تبریک پیروزی به یزید : عمار دهنی از امام باقر ع نقل شده است که: [عبیداللّه] آنان را سوار و به سوی یزید، روانه کرد. هنگامی که بر او وارد شدند، یزید، همه کسانی (بزرگانی) را که در شام حضور داشتند، گِرد آورد و آن گاه، اسیران را وارد کردند و حاضران، پیروزی یزید را به او تبریک گفتند[۳۵]. از عذری بن ربیعة بن عمرو جرشی اینگونه نقل است: من نزد یزید بن معاویه بودم که زحربن قیس مذحجی به سوی یزید آمد. یزید به او گفت: وای بر تو! چه در پشتِ سر داری؟ گفت: به پیروزی و یاری خدا، بشارتت باد!... این، پیکرهای برهنه آنان و صورت‌های خاک‌ آلودشان و لباس‌های خونینشان است. خورشید، آنها را می‌گُدازد و باد بر آنها می‌وزد. زائران آنها، عُقاب‌ها و لاشخورهای بیابان‌های هموار و یک دست‌اند. نه کفن دارند و نه نازْبالشی![۳۶].[۳۷]

خاندان پیامبر ص در مجلس یزید : در کتاب الملهوف آمده است: اثاث، زنان و هر که را از خاندان حسین ع مانده بود، طناب‌ پیچ آوردند و چون به همان حال، پیشِ روی یزید ایستادند، علی بن الحسین زین العابدین)ع) فرمود: «تو را - ای یزید - به خدا سوگند می‌دهم، گمان می‌بری اگر پیامبر خدا ص ما را بر این حال می‌دید، چه می‌کرد؟». پس یزید فرمان داد که بندها را بگشایند[۳۸]. صدوق در کتاب الأمالی به نقل از دربان عبیداللّه بن زیاد نقل کرده است: زنان حسین (ع) را بر یزید بن معاویه، وارد کردند و زنان خاندان یزید و دختران معاویه و خانواده ‌اش صیحه زدند و فریاد کشیدند و نوحه سر دادند. سرِ امام حسین ع پیشِ روی یزید، نهاده شد. سَکینه گفت: به خدا سوگند، سنگدل‌تر از یزید و کافر و مشرکی بدتر و جفاکارتر از او ندیده‌ ام. یزید، در حالی که به سر می‌نگریست، شروع به خواندن کرد: کاش پدرانم در بدر، اکنون بودند و بی‌تابی خزرج را از زخم سلاح می‌دیدند! سپس فرمان داد سرِ حسین (ع) را بر درِ مسجد دمشق، نصب کنند[۳۹].[۴۰] .

جسارت یزید به سر امام

خدمتگزاران یزید سر امام حسین (علیه ‌السّلام) را در تشتی از طلا قرار دادند،[۶] [۷] [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] و یزید در نهایت قساوت با چوب دستی به دندان‌های پیشین امام می‌زد[۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷] [۱۸] و سر و صورت او را وارسی می‌کرد[۱۹] و این اشعار را خواند: لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلكِ فَلا - خَبَرٌ جاءَ ولا وَحيٌ نَزَلَ . لَيتَ أشياخي بِبَدرٍ شَهِدوا - جَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَل . لَأَهَلّوا وَاستَهَلّوا فَرَحا - ولَقالوا يا يَزيدُ لا تُشَل . فَجَزَيناهُم بِبَدرٍ مَثَلاً - وأقمَنا مِثلَ بَدرٍ فَاعتَدَل . لَستُ مِن خِندِفَ إن لَم أنتَقِم - مِن بَني أحمَدَ ما كانَ فَعَل . هاشم پادشاهی را به بازی گرفت وگرنه نه خبری از خدا رسید و نه وحی‌ای فرود آمد. کاش بزرگان قومم که در بدر کشته شدند، زنده بودند و می‌دیدند که طایفه خزرج چگونه از شمشیرها و نیزه‌های ما به فریاد آمدند، و شادی می‌کردند و دیگران را در شادی شان شرکت می‌دادند و می‌گفتند: یزید دستت شکسته مباد. ما انتقام خویش در جنگ بدر را از آنان گرفتیم و (سواران و بزرگانشان را کشتیم) و این با کشتگان ما در بدر برابر شد. من از نسل خندف عتبه نیستم، اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.[۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳] [۲۴] [۲۵] . در گزارش دیگری آمده که یزید این اشعار را خواند: نُفَلِّقُ هاماً مِن رِجالٍ أعِزَّةٍ - عَلَينا وهُم كانوا أَعَقّ وأظلَما . سرهایی را شکافتیم از کسانی که عزیز بودند و آن‌ها آزار دهنده تر و ستمکارتر بودند.[۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲]

