - همگامِ با زائرینِ پیاده (2) - همگامِ با زائرینِ پیاده (3) - همگامِ با زائرینِ پیاده (4) - همگامِ با زائرینِ پیاده (5) - همگامِ با زائرینِ پیاده (6) - همگامِ با زائرینِ پیاده (7) - همگامِ با زائرینِ پیاده (8) - همگامِ با زائرینِ پیاده (9) - همگامِ با زائرینِ پیاده (10) - همگامِ با زائرینِ پیاده (11) - همگامِ با زائرینِ پیاده (12) - همگامِ با زائرینِ پیاده (13) - همگام بازائرین پیاده (14) - همگام با زائرین پیاده (15) - همگامِ با زائرینِ پیاده (16)

سلام ما به حسین و به کربلای حسین
سلام ما به حسین و به کربلای حسین - سلام ما به علمدار با وفای حسین... سلام ما به حبیب مظاهر و علی اکبر - سلام ما به قاسم و عبدالله و علی اصغر... سلام ما به ابالفضل و سه برادر او - سلام ما به دو طفلان و زینب و به خواهر او... سلام ما به رقیه، سکینه و به رباب ... سلام ما به جگرهای تشنه در لب آب - سلام ما به سلامی که عصر عاشورا - نموده بر بدن غوطه ور به خون، زهرا... سلام ما به جبین شکسته زینب - سلام ما به نماز نشسته ي زینب... سلام ما به بدن های مانده در صحرا - سلام ما به ملاقات زینب و زهرا... سلام ما به لب چوب خیزران خورده - سلام ما به رقیه، که نیمه شب مرده... سلام ما به تنوری که اشک زهرا ریخت - سلام ما به اشک یتیمان که در سحرها ریخت... سلام ما به فرات و به موج سوزانش - سلام ما به ابوالفضل و چشم گریانش... سلام ما به شهیدان کربلای حسین - سلام بر همه انصار با وفای حسین... سلام باقری و جمله این عزاداران - رسد به سبط نبی و به جمله یاران .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: همگام بازائرین پیاده
ادامه مطلب را ببينيد

اهلبیت امام حسین علیه السلام چهارفرسخی شام
از ورود اهلبیت به شام تا خروج از شام
ورود كاروان اهل بيت امام حسين(ع) به شام 1صفر61 ق
ورود اهلبیت امام حسین علیه السلام به شام
شعروروداهلبیت امام حسین علیه السلام بشام
وروداهلبیت امام حسین علیه السلام بشام
شعر-اول ماه صفرشد نوبت حزن دگرشد
اهلبیت امام حسین علیه السلام و خرابه شام
شعر-زينب چو در خرابه، در شهر شام ويران
زينب چو در خرابه، در شهر شام ويران
اهلبیت امام حسین علیه السلام و خرابه شام
خطبه حضرت زینب علیه سلام در کاخ یزید
خطبه امام سجادعلیه السلام درمسجدشام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر
ادامه مطلب را ببينيد
وقایع دهه اول صفر

وقایع دهه اول صفر
وقایع دهه اول صفر 1 - وقایع دهه اول صفر 2 - وقایع دهه اول صفر 3 - وقایع دهه اول صفر 4 - وقایع دهه اول صفر 5 - وقایع دهه اول صفر 6 - وقایع دهه اول صفر 7 - وقایع دهه اول صفر 8
صفر المظفر یا ماه صفرالخیر دومین ماه قمری است
با پایان یافتن ماههای حرام رجب، ذیالقعده، ذیالحجه و محرم قبایل بار دیگر وارد جنگ میشدند و شهرها خالی میشد. رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، شهادت امام حسن علیه السلام و امام رضا علیه السلام در این ماه را ذکر میکنند. همچنین ابتدای ماه صفر با ورود کاروان اسرا به شهر شام مصادف است و نیز آغاز جنگ صفین در نخستین روز صفر بوده است. در برخی روایات اسلامی آمده است که مسلمانان از انجام کارهای مهم در ماه صفر، پرهیز و برای دفع آفات و بلایای این ماه بسیار صدقه دهند. به همین دلیل مسلمانان از این ماه به عنوان ماهی نحس و بدیُمن یاد میکنند؛ چراکه در این ماه وحی قطع میشود. حضرت علی علیه السلام در این مورد فرموده است: با رحلت پیامبر (صلی اللهعلیه وآله وسلّم) چیزی قطع شد که با فوت هیچ احدی قطع نشد. در برخی روایات، روزهای اول، دهم و بیستم ماه صفر از ایام نحس شمرده و از سفرکردن در این روزها نهی شده است.[۱] پس از ماه محرم، این ماه نیز ماه حزن و اندوه شیعیان است. رحلت پیامبرص، شهادت امام حسن و امام رضا و اربعین امام حسین در این ماه قرار دارند. معروف است که ماه صفر به خصوص چهارشنبه آخر آن نحس است، اما در این مورد روایتی نداریم.[۴] برخی با استناد به روایت پیامبر اسلام که «هر کس خبر تمام شدن این ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او میدهم.»، ماه صفر را شوم قلمداد کرده، پایان آن را به یکدیگر تبریک گفته و آمدن ربیع الاول را جشن میگیرند.[۵] در حالی که این روایت در کتب روایی به عبارتی متفاوت در تجلیل از شخصیت اباذر غفاری آمده است و ارتباطی با نحوست ماه صفر ندارد.[۶][یادداشت ۱] و برخی از علمای شیعه[۷] و سنی[۸] سند آن را معتبر ندانسته ند. خواندن دعای : یا شَدیدَ الْقُوی وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیبینَ الطّاهِرینَ. ای سخت نیرو وای سخت عقوبت! ای عزیز! ای عزیز! ای عزیز! در برابر عظمت تو همه آفریدگانت خوار شدند؛ پس کفایت کن از من شر خلقت را. ای نیکو ده! ای زیبایی بخش! ای نعمت بخش! ای فزونبخش! ای که معبودی جز تو نیست! منزهی تو و من از ستم کاران هستم. پس دعای او (یونس) را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم و این چنین نجات دهیم مؤمنان را و درود خدا بر محمد و آل پاک و پاکیزه اش. [۳]. این دعا هر روز ۱۰ مرتبه قرائت شود.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر
ادامه مطلب را ببينيد
یکم صفر : روز ورود اهل بیت و سر مطهّر امام به شام.[۲۴][۲۵]
حبس ۳ روزه کاروان اسرا پشت دروازه شام
به نظر حسن بن علی الطبری ، اهل بیت را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، شهر را زیور بستند، به گونه ای که چشمی ندیده بود. سپس پانصد هزار نفر از مردم شام از زن و مرد با دف و طبل و بوق و دهل از خانههایشان بیرون آمدند، در حالی که جامه نو پوشیده بودند و خود را آراسته بودند به دیدن اسرار رفتند. آن روز شانزدهم ربیع الاول بود و بیرون شهر، محشری به پا شد. مردم میان هم موج میزدند. چون روز برآمد سرها را به شهر وارد کردند؛ و هنگام ظهر با رنج فراوان از ازدحام جمعیت به در خانه (قصر) یزید بن معاویه رسیدند.
ورود اهل بیت به شام یکی از مصائب رنجآور حادثه عاشورا بود که به امر یزید بن معاویه به عبیدالله بن زیاد و در جریان اسارت اهل بیت امام حسین علیه السّلام و در راس آنها حضرت امام سجاد علیه السّلام و حضرت زینب سلام اللهعلیها روی داد. عبیدالله بن زیاد پس از کسب تکلیف از یزید بن معاویه در خصوص اسرای کربلا، دستور اعزام آنها را به سوی شام صادر کرد که در مسیر حرکت و در شام اتفاقاتی روی داده که در منابع تاریخی و مقاتل به آنها اشاره شده است.
در پی فرمان یزید بن معاویه که به واسطه نامه، از عبیدالله بن زیاد خواسته بود تا اسرا را به همراه سرهای شهدا به دمشق انتقال دهد،[۳] [۴] . عبیدالله دستور داد تا اسرای اهل بیت (علیهم السّلام) را آماده کرده، در حالی که غل و زنجیر بر گردن امام سجاد علیه السّلام انداخته بودند[۵] [۶] [۷] [۸] . و حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم را به مانند اسیران روم و دیلم سوار بر محملهای برهنه و بدون پوشش و سایبان کرده بودند از شهری به شهری و از منزلی به منزلی حرکت دادند و سپس راهی شام کردند.[۹] [۱۰] . فرستادن اسرای اهل بیت (علیهم السّلام) با چنان وضع رقت باری، چنان قلب ابن عباس را جریحه دار ساخت که او را بر آن داشت تا طی نامه ای خطاب به یزید به او اعتراض کرده چنین بنویسد: «بدان که از عجیب ترین عجائب در روزگار تو این بود که دختران عبدالمطلب و کودکان خردسالش را مانند اسیر در شام بردی تا به مردم نشان دهی که بر ما چیره شده ای و بر ما حکم میرانی. به خدا سوگند اگر تو از زخم شمشیر من در امان باشی یقین بدان که روز و شب از دست زخم زبانم آسوده نخواهی بود...[۱۱] [۱۲] . با رسیدن کاروان اسرا به شام، دمشق غرق در شادی و سرور شد. ساکنان شهر به مانند اعیاد بر در و دیوار شهر پردههای دیبا آویخته بودند و به یکدیگر تبریک میگفتند و زنانشان دف میزدند و بر طبل میکوبیدند.[۱۳]
روایت سهل ساعدی : در توصیف چگونگی ورود اسرای اهل بیت (علیهمالسّلام) به شام از یکی از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) به نام سهل بن سعد ساعدی روایت شده که میگفت: «در راه بیت المقدس به شام رسیدم. در آنجا شهری دیدم پر از درخت با جویبارهای فراوان؛ در و دیوارش با پرده های دیبا آذین بسته شده بود و مردم گرم شادی و سرور بودند و زنان نوازنده را دیدم که دف و طبل به دست، مینوازند. با خود گفتم گویا اهل شام عیدی دارند که ما نمیدانیم. (در همین فکرها بودم که) به گروهی از مردم دمشق برخوردم که مشغول صحبت بودند، پس به آنان گفتم: آیا شما عیدی دارید که ما نمیدانیم؟ گفتند: «پیرمرد، به نظر غریب مینمایی.» گفتم: «آری؛ من سهل ساعدی هستم که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم) را دیده و احادیث او را میدانم. گفتند: «ای سهل آیا در شگفت نیستی که چرا از آسمان خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟» گفتم: «مگر چه شده است؟» گفتند: «ای سهل، سر حسین علیه السّلام را از عراق به هدیه میآورند.» گفتم: «عجبا سر حسین (علیه السّلام) را میآورند و این مردم چنین شادمانی میکنند؟ از کدام دروازه وارد میشوند؟» گفتند: «از دروازه ساعات. برخی از منابع ورود اسراء به شام را از دروازه باب توماء دانسته اند. [۱۴] . میشوند؟» گفتند: «از دروازه ساعات. برخی از منابع ورود اسراء به شام را از دروازه باب توماء دانسته اند». [۱۴] . هنوز گفتگوهایمان به پایان نرسیده بود که دیدم بیرقها یکی پس از دیگری از راه میرسند. پس مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت که سیمایش بسیار شبیه سیمای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) بود و از پی آن دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بی محمل سوار بود. خود را شتابان به او رساندم و گفتم: «دخترم شما کیستی؟» گفت : سکینه دختر حسین علیه السّلام» گفتم: «آیا از من کاری ساخته است؟ من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده سخن او را شنیده ام» گفت: «ای سهل اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما کنار ببرند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده کمتر به حرم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) نگاه کنند. سهل ساعدی میگوید: من خود را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم: آیا برای تو ممکن است که برای حاجتی که من به تو دارم چهل دینار زر سرخ (چهار صد دینار) بگیری و حاجت مرا بپذیری؟ گفت: حاجتت چیست؟ گفتم: این پولها را بگیر و این سر را جلوتر و دور از این زنان ببر. آن مرد پذیرفت و پولها را گرفت و آن سر را از زنان اهل حرم دور کرد. [۱۵] [۱۶]
سید بن طاوس در مورد این واقعه مینویسد: وقتی اسرای کربلا نزدیک شهر دمشق رسیدند، ام کلثوم نزد شمر بن ذی الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازه ای ببر که تماشاچیان کمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو این سرها را از محلها دورتر ببرند تا نگاه مردم کمتر به ما بیفتد. اما شمر در اثر خباثت و پلیدی که داشت دستور داد سرها را بالای نیزهها زدند و در میان محملها قرار دادند و آنان را از میان تماشاچیان عبور دادند. [۱۸]
به نظر حسن بن علی طبری،[۱۹] اهل بیت را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، شهر را زیور بستند، به گونه ای که چشمی ندیده بود. سپس پانصد هزار نفر از مردم شام از زن و مرد با دف و طبل و بوق و دهل از خانه هایشان بیرون آمدند، در حالیکه جامه نو پوشیده بودند و خود را آراسته بودند به دیدن اسرا رفتند. آن روز شانزدهم ربیع الاول بود و بیرون شهر، محشری به پا شد. مردم میان هم موج میزدند. چون روز برآمد سرها را به شهر وارد کردند. و هنگام ظهر با رنج فراوان از ازدحام جمعیت به در خانه (قصر) یزید بن معاویه رسیدند.
شیخ عباس قمی مینویسد: اسرای کربلا را پس از ورود به دمشق در پله کان مسجد محلی که توقفگاه اسیران بود نگه داشتند، {پس از ورود اسیران به شهر، آنها را در ورودی مسجد جامع اموی، بر سکویی جای دادند.[۴۵] امروزه در این مسجد، در مقابل محراب و منبر اصلی مسجد، محلی از سنگ و با نردههای چوبی وجود دارد که معروف به محل استقرار اسیران کربلا است. [۴۶]} پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را که شما را کشت و نابود کرد و آشوب را خاموش کرد... چون سخنش تمام شد، امام سجاد (علیه السّلام) به او فرمود: قرآن خدا را خوانده ای. گفت: آری فرمود: این آیه را خوانده ای: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؛[۲۰] بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمیخواهم»؟ گفت: آری فرمود: ما خویشان پیامبریم... سپس حضرت فرمود: این آیه را خوانده ای: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛[۲۱] خداوند میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاکیزه گرداند؟ گفت: بله خوانده ام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم... مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و کشندگان آنان بیزاری میجویم. [۲۲]
ابن اعثم مینویسد: سرهای شهدای کربلا را به همراه امام سجاد (علیه السّلام) و مخدرات اهل بیت نزد یزید بردند. آن لعین اشاره کرد سر امام حسین علیه السّلام رادر طشتی زرین نهادند. سپس از فرستادگان ابن زیاد سؤالاتی کرد و آنها تفصیل واقعه را برای او بیان کردند. [۲۳] . وقتی مردم اسرای کربلا را شناختند و به عظمت مقام آنان پی بردند، از کردار یزید بدشان آمد و او را لعن کردند و دشنام دادند و روی به اهل بیت آوردند. چون یزید چنین دید خواست خود را از خون حسین برکنار دارد لذا قتل امام را به گردن ابن زیاد گذاشت و او را بر این کردار لعن کرد.[۲۴]
هفت مصیبت جانسوز شام از زبان امام سجاد علیه السلام
مصیبتها و توهینهای صورت گرفته در شهر شام به خاندان اهل بیت (ع) و کاروان اسرای کربلا به حدی بود که در روایت داریم، از امام سجاد (ع) پرسیدند: سختترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ در پاسخ ۳ بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام! امان از شام !. و طبق روایت دیگر امام سجاد (ع) به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: در شام ۷ مصیبت بر ما وارد کردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ۱. ستمگران در شام اطراف ما را به شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزهها احاطه کردند و بر ما حمله میکردند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند. ۲. سرهای شهداء را در میان کجاوه های زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس (ع) را در برابر چشم عمه هایم زینب و ام کلثوم (ع) نگه داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم (ع) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه (س) و فاطمه (س) میآوردند و با سرها بازی میکردند و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت. ۳. زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما میریختند، آتش به عمامه ام افتاد و چون دست هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. ۴. از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار چرخاندند و میگفتند: ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند! ۵. ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آنها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر، خندق و ...) کشتند و خانه های آنها را ویران کردند. امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید. ۶. ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند، ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت. ۷. ما را در مکانی اسکان دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم. اهل بیت (ع) نهایتا در اول ماه صفر به شام رسیدند و در مسجد اموی این شهر با یزید روبرو شدند، خطبههای امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) و توهینها و جسارتهای صورت گرفته به سر بُریده امام حسین (ع) و اسرای اهل بیت (ع) از جمله اتفاقاتی بود که در زمانش به آن خواهیم پرداخت.
شامیان خون به دل خون شده ما نکنید
شامیان خون به دل خون شده ما نکنید - این قدر ظلم به ذریّه زهرا (س) نکنید . بگذارید بگرییم به مظلومی خویش - به سرشک غم ما خنده بی جا نکنید . دین ندارید اگر غیرتتان رفته کجا - اُسرا را، سر بازار تماشا نکنید . هر چه خواهید به ما زخم رسانید ولی - دیگر از زخم زبان، خون به دل ما نکنید . پیش چشم اُسرا سنگ به سرها نزنید - پای رأس شهدا هلهله بر پا نکنید . این توقّع که بگریید به ما نیست ولی - خنده بر گریه ذریّه طاها نکنید . آیه ای کز لب خونین، سر نی می شنوید - با دف و چنگ و نی و هلهله معنی نکنید . داغ دل چاره به خندیدن دشمن نشود - زخم را با زدن سنگ مداوا نکنید . محمل دختر معصوم مصیبت زده را - روبرو با سر ببریده بابا نکنید . میثم از آل علی (ع) با همه خلق بگو - ترک دین در طلب لذّت دنیا نکنید.
الشام الشام - جائُوا بِرَأسِکَ یَابنَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ - مُتَرَمِّلاً بِدِمائِهِ تَرْمِیلاً - وَکَاَنَّما بِکَ یَابْنَ مُحَمَّدٍ - قَتَلُوا جِهارا عامِدِینَ رَسُولاً - قَتَلُوکَ عَطْشانا وَلَمْ یَتَرَقَّبُوا - فی قَتلِکَ التَّأوِیلَ وَالتَّنْزِیلا - وَیُکَبِّرُونَ بِاَنْ قُتِلْتَ وَاِنَّما - قَتَلُو بِکَ التَّکْبِیرَ وَالتَّهْلِیلا .سر بریده ات ای میوه دل زهرا - بخون خویش خضاب است و آورند به شام - به کشتن تو نمودند آشکار و به عمد - به قتل ختم رسل این گروه دین، اقدام - لبان تشنه، شهیدت نمود و خصم نگفت - کز آیه آیه قرآن توئی مراد و مرام - تو را که معنی تکبیر بودی و تهلیل - کشند و بانگ به تکبیر، این گروه لِئام(1) [نفس المهموم، ص240] . ملاحبیب کاشانی(ره) در تذکرة الشهداء آورده که از امام سجاد(ع) پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ که امام(ع) در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام! . وروداهلبیت امام حسین علیه السلام بشام . روضه وقایع شام . وروداهلبیت امام حسین علیه السلام بشام . شعري درباره وروداهلبيت امام حسين عليه السلام به شام . روضه وروداهلبیت امام حسین علیه السلام بشام . شعر-اول ماه صفرشد نوبت حزن دگرشد . شعر-اول ماه صفرشد نوبت حزن دگرشد . اهلبیت امام حسین علیه السلام و خرابه شام . شعر-زينب چو در خرابه، در شهر شام ويران . خطبه حضرت زینب علیه سلام در کاخ یزید . خطبه امام سجادعلیه السلام درمسجدشام . زينب چو در خرابه، در شهر شام ويران . اهلبیت امام حسین علیه السلام و خرابه شام
ذکر مصیبت می کند: الشام الشام - تا یاد غربت می کند: الشام الشام . منزل به منزل درد و داغ و بی کسی را - یک جا روایت می کند: الشام الشام . موی سپید و چهره ای در هم شکسته - از چه حکایت می کند: الشام الشام . هر روز با اندوه و آه و بی شکیبی - یاد اسارت می کند: الشام الشام . در این دیار پُر بلا هر کس به نوعی - عرض ارادت می کند: الشام الشام . یک شهر چشم خیره وقت هر عبوری - ابراز غیرت می کند: الشام الشام . هر سنگ با پیشانی مجروح خورشید - تجدید بیعت می کند: الشام الشام . قرآن پرپر روی نیزه غربتت را - هر دم تلاوت می کند: الشام الشام . قلب تو را یک مرد رومی با نگاهش - بی صبر و طاقت می کند: الشام الشام . هر جا که دارد خوف از جان تو، عمه - خود را فدایت می کند: الشام الشام . جان می دهی وقتی به لبهایی مقدس - چوبی جسارت می کند: الشام الشام . کنج تنوری حنجری آتش گرفته - ذکر مصیبت می کند: الشام الشام .