شیون و ناله زنان و دختران

حضرت زینب کبری سلام ‌الله ‌علیها نیز هنگامی که چشمش به سر افتاد، گریبان چاک کرد و با ناله‌ ای غم‌انگیز و جانسوز فریاد زد: «ای حسین من! ‌ای حبیب رسول خدا! ‌ ای زاده مکه و منا ! ‌ای پسر فاطمه زهرا سرور زنان! ‌ای فرزند دختر مصطفی!» راوی می‌گوید: به خدا قسم از گریه حضرت زینب تمام حاضران جز یزید به گریه افتادند. [۳۳] [۳۴][۳۵] . آنگاه یکی از زنان بنی‌هاشم که در خانه یزید زندگی می‌کرد برای امام حسین این‌گونه به مرثیه ‌خوانی پرداخت: يا حُسَيناه ! يا حَبيباه ! يا سَيِّداه ! يا سَيِّدَ أهلِ بَيتاه! يَابنَ مُحَمَّداه! يا رَبيعَ الأَرامِلِ وَاليَتامى‌! يا قَتيلَ أولادِ الأَدعِياءِ!؛ ‌آه ای حسین! وای‌ ای حبیب! آخ‌ ای مولا! ‌ای سرور اهل بیت! ‌ای پسر محمد! ‌ای پناه و امید پیرزنان و یتیمان! ‌ای کسی که به دست فرزندان انسان‌های پست کشته شدی![۳۶] [۳۷] [۳۸] . طبرانی از محدثان اهل سنت می‌نویسد: یزید دستور داد سکینه دختر امام حسین علیه ‌السلام را پشت سر تخت سلطنتی او جای دهند تا سر پدر خود را نبیند.[۳۹] [۴۰] [۴۱] . برخی منابع تاریخی در ادامه ماجرا چنین نوشته ‌اند: یزید زنان را در پشت سر خود قرار داد، و سکینه و فاطمه دختران امام حسین (علیه‌السلام) از پشت سر یزید گردن می‌کشیدند تا شاید بتوانند سر پدر بزرگوارشان را ببینند؛ اما یزید سعی می‌کرد مانع دیدن آنان شود. وقتی آن دو دختر سر پدر را دیدند، فریادی کشیدند که در پی آن، زنان یزید و دختران معاویه صدا به شیون و زاری برآوردند.[۴۲] . در خبری آمده است که سکینه دختر حسین درباره یزید گفت: وَاللَّهِ ما رَأَيتُ أقسى‌ قَلباً مِن يَزيدَ، ولا رَأَيتُ كافِراً ولا مُشرِكاً شَرّاً مِنهُ ولا أجفى‌ مِنهُ؛ به خدا قسم سنگدل‌تر از یزید ندیدم و هیچ کافر و مشرکی بدتر از او نیافتم.[۴۳]

اعتراض حاضران به یزید

رفتار یزید با سر امام حسین (علیه ‌السلام) چنان زشت و با نهایت قساوت بود که موجب اعتراض شماری از صحابه پیامبر که در مجلس بودند؛ گردید و حتی اعتراض برخی از افراد خاندان بنی امیه و مهمانان غیر مسلمان را برانگیخت.