ورود خاندان پیامبر ص به دمشق
در کتاب الإرشاد نقل است که: بستان الواعظین: حسین ع زمانی که کشته شد، آب خواست، ولی به او ندادند و با زبان تشنه، کشته شد و نزد خدا رفت و خداوند، او را از نوشیدنی بهشتی، سیراب ساخت. او را آن چنان، سر بُریدند و خانواده اش را به اسارت بردند و در حالی سرهایشان باز بود، با مَرکبهای بدون جهاز و پالان، حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، در حالی که سرِ حسین (ع)، در میانشان بر بالای نیزه بود. هرگاه یکی از آنان با دیدن سر میگریست، نگهبانان، او را با تازیانه میزدند. اهل ذمّه، در بازار دمشق برای تماشای آنان، صف کشیده بودند و به صورتشان، آب دهان میانداختند تا این که بر درِ کاخ یزید، متوقف شدند. یزید، دستور داد تا سر حسین (ع) را بر در بیاویزند، در حالی که خانواده امام ع در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانی را بر آن گماشت و دستور داد که: هرگاه یکی از آنان گریست، او را بزنید. آنان، همچنان ماندند، در حالی که سر حسین ع در میان آنها به مدت هفت ساعت، در روز آویزان بود. ام کلثوم، سرش را بلند کرد و سرِ حسین (ع) را دید و گریست و گفت: ای پدربزرگ (منظورش پیامبر خدا ص بود)! این، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است. سپس گریست. یکی از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت ام کلثوم زد که به تمامی صورت او آسیب زد. در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد[۳۰]. عبداللّه بن میمون، از امام صادق ع: هنگامی که خاندان حسین ع را بر یزید وارد کردند، روز بود و صورتهای آنان باز بود. شامیان جفاکار گفتند: ما اسیرانی نیکوتر از اینها ندیده ایم. شما کیستید؟! سکینه دختر حسین (ع) گفت: ما اسیران خاندان محمّدیم[۳۱].[۳۲]
گفتگوی امام زین العابدین ع و پیرمرد شامی : صدوق در کتاب الأمالی به نقل از دربان عبیداللّه بن زیاد نقل کرده است: آنان را بر راه پله مسجد، آنجا که اسیران را نگاه میدارند، نگاه داشتند و علی بن الحسین زین العابدین ع هم که در آن روزگار، جوانی تازه سال بود، میان آنان بود. پیرمردی از شامیان، نزد آنان آمد و به آنان گفت: ستایش، خدایی را که شما را کشت و هلاکتان کرد و شاخ فتنه را بُرید. آن گاه، از دشنام گویی به آنان، چیزی فرو ننهاد. هنگامی که سخنش به پایان رسید، علی بن الحسین (زین العابدین (ع)) به او فرمود: «آیا کتاب خدای عز و جل را خوانده ای؟». گفت: آری. فرمود: «آیا این آیه را خوانده ای: «بگو: بر آن رسالت، اجری از شما نمیطلبم، جز دوستی با نزدیکانم ؟. گفت: آری. فرمود: «آنان، ما هستیم». سپس فرمود: آیا خوانده ای: «و حقّ نزدیکان را به آنها بده» ؟ … صدوق در کتاب الأمالی به نقل از دربان عبیداللّه بن زیاد نقل کرده است: آری. فرمود: «آنان، ما هستیم». [سپس] فرمود: «آیا این آیه را خوانده ای: «خداوند، اراده آن دارد که آلودگی را تنها از شما اهل بیت بِزُداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند ؟. گفت: آری. فرمود: «آنان، ما هستیم». مرد شامی، دستش را به سوی آسمان، بالا برد و آنگاه سه بار گفت: خدایا! من توبه میکنم. [سپس گفت:] خدایا! من از دشمن خاندان محمّد، به سوی تو بیزاری میجویم و نیز از قاتلان اهل بیتِ محمّد. من قرآن را خوانده بودم؛ اما تا امروز، به این، پی نبرده بودم[۳۳].[۳۴]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر
ادامه مطلب را ببينيد
تبریک پیروزی به یزید : عمار دهنی از امام باقر ع نقل شده است که: [عبیداللّه] آنان را سوار و به سوی یزید، روانه کرد. هنگامی که بر او وارد شدند، یزید، همه کسانی (بزرگانی) را که در شام حضور داشتند، گِرد آورد و آن گاه، اسیران را وارد کردند و حاضران، پیروزی یزید را به او تبریک گفتند[۳۵]. از عذری بن ربیعة بن عمرو جرشی اینگونه نقل است: من نزد یزید بن معاویه بودم که زحربن قیس مذحجی به سوی یزید آمد. یزید به او گفت: وای بر تو! چه در پشتِ سر داری؟ گفت: به پیروزی و یاری خدا، بشارتت باد!... این، پیکرهای برهنه آنان و صورتهای خاک آلودشان و لباسهای خونینشان است. خورشید، آنها را میگُدازد و باد بر آنها میوزد. زائران آنها، عُقابها و لاشخورهای بیابانهای هموار و یک دستاند. نه کفن دارند و نه نازْبالشی![۳۶].[۳۷]
خاندان پیامبر ص در مجلس یزید : در کتاب الملهوف آمده است: اثاث، زنان و هر که را از خاندان حسین ع مانده بود، طناب پیچ آوردند و چون به همان حال، پیشِ روی یزید ایستادند، علی بن الحسین زین العابدین)ع) فرمود: «تو را - ای یزید - به خدا سوگند میدهم، گمان میبری اگر پیامبر خدا ص ما را بر این حال میدید، چه میکرد؟». پس یزید فرمان داد که بندها را بگشایند[۳۸]. صدوق در کتاب الأمالی به نقل از دربان عبیداللّه بن زیاد نقل کرده است: زنان حسین (ع) را بر یزید بن معاویه، وارد کردند و زنان خاندان یزید و دختران معاویه و خانواده اش صیحه زدند و فریاد کشیدند و نوحه سر دادند. سرِ امام حسین ع پیشِ روی یزید، نهاده شد. سَکینه گفت: به خدا سوگند، سنگدلتر از یزید و کافر و مشرکی بدتر و جفاکارتر از او ندیده ام. یزید، در حالی که به سر مینگریست، شروع به خواندن کرد: کاش پدرانم در بدر، اکنون بودند و بیتابی خزرج را از زخم سلاح میدیدند! سپس فرمان داد سرِ حسین (ع) را بر درِ مسجد دمشق، نصب کنند[۳۹].[۴۰] .
خدمتگزاران یزید سر امام حسین (علیه السّلام) را در تشتی از طلا قرار دادند،[۶] [۷] [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] و یزید در نهایت قساوت با چوب دستی به دندانهای پیشین امام میزد[۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷] [۱۸] و سر و صورت او را وارسی میکرد[۱۹] و این اشعار را خواند: لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلكِ فَلا - خَبَرٌ جاءَ ولا وَحيٌ نَزَلَ . لَيتَ أشياخي بِبَدرٍ شَهِدوا - جَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَل . لَأَهَلّوا وَاستَهَلّوا فَرَحا - ولَقالوا يا يَزيدُ لا تُشَل . فَجَزَيناهُم بِبَدرٍ مَثَلاً - وأقمَنا مِثلَ بَدرٍ فَاعتَدَل . لَستُ مِن خِندِفَ إن لَم أنتَقِم - مِن بَني أحمَدَ ما كانَ فَعَل . هاشم پادشاهی را به بازی گرفت وگرنه نه خبری از خدا رسید و نه وحیای فرود آمد. کاش بزرگان قومم که در بدر کشته شدند، زنده بودند و میدیدند که طایفه خزرج چگونه از شمشیرها و نیزههای ما به فریاد آمدند، و شادی میکردند و دیگران را در شادی شان شرکت میدادند و میگفتند: یزید دستت شکسته مباد. ما انتقام خویش در جنگ بدر را از آنان گرفتیم و (سواران و بزرگانشان را کشتیم) و این با کشتگان ما در بدر برابر شد. من از نسل خندف عتبه نیستم، اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.[۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] . در گزارش دیگری آمده که یزید این اشعار را خواند: نُفَلِّقُ هاماً مِن رِجالٍ أعِزَّةٍ - عَلَينا وهُم كانوا أَعَقّ وأظلَما . سرهایی را شکافتیم از کسانی که عزیز بودند و آنها آزار دهنده تر و ستمکارتر بودند.[۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲]
حضرت زینب کبری سلام الله علیها نیز هنگامی که چشمش به سر افتاد، گریبان چاک کرد و با ناله ای غمانگیز و جانسوز فریاد زد: «ای حسین من! ای حبیب رسول خدا! ای زاده مکه و منا ! ای پسر فاطمه زهرا سرور زنان! ای فرزند دختر مصطفی!» راوی میگوید: به خدا قسم از گریه حضرت زینب تمام حاضران جز یزید به گریه افتادند. [۳۳] [۳۴][۳۵] . آنگاه یکی از زنان بنیهاشم که در خانه یزید زندگی میکرد برای امام حسین اینگونه به مرثیه خوانی پرداخت: يا حُسَيناه ! يا حَبيباه ! يا سَيِّداه ! يا سَيِّدَ أهلِ بَيتاه! يَابنَ مُحَمَّداه! يا رَبيعَ الأَرامِلِ وَاليَتامى! يا قَتيلَ أولادِ الأَدعِياءِ!؛ آه ای حسین! وای ای حبیب! آخ ای مولا! ای سرور اهل بیت! ای پسر محمد! ای پناه و امید پیرزنان و یتیمان! ای کسی که به دست فرزندان انسانهای پست کشته شدی![۳۶] [۳۷] [۳۸] . طبرانی از محدثان اهل سنت مینویسد: یزید دستور داد سکینه دختر امام حسین علیه السلام را پشت سر تخت سلطنتی او جای دهند تا سر پدر خود را نبیند.[۳۹] [۴۰] [۴۱] . برخی منابع تاریخی در ادامه ماجرا چنین نوشته اند: یزید زنان را در پشت سر خود قرار داد، و سکینه و فاطمه دختران امام حسین (علیهالسلام) از پشت سر یزید گردن میکشیدند تا شاید بتوانند سر پدر بزرگوارشان را ببینند؛ اما یزید سعی میکرد مانع دیدن آنان شود. وقتی آن دو دختر سر پدر را دیدند، فریادی کشیدند که در پی آن، زنان یزید و دختران معاویه صدا به شیون و زاری برآوردند.[۴۲] . در خبری آمده است که سکینه دختر حسین درباره یزید گفت: وَاللَّهِ ما رَأَيتُ أقسى قَلباً مِن يَزيدَ، ولا رَأَيتُ كافِراً ولا مُشرِكاً شَرّاً مِنهُ ولا أجفى مِنهُ؛ به خدا قسم سنگدلتر از یزید ندیدم و هیچ کافر و مشرکی بدتر از او نیافتم.[۴۳]
رفتار یزید با سر امام حسین (علیه السلام) چنان زشت و با نهایت قساوت بود که موجب اعتراض شماری از صحابه پیامبر که در مجلس بودند؛ گردید و حتی اعتراض برخی از افراد خاندان بنی امیه و مهمانان غیر مسلمان را برانگیخت.
پیش از همه یحیی بن حکم برادر مروان که نزد یزید نشسته بود، وی را به باد نکوهش گرفت و در قالب شعری گفت: لهام بادنی الطف ادنی قرابة - من ابن زیاد العبد ذی الحسب الرذل . امنیة امسی نسلها عدد الحصی - وبنت رسول الله لیس لها نسل . سری که کنار طف جدا شد در خویشاوندی به تو نزدیکتر است از پسر زیاد؛ آن بردهای که از نژادی پست است. نسل امیه به شماره ریگهاست؛ اما دختر رسول خدا دودمانی ندارد زیرا پسر او کشته شد.[۴۴] [۴۵] ولی یزید در برابر این اعتراض، طبق عادت همیشگی متوسل به زور شد و به سینه یحیی بن حکم زد و او را وادار به سکوت کرد.[۴۶] [۴۷] [۴۸] [۴۹] [۵۰] . خوارزمی اسم وی را عبدالرحمن بن حکم ذکر کرده و افزوده است که یزید در پاسخ او گفت: اینجا جای گفتن این سخن است؟! نمی توانی ساکت باشی؟.[۵۱] . یحیی بن حکم در مسجد دمشق نیز وقتی حاملان سرها را دید و گزارش واقعه کربلا را از آنان شنید، با لحن تندی آنان را سرزنش کرد و گفت: میان شما و پیامبر در قیامت پرده جدایی افتاد و من از این پس در هیچ کاری با شما موافقت نمیکنم. [۵۲] [۵۳] [۵۴]
بعد از یحیی بن حکم، ابوبرزه اسلمی از اصحاب پیامبر بود که در هفت جنگ از جنگهای صدر اسلام، از جمله خیبر و فتح مکه، حضور داشته و در جنگ نهروان نیز همراه علی بن ابیطالب علیه السلام بوده است. او پس از تاسیس بصره، در این شهر ساکن شد. وی در لشکر کشی به خراسان حضور داشت و سرانجام در سال ۹۵ قمری در مرو از دنیا رفت. [۵۵][۵۶] [۵۷] [۵۸] به او اعتراض کرد. او خطاب به یزید گفت: وای بر تو! با چوب دستی خود به دندانهای حسین میزنی؟! گواهی میدهم که رسول خدا دندانهای او و برادرش حسن را میبوسید و میگفت: شما سرور جوانان بهشت هستید؛ خدا قاتلان شما را بکشد و لعن کند و در دوزخ جای دهد که بد جایگاهی است. اما تو ای یزید! در روز قیامت وارد محشر میشوی، در حالیکه عبیدالله بن زیاد شفیع توست؛ اما حسین وارد محشر میشود، در حالیکه محمد شفیع اوست. یزید ناراحت شد و دستور داد او را از مجلس بیرون کنند.[۵۹] [۶۰] [۶۱] [۶۲] [۶۳] [۶۴] [۶۵] [۶۶] [۶۷] [۶۸] [۶۹] [۷۰] . از قاسم بن بخیت نقل شده است: یزید به مردم، اجازه ورود داد و آنان، وارد شدند. سر، پیشِ روی یزید بود و او با سرِ چوبِ دستی اش بر دندانهای پیشینِ حسین ع میزد. سپس گفت: ما و این، مانند همان اشعار حصین بن حمام مری هستیم که: سر مردانی را میشکافند که دوستشان داریم ولی آنان، نافرمانترین و ستمکارترین بودند. مردی از یاران پیامبر خدا ص به نام ابو برزه اسلمی به او گفت: آیا با چوب دستی بر دندانهای حسین، میزنی؟ هان که چوب دستی ات بر جایی از دهان او فرود آمد که بسی دیدم که پیامبر خدا ص آن را میمکید. هان - ای یزید - تو روز قیامت میآیی، در حالی که ابن زیاد، شفیع توست و این میآید، در حالی که محمّد ص شفیع اوست. سپس برخاست و رفت[۴۱].[۴۲] .
عکسالعمل یزید : روایت فوق گویای این است که در مجلس یزید، شماری از صحابه پیامبر حضور داشته اند و به او اعتراض کرده اند؛ اما یزید نه تنها به آنان بیاعتنایی کرد، بلکه کفر و کینه خود را نیز نتوانست پنهان نگاه دارد، و از اینرو با وام گرفتن ابیاتی از عبدالله بن زبعری چنین سرود: یَا غُرَابَ الْبَیْنِ! مَا شِئْتَ فَقُلْ - إِنَّمَا تَنْدُبُ أَمْراً قَدْ فَعَلَ . كلّ ملك و نعيم زائل - و بنات الدهر يلعبن بكل . لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا . جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الأَسَل . فَأَهَلُّوا، وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً - ثم قَالُوا یَا یَزِیدُ لا تَشَلْ . لَسْتُ مِنْ خِنْدِفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ - مِنْ بَنِی أَحْمَدَ مَا كَانَ فَعَلَ . لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا - خَبَرٌ جَاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلَ . قَدْ قَتَلْنَا الْقَوم مِنْ سَادَاتِهِمْ - وَعَدَلْنَا قَتْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلَ . ای کلاغ شوم نالان! هرچه میخواهی بگو، که این بار ناله ات خبر از آینده نمیدهد، بلکه برای کاری است که شده! هر سلطنت و نعمتی از بین رفتنی است و حوادث روزگار همه بازیگرند. کاش بزرگان من که در بدر کشته شدند، امروز بودند و میدیدند که خزرجیان چگونه از درد نباشم، اگر از فرزندان احمد در برابر آنچه کرده اند، انتقام نگیرم. هاشمیان تنها چند روزی با سلطنت بازی کردند، وگرنه نه خبری از آسمان آمده و نه وحی نازل شده است. ما انتقام خون خود را از علی گرفتیم و این قهرمان شجاع سلحشور (حسین) را کشتیم. سرآمد بزرگانشان را کشتیم و شکست بدر را جبران کردیم. اینک عمل ما و آنان سر به سر شد. [۷۱] [۷۲] [۷۳] [۷۴] [۷۵] [۷۶] [۷۷] [۷۸] [۷۹] [۸۰] [۸۱] [۸۲] [۸۳] [۸۴] [۸۵] [۸۶] [۸۷] [۸۸] [۸۹] .
بر اساس روایتی از امام سجاد (علیه السّلام) یکی دیگر از کسانی که به یزید اعتراض کرد، سفیر روم بود. البته روشن نیست که این اعتراض در همان مجلس نخستی که در ابتدای ورود اهل بیت برگزار شد صورت گرفته است، یا در مجلس دیگری. بر اساس آنچه در روایت آمده است، احتمالا این واقعه در جلسه دیگری غیر از آنچه تا به حال از آن سخن گفتیم، اتفاق افتاده است؛ زیرا حضرت میفرماید: روی عن علی بن الحسین زین العابدین لَمّا اُتِيَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام إلى يَزيدَ كانَ يَتَّخِذُ مَجالِسَ الشُّربِ، ويَأتي بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ويَضَعُهُ بَينَ يَدَيهِ ويَشرَبُ عَلَيهِ»؛ وقتی سر حسین را نزد یزید آوردند، وی همواره مجالس شراب بر پا میکرد و سر امام حسین را در مقابل خود قرار داده، شراب مینوشید.[۹۰] [۹۱] [۹۲] اگر این اعتراض فقط در همان مجلس اول اتفاق افتاده بود، امام به آن تصریح میکرد و دست کم نیازی به این تعبیر که در روایت آمده و دلالت بر استمرار میکند، نبود. در طول ایام اقامت اسرا در شام، یزید بن معاویه مجالس متعدی را تشکیل داده بود. در این مجالس سر مقدس امام (علیه السّلام) را نزد یزید حاضر میکردند و او مجالس شرابخواری بر پا میکرد و سر را پیش روی خود میگذاشت و شراب مینوشید.[۹۳] [۹۴] [۹۵] [۹۶] . او روزی از فرستاده پادشاه روم دعوت کرد تا در یکی از این مجالس حاضر شود. سفیر روم دعوت یزید را پذیرفت و در یکی از این مجالس حضور یافت. او با دیدن سر امام حسین علیه السّلام و رفتار کینه توزانه یزید نسبت به آن سر از یزید پرسید: ای پادشاه عرب، این سر کیست؟ گفت: تو را با این سر چه کار؟ گفت: پس از آن که باز گردم پادشاه ما از هر چه دیده ام از من میپرسد و من دوست دارم که داستان این سر را برایش بازگویم تا او نیز در این شادی با تو شریک گردد.» یزید گفت: این سر حسین بن علی بن ابیطالب علیه السّلام است سفیر گفت: «مادرش کیست؟» یزید گفت: فاطمة الزهرا سلام اللهعلیها بار دیگر سفیر روم پرسید: دختر چه کسی؟ گفت: «دختر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلّم.» فرستاده روم از این سخن برآشفت و گفت: «لعنت بر تو و بر دینی که تو داری هر دینی از دین تو بهتر است بدان که من از نوادگان داودم و میان من و او، پدران بسیاری فاصله است با این وجود مسیحیان مرا احترام میکنند و به خاطر این که نوه داود نبی هستم خاک پایم را به تبرک برمی دارند؛ ولی شما فرزند دختر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) را میکشید، در حالی که میان او و پیامبر شما جز یک مادر فاصله نیست این چه دینی است. و سپس فرستاده روم از تقدس کلیسای "حافر" که به جهت پندار مردم، رد سم مرکب حضرت عیسی علیه السّلام در آن است سخن به میان آورد.[۹۷] [۹۸] [۹۹] [۱۰۰] [۱۰۱] [۱۰۲] [۱۰۳] [۱۰۴] [۱۰۵] . نقل شده که یزید با شنیدن سخنان سفیر روم، دستور داد تا او را بکشند. او سر امام حسین (علیه السّلام) را در بر گرفت و در حالی که آن را در آغوش داشت کشته شد.[۱۰۶] [۱۰۷] [۱۰۸]