اعتراض یحیی بن حکم

پیش از همه یحیی بن حکم برادر مروان که نزد یزید نشسته بود، وی را به باد نکوهش گرفت و در قالب شعری گفت: لهام بادنی الطف ادنی قرابة - من ابن زیاد العبد ذی الحسب الرذل . امنیة امسی نسلها عدد الحصی - وبنت رسول الله لیس لها نسل . سری که کنار طف جدا شد در خویشاوندی به تو نزدیک‌تر است از پسر زیاد؛ آن برده‌ای که از نژادی پست است. نسل امیه به شماره ریگ‌هاست؛ اما دختر رسول خدا دودمانی ندارد زیرا پسر او کشته شد.[۴۴] [۴۵] ولی یزید در برابر این اعتراض، طبق عادت همیشگی متوسل به زور شد و به سینه یحیی بن حکم زد و او را وادار به سکوت کرد.[۴۶] [۴۷] [۴۸] [۴۹] [۵۰] . خوارزمی اسم وی را عبدالرحمن بن حکم ذکر کرده و افزوده است که یزید در پاسخ او گفت: اینجا جای گفتن این سخن است؟! نمی ‌توانی ساکت باشی؟.[۵۱] . یحیی بن حکم در مسجد دمشق نیز وقتی حاملان سرها را دید و گزارش واقعه کربلا را از آنان شنید، با لحن تندی آنان را سرزنش کرد و گفت: میان شما و پیامبر در قیامت پرده جدایی افتاد و من از این پس در هیچ کاری با شما موافقت نمی‌کنم. [۵۲] [۵۳] [۵۴]

اعتراض ابوبرزه اسلمی

بعد از یحیی بن حکم، ابوبرزه اسلمی از اصحاب پیامبر بود که در هفت جنگ از جنگ‌های صدر اسلام، از جمله خیبر و فتح مکه، حضور داشته و در جنگ نهروان نیز همراه علی بن ابی‌طالب علیه‌ السلام بوده است. او پس از تاسیس بصره، در این شهر ساکن شد. وی در لشکر کشی به خراسان حضور داشت و سرانجام در سال ۹۵ قمری در مرو از دنیا رفت. [۵۵][۵۶] [۵۷] [۵۸] به او اعتراض کرد. او خطاب به یزید گفت: وای بر تو! با چوب دستی خود به دندان‌های حسین می‌زنی؟! گواهی می‌دهم که رسول خدا دندان‌های او و برادرش حسن را می‌بوسید و می‌گفت: شما سرور جوانان بهشت هستید؛ خدا قاتلان شما را بکشد و لعن کند و در دوزخ جای دهد که بد جایگاهی است. اما تو‌ ای یزید! در روز قیامت وارد محشر می‌شوی، در حالی‌که عبیدالله بن زیاد شفیع توست؛ اما حسین وارد محشر می‌شود، در حالی‌که محمد شفیع اوست. یزید ناراحت شد و دستور داد او را از مجلس بیرون کنند.[۵۹] [۶۰] [۶۱] [۶۲] [۶۳] [۶۴] [۶۵] [۶۶] [۶۷] [۶۸] [۶۹] [۷۰] . از قاسم بن بخیت نقل شده است: یزید به مردم، اجازه ورود داد و آنان، وارد شدند. سر، پیشِ روی یزید بود و او با سرِ چوبِ دستی ‌اش بر دندان‌های پیشینِ حسین ع می‌زد. سپس گفت: ما و این، مانند همان اشعار حصین بن حمام مری هستیم که: سر مردانی را می‌شکافند که دوستشان داریم ولی آنان، نافرمان‌ترین و ستمکارترین بودند. مردی از یاران پیامبر خدا ص به نام ابو برزه اسلمی به او گفت: آیا با چوب ‌دستی بر دندان‌های حسین، می‌زنی؟ هان که چوب دستی ‌ات بر جایی از دهان او فرود آمد که بسی دیدم که پیامبر خدا ص آن را می‌مکید. هان - ای یزید - تو روز قیامت می‌آیی، در حالی که ابن زیاد، شفیع توست و این می‌آید، در حالی که محمّد ص شفیع اوست. سپس برخاست و رفت[۴۱].[۴۲] .