نقل شده که پس از سخنرانی امام سجاد (علیه السّلام) در مجلس یزید، یکی از عالمان بزرگ یهود که در مجلس حاضر بود؛ به شدت تحت تاثیر گفت وگوی امام سجاد علیه السّلام با یزید قرار گرفت و از یزید پرسید: ای امیرالمؤمنین این جوان کیست؟ یزید به او گفت: «صاحب این سر پدر اوست.» گفت: «صاحب سر کیست؟» گفت: «حسین بن علی بن ابیطالب (علیه السّلام)» گفت: «مادرش کیست؟» گفت: «فاطمه سلام الله علیها دختر محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم). آن مرد گفت: سبحان الله؛ این پسر دختر پیامبرتان است که او را کشته اید؛ رفتار شما پس از او با فرزندانش چه بد است به خدا قسم اگر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) ما موسی بن عمران فرزندی از خود در میان ما به یادگار میگذاشت گمان دارم که پس از خداوند او را میپرستیدیم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) شما دیروز از میان شما رفت و شما امروز به فرزندش حمله بردید و او را کشتید؛ شما چه بد امتی هستید. [۱۰۹] . نقل شده که یزید دستور مجازات او را صادر کرد. در این هنگام آن مرد یهودی برخاست و با صدای بلند فریاد زد: «هر چه میخواهید درباره من انجام دهید میخواهید بکشید و اگر میخواهید مرا زنده بگذارید من در کتاب تورات چنین خواندهام که هر کس ذریه پیامبری را بکشد مورد لعن ابدی خواهد بود و هر گاه بمیرد خداوند او را به آتش جهنم خواهد سوزاند.[۱۱۰] [۱۱۱] [۱۱۲] [۱۱۳] [۱۱۴] [۱۱۵] [۱۱۶] . قطب الدین راوندی همین خبر را با اندکی تفاوت نقل کرده و افزوده است:
وقتی عالم یهودی پی برد که این سر امام حسین از فرزند رسول خداست که اینک در میان تشت و در مقابل یزید است، گفت: «خدا خیرتان ندهد! وای بر تو ای یزید! بین من و داود نبی هفتاد و چند نسل فاصله شده است؛ اما وقتی یهودیان مرا میبینند، در حد پرستش مرا تعظیم و تکریم میکنند؛ ولی شما دیروز پیامبرتان در کنارتان بوده و امروز فرزند دخترش را کشته اید؟!» آنگاه به سمت تشتی که سر حضرت در میان آن بود خم شد و سر مبارک امام حسین را بوسید و خطاب به آن سر گفت: «من شهادت میدهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و جد تو محمد فرستاده خداست». بعد از این سخن از مجلس خارج شد و یزید دستور داد او را بکشند.[۱۱۷] [۱۱۸]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر
ادامه مطلب را ببينيد
در کتاب الإرشاد به نقل از فاطمه دختر امام حسین ع نقل شده است: هنگامی که پیشِ روی یزید نشستیم، دلش به حال ما سوخت. مردی سرخ رو از شامیان برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! این دختر را (منظورش من بودم که دختری زیبا بودم) به من ببخش. بر خود لرزیدم و گمان کردم که این، برایشان رَواست. لباس عمّه ام زینب (س) را گرفتم و او میدانست که این، نمیشود. عمّه ام به آن مرد شامی گفت: به خدا سوگند، خطا کردی و پَستی نشان دادی. به خدا سوگند، این، نه حقّ توست و نه حقّ یزید. یزید، خشمگین شد و گفت: تو خطا کردی. این، حقّ من است و اگر بخواهمچنین کنم، میکنم. زینب (س) گفت: به خدا سوگند، هرگز! خداوند، این حق را برای تو ننهاده است، مگر آنکه از دین ما خارج شوی و به دین دیگری بگروی. یزید، از خشم، عقل از سرش پرید و گفت: با اینگونه سخن، با من رویارو میشوی؟! آنانی که از دین خارج شدهاند، پدر و برادرت هستند. زینب (س) گفت: تو و جدّ و پدرت، اگر مسلمان باشید، به دین خدا و دین پدرم و دین برادرم، هدایت شدهاید. یزید گفت: ای دشمن خدا! دروغ گفتی. زینب (س) به او گفت: تو امیری و به ستم، ناسزا میگویی و به قدرتت، [نه بُرهانت،] چیره ای. یزید، گویی خجالت کشید و ساکت شد. آن شامی، دوباره گفت: این دختر را به من ببخش. یزید به او گفت: دور شو! خداوند، به تو مرگی دهد که زندگی ات به پایان رسد![۴۳].[۴۴] .
امام محمد باقر علیه السلام، در صحنه کربلا حضور داشت و برخی سن آن حضرت را در آن هنگام چهار ساله [1] و عده ای هم دو سال [2] گفته اند و هنگامی که حضرت به همراه دیگر اسیران کربلاء وارد مجلس یزید ملعون شد؛ و پرخاشگری هایی را از یزید در مقابل پدرش امام سجاد علیه السلام مشاهده کرد. و چون امام سجاد، زین العابدین علیه السلام در مقابل سخنان زشت و ناپسند یزید ساکت نبود و جواب می داد، یزید با اطرافیان خود مشورت کرد و آنها پیشنهاد قتل حضرت را دادند. به همین جهت حضرت باقرالعلوم علیه السلام در همان سنین کودکی، پس از مشاهده چنین صحنه ای لب به سخن گشود و خطاب به یزید کرد و فرمود: ای یزید! پیشنهاد و نظریه اطرافیان تو بر خلاف نظریه ی اطرافیان فرعون می باشد، چون که آن ها در مقابل حرکت و سخن حضرت موسی و هارون علیهماالسلام، گفتند: ای فرعون! دانشمندان و جادوگران را جمع کن تا موسی و هارون را محکوم نمایند. ولیکن اطرافیان تو پیشنهاد قتل و کشتار ما را می دهند. یزید ضمن تعجب از سخنوری و استدلال این کودک خردسال، سؤ ال کرد: علت و سبب این دو نظریه مخالف در چیست؟! حضرت باقرالعلوم علیه السلام با کمال شهامت فرمود: آن ها رشید و هوشیار بودند؛ ولی این ها بی فکر و عقب افتاده اند. و سپس افزود: پیامبران و فرزندانشان را کسی نمی کشد، مگر آن که زنازاده باشد. پس از آن یزید سرافکنده شد و ساکت ماند؛ و دیگر هیچ عکس العملی از خود نشان نداد.[3] .
گفتگوی تند امام زین العابدین ع و یزید
در کتاب تفسیر القمی از امام صادق نقل است: هنگامی که سرِ حسین بن علی ع و علی بن الحسین زین العابدین (ع) را دست بسته و در بند، همراه دخترانِ اسیر شده امیر مؤمنان علی (ع) نزد یزید - که خدا، لعنتش کند - آوردند، یزید گفت: ای علی بن الحسین! ستایش، خدایی را که پدرت را کُشت. علی بن الحسین (ع) فرمود: "خداوند، لعنت کند هر کس را که پدرم را کشت!". یزید، خشمگین شد و فرمان داد تا گردنش را بزنند. علی بن الحسین (ع) فرمود: «اگر مرا بکُشی، چه کسی دختران پیامبر خدا (ص) را به خانههایشان باز گردانَد، که مَحرمی غیر از من ندارند؟». یزید گفت: تو آنان را به خانه هایشان باز میگردانی. سپس سوهانی خواست و جلو آمد و با دست خود، غُل و زنجیر را از گردن امام (ع) گشود. سپس به امام ع گفت: ای علی بن الحسین! آیا میدانی از این کار، چه قصدی دارم؟ فرمود: آری. میخواهی که غیر از تو، کسِ دیگری بر من منّت نداشته باشد». یزید گفت: به خدا سوگند، این، همان چیزی است که میخواستم بکنم. سپس یزید گفت: ای علی بن الحسین! "و هر مصیبتی که به شما رسید، دستاورد خودتان است"[۴۵]. علی بن الحسین (ع) فرمود: "هرگز! این آیه در حقّ ما نازل نشده است. درباره ما، تنها این آیه نازل شده است: "مصیبتی در زمین مانند زلزله و یا در خودتان مانند بیماری به شما نمیرسد، جز آنکه پیش از آنکه ایجادش کنیم، ثبت شده است. این برای خدا آسان است، تا بر آنچه از دستتان رفت، اندوهگین نشوید و بر آنچه به شما داد، سرمستی نکنید»[۴۶]. ما کسانی هستیم که بر آنچه از دست ما برود، اندوهگین نمیشویم و بر آنچه [خدا] به ما داده است، شادی فزون از حد نمیکنیم[۴۷]. از کتاب الفتوح نقل است: علی بن الحسین زین العابدین)ع) پیش آمد تا جلوی یزید بن معاویه ایستاد و شروع به خواندن کرد: طمع نورزید که ما را خوار بدارید تا ما، بزرگتان بداریم یا آزارمان دهید تا ما از آزارتان، دست نگاه داریم. از کتاب الفتوح نقل شده است: خدا میداند که دوستتان نداریم و سرزنشتان نمیکنیم، اگر دوستمان نداشته باشید. یزید گفت: ای جوان! راست گفتی؛ اما پدرت و جدّت خواستند که فرمان روا باشند و ستایش، خدایی را که آن دو را خوار کرد و خونشان را ریخت! علی بن الحسین (ع) به او گفت: ای پسر معاویه و هند و صَخر ابو سفیان! پدران و نیاکان من، پیش از آنکه ما متولّد شویم، فرمان روا بودهاند و جدّم علی بن ابی طالب ع، در جنگ بدر و اُحُد و احزاب، پرچم پیامبر خدا (ص) را به دست داشت و پدرت و جدّت، پرچمهای کافران را به دست داشتند. سپس علی بن الحسین (ع) شروع به خواندن این شعرها کرد: چه میگویید اگر پیامبر ص به شما بگوید: شما امّت آخرین، چه کردید با عترت و خاندانم، پس از رفتن من؟ برخی از آنان، اسیرند و برخی هم خفته به خون. مزد خیرخواهی ام برای شما، این نبود که با خویشاوندانم، چنین بدرفتاری کنید!. سپس علی بن الحسین (ع) فرمود: وای بر تو، ای یزید! اگر میدانستی چه کرده ای و چه کاری با پدر و با خاندان و برادر و عموهایم کرده ای، به کوهها میگریختی و بر خاکستر میآرمیدی و از این که سر حسین، پسر فاطمه و علی را - او که امانت پیامبر خدا ص در میان شما بود - بر دروازه شهر نصب کرده باشند، فریاد و فغان میکردی. پس بشارتت باد به رسوایی و پشیمانی در فردا، آنگاه که بیتردید، مردم را در آن روز برای حساب، گرد میآورند!»[۴۸].[۴۹] .
از کتاب الملهوف نقل است: زینب دختر علی ع برخاست و گفت: ستایش، ویژه خدای جهانیان است و خداوند بر محمّد و خاندانش همگی درود فرستد! خدا، راست میگوید و اینگونه میگوید: سپس فرجام بدکاران، این شد که آیات خدا را انکار کردند و آنها را مسخره میکردند[۵۰]. ای یزید! آیا گمان بردی که بستن راهها به روی ما و سخت گرفتن بر ما و کشاندنِ ما به مانند کنیزان به هر کجا، نشانه خواریِ ما نزد خدا و کرامت خدا برای توست؟! و این، از بزرگیِ ارزش تو نزد اوست؟! پس، آنگاه که دیدی دنیا به کام توست و کارها به خواست تو میچرخد و امور، مرتّباند و فرمانراویی و حکومتی که از آنِ ماست، به تو رسیده است، به دَماغت باد انداختی و از سرِ شادی و سَرمستی، سر به این سو و آن سو چرخاندی؟! اندکی بِایست و مهلت بده! آیا سخن خدای متعال را از یاد بردهای که فرمود: و کافران نپندارند که مهلت ما به آنان، برایشان نیکوست. ما به آنها تنها برای آن، مهلت میدهیم که بر گناهان خود بیفزایند و آنان، عذابی خوار کننده دارند[۵۱]. ای فرزند آزادشدگان مکه! آیا این، عدالت است که کنیزان و زنانت را در پرده میداری و دختران پیامبر خدا (ع) را به اسارت میکشی و پردهشان را میدری و سیمایشان را آشکار میکنی و دشمنان، آنان را از این شهر به آن شهر میبرند و اهل هر منزل و آبادی، به تماشای آنان میآیند و دور و نزدیک و شریف و پست، صورتهای آنان را میبینند، در حالی که نه سرپرستی از مردانشان، با آنان است و نه حمایتگری از حامیان آنها؟ و چگونه مواظبت کسی امید برده شود که دهانش جگر پاکان را [در جنگ احد، گاز زد و] بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان، روییده است؟! و چگونه کسی سایه خود را بر ما اهل بیت اندازد، درحالی که با نفرت و دشمنی و حقد و کینه به ما مینگرد؟! سپس بیآنکه احساس گناه کنی و یا این سخن را بزرگ بشماری، میگویی: [پدرانم] هلهله میکردند و فریاد شادی بر میکشیدند و میگفتند: ای یزید! سربلند و برقرار باشی! در حالی که بر دندانهای پیشِ ابا عبداللّه، سَرور جوانان بهشت، خم میشوی و با سرِ چوبدستیات بر آنها میزنی. و چگونه این را نگویی، در حالی که با ریختن خون فرزندان محمد ص و ستارگان زمین از خاندان عبد المطّلب، زخم را شکافتی و آن را از بیخ و بُن در آوردی؟! پدرانت را ندا میدهی و میپنداری که آنان را صدا میزنی! به زودی، تو هم به جایگاه آنان در خواهی آمد و آن گاه، دوست خواهی داشت که اِفلیج و گُنگ بودی تا آنچه را گفته ای، نمیگفتی و آنچه را کرده ای، نمیکردی. خدایا! حقّ ما را بستان و از آنکه بر ما ستم کرد، انتقام بگیر و خشمت را بر کسی که خونهای ما را ریخت و حامیان ما را کشت، فرود آر. به خدا سوگند، جز پوست خود را نبریدی و جز گوشت خود را نشکافتی و بر پیامبر خدا ص با بر دوش کشیدن خونهایی که از فرزندانش ریختهای و حرمتی که از خاندان و خویشانش هتک کرده ای، وارد میشوی، در آنجا که خدا، پراکندگی شان را گِرد میآورد و پریشانی شان را سامان میدهد و حقّشان را میگیرد و مپندارید کسانی که در راه خدا کشته شدهاند، مُرده هستند؛ بلکه زندهاند و نزد خدایشان روزی میخورند[۵۲]. تو را داوری خدا، طرفِ دعوا بودن محمّد ص و پشتیبانی جبرئیل، بس است و آنکه جنایت را برای تو آراست و تو را بر گردن مسلمانان سوار کرد، به زودی خواهد دانست که ستمکاران، چه بد جایگزینی بر گرفته اند و کدام یک از شما جایگاهی بدتر و سپاهی ناتوانتر دارد. اگرچه پیشامدها مرا به سخن گفتن با تو وا داشته است، اما من منزلتت را کوچک میبینم و سرزنش کردن تو را کسرِ شأن خود میدانم؛ اما چشمها اشکبارند و سینهها سوزان. هان! شگفت و بس شگفت که نجیب زادگان حزب خدا، به دست آزادشدگانِ حزب شیطان، کشته میشوند! از این دستها، خون ما میچکد و دهانشان از [دیدن] گوشت ما آب افتاده است، و آن پیکرهای پاک و پاکیزه را گرگها دهان میزنند و بقیهاش را کفتارهای ماده میخورند. اگر ما را غنیمت بگیری، به زودی خسارت میبینی، آن هنگام که چیزی جز دستاوردهای پیشفرستِ خود، چیزی نمییابی و خدایت، بر بندگان، ستمکار نیست[۵۳]. شِکوه به خداست و تکیه بر هموست. حیله ات را به کار ببند، تلاشت را بکن و همه توانت را به کار گیر؛ اما به خدا سوگند، نخواهی توانست یاد ما را [از خاطرها] پاک کنی و وحیِ ما را بمیرانی، و مهلت ما را در نمییابی و ننگت شُسته نمیشود. آیا اندیشه ات جز دروغ و سستی، و روزگارت جز روزهایی شمردنی و جمعت جز پریشانی است، آن روز که منادی ندا میدهد: «هان! لعنت خدا بر ستمکاران باد» ؟![۵۴] ستایش، ویژه خدایی است که آغازِ ما را سعادت و مغفرت، و فرجامِ ما را شهادت و رحمت، قرار داد! از خدا میخواهیم که پاداش آنان را کامل کند و افزون هم بدهد و جانشین خوبی در نبودِ آنها برای ما باشد، که او بخشنده و مهربان است و «خدا، ما را بس است و او خوبْ وکیلی است![۵۵] [۵۶].[۵۷]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر
ادامه مطلب را ببينيد
احتجاج امام زین العابدین ع با سخنران یزید
در کتاب الملهوف نقل است: یزید - که خدا لعنتش کند - سخنرانی را خواست و به او فرمان داد بر منبر برود و حسین و پدرش - که درودهای خدا بر آن دو باد - را نکوهش کند. او بالا رفت و در نکوهش امیر مؤمنان علی بن ابی طالب ع و حسینِ شهید، و ستایش معاویه و یزید، سنگ تمام گذاشت. علی بن الحسین زین العابدین (ع) بر او بانگ زد: وای بر تو، ای سخنران! خشنودیِ آفریده را به خشم آفریدگار خریدی. جایگاهت را در دوزخ، آماده بِدان! [۵۸].[۵۹]
سخنرانی امام زین العابدین (ع) در مسجد دمشق
از کتاب مقتل الحسین از خوارزمی نقل است: روایت شده که یزید، فرمان داد منبر و سخنران، حاضر کنند تا از حسین و پدرش علی، به بدی یاد کند. سخنران، از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثنای خداوند، نکوهش و ناسزای فراوانی نثار علی (ع) و حسین (ع) کرد و در ستایش معاویه و یزید، زیادهروی کرد. علی بن الحسین (زین العابدین) (ع) بر او بانگ زد و فرمود: «وای بر تو، ای سخنران! خشنودیِ آفریده را با خشم آفریدگار خریدی! جایگاهت را از آتش دوزخ بر گیر». سپس فرمود: «ای یزید! اجازه بده تا از این چوبها، بالا بروم و سخنانی بگویم که رضایت خدا را فراهم آورد و برای اهل مجلس، اجر و ثوابْ داشته باشد»؛ اما یزید نپذیرفت. مردم گفتند: ای امیر مؤمنان! به او اجازه بده تا بالا برود. شاید از او چیزی بشنویم و استفادهای ببریم. یزید به آنان گفت: اگر این از منبر بالا برود، جز با رسوا کردن من و خاندان ابو سفیان، پایین نمیآید. گفتند: در این اندازهها نیست و نمیتواند چنین کند. گفت: او از خاندانی است که علم را از کودکی به آنان خوراندهاند. آن قدر به یزید گفتند تا اجازه بالا رفتن را به ایشان داد. علی بن الحسین ع از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثنای خداوند، خطبه ای خواند که چشمها را گریاند و دلها را بیمناک کرد و از جمله گفت: ای مردم! به ما شش چیز، داده شده و با هفت چیز، برتر گشته ایم. دانش و بردباری و بزرگواری و شیوایی گفتار و شجاعت و محبّت در دلهای مؤمنان، به ما داده شده است و با هفت چیز، برتری داریم: پیامبرِ برگزیده، محمّد ص، از ماست. علیِ صدّیق، از ماست. [جعفرِ] طیّار، از ماست. شیرِ خدا و پیامبر حمزه، از ماست. سَرور زنان جهان، فاطمه بتول، از ماست. دو سِبط این امّت و دو سَرور جوانان بهشت، از مایند. هر کس مرا میشناسد، که میشناسد و هر کس مرا نمیشناسد، او را از حَسَب و نَسَبم باخبر میکنم: من، پسر مکّه و مِنا هستم. من، فرزند زمزم و صفا هستم. من، پسر کسی هستم که زکات را [پیچیده] در گوشه عبا برای بینوایان بُرد. من، پسر بهترین عباپوش و رَدااندازم. من، پسر بهترین کفش پوش و پابرهنه ام. من، پسر بهترین طواف و سعی کننده ام. من، پسر بهترین حج گزار و لبّیک گویم. من، پسر کسی هستم که در شب معراج بر بُراق[۶۰] به آسمان برده شد. من، پسر کسی هستم که او را شبانه از مسجد الحرام تا مسجد الأقصی سیر دادند - و پاک است آنکه سیر داد -. من، پسر کسی هستم که جبرئیل، او را تا سدرة المنتهی آخرین درخت سِدر، در آسمان هفتم برد. من، پسر کسی هستم که به پروردگارش نزدیک و نزدیکتر شد، تا آنجا که به اندازه فاصله دو سرِ کمان یا کمتر، نزدیک او شد. من، پسر کسی هستم که با فرشتگان آسمان، نماز خواند. من، پسر کسی هستم که خداوندِ جلیل، وحی را بر او فرود آورد. من، پسر محمّد مصطفایم. من، پسر علی مرتضایم. من، پسر کسی هستم که بر بینیِ مردم زد تا بگویند: خدایی جز خداوند یگانه نیست. من، پسر کسی هستم که پیشِ روی پیامبر خدا، با دو شمشیر و دو نیزه جنگید، دو هجرت کرد و دو بیعت نمود، به دو قبله نماز گزارد و در بدر و حُنَین جنگید و به اندازه پلک زدنی هم به خدا کافر نشد. من، پسر صالحِ مؤمنان، وارث پیامبرانِ، در هم کوبنده ملحدان، آقای مسلمانان، نور مجاهدان، زیور عابدان، تاج سرِ گریه کنندگان، شکیباترینِ شکیبایان و برترین قیام کننده آل یاسین و فرستاده پروردگار جهانیانم. من، پسر کسی هستم که با جبرئیل، تأیید و با میکائیل، یاری شده است. من، پسر حمایتگر از حرم مسلمانان هستم؛ همان قاتل پیمانشکنان ناکثین و ستمکاران قاسطین و بیرون رفتگان از دین مارِقین، و جهادکننده با دشمنان ناصبی اش، و باافتخارترین فرد در میان همه افراد قریش، و نخستین مؤمنی که دعوت خداوند به ایمان را پاسخ داد و پذیرفت، و پیشتاز سابقه داران در اسلام، و در هم کوبنده متجاوزان، و هلاک