عکس‌العمل یزید : روایت فوق گویای این است که در مجلس یزید، شماری از صحابه پیامبر حضور داشته‌ اند و به او اعتراض کرده‌ اند؛ اما یزید نه تنها به آنان بی‌اعتنایی کرد، بلکه کفر و کینه خود را نیز نتوانست پنهان نگاه دارد، و از این‌رو با وام گرفتن ابیاتی از عبدالله بن زبعری چنین سرود: یَا غُرَابَ الْبَیْنِ! مَا شِئْتَ فَقُلْ - إِنَّمَا تَنْدُبُ أَمْراً قَدْ فَعَلَ . كلّ ملك و نعيم زائل - و بنات الدهر يلعبن بكل . لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا . جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الأَسَل . فَأَهَلُّوا، وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً - ثم قَالُوا یَا یَزِیدُ لا تَشَلْ . لَسْتُ مِنْ خِنْدِفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ - مِنْ بَنِی أَحْمَدَ مَا كَانَ فَعَلَ . لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا - خَبَرٌ جَاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلَ . قَدْ قَتَلْنَا الْقَوم مِنْ سَادَاتِهِمْ - وَعَدَلْنَا قَتْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلَ . ای کلاغ شوم نالان! هرچه می‌خواهی بگو، که این بار ناله ‌ات خبر از آینده نمی‌دهد، بلکه برای کاری است که شده! هر سلطنت و نعمتی از بین رفتنی است و حوادث روزگار همه بازیگرند. کاش بزرگان من که در بدر کشته شدند، امروز بودند و می‌دیدند که خزرجیان چگونه از درد نباشم، اگر از فرزندان احمد در برابر آنچه کرده‌ اند، انتقام نگیرم. هاشمیان تنها چند روزی با سلطنت بازی کردند، وگرنه نه خبری از آسمان آمده و نه وحی نازل شده است. ما انتقام خون خود را از علی گرفتیم و این قهرمان شجاع سلحشور (حسین) را کشتیم. سرآمد بزرگانشان را کشتیم و شکست بدر را جبران کردیم. اینک عمل ما و آنان سر به سر شد. [۷۱] [۷۲] [۷۳] [۷۴] [۷۵] [۷۶] [۷۷] [۷۸] [۷۹] [۸۰] [۸۱] [۸۲] [۸۳] [۸۴] [۸۵] [۸۶] [۸۷] [۸۸] [۸۹] .

اعتراض سفیر روم

بر اساس روایتی از امام سجاد (علیه ‌السّلام) یکی دیگر از کسانی که به یزید اعتراض کرد، سفیر روم بود. البته روشن نیست که این اعتراض در همان مجلس نخستی که در ابتدای ورود اهل بیت برگزار شد صورت گرفته است، یا در مجلس دیگری. بر اساس آنچه در روایت آمده است، احتمالا این واقعه در جلسه دیگری غیر از آنچه تا به حال از آن سخن گفتیم، اتفاق افتاده است؛ زیرا حضرت می‌فرماید: روی عن علی بن الحسین زین العابدین لَمّا اُتِيَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام إلى‌ يَزيدَ كانَ يَتَّخِذُ مَجالِسَ الشُّربِ، ويَأتي بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ويَضَعُهُ بَينَ يَدَيهِ ويَشرَبُ عَلَيهِ»؛ وقتی سر حسین را نزد یزید آوردند، وی همواره مجالس شراب بر پا می‌کرد و سر امام حسین را در مقابل خود قرار داده، شراب می‌نوشید.[۹۰] [۹۱] [۹۲] اگر این اعتراض فقط در همان مجلس اول اتفاق افتاده بود، امام به آن تصریح می‌کرد و دست‌ کم نیازی به این تعبیر که در روایت آمده و دلالت بر استمرار می‌کند، نبود. در طول ایام اقامت اسرا در شام، یزید بن معاویه مجالس متعدی را تشکیل داده بود. در این مجالس سر مقدس امام (علیه‌ السّلام) را نزد یزید حاضر می‌کردند و او مجالس شرابخواری بر پا می‌کرد و سر را پیش روی خود می‌گذاشت و شراب می‌نوشید.[۹۳] [۹۴] [۹۵] [۹۶] . او روزی از فرستاده پادشاه روم دعوت کرد تا در یکی از این مجالس حاضر شود. سفیر روم دعوت یزید را پذیرفت و در یکی از این مجالس حضور یافت. او با دیدن سر امام حسین علیه ‌السّلام و رفتار کینه توزانه یزید نسبت به آن سر از یزید پرسید: ای پادشاه عرب، این سر کیست؟ گفت: تو را با این سر چه کار؟ گفت: پس از آن که باز گردم پادشاه ما از هر چه دیده‌ ام از من می‌پرسد و من دوست دارم که داستان این سر را برایش بازگویم تا او نیز در این شادی با تو شریک گردد.» یزید گفت: این سر حسین بن علی بن ابیطالب علیه ‌السّلام است سفیر گفت: «مادرش کیست؟» یزید گفت: فاطمة الزهرا سلام ‌الله‌علیها بار دیگر سفیر روم پرسید: دختر چه کسی؟ گفت: «دختر پیامبر خدا صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم.» فرستاده روم از این سخن برآشفت و گفت: «لعنت بر تو و بر دینی که تو داری هر دینی از دین تو بهتر است بدان که من از نوادگان داودم و میان من و او، پدران بسیاری فاصله است با این وجود مسیحیان مرا احترام می‌کنند و به خاطر این که نوه داود نبی هستم خاک پایم را به تبرک برمی دارند؛ ولی شما فرزند دختر رسول خدا (صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) را می‌کشید، در حالی که میان او و پیامبر شما جز یک مادر فاصله نیست این چه دینی است. و سپس فرستاده روم از تقدس کلیسای "حافر" که به جهت پندار مردم، رد سم مرکب حضرت عیسی علیه ‌السّلام در آن است سخن به میان آورد.[۹۷] [۹۸] [۹۹] [۱۰۰] [۱۰۱] [۱۰۲] [۱۰۳] [۱۰۴] [۱۰۵] . نقل شده که یزید با شنیدن سخنان سفیر روم، دستور داد تا او را بکشند. او سر امام حسین (علیه ‌السّلام) را در بر گرفت و در حالی که آن را در آغوش داشت کشته شد.[۱۰۶] [۱۰۷] [۱۰۸]