کننده مشرکان، و تیری از تیرهای خدا بر منافقان، و زبان حکمت عابدان، و یاور دین خدا، و متولّی کار خدا، و بوستان حکمت خدا، و نهانگاه علم خدا، و بزرگوار و بخشنده، و مِهتر و پاک از سرزمین اَبطَح و راضی و پسندیده شده، جسور و دلیر، شکیبا و روزهدار، مهذّب و بر پا دارنده، شجاع و نیکوکار، شکننده پشت دشمن، و پراکنده کننده دستهها[ی حمله ور]، دارای دلی محکم تر از همه، تیزتک تر، و زبانآورتر، و از همه مصمّم تر، و از همه سرکش تر در برابر دشمن، شیری دلاور و بارانی انبوه، و [کسی که] در جنگها، هنگامی که نیزهها جلو میآمدند و عنان اسبها نزدیک میشدند، آنها را مانند سنگ آسیاب، خُرد میکرد و به سان باد که ساقه خشکیده را میپراکَنَد، آنها را میپراکَنْد، شیر حجاز و صاحب اعجاز، قهرمان عراق و امام به تصریح و استحقاق، مکّی مدنی، ابطحی تَهامی، خَیفی عَقَبی[۶۱]، بدری اُحُدی، شجری[۶۲] مهاجر، سَرور عرب، شیر نبرد، وارث هر دو مَشعَر، پدر دو سِبط پیمبَر: حسن و حسین، آشکارکننده شگفتیها، پراکنده کننده گروههای دشمن، شهاب سنگ بُرّان، نور جانشین، شیر چیره خدا، مطلوب هر جوینده و پیروز بر هر پیروزمند، و اوست جدّم علی بن ابی طالب. من، پسر فاطمه زهرایم. من، پسر سَرور زنانم. من، پسر بتول پاکم. من، پسر پاره تن پیامبرم. و پیوسته میفرمود من چه کسی هستم و چه کسی هستم تا صدای مردم به گریه و ناله بلند شد و یزید ترسید که فتنه به پا شود. از اینرو، به مؤذّن دستور داد که اذان بگوید و [اینگونه،]سخن علی بن الحسین ع را قطع کرد و ایشان، ساکت شد. هنگامی که مؤذّن گفت: « اللَّهِ أَكْبَرُ، علی بن الحسین (ع) فرمود: بزرگی را بزرگ شمردی که با دیگران، سنجیده نمیشود و با حواس، دریافت نمیشود. هیچ چیز، از خداوند، بزرگتر نیست». هنگامی که مؤذّن گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، علی بن الحسین (ع) فرمود: «مو و پوست و گوشت و خون و استخوان و مغز استخوانم، به آن، گواهی میدهد». هنگامی که مؤذّن گفت: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، علی بن الحسین ع از بالای منبر به سوی یزید، رو کرد و فرمود: ای یزید! این محمّد، جدّ من است یا تو؟ اگر ادّعا کنی که جدّ توست، دروغ گفتهای، و اگر بگویی جدّ من است، پس چرا خاندانش را کُشتی؟!. راوی گفت: مؤذّن، اذان و اقامه را به پایان برد و یزید، جلو رفت و نماز ظهر را خواند[۶۳].[۶۴]
خاندان پیامبر ص در زندان یزید
اهلبیت امام حسین علیه السلام و خرابه شام : در کتاب مثیر الأحزان نقل است: زنان، در مدّت اقامتشان در دمشق، با اندوه و ناله بر حسین ع نوحه میخواندند و با آوا و صدای بلند، بر او میگریستند. مصیبت اسیران، بس سنگین شد و اندوه زخمِ فرزندْ از دست دادگان، بالا گرفت. آنان را در خانه هایی جای دادند که نه از گرما و نه از سرما، نگاهشان نمیداشت، تا آنجا که بدنهایشان پوست انداخت و پوستشان چرک کرد؛ آنانی که [پیشتر] در پسِ پرده و زیرِ سایه بودند. صبر، از کف رفت و بیتابی، خیمه زد و اندوه، همدمشان شد[۶۵].[۶۶] زینب چه در خرابۀ ویران نزول کرد - میگفت با نسیم سحرگه بیان حال . کی باد اگر بسوی شهیدان گذر کنی - بر گوی با حسین شهیدم که کیف حال . بر گو خرابه منزل اهل و عیال شد - یا مونسی تعال الی الاهل و العیال . خرما و نان بر سم تصدق بما دهند - بر ما کجا بود صدقات خسان حلال .
رؤیای سکینه س : در کتاب الملهوف به نقل از سَکینه آمده است: روز چهارم اقامتمان در شام، در عالم رؤیا دیدم که... زنی سوار بر هودج است و دستش را بر سرش نهاده است. از [نامِ] او جویا شدم. به من گفتند: فاطمه دختر محمّد، مادر پدرت است. گفتم: به خدا سوگند، به سوی او میروم و آنچه را که با ما کرده اند، به او خواهم گفت. بلافاصله، به سوی او دویدم تا به او رسیدم و پیشِ رویش ایستادم و میگریستم و میگفتم: ای مادر! به خدا سوگند، حقّ ما را انکار کردند. ای مادر! به خدا سوگند، جمع ما را پراکنده کردند. ای مادر! به خدا سوگند، حریم ما را نادیده گرفتند و حلال شمردند. ای مادر! به خدا سوگند، پدرمان حسین را کُشتند. او به من گفت: بس کن، ای سَکینه! دلم را پاره کردی و جگرم را سوزاندی. این، پیراهن پدرت حسین است که آن را از خود، دور نمیکنم تا با آن، خدا را دیدار کنم! [۶۷].[۶۸]
سرگذشت اسراء در شام و مجلس یزید
سپس ابن زیاد، زحر بن قیس را خواست و سر حسین ع و سایر یارانش را، با وی و دو تن از همراهانش - ابو بردة بن عوف ازدی و طارق بن ظبیان ازدی - به سوی یزید بن معاویه فرستاد[۶۹]. در ضمن دستور داد زنان و بچههای حسین ع آماده شدند و بر گردن علی بن الحسین ع غل و زنجیر بسته شد، پس از آمادگی اسراء آنان را با مخفر بن ثعلبه عائذی قرشی و شمر بن ذی الجوشن به طرف شام فرستاد. آن دو اسراء را به شام بردند و وارد مجلس یزید شدند[۷۰]. وقتی سر حسین (ع) و اهل بیت و اصحابش - پیش روی یزید نهاده شد یزید با زبان شعر این معانی را گفت: این شمشیرها سران مردانی را شکافتند که برایمان عزیز بوده اند اما در عین عزت ستمگری کرده و قطع رحم نمودهاند[۷۱]. در این هنگام یحیی بن حکم برادر مروان بن حکم زبان به اعتراض گشود و با اشعاری به این مضمون گفت: سری که در کناره طفّ[۷۲] کربلا بریده شد، از ابن زیاد، آن برده کم شرافت به ما نزدیکتر بود. با این کار نسل سمیه به اندازه ریگها افزایش یافت و حال آنکه دختر رسول خدا ص بینسل گردید! یزید بن معاویه از این سخنان برآشفت و به سینه یحیی بن حکم زد و گفت: ساکت شو![۷۳] آنگاه به مردم اجازه ورود داده شد، در حالی که سر حسین ع پیش روی یزید بود و با چوبدستی خود بر لب مبارک آن حضرت میزد، ابو برزه اسلمی - از اصحاب رسول خدا ص - از این حرکت یزید ناراحت شد و خطاب به او گفت: آیا با چوبدستی ات به لب حسین میزنی؟! مگر نمیدانی که چوب دستی ات بر جایی میخورد که بارها دیده ام رسول الله ص آنجا را میمکیده است؟! مگر نه این است که شفیع تو در روز قیامت ابن زیاد و شفیع این حسین در آن روز محمد ص خواهد بود. سپس برخاست و از مجلس بیرون رفت. همسر یزید هند دختر عبدالله بن عامر بن کریز وقتی این گفتگوها را شنید لباسش را به سر پیچید و از اندرون بیرون آمد. و به یزید گفت: ای امیرالمؤمنین! آیا این سر حسین پسر فاطمه دختر رسول خدا است! یزید گفت: بله، برای پسر دختر رسول خدا و عزیز دردانه قریش، بنال و آرایش را ترک گفته، لباس سیاه بر تن کن! ابن زیاد عجله به خرج داده او را کشت! خدا ابن زیاد را بکشد! یحیی بن حکم گفت: با این عملتان در روز قیامت، از محمد دور مانده اید، من از این پس هرگز در هیچ کاری با شما همکاری نخواهم کرد! آنگاه برخاست و از مجلس بیرون رفته گفت[۷۴]: وقتی یزید بن معاویه میخواست وارد این مجلس شود، ابتدا اشراف اهل شام را دعوت کرد و آنان را در اطراف خود نشاند، سپس علی بن الحسین و زنان و فرزندان حسین را خواست، آنها جلوی دیدگان مردم بر یزید وارد شده و پیش رویش نشانده شدند، وقتی یزید وضع نابهسامان آنان را مشاهده کرد گفت: خدا پسر مرجانة را زشت گرداند! اگر بین شما و او پیوند خویشاوندی و یا قرابتی بود با شما این گونه رفتار نمیکرد و بدین نحو شما را نمیفرستاد! سپس به علی بن حسین گفت: یا علی! پدرت ابتدا پیوند خویشاوندی مرا قطع کرد و حقم را نادیده گرفت و برای گرفتن سلطنتم با من ستیز نمود؛ لذا خدا با او این گونه کرد که میبینی! علی بن حسین (ع) فرمود: ﴿مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا﴾[۷۵]. یزید گفت: ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ﴾[۷۶][۷۷]. فاطمه دختر علی ع میگوید: هنگامی که ما را جلوی یزید بن معاویه نشاندند فردی سرخرو از اهالی شام در حالی که به من اشاره میکرد به یزید گفت: یا امیرالمؤمنین! این را به من هدیه کن! وقتی این سخن را شنیدم لرزه بر اندامم افتاد و به شدت ترسیدم، گمان کردم بر ایشان جایز است این کار را بکنند، لباس خواهرم زینب را گرفتم، او از من بزرگ تر و عاقل تر بود و میدانست این کار عملی نمیشود. خواهرم زینب به آن مرد شامی گفت: دروغ گفتی - والله - از خود پستی نشان داده ای! نه تو حق چنین کاری داری و نه او یزید. یزید غضبناک شد و به خواهرم زینب گفت: والله تو دروغ میگویی! این کار در اختیار من است و اگر میخواستم این کار را بکنم حتماً میکردم! زینب (س) فرمود: نه، هرگز! به خدا قسم خدا چنین اختیاری را برای تو قرار نداده است. مگر آنکه بخواهی از دین ما خارج شده و به دینی غیر از دین ما درآیی! یزید وقتی این جملات را شنید عصبانی شد و برآشفت و گفت: با این حرفها روبه روی من میایستی! این پدر و برادرت بودند که از دین خارج شده اند! زینب فرمود: تو و پدر و جدت اگر هدایت شده باشید در پرتو دین خدا و دین پدر و برادر و جدم هدایت شده اید! زینب فرمود: تو امیری و تسلط داری از اینرو از روی ظلم و ستم دشنام میدهی؟ و با سلطه ای که داری زورگویی میکنی! و آنگاه ساکت شد! سپس آن مرد شامی بار دیگر درخواستش را تکرار کرد. گفت: یا امیرالمؤمنین! این دوشیزه را به من واگذار کن! یزید گفت: روی برگردان! خدا مرگ کشنده ای به تو وا دهد! سپس دستور داد زنان در خانه مستقلی مستقر شوند و علی بن حسین هم با آنان بوده و هر چه لازم دارند به همراه خود داشته باشند پس از این ماجرا زنها از مجلس یزید بیرون رفتند و وارد آن خانه شدند. همه زنان خاندان معاویه به استقبالشان آمدند و برای حسین ع نوحه و گریه کردند! و سه روز برای آن حضرت مجلس سوگواری به پا کردند!
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر
ادامه مطلب را ببينيد
اهلبیت امام حسین علیه السلام و خرابه شام
http://dl.hodanet.tv/filespicturs/kharabehsham.jpg
زینب چه در خرابۀ ویران نزول کرد - میگفت با نسیم سحرگه بیان حال . کی باد اگر بسوی شهیدان گذر کنی - بر گوی با حسین شهیدم که کیف حال . بر گو خرابه منزل اهل و عیال شد - یا مونسی تعال الی الاهل و العیال . خرما و نان بر سم تصدق بما دهند - بر ما کجا بود صدقات خسان حلال .
خرابه شام مکانی در دمشق که یزید بن معاویه اسیران کربلا را در آن جای داد. در منابع روایی این مکان بدون سقف و دیوارهای آن سست توصیف شده است. بنابر برخی نقلها شهادت حضرت رقیه از وقایعی است که در این مکان رخ داده است. یزید بن معاویه، اسیران کربلا را در دمشق در خرابهای بی سقف جای داد.[۱] . در ادبیات عاشورایی از آن به خرابه شام یاد میشود. بنا به نقل شیخ مفید محل اقامت اسیران، خانهای متصل به کاخ یزید بوده است.[۲] . در برخی روایات[۳] توصیفاتی برای خرابه شام آمده است.[یادداشت ۱] از جمله اینکه خانهای که سقف نداشته و دیوارهایش سست بوده است.[۴] همچنین برپایه گفتگویی که سید نعمت الله جزایری از منهال بن عمرو با امام سجاد(ع) نقل کرده خانه سایبان نداشته و آفتاب به داخلش میتابیده[۵] و اسیران را از سرما و گرما حفظ نمیکرده است.[۶] برخی از اسیران میگفتند یزید ما را در این خرابه فرستاده تا بر سر ما خراب شود[۷] و ما کشته شویم.[۸] . از برخی روایات برمیآید که اسیران کربلا در خرابه وضعیت مناسبی نداشتهاند؛ آفتاب آنها را اذیت میکرده[۹] و بر اثر آن، صورتهایشان پوست انداخته بود.[۱۰] آنان در خرابه برای امام حسین(ع) نوحهسرایی و گریه میکردند.[۱۱] همچنین در برخی از روایات آمده است یزید بر خرابه نگهبانانی گمارده بود که زبان عربی نمیدانستند.[۱۲] . خرابهای بود که یزید به قصد زیر آوار ماندن و کشتن اهل بیت (علیهمالسّلام)، آنان را در آن، جای داده است.[۱۷۲] . شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) میگوید: این بازداشتگاه، زندانی بود که اسیران، در آن از نظر سرما و گرما آزار میدیدند. به طوری که صورتهایشان پوستانداخته بود.[۱۷۳] . سید نعمت الله جزائری در کتاب انوار نعمانیه مینویسد: «منهال امام سجاد (علیهالسّلام) را دید در حالتی که تکیه بر عصا کرده بود و ساقهای پای او مانند دو نی بود و خون از آنها جاری بود و رنگ شریفش زرد بود، و چون حال او را پرسیدم فرمود: چگونه است حال کسی که اسیر یزید بن معاویه است، و زنهای ما تا به حال شکمهایشان از طعام سیر نگشته، ... و شب و روز به نوحه و گریه میگذرانند، ... منهال گفت: عرضه داشتم اکنون کجا میروید؟ فرمود: آن جایی که ما را منزل دادهاند، سقف ندارد و آفتاب ما را گداخته است و هوای خوبی در آنجا نمیبینیم، ...»[۱۷۴] . [۱۷۵] . در برخی منابع آمده است که یزید در منزل خود مجلس عزا به پا کرد اسیران را به آنجا آوردند و در قصر جای دادند.[۲۱] . حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) با تشکیل مجلس عزا در خرابه شام، آنچنان تحولی در مرکز حکومت یزید بپا کرد که زنان شامی و دیگران دستهدسته و گروهگروه برای عرض تسلیت به زینب کبری و بازماندگان دیگر امام (علیهالسّلام) به نزد آن حضرت میآمدند و دختر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیز جزئیات شهادت امام (علیهالسّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آنها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح میکرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان آل ابوسفیان از جمله هنده ، همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیهالسّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میبوسیدند و گریه و زاری میکردند. این برنامه بنابر نقلی ۷ و به نقلی ۳ روز ادامه داشت.[۱۸۵] [۱۸۶] [۱۸۷] [۱۸۸] [۱۸۹]
حضرت رقیه (سلام اللهعلیها) در روز سوم صفر به شهادت رسید یا روز پنجم؟
حضرت رقیه سلام اللهعلیها در روز سوم یا پنجم صفر سال ۶۱ ه ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. طبق نقلی رقیه (سلام الله علیها) در روز سوم صفر سال ۶۱ ه ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. بعضی هم با اندكى تفاوت. تاريخ وفات حضرت رقيه(سلام الله علیها) را پنجم صفر سال ۶۱ ه. ق ذكر كرده اند.[۲۴]. شاید نامگذاری روز سوم محرم یا پنجم محرم به نام این دختر کوچک و با کرامت به این انگیزه بوده که در گرماگرم عزاداری دهه اول، از مظلومیت او یادی شود. اگر طبق گفتۀ مورخان، ورود اسرا به شام را، اول ماه صفر بدانیم و شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) را در پنجم صفر، نتیجه میگیریم که حضرت رقیه (سلام الله علیها) چهار روز در آن خرابه به سر برده است.[۱۸۲] . حضرت رقیه الگوی تربیت صحیح است. با تدبر در جملات کوتاهی که او هنگام دیدن سر بریده پدر به زبان آورده به خوبی میتوان دریافت که این کودک از چه معرفت والایی برخوردار بوده است. برخی منابع از رقیه با نام فاطمه کوچک اسم برده اند و چنین گزارش کرده اند: هنگامی که چشم حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه به سر نازنین برادر که بر روی نیزه بود افتاد، فرمود: ای برادرم! با این فاطمه کوچک سخن بگو، زیرا نزدیک است دلش از شدّت اندوه آب شود.»[۱۷۰] این فاطمه، همان رقیّه (سلام الله علیها) است که به علّت نداشتن مادر، امام حسین (علیه السلام) بسیار به او علاقه داشت و به زینب سلام الله علیها نیز توصیه میکرد که او را نگهداری کند.[۱۷۱] محلّ اقامت حضرت رقیه (سلام الله علیها) و سایر اسیران در شام، خرابه ای بود که یزید به قصد زیر آوار ماندن و کشتن اهل بیت علیهم السّلام، آنان را در آن، جای داده است.[۱۷۲] . رقیه یکی از دختران امام حسین (علیه السلام) و از مادری به نام شاه زنان ـ دختر یزجرد ساسانی ـ متولد شد؛ ازاین رو او خواهر تنی امام سجاد علیه السلام به شمار میرفت.[۱۵] در منابع، عمر شریف ایشان هنگام وفات، سه،[۱۷] چهار،[۱۸] پنج[۱۹] و هفت سال[۲۰] عنوان شده است. . خرابه شام در ادبیات عاشورایی به ویژه مرثیه سرایی، نوحه خوانی و روضه خوانی مورد توجه است. معمولاً روضه حضرت رقیه و ذکر اقامت کاروان اسیران در شام با نام خرابه شام همراه است. در این روضه ها به خرابه بودن محل اقامت اسیران و تابیدن آفتاب بر آنان اشاره میشود. صبا به پیر خرابات از خرابه شام - ببر ز کودک زار این جگر گداز پیام - ای پدر ز من زار هیچ آگاهی - که روز من شب تار است و صبح روشن شام[۲۲] . خرابه شام مکانی در دمشق که یزید بن معاویه اسیران کربلا را در آن جای داد. در منابع روایی این مکان بدون سقف و دیوارهای آن سست توصیف شده است. بنابر برخی نقلها شهادت حضرت رقیه از وقایعی است که در این مکان رخ داده است. بر طبق برخی از منابع، دختر خردسالی از امام حسین(ع) در خرابه شام از دنیا رفته است. به گزارش منابع، این دختر بهانه پدرش را گرفت. یزید دستور داد سر امام حسین را نزد او بردند او سر پدر را در دامن گرفت و آن قدر گریه کرد تا از دنیا رفت.[۱۶] برخی از منابع بعدی نام این دختر را رقیه گفته اند.[۱۷] . رقیه نازدانه امام حسین علیه السلام وخرابه شام . زينب چو در خرابه، در شهر شام ويران . شهادت "حضرت رقيه(س)" دختر كوچك امام حسين(ع) در شام 5صفر61 ق . رقیه نازدانه امام حسین علیه السلام وخرابه شام . شهادت حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام سوم یا پنجم صفر سال ۶۱ ه ق . حضرت رقیه (سلاماللهعلیها) در روز سوم به شهادت رسید . شهادت "حضرت رقيه(س)" دختر كوچك امام حسين(ع) در شام 5صفر61 ق . شهادت حضرت رقیه دختر امام حسین علیه السلام سوم یا پنجم صفر سال ۶۱ ه ق . رُقَیّه جان رُقَیّه ، جانَم فدات رُقَیّه . شعر-بابا كجايي*اين نيمه ي شب بابا كجايي . بابا كجايي*اين نيمه ي شب .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر
ادامه مطلب را ببينيد