اعتراض عالم یهودی

نقل شده که پس از سخنرانی امام سجاد (علیه ‌السّلام) در مجلس یزید، یکی از عالمان بزرگ یهود که در مجلس حاضر بود؛ به شدت تحت تاثیر گفت‌ وگوی امام سجاد علیه‌ السّلام با یزید قرار گرفت و از یزید پرسید: ای امیرالمؤمنین این جوان کیست؟ یزید به او گفت: «صاحب این سر پدر اوست.» گفت: «صاحب سر کیست؟» گفت: «حسین بن علی بن ابیطالب (علیه ‌السّلام)» گفت: «مادرش کیست؟» گفت: «فاطمه سلام‌ الله‌ علیها دختر محمد (صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم). آن مرد گفت: سبحان الله؛ این پسر دختر پیامبرتان است که او را کشته ‌اید؛ رفتار شما پس از او با فرزندانش چه بد است به خدا قسم اگر پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) ما موسی بن عمران فرزندی از خود در میان ما به یادگار می‌گذاشت گمان دارم که پس از خداوند او را می‌پرستیدیم پیامبر (صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) شما دیروز از میان شما رفت و شما امروز به فرزندش حمله بردید و او را کشتید؛ شما چه بد امتی هستید. [۱۰۹] . نقل شده که یزید دستور مجازات او را صادر کرد. در این هنگام آن مرد یهودی برخاست و با صدای بلند فریاد زد: «هر چه می‌خواهید درباره من انجام دهید می‌خواهید بکشید و اگر می‌خواهید مرا زنده بگذارید من در کتاب تورات چنین خوانده‌ام که هر کس ذریه پیامبری را بکشد مورد لعن ابدی خواهد بود و هر گاه بمیرد خداوند او را به آتش جهنم خواهد سوزاند.[۱۱۰] [۱۱۱] [۱۱۲] [۱۱۳] [۱۱۴] [۱۱۵] [۱۱۶] . قطب ‌الدین راوندی همین خبر را با‌ اندکی تفاوت نقل کرده و افزوده است:
وقتی عالم یهودی پی برد که این سر امام حسین از فرزند رسول خداست که اینک در میان تشت و در مقابل یزید است، گفت: «خدا خیرتان ندهد! وای بر تو‌ ای یزید! بین من و داود نبی هفتاد و چند نسل فاصله شده است؛ اما وقتی یهودیان مرا می‌بینند، در حد پرستش مرا تعظیم و تکریم می‌کنند؛ ولی شما دیروز پیامبرتان در کنارتان بوده و امروز فرزند دخترش را کشته‌ اید؟!» آن‌گاه به سمت تشتی که سر حضرت در میان آن بود خم شد و سر مبارک امام حسین را بوسید و خطاب به آن سر گفت: «من شهادت می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و جد تو محمد فرستاده خداست». بعد از این سخن از مجلس خارج شد و یزید دستور داد او را بکشند.[۱۱۷] [۱۱۸]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر

تاريخ : جمعه ۳ مرداد ۱۴۰۴ | 9:52 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |